کلید اجابت دعاها - صفحه 16 (به ترتیب امتیاز)

844 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مریم احدی گفته:
    مدت عضویت: 1014 روز

    بنام خدا

    وپروردگارت انقدر به تو عطا خواهد کرد که توراضی شوی

    من به این جمله ایمان دارم وتقریبا هرزمان که بهش نیاز داشته باشم این جمله رو میشنوم

    خدایا شکرت من اززندگیم راضی ام ومیدونم وایمان دارم انقدر به من میبخشی که خوشنود بشم

    خدای مهربانم من راضی ام ازتو به خاطر احساس خوب امنیت که هیچ کسی رو توی دنیا مثل تو پشتم حس نمیکنم

    خدایا شکرت که هستی منم دوست دارم کاری کنم که ازم راضی باشی لطفاً لطفاً بهم بگو چه کنم ؟

    خدایا هدایتم کن به مسیری که بشم یکی ازدستان تو روی زمین

    آیا من تنها وبی کس نبودم وتو منو بالا بردی درچشم تمام کسانی که فکر میکردند کسی رو ندارم

    تودرتمام لحظات زندگی من کنارم بودی وهستی

    من به این آیه تو ایمان دارم وشهادت میدهم خدایی جز خدای یگانه نیست واو بالاتر ازهمه چیز است

    خدایا شکرت که هستی وهروقت بخوام حست کنم دستمو روی قلبم میزارم تا دلم گرم بشه تا نترسم

    مگه میشه بعد اینهمه نعمت من قبول نکنم که جزتو کسی یاور وپشتیبان منه

    من هرجا که نیاز داشتم به امنیت کسی رو جزتو نیافتم نه خانواده ،نه همسر،نه دوست،نه حتی فرزندم که پاره تنمه هیچ کدوم تولحظات سخت نبودن چون تو جای همه برای من بودی وهستی

    خدایا پیشاپیش ازتو ممنونم برای همه نعمتهایی که بهم میدی تاراضی بشم من تنها تورا میپرستم وتنها ازتو یاری میجویم

    جملات پایانی این فایل کاملآ منو متقلب کرد چون خدا اززبان استادبامن حرف زد

    خدایا شکرت استاد عاشقتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  2. -
    باران و ایوب گفته:
    مدت عضویت: 1622 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم و خانوم شایسته گل

    وهمه دوستای نازنینم

    استاد چقد این فایل عالی بود نکات آموزنده داشت و جواب تمام سوالای ذهنمو گرفتم

    استاد من تقریبا دو هفته پیش داشتم نماز میخوندم و بعدش قران خوندم یهو بهم الهام شد برم یه جایی اولاش خیلی مقاومت کردم گفتم نکنه نجوای شیطانه بیخیال شدم (همسرم جایی باید میرفت که بهم الهام شد تو هم باهاش برو )

    دیگه کار نداشتیم همسرم خودشون رفتن بعد زنگ زد گفت من کارم تموم نشده باید برگردم فعلا تا یه هفته دیگه دوباره باید برم ،گفتم خب باشه خیره انشالله ،برگشت و خواست دوباره بره جور نمیشد تنهایی بره ،دوباره الهام شد باید بری گفتم خدایا چیکار کنم برم یا نه خلاصه هرکاری همسرم کرد جور نمیشد بره تنهایی بهش گفتم ایوب جان خب منم میام ایشون گفتن مطمئنی گفتم اره خلاصه رفتیم ،بعد من به دو تا تضاد برخوردم گفتم خدایا خودت گفتی برو بعد الان اینا چیه من برا یه روز خواستم بیام الان شده چند روز ،گفت مگه به من اعتماد نداری گفتم اره ،گفت خب صبر کن عجله نکن ،گفتم چشم من تسلیمم استاد به الله قسم عین همینو گفتم بیخیال شدم فقط سعی میکردم ذهنمو کنترل کنم مسیر شیطان و نجواهاش نرم ،خلاصه من دیگه از اون مسافرت برگشتم و همچنان از خدا میپرسیدم چرا گفتی برو وبه این تضادها بخوردم .قران خوندم یهو انگار خدا باهام حرف میزد گفت یادته گفتی من رابطه خییلی عاشقانه تر میخوام با ایوب جان گفتم اره .گفت خودت درخواست کردی خب با این تضاد باعث شد بگی من چی میخوام ماهم جواب درخواستتو دادیم ،گفتم خدایاااا تو چقد مهربونی چقد قشنگ جواب درخواست های مارو میدی با این تضاد که برخوردم الان عاشقانه تر شده روابطمون به الله قسم .بعد من اون جایی که رفتم خیلی قشنگ بود خونه عالی حیاط قشنگ دقیقا مثل سریال سفر به دور امریکا یه قسمتش حیاط خونه دوستتون رفتین دقیق مثل اونجا بود من لذت زیادی بردم فقط میگفتم خدایاشکرت به چه جایی هدایتم کردی بی دلیل نبود که میگفتی برو .اون یکی تضادو که تو سفر بهش برخوردم وفعلا نمیگم تا نتیجه کامل بگیرم میام براتون میگم سرفرصت مناسب تر.

    چند روز پیش یه نفر یه چیزی گفت مثلا خونتون کوچیکه حالت تمسخر ،صدای شکستن قلبمو احساس کردم هیچوقت اینجور نبودم ،باز قران خوندم هیچ گله و شکایتی نداشتم تازه گریه کردم روصورت خودمو پوشندم گفتم حتی خدا گریه هامو نبینه من باحالت شکایت نرم درگاهش ،باز انگار خدا باهام حرف میزد چرا گریه میکنی ناراحتی خودت درخواست خونه بزرگتر داشتی و داری این تضاده به نفعته دختر باعث میشه از من درخواست خونه بزرگتر داشته باشی برو صورتتو بشور و اهنگ بذار برقص ،شاد باش ،استاد یعنی این تضاها باعث شد من درخواست هامو واضح تر بگم و باور داشته باشم بهشون میرسم به الهامات گوش بدم ،یعنی دلیل اینکه من برم این مسافرت و به تضا بربخورم وبفهمم برا چی بوده اگه بخوام با عقل خودم برم هیچوقت نمیفمم ،

    دیشب تو خلوت خودم با خدا مهربان گفتم خدایا اگه منو تنها بذاری مث اینکه من تو تاریکی مطلق باشم و بخورم به درو دیوار و بیوفتم تو چاله و چاه ،پس مثل همیشه کنارم باش منم ول کنت نیستم رو دوشتم ،اگه ما باورمون این باشه قدرت تمام جهان در دستان الله یکتاست هیچ وقت نگران هیچ چیزی نمیشیم و همه چیو میسپاریم به خودش ،و من با این تضادها که برخودم اومدم الگوهای مناسبو دیدم و تحسین کردم گفتم فلانی تونسته این خونه بزرگو بخره منم میتونم و این آرزو من این درخواست من امکان پذیره ،من الان اگه این جا هستم جای درستمه چون جواب فرکانس های گذشتمه و اوضاع من طی این یه سال و چند ماه که من رو خودم کار کردم خیییلی عالی شده از لحاظ مالی خییلی عالی شد ،من الان دارم کاری شروع میکنم به امید الله ،روابطمون عالیه ولی من درخواست عالی تر داشتم که خداروشکر اونم بهش رسیدم ،و‌خداروهزاران مرتبه شکر برا این همه تغییر که به وقت خودش همه رو براتون میگم استاد.

    خیییلی عالی بود استاد ممنونم ازت شما بی نظیری

    در پناه خدای مهربان باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  3. -
    Parvin گفته:
    مدت عضویت: 3802 روز

    سلام به شما بهترین استاد و به شما بهترین همراهان

    ممنونم که به بهترین شکل ممکن درک این ایات را برام واضح کردی .چقدر تحت تاثیر قرار گرفتم و باعث شد تا ساعت ها فکر کنم و گره هایی که توی ذهن داشتم از خییییلی قوانین خداوند،چقدر قشنگ باز شد این گره ها.

    درکی که من از صحبت های شما داشتم را میگم تا نوشتن دوباره این آگاهی ها برام باز قابل لمس تر بشه.

    از اسم یحیی شروع میکنم ،وقتی معنی یحیی را سرچ کردم متوجه شدم یعنی زندگی،وخداوند حتی نام رو طوری انتخاب کرده که مدام درس اصلی رو برای نحوه خلقت این بنده اش،به بقیه بندگانش گوشزد کنه ،زندگی یعنی کسی که هیچ شرایط وجود رو نه از سمت پدر و نه از سمت مادر و نه حتی زمان مناسب خلقت را نداشت بدلیل پیر بودن والدین ولی زندگی به او بخشیده شد چون مهم شرایط برای خلق یحیی نبود،مهم شرایطی هست که خدا قادر به ایجاد آن هست..

    اگاهی دیگه که وقتی فهمیدم ،باعث شد گریه کنم و خداوند رو شاکر باشم که برای درک این اگاهی ،شرایطی را از قبل ایجاد کرده بود،وبعد درک آن را الان برام بوجود اورد تا منطقی بشه چون بگه که هیستوری این اگاهی رو برات قبلا ایجاد کردم و اون ،دعای شماست”خدایا مرا در بهترین زمان و بهترین مکان ،قرار ده” شاید باورتون نشه همیشه این دعا رو تکرار میکردم ولی هیچ حسی بهش نداشتم ،همیشه یه سوال بزرگ بود که این یعنی چی چرا نمیتونم این خواسته رو با قلبم بگم نه با صدا و نه به زبان.

    برای درک بهتر این اگاهی که چقدر برام مهمه ،باید داستان رو تعریف کنم که چطور خداوند اول منو از قبل مهیای این آگاهی کرد و به دلیل مسبب الاسباب بودنش،سببش رو ساخته بود تا الان بفهمم یعنی چی این دعا.

    یکماه پیش اصرار داشتم دختر که دانشگاه شهید بهشتی درس میخونه،برای سر زدن ،از تهران بیاد پیش من که شهرستانم،برای اولین بار در عمر 18 سال زندگیش بود که انقدر ازم جدا شده بود وخیلی دلتنگش بودم،ولی دخترم حس من رو نداشت یعنی دلتنگ نبود مثل من،ومن چون تا بحال ازم درور نبوده ترس داشتم نکنه ،اتفاقی براش بیفته،چطور مواظبش باشم،حتی تصمیم گرفتم برم و تهران خانه اجاره کنم که خوابگاه نباشه و باز باهم زندگی کنیم،ولی از انجایی که از شما یاد گرفتم شرک را بشناسم ،احساس کردم این افکار به شرک آلوده س و تصمیم گرفتم فقط وقتی این ترس ایجاد شد بگم خدا بهترین محافظه او بهترین ولی و سرپرسته و من دخترم را به این قدرت بسپارم

    و من موفق بودم از کنترل افکار شرک آلود،چرا؟ چون خدا به من ثابت کرد که محاظ بودن و ولی سرپرست بودن ،به کلام نگفتم به قلب بهش باور دارم.

    حالا اصرار من که برگرد دلم برات تنگ شده اثر نکرد و دخترم شاد وخوشحال از اینکه توی خوابگاه داره با 5 نفر دیگه زندگی میکنه ،حس دلتنگی نداشت چون تنها فرزند هست حالا از جایی که دونفر فقط بودیم رفته بود مکانی که ارزو داشت شلوغ باشه و تنها نباشه.واین دلیل شادی او هست برای این مکان جدید شلوغ .

    شرکتی بنام دخترم ثبت کردم که برای امضا باید برمیگشت،ولی حتی او این کار راهم نکرد ،و توی دفتر خانه ،حق امضا را داد،تا مدارک را برای من ارسال کنه که انجام شد این پروسه ولی خیلی اتفاقی،که البته اتفاقی نبود بلکه خواست خدا بود،یه صفحه از مدارک امضا نشده بود،و راهی نداشت ،جز برگشتن،ایشون بالاخره برگشت و من از ذوق دیدنش داشتم دیوانه میشدم.شب خوابیدیم وصبح بیدار شدیم که دخترم گفت مامان بلوک ما دیشب ،نشت گاز داشته بچه ها پیان دادن و فیلم فرستادن تا صبح بیرون تو حیاط خوابگاه موندن ،حتی 19 نفر راهی بیمارستان شدن….ولی دخترم الان کنارم بود،چندساعت قبل از این اتفاق مکان را ترک کرده بود و در زمان درست در مکان دیگه ای بود.این همون هیستوری بود که وقتی میگید،خدایا مرا درزمان درست،درمکان درست قرار بده،حالا فهمیدم خدا چطور این دعا رو اجابت میکنه و چقدر اون مکان و اون زمان مدیریت شده هست.هم درک دعا رو یادم داد وهم ایمانم را زیاد کرد و قلبم را مطمئن کرد که اگر میگه ،شما هم مرا اجابت کنید،یعنی باورش کنیم ،قدرتش رو بشناسیم که بهترین محافظه و بهترین ولی و سرپرست ..

    متن را تمام کنم خیلی اگاهی بیشتر داره برام ولی فعلا تونستم اگاهی که دریافت کردم را به قلم بیارم ،اینها بود.

    ممنونم ازت استاد که انقدر ارزشمندی پیش خدا،که باعث شدی تا خداوند به کلام شما،اگاهی هایی که نیاز دارم را برام واضح کنه.

    ممنونم ازتون و خیییییلی دوستون دارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  4. -
    ماریا اکبری گفته:
    مدت عضویت: 1854 روز

    سپاسگزارمهربان پروردگارِ سخاوتمندم هستم که هدایتم کرد به سمت این آگاهی ها ، خدایا تاابد سپاسگزارتم ،

    بزرگترین سپاسگزاری من ، آشنایی بااین سایت و آگاهی های توحیدیی هست که استاد عباس منش عزیزم دراختیارمون قراردادن

    تصور زندگی بدون این آگاهی ها برام پوچ و بی معنیه،

    خدایا عاشقتم و تمام قد سپاسگزارتم،

    هیچ چیزی به اندازه ی تغییر زاویه ی دید نمیتونه حالمو عالی کنه

    من با آموزش های استاد عباس منش عزیزم یادگرفتم که به موضوعات جوری نگاه کنم که حالمو خوب کنه وبا تکرارو تمرین، مدت زمان بیشتری در احساس خوب بمونم چون احساس خوب مساوی با اتفاق خوب….

    خدایا ازت سپاسگزارم که بهم نزدیکی و همواره درحال اجابت دعاهای من هستی،کمکم کن تا منم هر لحظه توحیدی تر از لحظه قبل باشم وتنها ترا بپرستم واز تو یاری بجویم کمکم کن تا قدرت ترو باور کنم و عوامل بیرونی ، قدرتشونو برام از دست بدن ،کمکم کن و هدایتم کن به مسیری به آگاهی هایی به اعمالی که ختم بشه به اینکه ایمانم بتو بیشتر بشه ،که قطعا این اعمال توحیدی ،منجر به رشدم خواهد شد،

    خدایا یادم هست که در فقر بودم و تو منو غنی کردی، یادم هست که تو کرونا ازم محافظت کردی و سلامت موندم ، یادم هست در کودکی لکنت داشتم و تو درمانم کردی ، یادم هست که انسانهای شایسته رو به سمتم هدایت کردی تا صاحب خونه و ماشین بشم ، یادم هست که از هیچ حسابمو پرکردی یادم هست که برام پشتوانه ی مالی فراهم کردی ، یادم هست که تو گرفتن مدارکام کمکم کردی به طوری که اگر خودم میخواستم انجامشون بدم سالهای سال هم نمیتونستم با این کیفیت انجام بدم ، یادم هست که آبرومو حفظ کردی ، بلا هارو از جانو مال و آبروم دور کردی ، یادم هست که چرخ های زندگیمو روغن کاری کردی و به مالم برکت دادی ، به کاری به محیطی به همکارانی هدایتم کردی که هر روز از حضورشون لذت میبرم و واقعا دوستان صمیمی هستند برام ، یادم هست که کارهایی که تونستم بتو بسپرم رو به بهترین نحو انجام دادی یادم هست که در جای مناسب در زمان مناسب قرارم دادی ، در شرایطی که همه چیز سخت بنظر می‌رسید هدایتم کردی به سمت آگاهی هایی که آسانم کرد برای آسانی ها، تا راحت به خواسته هام برسم تو منو رها نکردی و همون‌طور که همیشه وعده فزونی میدی ، بهم وعده فزونی دادی و آیندمو از گذشتم درخشانتر کردی ، تو منو آسان کردی برای آسانی ها، تو در آینده انقدر بهم عطا خواهی کرد که راضی باشم ، تو منو راضی کردی ، من الآنم راضی هستم ، اگر خودمو با گذشته ی خودم مقایسه کنم هزاران پله بالاتر از قبلم ، من تو دوره ی احساس لیاقت یاد گرفتم که خودمو با کسی مقایسه نکنم که همین مقایسه نکردن می‌تونه منو راضی نگه داره ، و این راضی بودن یعنی احساس خوب و این احساس خوب مساوی با اتفاق خوب ، و هدایت شدن به سمت خواسته ها از مسیرهای آسانتر و لذت بخش تر ….

    که کلید دریافت نعمت های الهی بیاد آوردن نعمت های گذشته و سپاسگزاری کردن بابت اون نعمت هاست ، سپاسگزاری باعث میشه تا برام منطقی بشه همون‌طور که خداوند در گذشته این کارهارو برام انجام داده بازم می‌تونه انجامش بده و من به اندازه ای که این آگاهی های ناب رو باور کنم ،به همون اندازه هدایت میشم به سمت دریافتشون.

    خدایا کمک کن تا هر روز بیشتر و بهتر درکشون کنم و تنها ترا بپرستم و تنها ازتو یاری بجویم

    سپاسگزارم از شما استاد عباس منش عزیزم که این آگاهی های توحیدی رو دراختیارمون قرارمیدین تا خوب زندگی کنیم و کمک کنیم جهان جای بهتری برای زیستن باشه.

    عاشقتونم وعششششششق برای خانواده بزرگم در سرزمین توحیدی عباس منش.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  5. -
    نگار گفته:
    مدت عضویت: 1506 روز

    ‎خدایا من حل تمام مسائل زندگیم رو به تو

    ‎می

    ‎سپارم، خودم توانایی حل مسالم رو ندارم . توی اولین کامنتی که روی این فایل گذاشتم نوشتم که هم زمان با گوش دادن به این فایل همسرم که به شدت مخالف سفر به ایران بود خودش پیشنهاد داد بریم این سفررو. این کامنت رو می نویسم که یادم بمونه چقدر دعاهام زیبا در مورد این سفر اجابت شدند :

    از خداممنونم که معجزاتش رو در حقمون تموم کرد. خدایا،من ازت خواستم راحت برسیم ایران و خوب و راحت 9

    نه تا چمدونمون رو برداریم و بیایم بی سوال جواب و دردسر و معطلی بیرون. زیر پوستی هم ازت خواستم خانواده خودم هم بیان برای استقبال. آخه چندروز قبلش همگی سرما خورده بودند و من خودم گفتم نیاید استقبال. چی بگم آخه از عظمتت. با اینکه پروازمون عالی بود و دخترم خیلی ریلکس و آروم کل این پونزده شونزده ساعت رو گذروند، بیست و چهارساعت و یا بیشتر بود که نتونسته بودم بخوابم، در طول پرواز اشتهای کمی داشتم و غذای خیلی کمی خوردم.هیجان و استرس زیادی رو گذرونده بودم. وقتی توی پرواز دوممون که به سمت ایران بود بودیم، لحظات آخری که هواپیما میخواست بشینه تو فرودگاه ایران. چون دخترم خوابش برده بود، همسرم کفت نگار وقتی رسیدیم ، تو دخترمونو بغل کن ، من بقیه ساکها و وسایل رو میارم. اما من انقدر ضعف داشتم که فکر نمیکردم بتونم حتی یک قدم بردارم، فکر کردم قندم افتاده و یک تکه کیت کت خوردم ، اما گویا باید نمک میخوردم و همون لحظه حالم بدتر شد و نیمه بیهوش شدم . در همون حال مدام توی دلم میگفتم خدایا حالمو زود خوب کن که بنده خدا همسرم دست تنها نمونه، با این همه وسایل و دست تنها و بچه ی خواب، چیکار کنیم. همسرم کلی بهم نمک داد کادر پرواز دورم بودند و من همش توی دلم می گفتم اخه با این حال چطوری پیاده بشم . طفلک همسرم با اون همه استرس چیکار کنه من رو جمع کنه ،چمدونا رو بیاره یا دخترمونو؟ من قبل سفرمون ازت خواسته بودم که با این همه سوغاتی و خوراکی و چمدون و بچه ی کوچیکمون ، تو فرودگاه معطل نشیم و راحت بیایم و برسیم به خانواده هامون بعد از مدتها. و تو مثل همیشه قطعات پازل رو برام چیده بودی️. تو از جایی که عقل من قد نمیده. برنامه ریزی کرده بودی برام، حتی نمیخواستی یک لحظه زمانم هدر بره، نمیخواستی با بچه توی صف بمونم. خلاصه وقتی پرواز نشست، امبولانس خبر کرده بودن برام، فشارمو گرفتند و داشت حالم خیلی بهتر میشد ولی گفتند راه طولانیه با ویلچر بریم بهتره. بهم ویلچر دادند دخترم رو که نیمه بیدار بود نشوندم رو پام و مثل جت اومدیم توی سالنی که باید چمدون هارو تحویل میگرفتیم. سریع خودشون کمک کردند چمدونارو برداشتند ، از کنار صف به اون طولانی ای ردمون کردند و بقیه مراحل سریع طی شد .پنج دقیقه کمتر طول کشید از مسیر پیاده شدن از هواپیما تا تحویل گرفتن چمدونا، تا دیدن عزیزانمون. نه چمدونی چک شد. نه سوال جواب و فرم پر کردنی بود ونه هیچی. خدایا شکرت، دستهات رو برام فرستادی، دل ها رو برامون نرم کردی و آسانمون کردی برای آسانی ها. تو بینظیری . خانواده ی خودم همگی سلامت و شاد به همراه خانواده ی همسرم آمده بودند فرودگاه برای استقبال. خدایا شکرت که این فرصت رو بهم دادی تا دوباره پدر و مادرم و عزیزانمو در آغوش بگیرم، شکرت که دستانت رو از هر طرف فرستادی برامون.، دونفر چمدونامونو اوردند یک نفر دیگه مارو برد به خونه ش. مادرم برام گوشی و سیمکارت اورده بود .محل اقامت عالی، شام و خوراکی و حمام و اینترنت همه چیز مهیا بود، ممنونتم خدا. هرجا رفتیم هرجا بودیم غرق محبت و احترام بودیم، هدایا رو از هر سو سرازیر کردی به سمتمون، خرج سفر رو خودت دادی، هرچی هوس کردیم رو بهمون دادی بدون هیچ تلاش و تقلا و زمانی، عجیب همه چیز عالی پیش رفت. هرچیزی که میخریدیم خودشون تخفیف می دادند . من از مدتی پیش هوس کباب کوبیده ی رستورانی ایرانی و آش رشته ی مادرم رو داشتم ، همون شب که منزل پدرم بودیم، شام کباب داشتند، و مادرم برام غذای مورد علاقه م یعنی آش رشته رو هم پخته بود، میخواستم فرداش خامه بخرم دیدم مهیاست، دلم میخواست برم سبزی خوردن و حلیم هم بخرم و قبل از اینکه من حتی پام رو از خونه بیرون بگذارم یا حتی درخواست کنم ، دیدم پدرم رفته و خریده برام، تعداد چیزهایی که لازم داشتم و سریع جورشدند زیاده : وسایل، لباس، خوراکی ها و…

    هرجا سوالی داشتیم، درجا پاسخ داده شد.ماشین و محل اقامت و خرید و همه چیز مهیا بود. هوا مطبوعتر شد ، مردم به ما که می رسیدند خوش برخوردتر بودند، راننده های اسنپ خوب رانندگی میکردند و اصلا یه وضعیخدایا شکرت. خودت مارو اوردی، خودت این سفررو جورکردی،خودتم همه کارهارو برنامه ریزی کردی و جلو بردی توی این زمانی که ایران بودیم، به همه کارهامون رسیدیم . دندانپزشکی و دکتر رفتیم، چکاد انجام شد. سفر داخلی رفتیم، و تک تک کارهایی که توی لیستم بود انجام شدند.

    زمان برگشت بازهم نجواها و نکرانی ها اومدند سراغم، کلی دارو و خوراکی های مختلف خریده بودیم و توی چمدون هامون بود و نگران بودیم فرودگاهها اذیتمون کنند. توی دلم کفتم خدایا تو که من رو با نه تا چمدون با کلی خوراکی ها و وسایلی که عموما گویا ایراد میگیرند توی فرودگاه، سالم و راحت و پر از ارامش و سرعت رسوندی به خانواده م، تویی که خودت معجزه وار این سفر رو جور کردی برامون و تمام شرایط رو مهیا کردی، خودتم بازگشتمون رو مدیریت کن. از به موقع و راحت رسیدنمون به فرودگاه کرفته، تا ارامش و راحتی درطول مسیر تا رسیدنمون به فرودگاه ال ای اکس و دریافت چمدون ها بی زحمت و بدون ایراد کرفتن به بارهامون، و رفتن به منزلمون که دو ساعتی با فرودگاه فاصله داشت. من به خاطرات اطرافیانم که از گیردادنهای الکیه فرودگاه ایران برامون کفته بودند گوش نمیدادم. خدارو شکر انقدر خوش برخورد و خوب بودند که من فقط در دلم تشکر میکردم از خدا. به راحتی سوار هواپیمامون شدیم، راه طولانی بود نزدیک بیست و هفت ساعت توی راه بودیم . و شکر خدا دختر جهارساله ی من تقریبا در بیشتر ساعت ها خواب بود و زمان بیداری هم خیلی همکاری میکرد. توی فرودگاه امریکا هم موجی از جمعیت اطرافمون بودند شاید دو هزار نفر مسافر توی سالن بودند و صف طولانی! باز هم معحزه شد و صف سیتیزنها رو جدا کردند و بدون هسچ سوال جواب و چمدون گشتن خاصی خیلی سریعتر از بقیه رسیدیم به سالن تحویل بار. و برگشتمون هم راحت و اسون بود. خدایا شکرت. امسال و سال کذشته سه تا از ارزوهامو تیک زدی برام: قطع درخت تپی خیاط که خودش پروژه ای بود، ساخت دیوار سیمانی به حای فنس های چوبی حیاط. سفرمون عالی و امن و راحت به ایران. ازت میخوام بهم شغلی عالی با درامدی عالی با شرایطی عالی هم بدی و تمام امور دیگه رو هم خودت مدیریت کنی چون من توانایی حل مسایلم رو ندارم و خودت مسیول حل تمام مسایلم هستی. تو زمانم رو مدیریت کن، تو از دخترم مراقبت کن ، تو ترس هامو بریز تو دلم رو همواره به شکرگزاری و نور ایمانت روشن نگه دار خودت هدایت و حمایتم کن. من دارم از روزی که برگشتیم اپلای میکنم برای کارهای اداری. خودت بهترینش رو جور کن برام. خودت رفرنس و معرف و پارتیم شو. خودت راههارو برام هموار کن من جز تو هیچ پناهی ندارم. خودت مراقبم باش و مستقلم کن. خودحالمو خوب نگه دار.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
    • -
      کبری مشتاقی گفته:
      مدت عضویت: 917 روز

      به نام خدای بخشنده و مهربانم که وقتی ازش درخواست میکنی میگه چشم بنده خوبم الهی شکرت سپاسگزارتم

      سلام به دوست عزیز و توحیدیم نگار جونم

      مرحبا مرحبا

      تخسینت میکنم شما رو که اینقدر قشنگ و عالی روی خودتون کار کردین و ابنقدرقشنگ از خدا خواستی با ایمان

      بدون هبچ نگرانی و خدا هم اومد دستتو گرفت و همه کارها رو برات به راحتی انجام داد چون بهش سپردی و باورش کردی قدرت و عظمتش رو

      باورها اصل هستن و افکار فرع

      احسنت به شما که اینقدر روی باورهاتون کار کردبن

      و همون که خواستین شد

      برای منم خیلی پیش اومده که جاده ای که می‌خواستیم بریم خیلی شلوغ و پر از تریلی بوده و من با ایمان ازش خواستم جاده رو برام خلوت کن تو رانندگی کن راحت بریم و برگردیم

      باور کن نگار جونم انگار جاده رو برای ما خلوت کرده بودن

      و منو همسرم خدا رو و باور داریم

      و میدونیم اینا همه کار اوست که با قدرتش انجام میدهد

      آن شالله که بهترین‌ها نصیبتون بشود

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      محیا گفته:
      مدت عضویت: 1392 روز

      چقدر من لذت بردم نگار عزیزم از شرح حالی که دادی و بی نهایت برام درس داشت

      اینکه هر اتفاقی برام بیفته حتی اگر ظاهر مناسبی نداشته باشه ، اگر من به خدا پناه ببرم و اگر در فرکانس مناسبی باشم ، اون اتفاق برام خیر و برکت میاره

      و چقدر من با خوندن کامنت تون گریه کردم ، برام نشانه ای بود که انشاله منم بعد از چهار سال بتونم والدینم رو ببینم

      نحوه مدیریت افکارتون برام درس های ویژه ای داشت

      لذت بردم ، انشاله همواره بر مسیر لذت و آسانی باشین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    سعیده سلطانی گفته:
    مدت عضویت: 1954 روز

    با سلام خدمت استاد عباس منش و خانم شایسته عزیز

    راستش من از اول تا آخر این فایل داشتم گریه می کردم از بزرگی و عظمت خداوند اول از همه این را بگم من چند روزه که دارم روی باورهای توحیدی ام کار می کنم و جالب این جاست که امروز داشتم روی باور خداوند واسه من کافیه و اون واسه من همه چیز میشه کار می کردم و امشب وقتی خوابیدم با وجود اینکه شب خیلی زود خوابیدم که بتوانم صبح زود بیدار بشوم که بتوانم به کارهایم برسم هر کاری کردم دیدم خوابم نمیبره ساعت 3 بعد از نصف شب بود و حس ام بهم گفت برو تو سایت راستش من پارسال یک خواسته ای داشتم که بهش نرسیده بودم و بی خیالش شده بودم البته نه اینکه دیگه کلا نخوامش گفتم باشه واسه بعداً و الان تمرکزام را می خواهم بگذارم روی خودم و کسب و کارام حسم بهم گفت برو تو نشانه امروز من و از خدا بپرس دلیل نرسیدن آت به خواسته پارسال ات چی بوده ؟

    آمدم که برم تو نشانه روزام دیدم که شما این فایل را گذاشتید خیلی خوشحال شد و فهمیدم که یک دلیلی داره که من باید جز اولین کسانی باشم که این فایل را ببینم و الان هم اینجام بعد تا اومدم ببینم از خودم پرسیدم من اومده بودم سایت واسه چه کاری یادم اومد که اومده بودم که برم تو نشانه روزام بعد نیت کردم و زدم روی نشانه باورتون نمیشه چی اومد بخش 6 قانون آفرینش که در مورد تقسیم کار با خداوند است و اینکه ما باید کارهامون را با خداوند تقسیم کنیم یک کاری که من متاسفانه خیلی خیلی کم انجام اش می دهم تو زندگی ام چون فکر می کنم که خودم می توانم همه کارها را انجام بدهم و البته که از ایمان و باور ضعیف ام است که ازش کمک نمی خواهم چون باور ندارم که می تواند بهم کمک کنه بعد که اومدم سراغ دیدن این فایل اصلا دیوانه شدم الان می فهمم که دلیل نرسیدنم به هم خواسته پارسال آم و البته خیلی از خواسته های دیگه ام مثل صاحب ماشین شدن ام و… این است که من باور نداشتم که بهشون می رسم و شما درست می گویید من حتی نمی توانم داشتن اشون را تجسم کنم می دانید استاد چقدر جالب که قرآن از صدها هزار کتاب موفقیت بهتر قانون را توضیح داده با آوردن مثالهای عینی از زندگی پیامبران و جالب تر اینکه گفته چه طوری ما می توانیم آن ترمز ها و باورهای محدود کننده ای که سد راه ما هستند تو مسیر رسیدن به خواسته هامون را برطرف اشون کنیم و چقدر خوب میاد با یادآوری از زندگی گذشته پیامبران آن مقاومت های ذهنی اشون را از بین می بره و البته که باز هم تاکید می کنه بر سپاسگزاری و اینکه چقدر ما به خداوند ایمان داریم و باور داریم که قدرتش را داره و می توانم واسمون برآورده کنه در مورد آیه 186 سوره بقره که تو این فایل بهش اشاره کردید من هفته پیش داشتم پروژه خانه تکانی را گوش میکردم شما تو یکی از گام هاش گفتید من می توانم صدها ساعت م

    فقط و فقط در مورد همین یک دانه آیه صحبت کنم و اینکه گفتید زمان پیامبر مردم در مورد هزاران موضوع فرعی و پیش پا افتاده از پیامبر سوال می پرسیدن و یک نفر نیومد در مورد خدا از پیامبر سوال بپرسه و بنابراین خود خدا میاد مستقیم به پیامبر اسلام میگه و واسه همین است که تنها آیه ای است توی قرآن که توش 7 مرتبه از ضمیر من استفاده شده و واسه همین است که تو این ایه از کلمه سالک استفاده کرده که به این معنا است که اگر در آینده بندگان من از تو درباره من پرسیدن بهشون چی بگی می دانید استاد الان که فکرش می کنم به گذشته می بینم که بارها و بارها شده تو گذشته که دلم یک چیزی می خواسته و از لحاظ مالی شرایط خریداش را نداشتم ولی آنقدر به طرز معجزه آسایی هزینه خرید آن چیزی که دوستش داشتم واسم جور شده ولی خوب متاسفانه ذهن ما فقط کمبودها و شرایط فعلی آمون را می بیند و نمی تواند باور کنه که این شرایط موقت است و دائمی نیست و می تواند تغییر کند البته زمانی که ما تغییر کنیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  7. -
    آتوسا رضائی‌پور گفته:
    مدت عضویت: 1435 روز

    سلام خدمت استاد عزیز و مهربونم

    استاد عزیزم قبل از هرچیزی، به عنوان کسی که بیش از 2 سال داره فایل‌های شما رو دنبال می‌کنه می‌خواستم بهتون تبریک بگم! از بعد از دورهٔ قانون سلامتی و احساس لیاقت اصلا انگار فایل‌های که منتشر می‌کنید یه انرژی دیگه‌ای داره!

    چقدر سخنوری شما، تاثیر و نفوذ کلامتون بهتر شده! بهتر که می‌گم منظورم حداقل حداقل صد برابره. یکی از اتفاقات جالبی که افتاده اینه که از بعداز دورهٔ احساس لیاقت من تقریبا هر روز وبسایت رو برای فایل جدید چک می‌کنم و تقریبا همهٔ فایل‌هارو توی یکی دو روز اول بعد از انتشار می‌بینم و این نشان‌دهندهٔ احساس لیاقت والبته باور به هدایت و توحید در شماست.

    من از صمیم قلب بابت این تغییرات واستون خوشحالم استاد عزیزم و این که هرروز دارید بهتر میشید… این که توی شغل خودتون از بهترین‌های ایران (به نظر من که لنگه ندارید ولی خب بخاطر قانون فراوانی می‌گم بهترین) هستید هر روز و در هر فایل شکل تازه‌ای از کیفیت رو ارائه می‌دید واقعا الهام بخشه. این نشون دهندهٔ باور شما به حرف خودتونه که می‌گید هر روز از دیروز بهتر.

    استاد جونم من هر روز حداقل روزی یه بار به مدت 15 دقیقه شکرگزاری می‌کنم و محاله در این شکرگزاری‌ها از‌ خداوند بابت وجود شما و دوره‌هاتون شکرگزاری نکنم و واستون طلب نعمت نکنم. خداوند بهتون رضایت و برکت بده.

    شما واقعا از زمره کسانی هستید که دنیا روبه جای بهتری برای زندگی تبدیل کردید. در این عصر که همه دنبال هم‌دردی‌های بی‌حاصل هستند و روشن‌فکری رو در این می‌دونن که مدام انتقاد کنن، از دنیا و زوالش و بدی ذات بشر بگن شما راهه جدیدی برای تفکر به من نشون دادید یه راهه روشن و موثر و پر امید

    واقعا تحسینتون می‌کنم! منی که توی خانوادۀ مذهبی بزرگ نشدم تا قبل از آشنایی با شما اصلا نمی‌تونستم قران رو بدون پیش فرض ذهنی بخونم! نسبت به آیاتش بدبین بودم! واقعا کار بزرگی انجام دادید! کاری که خیلی از فیلسوف‌ها و متفکران نتونستن انجامش بدن!!! کتاب‌هاشون رو که می‌خونی حالت از آدم، از دنیا از خدا می‌خواد بهم بخوره انگار! ناامید میشی!

    این کامنت رو درحالی واستون می‌نویسم که شب گذشته تا صبح بیدار بودم و اشک ریختم و سجده کردم و گریه کردم و توی گریه می‌خندیدم! دیشب برای اولین بار حال شما رو درک کردم زمانی که تازه به قرآن و عظمتش پی برده بودید. به خدا گفتم خدایا این لحظه‌ها رو از عمر من قرار نده وبابت این احساس خوب پاداشی به من نده شاید بتونم بابت ذره‌ای از نعمت‌هایی که قبلا به من دادی ازت تشکر کنم و جبران کنم.

    و استاد این احساس زیبا بخاطر وجود شماست. بدون شما و کلام ساده و نافذتون من شاید نمی‌تونستم به این زودی‌ها پیش فرض‌های ذهنیم رو کنار بزارم و قران رو درست بفهمم!

    دیشب داشتم سورهٔ عنکبوت رو می‌خوندم. البته که من در خوندن قران تازه‌کارم اما به نظرم یکی از توحیدی‌ترین سوره‌هاییه که تا حالا خوندم و آیاتش به شدت به کنترل ذهن و باورسازی کمک می‌کنه:

    گروهی از مردم می‌گویند ما به خداوند ایمان آورده‌ایم اما هنگامی که در راهه خداوند آزاری می‌بینند فتنهٔ دشمنان را عذاب الهی می‌دانند و قلب‌شان از ایمان خالی می‌شود و هنگامی که پیروزی «از سوی خداوند» فرا رسد و فتنه و آزار تمام شود می‌گویند ما نیز با شما بودیم آیا خداوند به آنچه در دل‌های جهانیان است آگاه‌تر نیست؟

    ببینید چقدر با دقت کلمات رو انتخاب کرده! با چه ظرافتی صحبت کرده. حتی بین مردانی که در راهه خداوند جهاد کردن داره تمایز قائل میشه. همه‌شون توی جنگن! دارن برای خداوند می‌جنگن اما اونی که در دلش شرک داره، به دلیل شناخت غلط از خداوند و از قانون، در هنگام برخورد با تضاد شک می‌کنه! می‌ترسه! که نکنه ما در راه خطا بودیم و عذاب الهی بر ما نازل شده! چقدر زیبا آگاهی، عدل و عظمتش رو نشونمون میده!

    ابراهیم: …اما شما به جای خدا بت‌ها را عبادت می‌کنید و دروغ‌های بزرگ می‌سازید بدانید آن‌هایی را که به جای خدا می‌پرستید توانایی دادن هیچ رزقی را به شما ندارند. روزی خود را از خداوند بزرگ طلب کنید و…

    ابراهیم گفت شما بت‌هایی را اختیار کرده‌اید تا در این زندگی دنیا میان شما مایهٔ دوستی و مودت باشند اما در روز قیامت یکدیگر را انکار خواهید کرد و نفرین خواهید نمود.

    مثل کسانی که چیزهای دیگری را به جای خداوند تکیه‌گاه و دوست خود قرارمی‌دهند مثل عنکبوت است که سرپناهی سست اختیار کرده بدانید سست‌ترین خانه‌ها خانهٔ عنکبوت است..‌‌

    خدای بزرگ می‌داند آن‌ها چه چیزهایی را سوای خودش به خدایی می‌خوانند…

    تمام مدت معنی طاغوت و بت پرستی توی‌ ترجمه‌ها و آموزه‌های دینی ما صرفا بت‌پرستی و پرستش سنگ‌های تراش‌داده شده بوده. اما توی این آیات کاملا مشخصه که خداوند به معنی تحت‌الفظی بت اشاره نکرده!

    خداوند راجع به مردمانی صحبت می‌کرده که مشرک چنان مستاصل بودند که برای درامان ماندن از بیماری و مشکلات حتی در عین فقر به بت‌ها پیشکشی می‌کردند… گاها خون هم‌نوعشون رو در راهه رضایت خدایان دروغین می‌ریختن و به روحانیون باج می‌دادن شاید صداشونو به گوش خدایان برسونن. به آخرت ایمان نداشتند و بدون ترس کارهای زشت انجام می‌دادن، دروغ می‌گفتن، کلاه‌برداری می‌کردن و..مردمی که وابسته و پر از کمبود و شرک بودن…و این شرک راهه دریافت نعمت رو بر اون‌ها بسته بود درواقع توحید ما و ایمان ما همونطور که خودش بارها توی قران گفته برای خداوند هیچ سودی نداره بلکه باعث میشه که ما بتونیم شجاع باشیم، ذهنمون رو کنترل کنیم و باورهای درستی در جهت رسیدن به خواسته‌هامون بسازیم.

    ای بندگان من، ای کسانی که ایمان آورده‌اید زمین من وسیع است پس فقط مرا عبادت کنید هرکس طعم مرگ را خواهد چشید و به سوی من بازگردانده خواهید شد.

    میگه که نترسید به کسی باج ندید، زمین من بزرگه و من هواتونو دارم پس قدم بردارید نهایت نهایت نهایتش ممکنه توی اون کار بمیرید ولی همه‌تون روزی خواهید مرد و وقتی مرگ به سراغتون بیاد به عدم نمیرید، نیست نمی‌شید به سوی منی برمی‌گردید که برای شما آمرزنده و مهربانم.

    چقدر دوستمون داره. چقدر به تک‌تکمون آگاهه. چقدر بزرگ و عظیم و عادله… چقدر زیبا بهمون منطق میده تا ذهنمون رو کنترل کنیم چقدر دوست داره که ما راضی باشیم و به تکامل برسیم و خواسته‌هامون رو بدست بیاریم

    یه چیزی که هست اینه که من همیشه خداوند رو به عنوان خالق و حاضر قبول داشتم اما خداوند به نظرم بیش‌تر قدرتی بود که منو تحت نظر داشت تا بتونه در آخرت یقه‌مو بچسبه می‌دونید؟ مثلا تو این کارو کردی اون کارو کردی حالا برو توی جهنم. واسم موجودی ناظر و قضاوت‌گر سخت‌گیری بود و خواسته‌هام رو هم البته اجابت می‌کرد ولی هیچ شناخت و آگاهی‌ای در مورد اینکه چقدر به من نزدیکه یا تا چه حد منو می‌شناسه نداشتم!

    ولی خدایی که توی قران هست نه تنها از تاریخ ما، و از خلقت ما آگاهه بلکه حتی به ضعف‌ها و قدرت‌ها و کارکرد ذهنمون آگاهه. به وسوسه‌هامون و نفسمون آگاهه وانگار برای تک‌تکمون شخصی‌سازی شده!

    و نکتهٔ بعدی که برام جالب بود تکرار توی قرانه! یعنی خداوند بارها و بارها میاد و از نوح، لوط، شعیب، ابراهیم و موسی و مسیح میگه! و در خلال داستان‌ها و مثال‌ها به قشنگی جملاتی رو بهمون می‌گه که ما بتونیم ذهنمون رو کنترل کنیم!

    فریز نشیم، باج ندیم، جا نزنیم وقتی توی آیات دقیق میشیم و بهشون فکر می‌کنیم می‌بینیم شاید ما توی جنگ احد و خندق نبوده باشیم یا عینا اون شرایط رو تجربه نکرده‌ باشیم اما از نظر احساسی تمام اون ناشکری‌ها، وسوسه‌ها یا ترس‌ها یا شرک‌ورزی‌ها رو داشتیم، تا قبل از شناخت خدا ازشون فرار می‌کردیم یا بهشون بی‌توجهی می‌کردیم، بابتشون عذاب‌وجدان می‌گرفتیم و یا گاهی تسلیم‌شون می‌شدیم و خداوند با تکرار و تاکید بهمون منطق‌هایی میده تا به غیب و چیزهایی که نمی‌بینیم و معجزات غریب‌الوقوع ایمان بیاریم و به ذهن منطقی و وسوسه‌های شیطانی غلبه کنیم‌

    با تکرار آخرت یادمون میندازه که باید راجع به اعمالمون جواب پس بدیم

    و گفتن از بهشت و جهنم توی ذهنمون یه اهررم رنج و لذت درست می‌کنه که از شرک و بی‌ایمانی دوری کنیم و خواهان بهشت و درستکاری باشیم‌.

    استاد این حرفا داره از زبان دختری گفته میشه که حتی تا همین چند وقت پیش هم امید نداشت روزی بتونه قران رو بخونه. یعنی به حرف‌های شما و آیاتی که میاوردید راضی بودم. در خودم نمی‌دیدم که برم و خودم قران رو بخونم! بیش‌تر بخاطر ترس از تفسیرهای بد بود چون عربیم خوب نیست و برای فهم قران به ترجمه وابستم میترسیدم یه چیزی بخونم که باورم نسبت به خدا رو متزلزل کنه. هم واقعا می‌خواستم بخونمش هم به شدت نسبت بهش مقاومت داشتم. فکر می‌کردم دونستن قانون ولسم کافیه. اما هرچی بیش‌تر روی خودم کار می‌کنم می‌بینم هیچ باور قدرتمندی، له قدرت باورهای توحیدی و توکل نیست و بهترین راه نهادینه کردن این باور خوندن قران با ذهنیت درست و بی‌واسطه‌ست.

    این که تونستم مقاومتم نسبت به قران رو کنار بزارم رو بعد از آموزه‌ها، تشویق‌ها و توصیه‌های شما مدیون دوتا تمرین خوبم که از همین شهریور انجامشون میدم. اولیش این بود که چکیدهٔ قانون رو به علاوهٔ باورهای توحیدی که شما در جلسهٔ اول دورهٔ عزت نفس و یا لابه لای فایل‌هاتون می‌گفتید؛ مثلا این که خدا منو دوست داره، به من خشم نمی‌کنه، من برای خدا مقدسم و توی صفحاتی یادداشت کردم و هر روز صبح به محض بیدار شدن می‌خوندمشون!

    و بعد معنی سورهٔ حمد رو توی دفترم قبل از تمرین ستارهٔ قطبیم می‌نوشتم و از خدا می‌خواستم آسانم کنه برای توحید داشتن، و دورم کنه از هر راهی که به جهنم و غیر خدا ختم می‌شود.

    بعد خوندن قران کم‌کم شروع شد. وقتی یه سوال برام پیش میومد و یا به تضاد برمی‌خوردم می‌رفتم توی استخاره آنلاین سورهٔ حمد رو می‌خوندم و سوالمو از خدا می‌پرسیدم -بی‌توجه به جواب مستقیم استخاره- می‌رفتم معنی اون سوره‌ای که اومده بود رو می‌خوندم و همیشه به جواب سوالم می‌رسیدم یا می‌تونستم ذهنمو با کلام خدا کنترل کنم.

    البته اولش اصلا نمی‌تونستم بهش عمیق فکر کنم‌… فقط با خوندنش آروم میشدم و فقط جملاتی که به طور صریح القاب خداوند و آمرزندگی و توبه پذیریش، بخشش و… رو گفته بود می‌فهمیدم‌ مطالعه‌ام سطحی بود و الان بعد از طی کردن تکاملم و البته تکرار اون باورهای خوب دیگه حتی به اون سایت استخاره هم احتیاج ندارم. مثلا خواهرم یه سوره رو واسم می‌خونه یا با این که شناخت چندانی به اسم سوره‌های قران ندارم ولی یهو اسم یه سوره توی ذهنم میاد! بعد میرم می‌خونمش و می‌بینم به طرز معجزه‌آسایی به دغدغه‌های ذهنی اون روزم مربوطه و بهم ایده میده واسه کنترل ذهنم و ساخت باورهای قدرتمند در مورد خدا.

    مثلا من تا دو سه روز پبش اصلا سورهٔ عنکبوت رو نخونده بودم باورتون میشه؟ یه شب با آجیم می‌خوایتیم قران بخونیم محتوای سورهٔ قصص یادمون بود ولی اسمش نه، من یهو گفتم عنکبوت؟ بعد تا قبل از خواب از سرم بیرون نرفت اسمش! میزد چه برو ببین چیه. وقتی خوندمش تمام اون چیزی بود که اون روز به شنیدنش احتیاج داشتم تا قاتون رو به یاد بیارم و آروم بشم

    یا مثلا دارم روی دورهٔ عزت‌نفس کار می‌کنم ولی چند وقته به طرز عجیبی نسبت بهش مقاومت پیدا کردم و دیشب هی می‌گفت برو سورهٔ لیل رو بخون. وقتی رفتم خوندم دیدم همون سورهٔ محبوب شماست که قسم به شب و قسم به روز ما شما را آسان می‌کنیم برای آسانی‌ها!!!

    استاد جونم هر چی بیش‌تر روی آموزه‌های شما کار می‌کنم بهتر می‌تونم بین حوادث و موقعیت‌ها و افکارم و احساسم و باورهام ارتباط برقرار کنم.

    دورهٔ عزت نفس و خودافشایی‌هایی که در این دوره دارم انجام میدم داره از من یه آدم جدید میسازه و هرچی بیشتر کار می‌کنم دوره‌های دوریم از قانون کم‌تر و حتی برگشت بهش‌ هم سریع‌تر و آسان شده و ایمانم داره بیش‌تر میشه.

    من تاریخ عضویتم در سایت رو یادم نمیاد اما می‌دونم بین 2 تا 4 سالی هست، و من از شهریور امسال تونستم حرف‌های شما رو اونجوری که می‌گید بشنوم نه اونجوری که خودم دوست دارم.

    استاد عزیزم واقعا از به اشتراک گذاشتن این احساسات و تجارب با شما و دوستان عزیز و آگاهم در سایت عباسمنش لذت می‌برم و خوشحالم در جمعی هستم که می‌تونم با دل قرص این افکار و احساساتو بیان کنم.

    عاشقتونم ️️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
    • -
      داوود کوهستانی گفته:
      مدت عضویت: 1525 روز

      سلام دوست خوب و توحیدی ام آفرین به این همه همت و پشت کارتون، عالی بود واقعا از پیام تون لذت برم، چقدر خوب توضیح داده بودید و شرایط تکامل و دیدگاه خودتون رو نوشته بودید، استفاده کردم…

      معنی آیات رو آورده بودید با تفسیری که خودتون داشتید،

      و اینکه خالق و ناضر دونستن خداوند در همه حال به ما خیلی میتونه کمک کنه تا درست عمل کنیم و در شرایط حساس و سخت کم نیاریم و مسیر توحیدی رو ادامه بدیم.

      انشالله خداوند به همه مون ایمان و عمل عنایت بفرمایید…️

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      زیبا گفته:
      مدت عضویت: 2510 روز

      به نام خداوند جان آفرین

      سلام آتوسا جان

      همیشه وقتی از خواب بیدار میشم میام تو سایت

      امروز کامنت شما رو خوندم و خواب کاملا از سرم پرید

      عالی بودید

      چه درکی

      چه انسی با قرآن

      بهتون تبریک میگم و خوشحالم که یک نفر شد

      اینگونه

      خیلی دلم میخواد به درک قرآن برسم انشالله میرسم

      دوست دارم باورها تون رو در مورد توحید و خدا بنویسید ممنون میشم از شما

      شاد موفق و ثروتمند باشید در پناه خداوند متعال

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  8. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 705 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای روز 5 دی رو با عشق مینویسم

    پیام خدا برای من

    باورم کن

    همه چی باوره

    نشونه واضح بهت دادم که گفتم جایزه ات رو خودت انتخاب کن ، انگار که باور نداری که میگم جایزه ات رو خودت انتخاب کن

    این فایل جدید رو بهت هدیه دادم تا از آگاهی هاش استفاده کنی در کنار دوره عشق و مودت در روابط و دوره 12 قدم

    تا نتایج شگفت انگیزش رو ببینی

    و باورت قوی تر میشه

    تکاملی پیش میری و قوی و قوی تر میشه

    پس خوب دقت کن و روی باورهات کار کن طیبه

    نشونه واضح بهت دادم

    کلید اجابت دعا

    تمرکز کن

    باورم کن

    به وعده ام عمل میکنم

    روی باورهات کار کن و به قسمت خودت عمل کن

    تا عشق بی نهایت من رو هر لحظه با هماهنگی بین ذهن و روحت دریافت کنی

    امروزم رو با کلی عشق شروع کردم و بعد از نوشتن تمرین ستاره قطبیم

    روز جدید و بهشتیم رو آغاز کردم

    از صبح تا شب جلسه یک دوره عشق و مودت رو گوش دادم و داشتم رد پاهای روزای قبلم رو مینوشتم و تو سایت میذاشتم

    امروز یه رفتارم عجیب بود

    مدام میرفتم تو سایت و منتظر بودم انگار، که یه فایل جدید بیاد یا اینکه پاسخی از دوستی برام بیاد

    احساس میکردم که یه پیامی از طرف خدا دادم که منتظر بودم ببینمش

    امروز به طرز بسیار بسیار زیبایی من با دقت تمرین رنگ روغنم رو انجام دادم

    و جلسه دو عشق و مودت رو گوش دادم و میخواستم جلسه 3 رو هم گوش بدم که گفتم نه طیبه

    تو اول از همه باید تمریناتش رو انجام بدی درسته استاد گفته که 5حداقل بار گوش کنید بعد برین به جلسات بعد

    اما مهم ترین چیز تمرینات هستن

    و تصمیم گرفتم که دوباره جلسه یک و دو رو فقط گوش بدم و تصمیم گرفتم که اگر خدا بخواد فردا بشینم و بنویسم از جلسه اول

    و نوشته هایی که دیروز نوشته بودم رو ادامه بدم

    نزدیکای ظهر بود خانمی که برای مادرم قلاب بافی انجام میداد زنگ زد و گفت که میاد گلایی که بافته رو تحویل بده

    و من رفتم پایین و تحویل بگیرم ،وقتی منو دید و کمی صحبت کردیم ، گفت ازدواج کردی ؟

    برام عجیب بود

    چند روز پیش که از خواسته عشق گذشتم‌ و رها شدم

    بعد 4 روز یه نفر بهم گفت ازدواج کردی ؟

    نمیدونم ولی یه نشونه هست و میسپرمش به خود خدا

    و من باید به دوره ای که خدا به من هدیه داده ،تمریناتش رو انجام بدم و باورهام رو بسازم و تکرار کنم

    وقتی برگشتم خونه روی یه برگ درخت صنوبر که خشک شده بود با رنگ روغن اسب کشیدم و رنگ کردم

    اولین تجربه ای بود که با رنگ روغن داشتم کار میکردم

    همیشه روی برگ ،با اکریلیک کار میکردم

    خیلی حس خوبی داشت

    انقدر اسبم زیبا شد که دقیقا اسبی بود که من میخوام و تجسمش کردم که یه اسب قهوه ای دارم و یه اسب مشکی هم تو تجسم زندگی بهشتیم دارمش و کلی کیف میکنیم با اسب سواری ،من و عزیز دلم

    خدایا شکرت

    وقتی کارم تموم شد و گوش میدادم به دوره عشق و مودت

    باورهای قوی برای عشق و ثروت نوشتم

    و با نوشتنشون انقدر ذوق میکردم و تجسم میکردم که واقعا احساسم فوق العاده عالی بود

    حتی امروز یه قدمم برای کار در پیجم برداشتم ،پیج جدیدم که باز کرده بودم و هشتگ نمیذاشتم ، الان با این باور هشتگ‌ رو گذاشتم که من سمت خودم رو انجام میدم و باقی کارهاش رو خدا برام انجام بده

    قبلا درمورد هشتگ مقاومت داشتم و میگفتم وقتی استاد نذاشته پس منم نمیذارم

    اما به مرور زمان یاد گرفتم که باورهای استاد قوی تر هست و من چون تکاملم درموردش هنوز طی نشده ،هشتگ رو میذارم و خدا کاراشو انجام بده تا بهم یاد بده و تکاملی منم مثل استاد و حتی بیشتر از استاد در این باور که خدا همه کارهامو انجام میده قوی بشم

    هنوزم یه ذره مقاومت دارم که چرا هشتگ گذاشتم و درکی ندارم و به جواب قانع کننده ای نرسیدم

    اما میدونم که به وقتش بهم میگه چیکار کنم

    وقتی نزدیک غروب مادرم رفت از خانمایی که براش قلاب بافی انجام میدادن ،کارارو تحویل بگیره و وقتی برگشت

    دیدم یه عروسک ریز اندازه کف دست آورد و نشون داد

    خندیدم گفتم بازم عروسک گرفتی ببری جمعه بازار بفروشی

    گفت نه

    این هدیه هست

    اینو خانمی که قلاب بافی انجام میده برای یلدا ،برای تو بافته و داد به من گفت به دخترت بده

    خیلی خوشحال شدم

    یه خرگوش بود با لباس قرمز خوشگل و انقدر کوچیک بود که تو دستم جا میشد و خیلی حس خوبی داشتم

    سریع بخش پیام دادم و تشکر کردم و عکس گرفتم فرستادم

    نزدیک 11 شب بود داشتم رد پام رو مینوشتم که تو سایت بذارم و بازم یه حس انتظاری داشتم

    از صبح هی میگفتم چرا فایل جدید نمیذارن

    انگار میدونستم که یه چیزی قراره متوجه بشم

    همین که اومدم سایت

    دیدم فایل جدید اومده کلید اجابت دعا

    از موضوع فایل گرفتم که پیام خدا برای من چیه

    همینجور متعجب بودم که خدا از روز یک شنبه 2 دی تا الان

    از روزی که رها شدم از خواسته عشق

    داره درایی رو باز میکنه و نشونه هایی بهم میده که همه اش مربوط میشه به اینکه

    طیبه من اجابت میکنم

    تو فقط باورهای قوی بساز و تکرار کن

    و وقتی به این فایل گوش دادم انقدر گریه کردم

    اولش خشکم زد که من دقیقا از خدا یه هدیه بزرگ دیگه گرفتم

    درسته تو این یک سال بارها استاد میگفت همه چی باوره

    اما من باورامو جدی نگرفتم و تکرار میکردم اما کم

    و وقتی نتیجه میومد یک دو هفته رها میکردم

    و احساس میکردم دوباره داره سخت میشه

    اما این بار با قدم بزرگی که برداشتم خدا به قدری بهم هدیه داد که متحیر بودم

    اول دوره عشق و مودت رو داد دقیقا فردای روز 2 دی

    و الان هم این فایل رو هدیه داد

    و حتی روز 4 دی بهم نشونه داد که جایزه ات رو خودت انتخاب کن

    همه اینا نشونه های قوی و محکمی برای من شد تا جدی تر بگیرم باورها رو و تکرارشون رو و خدا به وضوح بهم گفت که طیبه بشنو

    و استاد که گفت سوره ضحی ،ولسوف یعتیک ربک فترضی

    گریم گرفت

    چقدر خوب بلده که دلمو بدست بیاره و عاشق ترم کنه

    من شب قبل خواب کامل فایل رو گوش دادم و رد پای روز 4 دی رو در سایت گذاشتم که کاملا مرتبط بود با این فایل

    خیلی خوشحالم از اینکه با نشونه هاش میگه ،تو برای من و خودت ارزشمندی و به سرعت به خواسته هات میرسی

    فقط یه کار رو از این به بعد درست انجام بده

    باوراتو قوی کن و رها باش و چیزی که از دوره عشق و مودت از جلسه اول یاد گرفتم این بود که ذهنم و روحم رو هماهنگ کنم

    و وقتی هماهنگ شد همه چیز به ساده ترین حالت وکاملا هموار رخ میده

    و انگار تو این فایل وظایفم رو بهم گفت و گفت که تو سمت خودت رو با این کارها انجام بدی بقیه اش حله

    برای تمام جنبه های زندگیت به هماهنگی برس

    تا به راحتی و طبیعی ترین شکل ممکن همه چیز خود به خود رخ بده

    و تو نیازی نیست که کاری بکنی و فقط لذت ببر و کارهایی رو که سبب میشه اجابتم کنی رو جدی تر انجام بده

    خدایا بی نهایت ازت سپاسگزارم که به من این همه محبت داری و عاشقمی منم عاشقتم و خیلی دوستت دارم

    حتی بهم یاد داد که چجوری وقتی که ذهنم میخواد نگرانم کنه به سرعت آرومش کنم

    و با به یاد آوردن تک تک لحظاتی که من از هدایت خدا کارانجام دادم و نتیجه اومد و زمان هایی که کمکم کرد تا پیشرفت کنم

    همون خدا میتونه ذهنم رو خلع سلاح کنه و ساکتش کنه

    تا من در مسیر رشد و تکاملم به راحتی مسیر رو طی کنم و سوت زنان به بهشت برسم

    که البته خود خود مسیر ،بهشت بی نهایت عظیم خداست که از هر لحظه اش کلی لذت میبرم

    خدایا شکرت

    برای استاد عزیزم و مریم جان شایسته و همکارانتون و تک تک دوستان بی نهایت زیبایی و عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت از خدا میخوام

    عشق عظیم خدا برای همه تون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  9. -
    مرضیه جودکی گفته:
    مدت عضویت: 1079 روز

    به نام تنها خالق جهان

    سلام به استاد عزیز و مریم جان و همه ی هم فرکانسی های خوبم.

    چندسالی هست که عضو این هستم و پیگیر فایل های استادم به طور مستمر ولی تا الان هیچ کامنتی و هیچ رد پایی از خودم نذاشتم. اما امروز بعداز شنیدن این فایل حسی تو وجودم ازم خواست حالا که خواسته تو، همین الان بعداز شنیدن این آگاهی ها برآورده شد بهتره که بری تو سایت و کامنت بذاری! درجا ذهنم مقاومت کرد و طبق معمول گفت آخه من چه حرفی برای گفتن دارم؟! همیشه برای کامنت نوشتن یه مقاومت عجیبی به خرج میده!!!

    اما امروز از خدا خواستم که تو نوشتن کامنت کمکم کنه:)

    بذارید بهتون بگم که چه معجزه ایی باعث شد منو ملزم به کامنت نوشتن کنه ، شب گذشته منو همسرم برای اینکه حال و هوایی عوض کنیم رفتیم بیرون تا داخل شهر دور بزنیم، تمام مدت تو مسیر ساکت بودم و داشتم با خدا صحبت می‌کردم ،از زیبایی ها لذت میبردم و شکرگزاری میکردم.

    اینطور مواقع وقتی همسرم ازم میپرسه که چرا ساکتی در جواب بهش میگم که روحم رو داخل این همه زیبایی که دارم میبینم پخش کردم و دارم لذت میبرم:)

    خلاصه که با کلی حال و هوای خوب به خونه برگشتم و زیبایی هایی رو که دیده بودم و با همسرم تجربه کرده بودیم رو داشتم دوره میکردم و درموردش باهمسرم حرف میزدم.

    اتفاق جالب آخر شب رخ داد،دستم به طور ناگهانی شروع به بی حس شدن کرد و بعداز اون کل بدنم به طرز عجیبی لمس شد و به شدت حالم بد شد و همسرم خیلی ترسید یه مدتی توی همین حال بودم، یکم شرایط رو کنترل کردم که بتونم بخوابم ولی همچنان دستم به طور کامل بی حس بود اونم به طرز عجیبی.

    صبح که از خواب بیدار شدم دستم همچنان به همون شدت شب گذشته بی حس بود بدون اینکه تغیری توی وضعیتش ایجاد بشه.

    معمولا هر روز صبح تو محوطه ی خونه پیاده روی میکنم و با خدا صحبت میکنم،شکرگزاری میکنم و بعد به فایل های استاد گوش می‌کنم.

    امروز هم گفتم برم پیاده روی کنم شاید از این حال و هوا بیرون بیام و بتونم ذهنم رو متمرکز کنم رو زیبایی ها و به شرایط دستم فکر نکنم .

    یه جورایی میخواستم ذهنم رو کنترل کنم

    همیشه چندین برگ از فایل هایی که در حال پیگیری کردن هستم مثل سریال ها و فایل های آموزشی و… از سایت عباس منش هم زمان تو گوشیم باز هست. امروز هم برنامه این بود که فایل چطور از یک فرد بد بین به یک فرد خوشبین تبدیل شویم رو مجددا گوش کنم، این بار دقیق تر!

    فایل رو پلی کردم و شروع کردم به گوش کردن تا اینکه یه حسی بهم گفت یه سر به سایت بزن ببین فایل جدیدی اومده یا نه، همون لحظه همین کار رو کردم و دیدم بله استاد فایل جدیدی رو روی سایت قرار دادن و من شروع کردم به گوش کردن فایل و شنیدن آگاهی های نابی که انگار برای شخص من صرفا آماده شده بود:) پیاده روی تمام شد و به خونه برگشتم اما همچنان فایل رو با همه ی وجودم گوش میکردم ، فایل رو نگه میداشتم و به حرفای استاد فکر میکردم .

    استاد جان اون تیکه از فایل که گفتید خدا میگه شما رو به وجود آوردم حتی وقتی که چیزی نبودید پس اجابت خواسته ها برای خدا چیزی نیست رو هزار بار تو ذهنم تکرار کردم.

    من قبل از اینکه به این فایل گوش کنم دستی رو داشتم که به شدت از شب گذشته داشت اذیتم میکرد و همسرم دائما ازم میخواست که بهتره به دکتر مراجعه کنیم ، بعداز شنیدن این فایل شروع کردم به در خواست کردن و همه ی تمرکزم رو گذاشتم روی درخواستم انگار یه جورایی میخواستم آگاهی های این فایل رو به خودم ثابت کنم ، از طرفی هم ذهنم نجوا میکرد که درسته خدا اجابت میکنه هر لحظه همه ی خواسته ها رو اما اون تیکه از فایل رو نشنیدی که استاد میگفت مقداری از خواسته ها رو دریافت میکنیم که ما هم باور های درستی رو داشته باشیم ؟؟؟ تو الان باور های درستی نداری و امکان خوب شدن دستت نیست بهتره بری دکتر !

    به کارش ادامه می‌داد و نا امیدم میکرد و دائم این تیکه رو بهم گوش زد میکرد که نمیشه!!!

    اما کوتاه نیومدم و هر بار در مقابلش به خدا میگفتم به وجودم آوردی وقتی که وجود نداشتم پس اجابت خواسته من برای تو هیچ کاری نداره ( دوست داشتم این رو برای خودم برای شخص مرضیه با حل این مسئله یک باور قدرتمندی کنم) بارها و بارها درخواست کردم و صدای ذهنم رو در مقابل درخواستم می‌شنیدم تا اینکه تو همین تقابل و کشمکش خوابم برد در صورتی که به خدا میگفتم منتظر خوب شدن دستم هستم!

    وقتی چشمم رو باز کردم دیدم دستم کاملا خوب شده تنها و تنها کلمه ایی که گفتم این بود که خدااااایاااااشکرررررت:))))

    ازم خواست این اتفاق رو با تمام اون چیزی که تو همین چند ساعت گذشته بود رو به همین سادگی و وضوح بنویسم اولش مقاومت کردم ولی بعدش گفتم چشم:)

    با تمام وجودم شکرگزار سلامتی که هر لحظه داره بهمون هدیه میکنه هستم.

    شکرگزار بودن شما و این فایل های ناب و ارزشمند هستم.

    شکرگزار این سایت و هم فرکانس بودن با شما عزیزان هستم.

    تمام آنچه که برای من تو همین مدت کوتاه اتفاق افتاد رو به ساده ترین شکل ممکن نوشتم که رد پایی از خودم از این معجزه به جا گذاشته باشم.

    بهترین های الهی رو برای شما و همه ی عباس منشی های عزیز آرزو میکنم:)

    خدانگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  10. -
    الهام رهنما گفته:
    مدت عضویت: 1597 روز

    به نام خدای مهربون و بخشندم

    الهی شکرت خدای من چه روز فوق‌العاده ای برام شروع کردی چ فایل بی نظیری دقیقا همزمانی ک تصمیم گرفتم بعد چند سال برم و تسویه دانشگاهم و بزنم با اینکه اکثرا همه دوستام میگفتن خیلی پروسه طولانی داره بر من 10 دیقه هم نشد قبل ورود ب دانشگاه ازت خالصانه خاستم که مسئولی ‌ک قرار کارای منو انجام بده خیلی راحت جلو راهم قرار بده و خیلی زود کارم انجام بشه شاید باورتون نشه من اصلا نمیدوستم زمان امتحانات هس و همه اساتید و کارکنان تایم امتحان ناظر میمونن و اصلا این کارای متفرقه رو انجام نمیدن موکول میکنن برای بعد امتحانات ولی خدااااای بی نظیرم چیکار کرد برام دقیقا اون تایمی ک اقای صفوی شماره صندلی هارو رو بیلبورد میزدن من ازشون سراغ ی آدم دگ رو گرفتم ک اگ هستن برم پیششون به برگه ای ک میخاستم و بگیرم گف برو بالا الان میام خودم میزنممممممم برات این ینی چی اصلا آقای صفوی مسئول کار من نبود در عرض 5 دیقه اومدن بالا وارد سایت شدن ازم شناسنامه و کارت ملی خاستن دیدم کیفم و عوض کردم و مونده تو کیف قبلی ینی باید مدارکم کامل میشد ک برگه ای ک میخاستم و بده گف اشکال نداره همینجوری میزنم ینی هیچی ب من نگف ک باید باشه بعد زده شه خدااااااااای من با یه شماره دانشجویی تموم شد برگه مو گرفتم و اومدم اینور تحویل آقای جعفری دادم پرونده کامل شد و گفتن با اینکه تایم امتحاناته ولی میگم زود مدرکتو صادر کنن زنگ میزنم ک بیای ببری خدای من باورم نمیشه همون پروسه ای ک برای همه رنج آور شده بود برای من بدون بردن مدرک شناسایی در یک چشم بهم زدن اوکی کردی الهی چطووووور سپاسگزار این همه لطف بیکرانت باشم پروردگارم عاشقانه عاشقتمممم

    راهش همینه درخاست کن و ب بعدش فک نکن نگو چطور، از کجا ،خودش ب بهترین شکل مدیریت میکنه الهی من ب هرخیری از سوی خودت فقیرم من محتاج خودتمممممم کمکم کن ذهنم رو از باورهای محدود کننده پاک کنم و هرلحظه فقط تورو اجابت کنم خدای بی نظیرم برای اون نوری ک روی دریاچه شورابیل با اون بادی ک میوزید و موجهای فوق‌العاده ای ایجاد میکرد و ب خودم جایزه دادم و رفتم اونجا نشستم و همزمان ک داشتم لذت می‌بردم از اون صحنه ها فایل استاد عزیزم رو گوش میکردم بی نهایت سپاسگزارم برای روزها و لحظه های رویایی ک برام رقم میزنی سپاسگزارم مهربونم

    کلید اجابت دعاهام باور ب امکان پذیر بودنشونه باور ب اینکه که تورو چقد باور میکنم ب هر نسبتی ک من اجابتت کنم منو اجابت میکنی رب من تنها فرمانروای عالم تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری می‌جویم

    الهی صدهزار مرتبه شکرت

    استادم ازتون میلیون ها بار سپاسگزارم برای این فایلهای ارزشمند ک چشم مارو ب جهان پیرامونمون بازتر میکنن برای تک تک کلمات گوهرباری ک از زبونتون جاری میشه و خدای مهربونمم منو هدایتم میکنه ک بشنوم اگر بی نهایت سپاسگزارم

    استاد قشنگم عاشقتونم

    مریم جونم عاشقتم

    خانواده قشنگم عاشقتونم

    رب من صاحب اختیار من تنها معبود من عاشقانه عاشقتمممم

    الهی ک همیشه در پناه خودش شاد و سالم و پرروزی و آروم باشین

    فعلا.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای: