درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 4 - صفحه 5 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2025/03/abasmanesh-10.webp
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2025-03-28 23:22:232025-04-30 07:29:21درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 4شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خدایی که مرا انسان آفرید ،سلام بر استاد عباسمنش عزیز،
لحظاتی از غوغای دنیای روزانه فاصله بگیر و #شخصیت و #من را که:
از بیرون میآید فراموش کن
ذهن را از تمام چیزهایی که آن را کاملاً مشغول میدارد خالی کن
هرچه که به ذهنت میرسد، خوب بدان که:
تو آن نیستی و آن را به دور بینداز
همه چیز را بینداز؛ نامت، کشورت، خانوادهات، حساب بانکیات، مدارک تحصیلیات…
همهی چیزهای بیرونی را بینداز…
بگذار تمام اینها از حافظهات برود
و همچون برگ سپید کاغذ باش.
همین راه، راهی به سوی تنها بودن درونی ما است
از این راه است که سلوک واقعی نهایتاً رخ خواهد داد.
وقتی که ذهنت تمام چسبندگیها را رها کرد. و تمام موانع را شکست، تنها آن وقت است که آنچه در تو باقی میماند،
وجود واقعی توست.
آن سکوت، آن زیبایی و آن حقیقت که تو را در برمیگیرد، به تو قدرت میبخشد تا همزمان در دو سطح زندگی کنی؛
آنگاه در دنیا هستی،
با این حال از دنیا نیستی.
همانند گل نیلوفر آبی در آب هستی،
با این حال آب تو را لمس نمیکند.
زمانی که تصمیم به چیزی می گیری ،
بی درنگ آن چیز شروع به رخ دادن می کند ؛
زیرا قدرت درونی انسان بی نهایت است.
برخلاف آنچه که در ظاهر به نظر می رسد، ما محدود نیستیم.
عمیق ترین سرچشمه وجودت نامحدود است، بی نهایت است.
بنابراین زمانی که شروع به این فکر می کنی که الهی هستی، الهی شدن در تو رخ می دهد ؛
به چیز دیگری نیاز نیست.
فقط باید برای خودت این فضای فکری را ایجاد کنی.
بنابراین فضای تو این خواهد بود :
بیشتر و بیشتر عشق بورز و خودت را همچون معبد عشق تصور کن ، و خواهی دید که خدای عشق درست درون وجودت نشسته است.
بسمالله الرحمن الرحیم
سلام استاد جان
اشکمو درآوردی
درمورد اون دوستمون صحبت کردی که کلی زجر کشیده و میگفت وقتشه که خدا بذاره نفس بکشم
وبعد اعتماد کرده اومده دوره هارو خریده و زندگی مالیش متحول شده
هرچی خاسته خریده
با کار کمتر درآمد خیلی بالاتر رو تجربه میکنه
خیلی خیلی برام نشانه عالی بود
خدایا چقد نشانه ها داره زیاد میشه از هر سمت نشانه میات ک دوره ثروت رو امسال بخرم
و احساسی داره بهم میگه امسال شرایط مالی من خیلی تغییر میکنه
و اتفاقا قبل اینکه این فایل رو گوش کنم داشتیم دراین مورد حرف میزدیم منو همسرم
ما هزینه هارو کم کردیم
هربار پس انداز کردیم
از خیلی چیزها زدیم ک شوهرم همش میگه باید از خیلی چیزها بزنم تا ب اهدافم برسم
ک اینم باور مخرب هست
تمام راه هارو رفتیم
کسب وکار خودمون رو زدیم وبرای کسی کار نمیکنیم
ب شوهرم گفتم تورو نمیدونم
اما من امسال شرایط مالیمو تغییر میدم حتما
یادم اومد شما توی فایل چگونه درامدم رو سه برابر کنم گفتین ک مثل ما تمام راه هارو رفتید بعد ب این نتیجه رسیدین تا باورهات باورهاتون تغییر نکنه هیچ اتفاقی نمیفته و هرسال میگفتید سال بعد شرایطم خوب میشه
منم هرسال میگم سال بعد مسافرت میرم سال بعد تولد عالی واسه خودم و بچه هام میگیرم
سال دیگه هدیه خوب روز مادر میگیرم واسه مادرم
سال دیگه طلا میخرم
و هرسال اتفاق نیفتاده درحدی بوده ک فقط خرج ومخارجم بوده
و دیگه ب این نتیجه رسیدم تا باورامو تغییر ندم در بحث ثروت
آب در هاون کوبیدن هست و هرسال همین آش وهمین کاسه
اینجا از خدا میخام منو درمدار شنیدن این دوره قرار بده
ودارم رو باورای مالی کار میکنم ک درفرکانس دوره ثروت قرار بگیرم
سپاسگذارم استاد جان
شما باورای عالی درمورد خدای هدایتگر خدای بخشنده درذهن ما ساختی ومن هرروز ب عشق همین هدایت شدن میام تو سایت و میشنوم اون چیزایی ک باید بشنوم و مدارم هر ی مدت بالا میره
درود بر استاد و خانم شایسته عزیز و همه دوستان فوق العاده ام
درمورد این موضوع ذهنیت افراد نسبت به موضوعات چندتا مثال دارم
چندتاش رو از تجربیاتی که از اطرافیان دیدم میگم
زن داداشم همیشه میگه از مرغ محلی و دنبه و روغن زیتون و این چیزایی که میگن بوی خاصی داره خوشش نمیاد و درحدی ذهنیتش نسبت به این چندتا چیز بد شده که اصلا میگفت حتی فکر کردن بهش که بخورم هم نمیکنم، خلاصه یکروز خونه ما بودن و خواهرم مرغ محلی درست میکنه اونم با چی؟؟ هم با روغن زیتون و هم با دنبه، میارن سر سفره و خلاصه اینم حسابی میخوره
و بعدا که بهش میگن میگه اتفاقا خیلیم خوشمزه بود، ولی چون ذهنیتش از تنفر از این غذاها مال خیلی وقت بوده دوباره بدش میاد و نمیخوره
یا مثلا دامادمون با اینکه آدم فوق العاده ای هست ولی یادمه بعضی وقتا که خونه ما هستن و غذا درست میکنیم چندبار دیدم اگر خیلی خوشمزه باشه اول میپرسه کی درست کرده و اگه بگیم خواهرم درست کرده چیزی نمیگه ولی اگه بگیم فلانی میگه چقدر خوشمزه شده، حالا نمیدونم از سر لجبازی بوده یا یکبار غذای خواهرم شور شده یا هرچی، ولی این ذهنیت در اون شکل گرفته که بعد از اون بار دیگه خواهرم غذای خوشمزه درست نمیکنه با اینکه هرباری که غذای خوشمزه خونه ما میخورد و تعریف میکرد دستپخت خواهرم بود
یا درمورد کل زندگی خودمون همین ذهنیت حالا یا مثبت یا خلافش بوده که تو زندگیمون تجربه جالبی میداده یا ناجالب، مثلا من یادمه سال 1385 تصادف کرده بودم و فک کنم سال 1387 اینا بود بخاطر دیه رفتم زندان، چون خیلی سنم کم بود و 17و18سالم یه قسمت بود میگفتن بند نوجوان،
یه تعداد 10و20 نفری اونجا بودیم و روزی 3بار یه حاج آقا آخوندی بود میومد هم برای نماز جماعت و برای کلی صحبت کردن و از اینحرفای مذهبی
من اصلا آدم مذهبی نبودم ولی توی اون موقعیت که این بنده خدا میمومد صحبت میکرد و هی میگفت که شما باید برای رهایی از اینجا پناه ببرید به درگاه مثلا فلان امام که اون پیش خدا صحبت کنه و کارتون حل بشه، یادمه توی اون چندتا موردی که من به اجبار توی این مباحث رفته بودم خیلی خیلی بیشتر از پیامبرا حرف از اماما بود، یعنی انگاری پیامبری نبود و کلا اماما وجود داشتن، یادمه سرباز سپاه بودم وقتی اسم محمد پیامبر میمومد یه دونه صلوات میفرستادن ولی وقتی اسم فلان امام میمومد سه تا صلوات میفرستادن، یعنی خداروشکر که من توی این گودال عمیق جهالت هیچوقت بصورت عمقی وارد نشدم، خداروشکر
خب بریم سر اون موضوعمون، اون حاج آقای عزیز که میگفت به فلان امام بگید به خدا بگه و چون من نوعی هم توی شرایط سختی بودم و خب بار اولی بود که پام به این مسائل و زندان و دادگاه باز میشد دنبال هرراهی بودم که نجات پیدا کنم از اونجا، خلاصه یواش یواش چون روزی حداقل 3بار بصورت چندساعت توی گوش ما خونده میشد از اینکه باید از فلانی بخاین شفاعتتون کنه، آروم آروم منم توی اون شرایط سخت باورم شد و هرروز، روزی یدونه امام رو واسطه میکردم، ولی بعد از مدتی دقیقا یادمه بعد از فک کنم 2و3 هفته ای بود که خدا خودش کمک کرد و هدایتم کرد و اون وقتا اصلا نمیدونستم هدایت چیه و فقط یچیزی رو قبول داشتم، گفتم خدایا من فقط خودتو میشناسم این رابط های من هیچ کاری نکردن خودت واسم کاری کن، و بخدا قسم یادمه فک کنم یه هفته بعدش عروسی خواهرم بود به من گفتن بیا برو بهت مدخصی بیست روزه دادیم بری، بعد هنوز اون 20روز تموم نشده بازم بهم گفتن یه 20روز دیگه مرخصی رو تمدیدش کردیم، بخدا اگه من حتی درخواست مرخصی بنویسم، خودشون از رییس زندان و دادستان نامه میزد و تمدید میکرد
یادمه این 40 روز تموم نشده بود یه دادگاه واسم تشکیل دادن و گفتن ما بخاطر اینکه سنت پایینه از صندوق دیه تقاضای پرداخت کردیم و بطور خیلی عجیب و معجزه آسایی توی این یکماهه جلسه تشکیل دادن و جواب مثبت هم دادن، چون بعضیا بودن شاید چندسال طول میکشید کارشون ولی من کارم انجام شده بود، اونم چه تایمی؟؟ دقیقا ماه آخر سال که همه ادارات درگیر کارای پایان سال هستن و اغلب میگفتن که خیلی عجیبه که کار تو به این زودی جواب داده شده،
خلاصه من از وقتی که از خودِخودِخودش خاستم طوری کارمو انجام داد، براحتی به آسانی و به چنین سرعتی، که اگه من تسلیمش نمیشدم و اون حالت عجز و تواضع رو نسبت به خدای رحمانم پیدا نمیکردم به خودش قسم که من هنوز که هنوزه باید بعد از 16و17 سال توی زندان میبودم و یادمه از اون روز دیگه برای هیچ کاری نخاستم باور کنم که بین من و خدای خودم واسطی هست،
خدایا آدم چه چیزایی یادش میاد که جا داره تا ابد واسش شکرگزار باشم، استاد واقعا ازتون سپاسگزارم که توی گوش دادن به صحبت هاتون یچیزایی رو بیاد میارم که اشک از چشام میباره و چقد من این اشک شوق و این حس سپاسگزاری رو دوست دارم، اینکه من بیاد بیارم زمانهایی که فقط و فقط خداوند دستمو گرفته و منو نجات داده و بخاطرش اشک شوق بیاد و بابتش خدارو سپاس بگم این خودش یعنی مسیر درست سپاسگزاری،
بخدا قسم هرچقدر بیشتر روی خودم کار میکنم، قرآن میخونم با دوستان درمدار صحبت میکنیم درمورد قوانین، به این نتیجه میرسم که تنها وظیفه انسان توی این جهان مادی و توی ابدیت فقط و فقط سپاسگزاریه، درواقع اگه کسی بشینه و بیاد بیاره فقط طی یکسالی که گذشت، نمیخام بیشترم بگم، فقط همین سال 1403 که گذشت، خودِ مصطفی حسنی چقدر کار واسم انجام شد اونم چقد راحت و آسون و بخدا بعضیاش که اصلا من حتی فقط و فقط درخواست دادم و خودش انجام شد بدون حتی یک قدم فیزیکی از طرف من و فقط با باوری درست،
هرچی بیشتر میریم جلوتر به داستان حضرت مریم و حضرت زکریا بیشتر پی میبرم که واقعا وقتی توی مشیت خداوند باشی بقول حضرت مریم خداوند طبق مشیتش بهت رزق میده، رزق بی حساب، اگر توی مسیر درست باشی، یعنی اینا باید باشه، خدا نمیده تا وقتی من توی مسیر درست نباشم، امکان نداره بده چون خدا فقط مثل اون دستگاه تبدیل فرکانسیه، مثل اون دستگاه آبمیوه گیریه که من باید بهش سیب تحویل بدم تا اون بهم آب سیب تحویل بده، من تا وقتی که همینطوری بشینم پای دستگاه آبمیوه گیری و تا ابد هم التماس و زاری کنم به هیچ عنوان حتی یک قطره آب میوه از دستگاه بیرون نمیاد، حتی یک قطره،
البته آیه 186 سوره بقره که دیگه کافیه واسه هرکسی که درکش کنه اون آیه رو، البته کل اون آیه رو، چون توی اون آیه هم گفته که آقا من اجابت میکنم، من اون آبمیوه رو بهت میدم بدون شک، بدون تردید، ولی قسمت دومش میگه آقا تو هم باید ایمان بیاری و منو اجابت کنی، تو هم باید به من میوه بدی اگه آبمیوه میخای، چقدر این کتاب منطقیه، چقدر این جهان و این قوانین و چقدر این خدا منطقیه، چقدر آسونه واقعا چقدر آسونه،
و این یک حقیقت است که حالا ما میپذیریم یا نمیپذیریم یعنی من همیشه این موضوع رو دوست دارم و عاشق اینم که بفهمم که آقا خدا همینطوری بهت چیزی نمیده. قبلا میگفتما ولی الان میگم اصلا اگه با یه خدایی طرف بودیم که مثل انسان دلش میسوخت و وقتی التماس میکردی میداد بهت اصلا حال نمیده، باید یک بده بستونی درکار باشه، یک بده بستون کاملا منطقی،
از من انسان باور و ایمان و اعتماد و سپاسگزاریه و خودشناسی و تمام اون کلماتی که همش یچیزی میشه و دریک کلمه خلاصه میشه بنام توحید،
و از طرف خداوند بقیه کار، بقیه کارها یعنی انجام تمام کارها بصورت تکاملی و خیلی خیلی خیلی راحت و آسون، چرا آسون؟؟ چون انجام کارا با خداست و این انرژی بزرگ و کوچیک و سخت و آسون نمیشناسه، همه کارا واسش یجوره و همه چیز واسش بسیار بسیار آسونه (انا اقول له کن فیکون)
پس وقتی من میدونم این موضوع رو خب من بقول استاد توی دوره احساس لیاقت و روانشناسی ثروت و تمام دوره هاشون که میگن
من درسطح ذهنی و باوری و درونی روی خودم کار میکنم و جهان شرایط بیرونی رو برطبق شرایط درونی من تغییر میده
این جمله احساس لیاقته،
توی روانشناسی ثروت میگن
ما وظیفه دارین روی باور هامون کار کنیم و جهان شرایط و افراد و موقیت ها رو وارد مدار ما میکنه
و توی همه دوره ها استاد میگن اینا رو، درواقع میخام بگم اصل یچیزه فقط توی هردوره با کلمات و جملات مختلف گفته میشه تا تکرار بشه و جهان و قوانین چیزی نیست جز تکرار و تکرار اصل
دوسه تا مثال زدم از ذهنیت ولی بقیه کامنت دلی بود، خاستم واسه خودم یه سری اصل و قوانین تکرار بشه ولی خب حسم گفت و منم نوشتم، به امید اینکه بتونم ازش استفاده کنم
حالی عالی، آرامشی عالی، و در مسیر درست باشیم
سلام و درود به همگی
خداراشکر که بهم فرصت نوشتن داد
استاد من با گوش کردن بیشترین فایل های شما
با شروع دوره هم جهت با جریان خداوند و هم جهت شدن با خداوند. .این باور رو در خودم پیدا کردم که برای رسیدن به خواسته ها باید زحمت کشید باید حتما کارهای فیزیکی انجام داد تا بشود نتیجه ثمر بخشی را داشته باشم
ولی اینو بگم خیلی خیلی طی این دو سه سالی که با شما همراه بودم خیلی خوب تونستم این باور رو کم کنم و کلی نتیجه بگیرم
ولی هنوز تح تح ذهنم این باور تلاش فیزیکی وجود دارد
درسته باید هنوز روی ذهن خودم کار کنم تا بشود این باور مخرب را از ذهنم بردارم و بیشتر هم جهت بکنم خودم را با خداوند
و وقتی به ریشه این مسئله نگاه میکنم
من از زمان کودکی چون پدرم همیشه کارگری میکرده اینو از دید کودکانه تا بزرگی دیدم که برای رسیدن به یک هدف حتی کوچک باید تلاش فیزیکی میکردیم
و برداشتن این باور نیاز به تکامل داره که من تغریبا سه سال از تکامل را طی کردم و خودم از کارگری رسیدم به شرکت داربستی که برای خودم دارم
و خوب درآمدهایی را هم کسب کردم ولی هر چه این باور فراوانی و تلاش ذهنی را برای خودم بیشتر کنم بیشتر میتونم همجهت بشوم با خداوند. و نتیجه ها رو تغییر بنیادین بدهم
و این مسیر توحیدی را با استاد و بچه های هم دوره در جریان هم جهت با خداوند. بهتر دارم درک میکنم و باور میسازم
استاد ممنون از این همه آگاهی و حس خوبی که بهم دادین
بنام خداوند بخشنده مهربان
سلام به استاد عباسمنش عزیزم و همه دوستان خوبم در این سایت بهشتی .
بی نهایت از شما سپاسگزارم بابت این 4 فایل عالی در مورد باورها ، من هر روز این فایل ها رو کنار دوره هم جهت با جریان خداوند گوش میدم و بهشون فکر میکنم و سعی میکنم آگاهانه در زندگیم بهشون عمل کنم .
استاد مثال های زیادی میشه زد از باورهای نادرستی که ما پذیرفتیم و دارم باهاشون شرایط رو برای خودمون خلق میکنیم.
مثلا ما خانم ها باور کردیم که وقتی پریود میشیم اعصابمون بهم می ریزه و زود عصبی میشیم ، یا باید یکسری نکات رو مثل حمام نرفتن یا ورزش نکردن رو تا چند روز رعایت کنیم چون باعث بیماری های زنانه میشه و چون باور کردیم برای اکثرا هم رخ میده در صورتی که اصلاااا اینطور نیست و من از وقتی که با سایت و این مباحث آشنا شدم باورم رو تغییر دادم و هیچوقت در زمان پریودم عصبی نمیشم ،راحت هر روز دوش میگیریم و راحت ورزش میکنم در صورتی که قبلا چون باور کرده بودم که اینا خوب نیست عصبی میشم
این باور باعث شده بود زود از کوره در برم گریه کنم و اگر دوش میگرفتم یا ورزش میکردم طبق همون باور حالم بد میشد و بسیاااااری از خانم ها در واقع میشه گفت 80 درصد خانم ها اینو باور کردن و براشون اتفاق میفته ، در صورتی که این فقط یه باور اشتباست که رایج شده بین بیشتر خانم ها و دخترها
همسر من مغازه آبمیوه بستنی فروشی داره و جدایی از کارتخوان ها یکسری از مشتری ها پول نقد میدن ، گاهی که من به مغازه میرم پول های نقد رو میده میارم خونه و گاهی اگه خودش در طول روز بیاد خونه پول های نقد میاره خونه ( چون مبلغ بالاست) همسرم بارها و بارها بهم گفته (طی چندین سال) که وقتی پول نقدها در روز میارم خونه یا تحول تو میدم دیگه تا شب پول نقد زیادی بدست نمیارم و مبلغ نقدی ها کم میشه !!
و اینو باور کرده و براش اتفاق میفته و الان متوجه شده که این از باور خودش میاد نه چیز دیگه.
خاله بزرگ من حدودا 80 سال سن داره و کاملا سالم و سلامت هست با این باور که دکتر تو تی وی گفته اگر روزی یک حبه سیر تازه رو مثل قرص با آب بخورید همیشه سالم سلامت می مونید ، و خاله جانم با این باور 20 ساله که هر روز، روزی یک حبه سیر با آب میخوره و سلامت مونده.
خودم همیشه از بچگی باور داشتم که اگر جایی از بدنم زخم بشه خیلی راحت و زود خوب میشه و حتی وقتی برای بدنیا اومدن دخترم سزارین کردم از همون روز اول خیلی راحت خودم کارهای شخصیم انجام دادم و از روز دوم دیگه کاملا سر پا بودم و حتی آشپزی می کردم ( با این باور که من خوش زخمم و زود خوب میشم ،
ولی برعکس من خواهرم باور داره که بد زخم هست و اگر دستش یه خراش کوچیک برداره هفته ها درگیرش هست.
بچه های من به ندرت مریض میشن ، مثلا شاید سالی یکبار سرما بخورن و چون من بهشون یه قاشق شربت سرما خوردگی میدم و خوب میشن باور کرده بودن که با اون یک قاشق حالشون خوب میشه( البته خودمم اینو باور کرده بودم )
سری آخر ( چند ماه پیش) پسرم سرما خورد و من بجای شربت بهش یک قاشق آب ولرم دادم خورد و بهش چیزی نگفتم ، صبح که از خواب بیدار شد کاملا خوب شده بود و به همسرم میگفت دیشب شربت خوردم و الان خوبه خوب شدم .
مادرم سال هاست باور کرده که زانوهاش سابیده شدن و اصلا نمیتونه از پله بالا پایین کنه و باور کرده بود که دیگه خوب نمیشه ! بردیمش دکتر و دکتر براش آمپول تو زانوش تزریق کرد، من با هماهنگی خواهرم کلی با مادرم صحبت کردیم که این آمپول خارجیه و دکتر گفته خیلی گرونه و معجزه میکنه و من چند روز بعدش به دروغ بهش گفتم مادر دوستم از همین آمپول تزریق کرده و الان کاملا خوب شده راحت میتونه بیرون بره از پله بالا پایین کنه و مادرم اینو باور کرد و چند روز پیش از خواهرم شنیدم که مادرم راحت خودش از پله ها پایین میره، میره بیرون خرید میکنه و کلی بهتر شده
از بچگی شنیده بودم که مادرم وقتی منو باردار بوده قرص اعصاب استفاده کرده و روی من تاثیر گذاشته و برای همین من همیشه زود عصبانی میشدم و اعصابم بهم می ریخت ! در واقع باور کرده بودم ! وقتی ازدواج کردم مادرم همیشه بهم میگفت تو همه چیزت مثل منه( چهره ، اندام ..)
خدا کنه مثل من بیماری اعصاب نگیری و این باور باعث شد من چند سال پیش قرص اعصاب استفاده کنم و مادرم میگفت دیدی گفتم مثل خودمی .
با هدایت های خداوند و وارد شدن به سایت ، گوش دادن فایل های هدیه اونم بارها و بارها به مدت یکسال و دوره 12 قدم من تونستم تغییرات خوبی داشته باشم و باورم رو تغییر بدم و الان خییییلی کم پیش میاد عصبانی بشم و اطرافیانم بهم میگن باورمون نمیشه آنقدر تغییر کرده باشی ! چیکار کردی !
من باورم به این موضوع تغییر دادم و روی خودم کار کردم ، باور کردم که کسی نمیتونه روی من تاثیر بذاره مگه من اجازه بدم
باور کردم که در دل هر مسئله راه حلش هست و خدا هدایتم میکنه و نباید حرص بخورم یا عصبانی بشم و الان در 90 درصد مواقع من آرومم و دیگه کسی یا چیزی نمیتونه عصبیم کنه ، چرا ؟ چون باورم رو تغییر دادم و روی خودم کار کردم .
یکسری باورها آنقدر در ما عمیق هستند که باید خیلی زیاد روی خودمون کار کنیم تا بتونیم تغییرش بدیم ولی واقعا ارزشش رو داره .
پس همه چیز برمیگرده به باور ما، و چقدر ما از بچگی با باورهای مختلف چه خوب و چه بد بزرگ شدیم . و الان خبر خوب برای من به شخصه این هست که با این آگاهی ها میتونم باورهای اشتباهم رو تغییر بدم و از همه جهت رشد داشته باشم .
استاد در همین مدت کوتاهی که این فایل های ارزشمند روی سایت قرار داده شدن من سعی کردم مدام گوششون بدم نت برداری کنم و در زندگیم ازشون استفاده کنم و بنظرم چقدر مکمل خوبی هستند برای دوره بی نظیر هم جهت با جریان خداوند .
بی نهایت ازتون سپاسگزارم
و خدا رو شاکرم بابت قرار دادنم در این مسیر زیبا و سرشار از آگاهی و ارزشمند.
خدا نگهدار همه مون باشه .
سلام به استاد دانا و گرانبهای خودم
سلام به خانم شایسته عزیز دل همه
و سلام به تمام دوستان ارزشمندم در سایت و این کلاس توحیدی در تمام ابعاد زندگی
وقتی فایل توت فرنگی نوزده دلاری تو پیج اینستای استاد بارگزاری شد ، ناخواسته یه حسی بهم گفت اینو بفرست برای یکی از دوستام که تقریبا تو این فضا هم هست .
فایل رو براش فوروارد کردم و بعد وارد سایت شد و سلسله فایل های توت فرنگی رو نگاه کرد و یه تجربه مشابه از بازی ذهن رو برام نوشت و من گفتم از طرف این دوستم اینجا تو سایت کامنت بذارم تا همههه این اتفاق رو بخونن و ایمان و باورشون قوی بشه .
به نقل از دوست عزیزم :
“”” این قضیه توت فرنگی رو من تو زندگیم از سال 68 تا 90 ب چشم دیدم ک چطوری تاثیر داره .
پدربزرگ من سال 68با سردرد های عجیب و طولانی و ممتد رف پیش دکتر خلعتبری
ما اون زمان تهران زندگی میکردیم
از شمال اومدن خونه ما تهران
با پدرم رفتن بیمارستان آرات پیش دکتر خلعتبری متخصص مغز و اعصاب
یسری آزمایشات و ام آر ای و اینا متوجه شدن پدربزرگم تومور تو جمجش داره
قرار بر این شد ک نمونه برداری کنن تا ببینن بدخیمه یا خوش خیم
پدربزرگ من هم خدابیامرز بشدت آدم جان ترس و مریضی ترسی بود
بعد نمونه برداری مشخص شد تومور ن تنها بد خیمه ،جایی از مغز رشد کرده ک قابل جراحی نیس
بخاطر ریسک بالا عمل،و اینکه احتمال فلج شدن و نابینا شدن بیمار وجود داشت
پدرم خدابیامرز ب دکتر گفت اگ مریض متوجه وضعیت بیماریش بشه ،از ترس ب یک هفته نمیرسه ،میمیره
دکتر گفت ب بیمار نگین ،اصلا هم پی درمان نباشین ک اذیت نشه،نهایت 1تا دوسال بیشتر از عمرش نمونده بزارین بی خبر از مشکلش عمر کنه تا این مدت کوتاه زمین گیر نشه
ی مخدر خاب آور ب پدربزرگم زدن
دو سه ساعت خابید
بعد ک بیدار شد
پدرم میگف دکتر اومد بالا سرش
گف ما از راه بینی جراحی کردیم لخته خون بود تو سرت درآوردیم
الان هم خوب خوب شدی آقای صفایی نگران چیزی نباش
چنتا قرص هم مینویسم هر وقت سر درد داشتی بخور
این قرصها خیلی قوی هستن درجا سردردت خوب میشه
این قرصها و فقط برا بیمارهایی مث شما میدم قرص معمولی نیس
حالا قرصش چی بود استامینوفن 500معمولی
پدرم میخرید میریخت تو ی جعبه دارو
هر وقت تومور باعث سردرد پدربزرگم میشد
پدرم ی دونه بهش میداد
تو باورت نمیشه سردرد تومور مغزی ک با مخدر آروم نمیشه با استامینوفن 500 خوب میشد
چون پدربزرگم باور داشت این قرص امریکاییه و مخصوص سردرد اینه دکتر براش داده
از این قضیه هم تو تمام سال عمر پدربزرگم فقط پدرم و مادرم و عمه بزرگم مطلع بودن
حالا ببین مریضی ک دکتر خلعتبری گف نهایت دوسال زنده بمونه
32سال عمر کرد
خود دکتر زودتر از پدربزرگم مُرد
این 3ماه اخر عمر ک پدربزرگم دوباره سردرد میشد
پدرم ی بار مدارک پزشکی مربوط ب اون سال رو برده بود پیش دکتر اصغری جراح مغز و اعصاب
بعد دکتر گف این عکسا برا چند سال قبله
پدرم گفت مربوط ب سال 68
دکتر گف خو این بیمار ک الان سالهاس مرده ،این عکسا چ ربطی ب بیمار الان داره
کپدرم گف این عکسا برا همین بیمار الانه اونا مدارک مربوط ب سال 68هس ک آوردم شما ببینی
دکتر هنگ کرده بود
میگف این ک هنوز زندس فقط معجزس
این الان باید سی سال از مرگش گذشته باشه ،چطوری زندس با چدارویی
استامینوفن 500 ک پدرم میداد ب پدربزرگم همون توت فرنگی 19دلاری یا معجزه زندگی پدربزرگم بود “””
اتفاق های زندگی ما چیزی جز افکار و ارتعاشات و فرکانس هایی نیست که ما میفرستیم .
استاد عزیزم ازت دنیا دنیا دنیا سپاسگزارم که این اگاهی ها رو بهمون اموزش میدی و زندگی رو با عمل به اموزه هاتون برامون راحت تر میکنید .
در پناه پروردگار همیشه مهربان باشیم
بنام رب جمیل و خدای آسانی ها
سلام آسیه جانم دوست عزیزم
خییلی ازت ممنونم بخاطر کامنت زیبایی ک از دوست ارزشمندت برامون نوشتی
چقد منو تحت تاثیر قرار داد
الله اکبر از قدرتی ک خداوند در وجود ما قرار داده
عجب قدرتی داره ذهن ما
واقعا فوق العاده اس هرچی رو ک ذهن بتونه باور کنه و بپذیره 100٪ اتفاق میفته
چقد ایمان من قوی تر شد ب ساختن باورها ک چقد میتونه زندگی مون رو متحول کنه
فردی ک ی تومور داره تو سرش و خودشم خبر نداره ب گفته ی دکترش 2 سال از عمرش باقی نمونده
با خوردن قرص سرماخوردگی در جلد داروی خارجی
32سال ب زندگیش ادامه میده
الهی صدهزار بارشکرت بخاطر این آکاهی ها
سپاسگزارم ازشما دوست خوبم
سلام.
مثالی از پیش فرض های ذهنیم متوجه شدم دیشب.
یعنی یهو برام اشکار شد.
بارها این 4 تا فایل رو گوش دادم ولی چیزی به ذهنم نمیرسید در مورد پیش فرض هام.
وقتی کامنتی میخونم، یا ویدیوی میبینم، یا ویسی میشنوم، ممکنه اولش خودم نظری نداشته باشم.
و فقط کافیه ببینم چند نفر از آشناهام اون پیام رو لایک کردن، بلافاصله تو ذهنم این عبارت میاد:
فلانی و فلانی لایک کردن.
پس لابد خوبه دیگه.
منم بعدش لایک میکنم.
چند روز پیش این تله برام اشکار شد.
از خودم اگاهانه پرسیدم واقعا اینو دوست داری، یا چون فلانی لایک کرده، تو هم لایک میکنی؟
گفتم نه.
من برام جذابیت خاصی نداره که بخوام لایک کنم.
و لایک نکردم.
همینجا هم این تله وجود داره.
گاهی کامنتهای پر امتیاز سایت رو که برتر شدن، میخونم و به واسطه ی اینکه این همه امتیاز گرفته، منم لاجرم لایک میزنم.
ذهنم میگه خوبه دیگه، وقتی این همه امتیاز گرفته شک نکن که خوبه.
خودم دستم به لایک نرفته، پیش فرض ذهنیم گاهی لایک میزنه.
فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ
الهی شکرت
به نام خداوند وهابّم⭐
سلام خدمت استاد عزیزم
و همه بچههای سایت الهی
من تمام جلسات توت فرنگی 19 دلاری رو گوش دادم
و تا این حد دیگه فک نمیکردم که ذهنیت ما و باورهایمان قدرتمند هستند
تا اینکه دیشب تصمیم گرفتم که تستش کنم
مادر من حدود 70 سال سن داره
و چندین ماهه که خواب نداره
و همیشه از بیخوابیش گله و شکایت میکرد
بعضی شبا که قرص میخورد خیلی خوابش میبرد
و دیگه اینکه خیلی خیلی مذهبیه
و به قرآن و دعاها و امامان خیلی محکم اعتقاد داره
دیشب دقیقاً قبل خوابش یک لیوان کوچک رو پر آب کردم و گفتم الهی به امید تو بریم ببینم چی میشه
رفتم گفتم مادر ، از قرآن سوره ی که مخصوص خواب هستش رو پیدا کردم و خواندم و این آب را باهاش دم کردم
اینو بنوش
سریع بلند شد خخخخخ
گفت دعا فوت کردی داخل این
گفتم آره
و با نام خدا نوشید و خوابید
سحری که ما بیدار شده بودیم و غذا میخوردیم
یک مقدار سروصدا شد و بیدار شد
و اعصابش خورد شده بود که اینقدر حرف میزنیم نمیزارین بخوابم
یعنی قشنگ خوابش برده بود تا اون موقع
بعد سحری هم تا صبح که بعدش بلند میشه میره پیاده روی قشنگ خوابش برده بود
و امروز خیلی پر انرژی بود
و منو دعا میکرد
خدایا شکرت
الان خیلی بیشتر باور کردم که همه چی باوره
و باید قویتر ادامه بدم
الهی صد هزار مرتبه شکرت️
استاد عزیزم ازتون ممنونم با تمام وجود
به نام خداوندمهربان.سلام
سلام به استادعزیزم که خیلی خوشحالم کردی وکامنت منو خوندین این یکی از خواسته های من بود که تجسم میکردم روزی تو یکی از فایلها تون اسم منو میبری وتجسم به واقعیت تبدیل شد.
استاد دیروز ساعت دیواری باتریش تموم شده بود واوردم پایین که باتری عوض کنم پسرم اونگشو خراب کرد گذاشتم کنار که همسرم درست کنه از دیروز ناخودآگاه هی همون جایی که ساعت روی دیواربود نگاه میکنم یعنی چقدر یک مسیر عصبی قوی دروجود من تشکیل شده که بدون صدم ثانیه ای تفکرنگاهم میره روی دیوار.
داشتم باخودم فکرمیکردم ببین استاد هم همینو از ما میخواد اینقدر تکرارکنیم اینقدر استمرارداشته باشیم مسیر عصبی جدید مثبت تشکیل بدیم که ناخودآگاه بدون ذره ای تقلا مثبت اندیش باشیم زیبانگرباشیم خصوصیات مثبت آدمها رو ببینیم ووقتی مثل خوداستاد به این مرحله برسیم دیگه همیشه آسان میشیم برای آسانی ها.
چه باوری نسبت به خدا داریم همون رو تجربه میکنیم اگه باور داریم که همواره حامی ماست وما را هدایت میکنه همواره مارا هدایت میکند.
اگه باور داری که خدا دوستت نداره همون رو تجربه میکنی چون خدا را اون جوری تو ذهنت ساختی.
وقتی نگاهمون این باشدکه خداوند از من بیشتر میخواهد که ثروتمندترشوم سلامتترباشم هوای منو داره وچون همون خدا داره کل کیهان را مدیریت میکنه اصلا از هیچ چیزی نمیترسید از شروع شغل جدید نمیترسید از رفتن در موقعیت جدید نمیترسید میگی خدا بامنه هدایتم میکند من از خدا درخواست میکنم وخداوند هدایت میکند وخداوند بیشتر از من لذت میبرد که من پیشرفت کنم این اتفاق برای من می افتد.
استاد این الهامی که بهش شد روباورکرد ومیلیاردها بار تکرارکرد که این قدر بهت میدهم که نتوانی بشماری و عده خدا حتمی هست خلف وعده نمیکند من باید سمت خودم رو درست انجام بدهم خداهم سمت خودش رو خوب انجام میدهد
خداوند به همه وعده ی فزونی وفراوانی ومغفرت میدهد.خداوند فقط به استاد میگفت ادامه بده .
اون باوری که به خدا داریم داره اتفاقات را رقم میزند
چرا فکرمیکنی که باید زجر بکشیم تا خدا بهت بده خداوند نیاز ندارد که تو زجربکشی تا بهت بدهد.
این باورهای اشتباه را از کجا آوردیم که اینقدر محکم بهشون چسبیدیم اگر این باورها درست بودن که باید نتیجه ها خوب می بودند
حواسمون باشد که چی ها رو باور کردیم باور محدودکننده زندگی رو نابود میکنه وقدرتمندکننده نتایج عالی میاره
به نام خالق یکتا
به نام خالق انرژی
به نام خالق آسمان و زمین
به نام خالق این بارون زیبا که الان داره میاد و من دارم لذت میبرم ازش
خدایا ممنون که این جسمو بهم دادی تا این همه زیبایتو ببینم
خدایا سپاس گذارتم که منو داری هر لحظه هدایت میکنی به عشق و نعمت و زیبایی و ثروت و فراوانی سلامتی بیشتر
من فقط تعجب موندم خداوندا این من مارو دوست داری این همه عشق و نعمت خلق کردی برا ما!!! خداوندا
من فقط مبهوت عشق خداوندم که چ قدر مارو دوست داره واییی نمیدونم چه جوری حسمو اینجا توصیف کنم
از تک تک لحظاتت ممنونم
من تو این کره خاکی جز این لحظه صاحب هیچی نیستم حتی جسمم
اقای عباس منش استاد واقعی من خدا منو به برنامه های شما هدایت کردش تا بتونم بیشتر باهاش ارتباط داشته باشم
هر چقدر سپاس گذار خداوند باشم باز کم گفتم
ممنون بابت این باور که خداوندی که جسم منو بهم داده
وقتی من حرکت کنم به بی نهایت طریق افراد رو به برنامه های من هدایت میکنه
من دیروز با خودم گفتم خداوندا من این کار انلاینم که شروع کردم
با چه باوری و فرکانسی میتونم بیننده جذب کنم
که به ویدو شما هدایت شدم که به این باور زیبا رسیدم
خداوندا مرسی که منو هر لحظه داری هدایت میکنی فقط لازمه افسار ذهنمو دستم بگیرم
کنترل بدم دست خودت اون وقته که میفهمیم خداوند خیلییی بیشتر از چون چیزی که فکرشو میکنی میخواد تو شاد تر و ثروت مند و ترو خوشبخت تر بشی چون تو قسمتی از خودشی
استاد به زودی امریکا میبینمتون !