کلید اجابت دعاها - صفحه 8 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/12/abasmanesh-2.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-12-25 22:16:062024-12-25 22:21:50کلید اجابت دعاهاشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَأَنْبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنًا وَکَفَّلَهَا زَکَرِیَّا ۖ کُلَّمَا دَخَلَ عَلَیْهَا زَکَرِیَّا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقًا ۖ قَالَ یَا مَرْیَمُ أَنَّىٰ لَکِ هَٰذَا ۖ قَالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ۖ إِنَّ اللَّهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ
پس پرودگارش او را به صورت نیکویی پذیرفت، و به طرز نیکویی نشو و نما داد، و زکریا را کفیلِ [رشد و تربیت معنوی] او قرار داد. هر زمان که زکریا در محراب [عبادت] بر او وارد می شد، رزق ویژه ای نزدش می یافت. [روزی در کمال شگفتی] گفت: ای مریم! این رزق ویژه برای تو از کجاست؟! گفت: از سوی خداست، یقیناً خدا هر کس را بخواهد، رزق بی حساب می دهد
هُنَالِکَ دَعَا زَکَرِیَّا رَبَّهُ ۖ قَالَ رَبِّ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ ذُرِّیَّهً طَیِّبَهً ۖ إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعَاءِ
در آنجا بود که زکریا [با دیدن کرامت و عظمت مریم] پروردگار خود را خوانده، گفت: پروردگارا! مرا از سوی خود فرزندی پاک و پاکیزه عطا کن، یقیناً تو شنوای دعایی.
——————————————————————————
سلام بر استاد توحیدی، سلام بر دوستان مومنم
این آیات رو گذاشتم که تکمیل کننده پازل آیات ابتدایی این فایل ارزشمند در قرآن هستن
مرحله ای قبل از این که حضرت زکریا اصلا درخواست کنه از خدا برای فرزند..که توی سوره آل عمران بیان شده.
داستان اینجاست که حضرت زکریا سالها بچه دار نشد تا به سن پیری رسید.. و در این سن با توجه به شرایط فیزیکی خودش و همسرش دیگه از خداوند درخواست فرزند نکرد تا اینکه…
وقتی به حضرت مریم وارد میشه که در محراب عبادت مشغول عبادته، میبینه طبقی از غذاهای عجیب که فصلش نبوده در نزد حضرت مریم گذاشته شده و حیرت میکنه..اون موقع که یخچال و این داستان ها هم نبوده اونم تو فصل زمستان.
بعد با تعجب میپرسه مریم این غذاها از کجا اومده؟ و پاسخ توحیدی حضرت مریم خیلی عجیبه. میگه این ها رزق خداونده و به هر کس که در مشیتش قرار بگیره (تکامل و باورپذیر بودن) بی حساب میبخشه..
بعد آیه میگه اینجا بود که حضرت زکریا برای فرزند دست به دعا میشه
یعنی تا قبل از این داستان اصلا ایشون برای فرزند دعا نمیکرده چون اینو غیر ممکن میدونسته!!
و چون مثال عینی دیده بوده و براش منطقی شده بوده هر چند باز هم شک داشته از خدا درخواست میکنه..
یعنی اگر اون طبق غذا رو ایشون ندیده بودن هیچوقت این درخواست رو از خدا نمیکردن..
یاد کامنت های بچه ها میفتم. اونهایی که خیلی کم کامنت میزارن ولی نتیجه دستشونه و از نتایجشون میگن (بر خلاف من که فقط حرف میزنم )
وقتی کامنت این بچه ها رو میخونیم همون داستان منطقی شدن پیش میاد و ذهن مقاومتش کمتر میشه و باورپذیر میشه
یادمه توی یه کتاب تورات خونده بودم که یهودیان اعتقاد داشتن که این سکوت یه جور تنبیه بوده برای حضرت زکریا
و اما نکته جالب دیگری که میشه از این آیات فهمید اینه که خداوند به حضرت زکریا نشونه جالبی میده.. میگه ببین با وجود سلامت کامل دهان و تارهای صوتی نمیتونی سه روز حرف بزنی.. یعنی من میتونم امر کنم بدن در سلامت کامل باشه اما کارایی یه بدن سالم رو نداشته باشه، چطور نمیتونم امر کنم به یه بدن ناتوان که کار یه بدن سالم رو انجام بده و تو صاحب فرزند بشی؟
یا حق
به نام رب العالمین…
سلام عزیزم!
بانو شایسته ی مهربان و
تمام دوستان حاضر در این جمع بهشتی…
إِذْ نَادَى رَبَّهُ نِدَاءً خَفِیًّا
آنگاه که [زکریا] پروردگارش را آهسته ندا کرد
قَالَ رَبِّ إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْبًا وَلَمْ أَکُنْ بِدُعَائِکَ رَبِّ شَقِیًّا
گفت پروردگارا من استخوانم سست گردیده و [موى] سرم از پیرى سپید گشته و اى پروردگار من هرگز در دعاى تو ناامید نبوده ام
وَإِنِّی خِفْتُ الْمَوَالِیَ مِنْ وَرَائِی وَکَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِرًا فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا
و من پس از خویشتن از بستگانم بیمناکم و زنم نازاست پس از جانب خود ولى [و جانشینى] به من ببخش!
وقتی بقول استاد دوباره و دوباره این فایل رو گوش میدیم و کامنت های دوستان رو می خونیم که هر کدوم از زاویه ی متفاوت و زیبایی به این قضیه نگاه کرده اند درک بهتری میشه از این آگاهی ها بدست آورد!
یادمه قبل از آشنا شدن با سایت و استاد وقتی بعضی از افراد خدا ناباور و دور از فرکانس خدا صحبتی توی جمعی می شد و معجزات قرآن به میون میومد،و چون ما هیچ آگاهی و درکی از آیات قرآن و سخنان خدا نداشتیم جوابی نداشتیم در مورد اکثره مسائلی که صحبت می شد و یادمه هر وقت بحث به مسلمونی و خدا و قرآن می کشید و کار حتی به مسخره کردن هم می رسید،عده ای با دلیل و منطق نامشخص می گفتند اگه این داستان های قرآن رو برای یه بچه ی خردسال هم تعریف کنی میدونه که همگی دروغند ولی یک عمر در ذهن ما کردند و ما باور کرده ایم !
و آن زمان ها هیچ پاسخ و هیچ جوابی نداشتیم و نه می تونستیم حرفاشون رو قبول کنیم نه نفی کنیم چون قرآن رو مطالعه نکرده بودیم و به این روشنی که استاد تفسیرش کردند بلدش نبودیم!
یادمه که می گفتند که اگه به یه کودک بی سواد بگی که حضرت زکریا در سن پیری و با داشتن زن نازار صاحب فرزندی به نام یحیی شد اون کودک باور نمیکنه ولی شما باور کردید!
یا تو داستان حضرت مریم بدون داشتن همسری صاحب حضرت عیسی شدند!
یا پیامبری که سواد خواندن و نوشتن رو نداشتند چطور قرآن به این عظمتی رو تونستن بنگارند یا لااقل بگویند تا دیگران بنگارند!
یا باز شدن رود نیل،مار شدن عصای حضرت عیسی و هزاران مثال دیگه که وقتی اینا رو می گفتند اشاره می کرد اون طرف که چرا الان هیچ کدوم از این معجزات رخ نمیدن و فقط زمانی که هیچ گونه دستگاهی برای ضبط و ثبت این وقایع نبود این کارها ممکن بود و هزاران دلیل بدون جواب دیگه که بااینکه نه حرف اون افراد رو قبول میکردیم و نه می تونستیم دلیله درست و منطقی بیاریم!
ولی
الان به لطف خدا و آگاهی های این سایت و استاد
میدونیم که اونا باور داشتند و هر چیزی امکان پذیر میشد،ایمان داشتند به قدرتی که مافوق همه ی قدرت هاست و می شد!
باور همون چیزیه که وقتی بهش عمیقا ایمان میاری می بینی که میشه!
هفته ی پیش یه کامنتی از یه دوست عزیز خوندم که نوشته بودند حتی الکی هم شده بنویس تا برایت اتفاق بیفتد همون تمرین ستاره ی قطبی استاد در دوره دوازده قدم و به یه شیوه ی دیگه!
منم گفتم همونجا که تا پایان هفته مقدار مشخصی پول به حسابم بیاد و با حس خوب رهاش کردم و بخدای احد و واحد یه هفته من زمان داده بودم به دوازده ساعت نرسید از جایی که اصلا تو ذهنم هم نمیومد همون مقدار مشخص شده پول وارده حسابم شد!
همین تمرین رو دوباره برای کارهای دیگه انجام دادم و به طرز معجزه آسایی از در و دیوار اتفاق های خوب برام افتاد و من باور کردم که وقتی استاد میگه همه چیز باوره یعنی یه ایمان قلبی عمیقی به اون خدایی که قدرت همه چیز تو دستاشه داشته باشی برات معجزه سهله،کن فیکون میکنه فقط به شرط ایمان،به شرط سپاسگذاری،به شرط یاد آوری که چندین بار شده دوباره هم میشه!
و پیامبران چون کنترل ذهن قوی داشتند و اجازه ی نجواها رو به ذهن نمی دادند و باور به خدایی که فرمانروایی آسمان ها و زمین در اختیار اونه،پس میشد برای حضرت زکریا پسری بنام یحیی حتی اگر سالخورده و زنش نازا باشه!
میشه برای حضرت مریم ،حضرت عیسی بدون اینکه ازدواج کرده باشه با مردی!
میشه باز شدن رود نیل برای حضرت موسی
زنده کردن مردگان بوسیله ی حضرت عیسی(ع)
میشه هزاران مثاله دیگه که الان میدونیم چطوری شده که این معجزات دلیل آشکاری هستند بر اینکه باور کنیم که می شود!
چون معجزات هر روز و هر لحظه در زندگی خوده ما می افته ولی برامون عادی شده بودند!
برای استاد عباسمنش شده،برای ما هم میشه!
برای آقای مهدی سابقی نژاد شده برای ما هم میشه!
برای اهالی کوچک شهر ما شده،پس برای من هم میشه!
وقتی استاد تو هر فایلی میگن که همه چیز به باوره ما ربط داره یعنی دقیقا این قانون ساده،که هر چی رو باور کنی همون برات اتفاق میفته و برای خدا خواسته ی بزرگ و کوچک نیست،ذهن تو بزرگ و کوچکش میکنه و چون بزرگ میکنه چیزی رو باورهای محدود کننده و نشدن ها رو در ادامه ی اون خواسته میاره و کلا در نطفه خفه میکنه اون خواسته ها رو!
خدایا هزاران هزار بار در لحظه و ثانیه شکرت برای این سایت،برای استاد،برای کامنت های فوق العاده ی دوستان،برای اینکه آگاهمون کردی.
به نام خداوند الهام بخش و آرام کننده قلب ها
سلام بر استاد عزیزم با این کلمات و سخنان گهربار و جواهر گونه که انگار این فایل و تک تک کلمات این فایل برای من بود و من هم با گوش جان شنیدم و تمام این سخنان را واو به واو درک کردم و تایید میکنم که هرچه پروردگارم وعده داده حق است و به یقین اتفاق خواهد افتاد.
مریم هستم و شروع این فایل آیه ای از سوره مریم بود و این هم نشانه اینکه این فایل را من باید گوش می دادم و پیام ها و نکته های فراوانی را از این فایل گرفتم که همگی مرتبط با زندگی من و خواسته های من بود..
استاد من این فایل رو تا ساعت 6 و نیم صبح امروز کامل گوش کردم.ساعت 4 و نیم در حالی از خواب پریدم که خوابی عجیب دیده بودم و حال عجیبی داشتم. کمی که راجع به تفسیر آن مطالعه کردم متوجه شدم قرار است تحولات و تغییرات بزرگی در زندگی ام اتفاق بیفتد البته در جهت مثبت و بهتر شدن و زیباتر شدن.
برگردم به گذشته و می خواهم بگویم پیامبر و وعده هایی که خداوند به او می داد را کامل درک میکنم چون من هم چنین چیزهایی را در زندگی ام بارها تجربه کرده ام.
من هم گاهی شدیداً احساس میکنم پروردگار می خواهد با من سخن بگوید و آن لحظه فقط خودکاری برمی دارم و هرچه میگوید مینویسم و مینویسم تا حس میکنم تمام شده و آنوقت است که تازه شروع میکنم به خواندن نوشته هایم و گاهی از چیزهایی که نوشته ام دچار حیرت می شوم.در اینجا هم در تایید حرف های شما بگویم این الهامات همیشه وعده بهتر شدن، فراوانی،دعوت به آرامش و اطمینان دادن از اینکه پروردگار همیشه مراقب و محافظ من هست می دهد و در هر شرایط روحی که به من الهام می شود بسته به همان شرایط به گونه ای است که میخواهد ترس و ناراحتی را از من دور کند و گاهی با ای مریم مترس و غمگین مباش شروع می شود و در ادامه با توضیحات منطقی ذهن من را آرام میکند و بعد هم میبینم که هرآنچه به من الهام شده بود و هرچه درباره آینده به من گفته شده بود همانطور دقیق اتفاق می افتاد.
من سال ها در شهری محروم و با مشکلاتی مانند کم آبی و دوری از خانواده ام زندگی کردم و در آن شرایط پروردگارم من را هدایت کرد به سایت شما و از آنجا شروع کردم به کار کردن روی خودم تا اینکه بعد از تقریبا دو سال اولین الهام به من گفته شد و من برای اولین بار برای نوشتن سخنان پروردگارم قلم به دست گرفتم و آن الهام وعده انتقال من از آن شهر به شهری که دوست داشتم بود و به من وعده داده شد با خاله ام که او هم شرایطی مانند من داشت و قرار بود به زودی از آن شهر مهاجرت کند همزمان به آن شهر منتقل می شوم و در ادامه گفته شد که مانند شاهزادگان به آن شهر منتقل می شوم و نگران هیچ چیز نباشم و فقط از زیبایی ها لذت ببرم.در آن الهام به من گفته شد که من را به جاهای بهتر و زیباتر منتقل می کند به واسطه ایمان و توکلی که داشتم و کمبود ها و دوری های من به لطف حق پایان می یابد.
بعد از آن الهام چند وقت بعد یک شب هوا چنان حس و حالی داشت و بوی آن شهر را می داد و من آن شب احساس کردم رفتنم خیلی نزدیک شده و اطمینان داشتم به زودی خبرهایی می شنوم و درست دو هفته بعد از آن شب بود که همسرم به خانه آمد و به من گفت وسایل خانه را جمع کنم و آماده اسباب کشی شوم که به آن شهری که وعده اش قبلاً به من داده شده بود می رویم و همانجا بود که فهمیدم هرچیزی که خداوند میگوید حق است و اتفاق می افتاد و اندک شک و تردیدی که برای نوشته هایم داشتم از بین رفت و اطمینان پیدا کردم هرآنچه نوشته ام وحی و الهام پروردگارم بوده است و برای همین با آرامش شروع کردم به جمع کردن وسایل و همچنان هم از زندگی لذت بردم و بعد شرایط به گونه ای پیش رفت که خودم حدود دو هفته زودتر از وسایلم به آن شهر رفتم و بعد وسایل را اقوام نزدیکم بار ماشین کردند و برایم فرستادند و هیچ آسیب و ضربه ای هم به هیچ یک از وسایلم وارد نشده بود و حتی یک خش روی هیچ کدام نیفتاده بود و من فقط از خداوند سپاس گزاری می کردم که این چنین مدیریت کرده بود که من بدون استرس و نگرانی و به راحت ترین شکل ممکن جا به جا شده بودم.
و شروع زندگی من در آن شهر شبیه معجزه بود. خانه ای که قبلاً در دفتر آرزوهایم نوشته بودم و تمام جزئیاتی که درباره آن خواسته بودم را پدر شوهرم به ما داد و بعد هم مادر و پدرم با هزینه خودشان هرچه کم داشتم برایم از بهترین ها تهیه کردند و خانه ای مانند قصر زیبا و پر از امکانات عالی داشتم و در شهری پر برکت و نعمت که آب همیشه بود و قطع نمی شد زندگی می کردم ، خانه پدرم با خانه من تنها یک کوچه فاصله داشت و هر موقع اراده می کردم می توانستم به دیدنشان بروم و چقدر این نعمت به من حس لذت و شادی می داد و تمام نعمت هایی که سال ها آرزو داشتم همه و همه تماما در اختیارم بود و خدا می داند که من چقدر احساس سپاس گزاری و رضایت را تجربه کردم و قدر تک تک آن نعمت ها را می دانستم و هربار که آن ها استفاده می کردم بیشتر از قبل حس رضایت و آرامش و شکر گزاری در من تقویت می شد همانطور که شما گفتید راضی راضی بودم.
از آن موقع الهام خاصی دریافت نکردم تا همین چند ماه پیش چند الهام دریافت کردم که هرکدام برای شرایط خاصی بود و در تک تک آن ها همانگونه که وعده داده شده بود شرایط پیش رفت و هربار پر بود از آرامش و اطمینان از بهتر شدن و اینکه من نگران نباشم و نترسم.
درباره کاری که شروع کرده ام به من الهام شده پیشرفت های خوبی میکنم و از من میخواهد هر آنچه به من میگوید انجام دهم و ادامه بدهم و من هم تمام تلاشم را می کنم که هرچیزی به من گفته می شود انجام دهم و گام به گام در حال پیشرفت هستم.طبق آیه ای که خواندید پروردگار از جایی که فکرش را نمیکنم به من روزی می رساند و نباید خودم را تنها و بی روزی بدانم و چون خدا هست برایم کافی است.
و اما بزرگترین الهامی که آخرین بار دریافت کردم و در این شرایط کنونی غیرقابل پذیرش و غیرقابل باور به نظر می رسد و آن وعده آرامش و رفاه و امنیت و پیشرفت در قالبی بسیار بزرگ داده شده و با توجه به شرایط کنونی و اینکه باور پذیری اش سخت و دور از ذهن است من با توجه به یقینی که از نتیجه الهامات قبلی ام گرفته ام فقط با سپاس گزاری از نعمت ها و لذت بردن از زندگی و انجام دادن کارهای لازم منتظر تحقق این وعده خداوند هستم و این فایل شما تاییدی بود بر هرچه که درک میکنم و منطق ذهنم را که گاهی میخواست من را به شک بیندازد خاموش کرد و با قلبم منتظر دیدن وعده پروردگارم هستم و با توجه به نشانه هایی که میبینم این وعده به زودی محقق خواهد شد همانطور که زمستان همه چیز سرد و خشک شده بود و در بهار دوباره شکوفا می شود همان گونه هم در زندگی من و کسانی که هم فرکانس من هستند همه چیز متحول خواهد شد و پروردگار من تنها قدرت این جهان است و چون او بخواهد هر چه بخواهد به یقین می شود.
شکر و سپاس مخصوص پروردگاری است که یاد او همیشه باعث آرامش و شادی قلب من شده و همواره نگه دارنده و یاری کننده و همراه من بوده و خواهد بود.
ندیدن کمبود ها و سپاس گزاری برای داشته ها و نعمت ها و تغییر فرکانس باعث این تغییرات خواهد شد و به لطف حق سختی ها و مشکلات از بین خواهند رفت زندگی پر از شادی و پر برکت در راه است.
اکنون که نوشتن این دیدگاه را به پایان می برم خورشید در حال طلوع است و نور و روشنایی همه جای خانه ام و همه وجودم را پر کرده است.
صبحتان به خیر و شادی
بنام جان جهان آفرین
خدای یگانه
توانا
قادر
بقول استاد عزیزم هوش محض
توانای مطلق
سلام به استاد نازنینم و خانم شایسته
من همیشه مقدمه نوشته خانم شایسته رو قبل از گوش کردن به فایل میخونم باشوق و ذوق
قشنگ آماده میشم که ببینم چی در راهه
انگار قبل از خوردن یک غذای خوشمزه و لذیذ تستش میکنی
باورم اینه که من در جاده سرسبز سوت زنان در حال حرکتم
باور میکنید یانه ؟
نمیدونم ولی من دقیقا امروز از خداوند در خواست کردم کجای کار من خرابه
چطور فکر میکنم که کلی از درخواست های من بلافاصله اکی میشن ولی یکسریش نه
استاد واضح توضیح دادن
من گوش به حرفهای مغزم میدم بقول استاد در نطفه خفه میشه
مثل قضیه ثروت و فراوانی بحث کمبود
قسمتهای زیادی از زندگیم تغییر کرده بحث ارزشمندیم لایق بودن
خب من گوش به حرفهای استاد دادم به الهامی که به قلبم وارد شد با باورهای توحیدیم عمل کردم
درخواست اضافه حقوق کردم مخالفت شد پیش خودم گفتم باید به الهام قلبیم عمل کنم استعفامو نوشتم ولی با من طور دیگه برخورد شد هم ارزش کارم و حضورم دیده شد و هم حقوقم اضافه شد
فایل احساس لیاقت تاثیر زیادی داشت البته که طول کشید رو خودم و تواناییهام حسابی کار کردم
همین طور بحث توحید و توکل
نکته مهمی که صحبتهای استاد برای من داشت بحث مقایسه بود
من چندین سال هست که ستاره ی قطبی و شکر گزاری روزانه رو صبحها دارم
ولی جواب در خواست من همین بحث مقایسه بود که
منخیلی نعمت توزندگیم دارم ولی مقایسه نابود میکنن مدار رسیدن به خواسته رو
این جواب من بود
خدایا سپاسگزارم
ساعت سه صبح بیدار شدم انگار که خدا بیدارم کرد کمی خلوت کردم باهاش
قشنگ بهم کفت جوابت رو دادم برو تو سایت دقیقا مطمئن بودم که استاد فایل جدید گذاشته در خلوت سکوت تصویری نشستم گوش کردم و نوشیدم کلمه کلمه صحبتهای شمارو
میدونم فقط بچه های سایت باور میکنن این مطالب رو نمیشه به کسی بگی
میگن مگه میشه ساعت سه شب از خواب ناز بزنی
الان ساعت شش و ربع صبحه و من یک آدم خوشحال هستم که خداش جواب در خواستشو داه
استاد گرامی سپاسگزارم میدونید من تو دفتر سپاسگزاریم اکثر برای وجود شما از خداوند تشکر میکنم جالبه فرکانس لیاقت شما
من مینویسم برای وجود و حضور و آشنایی من با استاد عباسمنش خدایا سپاسگزارم
اینکه حتی تو دفترم هم قبل از نام شما کلمه ی استاد رو مینویسم
دوستتون دارم یه عالمه
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام استاد
نتونستم تا اخر کلیپ گوش بدم بعد کامنت بنویسم…
با اینکه اهل کامنت نوشتن هم نیستم…
ولی نتونستم صبر کنم…
ویدئو ک شروع شد یهو چشمام برق زد و منو یاد سوره ای از قران انداخت…
که:
حضرت زکریا میاد میبینه کلی میوه ها و غذاهای تازه پیش مریم هست.
ازش میپرسه که مریم اینا کجا بوده؟ کی برات آورده؟
و مریم پاسخ میده:
قَالَتۡ هُوَ مِنۡ عِندِ ٱللَّهِۖ إِنَّ ٱللَّهَ یَرۡزُقُ مَن یَشَآءُ بِغَیۡرِ حِسَابٍ
.
.
.
وای وای وای
دارم دیوانه میشم استاد
بارها سر این ایه گریه کردم
میدونید چرا
چون اینجا زکریا برای ذهن منطقی خودش یه اتفاقی رو میبینه ک اصصصصصصصلا منطقی نیس و اونجاس ک…
ذهنش خلع صلاح میشه…
کم میاره در واقع..
زکریا میگه عههههههه پس میییییشههههههه…
شدنیههههههه
و با دیدن این صحنه ایمان و باورش قوی میشه و میره ب محراب و دعا میکنه و مشخصه ک وقتی با این باور قووووی رفته دعا کرده جواب هم گرفته…
هُنَالِکَ دَعَا زَکَرِیَّا رَبَّهُۥۖ قَالَ رَبِّ هَبۡ لِی مِن لَّدُنکَ ذُرِّیَّهࣰ طَیِّبَهًۖ إِنَّکَ سَمِیعُ ٱلدُّعَآءِ
استاد یه چیز دیگم بگم….
من و پسرم یه ماشین شریکی داریم.
هر وقت من کار داشته بلشم دست منه و گاهی هم دست ایشون.
پسرم از دو روز پیش اعلام کرده بود ک مامان من پنجشنبه ماشینو مبخام و دست من باشه.
منم چون یک هفته کامل دستم بود نتونستم لگم نه. و گفتم باشه عزیزم.یه روزم دست تو باشه…
ولی دیشب یعنی شب پنجشنبه متوجه برای فردا خییییلی کار دارم و اگه ماشین دستم نباشه اذیت میشم.
زنگ زدم پسرم گفتم مامان فردا چه ساعتی ماشینو میخای؟.گف مامان کار دارم کلا ماشینو میخام.
گفتم باشه عزیزم و تمام…
یهو یادم به یه داستانی افتاد..
داستان از این قراره:
اول مهرماه ک کلاس بندی دخترم رو اعلام کردن گریه افتاد ک من هیچ کدوم دوستام تو کلاسم نیستن و اونی ک ازش بدم میاد افتاده تو کلاس من و گریه میکرد.اومدم یادش دادم و طبق اموزه های شما گفتم ببین ستاره جان اصلا به این لیست توجه نکن.پاشو یه نقاشی خوشگل بکش و عکس خودت و اون دوستاتو ک دلت میخاد پیشت باشن رو روی نیمکت کنار خودت خندون و شاد بکش…
و همینجور ک نقاشی میکشی حس کن واااقعا الان کنارت هستن و شادی…
خلاصه کشید و دو روز بعد با خنده های از ته دل پرید بغلم کرد و گفت مااامااااااان درست عین نقاشی ک کشیدم اتفاق افتاد و امروز کلاس ها جابجا شد و من و سمیرا و زهرا و مطهره کنار هم روی دوتا نیمکت افتادیم…
ابن بچه با ضعیف بودن مقاومت های ذهنش برای خودش خلق کرد…
یهو اون اتفاق یادم افتاد…
ب خودم گفتم ایا چیزی رو که بلدی فقط ب دخترت یاد میدی؟؟؟؟ دیدی ک نتیجه هم گرفت… خودت خم پاشو و بسم الله…
استاد…
پاشدم دفتر ستاره قطبیمو برداشتم و توی یک صفحه عکس یه ماشین کشبدم و خودم رو هم کشبدم و کلید رو هم توی دستم پررنگ کشیدم…
با اشک دارم مینویسم استاد…
نقاشی رو با حس خوب کشبدم و تلفن و حرفهای پسرمو فراموش کردم و رفتم خوابیدم.
صبح ک داشتم کارامو میکردم و تو فکر اسنپ گرفتن بودم یهو پسرم اومد گفت میخای امروزم ماشین دست شما باشه من عجله ندارم شنبه بده من….
خدایاااااا….
خلق شد…
این نقاشی هم خلق شد…
خاستم اینو بگم ک وقتی برای ذهن منطقی بشه ک به اتفاقی حواب داده و باز هم جواب خواهد داد و باااااور کنیم…
و شاکر
شاااکر
شاااااکر باشیم
اونوقته ک اتفاقات و معجزات یکی یکی زندگیمونو راحت تر و درخشانتر میکنه.
بسییاااار ازتون سماسگزارم استاد.
خداوند بهتون طول عمر باعزت و بابرکت بده که مخلصانه راه توحید و رستگاری رو ترویج کنید..
آمین.
سلام راضیه عزیزم
واقعا کامنتت عالی بود
تحسینت میکنم که اینقدر عالی قانون رو در زندگیت عمل میکنی.
باید در کاری اول ذهن منطقی بشه وباورهای محدود کننده ش هم حذف بشه.
اول کامنتت منو یاد خودم انداختی
بارها وبارها سوره مریم ودعای زکریا رو خوندم و برای ذهنم منطقی کردم که قدرت دست خداس وخدا خالق همه ماست و من بدون خدا هیج هیچم .
و حضرت مریم بدون شوهر حامله شد
پس هیچ کاری برای خدا نشد نداره
وهمه ی غیرممکن ها برای خدا به در چشم به هم زدنی ممکن هستش.
ومت به راحتی و فقط با درک و عمل به قانون و منطقی کردن ذهنم .الان 5 ماهه باردار هستم
دقیقا یک دخترمیخواستم. که خدا مهربان اجابت کرده.
خدایاشکرت
ممنونم از کامنتت و مروری شد برام
هرجا هستی هرروزت پراز شادی واتفاقات عالی باشه گلم
روی ماهت رو میبوسم
عزیییییییییزدلم
مباااارکت باشه الهام خانم
انشاالله ب زودی عکس پروفایلت رو دخترک نازنین و زیبارو سااالم و گوگولی مگولیت رو در آغوشت کنار همسر گرامیت ببینم
و تحسین کنم خلاقیت پروردگارم رو
و سجده شکر ب جا بیارم
ک چقدر زیبا و تحسین برانگیز انسان رو خلق کرده…
مبارکت باشه میوه دلت الهام عزیزم.
من اهل نوشتن نیستم
لذا کامنت هم زیاد نمیتونم بنویسم
ولی کامنت ها رو میخونم و بسیااااار بسیاااار سپاسگزاری میکنم از دوستانی ک دست ب تایپ و دست ب قلم هستن…
من حتی توی دفتر ستاره قطبیم هم با کشیدن و به تصویر دراوردن و نقاشی کردن خاسته هام و تمرکزم رو تنظیم میکنم و حسنی ک داره اینه ک رمزگونس و اگرم دفترم دست کسی بیفته چیزی نمیفهمه ازش :) :)
دعای خیرم رو بدرقه باقی مانده دوران لذت بخش بارداریت میکنم و وااقعا واقعا دعا میکنم ک شیرینی زایمان و شیرینی در آغوش گرفتن کودکت ایمانت رو ب پروردگار بیشتر و بیشتر کنه
منم دلم یه دختر دیگه میخاد…
ولی هنوز مرددم…
فعلا ترجیحم اینه ک روی خودم و صراطی ک در این سایت توحیدی پیدا کردم متمرکز باشم…
ولی خدا رو چه دیدی…
شاید سال دیگه این موقع اومدم و زیر همین کامنت نوشتم ک سلام الهام جان من هم یه نی نی دخمل ناز تو دلم هدیه گرفتم از معبودم و خدا یه شیرینی ب شیرینی های زندگیم اضافه میکنه…
برات بههههههههههترین ها رو آرزومندم عزیزم.
در پناه حق
سلام خانم راضیه گرامی و توحیدی و خلاق
سپاسگزارم بابت کامنت ارزشمندتون که واقعا الان شدیدا بهش نیاز داشتم بخاطر تضادی که بهش برخوردم
عاشق خدای عزیزمم که اینقدر عاشقانه همزمانی ها رو میچینه یعنی بهتر از این نمیشد نشانه ی خدا برای تضاد من
هر روز خدا قدم به قدم بیشتر به من با نشانه ها و اتفاقات میگه اگه چیزی الان میخوای ولی بهش نمیرسی نه به این خاطر که شدنی نیست نههههه بخاطر اینه اگه اون موقعی که تو چیزی رو میخوای ولی نمیشه بخاطر اینه وقتی چیزی که میخوای تو زمان درستش بهت داده بشه واقعا از وجودش تو زندگیت لذت میبری واقعا بابت اون همزمانی سپاسگزاری میکنی
بابت این همزمانی های خدا با تمام قلبم سپاسگزاری میکنم ازش اینو توی این چندروزه خوب درک کردم امیدوارم خدای عزیزم کمکم کنه که فراموشش نکنم و با تمام وجودم بتونم بهش عمل کنم
از شما خواهر گرامی و بزرگوار بینهایت سپاسگزارم که نوشتین این داستان ارزشمند و توحیدی و موقع خوندن کامنتتون با تمام وجودم تحسینتون کردم که اینقدر خوب تونستین کنترل ذهن کنین و به این قشنگی به خواستتون رسیدین و به خودمم یکبار دیگه یادآوری کردم دیدی شد دیدی میشه دیدی خدا همیشه پاسخ درخواست های مارو میده پس وقتی برای یکی شده برای توام میشه
بازم از شما سپاسگزارم بازم برامون از این اتفاقات قشنگی که خلق میکنین بنویسین تا لذت ببریم
امیدوارم همیشه حال دلتون عالی عالی باشه و همیشه شاد و سلامت باشین و ثروتمند در تمام جنبه
نور خداوند همیشه جاری باشه تو زندگی تون
در آخر از استاد عباسمنش عزیزم هم سپاسگزارم بابت این فایل های ارزشمند بابت این قلب بزرگتون بابت این سخاوتمندی تون ازتون سپاسگزارم ، استاد شایسته عزیز از شما هم سپاسگزارم بابت همه ی زحمت هایی که میکشین برای ما
خدایا عاشقتم که عاشقمی
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
خیلی جالبه به محض درخواست کردن ها،اجابت صورت میگیره و هیچ پرسه زمان بری بابتش صورت نمیگیره….
در داستان موسی وقتی موسی درخواست هاش رو کرد از خداوند بالا فاصله خداوند اینطور گفت که و قد اوتیت سولک یا موسی و بی شک درخواست تو بهت داده شد و بعد در ادامه کلید این که اون خواسته ها وارد زندگیش بشه رو تو ی دستش میده تا منطقی کنه برای موسی این موضوع رو و داستان از تولد و کودکی و جوانیش رو بیان میکنه و در آخر به موسی تاکید میکنه که در ذکر من سستی نکنید….و لا تنیا فی ذکری….
ذکر و یاد آوری اون باعث میشه که اون روند بارها تکرار بشه ….
خب استاد اگه اجازه بدید منم داستان زکریا رو بگم توی سوره آل عمران آیه 37
میگه که زکریا هر وقت وارد محراب میشد و میدید نزد مریم رزقی وجود داره زکریا متعجب میپرسه اینا از کجا اومده میگه اینا به خاطر وجود نزد خداست و قطعا خدا به هر کسی که بخواهد( یشا )بی حساب روزی میده….
زکریا با دیده یک الگو که از فضل خداوند دریافت نعمت کرده جرقه باور درش زده میشه اِه پس میشود پس حالا که اینجوریه پس منم میخوام خب….
هُنَالِکَ دَعَا زَکَرِیَّا رَبَّهُ ۖ قَالَ رَبِّ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ ذُرِّیَّهً طَیِّبَهً ۖ إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعَاءِ38ـآل عمران
در آن هنگام زکریّا (که کرامت مریم مشاهده کرد) پروردگار خود را بخواند، گفت: پروردگارا، مرا (به لطف خویش) فرزندی پاک سرشت عطا فرما، که همانا تویی اجابت کننده دعا.
فَنَادَتْهُ الْمَلَائِکَهُ وَهُوَ قَائِمٌ یُصَلِّی فِی الْمِحْرَابِ أَنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکَ بِیَحْیَىٰ مُصَدِّقًا بِکَلِمَهٍ مِنَ اللَّهِ وَسَیِّدًا وَحَصُورًا وَنَبِیًّا مِنَ الصَّالِحِینَ
پس در حالى که وى ایستاده [و] در محراب [خود] دعا مىکرد، فرشتگان، او را ندا دردادند که: خداوند تو را به [ولادت] یحیى -که تصدیق کننده [حقانیت] کلمه الله [=عیسى] است، و بزرگوار و خویشتندار [=پرهیزنده از آنان] و پیامبرى از شایستگان است- مژده مىدهد.
حالا باورهای محدود زکریا رو بشنویم و بعدش پاسخ خداوند در ادامه آیه
قَالَ رَبِّ أَنَّىٰ یَکُونُ لِی غُلَامٌ وَقَدْ بَلَغَنِیَ الْکِبَرُ وَامْرَأَتِی عَاقِرٌ ۖ قَالَ کَذَٰلِکَ اللَّهُ یَفْعَلُ مَا یَشَاءُ
زکریّا عرض کرد: پروردگارا، چگونه مرا پسری تواند بود در حالی که مرا سن پیری رسیده و عیالم عجوزی نازاست؟ گفت: چنین است، خدا هر آنچه بخواهد میکند.
قَالَ رَبِّ اجْعَلْ لِی آیَهً ۖ قَالَ آیَتُکَ أَلَّا تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلَاثَهَ أَیَّامٍ إِلَّا رَمْزًا ۗ وَاذْکُرْ رَبَّکَ کَثِیرًا وَسَبِّحْ بِالْعَشِیِّ وَالْإِبْکَارِ
گفت: اى پروردگار من، براى من نشانهاى پدیدار کن. گفت: نشان تو این است که سه روز با مردم سخن نگویى مگر به اشاره؛ و پروردگارت را فراوان یاد کن و در شبانگاه و بامداد او را بستاى.
دقت کردید کلیدی این که این خواسته بیاد وارد زندگیش بشه رو چی گفت گفت که وَاذْکُرْ رَبَّکَ کَثِیرًا وَسَبِّحْ بِالْعَشِیِّ وَالْإِبْکَارِ
ذکر کثیر رب و تسبیح اون یعنی بیاد آوردن قدرت خداوند رو….
ذکر دائمی خداوند
…
خداوند توی سوره بقره میگهاین کتاب هدایتی هست برای متقین و بعد در ادامه میاد متقین رو معرفی میکنه میگه یومنون بالغیب
اونا همواره به غیب ایمان دارن
و یقیمون الصلاه
و هموار اقامه صلاه میکنند
توجه دائمی به خداوند ….
اصلا این صلاته برای چی هستش اصلا
این صلات چیه مگه….
خب بیام نگاه کنیم هدف خداوند از این صلات چیه خداوند میگه اقم الصلات لذکری
برای یاد من اقامه صلاه کنید
اذکرنی فاذکرکم بیاد من باشید تا شما رو یاد بکنم….
در اولین تجربه داستان خلقت خداوند در آیه 124سوره طه میگه که هر کس از ذکر من اعراض بکنه دچار تنگی معیشت میشه….
البته این کار هم اونقدرا آسون نیستا چون آدم فراموش میکنه و نجوا ها میان برای همین این انجام دادن دائمی اون تاکید شده …
مثلا تو صفات مومنین قرآن میگه که اونا کسانی هستند که از صلاتشون محافظت میکنن…
و یا میگه فی صلاتهم دائمون….
و یه آیه دیگه خیلی قشنگ میگه
از صبر و صلاح استعانت بگیرید
وَاسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاهِ ۚ وَإِنَّهَا لَکَبِیرَهٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِینَ
از شکیبایى و نماز یارى جویید. و به راستى این [کار] بزرگ است، مگر بر فروتنان:
الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلَاقُو رَبِّهِمْ وَأَنَّهُمْ إِلَیْهِ رَاجِعُونَ
آنان که گمان میکنند به پیشگاه خدا حاضر خواهند شد و بازگشتشان به سوی او خواهد بود.
یکی از صفات افراد خاشع پذیرفتن این موضوع هست که هر آنچه هست از آن اوست….
برای همینه که این حد از خشوع رو دارند چون همواره دارن ذکر پروردگار رو میکنن و برای همین فکر نمیکنن که بی نیاز از خداوند شدن….
موسی حتی وقتی میخواد به بنی اسرائیل وقتی دچار شک و تردید میشن میاد یادآوری میکنه (اذکر) که از کجا به کجا رسیدن خب اگه بازم همون ایمان رو داشته باشند بازم میشه و کارها براشون انجام میشه….
وقتی موضوع این که ما داریم با فرکانسهای خودمون هر لحظه بعد خودمون رو ایجاد میکنیم اونوقت میبینیم این توجه کردن دائمی و ذکر کردن و یاد آوری همواره ما سبب ارسال دائمی فرکانس های به جهان میشه و سبب میشه اتفاقات رقم بخورند و ما در مدار خواسته مون قرار بگیریم . و تنظیم بشیم روی فرکانسی که اون خواسته ما هستش….
خداوند به همگی ما برکت بدهد
بنام خدای هدایتگرم
سلام استاد عزیزم
سلام به همه دوستان نازنینم
استاد از وقتی این فایلتون رو گوش دادم اصلا نمیتونم از فکرش بیرون بیام نمیدونم چه طور باید حسمو بگم ولی ی حس عجیبی دارم و این حس رو برای همه دوستان آرزو میکنم معجزه پشت معجزه داره رخ میده ولی هیچ کدومش به این حس زیبام نمیرسه و نمیدونستم چطور باید حسمو بیان کنم تصمصم گرفتم که این شعر زیبا را بنویسم ….
خدای مهربونم از وقتی دارم بهتر میشناسمت حالم عجیبتر میشه حس عجیبی دارم انگاری بعد این همه سال گمشدمو پیدا کردم انگار کسیو پیدا کردم که از بی نهایت کوه برام پناه تره
گندمم را ریختی تا زر دهی رشته ام بردی که تا گوهر دهی
خدایا منو از هیچ خلق کردی آره همه چیزو از هیچ خلق کردی چرا من تا حالا دنبال دیگرانی بودم تا گره ی منو باز کنند؟
خدای مهربونم گره ی دلمو تو گشودی با این فایلت با این دستی که فرستادی توی زندگیم تا این آگاهی را داشته باشم
چقدر این شعر پروین اعتصامی عزیز حال و روز همه ی ماهاست
من به مردم داشتم روی نیاز
گرچه روز و شب در حق بود باز
من بسی دیدم خداوندان مال
تو کریمی، ای خدای ذوالجلال
این حالمو برای همتون آرزو میکنم
استاد یک دنیا ممنون
کامنت نوزدهم
6 دی 1403
تعهد اول:
امروز کتاب معلم پایه هفتم رو دانلود کردم و چند صفحش رو مطالعه کردم.
کلی کار دارم و سرم با بچه داری شلوغه. برای همین خیلی نمیتونم سریع پیش برم. اما همیشه خدا رو به خاطر دختر نازنینم شکر میکنم.
امروز به اون چیزی که میخوام تبدیل بشم هم فکر کردم.
هنوز آینده ی کاریم برام مبهمه. اما میدونم اگه همینجوری آهسته و پیوسته پیش برم، بالاخره معلوم میشه دقیقا چی میخوام.
استوری رو هم که طبق معمول گذاشتم.
واقعا چه مسیری میتونه منو سریع تر به مقصد برسونه؟
چه کاری باید انجام بدم؟
حس میکنم شکست های قبلی کاریم به خاطر همین عجله کردن هام بوده. به خاطر اینکه نخواستم تکاملم رو طی کنم و میخواستم یک شبه به همه چیز برسم.
برای همین هم الان هیچ عجله ای ندارم.
در کمال آرامش و با لذت به سمت هدفم حرکت میکنم.
حرکتم لاکپشتیه، ولی حرکته.
ثابت نموندم.
به ترس هام غلبه کردم و حرکت کردم.
باید ذهنیتم رو عوض کنم.
باید خودم رو در قالب یک انسان تجربه کنم.
خدایا شکرت
سپاسگزارم
تعهد دوم:
کامنت گذاشتم و گفتم چه کار کردم.
تعهد سوم:
امروز همه چیز خیلی خوب بود.
مثل هر روز لذت بردم.
خدایا شکرت به خاطر همسرم و خانواده ی خوب و فوق العاده ای که داره.
خداوندا شکرت به خاطر پدر و مادرش
به خاطر خواهر نازنینش
به خاطر شوهر خواهر خوبش
به خاطر برادرهای عزیزش
به خاطر جاری هام که یکی از یکی گل تر و خوش برخوردترن
به خاطر بچه های همشون
به خاطر بچه ی خودم
خدایا شکرت به خاطر تمام این انسان های پاک.
ممنونم که همیشه بدون حاشیه در کنار هم داریم زندگی میکنیم.
خداوندا شکرت به خاطر پدر عزیزم
به خاطر مادر نازنینی که 29 سال از وجودش بهره مند شدم
به خاطر خواهر مهربانم
به خاطر شوهر خواهر دست و دل بازم
به خاطر دختر خواهر گلم
خداوندا شکرت به خاطر فامیل خوب و دوست داشتنی ای که دارم
سپاسگزارم به خاطر خودم
به خاطر زندگی
خدایا شکرت
به نام خدایه مهربانم خدایه بینظیرم خدایه قدرتمندم خدایه نزدیکم
سلام استاد عزییییزم
سلام خانوم شایسته جانم
سلام دوستان عزیزم
استاد من این فایلو گوش ندادم ولی دانلودش کردم که دراولین فرصت گوش بدم
اومدم از هدایتهایی که تواین چن روز برام اتفاق افتاده بگم استاد جاانم
اتفاقاتی که شاید به ظاهر کوچیک باشه ولی از نطر من بییییینهااااااایت بزرگه
چن روزه پیش کارت بانکیم خراب شد استاد دیگه کارتام هیچ کدوم پول نداشت
منم چون باخونواده م زندگی میکنم میخواستم برم بیرون مادرم گف بیا کارت منو بگی ببر گفتم نمیخوام نرفتم بیرون گفتم خدایا دلم میخواد ازپول خودم خرج کنم خودت یه جوریبرام درستش کن
پسرم یه حامی داره که از وقتی جداشدم ازهمسرم چنوقت یه بار براش پول میریزه
البته که حامیه هردوی مااا فقططططط خدااااااااست
یهو دیدم یه پولی اومد توحسابم استاد
نمیدوونین چقدر خداروشکر کردم که هرلحظه هواسش بهم هست وداره کارامو انجام میده
خدایا من برای همه چی فقطط روتو حساب میکنم
حالم خیلی خوبه استاد
خیلی حس میکنم دارم به خدانزدیکتر میشم
حس خوبی دارم
دوستون دارم استاد مهربونم
باور دارم قدرت خداست
زندگی زیباست
من لایق بهترینها هستم
سلامتی هرروز داره بیشتر میشه
اتفاقات خوب به راحتی وبه سادگی واردزندگیم میشه
پس خداروشکر
یه جایی تو قرآن میخونی “اِنّی انَا رَبُّک”
قشنگ خدا در گوشِت داره میگه:
خدات منم، بیخیال بقیه قشنگم…
از خدا غیر خدارا خواستن
ظنِّ افزونی ست و،کُلّی کاستن
سلام به استاد گرانقدرم و مریم بانوی مهربان
و همه دوستانم در ادامه این مسیر توحیدی
ای جانم خداروشاکروسپاسگزارم بابت برکت باران زیبایش و هدایتم به سمت این فایل و نوشتن کامنتی با عشق محضر همه عزیزانم ، امیدوارم لحظه لحظه های زندگیتان لبریز باشد از حس ناب با خدابودن که بی شک ثروت عظیمی ست این با خدابودن هایمان و این طور محو صحبت های توحیدی شدن از زبان شیوا و بی نهایت تاثیر گذار استاد بر روح و روان مان که تمام وجودمان شده نورعلی نور و بازتاب آن در جای جای زندگی مان
اینکه آرام هستیم و فارغ از هر قانونی در جامعه در مسیر درست و راست گام برداشته ایم و خود را ملزم به اجرای تنها وتنها قوانین این جهان زیبا کرده ایم که همه چیز امکان پذیر می شود از لحظه ای که تصمیم می گیری طوری دیگر و بر خلاف عموم جامعه و قوانین من در آوردیش با باورهای درست و اصولی ، یک زندگی سراسر توحیدی خلق کنی و خود را از سعادت ،خوشبختی و کامیابی بهره مند سازیم ،آنجا که به قول حافظ جان:
من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب
مستحق بودم و اینها به زکاتم دادند
بر خدا توکل کردن و فقط از او خواستن رمز موفقیت این روزهای من لست ،روزهایی که مزیّن شده از عمل به درس هایی که آموختم و هرروز ادامه دارد و لذّت بردن از مسیری که هدایتگرت می شود خداوند و تعهد وامضائی که پای قرارداد با خداوند بسته ای می مانی و او خودش صلاح تو را می داند و برایت هدیه های ویژه می فرستد آن طور که بابت سلول به سلول داشته هایت ذکر شکرگزاری از لبانت جاریست و تمام وجودت ابریز از آرامش می شود و احساس عالی و مگر یادت می رود هر چه جلوتر می روی سبکبال تر می شوی ،پاک تر ،شکرگزارتر ….
من جور دیگر نگاه کردم چون درک کردم همه چیز انرژیست و آموختم ،جوری که من به اطرافیانم،تصمیماتم، گذشته ام و…..نگاه می کنم در کیفیت آنها اثر می گذارد و فهمیدم که باورهای من نقش بسزایی در خلق لحظه های زندگیم دارند بنابراین از لحظه ای که تصمیم گرفتم طور دیگر نگاه کنم،بیاندیشم و باور کنم از همان لحظه زندگیه جدیدمن آغاز شد،
چراها رفت کنار و من تمام تمرکزم معطوف شد به اینکه از الان که آگاه شده ام و به قولی می دانم دنیا دست کیست پس می توانم دست در دستانش برای خود دنیای زیبایی بسازم در کنار این آگاهی های ناب و هرروز بودن هایم و ذهنم را بازوپاک نگه داشتن بدون هیچ گونه پیش داوری و آماده دریافت و هدایت ها قرار دادن چون امروز می دانم که قدرت ذهن رو نباید دست کم گرفت ،
ذهن من چه باورهایی داره آیا من درگیر قوانین اجتماعی هستم و مثل عموم مردم پای قراردارد های جامعه رو امضاء کرده ام یا نه ،من منحصر به فرد هستم و من تحت حمایت بی بدیل خداوندم و فارغ از شرایط بیرون،
من همیشه راهی پیدا می کنم که خودم رو و زندگیم رو به اون جایی که باید برسونم و خداوند حامی من است و من نگران هیچ چیز نیستم.
و همانطور که از استاد آموختم و در ذهنم تداعی می کنم اینکه میزان باور من و عمل به قوانین خداوند روی نتایج زندگی من تاثیر می گذارد و هرچقدر من بر افکارم مسلط باشم ، زندگیم هم در همه ابعاد تغییر می کند .
جامعه به من میگه بعد از طلاق خیلی آسیب می خوری بایدبسوزی و بسازی اما من نمی پذیرم و باور نمی کنم و من به این باور دارم که خداوند همه جوره مراقب من است و از طُرق مختلف من رو حمایت می کند و این تجربه زیبای امروز زندگیه من است، رابطه ای که با عزیز دلم دارم و هرروز عالی تر چون من هرلحظه با خدا گفتگو دارم ، برایش می نویسم ،با هم از هر دَری صحبت می کنیم من تمام خودم را سعی کرده ام به خدا بسپارم و این واقعیت زندگیه من شده است ،آنقدر هرروز نوشتم و خواستم و تمرین کردم که خدایا تنها از تو یاری می جویم و تنها تو را می پرستم که شده جزئی از وجودم و اکثراً زمزمه می کنم و هرروز در دفتر ستاره قطبی ام می نویسم و چه گفتگوهای عاشقانه ای و اوست عشق واقعی که تمام وجودم را لبریز از عشقش می کند و تاثیرش در عشق به عزیزدلم،به گلها،گیاهان ،آسمان، طلوع و غروب و در کل به همه طبیعت ،خود را نشانمی دهد .
و وقتی تمام تمرکزت می رود روی رشد و شکوفایی خودت دیگر با اراده ای که پیدا می کنی قدرتِ از دست رفته خودت را پس می گیری ، بنابراین عادت های بیخودم را کنار می گذارم و کم کم عادت های جدید رو جایگزین می کنم مثل اهمیت دادن به سلامتی و ورزش کردن و پیاده روی
غیبت ،کنترل وقضاوت نکردن و….
و چقدر وجودت پاکسازی زیبایی را تجربه می کند و دیگر مقاومتی نداری ،فقط به قدرت خداوند ،به اصل وجودت وصل هستی چون کل برنامه ریزی های ذهنی که جلوی این انرژی رو گرفته بودند با برنامه های دیگه جایگزین می شوند و دیگر من اجازه نمی دهم آت و آشغال وارد ذهنم شوند چون
بدن من و سیستم انرژی من طراحی شده اند برای شکوفایی چون طبیعت در حال شکوفایی ست…
از صبح که بیدار می شوم عادت کرده ام اول سلام به خداوند و بعد شکرگزاری و مراقبه و خواندن با عشق معنی سوره حمد،رفتن در حیاط و سلامی به خورشید زیبا و .گلها و درختان و بوسیدن شان و نَفَس هایی که در هر دم و بازدم لبریز است از شکرگزاری ….
چون خیلی مهم است از لحظه ای که چشمانم باز می شود چه نیّتی دارم ،چه گفتگوهای ذهنی دارم ،چون که می توانم با ورودی ها جلوی شکوفایی خود را بگیرم چرا منِ انسان باید در لحظه نباشم ،عادت های مخرب گذشته ام رو تکرار
کنم ؟؟؟!!!
من هرلحظه باید همسو بشوم با جریان الهی و بشود قانون زندگیم یک قانونی که از درونم نشأت می گیرد و کم کم عادت کنم که عادت های خوب رو در درونم ایجاد کنم و بابد همیشه قدرت اراده ای را که خداوند به من عطا کرده را بیدار نگه دارم و حواسم جمع باشد ،
چون باور کردم از لحظه ای که تغییراتم در جهت درست قرار می گیرند با افکارو باورهای درست ، مسیر زندگیم هم لذّت بخش می شود و میزان عشق و انرژی که بعد از این تغییرات وارد زندگیم می شوند بی نهایته…..
خداروبی نهایت شاکروسپاسگزارم بابت بودنم در این مسیر زیبا و توحیدی وادامه دادن باشوروشوق و عشق و اشتیاق و هدایت ها،حمایت ها و راهنمایی هایش از طریق شنیدن و عمل کردن به چنین صحبتهای گهرباری و پیاده کردنشان در وجودم و زندگیم که خود را لبریز از خوشبختی ببینم و در سایه سار امن قدرت بی انتهای خداوند، تسلیم خواست و اراده اش باشم .
زندگی برایم فقط و فقط لذّت بردن از لحظه های نابی ست که هر روز خداوند به من هدیه می دهد و من منتظر هیچ اتفاقی نیستم برای اینکه من عاشق خودم هستم و با خود واقعی ام مهربان هستم و من خدایی دارم نزدیک تر از رگ گردن به من ….
در پناه خداوندمهربانم هرنفس شاد، سلامت وعالی باشید و بدرخشید، عاشقتونم.
خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت
متشکرم متشکرم متشکرم