معرفی دوره احساس لیاقت | قسمت 2 - صفحه 5 (به ترتیب امتیاز)

294 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    کیارش گفته:
    مدت عضویت: 1402 روز

    به نام خالق جهان هستی ارباب خوبم تنها نیرو مطلق و برتر دنیا خدایا نوکرتم.سلام درود خدمت استاد بزرگوار استاد عشقمنش عزیز و مریم بانو خوش ذوق و تمام همسفرهای عزیز در این مسیر لذت بخش و پر از اتفاقات خوب و الهامات ارباب بی همتا.هر وقت بحث احساس لیاقت میشه من یکی از افرادی ک به ذهنم میرسه کریستیانو رونالدو هستش حالا دلیلش رو میگم احساس لیاقت باعث شد که این بازیکن یکی از ثروتمند ترین بازیکنهای تاریخ بشه تیم های ثروتمند دستمزدهای میلیارد تومانی بهش بده حالا چه جور اون خودش رو ارزشمند دوسنت و از اجناس استفاده میکنن ک خیلی لاکچری هست مثل ساعت جیکوب ک ی ساعت ک کریستیانو از این برند داره حدودا قیمتش 1000میلیارد تومن هست یک خودرو از کمپانی بوگاتی داره ک فقط یک دونه از اون داخل جهان تولید شده.چون خودش رو ارزشمند دونست یواش یواش و تکاملی به این رتبه رسیده که الان به خاطر بازی کردن فوتبال دستمزدهای میلیارد تومنی بهش میدن وگرنه اونم مثل بازیکنهای دیگه دوتا دست داره دوتا پا داره هیچ فرق ظاهری بین اون و بازیکنهای مطرح دیگه نیست فقط اون چیزی که باعث شده ک الان اقای گل جهان باشه ذهنیت اونه و باور داشتن خودش و احساس لایق بودنه وگرنه شماها افراد زیادی میشناسید ک بازی فوتبال خیلی خوبی دارن و به جایی نرسیدن چرا چون خودشون رو لایق ندونستن.ی مصاحبه خیلی عالی و خوب داره کریستیانو فکر کنم ده سال پیش ک من عاشق اون مصاحبه هستم که گزارشگر از سه بازیکن فوتبال میپرسه ک بهترین بازیکن دنیا کیه اولی میگه پله فکر کنم دومی ک کریستیانو هست میگه من و همه بهش میخندن اون زمان اینقدر خوب نبودش و اون هیچ عکس العملی نشون نمیده و سومی میگه مارادونا و خیلی جالبه چند وقت بعد کریستیانو جایزه بهترین بازین فوتبال سال رو از دست مارادونا میگیره و همه تشویقش میکنن ک چقدر من جیگرم حال میاد هر دفعه که این مصاحبه رو میبینم. همسفرهای عزیز از همین امروز برای قدم اول ی عطر یا ادکلن بخرید برا خودتون جنس قیمتش مهم نیست فقط خودتون خوشتون بیاد و خودتون رو لایق خوش بو بودن بدونید.احساس لیاقت یعنی اگه فردی باهات بد برخورد کرد و غرورت رو خورد کرد باهاش قطع رابطه بکنی چون شما لایق بهترین برخورد هستی.احساس لیاقت یعنی غذای بی کیفیت نخوری برا خودت ارزش قاعل باشی .احساس لیاقت یعنی اگه لباست رنگش رفته یا جوارابت سوراخ شده دیگه از اون استفاده نکنی چون تو لیاقت پوشیدن لباس درست رو داری و برا خودت ارزش قاعل باشی اندازه پولی ک داری نع اینکه بری قرض کنی اینجور چیزا برا خریدن جنسای گرون قیمت.احساس لیاقت یعنی ی زمانی برای خودت داشته باشی .و خیلی چیزهای دیگه ی فایل بسیار زیبا ک دیروز نشانه من بود رو توصیه میکنم همه و همه دوستان ببینن قسمت118 زندگی در بهشت هستش که به نظر من خودش یک کلاس درسه و خودش اصلا ی دوره حساب میشه حتما برید ببینید خیلی خیلی درسها توش داره برا همه دوستان در هر سطح فرکانسی.در پناه ارباب بی همتا باشید با لب خندان حال خوب و جیب پرپول و از همه مهمتر قلب پر از یاد خداوند ارباب مطلق و برتر و بی همتا.دوستدار شما کیارش ملکی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 32 رای:
  2. -
    فاطمه ابراهیمی گفته:
    مدت عضویت: 1636 روز

    سلام

    استاد عزیزم چند تا از تغییراتی که بواسطه ی دوره لیاقت در من ایجاد شده و خودم متوجه نبودم را براتون می نویسم. وقتی برگشتم به گذشته و این چند روز به خودم نگاه کردم دیدم که با قبل متفاوت شدم.

    در شهر شمالی زندگی می کنیم. چون خودمان شمالی نیستیم و اقوام و دوستان در شهرهای دیگر هستند، طبیعتا مهمان های زیادی از شهرهای دیگر داریم.

    سه روز آخر هفته من مهمان داشتم. چون به تازگی مبل ها را عوض کرده بودم. میزهای جلو مبلی را هم عوض کرده بودم اما رنگ کردن آنها طول کشید. به همین دلیل این میزها برای رسیدن مهمان هایم آماده نمی شد.

    اگر قبلا بود من واقعا حرص می خوردم و می گفتم حالا چطور از مهمان ها پذیرایی کنم. اما این بار به راحتی پذیرفتم که اشکالی ندارد و جالبه که مهمان ها خیلی استقبال کردند و روی زمین به سبک قدیم نشستند و پذیرایی شدند.

    از این راحتی و آرامش خودم راضی بودم. خدایا شکرت.

    برای پذیرایی از مهمان ها به راحت ترین شکل ممکن عمل کردم به راحتی از دیگران می خواستم که قسمتی از کار را برعهده بگیرند. با کمترین خستگی و بیشترین لذت و خوش گذرانی.

    یکی از مهمان ها بسیار شخص فنی و کار بلدی بود که یه سری تعمیرات درخانه که نیاز داشت به شخص متخصص فنی و مدتها انجامش در خانه عقب افتاده بود را، به راحتی با نیم ساعت کار همه را انجام داد که واقعا خوشحال شدم.

    جمعه این هفته black Friday بود و اتفاقا مهمان هایم خیلی دوست داشتند از فروشگاه هایی که محصولات خوب و تخفیف های بالایی داشتند خرید کنند. من پارسال در دوره 12 قدم به خودم گفتم من دیگر وقتی مغازه ای یا فروشگاهی تخفیف گذاشته نمی رم خرید کنم. این با تمرین کردن روی باور فراوانی برایم مغایر بود. این به من می گفت:« یک فرصتی هست که سریع خرید کن که فردا دیگه نمی تونی و باید چند برابر پول بدی». این مدت تلاش کردم که این کار را نکنم.

    دیروز هم خیلی وسوسه برانگیز بود که بخواهم کلی لباس و کیف و کفش به قیمت های خیلی مناسب تهیه کنم. مهمان هایم خیلی خرید کردند. من حتی رفتم که چند تا لباس امتحان کنم ولی گفتم نه من در زمان مناسب برای خرید می آیم. خوشحالم که پایبند بودم.

    البته اگر جایی خرید کنم و فروشنده بدون هیچ صحبتی به من تخفیف بدهد می پذیرم. اما دراین زمانها مثل این جمعه یا تخفیف های علنی که روی فروشگاه ها زده اند، در حال تمرین کردن هستم که این کار را نکنم.

    به هر حال این تغییرات در این مدت به شکل عملی خودش را نشان داد. در این مهمانی اخر هفته که خیلی خیلی از تغییر خودم راضی بودم.

    سپاسگزارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 33 رای:
    • -
      محمد کرمی گفته:
      مدت عضویت: 1222 روز

      سلام خانوم ابراهیمی عزیز

      سپاسگزارم از شما که این تمرینات عالی رو از دوره ثروت برامون بازگو کردی و کلید دادی به منی که هنوز نتونستم دوره ثروت رو بخرم

      البته که من هیچ وقت علاقه ای به تخفیف گرفتن نداشتم و هر وقت پول توی حسابم بود بدون هیچ تخفیفی خرید میکنم و این باورم ساختم توی کسب کارم که کار من با کیفیت و هر وقت مشتری ازم تخفیف بخواد خیلی رک بهش میگم که من تخفیفی ندارم و اگر دنبال تخفیف هست من حاضرم مجانی کاریو انجام بدم و با رضایت کامل اما تخفیف نمیدم ..

      نمیدونم این باور درسته یا نه ولی همیشه اجراش میکنم ..در کل همیشه باور داشتم که من آدم گرونی هستم و خدماتی که میدم با ارزش و گرونن و خدا رو شکر همیشه مشتریان با کیفیتی به پستم میخوره

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  3. -
    صفاگنجی گفته:
    مدت عضویت: 1753 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام به استادعزیزم و همه ی هم دوره ای های ارزشمندم در مسیر رشدوپیشرفت شخصیتی

    استادمن گذشته هافکرمیکردم سحروجادو اونقدر قدرت داره که میتونه باادم کاری کنه که مثلا اگه یه نفری جادوت کنه یجوری به صورت ماورائی دستوپاتو میبنده که حتی نتونی پاتو خونه ی عزیزانت بذاری و اونها رو جوری جلوی تو جلوه میدن که انگار اون آدمه برات هفت پشت غریبه شده!!!

    سالها بود باهمین افکار پلیدوشرک آلودچه اوقاتی از زندگی رو به کام خودم تلخ کردم،و اگه یروزی حالم گرفته میشد فوری ربطش میدادم به فلانی که دستش تو سحروجادویه و بامن هم که لج افتاده،حتما برام سحری انجام داده

    باهمین افکار روز به روز چنان قدرتی به اون طرف میدادم که اولا هروز در مداری میوفتادم که اونو ببینم و جوری احساس مظلوم نمایی درونم برانگیخته میشد که حالا میفهمم چقدر باهمین احساسم اجازه میدادم رفتارایی بامن بکنه که روز بروز باورم بیشتر میشد که اون حتما دستش تو سحروجادویه و ترس ازخدانداره و منِ مظلوم و بی زبون رو گیر اوورده که زندگیمو از هم بپاشه وبهم ظلم کنه

    باورکنید هیچوقت به این فکر نمیوفتادم که بخوام بیشتر درمورد قدرت خدا تحقیق کنم،وفکرمیکردم درکنار قدرت خدا قدرتای دیگه ای هم هست ویکی ازون قدرتها ساحران پلیدی هست که میتونن زندگی بقیه رو ازهم بپاشن

    هرموقه هم که حوصله ی رفتن به جایی رو نداشتم بازم ربطش میدادم به سحروجادو های اون نفر ومیگفتم اون دستوپامو بسته که خونه نشین بشم

    استادنگم براتون که چقدر این احساس بی لیاقتی رو داشتم تو وجودم با ظلم کردن به خودم و مظلوم نشون دادن خودم،رشدش میدادم

    خلاصه این صفای پراز افکاروباورای پوچ وشرآلود بعداز مدتها تصمیم به رفتن یک مهمون شد

    دوروز پیش بود با یک نگاه بسیار متفاوت از گذشتم وارد یک مهمونی شدم که واقعا تغییر مدارم رو کاملا نسبت به اطرافیانم متوجه شدم

    استاداین مهمونی یه چالشی بود تا خودمو یه محکی بزنم ببینم چه رشدی ازهمه لحاظ کردم،تواین مهمونی حدودا پنجاه نفر بود

    هرچند نفری به صورت گروهی قسمت به قسمت هرخونه نشسته بودن و هرکدومشون درمورد یه موضوع مختلف صحبت میکردن

    یکی درمورد سیاستو محدودیت،یکی درمورد سحروجادو،یکی درمورد مظلومیت خودشو ظالم بودن طرفش حرف میزد ووو

    هرکارمیکردم که تو یه قسمت از اون جمع بشینم انگار قلبم ناراحت میشد و تپش قلبم بالامیرفت،هرقسمتی که میرفتم و صحبتاشونو میشنیدم گذشته ی خودمو یاداوری میکردمو باخودم میگفتم ببین توهم مثل اونا بودی و این افکاروباورهارو داشتیا…

    تو اینهمه جمع،انگار هیچ کس متوجه حضورمن نبود،بخدا قشنگ میفهمیدم هیچکی انگار نمیتونست منو ببینه،انگار من یه روحی بودم که داشتم بالای سراونا تاب میخوردمو من اونارو میدیدم ولی اونا منو نمیدیدن

    تاذهنم وسوسه میشد برم با یه گروهی هم صحبت بشم،صحبتای این فایلو به خودم یاداوری میکردم ومیگفتم نه نه لیاقت تو دیگه این حرفانیست

    خیلی هم پشیمون بودم که چرا این مهمونیو پذیرفتم

    پذیرفتن من ازین مهمونی هم قشنگ میفهمیدم که هنوز حرف دیگران برام مهمه که یه موقه نگن چرا فلانی توجمعمون نبود

    درصورتیکه اون جمع دیگه برازنده ی من نیست،چون زمین تااسمون باورام بااونا متفاوت شده بود

    دقیقا دوروز پیش همون احساسیو داشتم که انگار دستوپام بسته میشد و اجازه نمیداد که برم توجمع اون گروه ها بشینم،اما این بار دیگه فرق داشت دستوپایی که قبلا فکرمیکردم کسی با سحروجادو میتونه ببنده

    الان بایک نگاه متفاوت نسبت به افکارخودم و افکار اطرافیانم بود

    الان میفهمم تفاوت من با تفاوت مداری اطرافیانم بوده که بعضی وقتا دستودلم راه نمیداد خونه ی کسی برم

    فقط یه چیزه جالبی که تو اون مهمونی تجربه کردم این بود که،موقع پذیرایی اولین نفر انگار منو میدیدن و ازم پذیرایی میکردن

    موقع سفره انداختن و نظر پرسیدن درمورد خوشمزگی و نوع غذا انگار فقط نظر ومشورت بامن براشون مهم بود

    دم غروب انگار همه مأمورشده بودن به من بگن بیا آسمونو ببین چقدر قشنگ شده،تاآسمون رنگش متفاوت شد اولین نفر منو صدازدن که برم ببینم،انگار که خوده خدا داشت اون لحظه میگفت بیا نقاشیامو تو آسمونم ببین..

    من هنوز خیلی تغییری نکردم که هنوز تو مدار دیدن اون آدما بودم بااون همه باورای دربوداغونی که داشتن

    ولی انگار اون جمع یه پیامی برای من داشت که اگه این مسیرو ادامه ندم دوباره میشم یکی مثل اونا،دوباره میشم یه ادمی که به عوامل بیرونیش قدرت میده و روز بروز روبروشدن بامسائل عجیب غریبی که زندگیمو درگیرکنه

    اصلا بااون ادمی که ساعتها تا نصف شب میشنستیم باهمدیگه صحبت میکردیم وازمشکلاتمون برای همدیگه میگفتیم،کاملا غریبه شده بودم،،انگار دیگه اونو نمیشناختم،ولی یدفه چشمم که به چشمش میوفتاد یک لبخند بسیار قلبی براش میزدم ولی نمیتونستم برم دوباره باهاش هم صحبت بشم

    انگار یه پرده ای،نمیدونم یه دیواری چیزی مانعم بود که اجازه نمیداد برم پیشش بشینم وباهاش هم صحبت بشم

    فکرمیکردم من تو یه مداریم که دارم ازون بالا اون همه آدم رو میبینم

    هم یه ذوقی درونم بود،هم اینکه با یه سروگردن بالاتر اومدم خونه،،وصحبتای استاد هم با هندزفری توی گوشم بیشتر مهر تأیید رو میزد که افرین مسیرت داره ازبقیه جدا میشه همینجوری ادامه بده…

    واقعاخوشحال شدم که تواین زمینه لیاقتم رو اونقدر بالا بردم که نخوام برا دوساعت مهمونی دوباره هم نشین اون حرفای پوچو بیهوده بشم

    وازهمه مهمتر این بود که هیچ کسیو تواون جمع قضاوت نکردم بااین همه دیدگاه متفاوت انگار دوست داشتم بهشون عشق بورزم احساس مهم بودن بدم

    وبرای اینکه تواون جمع میخواستم خودمو مشغول به یه چیزی کنم،یه سینی چای دستم میگرفتم و باعشق ازهمه پذیرایی میکردم،و با میزبان اون خونه دوست داشتم توی پذیرایی بدون هیچ منتی همکاری کنم،،،

    خلاصه خیلی اون مهمونی بیشتر منو به خودم نشون داد که بفهمم چه تغییری درونم ایجادشده..

    استاد ازتون ممنون بخاطر این همه آگاهی های ناب

    دوست داشتم که این تجربم رو هم به اشتراک بذارم و به خودم یاداوری کنم که اگه تااین جا تونستم خودمو از بدنه ی افکار جامعه بکنم،بقیه ی مسیر رو هم با یاری خداوند هدایتگر میتونم ادامه بدم و به نتیجه ی خوب پایداربرسم و آدمای بهتر و هم مدار تریو جذب کنم

    هرکجاهستید شادوپیروز باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 33 رای:
    • -
      محمد کرمی گفته:
      مدت عضویت: 1222 روز

      سلام خانوم گنجی عزیز

      صفا دادی این سایت الهی با کامنتهای زیباتون در مورد خودشناسی از خودتون که میشه گفت پاشنه آشیل همه ماهاست

      جادو جنبل چیزی که جامعه ما رو بلعیده و همه یه جورای معتقدن با دعا میشه همه کار کرد و خودشونو میبندن به آب دعا و از این مزخرفات

      سپاسگزارم ازت که با یادآوری این موضوع که ما باید برای خودمون و هم صحبتی با افراد مختلف ارزش قائل بشم و مجبور نباشیم پای صحبتهای افراد مختلف با دیدگاهای مختلف بشینیم و در عین حال برای هنه اون افراد هم ارزش قائل باشیم و با این باور که اونا با باورهای خودشون نتیجه خودشونو میگیرن و اصلا نیاز نیست ما طوری رفتار کنیم که ما چون روی خودمون کار میکنیم اونا هم باید مثل ما فکر کنن

      سپاسگزارم ازت خانوم گنجی عزیز که همیشه با خوندن کامنتهای عالیت نکات عالی برداشت میکنم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      صحرا گفته:
      مدت عضویت: 1439 روز

      سلام دوست قشنگم

      چقدرررر از خوندن کامنتت لذت بردم

      تبریک‌ میگم که اینقدررر قشنگ داری روی خودت کار میکنی و مدار به مدار به سمت زیبایی و قشنگی های خداوند هدایت میشی

      برات بهترین ها رو آرزو میکنم انشالا همیشه در این مسیر زیبا ثابت قدم باشی

      در پناه رب العالمین باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    معصومه گفته:
    مدت عضویت: 2258 روز

    سلام ب روی ماه استاد و مریم جون و شما دوستای قشنگم ک دارید کامنت منو میخونید

    من توی این دوماهی ک دوره رو خریدم واقعا میتونم بگم هیچوقت در این بازه زمانی ک گذشته از دوره در مدار آرامش،دوست داشتن خودم و احساس ارزشمندی نبودم

    استاد من اصلا احساس ارزشمندی نداشتم و واقعا در فرکانس بالا پایینی از زندگیم بودم

    همش میگفتم من ک دوره 12 قدم رو دارم چرا مثل بچه های دیگه نتیجه دلخواهمو نگرفتم اما من نمیدونستم انقد نشتی دارم تو وجودم و اونا نمیذارن اون نتایج دلخواه بیاد

    بعدش دوره عزت نفس رو خریدم و بااین دوره ب یک صلح درونی باخودم رسیده بودم اما میدونستم انگار من باز هم اونی ک باید نشدم

    ی جای خالی توی وجودم بود ب اسم احساس لیاقت

    امان از این احساس لیاقت ک منو تا قعر دره برد و توتاریکی محض قرارم داد

    من اصلا خودمو دوست نداشتم

    من اصلا از خودم شناختی نداشتم

    من باخودم رفیق نبودم

    چطور میشه ک من خودمو ی رفیق خوب میدونستم برای بقیه اما برای خودم رفیق نبودم

    چطوره ک اگه ی دوستی، اشتباه میکرد سرزنشش نمیکردم(اما شده بود ک نزدیکام رو سرزنش کرده باشم و این نشات گرفته از این بود ک من خودمو سرزنش میکردم همش) اما تا ی چیزی از دستم میوفتاد خودمو سرزنش میکردم .

    تا ی خرید اشتباه میکردم خودمو سرزنش میکردم یعنی من در یک مدار انتخاب اشتباه بودم چرا ؟

    چون دست از سرزنش کردن خودم برنمیداشتم.

    اما اما از همون دوره 12 قدم ذره ذره بهتر شدم

    یعنی اگه دفعه بعد اشتباه میکردم همش ب خودم میگفتم ببین اینبار کمتر از قبل بود،

    واکنش ب خودت بهتراز قبل بود،

    تموم نشده بودا اما همین ذره ذره تغییر هارو میدیدم .من واقعا در تمام ابعاد تو زندگیم ب تضاد خوردم و اینو تماما میپذیرم ک خودم خالق اونا بودم .

    اما خبر خوب اینه ک قدم اول رو درست برداشتم یعنی “پذیرش این زندگی با دستای خودم”

    دیگه ن خانوادم رو مسئول میدونستم و ن هیچ کس دیگه ای رو

    حالا این معصومه اماده شده برای خلق زندگی دلخواهش:)

    تموم وجودم بهم میگفت تو باخودت در صلح شو جهان تورو بی‌نیاز میکنه از هر خواسته

    و من توی این دوماه واقعا حالم خوبه و تغییرات رو در خودم میبینیم

    همین ک دیگه مقایسه کردنم کمتر شده یعنی رشد

    همین ک با حرف کسی داغ نمیکنم یا کمتر شده واکنشم یعنی رشد

    همین بعداز اشتباهم طولی نمیکشه میام تو مسیر یعنی رشد

    همین ک انتخاب هام انتخاب های درست تری از قبلن یعنی رشد ک اون انتخاب ها باعث شده من دیگه خودمو سرزنش نکردم یعنی رشد

    ک اون انتخاب ها باعث شده خودمو تحسین کنم و احساس خوبی داشته باشم یعنی رشد

    قبلا ب مسئله ک برمیخوردم در میرفتم ازش خب بذار ی مثال بزنم ازش

    من ی کت و دامن طراحی کردم و کاراشو انجام دادم

    طرح رو دوختم دیدم ن اونی نیست ک باید

    و باز شکافتم

    طرح دوم رو اجرا کردم عالی شد ولی پیش نمی‌رفت

    یه لحظه وایسادم گفتم نمیشه نمیشه ک مسیر درست باشه و پیش نره

    خدایا تومیخوای ب من چی بگی؟.باورتون نمیشه من جوابمو گرفتم و با ارامش لباس رو دوختم این لباس با ایده ایی ک خدا بهم داد واقعا ازاونی ک فک میکردم زیبا تر شد و من ذوق،ذوق برای اینکه پرسیدم و جواب گرفتم باورتون نمیشه ک چقدر نکته بهم گفت و نوشتم ک برای سفارش های پیجم در نظر بگیرم

    میخوام بگم من حتی توی خودم نمیدیدم از خدا بخوام ک توی حل مسئله کمکم کنه اما حالا ک میبینم احساس لیاقتم رشد کرده میتونم روی خدا تا ابد حساب کنم:)

    اصلا همین کامنت نوشتن هم از این دوره شروع شد

    من اصلا خودمو ب اندازه کافی خوب نمیدیدم برا کامنت گذاشتن ولی حالا میام و رد پا میذارم ک یادم باشه چطور مسیرم رو طی کردم البته ک من بیشتر موقع ها احساسم رو توی دفترم مینویسم و این خودش خیلی بهم کمک کرده ک مسائلم رو تو ذهنم حل کنم حتی بارها ی موضوعی رو چند بار نوشتم اما هر بار اروم تراز قبل بودم .

    میدونی نمیشه احساسی ک دارمو با کلمات بیان کنم اما واقعا در تمام زندگیم این احساس دوستداشتن خودمو در یک بازه زمانی تجربه نکرده بودم میدونم قرار اینده شگفت انگیزتر بشه

    میام و تعریف میکنم براتون

    استاد من خیلی دوستون دارمااااا خیلی :)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 35 رای:
    • -
      فاطمه و رسول گفته:
      مدت عضویت: 1085 روز

      سلام به معصومه ی عزیزم

      سپاسگزارم برای کامنتی که نوشتی برامون واحساس ارزشمندی که در درونت داره رشد میکنه

      تحسینت میکنم بابت نتایجت

      همین نتیجه های به ظاهر کوچیک منجر میشن به تغییرات ونتایج بزرگتر

      همین که ارامش درونیت بیشتر شده عالیه دختر .

      طراحی کت ودامن وهدایت های خداوند عالیه

      گفتگو کردن با خودخدا و لایق دریافت هدایت دونستن خودت عالیه

      خوشحالم که تو دوره لیاقت باهات هم دوره ام عزیزم البته با اکانت رسول جانم.

      سرشار از نگاه خداوند باشی و زندگیت دربهترین مدارها قراربگیره

      ان شاالله عزیزم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
      • -
        معصومه گفته:
        مدت عضویت: 2258 روز

        سلام ب فاطمه عزیزم

        سپاسگزارم ک برام نوشتی و بهم یاداوری کردی دوباره موهبت های خداوند رو :)

        انقدر این ریشه ای درست کردن شخصیتم برام دلچسبِ ک باعث شده نگران نباشم و در مسیر ادامه بدم

        من هروقت از خدا خواستم واقعا بهم جواب داده ولی خب مهمِ ک بخوام ازش و روی عقل خودم حساب نکنم ،

        کامنت نوشتن از بهترین کارایی بوده ک با شروع دوره انجام دادم

        من تمام کامنت های خانواده توحیدی تون رو میخونم و برام الهام بخش هستین

        دوسِتون دارماااا (:

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      فرشته دارائی گفته:
      مدت عضویت: 808 روز

      سلام به چشمای قشنگت خواهر دلبر من..

      من و تو از بچگی باهم بزرگ شدیم

      تو وقتی بچه بودی من همیشه به شجاعتت غبطه میخوردم تو خیلی شجاع بودی و هرچیزی که خداوند بر ذهنت میاورد عمل میکردی و هنری نبود که از زیر دستت در بره و تو خالق هنر های مختلف بودی و با سن کمت برای هر خواستت با تمام وجود میجنگیدی ،وقتی مامان به درخواستت جواب رد میداد اصلا تو مخیلت نمی‌گنجید و هر راهی به ذهنت می‌رسید عملی میکردی تا به خواستت برسی و من به چشم میدیدم که میرسیدی به هر آنچه میخواستی و خداوند پشتکار تورو میدید درهارو برات باز میکرد!

      من میدیدم تو به سمت خواسته هات میرفتی بااینکه همه ناامیدت میکردن اما وقتی با اون شجاعتت میرفتی به سمت اون درهای بسته خداوند درهارو برات باز میکرد…

      وقتی که بزرگتر شدی عوامل بیرونی غالب شد ولی خداوند با این مسیری که سر راهت قرار داده میخواد بهت یادآوری کنه تو همون معصومه ی شجاعی که همه کاااار برای خواستش میکرد فارق از اینکه همه بگن نمیشه و نمیزاریم…تو همون معصومه ایی یادت بیار اون اراده ی قویتو…

      من به چشم دیدم تو چقدر شخصیتت آرام تر شد و چقدررر پیشرفت کردی…

      من به وجودت و داشتنت همیشه افتخار کردم عزیز دلم..

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        معصومه گفته:
        مدت عضویت: 2258 روز

        سلام ب روی ماهت فرشته جانم

        ممنونم ازت ک برام نوشتی و بهم یاداوری کردی دوباره

        پیام قشنگ در بهترین زمان ب دستم رسید :)

        من ی دوره ای از زندگیم یادم رفته بود ک چقدر با اراده و شجاع سمت خواسته هام میرفتم

        ممنونم از خداوند برای وجود ارزشمندت توزندگیم

        این روزها دارم روی رابطه با خودم و خداوند تمرکز میکنم و این حرفارو صدای خدواند میدونم خدایی ک دارم بیشتر از همیشه نزدیک میشم.

        این پیام حاوی کلی عشق و بغل میباشد :)

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    فرشته شریفی گفته:
    مدت عضویت: 1285 روز

    بنام خدای مهربان

    سلام به استاد فوق‌العاده من

    سلام به همه دوستان عالیه خودم

    استاد این دوره رو ندارم

    اما بزارید یچیزی بهتون بگم

    استاد گلِ من شما واقعن فو‌ق‌العاده ای

    استاد گلم این دوره معرکست

    من خیلی از خداوند سپاسگزارم و بارها سجده شکر بجا اوردم برای اینکه من در این مرحله از زندگیم هستم

    شروع دوره احساس لیاقت دقیقا مصادف شد با مدار من ک به درک احساس خودارزشمندی رسیدم

    نمیگم الان دیگه نیازی به این دوره نیست چون من نتایج عالیم رو دیدم

    بلکه میگم صدرصد به این دوره نیاز دارم

    بزارید از نتایجم بگم تواین چند وقتی ک دوره شروع شده و شما یکسری فایلها از نشانه های عدم لیاقت گذاشتید

    اولین نتیجه دیگه احساسم اصلا مثل قبل بد نمیشه برعکس خیلیییییی بیشتر در طول روز احساسم خوبه

    دومین نشونه اینکه در پیِ جستجو احساس لیاقت به یک متنی که درباره احساس ارزشمندی در جذب رابطه عاطفی بود هدایت شدم که من رو دگرگون کرد!

    متن رو برای دوستان میزارم

    “.باور خودارزشمندی از اون باورهاست که نیاز به تغییر بنیادین در وجود ما داره ،

    یعنی با چند تا عبارت تاکیدی مثبت اصلاح نمیشه ، بلکه نیاز به تغییر شخصیت هست .

    تغییر شخصیت چگونه باید باشد ؟

    اول تمام خصوصیات خوبی که دوست داری همسرت داشته باشه را روی کاغذ با جزییات بنویس

    تمام خصوصیات از جنبه مالی، رفتار ، نوع برخورد ، دست و دل باز بودن ، بخشنده بودن ، جنتلمن بودن ، و هر چیزی که برات آرزو هست ….

    حالا به اون فرد تبدیل شو ،

    ببین تبدیل شدن به اون فرد چقدر برات زمان می بره ؟ همونقدر نیاز داری روی خودت کار کنی تا بتونی اون فرد را به زندگیت جذب کنی .

    این نکته کلیدی را یادمون باشه ،

    ما کسی را که میخوایم به زندگیم جذب نمی کنیم ، ما کسی که هستیم را جذب می کنیم .

    ما اگه از جنس شیشه هستیم نمی تونیم الماس جذب کنیم ، اگر خواستار آن هستیم باید خودمون الماس بشیم .

    الماس شدن به حرف نیست به ادعا نیست ،،الماس را همه از دور میشاسن ، دیگه اون زمان نیاز نیست بگی آی مردم منو می خواید ؟ من خیلی خوبم هاااا ….

    اون زمان همه برای داشتن تو تلاش می کنند و الماس از دور درخشندگی ش پبداست ، و ارزشمندیش را هر کسی که بخواد براش بها پرداخت می کنه .

    فرایند الماس شدن این شکلیه ، که لایه های سطحی و پوسته های بیرونی شخصیتت را اونقدر می تراشی و صیقل میدی که به طلای ناب درون و الماس نهفته در اون راه می یابی .

    اول احساس کن که همین شکلی که هستی شایسته و لایق هستی ، حالا در راستای اون احساست برای تغییر خودت اقدام کن .

    تغییر در دنیای بیرون وقتی انفاق می افته که دنیای درون تغییر کنه و شخصیت جدیدی از تو ساخته بشه

    من قدیم در تو بمیره و من جدیدی در تو متولد شود

    .این متن به من خیلی کمک کرد

    من دختری بودم که بخاطر عزت نفس پایین شاید بعضی وقتا بشدت یک پسری ک ازش به ظاهر خوشم اومده بود افکارم رو درگیر میکرد

    اما الان مدتهاست که هیچ پسری نه ذهنم رو درگیر کرده نه هیچیزی

    و احساس بسیار فوق‌العاده ای از اینکه (من یکی یدونه خدا هستم اصلا نیازی نیست که بخام به خاطر پسری ذهنم درگیر بشه )

    من ارزشمندم و خدا خودش پسرهای خوب و همفرکانس رو میاره تو زندگیم

    سومین نتیجه اینکه امشب ک خاستم نتایجم رو بنویسم و فکر کردم ک چی بنویسم؟ دیدم استاد مدتهاست من اصلا احساس تنهایی نمیکنم ازینکه پارتنر ندارم

    ازینکه پسرای منفی از دور ورم حذف شدن خیلی خوشحالم و به خداوند سپردم که “خدا جونم من فرشته توهستم (بقول داداش گلم علی ابودردائی) من تیکه از خدا نیستم من خوده خدام

    بهش میگم من ازت میخام خیلیییی بهتر و با کیفیتر از چیزی ک نوشتم تو رابطه عاطفیم میخام

    خیلی هم احساسم خوبه ،،،از در و دیوار برام نشونه میاد

    نشونه ینی ماشینی ک میخام همسرم داشته باشه رو روزی 10بار میبینم

    نشونه ینی پسرهایی فوق‌العاده صادق و چشم و دل پاک و مهربون میبینم

    نشونه یعنی حتی کتاب فروشی ک سرکوچه اومده دقیقا همون موقعی ک من اونجام عاشقونه میاد کاپشنشو میندازه رو شونه خانومش که سردش نشه

    نشونه یعنی اول صبح ی ماشین عروس رو میبینم

    نشونه یعنی هرکجا میرم خدا داره باهام صحبت میکنه

    و از وقتی دوره شروع شده من خیلیییییی بیشتر نشونه هارو میگم به خودم خیلییی زیاد در طول روز راجبشون حرف میزنم و با خودم میگم “فری جون خدا پشت صحنه در کاره و کارارو داره انجام میده”

    استاد خیلییی نتایج زیادن

    بخدا دونه دونه نمیشه نوشت

    این تو بحث روابط بود که من واقعن زیره صفر بودم و الان شاید رسیده باشم به صفر فقط با گوش دادن صدباره فایلهای رایگان درباره احساس لیاقت و فراوانی

    خیلی احساسم باخودم خوبه

    نیازه که بقول استاد تاآخر عمر کارکنم روی احساس لیاقتم

    یکی از نتیجع هایی ک همین الان به ذهنم رسیده اینکه الان راحت تر ویژگی های همسرم رو نوشتم و خودم رو لایق ی پسر خوب و فوق‌العاده که عضو سایت شماست دونستم

    و …..کلی نتیجه درونی دیگه

    استاد عاشقتم

    عاشقتم

    عاشقتم

    خدای مهربان من ازت بینهایت سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم که من رو وارد مسیرت کردی

    خدایا شکرت خیلییییی سپاسگزارم که استاد عباسمنش عزیز دلم رو به من نشون دادی و صدای قشنگش رو به دلم شیرین کردی

    خدایا شکرت

    شاید من الان کامل نیستم ولی ضعف هایی که دارم رو دارم پیدا میکنم و واقعن از شما ممنونم استاد

    عاشقتونم بچها

    کامنتم طولانی شد ولی ارزش خوندن رو داره (:

    دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 33 رای:
    • -
      سید عظیم بساطیان گفته:
      مدت عضویت: 818 روز

      بنام خداوند جان ”

      سلام و درود بر فرشته ی نازنین ”

      سلام به معطر ترین ”

      حالتون عالی و متعالی ”

      آدم چقدر خوشحال میشه وقتی کامنت بچه ها رو میخونه ”

      و از نتایج خوبشون میگن ”

      منم تجربه دارم وارد یک رابطه شدم البته قبل از آشنایی استاد خوبان ”

      اینقدر به خودم میگفتم ازمن بهتره ، ثروتش از من بیشتره ”

      من کجا و اینا کجا ”

      از هم جدا شدیم ”

      الان متوجه میشم بابا ”

      چرا برای خودت ارزش قائل نیستی ”

      چرا خودتو ارزشمند نمیدونی ”

      بنظر خودم، یک کلمه جوابش بود ”

      چون خودمو دسته کم گرفتم ”

      چون خودمو لایق ندونستم ”

      انشاءالله هدایت میشید

      به بهترینها فقط و فقط روی خودت کار کن ”

      باید بشوی ”

      تا بشود ”

      وقتی از درون تغییر کنی ”

      قطعا نتایج متفاوت میگیری”

      وقتی من همون انسانم =

      همون نتایج

      از نوشتن گفتید ”

      من هر شب خواسته ها مو می نویسم ”

      من میگم این اتفاق ها برام بیفته ” برای فردا و مجدد

      شب، که میشه میبینی چند مورد تیک خورده ”

      خود امروز یه اتفاق جالبی برام افتاد ”

      چون خواستم بود و مطمئن بودم اتفاق می افته” برام

      احساس لیاقت اصل و اساسه ”

      به قول دوستمون ”

      بتن ریزی ساختمانه ”

      خیلی از کامنت تون لذت بردم و شجاعانه و ارزشمند

      نوشتی ”

      فرشته ی نازنین ”

      بسیار خوب شکر گذاری کردی ”

      منم خدا رو شاکرم برای وجود شما ”

      ما هم شما رو دوست داریم ”

      در پناه رب العالمین باشی ”

      بهترین ها رو برات آرزو مندم ”

      فرشته ی فرشته “

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  6. -
    زهرا براتی گفته:
    مدت عضویت: 2544 روز

    به نام خداوند هدایتگر و بسیار مهربان

    سلامی گرم به استاد بینظیرم و خانم شایسته ی نازنینم و ‌تمامه دوستان عزیزم

    خیلی وقته کامنت نزاشتم ولی این به این معنی نیست که تمرکز روی خودم رو بیخیال شدم،بلکه سعی کردم جدی‌تر به خودم نزدیک بشم و دوره های قبلی که تهیه کردم رو بیشتر گوش کردم و کلیدهای بیشتری رو پیدا کردم و سعی کردم با تمرین تغییرات لازم رو انجام بدم،

    نوع نگاهم به خودم،به جهان بیرون از خودم رو اصلاح کنم .

    من گفته های شما رو فقط گوش نکردم بلکه تجربه کردم و رسیدم به اینکه دشمن من در ذهن خودم هست و دوست من هم در درون خودم هست ،

    دشمن من ترس‌های من،رنجش های من،که باید تبدیل می‌شد به اعتماد به خدای بزرگ به بخشش خودم و جهانم به مراقبت از خودم و انرژیه باارزشم ،که خیلی از نشتی های انرژی ام رو گرفتم وبا خودم صبورترومهربان تر شدم و این باعث شده دوباره زندگی برام راحت تر و آسان تر بشه،آرامش درونم رو احساس میکنم وگاهی هم که از چیزی ناراحت باشم میپذیرم و با خودم جنگ ندارم

    ،سعی میکنم با پیاده روی ،ورزش،دوش گرفتن،موزیک ،فایل گوش کردن ‌مراقبه ،نوشتن ونواختن سازم و…انرژی ام را بیشتر و احساسم رو بهتر کنم

    انسان‌ها رو دنیا رو طبیعت رو بیشتر دوست دارم

    انرژیه همین لحظه رو حس میکنم و سعی میکنم به گذشته و آینده نرم،

    قبلا این توهم رو داشتم که حتما دنیای بیرون باید تغییر کنه !بهتر بشه!به فلان خواسته برسم!تا خوشحال باشم،اما واقعا درک کردم و این درک از جایی شد که من به درودیوار خوردم ،درد کشیدم تا یادگرفتم ،که نه به دنیای بیرون وابسته باشم که حالم رو خوب کنه و نه از افراد بت بسازم و بزرگشون کنم که بعد اونها قدرت این رو پیداکنند که احساسم رو کنترل کنندکه وقتی باب میل من باشن خوشحال و وقتی برخلاف میل من باشن ناراحت بشم.

    این پاشنه ی آشیلم هست که به نظرم تا آخر عمر باید مراقب خودم و توجهم باشم که قدرت مطلقا برای خداست

    اگه قدرت رو به بیرون بدیم این اجازه رو به اونهامیدیم که حالمون رو تغییر بدن

    من شرک میکردم حتی وقتی که به خواسته هام چسبیدم.

    خداوند چقدر من رو دوست داره که با احساسم به من میکه در مسیر درست هستم یانه؟

    من اگه باور به فراوانی دارم پس باور دارم که همه چیز در این لحظه هست ،پس باید شکرگذارش باشم وحس داشتن همه ی چیزهایی را که میخاستم رو داشته باشم آنقدر که بدنم و ذهنم اصلا تشخیص نده که اون اتفاق افتاده یانه ،اون نعمت رو دارم یا نه،من که در این لحظه پر باشم از حس داشتن و وصل بودن به منبع هستی،مطمئنم که میتونم این مسیر رو با حس بهتر وآسان تر طی کنم و خلق کنم

    کاری که از من بر میاد اینکه دهنده ی عشق باشم شکرگذار باشم وکاری‌که از دستم بر میاد رو انجام بدم ‌وبه نیروی برترم اعتماد کنم

    لنز چشم‌هایم بشود عشق

    من هنوز دوره لیاقت رو تهیه نکردم اما خیلی دوست دارم شرکت کنم و استفاده کنم از آگاهی های این دوره تا بتونم رشد کنم وبهتر زندگی کنم

    خیلی سپاسگذارم از شما

    یاحق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 33 رای:
    • -
      مهتاب گفته:
      مدت عضویت: 1209 روز

      سلام به روی ماهت دخترآسمونی

      عاشقتم که اینقدرقشنگ نوشتی حال دلمو خوب کردی باکامنت به موقعت عزیزم چه نکته‌های خوبی رواشاره کردی دورت بگردم که اینقدرارتباط قشنگی بامعبود داری منم هروقت اینجوری سیمم وصل میشه وکارها روروال میفته اینقدرذوق دارم که میخوام درودیوارو ماچ کنم خدایاشکرت بابت این سایت الهی استاد عزیزم ومریم جان نازنینم وزهرای دوست داشتنی سایت عاشقتم وازت سپاسگزارم که نوشتی وباعث حال خوبمون شدی

      درپناه عشق ونورمعبودباشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      هاجر شکری گفته:
      مدت عضویت: 1249 روز

      زهرای نازنین درود بهت

      من هم مثل شما مدتهاست که کامنتی نذاشتم. اما امروز واجب دیدم به جهت سپاسگزاری از شما و از این محیط بینظیری که استادجان و مریم جان ایجاد کردند، متنی بنویسم.

      زهرا جان، مدتهاست من روی آگاهی های فایلهای رایگان و دوره هایی که خریده بودم کار میکردم و علاوه بر نتایج عالی کوچکی که داشتم، به دو تا از خواسته های بزرگم، که برای ذهن من دوردست و دستنیافتنی به نظر میرسید، رسیدم.

      اما اخیرا (حدودا 3 ماهه) بخاطر یه سری اتفاقات با ظاهر بد، با اینکه میدونستم باید حالم را خوب نگه داشته باشم، اما شدت و توالی آن اتفاقات آنقدر سهمگین و شدید بود، انرژیهای مثبت من را آهسته آهسته کاهش داد. بحدی که به بی انگیزگی و بی هدفی رسیدم و زمام همه‌ی امور زندگیم داشت از دستم در میرفت و روزهای متوالی، ساعتهای طولانی میخوابیدم به بهانه‌ی اینکه استاد گفتن خواب یکی از راههای کنترل ذهن از ناخواسته هاست. اما وقتی بیدار میشدم، وضع بدتر بود….

      بیشتر توضیح نمیدم، فقط بگم هیچ وقت اینحد از حال بدی رو تجربه نکرده بودم (حتی بعد از مرگ ناگهانی برادر جوانم) که حس میکردم آخر دنیامه و تصور میکردم تنها راه آروم شدن مغزم، مرگه!!!

      سپاس رب بلند مرتبه را که استادجان و این سایت را دارم و در این هجمه‌های حال بدی، میدونستم باید به آگاهی هایی که یاد گرفتم پناه ببرم و از سقوط بیشترم جلوگیری کنم. این رو هم بگم که 100 درصد میدونستم و باور داشتم که هیچکسی به غیر از خودم، توان کمک به من رو نداره و من باید به خودم تکیه کنم و تنها از ربّم بخوام که ناجی من باشه.

      امروز به کامنت شما هدایت شدم و همه حرفات به دل نشست اما جمله “به فلان خواسته برسم! تا خوشحال باشم” یه تلنگر بزرگی برام شد!!!!

      با خوندن این جمله چشام گرد شد!!! از خودم پرسیدم: هی هاجر؟ آیا برای خوشحال بودن باید حتما به خواسته هات رسیده باشی؟

      – اگر جواب خیر است، پس چرا خوشحال نیستی؟؟ خوشحالی من وابسته به رسیدنم به خواسته ها که نیست!!!

      – اگر هم جواب بله است، خب دختر، تو که به دو تا از بزرگترین خواسته هات رسیدی! دیگه چه مرگته؟ چرا بابتشون خوشحالی نمیکنی که ازین حال بد فعلی خودتو رها کنی؟؟؟

      برگشتم به عقب و گذشته‌م رو مرور کردم که چطور تونستم به این دو خواسته‌ی بزرگم برسم؟! دیدم اول اینکه خودم را لایق بهترینها دونستم، بعد خودم را واضحا در اون شرایط دیدم، و بعدش خودم را اندازه‌ی اون خواسته کردم (یعنی ظرفم را برای اون خواسته بزرگ کردم) = هر دو خواسته محقق شد.

      بعد از خودم پرسیدم: چرا با وجود رسیدن به دو خواسته‌ی بزرگت، خوشحال نیستی؟

      جواب: – چون رسیدن به خواسته‌هام رو مرور نمیکنم و بزرگشون نمیکنم.

      – چون نرسیدن به خواسته‌هام رو مرور میکنم و بزرگشون میکنم.

      با این نتیجه گیری به خودم گفتم الان یه خواسته‌بزرگ دیگه دارم اینکه: از شرایط ناآرام فعلی، به بهترین روش به آرامش برسم”

      الهی به امید تو…

      زهراجان و دوستای گلم که این متن رو میخونید، درخواست خالصانه از رب برای هدایت و همین چند دقیقه تفکر، انرژی عالی‌ای بهم داد و نور امید رو در دلم روشن کرد که با الگو گرفتن از خودم، میتونم دوباره به این خواسته و دیگر خواسته‌هام هم برسم.

      باز هم از تک تکتون سپاسگزارم و شما رو به رب بلند مرتبه میسپارم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  7. -
    خداهست گفته:
    مدت عضویت: 975 روز

    سلام استادعزیزم چقدخوبه که خدارو داریم،شمارو داریم این سایت رو داریم واینهمه دوستِ خوب

    الان توتاکسی ام ردپامو میذارم ازوقتم مفیداستفاده کنم،برگشتنی فایل رو ببینم

    جریان ازاونجاشروع شدکه داداشم داشت میرفت سربازی دلم میخواس برم خونه مامانمم اینا یکی دو روز بمونم ولی بخاطر شرایط زندگیم نمیشد

    تواین مدت خیلی کارکرده بودم نیاز به ارامش روحی واستراحت جسمی داشتم،دوس داشتم هیچ کاری نکنم فقط باخودم وخدام خلوت کنم

    خلاصه مامانم یه مهمونی ترتیب دادکه شام دورهم جمع بشیم

    خیلی ذوق داشتم اخه خیلی وقت بود نرفته بودم اونجا ودلم حسابی تنگشون شده بودباخودم گفتم زودترمیرم که هم به مامانم کمک کنم هم حسابی رفع دلتنگی کنم

    یه نکته هم بگم یکی ازآشناهای شوهرم ازکربلا اومده بودن چندروزی بود هی میخاستیم بریم نمیشدیابراماکارپیش می اومدیااوناخونه نبودن ومونده بود

    که شوهرم گف امروزبعدِاذان مغرب میریم برادیدارکربلایی ها بعدشم میریم خونه شماشام

    ینی دقیقا سرِ شام میرسیدیم،حتی دیرترازبقیه مهمونا.

    من‌اینوشنیدم بهم ریختم خب اینهمه مدت نرفتم برنامه چیدم زودبرم به مامانم کمک کنم ولی خودموآروم کردم به شوهرم گفتم فردابریم دیدارکربلایی ها ،اجازه بده زودتربریم توکَتِش نرفت قبول نکرد خیلی ناراحت شدم تودلم گفتم خدایا توکه ازدلم خبرداری،خودت میدونی مامانم دست تنهاس وازم خواسته زودتربرم کمکش،نه میتونم دل مامانمو بشکنم نه شوهرم خودت یکاری کن

    نزدیک غروب زود اماده شدم که تاحدِ ممکن وقت کم نیارم،شوهرم زنگ زدبه اونا وجالبه گفتن نیایین خونه نیستیم ازطرفی هم زنگ زدن به شوهرم مجبورشدبره بیرون کارپیش اومد،انگارآب پاکی ریختن رو دلم،کلی شکرکردم،شوهرم باملایمت گف توکه آماده ای بیابرسونمت خونه مامانت اینا خودمم برم کارمو حل کنم بیام

    اشک توچشام جمع شده بود خدای مهربانم توچقد شنواودانایی وازدل همه خبرداری

    بعدِ شام اینا مامانم گف پس فرداداداشتو میبریم پادگان ازاونجاببرن،کاش این یه شبو میموندی راستش دلم خیلی میخواس بمونم ولی شوهرم اجازه نمیده بمونم الکی بهونه آوردم گفتم کار دارم باید برم ولی واقعیت این بود آقامون نمیذاشت بمونم

    بازگفتم خدایا توازدلِ همه خبرداری یکاری کن نه سیخ بسوزه نه کباب،

    اومدیم خونه خودمون شوهرم گف فردامن کلا شیفتم فردابرو خونه بابات اینا شبوهم بمون بهت خبرمیدم ازخوشحالی داشتم بال درمی اوردم خدایا توچقدبزرگی،

    فردا رفتم خونه بابام اینا کلی باخانوادم خوش گذروندم ،حالِ روحیم خیلی بهترشد

    تونستم استراحت کنم خیلی چسبیدبهم دوس داشتم بازم بمونم شبش شوهرم زنگ زد گف کاری پیش اومد من رفتم شهرِ دیگه بمون بهت خبرمیدم

    خدایاهزاران مرتبه شکرت انگار کلِ دنیارو بهم داده بودن

    راستش شوهرم سختگیره ووقتی گف ماست سیاهه ینی سیاهه امکان نداره نظرشوعوض کنه بحث هم کنی بیشتراستقامت میکنه رو حرفش

    مدام این آیه توذهنم بود “کن فیکون” اگر بگویدباش میشود، هیج عالم وآدمی نمیتونن جلوش وایسن

    خدایاشکرت

    یجوری تندتندباذوق تایپ کردم حتی چک نکردم ببینم غلط املایی دارم یانه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 36 رای:
  8. -
    مریم پهلوان گفته:
    مدت عضویت: 2029 روز

    به نام خدای همیشه هدایتگرم.سلام براستادگرامی خانم شایسته عزیز وهمه دوستان عزیز که لطف میکنن وکامنتهای زیبا مینویسن واستفاده میکنن.استادعزیزدقیقابعد شنیدن همین فایل گفتم برم نشانه امروز روبزنم زدم یک قسمت از سفر به دور امریکا اومد که متن برگزیده رو خوندم بعد من هرچند روز یه سراغ عقل کل هم میرم سئوال خوبی باشه میخونم بعد نشانه امروز ،زدم روی قسمت عقل کل.الله اکبر استادمیدونی چی شد به خداقسم اومد دوره احساس لیاقت پایینش نوشته (خرید محصول)اصلا نمیدونم این از کجا اومد؟؟؟؟؟؟؟؟یه لحظه نجوای شیطان اومد شاید دستت اشتباهی خورده رو قسمت محصولات رفتم زدم دیدم اول صفحه فروشگاه میاد که بعد باید محصول رو انتخاب کنی.پس هیچ اشتباهی رخ نداده جز نشانه ای محکم وواضح برای خرید این محصول ارزشمند.فعلا که مرخصی زایمان هستم ودوماه حقوق ندادند ولی مطمئنم خودش از بسیار راههای دیگر برام میرسونه فعلا به سبد خرید سایت اضافه میکنم .خودش که نشانه فرستاد پولشوهم میرسونه به شرط باور وایمان من.دوره عزت نفس هم خیلی هدایتی خریدم که تو همون دوره گفتم دوست دارم اینجا برای بقیه بگم.من دوم فروردین امسال نزدیکهای صبح بیدارشدم خوابم نبرد رفتم یکی از مقالات خانم شایسته عزیز در مورد عزت نفس بود خوندم همون موقع توخواب وبیداری گفتم چقدر خوب میشه بخرمش خوابم برد خواب دیدم بااستاد دارم صحبت میکنم واستاد میگه تو میتونی به هرچی بخوای برسی.بعد که بیدارشدم زدم نشانه امروز به خداقسم اومد (دوره عزت نفس) پایینش خرید محصول.نمیدونم باچه سرعتی از رختخواب پریدم وکارت بانکی رو اوردم وسریع خریدم.وچقدر خوشحال شدم که خدا اینجوری نشانه فرستاد وبا این دوره من نتیجه خیلی عالی گرفتم وبعد 12سال پا روترسم گذاشتم ورفتم مدرک کارشناسیمو تحویل دادم.که قضیه رو کامل تو دوره عزت نفس گفتم.من سال 90 استخدامی وزارت بهداشت قبول شدم یکی از شروط این بود که دانشجوی مقطع بالاتر نباشه ولی من دانشجو کارشناسی بودم وشرکت کردم وخدایا شکر شهر خودم قبول شدم دیگه از اون به بعد کار من شد مخفی کردن این مدرک کارشناسی .همون موقع در شرایط من کسانی بودند که فهمیده بودن واستخدامیشون لغو شده بود.دیگه منم مدرک کارشناسی کلاگذاشتم خونه وانگار که ندارمش.و12سال با مدرک کاردانی کار کردم وحقوق گرفتم ورییس بخش خودمون هم شرایط مثل من داشت که حتی تا تهران پیش وزیر بهداشت رفته بود ونتونست مدرک کارشناسی شو ارائه بده ولی من امسال به لطف الله واگاهی های دوره عزت نفس که میگفت تصمیمی که سالها به تعویق انداختی وانجامش بدی وپا رو ترستون بزاری .منم تصمیم رو گرفتم وهمیشه میگفتم بدون اذن خدا برگی از درخت نمیفته مسئولان هیچ کاره هستن .رئیس تمام رئیسان خداست خودش توسط دستاش مدرک من رو درست میکنه.رفتم کارهای اداری رو انجام دادم وکاملا به خدا سپردمش.خدایا شکر در کوتاهترین زمان ممکن کمیسیون ها تشکیل شد وقراربوده زیر دست چندین نفر امضا بشه.درصورتی که من قبلا میترسیدم حتی خدماتمون بفهمه بره گزارش بده.خدایا شکر کارم درست شد وحکم جدید زده شد ومن اینجا معنی توکل خیلی برام ملموسترشد.ان شالله بعد بیام از نتایج دوره احساس لیاقت بگم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 37 رای:
    • -
      فاطمه و رسول گفته:
      مدت عضویت: 1085 روز

      سلام به مریم عزیزم

      سپاسگزارم از کامنتی که نوشتی و داستان هدایتت برای خرید دوره عزت نفس که جالب بود

      چه لذتی بردم از اینکه نشانه ی روزت خرید محصول دوره احساس لیاقت اومده خیلی باحال بود ..

      من هم دوره لیاقت را با اکانت همسرم دارم شرکت میکنم .

      ان شاالله بزودی اونجا کامنتاتو میخونم و از نتایج خوشگلت می نویسی .

      سرشار از نگاه خداوند باشی و در بهترین مدارها قراربگیری مخصوصا دریافت رزق از خزانه های غیبی خدا.

      ان شاالله عزیزم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        مریم پهلوان گفته:
        مدت عضویت: 2029 روز

        سلام فاطمه عزیزم.چقدر خوشحالم کردی بانقطه ی آبی که برام فرستادی.چقدر من لذت میبرم از این جمع صمیمی شماها وبرام در زمینه روابط عاطفی الگوی کامل شدین.این دعای اخر خیلی قشنگ بود دریافت رزق از خزانه ی غیبی الهی.من از شهریور مرخصی زایمانم تا حقوق برقراربشه کمی طول میکشه.حالا در این مدت که حقوق قطع بود وبه خدامیگفتم خدایا از بی نهایت راه میتونی به من برسونی کارتهای منو به خزانه ی غیبت وصل کن.جالبه چند روز پیش چون 4تافرزند داشتم و زیر چهل سال بودم کارت هدیه از طرف بیمارستانمون دریافت کردم.ودو روز پیش هم واریزی از معوقات پارسال داشتم وقراره باز از معوقات پارسال بریزین.سپاس از خدای مهربونم که همیشه هوای بنده هاشو داره.خیلی سپاسگذارم از کامنتهای خوب هر دوبزرگوار .حقیقتا این هدایتها خیلی شیرینه.اصلا هدایتم به استاد هم این بود که دنبال جواب تفسیرایه 49سوره شوری بودم که یه شب توی خواب یه صدای واضح بلندورسا بارها وبارها تا صبح فقط میگفت استاد عباس منش.یعنی از این صدا هی بلند میشدم بازم میخوابیدم اسم استاد رو میگفت.از اون روز به بعد چندین فایل رو دانلود کردم که گوش بدم خیلی عجیبه به خدا قسم فایلی بود که معنی یشا رو توضیح میداد یعنی جواب همون سئوالم.اصلا نمیدونم چه حالی داشتم اون شب .چقدر خوشحال که به جواب رسیدم دیگه از اون به بعد به طور تمرکزی اول رایگانها رو شروع کردم بعد 12قدم وبعد عزت نفس.ومن با این دوره ها به خواسته هایی که بیشتر از ده دوازده سال دنبالشون دویدم ونرسیدم رسیدم.خداشکر که باهم در این جاده سرسبز هستیم.فاطمه جان قدر این رابطه قشنگ رو بدون.خیلی زندگی قشنگتره وقتی هردو هم مسیر باشن.برعکس همسر من کاملا مخالفن.ولی به قول استاد در 12قدم همه جور تفکر باید دراین دنیا باشه.ما راه خودمونو میریم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    الهه سوادکوهی گفته:
    مدت عضویت: 2784 روز

    به نام خدای ارزش آفرین که مرا ارزشمند آفرید

    سلام گرم به استاد جان عزیزم مریم عزیزم و سلام به تمام دوستان ارزشمندم

    خدا رو بی‌نهایت شاکرم که از ابتدای دوره افتخار این رو داشتم که با شما همراه باشم و این یکی از بهترین و بزرگترین تصمیمات زندگی من بود که در این دوره فوق العاده شرکت کنم که خواسته‌اش رو تابستون به خداوند داده بودم و خداوند که به زیبایی هدایت می‌کنه و اجابت می‌کنه در پاسخ درخواست من این دوره فوق العاده رو در مسیر من قرار داد

    به حدی که هر روز هر روز جزء سپاسگزاری‌های من هست و با تمام وجودم قدردان داشتن این دوره الماس گونه ام

    دوره‌ای که ارزشمندی واقعی من رو داره به من یادآوری می‌کنه و داره ارزشمندی بی قید و شرط من رو به یادم میاره‌…

    کامنت‌های دوستان در این دوره یکی دیگه از مواردیه که هر روز دارم بابتش خدا را شکر می‌کنم که چقدر به من کمک کرده در خودشناسی بیشتر در شناخت لایه‌های پنهان وجودم و در شناسایی باورهای مخربم و رفع اون‌ها

    با تمام وجودم قدردان این سایت الهی، دوستان ناب و فایل‌های ارزشمند شما استاد عزیزم هستم

    این دوره انقدر فوق العاده ما رو به خودشناسی بهتر رسونده که هر جلسه موضوعاتی که مطرح میشه من به شناخت بهتری نسبت به خود عزیزم می‌رسم که تا به حال به اون موضوعات فکرم نکرده بودم و یا شاید اینقدر عمیق بررسیشون نکرده بودم …

    هر روزی که می‌گذره بیشتر و بیشتر دارم به این موضوع واقف میشم که من ارزشمندترین، نزدیک‌ترین و بهترین فرد زندگی خودم هستم که همیشه با خودمم…

    بنابراین عاشقانه خودم رو در هر شرایطی دوست دارم و در هر شرایطی خودم را حمایت می‌کنم

    من توی این دوره به یکی از اصلی‌ترین باورهای مخرب کسب و کارم پی بردم که از روزی که دارم روش کار می‌کنم هر روز دارم نشانه‌ها و نتایج و معجزاتش رو می‌بینم و واقعاً لبخند رضایت به لبم میاره از اینکه قانون بدون تغییر خداوند جواب میده و چقدر زیبا خدا منو هدایت کرد..

    احساس خیلی خوبی دارم که دارم با دوره به صورت آنلاین پیش میرم و احساس می‌کنم یه جمع صمیمی یه خانواده صمیمی هستیم که داریم با هم رشد می‌کنیم داریم به هم کمک می‌کنیم و هر بار از نتایج هم خوشحال‌تر می‌شیم

    اینکه من هر روز دارم با احساس لیاقت و ارزشمندی زندگی می‌کنم زندگی من رو رنگ و بوی متفاوت و جدیدی داده

    جنس اتفاقات زندگیم متفاوت شده جنس آدم‌های زندگیم متفاوت شده

    هرجا که پا می‌ذارم چنان احترام و توجه و عشقی از آدما دریافت می‌کنم که گاهاً متعجب میشم که خدای من این حد از احترام و توجه و اعتبار فقط از فضل توئه و به واسطه کار کردن روی احساس ارزشمندی و پیدا کردن دوباره احساس ارزشمندی هست که تو در وجود من از روز اول قرار داده بودی و من فقط گمش کرده بودم …

    می‌تونم این جمله رو با تمام وجودم تصدیق کنم که صرف داشتن پول دلیل بر حضور در این دوره نیست و واقعاً آگاهی‌های این دوره نیاز به هم مداری و آمادگی دریافتشون رو داره

    خیلی راضیم خیلی خوشحالم خیلی خوشبختم که دارم با این آگاهی ها زندگی می‌کنم و هر روز زندگی داره زیباتر میشه هر روز دارم قدردان‌تر می‌شم و حتی در لحظه بیشتر زندگی می‌کنم ..

    استاد جونم با تمام وجودم قدردانتون هستم و مریم عزیزم از اینکه انقدر کامل و با جزئیات و فوق العاده متن هر جلسه رو می‌نویسید از صمیم قلبم سپاسگزارتون هستم

    عاشقتونم

    الهه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 37 رای:
  10. -
    ناهید رحیمی تبار گفته:
    مدت عضویت: 1148 روز

    سلام ودرود فراوان به استاد عزیزم .

    خداروسپاس میگم همون‌ هفته ی اولی که این دوره ،تو سایت گذاشته شد،خریداری کردم . با وجود اینکه تمرکزمو گذاشته بودم رو دوره ی 12قدم ،اما یه ندایی بهم گفت سریع بخر.

    در حال حاضر3جلسه را کارکردم البته با جلسات تکمیلی میشه 6جلسه .

    بینظیره ،فوق العادس.تمام صحبت‌ها وراهکارا وتمرینات استاد مثل همیشه عالیه .

    هر جلسه را که گوش میدم میگم خدایا شکرت که این دوره را خریدم .

    در شروع هر دوره متعهد بودن خودت خیلی بهتر کمکت می‌کنه تا با دقت بیشتر وتمرکز بالاتری فایلها را گوش بدی .

    انجام تمرینات که مرحله ی اصلی رشد وپیشرفت را نشون میده .

    وقتی استاد در مورد موضوعی راهکاری میدن ،شهامت انجام من تو اون کار خیلی بالا میره ،انگار یه نفر پشتمه ودلم قرصه که داره ازم حمایت می‌کنه .

    دقیقا همچین حسی دارم ، بعد عملکردخودم رو نشون میدم .بعد از انجامش ،بقدری خوشحال میشم که انگیزم برای انجام‌تمرینات بعدی بیشتر میشه .

    تو همین چند جلسه چند تا کار مهم که تو ذهنم باهاش درگیر بودم را انجام دادم.

    یه موضوعی بود چند ماهی بود که دلم میخاست با جاریم در میون بزارم اما نمیتونستم .ترسهام مانع انجامش میشد در حالیکه احساس میکردم باید احساس منو بدونه چون به من ربط داشت .اما شهامت گفتنش را نداشتم .

    برحسب اتفاق خودش تماس گرفت واون روز مکالمه ی طولانی تری به نسبت قبل داشتیم .

    انگار یه فرصت خوبی بود برای گفتن احساسم .

    چیزی بود که ب خاطرش خیلی استرس می‌گرفتم .یه جریانی بین ما واونا بود که باید متوجه ی یه سری از مسائل میشد.

    که بالاخره با توجه به صحبت‌های استاد که باید احساسمون را با کلام بگیم نه اینکه با نگاه یا ریکشنهای دیگه بهش حالی کنیم.

    منم اونروز گفتم .اتفاقا جاریم با نظر من موافق بود .

    بعد از قطع کردن گوشی ،بقدری احساس سبکی کردم که خدا می‌دونه .

    گفتم عباس منش دمت گرم که انقدجرات وشهامت ماها را بالا میبری!

    یه جریان دیگه ای بین منو همسرم بود که جزعه خط قرمز های من بود اما به دلایلی با این قضیه کنار اومده بودم .وقتی متوجه شدم باید اقتدار شخصیتی در بیان احساسم داشته باشم .خیلی با شهامت سر فرصت معینی که حال همسرم مساعد بود،در میون گذاشتم وخیلی محترمانه راجع به اون قضیه احساس واقعیمو به همسرم گفتم .

    گفتم که من بابت این قضیه حالم خوب نیست ودوست ندارم با این قضیه کنار بیام .در واقع به همسرم گفتم ذهن منو آشفته کرده .

    همسرم سکوت کرد وچیزی نگفت .

    همین کافی بود که بدونه چون به دلایلهای خاصی ،داشتم با این قضیه کنار میومدم که گفتم چرا بایدبا چیزی که اذیتم می‌کنه کنار بیام .

    اینم از اون رفتارهای اشتباهمه .البته خودم این حس منفی را داشتم اما بازم شهامت گفتنش را نداشتم که وقتی فایل را گوش کردم متوجه شدم این حق منه که احساسمو واضح وآشکار بیان کنم .

    البته استاد عزیز خیلی تاکید دارن که با احترام ودر وقت مناسب باشه .

    که اگر اینکارو نمی‌کردم مطمئن بودم چند وقت دیگه ازش رنجش می‌گرفتم که ممکن بود عواقب جالبی نداشته باشه.

    می‌دونم که همسرم تجدید نظر می‌کنه چون با قاطعیت اینطور باهاش حرف نزده بودم.

    منظورم از قاطعیت خط ونشون کشیدن نیست .چون اکثر ماها فکر میکنیم ترسوندن طرف یا تهدید کردن طرف ،کاری از پیش میبره که اصلا اینطور نتیجه نمی‌گیریم .

    به قول استاد احساسمو با قدرت بیان کردم .

    می‌دونم این دوره درسها وآموزه های قشنگ دیگه ای داره .

    راستی فراموش کردم بگم که همین جلسه ی دومش به دنیا می ارزه!

    همین که گفتگوهای ذهنیتو خاموش کنی وتو گفتگوهای ذهنیت به خودت ارزش وبها بدی .

    که منشأ همه ی باورها ورفتارهای ما از همین گفتگوهای ذهنیمونه .

    گفتگوهایی که بیشتر ما را سرکوب می‌کنه .

    ولی اینجا یاد گرفتیم با احترام وبا ادب کامل با امید با باورهای مثبت به خودمون دلگرمی بدیم .

    از خودمون تشکر کنیم .قدر خودمونو بیشتر بدونیم .

    زود خودمونو ببخشیم.

    به خودمون فرصت بدیم.با خودمون خوشگل حرف بزنیم .جوری که با هر فرد دیگه ای موقعه پیش اومدن چالش یا تضادی حرف میزنیم‌.

    مثل موقعه ای که عزیزی مشکلشو با ما در میون میزاره ،چطور باهاش با احترام صحبت میکنیم وچطور دلگرمی میدیم با خودمون هم همین طور برخورد کنیم .

    از بکار بردن الفاظ منفی و رکیک خودداری کنیم .

    وخودمونو همیشه تحسین و تشویق و حمایت کنیم .

    رو این موضوع هم این هفته عالی کار کردم .

    با برخورد هر چیزی ،اصلا خودمو ندامت نکردم .

    وسعی کردم این گفتگو ها را کنترل کنم وورودیهای مناسب بدم .

    ورودی‌هایی که همون لحظه باعث آرامش خودم بشه .وقضیه یا ماجرایی را گنده وبزرگ نکنم .

    دوره ی عزت نفس خیلی تو این زمینه بهم کمک کرده بود اما این دوره دوباره خیلی بهتر و دقیق تر از اون دورس.

    تو این دوره خیلی موشکافانه ، موضوعات بررسی میشه.

    امیدوارم هرروز بهتر از دیروز بتونیم احساس لیاقت وخود ارزشمندی را در وجودمون پیدا کنیم تا از جهان هم ارزشمندی های بیشتری دریافت کنیم .

    استاد جونم بی‌نظیری .

    عاشقتم ! دوستت دارم خیلی زیاد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 37 رای:
    • -
      محمد کرمی گفته:
      مدت عضویت: 1222 روز

      سلام خدمت ناهید خانوم عزیز

      خیلی خوشحالم که دانشجو دوره احساس لیاقت هستین و دارین با تعهد روی خودتون کار میکنید

      سپاسگزارم بخاطر نکات زیبای که اینجا نوشتید و نقطه ضعفهای منم بود و البته که این آواخر خیلی بهتر شدم ولی شما اینقدر قشنگ بیانش کردین که تصمیم گرفتم مثل شما عمل کنم و این باور ساختم برای خودم که یک مومن واقعی اصلا نباید چیزی رو تحمل کنه بلکه میتونم با قدرت و در زمان مناسبش حرفمو بزنم اونم بصورت کلامی

      سپاسگزارم از شما دوست عزیزم و ازتون میخوام خواهش کنم آگاهی هاتونو با ما به اشتراک بگذارید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
      • -
        ناهید رحیمی تبار گفته:
        مدت عضویت: 1148 روز

        سلام خدمت شما دوست عزیز.

        تازه داریم احساس لیاقت وخود ارزشمندی را در درونمون کشف میکنیم امیدوارم خداوند کمکمون کنه تا بتونیم طبق اصولی که استاد بهمون آموزش میدن، پیش بریم .

        منم برای شما و همه ی دوستان عزیزی که مشتاق هستن با کارکردن این دوره ،نتیجه ی مطلوب را بگیرن آرزوی سعادت وخوشبختی وآرامش را از خداوند منان خواستارم.

        در پناه حق تعالی همیشه خوش بدرخشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: