مصاحبه با استاد | باورهای قدرتمند کننده برای درمان وابستگی - صفحه 5 (به ترتیب امتیاز)

255 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سیداحمد میرابوالقاسمی گفته:
    مدت عضویت: 1914 روز

    بنام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام و درود بر استاد گرامی و گرانقدر و عزیز

    سلام بر همراه بینظیر استاد سرکار بانو استاد مریم شایسته عزیز

    امیدوارم که حال دلتون عالی عالی عالی باشد و همیشه شاد و سلامت و سعادتمند و خوشبخت

    سلام بر دوستان هم قدم و همراه در این پروژه عالی مهاجرت به مدار بالاتر

    امیدوارم که حال دل شماها هم عالی و عالی باشد و سرشار از انرژی برای یک روز جدید دیگر

    گام بیست و سوم باورهای قدرتمندکننده برای درمان وابستگی

    خدا رو شکر که باز هم قسمتم شد در این گام همراه دوستان و استاتید عزیز باشم و بتونم خوب درس رو یاد بگیرم و خوب اجرا و خوب نتیجه بگیرم

    درمان رفع وابستگی فکر کردن به گذار بودن دنیا، فکر کردن به مرگ، فکر کردن به اینکه این وسیله که داریم ممکن است از بین برود، این آدمهایی که باهاشون هستیم یک روزی از دنیا خواهند رفت، گذار بودن دنیای مادی کمک میکند که به چیزی وابسته نشویم

    همین الان ما وابسته به این سایت بینظیر در دنیا شدیم، مگه میشه یه این سایت به این خوبی و حال خوب کن وابسته نبود، مگه میشه یک روزی از خواب بیدار بشی و این سایت نباشه، فکر کردن بهش هم آدم رو دیوانه میکنه…. ولی نه… باید به چیزی وابسته نباشیم حتی این سایت.. حتی آدمهای دور و برم… حتی … حتی … توی فایلی استاد میگه که مرگ انتقال انسان از این دنیا به جایی بهتر هست، به جایی که متعلق به اونجا بودیم به جای بهتر از اینجا این دنیای مادی گذارست چقدر این فکر قشنگه که ادم میتونه راحت زندگی کنه.. اینقدر حرص این دنیا رو نخوره … اینقدر ناراحت از دنیا رفتن اطرافیان نباشیم و بدونیم که اون رفته جای بهتر آخ که این باور رو تو خودمون تقویت کنیم دیگه وقتی یک نفر از دنیا میره این همه مراسمات مختلف براش نمی گرفیتم و غم و ناراحتی سر نمیدادیم اخ که چقدر دین اسلام رو به ما اشتباه معرفی کردن سالهاست که داریم برای امامانمون گریه و زاری و غم و ناراحتی… ولش کن ببخشید … منظور اینکه هممون به همه چیزهایی که داریم وابسته هستیم، به گوشی، لب تاپ، ماشین، خونه، فرزند، همسر، پدرومادر، خواهروبرادر، و الی آخر ولی اگه یاد بگیرم که بابا همه اینها موقتی امانتی دست من هستم که باید یک روزی از اینها بگذرم، از اینها جدابشم، رها باشم و از لحظه لحظه زندگی لذت ببرم

    الان که دارم این متن رو مینویسم ساعت 10:42 روز پنج شنبه 18بهمن ماه 1403 هست، در یک مجموعه ای بنام پاردایس هاب، از این مجموعه که میزو صندلی اشتراکی یا اتاق کار ساعتی یا روزانه یا ماهانه اجاره میدن، نمیدونم کسانی که میخونند آشنایی دارن یا نه، این مجموعه ها که یکی من دارم استفاده میکنم بنام پاردایس هاب هست و یک مجموعه دیگه بنام همکارا حالا شاید بیشتر هم باشند، میزوصندلی، اتاق خصوصی، اتاق جلسات، ساعتی و روزانه و ماهانه اجاره میدن، چای و قهوه و دستشویی و وایفا و اینترنت و … تو گوگل بزنید میاره… برای کسانی که شرایط کاری چند نفره دارن و جایی یا مکانی برای کار کردن ندارند اینجاها جای خوبی است، و برای تک نفره مثل که امروز کتابخونه محل باز نبود اومدم اینجا.

    هم برای کار کردن روی فایلها و دوره ها هم برای ترید کردن.

    حالا چرا اینا گفتم میگم

    وقتی روی خودمون کار میکنیم آدمهایی که باهاشون در ارتباط هستیم مهم نیست که چقدر تلاش کنیم باهاشون باشیم، از آدمهایی که هم فرکانس نیستیم جدا میشویم این قانون هم فرکانسی و هم مداری است.

    من یک کارمند بودم با 25 سال سابقه، حدود 3یا4سالی هست که با استاد و مباحثش آشنا شدم ولی بیشتر به طور ناپیوسته و حال خوب کن فایلها را گوش میدادم و تمرینات هم جدی نمیگرفتم، از سن 20سال خدمت من تقاضای بازنشستگی داشتم ولی به دلایل مختلف با من موافقت نمیشد، خوب توی اون سازمان و اون اداره و اون اتاق کارم نفراتی که با هم بودیم هم فرکانس هم بودیم چون توی یک مکان و اداره بودیم به قول استاد کبوتر با کبوتر باز با باز.

    از اون موقع که با استاد آشنا شدم احساس میکردم که جنس فکر کردنم و صحبتهام کمی تغییر کرده ولی خیلی نه.

    تا اینکه امسال از اواخر خرداد ماه بیشتر روی خودم و باورهام کار کردم و بودن تو این سایت و انجام تمرینات بخصوص فایلهای دانلودی اجرای توحید در عمل رو بهتر و بیشتر انجام میدادم و در واقع جنس افکارم و فرکانسهام در حال تغییر کردن بود تا اینکه به طرز معجزه آسایی بازشست شدم (که کامنت بازنشستگی اتفاقات بازنشستگی و دست خدا و هدایت رو توی فایلی گفتم، نتوستم پیداش کنم که آدرسش رو بزارم، بعدا توی پروفایلم خواهم گذاشت چون یک اتفاق بینظیر بود) در واقع همون حرف استاد افکار و فرکانس و مسیر و شکل فکری من عوض شد و طبق قانون، کائنات و جهان منو از اون موقعیت جدا کردند چون من در حال تغییر هستم، و با همسر عزیزم که همراه و هم قدم هستیم در این مسیر پا گذاشتیم و در واقع همون همکار هم فرکانس و هم مدار بیشتر باهم شدیم چون از زمان بازنشستگی بیشتر در منزل هستم و بیشتر با همسر جانم عزیز دلم وقت میگذرونم ولی چون بچه کوچیک داریم و نیاز به بازی و شلوغی کردن داره وقتایی که نیاز هست میرم کتابخونه یا مثل این مجموعه یا جای دیگه… ولی در کل مسیرم نسبت به قبل یعنی 7یا8ماه پیش عوض شده چون جنس فکریم عوض شده است، در واقع خودم فرکانسش رو فرستادم که خدا و جهان هم به فرکانسم پاسخ داد و خدا رو شکر که این مسیر رو برام مهیا کرده که هم روی خودم کارکنم، هم بیشتر با همسرم باشم و هم قدم با هم باشیم و هم زندگی گذشته خودمون رو تغییر بدهیم.

    من خودم روی خودم کار میکنم، روی باورهام کار میکنم، و آدمهای هم فرکانس با من هماهنگ میشوند، و هم مدارم میشوند و آدمهای غیرهم فرکانس از من جدا میشوند

    تو محل کارم، شاغل که بودم؛ این 3یا4اواخر که فایلهای استاد رو گوش میدادم و یادداشت میکردم اگر برای لحظه ای از پشت میزم و اتاقم بیرون میرفتم، یک همکار خیلی فضول و زیرابزن داشتم که وقتی برمیگشتم متوجه میشدم که اومده دفترمو نگاه که ببینه من چکار میکنم و چی مینویسم، و منم چیزی بهش نگفتم، چندباری هم رفت پیش این و اون بازرسی و جاهای دیگه زیراب هم زد، که مثلا برای من مشکلی درست کنه، خب منم که کاری غیر از بودن در مسیر توحید و خوبی و تغییر افکار کاری نمیکردم و به کسی هم کاری نداشتم و برای کسی هم ضرر نداشتم چون هم از تایم استراحت و فراغت از کارم فایلها رو گوش میکردم و هم منم دوست دارم جهان رو برای زندگی خودم و دیگران بهتر کنم این رسالت این سایت هست، به قول استاد برگرفته از کلام خدا در قران که گفته هیچی برگی بدون آگاهی خداوند از درخت پایین نمیفته و اگر خدا بخواد کسی رو بالا بکشه تموم دنیا هم جمع بشن که نذارند نمیتونن کاری کنند، به قول استاد، در واقع افکار خودم باعث شده بود که ادمهای نامناسب دوروبرم باشن و ایراد از خودم بود ولی وقتی ایراد رو برطرف کردم ادمهای ناماسب ازم دور شدن، و خدا منو از اون افکارهای نامناسب دور کرد، الان تو این مجموعه که هستم هر آدمی با افکار خودش هست، اگه خسته شدم وسایلم رو میزارم و میرم و برمیگردم اینجا اصلا کسی به کسی کاری نداره هر کسی سرش تو کار خودش هست و به فکر خودش

    خدا رو شکر که مسیرم راهم وقتم همونجور که دوست داشتم و دارم خداوند داره برام رقم میزنه

    توانایی بیرون امدن از منطقه امن رو خدا بهم داده و امیدوارم این توانایی و توانایی های دیگرم بهتر و بهتر شود با کارکردن روی خودم در همه زمینه ها تغییر کنم و روزبه روز بهتر وبهتر شوم

    خدیا شکرت

    گام بیست و سوم

    2025/02/6

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  2. -
    وحیده گفته:
    مدت عضویت: 2147 روز

    سلام استادجونم و مریم عزیزم

    استاد من فایل رو فعلا فقط یکبار گوش دادم و ممنونم بابت آگاهی ها و چقر عالیه که فایل ها رو تیکه تیکه میزارید

    اما کامنتم در مورد چیز دیگه ایه

    امروز داشتم عکس های عروسیمو که مال 5 سال پیش میدیدم و برعکس تا همین چند وقت پیش که به نظرم خیلی زشت و بد میومدن دیدم که اتفاقا چقدر زیبا شده بودم و عکس های خیلی قشنگین

    تو دفترم ناخودآگاه یه سری جمله ها نوشتم که دوست دارم اینجا هم ثبتش کنم:

    الهی شکرت بلاخره با روز عروسیم و عکس ها و آرایشم به صلح رسیدم و دارم لذت میبرم

    خدایا چه روز قشنگ و خوبی داشتم امروز

    وای چقدر عالیه که قرار نیست خودمو با کسی مقایسه کنم، چقدر خوبه که فارغ از تمام معیارها و کارهام ارزشمندم ارزشمندترین و لایق داشتن تمام نعمتها،الهی شکرت لازم نیست مسیولیت کسیو بپذیرم یا رضایت کسیو جلب کنم(باید بگم که تا چندوقت پیش داشتم زیر بار مسیولیت افرادی که خودم جذب کرده بودم له میشدم و هی بیشتر و بدتر میشد تا جایی که تسلیم شدم و فهمیدم که من نمیتونم من ناتوانم و خدا کم کم همه ی اون مسیولیت ها رو برداشت و داره برمیداره…) خدایا شکرت که تو عادلی و به همه نزدیک و هیچ کس جز تو لایق خدایی نیست الحمدالله(مهمترین شکرگزاری من و باعث آرامش قلب من این بخش قانون)

    الهی شکرت که کافیه بخوام فقط بخوام فقط از تو بخوام و تو به راحتی از جایی که فکرشو نمیکنم بهم میدی

    چقدر آرامش دارم .چقدر دیدن عکس های عروسیم لذت بخشه

    .

    .

    .

    واقعا اگه فقط نتیجه ی کار کردن روی خودمون همین به صلح رسیدن با خودمون باشه بی نهایت میارزه هرچند که وقتی با خودت به صلح میرسی نعمت ها سرازیر میشن

    .

    .

    .

    یه هفته پیش با داداشم داشتیم راجع به قدیم ها حرف میزدیم … اصلا تو مدار استاد نیست ولی خیلی از رفتاراش طبق قانون و البته من عاشقشم ..بعد گفت چجوری تونستین یه اشتباهیو بکنید و اصلا مگه میشه (در مورد مسایل مالی بود،) بعد من بهش گفتم پرده(حجاب) جلو چشممون بود … استاد برگاش ریخت :)) گفت کلی میخواستم غر بزنم ولی قانع شدم واقعا و من دیدم که چقدر فوق العاده ست که با قوانین میتونیم دلیل کارهامون و اتفاقات رو توضیح بدیم و همین هم باعث به صلح رسیدن با خودم میشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  3. -
    سمیرا ذوالقدری گفته:
    مدت عضویت: 2281 روز

    بنام خداوند بخشنده مهربان وهدایتگر

    سلام به استادان و همه اعضای این خانواده زیبا والهی

    درس این فایل زیبا وابستگی.

    من چندین سال پیش خیلی وابسته به خواهر زاده هام بودم نمیدیدم شون دیوانه میشدم اونها بچه بودن دوست داشتن محبت کردن وبازی کردن رو اما خواهر خودم متاسفانه همیشه کاری می کرد که نتونم دل سیر ببینمشون یا باهاشون بازی کنم انگار دوست داشت که از نقطه ضعف متاسفانه کنه وبا همین کارش اذیتم می کرد یا حتی اصلا نمیاورد ببینمشون

    بعدش مادرم از دست دادم اون موقع قانون جهان نمیدونستم بدتر شد رفتارهاش

    وچندسال پیش هم پدرم از دست دادم

    نم نم فهمیدم این وابستگی داره فقط من رو عذاب میده اونها میرن دنبال زندگی خودشون سعی کردم عادت کنم به ندیدن البته زمان برد تا این که الان چند سال ندیدمشون دیگه برام مهم نیست خیلی بزرگ شدن شاید خوب نشناسن من رو دیگه فهمیدم نباید وابسته هیچ کس بشی ادمها میان میرن یاد گرفتم تنها بودن رو واقرار می کنم خیلی حال وشرایط الانم رو دوست دارم چون به خدای خودم نزدیکترم ذهنم خیلی پاکتر شده یا روی قول وعده های دیگران حساب نکنم انتظارم از خدای خودم باشه نه انسانها هستند کسانی که دوست دارن بامن در رفت اومد باشن ولی ترجیح من کار کردن روی خودم وخلوتی خودم هست من مدارم بره بالاتر ادمهای فوق‌العاده تری وارد زندگیم میشن هیچی تمام نمیشه کم نمیشه.

    وسپاسگزار خدا هستم که این مسیر ارامش و در صلح بودن با خودم وابسته نبودن حساب نکردن رو ادمها رو بهم نشان داد الهی شکر.

    خدای که به شدت خودش کافیه ودر زمان مناسبش همه چی رو انجام میده واین خیلی زیباست

    درپناه رب العالمین باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  4. -
    ابراهیم گفته:
    مدت عضویت: 1403 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام

    منطق اساس صحبت‌های خداست و بر این اساس استاد منطقی صحبت می‌کند.

    منطق وابستگی یعنی از درون خود رو لایق ندونستن،خود را ناکارآمد دیدن،خود را ناکافی دیدن.

    اما ما می‌دانیم که ما از خداییم و به سوی او می‌رویم.هر کاری کنیم آنچه می ماند خدا هست و آنچه نمی ماند همه چیزی جز خدا هست.

    ما یک روحیم که قراره بریم و قرار نیست بمانیم،اساس قدرت ما و جسارت ما بر همین روح است.پیوسته باید به خود یادآوری کنیم لا اله الا الله

    به بال مگسی بنگر،چه میبینی،چه چیزی میتوانی خلق کنی،آیا تو ساخته ای یا ساخته شده ای،چرا مغرور میشوی ،به چه چیزی مغرور میشوی ضعف الطالب و المطلوب

    پس وابسته نشو،به معنی اینکه خود را کم مدان،خدایی که همیشه با تو است و با تو می ماند،همیشه پشتوانه تو است ،همو که قادر مطلق و عالم مطلق است.

    درون را جستجو کن تا پیدایش کنی و وقتی پیدایش کنی چنان وابسته او میشوی که دیگر تعلقات دیگر خیلی ریز می‌شوند.

    همه مشکلات ما از ناشناختن خود واقعی ما بدست می آید،آنجا که بر اساس ذهن عمل می‌کنیم و در این بین اصل و اساس را نادیده میگیریم.

    دوستی داشتم که مرحوم شد و رفت.ایشان خیلی محترم و انسان شریفی بود ،یادش جاوید

    به درونتان نظر کنید تا خلقت اصلی خود را بیاد آورید و همان شوید که خدا خواسته.

    از درون وابسته به درون شوید تا بیرونی نماند و درک کنید آنچه میخواهید در درون شکل گرفته و وجود دارد.

    همه چیز مبنای فرکانسی دارد،مراقبت کنید فرکانس نادرست نفرستید و مراقبت کنید .‌..چون بر اساس فرکانسها موقعیت‌ها و افراد در کنار شما قرار می‌گیرند.

    قرار نیست قلبمان را فدای ذهنمان کنیم ،قرار است بدانیم ما کی هستیم و در ذهنمان قدرت خدایی بودنمان را بپرورانیم .

    انگشت را اشاره به کسی یا چیزی یا موقعیتی نکنیم ،ما آن موقعیت را آفریده ایم و سعی کنیم موقعیت دلخواه رو بیافرینیم.

    بشویید دلهایتان را از هر ناپاکی ….مگر شما چه چیزی میخواهید که در خدایی خدا یافت نمی‌کنید و در غیر خدا می یابید.مگر این توهم و الافی نیست که در غیر خدا جستجو کنیم….

    امیدوارم با هم به مقصد اصلی که در قلبمان هست برسیم و همواره ستایشگر خدایی باشیم که همه نعمت ها رو به ما داده و خود را برای او خالص کنیم.

    استاد عزیزم و استاد شایسته عزیزم سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  5. -
    حسین کهن‌زاده گفته:
    مدت عضویت: 1603 روز

    به نام خدایی که هرچه دارم از آن اوست

    درود و سلام به استاد عزیزم و مریم بانو

    و درود به همه دوستان توحیدی خودم توی این سایت ارزشمند

    من نیومدم درباره‌ی سرمایه‌م صحبت کنم اومدم درباره‌ی وابستگی به یک عامل بیرونی برای رسیدن به احساس خوب یعنی مواد مخدر و اعتیادش بگم

    چون خودم دچارش بودم

    دوستان و استاد عزیزم:

    من از سال 1377 درگیر اعتیاد شدم

    مثل همه‌ی اونایی که از ایمان و توکل پایین برخوردارن.

    منتظر ی عامل از بیرون بودم تا احساسمو خوب کنم

    غافل از اینکه احساس از درون باید خووب باشه

    مثل اکثر معتادها از سیگار شروع شد.

    اون موقع ‌ها یعنی سال 77 تازه از خونه و خانواده به ی شهر دور (بافت از توابع کرمان) دانشگاه آزاد رفته بودم و یهویی از ی محیط بسته‌ی خانه و خانواده مذهبی یهویی دیدم ی خونه دانشجویی دارم که اینجا دیگه کسی نیست بهم بگه بکن و نکن. این غلطه اون درسته

    خودمو تو ی محیط کاملا مستقل احساس کردم

    از حاشیه و دیتیل میام بیرون.

    ی اتفاقی تو زندگیم افتاد به ظاهر بد که حالمو خیلی بد کرده بود. دقیقا سال دوم دانشگاهم خانومی که خیلی خیلی خیلی دوسش داشتم و وابسته شده بودم بهش

    به راحتی ازدواج کردو رفت با از دست دادن این وابستگی بجای درس گرفتن با آموزه‌های غلط اون موقع که میگن حتما ی چیزی جایگزینش کن تا از خاطرت بره

    من اصلا تو دنیای الآنم نبودم

    با ی عالمه شرک فکر کردم که سیگار کشیدن می‌تونه حالمو خوب کنه تا غم از دست دادن اون آدم رو فراموش کنم

    با اولین تعارف سیگار و طرز استعمالش‌ دیگه این دوشاخ محبت بسته نشد و همیشه سیگار لای انگشتام بود. در حالی که فقط اون اولین سیگاره بهم حال داد

    دیگه اون حالو تجربه نکردم

    اینم برای مزاح و خنده بگم که سیگار روشن میکردم

    آهنگ چشم من بیا منو یاری بکن از داریوش رو میذاشتم

    و میرفتم تو خاطرات خوب و بد گذشتم با اون خانوم

    که البته همین دوسال پیش به رحمت خدا رفتند

    تا اینجا دوستانم من از ی وابستگی افتادم تو ی وابستگی دیگه

    ی چند ماه گذشت و من فکر میکردم که با سیگار کشیدن و کنار دخترای دانشگاه خلوت کردن دارم حالمو خوب نگه میدارم ولی کم‌کم دوباره همه چی عادی شد

    باز هم همون حالت غم رو سرم خراب میشد

    با دوستان و اطرافیانم می‌رفتیم تفریح و اینور و اونور خیلی هم لذت می‌بردم ولی لذتش همون لحظه بود تا جدا میشدم دوباره فکر اون خانوم و دوباره داریوش و دوباره سیگار تا اینکه دیگه سیگار رفع نیاز نمیکرد

    (((از همه بدتر و مهمتر فکر میکردم که ی عامل بیرونی باید بیاد نجاتم بده از این غم )))

    پای مواد مخدر تو خونه‌ی دانشجویی ما باز شده بود

    یکی از دوستانم که هر کجا هست امیدوارم که مثل من غرق در سلامتی باشه

    گفت حسین خسته نشدی از سیگار

    سیگار وقتی حال میده که نشئه باشی

    منم که زمینشو داشتم

    گفتم عععههه نئشگی چیه؟ این چیه؟ اون چیه؟

    ی دود حالا بگیر

    آره چه گیجم کرد

    دفعه بعدش همون شب دقیقا ی ساعت بعدش دیگه ی دود گیجم نکرد بلکه دوتا دود گرفتم تا حالمو به ظاهر عوض کنم

    تو همین زمانها به خودم میگفتم نکنه من معتاد بشم؟

    به راحتی ذهن شرک‌آلودم می‌گفت نه بابا با ی دود و دو دود که نه عمرا

    دوستان توحیدی عزیزم؟

    استاد ارجمند؟

    به همین سادگی معتاد شدم تا آخر دوران دانشگاهم که یکی از دوستانم که فرزند‌زاده‌ی اهل کرمان هم بود گفت باید ترک کنی و برگردی تهران

    به هزار ترفند و درگیری و بزن بزن و دعوا ترک کردم و اومدم تهران با مدرک این در حالی بود که از اون پنج نفری که هم خونه‌ی من بودن فقط من مدرک گرفتم هر چهار نفر دیگه به دلایلی نتونستن مدرک بگیرن که دلیل اصلیش همین اعتیاد بود

    تهران اومدم و به یک ماه نکشید چون من،

    دوستان عزیزم؟

    چون من،

    استادم؟ چون من،

    چون من تو فرکانس ترک نبودم و اون خانوم منو به زور ترک داد دوباره جذبش شدم

    استاد تو این فایل 23 مهاجرت به مدار بالاتر فرمودن که اعتیاد رو نمیشه ترک کنه

    راست میگن واقعا اگر کسی از درون تغییر نکنه نمیتونه ترک کنه.

    در تهران هم به مرور زمان دوستای همفرکانسمو پیدا کردم و به اعتیاد خودم ادامه دادم تا 21 سال بعد با کم و زیاد و کلی حاشیه به شرک‌ خودم ادامه دادم و در کنارش همون خانومی که باعث همه‌ی این وابستگیام شده بود ایشونم بعضی وقتا بود بعضی وقتا نبود

    ی روز طلاق ی روز آشتی ی روز مجرد ی روز متأهلی

    کار و زندگیم تو این 21 سال خیلی خیلی فراز و نشیب داشت

    از پولداری تا بی پولی

    از سلامتی تا بیماری و درد

    از روابط خوب تا روابط آلوده و کثیف

    از دینداری تا بی دینی

    از هوش استعداد تا خنگی و بی‌حواسی

    از زبر و زرنگی تا تنبلی و پشت گوش اندازی

    از متأهلی تا مجردی

    از زندان تا آزادی

    دوستان و استاد عزیزم

    همه و همه چی رو من تجربه کردم

    تا سال 98 که ی درگیری خیلی ساده با همون خانوم عشق قبل دانشگاهم باعث شد تا از هم جدا شدیم برای بار چندم ولی ایندفعه خیلی جدی

    من دیگه خسته شده بودم

    دیگه داغون بودم

    مواد مخدر شده بود جزوی از بدنم

    اگه بهم می‌رسید

    زبل بودم

    با‌هوش بودم

    چالاک بودم

    پول خلق میکردم

    مهربون بودم

    خوش اخلاق بودم

    اگر مواد بهم نمی‌رسید……

    خلاصه استاد یادمه ی شب با خدا خلوت کردم

    و گفتم به خدا:

    اینهمه نماز خوندم اینهمه دینداری کردم اینهمه به ظاهر بودی و نبودی

    نمی‌خوای دست منو بگیری خسته شدم

    26-7 سال از زندگیم برای عشق به یک وابستگی‌ از دستم رفت

    چند شب بعد تصمیم به خودکشی گرفتم

    که به طرز معجزه آسایی همون شب با استاد عزیزم سال 99 آشنا شدم ولی جدی نگرفتم فقط همینقدر که منو از حس خودکشی کشید بیرون و وارد ی دنیای دیگه کرد

    خدارو ی جور دیگه بهم معرفی کرد که رنگش، بوش، طعمش، فضاش، یادش، اندازش، موجودیتش، ماهیتش

    با این خدایی که رو منبر یادمون داده بودن فرق میکرد.

    تیر ماه سال 1401 داشتم با همون خانوم که عشق اولم بود و بیست و چند سال پای عشقش مونده بودم میرفتم سر زندگی. دیگه بطور رسمی، با این تفاوت که فایلهای رایگان سایت ی کم هوش و حواسمو جمع کرده بود که تمرکزم بزارم رو زیباییها،

    و بحث توحید و توکل و خداوند و هدایت، ی کم تو دلمو قلقلکم میداد که……

    خبر کشته شدن اون خانوم بعد بیست و چند سال عاشقی

    ی شُک بزرگ بود

    باز هم شرک داشت جولون میداد و من مشرک‌تر از همیشه به مواد مخدر بیشتری روی آوردم

    تا جایی که روزی 4 یا 5 گرم تریاک یا شیره مصرف میکردم.

    تقریبا شیش ماه بعد از فوت ایشون

    دقیقا یادمه 25 آذر 1401 داشتم فایل رایگان ظلم به خود از دیدگاه قرآن رو گوش میکردم و دود می‌گرفتم که

    صحبتهای استاد دگرگونم کرد

    انگار استاد داشت به من می‌گفت

    که هر بلایی سرمون میاد خودمون خالقشیم

    هر جایی هستیم جایگاهمون همونجاست

    حسین ببین جات کجاست؟ پای بساطی؟ خودت خواستی و الآنم اینجایی

    داشتم با گوش دادن به این فایل رایگان به خودم میومدم

    انگار احساس کردم که هر چی بلدم رو بریزم دور و خودمو بریزم و از نو بسازم

    وقتی استاد از دلایل قرآنی و مثالهای تغییرات خودشون داشتن میگفتن

    این جمله که هیچ عامل بیرونی نه در جهت منفی و نه در جهت مثبت هیچ تأثیری تو زندگی ما نداره.

    و من کم‌کم داشت از خودم بدم میومد

    با گوش کردن به فایل چشم زخم و فهمیدن اینکه ما داریم به عامل بیرونی قدرت میدیم

    تصمیم گرفتم

    همونجا و همون لحظه بساطو جمع کردم و تو سایت مطرح کردم و شرایطم رو مشورت کردم

    ی خانمی با نام مستعار پرنسس خوش قلب(که از خدا می‌خوام زیر سایه‌ی ثروت و نعمت و سلامتی باشه) از تو سایت همونجا گفت من اصلا اهل کامنت نیستم و نمیدونم چرا الان یهو دارم برای شما کامنت می‌زارم ولی چرا مشکلتو با خدا مطرح نمیکنی تا هدایتت کنه

    همین جمله رو پیگیری کردم و هدایت شدم و رفتم شهرستان پدرم اونجا ی خونه داریم

    دوهفته موندم با کلی خاطره خوب ترک کردم

    خودم الان باورم نمیشه

    شبها میرفتم و میدویدم تو‌کوبر اطراف شهرستانمون

    همین دویدن رو من روز سوم یا چهارم بعد از شب یلدا تو حالت ترک اعتیاد تو لایو استاد با آقای عرشیان فر هدایت شدم که من در اوج درد داشتم به سخنان این دو بزرگوار گوش میدادم که استاد فرمودند اگه دیدی نمیتونی احساستو خوب کنی ی شوک به خودت وارد کن. اونجایی که گفتید شیرجه زدید تو دریا از رو عرشه‌ی کشتی

    و منم با دویدن به خودم شوک وارد کردم تا مغزم مواد رو فراموش کنه و به فکر پمپاژ خون باشه و چقدر موفق بودم استاد

    چقدر موفق بودم

    جالبه بدونید تا الان بارها تو محفل خلاف هم بودم

    اما نه سمتش رفتم و نه از همه مهمتر همون دوستانم که من مهره‌ی اصلی پا بساطیشون بودم حتی ی تعارف هم بهم نزدن

    تا اینکه کلا خودشون قرار میزارن و میرن خوشگذرونی و به لطف خدا اصلا تو فرکانسشون نیستم که حتی برای ابراز دلتنگی هم زنگ بزنن

    الان که 18 بهمن 1403 هست تقریبا ی ماهه سیگار رو هم ترک کردم

    من همه‌ی این داستان رو گفتم که اگه هر کدوم از دوستان داخل سایت به هر چیزی. هر چیزی، وابستگی دارن

    میتونن به راحتی و با توکل به خدا و هدایت الله یکتا

    از اون وابستگی دل بکنن فقط کافیه از درون بخوان

    به خود خدا. خدا هدایت می‌کنه. از دستان غیبش برای شما هدایت می‌فرسته

    فقط کافیه قدم اول رو برداریم

    دوستان من ی معتاد بودم که 25 سال نان‌‌استاپ مصرف داشتم

    اما ترک کردم

    حالا بازم از زبون یکی که یک وابستگی خانمان سوز رو ترک کرده بشنوید دوره‌ی 12 قدم بهترین و کاملترین و بی‌نقص ترین راه ترک کردنه چه سیگار. چه تریاک چه هر وابستگی

    بخدا میشود. به خودش قسم میشود

    من که نه انجمنی رفتم نه جلسه‌ای با همین فایلهای رایگان ترک کردم و با دوره‌ی 12 قدم دارم زندگیمو بهبود می‌بخشم

    و خیلی هم موفق بودم

    اصلا اگر کسی از درون بخواد تغییر کنه و وابستگی به هر چیزی رو ترک کنه احتیاجی به انجمن هم نیست

    اگه از درون بخواد ترک کنه …. میشود

    امکان نداره نشه

    میشود…. میشود‌‌‌‌‌…….میشود

    همینکه درک کنیم که احساسمون از درون باید خوب باشه نه با عامل بیرونی

    میشود می‌شود میشود

    چند وقته همسر عزیزم بهم میگه برای ترک سیگارت نمی‌خوای ی کامنت بنویسی

    اینجا دیگه وقتش بود

    نوشتم

    امیدوارم برای دوستان ی چراغ راه برای ترک عادت‌ها و وابستگی باشه

    آمین

    تهران داره بارون میاد خیلی قشنگ

    خیلی جذاب

    خیلی زیبا

    خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت

    از خدا میخوام همه‌ی دنیا جزو سپاسگزاران واقعی باشند مخصوصا بچه‌های گل و توحیدی این سایت

    استاد عزیز و‌ مریم بانو بخاطر تمام زحماتتون سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
    • -
      فروزان❄️ گفته:
      مدت عضویت: 1897 روز

      سلام گرم من خدمت شما انسان ارزشمند،قوی،توانمند،صادق،شریف

      من تو پروژه ی مهاجرت هستم

      و همه کامنتهایی که برای هر فایل میاد رو که حدودا 10،11 صفحه برای هر فایل میشه وتو 2،3 روز هم منتشر میشه رو میخونم

      بعضی از کامنتهاروهم 2یا چندبارمیخونم

      و امتیازهم میدم

      ولی برای کامنت شما نتونستم جواب ننویسم، ی حسی تو دلم گفت بنویس

      اشکام خود به خود دارن میریزن

      از مسیری که رفتید،از توانایی که دارید،

      تحسینتون میکنم بابت شجاعتتون،ایمانتون،توکلتون

      برای ارزشی که برای خودتون قائل شدید و‌جسم و روح ارزشمندتون رو پاک پاک کردید و به اصلِ پاک خودتون برگشتید

      خدارو شکر برای سلامتی و بهبودیتون

      یادم اومد دقیقا فایل لایو استاد با اقای عرشانفر رو که داشتم از تو سایت میشنیدم دقیقا کجا،با چه حسی بودم و اونزمان یکی از شاگردای استاد تو چه مسیر سخت وسازنده ای بوده،ی حال عجیبی بهم دست داد

      خداروشکر که ماانسانها توانایی خلق زندگیمون رو داریم

      براتون،ایستاده دست میزنم

      بینهایت،تحسینتون میکنم

      بهترین وزیباترین اتفاقات و احساسات رودر مسیر زندگی تجربه کنید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        حسین کهن‌زاده گفته:
        مدت عضویت: 1603 روز

        به نام خدایی که هر چه داریم از آن اوست

        دوست عزیز و همفرکانسیم

        فروزان عزیز

        درو به شما

        این همه صفت خوب قطعا شما هم لایقش هستید که من رو هم مورد خطاب قرار دادید

        ارزشمندی و قدرت و صداقت و شرافت و توانمندی

        خداروشکر که با کامنتم تونستم

        چشمهای شفاف شمارو هیس کنم از شوق و هیجان وجود خدا

        دوست عزیزم

        اینو میدونم و مطمعنم که وقتی از ته دلم در تنهایی خودم از خودش خواستم

        منو یچبه سمت این سایت هدایت کرد

        و منو لایق کرد که کنار شما دوستان به سمت خودش حرکت کنم

        خیلی خیلی خیلی از شما ممنونم که با کامنتتون‌ ی بار دیگه خدارو برام متذکر شدی

        دم شما گرم

        سایه‌ی نعمت و ثروت و سلامتی

        رو سر خودتون و خانوادتون

        خدارو شکر برای این سایت

        خدارو شکر برای دوستان توحیدی مثل شما و سایر دوستان

        خدارو شکر برای این نعمت خالق بودن زندگیمون

        در آغوش امن خداوند باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      سعیده آیت گفته:
      مدت عضویت: 1056 روز

      بنام خدای مهربان

      سلام به شما دوست عزیز

      اقا چه کردید با این کامنتتون

      حال من که با خوندن هرجملتون بالا وپایین شد

      وخداروشکر که نهایتا به سرمنزل خوبیها ختم به خیر شد

      چقدر خوشحالم براتون

      برا این همت و ارادتون

      برا ایمانتون

      خداروشکر که از خودش خواستید و اونم مثل همیشه خدایی کرد شاهکار کرد

      واقعا این سایت این استاد این بجه ها نعمتهایی هستن که اگر شبانه روز هم بابتش شکر گزار باشیم حق مطلب رو ادا نکردیم

      چقدر خوشحال شدم کامنتتون رو خوندم شما برای من شدید یه الگو

      تو شرایطی که جسمم به دلایلی آب وروغن قاطی کرد که به ذهنم بتونم فکت بدم

      که اگر حسین آقا تونسته تو هم میتونی اینکه چیزی نیست

      ببین حسین آقا اون شرایطو سپری کرد

      مال تو که چیزی نبست

      امیدوارم در کنار همسرتون همیشه شاد و سربلند و سالم باشید

      خدایاسکرت خدایاشکرت خدایاشکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        حسین کهن‌زاده گفته:
        مدت عضویت: 1603 روز

        به نام خدایی که هر چه دارم از آن اوست

        درود به استاد عزیزم و مریم بانو

        و درود فراوان خداوند به شما سرکار خانم آیت عزیز

        امیدوارم حال دلتون عالی عالی عالی باشه

        ممنون برای کامنت قشنگتون

        سپاسگزارم که کامنت منو خوندین و با پاسختون منو تو راه خودم هزاران بار مصمم‌تر کردید

        البته که احساسات منو به اوج هیجان و الاهیت رسوندین

        از خدا میخوام سلامتی و ثروت و نعمت و معنویت سایه‌ی سر خودتون و خانواده‌‌ی محترمتون باشه

        امین

        خدایا شکرت

        خدایا شکرت

        خدایا شکرت

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    حسین و نرگس گفته:
    مدت عضویت: 1814 روز

    زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِینَ وَالْقَنَاطِیرِ الْمُقَنْطَرَهِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّهِ وَالْخَیْلِ الْمُسَوَّمَهِ وَالْأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ۗ ذَٰلِکَ مَتَاعُ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا ۖ وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ

    محبت و عشق به خواستنی ها [که عبارت است] از زنان و فرزندان و اموال فراوان از طلا و نقره و اسبان نشاندار و چهارپایان و کشت و زراعت، برای مردم آراسته شده است؛ اینها کالای زندگیِ [زودگذرِ] دنیاست؛ و خداست که بازگشت نیکو نزد اوست

    ره میخانه و مسجد کدام است

    که هر دو بر من مسکین حرام است

    نه در مسجد گذارندم که رند است

    نه در میخانه کین خمار خام است

    میان مسجد و میخانه راهی است

    بجویید ای عزیزان کین کدام است

    به میخانه امامی مست خفته است

    نمی‌دانم که آن بت را چه نام است

    مرا کعبه خرابات است امروز

    حریفم قاضی و ساقی امام است

    برو عطار کو خود می‌شناسد

    که سرور کیست سرگردان کدام است

    سلام!!

    مقصود من از کعبه و میخانه تویی تو!!

    تمام بشر، در تمام حرکاتش و سکناتش، آگاهانه و نا آگاهانه، به دنبال دل آرام خودش میگرده، به دنبال حقیقت وجودش، به دنبال سرچشمه هستی که ازش وجود و عشق و آرامش حقیقی رو دریافت میکنه..

    اما در تشخیص مصداق اشتباه می‌کنه!!

    پول، مواد مخدر، لذت های جنسی،اعتیاد، حتی رفتن به مسجد و میخانه!!

    در تمام اینها لذتی رو تجربه میکنه که او رو به حقیقتی ورای اون ظواهر هدایت میکنه، اما بشر خود اون موارد رو عامل میبینه.. و این میشه سرآغاز سقوط..

    هیچ وقت یک معتاد درک نمیکنه که اون مواد بهش لذتی نداده، بلکه فقط ذهن شرطی شده ای که لذت طبیعیش که همیشه باهاش بوده رو گروگان گرفته خاموش کرده..و اون لذت ساخته نشده!! بلکه فقط بهش آگاه شده!!

    تشخیص اینکه لذتی حقیقی و منبعث از قلب انسانه یا آگاهی به اسارت گرفته شده توسط ذهن شرطی شدس، کلید رهاییه..

    اینکه درک کنیم لذت واقعی به شرایط و ظواهر زندگی ارتباطی نداره اما در این ظواهر متجلی میشه

    اینکه درک کنیم ثروت بودن با ثروتمند شدن متفاوته..

    اینکه عشق بودن با عاشق شدن متفاوته

    اینکه خدا بودن یعنی آگاه شدن به زیبایی های بی انتهایی که همیشه بوده و ما از طریق موفقیت های دنیایی بهش آگاه میشیم!!

    اینکه ما نیومدیم چیزی بشیم!!

    بلکه اومدیم چیزی که هستیم رو درک و زندگی کنیم..خدا و هستی عالم رو

    و این یعنی ثروتمند بشیم اما به ثروت نچسبیم

    با همه باشیم و بی همه باشیم

    و درک این حقیقت همون سیر من الخلق الی الحقه

    یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَىٰ رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ

    ای انسان! یقیناً تو با کوشش و تلاشی بسیار به سوی پروردگارت در حرکتی، پس او را دیدار می کنی

    این دیدار در ثرتمند شدن

    در روابط عالی

    در سلوک عالی

    در کسب و کار و … درک میشه

    خدا جایی نیست

    خدا همینجا و در وجود ماست و باید بهش آگاه بشیم، ان شاالله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  7. -
    لیلی زارع گفته:
    مدت عضویت: 1494 روز

    سلام به استاد عباسمنش عزیز و مریم جان زیبا و دوست داشتنی

    چقدر این فایل رو گوش دادم آروم شدم

    مبحث وابستگی واسه ما ایرانی ها خیلی مسئله پیچیده و بغرنجی هست و یه تابوی بزرگه

    و چقدر عالی گفتید استاد جان که نگاهی که بهش داریم رو عوض کنیم

    من به خانواده و اطرافیانم که همیشه باشن یه نوع وابستگی شدید عاطفی دارم و خودم فکر میکنم ریشه در بچگیم داره

    و از اینکه یه روز نباشن ترس وجودم رو میگیره

    حتی فکر مرگ و نبودشون هم میکنم،بغض گلوم رو میگیره

    لطفاً بیشتر راجع به این مسئله صحبت کنید

    باید باوری شما گفتید رو کار کنم تا این وابستگی ها رو کمتر کنم

    به پسرم هم همین حس وابستگی زیاد رو دارم

    ممنون از این منظره های زیبایی که برای ما خلق میکنید

    دو آدم فوق العاده و تحسین برانگیز هستید که هر چه از شما دو نازنین یاد بگیریم باز هم کمه 🙏🏻😍💋♥

    در پناه الله یکتا مؤفق و پیروز باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  8. -
    حمید امیری Maverick گفته:
    مدت عضویت: 1279 روز

    سلام و درود

    فایل بسیار بسیار عالی بود

    خدا رو شاکرم ، دیشب یه موضوعی اتفاق افتاد که شخصی یه برخورد نامناسب کرد و من کلی به فکر رفتم و نهایتاً به این نتیجه رسیدم و به خودم یادآوری کردم اول اینکه مسئولیت این برخورد با خودته، تو چرا هنوز تو چرخه معیوب این دوستان و همکاران هستی ، اگه خوب روی خودت کار کرده بودی الان یه جای بهتر بودی ، نمونه اش فلانی و فلانی که با موفقیت رفتن به محیط های بهتر کاری. از طرفی باید خداوند رو شاکر باشی که هر کسی که باهات بد برخورد می‌کنه رو باید دو تا ماچش هم کنی و ازش ممنون باشی که این شخص چندتا ترمز عاطفی و روانی رو در ذهن تو آزاد کرده، و تو رو به جلو هل داده.

    و نهایتاً خدا رو شکر کردم گفتم خدایا اینها همه نشانه است که تغییر در حال انجامه.

    این آدمها خودشون دارن خودشون رو از زندگی تو حذف میکنن، پس راحت و آروم باش که کم کم وقت رفتنه. 🤩😍 چقدر اون نکات در مورد دارایی های هر شخص عالی بود. قبلا اگه وارد به مکانی میشدم خیلی نگران برخورد و نگاه های افراد بودم، الان دیگه اونقدر بیخیالم که میگم اصلا برام مهم نیست که چند نفر اونجا هستن. اصلا نگاه میکنن یا نمیکنن. خدا رو شاکرم بخاطر این فایل و آگاهی هایی که امروز دریافت کردم. خدا رو شکر.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  9. -
    باران و ایوب گفته:
    مدت عضویت: 1620 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم و خانوم شایسته عزیز

    همه دوستان

    باران؛

    استاد من قبل این سایت بشدت آدم وابسته ای بودم به همسرم ،به خانواده م به مادرم یادمه اوایل ازدواجم شبا قبل اینکه بخوابم یه دل سیر گریه میکردم بعد میخوابیدم اینقد دلتنگ مادرم میشدم و فاصله خونه ما تا خونه پدرم خیلی کمه تا قبل اینکه با این قوانین اشنا شم شب و روز خونه پدرم بودم خونه خواهرم ،اگه تماس نمیگرفتن چنان گریه میکردم وابستگی م شدید بود ولی از وقتی که با این قوانین و شما و سایت اشنا شدم اصلا وابسته نیستم ،الان خونه پدرم خیلی کم میرم نه بخاطر اینکه دوسشون ندارم یا دلم براشون تنگ نشه، نهههه فقط دیگه وابسته نیستم تازه الان اونا میگن چرا نمیای خونه مون ،دیر به دیر میای چون خودمو تغییر دادم ،چون وقتی که من وابسته بودم اونا از من فاصله میگرفتن. الان اونا به من میگن چرا نمیای ،وابستگی بدترین حس دنیاست میخوای به زور اون چیز مال خودت باشه اون آدم مال خودت باشه و دقیقا همون آدم همون چیزایی که بهش وابسته ای ازت دور میشن یا ازت گرفته میشه .مثلا من قبلا بشدت به همسرم وابسته بودم میرفت جایی چنان گریه میکردم دور از جونش انگار مرده .تا اینکه دوره عشق و مودت خریدم روش کار کردم الان اصلا و ابدا بهش وابسته نیستم چندین بار تنها رفت ماموریت چندین روز اصلا ناراحت نبودم بی قرار نبودم هرازگاهی دلم براش تنگ میشد ولی نه اینکه بگم چون نیست دنیا بدون اون لذت نداره انفاقا منم برنامه ریزی میکردم میرفتم بیرون میرفتم دورهمی با خانواده م لذت خودمم میبردم ایوب جان هم همینطور بود .من به هیچ‌کس چ هیچ چیز وابسته نیستم ،فقط به الله یکتا بشدت وابسته م اگه یه روز باهاش حرف نزنم از شدت دلتنگی ساعت ها گریه میکنم .

    خدایا شکرت برا این مسیر زیبای توحیدی .

    ممنونم از شما استاد عزیزم و مریم جون خیلی عالی و بینظیرید .

    در پناه خدای مهربان باشید.

    خدا نگهدار تا گام بعدی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  10. -
    فروغ ریاحی فر گفته:
    مدت عضویت: 1565 روز

    سلام و درود

    من مدتها هست در سایت هستم وبا این قوانین الهی آشنایی دارم و با تمام وجودم دارم تلاش میکنم به اونها عمل کنم شاید باورتون نشه ولی از وقتی این تصمیم رو گرفتم شاهد کلی تغییرات در زندگیم و در وجود خودم هستم که بعضی اوقات میگم این منم که اگر در گذشته در همین موقعیت فعلی قرار میگرفتم فلان رفتار و حرکت نادرست

    رو میکردم اما ببین الان چه رفتار و حرکت متفاوت و در مسیر درستی رو دارم خلاصه طوری تغییر کردم که خدا شاهده اطرافیان من تغییر کردن به خدا من این حرف استاد رو که میگه شما روی خودتون کار کنید مدارتون رو ببریین بالا جهان افراد هم فرکانس با شما رو وارد زندگیتون می‌کنه با تمام وجودم دارم حس میکنم اول اینکه باید بگم من تمام توجهم رو مدتها هست گزاشتم روی تمام جنبه های زندگی (مثل تفریحاتشون و یا روابطشون و یا ثروتشون و یا سلامتی و …)افراد مدار بالا در اطرافم و بارها و بارها اونها رو تحسیین کردم و میکنم خیلی جالب من این چندین بار هست به صورت خیلی هدایتی با این افراد ملاقات میکنم و باهاشون تفریح میرم و حتی جالبتر از اون خیلی خیلی اتفاقی که الان اینجا نمیتونم بگم با این افراد من به یه سفر بسیار عالی رفتم که الان هم که دارم این کامنت رو می‌نویسم داخل سفر با همین آدمهای عالی هستم و همش به یاد قانونم و با تمام وجودم دارم قوانین رو حس میکنم و حتی هر لحظه سپاسگزار خدای خودم هستم که میشود فقط کافیه عمل کنم به حرفهای استاد ودوم اینکه استاد من اینقدر شجاعت خانم شایسته رو در زمان نبود شما در اون ملک روی آب تحسین کردم که خدا شاهده جهان من رو به این موقعیت هدایت کرده اونم برای چند بار پشت سرهم در مدت دو ماه که در بیست سال زندگی مشترک با همسرم هرگز همچین تجربه ای رو نداشتم و جهان کاری کرد که ایشون رو برای انجام کاری که اونم در جهت پیشرفت مالی ما هست به شهری ساعتها دور از من هدایت کرد که من تا حالا همچین تجربه ای نداشتم که بدون ایشون در شهر محل زندگیم به تنهایی با دو فرزندم به مدت دو هفته زندگی کنم و اما چون بنده از آموزشها خبر داشتم به نحو احسن این روند رو طی کردم و هر بار بهتر از قبل از پس زندگی و بچه ها بر اومدم طوری که اگه بخوام به زبان ساده بگم باید بگم با این تضاد خودم از خودم راضی تر هستم چون من در دل تمام ترسهام یکی یکی رفتم اونم منی که سالهای سال در کنار همسرم و وابسته به ایشون زندگی کردم وحتی به تنهایی تا مغازه ی سر کوچه نرفته بودم شاید این کارهای من برای خیلی‌ها کارهای خاصی نباشن اما برای خودم که با گذشته ی خودم مقایسه میکنم شاهکارن مثلا من تا حالا تجربه ی بنزین زدن در پمپ بنزین رو نداشتم و اما خودم خواستم و رفتم امتحان کردم در حالی که میتونستم روی اطرافیانم حساب کنم و

    با یه اشاره بدم به برادرم و یا پدرم و … این کار رو بکنه اما نکردم هر دو فرزندم در نبود پدرشون دچار این ویروس جدید شدن و مریض شدن و اما من خیلی عالی بدون ترس و نگرانی و با توکل به خدا اونها رو به پزشک بردم و دارو دادم و درمان کردم در حالی که اگر در گذشته بود تنها کاری که در این جور مواقع میکردم شاید باورتون نشه فقط گریه و ناراحتی بود اما الان خودم به تنهایی بدون ذره ای نگرانی انگار که دلم قرص بود خدا همراهم هست تمام کارها رو به نحو احسن میکردم یا اینکه من مدتها هست رانندگی میکنم اما هیچ وقت جرات نداشتم به مرکز شهر و جاهای شلوغ برم و در جاهای کوچیک پارک کنم اما حالا در نبود همسرم چندین مرتبه به خاطر کلاسهای دخترم و پسرم مجبور شدم و رفتم در حالیکه میتونستم با اسنپ و تاکسی بفرستم دخترم رو اما خودم آگاهانه دوست داشتم با شجاعت تمام در دل ترس هام برم و اونها رو تجربه کنم و من در این مدت نبود همسرم بدون نیاز به هیچ کس به جز رب العالمین کارهام رو انجام دادم و کلی کارهای ارزنده ی دیگه انجام دادم که اگر بخوام تک به تک بنویسم زمان میگیره و اذیت میشین فقط می‌خوام بگم به قول استاد نتیجه ی تمام این کارهام این شد که از خودم راضی ترم حسم به خودم بهتر شده اعتماد به نفسم بالاتر رفته و حس اینکه در مسیر درستم و شاگرد استادم بیشتر شده استاد این رو هم بگم خانه ی پدرم و برادرم و خواهرم فاصله ی زیادی با ما نداره اما خودم ،خودم خواستم تحت هیچ شرایطی از هیچ کس کمک نگیرم حتی بارها همسرم زنگ میزد و می‌گفت اگه کاری داری به فلانی بگم بیاد براتون انجام بده اما من قبول نمی‌کردم و دارم میبینم جهان پاسخ من روبه شکل ورود نعمتهای بیشتر داره میده و سوم اینکه باید بگم این جنبه از تغییرم رو هم خیلی دوست دارم که من هر تضادی برام پیش بیاد هیچ وقت هیچ کس رو دیگه مقصر نمی‌دونم و خیلی راحت و خیلی خود به خودی میگم خودم مقصرم ویا خودم ضعیفم که این مشکل برام پیش اومد و بلاافاصله همش میگردم درسی از این تضاد که برام پیش اومده رو بگیرم و اشکال شخصیتی که در وجودم هست روپیدا کنم همین چند روز پیش با شخصی بسیار قابل احترام بودم که نمی‌دونم چرا با من یکم سنگین و نادرست برخورد کرد و من اولش بهم برخورد که چرا اینطوری رفتار می‌کنه اما برای یه لحظه تمام حرفهای شما استاد در ذهنم مرور شد که ببین تو چون به دنبال تایید این شخصی و به دنبال اینی که با این شخص حالت خوب بشه و یا به دنبال اینی که فلانی بهت احترام بزاره و چون از بقیه توقع و انتظار محبت و احترام و تایید و ..داری این رفتارها رو هم میبینی به خودم گفتم نه نشد بابا قویتر باشی و به قول استاد اول خودت با خودت رفیق باش حالت رو خوب کن عاشق خودت باش ببین مردم چطور عاشقت میشن (این در حالی هست که من از وقتی در مسیرم فکر میکردم دیگه با آموزشها عاشق خودم هستم و.. اما زمانی که در کنار فردی که برام بزرگ و مهم بود قرار گرفتم دیدم نه به دنبال احترام و دوست داشته شدن از طرف ایشونم ) خلاصه استاد اینقدر گفتم و گفتم با خودم حرف زدم و به خودم قول دادم و به ایرادهای شخصیتی ام فکر کردم که ایراد کارم چیه تا بازم اتفاقی همون فرد رو دوباره دیشب ملاقات کردم اما من دیگه اون نگاه گدایی محبت و احترام از اون فرد رو تاحدود زیادی نداشتم حالا شاید هنوز کامل نبود اما به قدر زیادی نداشتم و اونم رفتار بسیار بهتری با من داشت و من نه برای رفتار های درست و خوب دیشب اون شخص بلکه برای خودم که تونستم با اون تضاد پیشرفت کنم و عیب کارم رو پیدا کنم خیلی خوشحال شدم و احساس قدرت کردم .

    من نمیدونم چقدر این کامنت من برای شما استاد ارزشمنده شاید بگی اول راهی شاید بگی این نتیجه ها هنوز کوچیکه اما خودم با همین عملگرا بودن به قوانین و نتایج عالی که در این مدت داشتم دارم از خوشحالی روی ابرها پرواز میکنم و حس شاگر بودن شما و در مسیر الهی بودن رو خیلی بیشتر حس میکنم امیدوارم بازم بزرگ و بزرگتر بشم به قول استاد ظرف وجودم بزرگتر بشه تا خدا نعمتهای بیشتری رو به من بده .

    خدا رو شکر که در مسیر هستم ،،

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای: