درسهایی از انیمیشن گربه چکمه پوش - صفحه 16 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/08/abasmanesh-1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-08-04 05:51:392023-08-04 05:53:32درسهایی از انیمیشن گربه چکمه پوششاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام الله
سلام استاد عزیزم ومریم جان مهربان وشایسته
اولین باره که باشنیدن داستان یک انیمیشن اشک می ریزم
من گربه چکمه پوشی هستم که تا امروز نه نه جان بلکه صدجان داده ولی هنوز نتوانسته نقشه زیبای زندگی اش را پیدا کند
گربه چکمه پوشی هستم که ترس ها او را فقط تماشاگر رویاها وارزوهایش کرده وجرات دست زدن به نقشه ارزوهایش را ندارد چه برسد به حرکت در مسیر این نقشه
من تاامروز وتا قبل دیدن این فایل فکر میکردم کمابیش در مسیر آگاهی ام ولی با شنیدن داستان متوجه شدم من کجا ومسیر اگاهی کجا
این داستان اگر ترسهای بزرگ من بگذارد چه پرشی میتواند برای من باشد
این داستان اگر ترس های من بگذارد چه درس های عظیمی دارد
این داستان اگر ترس ها ی من بگذارد چه هدایتهایی که در ان نهفته است
این داستان بی نظیر است اگر ترس هایم بگذارند
چقدر شخصیت سگ داستان برای من شاهکار بود
سگی که نگاه زیبایی داشت خوشبین بود وهمه چیز را ساده می پنداشت واین ساده انگاری شاید راه حتمی مقابله با ترس ها باشد..
سگ داستان را چقدر دوست داشتم وچقدر دوست داشتم در دورترین نقطه خیالم با او ملاقات کنم ورمز این خوشبینی را از او بپرسم
چه درس های عظیمی برای من داشت
1غرور وخودبزرگ بینی نقطه اغاز سقوط است
2نوع نگاهم به دنیا تعیین کننده ی راحتی یا سختی مسیر است
3قدرت ندادن به دیگران رمز شجاعت وغلبه بر ترس هاست
خدایا به شکرانه این هم لطفی که به من داری وآگاهی ها را هر روز در زمان ومکان درست به من هدیه میدهی سر تعظیم به درگاهت فرود می اورم
سلام سمیه جان.
خیلی ازت ممنونم برای کامنتِ قشنگت.
ممنونم برای جمع بندیِ مفید و کاربردی ات.
هر چی نکات مهم تاکید بشن، بازم آدم لازم داره بشنوه، بخونه.
مرسی از این 3 نکته ی مهم که نوشتی:
1- غرور و خودبزرگ بینی نقطه اغاز سقوط است.
2- نوع نگاهم به دنیا تعیین کننده ی راحتی یا سختی مسیر است.
3- قدرت ندادن به دیگران رمز شجاعت و غلبه بر ترس هاست.
الهی شکر برای هدایت به این کامنتِ کاربردی و دوست داشتنی.
سلام سمانه عزیزم
سپاسگزارم ازشما دوست عزیز که با پاسخ دادن؛ من راتشویق کردید که باز هم کامنت بذارم..
خدایا شکرت که من را به این برهه از زندگی هدایت کردی که انسانهایی در مسیرم قرار میگیرند که بسیار با ارزش والهی هستند
چه سعادتی بالاتر ازین که نگاه انسانهای بی نظیر روی قلم من بیفته
الحمدلله
درود بر استاد و دوستان هم مدار
دید استاد بسیار برای من جالب بود که در هر چیزی قانون رو میبینند و درک میکنن . من وقتی کامنت های اول خودم رو میخونم و با الان مقایسه میکنم متوجه میشم درکم چقدر زیاد شده و دیدم نسبت فایلها و حرفهای استاد دقیقتر شده و برای من هر روز درک این قوانین بیشتر میشه و تکامل خودم رو حتی در کامنت نوشتم دارم طی میکنم. تو این داستان سگ قصه داستان همون علی بی غمی بود که استاد در فایلهای قبل مثال میزدن ،واقعاً زمانی که در یک جای عمومی هستیم و برخورد یک شخص رو با ادمها میبینیم درک میکنیم که رفتار ادمها بستگی به ذهن و رفتار ما داره دقیقاً مثل زمانیکه شخصیت ها به نقشه نگاه میکردن و سگ قصه نگاه میکرد. و قسمت جذابش این بود همه که دنبال ارزو کردن بودن شرایط عالی رو کنار خودشون داشتن و کسی که ارزویی نداشت و از همه بیشتر با خودش در صلح بود از همه بیشتر نیاز به ارزو داشت و پیدا کردن خانواده اش.
من اول فایل شمارو گوش کردم بعد انیمیشن رو دیدم و خیلی برام قابل درک بود. استاد دید شما به قانون در هرچیزی باعث میشه دید بنده هم باز بشه و درکم از قانون بیشتر بشه و از زندگی بیشتر لذت ببرم .
از شما و خانم شایسته سپاسگزارم
سلام استاد عباسمنش عزیزم و استاد شایسته جان
چه میکنید شما با دل ما ؛ چه شور و اشتیاقی میگیره دنیای من با فایلهای اخیر شما ؛ چقدر مسیر رو دارید برای ما روشنتر میکنید ؛ چه یادآوریهای قشنگی داشت این فایل خدای من :)
…چند ماه پیش بچههام این قسمت گربهی چکمهپوش رو دانلود کردن ؛ من هیچوقت کامل تا تهشو درست و حسابی ندیدم ؛ فقط رد میشدم میدیدم بچهها محو تماشای فیلمن ؛ چندین بارم تا حالا گذاشتنش ؛ ولی اینجوری که شما اینقدر زیبا تعریف و تحلیلش کردید حتما میرم با دقت میبینم ؛ مخصوصأ تیکههای اون سگ بامزه رو :))
این نگرش رو چقد دوست داشتم : خودت رو عادت بده که بدونی و بگی که همهی کارا رو خداوند کرده ؛ این هدایت خداوند بوده که اگه هدایت نمیکرد من هیچی نبودم . به همون نسبتی که من اینو باور دارم واقعا زندگی برام آسون شده ؛ … صد بار این حرفا رو شنیدم ازتون اما هنوز فقط وقتی میشنوم تا چند روز تا چند روزم نه تا چند ساعت ، حتا تا چند ساعتم نه شاید فقط چند دقیقه شور و شوقی تو دلم زنده میشه و میگم بهبه چه دیدگاه قشنگی ، چه خوبه اینجوری زندگی کنما ، اینجوری حرف بزنم ُ انجام بدما ولی بازم 90 درصد مواقع یادم رفته و مغرور شدم بخودم ، سپاسگزار نبودم ، از سمت خدا ندیدم ، متواضع نبودم .
وقتیم شما میگید استاد ، بخودم میگم زینب تو چقدر پرتی هنوز ، چرا نمیفهمی ؟!!! دیگه چقدر استاد بگه ؟! بیا تو لحظه باش ، شکرگزار هرچی که داری ؛ مگه تو یه زندگی آروم و یه همسر خوب و درست نمیخواستی ؟ مگه بچههای سالم و بانمک نمیخواستی ؟ مگه نمیخواستی تو روابطت خیلی خوب پیش بری و همه دوست داشته باشن ؟ مگه زندگی آروم و شاد نمیخواستی ؟ پس چته ؟؟!!! هنوزم چته که شکرگزار و متواضع نیستی ؟!
بقول استاد هیچ چیز خاصی هیچجا نیست ؛ هر چیزی که باعث خوشبختی میشه رو داریم ما ؛ فقط باید ببینیمشون و شکرگزارتر باشیم بخاطرشون ، باید لطف و محبت خدا رو ببینیم که اینهمه رو برای ما خواسته و چه شیرینه که با تشکر ازش ، افزایش میده زیباییهای زندگیمون رو ؛ یه کاری میکنه هی بیشترش بیاد از اون نعمتهای قشنگ .
چند روز پیش تصمیم داشتم دورهای رو که برای افزایش مهارتم تو یه زمینهای بود رو ادامه ندم و تصمیمم رو به استادم گفتم . دیروز بهم گفت : من تا حالا تو زندگیم حسرتی نداشتم ولی اگه تو ادامه ندی میشی یکی از حسرتای زندگیم . تو استعدادشو داری خیلیم خوب پیش رفتی و همین امروز یکی از بچههای کلاس بهم گفت : چرا نمیخوای از این استعدادت استفاده کنی ؟! تو خیلی خوب این کارو میکنی . بودن تو تو کلاس بمن انگیزه و اشتیاق میده و … و من الان که داشتین این جملهها رو راجع به خداوند میگفتین و اینکه اعتبار همهچی برای خداست ، مال خداست ، خدا هدایت کرده ، این مغزُ کی بت داده ؟ بخودم اومدم و دیدم حتا دارم این استعدادمم نادیده میگیرم و ناشکری میکنم و اعتبارش مال خداست ؛ باید شکرگزارش باشم که بمن تواناییای داده که تا چند وقت قبل ازش بیخبر بودم ولی به اعتبار خدا ، به اجازه و هدایت خداس که من الان دارم شناخته میشم و بهم احترام میذارن بخاطر این توانایی .
نگرشهای زیبای این فایل که دوست دارم بنویسم تا بمونه اینجا و ردّپایی که وقتی بهش سر زدم باز نور عشق و امید رو زنده کنه تو دلم :
» هر موقع منیّت و غرور بگیردت بخصوص در مقابل خدا ، شکست میخوری .
» دنیا اون جوری میشه که ما بهش نگاه میکنیم ؛ اگه دنیا رو خیلی سخت بگیری ، دنیا هم سخت میگیره بهت .
» مسیر زندگی برا بعضیا خیلی رنجآوره برا بعضیا خیلی شیرین ؛ بستگی به نگاهت داره ؛ ذهنتو عوض کن ، درونتو و باورهاتو عوض کن .
»اگه خوشبینی ، اگه سپاسگزاری ، اگه بدنبال زیباییها هستی ، خدا هم زیباییها رو بهت نشون میده .
» وقتی ترس بر تو غلبه میکنه ، فریز میشی و تموم تواناییهاتو از دست میدی ؛ پا بذار تو دل ترسات .
» اگه نترسی و شجاع باشی ، جهان تعظیم میکنه بهت .
» از هر چی بترسی سرت میاد .
» تو همین الان خانواده فان و باحالی داری ، تو همین الان زندگی فوقالعادهای داری ؛ چرا نمیبینی اینو ؟؟!!!
» برای اینکه خوشبختی رو تجربه کنی ، هیچ جادویی نیاز نیست .
» همین یه زندگی و فرصتی که دارم کافیه اگه ازش استفاده کنم و ازش لذت ببرم اگه انسان بهتری بشم .
»در مقابل داوند همیشه سرمون پایین باشه و فروتن باشیم و هیچوقت فکر نکنیم گردنمون کلفت شده .
» وقتی شرایط خوب پیش نمیره امیدمون رو از دست ندیم و وقتی خوب پیش میره ، ایمان و فروتنیمون رو حفظ کنیم .
» بجای اینکه دنبال یه آرزوی دور و دراز باشیم از لحظه لحظهی زندگیمون لذت ببریم ، از آدمایی که کنارمون هستن ، از زیباییهای اطرافمون .
» در مقابل خداوند متواضع باش و بدون که اعتبار همهچیز از خداست .
» هر چقدر در مقابلش ناتوانتر میشی و اجازه میدی هدایتت کنه ، میبردت بالاتر .
» میدونم که همهی کارا رو خداوند کرده ؛ تمام این هدایتام از سمت اونه ، اگه اون نبود من هیچی نبودم .
» اینجاش دیگه اوجشه :) به اندازهای که تو سپاسگزاری و ارزش قائلی برای کارای من ؛ حتا کارایی که قبل تولدت انجام دادم ، به همون اندازه ظرفتو بزرگتر میکنم که از نعمتهایی که دارم به همهی آدما میدم بتونی استفاده کنی .
» و کسی که خدا رو داره از هیچی نمیترسه .
خدایا شکرت بخاطر داشتن بهترین اساتید دنیا .
خدایا شکرت بخاطر اینکه تو بهترین سایت دنیا عضوم کردی . خدایا شکرت بخاطر توحیدیترین آدمای دنیا که عضو سایتن و من میتونم کامنتاشونو بخونم .
سلام استاد بی نظیر وبسیار عزیزم
سلام بانوی قشنگ ومهربان این خانواده سبز
سلام دوستان با صفای
سلام بر خودم که هستم وتمرین میکنم که بودنم یعنی آفرینش. سلام وصد سلام
سپاسگذارم
فایل امروز اشکم و در آورد آنقدر شاد وخوشحالم کرد که جملات عاجز هستند تا معنای خوشحالیم رو ابراز بدارم خدایا شکرت که درک میکنم .
سپاسگذارم که لذت بردنمن بسیار تغیر کرد من اکنون با قوانین جهان که در این خانواده آنرا یاد گرفتم زندگی میکنم سپاسگذاری میکنم واستمرارم باعث شده که لذت بردن خودش یک نوع لذت رردن است الهی صد هزار مرتبه شکرت .
سپاسگذارم .
سپاسگذارم که صبح روز جمعه با اوج شادی شروع شد
سپاسگذارم
به نام خداوند یکتا
سلام به استاد عباسمنش عزیز و بانو شایسته مهربان
سلام به خانواده عزیزم
در دوره شیوه حل مسائل در مورد تفاوت اعراض و حل مسئله صحبت میکنید، حالا چه ربطی به این فایل داره از نظر من؟ ما بعضی وقتا از مسائلی که مربوط به خودمون هست رو به بهانه اعراض ازش کنار میذاریم و نمیریم تو دلش، در صورتی که مسئله اعراض نیست ما ترسیدیم از حمله به اون ترس
سال گذشته من میخواستم وارد شغل املاک بشم چون احساس میکردم قراره منو به یک سرمایه اولیه قابل قبول برسونه و من بعد از کسب سرمایه میرم سراغ علاقم ولی ترس از اینکه اگر اشتباه باشه این دیدگاهت عقب میفتی و زمان از دست میره میخواست اجازه نده من اقدام کنم، به هر حال من رفتم سراغ املاک و اون اندازه ای که لازم داشتم هم در آوردم اما فکر میکنید چی شد؟ من هیچ عددی رو اختصاص ندادم به علاقم و هدفی که بخاطرش اومدم املاک، همه رو خرج کردم انگار فراموش کرده بودم من هدفی داشتم، ولی اگر اون اقدام رو انجام نمیدادم خیلی از باور های الانم شکل نمیگرفت که مهم ترینش باوره این بود که میزان در آمد ربطی به عنوان شغلی نداره و همش فرکانسه من توی املاک آدمایی رو دیدم که عدد های خوبی میساختن اما وضعیت زندگانی کاملا معمولی بود و آدمایی دیدم که هیچ کدوم از فاکتور هایی که جامعه برای املاکی ها در نظر گرفته رو نداشتن و خیلی آدمای صادقی بودند و عجیب از کار و زندگیشون لذت میبردن، به هر حال بعد از دو سه ماه کار کردن روی خودم و دوره شیوه حل مسائل فهمیدم من اگر به خدا توکل کنم حتما میتونم بدون سرمایه برم سراغ کاری که بهش علاقه دارم و انجامش بدم
یک کج فهمی که من داشتم راجع به قوانین این بود که من اگر درست عمل کنم یک سری مسائل کامل حذف باید بشه از زندگیم، مثل ترس و مثل دیدن فقر و…
در صورتی که کار کردن روی قوانین به این معنی نیست که تو قراره اینا از دنیا پاک کنی
نه اینا هست، تو کدوم راهو میخوای بری؟
دیروز توی محیط کارم یک ویدئویی پخش کردن از اینکه انجام دادن شغل ما، نیاز به یک سری فاکتور داره که اگر اینارو نداری از همین الان بازنده ای اینو بدون،( بماند که من شخصی که در ویدئو صحبت میکرد رو میشناختم و شهودم گفت این ویدئو رو نبین پاشو برو خونه ولی من از اینکه کارفرمام ناراحت بشه ترسیدم)
خلاصه این آدم شروع کرد به حرف زدنو کلی نقشه راه رو سخت جلوه داد دقیقا مثل بعضی کاراکتر های این انیمیشن که نقشه رو نگاه میکردن وحشت میکردن و بعد شروع کرد بدگویی راجع به قوانین، که آره یک سری آدم میان میگن با باور های درست میشه فلان کرد و اینا، اسم آقای آزمندیان هم آورد که بگه خودش سال 83 شاگرد این آقا هم بوده ته اینا چیزی نیست زندگی به باور نیست، استنادش هم به این حرفش این بود که اگر این آدما با باور ها موفقیت کسب کردن چرا خودشون با باور هاشون یه مغازه رو نمیتونن بیارن بالا چرا دوره میفروشن؟
یاده شما افتادم که در دوره شیوه حل مسائل به وضوح توضیح دادید که چطور با باور ها بیزینس تند خوانی رو راه اندازی کردید، با قوانینی که برای مردم توضیح میدادید ولی همون مردم میگفتن تو که قوانین رو میدونی دنبه ات کو؟ یاده ساعت ها مطالبی که از شما دیدم افتادم که میگه آدم اگر فقط به هدایت خدا عمل کنه مهم نیس شرایط چیه؟ سن چقدره؟ مردی یا زن؟
آره ما میترسیم و به ترس هامون هم هدایت میشیم و هم زمان شدن من با پخش اون ویدئو بخاطر عوامل بیرون نبود من در لایه های عمیق ذهنم به حرف های اون آقا باور داشتم که به صحبتاش هدایت شدم، دوست ندارم بگم من اینو حل میکنم و فلان
دوست دارم وقتی نتیجه دارم بیام بنویسم ازش ولی به این نتیجه صد در صدددددد رسیدم، که من هربار به خدا توکل کردم و یه اقدامی کردم شاید از نظر نزدیک ترین افراد زندگیمم اشتباه بوده اما درون من حس میکرد همین درسته، الانم میگم صد در صد به این نتیجه رسیدم که کنترل ورودی و دوری از فضای مسموم مجازی هم خودش یه پله مهم برای نزدیک ماندن به ندای الله هست
عاشقتونم استاد خداروشکر بابت اینجا این سایت این بچه ها
عاشقتم خدای مهربان من شکرت
فاطمه سادات
سلام بهمه دوستان و استاد عزیزم
امروز منو همسرم،الیاس جان،ابتدای فایل رو که دیدیم،گفتیم اول انیمیشن رو دانلود کنیم و بعد ببینیمش و نکته برداری کنیم،بعدش صحبتهای استاد رو گوش بدیم و ببینیم چقدر تونستیم نکته های مشابه متوجه بشیم.
قسمت اول گربه چکمه پوش رو دیدیم و کلی نکته برداری کردیم و بعد که فایل رو ادامه اش رو دیدیم،متوجه شدیم اصلا استاد یه قسمت دیگه اش رو دیدن.ولی باز هم خوبه تونستیم کلی صحبت کنیم و درباره قوانین صحبت کنیم.همون قسمت یک هم کلی نکته داش.و خدارو شکر کردیم از تولید این انیمیشن و لذت بردیم از دیدنش.
(ما مدتیه هدفگذاری کردیم رو ساخت خونه،بدون قرض و وام و فروش چیزی و گفتیم استاد گفته واسه هدفت از همون جایی که هستی با همون چیزایی که داری شروع کن.
الان مستاجریم و یه زمین داریم.ماهم گفتیم واسه شروع به ساخت منزل هرچند روز میریم به زمینمون سر میزنیم،میبینیمش و بخاطرش خداروشکر میکنیم،نقشه های مختلف میکشیم،واسه ساختش نظر میدیم ،خارو آتوآشغالای توی زمینو جمع میکنیمو…
همچنین گفتیم الان که یه خونه کوچیک روستایی که قابل سکنت نیس داریم هر جمعه بریم اونجا واسه ارسال فرکانس ساخت منزل،به این خونه روستایی برسیم،همون مصالحی که اونجا هست رو استفاده کنیم.مقداری موزاییک و کاشی و مصالح و…بلااستفاده بوده از پدرشوهرم،که ما هرجمعه میریم و شروع کردیم به موزاییک کردن و آستر کشی و نمای کاه گلی و …خلاصه پابه پای هم زحمت میکشیم وبا عشق به اون خونه میرسیم.)
امروز هم اونجا مشغول کار بودیم که دیدیم یه گربه ی ضعیف و لاغر اومد و میو میو میکنه.گفتیم عجب بلده خودشو مظلوم نشون بده ها:/
داشتیم بلال میخوردیم و از همونا یه مقدار ریختیم با تعجب دیدیم همشو خورد.چقدر گرسنه بود.
فکر کردیم مریضه آخه جون نداش.
ما هم وسط بنایی و شلوغی غذای خاصی نداشتیم.چنتا بیسکویت داشتم اونارو جلوش گذاشتم بو کشید رفت و برگشت همونا رو خورد.
خلاصه که مشغول کارا بودیم دوباره اومدو واقعا التماس میکرد انگار.
دعواها و پیشته پیشته های ماهم فایده نداش.
الیاس رف از پشت خونه وسایل بیاره که داد زد فاطمه سادات بدو بیا اینجا.
از تو انباری یه صدای میو میوی ضعیفی میومد.بله پیشی خانم داستان ما تو انباری زایمان کرده بود.
زیر وسایلا گشتیم و دوتا بچه گربه ی کوچولوی بانمک که هرکدوم یه طرف انباری زیر کلی وسیله بودن،پیدا کردیم.
یه جای تمیز و نرم واسشون همون اتاقی که کار میکردیم درست کردیم و خیلی جالبه که مادرشون اصلا ناراحت یا عصبانی نبود ازینکه بچشونو برداشتیم و حمله نکرد.قبلا یادمه یبار یه همچین موردی بود،گربه ی مادر عصبانی شد.گفتمالیاس ببین فرکانسامون عوض شده،حتی برخورد حیوونای اطرافمون هم با ما عوض شده.
یه بسته تخم بلدرچین برده بودیم واسه شام آب پز کنیم،که همش روزی پیشی خانوم شد و قید شامو زدیم.یه ظرف هم روغن محلی با نون واسش هم زدیم تا بخوره.
ما اول فک میکردیم این یه گربه مریضه و پر از بیماریه نزدیکمون نشه و امروز و فرداس که بمیره.
ولی بعدش متوجه شدیم اون تازه زایمان کرده و غذا پیدا نکرده یه قطره شیر هم نداشته واسه بچه هاش.
بچه گربه ها بهش میپیچیدن و دنبال شیر میگشتن و میومیو میکردن،مادرشون هم بیحال و جون کنارشون دراز کشید.وقتی غذاها رو خورد کلی انرژی گرفت و یه دوری زد و یه مدت بعد به بچه هاش شیر داد.چقققدر دیدن این تصاویر برامون جالب بود.واقعا لذت بردیم و خوشحال بودیم.
دوباره مشغول کارها بودیم که پیشی خانون رفت و انگار خیالش راحت بود از جای بچه هاش و به ما اعتماد کرده بود.تقریبا یک ساعت نبود ما میخواستیم کمکم بریم.گفتم این چرا رف آخه.بیاد پیش بچه هاش.یه دونه از اونا رو الیاس گرف دستش،دوتا میومیو کرد،سریع مامان گربه اومد.دیدیم رو سرش چنتا دونه کاه هس.الیاس گف این چرا باز تو انباری بوده؟؟آخه فقط همونجا یه کیسه کاه بود.
یهویی گف نکنه یه بچه دیگه اونجا هنوز مونده؟؟
خلاصه رفتیمو گشتیم زیر وسایلا و یه بچه گربه دیگه دیدیم یه گوشه اس.طوری که انگار مادرش نمیتونسته بهش دسترسی داشته باشه و این مدت که نبوده سعی میکرده بره به اونم شیر بده.
سومین بچه گربه رو هم الیاس برداشت و گذاشت پیش مامان پیشی و بعد از ساعتها بالاخره پیشی خانوم تونست آروم بگیره بخوابه و سه تا بچه اش هم تو آغوش گرمش.
غذا دادن به اونا یکی از برنامه های روزانمون شد
ما کلی درس گرفتیم امروز ازین ماجرا
_ما امروز فایل استاد درباره گربه چکمه پوش رو دیدیگ،انیمیشن گربه چکمه پوش رو دیدیم و هم زمانی ها دست به دست هم داد تا ما یه روز پر گربه داشته باشیم.:)
_افکار ما تاثیر دارن در اتفاقات
_بودن اون گربه و بچه هاش برامون مثه یه جایزه از طرف خدابود برای حرکتی که واسه رسیدگی به اون خونه متروکه و وسایل و مصالح بی استفاده داشتیم
_انگیزه گرفتیم که به بهانه دیدن اون گربه ها و غذا بردن واسشون،به اون خونه بیشتر برسیم
_اون گربه چقققدر برای بدست آوردن غذا تلاش کرد.هم اطرافو گشت و هم پیش ما میومد.حتی اگ سختی میدید تو مسیر رسیدن به هدفش و با برخورد بد ما مواجه میشد بازم ناامید نمیشد.
_خداوند چقدر وهابه،چقدر رزاقه.چقدر حواسش به همه چیز و همه کس هست.
حواسش به چنتا بچه گربه زیر کلی آتوآشغال و شلوغی هس.بهمه روزی میرسونه.
_چقدر جالبه که با تا اون موقع بمونیم و گربه ی بزرگ نباشه و برگرده و ما بچه بعدیشو پیدا کنیم.این کارا،این فکرا،این حدس زدنا،این گشتنا،اینا همش لحظه لحظه هدایت های خداونده .
_بخوای به یه هدفی برسی خداوند تمام کائنات رو هماهنگ میکنه،کلی همزمانی رخ میده،همه اتفاقات دست به دست هم میدن تا تو به هدفت برسی اگه بخوای واقعا و براش تلاش کنی.
و کلی درس دیگه که هنوز ما دوتاکلی باید در موردش صحبت کنیم چون استاد عزیزمون گفته از هر اتفاقی درس بگیرید.
استاد عریزم ممنونم بینهایت از شما که باعث شدید،افکار و رفتار و توجهات و صحبتها و در کل زندگیمون،عوض بشه و روز به روز بهتر ببینیم،بهتر درک کنیم،بهتر تصمیم بگیریم،بهتر صحبت کنیم و بهتر زندگی کنیم.
خداروشکر
ب نام خدای مهربان! سلام درود ب استادعزیزو مریم جان ! استادمن هرموقع ازخداوند درمورد چیزی هدایت میخوام شما بافایل جدید وارد میشید انگار خدا شمارو میفرسته ک بهم بگه چیکارکنم واقعا استادخداروشکر میکنم بابت وجود شما هردوعزیز .شاید این چیزی ک میخوام بگم درظاهر ربط ب موضوع نداشته باشه ولی منو دگرگون کرد .راستشوبخواید چندروزی بود دلگیر بودم چیزی ازدرون منو نگران کرده بود وابستگی ب افراد ب نزدیکان خیلی من زجر میداد شب موقع خواب گفتم خدایا کمکم کن تابتونم بدون وابستگی کنار عزیزانم لدت ببرم باخداکمی حرف زدم خوابم برد تااینکه صبح انکار ی کلمه بهم الهام شد تومالک کسی نیستی هیچ کس حتی خودت هم مالک خودت نیستی تنها خدا مالک اصلی توا و فقط فقط خداس، استاد ب خداقسم این کلمه ی لحظه بهم الهام شد چنان آرامشی وجودم گرفت انگار باری ازدوشم برداشته شد اشک همراه شکرگزاری شروع شد بعد طبق عادت همیشگی خواستم کامنت بخونم دیدم شما فایل جدید درمورد انیمیشن گربه چکمه پوش وااای استاد وقتی این فایل گوش دادم اصلا انگار تموم وجودم تکون خورد ک چقدر خدا هوای منو داره باز اشکم ناخداگاه دراومد استاد همون لحظه بابت شما دوعزیز ب خاطر وجودتون کلی شکرگزاری کردم حسم فوق العاده شد سریع رفتم گربه چکمه پوش دانلودکردم درحالیکه من گربه چکمه پوش 1 قبلا دیده بودم اصلا بهش توجه نکرده بودم ک چقدر میشه ازاین انیمیشن الگوی نکات مثبت برداشت کرد اینکه ما درابرابرخداوند هیچی نیستیم هرچی داریم ازاونه باید دربرابر خداوند مطیع باشیم اینکه شکرگزارداشته هامون باشیم اینکه اگ ب همه چی ب دید مثبت نگاه کنیم جهان هم برای ما چیزای خوب بهتر میاره .. استاد بینهایت ازتون ممنونم بهشت وهمه نعتهاش گوارای وجودتون ….
بنام الله یکتا
سلام خدمت استاد عزیز و دوسداشتنی و خانوم شایسته بانو توحیدی
امروز صب وقتی که داشتم ستاره قطبی توی عالم خواب بیداری انجام میدادم یه آگاهی بهم الهام شد که دوسدارم اینجا ثبتش کنم چون مطمئنم امن ترین جای ممکن برای ثبت همچین الهامتی فقط اینجاست
در حالی چشمام بسته بود داشتم بابت شروع یک روز زیبای دیگه و هدیه زندگی از خداوند تشکر میکردم و تمام تلاش خودمو میکردم که از ته قلبم سپاسگزار خداوند و نعمتهاش باشم
تپش قلبم با هر بار زدن چنان بهم انرژی حیات میداد که انگار خداوند فقط این نعمت ارزانی من کرده و اشک شوق بابت هر تپشش توی چشمام جمع شده بود ،،چه لذتی داشت احساس کردن جریان زندگی و حیات در هر تپش قلبم
همینطور مشغول سپاسگزاری خداوند بودم که الهام الهی شروع شد و با صدای نازش داشت میگفت محمد تو هر روز میمیری و زنده میشی ،یکم گیج شدم و معناشو نمیفهمیدم و همون الهام بهم گفت که ببین خواب بردار مرگ و تو با هر بار خوابیدن و با هربار بیدار شدن زنده میشی و میمیری ،همینطور که داشتم باهاش حرف میزدم اشک شوق و سپاسگزاری قلبی من بیشتر و بیشتر شد ،خدا رو حس میکردم و انگار نشسته بود روبروم و باهام حرف میزد ،احساس تسلیم بودن در مقالبش داشتم و عجیب احساس خوبی بود انگار رو ابرها بودم سبک سبک
همینطور که سپاسگزاری میکردم الهام بعدی بهم شد ،این یکی هم احساس عجیبی داشت
سلولهای بدنم بهم نشون داد ،تک تک سلولهامو از روزهای قبل تولدم تا الان آورد جلوی چشمام
بهم گفت تو همونی هستی که از یک سلول آفریده شدی ،تکثیر پیدا کردی و ما رشدت دادیم و شدی الان یک انسان کامل
وای خدای من داشتم دیوانه میشدم از این الهام و در آخر بهم گفت این دنیا و این عظمتش از حیوانات گرفته تا جنگلها و کره خاکی و انسان هیچی نیستن تا زمانی که عشق من و روح من در آن دمیده نشده باشه ..
نمیدونم احساسمو در این کلمات چطور درک میکنین ولی قشنگ داشتم دیوانه میشدم
در کل معنیش این بود این روح خداست که به ما شکل داده جان داده و انرژی داده ..
سپاسگزار الله یکتام که هر آنچه دارم از اوست
به نام خدای هدایتگری که ما رو پیوسته هدایت می کند …
سلام به استاد عزیز و سلام به مریم خانم شایسته ام …
اول از همه از شما به خاطر اینکه اینقدر زیبا قوانینو بیان می کنید ممنونم، واقعا اینجا یک دانشگاهی هست، که درس هایش عشق، دوستی، سپاسگزاریه و توحید و رسم درست زندگی کردنه ، و من شاکر خداوندی هستم که منو در این مسیر قرار داده …
از دوستانی که چنین کامنتهای عالی ای می گذارند ممنونم ، واقعا می بینم که چطور در قوانین حل شدند، آیات قرآنی که می گذارند، از خداوند می خوام منم هرروز وسیع و وسیع تر بشم ، ظرفم بزرگ تر بشود، و در توحیدش حل بشم و جز او چیزی رو نبینم …
این داستان: گربه ی چکمه پوش
وقتی دیدم درباره ی این ویدیو صحبت می کنید رفتم و این انیمیشنو دیدم، البته که من عاشق انیمیشن هستم، و معمولا چند بار می بینم هرکدومو … به خصوص زمانی که این قدر درس و باور درست درونش می شود پیدا کرد …
و استاد عزیزم چقدر باورهای درستو دقیق و ریز در انیمیشن پیدا کردید …
چقدر خوبه که این باور رو هزار بار تکرار کنیم خدایی که جهانی رو هدایت می کند ، خورشید رو در بهترین فاصله از زمین قرار داده، و برگهای درخت ، و حتی مورچه ای که روی سنگی حرکت می کند ، و برای خودش هزار شگفتی دارد ، و خداوند در حال هدایت ان مورچه هم هست ما رو هم هدایت می کند و ما از او جدا نیستیم ، و نیازی به شق القمر کردن برای زندگی کردن نیست …
نیاز به تفکر کردنه و دقیق دیدن طبیعته، نیاز به خداوند را دیدنه و متوجه حضور او در هر ثانیه و هر لحظه بودنه …
دومین درس این انیمیشن ، نوع تعریف کردن اون سگ از داستانش و دیدن افراد اطرافش بود، اینکه ایمان داشته باشیم ، افرادی که در مسیر ما هستند برای رشد ما هستند ، اتفاقات برای رشد ما هست و برای آموزش و دادن درسی به ما، و اینکه در مسیر درست هیچ کس نمی تواند و توانایی بدی کردن به ما رو ندارد … و چقدر دوست دارم که همین طور مثل این سگ باشم ، زیبا ترین صفت ها و وجود زیبای آدم های اطرافم رو ببینم و این طور از وجودشون بیشترین استفاده رو بکنم . او بدون انتظار افراد رو دوست داشت، عشق در قلبش اینقدر وسیع بود که باعث روشنایی اطرافیانش می شد، قصد بزرگ بینی خودش و منم منم نداشت، اما وجودش چنان آرامشی به اطرافیانش می داد، که دوستانش از اینکه او در کنارشون باشد لذت می بردند و ناخداگاه دوستش داشتند و اینکه از اتفاقات زندگی برای خودمان زاری نامه درست نکنیم، کاری که در گذشته استادش بودم ، اما به لطف آشنایی با قانون خیلی پیشرفت داشتم ، تمام اتفاق ها به نفع ما تمام خواند شد ، اگر که خداوند رو هدایت گر خودمان بدانیم، از او جز خیر و رحمت به ما چیزی نمی رسد …
و داستان اون دختر و خرس ها : اینکه ما نعمت های عظیمی در زندگی داریم، خوشبختی های عظیمی داریم اما گاهی اینقدر درگیر اتفاقات ریز می شیم، و می خواهیم همه چیز رو درست کنیم ، و با همه چیز مبارزه کنیم که زندگی رو خودمان جهنم می کنیم …
این دختر در تمام طول مسیر یک خانواده ای داشت که دوستش داشتند ، و برای او هرکاری می کردند، اما ، ما گاهی درگیر با کمبودهای زندگی می شویم ، و احساسات منفی ما رو درگیر خودش می کند …
البته خواسته داشتن خیلی خوبه ، اما ما در مسیر درست به خواسته هامون می رسیم …
و در آخر کاری که باید بکنیم احساس خوب داشتن، لذت بردن از زندگی کردنه ، از لحظه لحظه هامون…
به این فکر کنیم ما زاده نشدیم که یک کار خیلی بزرگ مثل نصف کردن کوه رو انجام بدهیم. ما زاده شدیم که نفس های آرام بکشیم، توکل کنیم ، سوت بزنیم و آواز بخوانیم ، قدم بزنیم و ایمان داشته باشیم که خداوندی داریم که او کارهایی عظیم برای ما انجام می دهد …
گفت آسان گیر برخود کارها که به طبع سخت گیرد جهان بر مردمان سخت کوش …
دوستتان دارم و از شما سپاس گزارم …
امروز داشتم درباره ای مسئله ای فکر می کردم و کمی درگیر تضادی شدم، به صورت ناخداگاه هدایت شدم به این جواب و این کامنت خودم و چقدر به نظرم زیبا نوشتم و چقدر جواب هایی که قلب ما می دهد،،از همه بیشتر خود ما رو هدایت می کند، از خودم تشکر بی نهایت دارم … و برای خودم بهترین اتفاق ها رو آرزمومندم …
سلام خدمت استاد عزیزم وخانم شایسته ی عزیزم
با تشکر از این فایل خوبی که گذاشتید
من هم میخواستم برداشت خودم رو در مورد این انیمیشن بگم
اون جایی که گرگه شکست میخوره و میره ولی قبل از رفتن به گربه میگه من دوباره بر میگردم
یاد حرف استاد افتادم که ترس ها هیچ وقت از بین نمی رن و همیشه در هر مرحله ای از زندگی به یه شکلی دیگه وارد زندگی شما میشن مهم اینه که ما از روبه رو شدن با اونا نترسیم
ترسها از بین رفتنی هستن اگر فقط برخدا توکل کنیم وبا ترسهامون روبه رو بشیم
در این صورت هست که میتونیم اونها رو نابود کنیم