کلید اجابت دعاها - صفحه 18 (به ترتیب امتیاز)

844 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    حسین نظری گفته:
    مدت عضویت: 3094 روز

    به نام رب العالمین

    سلام به همه اهل بهشت

    الهه ام

    خداوندا سپاسگذارتم که هر لحظه درحال هدایتمی و ازت سپاسگذارم که من رو همراه استاد عباس منش کردی تا به تو برسم استاد عزیزم ازت بی نهایت سپاسگذارم که عمل گرایی واقعا ازت سپاسگذارم بابت هر لحظه عملگرا بودنت به الهامات خداوند تا خیر برسونی به من و به میلیون ها انسان دیگه عاشقتم

    دیروز فایل نشانه من قانون افرینش بود که واقعا بی نظیره و من دوست داشتم از اول ازبخش اول شروع کنم دوباره که احساسم فقط زوم کرده بود روی بخش دوم و قانون درخواست و با هر 5فایل فقط شگفت زده میشدم که اره دقیقا منم این مشکلم دارم منم همینم حتی نمیتونم خواسته هامو تجسم کنم و واقعا از ته دلم از خدا خواستم که کاش یه فایل جدید بیاد که مال زمان الان هم باشه که استاد واقعا بیشتر این موضوع رو باز کنند و دیشب همسرم گفت فایل جدید اومده و امروز با ارامش گوش دادم جواهراتی رو که از زبان استاد عشق میومد بیرون داستان پیامبران رو من عاشقشونم از بچگی عاشق کتاب هدیه ها بودم که وقتی در مورد پیامبر ها بود روح من پرواز میکرد و داستان زکریا و باور اینکه میشود خب من از همین باور قوی زکریا توسط همسر عزیزم که هنوز با استاد همراه نشده بودم استفاده کردم و جوابش شد عرفانی که 12 این ماه تولد 5سالگیشه و خدارو بابت این فرشته زمینیش سپاسگذارم و باور من این بود خدایی که به زکریای پیر و فرتوت بچه داده به من هم میده یا حتی حضرت مریم که خداوند با وجود باکرگی بهش بچه داده به من هم میده وواقعا همه چی باور های ماست استاد تمام فایل های دانلودی شما پیش نیاز تمام دوره های شما هستند و همه باهم تکمیل میشن واقعا میگم و دوره ثروت 1کاری بامن کرد تا جلسه 2هنگ کردم بابت باورهای مخربم که معلومه طرف من خرابه که فرستنده نمیتونه ثروت و نعمت و هرچی که می‌خوام رو به راحتی مثل سلیمان برچشم به هم زدن به من بده چون من از درون قطع شدم با منبع یعنی خداوند

    اما خدا شاهده با همون اندک کار کردن روی خودم به خواسته هایی رسیدم که تا پارسال برام ارزو بودند ارزو های محال و همین رسیدن به خواسته هام باعث شده که من بیشتر و بیشتر وقت بزارم روی خودم چون بیرون من وقتی عوض میشه که درون من عوض بشه واقعا باید درون ادم عوض بشه و استاد هر دوره شما گنج هایی هستند که واقعا نمیشه روشون قیمت گذاشت و استاد واقعا بهت افتخار میکنم مخصوصا در قانون سلامتی عملگرایی شما واقعا اونجا هویدا شد و نوش جانت و گوارای وجودت این بهشتی که خودت ساختی و از خداوند بابت وجود پربرکتت که از وقتی همراهتون شدم برکت رو به زندگی من اورده سپاسگذارم

    دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  2. -
    آقای خاص گفته:
    مدت عضویت: 1881 روز

    به نام خدای مهربان سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان خوبم و خانم شایسته نازنین

    استاد بابت این فایل ارزشمند بی نهایت سپاسگزارم و از خدا سپاسگزارم بابت تمام نعمت هایی که به زندگی من ارزانی داشته.

    قرآن کریم بهترین و بزرگترین دفترچه راهنمای زندگی با سعادت در دنیا و آخرت هست و ما چقدر میتونیم از این دریای بیکران مروارید صید کنیم و نوع استفاده از این کتاب راهنما رو هم مدیون استاد هستیم .

    باورسازی یعنی چی؟؟

    باورسازی یعنی منطق پیدا کردن برای امکان پذیر بودن خواسته ای که داریم.

    قانون ذهن چگونه است ؟

    ذهن فقط آنچه را میپذیرد و درراستایش قدم برمی‌دارد که برایش منطقی بشود به همین دلیل زمانی به خواسته ای میرسیم که رسیدن به اون خواسته برای ذهنمون منطقی بشود.

    باورسازی و تغییر شخصیت چگونه است؟؟

    باورسازی و تغییر شخصیت چیزی جدای از ایده هایی که اجرا میشود الهاماتی که جدی گرفته میشود ترس هایی که بر آن ها غلبه میشود و رفتارهای جدید منطبق بر باورهای قدرتمند کننده جدیدی که ایجاد میشود نیست و تکرارشان آنها را جایگزین عادت های رفتاری محدود کننده ی قبلی میکند باورساختن چیزی نیست جز وارونه ساختن عادت های رفتاری و نگرشی گذشته و برعکس آنها عمل کردن و در یک کلام ادب از که آموختی از بی ادبان را در عمل اجرا کردن.

    و با توضیحات عالی استاد در چند فایل قرآنی پرمفهوم و مهم چند روز اخیر و با مثال های قرآنی جذاب کاملا موضوعات بالا رو درک می‌کنیم

    میبینیم که موسی چطور با وارونه کردن باورهای منفی اش و جایگزینی اون ها با باورهای مثبت به خوبی از پس ماموریت سختش برمیاد

    میبینیم که چطور زکریا با اینکه منطق و شواهد خلاف خواسته اش بود اما برخلاف شواهد موجود عمل کرد و به خواسته اش رسید

    میبینیم که چطور خوشبین بودن در لحظات سخت و لحظاتی که همه چیز به ظاهر برخلاف میل بزوس هست اما اون میگه من ترجیح میدم خوشبین باشم و نتیجه هم این میشه که الان یکی از موفق ترین آدم های دنیاست.

    کلا به نظرم ذهن چیز عجیبیه استاد در جلسه اول قدم اول از دوره دوازده قدم جملات تکان دهنده ای میگه :

    تو ذهن نیستی تو ذهنیت نیستی تو حتی فکر هم نیستی تو ناظری ناظر بر همه این‌ها اما بیشتر افراد به هر دلیلی خودشون رو نه ذهن بلکه ذهنیت میدونن یعنی اون اطلاعاتی که توی ذهنشون وارد شده خودشون رو اون میدونن و فکر میکنن دیگه قادر به عوض کردن اون ها نیستن و به همون زندگی ادامه میدن همون ذهنیتی که بهش گفتن تو هیچی نمیشی و اون باور کرده و وقتی میخواد کاری رو شروع کنه میگه نه من از پسش برنمیام مثل موسی یا بهش گفتن از تو دیگه گذشته و نمیتونی و بهونه میاره مثل زکریا اما خدا میاد و به زیبایی در قرآن با آوردن منطق های قوی تموم این ذهنیت ها و این باورهای غلط رو درهم می‌شکنه اما چی میشه که ما بازهم با وجود این کتاب راهنمای واضح با وجود استاد عباس منش با آموزش های واضح بازهم فقط تعداد کمی از دوستان نتیجه میگیرن منظورم نتایج بزرگ و درخشان هست نه فقط دیدن نتایج کوچیک‌ اون هم بعد چندسال عضویت در سایت تنها دلیلش فقط و فقط عدم توانایی در کنترل ذهن هست اما کنترل ذهن چیه؟

    کنترل ذهن یعنی کنترل دیدن ها و شنیدن ها یعنی دقیقا یک مرحله قبل از باورسازی این همون جاییکه اکثر آدم ها از جمله خودم نتونستیم خوب از پسش بربیایم به این دلیل هنوز اون نتایجی که مدنظرمون هست رو نگرفتیم .

    اگه ما فقط همین آیه ی 186 سوره بقره رو درک و عمل کنیم هیچ خواسته ای نیست که نتونیم بهش برسیم…

    خدایی که میگه من نزدیکم و هر لحظه دارم درخواست بندگانم رو اجابت میکنم اما اون ها باید دریافت کنند …

    دریافت خواسته مرحله ای که همه توش مردود میشن خیلی جالبه خودمون درخواست میدیم بعد خدا هم همیشه اوکی میده بعد خودمون هم دریافت نمی‌کنیم چرا دریافت نمیکنیم؟

    چون ایمان نداریم

    چون باورهای غلط داریم

    چون محدودیت رو باور کردیم

    و همه ی این ها از همون دیدن ها و شنیدن ها شروع شد…

    در واقع من ازاین فایل ارزشمند این درس رو گرفتم که :

    «کلید اجابت دعاها»

    یعنی من باید باورهام رو تغییر بدم و راه تغییر باورها منطقی کردن امکان پذیر بودن خواسته هام هست و قبل از همه ی این کارها میام دیدن ها و شنیدن هام رو کنترل میکنم چطوری؟

    به جای وقت گذرانی در هر رسانه و شبکه اجتماعی میام فایل کمبود را باور نکن حتی اگر هاوکینگ آن را تایید کند رو هزاران بار میبینم و می‌شنوم

    به جای بحث کردن با دیگران که میگن توی این دوره زمونه دیگه نمیشه پولدار شد میگردم و میگردم و میگردم و آدم هایی رو پیدا میکنم که توی همین دوره زمونه پولدار شدن و اون ها رو میبینم و می‌شنوم

    به جای اینکه خودم رو سرزنش کنم میام و اتفاقاتی رو به یاد میارم که در ظاهر به ضرر من بود اما در نهایت به نفع من شد و این موضوع رو هزاران بار میبینم و می‌شنوم…

    و هزارتا کار دیگه …

    واینجاست که باورهام عوض میشه اونوقته که میتونم بگم آیه ی 186 سوره بقره رو درک کردم و دارم بهش عمل میکنم بعد خواهم دید که نتایج چطور از در و دیوار به زندگیم سرازیر میشه،قانون ساده است ما باور نمی‌کنیم ما بهش عمل نمی‌کنیم و میگیم مگه میشه با کنترل ذهن آدم به ثروت برسه نه آدم باید کارهای عجیب و غریب بکنه باید از دهنش آتیش بده بیرون باید 16 هزارساعت یوگا انجام بده تا شاید موفق بشه اما غافل از اینکه خدا میگه بابا خواسته ات پشت در فقط زحمت بکش در رو باز کن همین ولی ما باور نمی‌کنیم و در رو قفل کردیم و چندتا مبل هم گذاشتیم پشت در بعد میگیم نه خدا جواب نمیده قرآن جواب نمیده…

    کی گفته دوران جاهلیت تموم شده!!!!!!

    جاهلیت هنوز هم هست فقط رنگ و روش عوض شده!!!

    امیدوارم بتونم از این دوران جاهلیت خودم عبور کنم…

    ممنونم از استاد عزیزم بابت این فایل زیبا

    ممنون از بچه های سایت بابت کامنت های عالی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  3. -
    رضا حکیم گفته:
    مدت عضویت: 1097 روز

    سلام به استاد عباسمنش عزیز و ممنونم که آگاهی هاتون رو با ما به اشتراک میذارید تا ما تفکر کنیم و در مسیر درست قرار بگیریم.

    راستش صبح که داشتم می‌نوشتم درکی از آیه 186 سوره بقره به قلبم جاری شد که میخوام بنویسمش اینجا

    خداوند می‌فرماید : بگو من نزدیکم و همواره اجابت میکنم درخواست کسی که درخواست میکنه.

    ما هر لحظه داریم درخواست میکنیم و خدا هر لحظه داره اجابت میکنه. خدا که کاری به کلام ما نداره.

    طبق سیستمی که طراحی کرده و طبق قوانین جهان، خدا فرکانس های مارو دریافت میکنه و طبق اون پاسخ میده.

    مهم نیست که اصلا ما چه درخواست کلامی از خدا میکنیم مهم اینه که چه احساسی داریم.

    ما با احساسی که داریم هر لحظه داریم فرکانس به جهان ارسال میکنیم و خداوند که نزدیکه به ما هر لحظه داره اجابت میکنه درخواستمون رو.

    درخواست ما همون احساسمونه.

    ما هر احساسی که داریم یه درخواسته اصلا مهم نیست که چی میگیم به خدا

    اگه احساس بدی داریم خدا همواره اون احساس رو دریافت میکنه و اجابتش میکنه و از جنس همون وارد زندگیمون میشه طبق قوانین تغییرناپذیر خودش و اصلا خدا احساساتی نمیشه و دلسوز نیست.

    اگر هم احساسمون خوب باشه خدا نزدیکه و اجابت میکنه اون احساس خوب رو و از جنس همون وارد زندگیمون میشه و

    ما در مداری قرار می‌گیریم که ایده ها و آدم ها و شرایط و امکانات مناسب در اختیارمون قرار میگیره و چرخ زندگیمون روان‌تر میشه.

    من نزدیکم و اجابت میکنم درخواست (چه خوب چه بد) درخواست کننده رو.

    حالا پیشنهاد خدا چیه به ما؟ میگه حالا که قانون رو فهمیدی و بهت گفتم سیستم چطور کار میکنه پس اگه در مسیر من باشی و ایمان بیاری در مداری قرار میگیری که باعث رشدت میشه.

    انتخاب با ماست

    که چه درخواستی ارسال میکنیم.

    چون هر لحظه با احساسی که داریم به خداوند داریم درخواست میکنیم و خداوند در هر لحظه اون درخواست (احساسمون) رو اجابت میکنه

    . ایمان بیاریم یعنی چی؟ یعنی به احساس رهایی و اطمینان برسیم. یعنی ترس و نگرانی و غمی نداریم و احساسمون بد نیست.

    پس زمانی که احساسمون خوبه یعنی ایمان داریم

    پس اینطوری درمداری قرار گرفتیم که داریم درخواست خوب به خداوند میدیم همواره و خدا هم اجابت میکنه درخواستمون رو و ازجنس همون رو وارد زندگیمون میکنه که باعث رشدمون میشه.

    امیدوارم که تونسته باشم درکی که کردم رو با کلمات، درست بیان کنم و بتونم در عمل ازشون استفاده کنم.

    خدایا من عاجزم و تسلیم توام.

    تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم

    مرا به راه راست راه کسانی که بهشون نعمت دادی هدایت کن.

    منو به نیکویی وارد کن و به نیکویی بیرون بیار و از نزد خودت نیرویی یاری دهنده بهم عطا کن. ای مهربانترین مهربانان. ای بخشنده و توبه پذیر.

    ای آرامش بخش قلبها.

    خودت شفا و سلامتی رو در ذهن و قلب و جسممون جاری بگردان.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  4. -
    مهدی اکبر گفته:
    مدت عضویت: 1382 روز

    به نام خدا

    سلام.

    من امروز برای بار دوم این فایل رو مرور کردم از روی یاد داشت هام و به درک خیلی بهتری نسبت به دفعه اول رسیدم.حالا میگم چرا.

    من مدتی میشه یه خواسته ای دارم و خیلی براش اشتباق دارم و دوست دارم بهش برسم.

    این اشتباق باعث شده خیلی بخوام زود بهش برسم و هر وقت با خودم میگم تا فلان موقع بهش برسم، ذهنم شروع میکنه به نجوا کردن و آوردن دلایلی که نمیتونه این اتفاق بیوفته.

    البته یه نکته ای بگم که میدونم نباید برای خواسته ها زمان تعیین کنیم ولی خب اینم خودش یه خواستس و از لحاظ تکاملی هم ازش دور نیستم اما ذهنم بازم نجوا میکنه.

    حالا ازونجایی که اتفاقا مدتیه خیلی درکم از احساس و کانون توجه و قانون بهتر شده، حواسم بیشتر جمع اینه که احساسم نسبت به خواستم نباید بد بشه. اخیرا که خودم و احساساتمو بررسی میکنم میبینم وقتی به این خواستم فکر میکنم یهو کلی نجوا میان و من احساسم بد میشه و تهش رسیدن به خواسته برام “باور ناپذیر” میشه.

    امروز داشتم فکر میکردم که باید برای این نجوا ها دلیل منطقی بیارم و هدایت شدم که برم سراغ دفتر یادداشت هام برم و هدایت شدم به این فایل فوق‌العاده.

    و دیدم استاد یه نمونه خیلی منطقی(چی میتونه منطقی تر از باور های توحیدی و قرآن باشه؟) برامون گفتن.

    خلاصه اومدم طبق فایل تک تک باورهای توحیدی که خدا گفته رو نوشتم

    ـمن رب هستم

    ـمن می‌گویم باش و می‌شود

    ـتو را از هیچ خلق کردیم

    ـدر جنگ 1 به 10 پیروزتان کردم

    ـراهی پیش پایت میگذاریم

    ـاز جایی که گمان نمیبری به تو روزی می‌دهیم

    ـخداوند برای تو کافیست

    ـشما را پس از مرگ زنده میکنیم مانند طبیعت

    ـخداوند بر همه چیز تواناست

    ـمن نزدیکم

    ـمن اجابت میکنم

    ـپروردگارت هرگز تو را ترک نکرده

    ـآینده تو درخشانتر از گذشته خواهد شد

    ـآنقدر به تو می‌دهیم تا راضی باشی

    ـوقتی یتیم بودی به تو پناه دادیم

    ـوقتی گمراه بودی هدایتت کردیم

    ـوقتی نیازمند بودی تو را غنی کردیم.

    و اومدم خواستم رو از این باور های قوی گذروندم، و آخرش دیدم تک تک نجوا ها اروم شدن و اون خواسته برام خیلی طبیعی شد، خیلی آرام شدم و امیدوار.

    از این فایل یاد گرفتم که میتونم از 2 تا ابزار برای اروم کردن نجواها استفاده کنم.

    1ـ توکل 2ـ شکرگذاری

    همچنین

    *خودم رو مقایسه نکنم

    *ورودی هام رو کنترل کنم

    *با دلایل منطقی نجوا های ذهن رو خاموش کنم.

    ————–

    خیلی ممنونم استاد

    مرور این فایل خودش یه هدایت و قدم بزرگ بود برای رسیدن به خواسته ها.

    خدایا شکرت که ما رو هدایت میکنی.

    شاد و ثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  5. -
    Shahla گفته:
    مدت عضویت: 2570 روز

    سلام استاد عزیزم.

    استاد شما واقعا خودتون اون لحظه ای که این فایل را آماده کردین (حتی بقیه فایلها ولی من الان فقط همین یکی را میخوام بگم) متوجه می‌شدین که چه آگاهی هایی را دارین مطرح میکنید؟!! مطمعنم خودتون بعد از اینکه این فایل را ضبط کردین، پس از شنیدن کلام خودتون شگفت زده شدین ازین همه آگاهی و هدایت خداوند که، خداوند از قلب و زبان شما جاری کرد برین جهان بی‌نظیرش. خدا گل افشانی کرد زمینیان را و خوش به سعادت کسیکه در مدار و فرکانس دریافت این همه آگاهی ناب قرار بگیره و من چقدرررر ر خوشبختم.

    استاد این همه آگاهی اصلا به هیچ عنوان نمیتونه از فکر یه انسان بربیاد، اگر تمام انسانها جمع میشدن و میخواستن فقط یکی ازین آگاهی ها را بگن، نمیتونستن.

    این آگاهی ها از منبع دیگه ای هستش و واااای من نمیدونم چی بگم چی بنویسم.

    استاد من مدتیه وقتی دقیق میشم تو پلن های خداوند یا وقتی ازش سوالی میپرسم و جوابهایی که بهم میده، تازه دارم یه کوچولو درک میکنم که وقتی تو قرآن اومده اگر میتوانید آیاتی شبیه این آیات بیاورین یا کتابی شبیه قرآن. دقیق نمیدونم استاد ولی یچیزی شبیه به این. یعنی چی و خدا واقعا چی گفته؟!!!!

    استاد شاید بیشتر از 7ماهه که خداوند یه وعده و بشارتی را بهم داده و من نتونستم باور کنم. درین مدت همش بخدا اقرار کردم خدایا نمیتونم باور کنم هدایتم کن تا باورم بشه، و هربار خداوند هدایتم می‌کرد، چندروزی اوکی بودم باز دوباره ناباوری به شکل دیگه درمورد اون بشارت خداوند میومد تو وجودم.

    باز هدایت میخواستم و بازم خدا باعشق راهنمایی و هدایت میکرده و…

    تااینکه دیروز و دیشب داشتم درباره همون وعده خودش و ناباوری خودم باز باهاش حرف میزدم و ازش طلب هدایت کردم، حتی درکنارش یه ترمز دیگه راهم متوجه شدم که همونموقع درباره اونم هدایت خواستم.

    دیشب داشتم همین فایلو گوش میدادم که خوابم برد.

    استاد بخدا حتی تو خواب من داشتم درین باره باخدا حرف میزدم و ازش سوال می‌پرسیدم. صبح به محض بیدار شدن، تو همون رختخوابم باز همین فایل را پلی کردم و بوم بوم جواب و هدایت بود که برام میومد ازطریق گفته های شما. جواب یکسری سوالاتم را گرفتم ولی میدونستم مونده تا درکش کنم ولی خوشحال بودم. از صبح تاالان که ساعت حدودای 3بعدازظهر هست بارها اون آگاهی ها و هدایت های صبح را باخودم مرور کردم، تکرار کردم، شکرگزاری کردم.

    تاالان که باز همین فایل را پلی کردم که بازم گوش بدم.

    استاد نمیدونید باهر کلمه که شما میگفتین یه دریچه از یه دنیای دیگه بروی من باز میشد، من شگفت زده میشدم. آگاهی تو آگاهی میومد. هنگ کردم. این فقط مربوط به شاید فقط 10 دقیقه اول فایل هست. استپ کردم.

    استاد من همیشه وقتی با خدا حرف میزنم و شروع میکنم از اولین هدایت‌های خداوند که خدا به وجودم جاری کرد و از اونموقع من یه سفر درونی را شروع کردم که از ابتدای سال 91 هست را مرور کردن و باخودم تکرار کردن، همیشه گوشیمو میزاشتم روی ضبط صدا چون همیشه وقتی اون آگاهی ها و هدایت ها را، راه میرفتم و تکرار میکردم، هدایت‌های خداوند بود که لابه لای، مرور هدایت‌های قبلی جاری میشد به وجودم و من تند تند با صدای بلند تکرارش میکردم که صدام ضبط بشه و یوقت فراموشم نشه، یوقتایی فقط فرصت میکردم یه کلمه از هرکدوم از هدایت ها را ضبط کنم چون شدید بود. یموقع هایی هم مثل الان اصلا اینقدر حجم اون آگاهی ها، بالاست که نمیشه هیچکاری کرد. فقط ماتم میبره، هنگ میکنم، بی‌حرکت متوقف میشم.تمام وجودم به هیجان درمیاد و میلرزه و…

    استاد اصلا نتونستم ادامش گوش بدم. یکم تو همین حالت موندم. بعد فقط خواستم بیام و برای شما بگم که چی شده.

    استاد، استاد نمیدونید چه حالی دارم. چه دریچه هایی از آگاهی و درک درمورد اون بشارتی که خدا بهم داده بود و من نمیتونستم باور کنم بروم باز شد.

    من حتی نمیتونم تعریف کنم که چی بود اون هدایت‌ها.

    نمیگم هر جمله شما، بلکه هر کلمه شما یه دریچه آگاهی بود بود برای من.

    تازه باید بشینم فقط همین ده دقیقه اول را بارها مرور کنم که تازه پله پله بفهمم خدا چی گفت بهم.

    استاد من هنگم، بهت زدم، شگفت زدم

    برام دعاکنید.

    چه جایگاهی دارین شما درین عالم، که این چنین وسیله میشین برای نشر این آگاهی ها برای زمینیان.

    دوستتون دارم

    درپناه خداباشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  6. -
    مرجان عرب مختاری سامی گفته:
    مدت عضویت: 2051 روز

    به نام رب العالمین که قادر مطلق است

    درود بیکران به استاد عزیزم ، خانم شایسته نازنین و همراهان توحیدی

    خداوند را بسیار قدردانم برای آگاهی های ارزشمندِ این فایل

    استاد چه کردید با ما.

    من تا الان دفعه چهارم هست که این فایل را گوش میدهم و هر بار اشکم درمیاد . نمیدانم به هنگام ضبط ،در چه فرکانسی بودید که این چنین اثرگذار است .

    چند روز پیش، قبل از دیدنِ این فایل ، زیرِ دوش آب در مورد رویاها و علایقم فکر می کردم، همین جور که آب از روی سر و بدنم رد میشد با خودم در مورد تغییر شرایط زندگی در جهت پرداختن به هنر و خلق زیبایی ها ، در مورد تبدیل شدن به آنچه که باید باشم نه آنچه دیگران از من ساختند، در مورد چشیدن طعم زندگی ، در مورد دیدن زیبایی ها و شگفتی های جهان ،در مورد ساختن بدنی جدید و زیبا ، در مورد نوشتن کتاب و خیلی چیزهای دیگه فکر می کردم و همزمان ذهنم میومد وسط و میگفت ، خیلی دیر شده .دیگه اون قدر وقت نداری که همه اینها رو عملی کنی . سنِ تو اجازه نمیده. تو 47 سال داری. 21 سال که توی محیط اداری بودی و وقتت رو تلف کردی ، عمرت رو هدر دادی . حالا که اومدی بیرون چه جوری میخوای رویاهات رو زندگی کنی ؟ اون قدرها وقت نیست برای عملی کردن همه خواسته هات . من هم در جوابش گفتم این حرفها به خاطر اینه که تو محدودی . ولی خدایی که من دارم نامحدود است، قدرت مطلق هست و برای او هر چیزی امکان پذیره. همون خدایی که درخواست زکریا رو پاسخ داد و غیر ممکن رو ممکن ساخت ، برای من هم انجام میده. همون خدایی که به نوح عمر طولانی داد و پیامبری کرد ، به من هم فرصت انجام همه اینها رو میده. چون خدا ، خدای لامکان و لازمان است.

    بعد به خدا گفتم : خدایا آنچه برای من مهم است ،عرضِ زندگی و کیفیت زندگی ام هست . میخوام در مدت باقیمانده ، جوری برام زمانبندی کنی که در لحظه مرگ با لبخند و رضایت و خشنودی از دنیا برم طوری که هیچ حسرتی برایم باقی نمونه.

    استاد من وقتی این حرفها رو با خودم و خدای خودم میگفتم ، هنوز فایل شما رو گوش نداده بودم و اصلا نمیدونستم فایل جدید گذاشتید. یادم نیست همان روز یا روزِ بعدش ، یک حسی به من گفت که شما اومدید با آگاهی های جدید. لپ تاپ رو روشن کردم و اومدم سراغ سایت و تصویر شما با عنوان کلید اجابت دعاها رو دیدم و گفتم خدایا شکرت .

    و عجیب اینکه با زکریا شروع شد. با همان کسی که من به عنوان الگوی منطقی ، به ذهنم معرفی کرده بودم.

    گوش دادم و گوش دادم تا اینکه رسید به سوره ضحی و تمام وجود من را به آتش کشید و با آن روایی و شیوایی گفتارِ شما آنچنان بر جانم نشست که قابل وصف نیست. الان هم که در موردش مینویسم حال عجیبی به من دست میدهد و اشکم را در می آورد.

    چقدر زود رب العالمین جواب گفتگوهای من رو داد وقتی داشتم زیر دوشِ آب گرم در مورد رضایت از زندگی به او میگفتم . چقدر سریع نشانه آورد و مهر تایید زد به گفتگویی که با او داشتم. چقدر رب العالمین، فرمانروای کیهان و جهان به من نزدیک است و من غافلم . بغضم گرفته از این نزدیکی خداوند که ذهن محدودِ من ، توان درک آن را ندارد.

    خدایا چگونه میتوانم شکرگزار تویی باشم که من را از هیچ خلق کردی. تویی که بر هر کاری توانایی و آگاه به پیدا و پنهان.

    اشک میریزم و می نویسم و چه سعادتی از این بالاتر که خدا را داشته باشم و با او سخن بگویم .

    سخنان پروردگار را تکرار میکنم که برای همیشه مهربانی ،قدرت و نعمتهای او را به یاد داشته باشم :

    سوگند به روز و سوگند به شب هنگامی که تاریک می شود . پروردگارِ تو، هرگز تو را ترک نکرده و از دست تو ناراحت نیست . آینده تو و شرایط تو بهتر و درخشان تر از گذشته تو خواهد بود.و پروردگارت در آینده آن قدر به تو عطا خواهد کرد که راضی شوی. (نگفته این قدر نعمت می دهد که از همه بالاتر باشی ، همه ای وجود ندارد. میگوید این قدر میدهیم که تو راضی باشی).

    (برای اینکه وعده را باورپذیر و منطقی کند ، به پیامبر می گوید : )

    آیا زمانی که یتیم بودی ما به تو پناه ندادیم ؟ آیا زمانی که گمراه بودی خداوند تو را هدایت نکرد ؟ و زمانی که فقیر بودی خداوند تو را غنی و بی نیاز نکرد ؟ پس یتیم را از خودت دور نکن ، سائل را از خود مران و نعمت پروردگارت را به یاد آر..

    استاد من از کودکی این سوره و معنایش را بارها شنیدم اما هیچ وقت معنای آن را درک نکرده بودم. آن شنیدن ها کجا و این شنیدن کجا.

    شنیدنِ آن از خدایی که بر شما جاری شد . هزاران بار قدردانم برای حضور شما و آگاهی هایی که به ما انتقال می دهید. خدایا شکرت.

    استاد قبل از آشنایی با شما من درک دیگری از خدا داشتم و بابت هر خطایی به شدت خودم را سرزنش می کردم و وارد احساس گناه طولانی مدت می شدم و این باعث میشد که همان جنس از اتفاقات را دوباره تجربه کنم. تصور می کردم بابتِ هر اشتباهم چه از طرف خانواده و جامعه و چه از طرف خداوند تنبیه می شوم و نعمتها از من گرفته می شود . چون از کودکی همیشه به من گفتند اگر دختر خوبی باشی فلان چیز رو برات می خریم و اگر کار بد کنی فلان چیز رو ازت می گیریم. و این شنیده ها در جامعه ، مدرسه، محل کار و باورهای مذهبی و سایر جاها به اشکال مختلف وجود داشت. اما به تدریج یاد گرفتم که فرکانسِ احساس گناه و ترس از تنبیه و به دنبال آن باور غلط ِ گرفته شدن نعمتها بعد از هر اشتباهی ، از جنس ِ فرکانس شیطان و دوری از خداوند است . شیطانی که وعده فقر و فحشا می دهد.

    استاد ، چقدر زیبا در این آیات، کلام خدا را برای ما قابل درک کردید که به پیامبر می گوید : خداوند هرگز تو را ترک نکرده و از دست تو ناراحت نیست. پس من هم به هنگام احساس گناه و سرزنش ِ بیش از اندازه خود ، به جای اینکه در این احساس شیطانی باقی بمانم به خودم می گویم : پروردگارِ من ، هرگز مرا ترک نکرده و از دست من ناراحت نیست. او در هر لحظه من را می پذیرد حتی اگر برای زمان هایی به خاطر غفلت و گمراهی از مدار او خارج شده باشم. زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است.

    چه امیدواری از این بهتر که خداوند وعده می دهد اگر در مدار او باشیم شرایط در آینده بسیار بهتر از وضعیت کنونی می شود. یعنی می گوید تحت تاثیر شرایط فعلی قرار نگیرید و گول شیطان را که میخواهد این شرایطِ به ظاهر سخت را دائمی جلوه دهد ، نخورید. .

    هر چه بیشتر قدردان باشیم و بیشتر نعمتهایمان را به یاد آوریم ، برای ‌ذهنمان رسیدن به نعمتهای جدید ، منطقی تر و امکان پذیرتر می شود.

    فقط خداست که هر آنچه بخواهم را به من میدهد چرا که او قدرت مطلق است و هر چیزی برایش امکان پذیر و شدنی است. ثروت بی نهایت است و عشق بی قید و شرط. همان خدایی که همه چیز تحت فرمانروایی اوست. فقط کافیه به نظم و هماهنگی در عالم هستی نگاه کنیم . به گردش سیارات ، به ستارگان که با چه دقت و نظمی در فواصل مختلف قرار دارند و کوچکترین تغییر در فاصله آنها ، کل کیهان را نابود می کند. به رویش گیاهان از دل خاک ، به بارانی که میبارد و نعمت را جاری می کند و نماد فراوانی است . به جسمی که به ما داده شده و سلولهایی که در هماهنگی با یکدیگر ، کار خود را با هوشمندی عجیبی که در مخیله ما نمی گنجد ، به درستی انجام می دهند حتی زمانی که ما خواب هستیم. همان خدایی که این جهان و بدن من را با چنین توانایی شکل داده و مدیریت می کند ، همان خدا به درخواست های من که در برابر آفریده های او و توانمندی او هیچی نیست ، پاسخ میدهد.

    وقتی به دنیا آمدم هیچی نداشتم . او بدن من را پوشاند، او من را در آغوش مادرم گذاشت. او به من خانواده داد تا تنها نباشم. او در کودکی ، نوجوانی و جوانی هزینه های من از قبیل پوشاک و خوراک و تحصیل و مکانی امن برای زندگی را از طریق خانواده ام تامین کرد. در بزرگسالی به من امکان ادامه تحصیل داد. از او شغل خواستم که بی نیاز از دیگران باشم و روی پای خودم بایستم و او به من شغل داد. درست در زمانی که همه از بیکاری ناله می کردند و دنبال کار بودند از طریق یک نفر که فکرش را هم نمی کردم به من شغل داد.

    به هنگام طلاق، بعد از یک سال زندگی مشترک ، با اینکه حقِ طلاق با مرد بود و طرفِ مقابل حاضر به جدایی نمی شد ، خداوند به شکلی معجزه آسا من را به مسیری هدایت کرد که بتوانم در زمانی بسیار کوتاه جدا شوم. طوری که همه متعجب شده بودند. و همین ازدواج نافرجام که به شکل تضاد در زندگی ام ایجاد شد ، درونِ خود درسهایی داشت که من را از ارزشِ وجودیِ خودم آگاه کند و مهمترین خواسته ام را که کار روی رشد شخصی، یادگیری و گسترش آگاهی بود را بر من واضح کند در حالی که تا قبل از آن، تحت تاثیرِ حرفهای خانواده و جامعه ،فکر می کردم حتما باید ازدواج کنم و تشکیل خانواده دهم. و در همین جدایی ، ایمان من به خدا بیشتر شد . در حین فرآیند طلاق به شدت نگران و مضطرب بودم و تصور می کردم اوضاع بدتر شود در حالی که شرایط زندگی بعد از جدایی، روز به روز برایم بهتر و بهتر شد و بابت آن خداوند را شاکرم.

    در مورد طلاق این نکته را باید یادآوری کنم که چطور خداوند به یکی از نزدیکانم ، بعد از جدایی از همسرش ، روزی رساند . چطور از جایی که فکرش را نمیکردیم ، مشکل او را حل کرد و به او خانه مستقل داد که نخواد به سختی اجاره پرداخت کنه. ماجرا از این قرار بود که زمینی داشت که به دلیل ایرادی که داشت ، هیچکس حاضر به خرید آن نمیشد و هرکس آن را میدید از خرید آن منصرف میشد. مدتی گذشت و خداوند فردی را به سمتش هدایت کرد که خارج از ایران در آمریکا زندگی می کرد. این فرد به دلیل اینکه دوران کودکی خود را در شهر ما سپری کرده بود و خاطرات قشنگی از کودکی اش داشت ، به دنبال زمینی میگشت در همان محله با قیمت مناسب که آن خانمِ مطلقه قصد فروش داشت تا بتواند در آنجا به هنگام پیری خانه ای بسازد و با خاطرات کودکی، روزهایی از عمرش را در این شهر سپری کند.

    از لطف و عنایت ِخدا، قیمت زمین با پول او جور بود و با اینکه صاحبِ ملک، صادقانه از مشکلات ِ زمین به خریدار گفته بود، با این حال گفت اشکالی نداره و زمین را میخرم و با میل و اشتیاق آن را خریداری کرد. من هر وقت یادم به این جریان میفته ، سجده شکر به جای می آورم که چطور خداوند به وعده خود در سوره طلاق عمل میکند و به زن مطلقه یادآوری می کند که پروردگار تو از جایی که گمان نمیکنی روزی تو را می رساند و اگر بر او توکل کنی خدا برای تو کافیست. هر وقت یادم به این جریان میاد تک تک سلول هایم شکرگزار می شوند و هر بار یادآوریِ آن ، من را شگفت زده و متحیر می کند که چطور مشتریِ زمین را از آن طرف دنیا رساند.

    در ادامه درخواست هایم باید بگویم که بعد از جدایی ِ خودم از خداوند خواستم که استقلال شخصی داشته باشم و در خانه ای جدا زندگی کنم در حالی که پولش را نداشتم اما او من را به مسیری هدایت کرد که به این خواسته ام برسم و به شکل طبیعی و به راحتی پولش را برایم جور کرد. به من وسایل و امکانات رفاهی برای زندگی داد. در حالی که قبل از آن، در خانه پدری امکانات کافی را نداشتم و حتی در دوران دانشجویی به مدت یک سال در اتاقی زندگی می کردم که نه سرویس بهداشتی داشت نه وسایل گرمایشی و خنک کننده.

    احساس تنهایی می کردم ، از او دوستان خوب خواستم و در محل کارم بهترین دوستان را به من داد.از او اعتماد به نفس خواستم و او مسائلی را پیش رویم گذاشت که با حل آنها اعتماد به نفسم بیشتر شد. از او مسیر درست را خواستم که از گمراهی نجاتم دهد و او آرام آرام و با طی شدن تکاملم ، من را به سمت این سایت ارزشمند هدایت کرد . هر وقت این آیه از سوره ضحی را که از زبان استاد جاری میشود را گوش میدهم گریه ام می گیرد. « آیا زمانی که گمراه بودی خداوند تو را هدایت نکرد ؟»

    از او خواستم که هزینه سفرهایم را جور کند و او از جایی که انتظارش را نداشتم چندین بار اقامتگاه رایگان در اختیارم قرار داد.

    دو روز پیش در ارتباط با یکی از نزدیکانم دچار اشتباه شدم و نتوانستم جلوی عصبانیتم را بگیرم. از خدا طلب بخشش کردم و به جای ماندن در حسِ گناه و خود سرزنشی ، خودم را پذیرفتم و با کنترل ذهن و مراقبه دوباره به حالتِ آرامش برگشتم و جالب اینکه ، آن شخص با من تماس گرفت و بابت کارهایی که قبلا برایش انجام داده بودم از من قدردانی کرد با اینکه در بحث اخیری که بین ما شده بود، مقصر من بودم. خدا را هزاران بار قدردان هستم که آگاهی های ناب را از استاد عباس منش در مورد نتایج منفی ِ ماندن در حس گناه را دریافت کردم و این بار با پذیرش خود و رها کردن اشتباه، نتیجه فوق العاده اش را دریافت نمودم.

    بعد از 21 سال کار در محیط اداری از خداوند خواستم که به شکلی آسان، از سیستم اداری خلاص شوم که بتوانم آزادانه در مسیر علایقم حرکت کنم و زندگی جدیدی را خلق کنم و باز هم به طور معجزه آسا از طریق یکی از دستانِ یاریگرش ، کارِ من را درست کرد و به راحتی بازنشسته سیستم اداری شدم و اکنون در سیستمی که فرمانروایش خداوند است ، بندگی خدا را تمرین می کنم و یاد می گیرم. مشغولِ آموزش و یادگیری مهارتهای مورد علاقه ام در زمینه هنر و ورزش هستم . آزادانه سعی میکنم طعم زندگی را بچشم و در مسیر خلق و خودشکوفایی و دیدن زیبایی های دنیای شگفت انگیز او قدم بردارم .

    از او خواستم که سلامتی خودم و عزیزانم را به وقت بیماری ، دوباره بازگرداند و او اجابت کرد.

    بارها و بارها شاهد هدایتها ، کمک ها و حفاظت های او بوده ام.

    خدا را برای نعمت هایی که به من داده بسیار قدردان و سپاسگزارم.

    نعمتهایی که خداوند تا این لحظه به من داده بیشمار است و اگر بخواهم به یاد آورم ، باید دفترها پر کنم.

    خدایا چه نعمتی از این بالاتر که به من وعده میدهی اگر در مسیرت باشم ، اگر سعی کنم همواره رویِ طول موجِ تو خودم را تنظیم کنم ، آن قدر به من میدهی که راضی شوم و با خشنودی و بدون هیچ حسرتی از دنیا بروم و مشتاقانه به سوی تو بیایم.

    خدایا شکرت که تو را دارم که من با تو همه چیز هستم و بدون تو هیچ.

    لحظه به لحظه کمکم کن . توانایی درست اندیشدن را به من بده که با آگاهی ، با اندیشه درست از مسیرهای زیبا و لذت بخش به خواسته هایم برسم. توانایی های بالقوه من را به زیباترین شکل ، بالفعل کن برای خلق بدنی سالم تر و زیباتر و خلق آثاری ارزشمند و مفید . من را در جهت تبدیل شدن به شخصیتی جدید هدایت و یاری کن که همواره در مسیر تو باشم و منشا اثر خیر و شادی برای خودم و دیگران . من را در همه ابعاد بی نیاز از غیر کن تا در برابر دیگران سرفراز باشم و در درگاه تو سربلند.

    پروردگارم تو را شکرگزار هستم که بار دیگر به من توفیق نوشتن دادی.

    از استاد عزیز و خانم شایسته بسیار قدردانم . همواره سرشار از دریافت آگاهی های ناب خداوند باشید.

    نور الهی بر قلبتان جاری

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      ستاره ایی در آسمان هفتم گفته:
      مدت عضویت: 415 روز

      مرجان عزیزم سلام و درود خدا بر شما و روح پاکتون.

      اول بگم ماشااااالله مثل خودم ، سنتون اصلا به چهره جوانتون نمیخوره.

      هزار الله اکبر .

      و مطلب بعد اینکه بسیار زیاد کلام زیباتون رو تحسین کردم . بسیار زیبا و روان نوشتید و اشکهای الماس گونه م که هر بار میباره روح م رو شست و شو میده، جاری شد .

      این فایل استاد برای من هم انگار کاملا شخصی ضبط شده بود ، مثل شما و اکثر دوستان، اینهم از معجزات و از هدایتهای الله بی همتاست.

      امروز قبل اذان صبح قران رو باز کردم، هر دو صفحه ایات عذاب بود ، کمی غم به دلم نشست و ترسیدم تو دلم گفتم خدایا خطایی ازم سر زده ؟ چراکه 90 درصد مواقع ایات امیدبخش و مرتبط با نیتم برام باز میشه.

      قران رو بستم و استغفار کردم.

      گفتم خدایا من یقین دارم من و به تموم خواسته هام میرسونی چون نشونه هاش رو جلوجلو دارم میبینم، پس اگر همین الان جونم رو بگیری من ازت راضی ام.

      ازش خواستم از طریق ایاتش بهم بگه از من راضی هست یا نه ، قران رو باز کردم صفحه 321 آیه 130

      ============

      فَاصْبِرْ عَلَىٰ مَا یَقُولُونَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَقَبْلَ غُرُوبِهَا ۖ وَمِنْ آنَاءِ اللَّیْلِ فَسَبِّحْ وَأَطْرَافَ النَّهَارِ لَعَلَّکَ تَرْضَىٰ

      پس در برابر آنچه می‌گویند، صبر کن! و پیش از طلوع آفتاب، و قبل از غروب آن؛ تسبیح و حمد پروردگارت را بجا آور؛ و همچنین (برخی) از ساعات شب و اطراف روز (پروردگارت را) تسبیح گوی؛ باشد که (از الطاف الهی) خشنود شوی!

      ============

      بله لَعَلَّکَ تَرْضَىٰ ، خدایاااااا شکرررررت

      سپاااااااسگزارتم ، کمکم کن یاری ام

      هدایتم کن به بهترین مسیرها

      به بهترین نعمتها

      مرجان عزیزم فکر کنم شما عرب باشی ، از فامیلیت حدس زدم ، چند روزه هدایت شدم و شروع کردم به یادگیری زبان عربی .

      الهی که خدا خودش کمکم کنه چون تا قبل این باور داشتم من هیچ وقت نمیتونم زبان دوم یادبگیرم

      ولی الان مدااام میگم خدایا به حافظه م

      قوت بده به زمانم برکت بده خودت کمکم کن یاد بگیرم ، نمیگم مثل محمد که سواد نداشت و یک شبه باسواد کردی ، منم یک شبه یاد بگیرم ، ولی ازت میخوام یه کاری کنی خودم در تعجب بمونم که چطور اونقدر خوب و آسون مسلط شدم به زبان عربی.

      در آغوش الله مهربان باشی دوست خوبم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        مرجان عرب مختاری سامی گفته:
        مدت عضویت: 2051 روز

        سلام دوست عزیزم که نامت را نمیدانم.

        یادم میاد اوایلی که در سایت ثبت نام کرده بودم ، فامیلم را به طورِ کامل ننوشتم .

        فقط نوشتم مرجان مختاری که اگر آشنایی من رو دید ، نشناسه. عکس هم نذاشته بودم.

        اما به تدریج تکاملم رو طی گردم و به لطف خدایی که آگاه به همه چیز است ، نگاهِ مردم روز به روز برایم کم رنگ تر شد. در نتیجه بعد از مدتی، هم عکس گذاشتم، هم نام کامل رو نوشتم.

        سوال شما در مورد نامِ خانوادگی من و اینکه من عرب هستم یا نه باعث شد موضوعی رو در مورد باورهای مخرب و اینکه چه تاثیر بدی در عزت نفس من داشته ، مطرح کنم که با هدایت خداوند و آموزش های ارزشمند استاد این باور مخرب از میان رفت.

        نام خانوادگی من عرب مختاری هست.و ایرانی هستم.

        در خانواده همیشه از این نامِ خانوادگی انتقاد میشد و میگفتن این فامیل باید عوض بشه. و من به علت اینکه از کودکی بارها این جمله رو میشنیدم و از طرفی پدرم از یک خانواده به ظاهر معمولی و مادرم از یک خانواده به ظاهر سطح بالا بود ، این باور غلط در من شکل گرفته بود که این نام خانوادگی، من رو کوچک نشون میده و ارزشم رو کم میکنه . این قدر این باور شدید بود که یکی از اعضای خانواده خجالت میکشید جایی فامیلش رو بگه و اگر کسی اون رو نمیشناخت، فامیل مادرم رو به جای فامیل خودش میگفت. من هم در سالهای جاهلیت دو سه بار این کار رو انجام دادم.

        تا اینکه به خودم اومدم و متوجه باور اشتباهم شدم. از وقتی این باور غلط در من اصلاح شد ، دیگه هیچ وقت خجالت نکشیدم و برعکس افتخار کردم. افتخار به حضور پدری که از فقر و با دست خالی روی پای خودش ایستاد و بهترین امکانات زندگی را فراهم کرد. افتخار به پدری که همیشه دنبال رشد و پیشرفت بود.

        و من از آن روز که باورم اصلاح شد با افتخار ، فامیلم را به زبون میارم و جالبه که شرایط خانوادگی به گونه ای پیش رفته که افرادی که در خانواده ما با این فامیلی هستند ، به خاطر ویژگی های اخلاقی خوب و هنر و توانمندی ها ، در جامعه خوشنام شدند.

        پسوند سامی که در آخر فامیلم گذاشتم حکایت خود را دارد

        پدر من با اینکه توانمندی های زیاد داشت اما به دلیل عزت نفس پایین و برخوردهای نامناسبی که از سوی بعضی افراد با او شده بود و به دلیل اینکه از سمت خانواده مادرم پذیرفته نشد،تصمیم گرفت نام خانوادگی اش را عوض کند و در شناسنامه او سامی ثبت شد.

        من فامیلم را عوض نکردم، اوایل به این دلیل عوض نکردم چون با خودم میگفتم الان دیگه همه به فامیلِ قبلی من رو صدا میکنند و فایده ای نداره. اما بعد از تغییر باورها و تمرینِ حس ارزشمندی فارغ از اینکه فامیل من چی هست ،فارغ از نگاه و نظر مردم ، فارغ از اینکه خانواده من کی هست، به این درک رسیدم که اصلا نیازی به تغییر فامیل نیست و احساس ارزشمندی نه به اصل و نسبِ من برمیگرده ،نه به نظر مردم درباره من، نه به پول و ثروت و نه به موقعیت اجتماعی ، نه به نام خانوادگی و امثال اینها.

        به قول نظامی که به فرزندش میگه :

        جایی که بزرگ بایدت بود ، فرزندیِ من نداردت سود

        چون شیر به خود سپه شکن باش، فرزند خصال ِ خویشتن باش

        یعنی اونجایی که قرار هست تو یک جایگاهی داشته باشی اگر بگی من پسر نظامی هستم هیچ فایده ای نداره . مثل شیری باش که به واسطه قدرت و توانایی که خودش داره میتونه از عهده خودش بربیاد . سعی کن فرزندِ توانایی خودت باشی نه فرزندِ منی که نظامی هستم.

        و مرجان هم که تا چند سال پیش فکر میکرد عزت و شخصیتش به خانواده اش گره خورده و برای اینکه از نظر بقیه خوشنام باشد ، باید نام خانوادگی مادرش را به جای نام خانوادگی خودش بگوید ، یک روز به لطف و هدایت خدا از این جهل رهایی یافت . خدا را هزاران بار قدردان است.

        و اما گذاشتن پسوند سامی که فقط در این سایت ، آخر ِ فامیلم گذاشتم و نه هیج جای دیگر ، به این دلیل هست که همیشه به خودم توانمندی های پدرم را یادآوری کنم که چطور با دست خالی خودش را بالا کشاند که بی نیاز از غیر باشه و چطور به دلیل کمبود احساس لیاقت ، خیلی چیزها را از دست داد.

        عرب مختاری و سامی دو تا الگوی منطقی برای ذهنِ من هست تا باورهایم را روز به روز در جهت امکان پذیر بودن خواسته و پرورش حس لیاقت تقویت کنم.

        در مورد آموختن زبان دوم که گفتی ، هر کلمه را با یک تصویر در ذهنت مجسم کن. خیلی کمک میکنه.

        برات آرزوی بهترین ها را دارم.

        نور الهی بر قلب پاکت جاری

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
        • -
          ستاره ایی در آسمان هفتم گفته:
          مدت عضویت: 415 روز

          سلام به مرجان عزیزم که خیلیییی دوسش دارم

          از دور ماچ و بغل من و پذیرا باش عزیز دلم

          من هم مثل شما و نگین جان از شغل خوبی که داشتم استعفا دادم و کارمند خدا شدم ، پس همکاریم خواهر جونی (استیکر چشمان قلبی برای شما)

          اسم و فامیل زیبایی دارم ولی دقیقا نیازمند تکامل هستم تا نام واقعیم رو بنویسم

          چند بار اقدام کردم که تغییر بدم و عکس بزارم حتی با اموزش سایت جلو رفتم ولی به نظرم بخاطر اینکه هنوز ترس از قضاوت و اینکه ممکنه همسرم یا خانواده اش ببینن، با فرکانس پایینی که داشتم موفق نشدم در وردپرس ثبتنام کنم. که دیگه موکول کردم به زمان بهتر .

          انشأالله بزودی من هم مثل شما تکاملم طی بشه و قضاوت دوست و آشنا

          برام مهم نباشه تا با خاطر مطمئن این کار رو انجام بدم.

          ستاره نام مستعار من از سالهای پیداش اینترنت در فضای گفتمان محور مجازی بوده و این

          اسم رو چون هم معنی اسم خودم هم هست و انرژی مثبتی داره دوست دارم.

          مرسی که برام نوشتی مرجان جان

          در پناه الله شاد و ثروتمند و سلامت باشی

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      نگین گفته:
      مدت عضویت: 1254 روز

      آخخخ مرجان

      مرجان عزیزم

      اصلا نمیدونم چی بگم

      زبونم لال شده از اینهمه هدایت حق تعالی

      من اومده بودم این قسمت در ادامه کامنت قبلی خودم ماجرای خواب امروز عصرم رو بنویسم که یادم نره و رد پایی باشه برای خودم که اگه در ادامه راه ناامید شدم نور امیدی دوباره در دلم روشن کنه

      این لینک اون کامنت و خوابی که نشونه ی واضح الهی بود هست که حدود یکساعت دیگه منتشر میشه:

      abasmanesh.com

      و اما ادامه ی معجزه ی هدایت:

      کامنتم رو نوشتم و میخواستم برم سراغ کارهام

      اسم و فامیل یکم طولانی شما نظرم و جلب کرد

      و بدون اینکه اصلا دیگه قصد کامنت خوندن داشته باشم کامنت شما توجه من و جلب کرد

      و اصلا انگار آب یخ روی من ریختن

      تقریبا 99٪ شرایطی که شما نوشتید ، شرایط خود من بود

      من هم تقریبا هم سن شما هستم

      من هم بعد از 21 سال کار اداری پردرآمد و امن م رو براحتی تمام و معجزه آسا رها کردم و به خدا گفتم میخوام کارمند خودت بشم

      میخوام شرک نداشته باشم به اون شغلی که همه میگن خب معلومه چرا فلانی وضعش خوب شده، تو فلان ارگان کار میکنه ، خوب حقوق میگیره و

      منم همیشه فکر کنم خب فقط همین کاره که به من روزی میده و اگه یه روز این کار نباشه من دیگه بی پول میمونم

      میخوام کارمند خودت بشم ، میخوام تو عشق تو غرق بشم و از تو بنویسم

      میخوام برم هنری رو ادامه بدم که تمام عمرم عاشقش بودم و فرصت نداشتم ،

      اما الان بیشتر از دوسال گذشته و تو این مدت کلی تضاد رو پشت سر گذاشتم و نه تنها نتایج مطلوب نگرفتم بلکه یا پسرفت یا استپ طولانی مدت داشتم

      و

      این فایل…

      اون خواب…

      و بعد ،

      کامنت شما که انگار از زبون من نوشته بودید …

      مهر تاییدی بود بر اینکه

      ما حواسمون بهت هست

      توی راه درست هستی

      یک قدمی طلا ناامید نشو

      فکر نکن دیگه پیر شدی

      فکر نکن دیگه فرصت لذت بردن از زندگی نداری

      فکر نکن فلانی و بهمانی مانع رسیدن تو به زندگی دلخواهت میشن

      قدرت رو از من نگیر ، به فلانی و بهمانی بدی

      فکر نکن دیگه نمیتونی به اندام دلخواه، به زندگی دلخواه، به شغل پردرآمد برسی

      نشونه میخوای؟

      میخوای دلت قرص شه؟

      اینم خواب امیدوار کننده…

      اینم کامنت مرجان خانوم که شرایطش عین شرایط خودت هست , تو تنها نیستی

      ولی ببین مرجان من ناامید نشده

      پس تو هم ادامه بده

      مرجان عزیز ازت بینهایت ممنونم

      و آرزوی موفقیت دارم برات

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        مرجان عرب مختاری سامی گفته:
        مدت عضویت: 2051 روز

        سلام نگین عزیزم

        در حالیکه اشکم در اومده مینویسم.

        من امروز صبح زود اومدم سراغ سایت. ناخوداگاه روی اسم شما زوم شدم در حالیکه نمیدونستم برای من کامنت گذاشتی. بدون اینکه کامنتِ اولت رو در خصوص این فایل بخونم ، مستقیم رفتم سراغ پروفایلت. یعنی حس درونی ام بهم گفت برو پروفیلش رو بخون . و با کمال تعجب دیدم خدای من چقدر شرایطتت شبیه من هست. گریه ام گرفته بود.بارها پیش اومده که من تجلی افکار و احساستم رو در این سایت از طریق بچه ها دیدم. انگار انعکاس خودم رو میبینم.

        تقریبا دو ساعت پیش بود که ایمیلم رو نگاه کردم و دیدم در لیست دیدگاههای ارسالی ،نام شما هست. دوباره میخکوب شدم. هیچ کدوم از اینها اتفاقی نیست و خدا داره با ما صحبت میکنه . داره در هر لحظه، بهمون نشون میده که چقدر به ما نزدیکه. داره میگه که این دنیا آینه خود شما هست . خیلی خوشحالم که باهات آشنا شدم.

        جالبه که من هم دقیقا دو سال هست که از کار اداری بیرون اومدم. اول بهمن 1401.

        در این دو سال خیلی سعی کردم روی خودم کار کنم. خیلی وقتها هم ذهن میاد و به قول استاد جفتک میندازه. خیلی وقتها حالم خراب میشه .اما چیزی که یاد گرفتم ایمان به خدا و استمرار است. اینکه تمرین کنم اولویتِ زندگیم خداوند باشم و فقط نظر او برام مهم باشه. اینکه تمرین کنم وجودم رو پر کنم از حضور خداوند و فقط و فقط ادامه بدم و بپذیرم که این جهان دو قطبی هست و تضادها میان. اما شرایط نامناسب همیشگی نیست و همه چیز تغییر میکنه و همین که همه چیز میتونه تغییر کنه و ما محکوم به جبر نیستیم جای شکرگزاری زیاد داره.

        برات آرزوی بهترین ها رو در مسیر یکتا پرستی دارم.

        نور الهی همواره بر قلبت جاری

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
        • -
          نگین گفته:
          مدت عضویت: 1254 روز

          سلام مجدد به روی ماهت که چقدر شبیه مریم جان شایسته هستی

          و صادقانه بگم

          اصصصصلا بهت نمیاد 47 ساله باشی

          خونه ی پرش ، میاد نهایت 35 ، 36 باشی

          ماشالله هزار الله اکبر

          عزیزم من از کامنت قشنگت درسها گرفتم

          مخصوصا این سوره که انگار خطاب به من و شماست فقط :

          (( سوگند به روز و سوگند به شب هنگامی که تاریک می شود . پروردگارِ تو، هرگز تو را ترک نکرده و از دست تو ناراحت نیست .

          آینده تو و شرایط تو بهتر و درخشان تر از گذشته تو خواهد بود.

          و پروردگارت در آینده آن قدر به تو عطا خواهد کرد که راضی شوی.))

          خدا با اون همه عظمتش …..

          شرمنده ام واقعا

          خدا آخه چقدر مظلومه که باید بیاد اینهمه قسم بخوره که حرفش و باور کنیم

          قسم خورده که آینده ی تو درخشان تر از گذشته ی توست

          و

          ما…..

          با اینهمه وعده اونم از طرف خداوندی که نهایت صداقته

          اونم بعد از اینهمه قسم خوردن…

          باور نمی‌کنیم

          من به شخصه بزرگترین شرم زندگیم وقتیه که خدا برای فهموندن چیزی به من قسم میخوره

          به همون چیزهایی قسم میخوره که مسخّر من کرده

          ….

          خوابی که شما دیدی چقدر شبیه خواب من بود

          آخه کدوم تصادف؟

          کدوم اتفاق ؟

          کدوم شانس؟

          مگه میشه اینهمه همزمانی و شباهت عللا بختکی باشه ؟؟

          مرجان عزیزم

          یه کامنت جدبد گذاشتم چند دقیقه قبل بخون خیلی خودم تاثیر گرفتم ازش

          توی فایل جدید مهاجرت به مدار بالاتر

          سالم و تندرست و ثروتمند باشی

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
          • -
            مرجان عرب مختاری سامی گفته:
            مدت عضویت: 2051 روز

            سلام نگین عزیزم. ممنونم از نگاه زیبایی که داری.

            همیشه بابتِ اینکه چهره ام از سنم کمتر نشون میده قدردان خدای مهربان هستم و شما هم خیلی لطف دارید. سپاسگزارم.

            نگین جان به چه نکته ای در سوره ضحی اشاره کردی. چرا من تا حالا بهش فکر نکرده بودم که خدا قسم میخوره به روز و شب .

            چقدر این مساله مهمه و به تثبیت شدن باور کمک میکنه.

            و بی جهت نیست که استاد همیشه تاکید می کنند کامنت ها رو بخونیم.

            واقعا ازت ممنونم که این موضوع رو مطرح کردی.

            کامنتت رو در مورد شیوه کنترل ذهن در برابر مستاجر خوندم.

            آفرین . عالی بود نحوه برخوردت با ذهن منطقی.

            جالبه من هم معمولا به همین شکل، سعی میکنم ذهنم رو مدیریت میکنم.

            برات آرزوی بهترین ها رو دارم.

            نور الهی بر قلبت جاری

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  7. -
    سکینه برجی گفته:
    مدت عضویت: 1038 روز

    بنام الله یکتا

    سلام خدمت استاد عزیزم وتمام همفرکانسیهای عزیزم

    خداوندا صد هزار مرتبه سپاسگزارم بابت استاد واین فایل بینظیرشون چقدر به این فایل نیاز داشتم برای یاد آوری

    من در سن چهل سالگی با استاد وبسایت بینظیرشون آشنا شدم توسط یکی از عزیزانم وبسیار خوشحال وسپاسگزارم

    من بااینکه به نظر خودم آدم بسیار متدینی بودم که نه تنها واجبات بلکه سعی میکردم مستحبات را هم انجام بدمولی راضینبودم اهمش نگران ومیترسیدم که کم عبادت کرده باشم یا درست انجام نداده باشم خلاصه همش نگران جهنمی بودم که شاید منم عضوش باشم واز خدا یه موجود ترسناک و بدون رحم برای خودم ساخته بودم که همش مواظبه که من خطای بکنم ومنو مجازات بکنهواز لحاظ مالی هیچ شغلی نداشتم چون خیلی باورای محدود کننده داشتم که من نمیتونم وتا آخر عمرم باید وابسطه همسرم باشم ولی به لطف خداوند وآموزه های استاد عزیز من تونستم خودمو باور کنم وامید بگیرم و دنبال شغلی برای خودم بگردم ویه مهارتی که توش خوب بودم را ادامه دادم والان کارم را حدود دوسه ساله شروع کردم وبه لطف خداوند روز به روز در کارم پیشرفت دارم طوری که زیاد وقت نمیکنم بیام وکامنت بذارم ولی همچنان در حین کار کردن فایل گوش میدم وبا خداوندجدیدم حرف میزنم وباهاش لذت میبرم وفهمیدم که من اون چهل سال عمرم را اصلا خداوندم تنها فرمانروای قدرتمندم را نشناخته بودم ،استاد من مدیون شما هستم چون خداوند را آنچنان که هست به ما معرفی میکنیدوباهاش دلگرمیم چقدر حالم خوبه چقدر شکر گزارتر شدم وچقد آرامتر وراضیتر شدم از زندگی وبودن در این دنیای زیبا ،لذتی را تجربه میکنم هر چه بیشتر خداوند مهربانم را میشناسم که توی چندین سال نماز خوندنام پیدا نکردم استادبچه هام چقدر سپاسگزارشدن وقتی سپاسگزاریهای من را می‌بینند ومن واقعا تغییر را در زندگیم با تمام وجودم احساس میکنم از وقتی فایلها رو‌گوش میدم

    از شما استاد عزیز وخانم شایسته نازنین بسیار سپاسگزارم بابت تمام تلاشاتون برای کمک به من وافراد ی مثل من که از تاریکی به سمت نور به لطف خداوند هدایتمون میکنید ،ممنون ممنون ممنون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  8. -
    میثم محمدی گفته:
    مدت عضویت: 1489 روز

    درود به خانواده صمیمی و دوست داشتنی عباسمنش .

    یه درود فراوان هم به استاد عزیزم و مریم بانو دوست داشتنی

    اول بگم که من خیلی کم کامنت میزارم بزارید پای بیمعرفتیم

    چون اینقدر زندگیم از روزی که اومدم تو سایت و دوره هارو خریدم تغییر کرده که خداشاهده نمیتونم بنویسم و من کلا نوشتاریم ضعیفه

    اما چرا اومدم الان دارم کامنت میزارم دلیل داره :

    من از زمانی که جدی البته مثلا جدی به قول خودمون رو باورهام کار کردم تا الان درامدم از ماهی 10 ملیون شده تقریبا ماهی یکو پونصد خب ماشین نداشتم الان 3 تا دارم .20 تا پرسنل دارم خونه دارم هرچی که میخواستم و دارم

    حالا چرا اول کامنت گفتم مثلا داشتم رو باورهام کار میکردم

    چون تازه بعد گذشت یه مدت تقریبا زیاد تازه الان فهمیدم اینکه استاد میگه شما خالق هستین ینی چی

    اینکه شما با میتونین ثروت خلق کنین با مار کمتر ینی چی.ارامش ینی چی و تازه اینارو اونم یه کوچولو درک کردم

    ینی تاالان بااینکه خیلی درک نکرده بودم اینقدر نتایج گرفتم

    و این و فهمیدم که حتی کار کردن رو باورهام اگر مثل کار کردن عملی باشه و یدی باشه اصلا جواب نمیده.

    شاید شده من تو این چند روز یه فایل 1 ساعته رو گوش کردم .نوشتم .احساس کردم .و این. نتیجش صدبرابر زمانی بوده که از صبح فقط گوش میدادم و مینوشتم و از سر نیاز بود.

    نیاز به هر چیزی ازش دورت میکنه اینا تجربه منه.

    تازه دارم میفهمم رهایی ینی چی

    عزیزانم.

    تنها و تنها احساس خوب.ارامش.

    و دیدن ایندتون شمارو به همه چی میرسونه .

    تو این چندروز که من یه تیک تو مغزم خوردو کلا همه چیز و از نو با یه شرایط جدید شروع کردم انگار متولد شدم و جالب اینه که هدفهام خیلی بزگتر شدن و به هدفهای قبلیم میخندم.

    استاد دوستت دارم .

    الهی همیشه پربرکت روزی فراوان داشته باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  9. -
    علی احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1614 روز

    به نام خدایی که مرا انسان آفرید،سلام بر استاد عباسمنش عزیز،

    زندگی موهبتی الهی است جهان در هماهنگی کامل است.

    هرچیزی با هر چیز دیگر سازگار و هماهنگ است

    معجزه ای است شگرف، بسیار عظیم، بی کران، نا محدود، که هر چیزی با چیزهای دیگر سازگار و هماهنگ  است؛

    به گونه ای کامل

    فقط انسان استثناست..

    انسان تنها گاو پیشانی سفید هستی است.

    به این دلیل  انسان تافته ای جدا بافته است که به او موهبتی عظیم اعطا شده. #موهبت_خودآگاهی

    انسان میتواند دراین مورد تصمیم بگیرد که: 

    آیا با هستی سازگار باشد یا نه

    انسان حق انتخاب دارد

    آزادی انسان موهبتی عظیم است اما او میتواند ازآن سو استفاده کند. همان گونه که میلیون ها نفر در حال سو استفاده از آن هستند. اینان راه ناسازگاری با هستی را برگزیده اند.

    تصمیم گرفته اند باهستی مخالفت ورزند و با آن جدال کنند

    از این رو آشکارا در درد و رنج گرفتارند.

    تو نمی توانی با کل بجنگی. کل بسیار پهناور و عظیم است. جدال تو همچون جدال قطره با دریاست.

    کاری است احمقانه، بسیار احمقانه.

    اما انسان های بسیاری این راه را برگزیده اند.

    “خود” قطره ای کوچک است که باخدا درجنگ است و می کوشد جهان  را تسخیر کند!

    پیش از آنکه شادمانی رخ بنماید،

    تو باید چون یک صخره یک پارچه شده باشی

    انسانها چون شن هستند، هزاران تکه کوچک و درهم بر هم انسانها یکی نیستند

    و شادمانی فقط زمانی رخ می نماید که تو یکی شده باشی

    و گرنه شلوغی درون تو همچنان سر و صدا،‌ کشمکش، تنش و نگرانی ایجاد خواهد کرد

    لازم است همه این ازدحام به چیزی واحد تبدیل شود

    زمانی که این یکپارچگی اتفاق افتد. پیامد آن، ‌شادمانی رخ می نمایاند

    شادمانی پیامد یکپارچه شدن درون است، و صخره مظهر یکپارچگی است

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  10. -
    مهیار ضیائی گفته:
    مدت عضویت: 3330 روز

    سلام به استاد بی نظیرم

    تازه به ثانیه 45 این فایل رسیدم و شروع کردم به کامنت نوشتن و اشکام داره میریزه به خاطر احساس خوشحالی و سپاسگزاری از خداوند که این فایل رو برام فرستاده.

    همینطور که این فایل رو دانلود و پلی کردم داره باهام صحبت می کنه و بهم میگه این فایل رو برای تو آماده کردم. این کلام استاد نیست این کلام منه و با تمام وجودت هرچی که می شنوی رو باور کن و بهش عمل کن

    امروز خیلی روز جالبیه. سناریوم از صبح تا الان شاید بیش از 70 80 درصدش اتفاق افتاد و یکیش هم این بود که «امروز حالم عالی بود و من رو به فایلی فوق العاده هدایت کردی» و وسط کارهام بودم که یهو به دلم افتاد بیام توی سایت و اومدم و

    این فایل بی نظیر رو دیدم و شک ندارم این رو خداوند برای من آماده کرده. وااااای بی نهایت سپاسگزارم

    ما از خداوند یک درخواستی رو داریم و یک سری باورهایی رو داریم که این درخواست نمی تونه اجابت بشه

    مشکل از طرف خداوند نیست مشکل از طرف ماست

    وعده های خداوند حتمیه وعده فزونی سلامت فتح پیروزی همه وعده های خداوند حتمی است

    تو رابطه ما با خداوند همواره مشکل با گیرنده است

    جالبه که چند وقت پیش وقتی توی دوره قانون آفرینش گفتین که برین دنبال ریشه یشا و یرید توی قرآن بگردین و این کار رو کردم دقیقا به آیه های حضرت ذکریا و حضرت مریم برخورد کردم که چطور خداوند کارهای نشد رو براشون انجام میده و از یشا استفاده می کنه که بگه وقتی فرکانست تنظیم شده همه چیز برات درست میشه و چقدر دوست داشتم که بیشتر راجع به این موضوع بدونم و الان دارم بهترین ها رو راجع بهش می شنوم. یعنی همین فایل همین گفتار شما استاد برای اینقدر منطق ایجاد کرده که ببین چطور خدا داره به هر خواسته ات در هر لحظه پاسخ میده که دارم دیوانه میشم از خوشحالی

    منم که باید باور کنم خواسته ام اجابت میشه. اگر باور کنم پذیرای اون هستم و وارد زندگیم میشه وگرنه خودم هستم که جلوی ورودش رو می گیرم و وقتی یه خواسته کوچیک من اجابت میشه باعث میشه که انرژی بگیرم برای اینکه خواسته یه ذره بزرگ ترم هم میشه و برام منطقی بشه.

    دقیقا مثل امروز که سناریوم کم کم داره اتفاق میفته و جالبه اتفاقاتی که امروز نوشته بودم از کوچیک میره تا بزرگ و داره همین طور اتفاق میفته پشت هم و واقعا چقدر منطقی

    واااااای استاد شما توی دقیقه 11 در مورد مهاجرت صحبت می کنید، خواسته ای که دقیقا من دارم و خدا لحظه به لحظه این فایل بیشتر داره به من نشون میده که من این فایل رو برای هدایت تو دارم. سپاسگزارم واقعا

    این روز ها بر طبق هدایت هایی که شدم و بخصوص دوره قانون آفرینش بخش دو که قانون درخواست هست من رو در این زمینه خیلی هدایت کرد اینه که من اصلا دارخواست نداشتم از خدا. هر جا هم درخواستی اومد و بهم داده شد ناآگاهانه و با تضاد ها بوده بیشتر و تا تحت فشار قرار نمی گرفتم درخواست نمی کردم از خدا

    این روز ها خداوند من رو به چندین و چند فایل هدایت کرد و من به این نتیجه رسیدم که باورهای مخرب جلوی درخواست کردن من رو می گیره. وقتی باور دارم نمیشه دیگه توی ذهنم نمی سازمش و از اونجایی که قانون جهان اینه که جهان انرژیه و افکار من هم انرژیه و انرژی های مشابه میرن پیش همدیگه من اصلا درخواست نمی کنم و فکر نمی کنم و توی ذهنم خواسته ام رو نمی سازم تا انرژی های مشابه برن پیش هم و جهان مسیر رو برام هموار کنه تا به خواسته ام برسم.

    جالب اینجاست پریروز هدایت شدم به قدم 6 قسمت 1 و سوالی که پرسیدین این بود

    اگر به خداوند اعتماد می کردی که هدایتت می کنه به سمت خواسته ای که می خوای چه کارهایی رو انجام میدادی که اگر اعتماد نمی کردی انجام نمی دادی.

    و من اولین جوابم این بود: خواستم رو می خواستم. مثل وقتایی که به یه تضاد میخورم و توی ذهنم حل شدنش رو تجسم می کنم خواسته ام رو هم همونطور صبح و شب تجسم می کردم

    از وقتی این آگاهی ها شروع کرد به گفته شدن بهم من دارم یکسره از خدا می خوام و دارم می بینم که چطور داره اجابت میشه و نشانه های جهانی میاد و دقیقا این فایل الان هم یکی از همین درخواست های اجابت شده است.

    «چرا فکر می کنی منی که تورو از هیچ خلق کردم نمی تونم یه فرزندی هم به تو بدم»

    وای این فایل دیوارنه کننده است قرآن دیوانه کننده ست. واقعا نمی دونم چی بگم. یعنی تکرار همین منطق انگار کافیه برای رسیدن به همه خواسته ها. مگه خداوند من رو از هیچ خلق نکرده. جالبه که خدا از کلمه هین استفاده کرده برای اینکه به حضرت ذکریا بگه این کار برای من راحته. میگه این کار خیلی خیلی خیلی برای من آسونه. خدایا صد هزار مرتبه شکرت. ممنونم که داری بهم نشون میدی اینو که بخوام از تو فقط بخوام و بسازم و بدونم تویی که من رو از هیچ خلق کردی انجام خواسته های من برات هینِ

    امکان پذیر بودن اجابت دعا مهم ترین تیکه است. اگر برای ذهنمون منطقی نباشه ما دریافت نمی کنیم خواسته هامون رو. ما از لحاظ فرکانسی، فرکانسی رو که داریم ارسال می کنیم با فرکانسی که خداوند داره اجابت می کنه درخواست رو هم فرکانس نیست.

    خداوند بی نهایت رحمن رحیم وهاب رزاقه غفوره و مشکل از طرف خداوند نیست، مشکل از ماست که این رو باور نمی کنیم و ذهنمون اجازه نمیده حتی بهش فکر کنیم.

    خیلی از ما نمی تونیم به خیلی از خواسته هامون فکر کنیم حتی برای یک دقیقه

    «به این حرف من فکر کنید. به محض اینکه به یک خواسته ای فکر می کنید همون لحظه ذهنمون میاد 500 تا دلیل میاره که این خواسته اصلا نمی تونه اجابت بشه و بنابراین بهش فکرم نکن. به یاد بیارید موقعی که یه خواسته ای در دلتون متولد شد چطور ذهنتون در نطفه خفه اش کرد و حتی اجازه نداد رویا پردازی کنی در موردش، حتی اجازه نداد توی ذهنت تخیلش کنی و همون لحظه گفت این کار ها اصلا جواب نمیده چرا داری وقت و انرژی خودت رو طلف می کنی با شرایط تو نمیشه»

    وای وای وای من الان دارم فکر می کنم چرا این همه مدت خواسته هام رو توی ذهنم نمی ساختم. چرا آگاهانه هر روز این کار رو نمی کردم در حالی که واقعا با تخیل کردن خواسته هام تا الان به کلی از خواسته هام رسیدم و خدارو صد هزار مرتبه شکر که دارم این ها رو می شنوم

    ما باید بدونیم کار مغز اینه که میگه نمیشه و باید بتونیم یه راهی پیدا کنیم که با سیستمی که خود ذهن کار می کنه خلع سلاحش کنیم و یه ذره بتونیم منطقش رو بشکونیم بتونیم یه ذره مقاومتش رو بشکونیم می تونیم بریم سراغ پیشروی بیشتر توی ذهن.

    واقعا من یه دنیا مثال از زندگی خودم دارم که شده. یه عالمه خواسته های بزرگ برای من از هیچ خلق شده فقط وقتی تجسمش کردم. دست خالی فقط تجسم کردم و خواسته ام به واقعیت زندگیم تبدیل شد و واقعا به راحتی میشه. من خودم بهترین مثال برای منطقی کردن رسیدن به خیلی از خواسته هایی هستم که الان می خوام.

    مغز میگه نمیشه؟ من بیام بگم دیدم که میشه.

    «همون موقع هم ذهنم میگفت نمیشه ولی من ادامه دادم و شد»

    قدرت خداوند رو یادآوری کنیم و باور کنیم میشود.

    باور امکان پذیر بودن رسیدن به خواسته ها

    امکان پذیر بودن و اتفاق افتادن به صورت بدیهی من رو یاد قانون سلامتی می ندازه که بعد از منطقی شدن قانون سلامتی از چه راه آسون و بدیهی به اون سرعت لاغری و خوش هیکلی اتفاق افتاد و چقدر آسان و منطقی بود و هر خواسته ای میتونه همین قدر منتقی در زندگی آدم متجلی بشه

    مهمه که یادآوری کنیم که خداوند کارها رو برامون انجام داد که ایمانمون قوی تر بشه که ذهنمون رو بتونیم جلوش رو بگیریم و منطقی کنیم برای ذهنمون.

    واقعا چقدر راحت می تونیم بشینیم و یادآوری کنیم برای خودمون که خدا چقدر کارها رو انجام داده. بخوام بنویسم می تونم صفحه ها بنویسم فقط از چیزایی که یادمه و شک ندارم دها برابرم خدا کارایی کرده برام که من اصلا یادم نمیاد.

    ازدواجی که بی نهایت راحت رقم خورد به خاطر اومدن بیماری کرونا

    همون شرایط باعث شد مدیر فروش شم

    همون شرایط باعث شد خونه بخرم

    شرایطی که به ظاهر برای تمام جهان بد بود برای من شرایط بهشتی بود

    خدایی که از هیچ با دست خالی فقط با تجسم برام تو سن 19 سالگی ماشین گرفت وقتی حتی گواهینامه نداشتم

    خونم رو اجاره داد

    خونم رو بازسازی کرد

    گوشی آیفون می خواستم یعنی یه مسیری اتفاق افتاد که به راحتی شد

    دوباره مدل بالاتر خواستم دوباره به راحتی شد

    الانم دوباره مدل بالاتر میخوام و حتما میشه

    خواستم کتاب بنویسم شد

    خواستم لاغر و خوش اندام باشم به لطف خدا با قانون سلامتی به راحتی شد

    خواستم از شرکت بیام بیرون و کسب و کار خودم رو داشته باشم و شد

    خواستم برم کربلا شد

    خواستم برم سفر شد

    خواستم جشن عروسی بگیرم شد

    خواستم دفتر کار داشته باشم شد

    خواستم پس انداز دلاری داشته باشم شد

    خواستم گردنبند طلا داشته باشم شد

    خواستم درآمد آسون تر و آسون تر داشته باشم شد شد شد

    هر چی خواستم شد و این همه دیدم شده و باز ذهنم میاد با نمیشه هاش جلوم رو می گیره. وای خدایا من باید صبح تا شب از تو بخوام و منطقی کنم وقتی تو هر چی می خوام رو به من دادی به راحتی به راحتی به راحتی. تازه این ها بیشتر مثال مالیه. بی نهایت چیزا بوده دوست داشتم یاد بگیرم. دوست داشتم ببینم دوست داشتم یکی بیاد دوست داشتم یه اتفاقی بیقته و شده. واقعا همه چیز رو خدا به آسونی انجام داده

    سپاسگزاری یعنی به یاد آوردن نعمت هایی که دریافت کردیم یا در حال دریافتش هستیم

    به یاد آوردن نعمت هایی که دریافت کردیم یعنی امکان پذیر بودن دریافت نعمت ها

    به یاد آوردن نعمت هایی که خداوند در گذشته به ما داده و یا داره به ما میده به ما کمک می کنه ذهن منطقی ما رو خلع سلاح می کنه که باور کنیم که همون خدایی که این نعمت ها رو به من داده و داره میده می تواند نعمت های دیگه رو هم به ما بده.

    خدایا شکرت یعنی باور پذیر کردن اینقدر راحته؟ من که خیلی وقتا سپاسگزاری می کنم و میشینم مینوسیم یعنی دارم این کار رو می کنم. چقدر جالب الان با این منطق چقدر هدفمند می تونم سپاسگزاری کنم. چقدر سپاسگزار تر میشم. چقدر سپاسگزاری برام لذت بخش تر میشه. خدایا صد هزار مرتبه شکرت اصلا فکر شنیدن این آگاهی ها رو هم نمی کردم سپاسگزارم استاد بی نظیرم

    باید به این فکر کنیم که خداوند از جایی که فکرش رو نمی کنی به تو نعمت می دهد

    همین الان که این رو شنیدم یاد یه خاطره ای افتادم خیلی شیرین

    یادمه اون زمان که شرکت کار می کردم و ویزیتور بودم (آخرین ماه ها بود) تصمیم گرفته بودم آخر سال از شرکت در بیام و می خواستم تا قبلش تموم وام هام رو که صفر کنم. وقتی تصمیم در اومدن از شرکت گرفته بودم بهم الهام شده بود که باید روزه پول بگیری و دیگه به حقوقی که از شرکت در میاری دست نزنی و از جای دیگه پول در بیاری. این موضوع باعث شده بود که شروع کنم به پول در آوردن از طراحی سایت. تازه اولاش بود شاید همون هفته اول دوم که این کار رو شروع کرده بودم. یکی دو تا مشتری برام اومده بود ولی هنوز پولی نگرفته بودم و پولام تموم شده بود. ظهر بود یادمه توی پمپ بنزین شفت بودم و آخرین پولی که توی کارتم بود رو بنزین زدم. عاجز عاجز. همش تجسم می کردم که ظهر دست پر می رم خونه (باید گوشت و مرغ می گرفتم برای ناهار) ولی راستش اونقدر هم امیدوار نبودم. دقیقا چیزی که تجسم می کردم رو همین الان می بینم توی ذهنم

    یادمه گفتم خدایا من دیگه نمی دونم من کاری که تو گفتی رو کردم من دیگه عاجزم. تو امروز من رو مهمون کن.

    از در پمپ بنزین اومدم بیرون و یهو پول به حسابم واریز شد و یکی از مشتری هام زنگ زد و گفت من می خوام چند تا بنر طراحی کنم اینو ریختم تو برام طراحی کن!!!!!!!!! یه کار بی ربط بود اصلا به کار من ولی خیلی خوشحال قبول کردم و دقیقا اون روز صحنه ای که تجسم می کردم اتفاق افتاد و من ظهر یه جوری دست پر رفتم خونه که نتونم در رو با دستام به راحتی باز کنم. واقعا خدارو صد هزار مرتبه شکر. خدا از جایی بهم نعمت داد که فکرشم نمی کردم.

    و سوره ضحی

    چقدر جالب این خاطره ای که تعریف کردم دقیقا یادمه اون روز صبح سوره ضحی رو داشتم گوش می کردم و کلی اشک ریخته بودم و وقتی این اتفاق افتاده بود به خودم گفتم دیدی خدا فراموشت نکرده بود.

    خدایا صد هزار مرتبه شکرت که هر لحظه و هر ثانیه با من هستی و داری هدایتم می کنی و بهم میگی.

    خدایا همون طور که بارها عاجزانه از تو در خواست کردم دوباره عاجزانه از تو درخواست می کنم کمکم کنی که بتونم نعمت هات رو همیشه به یاد خودم بیارم تا رشد کنم. خدایا هدایتم کن دستم رو بگیر تا همیشه بتونم به نعمت هایی که بهم دادی و داری بهم میدی آگاه باشم

    خدایا هزاران مرتبه شکرت

    استاد واقعا از شما ممنونم که این آگاهی های بی نظیر رو به ما هدیه دادین خدارو هزاران مرتبه شکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای: