معرفی دوره احساس لیاقت | قسمت 1 - صفحه 17 (به ترتیب امتیاز)

507 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سمیه منیری گفته:
    مدت عضویت: 1874 روز

    سلام استاد جانم سپاسگزارم بابت تک تک وقت و انرژی که گذاشتین برای تولید چنین دوره ارزشمندی و از رب العالمین خواهان چندین برابر برکت و خوشبختی و ثروت وارد زندگی تون هستم.

    تجربه های تلخی که من از احساس عدم لیاقت داشتم اکثریت شان برمی گرده به دوره ای که من با شما آشنا نشده بودم و جامعه ای بودم نه عباسمنشی ولی از زمانیکه با شما آشنا شدم احساس لیاقتم افزایش یافت و بهتر شد و نتیجه هم خیلی واضح در زندگیم تغییر کرد

    اون زمان وقتی که دوران مدرسه و یا دانشگاه بودم اصلا احساس لیاقت در خودم نمیدیدم که بخام با استا د صحبت کنم میترسیدم و یک چیز از درون به من میگفت تو لایق صحبت کردن با استاد یا شاگرد زرنگ کلاست نیستی تو درس نمیخونی یا تو نمره بالا نداری که استاد بخاد باهات صحبت کنه تو که اول نمره کلاس نیستی که بخای با استاد صحبت کنی

    ذهنم من رو زمانی لایق انجام این کار میدانست که من اگه نمره بالا داشتم یا کاری انجام داده بودم یعنی شرطی بود در غیر این صورت لایق اش نیستی و همچنین در مدرک داشتن یا یک رشته ای بالا داشتن اگر میدیدم طرف مثلا دکتر هست یا مدرک تحصیلی بالایی داره دیگه اصلا زبانم بند میامد یا مقام بالاتری داره دیگه اصلا سیستم ذهنی و عصبیم طور دیگه ای میشد از بس که توی ذهنم بزرگ میکردم و خودمو کوچیک میدیدم

    و مخصوصا زمانی که نوجوان بودم بسیار به زیبایی اهمیت میدادم اگر یک نفری خوشکل تر از خودم میدیدم دیگه تمام

    فقط زمانی احساس لیاقت میکردم که توی جم های خوشکل تر از خودم نباشم

    و چنین ذهنیتی هم بود در من که اگر کسی رو میدیدم پایین تر از خودم هست مدرک پایین تر ، رشته پایین تر، خوشکلی کمتر داره رو آنچنان نمیدیدم و نه خودم رو لایق میدانستم که با افراد بالاتر از خودم در ارتباط باشم.

    همیشه فکر میکردم پایین ترین و بی کیفیت ترین چیز ها رو انتخاب کنم

    وقتی توی یک مکان خفن و لوکس میرفتم فکر میکردم من الان باعث خرابی اینجا میشم الان این دکور خفن صندلی بخاطر من خراب نشه، فقط وقتی این لباس خوشکل رو بپوش که یک دلیلی داشته باشی

    غذای بهترین وعالی مال ت نیست برای مهموناست

    استاد فقط با دخترای خوشکل صحبت میکنه، تو خوشکل نیستی لایق این مقام نیستی

    تو کار تو خوب انجام ندادی لایق پول نیستی، و دقیقا دوستامم چنین شخصیت هایی بودن شوخی هامون این بود که همدیگه رو کم بزنیم یا خود مون رو کم بزنیم و بغیه رو بولد کنیم خودمونو نا زیبا ببینیم چشم و دماغ همدیگه رو مسخره کنیم و بغیه رو خوشکل بگیم و تعریف کنیم متاسفانه

    چی یک دنیای تاریکی بود …

    خدایا شکرت که از تاریکی بیرونم کردی دقیقا از زمانی که توسط استاد جان آگاه شدم دنیام و زندگی و همه چیزم تغییر کرد و الان کاملا برخلاف اینها شده گرچند هنوز هم میتونم بهتر و بهتر بشه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      محمدرضا روحی گفته:
      مدت عضویت: 1316 روز

      به نام خدای مهربان

      سلام و درود و خواهر خوبم سمیه جان

      تبریک میگم به شما آنقدر خوب و عالی توضیح دادی که دیدم من هم مثل شما تا حدودی مثال‌های شما را دارم در مورد احساس لیاقت خیلی مثال‌های خوبی زدی و خود واقعیتون هستید

      از شما سپاسگزارم جاهایی که پاشنه آشیل شما بود برای ما روشن و توضیحات کامل دادید امیدوارم هر روز و شب در زندگی شما فقط نور باشه و چراغ هدایت همیشه در دستانتان باشد برای وجود ارزشمندتان موفقیت سلامت و ثروتمندی را از خدا خواست دارم انشاالله

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    مائده غلامی گفته:
    مدت عضویت: 2414 روز

    سلام به استاد عباس منش عزیز خانم شایسته

    میخوام داستانی تعریف کنم از هدایت من از احساس لیاقت

    من دوره 12قدم شروع کردم تا قدم هشتم اومدم روزای اول کلی پول میخواستم یهو همه چی صفر شد …من شدم صفر صفر میخوام بگم چقد این جریان هدایت قشنگه.من اومده بودم تو دوره 12قدم ثروتمند شوم ولی کار خدا ببین چقد قشنگتره اومد من از پاییه قدم به قدم ساختتم مائده ای شدم که روز اولی که پا به جهان گذاشتم دونه به دونه من برد تو خودم به افکارم گفت اول شخصیتت اول خودت بعد بقیه چیزا …نمدونم این حسی که دارم چیجوری بیان کنم تعریف کنم خلاصه تا اینکه من تصمیم گرفتم بیام از اول دوره شروع کنم رسیدم به جلسه اول قدم سوم که استاد اومد گفت وقتی نعمتی دریافت نمیکنی ثروت نمیسازی خودت لایق نمیدونی که بهت داده نمیشه اومدم دنبال باور احساس لیاقت اصلا چرا من باید خودم لایق بدونم تا اینکه هدایت شدم به کتاب دستیابی به رویاها فصل سوم که استاد اومد گفت ما همه از خداوند هستیم روح خداوند در وجود ما بعد اومدم هدایت شدم به سوره بقره ایه 30

    به خاطر بیاور هنگامی را که پروردگارت به فرشتگان گفت من در زمین جانشینی قرار خواهم دادفرشتگان گفتنند.ما تسبیح حمد تورا به جا می اوریم و تورا تقدیس میکنیم پروردگار فرمود من حقایقی را میدانم که تو نمیدانی ..

    و به همه فرشتگان گفت برای ادم سجده خصوع کنیم ..

    واقعا درک این مفاهیم که برداشت کردم خیلی سنگین بود برام ولی واقعا کل داستان همین ما خیلی باارزشمندیم چون خودش هستیم چون تمام جهان در اختیار ما قرار داده ما از همه چی اگاه هستیم فقط خودمان رافراموش کردیم …

    من دارم تمام تلاشم میکنم که بدونم کی هستم برلی چی اومدم به این جهان هستی واقعا با ارزش ترین چیزی که میتونی تو این دنیا درکش کنی بهش برسی وجود خودت ….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  3. -
    علی گفته:
    مدت عضویت: 1015 روز

    سلام به همه دوستان و استاد عزیزم

    چقدر به موقع این دوره داره آماده میشه ، همین دیروز بود که بهم الهام شد ترمزم و بزرگترین پاشنه آشیلم احساس عدم لیاقته

    هروقت با تعهد به دوره عزت نفس عمل میکردم نتایج همون روز میدیدم ، نتایجی مثل دریافت الهامات ، برخورد خوب آدم های اطراف و احساس بهترم

    اما دلم میخواست خیلی تمرکزی تر و لیزری تر روی این فرکانس احساس لیاقت کار کنم خداروشکر استاد داره دوره شو آماده میکنه

    مثال های خودمم ک بی نهایته ، دوران مدرسه اونقدر درسم خوب بود ک معلم منو فقط آدم حساب میکرد و فامیلی مو صدا میزد به بقیه میگفت احمقا ، اما من حس کردم دارم در حق اونا نامردی میکنم و عمدا درس نمیخوندم تا با اونا هم لول شم اما درنهایت فقط به ضرر خودم شد

    یا مثال بعدی دوران سربازی منو فرستادن یه جای راحت و خوب اما بخاطر بقیه و احساس عدم لیاقتم کاری کردم ک بیست ماه رفتم پست دادم

    بعد رفتم سرکار یه ماشین خوب گرفتم بعد قشنگ حس میکردم ک لایق این ماشین نیستم و ماشین مدل پایین خریدم

    الان قشنگ حس میکنم چندساله ک هرچی تلاش میکنم حتی یک ساله دارم رو باورهام کار میکنم اما نتیجه دلخواه نمیگیرم

    خدایاشکرت ک دقیقا در زمان مناسب این دوره رو آماده کردی ک ترمز من و خیلی از آدمای دیگس

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  4. -
    طاهرجان صدیقی گفته:
    مدت عضویت: 813 روز

    سلام به استاد عزیزم صبح زیبای تون بخیر!

    چه مثالهای داری از ضربه‌هایی که به خاطر «احساس‌عدم لیاقت» خورده ای؟

    در چه مقاطعی از زندگی، احساس‌عدم لیاقت، مانع پیشرفت شما شده است؟

    بعنوان مثال آنجایی که:

    به خاطر احساس‌عدم لیاقت، از معلم خود درخواست توضیح اضافه و دوباره درس را نداشتی؛

    به خاطر احساس‌عدم لیاقت، رابطه‌ات را با فرد نامناسب قطع نکردی؛

    به خاطر احساس‌عدم لیاقت، نتوانستی به درخواست نامعقول دیگران «نه» بگویی؛

    به خاطر احساس‌عدم لیاقت، به دیگران باج دادی و رفتار نامناسب آن‌ها را تحمل کردی؛

    به خاطر احساس‌عدم لیاقت، پیشنهاد ارتقاء شغلی به مدیر خود ندادی و درخواست افزایش حقوق نداشتی؛

    جرأت برقراری ارتباط با فرد مناسب را نداشتی به این دلیل که خود را لایق ارتباط با او ندانستی؛

    با افراد موفق و ارزشمند هم‌نشین شدی اما آنقدر خودت را ارزشمند ندانستی که بتوانی در آن جمع اظهار نظر کنی؛

    آنجایی که مرتباً به دنبال تأیید دیگران بودی؛

    آنجایی که آسایش خودت را فدای جلب رضایت افراد مهم زندگی‌ات کردی؛

    ضربه های که به خاطر احساس عدم لیاقت خوردم

    شدید ترین ضربه ای که در زندگیم خوردم در قسمت بیان نکردن احساساتم بوده که من هر موقعی برام خاستگار مناسب میومد در صورتی که قلبا دوست داشتم طرفو ولی خجالت می کشیدم و به مادرم نمی گفتم که من اینو می خوام و جالبه بدانید که حتی وقتی مادر و پدرم پرسان می کردن تو این آدمو می خوای می گفتم چرا چون پیش خودم می گفتم اگر بله بگم زشته میگن این چه دختر پور رویی است و به این شکل یکی یکی خاستگارامو از دست دادم یعنی اون بنده خدا ها اجازه می گرفتن از پدر و مادرم که ما بیاییم خاستگاری دختر تون و من هم وقتی پدر و مادرم ازم پرسان می کردن می گفتم نه اجازه نیست بیان.

    تایید گرفتن از دیگران :

    همیشه وقتی لباس می خرم چه مجلسی و چه لباس های که داخل خونه می پوشم همه به خاطر جلب توجه دیگرانه و یک جورایی وقتی میرم بخرم شون همش داخل ذهنم این تصویر می چرخه که خوب اگر من این لباسو بپوشم چه جوری از نظر بقیه معلوم میشم و یا زیبا معلوم میشم یا زشت خلاصه هرچه تا حال پوشاک خریدم به خاطر تایید دیگران بوده.

    در دوره لیسانسم موقعی که دانشگاه بودم یه استادی داشتیم که به حجاب دخترا خیلی اهمیت میداد و منم به خاطر باور های غلطی که راجع به حجاب داشتم و از سوی دیگر هم به خاطر احساس عدم لیاقتم که خجالت می کشیدم اگر مانتو های اندامی بپوشم اعضای بدنم را مبادا برجسته کنه ، مانتو های گشاد می پوشیدم و هیچ وقت نتونستم مانتو های شیکی را که دلم می خواست بپوشم؛ به این ترتیب نظر این استاد مون رو با طرز لباس پوشیدنم جذب کرده بودم نه که قصدا بلکه اون خودش متوجه حجابم شده بود و از این جهت خیلی بهم اهمیت میداد و از سوی هم به خاطر این که من دانشجویی لایقی بودم به درسام، این طرز نگاه استاد باعث شده بود که من تحت تاثیر استاد قرار بگیرم و به خاطر جلب توجه اون هم که شده رو سری های تاریک بپوشمو و لباس های گشاد تا توجه دانشجو های پسر بهم جلب نشه اینم به خاطر این بود که خواست استاد مون این بود که دخترای دانشجو خوبه که لباس های تاریک بپوشن موقعی که دانشگاه میان تا توجه پسرا رو جلب خودشون نکنن.

    چه جاهای آسایشم را فدای خانوادم کردم

    زمان های که من معلم بودم همیشه وقتی معاشم‌‌ رو می گرفتم بدون اینکه یک روپیه افغانی هم بردارم همش رو تحول مادرم میدادم و یادمه خواهرم همیشه بهم می گفت این کاری که تو انجام میدی اشتباهه و داری خودت رو نادیده می گیری و من باز به خاطر باور های غلطم فکر می کردم که درست ترین کارو انجام میدم وجالبه بدونید که به مرور زمان کم کم متوجه شدم منی که یک روپیه هم از پول های که برای به دست آوردنش زحمت کشیدم و بر نمی دارم برادرام هی دارن با پولم هیش و نوش میکنن و با خودم گفتم اینجا من سختی می کنم و پولم را به مادرم میدم از اون ور اونا دارن مثل دریا خرج‌شون میکنن و استاد به این شکل من به خودم ظلمها کردم که یاد آوری شون هم منو رنج میده.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  5. -
    زهرا گفته:
    مدت عضویت: 1423 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام به استاد خوش تیپ عزیزم و همراه با عشقشون خانم شایسته نازنین و همه دوستان عزیز و ارزشمندم

    خداروشکر میکنم استاد برای حضورتون برای شخصیتتون برای اینکه هم شما و هم خانم شایسته نازنین الگوی من تو زندگی هستید در پاسخ به سوالتون باید بگم من به شخصه فقدان احساس ارزشمندی و لیاقت رو در وجودم به شدت احساس میکنم تو همه جنبه ها به نظر من احساس ارزشمندی خیلی به باورهای توحیدی گره خورده اس و احساس ارزشمندی یعنی خودِ خدا و توحید یعنی اون گوهرناب درونت که من همینی که هستم کافیم و بس و این چقدر باور قوی هست که من در اون خیلی ضعیفم خیلیییی !

    من با اینکه همیشه شاگرد اول و درس خون مدرسه بودم و مورد توجه معلمانم ولی هیچ وقت این تواناییم رو ارزشمند ندیدم و دوستام بهم میگفتن چقدر خوبه که خودتو نمیگیری و مغرور نیستی ولی این از سر غرور نداشتن نبود چون من اصلا قادر به دیدن تواناییام نبودم و این باور چنان ریشه داره که بعدها توی محیط کارم با اینکه خیلی توانمند بودم ولی بازم نمیدیدمش با اینکه ارتقا میگرفتم ولی اصلا ارزش خاصی برام نداشت انگار ،همیشه توی دور نارضایتی از خودم بودم که این کمه ،من کممم و باید بیشتر باشه نه برای اینکه تواناییام رشد کنه بلکه برای اینکه من احساس خوبم وابسته به اون نتایج بیرونی بود و اگر به هردلیلی اون برآورده نمیشه انگار منم باهاش فرو میریختم و توی روابطمم همین الگو یعنی این باور عدم لیاقت خیمه میزنه توی تمام ابعاد زندگی و اصلا مهم نیست که چقدر تلاش فیزیکی کنی همین کافیه که به قول خدا تلاش هات همه پوچ بشن استاد جان من خیلی از دوره های شما رو تهیه کردم و نتیجه اش واقعا برام جادویی بوده همینکه پول تهیه این دوره رو هم داشتم از نتایج دوره های قبلی هست یادمه اوایل ورود به سایت اصلا باور نداشتم بتونم یه روزی دوره ها تون رو راحت بگیرم و اولین دوره ای که ازتون گرفتم عزت نفس بود یادمه یک هفته فقط گوش میدادم و گریه میکردم خیلی حس عجیبی داشتم و خیلی منو کوبید از نو ساخت استاد عزیزم ازتون بینهایت سپاسگزارم برای اینکه انقدر با کیفیت هستید خیلی از افراد رو که میبینم برای جراحی های زیبایی و آرایشگاه و این داستانها کلی بیشتر از این دوره هزینه کردن و میکنن و نتیجه اش فقط دو روز خوشحالیه و بعد دوباره نارضایتی و گیر دادنای بیشتر خیلی خداروشکر میکنم که هدایتم کرد به این مسیر من به خودم قول دادم تا لحظه ای که تو دنیا دارم زندگی میکنم توی این مسیر بهشتی و توحیدی بمونم و سقفی برای خواسته هام نذارم یعنی این شکرگزاری هر روزه منه برای بودن در این مسیر و بهتر شدن در عمل به آگاهی ها ایمان دارم معجزات این دوره مثل بقیه دوره هاتون قابل شمارش نیست استاد جانم یه درخواست کوچیک دارم که در مورد وابستگی در روابط عاطفی و توحیدعملی خیلی خیلی صحبت کنید

    بی نهایت ازتون ممنونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    • -
      محمدرضا روحی گفته:
      مدت عضویت: 1316 روز

      به نام خدای مهربان

      سلام و درود بر خواهر خوبم زهرا جان دختر عالی بود کامنت شما خیلی لذت بردم مخصوصاً اول کامنت شما که نوشته بودید

      به نظر من احساس ارزشمندی خیلی به باورهای توحیدی گره خورده اس و احساس ارزشمندی یعنی خودِ خدا و توحید یعنی اون گوهرناب درونت که من همینی که هستم کافیم و بس و این چقدر باور قوی هست که من در اون خیلی ضعیفم خیلیییی

      خیلی ازت سپاسگزارم چقدر پر انرژی و خوب کامنتتو شروع کردی امیدوارم در تمام مراحل زندگی بدرخشی

      خداوند همیشه یار و یاورتان باشد انشاالله

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        زهرا گفته:
        مدت عضویت: 1423 روز

        سلام و درود به شما دوست بزرگوار و ارزشمند جناب روحی عزیز

        خوشحالم که از خوندن کامنتم چراغی در مسیرتون روشن شد کامنتهای این سایت جادویی هستن برای همین هرکدوممون چیزی که نیاز داریم بشنویم رو در دلنوشته های همدیگه پیدا میکنیم از اینکه حس خوبتون رو خالصانه بهم منتقل کردید سپاسگزارم

        برای شما بهترینهایی که حتی الان در تصورتون نمی گنجه رو از خداوند مهربان خواستارم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    محمدرضا احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1273 روز

    یا عظیم، یا رزاق، یا فتاح

    بنام خداوندی که از شدت حضورش ناپیداست

    سلام به استاد عزیزم، مریم نازنین و

    دوستانی بهتر ازبرگ درخت..

    که دعایم گویند و دعاشان گویم

    از روزی که سفر دورامریکا را شروع کردید و از همونجا خبر دوره احساس لیاقت دادید من منتظرش بودم تا امروز که وارد سایت شدم و خبر خوب دیدم، الهی شکر

    استاد تو دوره عزت نفس و 12 قدم به احساس لیاقت اشاره ای کرده بودند اما خیلی کم بود، اما درس های زندگی تو این مدت اخیر خیلی واضح به من اموخت که اگر برای خودت ارزش قائل نباشی نعمت ها ازت میگیرم، تا جایی که کتک خورت ملس باشه

    خیلی خوشحالم که باز همینجای زندگیم از خواب غفلت بیدار شدم، و حداقل میتونم بگم به این موضوع آگاه شدم

    من خیلی چک و لگد خوردم، خیلی، بزرگترین پاشنه آشیل من همین احساس لیاقت بود، و هست

    چون نداشتم، مدام اعتماد به نفسم هم بالا پایین میشد، هرچی به اتفاقات خوب و بظاهر بد زندگیم نگاه میکنم همش ریشه در احساس لیاقتم داره

    از هردوتا تجربش میخام بنویسم

    تو بچگی وقتی احساس لیاقت داشتم، بهترین سیستم کامپیوتری پدرم برام خرید

    بهترین مدرسه شهرمون قبول شدم

    بهترین بچه های مدرسه دوستام بودند

    بهترین و جدیدترین کتاب های کنکور کتابخانه عمومی شهرمون که چاپ اول بودند برای من بود

    خونه ویلایی برای چندین سال در اختیارم بود تا درس بخونم برای دیپلم و کنکور

    بهترین اتاق خوابگاه دانشجویان دکتری به من دادند که تازه ترم 2 و 3 کارشناسی بودم

    بهترین گوشی های اون موقع خریدم که پرچم دار بودند

    دقیقا با کسی ازدواج کردم ک همه ویژگی های که بهش فکر میکردم داشت و بهترین خانواده شهرمون بود

    بهترین تخصصی خدا هدایتم کرد و انتخاب کردم که الان ارزشش میدونم

    بهترین خانه که میتونستم اجاره کردم که از همه جهت عالیه

    بهترین افراد در بیزنس انتخاب کردم که تو هر مقطع کاری بهترین خودشون بودند

    بهترین دوستانی انتخاب کردم که در شهر غریب که تازه اومده بودیم جز بهترین ها هستن

    زمانی که احساس لیاقت درونی ام بیستر شد، ماشین هام بهتر و بهتر کردم

    و همه اینها نتیجه + احساس لیاقت من در زندگی ام بود

    اما

    اونجایی که صفر زندگیم دادم

    اونجایی که پول داشتم اما اولین ماشینم پراید گرفتم

    اونحایی ک تو شغل های کارمندی، این شغلم انتخاب کردم و خیلی بهتر از این ها میتونستم انتخاب کنم

    اونجایی که فقط سرمایه گذاری میکردم و اصلا به خودم اهمیت نمیدادم

    اونجایی که فکر میکردم همه داناتر از خودم هستند

    اونجایی که جرئت سرمایه گذاری مستقیم توسط خودم نداشتم

    اونحایی که خیلی حرف ها باید میزدم اما نمیزدم مبادا طرف مقابل ناراحت بشه

    اونجایی که از خودم، خانوادم گذشتم و ماشینم فروختم برای یکی دیگه

    اونجایی که معامله کردم اما سود و درصد خودم طلب نکردم

    اونحایی که کارکردم و حقوق واقعی ام مطالبه نکردم

    اونجایی که تو رستوان غذای مورد علاقم سفارش نمیدادم

    اونجایی که تو درخواست دیگران، خودم نادیده میگرفتم و جواب بله به درخواست هاشون میدادم

    اونجایی که بخاطر پول دیگران زندگی به کام خودم و همسرم تلخ کردم

    اونجایی که این شرایط مالی و این میزان درامدم پذیرفتم

    اونجایی که پول قرض میدادم یا میگرفتم

    اونجایی که برای گرفتن وام، یا ضامن شدن گردن خم میکردم

    و هزاران مورد دیگه همش بخاطر احساس عدم لیاقتم بود

    و خدا خیلی دوسم داشت که هدایتم کرد تا بفهمم که دارم از کجا ضربه میخورم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  7. -
    خدیجه ملایی گفته:
    مدت عضویت: 808 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم و مریم جانم و سلام خدمت همه دوستان عزیزم.

    استاد جان دقیقا وقتی گفتین دوره احساس لیاقت مثل خیلی از دوستان منم مدام فکر میکردم فرقش با عزت نفس چیه؟؟قبلا فکر میکردم همون عزت نفسه و همین فایل معرفی رو چندین و چند بار گوش دادم.اینکه میگید احساس ارزشمندی درونی تره.

    فارغ از اینکه اصلا چه توانایی ها،چه مهارت ها و چه شغل و چه درآمدی دارم همین که به دنیا آمدم ارزشمندم…یعنی من خودم به خودی خود ارزشمندم،همین که پا به این دنیا گذاشتم ارزشمندم…

    واقعا همین که هستم ارزشمندم ولی متاسفانه ما اینو یادمون رفته،یادمون رفته که ما برنده و نخبه به دنیا آمدیم وقتی اومدیم هیچ ترس و نگرانی نداشتیم و چیزی برامون مهم نبود،چیزی را سخت نمیگرفتیم و دنیا برامون جای بازی کردن و لذت بردن بود و همه چی برامون جدید بود و شگفت زده می‌شدیم و سعی می کردیم همه چیو کشف کنیم…یادمون رفته کی و چه قدرتی پشت میلیون ها عامل زبان و حنجره ی ماست که باعث اون صدا و حرف زدن ما میشه،یادمون رفته کی پشت چشم ماست، اون میلیونها سلول و عامل که باعث میشه ما همه ی زیبایی های جهانش را ببینیم،یادمون رفته کی در درون ما پشت اون سیستم پیچیده و منظم گوش ماست که باعث میشه بشنویم و کلا این قدرت از کجاست که انقدر تک تک اعضای بدنم به طور منظم و مثل ساعت کار می کنند بدون اینکه تداخلی در کار هم ایجاد کنن…

    دقیقا پی بردن به اصل خودمان،هویت اصلی خودمان اینکه واقعا ما کی هستیم؟آیا ما واقعا اشرف مخلوقاتیم خدا که باهامون شوخی نکرده جدی گفته ما خلیفه ی خداوند هستیم رو زمین،چرا بعد از خلق منِ انسان به خودش دست زد؟مگه من چه ویژگی خاصی دارم نسبت به موجودات دیگه؟

    درسته به خودش دست زد چون آینه ی خودشو خلق کرد به من قدرت خلق کنندگی داد به من قدرتی داد که هر چه خواستم بگم موجود شو،موجود شه ولی چرا این هویتم فراموش شد؟چرا فراموش کردم که من اسرار الهی را میدانستم؟

    اون هویت واقعی من چی شد؟؟؟؟؟

    کجا گم شد؟؟؟؟

    کی هویت منو اسمم،اینکه دختر کی هستم،مدرک تحصیلیم چیه،کجا زندگی می کنم،پایین شهرم یا بالاشهر،فقیرم یا پولدار،لباسم،ماشینم،خونه و نوع زندگیم تشکیل داد؟؟؟؟

    هویت واقعیم چی شد؟؟آره زیر برچسب های مادی و ظاهری گم شد و یادم رفت اسم و فامیلی و کد ملی من ابدی نیست فقط برای این دنیاست و برای راحت تر انجام شدن کارای جهان مادیه،گذراست و ابدی نیست و اونارو با خودم نمی‌برم و همینجا همشونو میذارم و میرم….در حالیکه منِ واقعی ابدیه….

    یادم رفت منِ واقعی و هویت اصلی من زیر خروارها خروار منِ فیک گم شد.هویتی که خودم برای خودم ساختم،هویتی که جعلیه و اورجینال نیست. در واقع به نوعی برچسب هایی است که خودم به خودم زدم…من های زیادی برای خودم ساختم،منِ تنبل،منِ مظلوم،منِ گناهکار،منِ مغرور،منِ لجباز،منِ ترسو،منِ لجباز و هزاران منِ فیک دیگه…

    گفتم من که فلان جا و فلان خانواده متولد شدم کجا و زندگی آنچنانی کجا؟؟من کجا و درآمد آنچنانی کجا؟؟من کجا و کارآفرینی کجا؟؟من کجا و فلان موقعیت شغلی کجا…من کجا و فلانی کجا ؟؟؟و….

    و چقدر ضربه ها خوردیم از این من های فیک و تقلبی که برای خودمان ساختیم غافل از اینکه منِ قدرتمند و قوی و واقعی را با باورهای اشتباه،با آموزش های اشتباه و با شنیده ها و دیده های اشتباه گمش کردیم و با دست خودمان کشتیمش حالا باید همونو از اعماق وجودمون بکشیم بیرون و این من های الکی را کنار بزنیم و از بین ببریم و منِ اصیل و قدرتمند و آینه ی تمام نمای خداوند را بیرون بکشیم که مطمئنم این دوره ی شما به شکل بی نظیر و فوق العاده این کار را برای ما انجام خواهد داد و در نوع خود بی نظیره میدونم،فعلا توفیق تهیه ی این دوره را نداشتم به امید الله مهربان حتما آن را تهیه خواهم کرد و الان تمرکزم خیلی خیلی زیاد رو دوره کشف قوانینه.

    خداقوت حسابی و سپاس فراااااااوان.

    دوستون دارم…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  8. -
    نازی بشکال گفته:
    مدت عضویت: 1273 روز

    به نام خدای بخشنده و مهربان

    که همواره به فرکانس های ما پاسخ میده اگه خودمون باورهاشو ایجاد کنیم و احساس لیاقت و ارزشمندی داشته باشیم .

    سلام به استاد عزیزم و بانوی صلح و دوستی.

    ‌ چه سخنان خدایی ، چه جاده زیبایی و چه عاشقان نازنین و پایه ای . خدایا این رابطه عاشقانه و لذت بخش را به همه دوستان سایت و من بده ،

    الهی آمین ‌.

    خدایا شکرت که ‌

    به درخواست من،

    عدم احساس لیاقت ،

    پاسخ دادی و دوره جدید توسط استاد در سایت قرار دادی ‌.

    همین دیروز که قدم اول را برای بار دوم شروع کردم برای تمرین ستاره قطبی نوشتم من دوست دارم به آزادی مالی برسم و ثروتمند بشم چون من لیاقتشو دارم من لیاقت بهترین ثروت ،بهتربن ارتباط معنوی ،لیاقت بهترین دوستان ،لیاقت سلامتی ارامش ، بهترین عشق بهترین خونه ،بهتربن ماشین

    شاسی بلند ،زیبایی ،ارتباط با همه دستان خدا و…. دارم

    اما ته دلم ی حسی د اشتم که فقط از ‌ روی عادت می‌نویسم و در خودم احساس لیاقت نمی‌دونم برای همینم هر وقت تو کارهام و درآمدم پیشرفت میکنم, همیشگی نیست و نتیجه های خوبی نمیگیرم

    چند روز ی هست که از خدا خواستم هدایتم کنه و جوابم این سوال بده ،

    با توجه به تمرین های دوره کشف قوانین زندگی ‌،

    فرکانسهای مناسب خواسته هام بفرستم یعنی چی کارکنم؟

    تا کی باید فرکانس بفرستم ؟ چرا چالش دوره سوم رو شروع کردم اما اتفاق خاصی نیفتاد ؟

    چطوری باید در خودم احساس لیاقت ایجاد کنم که به خواسته های بیشتری برسم ؟

    آخه چرا من خواسته های کوچکم را جذب میکنم اما یسری خواسته های بزرگ ،البته از نظر خودم ،

    که چندین سال هست فرکانسش ارسال میکنم ،

    اما نتیجه که دوست دارم نمیگیرم ؟

    جواب :

    چون در خودم احساس لیاقت و ارزشمندی نمی‌کردم و به خواسته هام و اهدافم قلبا ایمان ندارم .

    تا اینکه همین الان فایل شروع دوره را گوش دادم متوجه شدم که ای داد ،ای داد ، من خودم تمامی این اتفاقات را برای خودم خلق کردم واولین کار اینه که در خودم به اندازه کافی احساس لیاقت بوجود بیارم .

    خدایا عاشقتم خدایا میلیاردها بار شکرت برای قلب‌های پاک ، برای اشکهایی که جاری میشن که نشان از یک تغییر خیلی عظیم تو زندگی دوستان سایت هست ‌.

    من لیاقت خرید این دوره را دارم و می‌دونم زندگیم تغییر می‌کنه و صدها برابرش تو زندگیم ،بر میگرده و به آزادی مالی میرسم .

    جواب سوالات

     1 مثالهای داری از ضربه‌هایی که به خاطر «احساس‌عدم لیاقت» خورده ای؟

    بله سال ها پیش

    کارهایی که انجام دادم برای دیگران و هیچ دستمزدی پرداخت نمی‌کردن ومنم سکوت کردم

    حرفهای زور و بی منطق که خانواده میزدن و به بهانه احترام گذاشتن فقط باید بله میگفتم و انجام میدادم . مدرسه و رشته تحصیلی که به اجبار بود ازدواج کاملا سنتی و بدون تفاهم از نظر سطح فرهنگ که بعد از 15سال کشمکش در یک شرایط بسیار بد ، جدا شدیم

    باورهای اشتباه که حتما باید ازدواج کنی تا خوشبخت بشی،

    یک خانم حق نداره ادامه تحصیل بده و درآمد داشته باشه چون زبونش دراز میشه و نمیشه کنترلش کرد حتما باید مرد خونه بخره و مخارج زندگی تامین کنه و مسافرت ببره بدون اجازش حتی حق ندارشتم به خانوادت زنگ بزنم و ببینمشون و هر خواسته ای داشت باید میگفتم چشم و

    تمام زمانم در اختیار خانواده همسر سابقم بود وشعاری که همیشه آزارم میداد با لباس سفید رفتی با لباس سفید برگرد حتی به قیمت جانت تموم میشه و خیلی چیزهای دیگه .

    2 در چه مقاطعی از زندگی، احساس‌عدم لیاقت، مانع پیشرفت شما شده است؟

    عدم احساس لیاقت من باعث شد زود ازدواج کنم ‌نتونم

    ادامه تحصیل بدم ‌ . حق نداشتم برم سر کار و خودم درآمد داشته باشم ‌ حق بازار رفتن خرید کردن مهمانی دادن مهمانی رفتن استراحت کردن نداشتم.

    من صدای خیلی خوبی دارم و به خوانندگی و بازیگری علاقه زیادی داشتم زمان مدرسه همیشه لوح تقدیر دریافت میکردم اما نذاشتن ادامه بدم و منم پذیرفتم .

    درآمد الآنم چون درصدی هست ی مدته کم شده و خودم احساس کردم که دیگه در خودم لیاقت اون درآمد چندین ماه گذشته را نمی‌بینم و مث همه همکاران پذیرفتم که بازار مسکن دچار رکوده و کسی از من خونه نمیخره

    اما سریع به خودم میام و تو ذهنم میگم من توحیدی ام، من خداپرستم ،من عاسمنشی ام من با همه فرق دارم باید پیشرفت کنم و احساس لیاقت در خودم تقویت کنم .

    به خاطر احساس‌عدم لیاقت، از معلم خود درخواست توضیح اضافه و دوباره درس را نداشتی؛؟

    دوران مدرسه بخاطر ترس از مسخره شدن صحبت نمی‌کردم

    همین الآنم با اینکه دوره عزت نفس گوش کردم

    هر وقت جلسه ای با مدیر داریم ومیگه نظر بدی من از ترس تپق زدن سکوت میکنم .

    به خاطر احساس‌عدم لیاقت، رابطه‌ات را با فرد نامناسب قطع نکردی؛

    با اینکه میدونستم رابطه با دوستان نامناسب را باید قطع میکردم حتی خواهر برادرام که رفتاراشون آزارم میداد

    اما باز ادامه دادم ‌.

    به خاطر احساس‌عدم لیاقت، نتوانستی به درخواست نامعقول دیگران «نه» بگویی؟؛

    خیلی وقتها نتونستم به درخواست مادر م دوستان حتی بچه هام نه بگم . و خودمو اذیت کردم به خاطر دیگران

    به خاطر احساس‌عدم لیاقت، به دیگران باج دادی و رفتار نامناسب آن‌ها را تحمل کردی؛

    وقتی به گذشته تا الآنم نگاه میکنم همچنان در حال باج دادن هستم

    به خواهرام دوستانم و بچه ها م مامانم که ازم راضی باشن‌

     جرأت برقراری ارتباط با فرد مناسب را نداشتی به این دلیل که خود را لایق ارتباط با او ندانستی؛

    دقیقا خودم را لیاقت ارتباط با افرادی که جایگاه بالاتری دارن ، نمیدونم و با خودم میگم اگه هم صحبت بشم مزاحمشون هستم و اونا وقت ندارن با من صحبت کنن.

    با افراد موفق و ارزشمند هم‌نشین شدی اما آنقدر خودت را ارزشمند ندانستی که بتوانی در آن جمع اظهار نظر کنی؛؟

    تو جمع افراد موفق دوست دارم نظر بدم اما نجواها تو گوشم میگن سکوت بهتره .

    آنجایی که مرتباً به دنبال تأیید دیگران بودی؛ ؟

    همیشه دوست دارم دیده بشم و تابیدم کنن‌ .

    آنجایی که آسایش خودت را فدای جلب رضایت افراد مهم زندگی‌ات کردی؛؟

    برای جلب رضایت مادرم بیشتر کارهای شخصیم که بر خلاف میلم هست را انجام میدم

    بچه هام را بعضی وقتها مجبور میکنم احترام بذارن و بگن چشم ،

    که رضایتش جلب کنم و هر کی اومد خونمون بدی منو نگه و منت سرم نداره

    و اتفاقات زیادی که مانع پیشرفت من شد بدلیل عدم احساس لیاقت .

    امیدوارم با شروع این دوره احساس لیاقت در زندگی همه

    ما هر روز بیشتر و بیشتر بشه و در همه زمینه ها پیشرفت

    کنیم چون ما اشرف مخلوقات هستیم و لیاقت بهترینها را داریم

    در پناه الله یکتا ، شاد ثروتمند لیاقتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشین

    خدا نگهدارتون .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  9. -
    اصغر آذرکمان گفته:
    مدت عضویت: 856 روز

    به نام خداوند یکتا .

    سلام استاد با تفکر

    سلام دوستان هم فرکانسی.

    احساس لیاقت بسیار بسیار مهم است من با تمام وجود این موضوع رو قبول دارم.

    خلایق هر چه لایق

    وقتی به گذشته فکر میکنم من بسیار انسان بی لیاقت و بدون عزت نفس و سرشار از وابستگی به غیر بودم.

    از نمونه مثالها میتونم به درخواستهای غیر معقول دوستان و فامیلها اشاره کنم.در رابطه با قرض دادن پول در رابطه با موتور رو دادن به این و اون زبانزد روستا بودم.خخخ وهمیشه از درون میسوختم که من چرا به اکثر افراد موتورم رو میدم و قدرت نه گفتن ندارم..چرا به رفیقام پول قرض میدم در صورتی که خودم نیاز دارم ،چرا هر مکانی که میگن و هر آشغالی (مشروب و قلیون و سیگار)

    و هر درخواستی(غیبت و ناسزا گویی)

    رو براشون اجرا میکنم.

    تا اینکه با استاد توحیدی ،و دانا وبا درک و منطق اشنا شدم.

    به لطف خدا، خود شناسی خودم رو بسیار بیشتر از قبل کردم،برای خودم ارزش قائل شدم ،دوره عزت نفس رو بارها و بارها گوش کردم تقریبا به 70 درصد تمرینهاش عمل کردم و به این موضوعات و پاشنه آشیلها رسیدم…

    1داشتن شرک آشکار و خفی

    2 وابستگی به غیر خدا

    3 عدم عزت نفس و خود ارزشی

    4 احساس لیاقت نداشتن

    5 داشتن نگاه حمایت گر

    6 ترس از ترک منطقه امن

    7 مهم بودن نظر مردم و…..

    چندین باور چرت و خوار کننده.

    خدایا بی نهایت دوست دارم به خاطر قدرت خلق شرایط به انسان

    خدایا بی نهایت شکرت به خاطر عدالت بی نقص و حکمتت

    به خاطر اینکه فهمیدم که هرکس در جای درست خود قرار دارد.وبه عدالت خدا شک نباید کرد.

    خدایا ذوق سپاسگذاری با تمام وجود رو بهم بده.

    دوستان روی خود ارزشی ،خود شناسی، کار کنید

    به خدا شناسی و توحید میرسید.

    خیلی حالتون قشنگ میشه و در اکثر اوقات حالتون خوبه.

    وسپاسگذارتر میشید.

    جهان رو از دریچه ایی دیگر میبینید

    وبه قول خداوند عزیز نه ترسی دارید و نه غمی.

    خدایا شکرت.

    خدایا شکرت.

    خدایا شکرت.

    به خداوند تبارک و تعالی میسپارمتون.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  10. -
    زهره یوسفی گفته:
    مدت عضویت: 1416 روز

    سپاس مخصوص خداوندی است که زمین وآسمانها را آفرید ومرا خلق کرد برای استفاده از آنها

    درود و احترام خدمت استاد نازنین ام ومریم جان زیبا ونکته سنج من

    و درود واحترام خدمت تک تک افراد نازنین این خانواده

    امیدوارم همواره در تمام مراحل زندگی موفق وموید باشید .

    وباز هم ربم را هزاران بار سپاسگزارم که شما استادم شدید در زندگی ودر این زمان ومکان هستم وربم مرا با شما آشنا کرد .

    دقیقا استاد در تمام مراحل زندگی احساس لیاقت به شدت تاثیر گزار است واین احساس لیاقت است که شما رو تا اینجا رسونده چون احساس لیاقت بر میگرده به سطح تصمیمات شما که شما خودتون رو لایق چی میدونین وبرای چی تلاش میکنین وتا اندازهای که احساس لیاقت داریدشرایطی رو که در اون لحظه هستید تصمیم میگیرید وخودتون رو لایق اون تصمیم میدونید وجهان به اندازه همون تصمیم ودر اصل سطلتان به شما میدهد .واینجاست یکی از معیارهای اصلی یک ظرف بزرگ احساس لیاقت است واینکه شما خودتان را چقدر لایق اون چیز میدونید وچقدر به خودتون احترام میزارید.دوستتون دارم استاد ،مریم جانم وتمام هم خانواده‌ای های عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای: