معرفی دوره احساس لیاقت | قسمت 1 - صفحه 18 (به ترتیب امتیاز)

507 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فردین زمانی گفته:
    مدت عضویت: 1412 روز

    سلام استادعزیز و مریم عزیز و دوستان خوبم

    یکی از بزرگترین تضادهای زندگیم که کلا مسیر زندگی من رو توی تمام جهات تغییر داد و اصلا همه چیز زیر و رو شد همون تضاد شکست عشقی بود که من تجربه کردم و واضح که چه عرض کنم عین روز برام روشن بود که من خودم رو لایق اون رابطه نمیدونستم و العان هم درگیرش هستم و مثلاذخیلی واضح دارم میبینم که دارم جذب ادم هایی از جنس مخااف خودم میشم برای ازدواج که اصلا روم نمیشه بخام به کسی بگم که جذب این ادم شدم و اصلا به هر کس که بگم میگهبابا کاش فقط ما شرایط تو رو داشتیم تا بهترین دخترها رو میرفیتم برای خواستگاری ولی این عدم احساس لیاقت باعث شده که اصلا من نتونم اون ویژگی های مثبت خودم رو بببنم و با بهترین جنبه هام بخوام اقدام کنم برای ازدواج و من از ته دل منتظر امدن این دوره بودم و به راحتی توی همین چند روز با عشق بهاش رو پرداخت میکنم و دیوانه وار میخام ببینم نتایجش رو توی زندگیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  2. -
    سیما گفته:
    مدت عضویت: 3529 روز

    سلام استادعزیزم .

    بی نهایت ازشماسپاسگذارم که این دوره مفید راتهیه

    کردیدتاپازل دوره های قبلی کامل شود .نه تنها

    کارشمابسیارارزشمنداست بلکه خریداین دوره برای

    دانشجویان شمانیزارزشمندترین تصمیم زندگیشان

    میتواندباشد .به این دلیل که کسی میتوانداین دوره

    راخریداری کند ک برای خودش ارزش قائل شود

    وخودش راارزشمندبداند وقدم به این دوره بی نظیر

    بگذارد تاارزشمندی درونی خودش راکشف کند.

    بی اندازه ذوق دارم که کامنت دوستان در این دوره

    رابخوانم وازنتایج شگفت انگیزشان به وجدبیایم .

    سپاسگذارخداوندم که من‌ رادرمداردریافت این

    آگاهیهاواسرارشگفت انگیزجهان هستی قرارداد

    امیدوارم بتوانم ازاین‌دوره بی نظیرکه نیازتک

    تک انسانهاست به بهترین شکل استفاده کنم و

    فصل دیگری اززندگیم بانتایج این دوره شگفت انگیز

    آغازشود.

    درپناه حق خوشبخت وسعادتمندوثروتمندباشید .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  3. -
    زهراء گفته:
    مدت عضویت: 3437 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام سلام .سلام امروز من پر از ذوق و شوق هستش. سلام به استاد زندگی من و سلام به مریم عزیزم و سلام به دوستان خوبم

    توی فایلهای سفر به دور امریکای اخیر که روی سایت می اومد ه موضوعی توجهمو جلب کرده بود که مریم جان چقدر صورتش معصوم تر شده عین یک بچه و صلح و صفا و ارزشمندی و دوست داشتنی بودن از سر و روش میباره و امروز با اومدن به سایت و دیدن فضای جدید بوجود اومده با دوره احساس لیاقت و دیدن فایل جدید گفتم بله .بله دیگه معلومه در این مدت در مورد موضوع احساس لیاقت فقط خدا میدونه که چقدر صحبت کردن و موقع اماده شدن دوره هم کنار استاد بودن و باز پیشتاز همه هم دوره رو گوش دادن و هم حتما کا کردن با این آگاهی ها. و همینطور استاد هم . با دیدن استاد خلوص رو احساس میکنم.

    مریم جان مبارکت باشه این کنار استاد بودن

    و اینکه خیلییی وقته همش به فکر این دوره هستم که چه وقت میاد روی سایت چون استاد درموردش گفته بود.چند وقت پیش پولی دستم رسید و تصمیم گرفتم که دوره در صلح بودن با خود رو بخرم چون مثل اب برام واجب بود اینطور احساس میکردم و چون قبلا یک فایلی رو خریده بودم میتونستم با تخفیف خیلی راحت بخرم . اومدم تو سایت دیدم اصلا نیست این دوره دیگه برداشته شده و از همون موقع منتظر دوره بودم.

    امروز صبح با اومدن به سایت پر از ذوق و شوق و پز از خواستن این دوره شدم.هیچ وقت با اومدن هیچ دوره ای و یا بروزرسانی هیچ دوره ای اینقدر نمیخاستم که داشته باشم این دوره رو و اون هم هر چه زودتر هرچه زودتر دوره رو میخام.احساس میکنم مثل یک داروی حیاتی بهش نیاز دارم. میدونم این موضوع و این دوره شفای من و شفای زندگی منه.اینقدر پرواضحه که نمیدونم اصلا چی بگم .در تمام طول متنی که میخوندم و داشت در مورد ضعف های حاصل از نبود احساس لیاقت گفته میشد انگار داشت درمورد من حرف میزد. از خیلی لحاظ ها و خیلی اتفاقات و شرایطی برام اتفاق افتاده که تخریب کرده . از خانواده ای که به وضوح نسبت به خانواده های اطراف درگیر ضعف روحیه است و در راس همه مادرم از شرایطی که همگام با نوجوانی من پیش اومد از بیماری روحی و متعاقب اون بعد از یه مدت بیماری جسمی که برام پیش اومد و …..

    این درحالیه که من کاملا واقفم به توانمندی ها و ویژگی های ظاهری مثبت خیلی زیادی که دارم و همیشه برای دادن حس لیاقت به خودم گفتم زهرا خودتو دست بالا بگیر تو خیلی زیبایی تو خیلی دختر پاک و خوب و درستکار و پاکدامنی هستی . تو چقدر جذابی و همه این همه بهت میگن اما خودت باورش نمیکنی مگر موقتی .تو باهوشی مهندس شدی ارشد گرفتی تو تونستی مدیریت طرح های تحقیقاتی رو خودت انجام بدی تو میتونی لباس های زیبا طراحی و بدوزیو تو خیلی با ذوق و سلیقه ای .تو روحیه باحالی داری .پایه تفریح و خوشگذرونی هستی. تو قابل اعتمادی . تو اندامی داری که خیلیا حاظرن کلی خرج کنن که بسازن و نمیشه اینطور طبیعی و موزون تو خیلی بیبی فیسی یطوری که چند وقت پیش خواهر زادم گفت خاله زهرا تو دیگه زیادی بیبی فیسی الان 34 سالته اما میبینمت حس میکنم یه بچه دبیرستانی هستی.فقط ارایش کردن باعث میشه تو یکم بزرگتر به نظر بیای.( خنده زیاد). و و و وهای زیاد . اینارو گفتم که بگم وقتی به ارزشمندی خودم فکر میکنم کاملا گره خورده به این عوامل بیرونی. چون پیش اومده خسته بودم توی یه شرایطی بودم بعد یهو حس کردم که اتفاقا اصلا خوشکل نیستم و بعد دیگه اون احساس لیاقت از بین رفته.گاهی خودمو در ارزوهام تصور میکنم در یک منطقه خیلی زیبا که استاد و مریم جان میرن همراه یک مرد خیلی خوب در رفاه کامل و با یک ماشین خیلی خوب . یا در یکی از بهترین هتل های دنیا بعد یهو یه چیزی گفته تو؟ تو مگه چی هستی یعنی تو واقعا لایقشی. انگار یک دختر از تو پرفکتر لایقه همچین جایی و همچین عشقی هستش . حالا تو دیگه اونقدرم خوب نیستی نابلدی زیاد ارتباطات بلد نیستی . وااای خدای من.

    اما یه وقتایی هم نه خودم رو لایق دونستم که یک ازدواج موفق داشته باشم و در رفاه باشم و در حال یک سفر رویایی. چه وقت؟ زمانی که بقیه منو تایید کردن یا تحسین کردن.

    استاد میخام بگم قبل اینکه قانون رو درک کنم فوق افتضاح بود شرایط همیشه و در قبال هر کس و ناکسی احساس ضعف داشتم. اما حالا یک وقتی هست یک وقتی نیست.شاید عمیق نیست.گاهی وقتا اگر رفتار خوب ببینم یکمی انگار حس میکنم بری من زیاده و باید بشینم بنویسم که زهرا بله تو لایقی تو خوبی و…..یعنی ناخوداگاه و عمیق نیست.توی خانواده خیلی به من حس گناه میدن یه اتفاقی میوفته بعد من ادم بده هستم در اکثر مواقع و مشکلم با خونواده اینه که همش توضیح بدم و اثبات کنم اونطور که فکر میکنن نیست.همین امروز صبح یه کاری درست انجام نشد و بعدش حس اینکه یه ادم بی مسیولیت و بی تفاوت به خانواده و اینکه من چه بدم و دغل بازم بهم دست داد. بعد نشستم روبرو اینه گفتم زهرا بیا بررسی کنیم که از اول کار کجا تقصیر تو بود. همشو بررسی کردم دیدم واقعا من هیچ تقصیری نداشتم و خالصانه هر کاری لازم بود انجام دادم و اتفاقا تقصیر یکی دیگه بود که باعث شد کار انجام نشد.و با مهربانی به خودم نگاه کردم و گفتم زهرا تو خیلی خوبی تو مسیولیت پذیری صادقی. باز اینو گفتم که بگم استاد دارم سعی میکنم اما نیاز داره که کار اساسی درست بشه از اساس در اعماق وجود.

    جواب سوال استاد:در ازدواجم.اصلا خودمو به اندازه کافی لایق و به اندازه کافی خوب نمیدونستم که ادم خوبی وارد زندگی من بشه و ازدواج من انجام بشه. دقیقا تا همین حدود دو سال پیش و در سن 32 سالگی وقتی به ازدواج فکر میکردم میگفتم یعنی یه کسی میاد برای من جشن عروسی میگیره و منو برای ازدواج انتخاب میکنه. یعنی اون همه خرج برای من انجام میشه؟ باور کنید استاد اینطور بود حالا باز بهتر شدم. در حدود سن 18 سالگی تا همین سالهای اخیر هر دختری از اطراف ازدواج میکرد مادرم میگفت اره این قدش ماشالله چقدر بلنده هیکلیه گرفتنش( خنده زیاد) و اینجا بود که من با وجود اینکه قد متوسط و متناسبی دارم در درون خودم میگفتم من که ظریفم درشت اندام نیستم و حس ضعف و حس ضعف

    همین حالا بعضی وقتا که نشستم دارم مطالعه میکنم پدرمو میشنوم که اروم پیش خودش میگه بزار بخونه بیچاره سرگرم شه . اینم خدایی داره ( و این یعنی این که این زهرا که عرضه نداشت ازدواج کنه بزار با با درس خوندن و کار مشغول باشه لا اقل) و حس ارزشمندی رو گره زدن به ازدواج و موفقیت دختر رو گره زدن به ازدواج و من واقعا حس بدبختی میگرفتم از حرفش راستی و مینشتم کلی برای خودم مینوشتم از قانون تا این حس رو از خودم دور کنم.

    همین چند ماهه اخیر با اینکه فکر میکردم از لحاظ حس ارزشمندی خیلی بهتر شدم و دیگه حس ظعف در جمع دیگران کم شده اما باز به ادمهایی برمیخوردم که زیاد جالب نبودن.یه مدت هم درگیر این بودم که حس خوبم گره خورده به بودن یک ادم در زندگیم.

    شاید خیلی خود افشایی کردم اما فکر کردم بهتره. نیازه.

    الان بزرگترین خواسته من اینه که دوره رو بخرم حاظرم هرکاری بشه انجام بدم و اون هم زود اما نمیخام تقلا کنم از خود خدا خاستم سپردم بهش برام جور کنه. از صبح تا حالاهم یه مبلغ قابل توجهی اومد به حسابم اتفاقا.

    اینقدر دلم میخاد این دوره از همون اولش همگام با استاد و بقیه همدوره ای ها و بهترین دانشجویان استاد همراه باشم.

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  4. -
    مریم غدیری گفته:
    مدت عضویت: 3759 روز

    سلامی به زیبایی باد پاییزی و زیبایی آفتاب گرم که ترکیبش منو دیوانه میکنه ؛ پاییز …پاییز

    استاد جان وقتی 18ساله بودم میخواستم مهاجرت کنم ، دو تا الگوی موفق هم در خانواده داشتم بنابراین گفتم منم میرم. اما یه جاهایی در مسیر نتونستم کنترل ذهن کنم و احساسم را خوب نگه دارم و در نتیجه حسابی مدارم اومد پایین و من که با موفقیت فاصله ی چندانی نداشتم به راحتی عقب کشیدم و رویامو گذاشتم خاک بخوره. 2سال افسرده شدم. و کاملا احساس لیاقتم از بین رفته بود. اینجوری بودم که نه تنها خدا نمیخواد بلکه من لیاقت ندارم. اینو خوب یادمه که چقدر این باور قوی توی ذهنم نشست.همه چی را از دست رفته دیدم.حالا اون نشدن ها بخاطر شرک های خودم بود و هست. الانه بهتر دارم درک میکنم که چطور با رعایت نکردن قانون این اتفاق برام افتاد و این موضوع را 6 ماه پیش از لایه های ذهنم کشیدم بیرون با کمک دوره ی حل مسئله. و خیلی خانم شایسته را تحسین کردم برای خلق اون پرسش های ریشه ای. بعد از اون اتفاق دیگه هر بار اقدام کردم ترسهام بالا می اومدن و من متوقف میشدم.

    همچنین در حوزه ی روابط از فردی خوشم آمده بود که ویژگی هایش را بسیار می پسندیدم ولی نتوانستم احساسم را بهش بگم.چقدر عذاب کشیدم فقط خدا میدونه. ترس از اینکه بهم بگه نه ، ترس هایی که منشأش عدم ارزشمندیه و باز این احساس در من شکل گرفت که تو لایق این آدم نیستی. و بعد به علت داشتن احساس بد نسبت به خودم افرادی را جذب میکردم که با اون فرد از نظر همه چی کیلومترها فاصله ی فرکانسی داشتند و بعد به خودم میگفتم آره اینا مناسب تو هستن ، تو لیاقت اونو نداشتی. خودمو اینجوری مجازات میکردم. وای …یعنی ذهنم میگفت ولی جوری میگفت که عمیقا احساس ارزشمندی ام را میگرفت ازم. بعد از اون اتفاق اصلا نتوانستم فردی در اشل اونو جذب کنم…حتی یک نفر.

    در حوزه ی کاری : کمبود احساس لیاقت منجر شده پول خوب نسازم.

    در این 6 ماه گذشته قدمهایی که فکر میکردم مفید باشه برای رسیدن به هدف را برداشته ام ولی اون احساس عدم لیاقت به قول خودتان خیلی درونی تره. من تلاش کردم با عمل به دوره ی معجزه گر قانون سلامتی( به من زندگی دوباره بخشید و ورژنم را تغییر داد به لحاظ ذهنی و روحی) این احساس لیاقت را در خودم بسازم و واقعا دارم بهتر و بهترتر میشم.

    جراحی لازمم. ذهنی و روحی. امیدوارم بیام توی دوره.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  5. -
    لیلا مزیدی گفته:
    مدت عضویت: 705 روز

    با عرض سلام و ادب خدمت شما استاد گرام و بانوی ارجمند

    احساس لیاقت بحث بسیار پر بار و زیبایی است که اگر انسان از هر زمانی بهش اگاهی پیدا کنه میتونه زندگی بهتری رو تجربه کنه صد حیف که ما در دوران جوانی از وجود چنین افرادی مانند استاد آگاهی نداشتیم و بحره ای نبردیم خیلی وقتا میشینم با خودم فکر میکنم که اگه من رودتر با استاد اشنا شده بودم حتما موقعیت بهتری داشتم زیرا همیشه اطراف ما افرادی هستند و بودند که از سر دلسوزی مانع امتحان ما در زمینه پیشرفتمون شدن برای خودم مادرم رو مثال میزنم من یه زن سرپرست خانواده هستم با دو دختر 31 و 20ساله که با زحمات زیادی اونا رو بزرگ کردم و هردو ازدواج کردند بارها شده بود که برای شغل بهتر و موقعیت بهتر میخواستم به شهر دیگه ای نقل مکان کنم که مادرم شدیدا مانع من میشد منم برای احترام و رضایت ایشان از خواسته خودم می گذشتم و هیچ وقت کسی رو نداشتم که بهم جرات بده که برای موفقیت و زندگی بهتر همه موانع رو پشت سر بگذارم و حالا در سن 53 سالی با کلی ارزو به زندگی عادی خودم ادامه میدم و هر روز فایل های استاد رو میبینم و کلی انرژی میگیرم از استاد عزیز میخوام که من رو در بهتر شدن زندگیم راهنمایی کنند بازم از بودن ایشون خدارو شکر میکنم و از فرکانس مثبت شون انرژی میگیرم خدایا شکرت با آرزوی شادی سلامتی و موفقیت روز افزون برای استاد همسر گرایشون و همه همراهان عزیز در پناه حق.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  6. -
    خوشبخت آزاد گفته:
    مدت عضویت: 1937 روز

    سلام استاد عزیزم

    و خانم شایسته عزیز

    خیلی ممنونم از تلاش هایی که میکنید

    چون این تلاش ها هم به خودتون کمک میکنه رشد کنید

    هم باعث میشه به محتواهای بسیار تاثیر گزار و خوبی برسید که میتونه به خیلی از ماها کمک کنه و زندگیمون تغییر کنه

    من دارم فکر میکنم و از خودم میپرسم هانیه کجاها خواستی کاری رو بکنی و نتونستی؟

    و کجاها خواستی کاری بکنی ولی به دلایل مختلف احساس عدم لیاقت کردی ؟ احساس عدم لیاقت با پای خودش نمیاد بگه من احساس عدم ارزشمندی و احساس عدم لیاقتم…..بلکه در پوشش های مختلف میاد….

    یا مثلا کجاها اصلانتونستی درخواست واضح خوشبختی رو از خداوند داشته باشی؟!

    مثلا پیاده روی که واقعا فعالیت لذت بخشیه و کلی به بدن آدم کمک میکنه به سلامتی به روابط به خواب

    یا مثلا صبح زود بیدار شدن که عالیترین و لذت بخش تربن کاره

    یا مثلا زندگی به سبک قانون سلامتی مه سلامتی رو به ارمغان میاره

    یا مثلا راحت لباس پوشیدن

    راحت نشستن

    و فکرهای جهت دار خوب راجب اطرافیانم

    یا مثلا خونه همیشه مرتب

    درآمد خیلی بالا و راحت

    حتی کمک کردن به دیگران

    و داشتو دوستای خوب

    حتی شاد بودن….

    ایناهمش چیزای خوبین شکی نیست ولی یچیزی ته دلم میگه به اینا رسیدی خب که چی…..؟؟؟؟

    تو حتی بعد از رسیدن به اینا هم راضی نخواهی بود

    یا مثلا منظم بودن چه فایده ای داره وقتی خدا هست خدا از نظم هم بالاتره

    مهم اینه به خدا برسی تا راضی باشی……

    بایا چه فایده مثلا خونه بزرگ و زیبا و راحتی داشته باشب مهم اینه دلت خوش باشه حالا هرجای دنیا بودی باید دلت خوش باشه

    مثلا چخ فایده صدرصد سلامت باشی مهم اینهدلت خوش باشه همه چی که سلامتی نیست

    با گفتن اینحرفا به خودم میگم اگه همه چی سلامنی نیست خب اوکی من هرجور دلم بخواد رفتار میکنم فقط مهم اینه ولم خوش باشه

    مثلا غذاهای نامناسب میخورم…یا مثلا زیاد میخوابم یا زیاد خونمو تمیز نمیکنم ورزش نمیکنم اینهمه تلاش نمیکنم فقیر میمونم لباس های مناسب برای خودم نمیخرم همینایی که دارم کافیه مهم اینه دل آدم خوش باشه اینچیزا که مهم نیست….

    مثلا وقتی میخوام یکار خیلی خوب لنجام بدم ذهنم دخالت میکنه و بهم میگه هانیه چه فایده وقتی ذهنت مدام داره تورو اذیت میکنه …..خوشحال نخواهی بود اگه اینکار لذت بخشم انجام بدی بازم همون آش و همون کاسه اصلا تلاش های تو چه تاثیری داره وقتی این نجواها توی ذهنت هستن اینا همیشه تورو اذیت میکنن

    مخم ایمه اینا خاموش بشن که نمیشن حتی اگه تو سلامت باشی

    حتی اگه تو پولدار باشی

    حتی اگه تو لباس های زیاد یا مثلا وسایل زیاد داشته باشی

    یا مثلا اگه خیلی بری مسافرت

    یا مثلا اگه ورزش کنی

    در هرصورت این نجواهای ذهنیت همیشههستن و هیچی نمیتونه اینارو خاموش کنه

    پس چرا اصلا تلاش کنی

    نتیجش این میشه که از صبح تا شب کار میکنی

    نهایت این نجواها

    هنوز هستن

    و تمام مثبت نگری هات صرفا انکار منفی بافیهات میشه و به ظاهر زیبا و از درون پوچ میشی

    پس همونجایی که هستی بمون

    که حدقا ظاهرو باطنت یکی باشه

    و به صورت سالم رشد کن

    قدم قدم با پاک شدن نجواهات خودتم رشد میکنی

    نه اینکته رو نجواهات کار نکرده بخوای کاری انجام بدی اونا باید نباشن تا بتونی

    درحالی که حتی پیامبرانم با اینکه ترس داظتن حرکت کردن و اصلا روند همینه

    اینطوری نیست که ترس نباشه و من حرکن کنم اصلا کار کردم روی باور ها همینه که به صورت عملی کا بشه و کمی ذهنی

    اما مناسفانه من پاشنه آشیلم این هست تلاش ذهنی زیادی میکنم

    و فیزیکی کم….

    البته فک کنم تاحدودی خوبه و این باعث میشه تلاش فیزیکی کمی بکنم و نتیجه بدهد ولی خب

    بلید تلاش فیزیکیمو کمی بیشتر کنم

    باید کمی به مادیات اهکیت بیشتری بدم

    به مسافرت

    به پول

    به دوستان خوب

    به رابطه خوب با دیگران

    به سلامتی

    چون داشتن اینا هست که باعث میشه نجواهای ذهنیم خیلی کمتر بشه و من آزادتر باشم چرا؟چون مکانیزم بدنم اینطوری چون من خلق شدم برای اینکه اجتماعی باشم خلق شدم براس اینکه سالم باشم خلق شدم برای اینکه پول داشته باشم خلق شدم که حرکت کنم

    و همه اینا چیزایی هست که ذهنمو اروم میکنه…..

    باعث میشه من متواضع تر باشم د بتونم روی خودم کار کنم و رها کنم وابستگی به پول رو وابستگی به یک شخصی رو وابستگی به بدنم رو باعث میشه من بزرگ بشم و بگذرم و این همدن چیزیه که آدمو به ارامش میرسونه

    به قول استاد وقتی نداری اجاره خونتو بدی چطور میخوای به فکر پول نباشی

    وقتی شاد نیستی جطوری میخوای به فکر شادب و وابسته شادی نباشی…

    این تلاش ها همش برای اینه که من ازاد بشم رها بشم و خالی باشم از هررفکری و فقط فضای سکون درونم باشه

    ایناست که آدمو ازاد میکنه و به خدا که منبع شادی بی سبب هست میرسونه و باعث میشه آدم راضی باشه

    خوده اینا نیستن بلکه اینا چیزایی هستن که باعث میشه ما بگذریم از اونها

    نمیشه اینارو تجربه نکرد و گذشت چون سازو کار جهان اینطوریه

    میخوام بگم تا بفهمیم احساس عدم لیاقت و نجواهای شیطان میتونه از کجاها وارد بشه و میتونه چقدر تغییر شکل بده

    مثل همون باوری که میگن شادی و رقص انسان رو از خدا دور میکنه و پولدار شدن مارو از خدا دور میکنه …

    برای همینه خیلی از انسان های به ظاهر معنوی هشتشون گرو نهشونه و انسان هایی که مذهبی نیستند و همچین باورهایی ندازند خیلی ثروتمند و شاد هستن و از نعمت های خداوند استفاده میکنند

    و جواب هایی به ذهنم اومد که برام جالب بود…..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  7. -
    امین زندی گفته:
    مدت عضویت: 1047 روز

    به نام خداوند زیبا خداوندی که در تمامی مراحل زندگی کنارم بود و هست

    سلام استاد حکیم و دانای من

    سلام بر مریم شایسته

    و سلام بر خانواده خوب و عالی خودم

    امروز روز خیلی مهمیه برام

    تمامی پاشنه آشیل های زندگی من نمایان شاد برام و باوراحساس لیاقت باور خود ارزشمندی

    بزرگترین پاشنه آشیل من

    از وقتی پیداش کردم ی آرامشی ی احساس زیبای در من به وجود اومد که نگو من با تمام وجود میخوام بگم تنها کس من خداس

    ده ماه پیش تمام مال و امول ارث پدری رو رها کردم و واقعا به نتیجه رسیدم که ارث تنها عامل موفقیت نیست من این مدت هیچ کس کنارم نبود جز خداوند تنها میموندم فایل گوش میدادم اما ثانیه ای جز اون به کسی قدرت نمی‌دادم با تک تک سلول های تنم میگم که تنها کس و حامی من بود امشب ساعت چهار صبح بیدار شدم از خواب منی که هیچ پولی برای خرید خونه ندارم و دارم تو کار ملک فعالیت میکنم خواب دید م 7 میلیارد پول دارم و میخوام واحدی که کلی برای مشتریهام ازش تعریف میکنم حرف میزنم

    و از خواب که بیدار شدم حسم بهم گفت باید همسرم رو هم با خودم ببیرم ببینم اون واحد رو خوشش میاد یا نه اینها همه به کنار اما چیزی در وجود من داد میزد اینه نتیجه ایمان به خداوند اینه تکیه کردن به خداوند خدایا نمیدونم چی بگم شاید همه با خودشون میگن امین کار درست درمان نداره نمیدونم اصلا هرچی بگن اما من میگم امین تنها و تنها خدارو داره که مهم ترین رکن زندگیه استاد وقتی خودم رو لایق دونستم و از بخشندگی که داشتم کم کردم چرا میبحشی تو هنوز خودت لازم داری این 12 قدم کاری با من کرد که هیچ حرفی و هیچ کس نمیتونست بکنه

    بعد رو ماه تو ی املاک اون حس گفت باید برگردم و مال پدری خودم رو پس بگیرم مسیر این بوده وگرنه من ثانیه ای بهش فکر هم نکردم اما پلن خداوند اینه ما ار جایی به شما میدیم که حتا فکرشم نخواهید کرد

    با تمام دعواهایی که بین ذهن و روح خودم داشتم باید قبول میکردم تمام بدنم در می‌کرد استاد اما باید تغییر میکردم و میرفتم و حق خودم رو ثابت میکردم و خداوند انجام داد اون شبی که با برادرهای خودم داشتم حرف میزدم وقتی میگفتم من نه چکی کار میکنم نه قسطی اونا میگفتن تو گنج پیدا کردی چی شده چه خبره به خدا قسم از ایمانی که در مت به وحود آمده و انقد محکم حرف می‌زد شوکه بودن اما من خودم هم چیزی نمیدونم به نظر من اونی که باید بره اونا بودن من باید اونجارو از همه اونا بخرن چون همیشه گفتم برمیگردم و تمام این ملک رو میخرم و نمیدونم ولی اون چیز توی وجود من میگه اون ملک برای تو تو فقط میخری و من برگشتم که با تمرکز و عزم بالا اونجارو بخرم و فقط خدای من که مهمه و بعد قبول کردن اونجا تو وجودم روحم به آرامشی رسیده که واقعا وصف ناپذیره و این ایمانه که کارارو میکنه و وقتی من احساس لیاقت رو نسبت به خودم به وجود آوردم تمام جهان به پای من ریخته میشه من باید خودم رو از درون ارزشمند بدونم

    وقتی مشتری میگه که من خونه میخوام بگم که من برای شما خونه پیدا کنم انقد پول میگیرم این نشون میده من برای خودم و وقت خودم ارزش قائلم شب که این کارو کردم و به مشتری اینجوری گفتم خود فروشند زنگ بهش زدم گفت از این قیمت هرچی بالاتر فروختی مال خودت این رو من نگفتم که این کارو جهان برای من انجام داد چون دید مت برای خودم ارزش قائلم بیخودی برای کسی قدم بر نمیدارم دوس داشتن و ارزشمند بودن از درون خودم ما شروع میشه

    وقتی من برای خودن احترام قائل باشم نتایج میاد و دستان خداوند کارهای منو به آسونی انجام میدن

    در پناه حق شاد سلامت و سعادتمند باید و به زودی این دوره احساس لیاقت رو میخرم انشالله

    خدایا تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری می‌جویم معبود من سرور من رب جانم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  8. -
    فردین ایران نژاد گفته:
    مدت عضویت: 1726 روز

    سلام استاد عزیز،

    ممنون بابت این دوره جدید.

    من میخواستم این ماه دوره عزت نفس رو خریداری کنم. بعد امروز دیدم این دوره ی احساس لیاقت رو به انتشار گذاشتین. میشه فرق دوره احساس لیاقت و با عزت نفس رو بفرمایید تا در این موقعیت فعلی دوره منطبق تر رو خریداری کنم؟

    استاد خدا به همراتون باشه. احساس خوبی دارم وقتی به قوانین عمل میکنم. (هروقت که عمل میکنم)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  9. -
    سجاد طبسی نژاد گفته:
    مدت عضویت: 2836 روز

    به نام خالق ارزشمندی ها

    سلام به بهترین خانواده در دنیا

    احساس لیاقت یا عدم لیاقت: خدای من چقدر خود من از بدو تولد بدلیل عدم احساس لیاقت نسبت به داشتن خیلی چیزها ضربه ها خوردم و زخم های کهنه دارم،، خب معلومه وقتی احساس لیاقت نداشته باشی اولا که به اون خواسته نمیرسی دوما اگرهم برسی بدلیل کوچک بودن ظرف وجودت که از احساس عدم لیاقت بالاخره به هر طریقی از دستش میدی و امکانم نداره که از دستش ندی چونکه داری اون نوع فرکانس به جهان هستی ارسال میکنی و اونم داره جنس ارسالی خودتو به خودت بازخورد میده

    یادمه یه بار تو یه رابطه رفته بودم که احساس لیاقتم نسبت بهش کم بود و بعدش درست برام جا افتاد که ذهن من داشت اونموقع چی بهم میگفت مدام ذهنم بهم میگفت تو لایق این رابطه نیستی ،تو ارزش داشتن این رابطه رو نداری و خیلی زود هم به طرز ساده و خنده دار از دستش دادم و خیلی از خودم ناراحت و عصبانی بودم اما در نهایت پذیرفتم که مقصر اصلی خودمم

    اما واقعا الان که نگاه میکنم چقدر من قبلا حتی خیلی از خواسته هامو خجالت میکشیدم به خدا بگم چونکه بسکه از طریق تعصبات اطرافیان بهم گفته بودن خداوند فقط اهل بیت و یسری آدمها رو خاص خلق کرده و گدای در خونه اونها هستیم و ما با هربار گناه اینجوریم ،فلانیم اما غافل از اینکه ما بالاترین لیاقت زندگی رو در دست داریم اونم چیزی ست به نام زندگی که خداوند بهمون این فرصت رو داده که بهترین تجربه های زمینی و نعمتهاش رو در زندگیمون استفاده کنیم

    اما خب بقول استاد واقعا راست میگه احساس لیاقت دکمه نیست که با زدنش یهو همه چیز تغییر کنه،،و اینکه هیچ چیز مثل دکمه فشار دادن تغییر نمیکنه ناراحتی نداره اتفاقا خبر خوبی ست چونکه باعث میشه ما انتظار بیجا و عجله رو از خودمون دور کنیم و به روند تمریناتمون ادامه بدیم*

    یادمه زمانی که تو شغل قبلیم بودم اوایل خودمو لیاقت گرفتن دستمزدو درآمد بالا نمیدونستم هرچه زور میزدم اما اون باور ذهنی اجازه نمیداد اما بعد از مدتی به خورده بهتر شدم ولی خب بازم اونقدر خوب نبود وقتی که دیگه از اون شغل انصراف دادم و به همکارم گفتم من دیگه نمیخوام تو این شغل بمونم خودبخود احساس لیاقتم درمورد درآمد اون کار بالاتر رفت و یه عالمه پیشنهادهای خوب و بزرگ بهم میشد چرا؟ احساس میکنم چونکه من ازش کامل رها شدم باعث شد من دیگه اون کارو نسبت به قبل خیلی کوچک تر از بزرگی خودم ببینم،،

    الان هرزمان یه بحثی،شرایطی پیش میاد که اون شرایط یا آدمهاش میخواهند خودشونو بالاتر از من بگیرند مثل امشبم این اتفاق افتاد بین منو همکاران که داشتند لول یسری ها رو از من بالاتر میدونستند اما من همون لحظه که ذهنم شروع کرد به نجوا و حرافی سریع به خودم گفتم خب اونا هرطور که دوست دارن فکر کنند چیزی از ارزش من کم نمیشه مهم خودمم که بتونم احساس لیاقت کنم و ارزش خودمو بالا ببرم،این جمله ساده ست اما با نوشتنش خیلی به آدم احساس خوب و لیاقت میده

    من از دیروز یه تایم رو میرم قسمتی از پارک که خلوت و درختان زیاد داره میشینم و شروع میکنم به تجسم درمورد یک یا دوتا از خواسته هام و همین احساس هم دیروز هم امشب داره بهم کمک میکنه که من نسبت به اون خواسته خودمو ارزشمند بدونم و به سطح پایین قانع نشم و من به اون چیزی که واقعا میخوام فکر کنم و برسم

    اما بازم میگم یکی از پاشنه های آشیل بزرگ من همین احساس عدم لیاقته و باید خیلی رو این باور کار کنم چونکه از روز تولد در محیطی بزرگ شدم که تقریبا همه احساس کم ارزشی در خودشون داشتند

    اما من همین الان درمورد یسری ویژگی ها واقعا خیلی احساس ارزشمندی میکنم و خیچ زمان تو کتم نرفت پایین تر از اون اما در بیشتر موارد نه هنوز خیلی مشکل دارم و اگر کسی پیشنهاد و نظری داشت خوشحال میشم بشنوم،،،

    به امید خدا این دوره مخصوص منم هست و به موقع منم واردش میشم تبریک میگم به کسانی که وارد این دوره میشند چونکه نماد این خودارزشی حتی در تفاوت بین شرایط و جایگاه کشورهام داریم میبینیم که جنس تفکرات و باورهای مردم هر کشور در طول تاریخ چگونه ست پس در مقیاس کوچکتر در وجود هر فرد هم همینگونه ست که از نتایج زندگیش معلوم میشه

    به خدای بزرگ و ارزشمندی‌ها میسپارمتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  10. -
    امیرمهدی گراوند گفته:
    مدت عضویت: 911 روز

    سلام به استاد عزیزم

    دو سه روز پیش داشتم به دستاورد های سالهای دورم نگاه میکردم زمانی که هیییچ آگاهی از قوانین و باور ها و غیره نداشتم

    و بررسی میکردم چه عاملی باعث شد که بهشون برسم

    مهمترینش وارد شدن به یک رابطه فوق العاده با یک فرد فوق العاده که همه جنبه های مثبتی که میخواستم رو داره

    و سالهاست که باهمیم ازدواج کردیم

    و میتونم بگم رابطمون رویاییه

    و من فکر میکردم که اون زمان چگونه تونستم همچین رابطه فوق العاده ای رو جذب کنم

    طی بررسیم دیدم که من چند تا باور خیلی اشتباه هم داشتم مثل اینکه دخترای خوب عاشق پسرای بد میشن و همچنین اون سالها عزت نفس بسیار بسیار پایینی داشتم جوری که نمی‌تونستم به یک دختر سلام کنم

    ولی در اعماق وجودم خودم رو کامل می‌دیدم

    میگفتم کی از من بهتر

    من که همه جوره عااااالی هستم

    همه باید از خداشون باشه که با من باشن

    بهترین ها باید با من باشن

    درسته پول ندارم ولی خیلی مهربونم

    خیلی جذابم

    و الان میفهم چون احساس لیاقت و ارزشمندی برای داشتن رابطه فوووق العاده داشتم خیلی خیلی زود به این خواستم رسیدم

    احساس لیاقت به نظرم به قول شما و قرآن مارو آسون می‌کنه برای آسونی ها و موانع رو برای رسیدن به خواستمون از بین می‌بره و خواستمون رو به سمت ما به حرکت در میاره

    14:14

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای: