کلید اجابت دعاها - صفحه 1

844 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1282 روز

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

    رَسُولًا یَتْلُو عَلَیْکُمْ آیَاتِ اللَّهِ مُبَیِّنَاتٍ لِیُخْرِجَ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ ۚ وَمَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَیَعْمَلْ صَالِحًا یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا ۖ قَدْ أَحْسَنَ اللَّهُ لَهُ رِزْقًا(١١ طلاق)

    رسولی به سوی شما فرستاده که آیات روشن خدا را بر شما تلاوت می‌کند تا کسانی را که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده‌اند، از تاریکیها بسوی نور خارج سازد! و هر کس به خدا ایمان آورده و اعمال صالح انجام دهد، او را در باغهایی از بهشت وارد سازد که از زیر (درختانش) نهرها جاری است، جاودانه در آن می‌مانند، و خداوند روزی نیکویی برای او قرار داده است!

    اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ وَأَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِکُلِّ شَیْءٍ عِلْمًا(12طلاق)

    خداوند همان کسی است که هفت آسمان را آفرید، و از زمین نیز همانند آنها را؛ فرمان او در میان آنها پیوسته فرود می‌آید تا بدانید خداوند بر هر چیز تواناست و اینکه علم او به همه چیز احاطه دارد!

    =====================================

    سلام استاد جان

    این کامنت رو در حالی براتون مینویسم که مجبورم مدام اشک های مزاحم رو پاک کنم تا صفحه ی گوشی رو بهتر ببینم.

    استادجان،میشه شما بغض نکنید؟به خدا که،ما با همون صدای عادی شما،اشک هامون روونه،وای به حالی که از سر توحید قلبتون،صداتون بغضی شه.

    استاد همین دیشب خداوند با این آیه باهام حرف زد: نگاه‌های انتظارآمیز تو را به سوی آسمان می‌بینیم!

    استاد همین امروز توی سایت کامنت گذاشتم در مورد آیه های سوره ی آل عمران و وعده های خداوند .

    استاد همین امشب داشتم خط به خط جلسه ٢ قدم نه رو توی دفترم مینوشتم.

    من مطمئن بودم باز هم خبری در راهه،مطمئن بودم باز هم کمک الله داره میرسه.

    تا بنر سایت رو دیدم،به فاطمه جان پیام دادم پاشو بیا ماه از پشت ابر درومده!

    استاد چه کردی با ما؟استاد چه کردی با ما؟

    استاد شما توی کدوم مدار سیر می‌کنی؟و خدا چه مرحمتی بر من داشته که انقدر با فرکانس شما،هم مدار شدم …؟!

    ازت ممنونم استاد ،ازینکه به ندای قلبتون گوش دادید،اون ندا،صدایِ درخواست های ماست که به قلبِ سلیم شما میرسه…

    از علم‌و آگاهیتون بر جانِ ما بباریداستاد.مثل باران بهاری…ما تشنه ایم…تشنه ی توحید…تشنه ی خدا… تشنه ی قرآن…

    فایل سنگینیه….نیاز به لاک درون داره و اجرای آگاهی ها در عمل …پناه میبرم به خدا از شر نجواهای ذهن و باورهای محدود کننده …به امید الله ،بازم برمی‌گردم از نتایج توحیدیم براتون میگم…

    مثل انتقالی که خدا بدون جایگزین رقمش زد.

    مثل وقتی که بهم گفت از کارت انصراف بده،من کنارت هستم.

    مثل وقتی که به قلب فاطمه جان الهام کرد برو و سعیده رو پیدا کن.

    مثل وقتی که هدایتم کرد‌ برو کیش.

    مثل وقتی که رفتم کیش و هدایت از خواب مادربزرگ فاطمه جان به دستم رسید.

    مثل الهام سر نماز صبح به آقای محمودیان که تو وظیفه داری برای این دختر کار پیدا کنی.

    مثل کار کردن با مدیر عاملی توحیدی که انگار روح استاد،در ایشون حلول کرده بود!

    مثل تموم شب های مهاجرتم که سرم رو،روی پاش میزاشتم و اون من رو آروم میکرد و میخوابوند.

    نه،هرگز!خدا منو فراموش نکرده،خدا منو تنها نزاشته،خدا بیخیالم نشده،خدا بازم کمکم می‌کنه ….

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

    وَالضُّحَىٰ

    وَاللَّیْلِ إِذَا سَجَی

    مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَمَا قَلَىٰ

    وَلَلْآخِرَهُ خَیْرٌ لَکَ مِنَ الْأُولَی

    وَلَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَىٰ

    ازتون ممنونم استاد …ازتون ممنونم …

    شما خودتون هیچ وقت استادی مثل خودتون نداشتید و نمیدونید ما داریم از چه احساس قلبی حرف می‌زنیم،از چه گریه هایی که راه نفس کشیدن رو بسته ….

    خدا شما رو برای ما حفظ کنه…

    خدا مارو در مدار شما نگه داره …

    إِنْ یَنْصُرْکُمُ اللَّهُ فَلَا غَالِبَ لَکُمْ ۖ وَإِنْ یَخْذُلْکُمْ فَمَنْ ذَا الَّذِی یَنْصُرُکُمْ مِنْ بَعْدِهِ ۗ وَعَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ

    اگر خداوند شما را یاری کند، هیچ کس بر شما پیروز نخواهد شد! و اگر دست از یاری شما بردارد، کیست که بعد از او، شما را یاری کند؟! و مؤمنان، تنها بر خداوند باید توکل کنند!

    در پناه نور خدا باشید استاد جان

    نور‌آسمون ها و زمین،خدای نُورٌ عَلَىٰ نُورٍ

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 571 رای:
    • -
      صفورا عزیزی گفته:
      مدت عضویت: 1884 روز

      بنام خداوند زیبا ،وسلام به خدمت خانم شهریاری ،

      عزیز به حدی از کامنتت لذت بردم اشک ریختم ،و قلم طلایی ایت تحسین را کردم ،آفرین، گلم چه زیبا در مورد استاد گرامی صحبت کردی فدات بشم، ماشاالله به این همه تغییرات عالی ،خواستم این را بپرسم که چطور به موفقیت رسیدی،خدارا شکر در پروفایل زیبایت نوشتی ،استمرار ،استمرار،استمرار،

      همان آیه یا ایها الذین آمنو امنو ،،یعنی ای اهل ایمان همواره ایمان بیاورید، متاسفانه کیبورد گوشی بنده عربی نیست ودر نوشتن آیه ها ممکن است اشتباه داشته باشم،ببخشید انشالله در مسیر زیبای حضورت همیشگی باشد ،مجددتحسین می‌کنم شمارا خدارا شکر برای وجودتان،در پناه حق پاینده باشید ،

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 39 رای:
    • -
      ابراهیم خسروی گفته:
      مدت عضویت: 1365 روز

      سلام سعیده جان!

      لطفا همون تقاضایی که از دیگران داری اول درونه خودت ایجاد کن بعد از دیگران درخواست کن!

      چطوره که از استاد درخواست می‌کنید که مانند باران بهاری از علم و اگاهیش بیشتر بباره آمل خودت اینکار رو نمیکنی!

      چرا خودت زود کامنتت رو بستی!

      درسته!

      من میدونم که تو چیزی جز الهامات خدا نمینویسی!

      اما قرار نیست هرچی الهامات میگن به همون قانع باشی!

      از خدای خودت بخواه بیشتر اجازه ی نوشتن بهت بده برامون!

      به حرمته اشکایی که میدونی از دلی میاد که یه سمتش ترس از شرکه یه سمتش شوقه توحیده و از چشمام جاریه بیشتر بخواه که بیشتر قلبمون رو روشن کنی!

      استاد عباسمنش برامون صوتی و تصویری از خدا میگه تو نوشتاری برامون بگو!

      نزار این ترکیب ناقص بمونه!

      میبینیش!

      میبینی مغزی که اصلا ین حرفارو نمیفهمید چجور داره بلبل زبونی میکنه از خدا!

      به قول سعدی میگه که:

      گویند روی سرخ تو، چه زر گرد سعدی!؟

      اکسیر عشق،در مس ام آمیخت ، ز شدم!

      بگو سعیده جانم آروم آروم بگو

      بگو از خدا

      بیار باده و اول به دسته حافظ ده/

      به شرطه آنکه زمجلس خبر بدر نرود/

      میگی استاد بغض میکنه!!!!

      میگس اشک چشات نمیزاه صفحه ی گوشی رو درست ببینی!

      درستش همینه!

      چه عاشق است که فریاد دردناکش نیست/

      چه مجلس است کز او ، های و هوی نمیآید/

      خدایا شکرت بابته بودنت…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 78 رای:
      • -
        سعیده شهریاری گفته:
        مدت عضویت: 1282 روز

        بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمٰنِ ٱلرَّحِیمِ

        قَالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِنْ نَحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ یَمُنُّ عَلَىٰ مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ ۖ وَمَا کَانَ لَنَا أَنْ نَأْتِیَکُمْ بِسُلْطَانٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ ۚ وَعَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ ﴿١١ابراهیم﴾

        پیامبرانشان به آنان گفتند: یقینی است که ما بشری مانند شما هستیم، ولی خدا به هر کس از بندگانش که بخواهد، منّت می نهد و ما را نسزد که جز به اجازه خدا معجزه‌ای برای شما بیاوریم، و باید مؤمنان فقط بر خدا توکل کنند.

        وَمَا لَنَا أَلَّا نَتَوَکَّلَ عَلَى اللَّهِ وَقَدْ هَدَانَا سُبُلَنَا ۚ وَلَنَصْبِرَنَّ عَلَىٰ مَا آذَیْتُمُونَا ۚ وَعَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ ﴿١٢ابراهیم﴾

        و ما را چه عذر و بهانه ای است که بر خدا توکل نکنیم، در حالی که ما را به راه هایِ [خوشبختی و سعادت] مان هدایت کرد، و قطعاً بر آزاری که [در راه دعوت به توحید] از ناحیه شما به ما می‌رسد، شکیبایی می ورزیم، پس باید توکل کنندگان فقط بر خدا توکل کنند.

        ================================================================

        سلام آقا ابراهیم

        امیدوارم حالِ دلت عالی باشه و این تلگراف در بهترین زمان و مکان به دستت برسه.

        این کامنت رو در حالی برات مینویسم که دیشب،شمع تولد سه سالگیم در سایت رو فوت کردم،و امروز اولین روز چهارمین سال زندگی توحیدی منه وفقط خدا میدونه قراره چقدر اتفاقات عالی برام بیفته که الان در رویایِ رویام هم نمیبینم.

        دوسه ساعت قبل از آپلود شدن این فایل توحیدی بی نظیر،نقطه ی آبی شما تو فایل قبلی به دستم رسید،نمیدونم دقت کردی یا نه،ته اون کامنتی که نوشتی،گزینه ی پاسخ نداشت.همون موقع گفتم این یک نشونه ست،قرار نیست من جواب بدم،خدا میخواد جوابشو از طریق دیگه ای بده!

        و بعد نه فردای اون روز،همون شب این فایل آپلود شد.(کلید اجابت دعاها)

        همون موقع گفتم خدایا دمت گرم،بازم دست بنده ت رو گرفتی،همیشه ما فوق تصور ما،پاسخ میدی….فقط کافیه ما ذهنمون رو کنترل کنیم و به تو توکل کنیم.

        کنترل ذهن،ایمان به غیب،توکل!

        فکر میکنی کار راحتیه؟!استاد میگه:آدم های زیادی نیستند که بتونند ذهنشون رو کنترل کنند،برای همین آدم های زیادی نیستند که بتونند خوشبختی رو توی این دنیا تجربه کنند!

        بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

        الم﴿١﴾

        الف، لام، میم

        ذَٰلِکَ الْکِتَابُ لَا رَیْبَ ۛ فِیهِ ۛ هُدًى لِلْمُتَّقِینَ ﴿٢﴾

        در [وحی بودن و حقّانیّت] این کتابِ [با عظمت] هیچ شکی نیست؛ سراسرش برای پرهیزکاران هدایت است.

        الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلَاهَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ ﴿٣﴾

        آنان که به غیب ایمان دارند و نماز را بر پا می دارند و از آنچه به آنان روزی داده ایم، انفاق می کنند.

        وَالَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَبِالْآخِرَهِ هُمْ یُوقِنُونَ ﴿4﴾

        و آنان که به آنچه به سوی تو و به آنچه پیش از تو نازل شده، مؤمن هستند و به آخرت یقین دارند.

        أُولَٰئِکَ عَلَىٰ هُدًى مِنْ رَبِّهِمْ ۖ وَأُولَٰئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ ﴿5﴾

        آنانند که از سوی پروردگارشان بر [راهِ] هدایت اند و آنانند که رستگارند.

        شما یک جمله در وصف خدا گفتی،خیلی خوب بود،اینکه خدا خیلی با ادبه،تا بهش اجازه ندی وارد زندگیت نمیشه!من میخوام یک جمله دیگه بهش اضافه کنم،خدا خیلی مظلومه!این همه تو آیه های قرآن،قانون رو واضح و دقیق گفته،اما این همه سال کسی ننشته بهش فکر کنه حتی…

        این همه عزت و احترام و موفقیت های استاد بخاطر سختی هایی که کشیده نیست،بلکه پاداش پیدا کردن قوانین توی قرآنه و اجرای اون ها در عمله،چقدر این آیه های فصلت منو یاد استاد جان میندازه،یکم طولانی میشه ولی دوست دارم حتما بنویسمش:

        إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَائِکَهُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّهِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ ﴿٣٠﴾

        بی تردید کسانی که گفتند: پروردگار ما خداست؛ سپس [در میدان عمل بر این حقیقت] استقامت ورزیدند، فرشتگان بر آنان نازل می شوند [و می گویند:] مترسید و اندوهگین نباشید و شما را به بهشتی که وعده می دادند، بشارت باد.

        نَحْنُ أَوْلِیَاؤُکُمْ فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَفِی الْآخِرَهِ ۖ وَلَکُمْ فِیهَا مَا تَشْتَهِی أَنْفُسُکُمْ وَلَکُمْ فِیهَا مَا تَدَّعُونَ

        ما در زندگی دنیا و آخرت، یاران و دوستان شما هستیم، آنچه دلتان بخواهد، در بهشت برای شما فراهم است، و در آن هر چه را بخواهید، برای شما موجود است.

        نُزُلًا مِنْ غَفُورٍ رَحِیمٍ ﴿٣٢﴾

        رزق آماده ای از سوی آمرزنده مهربان است.

        وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعَا إِلَى اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحًا وَقَالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ ﴿٣٣﴾

        و خوش گفتارتر از کسی که به سوی خدا دعوت کند و کار شایسته انجام دهد و گوید: من از تسلیم شدگان هستم، کیست؟

        وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا

        مِمَّنْ دَعَا إِلَى اللَّهِ

        وَعَمِلَ صَالِحًا

        وَقَالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ

        چقدر این آیه قشنگه!آقای امیری یک درس خیلی خوبی توی کامنتش بهم داد،که حتی حرف زدن از خدا باعث عزت و احترام آدم میشه…واقعا هم کل بازی همینه،توحید!

        چند روز پیش داشتم با فاطمه جان صحبت میکردم،خیلی حرف قشنگی زد،گفت من خیلی الگوهای موفق سایت رو تحسین میکنم،دمشون گرم،ولی الگوی ما فقط استاده!فقط و فقط …

        دیدم راست میگه،منم همینم،اگر بخوام حساب کنم توی این سه سال،حداقل 5،6 هزار ساعت من فقط تحت آموزش های صوتی استاد بودم،دیگه کامنت خوندن و نوشتن بماند…برای همینکه تو شرایط سخت،بهتر میتونم ذهنم رو کنترل کنم،ذهنی که این همه سال اشتباه کد نویسی شده،مثل یک اسب چموشه،ولش کنی جفتک میندازه!

        میدونی؟!ماها یادمون میره از کجا،به اینجا رسیدیم،و چون یادمون میره،فکر میکنیم اینجایی که الان هستیم که چیز خاصی نیست و از مدار سپاسگزاری خارج میشیم…و میریم تو تیم شیطان!

        امروز،از سرصبح،بهم میگه برو برای کنترل ذهنت و یادآوری موفقیت های توحیدی گذشته ت،این کامنت رو بنویس تا ذهنت هوا برش نداره که این همه راه رو خودش اومده و بخواد الان جفتک بندازه که ازینجا به بعد دیگه هیچ اتفاق خوبی نمیفته!

        من مطمئنم شما خیلی خیلی بیشتر از من،معجزه های خدا رو،توی زندگیت دیدی،الان وقتشه،الان که ذهنت داره بازی درمیاره،الان که شیطان داره آینده ی تاریک رو برات ترسیم میکنه،الان که فکر میکنی دستت به هیچ جا بند نیست،بشین تموم روز هایی که خدای رحمان به کمکت اومد رو بنویس،روی کاغذ،توی سایت،تو نت گوشی….هرجا که قلبت میگه،این ذهن باید از ردپاهای شیطان پاک بشه،اونوقت نور خدا،مسیر های پیش رو،رو باز میکنه ….

        من خودم این شب ها،آخرین صدایی که میشنوم صدای استاد تو جلسه 5 قدم8!

        اونجا که میگه:یادتون باشه،وقتی که رها میکنی و میسپاری خودت رو به جریان رودخونه،خداوند تورو به اقیانوس میبره،به سمت نعمت های بی نهایت میبره،جات که رودخونه نیست که عزیز من،جات اقیانوسه!خب؟!رها کن،اجازه بده،کارها انجام میشه،توکل کن به خداوند!

        در ادامه ی این کامنت میخوام به صورت خلاصه اتفاقات معجزه آسایی که توی این 3 سال افتاده،اونم فقط بیگ بنگ هایی که یادمه رو بنویسم و با این نوشتن ها،این ذهن چموش رو سر به راه کنم.

        ================================================================

        هنوز توی سایت،یک ساله نشده بودم که خدا بهم الهام کرد بچه ها تو بفرست پیش پدر و مادرت،من نه انتقالی داشتم،نه جایگزین…سخت بود ولی به غیب ایمان آوردم و گفتم چشم.

        دوتا دختر 5 ساله ی شیرین زبون رو سپردم دست خدا و مامان بابام و برگشتم به شهری که خودم توش زندگی و کار میکردم.

        خدا برام از جایی که فکرش رو نمیکردم،جایگزین انتقالی فرستاد.

        خدا قلب تموم مسئولین بیمارستان رو برام نرم کرد و تایید انتقالیم رو ازشون گرفت.

        خدا دید من شرک دارم و چسبیدم به زندگیم و میخوام تو کویر برنج بکارم،تو خوابم در الهامات رو، برام باز کرد و گفت کویر رو رها کن.

        و در نهایت،خدای رحمان،در تیر ماه 1402،به ریاست دانشگاه علوم پزشکی مازندران دستور داد،این دختر جاش روی دوش منه،بهش زنگ بزن و بگو که با انتقالیش بدون جایگزین موافقت میشه و بهش بگو حتی حضوری هم نیازی نیست بیاد،کارهای اداریش رو از راه دور پیگیری کنه!

        ================================================================

        پائیز 1402،دوره احساس لیاقت لانچ شد،بزرگترین پاشنه ی آشیل حمایتگری من در حال درمان و بهبود بود،خدا به مسئولین گرگان دستور داد این دختر به جای بخش ICU،باید بره اورژانس کودکان،به من هم با آیه ی 12 حدید گفت غمت نباشه،من کنارت هستم.

        آذر ماه 1402،بعد از 8 سال کار با بزرگسالان،من وارد بخش اورژانس کودکان شدم،درحالیکه هیچی ازش نمیدونستم.

        میدون جنگ بود،یا بکش یا کشته میشی.زیرِ سِرُم قرآن میرفتم شیفت و با گریه برمیگشتم.

        در تموم ثانیه به ثانیه ی شیفت های سنگین،خداوند در کنار من بود،اعزام هارو از سرم رد میکرد،برام از نوزاد ها رگ میگرفت،مریض های سنگین رو برام مدیریت میکرد و…..

        هنوز 3 ماه نشده بود که بهم الهام کرد:بپر سعیده،آوردمت اینجا که ازین کار بیارمت بیرون،با قدرت انصرافت رو اعلام کن و نگران هیچ چیز نباش.

        ================================================================

        اسفند ماه 1402،من بودم و کنترل ذهن و روانشناسی ثروت،ذهن در حال تقلا و ترسیم آینده ی ترسناک بود و قلب وصل به خدا …اول عید،بهم الهام شد حتی تلگرام و واتس اپ رو پاک کن و همین وقت کم رو هم بزار روی سایت،نه فردای اون روز…همون شب،همون شب!

        گوشیم زنگ خورد،از نگهبانی اورژانس کودکان:خانم شهریاری؟!چند لحظه گوشی دستتون!

        سلام سعیده جان،من فاطمه م،فاطمه ی سایت…

        الله اکبر…خدا بهترین بنده های توحیدیش رو فرستاده بود دنبالم،درحالیکه نه من و نه اونا میدونستن قراره چه اتفاقی بیفته…

        ================================================================

        کمتر از یک ماه بعد،خدا گفت حالا برو کیش دنبال کار!خدایا کیش چه خبره؟!برو سعیده،فقط برو…بقیه ش با من ….

        روز سوم توی کیش،هیچ کاری پیدا نکردم،هیچ الهامی نیومد،دختر ها از گریه ی دوریِ من داشتن هلاک میشدن،بهم گفت برگرد،گفتم پس چرا گفتی بیا،گفت بعدا میفهمی….

        بلیط برگشت رو گرفتم و خوابیدم.

        ساعت 3 صبح فاطمه جان در حالیکه اصلا نمیدونست من کجام برام چندتا پیام فرستاده بود ….

        سلاااااااااااااام رفیق،نیمه شب ت قشنگ وشیک

        یادته گفتم مادربزرگم حالش ناخوبه،دیروز رفتم عیادتش اونم به درخواست خودش

        سعیده دستام داره می لرزه موقع تایپ کردن الانم،

        گفت:تو خواب بهش یه عالمه باغ نشون دادن و گفتن این مال دوست فاطمه است که خونه ش کنار آبه،یه قران سبز رنگ هم کنارشه،بچه هاش هم با توپ زرد بازی میکردن یه پوشه هم دادن به آقا محمود که کارش را درست کنه

        درها باز شد!درها باز شد!

        از جایی به عقل جن هم نمیرسید،خداوند هدایتم کرد،این بزرگترین معجزه ی زندگیم بود که اگر خدا به جاش برام دریا رو باز میکرد،انقدر ایمانم قوی نمیشد!

        ================================================================

        من با یک وعده ی الهی و بدون اینکه قدم بعدی رو بدونم،برگشتم شمال،ولی خدای رحمان،توی کیش مونده بود و درحال سرو سامان دادن به ادامه ی جریان هدایت بود!حالا نوبت آقای محمودیان بود که سر نماز صبح بهش الهام بشه باید برای فامیل ِدوستش کار پیدا کنه،چون پوشه ی من رو،دست ایشون سپرده بودن!

        و خدا چه کاری رو برام در نظر گرفته بود!؟

        کارشناس آموزشی یکی از شرکت های بزرگ و توحیدی کیش،با مدیرعاملی که روح استاد درایشون حلول کرده بود!

        10 اردیبهشت ماه، اولین جلسه ی کاری من در یکی از بهترین کافه های کیش،برگزار شد.و قبل از رفتن به جلسه،خدای رحمان دوتا آیه بهم هدیه داد!

        وَاجْعَلْ لِی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ(84 شعرا)

        قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِیعًا ۖ فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَایَ فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ(38 بقره)

        و من از 11 اردیبهشت به صورت رسمی،کارمند این شرکت توحیدی شدم که در رویای رویامم این جای زندگیم رو تصور نمیکردم.

        ================================================================

        ماموریت الهی من،فقط حدود 4 ماه طول کشید،خداوند از بالای جنگل داشت مسیر من رو میدید،خیلی نرم و آروم با نشانه های واضح بهم گفت فعلا از کیش برگرد شمال،تا بهت بگم.

        من قبول نکردم،گفتم نه برنمیگردم،گفت تو حالیت نمیشه،داری با چشم سر میبینی،من دارم کیهان رو مدیریت میکنم،ازین مسیر بری،میخوری به دره،بهت میگم برگرد تا مسیر بهتر پیش پات بزارم،بازم من قبول نکردم.

        مقاومت من درمقابل زبان خوش هدایت و ادامه دادن مسیری که روی حساب عقل خودم بود،باعث شد بیفتم توی دره!

        شرایط سخت شد.انقدر که اصلا فکرش رو هم نمیکردم،واقعا ته دره بود،همه جا تاریک بود و من حتی یک قدم بعدیم رو نمیدیدم!

        اما خدای رحمان بیخیال بنده ش نشد….همون روز ها،فایل تسلیم شدن در برابر خداوند مثل یک فرشته از راه رسید.

        وبالاخره من تسلیم شدم!تسلیم شدم و گفتم خدایا من به هر خیری که از تو به من برسه،و من رو از ته این دره ی سیاه و تاریک نجات بده،سخت فقیرم.

        فرشته ی بعدی از راه رسید.

        3 تا الهام واضح به فاطمه جان شده بود،تا به دستم برسونه!

        یک)توی خواب من رو توی یک اقیانوس تاریک و مواج و طوفانی دیده بود که ماهی ها از هر طرف به من میخوردند ولی من از جام تکون نمیخوردم!خودش میگفت انقدر صحنه ترسناک بود که من حتی توی خواب از دیدن این تصاویر وحشت کرده بودم و میگفتم سعیده! چرا همونجا وایسادی!؟تکون بخور لعنتی….

        و بعد یک صوت عربی پخش شد….نور اومد….اون دریای طوفانی آروم شد…ماهی ها دیگه به سمتم حمله نمیکردن….

        و من همونجا آروم ایستاده بودم….

        کدوم صوت توی الهامش پخش شد!؟

        همون صوتی که من هزاران کیلومتر اون طرف تر،برای کنترل ذهنم بهش گوش میدادم.

        اللّٰهُ أَکْبَرُ اللّٰهُ أَکْبَرُ لَاإِلٰهَ إِلّا اللّٰهُ وَاللّٰهُ أَکْبَرُ اللّٰهُ أَکْبَرُ وَ لِلّٰهِ الْحَمْدُ، الْحَمْدُ لِلّٰهِ عَلَىٰ مَا هَدانا، وَلَهُ الشُّکْرُ عَلَىٰ مَا أَوْلانا.

        الهام دوم: من رو کنار استاد،توی یک فیلم دیده بود که استاد 3 بار من رو با این کلمه تحسین کرده بود: شجاعتت،شجاعتت،شجاعتت….

        الهام سوم: استاد توی خواب بهش گفته بود،فایل اصل بقای اصلح رو میلیون ها بار گوش بدین!

        اگر زنی،یک زن شجاع باش!

        ================================================================

        ازینجا به بعدش رو دارم با گریه های غیر قابل کنترل مینویسم…..

        بیست و سه مرداد ماه 1403،من چمدونم رو جمع کردم و از جزیره ی زیبای توحیدی کیش،به شمال برگشتم….

        و ایمان دارم اون خدایی که اون اقیانوس تاریک و مواج رو برام با نورش روشن کرد،بازهم کمکم میکنه تا مسیر هدایت رو پیدا کنم و به سمت مدارهای بالاتر پیش برم ….

        آقای خسروی،ازت سپاسگزارم که برام نوشتی و از خداوند سپاسگزارم که بهم سعادت این صلات رو داد…

        قلبم میگه از شما و از هرکسی که این کامنت رو میخونه،دعوت کنم بیاد زیر همین کامنت،یا به صورت مجزا زیر همین فایل،از اتفاقات شگفت انگیزی که خداوند براش رقم زده و در هارو ؛از جایی باز کرده که به عقل جن هم نمیرسیده،رد پا بزاره،تا هم ایمان خودش قوی تر بشه،هم به گسترش نور خدا کمک کنه…

        لبَّیک اللّهمّ لبَّیک، لبَّیک لا شریک لک لبَّیک، إنّ الحمد و النّعمه لک و الملک، لا شریک لک لبَّیک.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 138 رای:
        • -
          پاکیزه بارکزی گفته:
          مدت عضویت: 831 روز

          سعیده میدانی

          من زیاد اهل ابراز علاقه به دیگران نیستم

          ولی برای تو با قلبم میگم دوستتتت دارم رفیققققققق

          واقعا با قلبم دوستتتتت دارم

          چقدررررر زیبا نوشتی

          چقدررررررر وصل هست قلب زیبایت به خدا

          میدانی خداوند خیلیییی بزرگ و با غیرت هست

          اصلا خود عشق هست

          آمدن ما به این دنیا خودش بزرگ‌ترین معجزه هست

          کار های دنیا که بماند به کنار

          خداوند قلب ما را میتپد

          خداوند نفس ما را میکشد

          میدانی ما هیچ کدام ما کننده کار ها نیستیم

          ما توهم این را داریم که ما کار ها را انجام میدهیم

          همه کاره خداست

          خداوند کننده کار ها هست

          خداوند کار ها را انجام میدهد

          خداوند راه را نشان میدهد

          همه چیز خداست

          همین لحظه من اون روح قشنگ خدا را داخل بدنم حس میکنم

          خداااااااااااااااا همه کاره هست

          خدا کننده کار هاست

          ما هیچی نیستیم

          ما هیچ کاره هم نیستیم

          ما پشیزی هم نیستیم

          همه چی خود خداست

          دوستتتتت دارم جان خواهر

          و ازت بی نهایت ممنونم که این همه با عشق نوشتی

          کیف کردم و لذت بردم

          راهت پر نور و قلبت شاد

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 43 رای:
          • -
            سعیده شهریاری گفته:
            مدت عضویت: 1282 روز

            سلام جانِ خواهر!

            دل به دل لوله کشیییی!

            بگم معنیش رو‌ یا میدونی؟!

            یعنی قلبم به قلب روشنت وصله!بگو چرا!

            از صبح دارم برای امتحان دیکته نیلا نیکا،باهاشون تمرین میکنم.

            هربار که میرسم به کلمه ی پاکیزه،یاد خودِ قشنگت میفتادم،از صبح چند بار!

            نگو قراره پاکیزه جان،دست به تلگراف شه و برام عشق و نور بفرسته.

            عااااشششقتم دختر،ازینجا تا هرجای افغانستان که هستی.

            دعا میکنم در بهترین زمان و‌مکان ببینمت،ببوسمت.

            پاکیزه جونم،الان که دارم برات مینویسم،نیلا نیکا دارند میخوابند،از گوشی من هم داره سوره ی واقعه پخش میشه …عادت کردن با این سوره بخوابن….

            پاکیزه جانم،میدونی الان نیلا بهم چی گفت؟!گفت مامانی قبل خواب گفتم،حسبی الله،تا زودتر خوابم ببره…الان داره خواب میاد توی چشم هام…

            میبینی پاکیزه؟!

            خدا حتی،به اندازه ی خوابوندن نیلا هم کار سازه! همینقدر ظریف و لطیف….

            نوش جانمون واسه خدایی که داریم،نوش جانمون تموم خوبی های دنیا…

            خداروصدهزار مرتبه شکر برای اینکه قبل از مرگمون،هدایت شدیم.

            عااااشقتم دختر،تو واقعا بی نظیری!

            قلبِ فراوانِ فراوانِ فراوان،از شمال ایران تا به هرجایی که زیر آسمون خدا هستی …

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 58 رای:
            • -
              اعظم پور هدایتی گفته:
              مدت عضویت: 480 روز

              سلام سلام نمی‌دونم چی بگم فقط همینو بگم عاشقتونم بهشتیها عاشقتونم ما معلمی عالی داریم پیامبری بینظیر داریم عجب بوی عشق صفایی میده این بهشتی که درش هستیم حالمو عالی کردین با حرفهای بهشتیتون ای ول استاد عزیزم ببین چی پرورش دادی.

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
        • -
          ابراهیم گفته:
          مدت عضویت: 1391 روز

          سلام سعیده عزیزم

          چقدر تو خوبی خدا رو شکررررت

          من یه کار تولیدی دارم و درآمد خیلی کمی داشتم و چند بار خواستم بفروشم آخرین بار آخر سال گذشته تا برج 3 برای فروش گذاشتم و به فروش نرفت.به محض اینکه دوباره خواستم شروع کنم برای کار یک دستگاهی که تقریبا سال گذشته خوابیده بود کار اومد و از جایی که هرگز فکر نمیکردم ماهانه تقریبا 80 میلیون به ما میده(شریک دارم)اتفاقا یه مشتری عالی با اخلاق عالی کار عالی و پول تقریبا نقد .من کاملا دست خدا رو تو این ماجرا دیدم و میبینم و شکرگزارش هستم و از شما هم سپاسگزارم که باعث گفتن این معجزات میشین.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 35 رای:
          • -
            سعیده شهریاری گفته:
            مدت عضویت: 1282 روز

            خداارووو صدهزااار مرتبه شکر

            خدااااست که عزت میده.

            خدااااست که نعمت میده.

            خداااست که سلامتی میده.

            خداوند همه چیز میشود،همه کس را! به شرط ایمان… به شرط باور…

            سپاسگزارم آقا ابراهیم،برای انتشار نور خداوند،دعا میکنم چهل چراغ شه و به تموم زندگیتون برگرده…

            دست خدا به همراتون.

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 31 رای:
        • -
          فاطمه اسگندری گفته:
          مدت عضویت: 699 روز

          سلام سعیده جان

          این دعوت،دعوت خدا برای یادآوری قدرتش به من بود،که وقتی بهش کار‌ی رو سپردم و رها کردم چقدر بی‌نظیر بهم قدرتشو نشون داد ولی امان از ذهن فراموش کارم

          آخرای سال 99بود که از همسرم جدا شدم و به خونه‌ی پدرم برگشتم خونه‌ی خودم تهران و خونه‌ی پدرم در قم،ی پسر 11ساله هم دارم،موقع جدایی اقوام کمی لطفی بهم نداشتن و هر کس منو میدید ی نصیحتی میکرد که حالا میخوای چیکار کنی بچت وسط موند،نمیتونی دیگه با فرد مجرد ازدواج کنی باید با کسی ازدواج کنی که مثل خودت بچه داره تا بچت رو قبول کنه،برای چی بچت رو نگه‌داشتی بفرست بره پیش باباش بتونی با ادم مجرد ازدواج کنی برای چی بچه‌ی مردمو نگه داشتی،الان که متوجه قانون مدار‌ها شدم میدونم این حرفایی که میشنیدم بخاطر مدار ناجالب خودمم هم بود،اون موقع‌ها به هر دری میزدم که سروسامان بگیرم زودتر ازدواج کنم و برم خونه خودم،تا خرداد 1402 که رها شدم دیگه، اون موقع‌ها فقط چن‌تا کتاب راجب قانون جذب خونده‌بودم راجب قدرت افکار و تجسم میدونستم،توی رویاهام با مردی فوق‌العاده خودمو میدیدم انگار شب و روز باهاش زندگی واقعی میکردم،تمام ویژگی هایی که میخواستم اون آدم داشته باشه رو توی تجسمم باهاش زندگی میکردم،از قدش،از حالت موها‌ش،از خانواده و اقوامش که چقدر با احترام با من و پسرم رفتار میکنن،از کلماتی خوبی که وقتی صدام میکنه استفاده میکنه،از ادب و متانتش،اینکه مجرد باشه اصلان ازدواج نکرده باشه، اینکه من اولین عشق زندگیش باشم عشق بی‌نهایت بهم داشته باشه،هر ویژگی که دوست داشتم شریک عاطفیم داشته باشه رو تجسم میکردم، یه شب داشتم مدتیشین میکردم الهامی بهم شد که تو این آدم رو میشناسی سر تو بچرخونی دیدیش،بعدش هر چی فکردم دیدم نه همچین آدمی با این ویژگی رو اطرافم نمیشناسم، 10تیر 1402 خدا نقشه‌ی وصل شدن ما رو اجرا کرد،از طریق دوستای مشترک آشنا شدیم،ما 2 سال قبل هم دیگه رو دیده بودیم

          ولی اون موقع مدارمون باهم یکی نبود(همون الهامی که بهم شده بود که این آدم رو میشناسی) وای خدای هر چیزی که خواسته بودم این ادم داره، قدش همون،مجرد بود اختلاف سنی که دوست داشتم باهم داشته باشیم،اولین تجربه‌ی عاشق شدنش با من ،حالت موهاش همون،ساعتی که توی تجسمم میدیدم دستشه همون رو داشت،هر فقط صدام میکنه ی کلمه‌ی قشنگ بعد اسمم میگه،ادب و متانتش بی‌نظیر،هم فکری که دوست داشتم باهم داشته باشیم،هر چیزی که تجسم میکردم تا خود صبح میتونم بنویسم راجبش که چقدر ویژگی هایی که دوس داشتم داشته باشه رو داره

          بعد از چن ماه آشنایمون عید امسال گفت بهم الهام شده بهار فصل نو شدنه، زمانی خوبیه که عقد کنیم

          با خانوادش صحبت کرد ولی مادرش مخالف ازداوج ما بود،توی همون روزا بود که پیام قرآنی بهم اومد،هر کس خواهان عزت است؛ پس عزت همه از آن اوست و به هر که بخواهد، می‌دهد تنها سخن و عقیده پاک به سوی او بالا می‌رود و کار شایسته آن را بالا می‌برد و کسانی که برای انجام بدی‌ها نقشه می‌کشند، برایشان عذاب سختی است و نیرنگ آنان است که تباه می‌شود، من مقاومتی نداشتم با مخالفت مادرش،رها بودم همش یاد خدا میفتادم میگفتم عزت من دست خداس،خدا منو تایید کرده اون بهم عزت داده،کار رو سپردم به خدا،عقد رو یمدت عقب انداختیم،دیگه اخر اردیبهشت با چراغ سبزی که خدا نشونمون داد 3 خراد عقد کردیم و خانواده‌هامون دعوت کردیم که فقط پدر و مادر من اومدن محضر.

          سعیده 3هفته بعد عقدمون مادرش با من تماس گرفت بهم تبریک گفت ازم عذرخواهی کرد،

          خدا دلشو نرم کرد،وگرنه که پسرش نتونست راضیش کنه،الان که دارم مینویسم خودم مات و مبهوتم از قدرت خدا

          خدا بهم عزت داد هم به خودم هم به بچم،اونقدر با احترام با منو بچم رفتار میکنن که نگو،هم خانوادش هم اقوامش،اگه هدیه‌یی برام میگیرن برای بچمم میگیرن،مهمونی دعوتم کنن،پسرم مدرسه باشه نتونه بیاد میگن چرا نیاوردیش،کسی به اسم صداش نمیکنه جلوتر از اسمش بهش میگن آقا،کسی به چشم بد نگاهمون نمیکنه،همه‌ روی خوششون نشون ما میدن،

          از دیروز که فایل استاد رو دیدم،همش اینا رو مرور میکردم میگفتم چرا یادت رفت قدرت خدا رو همین چن وقت پیش بود اینا برات اتفاق افتاد،الان دوباره هی نجوا گولت میزنه که خونتون اثاثتون چطوری میخواد جور بشه،بقول خودت خواسته‌های ما برای خدا تیله بازی هم نیس،بنده‌ها چون ایمان ندارن زجر میکشن،ذهن کارش اینکه شرایط رو عادی جلوه بده دستاوردهاتو عادی جلوه بده ک انگار همیشه اینطوری بوده،خوبه آدم مسیر رسیدن به خواسته هاش رو فراموش نکنه ،همون رو هی بزاره روی تکرار….تکرار و‌تکرار و‌تکرار!

          چقدر خوبه که نتایجش براش عادی نشه و نزاره ذهنش همه چیز رو یک جوری جلوه بده که انگار همیشه اینجوری بوده ! نههههه هیچ وقت نبوده هیچ وقت !!!! اینارو از کامتهای خودت کپی کردم

          قلبت پر از نور و روشنایی

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 39 رای:
        • -
          مریم گفته:
          مدت عضویت: 911 روز

          به نام الله مهربان

          سلام به بنده خوب خدا

          سلام به زن شجاع

          سعیده عزیزم از زمانی ک اولین کامنتت رو توی سایت خوندم تا همکنون تحسینت کردم و گفتم خدایا شکرت ک در مسیر بودن کنار چنین بنده های موحدت هستم.

          چقدر خوب می‌نویسی شما

          آره می‌دونم ک با وضو هستی

          آره می‌دونم ک هر آنچه می‌نویسی سخن خداست

          و چقدر آسان شدی برای دریافت آسان الهامات

          همین روان نوشتن ها یعنی تسلیم در برابر معبود

          ک به این راحتی با دستانت صفحه گوشی رو لمس می‌کند و می‌نویسد.

          سپاسگزارم از شما

          هر کجا هستید در پناه الله مهربان باشید.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
        • -
          علیرضا گفته:
          مدت عضویت: 2626 روز

          درود بر خواهر توحیدی عزیزم سعیده جان

          وقتی کامنت رو خوندم چقدر تحسینت کردم واعتماد کردی به خدایی که تسلیمش شدی که کارها رو برات براحتی انجام بده

          خدایا هدایتم کن تا بنویسم کارهایی که برام انجام دادی و من فراموش کردم و ساده گذشتم چون باید یادآوری بشه که بیام بخونم که چ جاهایی به دادم رسیدی

          وقتی فایلهای گرانبها استاد عزیز رو گوش میکردم و دوره هایی که داشتم ی جایی بود توی مغازه نشسته بودم به خدا گفتم من ازت زیاد میخوام ی ایده بهم بده از کاری که دارم انجام میدم وشغل قبلی من فروشندگی نقره جات بود و بهم گفت بنویس قبل از اینکه ظهر بخوام برم منزل 3تا صفحه نوشتم و گفتم تا شب باید بهم ایده بدی الان مینوسم احساسم دگرگون میشه و من نوشتم برگه ها رو گذاشتم داخل گاو صندوق و رفتم منزل

          وقتی برای استراحت رفتم بعد از ناهار من میخوابم و توی خوابم ی نوری هی بهم تکرار می‌کرد آینه فقط نور بود و این آینه رو چند بار تکرار می‌کرد وقتی بیدار شدم گفتم خدایا من ازت ایده میخواستم گفتی آینه و شوک بودم بخودم میگفتم یعنی آینه بفروشم و داشتم فکر میکردم ک این چ ایده ایی هست ک نمیفهمش تا اینکه گفتم بهش واضح و روشن بهم نشونه بده تا اینکه رفتم داخل گوشی داخل تلگرام ی نگاه بندازم بعد برم مغازه ی لحظه بهم گفت این کانال رو باز کن به بزرگیش قسم گفت بزن روی آیدی دیدم پروفایل اون بنده خدا اسمش زده آینه وقتی مینویسم موهای تنم سیخ میشه و باز کردم گفت پیام بده دیدم در مورد کانال زدن بود که آموزش میداد و جواب داد فکر کنم هزینه اش مبلغ 50 هزار تومان بود من واریز کردم فقط ی متن نوشت که اینکارها رو بکن و من هیچی نمیفهمیدم ک چی رو کانال بزنم و تا اینکه بخدا گفتم خدایا داری این ایده روی میدی بهم واضح تر بگو چیکار کنم

          تا اینکه ساعت‌ های 9 شب بود میخواستم مغازه رو ببندم و برم منزل دیدم 2 نفر اومدن مغازه که جنس آورده بودن عمده فروش بودن و چندتا کار برداشتم وقتی داشت فاکتور میکردم گفت چرا کانال نمیزنی کار بزاری عکس بگیر و اینو گفت من فقط خدا خدا میکردم که برن فقط گریه کنم جلوی خودم رو گرفته بودم و بعد همون موقع این ایده کانال رو بزنم و شروع کنم کارها رو با ی گوشی عکس میگرفتم و میزاشتم داخل کانال با چ ذوقی اینکار رو انجام می‌دادم و شماره مشتری رو میگرفتم یا اون موقع کانالها پیام میدادن میشه تبادل کنیم ما هم ی بنر می‌دادیم و روز به روز عضوکانال بیشتر می‌شد وای خدای من بعد از یکماه ی مشتری از تهران ی انگشتر سفارش داد و چقدر خوشحال بودم و این انگیزه بیشتر می‌شد برای کارای بیشتر و چ ایده هایی دیگه بهم داد و چقدر تکاملی رفتم جلو و هر روز سفارشاتم بیشتر می‌شد که هر روز به جایی میرسید 25تا سفارش از همه جای نقاط کشور میگرفتم همه در تعجب بودن و همش خدا اینکارها رو می‌کرد اما امان از اون ذهن نجوا گر اگر افسارش نگیری میری تو دره ی روز سفارشم کمتر می‌شد همه چی رو دلیل میورد که بخاطر این فروشت کمتر شده و چون نیومدم بخودم یاد آوری کنم بابا خدا برام اینکارها انجام داد چقدر مشتری آورد و چ فروشی داشتم خدا رو شکر و بعد خودتون میدونید که ی مدت توی در ودیوار بودم و دوباره برگشتم به مسیر خداوند

          وقتی آپدیت روانشناسی ثروت یک رو خریدم گوش دادم و می‌نوشتم ی جایی اون ندا گفت که مغازه رو باید ببندی و مغازه کار نکنی در صورتی که مشتری حضوری زیاد داشتم گفت آنلاین کار کن اولش سخت بود اما گفتم چشم و مغازه رو دادم کرایه اومدم خونه و آنلاین انجام می‌دادم توی پندمیک که همه جا تعطیل بود گفت باید مهاجرت کنی زیاد جدی نمیگرفتم دیدم بهم میگه انجام بده و به همسر عزیزم گفتم باید بریم اول فکر میکرد شوخی میکنم چون وابسته بود به خانواده و دوستانی که داشت گفتم باید بریم من بلیط گرفتم اومدم تهران 3 روز دنبال خونه بودم و به اون مبلغی ک رهن داشتم چیزی پیدا نمیکردم و منطقه 2 رو منطقه که نشونه گذاشته بودم رو میگشتم و فایلی پیدا نشد و اومدم بخدا گفتم من عمل کردم اومدم که نگی نیومدی و 3 روز دارم میگردم و گفتم میرم شهرستان گفت صبر کن توی همونجایی که وایساده بودم ی نفر اومد ازم ادرس ی خیابان رو گرفت چون همه اون کوچه ها رو بلد شده بودم و همه املاکیها رو پرسیده بودم و دیدم این نشونه هست چرا بین این همه آدم از من نشونه خواست و منم چون خسته بودم رفتم توی ی پارکی نشستم و بعدش ی اسنپ گرفتم رفتم مسافرخانه استراحت کنم شب حرکت کنم خواب بودم گوشیم زنگ خورد ی نفر از املاک زنگ زد گفت ی واحد عالی پیدا کردم با اون مبلغ رهنی که میخواستی و بیا برای بازدید من اومدم برای بازدید و همون متراژ ک میخواستم و دیدم چقدر واحد خوبیه و در بهترین لوکیشن اون منطقه که فقط اشک می‌ریختم که خدا هوامو داره و فرداش رفتم قرارداد اجاره رو نوشتیم و حرکت کردم اومدم شهرستان وقتی به همسرم گفتم باورش نمیشد فکر می‌کرد میرم برمیگردم و گفتم وسایل رو بپچ بریم گفت همه جا دارن تعطیل میکنن بخاطر این پندمیک اما گفتم بایدبریم و چقدر سخت بود براش ولی ما اومدیم و این جابجایی تاثیر گذاشته بود روی زندگیمون اما خدا رو فقط صدا میکردم و فایلها رو گوش میدادم هر چی میگفت عمل می‌کردم و خیلی اتفاقات دیگه افتاد که فقط خداوند مثل کوه پشت من بود به من میگفتن خودت رو بدبخت کردی خودت رو به کشتن میدی هزار حرف و حدیث که باید برگردی اما به خدا توکل کردم بعد فروشم اومد پایین و پایین تر چون ی مدت تمرکز نداشتم و رفتم تو بازار با عمده فروشا صحبت کردم که اونجا کار کنم و رفتم و یکی رو از قبل می‌شناختم قبول کرد که از کارهاش عکس بگیرم و بفروشم و دیدم ی جایی کلا تعطیل شد و دسترسی نداشتم تا اینکه گفتم باید ی کاری انجام بدم نشونه اومد برم کار املاک و کلا کار اینترنتی رو دادم به همسرم و رفتم توی کار ملک و 3 ماه تو کار ملک هیچی اصلا نمیدونستم فقط آموزش داشتم میدیم و منطقه گردیهای که پیاده انجام می‌دادم ی ندای همیشه درونم میگفت درست میشه ماه چهارم بود گفتم تسلیم تسلیم هستم خدایا کمکم کن گفت برو شمال ی مقدار پولی که داشتیم از قبل رفتیم شمال و چقدر خوش گذشت فقط لذت بردم و چقدر حالم خوب بود ی شماره مشتری از قبل همکارم گرفته بود و این مشتری رو برده بود بازدید و قراداد انجام شد وقتی تماس گرفت و گفت مبارکت باشه گفتم چی شده گفت اون مشتری ک داده بودی واحد منو پسندیده و انجام شدو خدا همون لحظه بهم گفت من همیشه کنارتم فقط لذت ببر و تسلیم باش و از اون به بعد لطف خداوند بود و من مشاور اول میشدم چند ماه پشت سرهم و من بخودم یادآوری نکردم که خداوند هست داره کارهام رو داره انجام میده که از کجا به کجا رسیدم و همش رو از خدا بدونم اما خیلی اتفاقات افتاد که درسهاش رو گرفتم که رشد کردم و چقدر خیر بود اون اتفاقاتی که افتاد و معلمهایی بودن برای درس دادن بمن که یاد بگیرم همیشه تو مسیر خداوند باشم و بگم خدایا که فقط خودت بودی که بمن شهرت دادی خودت بودی که دلهای مشتریهای رو نرم میکردی ک بای تک بازدید جلسه میزاشتن تو بودی که بهم جوری عزت و احترام دادی که هر جا میرفتم منو دوست داشتن خدایا تو بودی تو هستی من بدون تو هیچ و پوچم

          مرسی سعیده عزیزکه خدا از طریق نوشته تو گفت اینجا بنویس تا یادآوری بشه که حواسمون باشه ک گم نکنیم مسیر رو

          مرسی استاد جانم که به الهامی که بهت شد و این فایل که خودش ی دوره هست رو آماده کردی که نشون این ذهن نجوا گر بدیم که از گمراهان نباشیم

          شاد باشین

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 36 رای:
        • -
          مریم بذرا گفته:
          مدت عضویت: 807 روز

          سلام به سعیده ی عزیزم .

          دوست خوبم توتحسین برانگیزی .من عاشق تو و کامنتاتم .

          چقدرلذت بردم از رابطه ی توبا خدا.

          کامنتت رو خوندم و گفتم بیام واز اتفاق عالی که خدا توی زندگیم برام رقم زده بنویسم.

          سالهابه خاطراعتیادشوهرم منوبچهام هرگونه سختی که بگی رو تحمل کردیم وهرچه من وخانوادش سعی کردیم بهش کمک کنیم نتونستیم اوضاع زندگیم هر روز داشت بدتر میشد. یه شب نشستم وبا خدا کلی حرف زدم و گفتم خدایا توبگو چیکار کنم چطوری باهاش رفتارکنم توبگو تصمیم درست چیه خدایا کمکم کن.اگه این مرد درست بشو نیست پس یه کاری کن راهمون جداشه.

          فردای اون شب سر یه صحبت کوچولو باشوهرم ازخونه زدم بیرون،وقتی بیرون رفتم ترس برم داشت وذهن شروع کردبه نجوادادن .

          ولی خود خدا بود که بهم میگفت نگران بچهات نباش برو،از چی میترسی من باهاتم.مگه از من نخواستی به دادت برسم پس برو یعنی همه چیز در لحظه اتفاق افتادواون لحظه خدای من بود که جون میداد به پاهام که برم.این خوده خدابود که درلحظه قلبم رو اروم کرد و پای حرکت بهم داد.

          همین حرکت به ظاهر ساده من باعث شد شوهرم به خودش بیاد و به لطف خدا ترک کنه و زندگی من به یک زندگی رویایی تبدیل میشه این بزرگترین معجزه ی خدا در زندگی من بود که واضح صدای خداروشنیدم

          به خداوندی خدا قسم که اصلامن توخوابم نمیدیدم که شوهرم این همه تغییرکنه و رابطه ی ما به یک رابطه ی عالی تبدیل بشه.

          الان اخلاقش رفتارش کارهاش همه چیزش یعنی همه چیزش شده همون چیزی که من سالها ارزوشو داشتم.

          اگه ایناهمه کار خدا نیست پس کار کیه .

          منکه سالها از هر دری که تونستم واردشدم که بتونم بهش بفهمونم داره اشتباه میره.

          وقتی من تسلیم خداشدم و همه چیزروبه خداسپردم خودش برام به بهترین صورت انجامش داد جوری که نه من باورم میشد ونه حتی خودشوهرم .

          من درهرسپاسگذاری از خداوند بابت این معجزه اشک میریزم که ارامش وخوشبختی رو به زندگیم سرازیر کرده.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 28 رای:
          • -
            زهـره گفته:
            مدت عضویت: 1076 روز

            سلام مریم جان

            از کامنتون لذت بردم . تحسینتون میکنم بخاطر ایمان و کنترل ذهن . .

            خداروشکر میکنم که مورد هدایت خداوند قرار گرفتید و نور ایمان به قلب شما روشن کرد و امروز چراغ خونتون روشنِ و خنده بر لبان شما و همسر محترمتون و فرزندانتون هست . خدا را سپاسگزارم که هدایتم کرد به کامنت شما ، منم تقریبا با چنین تضادی روبرو هستم دو روزی بود کنترل ذهن نداشتم و وارد تاریکی ها شده بودم الان آرومم امروز خیلی حالم خوبه و سپردم به خداوند ولی همیشه احساسم بهم میگه درست میشه بخصوص که اینروزها با کامنت هایی مثل کامنت شما روبرو میشم که نجات پیدا کردن از اعتیاد و قلیون و شراب و…و احساس میکنم این نشانه ها از طرف خداونده برای من و نور امید را در دلم زنده میکنه ،خیلی خوشحال شدم از کامنت شما براتون آرزوی موفقیت و نتایج بزرگتر را دارم دوست عزیز

            در پناه الله یکتا باشید.

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
            • -
              مریم بذرا گفته:
              مدت عضویت: 807 روز

              سلام زهره ی عزیزم دوست هم فرکانسی من از این همه لطف ومحبتت سپاسگذارم .

              راستش من دریکی دیگه از فایل های قبل هم اشاره به این معجزه ی خدا در زندگیم کردم ویکی ازدوستان درجواب بهم گفت که بیشتر دراین مورد توضیح بدم ومن دوبار پاسخش رو نوشتم وهربار که میخواستم بزنم فرستادن دیدگاه نمیدونم چی میشد که کامنتم پاک میشد و ارسال نمیشد منم اینو نشونه دیدم و گفتم سر فرصت بهتری کامنت این موضوع رو مینویسم تا هدایت شدم به کامنت سعیده ی عزیزم و قلبم گفت اینجا بنویسش.

              زهره جانم خدا خیلی مهربونه فقط کافیه ما ازش بخوایم اون موقع است که نشانه ها از درو دیوار برامون میاد.خدا هرلحظه داره به خواسته های ما جواب میده استاد توفایل گفتن که خواستهای ما برای خدا کوچیک و بزرگ نداره .خدا درلحظه به خواستهامون جواب میده یادم افتاد به موضوعی

              بزار برات بگم

              چندروزبود که هوس ترشی کرده بودم دیروزگفتم حتما باید یک ترشی خوب بخرم بخدا من همینوتوذهنم گفتم و تمام.

              شب که از سر کارم برمیگشتم رفتم سوپر مارکت برای خرید چندتا وسیله ،ازدرکه واردشدم ازفروشنده پرسیدم چه بوی خوبی میاد گفت بوی ترشیه که تازه درشو باز کردم برا مشتری .تازه رسیده و خیلی عالیه .یعنی من مات و مبهوت موندم از کار خدا .

              گفتم خدایا یعنی تو کارت حرف نداره،توعاشق بنده هاتی تو هرلحظه داری جواب خواستها ی مارو میدی این گیرنده ی ماست که باید تنظیم بشه وگرنه توبهترین فرستنده ای .

              دوست عزیزم امیدوارم خدارو در تک تک لحظات زندگیت احساس کنی.

              دوست عزیزم در پناه خدا میسپارمت.

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
        • -
          یاسمن سالاری گفته:
          مدت عضویت: 764 روز

          ب نام الله هدایتگرم

          الهی من قربون این خدا بشم ک چقدر عشقه

          سعیده جانم سلام ب روی ماهت

          ممنونم بابت آگاهی های قرآنی ک نوشتی

          امشب خواهرم گفت استاد فایل جدید گذاشتن دیدی؟

          اومدم نگاه کردم دیدم خدای من ،اسم فایل در مورد اجابت دعاست ، زدم آپلود بشه فقط 4 دقیقه گوش دادم دیدم در مورد بچه دار شدن حضرت زکریاست

          با اینکه بارها این داستان رو شنیدم امشب انگار خدا میخواست مستقیم باهام صحبت کنه چون از قلبم آگاهه ، 4 دقیقه اول پاز زدم برم کاری انجام بدم و برگشتم هر کاری کردم انگار نت مشکل داشت آپلود نشد منم گفتم اشکال نداره میرم بقیه سایت تو قسمت روابط کامنت هارو میخونم

          هر کاری میکردم خوابم نمیبرد ، دیدم شده ساعت 3 صبح گفتم نکنه خدا‌میخواد باهام حرف بزنه بزار بیام دوباره امتحان کنم ببینم آپلود میشه یا نه ک بازم نشد گفتم بزار کامنت هارو بخونم و اولین کامنت برای شما بود ک خوندم ، چقدر کامنت شما بهم کمک کرد چون چند روزیه ک همش نجوا میاد ک یاسمن 32 سالت شده هنوز داری واسه بقیه کار میکنی ، دخترای سن تو ماشین زیر پاشونه ، بهترین روابطو دارن تو چی؟ هیچی

          نجوا میاد ک تو هنوز نتونستی مسیر علاقتو مشخص کنی هر روز روی یک شاخه ای

          خلاصه ک درونم متاطم شده بود

          اسم این فایل باعث شد ایمان بیارم ک جواب سوال من توی این فایل و کامنت هاست

          و دقیقا الهامم درست بود

          اینکه یاسمن تو از چی میترسی؟. عزت دست خداست ، تو باور داشته باش خدا خودش تورو ب مسیر درست هدایت میکنه

          سعیده جانم ، دوست مهربونم بهت تبریک میگم ک همه آدم‌ها بهترین وجه خودشونو بهت نشون میدن و خداوند دستانش رو برای کمک ب تو میفرسته

          منم وقتی شما گفتی از دست آوردهامون بنویسیم اول ذهنم گفت چی میخوای بنویسی ولی یهو یادم اومد

          یاسمنی ک تو هتل گارسون بود با اینکه از این کار بیزار بود ، حتی روش نشد ب خانوادش بگه تو هتل داره چیکار میکنه و الکی گفت صندوقداره

          هر وقت غذا واسه مهمان میبرد از درون خورد میشد تا اینکه مرداد402 وارد سایت توحیدی شد

          حرفای استاد ب دلش نشست و شروع کرد کم کم فایل های دانلودی رو گوش دادن

          نمیفهمید خیلی حرفای استادرو

          ولی میدونست وقتی گوش میکنه آروم تر میشه

          بعد از سه ماه رفت استعفا داد چون دوست نداشت گارسون باشه و توسط یکی از دستان خدا هدایت شد ب هتل با لول بالاتر و صندوقدار شد

          الان یک مرحله رفته بود بالاتر و ایمانش قوی تر

          هدایت شد قدم هارو بخره و شروع ب کار کردن روی خودش کنه

          کم کم بدهی ناچیزش رو داد

          تو فایل ها از استاد شنیده بود تکامل ب زمان نیس ب باوره

          یاسمن حس کرد نیاز داره ب آزادی زمانی بیشتر

          نمیخواد روزهای تعطیل بره سرکار

          نمیخواد 5 صبح بیدار بشه تا 7 صبح ورود ب هتل رو ثبت کنه

          فروردین 403 خدا گفت اوکی اگه دوس نداری استعفا بده

          ذهن نجواگر گفت یاسمن دیوونه بازی درنیار ، حقوقت بیشتر میشه

          هتل حاشیه امن توئه بیخیال آخر سال کلی عیدی و پاداش داری

          ولی قلبم گفت یاسی بیخیال این پول شو

          نزار مزش بره زیر زبونت

          همونجا بود ک دنبال کار دیگه گشتم

          کار خیلی عالی با مدیر عالی تر پیدا شد

          اومدم ب هتل گفتم من دیگه نمیام گفت باید یکی جایگزین پیدا بشه تا بتونی بری

          گفتم چشم و سپردم ب خدا

          الله اکبر

          خانومی ک موقع ورود من ب هتل از هتل استعفا داده بود ک من جاش اومده بودم همووون خانوم دوباره برگشت سرکار و بهم اجازه دادن استعفا بدم

          خداااای من شغل جدید حسابداری بود و من هیچی بلد نبودم

          مدیر اینقدر انسان خوب ‌و شریفیه ک بهم کم کم یاد داد و من الان خیییلی از اون زمان ک وارد شدم بیشتر آموختم

          تازگیا حسی بهم گفت یاسی مهاجرت کن

          چی ؟؟؟؟!!!!!!

          من؟؟؟؟

          من ک تا حالا پامم از کشور نزاشتم بیرون

          خب چ ربطی داره؟ من کنارتم برو

          اوکی کجا برم؟

          عمان؟ حسم جالب نبود

          قطر؟؟ حسم جالب نبود

          خدایااااا نگو برم استانبول ک اصلا نمیرم چون همه ازش بد میگن

          تا اینکه تو کامنت یکی از بچه ها خوندم با دست خالی رفت ترکیه و خدا هدایتش کرد و درهای رحمت باز شد

          گفتم خدایا شوخیت گرفته؟

          اونجا میگن از ایران بدتره

          گفت هر آدمی با توجه ب باورهاش نتیجه میگیره

          ( الان ک دارم این کامنتو مینویسم یهو گفت آتیش رو واسه ابراهیم مگه گلستان نکردیم؟!)

          گفتم خدایا بهم نشانه بده

          عاقا از فرداش ب هر کی میگفتم میخوام برم ترکیه انگار منتظر بودن من بگم میرم

          حتی مامانم ک اجازه نمیداد من برم تهران زندگی کنم خیلی راحت قبول کرد

          داداش بزرگم ک ب اصطلاح غیرتیه گفت خودم تا فرودگاه میبرمت

          عاااقا من ب هر کی گفتم میخوام برم انگار یه جور منو هل میداد ک برم

          خلاصه ک من تصمیم گرفتم کلاس هام ک تموم بشه ( آخه معلم زبان شدم ک اینم هدایت خداست

          مدرسه ای ک پارسال من بدون پول چند جلسه رفتم کار کردم امسال یهویی مدیرش تماس گرفت و بهم کلاس بیست نفره داد تا باهاشون زبان کار کنم : یاسمنی ک هیییچ تجربه کلاس داری و آموزش انگلیسی نداشت و خودش داشت دست و پا شکسته آموزش میدید و جالب تر اینکه اینقدر بچه ها و مامان ها ازم راضی هستن ک گاهی ب خدا میگم خدایااااا تو اگه نبودی من همون جلسه اول از ترس سکته کرده بودم و قبول نمیکردم اصلا سر کلاس برم)

          خلاصه ک قدم بعدیم رفتن ب ترکیه هست با اینکه هییییچ برنامه ای ندارم و فقط میدونم خدا اونجا منتظرمه

          سعیده جانم ممنون ک از خودت نوشتی و ب ما هم گفتی بنویسیم

          مطمئنم سال بعد این موقع استانبولم و از خوشحالی ب پهنای صورت اشک میریزم و واستون مینویسم

          واقعا نمیدونم قراره چی پیش بیاد ولی کااااملا ایمان دارم الخیر فی ما وقع

          خدایا شکرت بابت این رد پایی ک گذاشتم و شکرت ک هدایتمون کردی ب راه توحید

          استاد جانم ممنونتونم

          مریم عزیزم ازت هزاران مرتبه سپاسگزارم زن قوی ، من خییییلی از شما آموختم ک خودم باشم و چقدر الان آرامشم بیشتره ک خودمو همونطور ک هستم قبول کردم

          عااااشقتونم

          تا درودی دیگر بدرود️️

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 31 رای:
        • -
          ابراهیم خسروی گفته:
          مدت عضویت: 1365 روز

          بسم الله الرحمن الرحیم

          خدایا بر قلبم و بر قلمم جاری شو.

          کامنت سنگین است!

          چندین بار خوندن نیاز هست تا درک و فهمش و قدرت حضمش حاصل بشه!

          من مگه میتونم با تشکر کردن ،با تحسین کردن، با قربون صدقه رفتن حق مطلب رو نسبت به شما ادا کنم!

          میدونی از چه حس و حالی میگم!

          تو یه جمله حسی که بهت دارم رو بهت میگم!

          حسی که به استاد عباسنمش داری،من همون حس رو بهت دارم سعیده جان!

          همون نگاه رو به شما دارم!

          چه درخواست سختی خدا از زبونه تو برا من داره!

          میگه بنویس!؟

          از چی بنویسم!؟

          از معجزه هاش!؟

          از کدومش!؟

          از خرید خونه کلید اول با 2 میلیون یا اجرای سنتور جلوی 500 نفر بدونه به اندازه یک لیوان آب پر کردن زحمت بکشم!؟

          از ازدواج با شخصی بگم که تمامه ویژگی های دلخواهم رو داشت،یا استخدام شدن در شرکت فولاد خوزستان!؟

          از برنده شدن تو قرعه کشی ایران خودرو بینه 2 میلیون نفر با 2 بار ثبت نام کردن،یا هدایت شدن به جاهای زیبا در مسافرت که حضمش برای دیگران سخته!؟

          از طریقه ی جدا شدن از همسر سابقم بگم یا جلوگیری از حادثه ای که نزدیک بود چند نفر رو بکشم!؟

          یا از بییینهایت لطف هاش که منه ناسپاس و منه مغرور همه رو یا نادیده گرفتم یا اینکه سینه سپر کردم و گفتم ممممن بودمممم!!!

          ممکن هستتتتم!!!

          برید کنار!

          من اومدم!؟؟!؟!؟!

          گفتن از خدایی که میگه اگه دریا ها جوهر شوند و درختان قلم شوند نمیتوانند شکرگزاری نعمت های من رو بجا بیاورند چگونه من میتونم معجزه هاشو بیاد بیارم!؟

          من روزهایی بود که یه هودی ماله پسر عمم بود و چون اندازه اش نبود میخواست پسش بده به مغازه داره، من گفتم بزار بپوشم ببینم بهم میاد یا نه!

          وقتی پوشیدمش انقدر اون لباس رو دوست داشتم و بهم میومد که تاحالا از داشتنه هیچ لباسی به اندازه ی اون هودی خوشحال نشدم!

          اما یه غصه ی بزرگی تو دلم بود وقتی اون لباس تنم بود چون میدونستم باید اون لباس رو از تنم در بیارم و پسش بدم!

          چون پول نداشتم برای خریدنش!

          این شرایط برمیگرده به کمتر از 2،3 سال پیش!!!!

          الان چی!؟

          تو همین زمستون بالای 10 میلیون فقط من هودی و کاپشن خریدم و اینقدر پول تو حسابم بود که حتی 1٪هم له فکره تموم شدن یا کم شدنه پولم نبودم!

          یادمه تو اوجه نابودیه روابطم گفتم خدایا چطور برای اینکه حضرت ابراهیمت رو قلبش رو مطمئن کنی به قیامت ،بهش نشونه دادی و بهش گفتی که چندتا پرنده تکه تکه کن و بزار روی کوه ها اما برای من نمیتونی نشونه بفرستی تا باورت کنم که روابطم رو تغییر بدی!؟

          منم نشونه میخوام!

          گفت چجوری بهت ثابت کنم که هواسم بهت هست و وقتی حرف میزنی صداتو می‌شنوم!؟

          گفتم من تو قرعه کشی ایران خودرو ثبت نام میکنم و اسمم رو دربیار!

          درسته که به پولش نیاز دارم اما به عزت و جلالت قسم میخوام یه نشونه باشه که صدامو میشنوی وقتی در مورد روابطم باهات حرف میزنم، چون شیطان بهم میگه خدا تو این قضیه دخالت نمیکنه!

          بهم ثابت کن که شیطان داره بهم دروغ میگه!

          به خدای واحد قسم من با بار دوم ثبت نام تو قرعه کشی ایران خودرو سمند سورن پلاس برنده شدم!

          یادمه داشتم کامنت یکی از دوستان رو جواب میدادم که برام پیامک اومد که

          مشتری گرامی!

          آقای ابراهیم خسروی

          شما در قرعه کشی ایران خودرو برنده ی یک دستگاه سمند سورن پلاس شده اید!!!!

          همونجا گوشی از دستم افتاد و ناخودآگاه به سجده افتادم و گریه کردم!!!

          هییییچکس باور نمی‌کرد که با 2 بار ثبت نام کردم بیته 2 میلیون نفر من برنده بشم!!!

          روزی بود که گفتم ای آسمان ها و ای زمین و ای درخت ها!

          شما شاهد باشید من با خدای خودم عهد بستم که سهمه خودم رو انجام بدم و به خدا توکل کنم تا روابطم تغییر کنه!

          و صدای خدا رو شندیم که گفت باشه!

          و همسری که می‌گفت مگر جنازه ام رو از این خونه ببرن بیرون …

          بهم الهام شد که بجای ماهیانه 10 میلیون، 5 میلیون به همسرت پول بده!

          گفتم خدایا چه ربطی داره به درخواستم!؟

          گفت هرچی که تاحالا انجام نمیدادی الان باید انجام بدی و با اینکه سختم بود اما انجامش دادم و همین موضوع باعث شد همسر سابقم مهریه اش رو بزاره اجرا!

          من هنوز به خانواده ام نگفتم چون خیلی برام سنگین بود که اونها رو ناراحت کنم!

          اما پدرم زنگ زد گفت دارم میام اهواز پیشتون.

          گفتم چرا!؟

          گفت میخوام ماشین بخرم و هماهنگ کردم با طرف،فردا بیام ماشین رو بخرم و برم قیمت و…هم توافق کردیم.گفتم باشه.

          پدر مادرم اومدن اهواز و فروشنده ماشین زنگ زد به بابام که سند ماشین به اسمه خواهرمه و خواهرم امروز رفته کربلا و باید بمونی تا یک هفته دیگه خواهرم بیاد!

          و جالب اینجاست اون شخص بییینهایت آدمه محترمی بود و خودش متعجب بود که آخه چطور میشه که من یادم نباشه که سند ماشینم به اسمه خواهرمه!

          و یا اینکه چطور خواهرم همون روزی که رفت از من خدافظی کرد!؟

          چرا زودتر بهم نگفت که انتقال سند رو انجام بدیم!!

          بابام که بدش میاد از اهواز میخواست زود برگرده قلبش آروم میشه و میگه باشه یک هفته میمونم!

          و تو اون یک هفته همسر سابقم اسرار شدید میکرد که باید به خانواده ات بگی که مهریه ام رو گذاشتم اجرا،چون ایشون میدونست نقطه ضعفم خانوده ام مخصوصا بابامه!

          و 1 روز مونده بود که بابام بره شهرستان جریان رو بهش گفتم و پدرم یا خانواده ی همسرم جریان رو درمیون گذاشت و همون شخصی ‌‌که گفت نمیزارم جنازه ام رو هم از این خونه ببرید بیرون،خودش خیلی محترمانه و شیک کیفش رو بست و رفت از اون خونه و از اون شب دیگه رابطه ی ما تمام شد!

          چند وقت بعد که از کنار اون درختا رد شدم خندیدم و گفتم بچه ها خدا به وعده اش عمل کرد!

          خدا خلف وعده نکرد!!!

          من روزی که رفتم دلفین رو دیدم قلبم رفت براش

          واااااقعا هیچ ماشینی رو تاحالا اندازه ی دلفین دوست نداشتم!

          اما دیدنه دلفین فقط 120 ثانیه زمان برد چون یه زن و شوهر دیگه زودتر از من اومده بودن گفتن ما این ماشین رو میخوایم!

          منم ضد حال خوردم و مثله همیشه شروع کردم به پیاده روی و با خدا حرف زدن بهش گفتم تو که میدونی من چقدر اون ماشین رو دوست داشتم!

          چرا بردی نشونم دادی وقتی که قرار نبود ماله من باشه!

          یا یکی بهتر از اون رو بهم بده یا خودش رو بهم بده!

          بهم گفت زنگ بزن با صاحب ماشین!

          گفتم ماشین رو فروخت که!

          گفت زنگ بزن!

          گفتم خوده صاحب ماشین گفته معامله مون جور دیگه !

          گفت زنگ بزن!

          (میخوام بگم ذهن همیشه دلیل منطقی میاره برای مقابله با الهام خداوند!)

          وقتی خدا بهم گفت زنگ بزن یاده زن وشوهره افتادم که تو ماشین نشسته بودن و چسبیده بودن به ماشین و اسرار میکردن که ما ماشین رو میخوایم و بریم معامله اش کنیم اما چکار میکردم که خدا کلام خودش رو بالا برد!

          زنگ زدم به صاحب ماشین گفتم معامله تون جور شد!؟

          گفت آره 5 میلیون هم بیعانه دادن تت‌ فردا بریم دفتر خونه!

          اما آقای خسروی چون قوله ماشین رو به تو داده بودم فردا ساعت 10 صبح زنگ بزن شااااااااید 1٪ معامله کنسل بشه!

          چون من تحت هر شرایطی فردا باید پول تو حسابم باشه!

          گفتم باشه!

          حالا من 60 میلیون پول کم داشتم،روز پنج شنبه هم بود و من اون روز صبح کار بودم و روی جرثقیل!

          و عملا اگه معامله هم کنسل میشد نه پول داشتم اندازه ی ماشین نه میتونستم کارم رو ول کنم و برم ماشین رو معامله کنم!

          اما گفتم ببینم خدا میخواد چکارکنه!

          ساعت 10 زنگ زدم گفتم آقا چکار کردی برا ماشین!

          گفت آقا بیا ماشین رو ببر!!!

          گفتم چطور!؟

          گفت اون مشتری برگشتنی تصادف کردن و وقت ندارن بیان و منم عجله دارم!!!

          گفتن باشه!

          زنگ زدم چند جا پول قرض کنم هیچکدوم نداشتن!

          زنک زدم داداشم گفتم برو ماشین رو معامله کن من سرکارم، پولامم تو حساب داداشم بود!(عزیزه دلم)

          حالا اینحا رو داشته باش!

          داداشم میره بانک،60 میلیون از جیب خودش میزاره پول دلفین رو کامل به حساب اون آقا واریز میکنه،بعد میرن ماشین رو قولنامه میکنن ،بعد دلفین رو میبرن خونه!

          و من از سرکار مستقیم رفتم خونه ی داداشم بدونه کوچکترین زززحمت،سویچ دلفین رو داداشم با احترام بهم داد و الآن عشششق میکنم با دلفین!!!

          یعنی بیا ببین من چه تلاشی کردم!؟

          ببین من چه برنامه کردم!؟

          بین چه پولی جور کردم!؟

          ببین چه تقشه ای کشیدم!!!

          منه جاهل برا 60 میلیون به چند نفر زنگ زدم در صورتی که خدا پشت صحنه پول رو برام جور کرده بود!!!

          خدایا میشه من قربونت برم!؟

          میشه یه لحظه برا وقت بزاری دورت بگردم!؟

          میشه من ببوسمت!!!

          دردت تو جونم

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 83 رای:
          • -
            پاکیزه بارکزی گفته:
            مدت عضویت: 831 روز

            عاشق خدایت هستم که اینگونه زیبا برایت خدایی میکند

            سلاممم رفیق جان !!!!!!

            من میدانم حال دلت عالی عالی عالی هست

            بگو چرااا ؟

            چون با خواندن کمنتت من رفتم روی ابرا در آغوش پر مهر خدا

            و به گفته سعیده جانم کله مبارکش را بوسیدم و گفتم دمت گرم که این قدر زیبا خدایی میکنی

            دمت گرم که بنده نوازی مشهور هستی

            دمت گرم که هوای ما را داری.

            دمت گرم که فراموش ما نمیکنی

            دمت گرم که هستی

            دمت گرم که قدرت دست خودت هست

            دمت گرم که روی ما غیرت داری

            دمت گرم که عشق هستی خدا !!!!!!!!!!!!!!!!

            دمت گرم که خودت ریسی

            و ((خدا هم چشمک زد و گفت بیبیین جان و دلم من با حال کردن تو حال میکنم ))

            خدا خودش میداند خودت با یاد آوری این معجزات چی احساسی داشتی در قلبت ؟

            الهی که این حال و احساس همیشه پایدار باشه در قلبت

            اولا تشکرر که نوشتی و قلب ما را پر از ایمان به خدا کردی

            اون کمنتت که بود در باره شغلت !

            در یکی از قسمت های سریال سفر به دور امریکا نوشته بودی قلب های مان را با ایمان به خدای بزرگ رنگ رنگی کردی اقااای خسروی !!!!!

            واااااای حتی اون سوال یادم هست که نمیدانستی

            زرده !!!

            که جواب درستش بود

            خدا برایت گفت !!

            چقدررر کمنتت مثل این کامنتت عالی و پر از قدرت خدا بود

            نوش جانت که زنده گی ات پر از معجزات الهی هست

            که حتی در مغز های ما با خواندش قدرت خدا حک میشود

            خواستم تحسینت کنم

            که قدرت خدا را درک کردی و شجاعانه ازش درخواست میکنی

            چون خودم در درخواست کردن از خدا مشکل دارم

            با اون دیدگاهی انسانی بعضی وقتا متوجه میشوم که به خدا دارم نگاه میکنم

            که به زحمت میشه !!

            یا بد هست چون خدا میگه من را به خاطر این چیزا میشناسی

            من را به خاطر این چیزا میخواهی ؟

            میبنیی همین قدر خنده دار‌ هست :)

            چون از طفلی همینگونه که به آدما نگاه کردیم حالا در بزرگی متوجه شدم که به خدا هم همینگونه نگاه میکنم

            در حال ژورنال نویسی بودم در باره قدرت خدا مینوشتم با خودم حرف میزدم که همزمان کمنت خودت را هم دیدم

            به قلبم الهام شد که اینجا بنویسم دیگران هم بخواند و ایمان شان محکم شود به قدرت خدا

            به عشق خدا

            به ربوبیت خدا

            به بزرگی خدا

            به رحمان بودن خدا

            برووو‌ که بریم

            تا حالا متوجه نفس شدیم چی نعمتی بزرگی هست ؟

            میدانی حیاتی ترین چیز بشر نفس هست اگر نباشه زنده گی نیست

            بدون اینکه ما فکر بکنیم خودش می‌رود و میاید

            این بشر هر قدر پیشرفت کند هر قدر رشد کند نمیتواند به چیزی نفس بدهد

            به رباتی به بازیچه که بسیار شیک و مجلسی درست کرده اند

            ولی نمیتواند نفس بدهند

            خداوند این را مجانی و بدون زحمتی با عشق در اختیار ما گذاشته

            میدانی این نفس چی چیزی را ثابت میکند ؟

            اینکه بابا نترس من حواسم به تو هست

            تو حمایت شده هستی

            تو تحت حمایت من هستی

            بیبییین بدون اینکه تورا زحمت بدهم برایت نفس دادیم تو نفس میکشی و زنده هستی این چی لطفی بزرگ از سوی خداست

            حالا انجام کار های ما و رسیدن ما به خواسته های ما در مقایسه به قدرت نفس خنده دار نیست ؟

            انجام کار های ما برای خدا هیچ چیز نیست

            رسیدن ما به خواسته های ما برای خدا هیچ چیز هم نیست

            یا قدرت قلب متوجه شدی ؟

            چقدرر این قلب قدرتمند هست چقدررر قلب نعمت بزرگ هست

            چقدرررررررر قلب بزرگ‌ترین نعمت خدا به ما هست

            بدون اینکه فکر کنیم می تپد

            چی هدیه گران بهایی هست

            هر قدر هم ثروتمند باشی اگر قلبت از حالت طبیعی و سالم بودن خودش خارج شود دیگر با هیچ پول و قدرتی نمیتوانی به حالت طبیعی و سالم بودنش برگردانی

            ولی قدرت خدا رابیبیبین

            با عشق و‌ مجانی بدون زحمت این نعمت را در دسترس ما قرار داده

            دو شب پیش شوهر خواهرم خانه ما بود

            خدا را شکر آدمی ثروتمند با شخصیتی هست دوست های ثروتمند زیادب هم دارد

            از یک دوستش یاد کرد

            گفت خیلیی آدمی ثروتمندی هست چندین و چند آپارتمان شیک در ترکیه دارد و از پول و دارایی هایش زیادی که دارد یاد کرد

            باز گفت قلبش مشکل پیدا کرده بود

            (( ساعتی شده بود)) درست کار نمیکرد نمیدانم همین اصطلاح را بکار برد

            گفت چند روز پیش در سن جوانی فوت کرد

            من یک لحظه جا خوردم برای داشتن چنین نعمت بزرگ ( قلب ) که اصلا قدرش را نمیدانم

            با اون همه ثروت هم نتوانست قلبش را دوباره درست کند ولی قدرت خدا را بیبیین

            عظمت خدا را بیبییین

            خدا چگونه قلب را زیبا طراحی کرده و این قلب عالی منظم کار میکند

            قدرت خدا از تصور ما هم بالا هست

            من و مورچه را در نظر بگیر

            به من زحمتی وارد میشود

            مورچه را در بهترین شرایط قرار بدهم در جای که بی نهایت روزی برایش وجود دارد و اصلا تا اخیر عمرش خلاصی ندارد

            یا یک تکه چوبی که سر راهی مورچه هست و مانعی بسیاررررر بزرگ برای مورچه هست از سر راهش دور کنم

            آیا همان چوب مانع بزرگ برای منم هست ؟

            آیا به من زحمتی وارد میشود که از سر راهش دور کنم ؟

            نی !!!!!!!!!

            با یک پف هم میتوانم اون چوب را از سر راهی مورچه دور کنم

            یا مورچه را روی دست هایم بگیرم و به آسانی هر طرف ببرم

            یا روی شانه هایم قرارش بدهم

            به من سختی دارد ؟

            به من زحمتی وارد میشود ؟

            حالا عظمت من در برابر عظمتی اون رب جهان هیچی هم که نیست ولی من برای عقل انسانی خودم مثال زدم که بهتر درک کنم

            کار های ما و معجزات زنده گی ما برای خدا همین هست

            هیچی ، هیچی ، هیچی هم نیست

            مسایل زنده گی ما برای ما بزرگ و بعضا غیر ممکن به نظر می‌رسد برای خدا که چیزی نیست

            هیچ چیزی برای خدا ناممکن نیست

            به کهیان و کهکشان ها نگاه کنیم !!!

            این تازه چیزی هست که ما میتوانیم بیبیینیم

            اون چیزی را که دیده نمیتوانیم خییلییی بزرگتر از اینا هست خیلییییی با عظمتر از این هاست

            چقدررررر خدا قدرتمند هست

            تمام اینا را خداوند مدیریت میکند

            چقدررررر خدا نزدیک هست

            با اون عظمت بزرگش میاید بدون غرور بدون تکبر به اندازه ما کوچک میشود

            باز نگاه کن هنوز هم ما ناز میکنیم

            اون میشینه سال ها ناز ما را میکشد تا یک بار ازش کمک بخوایم

            تا یکبار صدایش کنیم !!!!

            سال ها با جور لیلا ساختی

            من کنارت بودم و نشناختی

            سوختم در حسرت یک یا ربت

            غیر لیلا بر نیامد از لبت

            چقدررررر خدا مظلوم هست

            چقدررررررر خدا مهربان هست

            عاشتقم خدا

            من نازت را میکشم

            خودم سال های سال نازت را میکشم

            خدایاااا خودم خریدارت هستم

            بیبیین باز من میایم در مقابل چنین عظمتی شک میکنم !!!!

            میشود ؟

            نمیشود ؟

            چی وقت میشود ؟

            خدا فراموش نکند ؟

            پاکیزه تو قدرت خدا را فراموش نکن

            بدان که با چی عظمتی رو به رو هستی

            همش باید اعتماد عمیق به خدا داشته باشی

            اعتماد هم از این میاید که بدانی که اون خیلییییییییییییییییییییی خییلیییییییییی خیییییییییلی قدرت دارد

            بعد که به قدرتش ایمان اوردی و درک کردی اعتماد میکنی

            هنر زنده گی کردن هنر اعتماد کردن هست

            اعتماد نداشته باشی به گفته سهیل سنگرزاده تف هم در کف دستت نمیگذارد

            چقدررر این بشر زیبا و خنده دار میگه

            راستی هم که همه چیز اعتماد هست

            او میتواند

            او قادر مطلق هست

            او دانا ‌حکیم هست

            او کارش را بلد هست

            او آگاه و حکیم هست

            او خیلییییییییییی قدرتمند هست

            خواسته های تو هیچی هم برایش نیست

            خدای عزیزم من تسلیممم

            خدایااا من اجازه میدهم برایت که زنده گیم را خودت مدیریت کنی

            خدایااااااااا !!!!

            به وقت تو ، نه به وقت من

            به اراده تو ، نه به اراده من

            به طریق تو ، نه به طریق من

            خدایااااااااا دوستتت دارم

            خدایااااا کروررر کروررر شکرت

            ابراهیم قشنگ!!!!

            الهی که به تمام خواسته هایت با عشق و شادی برسی و چنان غرق احساس سپاسگذاری و ذوق بشی که ندانی در زمین هستی یا روی ابرا و از هر لحظه که در این دنیا زیبا سپری میکنی لذت ببری و عشق حال کنی

            لبَّیک اللّهمّ لبَّیک، لبَّیک لا شریک لک لبَّیک، إنّ الحمد و النّعمه لک و الملک، لا شریک لک لبَّیک

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 34 رای:
            • -
              فیروزه گفته:
              مدت عضویت: 1063 روز

              سلام بریگانه معبود عالم هستی

              لبَّیک اللّهمّ لبَّیک، لبَّیک لا شریک لک لبَّیک، إنّ الحمد و النّعمه لک و الملک، لا شریک لک لبَّیک

              گوش به‌فرمانم و به‌سوی تو می‌شتابم، خدایا گوش به‌فرمانم و به‌سوی تو می‌شتابم، هیچ چیزی همتای تو نیست، گوش به‌فرمانم و به‌سوی تو می‌شتابم، فقط تو هستی که سزاوار ستایش و بزرگی هستی، تمام نعمت‌ها از جانب توست، همه چیز به تو تعلق دارد و تو بر همه چیز مسلط هستی، هیچ چیزی همتای تو نیست، گوش به‌فرمانم و به‌سوی تو می‌شتابم

              سلام بر ‌پاکیزه پاک دل

              پاکیزه عزیزم لبیک……. بار سوم هست دیدم و نوشتم دیشب سعیده نورانی برام فرستاد قلبم را به آتیش کشید…….

              پاکیزه جونم آسمون چندمی آدرس بفرست زیبا رو ..چندتا فرشتهای دور و برت را بفرست بیان ما هم ببرن بالا بالاها….‌‌‌

              لبیک گویان میام سمتت معبودم من کسی جز تو ندارم.‌‌‌‌…..من تو را انتخاب کردم گوش به فرمان توام….مرا بپذیر….

              وقتی نوشته هاتا میخونم حرف های خودم برام تکرار میشه ی وقتا بس خودشه دلم‌‌میخواد محکم بغلت کنم انگار خودم دارم میگم نمیدانی چه حس عجیبی دارد ،نمیدانی چه اعتمادی داره ،فقط میتونم بگم شهادت میدم که تنها معبود جهان رب هست .

              تنها قدرت جهان رب هست

              تنها هماهنگ کننده رب هست

              تنها عاشق رب هست

              تنها تپنده قلبم رب هست

              تنها پناه دهنده رب هست

              تنها خریدار نازهام رب هست

              تنها رفیق من رب هست

              تنها شاد کننده قلبم رب هست

              حسبی الله و نعم الوکیل رب هست

              تنها و تنها و تنها ……..بقیه دستای خودشن

              این تیکه از متن باز یادم آورد حواسم هست،صداتا دارم ….میبینمت ،میشنومت رهات نکردم قسم به کل جهانم کنارتم فیروزم ……

              از دیروز تا حالا با حرفاش با قدرتش مرا به سجده انداخته ،سجده میکنم در برابرت خداوندم …من هیچم من فقط ی عاشق مثل تو دارم خدام همین .

              قدرت خدا از تصور ما هم بالا هست

              من و مورچه را در نظر بگیر

              به من زحمتی وارد میشود

              مورچه را در بهترین شرایط قرار بدهم در جای که بی نهایت روزی برایش وجود دارد و اصلا تا اخیر عمرش خلاصی ندارد

              یا یک تکه چوبی که سر راهی مورچه هست و مانعی بسیاررررر بزرگ برای مورچه هست از سر راهش دور کنم

              آیا همان چوب مانع بزرگ برای منم هست ؟

              آیا به من زحمتی وارد میشود که از سر راهش دور کنم ؟

              نی !!!!!!!!!

              با یک پف هم میتوانم اون چوب را از سر راهی مورچه دور کنم

              یا مورچه را روی دست هایم بگیرم و به آسانی هر طرف ببرم

              یا روی شانه هایم قرارش بدهم

              به من سختی دارد ؟

              به من زحمتی وارد میشود ؟

              حالا عظمت من در برابر عظمتی اون رب جهان هیچی هم که نیست ولی من برای عقل انسانی خودم مثال زدم که بهتر درک کنم

              کار های ما و معجزات زنده گی ما برای خدا همین هست

              راستی پاکیزه جونم زیبا روی من(چه پروفایلی، چه نوری،چه لبخندی) ،این پیغام بار سوم هست از طرف تو برام تکرار میشه که یادت نره ،یادت نره ،یادت نره نگرانی را رها کن ….‌‌

              دوستت دارم زیبا رو بابت زیبا رویت و قلب نورانی همیشه وصلت این اهنگ تقدیم وجودت …لطفا با رقص باشه و وصل…….تقدیم به پاکیزه گلی ….

              زیبای سیه چشم من ای چشمه ی آبی

              چشم تو خبر میدهد از خانه خرابی

              تو ماه شب چهاردهی در شب تارم

              من چله نشین توام و تاب ندارم

              گلی جان گلی جان خرابم از تو چه پنهان

              سیه چاله ی من شو امان از آن دو چشم

              گلی گلی گل کند گلی گلی گل کند…

              کسی بچیند تورا مگه دلم تحمل کند

              گلی به مو گل بزن فقط به من زل بزن…

              به دست من دست بده آخ به قلب من پل بزن

              گل سرخی دادی دستم از همان روز عاشقت هستم

              پاکیزه عزیزم زیبا رو دوستت دارم چند بار خواستم برات بنویسم تا امروز نوشتم و ممنونم برای پیامات که به دل میشینه گلی…..که از عشق معبودم میگی گلی.‌‌‌‌..‌‌

              در پناه رب جهان لبخندت پر از شادی

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
        • -
          محمد حسین گنجی گفته:
          مدت عضویت: 894 روز

          سلام استاد عزیز.

          سلام دوستان توحیدی من و به قول آقای نارنجی ثانی هم اهلان خودم.

          سلام سعیده خانم.

          و امروز مینویسم…

          می نویسم از سال های طولانی مقایسه خودم با همه اطرافیان در آن موضوعی که از نداشتن آن نعمت رنج می بردم.

          عجله نکن در ادامه میفهمی کدام نعمت را می گویم…

          11 سال نمی دانستم پدر بودن یعنی چه.

          وقتی میدیدم پدری فرزندش را بغل میکند و می بوسد، حسرت می خوردم(فرکانس دوری از خواسته) و پر از درد میشدم.

          چاره ای نیست باید از تضادهای قبلش هم بگویم.

          سوالم همیشه از خدا این بود، چرا من چرا من نباید لذت پدر بودن را بچشم.(فرکانس دوری از خواسته)

          احساس گناه داشتم(فرکانس دوری از خواسته) و فکر می کردم بخاطر گناهان گذشته من فرزند ندارم.

          به خدا می گفتم من به هیچی ولی همسرم که گناهی نکرده که باید بخاطر من عذاب بکشد.

          نعمت هایم را نمیدیدم و تمام توجهم بر ناخواسته زندگی ام بود.

          استاد در این فایل می گوید، همیشه مشکل از ماست و ما باید سمت خودمان را درست انجام دهیم و خداوند همواره در حال اجابت است.

          بعد از 11 سال، نور توحید با کلام این مرد بر قلبم تابید و من فهمیدم که سال ها مشرک بوده ام و خداوند منبع خیر است و هر چه ایراد است از من است و رب یکتا ایرادی ندارد، هم من هم همسرم متعهد شدیم که احساسمان را خوب نگه داریم و این مسیر جدید را هم به عنوان آخرین راه بپیماییم. من می خاستم فرمانروای کیهان را رب یکتا را خالق خودم را امتحان کنم و او بیشتر از من برای اجابت درخواستم مشتاق بود و دست کشیدن من از شرک و اینکه برای اولین بار در عمرم تنها او را پرستیدم و تنها از او یاری خواستم و همین کافی بود که او چشمش را بر روی جهالتم ببندد جهالتی که هنوز به اجابت فرمانروای کل کیهان ایمان کامل نداشت قدرتی که تمام زمین و آسمان ها را در 6 روز خلق کرده بود ، اما این کنار گذاشتن شرک و ایمان به یگانگی رب العالمین کافی بود ‌که درخواست من اجابت شد و پس از شش ماه استمرار در مسیر ، همسرم باردار شد و خداوند فرزند دوقلوی زیبا و سالم و فوق العاده به ما عطا نمود.

          فهمیدم‌می شود.

          فهمیدم می دهد.

          فهمیدم غیور است فقط باید از او بخواهی.

          راه را پیدا کرده بودم.

          باز هم خواستم ، خانه بزرگ و لاکچری خواستم و به من داد.

          عزت و عابرو بمن داد.

          شیفت کار من تغییر کرد و الان تغییری جدید در راه است.

          دارم روی کنار گذاشتن شغل کارمندی کار میکنم.

          و نشانه های کار جدیدم پدیدار شده.

          احداث رستوران گلخانه ای

          من نزدیک است.

          و نشانه هایش آشکار شده.

          همه این ها از عید 1400 تا الان رخ داده در کمتر از چهار سال.

          و الان دارم وارد مدار جدیدی به اسم فضل الهی میشوم.

          فضل همان چیزیست که حتی در زمان شرک از دادن نعمت به من خودداری نکرد و الان که یکتاپرست شده ام می خواهد از فضلش یک زندگی سلیمانی برایم رقم بزند .

          حضرت سلیمان هم او را وهاب خواند وهاب چیزیست که از فضل خداوند جاری میشود.

          و مدار فضل مدار فوق العاده ایست که با سپاسگذاری و احساس عمیق سپاسگذاری رابطه مستقیم دارد.

          وقتی به مدار فضل نزدیک میشوی جنس الهامات تغییر می کند.

          و خداوند به وسیله الهاماتش سپاسش را به تو عطا می کند.

          چون نمی تواند از قوانینش عدول کند.

          چون در کنار فضل، عدل هم دارد.

          و طبق قانون تو باید سپاسگذار باشی تا بتواند نعمت هایش را به پایت بریزد.

          همه شما دوستانم را به آغوش رب یکتا می سپارم.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 31 رای:
        • -
          فاطمه سليمى گفته:
          مدت عضویت: 1758 روز

          بسم الله الرحمن الرحیم

          …وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً «2»

          و هرکس که از خدا پروا کند، خداوند براى او راه بیرون شدن و رهایى (از هر گونه مشکل) را قرار مى‌دهد.

          وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْ‌ءٍ قَدْراً «3»سوره طلاق

          و او را از جایى که گمان ندارد روزى مى‌دهد و هر کس بر خدا توکل کند، او برایش کافى است. همانا خداوند کار خود را محقق مى‌سازد. همانا خداوند براى هر چیز اندازه‌اى قرار داده است.

          —————————

          سلام سعیده جانم

          سلام نور خدا

          سلام عبد صالح خداوند

          سومین سالگرد تولدت در سایت توحیدیمون مبارک

          سپاسگزارم ازت و تحسینت می کنم برای همه کامنتهای زیبا و کاربردی و آموزنده ات

          کیف می کنم از خوندنشون

          دلتنگت شده بودم سعیده دوست داشتنیم دیدم خودت دعوت کردی که زیر این کامنت از اتفاقات خوبی که خدا برامون رقم زده بنویسیم گفتم خیلی هم خوبه منم همینجا بنویسم

          راستش اولش یه کم فکر کردم چیز خاصی بنظرم نیومد! ببین چقدر این ذهن چموشه ولی کم کم بیاد آوردم:

          اینکه یه وقتی بود اول ازدواجم وضعیت مالیمون چندان خوب نبود(البته از نظر من که تو خونه پدری وضعیت بهتری داشتم)  همسرم یه کارمند ساده بود

          و پدر و مادرم به هر بهانه ای مثل عیدها و تولد پیامبر و امامهاو.. برام هدیه میدادن بصورت عزتمندانه، اینا کار خدا بود همون خدایی بر بنده هاش خیلی مهربونه نمیخواد من در رنج و سختی باشم

          یه مورد دیگه هم اینکه چند سال پیش یه بار داشتم گوشت خورد می کردم  با چاقو، یه ذره بغل انگشت وسطیم برید فقط یه ذره منم فکر کردم چیز مهمی نیست، عصرش دیدم کم کم داره قرمز میشه و این قرمزی شروع به گسترش کرد از انگشتم گذشت به کف دستم رسید و همینجور پیشروی کرد بطرف مچ دستم یه نوار به پهنای دو سه سانت و از دستم بسمت بالا رفت بعدش احساس کردم تب دارم رفت رسید تا نزدیک زیر بغلم و جای بریدگی هم به اندازه ناخون شست ورم کرد و برجسته شد حالا کاری ندارم که جاریم بعداً گفت این درست شبیه چشمه شما چشم خوردی! خدا رو شکر که از اول هم اعتقاد چندانی به چشم زخم نداشتم، دیگه غروب با همسرم رفتیم اورژانس و بستریم کردن یه چیزای مبهمی هم گفتن انگار خودشونم درست سردر نیاورده بودن گفتن باید آزمایش خون بگیریم ببینیم چیه…

          همون موقع خدا به دلم الهام کرد(الان میگم الهام وگرنه اون موقع الهام خانمو نمیشناختم اصلاً خخخ) که به دکتری که از آشناهای دورمون بود و چند باری هم پیشش رفته بودم و قبولشم داشتم زنگ بزنم زنگ زدم گفت ولش کن بیمارستانو بیا پیش خودم، ما هم از بیمارستان رفتیم مطب دکتر، و خیلی سریع دست بکار شد قسمت برآمده رو شکاف داد و داخلشو خالی کرد، و پانسمان کرد همین! به همین سادگی گفت تمام شد برو خونه

          کارای خدا به همین سادگیه

          چیزی که داشت منو به کشتن میداد با یه ایده ساده که به فلان دکتر زنگ بزنم  ورق برگشت و در عرض شاید پنج دقیقه انگار آب رو آتیش شد و قرمزی بازو و دستم کم و کمرنگتر شد و ناپدید شد

          موضوع دیگه که واقعاً معجزه وارانه بود در زمانی اتفاق افتاد که ما ارمنستان رفته بودیم و همسرم دچار حمله قلبی شد و رسوندیمش بیمارستان و مشخص شد گرفتگی رگ داره و باید آنژیو بشه، که داستانشو قبلاً گفتم، خدا بیاد پزشک معالج همسرم آورد که یک خانم دکتر ایرانی تو اون بیمارستان هست چون از اول یادش نبود،باهاش تماس گرفت و اون خانم دکتر اومد، و تمام کارهای ما رو راست و ریست کرد چه داخل بیمارستان چه بیرون از بیمارستان!!

          آیا من با عقل خودم میتونستم این خانم دکتر رو که کلاً تو بخش دیگری از بیمارستان بود پیدا کنم؟ هرگز امکان نداشت! اصلاً چند در صد احتمال این وجود داشت که در کشوری خارج از ایران در همون بیمارستانی که ما مراجعه کردیم یک دکتر ایرانی باشه، و تازه چند در صد احتمال این وجود داشت که ما باهاش برخورد کنیم؟!

          اینا همش کار خدا بود

          قربون این خدا برم من کار نمی کنه که، شاهکار می کنه

          یه مورد دیگه هم یادم اومد

          اینکه یه وقتی حدود سه سال پیش همسرم ماهانه مبلغ دو میلیون تومن به کارتم واریز می کرد و بعد خدا بمن گفت که از همسرم درخوست کنم مبلغی رو که از اجاره آپارتمان دیگه مون در تهران می گیریم(هم آپارتمانی که توش زندگی می کنیم و هم آپارتمانی که اجاره میدیم بنام منه) به کارت من واریز بشه، منم درخواست کردم اولش براش سنگین بود زیر بار نرفت، منم رهاش کردم و به خدا سپردم، یکی دو ماه بعد خود همسرم بمن گفت موقع تمدید سالیانه قرارداد اجاره به مستاجر میگه که پول اجاره رو به کارت من واریز کنه

          الان من خیلی شیک و مجلسی و بدون اینکه شغلی داشته باشم، ماهانه 30 میلیون خدا کارتمو شارژ می کنه!

          قدرت خداوند بی انتهاست هیچ محدودیتی نداره

          و حالا دیگه با دیدن موارد قبلی ایمانم قویتر شده که

          همون خدایی که تو اون موارد دستمو گرفته و تنهام نزاشته و کارا رو برام انجام داده،

          همون خدای دارای قدرت بی انتها درخواست های حالا و بعد از اینم رو هم میتونه اجابت کنه

          خدایا با تمام قلبم ازت سپاسگزارم عاشقتم

          سعیده جانم عاشق تو هم که هستم خودت اینو خوب میدونی بوسه بروی ماهت میزنم

          ازت متشکرم که باعث این صلات پر برکتم شدی

          در پناه نور آسمانها و زمین شاد و سلامت و سعادتمند باشی

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
        • -
          امین زندی گفته:
          مدت عضویت: 1042 روز

          به نام خداوند جان

          سلام بر بنده توحیدی الله الهی شکر که من هدایت شدم امروز به کامنتهای زیبای شما و اقا ابراهیم عزیز

          نمیدونم از کجای نتایج شما بگم اما تمامی این کامنت شما ی صلات ی قوی کننده ایمان برای من بود که فثط خشکم زده بود از این کامنت از این نتایج وابعا بینظیر بود نوش جانت این همه اسانی وقتی ی نقر اینقد شجاعت داره پس نوش جانش

          و اما میخوام از نتایجی بگم که ایمان خودم قوی بشه از جایی که نور الهی بر من تابید و بار سنگین از دوشم بر داشت

          17 شهریور ماه 1400 جایی که سلامتی دوباره استارت خورد و در شهریور همون سال من به طور اتفاقی با استاد اشنا شدم و و در ضرب اولبدون اینکه فایلی از استاد گوش بدم دوره سلامتی رو خریدم قشنگ یادمه چی شد و حتا من فکر کردم 500 تومن اما هزینه اون موقع که من اومدم تو سایت 5 میلونو 600 هزار تومان بود

          و من پول پیش خونم تو حسابم و دوره رو خریدم و روانشناسی 1 و من استارت زدم با سلامتی از همون اول کله شق گفتم من دیگه دارو استفاده نمیکنم و نکردم و اما روزای اول حال بدی اما هروز که میگذشت به سمت بهبود میرفتم

          تا سلامتی به من داده شده با دوره سلامتی

          بعد با اموزهای روانشانسی ثروت 1 بیشتر از 200 میلیون پول از همون کاری میکردم به دست اوردم الا هم نمیدونم چطوری فقط به دست اوردم و ماشین خریدم و اما هنوز قرضی چکی کار میکردم تا همسرم گفت خواب دیدم که بابات همرور جمع کرده بود تو ی باغ و خودش رو نشون داد مثل ی گل رز باز شد و خشک شد ریخت و بعد ی دونه رو نشون داد که گفت این امین که رشد میکنه میاد بالا و همین الا که دارم میگم مو به تنم سیخ میشه

          و بعد که وسایل خونه زندگی که رفت تو پارکینگ خونه پدر خانمم به تضاد و مشکلی برخورده بودیم و باهم

          و بعد دوره عشق مودت رو خریدم و اروم اروم همه چی بهبود پیدا کرد و پدر خانمم ی واحد خونه داشت داد و ما رفتیم درستش کردیم و دوباره رفتیم زیر ی سقف و زندگی کردیم

          و بعد روز به روز بهتر شد اوضاع من گفتم باید بهتر رشد کنم سال1402 من از کارم که شراکتس بود اومدم بیرون و فقط دوره هزیدم که رو خودم کار کنم با 12 قدم شروع کردم

          و بیکار هم بودم

          سهم خودم رو اجاره دادم و تمرکزی 12 قدم کار کردم

          اما کامنت گذاشتن بلد نبودم واقعا چون درک نمیکردم و شاید هم کمال گرابودم جسته گریخته کامنت میذاشتم

          پول میومد خیلی بیشتر از اون چیزی که فکر کنم

          چند ماهی گذشته من هنوز دنبال علافم لودم چند تا کارم کردم اما اونی که من میخواستم نبود که نبود تا رفتم تو کار املاک اینارو کسی میگه که متاهل هم بود اما چون الگو استاد بود دنبال بهانه نبود اصلا کله شق بود به معنی واقعی کلمه

          و من خوشم اومد از املاک تو هفته سوم من کلی پول دراوردم اینجوری چسبیده بودم بهش

          حتا کلاس هم میرفتم و اما هم زمان هم همسرم هی میگفت نرو برگرد به کارت قبلیت تو سهم داری اونجا اولش مقاومت بود تا خودم خواب دیدم و باید برمیگشتم و من دیگه مطمئن بودم خدا داره بام حرف میزنه و بدجوری هم داشت میگفت برگرد و مت برگشتم دلها برام نرم شد و اون عید گذشت

          اما با کول باری از بدهی سال 1403 اغاز شد و اون خدا گفت تو نباید خودت رو جابه جا کنی تو رو خودت کار کن من جاتو عوض میکنم

          بدهی پرداخت کردن ها شروع شد

          سال 1403 ی کارت بانکی به من داده شد و شروع کردم بد6ی دادن

          و اما شرکای من هی ی سری اعمال انجام میدادن و من واقعا الا که بهش فکر میکنم نمیدونم چرا اما خدا میدونه طوری شد که باهم بد شدن و یکی داره از برج 11 جدا میشه و قرار دادنوشتیم براش چون من خواستم از خدا که این کار مستقل برای خودم بشه تصمیم گیرنده خودم بشم و الا بیشتر تصمیم ها به عهده خودم شده

          و اما بدهی ها سنگین پرداخت شده و اندکی مونده اونم مرداخت میشه

          به تازگی ی زمین داشتم که مال پدری بوده فروخته شده

          دوتا دستگاه خریدم برا کارم ی فاز جدید شروع کردم و خیلس راره خوب پیش میره به لطف خداوند

          و اما رابطم طوری پیش رفته الا اومدم جایی روی خودم تو تنهایی دارم روی خودم کار میکنم

          و وقتی همه چی درست بشه دربارش تو سایت مینویسم و الا حالم خیلی عالیه و قلیم فوق العاده ارومه مخصوصا الا

          ممنونم ازتون برای این جریان زیبایی که تو کامنتتون به راه انداختی خانم شهریاری

          درپناه حق شاد سالم سلامت و ثروتمند باشید

          استاد جانم برای فایل جدید هم از شما سپاس گذارم

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
        • -
          مصطفی شاه محمدی گفته:
          مدت عضویت: 1158 روز

          لبَّیک اللّهمّ لبَّیک، لبَّیک لا شریک لک لبَّیک، إنّ الحمد و النّعمه لک و الملک، لا شریک لک لبَّیک.

          بسم الله الرحمن الرحیم

          بنام خداوند بخشنده مهربان

          خدایا شکرت که هرآنچه دارم ازآن توست و توسط تو به من داده شده است.

          سعیده عزیز ونازنین سلام

          بعد مدتها کامنت ارزشمند و توحیدی شما منو واداشت که براتون بنویسم .

          توی خواب دیده بودم که لوحی رو یا نوشته ای رو باید تغییر بدید یا باید تغییر کنه و توی کامنتی هم براتون نوشتم نمیدونم خوندین یا نه . که البته الان جزئیات خوابم یادم نیست و این خواب قبل از داستان جدائی شما بود .

          امروز با خوندن

          لبَّیک اللّهمّ لبَّیک، لبَّیک لا شریک لک لبَّیک، إنّ الحمد و النّعمه لک و الملک، لا شریک لک لبَّیک.

          توی کامنت زیبای توحیدی شما یادم امد که بعداز خوندن یه کامنتی از سید علی خوشدل عزیز در سریال سفر به دور آمریکا که سید علی عزیزونازنبن از آیه های زیبای قرآنی نوشته بودن ومن با خواندن کامنت ایشان در شرایط و الهاماتی قرار گرفتم که توی ذهن من بصورت واضح و روشن وشفاف لبَّیک اللّهمّ لبَّیک، لبَّیک لا شریک لک لبَّیک، إنّ الحمد و النّعمه لک و الملک، لا شریک لک لبَّیک.

          گفته شد بارها و بارها و بارها ومن و من در شرایطی خودم رو میدیدم که لباس احرام پوشیده بودم و داشتم دور کعبه طواف میکردم واین زمانی اتفاق افتاد که حاجی های اونسال داشتن آماده میشدن برای رفتن به سفر حج وبرای من این اتفاق بصورت واضح و روشن مثل روز وزمانی که بیدار بودم اتفاق افتاد که این حالت روحانی رو زیر کامنت سیدعلی عزیز ونازنین نوشتم و الان با خواندن لبَّیک اللّهمّ لبَّیک، لبَّیک لا شریک لک لبَّیک، إنّ الحمد و النّعمه لک و الملک، لا شریک لک لبَّیک.یاد اون لحظات روحانی افتادم و گفتم براتون بنویسم و بعد از اون اتفاق و اون کامنت من دیگه کامنتی ننوشته بودم .

          یادمه سید علی عزیز توی کامنتی گفتن که ماشینی رو دیدن که پلاک 777 داشت و عدد هفت برای ایشون عدد خاصتی هست برای من هم هست .

          گفتم مگه میشه 777 . چه اتفاق قشنگی میشه منهم ببینم منهم دوست دارم این عدد رو

          صبحها ساعت 5 صبح میرم دوچرخه سواری بعد از دوره فوق العاده روحانی و ارزشمند و توحیدی دوازده قدم .

          زمینی توی شمال داشتم که مدتها بود میخواستم بفروشم

          یه مشتری برای خرید پیاد شده بود قرار بود برم شمال

          صبح با دخترم رفتیم دوچرخه سواری در واقع برای عشق بازی با خداوند که در دوره دوازده قدم بهم گفته شده و گفتم که اگه نشانه خوب دیدم زمین رو معامله میکنم و این جمله استاد که وقتی در مدار خوبی هستی نگران نباش هر کس که در مسیر تو قرار میگره خوبه و نکران نباش و هر معامله ای میکنی به سود تو تمام میشه

          وقتی داشتیم بر میگشتیم من یه خودر با شماره 555 دیدم گفتم پریا نگاه کن که هنوز در ذوق دیدن بودیم که پریا گفت بابا نگاه کن 999 و یک خودروی دیگه . از دیدن نشانه ها داشتم کیف میکردم که ببین قانون تمرکز و توجه همیشه بدون تغییر و ثابته و همیشه درست عمل میکنه

          تا خود شمال ما همه شماره های از 111 تا 999 رو اون روز بارها و بارها دیدم

          و زمین من بعد از مدتها به براحتی و آسانی وبسادگی بفروش رفت و من در تمام زمان نوشتم مبایعه نامه آرام و راحت و آسوده نشستم و هرآنچه که گفته شد و خواستن و شاید مواردی بود که من نمیخواستم ولی توجه به ناخواسته ها نکردم و در نهایت همه چیز به نفع من و آنچه که خواسته بودم تمام شد ‌.

          خدایا شکرت که هرآنچه که دارم از آن توست و توسط تو به من داده شده است .

          یکی از هزارن اتفاقی بود که وقتی سپردم به خدا و الله یکتا براحتی و آسانی و بسادگی با بهترین شرایط برام انجام شد اتفاقی که شاید قبل از انجام شدن انجامش شبیه معجزه بود و برای من اتفاق افتاد به بهترین شکل .

          خانم شهریاری عزیز همیشه قابل تحسین هستین و امیدورارم که درمسیر تحقق و رسیدن به خواسته هاتون همیشه با توکل به خداوند و الله یکتا در اوج حالت انرژی مثبت و توحید قرار داشته باشید .

          وآرزوی من اینست که به همه خواسته هاتون براحتی و آسانی و بسادگی با بهترین شرایط طبق قانون جهان هستی برسید و خالق خیلی خوبی برای خلق زندگی دلخواه خودتون باشید .

          بینهایت سپاسگزارم برای بودن و نوشتن کامنتهای توحیدی تون درین حرم مطهر و توحیدی که بیشتر از خیلی از مساجد و معابد و … نام خدا درآن با عشق با احساس خوب با شوروشوق خیلی زیاد و ایمان باور گفته میشود.

          استاد عزیزم بینهایت از شما سپاسگزارم برای این همه توحید و عملگرائی و عشق و انرژی که با عشق دراین گستره جهان هستی پخش و گسترش میدی و مارو هم دعوت به فیض و بردن از این دریای بیکران الهی میکنی برای کسانی که بخواهند و در مدار دریافتش باشند.

          برای هر لحظه از زندگیتون نور و عشق و انرژی پول و ثروت و فراوانی سلامتی خوشبختی سعادت میخوام

          امیدوارم از هر لحظه از زندگیتون قشنگ تر جذابتر و لذتبخش تراز قبل باشه و انگیزه و شوروشوق و احساس خوبتون هر لحظه برای زندگی بهتر و بهتر و بیشتر و بیشتر بشه

          درپناه الله یکتا

          خدایا عاشقتم که عاشقمی

          مریم نازنین عزیز بینهایت از شما برای این همه انرژی مثبت که در گوشه گوشه این سایت توحیدی مینویسی و نور افشانی میکنی سپاسگزارم.

          لبَّیک اللّهمّ لبَّیک، لبَّیک لا شریک لک لبَّیک، إنّ الحمد و النّعمه لک و الملک، لا شریک لک لبَّیک.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
        • -
          جواد یوسفی گفته:
          مدت عضویت: 2732 روز

          سلام

          بقول کی نوشته بود خدا اشکتو در بیاره …

          باشه میام میگم

          من دیر وقته هیچی ننوشتم یا حداقل چیز بدرد بخوری

          اما این کامنتت چی بود نمیدونم چی داشت نمیدونم

          مینویسم

          هر چه بقول خودتون اومد

          یاحق

          تو یه شرایطی گیر افتاده بودیم سالهای حدود 97 و اینها چند تا تضاد در محل لوکیشن زندگی مون

          من سال 88 خودم خونه ساختم و از مستاجری در اومدم اما الان وقتش رسیده بود که دیگه بازم عوض بشه محل سکونت مون

          در یه عملیات انتحاری در یه شب زدم خونه رو فروختم البته قبل داشت

          قبلش هم این بود که یه زمین خیلی بزرگ در مرکز شهر نزدیک خونه مون با کاربری کشاورزی برام پیداشد …

          بزار حیفم میاد بقیه جوابا رو نخونم

          بزار یه وقت دیگه میگم چی شد

          یه کتابه واسه خودش

          فعلا شب خوش

          خوندم برگشتم

          این ابراهیم هم عالمی داره ها

          الحمدلله رب العالمین.

          هر کی یه عالمی داره و خدا رب همه این عالمینه اصلا به اندازه تمام آدما عالم وجود داره تازه خدا خدا هم وجود داره هر کی خداش یه شکلیه

          خلاصه ما زمین رو پیدا کردیم معجزه آسا و رفتیم برا قولنامه

          یه زمینی پدر خانمم به خانمم هدیه داده بودن با 115 تومن

          من هم اون رو همون شب فروخته و زمین بزرگه رو معمله کردم به 315 م تومن

          برای اینکه مقدار این عدد الان تو ذهنتون بیاد قیمت سمند بود حدود 70 80 تومن

          و من 200 میلیون تومان چک دادم برای 2 ماه دیگه دو تا صد تومن

          طرفم یه دختر از اقوام بود که با خواهر و مادر و برادرش با پولی که داشتند و پول این زمین یه خونه معامله کرده بودند تو مشهد و ضمنا از بابا یتیم بودند

          خلاصه

          من موندم و 200 م بدهی و کلی نجوا که حالا این زمینه چیه خریدی به چه دردری میخوره و الان 200 میلیون رو از کجا مخای بیاری و از این چرندیات

          و من نرسیده به موعد چکم رفتم مسافرت چقدرم خوش گذشت

          تو مسافرت همون بنگاه که اومده بود برای خونه میگفت به 200 تومن شانست مشتری اگه پیدا بشه خیلی خوبه شبی که برگشتم اومد در خونه با یه بنگاه دیگه یقه به یقه شدند سر اینکه کی خونه رو قولنامه کنه و 280 میلیون قولنامه شد همون شب

          و من قبل از تاریخ چکها بهشون پیام دادم چکها رو بیارین پول بگیزین یکماه زود تر

          این نجوا بود

          چقدر کار احمقانه ای آخه بزار پول بمونه تو حسابت کار کنه وام بگیری و باهاش کار کن و از این حرف‌ها

          ولی من دادمشون و چکها رو گرفتم ازشون و واقعا خوشحالی رو پشت تلفن تو صداشون حس کردم

          آخه فکرش رو نمیکردند

          بزار بمونه بقیه اش برا بعد

          سریالی میگم چی شد

          شب خوش

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
          • -
            پاکیزه بارکزی گفته:
            مدت عضویت: 831 روز

            به نام یگانه معشوق جهان

            سلام سلاممممم سلاممم جواد عزیز و دوست داشنتی و شوخ طبع !!

            میدانی رفیق جان !!

            من هر جای که کمنت بنویسی با عشق میخوانم و هیچ امکان ندارد در اخیر لبخند را در قلبم حس نکنم

            و با تمام وجودم لبخند نزنم

            میدانی چرا ؟؟

            چون خیلییییی با مزه مینویسی

            اصلا شکل تایپ کردنت خاص و متفاوت هست

            خدا میدانه از نزدیک چقدررر خاص و با مزه و متفاوت صحبت میکنی

            متفاوت بودنت را دوست دارم جواد برادر

            خواستم این احساس قشنگم را همرایت شریک بسازم

            و از خداوند بهترین ها را برایت آرزو دارم

            الهی که هر لحظه آغوش پر مهر خدا را احساس بکنی

            الهی که از در و دیوار نعمت و ثروت و عشق خدا در زنده گی ات جاری باشه

            شاد شوی که قلبم را شاد کردی

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
          • -
            جواد یوسفی گفته:
            مدت عضویت: 2732 روز

            سلام مجدد به هر دوستی

            من الاولین والاخرین که هو یقرا هذه الرساله

            القصه

            ما شدیم مستاجر

            شد دوره پندمیک

            به یه دلیلی که قبلاً گفتم انتحاری از محل کار کارمندیم که انصافاً شرایط مالی خوبی داشت اومدم بیرون

            و در یک سال اوضاع اقتصادی مملکت هم کن فیکون

            منم که گفته بودم میخام اون زمین بزرگ رو یه باغ ویلای مشتی بسازم موندم و حوضم

            نه پولی در بساط بود و نه شغل درست درمون پول آوری و نه اعتماد به نفسی

            خدا هم بقول ابراهیم آقا خسروی اگه اشتباه نکنم گفته بود اون گوشه نشسته بود و میوه پوست میکند و ما رو نگاه میکرد

            و ما هم تو در و دیوار قوطه ور .

            دیگه نگم براتون که فضای کامنتم منفی نشه.

            یه 3 سالی گذشت

            من دیگه کلا این که بتونم دوباره از خودم خونه داشته باشم رو بیخیال شده بودم.

            یه دفعه یاد یه موضوعی افتادم که چند سال پیش از این داستان اتفاق افتاد

            من یه بدهی داشتم البته داستانش رو قبلا آوردم جایی تو کامنت ها

            نشستم زیر دوش مثل آقای عطار روشن گفتم من نمیتونم این رو بدم الانم تسلیمم خودت وردار بده مگه نمیگی من خدام؟ خو یالا بده .

            آقا از یه جایی که فکر میکردیم دیواره در واشد و یه جوجه دوید و اومد …درها واشد

            خدا بدهیه رو داد

            گفتم

            اه تو اونجا بدهی رو دادی من یادم رفته بود یالا، یالا خونه هم بده

            من نمیتونم تسلیمم

            دیگه فرمول رو فهمیدم من تسلیمم غوغا میکنه اسم اعظمه

            و شاید بافاصله د‌و هفته شایدم کمتر که من کلا هم یادم رفته بود یه نفر زنگ زد

            بزار بقیه رو بعدا تو قسمت بعدی بگم

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
        • -
          جمال وفروزان دویار هم مسیر گفته:
          مدت عضویت: 970 روز

          سلام به خداوند خانم شهریاری

          استاد عزیزم و همه دوستان سایت توحیدی عباس منش

          من دقیقا امروز 787 روزه که عضویت دارم دراین سایت وبه جرات میتونم بگم روزایی که شجاعت و ایمان داشتم خداوند هم برام بهترینها را رقم زده

          یک معجزه ای که برام اتفاق افتاد پارسال برج 6 بود که بعد از 8 سال کار با یک دوستی که فکر میکردم اگه اون نباشه زندگی من به فنا میره با الهامات خداوند و مشاوره دستان خداوند که فقط کلام خدا را به من میرسوندند از ایشون جدا شدم و هدایت شدم به سمت کاری وصاحب کاری که هنوز هم طرافیانی که ایشون رو میشناسن باورشون نمیشه که این شخص این مبلغ حقوق را با من توافق کرده ( تقریبا شش برابر بقیه پرسنل ) که حتی سر برج به اونا باکلی چک وچونه پرداخت میکرد ولی مال من رو طول ماه پرداخت میکرد بدون چونه

          ولی متاسفانه ترمز ها اجازه نداد که اون کار ادامه دار باشه ودوباره دور شدم از تمرین واستمرار والان دوره ها از اول شروع کردم وبا دیدن این فایل های عالی که استاد زحمتش رو میکشن به زودی به مدار نعمت ها باز خواهم گشت

          یکی از بزرگترین نعمت هایی که در طول این مدت دارم ارامش و دور شدن از انسان های منفی هست که بابت خیلی سپاسگذارم

          از خدای بزرگ برای همه دوستان ارامش ونور و کرم رو خواهانم

          در سایه الله پایدار وسلامت باشین

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
        • -
          فهیمه زارع گفته:
          مدت عضویت: 2969 روز

          بنام خدا

          سلام به سعیده قشنگم

          سعیده جان هر جای زندگیم که نگاه می کنم رد پای خدا را می‌بینم

          وقتی از همسر سابقم جدا شده نصف خانه به اسم من بود چون خودم با حقوقم ساخته بودم ونصفش هم به اسم ایشون وقتی پا روی ترسهام گذاشتم وبرای جدایی اقدام کردم نصف خانه را به نام پدرش کرد

          در مدت 3 سال چند بار پدر وپسر از من شاکی شدند که من خیانت در امانت کردم آن موقعه هنوز به این مسیر هدایت نشده بود ولی یه چیز رو خوب می دونستم که خدا باید کارها رو درست کند باورت میشه حتی وقتی پرونده اعتراض آنها رفت به دیوان عالی کشور همسر سابقم دو وکیل از تهران گرفته بود کلی مدرک پزشکی آماده کرده بودند که دچار فراموشی شده ومن سوءاستفاده کردم وخانه را به اسم خودم کردم همسرم (تازه با همسرم ازدواج کرده بودم )وداداشم بهم پیشنهاد دادند وکیل بگیرم گفتم وکیل من خداست، خداشاهده قبل از اینکه برم تو اتاق قاضی گفتم خدایا زبون من تویی تو به جای من سخن بگو من با دو تا وکیل طرفم که از تهران آمده خودت همراهم باش سعیده بخدای احد وواحد یکی ازآن دو وکیل اصلا حرف نزد وآن وکیل هم هر چی گفت خود قاضی جوابش داد وبعد هم رأی به نفع من صادر شد

          بعد از آن حاضر نشدند کلید خانه رو به من بدهند که بتونم مشتری ببرم برا فروش خونه همسرم گفت آرام باش فرض کن اصلا نداشتی بسپار بخدا

          خداشاهده یک روز با همسرم تماس گرفته بودند قصد فروش خونه را دارید همسرم هم گفته بود بله ،ولی نقد گفتند ما مشتری داریم مبلغ نقد رو می دیم به شما نسیه مال ما به همین راحتی خدا خونه را برامن فروخت

          قضیه دوم مربوط به آشنایی من با همسرم هست وقتی از همسر سابقم جدا شدم یه روز از سر کار برگشتم تلفن خونه مادرم واینا زنگ میخورد با بی حالی گوشی رو برداشتم با داداشم کار داشت گفتم خونه نیست گفت شماره موبایلش رو لطف کن منم بدون اینکه بپرسم چیکارش داره شماره موبایل داداشم را دادم بهش بعد نگو ایشون شماره رو اشتباهی یادداشت می کنند(وچون فکر می کنه که من عمدا شماره رو اشتباه دادم به داداشم میگه امانتی رو بده کسی بیاره که این رو بعدها خودش بهم گفت) یه امانتی دست داداش من داشتند داداشم میگه من دیر وقت از کار بر میگردم ایشون هم میگه برامن هم مقدور نیست بیام لطف کن بده دست کسی تا برام بیاره داداشم فردا بعدازظهرش گفت این امانتی را میبری گفتم کجا گفت فلان شهرستان گفتم نه من اصلا خوشم نمیاد بعد مامانم خواهش کرد گفتم من مسیر بلد نیستم گفت رسیدی زنگ بزن خودش میاد سر راهت من آنروز رسیدم زنگ زدم دوستش که الان همسرم هست آمد سر راهم ولی نه او گفت امانتی رو بده من ونه من یادم بود(اینم کار خدا ) رفتیم تا مغازه ایشون آنروزها تازه عضو سایت شده بودم دوره قانون آفرینش وعزت نفس، کشف قوانین زندگی را کار می کردم دوره عشق ومودت هم از یک شخصی درتلگرام خریدم بعد متوجه شدم مربوط به سایت استاد نیست وپاک کردم ولی خب سه ،چهار جلسه اش را کار کرده بودم ،وقتی رفتم مغازه ایشون من یه شلوار پسند کردم که سایز من نشد از من شماره موبایلم را گرفت که جنس جدید آورد بهم اطلاع بده

          بعد از چند روز دیدم پیام داد که شلوار را آوردم منم تشکر کردم وقتی رفتم شلوار را بگیرم به من پیشنهاد ازدواج داد ناگفته نموند بار اولی که دیدمش یه حس خوبی بهش پیدا کردم(که ایشون هم بعدها همین حرف را به من زد که همین که از در مغازه وارد شدی یه احساس آرامشی کردم که نگو ) واز خدا خواستم یه همسر با چنین شخصیتی در مسیر زندگیم قرار بدهد وفراموش کردم تا روزی که بهم پیشنهاد ازدواج داد گفتم نه من قبلا ازدواج کردم چند سال از شما بزرگترم درسته الان فرزندی ندارم ولی قبلا یه پسر داشتم گفت تمام شرایطت رو قبول دارم گفتم خانواده ات گفت مهم من وخودت هستیم گفتم باید با خانواده بیای خواستگاریم سعیده باورت میشه من بعد از جدایی از همسر سابقم هیچ پس اندازی نداشتم چون تمام پس اندازم صرف ساختن خونه شدبود با پول طلاهایم وحقوقم هم بابت قسط وام‌هایی که گرفته بودم می دادم من زندگی ام را با عشق شروع کردم ولی خداوند چنان برکتی به زندگیم بخشید که الان در خانه ای که همیشه تو رویاهام تصور می کردم دارم زندگی می‌کنم آنروز خداوند در پاسخ تمام درخواست‌های من یکی از فرشتگانش را در مسیر زندگی ام قرار داد 7 سال از زندگی مشترک ما میگذره تو این 7 سال فقط محبت وعشق بوده که من از ایشون وخانواده اش دریافت کردم خانواده ای که با ازدواج ما مخالف بودند سعیده کی به من عزت داد غیر از اینه که خدا به من عزت داد ومرا عزیز کرد ودر این دوسالی که دچار مشکل جسمانی شدم برام هم همسر بود هم مادر در اصل هم زن خونه وهم مرد خونه این کارها رو کی میتونه بکنه غیر از خدا…

          خداروشکر…خداروشکر به خاطر لحظه لحظه زندگیم از اینکه خودش در زندگیم حضور دارد

          ازت ممنونم سعیده قشنگم خیلی اتفاقات دیگه ای هم بود که خداوند به بهترین نحو پازل هاش چیده تا من شاد باشم ولذت ببرم

          از امروز هم بگم سعیده من صبح داشتم جلسه دوم قدم نهم را گوش می دادم جملات تاکیدی واینکه استاد می گفت بنویسی از همین لحظه نتیجه آن را می‌بینی من بعدازظهر فیزیوتراپی بودم یه لحظه به خودم گفتم یعنی خدا میتونه یه شبه به من سلامتی بده ،گفتم آره چرا که نه خدای که میگه باش ومیشود خدایی که جسم من رو خودش خلق کرده وخودش در تک تک سلول‌های من حضور دارد پس میتونه یک شبه به من سلامتی بده من ورزش‌ها رو انجام دادم آماده شدم ومنشی دکتر کمکم کرد رفتم دم در تا همسرم بیاد دنبالم موقعه اذان بود همین که همسر در ماشین را باز کرد سوار بشم از رادیو سوره قیامه این آیات پخش می شد

          أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیَامَهِ (1)

          وَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَهِ (2)

          أَیَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَلَّن نَجْمَعَ عِظَامَهُ (3)

          بَلَی قَادِرِینَ عَلَی أَن نُّسَوِّیَ بَنَانَهُ (4)

          بَلْ یُرِیدُ الْإِنسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ (5)

          یَسْأَلُ أَیَّانَ یَوْمُ الْقِیَامَهِ (6)

          به روز قیامت قسم مى خورم.

          و به نفس ملامت گر قسم مى خورم (که شما پس از مرگ زنده خواهید شد.)

          آیا انسان مى پندارد که استخوان هاى او را (بعد از مرگ) جمع نمى کنیم؟

          بلکه ما قادریم (خطوط سر) انگشتان او را (بار دیگر) درست کنیم، ولى انسان مى خواهد راه فسق و فجور را پیش روى خود باز کند.

          (لذا از روى تردید) مى پرسد: روز قیامت چه وقت است؟

          خونه آمدم قرآن گوشیم را باز کردم ووقتی ترجمه آیات را خواندم گفت فهیمه مطمئن شدی که چه رب قادر وقدرتمندی داری که حتی قادر هست خطوط سر انگشتان هم دوباره درست کند آنوقت تو شک داری به چنین معبودی

          ببخشید که کامنتم طولانی شد امیدوارم در بهترین زمان این تلگراف من بدستت برسد

          خیلی خیلی دوست دارم

          بوس به صورت چون ماهت

          یا حق

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
        • -
          زهـره گفته:
          مدت عضویت: 1076 روز

          سلام من اصلا قصدِ نوشتن کامنت نداشتم با اینکه منم از اون دسته ای هستم 3 نصف شب از خواب پریدم و هدایت شدم سمت سایت و این فایلو دیدم و اشک ریختم همون لحظه ولی بااینحال هیچ چیزی برای نوشتن نداشتم کامنتا را میخوندم اشک میریختم و میگفتم خدایاااا چرا من نمیتونم بنویسم ؟ چرا اینجوری شدم ؟ چرا هیچی ندارم ازت بنویسم ؟ کجایی پس ؟

          یادته هر بار موقع نوشتن میگی چشام پر شده نمیزارن صفحه را ببینی ؟

          نمیدونم باور میکنی یا نه ؟ الان دقیقا خدایی که اون اشکهای مرواریدی پاک را بر چشمانت جاری میکنه از سر شوق ، الان همون خدا ، همون مهربان خالق، همان خدایی که دو دیقه قبل تو قرآن گفت من از هر پنهان و آشکار باخبرم و شکست ناپذیر و مهربانم اشکهای مرواریدی منو سرازیر کرده از سر شوق و سپاسگزاری عمیق …

          نمیدونم چطور بگم چطور شروع کنم . چند روزی بود حالم خوب نبود اما باهمه ی این وجود روی دوره ی عزت نفس دارم کار میکنم روی ارزشمندیم و خداوند را هر لحظه بیاد میاوردم و ناگفته نمونه کامنتای تو و دیگر دوستان تونستم تا امروز بسر ببرم ، تاریکی که فقط خداوند همراهیم کرد خداوند یار و یاورم بود که نشکنم که کم نیارم ، با اینحال سرمو میگرفتم بالا میگفتم خدا حواسش هست اگر ایمان بیارم و ادامه بدم خدا بهم چشم روشنی

          میده ، باید کنترل ذهن داشته باشم ، باید ادامه بدم .

          و از خودم میپرسیدم از دل این تاریکی من چه پیامی میتونم از خداوند دریافت کنم ؟ خداوندا پیام تو چیه ؟ خیر در این تضاد چیه ؟

          چیو میخای بهم بگی که من نفهمیدمش ؟

          امروز طبق معمول کارامو کردم خونه سکوت مطلق ، دفتر جدید گرفتم برای ستاره قطبی امروز ستاره قطبیو تو دفتر جدید نوشتم موقع شروع تاریخو که زدم 1403/10/10 همون لحظه به دلم اومد با یک لبخند ملیح گفتم کاش میشد خدا به یُمن این تاریخ مبارک بهم چشم روشنی بده ، ولی ننوشتم تو قلبم اومد و رفت .

          باورت میشه امروز خواسته های ستاره قطبیم یه حال دیگه داشت خواسته هام خدایی و قشنگ بودن مثلا همون اول گفتم خدای خوبم امروز روشنی را نصیب قلبم کن

          خدای خوبم امروز راهم را روشن و دلم را پر ایمان کن

          خدای خوبم امروز کارهامو آسان کن آسانم کن برای آسانی ها

          آخرین خواسته مو آخر همین کامنت میگم .

          الان نشستم دلم میخاست بنویسم تو دفترم با خدا حرف زدن

          شروع کردم حرف زدن من اینو میخام اونو میخام خدای من گواهه خدای من الان داره میبینه داره میشنوه خدای من الان هست که من داره چی مینویسم همینطور یهو نوشتم اینجوری میخام اونجوری میخام، از روی نوشته ی خودمااااا خودم نوشتم و از همین یک خط و البته که خداوند گفت و نوشتم

          یک ایده یک آگاهی بهم داد، یعنی از روی نوشته خودم نه اینکه ایده اومد و من نوشتم ، نوشتم دوست دارم اینکار انجام بدم یک چیز بزرگتر یه کار واقعی که من واقعا آرزومه از دلِ این نوشته بهم رسید که اگر امروز من ننوشته بودم محال بود به چنین ایده و آگاهی برسم ،اینجاست که استاد میگن نوشتن معجزه میکنه ! ایده ای که سالهاست دوست دارم انجامش بدم ولی اهمیتی بهش نمیدادم

          ولی الان یک جور دیگه ای بهم گفته شد الان قشنگ حس کردم جنسِ این دفعه با دفعات قبل فرق داشت ، قشنگ نور خداوند را احساس کردم ، قشنگ صدای خداوند را احساس کردم چجوری ؟ با آرامشی که روحم از اون ایده گرفت ، با سازگاری که روحم با این ایده داره ،

          اشکها اومدن سرازیر شدن اصلا نمیدونستم باید چیکار کنم چطوری سپاسگزاری کنم

          سجده شکر بجا آوردم

          دلم میخاست این لحظه ی باشکوه را اینجا به یادگار بذارم ،

          میدونی خیر این تضاد پیام این تضاد چیبود ؟ حرکت آره قدم برداشتن

          برگشته بودم به حالت روزمرگی ، صبح تا 9 خواب بودم ، با اینکه حالمو بد میکنه اما هیچ انگیزه ای نداشتم برای بیدار شدن ، بی هدف زندگی کردن آدمو از پا میندازه ، افسرده میکنه ، یک هفته س تو این تضاد من دچار این روزمرگی شدم ، و از اونجایی که این تضاد به همسرم مرتبط بود

          نتونستم ازش درخواست پول داشته باشم تو این یه هفته که دارم روی عزت نفسم کار میکنم احساس کردم اصلا نمیتونم درخواست پول داشته باشم هر روز تو ستاره قطبی مینوشتم خدایا میخام ماهیانه این مبلغ بیاد حسابم خدایا راهم نشونم بده من میخام متکی به کسی به همسرم نباشم میخام روی خودت حساب کنم نه همسرم .

          و همه ی این تضادها دست به دست هم داد که من امروز این ایده ی واقعی که رسالتمه بهم الهام بشه .

          درخواست آخریم تو ستاره قطبی این بود خدای خوبم یک ایده میخام ایده ناب کار عکاسی و فیلمبرداری از طبیعت را شروع کنم با لذت

          باورت میشه دوساعت بعد دقیقا صفحه ی بعد جوابمو داد ؟؟؟

          یعنی خدا به این زودی جوابمو داد ، اینجوری راحت اجابت کرد ،چون من ترمز داشتم میگفتم آخه عکس بگیرم از طبیعت که چی بشه چیکارش کنم ؟

          امروز تسلیم شدم گفتم من واقعا عکاسی از طبیعت و زندگی آدمها را دوست دارم ولذت میبرم خداوندا ایده را تو بمن بده و زمانی که تسلیم شدم خداوند دست به کار شد .

          و خداوند امروز به یُمن مبارک تاریخ 10/10 چشم روشنی بهم داد هم راهم را روشن و دلم را پر ایمان کرد .

          خداوندا مرا ببخش که جمعه اونقدر بهم فشار اومد کُفر گفتم خدایاااا مرا عفو کن

          خداوندا تو از غیب میدانی ، تو میدانی اونچیزی که برای من خیره و من فکر میکنم برام شر، و تو میدانی اونچیزی که برای من شر و من فکر میکنم برام خیر

          خداوندا تو حکیمی تو سمیعی تو بصیری تو هدایتم کن تو حفاظتم کن تو مرا به راه راست به راه کسانی که به آنها نعمت عطا کردی هدایتم کن .

          حمد و سپاس مخصوص خداوندی است که پروردگار جهانیان است.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
        • -
          مهسا میهن خواه گفته:
          مدت عضویت: 1625 روز

          چشم سعیده جانم مینویسم مینویسم که یادم بمونه الهی به امید تو خیلی کم مینویسم چون پاشنه آشیلم تایید و تحسین دیگرانه دنبال اینم نقطه آبی بگیرم برتر سایت باشم جای این باشم جای اون باشم خدا برای او این کار کردی پس من چی

          براهمین خیلی وقت ننوشتم تا وقتی رفع بشه هضم بشه این دیگران در ذهن من

          سعیده جانم فاطمه عزیزم آقا ابراهیم تمام کامنت هاتون پیگیری میکنم تمام سعی میکنم تو زندگیم اجراشون کنم تنها تنها دوستام در زندگیم هستین از سعیده جونم و آقا امیر یاد گرفتم قرآن خواندن بخوانم بخوانم تا از کوری و کری دربیام مداومت داشته باشم صبر داشته باشم استقامت فاطمه جانم با کامنت هاش یادم داده با اطرافیانم چطور برخورد کنم و به همه همین بگم تو بهتر از هرکسی شرایطو میدونی و از پسش برمیای

          ابراهیم جانم 8 مرحله بهم یاد داده با فو کوس روش خودم رو برای تجربه رابطه ای سراسر توحیدی آزادی امنیت راحتی لذت عشق بدون قید وشرط مهیا کنم

          و معجزات خدا ادامه داره ذهنی که داری میگی تو عمل نمیکنی من همونم من همونم کار تو شرکت گرید 1 با بهترین حقوق ول کردم بهترشو با بهترین بندگانت راحتترین آسانترین بهم دادی

          بارداری 1 ذره درد یه ذره حال بدی نداشتم در بی نظیرترین و راحتترین حالت ممکن کنار فرشته مثل نادیا که مراقبم باشه زایمان بدون درد با همون شرایطی که میخواستم 1 هفته بچه رو در پناه خودت حفظ کردی تا من روبراه بشم و خودم کارمو بکنم نوزادی بهم دادی با همون شمایل که میخواستم و خصوصیات و تا الان 1 سالشه خودت خوابوندیش غذاش دادی لباس دادی مراقبتش کردی از تمام بیماری گزند هر چی هست حفظش کردی و فقط فقط لذتش خنده هاش برا من بوده و هست و الان در پناه خودتم برای رفع تضاد و پاشنه آشیل های روابطم و شخیتم که خودت به راحتترین و آسانترین راه هات هدایتم میکنی. دنبال تایید و تحسین دیگران نباشم، قضاوت نکنم، احساس ارزشمندی و لیاقت درونی ام، برای انحام کارهام خدام در نظر بگیرم نه واکنش بقیه، بالاتر دونستن خودم نسبت دیگران در مورد فهم قوانین و عمل به آن، پایین تر دیدن خودم از شرایط مالی و کاریم، و عالم بی عمل بودن، قدرت نه گفتن پناه بر خودت پناه بر خودت پناه برخودت یاریم کن تا بسوزونم ریشه اشون و خشک کنم

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
        • -
          آرزو کاظمی گفته:
          مدت عضویت: 502 روز

          به نام آرام جانم

          سلام عزیزم

          خوبی ؟

          سعیده جان با خوندن کامنتت برای عشق به خدا برای بودن خدا برای حضور سبزش تو زندگیمون اشکهام داره میریزه

          خدایا هر چی که باعث دوری من از تو میشه رو ازم بگیر

          فقط خودت باش

          فقط خودت باش

          خدایا من بدون تو آواره ترینم

          خدایا به عظمتت قسم میدم کمکم کن گمت نکنم ،به حرمت اشکهایی که به خاطرت میریزه عشق خودت رو در قلب بیشتر و بیشتر کن

          خودت شاهدی سه روزه چقدر آرومم عینه یه کودک

          خودم شاهدم که سه روزه همش بهم میگی دوستم داری

          شاهدم که چه زیبا همو بغل میکنیم

          آخه خدایا من در تمام این 32 سال هیچ وقت همچین حسی نداشتم یه حس اطمینان؛آرامش؛لطافت

          سعیده چشمام نمیبینه بنویسم

          امان از اشکهایی که دوست دارم فقط بباره بباره

          سعیده میدونی من صدای خدا رو محبت خدا رو عشق خدا رو دارم می‌شنوم،میبینم ،حس میکنم

          اونقدر کارام روون پیش میره که نگو

          سعیده اون راست گفته بود

          من به شما از رگ گردن نزدیک ترم

          اما من یه کم دیر باور کردم

          خدایا باورت دارم ؛به حرمت اشکهایی که داره میریزه هر چی میخوای ازم بگیری بگیر اما خودتو نگیر که زمین میخورم له میشم

          عشق شیرینم تمام وجودم آرام جانم عاشقانه دوستت دارم دلم میخواد شب و روزم باهات سپری

          سعیده جان !! میدونی این سه روز همش خداوند چی رو اولویت قرار داده اینکه که هر کاری میخوام انجام بدم اصل رو راحتی و حس خوب من قرار میده ،خیلی مواظبمه “” به خدا هر کاری خواستم انجام بدم اگه حس خوب من در جریان بوده گفته پاشو انجام بده اما اگه نبوده گفته نه !!

          سعیده اون منو خیلی دوست داره

          اون من خیلییییییی بیشتر از خودم دوست داره

          خدا خیلی به من نعمت داده

          من میتونم راه برم و تو تک تک قدم هام خدا رو ببینم یادمه یه بار در اثر یه حرکت ساده تمام عضلات کمرم گرفت سعیده من فلج شدن رو به تمام معنی درک کردم یه هفته تمام من اصلا نمیتونستم قدم از قدم بردارم

          آره نعمت بزرگیه من میتونم قدم بردارم حرکت کنم نفس بکشم

          خودت ای سی یو بودی میدونی چی میگم ،مادرشوهرم امسال در عرض 2 ساعت معلوم نشد چی به چیه که قدرت نفس کشیدنش گرفته شد یعنی دستگاه جواب نمی‌داد دیوانگی میگرد با هزار دنگ و فنگ بعد از 20 روز به سختی میتونست نفس بکشه آره خدا قدرت و نعمت نفس کشیدن رو به ما داده خدایا هزاران مرتبه شکرررررت

          میدونی خیلی تو سلامتی تضاد داشتم ،همش هم فکر میکردم که استاد قبل قانون سلامتی چطور میگه هیچ قرصی نخورده چطور مریض نشده ،دو روز پیش خیلی ناراحت شدم از سر دردی که رهام نمی‌کرد مسکنی که جواب نمی‌داد؛نشستم تو حیات عینه آواره و درمونده جلوش زانو زدم گفتم من حالیم نیست باید گریه کنم تو هم میخوای بزن تو سرم آخه این مشکل باید حل بشه

          سعیده !!!گریه هامو کردم غر هم زدم …برگشتم سایت

          میدونی بهم چی گفت ؟!

          گفت تو از من دوری جانم !!

          گفت تو منو به حاشیه روندی !!

          قربونت برم خدا منو ببخش

          من بودم و سکوت و تایید و اظهار پشیمانی ،سعیده از اون روز درده سرم رفته ،انگار سبک شدم تو تک تک سلولهام دارم میبینمش انگار روحم رو جلا داده در تمام عمرم این حس نزدیکی به خدا رو نداشتم که تو این سه روز دارم طوریکه فقط دعا میکنم که هر روز و شب باهاش باشم خودش کمکم کنه …

          از بچگیم همش حرفهایی مثل تو خنگی تو هیچی نمیشی تو …. اونقدر شنیده بودم که رسما باورم شده بود اما از همون بچگی خدا رو قران رو همیشه همراه خودم میدیدم و از همون بچگی هر وقت به خدا میگفتم اخه چرا فلان چیز برامن نمیشه بهم وعده میداد این مسیر رو، به خدا وقتی وارد سایت شدم بهم گفت خوش اومدی نوش جونت باشه اون به وعده ای که بهم داده بود که مسیر رو بهم نشون بده عمل کرد

          وقتی وارد سایت شدم ،کللللی بدهی داشتم با افکاری مثل اینکه فقط باید قرض کنی و …

          من تموم بدهی هامو دادم،پارسال این موقع 10 هزار تومن برای خودم نداشتم اما الان چند هزار برابر اون 10 تومن دارم … هذا من فضل ربی

          وقتی وارد سایت شدم بدون قرص افسردگی نمیتونستم بمونم اما الان 8 ماه میشه من قرصی نخوردم

          وقتی وارد سایت شدم ناآرام،بریده از زمونه ناامید بودم اما الان فارغ از غوغا (این خیلیه برام مهمه)

          رابطه ای داشتم جهنم اما الان اونقدر با خودم در صلحم که بهشت شدن زندگیم رو خودم دارم با چشمای خودم میبینم

          اولا دوست داشتم برنامه بریزم اما الان فقط دلم میخواد خداوند برام برنامه بریزه بع پلن هاش برام ایمان دارن

          و خیلی اتفاقای ریز و درشت

          اما من در بین همه اینا میخوام هر روز بیشتر و بیشتر بع توحید به یکتا پرستی و یکی شدن با خدا برسم

          خدا خیرت بده که مینویسی و در خواست کردی بنویسیم

          قلب بازتر شد،آرامش سهم قلب مهربونت

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        صابر صبوری گفته:
        مدت عضویت: 1296 روز

        سلام بانو شهریاری عزیز.

        من فایل گوش ندادم در حال دانلود است ولی کامنتا شما واقعا اشک ادم در مییاره چه بیگم هدایت خداوند در لحظات به مو می رسد و پاره نمیشه چندین بار در مواقع مختلف اینو دیدم چند متر مانده بود که از کوه بی افتم پاین دره خداوند نجاتم داد در مواقع موتور سواری چند ثانیه مانده بود که خداوند نجاتم داد مواقع پول نداشتم یک نان خشک بخرم ولی خداوند زرق ش و از طروق مختلف برایم رساند ،، ایاک نعبد وایاک نسعین،، ممنونم از کامنتا آگاهی بخش تان با احترام صابر از افغانستان بالای تبه زیبا کنا ر چشمه آب گوارا

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 33 رای:
        • -
          سعیده شهریاری گفته:
          مدت عضویت: 1282 روز

          سلام آقا صابر عزیز

          سپاسگزارم ازت برای اینکه نور خدا رو برامون فرستادی،این نور خاموش نشدنیه…ولی ما با روشن کردنش،میتونیم زندگی خودمون رو پر از عشق کنیم،به محض اینکه اسم خدا و‌قدرتش میاد،این ذهن خاموش میشه…و وقتی ذهن خاموش بشه،قلب باز میشه…و هدایت ها میرسه…از همه طرف…

          انشالله بالای تپه ی زیبا،کنار چشمه ی آب گوارا،بهت کلی خوش گذشته باشه…جای مارم خالی کن!

          الله یارت باشه همیشه.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
          • -
            صابر صبوری گفته:
            مدت عضویت: 1296 روز

            بنام خداوند که خلق می کند و هدایت می مند.

            سلام بنده خوب خدا سلام بانو شهریاری عزیز باز هم نور خدا برام رسید امروز متوجه یک نکته جالب شدم اون مدت عضویت خودم خود شما در این سایت الهی است اصلا گفتم یاد آوری باشد برای خودم یازده صد روز شده است.

            پنج روز پیش که این کامنت برای تان نوشتم یازده صد روز عضویت من بود یعنی با فاصله پنج روز تفاوت.

            با خودم گفتم یاد اوری کنم اون روز ها پر از افکار شرک آلود بودی یادت باشد چطور خداوند هدایت کرد بیای عضو این بشی و به اندازه صد سال دیگران حرف توحیدی گوش کنی بدانی مسیر درست کدام است این سه سال واقعا حالم خوب بوده نسبت بیست سال زنده گی قبل اشنای با این قوانین الهی باز هم سپاس گذارم اها این بگم روز های زمستانی سرد است امروز اتش چوب درست کردم چقدر به گفته شما ایرانی ها حال میده ما افغانی ها میگیم کیف داره جای تان خالی..

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      محبوبه گفته:
      مدت عضویت: 1283 روز

      سلام سعیده جان

      درود و هزاران درود به آن روح توحیدیت

      چگونه میتونم تحسینت کنم که کامل حق مطلب را به جا آورده باشم این فایل استاد چنان اشکهایی از چشمان من جاری کرد و میخواستم از استاد تشکر و قدر دانی کنم جملاتم را نمی‌تونستم بیان کنم و شما چه زیبا اینکار رو کردین سپاس سپاس سپاس

      چقدر زیبا رشد کردی و ممنونم که به ما هم یاد آوری کردی استمرار چنین و چنان کرده باهات ،بهت هزاران تبریک و عشق می‌فرستم و برایت از خداوند بهترینها را درخواست دارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
    • -
      آزاده زمانی جوهرستانی گفته:
      مدت عضویت: 1909 روز

      به نام خدای زیبا ،مهربون ودوست داشتنی .سلام سعیده جان ،از زمانی که هدایت شدی به این سایت بهشتی یا خوندن هر کامنتت اشک آگاهی از چشمام جاری شده وقلبم باز شده ،تحسینت می کنم قلم زیبایی داری تو نوشتن درکت از قانون.وقتی این کامنت زیبات رو می خوندم اشک از چشمام جاری شد ویاد مسیر هدایتی این 4 ساله ی خودم افتادم .زمانی که خدا با قرآنش بهم گفت مثل مریم سکوت کن تا بین قومت یاریت کنم ،بهم گفت مهاجرت کن،گفت بچه هات رو نبر ،چه دستان نابی برام آورد وچه زیبا خدایی کرد برام .تو این مرحله از زندگیم بهم میگه از کار کارمندی خارج شو ولی این پروسه نیاز به تکامل داره وایمان دارم دستاش رو میاره کمکم کنند.عاشقانه دوستت دارم وبهترینها رو برات آرزو دارم .بیوگرافی زندگی من وتو یه کم به همدیگه شبیه ،از باز کردن زنجیر رابطه تا باز کردن زنجیر کار کارمندی تو سیستمی که فقط تمرکز بر روی نازیباییهاست.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
    • -
      رضا زارعی گفته:
      مدت عضویت: 1028 روز

      سلام سعیده جان عزیزم

      امیدوارم عشق خداوند همیشه در وجودت جاری باشه

      خواستم بنویسم و بهت بگم که من هر دفعه پاسخ به کامنت هات نمیدم ولی با کامنت هات اشکم جاریه همیشه

      میخوام بگم که تو بنویس

      کوتاه بنویس

      بلند بنویس

      فقط بنویس و منو مثل همیشه یاد اغوش امن خدا بنداز منو به اغوش خدا ببر

      الهی که قلبت همواره به وجودش روشن باشه و تنت سالم .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      منیر گفته:
      مدت عضویت: 1900 روز

      سلام به استاد و همه دوستان جان

      سلام سعیده قشنگم دوست خوبم که با نوشتن این کامنت زیبا دوباره و دوباره دل من لرزید و این فایل مجدد برام تداعی شد منم نیمه شب ساعت 12 شب انگار خدا بهم گفت فایل جدید اومدم سایت و دیدم آره همونه رمز کار همونه همون حسی که بهت گفت بیا تو خونه ای که همه اهالی این خونه پر از عشق به خدا هستن و دست خدا عباسمنش عزیز جان حرفها براتون آورده چقدر ذوق کردم که هدایت شدم و چقدر ذوقم بیشتر شد که این فایل از آگاهی های دوره ثروت 1 هست چون من الان میانه راه دوره ثروت یک هستم و اصلا دلم نمیاد از یه فایل برم فایل بعدی و بعد از 4 ماه که از خرید این دوره میگذره هنوز من فایل 9 هستم چون واقعا دلم میخواد هر لحظه گوش هام فقط صدای این بنده خوب خدا رو بشنوه وقتی میام و فایل جدید میبینم تازه می‌فهمم هدایت یعنی چی تازه می‌فهمم انگار خدا خواسته منو به گوش استاد الهام کرده و استاد این فایل رو برای هدایت شدن من فرستاد و بعد که میام کامنت ها رو میخونم متوجه میشم همه هم مدارهای من به این فایل نیاز داشتن و اینقدر کامنت های زیبا از خودشون میذارن که هر کدوم میشه یه هدایت و یه الهام و یه حس ناب از فرکانس خدا

      خدایا شکرت بابت بودنم تو این خانواده توحیدی و ناب

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
    • -
      اعظم پور هدایتی گفته:
      مدت عضویت: 480 روز

      سلام سلام نمی‌دونم چی بگم فقط همینو بگم عاشقتونم بهشتیها عاشقتونم ما معلمی عالی داریم پیامبری بینظیر داریم عجب بوی عشق صفایی میده این بهشتی که درش هستیم حالمو عالی کردین با حرفهای بهشتیتون ای ول استاد عزیزم ببین چی پرورش دادی. عشق منی سعیده پروفایل خواندم دقیقا زندگی نامه منه مثل خودت با اینچنین مرحله ای با استاد عزیزم آشنا شدم دممون گرم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      سیده ملیکا مرتضوی گفته:
      مدت عضویت: 738 روز

      إِیاک‌َ نَعبُدُ

      وَ إِیاک‌َ نَستَعِین‌ُ

      سعیدههههه

      سعیده ی عزیزم …

      اشک من رو هم درآوردی که …

      به خدا اگه میتونستم میومدن اونور گوشی و بغلت میکردم….

      اصلا الان دیگه نمیدونم چی بنویسم ….اصلا دیگه حتی صفحه ی گوشی رو به سختی میتونم بنویسم…ممنونم از کامنت قشنگت ….

      اینقدر حس خوبی داشت که نمیتونم توصیفش کنم ….

      البته …

      یه چیزی بگم …

      یه خس غریبم دارم الان ….

      حس میکنم یه فرکانس فوق العاده ای رو حس کردم که الان توی مدارش نیستم ….

      دلم برای خودم سوخت که دسترسی به چنین فرکانسی ندارم …

      از شدت خوشحالی و زیبا بودن اون فرکانسی که توی نوشته هات بود اونقدر به وجد اومدم که اشک از چشمام جاری شد …

      و بعد گفتم …من …

      منم

      منم همینو می خوام …می خوام برم بالا …می خوام بیشترو بهتر بشنوم …

      می خوام درکم بیشتر بشه …

      عاشقتم …

      ممنونم به خاطر این حس فوق اعاده ….

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      کبری صباحی گفته:
      مدت عضویت: 1096 روز

      سلام سعیده جان عزیز.. عزیزم شما به استاد میگی چه کردی با ما؟

      منم به شما واستاد میگم چه کردی بامن؟ چه کردی بامن؟

      از زمانی که فایل شروع شد واستاد گفتن عزیز دلم واسه من قرآن آورد ووقتی میخاستم بزارمش وسط قرآن وباز کردم وآیه ای اومد درمورد حضرت زکریا.. یه حس عجیبی بهم دست داد وگفتم این فایل قراره طوفان کنه.. وهمینطورم شد از اول فایل اشکهابارش گرفتن وهی از درون منوشستن.. هی شستن اونقدر این اشکها ریخت که وقتی فایل تموم شد احساس کردم از درون جلا پیدا کردم احساس کردم قلبم سبک تر شده بودوباخودم میگفتم خدایا میشه به منم مثل استاد یه گشایش قلبی عطا کنی میشه به درون من هم رسوخ کنی میشه که بری تو گوشت وپوست ورگ وپِی وجودم.. میشه منم توحیدیم کنیکه اومدم سراغ کامنتا… تازه اشکها بند اومده بود که دوباره با کامنت شما شروع شد.. چقدر رررر تحسینت میکنم سعیده جان.. چه قلم زیبایی درنوشتن داری.. چقدرررررر توحیدی شدی.. این مسیر چه کرده باتو.. منم میخام به همین دگردیسی برسم منم میخام یه روزی به این حد از ایمان وباورتوحیدی برسم.. عزیز دلم نمیتونم بیشتراز این بنویسم امروز چقدر اشکهام بی اختیار شدن انگار چشمامم میخان مثل قلبم خودشونو خالی کنن…

      عزیز دلم بابت کامنت بسیار زیبا ودلنشینت ازت سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم وخداروهزاراران هزارررررر بارشاکرم که منو به این مسیر الهی به این فضای معنوی هدایت کرد خداروصدهزارمرتبه شکر… بر فراز قله های موفقیت ببینمت عزیزم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    مرضیه مهرارا گفته:
    مدت عضویت: 1902 روز

    سلام استاد بینظیر با تمام وجودم شکر گزار خداوندیم که این چنین بنده ایی رو خلق کرده در دوران زندگیه من که همجوره زندگیه منو تعغییر داده بینهایت از شما سپاسگزارم که وقت بارزشتون رو برای ما میزارید و مارو به راه راست هدایت میکنید استاد دقیقا زمانی این فایلو گذاشتید که همش به خدا میگفتم چرا دعاهای من براورده نمیشه به خیلی چیزا رسیدم اما چرا این دعای اصلیم براورده نمیشه که جوابشو گرفتم از زبان شما خدایااااا شکرت شکرت شکرت ️️️️️️️️️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 61 رای:
  3. -
    پاکیزه بارکزی گفته:
    مدت عضویت: 831 روز

    تا هنوز اشک هایم را پاک نکرده بودم در هنگام صحبت کردن با خدای خودم بودم

    راز نیاز کردن ………..

    و درخواست خواسته هایم

    که نمیدانم چی شد این تایم شب ( یک شب هست ) وارد سایت شدم

    و دیدم فایلی داریم به اسم کلید اجابت دعا ها

    خدا شاهد هست قلبم عجب احساس فوق االعاده یی پیدا کرد

    با دیدن اسم فایل ….

    چقدرررر اسمش به حال همین لحظه من میخورد

    دقیقا این تایم شب من با خدا حرف میزدم

    و با تمام وجودم از خدا درخواست میکردم

    و دعا میکردم که راه نشانم بده

    دعا میکردم که میخواهم خواسته هایم را تجربه کنم

    من بلد نیستم

    خودت رهنمایم کن

    خودت راه را نشانم بده

    من تسلیممممم

    من به خودت سپردیم

    تو رحمان هستی

    تو بلدی

    تو ارباب جهان هستی

    هدایتم کن

    بساز برایم خیلییی قشنگ بساز

    با اشک میکفتم بیببین تو بزرگی یا خواسته های من ؟؟؟؟

    داشتم میگفتم که من سلطنت ملکه صبا را نمیخایم …..

    یا فرمانروایی روی جن ها چیز های عجیب و غریبی که هست من که اینا را نمیخایم

    اصلا خواسته های من برای تو تیله بازی هم نیست

    خواسته های من برای تو هیچی نیست

    داشتم میگفتم

    میخواهم دور دنیا را بیبینم و مسافرت کنم

    تجربه های خیلیی عمیق از زنده گی داشته باشم

    به بالی ، مالدیف و بهترین جا های دنیا …………… سفر برم

    رسالتم را پیدا کنم و درآمد عالی داشته باشم

    ثروتی بی نهایت خلق کنم و باعث گسترش این جهان شوم

    عاشق خودم باشم ، شخصیت قوی و سپاسگذاری داشته باشم

    به بهترین رستورانت های جهان برم و غذای های عالی را امتحان کنم

    از فرهنگ های مختلف دیدن کنم

    آدم های شاد و عالی و پر انرژی اطرافم باشند بهترین آدم های روی زمین

    پارتنر خیلیییی خوش پوش ، عالی و مهربان داشته باشم ………………..

    یک تراک زیبا داشته باشیم و دور دنیا بریم برای خودمان شادی کنیم و لذت ببریم

    گفتم میخایم خودت را در این دنیا تجربه بکنم و در لحظه به لحظه زنده گیم حست کنم و لذت ببرم

    .

    .

    .

    .

    میخواهم فقط بنده گی خودت را بکنم

    میخواهم فقط خودت سردار قلبم باشی

    همین طور خواسته هایم را برای خدا میگفتم با تمام قلبم ازش درخواست میکردم

    در حالی که زهن کوتاه بین من داشت حرف میزد

    که زیاد هست …..

    و با حالت تمسخر میگفت ؛) بلی ، بلی ، بلی ………..

    خدا شاهد هست که هنوز اشک هایم را پاک نکرده بودم که اسم این فایل را دیدم

    این اجابت دعایم نیست پس چیست ؟

    این نشانه از طرف خدایم نیست پس چیست ؟

    آیا این نشان دهنده این نیست که خدای من سریع الجواب هست ؟

    آیا این نشان دهنده این نیست که خدای من هم میبیند هم میشنود ؟

    آیا این نشان دهنده این نیست که خدایم همه خواسته هایم را از قبل اجابت کرده و من در مسیر دریافت شان هستم ؟

    آیا این نشانه از طرف خدایم نیست ؟

    آیا این نشان دهنده این نیست که خدای من خیلیییییی دانا و آگاه هست ؟

    آیا این نشان دهنده این نیست که خدای من از درون سینه ها آگاه هست ؟

    آیا این نشان دهنده این نیست که خدای من خالق تمام جهان هست و از همه قلب ها آگاه هست ؟

    آیا این نشان دهنده این نیست که خدای من حواسش به همه چیز هست ؟

    آیا این نشان دهنده این نیست که خدای من مقتدر و توانا هست ؟

    خدایا تو میلیارد ها سال هست خدایی میکنی و نیاز های همه را برآورده میکنی من تازه بیست و سه سال هست دست و پا شکسته بنده گی میکنم

    خدایااا ببخش که بی اعتماد میشوم

    خدایااا ببخش که شک میکنم

    خدایاااا ببخش که نگران میشوم

    خدایاااا ببخش که عجله میکنم

    خدایااا ببخش که تورا مثل خودم فکر میکنم

    خدایااااا ببخش که ناسپاس میشوم

    خدایاااا ببخش که پشت شیطان راه می‌روم

    امشب دو فایل عالی را دیدم یکی نشانه روزانه ام بود در باره اعتماد به خدا

    و دوم این فایل که هنوز گوشش نکردیم ولی با اسمش من را سوپرایز کرد کلید اجابت دعا ها

    عجب خدایی هست

    عجب زیبا خدایی بلد هست

    خدا خیلییییی خداست

    خدا به بنده نوازی مشهور هست

    خواستم از احساس این لحظه ام بنویسم برای پاکیزه سال های بعد که مطمئنم روزی تمام اینا را به زیباییی تجربه میکند

    و بیشتر ایمان میاورد که وعده خدا حق هست

    خدا وفادار ترین هست

    خدا مهربانترین هست

    خدا خودش عشق هست

    خدایااااا دوستتتتتت دارم

    تشکر تشکر تشکر یک کیهان تشکر

    به اندازه فاصله زمین تا آسمان ها ازت ممنونم

    و بی نهایت دوستتتتتت دارم

    استاد عاشقتم و از شما هم ممنونم که به زیبایی رسالتت را انجام میدهی

    راهت پر نور و دلت شاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 357 رای:
    • -
      سارا محمدی گفته:
      مدت عضویت: 1453 روز

      سلام به پاکیزه جااااانم

      دختر تو چقدر زیبایی

      چقدر فرکانس این کامنتت بالا بود

      همه ی سوال هایت را پاسخ میدادم و از عمق وجودم می گفتم بله

      خدا سمیع و علیم

      خدا بصیر

      خدا علیم بذات الصدور

      خدا قادر مطلق

      خدا اجابت کننده است

      خدا رئوف و رحیم

      خدا وهابه

      خدا فضلش عظیم

      خدا، خداست

      پاکیزه جااااانم

      خیلی دوستدارم

      برات بهترین ها رو آرزو می کنم

      (⁠◠⁠‿⁠◕)

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 27 رای:
    • -
      محمدرضا روحی گفته:
      مدت عضویت: 1311 روز

      به نام هدایت الله

      سلام خدمت خواهر عزیزم پاکیزه دوست ارزشمند وتوحیدی و فعال سایت

      از شما سپاسگزارم بابت کامنت خوبی که نوشتی چقدر لذت بردم از این درک وآگاهی خوبت عطرآگین کردی کلام خداوند را در کامنت خوب وبی نظیرت

      چقدر ارتباط با خداوند تو تحسین برانگیز وستودنی است جنس کامنت شما توحید ایمان و توکل بوده و هست

      دختر بی‌نظیری دوستان خوب وثابت قدم مثل شما در این سایت الهی نعمتی هستند که ما را به سمت خواسته‌هایمان حرکت می‌دهد

      امیدوارم همیشه بدرخشید و بهترین نتایج را در زندگی خود داشته باشید

      در پناه الله یکتا شاد سلامت و ثروتمند باشید انشاالله

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      صابر صبوری گفته:
      مدت عضویت: 1296 روز

      ای نام تو بهترین سر آغاز

      بی نام تو نامه کی کنم باز

      قال ربکم ادعونی استجب لکم

      سلام و سلامتی به پاکیزه عزیز چقدر کامنتای عالی می نویسید تحسین تان میکنم این استمرار داشتن در کنترل زهن و رابطه خوب تان را با خداوند

      امدم بالای یک تبه کوه زیبا تا انتن انتر نت کار کند همین که وارد سایت شدم این تصویر استاد را دیدم چقدر خوشحال شدم فایل به صورت صوتی در حال دانلود است تا فایل دانلود میشه بیایم کامنتا را بخوانم یک سری به تمام کامنتا تان زدم همش از عشق با خداوند داشتین نویشتین.

      وبه گفته استاد در هیچ مکان مذهبی و دینی به اندازه سایت استاد از اسم خداوند و هدایت های خداوند گفته نشده است تشکر از کامنتای فوق العاده تان در پناه حق باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      zahra Mohammadi گفته:
      مدت عضویت: 505 روز

      سلام پاکیزه ی عزیزم

      هنوز اشکام خشک نشدن از کامنت پراحساس ودلیت

      از اعماق قلبم میخوام به تک تک خواسته هات برسی

      ممنونم ازت برای کامنت عالیت که قلبم وبه لرزه درآوردی

      عجب خدایی هست

      عجب زیبا خدایی بلد هست

      خدا خیلییییی خداست

      خدا به بنده نوازی مشهور هست

      چقدر این تیکه از حرفات ودوست داشتم

      مچکرم عزیزدلم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      منیر گفته:
      مدت عضویت: 1900 روز

      به نام خدایی که به قول پاکیزه عزیزم خیلی خداست

      سلام به استاد عزیز و دوستان ناب و سلام به پاکیزه عزیزم که حتی من وقتی اسمش رو خوندم قبل خوندن کامنت زیباش انرژی گرفتم از پاک بودن روح توحیدی درونش

      پاکیزه جان خیلی زیبا بود کامنتت عزیزم و من هم دقیقا همون لحظه توی بهت آگاهی های فایل های ناب باورهای محدود و باورهای قدرتمند کننده بودم که یهو اومدم و فایلی با این عنوان زیبا دیدم کلید اجابت دعا و یه نکته دیگه اینکه دقیقاااا اولین مثال که فرزند دار شدن زکریا بود انگار به من می‌گفت ببین همین الان صدای ذهنت رو ببند تو که این حال ذکریا رو تجربه کردی و جایی که علم پزشکی میگفت تو بچه دار نمیشی بچه دار شدی پس همین‌الان با همین الگو به ذهنت بگو خاموش باش و منیر این معجزه ها رو بارها تجربه کرده و بعد از این هم باز قراره شگفتی ها و لذت های ناب تری رو از این اعجاز ها تجربه کنه

      و هر لحظه که میگذره من بیشتر عاشق این آگاهی ها میشم که میتونم باهاشون ذهنم رو کنترل کنم و هر کامنت رو که میخونم اینجا فایل مخصوص رو توی گوشم میذارم و بارها و بارها گفته های بنده خوب خدا رو با کامنت ها میسنجم و هزاران آگاهی از دل تلفیق این کامنت و فایل ها دریافت میکنم و شکر میکنم که هستم تو این مسیر کنار شماهایی که توحیدی هستین و با عشق این کلمات رو تایپ میکنید و اشک شوق شماهاا دوستان خوبم رو از فاصله ها حس میکنم

      برکت همه ما باشه این آگاهی ها برکت همه ما باشه حضور بنده نازنین خدا استاد عزیز کنار همه ما

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    علی عبادی گفته:
    مدت عضویت: 782 روز

    سلام به استادعزیزم.

    واقعاازدیدن شمااحساس خوبی به من دست میده ویادقوانین ومرورقوانین میکنم سال‌های گذشته روبیادمیارم که باشماآشنانبودم وزندگی سختی داشتم وهم ازلحاظ مالی هم عاطفی.ولی تواین چندسال گذشته که باشماآشناشدم وترجمه قرآن روازطریق شمااستادعزیزم یادگرفتم وشندیم خیلی به آیه هاوقران علاقمندشدم وهروقت آیه قرآن رومیبینم خیلی خوشحال میشم.استادعزیزم ازوقتی باآموزهای شماآشناشدم ودورهای دوازده قدم وروانشناسی ثروت‌ 1ودوره عشق ومودت باهمسرم خریداری کردیم وروی اموزهای شماکارکردیم زندگی ماخیلی عالی شدهم ازلحاظ عاطفی هم ازلحاظ مالی پیشرفت کردیم به لطف رب العالمین .خواستم درپایان ازشماوخانم شایسته تشکرکرده باشم وبرای همه دوستانم درسایت عباسمنش آرزوی سعادت ونیک بختی ازالله مهربان رودارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 60 رای:
  5. -
    کبری مشتاقی گفته:
    مدت عضویت: 903 روز

    به نام خداوند روزی دهنده و راهنما خدایا هر چه دارم همه رو تو به من دادی من در برابرت تسلیمم

    خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری می‌جویم

    سلام به استاد عزیزم و سلام به مریم نازنینم سلام به دوستان همفرکانسیم در این مکان مقدس

    چقدر خوشحالم که شماها رو دارم و کنارم هستین

    استاد عزیزم من هنوز فایل رو گوش ندادم اما دوست دارم خودمو به چالش بکشم و ببینم میتونم بنویسم که کلید اجابت دعاها چیست ؟

    اما بعد از گوش دادن قایل باز میام دوباره کامنت میذارم

    به نظر من کلید اجابت دعا همان احساس خوب و فرستادن فرکانس خوب به جهان است

    همان ایمان به غیب است ایمان به خداوند بزرگ

    وقتی یه خواسته ای رو ازش درخواست میکنی و ایمان قلبی بهش داری ایمان قلبی یعنی میدونی اگه احساست خوب باشه و شکر گزاری کنی خداوند به وعده اش که همان هدایت است عمل می‌کند و از بی نهایت طریق دستانشو میفرسته و تو به طرز قشنگ و عجیبی به خواسته ات میرسونه بدون هیچ زور و تقلایی ابن همان خداوند رحمان و رحیم است

    خداوند غفور رو رحیم است

    خداوند در قرآن فرموده ادعونی استجب لکم

    تو بخواه من به تو میدهم به شرطه ایمان

    ما به اندازه‌ای که خداوند و نیرو و قدرتشو باور داریم به همان اندازه به ما می‌دهد

    خدایا من ایمان دارم بهت تو قدرته مطلقی من ایمان دارم همه کارهامو تو انجام می‌دهی من توانایی ندارم

    خدایا کمکم کن که بتونم کنترل کنم ذهنمو

    خدایا کمکم کن تا بتونم هر روز ایمانم به تو رو بالا ببرم و بهت وصل باشم و با قدرت تو قدرت بگیرم

    خدایا قدرتت خیلی والاست

    من وقتی ایمان داشته باشم وقتی بتونم از پس نجواهای ذهنم بر بیام اون موقع است که خدا رو قدرتشو باور دارم

    و درخواست کردن رو برای خودم سخت نمیکنم

    و آسان میشوم برای آسانیها

    خدایا به من کمک کن تا بتونم از زندگیم در لحظه لذت ببرم

    دوستتون دارم حتما استاد کامنتتو میخونه

    عاشقتم استاد بی نظیری دوست داشتنی هستی عزیزی راهنمایی

    یاحق در پناه خداوند باشین

    من همه چیز رو از تو دارم برای تمام داشته هایم شکرت سپاسگزارتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 100 رای:
  6. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 691 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای روز 4 دی رو با عشق مینویسم

    از حیرت تا چند دقیقه میگفتم خدای من ،چقدر دقیق و حساب شده

    من الان 48 دقیقه اول فایل رو دارم گوش میدم و اومدم ویرایش زدم به نوشته ام ،هنوز مات و مبهوت این نشونه اش هستم

    وای خدای من خشکم زده از حیرت

    و اذا سالک عبادی …

    خدای من گریم میگیره از این همه هم زمانی ،الان دارم با حیرت و گریه مینویسم و گوش میدم

    سوره ضحی

    بارها خدا به من این آیه رو نشونه داد و لسوف یعتیک ربک فترضی

    چند روز پیش نشانه بهم داد فایل سریال زندگی در بهشت 175 بود فکر کنم ، استاد لبخند میزد و میگفت لبخند رضایت دارم و با مریم جان خندیدن ، و گفت خبر های خوب در راه است

    خدا این روزا انقدر به من نشونه داد که از اینکه قلبم رو آروم و باز کنه ، برای اینکه آروم باشم و روی خودم کار کنم و بدونم که وعده خدا محقق میشه ، کافیه من متمرکز بشم و به حرفایی که بهم گفته تمرکزی عمل کنم

    خشکم زده ،نمیدونم چیکار کنم

    خدایا شکرت

    بی نهایت سپاسگزارم

    خیلی دوستت دارم

    خدا تو این چند روز که تو رد پاهام نوشتم ،از وقتی از خواسته عشق گذشتم به طرق مختلف داره حیرت زده ام میکنه

    و 3 دی دوره عشق و مودت رو خریدم به طرز شگفت انگیزی

    این فایل بی نظیره تاکیدش این بار به قدری بیشتر بود که من از حیرت خشکم زد

    این فایل رو برای من ،مخصوص من درست لحظه ای اومد تو سایت که من این رد پامو نوشتم و میخواستم بذارم تو سایت ، حتی منتظر بودم انگار یه فایل جدید بیاد

    امروز چند باری اومدم سایت و هی نگاه کردم گفتم چرا فایل جدیدی نیومده ؟

    انگار باید این فایل میومد و حرفای خدارو بیشتر متوجه میشدم و تاکیدش بود برای من که اجابت میشه ،کافیه اجابتم کنی و باورم کنی طیبه

    حرفایی که امروز نوشتم و رد پای دیروزم بود و تک تک هدایت هایی که خدا بهم گفت تا درک کنم

    الان که دارم گوش میدم به این فایل

    وای خدای من

    رد پای روزم چقدر هم زمان شده با این فایل و آگاهی هاش

    خدا به من نشونه داد گفت حواست باشه قبلا 2 سال پیش وعده دادم بهت، باورای خودت مانع شد ، من میتونم انجام بدم ،الانم دوباره بهت میگم و این فایل هم نشونه دیگه من به تو

    خوب گوش کن و عمل کن

    من میتونم

    پس خوب دقت کن

    این فایل مخصوص توست طیبه ،در همه جنبه ها از این به بعد باید عمل کنی و قدم برداری

    سعی میکنم شاخکامو تیز کنم و درک هایی که داشتم رو در دیدگاه دیگه مینویسم

    الان رد پام رو که نوشته بودم میذارم

    چون خیلی مرتبط با این فایل هست

    امروز صبح که بیدارشدم و با عشق تمرین ستاره قطبیم رو نوشتم

    شروع کردم به گوش دادن دوره عشق و مودت

    وای که چقدر عشق دارم

    خدایا شکرت

    داشتم تمرینات دوره عشق و مودت رو مینوشتم و با عشق میخندیدم و همونجور که داشتم به صحبت های استاد گوش میدادم در جلسه اول

    منم شروع کردم طبق حرف هایی که میگفتن باورهای قوی رو مینوشتم و لذت میبردم

    و البته که متوجه باورهای محدودی میشدم که اصلا فکرشو نمیکردم که باورمحدود باشه

    یهویی دیدم گوشیم زنگ زد و خانمی بود که برای مادرم قلاب بافی انجام میداد ،برداشتم و با لبخند سلام دادم و گفتم روزتون بخیر باشه و یهویی دیدم بهم گفت :

    خوشحالی !؟

    خوبی؟

    وای من داشتم لذت میبردم از شنیدن این حرف

    و خوشحالم که دوره عشق و مودت در روابط رو 3 دی خریدم و گوش دادم و امروز هم 4 دی ، تمرکزی شروع کردم به همراه دوره 12 قدم گوش بدم

    خدایا شکرت

    وقتی تا ساعت 12 ظهر کار کردم و گوش دادم ، برادرم رفت بیرون و کار داشت

    گفتم پاشم جزوه ای که استادم گفته بود و یکی از هنرجوها گفته بود براش کپی بگیرم ،رو چاپ کنم

    354 صفحه بود و رنگی و کلی نقاشی داشت تو جزوه

    وقتی چاپش کردم یهویی نوشته ام تو تمرین ستاره قطبیم یادم اومد

    خندیدم

    چون صبح من نوشته بودم ، بشه امروز من کپی بگیرم و تا جمعه نمونه

    و همین هم شد

    و جالب تر اینکه همیشه چاپگرمون چاپ رنگی رو با خط و ضعیف درمیاورد اما امروز به طرز شگفت انگیزی چاپ گر رنگ هارو درست و با زیبایی چاپ میکرد

    خیلی خوشحال بودم

    و بعد کتاب چگونه فکر خدا را بخوانیم رو که چند وقت پیش خریدم از سایت ، چاپ کردم تا شروع کنم به خوندنش

    و فصل 3 رویاهایی که رویا نیستند رو هم چاپ کردم

    که به زودی بخونمشون

    خیلی حس خوبی دارم

    هر روز داره یه هدیه خاص بهم عطا میشه و سپاسگزارم از خدای خوبم

    وقتی ساعت 15:7 دقیقه شد من داشتم کارامو انجام میدادم و یه لحظه گوشیمو نگاه کردم ، دیدم پیام تبلیغاتی اومده ،مثل همیشه رد کردم ،تا بعد هر موقع شد همه رو یه جا تیک بزنم و پاک کنم بدون اینکه بخونمشون

    اما یه لحظه چشمم خورد به یه جمله آشنا

    چی داشتم میدیدم

    پیام تبلیغاتی اومد و نوشته بود خودت انتخاب کن

    سریع پیام و باز کردم

    نوشته قبلش این بود

    جایزه ات رو خودت انتخاب کن

    فهمیدم منظورش چیه

    خدا تو این چند روز به من ، این جمله رو نشونه میداد تو مترو ، برای رها شدنم از عشق و قدم آخر رو برداشتن ، و گذشتن از عشق

    و خودت انتخاب کن جمله آشنایی بود که من انتخاب کردم خدا رو

    و وقتی گذشتم از عشق و قدم آخر رو برداشتم

    چون من ، یکشنبه ،دو روز پیش که وقتی رسیدم ورکشاپ و گرسنه ام بود و خدا کاری کرد یکی از استادا بیاد و به من بگه ،میخوام ناهار بگیرم برات

    وقتی بغض داشتم

    تو دلم گفتم نمیخوام

    داری سرمو شیره میمالی

    دیگه خودمم و خودش دیگه

    حقیقتو باید بگم بهش

    البته خودش از دلم خبرداره که چی گفتم

    من بیشتر از اینا میخوام که بهم هدیه بدی

    وقتی تسلیم میشم و خودش گفته پاداش میده و وقتی ایمانم رو نشون دادم و خدا بهم غذا داد، گفتم من نمیخوام

    داری یعنی پاداش گذشتن از عشق رو بهم میدی؟

    میدونم پر روییه، اما خب خودش گفته پاداش میده به کسانی که تقوا داشته باشن و ایمانشون رو در عمل نشون بدن

    و اینم میدونم که همه کارهامو خودش انجام

    میده

    من کیم که بگم من بودم که قدم هارو برداشتم ،من هیچی نیستم ،هیچی

    الان جرات کردم بنویسم

    خندم میگیره

    دیروز تو رد پام ننوشتم

    اما الان که این پیامو دریافت کردم قشنگ گفتگوی دیروزم با خدا اومد جلو چشمم

    انگار داشت به وضوح بهم میگفت اون ناهار دیروز و 3 تا هدیه دیگه به کنار

    ولی جایزه ات رو خودت انتخاب کن

    جالبه ،این پیام ،چند روز پیش هم اومده بود و من اصلا نخونده بودمش مثل بقیه تبلیغات دیگه

    اما امروز دیدم

    وقتی به این ، هم زمانی ها فکر میکنم ، میبینم آره درسته ، خودش داره با من صحبت میکنه

    و یه لحظه گفتم صبر کن بذار جایزه ام رو بهت بگم میخوام چی باشه

    من یه لحظه گفتم کسی رو که دوست دارم ،اما بلافاصله گفتم نه نمیخوامش ،نه دیگه نمیخوامش

    من تو رو میخوام

    من تو رو میخوام ، چون تو بی نهایت ارزشمندی برای من

    چون تو ابدی و همیشگی هستی در قلبم

    درسته اون فرد رو هم دوست دارم و دلم میخواد بهم عطا کنی

    اما نمیخوامش

    و بعد گفتم اما اگر تو میگی جایزه ام رو انتخاب کنم

    اولا که من خودت رو میخوام این در صدر جدول خواسته هامه

    اما اگر عشق رو بهم عطا کردی ،در صورتی خواسته ام رو میخوامش که هر دومون آگاه بشیم و در مسیر تو قدم برداریم

    و من الان فقط به این خاطر میخوامش که با دیدنش ، تو رو به یادم بیاره و من رو هم ، اگر عشق دلم ببینه ،در وجودش تو رو به یاد بیاره

    تنها خواسته من اینه

    و گفتم و گفتم هرچی که تو بگی و رها کردم

    بعد اینو که گفتم

    یه لحظه گفتم نکنه این نشونه رو خودم اینجوری تحلیلش کردم

    درست نباشه !

    رفتم به جلسه اول دوره عشق و مودت

    و گفتم از پیام دوستان ، بهم بگو که این درخواستم درست بوده یا نه

    بعد هدایت شدم به پیام یکی از دوستان

    میخواستم به صفحات مختلف برم

    تو دلم بود برم صفحه 7 ،یا …

    اما یهویی چشمم به دستبندم افتاد که خودم ساختمش و توی بی نهایت یه دوستت دارم با رمز هست

    دوستت دارم با رمز بین من و خدا ، که دوستت دارم رو به انگلیسی جوری نوشتم که هیچ کس نمیدونه چی نوشته شده

    فقط خودم و خدا میدونیم

    که پارسال یا فکر کنم اوایل ورودم به مسیر آگاهی ، این دوستت دارم رمز دار رو بین من و خدا ساختم و دو تا دستبند گرفتم

    و چشمم که به بی نهایت افتاد عدد 8 رو حس کردم باید انتخاب کنم

    صفحه 8 نظرات جلسه 1 دوره عشق و مودت رو باز کردم و پیام هارو بالا و پایین کردم تا یکی رو رندم انتخاب کنم

    چشمم افتاد به اموجی های گریه و خنده

    تو دلم گفتم اینا چیه نمیخوام بخونم

    وقتی چشمامو بستم و دستمو گذاشتم رو گوشیم

    دقیقا همون نظر نگه داشته شد و من شروع کردم به خوندن

    اولش گفتم چه بی ربط بود

    من الان چی بفهمم از صحبت های این دوست آگاه الهه رنجبر محبی

    پیامشو از وسطا که دستم روش بود خوندم اما هیچی نفهمیدم

    یه حسی بهم گفت از اول بخونش

    یه بار خوندم و به اواسط که رسیدم

    تازه نوشته هاشو درک کردم

    دقیقا من خواسته ای رو که از خدا داشتم ،به شکل دبگه در جمله بندی هایی نوشته بود

    و نوشته بود که

    تو زندگی مشترکم همسرم مرد خوبی است

    و من تصمیم گرفتم روی خودم کار کنم و حداقل آرامش بخودم هدیه بدم شروع کردم به شکر گذاری

    واین شد که به اسرار همسرم بهش گفتم من دارم روی خودم کار می کنم و عشق ومودت خریدم دارم خودم زندگی زیبایی برای خودم میسازم

    و اون هم از فرداش شروع کرد به کار کردن و گوش کردن فایل ها وقتی اینها رو می نویسم بغض گلوم گرفته از قدرت خدا و اینکه چه قدرتی به من داده

    اینارو که خوندم درکایی داشتم که ،جایزه ام رو که گفت خودت انتخاب کن و من خواستم ،با این پیام تایید کرد

    که درخواستم درست بوده

    و رها باشم

    و من کارهای دیگه ام رو انجام دادم و به دوره گوش دادم

    شب وقتی رفتم مسواک بزنم داشتم فکر میکردم به جای یدونه جایزه، چرا چند تا جایزه نخوام ؟؟؟

    و گفتم تو بزرگی بهم میدی، تو بی نهایت داری من بیشتر میخوام

    دیگه من چند تا جایزه میخوام

    خودت پر روم کردی خدا

    شب که میخواستم بخوابم یه فایلی دیدم تو اینستاگرام ،قبلش گفتم یه نشونه بهم بده

    استاد میگفت

    باور مهمه

    همین باور که خداوند هدایت میکنه

    همین باور که خداوند بهتر از تو میدونه

    همین باور که خداوند مثل یه هلی کوپتر داره از بالا کل جهان رو میبینه و تو رو میبینه و مسیر تو رو میبینه و خواسته تو رو میبینه و میتونه بهت قدم به قدم هدایتت کنه

    همین باور کمک میکنه که هدایت بشی

    اگر که تسلیم بشی

    اگر که وقتی بهت میگه قبولش کنی ، بشنویش

    در مورد خواسته ها وقتی شما میگی من اینو میخوام ،من این زندگی رو میخوام ، ثروت رو میخوام سلامتی رو میخوام

    ، خدا نمیگه که غلط میکنی که انقدر میخوای ،چته

    قانع باش دیگه ،همین یه نونو داشته باش بخور خدارو هم شکر کن

    خدا نمیگه

    خدا میگه تو چی میخوای ،به من بگو چی میخوای من بهت میدم

    هرچی که تو بخوای

    هر چقدر که تو میخوای

    اما

    اما

    من اجابت میکنم درخواست ،درخواست کننده رو ،

    البته اگر اونم به من ایمان بیاره و اونم منو اجابت کنه

    یعنی ،میگه آقا من بهت میدم هرچی که خواستی

    اما

    گوش کن

    گوش کن

    دستتو بده به دست من

    چه هدایت بی نظیری بود این فایل تیکه ای

    دقیقا به درخواست من پاسخ داد و گفت :

    طیبه بهت گفتم جایزه ات رو انتخاب کن و عشق رو ازم خواستی و این بار در حالت رهایی خواستی و گذشتی و بعد گفتی چرا بیشتر نخوام

    و باز هم چند تا خواسته به عنوان جایزه خواستی

    اما گوش کن ،این بار دارم دوباره نشونه میدم بهت

    یه بار بهت گفته بودم که دو سال پیش به راحتی بهت عطا میکنم ،گوش ندادی و کارخودتو کردی

    و البته نیاز بود تا تو رشد کنی و به خودشناسی برسی

    مثل دو سال پیش

    که سوره قصص آیه 7 رو بهت نشونه دادم

    وَأَوۡحَیۡنَآ إِلَىٰٓ أُمِّ مُوسَىٰٓ أَنۡ أَرۡضِعِیهِۖ فَإِذَا خِفۡتِ عَلَیۡهِ فَأَلۡقِیهِ فِی ٱلۡیَمِّ وَلَا تَخَافِی وَلَا تَحۡزَنِیٓۖ إِنَّا رَآدُّوهُ إِلَیۡکِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ ٱلۡمُرۡسَلِینَ

    و به مادر موسى وحى کردیم که طفلک را شیر ده و چون بر او ترسان شوى به دریایش افکن و دیگر هرگز مترس و محزون مباش که ما او را به تو باز آوریم و هم از پیغمبران مرسلش گردانیم

    اما الان با این نشونه بهت میگم آروم باش ، رخ میده

    مسیر مستقیمه ،دوباره پیاده نشی دور بزنی طیبه !

    الان که در مسیری و فهمیدی قوانین رو

    دوباره بهت میگم ، روی باورهات و دوره عشق و مودت در روابط که بهت هدیه دادم کار کن و روی دوره 12 قدم

    سریع باورهای مثبت بساز در مورد عشق و همه جنبه ها ،و ضبط کن با صدای خودت و هر روز باید تکرار کنی و الگوها رو به خودت معرفی و یادآوری کنی

    و با خودت به صلح برسی

    وقتی با خودت در صلح بودی و هماهنگ بودی با من

    و باور داشتی که اجابتت میکنم و این رو با ایمانت در عمل نشون دادی و آروم بودی و رها

    و به تک تک حرفام گوش دادی و چشم گفتی

    به راحتی دریافت میکنی

    ساده

    به سادگی

    انقدر ساده و راحت که فکرشو نمیکردی انقدر ساده باشه

    پس فقط تمرکز بذار روی قوی شدن باورهات و دیگه به این جایزه هات فکر نکن

    من با باورهای تو هست که به تو پاسخ میدم

    طیبه باور

    باور کن و الان ایمانت رو نشون بده و رها کن خواسته هاتو

    و تمرکز کن روی خودت و تغییر شخصیت خودت و کار کن روی تک تک قوانین

    و مهارت نقاشیت رو افزایش بده

    مطمئن باش با تغییر باورهات ، مشتری میشم برات ، عشق میشم برات ،ثروت میشم برات ،آرامش و شادی و سلامتی میشم برات

    به راحتی ،نشستی خونه ،پول درمیاری

    هر روز عشق و حال میکنی و من بهت ثروت میدن .

    هر روز عشق بی نهایتم رو ار بی نهایت دستانم‌بهت عطا میکنم

    فقط به مسیرت ادامه بده و رها شو و رها باش هر لحظه

    تو دیگه یاد گرفتی چجوری رها باشی ، پس بیشتر تمرین کن تا بیشتر شگفت زده بشی

    باوراتو قوی کن یک بار وعده دادم دوباره وعده ام رو تکرار میکنم

    طیبه گوش کن ،اجابتم کن

    سمت خودت رو درست انجام بدی ،به سادگی رخ میده

    ساده

    ساده

    باورم کن و از امروز فقط تمرکز کن به هرآنچه که بهت گفتم و نشونه دادم

    خدایا شکرت که با نشونه دادن هات ،بهم یاد میدی که مسیر تو رو با عشق و لذت در تکاملم طی کنم

    و وقتی این فایل رو دریافت کردم و گوش دادم

    خندیدم و گفتم پس باشه من جایزه مو گفتم و رها میکنم

    اما نتیجه رو به عهده خودت میذارم

    هرچی تو بگی

    هرچی تو بخوای

    و از این به بعد روی خودم کار میکنم و لذت میبرم

    و در زمان مناسب خودت همه کارهارو انجام بده

    از تک تک لحظه های زندگیم

    و با خودم به صلح میرسم و هماهنگ‌میشم‌با منبع بی نهایت عشق تو

    و تمام تلاشمو میکنم و سعی میکنم هر روز و میدونم که تو مثل همیشه کمکم میکنی

    چجوری تو این یک سال کمکم کردی تکاملی از خواسته عشق رها بشم و عشق بی نهایتت رو به من هدیه دادی ،همونجور هم از این لحظه به بعد هدایتم میکنی و کمکم میکنی تا باور هام رو قوی کنم و کارهام رو انجام بدی

    و گفتم و تصور کردم ،مثل هر شب

    که خدا منو نشوند روی شونه هاش و من به آرامی در گرمای عشقش خوابیدم

    خدایا شکرت

    الهی نور خدا به شکل نعمت و ثروت و زیبایی و عشق و آرامش و سلامتی و شادی جاری بشه در زندگی استاد عباس منش عزیز و خانم شایسته عزیز و همکارانتون و تک تک دوستان و اعضای خانواده صمیمی عباس منش

    آمین

    دوستتون دارم

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 92 رای:
    • -
      فاطمه ۱۴۰۳ گفته:
      مدت عضویت: 650 روز

      سلام ب روی ماه طیبه ی عزیزم

      امیدوارم هرجاهستی شاد وموفق باشی

      هرچی کامنتت میخونم اسکرین شات میگیرم ازش اینارو برای خودت نوشتی اما برای من نوشتی

      مهرتایید زدی بر الهامی ک خدا بهم کرد

      خاستتو گفتی رها کن

      ورشد کن

      سمت خودتو خوب انجام بده

      هم توی خواب بهم گف هم بیداری

      خودمم راجبش کامنت نوشتم واسه این فایل

      چ همفرکانسی خدای من!!!!!

      اصلا این فایل برام روشن کرد باید چیکار کنم

      چون با گریه گفته بودم خدایا مگر قرار نبود ب وعده ات عمل کنی اینه پاداش. منی ک هر کاری گفتی کردم

      سریع جواب دادنگران نباش

      هستم پای عهدم

      فقط کاملترینشو میخام بدم بهت جوری ک راضیت کنم از ته قلبت بخندی

      پس ادامه بده. تو مسیرهستی

      فقط برو برو جلوتر قدمهاتو محکمتر کن و مهارتتو خیلی زیاد کن هرروز بیشتر بیشتر

      طیبه 3 دی دوره عشق ومودت خریده من قدم سوم رو خریدم

      و یک مدار بالاتر اومدم منم پاشنه اشیلم روابط هست هربار افت فرکانسی دارم

      بااینکه خوب پیش میرم خدایی

      دوره عزت نفس هم خریدم بهتر شدم بازهم دارم قدم سوم با عزت نفس کار میکنم این روزها

      نمیدونم طیبه دیروز دخترم یدفه گف چیزی نمونده نزدیکه من از تعجب جا خوردم چون داشتم جاروبرقی میکشیدم

      گفتم چی گف ساعتو میگم

      گفتم این نشانه بود نزدیکه چیزی نمانده

      همش یک صدایی میگه ک خیلی نزدیک شدی کافیه قدم اخرو برداری بخدا همین حسو دارم

      منم. مثل تو چندتا جایزه باهم خاستم. قران باز کردم خیلی خیلی عالی بود خدا جهان رو مسخرت کرد برام اومد من از خوشحالی بلند خندیدم وذوق کردم. ک دخترم گف چی شده مامانی

      هههههه

      حسم میگه نزدیکه خیلی یکی عید 1404 دارمش اره دارم باهاش زندگی میکنم وپای سفره هفت سین راضی وخوشحال با یک نفس عمیق میشینم وای الان ک مینویسم دارم تجسمش میکنم ومیدونم حتما اتفاق میفته من باید قدم اخرو بردارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
      • -
        طیبه گفته:
        مدت عضویت: 691 روز

        به نام ربّ

        سلام فاطمه جان

        نمیدونم چی بگم زبونم بند اومد وقتی پیامت رو خوندم

        من امروز یه خوابی دیدم حتی تو دفتر عشق نوشتمش و تاریخ زدم

        و قشنگ و واضح توی خوابم لحظه پایانی رو دیدم

        خدا بهم فهموند من با تکرار باورهای قوی در مورد عشق و یا هر چیز دیگه ای

        به راحتی و ساده و بدیهی به من وعده اش رو عملی میکنه

        مثل امروز که تو خواب انقدر خوشحال بودم و عشق دریافت کردم که وقتی بیدار شدم گفتم خدای من

        من همیشه پریشونی میدیدم

        ولی اینبار خواب عشق دیدم

        عشق تو که بی نهایت داشتی عشق رو به من عطا میکردی

        سریع گفتم استاد عباس منش میگفت اگر در خواب حالتون خوبه یعنی فرکانس هایی که ارسال کردین خوبه و در مسیر درستی هستین

        وقتی بیدار شدم گفتم طیبه دیگه باید مستمر و ادامه دار روی باورهات در همه جنبه ها کار کنی

        خدا با این فایل کلید اصلی ارتباطش با خودت رو داد

        و اونم باور بود

        اینجا که نوشتی

        هم توی خواب بهم گف هم بیداری

        دستامو رو صورتم گذاشتم و فقط گفتم الله

        الله

        الله

        چقدر داره حیرت زده ام میکنه

        وای خدای من

        مثل روزی که دیدم فایل جدید کلید اجابت دعا اومده حیرت زده شدم

        اینجا که نوشتی :

        خاستتو گفتی رها کن

        ورشد کن

        سمت خودتو خوب انجام بده

        یاد افکار امروزم افتادم

        ذهنم دوباره میخواست که من به فکر خواسته ام باشم که خدا نشونه داده بود که طیبه جایزه ات رو خودت انتخاب کن

        ولی رها شو

        اما امروز وقتی باورهام رو با صدای خودم ضبط میکردم چند باری به خواسته ام فکر کردم و با اینکه رها شدم اما حس کردم دوباره دارم میچسبم

        با نوشته ات دوباره نشونه گرفتم که تو فقط رها کن و روی خودت کار کن

        من به وعده ام عمل میکنم مطمئن باش

        چقدر زیبا نوشتی

        طیبه 3 دی دوره عشق ومودت خریده من قدم سوم رو خریدم

        و من امروز کاملا هدایتی حس کردم که باید کتاب چگونه فکر خدارا بخوانیم که دانلودش کرده بودم و کپی گرفته بودم تا بخونمش و تا صفحه 15 خوندم ،یه دفه وسطای صفحه اومدم سایت و هدایت شدم از همین صفحه کلید اجابت دعا به قسمت شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد

        یه لحظه عکس استاد و پسرشون توجهمو جلب کرد و باز کردم دیدم فایل

        پیغامِ هدایتگرایانه ی تضادها

        من تاحالا تو این یک سال فکر نمیکنم این فایل رو دیده باشم

        همین که باز کردم دقیقا یه تاریخ رو گفت

        و اون تاریخ 7 مهر روزی که من شروع کردم به گوش دادن مستمر فایل ها

        حی کردم 7 مهر یه خبر خوب تو راهه

        امروزم 7 دی هست

        الانم که نوشتی سال 1404 بازم حس کردم خبر خوب تو راهه

        و بازهم به من نشونه داد در ادامه فایل که در رد پای روزم مینویسم

        اونجا درمورد قدم 3 گفت ، که من حس کردم باید گوش بدم قدم 3 رو

        و وقتی الان اومدم سایت پیامت رو دیدم

        دوباره گفتم خدای من چیکار داری میکنی با من ؟؟؟؟

        آخه فاطمه جان ،من دیشب از سایت هدیه تخفیف گرفتم و تا 6 بهمن ماه میتونم استفاده کنم ازش

        از صبح با خودم میگفتم کدوم دوره رو میتونم بخرم

        و اولش گفتم قدم اول کشف قوانین رو بخرم

        اما گفتم نه قدم 8 دوره 12 قدم رو بخرم

        بازم گفتم نه

        و یه لحظه گفتم میشه دوره عزت نفس رو بخرم؟؟

        تا اواخر ماه میدونم که بازم پول دوره هارو به حسابم واریز میکنی میخوام این دوره رو بخرم

        اما خدا، خودت بگو که عزت نفس بخرم یا نه ؟!

        وای پیامت رو که خوندم تاییدی بود بر اینکه میتونی بخریش

        اما باورهاتو هر روز تکرار کن که بتونم به حسابت بیشتر و بیشتر پول واریز کنم طیبه

        چون با باورات میتونم اجابتت کنم

        حتی صبح من این دوره رو به سبد خریدم اضافه کردم

        وای الله اکبر

        اینجا که نوشتی

        همش یک صدایی میگه ک خیلی نزدیک شدی کافیه قدم اخرو برداری بخدا همین حسو دارم

        دقیقا منم این حسو با توجه به نشونه های این چند روزم دارم

        اما هی به من تکرار میشه باید باوراتو سریع قوی کنی و هر روز و هر روز تکرار کنی

        تمام زمانت رو در روز بیشتر برای تکرار باورها بذار و بشین و تمرکزی دوره هایی که خریدی رو گوش بده و به تمریناتش عمل کن

        وای نوشته هات تا آخرین جمله ات پر بود از حرف و پیام برای من

        منم باید قدم آخرو بردارم

        چون خدا امروز بهم فهموند با پیامت که رها باش و دیگه به هیچی فکر نکن

        فقط قدم آخر اینه که باورهاتو قوی کنی و بوووووووم

        خیلی ممنونم فاطمه جان که برای من نوشتی

        بی نهایت ازت سپاسگزارم

        نور خدا به شکل نعمت و ثروت و عشق و شادی و سلامتی و آرامش در زندگیت جاری باشه

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
        • -
          سیده ملیکا مرتضوی گفته:
          مدت عضویت: 738 روز

          به نام خدایی که هرچه دارم از اوست …

          سلام طیبه ی عزیزم …

          حالت چطوره خواهر عزیزم …

          از همون اول که ایمیلمو بتز کردمو زدم روی این جواب فوق العاده…یه حسب بهم گفت برد از اول بخون …

          پس پاسخ تو رو رد کردم بعد پاسخ دوستمون به کامنت تو وووووو و کلی بالاااا رفتم تا برسم به اول کامنتت…

          وسطش میگفتم وای چرا هرچی میرم بالا تموم نمیشههههههه…..

          تا رسیدم …

          اولش یکم گین شده بودم …

          کامل ماجرا رو نمیدونستم ولی ادامه دادم …

          و حرف هات …

          خدای من …

          اینکه دوره ی عشق و مودت رو خریدی…

          قضیه ی استادت کا گفت می خواد برات ناهار بخره …

          اونجایی که گفتی رهاااا کردی …

          گفتی داری روی خودت کار میکنی …

          گفتی جایزتو انتخاب کننند

          خدای من .‌.

          باورم نمیشه …

          انگار خدا داشت باهام حرف می‌زد….

          یکسری جملات رو کپی کردم تا دربارش بگم …

          اونجا که گفتی ؛

          اما الان با این نشونه بهت میگم آروم باش ، رخ میده

          مسیر مستقیمه ،دوباره پیاده نشی دور بزنی طیبه !

          الان که در مسیری و فهمیدی قوانین رو

          دوباره بهت میگم ، روی باورهات و دوره عشق و مودت در روابط که بهت هدیه دادم کار کن و روی دوره 12 قدم

          سریع باورهای مثبت بساز در مورد عشق و همه جنبه ها ،و ضبط کن با صدای خودت و هر روز باید تکرار کنی و الگوها رو به خودت معرفی و یادآوری کنی

          و با خودت به صلح برسی

          ……………..

          چقدر این جملاتتت برای من هدایتی بود …

          وقتی از دوسال پیش میگفتی …دقیقا انگار داشتی منو میگفتی …

          دوسال پیشی که خدادستمو گرفتو و من گوش نکردم ….

          ….

          همچنین وقتی گفتی ؛

          به راحتی ،نشستی خونه ،پول درمیاری

          هر روز عشق و حال میکنی و من بهت ثروت میدن .

          هر روز عشق بی نهایتم رو ار بی نهایت دستانم‌بهت عطا میکنم

          فقط به مسیرت ادامه بده و رها شو و رها باش هر لحظه

          تو دیگه یاد گرفتی چجوری رها باشی ، پس بیشتر تمرین کن تا بیشتر شگفت زده بشی

          ………………………..

          وای خدای من ….

          مخصوصا الان که دارم روی خودم کار میکنم ؟ دارم هر روز به تمرین کتاب رویاهایی که رویا نیستند عمل میکنم ….

          عاشقتم خدای هدایتگرممممم….

          ………….

          در جایی دیگر گفتی ..

          سمت خودت رو درست انجام بدی ،به سادگی رخ میده

          ساده

          ساده

          باورم کن و از امروز فقط تمرکز کن به هرآنچه که بهت گفتم و نشونه دادم

          ……

          قربونت برم …..

          بگو بگو …

          تو فقط بگوووو که اینقدر منو آروم میکنی با حرفات …خدای بی نظیرم ……

          ……….

          سریع جواب دادنگران نباش

          هستم پای عهدم

          فقط کاملترینشو میخام بدم بهت جوری ک راضیت کنم از ته قلبت بخندی

          پس ادامه بده. تو مسیرهستی

          باید باوراتو سریع قوی کنی و هر روز و هر روز تکرار کنی

          تمام زمانت رو در روز بیشتر برای تکرار باورها بذار و بشین و تمرکزی دوره هایی که خریدی رو گوش بده و به تمریناتش عمل کن…..

          عاشقتم….

          …………………………..

          ممنونم به خاطر پیام هدایتگرت …

          عاشقانه منتظر زیبا ترین لحظاتت هستم دختر ….

          از دور بغلت میکنم نفسسسسس

          دوستت دارم …

          در پناه خدای عشق باشی

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
          • -
            طیبه گفته:
            مدت عضویت: 691 روز

            به نام ربّ

            سلام ملیکای عزیزم

            خدارو بی نهایت شکر امروز با تکرار باورهایی که از عشق ،با صدای خودم ضبط کرده بودم و تکرار کردم و تجسم کردم ،حالم بی نهایت عالی بود

            سپاسگزارم ،الهی که هر لحظه احساست بی نهایت عالی باشه

            دقیقا دیشب که پیامتون رو خوندم باز هم انگار تاکیدی بود بر اینکه روی باورام کار کنم

            abasmanesh.com

            رد پای روز 2 دی هست که نوشتم

            میلیکا جان حس کردم این لینک رد پای اصلیمو که درمورد این رد پام هست رو برات بذارم

            این تکمیل کننده این ردپایی هست که برای من نوشتی

            وقتی نوشتی عاشقتم گریم گرفت

            آخه خدا امروز به بی نهایت طریق عشقش رو به من ارسال کرد

            دو روزه که من دارم باورایی که با صدای خودم ضبط کردم میشنوم و حس خوبش رو میگیرم

            کلی نتیجه باحال داشته که تو رد پای دیروزم مینویسم اگر خدا بخواد

            برات بهترین هارو از خدا میخوام ملیکای عزیز و دوست داشتنی

            منم عاشقتم و میبوسمت و عشق رو که خدا به من هدیه داده بهت ارسالش میکنم

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      خوشبخت آزاد گفته:
      مدت عضویت: 1932 روز

      سلام طیبه جان

      نوشت هات فووووق العادس من به اوج آسمون میبره

      تو لیاقتت خیلی زیاده من مطمئنم

      از اینکه برامون مینویسی خیلی ممنونم پر قدرت ادامه بده عاشقتم

      تو لیاقت عشق

      قانون سلامتی

      رزق بی حساب

      رابطه هم مدار و فرکانس بالا روداری

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  7. -
    محمد صادق خرمی گفته:
    مدت عضویت: 427 روز

    استاد گلم سلام

    من نمیدونم این فایلو کی گذاشتین

    منم هنوز ندیدمش ولی میدونم جواب درخواست های منه که این روزها از خدا دارم میکنم و چند روزه با نشونه ها و معامله هایی که باخدا دارم میکنم دارم ایمانمو مثل حضرت ابراهیم زیاد و زیادتر میکنم و باورمو نسبت به این که خداوند خواسته های مارو میدونه و راه رسیدن ما به خواسته هامون هم میدونه و میخاد که بهمون بگه فقط کافیه آرامش داشته باشیم و باور داشته باشیم که خدا آگاهه به نیاز های ما و وقتی خواسته ای توی قلبمون شکل میگیره خداوند اون رو میدونه و نیاز نیست گریه کنیم و یا صدبار بهش بگیم و یا نگران باشیم فقط باید آرامش داشته باشیم و تمرکزمون رو روی شکر گزاری بزاریم و نعمت هایی که خدا بهمون داده و با توجه کردن به نکات مثبت حال خودمون رو خوب کنیم

    استادم بهت افتخار میکنم که ایقدر روی ارزشمندی،احساس لیاقت و عزت نفس خودت کار کردی و به خودم افتخار میکنم که بنده ی خاص خدا هستم و شاگرد بهترین استاد توحیدی دنیا هستم و از خداوند تشکر میکنم که من رو لایق بودن روی کره ی خاکی قرار داده و تمام خلقیات خودش رو مسخر و دراختیار و تحت فرمان من قرار داده و هدایتم میکنه تا توی خوشبختی و نعمت غرقم کنه

    عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 30 رای:
  8. -
    مریم درویشی گفته:
    مدت عضویت: 2845 روز

    سلامممممم استاد الان اگر ایموجی باز بودا کلی ایموجی اشک شوق میفرستادم براتون بعدش کمی گریه

    استاد من الان دو روزه هست که از شهر خودمون میرم یه شهر دیگه، فقط برای اینکه یک تا یک ساعت نیم تمرین داشته باشم

    استاد این دو روز با پدرم میرسیم به اول شهر ناهارمون میخوریم بعدش میریم سمت سالن

    دو روز وقتی نزدیک محله ای میشم که سالن تمرینم اون‌جاست با یک بیلبور بزرررررگ روبرو میشم اول بلوار که نوشته دعا کلید اجابت خواسته، وضو کلید..و بقیه ش کار ندارم استاد میدونی این دو دفعه که وارد این بلوار میشدم و این تابلو میدیدم این عبارت نگاه میکردم میگفتم این منو یاد فایلی میندازه استاد عباسمنش در مورد باورهای امام علی در مورد درخواست از خداوند میگفت و میرفتم سمت سالن تمرین

    امشب یا بهتر بگم همین چند دقیقه پیش با خودم گفتم تو اصلا درخواست میکنی برای خواسته هات که چیو میخوای؟ بستنی میخوای

    کیک میخوای، فلان غذا رو میخوای

    تا اینکه اومدم دیدم یه فایل جدید اومده از اسم این فایل اشک در چشمانم حلقه زد

    استاد من برای رسیدن به رویام میام شهری که هیچ کس نمیشناسم هیچ چیزش بلد نبودم و نیستم هیچ اشنایی ندارم حتی بازیکنای اینجا رو هم نمیشناسم همه چی جدید جدید، هرکی ازم میپرسه میگه مگه شهر خودتون تیم نبود که میای اینجا ،چون این شهر از محل زندگیم خیلی کوچکتره و امروز وقتی باز اینو گفتن راستش گریم گرفت گفتم من برای هدفم عشقم میام،

    الان دارم میفهمممم چرا یه عده که نه بابا خیلیا وقتی منو میبینن میگن دختر تو چرا میای اینجا؟ دیونه ای این همه راه رفت و برگشت

    هزینه ی رفت و امد چیکار میکنی؟

    و هزاران سوال دیگه

    امروز دفتر دار سالن بهم گفت واقعا توی شهر خودتون یه تیم نبود که میای اینجا؟

    دارم میفهمم من دارم بهایی پرداخت میکنم که این ادمها حاضر نیستن پرداخت کنن من حتی چند شب پیش یه چیزی قربانی هدفم کردم و تمومش کردم نجوا میگفت نمیتونی نکن، من میگفتم نه میخوام تمومش کنم میتونم لازمه برای رسیدن به هدفم، من قبلا تجربه قربانی کردن خیلی چیزا داشتم از خانوادم که تنها ادمهای نزدیک زندگیم بودن از حرف مردم

    از تمام اون تجسمات که سالها بودن در مسیری هدفی که علاقه من نبود و الانم که میبینم وقتی من میام سالن واقعا برای خیلیا عجیب که چرا من میام اینجا

    با اینکه شهر خودم هم بزرگتر و با امکانات تره

    ولی هدایت و اون حسی بود که بهم گفت خودتو به کم مبروش و کلا هر تیمی که توی شهر خودت هست بذار کنار چون فهمیدم برای عشقم و علاقم کمترین ارزش قائلن منم گفتم تمام و میرم

    اخ خدا جوون عاشقتم

    منم دارم یاد میگیرم با ایمان ضعیفم منم دارم مینویسم تا یه روزی خدا درخواستمو اجابت کنه

    دلم یه درخواست بی قید شرط خواست

    قلب من حس میکنه میدونه یه درخواست عاری از ناپاکی چه شکلیه میدونه که یه درخواست عاری از شرک چه شکلیه

    اما اونقدر باورهای شرک الود مثل پارتی توی وجودم ریشه کرده که از اینکه نمیدونم چه چطوری خدا میخواد منو هدایت کنه به ارزوم برسم نگران میشم مستأصل میشم اشفته میشم

    دسترسی به ارزوم نزدیک و اسون نمیبینم

    خدایا هدایتم کن

    استاد ممنونم از این فایل میخوام ارام ارام کار کنم روی خودم ایمانم قوی تر قوی تر کنم

    میرم فایل ببینم.

    با ایمان

    مریم درویشی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 62 رای:
    • -
      سارا سهیلی گفته:
      مدت عضویت: 1757 روز

      سلام خانم درویشی یه حسی بهم گفت از آرزوی 5 سال پیشم بنویسم ، وقتی که اومدم داخل سایت و با این مباحث تازه آشنا شدم ، اون موقعها منم تازه کار مورد علاقم رو شروع کرده بودم ، منم مثل شما بها پرداخت کردم رشته مهندسی دانشگاه دولتی رو دیگه ادامه ندادم چون مال من نبود مسیرش

      5 سال پیش من آرزوم بود یک دونه از آثارمو تو یکسال بفروشم ، نشد ، نمیشد ، باورام خیلی ایراد داشت و باید بیشتر روشون کار میشد ، 5 سال بعدش که امساله من تو سه ماه اخیر تک به تک جدیدترین آثارم فروش رفته به لطف خودش ، در حدی که برای نمایشگاه هفته ی قبلی مجبور بودم که از آثار قدیمیترم استفاده کنم ، چون همه ی کارای جدیدم فروش رفته بود

      کارم همون کار 5 سال پیشه ولی باورام خیلی خیلی بهتر شده چون روشون کار کردم ، خواستتون مثل 5 سال پیش من الان نشدنی ترین کار ممکن در جهانه

      ولی میشه ، اینقدرم طبیعی اتفاق میافته

      نیاز به اینهمه زمان ندارین دیگه شما چون یکی مثل من اومده بهتون میگه که معلومه که میشه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
      • -
        مریم درویشی گفته:
        مدت عضویت: 2845 روز

        سلام به سارای نقاش

        خیلی ممنونم که برام از تجربه موفقت نوشتی

        من متاسفانه ذهن منطقیم از شهودم قوی تره البته با کار کردن روی خودم خیلی بهتر از قبل دارم متوجه صدای خدا میشم جدیدا حس میکنم از عمل ها و رفتارها خودم و اعتماد کردن هام و نکردنام که یه جریان متفاوت از بقیه صداها در جریانه که فرق میکنه

        ولی هنوز خیلی جای کار دارم

        و این ذهن منطقی باید ابزاری میبود برای رشد ولی برای من برعکس عمل کرده وسیله ای شده برای کم شدن زاویه دیدم نسبت زندگی و مسائلی که باهاش روبرو میشم.

        برای لحظاتی این موفقیتت رو تجسم کردم اشک تو چشمام جمع شد :) خیلی بیشتر باید ادامه بدم که منطقی بشه برام چون واقعا این خواسته ها و دستاوردهایی که از شما و بچهای سایت میخونم عملا برام غیر ممکن.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      سیده ملیکا مرتضوی گفته:
      مدت عضویت: 738 روز

      به نام خدای دوست داشتنی ام

      خدایا هر آنچه دارم از توست …

      خدایاشکرت به خاطر این سایت و این دوستان فوق العاده ….

      سلام خواهر عزیزم …

      سلام مریم جانم …

      میدونی چقدر تحسین کردم …

      اصلا فکق اعاده ای…

      چقدر پیش خودم گفتم ببین …

      ببین چطور پیگیری میکنه …

      ببین چه امیدی داره …

      ببین چه ایمانی داره …

      تا اونجایی که گفتی ؛

      تمومش کردم نجوا میگفت نمیتونی نکن، من میگفتم نه میخوام تمومش کنم میتونم لازمه برای رسیدن به هدفم، من قبلا تجربه قربانی کردن خیلی چیزا داشتم از خانوادم که تنها ادمهای نزدیک زندگیم بودن از حرف مردم…

      ………….

      یادم افتاد به خودم ….

      منم یه کاری رو باید تموم میکردمو بعد 7ماه تمومش کردم ….

      درسته. که اون شخص جدی نگرفت …

      اما من باید تمومش میکردم …

      این وابستگی …

      این حس قربانی شدن که وقتی فکر و ذهنم رو مشغول کرده بود …

      و درسته که الانم بعضی وقتا بهش فکر میکنم اما سعی میکنم جهت دار باشه …و دو هفته ی پیش واقعا غزل خداحافظی باهاش خوندم و تصمیم گرفتم روی خودم کار کنم …برای خودم کار کنم …و به زندگی خودم بها بدم …و به خودم کمک کنم …چون دیگه تقریبا مطمئن شدم بودم که هیچ تاثیری روی بقیه نمیتونم بزارم ….

      و این حرفت …

      باعث شد فکر کنم …

      آیا من احساس قربانی بودن دارم هنوز ؟

      راسش ….

      اره ….

      حس میکنم 7ماه به خاطر اون از بین رفت ….

      ولی من قربانی نیستم من زندگی خودمو دارم …من خالق زندگیمم پس دیگه قربانی نیستم که اون تصمیم رو گرفتم و حتی یک لحظه هم فکر نمی‌کنم به برگشتنم…

      آیا الان باز احساس قربانی بودن دارم ؟

      اولش میگم نه

      ولی باز که فکر میکنم …

      انگار یه چیزایی درونم هست که مغزم داره پنهانش میکنه که بهم یه حسی شبیه به قربانی شدن میده …

      یه حسی بهم میگه یه فایل درباره ی قربانی شرایط استاد داره برو ببین …

      حتما میرم میبینم …

      ممنونم از کامنت زیبایت …

      و بهت افتخار میکنم که جرعت کردی ….

      که دنبال رویاهاتی…

      عاشقتم …

      تو رو به خدای عزیزم میسپارم …

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        مریم درویشی گفته:
        مدت عضویت: 2845 روز

        سلام ملیکا عزیز

        سپاسگزارم بخاطر پیام پر از مهرت عزیزم

        این یک قدم کوچیکی بود برای رسیدن به هدفم..

        بیشتر اونکه دنبال نتیجه باشم قانون خدا میگه دنبال بهتر شدن باش.. البته اینم با ادامه دادن اتفاق میوفته

        قرار نیست با این قدم فقط حرفه ای بشم قرارم نیست کوچیک بشمرش و نادیده بگیرمش

        توی مسیر باش،مریم.

        فایل اصل بقای اصلح به ذهنم رسید که میتونی بری سراغش و بهت کمک کنه

        مهم اینکه متعهد بمونی و از خودت بپرسی چطور بهتر از این بشم؟

        اونقدر مستمر ادامه بده و درگیر علایق و ساختن عزت نفست شو که کم کم اهمیت اون فرد کم بشه

        دوست دارم عزیزم درپناه خدا باشی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    زهرا محمد خانی گفته:
    مدت عضویت: 976 روز

    به نام خدای بخشنده ومهربان

    درس طلایی کنترل ذهن

    های اصلی ناراحتی چیه یکی کم بوده همش ترسه از اینکه یه روزی دریچه نعمت قطع بشه از اینکه تنها بشی وقتی این فکرا میان سراغ ت باعث میشن دیواری بشه برای وصل شدن تو به خدا این یه تکنیک ه یا یه درس مهم که الان تو ذهنم گیر کرده بود و همین الان داغ داغ هدایت شدم به فایل رویایی برم ببینم و نوش کنم خدا جون شکره البته اینو بگم همین الان عجیب حسی گفت بیا تو سایت من اومدم اومدم دیدم فایل اومده خیلی خوشحال شدم حس کردم هدایته فایل توحیدی که به خوبی گوش کردم وباورسازی کردم شکر همش کاره رب شکرررت تورو دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
  10. -
    زینب مرادی گفته:
    مدت عضویت: 992 روز

    به نام خدایه مهربانم خدایه بینظیرم خدایه قدرتمندم خدایه نزدیکم

    سلام استاد عزییییزم

    سلام خانوم شایسته جانم

    سلام دوستان عزیزم

    استاد من این فایلو گوش ندادم ولی دانلودش کردم که دراولین فرصت گوش بدم

    اومدم از هدایتهایی که تواین چن روز برام اتفاق افتاده بگم استاد جاانم

    اتفاقاتی که شاید به ظاهر کوچیک باشه ولی از نطر من بییییینهااااااایت بزرگه

    چن روزه پیش کارت بانکیم خراب شد استاد دیگه کارتام هیچ کدوم پول نداشت

    منم چون باخونواده م زندگی میکنم می‌خواستم برم بیرون مادرم گف بیا کارت منو بگی ببر گفتم نمیخوام نرفتم بیرون گفتم خدایا دلم میخواد ازپول خودم خرج کنم خودت یه جوریبرام درستش کن

    پسرم یه حامی داره که از وقتی جداشدم ازهمسرم چنوقت یه بار براش پول میریزه

    البته که حامیه هردوی مااا فقططططط خدااااااااست

    یهو دیدم یه پولی اومد توحسابم استاد

    نمیدوونین چقدر خداروشکر کردم که هرلحظه هواسش بهم هست وداره کارامو انجام میده

    خدایا من برای همه چی فقطط روتو حساب میکنم

    حالم خیلی خوبه استاد

    خیلی حس میکنم دارم به خدانزدیکتر میشم

    حس خوبی دارم

    دوستون دارم استاد مهربونم

    باور دارم قدرت خداست

    زندگی زیباست

    من لایق بهترینها هستم

    سلامتی هرروز داره بیشتر میشه

    اتفاقات خوب به راحتی وبه سادگی واردزندگیم میشه

    پس خداروشکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 34 رای: