درس‌هایی از انیمیشن گربه چکمه پوش - صفحه 9 (به ترتیب امتیاز)

794 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    علی روحی ۱۱۰ گفته:
    مدت عضویت: 1373 روز

    ،،،،هو،،،،

    الحمدالله رب العالمین

    سلام بر استاد عزیزم و برادر بزرگم (s,h,a)

    استادجان

    مدتی است که یک آیه دیوانم کرده و گذاشتمش روی دسکتاپ گوشیم

    و چقدر هم این آیه با این فایل تطابق داره

    یا ایها الذین آمنو اذکرو نعمت الله علیکم:

    ای کسانی که ایمان آورده‌اید ، نعمت خداوند رو بر خودتان یاد کنید

    استاد، این آیه خیلی واضح داره کلید خوشبختی و موفقیت و نعمت و ثروت رو به ما میده

    اما نکته اینجاس که چرا ما توجه نمیکنیم آخه،

    دیگه خداوند چجوری باید بگه که بنده من ، توجه کن به نعمتهایی که بهت دادم، ببینشون، لذت ببر ازشون، حال کن، فقط اگه میخای بازم بیشتر بهت بدم،شکر گذار باش،

    بنده ی من، انقدر غر نزن، نق نزن، نرو توی فاز منفی و فقر و گله گذاری

    اگه اینکارو کنی ، در واقع داری خودتو از نعمات دور میکنی

    استاد جان، یاد قسمت دوم آیه ی لءن شکرتم لازیدنکم میفتم

    آخه همه عادت داریم که همین قسمت اول رو تکرار کنیم و بگیم شکرگذاری کنید تا بر شما بیفزایم

    ولی………

    بخدا قسم این آیه 2قسمت داره

    همون قدر که قسمت اول مهمه، قسمت دومش هم مهمه،

    یعنی دقیقاً مثل 2بال میمونه برای پرواز

    که ما فقط یک بال رو میبینیم و تکرار میکنیم

    اما قسمت دوم و بال دوم که باید بهش توجه کنیم تا بتونیم پرواز کنیم اینه:

    و لءن کفرتم ان عذابی لشدید

    اگه ناشکری کنید و کفران نعمت کنید و غر بزنید و ناله کنید، عذابِ من شدیده

    به قول قدیما: به چِکنم چکنم میفتید

    استاد جان

    من مدتیه به همه میگم

    میگم که خداوند نعمت رو در حق من تمام کرده،

    خصوصاً با این آیات

    دیگه بستگی به من داره که چقدر میتونم از این دریای نعمت، آب و نعمت بر دارم

    این بستگی به من داره که با سبد برم آب و نعمت بردارم یا سطل ماست یا بشکه یا تانکر، یا اینکه یه لوله بکشم و پمپ بزارم و 24ساعته آب و نعمت رو وارد زندگیم کنم

    من میتونیم با این آب زلال و بی پایانی که خداوند در اختیارم گذاشته، کویر زندگیم رو به باغ تبدیل کنم، باغی که سرسبز باشه با درختان میوه و چه چه بلبل ها و…….

    و هم میتونم با توجه به قسمت دوم اون آیه که عرض کردم، باغم رو تبدیل به کویر خشک و بی آب و علف کنم

    حالا یه آیه ی قشنگ تر بگم که همگی مون شاد بشیم و شاه کلید رو دستمون بگیریم و همه قفل های زندگیمون رو باز کنیم،

    آماده اید:

    برو بریم:

    فاذکرو آلاء الله لعلکم تفلحون

    نعمت های خداوند را یاد کنید تا »»بر مشکلات پیروز شوید««

    آخه دیگه ما چی میخایم

    خداوند که خالق ما هست و اون کدنویسی کرده و مارو بوجود آورده ، داره واضح میگه که شاه کیلید چیه!

    چرا توجه نمیکنیم؟

    چرا غرور داریم؟

    چرا خودمون رو میزنیم به اون راه؟

    استاد عزیزم،

    والله قسم که افتادم توی یه مداری که فقط یک چیز حالم رو واقعاً خوب میکنه

    شادم میکنه

    دماغم چاق میشه

    قلبم آروم میشه

    امید وار میشم

    و اون فقط و فقط سپاسگزاری و شکر گذاری بابت داشته هامه

    الحمدالله رب العالمین

    الحمدالله رب العالمین

    الحمدالله رب العالمین

    خیلی دویدم توی زندگیم

    اساتید زیادی داشتم

    خیلی تحقیق کردم

    فراز و نشیب زیاد داشتم

    اما در آستانه ی 40سالگی به این نتیجه رسیدم که هرجا روی غیر خدا حساب کردم، آخرش ضرر کردم و پشیمون شدم

    هرجا روی خدا حساب کردم، از اونجایی که فکرشو نمیکردم، وارد نعمت ها شدم و کارم درست شد

    و کفی بربک وکیلا

    و کافیست که پروردگارت کارساز باشد

    یدالله فوق ایدیهم

    قدرت خداوند از همه بالاتر است

    هو معکم أین ما کنتم

    او با شماست هرجا که باشید

    والله یعلم اعمالکم

    و خدا کارهای شما را میداند

    و علی الله فلیتوکل المومنون

    و مومنان باید فقط بر خدا توکل کنند

    خداوندا، تو شاهد باش که من آنچه را که درک کردم و فهمیدم و یاد گرفتم ، در این کامنت نوشتم و در طبق اخلاص گذاشتم

    شاید به درد یک نفر بخوره و به دل یک نفر بشینه تا بتونه از تاریکی به سمت نور حرکت کنه

    هرچند که من خودمم مرتبا در حال حرکت توی این مسیرم و هنوز اول مسیرم

    خدایا، کمکون کن تا قوانین رو بهتر درک کنیم و دست و پای اضافی نزنیم

    یا الله ، خودم و بچه های این سایت رو، به خودت میسپارم

    ما را به راه راست هدایت فرما

    استاد دوستتون دارم

    نور قلبتون رو دوست دارم

    یا الله مددی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
    • -
      حمید حیدری گفته:
      مدت عضویت: 1827 روز

      سلام دوست عزیز

      مرسی از کامنت زیباتون، دقیقا دارید حرفای استادرو تو عمل پیاده میکنید که میگفت:وقتی یه جمله حتی یه کلمه شمارو درگیر کرد انقدرتو ذهنتون منطقیش کنید تا نفوذ کنه تو ذهنتون، حالا اگه این جمله آیه ای نورانی از قرآن باشکه کن فیکن میکنه، وقتی شیطان از درگاه خداوند رانده شد قسم خورد که انسان رو منحرف کنه تا نزاره شکرگزار باشه.چون میدونست با شکرگزاری به همه چیز از جمله توحید و نزدیکترین فرکانس بخداوند میرسه.

      قَالَ فَبِمَآ أَغْوَیْتَنِى لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَ طَکَ الْمُسْتَقِیمَ(سوره اعراف آیه16و17)

      ثُمَّ لَأَتِیَنَّهُم مِّن بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَنِهِمْ وَعَن شَمَآئِلِهِمْ وَلَا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَکِرِینَ

      (شیطان) گفت: پس به خاطر آنکه مرا گمراه کردى، من هم براى (فریب دادن) آنان حتماً بر سر راه راست تو (به کمین) خواهم نشست.

      سپس از روبرو و از پشت سر و از راست و چپشان بر آنان مى ‏تازم و بیشتر آنان را سپاسگزار نخواهى یافت

      با آرزوی بهترینها برای شما دوست عزیز

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      نگار گفته:
      مدت عضویت: 2155 روز

      علی اقا سلاام

      کامنتت ب دلم نشست حسابی

      با اشتیاق ایات و‌ معانی میخوندم

      اخه قبلی که بیام سراغ کامنتا

      ب خدا گفتم واضح از تو کامنتا من هدایت کن و باهام حرف بزن

      زدم روی صفحه 17 ولی نمیدونم چرا نرفت و در حالیکه منتظر باز شدن صفحه 17 بودم

      یهو چشمم خورد ب این جمله تون

      یا ایها الذین آمنو اذکرو نعمت الله علیکم:

      ای کسانی که ایمان آورده‌اید ، نعمت خداوند رو بر خودتان یاد کنید

      و همینطوری ادامه دادم تا اخر

      ممنونم

      در پناه خدا باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    فرزانه ارزشمند گفته:
    مدت عضویت: 736 روز

    بنام خداوند بخشنده مهربان خداوند لطف و کرم و مهربانی و رحمت….خدایی که از بوی گل بهترست… صمیمی تر از بوسه مادر ست

    درود خداوند مهربان ، به استاد توحیدی عزیزم و مریم خانم نازنینم که اینقدر سخاوتمندانه در حال اگاهیی های الهی و توحیدی از الله یکتا هستن…

    دوستتون دارم…

    خداوند بزرگ لطف و رحمت بی کرانش رو یه عمر و زندگی شما ببخشه..الهی آمین…

    هیچ ایده ای ندارم چی بنویسم …حتی نتونستم فایل رو درست حسابی ببینم…چند روز هست منتظر فایل جدید بود..امروز صبح وارد سایت شدم ..متوجه فایل جدید شدم چقدر خوشحال شدم ..اما خب من از اونجایی یکم درگیر کم شنوایی هستم برای دیدن فایل های تصویری باید حتما به چهره طرف توجه کنم و باصطلاح لب خونی کنم…نتونستم از دیدن فایل استفاده کنم..سریع رفتم به خواهر عزیزم که اونسر دنیاست ..گفتم استاد فایل جدید گذاشته لطفا نگاه کن و مطالب مهمش رو بگو…

    اما ایشون انگار وقت نداشتن..

    گفتم اشکال نداره‌. به هرجا هدایت شدم ، الهی شکرت..

    وارد سایت مجددا..فایل مفهوم فرکانس و چگونگی تنظیم آن ..اومد

    سریع بازش کردم و چند بار نگاهش کردم…

    چقدر آگاهی ناب توش بود..چقدر سپاسگزار شدم که تونستم ببینمش و درکش کنم‌..!!!!!

    من روزای اول که وارد سایت شدم مطالب رو قورت میدادم.. تمرینات رو جدی انجام میدادم. واقعا متعهد بودم…

    تا اینکه به چیزی که میخاستم رسیدم..توی دو سه هفته…

    کم کم مغرور شدم و تمریناتم کمتر شد…تا اینکه بعد ده روز به بدترین شکل ممکن اون اتفاق خوبی که برام افتاد و من بواسطه اش غرق آرامش و عشق بودم بهم خورد..بی نهایت حالم بد شد…بی نهایت کنترل ذهنم رو از دست دادم…برگشتم به همون فرزانه عجول بی ایمان که میخواست که با مغز فندقی خودش مسأله رو حل کنم…شروع کردم به دست و پا زدن و ……غرق شدم…هرچی هدایت می اومد که آقا رهاااااا کن….

    من کر و کور بودم…

    ترس داشتم از رها کردن….

    گفتم نه فقط خودم میتونم حلش کنم…

    شرک همه وجودم رو گرفته بود..حالم خیلی بد بود…

    دست به کارای احمقانه زدم مثل دیوانگان….

    با اینکه…بهم ثابت شده بود و میدونستم باید رها کنم…با اینکه به وضوح نشانه‌های هدایت رو دیدم ، مغرور شدم و چشمامو بستم به هدایت های ناب الله!!!

    لطف حق را دیدی و نشناختی..!!!!!!

    اونقدر دست و پا زدم و حالم بد بود که بعد دو روز همه چی کامل بهم ریخت…!!!!

    وقتی کامل گند زدم به موضوعی که هیچی نبود…

    اومدم دوباره در خونه خدا رو زدم…

    گفتم خدایا رفیق خوبم…من غرق شدم ..اما خب میدونم توی تمام لحظاتی که داشتم غرق میشدم ..کنارم بودی و راهکار می‌دادی !!!

    اما من انسان ضعیفی بودم ….گفتم خدایا منو ببخش و اینبار دیگه تسلیم ذهنی شیطانی نمیشم!!!

    دوباره تمرینات رو شروع کردم..ایندفعه توحیدی تر…با شروع کردن به تمرین ستاره قطبی و قرآن خوندن و تمرینات عزت نفس..!!!!!

    متعهد کردم خودمو دهنمو کنترل کنم آگاهانه…ورودی هامو کنترل کنم…

    دست از کارهای چیپ بردارم ..خودمو دوست داشته باشم….

    و در یک کلام فقط روی خدا حساب کنم……

    امتیاز همه چی ، دست خداست …

    گفتم یاد بگیرم به خودم. اگاهانه یاد بدم که اولا وقتی می‌خوام با ذهن و عقل کوچیکم کاری رو انجام بدم ..اول کمی دست نگهدارم‌….هرجا هدایتی از جنس خدا دیدم…سریع بگم سرورم تسلیمم…امر بفرما!!!!!

    اره تسلیم باشم و رهاااااا!!!

    دیروز احساس خوبی داشتم….موضوع رو رها کردم..دیگه مهم نبود…

    رفتم خرید ..وارد اتاق پروف شدم…قشنگ روبروم نوشته بود « شما لایق بهترین ها هستین»

    الله اکبر ….

    همونجا یه لبخندی زدم و گفتم خدایا دمت گررررررم….

    اون چند روزی که به تضاد خوردم هم همینجوری دستمو کرفتع بودی…اما من کور بودم ندیدم!!!!

    از خدا می‌خوام به قلبم و ذهنم نور بباره…ایمان می‌خوام…..خدارو میخوام‌…عشقش رو میخوامممممم‌…

    من توحید می‌خوام….

    جدیدا وقتی ذهنم داره گولم میزنه…

    ببین ذهنم بیا خوب باش..کم اذیت کن…چی میگی برای خودت…

    من دیگه نمی‌خوام مغلوب بشم..بیا خوب باش و تا به هر دومون خوش بگذره…

    واقعا ایمانی که عمل نیاورد حرف مفته!!!!!!!

    خدا کمکمون کنه اونقدر بهش اعتماد و ایمان داشته باشیم …که پرده شک رو بندازیم…!!!!!

    خدایا لحظه ای مارو به حال خودمون نگذار…

    برای همه دوستان توحیدی عزیزم ، توحیدی ابراهیمی آرزو دارم از پیشگاه خدای یکتا….

    دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  3. -
    علیرضا فدائی گفته:
    مدت عضویت: 923 روز

    به نام یگانه خالق جهان هستی ، آنکه جان بخشید

    استاد، خانم شایسته و دوستان عزیزم ، سلام به روی ماه تک تکتون

    استاد ، اصلا هر بار که سایت رو باز می کنم و می بینم یک فایل جدید اومده رو سایت کلی خوشحال میشم و به خودم میگم خدا می دونه قراره چقدر درس بگیرم، چقدر لذت ببرم ، چقدر حالم خوب بشه …

    استاد لباس سفید چقدر بهتون میاد ، با لباس رنگ روشن زیباتر می شید

    استاد واسم خیلی جالب و ارزشمنده که شما از یک انیمیشن نگاه کردن هم درس می گیرد ، یعنی حتی از کارهایی که شاید در ظاهر واسه سرگرم شدن باشن هم کلی چیز یاد می گیرید و منم دارم سعی می کنم که بتونم اینو خیلی بهتر از الانم عمل کنم و هر لحظه و هر کاری که انجام میدم علاوه بر لذت بردن ازش درس بگیرم و در راستا بهبود زندگیم ازش استفاده کنم

    دوستان عزیزم پیشنهاد می کنم حتما حتما انیمیشن Soul یا همون روح رو هم تماشا کنید

    این انیمشین هم درس های خیلی خوبی داشت ، خودم مهمترین درسی که از این انیمیشن فوقالعاده گرفتم این بود که زندگی رو جوری زندگی کنم که وقتی مردم حسرت نخورم که ای کاش یکم بهتر زندگی می کردم ، ای کاش از چیز های کوچیک زندگیم لذت می بردم

    واقعا بهترین و فوق العاده ترین انیمیشنی بود که دیدم

    و اما درس هایی که میشه از این فایل گرفت :

    درس اول (مغرور نشو)

    ما آدما عادت داریم وقتی یکم پیشرفت می کنیم و یکم نتایج خوب می‌گیریم کلا مسیر رو فراموش می کنیم و مغرور میشیم و با خودمون فکر می کنیم که من الان دیگه بی نقص هستم ، من الان دیگه شکست ناپذیرم ، من الان دیگه نیازی به بهتر شدن ندارم و هزاران من منم دیگه…

    ودیگه روی خودمون کار نمی کنیم ، دیگه خودمون رو بهبود نمی دیم ، دیگه سپاسگزار نیستیم و حتی گاهی انقدر مغرور می شیم که فراموش می کنیم همه این کار هارو خدا برامون کرده

    و اون جاست که با سر سقوط می کنیم

    استاد همون طور که گفتید دلیل نتایج پایدار شما عمل کردن مستمر به آگاهی هاست.

    درس دوم (در برابر مشکلات تسلیم نشو)

    خیلی از ما ها نثل همین گربه چکمه پوش وقتی به دلیل عملکرد و اعمال خودمون و باور های خودمون شکست می خوریم توی زندگی ، در برابر مشکلات تسلیم میشیم و تصمیم می گیرم شرایط نا دلخواه رو بپذیریم ، مثل همین گربه که پذیرفت یک گربه خونگی و معمولی باشه …

    درس سوم ( زندگی رو آسون بگیر تا آسون بگذره)

    دنیا همون جوری باهات رفتار می کنه که تو بهش نگاه می کنی

    به قول حضرت حافظ:

    دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش

    و از شما پنهان نشاید کرد سر می فروش

    گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع

    سخت می گردد جهان بر مردمان سخت کوش

    پس اگه فکر می کنی زندگی سخته ، درست فکر می کنی

    اگه فکر می کنی زندگی لذت بخشه بازم درست فکر می کنی

    چقدر خوبه که ما هم مثل اون سگی که داخل انیمیشن به همه چیز به زیبایی نگاه می کرده و خیلی خوش بین بوده ، سعی کنیم به همه چیز خوب نگاه کنیم و حتی اتفاقات بد رو جوری ببینیم که حس بهتری به بده

    درس چهارم (سعی کنیم قوانین رو درک کنیم)

    گاهی اوقات آدم ها مسیر های مشابه رو طی می کنند ولی نتایج متفاوت می گیرند

    برای مثال ممکنه دو نفر که دقیقا در یک بیزینس و در یک مکان یکسان دارن فعالیت می کنن نتایج کاملا متفاوت بگیرن و یک نفر خیلی موفق بسه ولی اون یکی همش شکست بخوره

    توی این شرایط آدم هایی که قانون رو نمی دونن میگن طرف شانسش خوبه ، طرف حتما یک جا آشنا داره ، پارتی داره و …

    ولی نمی دونن که افراد فقط نتیجه باور های خودشون رو دارن می گیرن

    دقیقا مثل همین سگ و گربه ای که ظاهرا داشتن توی یک مسیر حرکت می کردن ولی اتفاقات متفاوت براشون رخ میده

    کلمه ظاهرا رو نوشتم که بگم این مسیری که داریم بهش در بعد فیزیکی نگاه می کنیم شاید مشابه و حتی یکسان باشه ولی مسیر اصلی زندگی افراد با باور های اونها تمیز داده میشه

    درس پنجم (ترس هات رو از بین ببر قبل از اینکه ترس هات تو رو از بین ببرن)

    استاد همون طور که شما بار ها و بار ها توی فایل هاتون بهش اشاره کردید ما اگه نتونیم جلو ترس هامون رو بگیرم اگه نتونیم ترس هارو کنترل کنیم ، دیگه نمی تونیم به مسیر ادامه بدیم و اون ترس ها که خودش یک نوع شرک محسوب میشه مارو به سمت پس‌رفت می کشانند

    استاد نکته ای که واسم جالب بود اینه که این گربه چکمه پوش هم یک جایی از چک و لگد خوردن خسته میشه و غرورش رو کنار میزاره و سعی می کنه درک کنه که دلیل شکست ش چی بوده

    خیلی خوبه که ما تحملمون دربرابر بچک و لگد خوردن از جهان هم کم باشه ، به محض اینکه دو تا چک و لگد خوردیم ، بگردیم و دنبال منشأ اون ها درون خودمون باشیم

    به نظرم من عزرائیل توی این فیلم مثل شکست و بدبختی توی زندگی ما می مونه

    وقتی بدبختی ها بوی ترس ، بوی تردید ، بوی نگرانی و به طور کلی بوی شرک رو از وجود ما حس می کنن بهمون نزدیک ک نزدیک تر میشن ، هر چقدر احساسات بدمون بیشتر باشه ، به همون میزان هم فلاکت نزدیک تر میشه

    و هر چقدر احساسات و ویژگی های خوبمون مثل ایمان ، شادی ، اعتماد به نفش و … بیشتر میشه ما خوشبخت تر خواهیم شد

    خلاصه بگم وقتی از خودت ایمان داری وقتی به خدا باور داری، وقتی از خودت شجاعت نشون میدی هیچ مشکل و بدبختی و فلاکتی جرئت نمی کنه بهت نگاه کنه چه برسه بیاد سمت‌ت

    درس ششم (با چسبیدن به خواسته هایت، داشته هایت رو فراموش نکن)

    همون طور که استاد عزیزم گفتن اون دختر تمام مدت اون خانواده فوق العاده رو داشت ولی همش نگاه می‌کرد به خانواده انسان های دیگر می خواست مثل اون ها خانواده آدم داشته باشه و انقدر به داشته های دیگران توجه کرده بود که حتی فراموش کرده بود خوشد اون نعمت هارو داره

    یک جمله طلایی از گربه چکمه پوش:

    همین یک زندگی که دارم برام کافیه به شرطی که با عشق زندگی کنم

    وقتی این دیالوگ هارو می شنوم یاد درس های زیبای انیمشین Soul میوفتم ، پیشنها می کنم حتما حتما نگاهش کنید

    استاد ، جدیدا بار ها در طول روز میگم خداروشکر که همین الان خیلی چیز ها دارم و خانواده ام نیاز های من رو تامین می کنم و خدایا شکرت بابت اینکه خانواده ام همه خواسته های من رو تامین نمی کنن و این باعث میشه تضاد هایی پیش بیاد و خواسته هایی در من شکل بگیره و در نهایت باعث بشه که من بیشتر حرکت کنم و تلاش کنم تا خودم همه چیز رو بدست بیارم

    خانم شایسته یک جمله بسیار زیبا گفتن:

    گفتن وقتی مفهوم توحید رو نمی دونستم فکر می کردم استاد خیلی بیش از حد متواضع هستن ولی وقتی که مفهوم توحید رو متوجه شدم فهمیدم استاد چقدر باهوش هست که اعتبار همه داشته هاش رو به خداوند میده

    و چون استاد اعتبار رو به خداوند میده به همون میزان هم نعمت های بیشتر وارد زندگیش میشن

    و یک نکته زیبای دیگه هم این بود که که اگه میخوای هدایت شی توسط خداوند ، عقل منطقی رو خاموش کن و فقط توکل کن به او تا هدایت بشی

    و چیزی که من به عنوان دادن اعتبار به خداوند از صحبت های استاد و خانم شایسته عزیز درک کردم اینه که نعمت های خداوند رو ببینی و شکرگزار باشی و حواست باشه که هر چی که توی زندگی ت داری از کیه

    و این سوال رو از خودم بپرسم

    تو مگه واسه خون توی رگ هات ، مغز توی سرت ، قلب توی سینه ات ، و بدنی که داری کاری کردی که واسه بقیه نعمت هات کاری کرده باشی؟

    نه خیر پسر خوب، تو بدون خدا هیچی نیستی

    نقطه سر خط.

    استاد این جمله تون چقدر آگاهی بخش بود و واقعا درک کردم وقتی میگید این حرف ها بهتون الهام میشه یعنی چی

    خداوند میگه هر چقدر سپاسگزار تر باشی به همون میزان من ظرفت رو بزرگتر می کنم تا بتونی از نعمت هایی که هر لحظه داره به سوی شما سرازیر میشه ،

    بیشتر استفاده کنی

    استاد وقتی می گید من هرچی کمبود داشتم توی زندگی ، خداوند بهم داد ، یک امید بزرگ در دلم زنده می مونه که اگه الان خواسته هایی داری ، نگران نباش چون با عمل به آگاهی ها در آینده به همشون خواهی رسید

    استاد خیلی ممنونم ازتون بابت این فایل زیبا

    وقتی داشتم این رو کامنت می نوشتم عنوان درس هایی رو که گفته شد رو می نوشتم انگار بقیه جملات نوشته می شد …

    ممنون از تمام دوستانی که این کامنت رو تا اینجا خوندن امیدوارم مفید بوده باشه

    خدایا ازت سپاسگزارم بابت همه چیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
    • -
      رها گفته:
      مدت عضویت: 932 روز

      سلام اقای فدائی

      سپاسگزارم از کامنت پر محتوا و عالیتون

      چقدر نکات رو به زیبایی دراوردید

      داستان ترسها

      و غرورها

      بی ایمانیها

      و ناسپاسی هااا

      که مانع لذت بردن تام از زندگی میشه

      دیشب تا حالا درحال بررسی خودم هستم

      غرور

      ترس

      بی ایمانی

      کجاهاداشتم

      بیشترین چیزی که پیدا کردم بی ایمانی من در گذشته بوده

      که بدنبالش ترس و غرور میومده

      بی ایمانی خیلی مسایل رو بدنبال داره

      بی ایمانی عزت نفس رو نشانه میره

      عزت نفس هم که نباشه

      خیلی چیزای دیگه درست کار نمیکنن

      ادم حقیر میشه

      کوچیک میشه

      ترسو میشه

      وابسته میشه

      مردد میشه

      ممنون و سپاسگزارم از شما دوستان که اینقدر با دقت و. حوصله کامنت میزارید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        علیرضا فدائی گفته:
        مدت عضویت: 923 روز

        سلام به رها عزیز

        واقعا همین طوره به قول استاد اگه آدم ایمان داشته باشه ، اگه توحیدی عمل کنه همه چیز خود به خود درست میشه

        اصلا ما لازم نیست کاری برای بقیه چیزها انجام بدیم ، فقط ایمان مون رو قوی کنیم و بعد شاهد نتایج فوق‌العاده در همه جنبه های زندگی خواهیم بود

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    شیما محسنی گفته:
    مدت عضویت: 3570 روز

    سلام به استاد عزیزم، مریم دوست داشتنی ام و تمام دوستان هم فرکانسی ام. خدا رو سپاس به خاطر حضور در این فضای عاااالی که فقط دنبال شکرگزاری، حال خوب و دیدن نکات مثبت زندگی مان هستیم.

    استاد ممنون از این تفسیر و تحیلی زیبا از این انیمیشن که رفت تو برنامه مان که با پسرم حتما ببینیم. یکی از تفریحات مادر و پسر اینه که ماهی یک بار، شکل سینما میکنیم خانه را و با هم انیمیشن می‌بینیم.

    واقعا زیبا بود …ممنون استاد و مریم عزیز.

    از نکات خیلی بلد این فایل برای من، رفتار و اخلاق اون سگ بود. اینکه زیبا بین، سهل گیر باشی تا زیبایی و سادگی ها را بیشتر ببینی و در یک کلام، علی بی غم باشی که غم کمتری تو زندگی برات پیش بیاد.‌

    در رفتار خود من که به لطف خدا از زمان آشنایی با شما و قوانین، بسیار دیده میشه که زیبایی را ببینم و بس، خیلی حال خوب ایجاد می‌کنه برام. مثلاً پسرم مدرسه دولتی درس میخونه و من آگاهانه تو گروه مادران بچه ها اصلا عضو نمیشم و اگر زوری بخوان من رو عضو بکنن، من بیرون میام. چون تجربه دارم که مادرها همش دنبال حاشیه و دیدن نکات منفی مدرسه و معلم و کلاس هستند و حال دل آدم رو بد میکنند. اینقدر به نکات منفی توجه میکنند و بحث میکنند که اصلا آدم فقط نگرانی میاد سراغش که ای بابا حتما مدرسه پسرم رو عوض کنم و … مثلاً دو سال پیش که رفت پایه دوم و مدرسه ها آنلاین بود، ما را اجباری عضو گروه مادرها در فضای مجازی کردند. معلم هم نکات بسیار خوب داشت و هم نکات منفی. اما مادرها عحیب زوم کرده بودند به نکات منفی و من هم تو گروه بی اختیار هی می‌خوندم و گوش میکردم به اون مطالب. بعد هم هر روز نگران تر از دیروز که ای بابا مدرسه اش را عوض کنم و یا معلم خصوصی براش بگیرم و …. اما یک دفعه خدا هدایتم کرد و به خودم گفتم که از گروه بیام بیرون. بعد از چند روز که دیگه اون حرف ها را نمیشنیدم، راحت شدم و فقط نکات خوب معلم به چشمم میومد و اون سال تحصیلی را خدا رو شکر خیلی خوب گذروند. بعدها هم حواسم بود که تا اونجا که جا داره با مادرها هم گروه نشم. چون کمتر پیش میاد که به نکات مثبت توجه کنند.

    حالا از این مثال ها فراوان است. ممنون استاد از این فایل های عالی که باعث میشین نتایجی که ما از عمل به قانون داشته ایم، یادآوری بشه برامون و فراموش نکنیم.

    در پناه پروردگار زیبایی ها

    شیما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  5. -
    سعیده آیت گفته:
    مدت عضویت: 1055 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم که یکی از بزرگترین نعمتهای زندگی من است

    واقعا خداروشاکزم که منو هدایت کرد به این مسیر زیبا وسرسبزقوانین الهی وکار هر روزم با وجود مشغله هایم دیدن حداقل یه فایل محصولی یا یه کامنت و خلاصه یه گردش تو این سایته

    چقدر زیبا بود این فایل و درسهای اون

    منم بارها برام پیش اومده وقتی احساس کردم این قوانینو بلدم حداقل به نسبت کسی که دارم باهاش حرف میزنم بلافاصله چنان امتحانی میشدم وهمه جیز برام سخت میشد که قشنگ میفهمیدم

    که سعیده دوباره مغرور شدی وفکر کردی حالیته فکر کردی چون یه چیزایی بلدی میتونی به بقیه فخر بفروشی

    باز ادعا کردی و دیدی که دنیا بدجورداره بهت یاداوری میکنه بیا این گوی و میدان

    خیلی بلدی بیا اینم آزمون ببین ازپسش برمیای

    وهرباربه خودم گفتم سعیده به قول استاد زیپ دهنتو ببند حرف نزن ادعا نکن

    و اینکه بحث کردن با ادما انقدر سریع فرکانسمو عوص میکنه و انقدر اثرات مخربش زیاده که همش میگم سعیده ساکت شو نظر نده مگه میخوای با گاری خرکت کنی نزار الکی گاری بهت وصل بشه

    با اینکه خیلی عالی شدم ولی گاهی یهو میفتادم تو این دام بحث کزدن

    واینکه مریم جان میگفتن یه برحه ای خیلی مغرور بودن منم دقیقا همینجوری بودم

    منم همیشه شاگرد اول دانشگا بودم همه بهم اعتماد داشتن و یه حورایی قبولم داشتن

    ادم با اعتماد بنفسی بودم و خوش صحبت و خلاصه اینکه همه چی مهیای عرورم بود

    ولی الان خیلی خوب شدم آروم شدم با خودم در صلحم به همه ادما به شکل برابر نگا میکنم

    اگرچه عاشق خودمم ولی بقیه رو هم تکه ای از خدا میبینم

    همه چی رو به بهبوده خداروشکر

    دارم سعی میکنم مثل استاد همه چیزو از طرف خدا ببینم همش سپاسگزار خداباشم اعتبار همه چیزو بخدا بدم

    انقدر صحبتهای استادو گوش میدم که حتی گویشم مثل استاد شده حتی وقتی سعی میکنم با ادما به شکل عادی صحبت کنم اخرش میبینم تمام حرفام تکه کلامای استاد بود

    خدارو هزاران بارشکر که تو این مسیر هستم که هم برای خودم خوبه هم به سوالای دخترم میتونم خیلی خوب جواب بدم

    دیروز بهم گفت مامان خواب ترسناکی که دیدم چرا نمیتونم فراموشش کنم؟

    جون به کارتونای ترسناک علاقه داره

    منم براش از ورودیها و تاثیرشون رو زندگی و فرکانسی که بدنیا میدیم و همونو دریافت میکنیم و این مباحث با توجه به سنش میگم

    اینکه خودش با ارزش ترین موجود زندگیشه

    اینکه تقصیر کارات رو ننداز رو دوش کس دیگه

    اینکه فقط به ارزوها و علایقت فکر کن و دنبال اونا باش

    اینکه از خدا فقط کمک بخواه اینکه خدا چقدر مهربونه بزرگه تواناس و قدرت داره

    ایتکه هرجور بدنیا نگا کنی همون برات اتفاق میفته

    البته همه اینا رو باتوحه به سوالایی که میکنه و میبینم میشه تو جواب دادن یک یا جندتا از این مواردو درش گنجوند انجام میدم

    ازخدا میخوام استادعزیزم که سالیان سال شاد وسالم و پابرجا باشید و ما رو ازاین اگاهی های نابتون سیراب کنید

    خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
    • -
      آتوسا گفته:
      مدت عضویت: 1364 روز

      به نام خدای هدایتگرم به سوی فراوانی ها

      سلام سعیده عزیزم با خواندن کامنت شما احساس بسیار خوبی تمام وجودم را فرا گرفت و بسیار لذت بردم و تحسینتان کردم که انقدر زیبا فوق العاده علاوه بر اینکه به دنبال رشد خود و ارائه دادن کیفیت بهتری از خود به جهان هستید بلکه از این آموزه ها و آگاهی ها در جواب دادن به سوالات فرزندتان نیز بهره می گیرید واقعاااا شما مادر فوق العاده را تحسین می کنم که به فرزندتان در حال تاکید بر این موضوع هستید که در دنیای او فقط “خودش” هست که ارزشمند هست و باااااید به دنبال علایقش برود و در حال ساده سازی توضیح قانون برای او هستید

      که علاوه بر تقویت فهم قانون برای خودتان می شود بلکه فرزندتان نیز بسیار با عمل به این آگاهی هایی که شما سخاوتمندانه در اختیارش می گذارید رشد خواهد کرد

      در پناه الله یکتا رستگار باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        سعیده آیت گفته:
        مدت عضویت: 1055 روز

        سلام دوست عزیزم

        خداروشکر که این کلمات تونست در دل شما هم نفوذ کنه وباعث حس بهتر در درونتون بشه

        واقعا یکی از دغدعه های من

        اینه که مسیری که یه عمرخودم اشتبا رفتم از دخترم قطع بشه و اون

        مصداق بارز ایه کن فیکون بشه

        چون میدونم ضمیر ناخوداگاه اون الان داره شکل میگیره

        والبته که خداهم داره بهم یاد میده چجوری رفتارکنم تا بتونم به این خواسته برسم

        امیدوارم هممون بتونیم تو این مسیر ثابت قدم باشیم

        خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    ارمغان رضوی گفته:
    مدت عضویت: 1295 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام خدمت اساتید بزرگم

    وااای استاد عزیزم عجب فایل بهشتی بود عجیب این پارادایزتون زیباس خدارو بی نهایت بار شکر

    چه هوایی چه صفایی چه عشقی خدارو بی نهایت شکرت

    چقد این انیمیشن گربه چکمه پوش که گفتین باحاله حتما میرم در اولین فرصت میبینم و کلی با یاد شما و مریم جون لذت میبرم و کیف میکنم

    واقعا استاد هر موقع که من به تضاد برمیخورم شما خودتون رو در غالب فایل میرسونین آگاهی های نابی طور میدین بهم و من فقط لذت میبرم دیگه خدارو بی نهایت بار شکر برای وجود پر برکتتون و پر از عشقتون تو زندگیم عاشقتونم تا بی نهایت

    در رابطه با ترس که گفتین بخصوص ترس از سگ منم همچین تجربه ی مشابهی دارم کاملا درسته

    و واقعا جهان احساس مارو فقط و فقط درک میکنه چقد قشنگ چقد قشنگ که تو دنیای با این احساس زیبا داریم زندگی عاشقونه میکنیم و کلی لذت میبریم و از مسیر و به قول خودتون تو دوره دوازده قدم ،قدم اول در مسیر سوت زنان از مسیر جاده جنگلی صاف لذت میبریم خدارو بی نهایتت بار شکر

    در رابطه با غرور که گفتین استاد تو دوره عزت نفس هم گفتین بهمون که عزت نفس با غرور فرق داره

    و من خودم قبل دوره های شما واقعا فوق العاده آدم مغروری بودم و خیلی خیلی خیلی بخصوص تو روابط چه عاطفی چه با همه ی آدما ضربه خوردم بخاطر این غرور که از سمت شیطانه اما عزت نفس از سمت خداست عزت نفس یعنی خدارو درونمون پیدا کردن

    و خیلی فرق داره با غرور و منیت

    خدارو بی نهایت بار شکر من در مقابل خودش و دستانش واقعا منیت ندارم و همه چیم از سمت خود خداس خدارو بی نهایت بار شکر

    این منیته کاملا شکسته و فقط عزت نفس و خودباوری داره در من حرف میزنه خدارو بی نهایت بار شکر

    و مریم جون خوشگل و بینظیرمون چقد قشنگ در رابطه با توحید عملی بهمون توضیح دادن و چقد قشنگ رفتار بی منیت شما رو در مقابل همه آدم‌ها توصیف کردن من که شما و مریم جون خوشگل رو الگوی خودم قرار دادم همیشه وحتی بک گراند موبایلم هم عکس شما و مریم جون رو گذاشتم و استاد لطفا دوره ی جهان بینی توحیدی رو بزارین مشتاقانه و عاشقانه با تموم وجودم منتظر این دوره ی بینظیر و سرشار از عشق الهی تون هستم تا تهیه کنم و آگاهی هاشو مثل بقیه ی دوره هاتون زندگی کنم و مثل همیشه با نتایج خفن بیام پیشتون عاشقتونممممممم

    در پناه الله یکتا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
  7. -
    زهره خانوم گفته:
    مدت عضویت: 962 روز

    سلام به استاد عزیز و‌مریم جان زیبا

    استاد چقدر فایلهاتون رو دوست دارم

    من مدتهاست که فیلم نمیبینم مگر حال خوب کن باشه و درسهای معنوی خوبی درونش باشه که این انیمیشن رو الان دارم دانلود میکنم که ببینمش چون ارزش دیدن داره

    چقدر هرکدوم از قسمتها ارزشمنده و ارزش چندبار دیدن رو داره با اینکه رایگانه ولی میلیاردها دلار قیمت داره

    وقتی حرف از خدا میزنید عشق و آرامش تمام وجود ادم رو در برمیگیره

    از ترسها گفتید که فقط توهمی بیش نیستند و باید رفت تو دل ترسها و‌فراریشون بدیم

    از غرور گفتید که وقتی به اهدافت میرسی و یادت بره کمکهای خداوند رو ، ازت گرفته میشه تا یادت بیاد که تو بدون کمک خداوند هیچی نیستی

    اینکه میشه در همین لحظه از زندگی لذت برد

    اگر دیدت و نگرشت رو‌عوض کنی زندگی روی زیباشو نشون میده.

    عاشقونم و ایمان زیبا و نگرش قشنگتون رو همیشه ستایش کردم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
  8. -
    نرگس و مهدی گفته:
    مدت عضویت: 3493 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام خدمت استاد توحیدی و خوشتیپم و خانم شایسته ی عزیز

    سلام خدمت دوستان عزیزم

    خدایا شکرت چقدر این فایل فوقالعاده است

    استاد سپاسگزارم بخاطر ضبط این فایل فوقالعاده خیلی بهم چسبید

    این فایل یک صبحانه ی خوشمزه و لذیذی که نوش جان کردم

    دیشب جلسه ی 7 دوره ی راهنمای عملی دستیابی به رویاها رو دیدم و گوش کردم که اونم واقعا فایل فوقالعاده ای هست و تا الان بهترین جلسه ی این دوره است برای من اون فایل هم دقیقا مربوط به این فایله دقیقا در زمان دقیق برای من بوده هماهنگی گوش کردن این دوتا فایل

    توی اون فایلی که دیشب گوش کردم میگفتین من خیلی معتقدم به خداوند و قرآن که دقیقا این فایل فقط داره همین یک جمله ی شما رو باز کرده برام

    خیلی احساسم لطیف شده

    استاد میخوام بگم منم مثل باور دارم که حیوانات میتونن فرکانس مارا دریافت کنن هر احساسی که نسبت بهش داشته باشیم اونم همون جور رفتار میکنه با ما بقیه میگن نه اون حیوونه چیزی حالیش نیست ولی من میگم خالق همه ی موجودات یکیه و مهم فرکانسه همه از یک انرژی شکل گرفتیم به شکلهای متفاوت

    مثال همین سگ که توی این فایل زدید منم تجربه دارم

    استاد اول اینو بگم تجربه ای که داشتین از شهریار اینو بگم که منم توی یکی از روستاهای شهریار زندگی میکنم

    منم از سگ نمیترسم چون درکش کردم که فرکانسه که جواب میده

    چند وقت من صبح ها میریم دوچرخه سواری یه مدتی یکی از دوستام هم خواست که بیاد همراهم بشه وقتی میرفتیم دوچرخه سواری از یه جایی گذر میکردیم که تعدادی سگ بودن نشسته بودن اونجا من همیشه از اونجا رد میشدم سگا فقط نگاهم میکردن و از جاشون تکون نمیخوردن ولی اولین روزی که با اون دوستم رفتیم از اونجا این دوستم خیلی از سگ میترسید و من نمیدونستم که اون میترسه وقتی از اون منطقه ای که سگ بود رد شدیم من راحت رد شدم رفتم پنج دقیقه بعد برگشتم دیدم دوستم نیست بخاطر ترسی که داشت قبل همون سگا مونده بود بعد از یه آقایی خواسته بود که اون سگا رو بزنه که بتونه رد بشه بار دوم دوباره که رد شدیم باز هم من رد شدم همون سگا رفت سمت دوستم و پارس کردن به دوستم و دورش رو گرفتن دوستم از شدت ترس داشت سکته میکرد وقتی من به راحتی رد میشدم تعجب میکرد که چطور اینقدر راحت رد میشی و کاری بهت ندارن بعد اون باهاش صحبت کردم گفتم ببین اونا فرکانس ما رو میفهمین اگر بترسیم ازشون اونا هم کاری میکنن که ما بترسیم ولی اگر برترسمون غلبه کنیم و بریم تو دلش اونا خود به خود آروم میشینن چون میفهمن اینم بهش گفتم که غلبه ای که واقعی باشه، درونی باشه نه الکی

    بعد اینکه باهاش حرف زدم بار سوم که خواستیم از اونجا رد بشیم اونم حرفم رو باور کرده بود و راحت با من رد شد گفت واقعا راست گفتی وقتی نترسیدم هیچ کاری نداشتن باهام و حتی پارس هم نکردن

    چرا باور کرده بود؟

    چون رفتار منو در عمل هم دیده بود فقط حرف نبود

    وقتی تجربه ی خودتون رو گفتین منم یاد این داستان افتادم خواستم این تجربه ی خودم رو با شما به اشتراک بذارم

    بهترین بهترین ها رو براتون آرزو میکنم انشالله که همیشه سلامت وشاد و سعادتمند و در مسیر توحیدی باشید در پناه خدای یکتا

    نرگس

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
  9. -
    عارفه گفته:
    مدت عضویت: 1213 روز

    به نام خالقی که مرا خالق زندگی خود آفرید

    سلااااااام خدمت استاد عزیزم مریم جان فوق العاده ام

    الان که دارم این کامنت را می‌نویسم صبح شنبه هست ولی چیزی که میخوام بنویسم مربوط به صبح روز جمعه است

    واما بعد….

    ساعت حوالی 8به بعد صبح بود و من در یک پارک زیبا در دورود خرم آباد داشتم گوشیم را چک میکردم (حتما در ادامه میگم چرا دورود خرم آباد بودم)

    دوقلوهام توی چادر مسافرتی خواب بودند و من و باباشون بیدار شده بودیم و من بعداز یکم پیاده روی در اون پارک زیبا نشستم روی سکویی که بیام در فایل شکارچی مثبت احساس خوبم اونجا کامنت کنم و روی صفحه اصلی برام فایل جدید نیومده بود

    و بعد برای پیدا کردن فایل رفتم درقسمت کلیدها که دسته بندی شکارچی مثبت را پیدا کنم وقتی رسیدم بهش تعجب کردم چون همیشه عدد روبروش 2بود و الان شده بود 3 وقتی زدم روش دیدم ای جان استاد برای این بخش فایل جدید گذاشته و از همزمانی کلی ذوق کردم

    گفتم عارفه تو قرار هرچی میخوای بگی را زیر این فایل بگی و با جون دل نشستم تو همون پارک زیبا فایل استاد را گوش کردم

    حالا یکم برمیگردم عقب و از اینکه چرا من الان دورود هستم میگم

    سه شنبه پیش از ظهر اعلام شد که چهارشنبه و پنجشنبه اصفهان برای گرما هدا تعطیل هست و چون بچه ها وخودم عملا کلاس هامون تعطیل شده بود با باباشون گفتم بهترین فرصته برای یه سفر چند روزه چون دیگه ما هر روز هر کدوممون کلاس داریم وقتی قرار شد شب راه بیفتیم و بریم به سمت لرستان استانی که من تاحالا متأسفانه سفر نکرده بودم

    طبق تمرین دوره کشف قوانین تو دلم و به بچه ها میگفتم خدا میدونه ما قراره کجا هدایت بشیم. خدا مونه چه همیشه در زمان مناسب در مکان مناسب قرار می‌گیریم و چقدر تجربه کسب میکنیم…….

    و حتما در اینجا از همزمانی هایی که رخ داده و دستان خدایی که حضور داشتند صحبت میکنم

    ⬅️هم‌زمانی

    با توجه به اینکه من علاقه شدیدی به ماه دارم اونم ماه کامل در مسیر شبمون به سمت الیگودرز کانل ماه جلوی من بود و تو حرکت با دیدن ماه لبخندی روی لبانم نقش میبست

    اینکه ما زمانی رسیدیم آبشار بیشه که به شلوغی نخوردیم و بعد روز بعد رد که می‌شدیم متوجه شدیم برای هر ماشینی ورودی می‌گرفتند و ما هزینه ای پرداخت کردیم

    اینکه در عین اینکه تو اون جاده جای زیادی برای نشستن و سایه نبود برای نهار خوردن ما به جایی هدایت بشیم که کامل سقف شیروانی داشت و حتی به صورت کاملا هدایتی متوجه شدم پشت درختی زیر سایه شیر آبی هم هست

    اینکه شب وقتی رفتیم تو پارک نسترن خرم آباد بخوابیم و من باز چشمم به ماه که افتاد تو دلم گفتم چقدر دوست داشتم شب که میخوام بخوام ماه جلوی چشمم باشه و وقتی رفتیم تو چادر و فقط توری چادر را بسته بودیم و با دخترم به خاطر اینکه نور چراها اذیتمون نکنه سرمون را گذاشتیم اون طرف چادر و یهو دخترم گفتم مامانن!!! ماه را

    و دقیقا ما جوری تنظیم شده بود که الان که من دراز کشیدم بودین اینکه سرم را بخوام پایین و بالا یاچپ و راست کنم ماه را می‌دیدم و به خدا میگفتم آخه من میتونم شکر تو را بگم چون زبونم ابتره در قبال لطف تو

    وقتی صبح بیدار میشم و بعد اون خواب دلچسب میرم که مرغ های خورد شده برای جوجه کباب را بشورم و یکی از شیر های پارک خراب شده بود و آب می‌پاشید و من از شیر های روبروش استفاده کردم و میخواستم سریع مرغ هارا بشورم که به خنکی راه بیفتیم و بعد مسئول پارک اومد فلکه آب را بست و تاشیر را عوض کنه (یه اتفاق ناخواسته چون با با اون دستای مرغی داشت کارم به تاخیر میفتاد)

    نجوای درونی عارفه :الخیر فی ما وقع. خداراشکر که تو این پارک به خرابی ها رسیدگی میکنند

    چند دقیقه گذشت و من داشتم بقیه مرغ هارا میشستم. یک مسئول دیگه ی پارک اومد داشت سر شیر کنار دستی منو باز می‌کرد که گویا اونم خراب بود بهش گفتم باز کنید آب میپاشه گفت نه فلکه بسته است گفت بازه که من دارم مرغ میشورم و بی توجه به صحبت من شیر را پیچوند و وقتی باز کرد آب پاشید به کل وجودش و حتی به دوقلوهای من که کنارم ایستاده بودند پاشید (یک اتفاق ناخواسته دیگه) تو دلم گفتم حتما این تاخیری ها بابد به وجود بیاد تا ما در زمان درست جای درست باشیم

    دیدن اینکه آقاهه با همون فشار زیاد آب سعی داشت سر شیر را ببنده کلافه ام می‌کرد که چرا فلکه اصلی را نمیبنده که راحت کارش انجام بشه ولی اعراض کردم گفتم حتما میفهمه و اینجا بود که رفت فلکه را بست

    برای ظهر هدف رفتن به منطقه ای بود که تو گوگل سرچ کرده بودیم که بزیم تو دل طبیعت یعد از چرخیدن تو خود شهر و دیدن چند جای دیدنیش رفتیم تو دل جاده از یه جایی به بعد ما تو مسیری بودیم که نه ماشینی میرفت نه میومد حتی وسط های راه یاد توحیدی عملی افتادم و به همسرم گفتم ببین ما جقدر راحت تنها سفر میکنیم و از زیبایی ها لذت میبریم و خیلی ها ترس از تنهایی سفر کردن دارند و حتما باید دوتا ماشینی سفر کنند و اگه هم تنهایی سفر کنند تو جاده هایی خلوت نمیرند و خیلی تجربه هارا کسب نمی‌کنند و اینجا تو دلم از خدا تشکر کردم که تو این زمینه ترس های ما کنار رفته و از همون اول ترسی نداشتیم و بهتر بگم اصلا بهش فکر نمی‌کردیم چون فکر می‌کردیم این یه جیز طبیعیه

    رسیدیم به یک روستا تو دل کو با شیب های تند و دقیقا با اون چیزی که ما تو گوگل دیده بودیم فزق داشت که گویا وقتی پرسیدیم از یکی از ساکنین اونجا گفتند این آبشاری که میگید یکساعت پیاده روی داره و ماهم گفتیم یه جا سایه باشه بتونیم ناهارمون را بخوریم

    و تو دل طبیعت باشیم حالا که تا اینجا اومدیم

    تا همین جوری رفتیم جلوو جلوی یک خونه ماشین را پارک کردیم که پیاده یکم اطراف را ببینیم و جایی برای نشستن پیدا کنیم چون کلا اون روستا تو شیپ کوه ساخته شده بود که یه آقایی از پشت پنجره گوشیش را قطع کرد و مثل کسایی که چشم به راه مهمونشون بودند شروع کرد با ما حرف زدن و راهنمایی کردن و ما کلی اسرار که بیاند خونه و بعد به جایی رسید که گفت بیاین برید تو باغ خودم بیاند تا نشونتون بدم و در بدو ورودی از درخت انجیر سفید چند تا انجیر چید و به ما داد (دقیقا صبحش وقتی همسرم برلی بچه انجیر سیاه خرید تو دلم گفتم چندساله من انجیر سفید ندیم و چقدر دلم میخواست) وقتی انجیر را خوردم انقدر شیرینیش به جا بود اندر سبک و عالی بود که من با خوردنش چیزی احساس نکردم چون من تو دوره سلامتی بدم نسبت به چیز هایی که باهام سازگار نیست آلام میزنه

    جای برای نشستن تو باغ را نشونمون داد و بعد با همسرم رفتند جلو تر و چشمه ای که زود را برای خوردن آب نشون داد باغی که زیر درخت گردو و انجیر و انار بودیم و از یک سمتمون صدای آبی از یه چشمه دیگه میومد و با فشار به پایین می‌ریخت و از طرف دیگمون چند قدم که میرفتی از دل کوه آب میومد که با حضور درختان سایای ایجاد شده بود و خنکی ایجاد می‌کرد که دوست داشتی ساعت ها اونجا بشینی وای خدا من راه میرفتم و میگفتم خدایا شکرت کیا میتونم قدرت مند تر از تو که سجده کنم به درگاهش

    از روبرویی جایی که نشسته بودیم چشم اندازی از کوهی با شکوه را میدیدیم که پر بود از درختان ووواااووووو اینجا خود بهشته

    و اون آقا به همسر گفته بود دستشویی آب و… هرچی خواستی خونمون هست

    نشسته بودیم که یک دختر خانم با چهره ای خندان و مهربان با یک پارچ دوغ محلی اومد الله اکبر من چطور میتونم خداراشکر بگم

    وای نگم از طعم این دوغ انقدر خوش مزه بود که ما قبل ناهار تمامش کردیم و چند دقیقه بعد همون دختر خانم که هنوز چهره مهربانش جلوی نظرم هست اومد اینبار با سه تا نون محلی الله اکبر خدا توانای شکست ناپذیر مهربان است

    وقتی از دوغی که آورده بود تعریف کردم گفت پارچ را بدید تا بازم بیارم گفتم نه دیگه عزیزم ولی رفت آورد اینبار چند تکیه یخ داخلش بماند اون قبلی خودش خندکی مطلوبی داشت

    از آب چشمه نگم براتون که چقدر گوارا و سبک بود چقدر وقتی میخوردی خنکیش به جا بود و احساس خوبی به آدم میداد

    آقا گفته بود هرچی میخواین انجیر بچینید بخورید چون گنجشک ها می‌خورند

    (اینجا بود که من تمام اون تاخیر ها و اون خرابی سر شیر آب و… فهمیدم برای این لحظه از شکوه نعمت و میزبانی ناب خدا به دست این بندگانش بوده) به همسرم گفتم اصلا مگه میشه ابن نون و این دوغ و این انجیر هارا خوشمزه را با قیمت پولیش حساب کنیم این نعمت ها اینجا تو این لحظه قیمت نمیشه گذاشت روش چون چیزیه که نمیشه وصفش کرد

    کجا و کی میتونست از آشناهامون اینجا باشه و اینجور بدون جشم داشت از ما پذیرایی کنه و باغش را در اختیارمون بزاره و تمام اینا پلن چیده شده ی خداست

    انقدر از اون چشمه انرژی گرفته بودم که اولین بارم بود ناخواسته با یک طبیعت خدافظی می‌کردم و دیدم دارم باهاش حرف میزنم و باهاش وداع میکنم و میگم خدایی که تو به این زیبایی را نشونم داد خدا میدونه چه زیبایی های بیشتری برام در نظر گرفته

    و بعد شب برگشت تو جاده کوهی که یکم خطر ناک بود از چشمه بیشه به سمت دورود

    پرایدی از یک جایی دیگه همش پشت ما بود تا رسیدیم دورود و زد کنار جلوی و گفت بایستید و اسرار اسرار که من نمیزارم شما مسافر شهر من باشید و جایی غیر از خونه من شب بخوابید جوری که به رفیقش گفت بشین پشت فرمون ماشینش و اومد بیاد تو ماشین ما که ما را ببرم خونشون که همسر نگذاشت یعنی به قدری از خلوص اسرار می‌کرد که من مونده بودم حتی بعد باز زنگ زد به همسرم که چکار کردید موندنی شدید یا نه و من زن بچه ام را گفتم برند خونه مامانش که شما بیاند اینجا راحت باشید

    و اینجا بود که یاد حرف استاد می افتادم که می‌گفتند بی نهایت دستان خدا میاد به سمتتون برای کمک به شما الله اکبر

    و همه این اتفاق های خوبی زمانی افتاد که چند شب گذشته به خدا گفتم قول میدم توجهم را از ابن ناخواسته بردارم و بسپارم به خودت و حال خودم را هی خراب نکن و دنبال بهبود حال خرابم باشم

    تو سفر خیلی آدم پا ترس هاش میزاره

    تو سفر خیلی نداهای درونی با کمک آدم میاند

    تو سفر خیلی آدم تجربه کسب میکنه

    تو سفر خیلی با علایق و سلیقه های شهر مختلف آشنا میشی

    تو سفر خیلی بیشتر با خودت و خدا حال میکنی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
    • -
      اسداله زرگوشی گفته:
      مدت عضویت: 1277 روز

      سلام و درود عارفه عزیز

      شاید اگه یه فرد عادی این متنو بخونه تصور کنه خیالاتتو نوشتی! همینقدر تفاوت نتایج عامه مردم با اعضای این سایت الهیه!

      تمام سفرتون عین فیلم با کیفیت اچ دی از جلوی چشمام گذشت اینقدر که خوب نوشته بودی. وقتی از بیشه گفتی دقیقآ آن حال و هوا رو تجربه کردم.گرمای هوا و نبودن سایه و جایی برای استراحت، فقط باید دل به آب زد و آبتنی کرد و لذت برد از این آبشار بی نظیر.

      راجع به قرص ماه، دقیقآ این احساس رو ما هم تجربه کردیم هنگامی که در یک خانه باغ جنگلی بودیم و به همسر و دخترم گفتم ماه و ببینید چقدر قشنگ و نزدیکه! انگار بروس قادر (فیلمی که استاد در قسمت چهارم دوره کشف قوانین معرفی کردند) آن رو با دستاش آورده جلو اینقد که نزدیکه!

      عارفه جان تبریک بهت میگم بابت صفای وجودت و در صلح بودن با خودت که سبب شده هدایت های خداوند را ببینی و عمل کنی و پاداش تسلیم بودن همین معجزاتی است که تجربه کردید. برایتان سراسر نور و روشنی آرزو میکنم دوست عزیز.یا حق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
      • -
        عارفه گفته:
        مدت عضویت: 1213 روز

        سلام دوست خوبم

        خیلی برام ارزشمنده که وقت گذاشتید و گوشه ای از سفر نامه ی منو خوندید

        که حتما خودت بهتر میدونید ثانیه به ثانیه زندگی ما هدایته ولی ما عادی شده برامون

        مثل دوستی که نوشته بود همین که سرم را برمیگردونم و چشمم به ماه میفته همین هدایته

        مثلا چند وقتیه دقت کردم هر جایی میریم که امکان داره شلوغ باشه وقتی ما میرم و جا گیر میشم پشتش کلی آدم میاد که من به اعضای خانواده ام میگم انگار خدا میخواست بابت ما خیالش راحت بشه بعد بقیه را بفرسته

        مثلا همین آبشار بیشه که البته پیشنهاد میکنم اگه نرفتید برید (البته آخر هفته نباشه بهتره)

        با اینکه ما سفرمون عجله ای شده بود و خرید برای ناهار نکرده بودیم وقتی رسیدیم دورود هنوز مغازه ها باز نکرده بودند و این باعث شد که دو سه ساعتی تو شهر بمونیم که خرید مرغمون را انجام بدیم و خب همین تاخیر میتونست ما را از خلوتی اونجا دور کنه و هی شلوغ تر بشه در صورتی که با ابنکه یه قسمت از جاده درود به آبشار بیشه نامناسب بود و با سرعت کمتر باید میرفتیم وقتی رسیدیم و رفتیم و اومدیم چندبرابر همون اول ماشین اضافه شده بود و تا اون طرف جاده هم ماشین پارک کرده بود

        و چیزی که الان یادم اومد که بگم که واقعا بیشتر خواسته هامون در لحظه به وجود میاد و اجابت میشه تو پارک درود وقتی نشسته بودم که همسرم هم از دستشویی بیاد داشتم فکر میکردم حالا که زمان داریم کاش با بطری یه آبی به ماشین بزنند چون پر از خاک بود (و من از مریم جان یاد گرفتم وسایل وقتی به ما خدمت می‌کنند ماهم باید براشون ارزش قائل بشیم) و نجوا اومد که حالا اگه بهش بگی میگی بالا ما حالا هی تو جاده ایم و خاکی میشه و بزار یه جا دم چشمه و رودخونه ای میشورمش

        باورت نمیشه همسرم از دستشویی اومد بیرون و بطری آب دستش و شروع کرد بدنه ماشین را شستن و دست کشید تو وجودم همه شد سپاسگذاری الله

        اسدالله عزیز چیزی که تو خودم تو مدت که تغییر کردم دقت کردم اینه که حتی نماز های توسفرم با عشق تر در صورتی که قبلا تو سفر هوایم به هزار جا بود ولی الان چون به ابن باور رسیدم که لحظه به لحظه را خدا جونم داره رقم میزنه با عشق نمازم را میخونم و گاها دو رکعت نماز شکر هم میخونم و سجده شکر میرم

        میدونی از بس تو جاده ها سرم را بیرون کردم و داد کشیدم خدایاااااااااااااااااا شکرتت

        که بچه های من به جای جیغ کشیدن وقتی سرشون را از ماشین بیرون می‌کنند جاهایی که سرعت ماشین کمه و طبیعت خوبی داره برای نگاه کردند دقیقا همین جمله را میگند خخخخ و زیباترین جمله روی زمینه

        آره اسد الله جان همه چیز هدایته

        اون لحظه که من دوست داشتم تو اون باغ پر از میوه و چشمه و طبیعت یکم خلوت کنم ولی درگیر حواشی و بحث های بچه ها اینکه من هر جا میرفتم میومدند دنبالم و یک آن خدا دست های خودش را فرستاد و یه بچه های به نام علی (که انشالله به بهترین مسیر ها تو زندگیش هدایت بشه) اومد و با بچه ها سرگرم بازی شدند و برد باغ را نشونشون داد و کلی تجربه جدید در اختیار بچه ها گذاشت و تمشک براشون چید و… درصورتی که از بچه های من کوچیک تر بود ولی وجودش پر از محبت الله بود و من حسش می کردم

        و همون آقا همسرم را به جایی دعوت کرده بود که البه گفته رود با خانمت بیا ولی من دوست داشتم با خدام باشم و شدم منو چشمه و کوه پر از درخت روبروم و باغ میوه

        عشق کردم

        رفیق خودم هیچ وقت لحظه وداعی که با چشمه داشتم را یادم نمیره چون تاحالا این حس را تجربه نکرده بودم و چون میدونستم هدیه ی خداست برام جدایی سخت بود و با جمله که خدا خیلی هدیه های دیگه برام در نظر گرفته و باید برم ببینم و شاکر باشم خدافظی کردم و ازش تشکر کردم برای این آب گوارایی که بهمون داد

        خیلی با پر حرفی هام نمیخوام اذیتت کنم ولی چقدر خوبه که اینجا همه دور هم هستیم که حرفایی میزنیم که درک میکنیم و ازش رشد میکشیم و دنبال آگاهی بیشتر هستیم

        راستی رفیق خوبم هزاران بار تحسینت میکنم که انقدر فعالی و انقدر صبورانه کامنت میزاری و کامنت جواب میدی

        کامنتت تو خود این فایل هم بی نظیر بود از اینکه برای دختر گلت ارزش قائلی از اینکه این احساس خوب را کنار اون تجربه کردی

        از اینکه به عنوان یک مرد فارغ از شرایط جامعه و شلوغی هاش داری جدی برای رشد خودت زمان میزاری و فهمیدی که بهترین سرمایه گذاری. سرمایه گذاری روی خودمون هست

        تبریک بهت میگم و ایستاد و باعشق تشویقت میکنم

        مثل همیشه بهترین هارا براتون آرزو دارم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      سید عظیم بساطیان گفته:
      مدت عضویت: 821 روز

      بنام الله مهربان

      سلام و عرض ادب خدمت خواهرم

      جواهر ارزشمند عارفه ی دانا

      کامنت تو الان خوندم. خیلی خوش آمدید به لرستان و امیدوارم خوش گذشته باشه بهتون…

      و خیلی خوب نوشتی و لذت بردم

      البته یکم غبطه خوردم آخه من خرم آباد بودم و کاش میشد همدیگر رو ملاقات میکردیم و با نون محلی دستی و دوغ محلی ازتون پذیرایی میکردیم .

      به هر حال بنده در خدمت دوستان عزیز و گرامی که از صمیم قلب دوسشون دارم هستم .

      عارفه عزیز .(خواهرم )

      هر کجا ی این کره خاکی هستی .سفرتون سلامت

      و از خداوند منان میخوام بهترین، روز ها رو در کنار خانواده محترمتان سپری کنید .

      بی نهایت خوشحال شدم تشریف آوردید. منت سر ما گذاشتید.

      (لطفا شیر آب پارک های مارو خراب نکنید .وگرنه هر موقع ماهم بیام اصفهان همه رو خراب میکنیم .خخخخ )

      در پناه رب العالمین باشید .

      اندازه ی اون حس قشنگت دوست دارم

      سایتون برقرار

      سلامتی و حال خوب

      رفیق همیشگیت.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        عارفه گفته:
        مدت عضویت: 1213 روز

        سلام سید عزیز

        از اینکه همیشه اول کامنت هات در جواب دوستان اونا را با احساس خوب صدا میزنی یه جورایی امضای شما شده و برام جذاب و جالبه

        از اینکه فهمیدم شما اهل شهری هستید که من اولین بار بود بهش سفر میکردم خیلی برام سعادته

        و خیالتون راحت همشهری هاتون سنگ تمام گذاشتند از روستا نشین گرفته تا شهر نشین

        روستا نشینی که ته تمام حرف هاش خطم میشد به ابنکه بیاند خونه و شب بمونید و نرید و… برامون همه چیزی فراهم کرد از آب و دستشویی و میوه و دوغ و نون محلی و….. گرفته تا اون آقایی که کل مسیر برگشت پشت ما لود تا وارد دورود که شدیم بزنه کنار و اسرار کنه که بریم خونشون و کلی خودش را معرفی کنه که ما بهش اعتماد کنیم( که البته اصلا بحث اعتماد نبود من عادت ندارم یهویی جایی برم تونم با سر وضع پیکنیکی که آدم مرتب نیست)

        همه و همه نشونه خوبی خودتون و تک تک همسری هاتون را نشون میداد

        نکته ای که باید بگم منبای خنده برای شیر آب

        اگه دقت کنید مسافر ها اصولا آخر هفته میاد تو شهر های دیگه پس شیری که خراب بود دست کار همون همشهری های خوبتون بود خخخخ و شما به مسئولین تذکر های لازم را بدید که بدوند قبل اومدن مهمان باید شهر را مرتب کنند نه هنگام حضورش که باعث بشه آب بپاشند به مهمون هاشون خخخخ(البته برای شوخی میگم ها)

        بعدم شما تشریف بیارید اصفهان چرا شیر پارک را بخواین خراب کنید شیر منزل خودمون با عشق در خدمتتون هست

        فقط بعد بی زحمت یه نو بخرید بزارید جاش چون خیلی وقته نیاز به عوض شدن داره خخخخخخ

        ببخشید من مدل شوخ طبعیم تو سایت رو شد چون کلی خیلی بگو بخندیم ببخش

        مرسی که کامتنم و خوندی و جواب دادی و آفرین به فعالیت تو سایت لذت میبرم

        مثل همیشه

        بهترین هارا برات آرزو دارم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      حمید حیدری گفته:
      مدت عضویت: 1827 روز

      سلام و درود عارفه عزیز

      چقدر عکس پروفایلتون زیباست و چقدر تحسینتون میکنم بابت سفر عالی که هدایت شدید، با عشق داستان سفرتون رو خوندم و دستان خداوند که بهتون ثابت کنند وقتی تمرکزت رو زیبایهاست از جنس همون زیبایها میاد سمتتون، وقتی داشتم ماجرای سفرتون رو میخوندم انقدر با جزییات بیان کرده بودید، انگار خودم تو اون سفر بودم، خیلی لذت بردم، ان شاالله همیشه تو سفرهای لذتبخش باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        عارفه گفته:
        مدت عضویت: 1213 روز

        سلام حمید عزیز

        باورت نمیشه همین دیشب داشتم میگفتم از آقا حمید خبری نیست

        آقا حمیدی که من تو دوره فوق العاده عشق و مودت باهاش آشنا شدم و همیشه از نوشتن کامنت هاش لذت می‌بردم

        اسمتون خیلی تو خاطرم مونده چون دقیقا اون شبی که وجودم طوفان بود و به ساحل رسید و برای اولین بار گوشه هایی‌ را در جواب یکی از کامت هایی که بهم داده بودید گفتم چون روایت اون شب برای سخت بود که چطور اون حال و هوا را بتونم به نوشته تبدیم کنم

        مرسی از حسن توجهتون به عکسم و سپاسگزار

        گاهی یک سری وقت ها واقعا به قول استاد می‌فهمی که رو دوش خدا سواری و این سفر هایی که اخیرا میرم دقیقا همین احساس را بهم میده

        حتی بعد شهر ازنا تا به دورود که می‌خواستیم برسیم تو دلم گفتم خوبه به همسرم بگم میخوای من بشینم یکم بخوابی (چون همسر من کلا شب رانندگی میکنه) به دقیقه نکشید زد کنار و گفتم چی شد گفت بیا بشین من برم عقب بخوابم

        و دوقلوها اومدند جلو و باهم جاده را سپری کردیم

        میخوام بگم خیلی چیز ها اینجوری در لحظه اتفاق میفته ولی عادی ازش می‌گذریم

        مرسی از احساس خوبی که تو کامنتت بهم انتقال دادی

        بهترین هارا برات آرزو میکنم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
        • -
          حمید حیدری گفته:
          مدت عضویت: 1827 روز

          سلام مجدد به عارفه عزیز

          اتفاقا هستم ولی چند وقتی تمرکزم رو دوره هاست، و بیشتر تمریناتش، دوره های استاد که واقعا محشره، دوره عشق و مودت که جای خود داره و هر بار گوش میدم درک تازه تر و سعی بر انجام تمریناتش هست، چقدر تحسینتون میکنم بابت شجاعت رانندگی مخصوصا تو شب، اینا همه اش نشانه تغییرات عالی هست، پا به دل ترسها گذاشتن و این جمله طلایی استاد که خداوند به شجاعان پاسخ میدهد، دقیقا همینطوره انقدر تغییرات آرام هست که اگه تایید و تحسینشون نکنیم زود برامون عادی میشه و یه حس غرور میاد بسراغمون که انگار از قبل همینطوری بودیم، بقول استاد دیگه این داره ذکر روزانم میشه، هر دستاوردی حتی کوچک رو میگم خدایا من هیچم تمام اعتبار اینها به تو هست.تو دانای جهانی.تو مدیر و مدبر این جهانی، حتی همین انگشتانم که تایپ میکنه خالق تو هستی، خداوندا یک لحظه نزار غرور شیطانی بوجودم رخنه کنه، همه چیز تو هستی این وسط من چکاره ام،همواره تو مدار آسانیها قرارم بده و به راه راست به راه کسانیکه نعمت و برکت دادی هدایت کن

          خیلی حس خوبی از کامنتت گرفتم ان شاالله تو قلب پر‌مهرت وجود الله نازنین همیشه جاری باشه

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
          • -
            عارفه گفته:
            مدت عضویت: 1213 روز

            سلام مجدد بهت دارن حمید عزیز

            میدونم و ایمان دارم فعالی و ایمیل فعالیت هات برام میاد

            اینکه گفتم خبری ازتون نیست مبنام جواب دادن های دو طرفین به هم دیگه بوده

            و از کامنت های دوره عشق و مودت متوجه میشدم که دقیق داری هر بار گوش میدی و هربار برداشت جدیدی را کامنت میکردی و چقدر تحسینت میکردم

            مرسی از اینکه تحسینم کردی ابنکه پا رو ترس هام میزارم دقیقا رانندگی چیزی بود که من ترجیح میدادم سراغش نرم ولی تو خیالاتم اینا میدیدم که میاد با دزد گیر در ماشین را باز میکنم با کلی عزت نفس میشیم پست فرمون و با بچه هام جایی میرم

            و یه روزی فکر نمیکردم تو جاده بخوام برم و آنقدر همسرم بدونه من تو سرعت زیاد هم مشکلی ندارم که تذکر بده که از فلان سرعت تو این جاده بیشتر نباید بری یادمه دفعه اول که تو اتوبان قم تهران نشستم حدودا یکسال پیش از کنار ماشینی که میخواستم برم و سبقت بگیرم انگار داشتم چکار میکردم

            و الان رفت تو لاین سرعت یه چیز عادیه برام و براش خداراشکر میکنم

            به قول استاد موفقیت همین قدم گذاشتن و رشد کردنه

            همش این نیست که حتما به پول و.. برسیم بگیم موفق شدیم

            من همین که میترسیدم بچه هام تنها از خونه برند بیرون و از خیابون تنها رد بشند با ابنکه خودم از بچگی مستقل بودم ولی همین که میبینم دارند هر کدومشون تنها کلاس های تابستونی خودشون را میرند و از خیابون رد میشند خب میبینم پا رو ترسم گذاستم

            و اگه این موفقیت نیست پس چیه؟

            از اینکه وقتی پسرم دیر میکنه تمرین میکنم که نگران نشم و به قول استاد فکر های منفی را نرسونم به حتی دفن کردن بچم زیر خاک و میگم حتما داره با دوستی کسی حرف میزنه و بعد بیست دقیقا تاخیری میبینم در خونه را میزنه و بستنی به دست میاد تو خونه و بهش میگم مامان جان چرا دیر کردی

            در پاسخ بهم میگه دوست داشتم بستنیم را تو مسیر با احساس خوب بخورم و لذت ببرم خخخخ

            خب اگه من ذهنم گر از منفی بود تو جواب این بچه چی میگفتم

            غیر اینکه بگم بستنی کوفتت بشه من سکته کردم اینجا تو داشتی بستنی میخوره تو غلط کردی که دیر اومدی و اون بستنی و اون حال خوب را کوفت بچه ام میکردم

            ولی الان وقتی گفت با آرامش گفتم نوش جونت مامان جان ولی خب تایم رسیدنت دیر شده بود منم داشتم نگرانت میشدم سعی کن جوری بیای که من نگران نشم

            و بچه بقیه بستنی را خورد

            خی اینا منو از عارفه قبلی جدا میکنه

            منم دقیقا تمام تلاشم را میکنم زبونم به شکر بگذره

            حتی از پنکه ای که از شی تا صبح روشنه صلح خاموشش میکنم و ازش بلند بلند تشکر میکنم

            میگم مرسی عزیزم که از دیشب تاحالا بدون وقفه داری مارا خنک میکنی خاموشت میکنم که بکم استراحت کنی عزیزم

            حمید عزیز امشب با بچه ها انیمیشن عنصرها را با دوقلوهام دیدم که فیلم معرفی شده یکی از خانم های سایت بود نمیدونی که جقدر احساس خوبی بهم داد

            یه جاهایی ناخواسته میکنم ای جانم

            و اونجا درس بزرگی که داشت این بود که همیشه دنبال چیزی باش که حالت باهاش خوشه نه چیزی که بک عمر تو مخت کردن و تحمیل بهت کردند

            یه آن به خودم گفتم آیا تو با خودت چکار میکنی؟؟

            و باید درونی بهش فکر کنم و جواب بدم

            باز هم مثل همیشه

            بهترین هارا برات آرزو میکنم

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
            • -
              حمید حیدری گفته:
              مدت عضویت: 1827 روز

              سلام عارفه عزیز

              مرسی از لطفتون،گفتگو بادوستان مخصوصا شما باعث افتخاره و اینکه باعث میشه مطالب رو بهتر درک کنیم،و تمرکزمون بیشتر رو خواسته ها باشه.تو این زمینه یکم کم کار بودم که تمرکز گذاشتم برای بهبودش.

              دیشب داشتم فصل پنجم کتاب رویاهایی که رویا نیستن رو مطالعه میکردم چقدر استاد با جزئیات داستان غلبه بر ترسهاش رو نوشته بود، و چه باورهای مناسبی رو درجهت حمله بر ترساش ایجاد کرده بود،ترس ایمان رو ازبین میبره و ایمان ترس رو از بین میبره، همه چیز تحت سیطره رب هست،‌هیج برگی بدون اذن خداوند به زمین نمیفته، و باور بسیار عالی که ورد زبونم شده خداوند به شجاعان پاسخ میدهد، کلیه مواهب پشت ترسهاس، وقتی استاد تو قدم دوم در مورد سیستمی بودن خداوند و قوانینی که گذاشته میگفت، دقیقا کسیکه ایمانش رو و شجاعتش رو نشون میده سیستم بهش پاداشهایی میده که قابل تصور نیست، چقدر برام قابل تحسینی که داری به ترسهات و نگرانیهای بیموردت حمله میکنی، همیشه وقتی میخوام به ترسام حمله کنم تو تصوراتم نقش یه شیر میاد تو ذهنم که با شجاعت داره میره تو دل ترساش، اصلا همین غلبه کردن بر ترسها و ایمان رو نشون دادن بعنوان موفقیت ها تو ذهن ثبت میشه و اجازه میده برای انجام کارهای بزرگتر،و وقتی کاری رو که میخوایم شروع کنیم وقتی نجواها بیاد از موفقیتهای قبلی استناد میگیریم برای موفقیت های بعد.هی مثال میاریم،چند وقت پیش یه صحنه ای از مستتد حیوانات دیدم خیلی برام جالب و تکان دهنده بود، فکر کنم یه ببری بود که از فشار گرسنگی رو به برکه ای میاره که بتونه یه تمساحی رو شکار کنه،سمت آب که میره یکم معطل میکنه، باخودم گفتم محاله حمله کنه اونم تو آب، در کمال ناباوری دیدم چنان شیرجه زد تو آب و حمله ور شد به اون تمساح که اصلا تمساحه قفل بود چکار کنه

              خیلی خوشحالم دوستانی با تعهد و اهل قوانین دارم که هر دفه با پیامشون نکته های بسیار عالی یاد میگیرم

              در پناه الله نازنین بهترینهارو براتون میخوام

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
          • -
            عارفه گفته:
            مدت عضویت: 1213 روز

            سلام دوست خوبم

            پاسخ کامنت جدیدتون فعال نبود اینجا دارم جواب میدم

            اول اینا بگم که اعداد رند کامنت انقدر چشمک میزد که نتونستم اینجا نگم

            ساعت ارسال کامنتتون11:11

            و زمان عضویتتون 1122

            خدای من همه چیز این دنیا قشنگه حتی اعدادش و نشانه هایی که با خودش میاره

            حمید جان دقیقا وقتی کامنتت به دستم رسید که چند دقیقه قبل یه احساس خوب و پا گذاشتن رو ترسم را به اشتراک گذاشتم

            یکی از ترس هام بهانه گرفتن های بی مورد دخترم هست که باعث می‌شد من نتونم برای خودم باشم و هی بگه نرید جایی و فلان

            ولی پا گذاشتم رو ترسم دارم تنهایی میرم مشهد خدا میدونه دخترم چقدر رام و منطقی کنار اومد وقتی دید من تصمیمم جدیه

            و دقیقا الان این حرفت را خوب میفهمم که خدا به شجاعان جواب میده

            یادمه کتاب استاد را که میخونم و اون لحاظ که تو چادر بودند و اون حرف با نجوای درونشون رد و بدل میشد یه آن به خودم اومد دیدم به پهنای صورت دارم عشق میریزم

            و خدا میدونم چقدر برام درس داشت

            مرسی که هربار صحبت هات منو یاد خودم میندازی و گاهی خودم تحسین میکنم از تغییر هایی که کردم و گاهی ترس هام را پیدا میکنم و سعی در تغییرش دارم

            باز هم مثل همیشه

            بهترین هارا برات آرزو میکنم

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
            • -
              حمید حیدری گفته:
              مدت عضویت: 1827 روز

              سلام عارفه عزیز وشجاع

              وای خدای من تو نوشتن کامنت قبلی اصلا حواسم به زمان و مکان نبود، وقتی گفتید فقط چند دقیقه ای متعجب نگاه میکردم، به همزمانیها به مهر تایید خداوند که هرلحظه حواسش به همه چی هست، اینارو باید انقدر تو ذهنم مرور کنم تا باوری جدید از خدای نازنینم بسازم، چون ننیویسم در حقش ناشکری کردم، در ادامه خیلی تحسینت میکنم که پا‌گذاشتی رو ترسات و تنهایی عازم مسافرت شدی و سفری عالی و هر لحظه اش با شادی و آرامش خداوند برات باشه، دقیقا همینه وقتی بتونیم قوانین خداوندرو تو عمل پیاده کنیم در همون لحظه پاسخ میده، جهان اطرافمون چنان رام و مسخر میشن که یه علامت تعجب روی سرمون میچرخه، و همچین جملاتی تو ذهنمون میچرخه، وقتی که ذهن تسلیم میشه و با همچین سوال و جوابهایی خلع سلاح میشه، و میگه بابا مگه میشه، چه جهانی داریم آخه، چه‌خداونی داریم که انقدر دقیق قوانینش رو چیده، مگه میشه،و…. نمونه اش همین شروع سفرتون و آرام شدن دخترتون، حالا در ادامه مطمئنم از معجزات سفر و همزمانیها و اتفاقات نابیکه براتون میفته میاید باشور و شوق تعریف میکنید.

              سفری آرام و با آرامش رو براتون اط خداوند نازنین آرزومندم.

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    سمانه سادات گفته:
    مدت عضویت: 1003 روز

    به نام خداوند هستی بخش مهربان

    سلام بر استاد عزیزم و مریم جان شایسته و تمام دوستان عزیزم در این سایت توحیدی

    چقدر فراوانی چه سرسبزی چه درختان بلندی چه اندام زیبایی

    یکی از اهداف من زندگی در کلبه چوبی روی آب کنار درختان بلنده که اینو برای خودم هر شب تجسم می‌کنم خودمو اونجا می‌بینم و با احساس خوب می‌خوابم

    در مورد روابطم بین دوراهی گیر کردم از خدا هدایت می‌خوام خیلی از خدا نشونه می‌خوام که بهم فقط راهو نشون بده

    وقتی که سید علی خوشدل که به من راهنمایی کردن و گفتن 10 مورد خوب و بد همسرت رو بنویس بدی‌های این شون خیلی بیشتر بود به خاطر همین من تصمیم گرفتم که از ایشون جدا بشم و با پدرشون صحبت کردم بهشون گفتم که من حدود یک سال هست که در مورد زندگیم به هیچکس حرفی نزدم حتی شما و حتی خانواده خودم و خدا گفتم که من هرچی به ایشون میگم بیاین با هم صحبت کنیم مسئلتو بهم بگو که چرا این رفتارا رو انجام میدی اصلاً اهمیت نمیده و فقط کارش اینه که فحاشی کنه حرف گذشته بزنه و جلوی بچه‌ها مخصوصاً دختر 6 سالم حرفی بزنه که بهش بگه بابا این حرفت زشته و من بهشون گفتم که با هم صحبت کنیم به نتیجه برسیم و با احترام از هم جدا بشیم ایشون طبق عقاید خودشون صحبت کردن که باید زن از همسرش اجازه بگیره هر کاری ایشون گفت انجام بده و حرفای دیگه

    من اون شب قبول نکردم و گفتم هر جایی که دارم میرم فقط اطلاع میدم چون ایشون کلاً در هر صورت با من مخالفه خدا را شکر زمانی که روابطم را رها کردم خدا یک بیزینس خوب را جلوی راهم گذاشت

    اون صحبت‌ها نتیجه‌ای نداشت و باعث شد که دوباره رفتارهایی رو ایشون از خودش نشون بده

    بعد مدتی که گذشت و باعث شد که ایشون ماشین رو کلیدش رو از من بگیره و بهم ماشین دیگه نده و تهدیدها شروع بشه دیروز رفتم محل کاری که داییش هست صحبت کردم گفتم که بیاین با هم صحبت کنیم و به راحتی این کار را انجام بدیم بعد چی شد ایشون هم عقاید و حرفایی که خودش تو زندگیش داشت را به من می‌گفت باید این کارو انجام بدی باید اون کارو انجام بدی و من بعد از یکم صحبت کردن اومدم خونه

    دیروز من در مورد کارم باید جلسه می‌رفتم بعد ایشون اومدن ماشینو بردن و من گفتم که یک ساعت دیگه ماشینو می‌خوام زمان که گذشت تماس گرفتیم باهاشون گفتم تا یک ساعت و نیم دیگه در نهایت صحبت به اینجا ختم شد که این ماشین شخصیه خودمه هرکی هر جایی که بخواد بره خودش باید بره با اسنپ بره خیلی ناراحت شدم خیلی به هم ریختم و بهش گفتم که پارسا زمانی که من مهرمو گذاشتم اجرا و سر اشتباه خودم همه رو بهت دادم و خیلی قول به من دادی واسه همینه که برا من الان شیر شدی خودم اشتباه کردم

    حالم خوب نبود تو ذهنم اومد که سمانه بگی بخواب ولش کن جلسه برا چی بری مثل همون هفته است یه چیزی بهم می‌گفت که اشکال نداره درجا نزن ادامه بده تو می‌خوای به هدفت برسی گوشیمو گذاشتم رو حالت پرواز یکم دراز کشیدم بعد دیدم که تو گروهم لینک اومده که آنلاینم می‌تونستم با اون جلسه ارتباط داشته باشم زدم روش دیدم جلسه ای که مهمان هست فقط سریع پا شدم کارامو کردم اسنپ گرفتم تو ماشین آنلاین بودم تو جلسه و رفتم جلسه که جلسه خیلی خوبی بود خیلی خوب بود حتی منو هم تشویق کردن

    تا امروز که دوباره همسرم طبقه پایین مادرشون شروع کرد به تهدید کردن مثل خودت می‌کنم کارهایی که باهام کردی رو انجام میدم از این حرفا رو زدن و رفتن من فایل جدیدو گوش کردم و به خدا گفتم که خدایا امروز چی می‌خوای بهم بگی بگو

    بار دوم که قرآن را باز کردم سوره لقمان باز شد

    کامل سوره لقمان را خوندم

    رسیدم به آیه 17تا 19

    یَا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلَاهَ وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَاصْبِرْ عَلَىٰ مَا أَصَابَکَ ۖ إِنَّ ذَٰلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ ﴿١٧﴾

    پسرکم! نماز را برپا دار و مردم را به کار پسندیده وادار و از کار زشت بازدار و بر آنچه [از مشکلات و سختی ها] به تو می رسد شکیبایی کن، که اینها از اموری است که ملازمت بر آن از واجبات است. (17)

    وَلَا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحًا ۖ إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ ﴿١٨﴾

    متکبرانه روی از مردم برمگردان، و در زمین با ناز و غرور راه مرو، همانا خدا هیچ خودپسند فخرفروش را دوست ندارد. (18)

    وَاقْصِدْ فِی مَشْیِکَ وَاغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ ۚ إِنَّ أَنْکَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِیرِ ﴿١٩﴾

    و در راه رفتنت میانه رو باش، و از صدایت بکاه که بی تردید ناپسندترین صداها صدای خران است

    که چقدر هماهنگ بود با این فایل استاد

    دوراهیم اینه که از یه طرف همسرم که واقعاً ادامه زندگی ما عیچ فایده‌ای نداره چون ایشون خودشو داره اذیت می‌کنه عذاب میده منو عذاب میده و حتی بچه‌ها رو

    از یه طرفی این آیه‌ها

    از یه طرفی گفتم که خدایا خودت کمکم کن

    از یه طرفی حرکت کردم حرف زدم تحمل نکردم که بگم همینه که هست

    از یه طرفی فقط دارم نکات مثبت زندگیمو می‌بینم سپاسگزاری می‌کنم به چیزهای خوب فکر می‌کنم به دنبال هدف و کاری که تازه الان خدا جلو راهم گذاشته فکر می‌کنم مهارت کسب می‌کنم

    از یه طرفی رفتار حرف زدن برخورد همسرم با من

    دیروز زمانی که گفت ماشین رو نمیدم یه لحظه اصلاً گفتم چیکار کنم بدون ماشین بعد به خودم گفتم تو وابسته شدی به ماشین این یه ترمز من بود یه ترمز دیگه هم این بود که اگه همسرت بهت هیچی نده تو می‌خوای بری زندگی کنی تو که پس‌اندازی نداری فقط همون یکم طلا رو داری میخوای چیکار کنی بعد گفتم که اشکال نداره خدا بزرگه خدا مسیرو بهم نشون میده

    من هیچ ترسی از همسرم ندارم فقط می‌خوام خدا کمکم کنه خدا مسیرو بهم نشون بده و بهترین انتخاب را داشته باشم

    خدایا آنی و کمتر از آنی من را به حال خود وا مگذار

    در پناه الله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
    • -
      حمید حیدری گفته:
      مدت عضویت: 1827 روز

      سلام خانم سادات عزیز

      کامنت شمارو خوندم حسم گفت بنویسم، اینکه باید به این درک برسیم تمام اتفاقات زندگیمون رو خودمون رقم میزنیم، اینکه هر موقعیتی چه خوب چه بد خودمون رقم میزنیم، بقول استاد ما نمیتونیم تا وقتی باورامون رو عوض نکردیم از افراد و موقعیتها در بریم یا حذفشون کنیم، شاید یسری افراد رو بزور حذف کردیم ولی چون شخصیت قبلیمون همراهمون هست و تو یه مدار معیوب هستیم، تو شرایط دیگه اسم و قیافه افراد تغییر میکنه ولی از جنس همون شخصیتهارو جذب میکنیم، و وقتی از درون تغییر کنیم جنس آدمها یا نوع رفتارشون با ما عوض میشن، چون دنیای درون من بازتاب اتفاقات بیرونیه، پس تمام تلاشم رو میکنم که از درون کاملا عوض شم و اون افرادی هم که تو مدار جدید من نیستن براحتی از زندگیم حدف میشن، براحتی، بدون هیچ تقلایی، وقتی تو حالت استرس و انتقام و عصبانیت بخوایم تصمیم بگیریم اون ایده از شیطان هست ولی وقتی تو حس آرامش برسیم معمولا ایده های خوبی بهمون الهام میشه که جنسش آرامشه،شما حتما دوره عشق و مودت رو تهییه کنید و با قدرت و با تمرکز تمریناتش رو انجام بدید و در نهایت بهترین تصمیم رو بگیرید.

      در پناه خداوند یه زندگی شاد و توام با عشق الهی رو تجربه کنید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
      • -
        سمانه سادات گفته:
        مدت عضویت: 1003 روز

        سلام به دوست عزیزم آقا حمید

        خوشحالم بابت حس زیباتون که برای من نوشتین

        میدونید چیه وقتی تو یه زندگی تمام حرمتها شکسته بشه و ایشون جلوی هر کسی رفتارهای درست نشون نده و واقعا تو این مدت من روحم هم خبر نداشت ایشون داره در مورد اموالش جابه جایی انجام میده و مدتهاست مدارک منو گرفتن و همش تهدید می‌کنه که اذیتت میکنم

        اینجا بازهم من باید کنار ایشون زندگی کنم

        چرا وقتی من با کس دیگه صحبت میکنم و تو مدت هر جمعی میرم فقط میخندم حسم خوبه و با خودم عشق میکنم حتی اگه ایشون تو اون جمع باشه و بق باشه و همه می‌بینند و میگن و من میگم خودم را عشقه قبلاً ها تا با ایشون جایی میرفتم خیلی تو خودم بودم و ناراحت و اصلا لذت نمی‌بردم ولی الان نه خیلی هر جایی که میرم خوش بهم میگذره و لذت میبرم

        خیلی برام سوال هست

        سپاس از شما

        در پناه الله همیشه سلامت و ثروتمند باشین

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
        • -
          حمید حیدری گفته:
          مدت عضویت: 1827 روز

          سلام خانم سادات عزیز

          دوست عزیز من با جواب کامنت دوستان بیشتر دارم قانون رو برای خودم یاداوری میکنم، و صد البته تمام صحبتها بخودم هست.

          چند وقت پیش جاتون خالی داشتم بساط جوجه رو آماده میکردم.داشتم ذغالارو آماده میکردم ، دیدم بد روشن میشه، خلاصه با هر تلاشی یکم روشن شد، هی تمرکز کردم روش باد زدم بعد از مدتی اون ذره آتیش تبدیل شد به شعله هایی از آتش، تو این حین قانون برام یادآوری شد،ببین حمید اولش به هرچیزی توجه میکنی مثل همین ذغال اولش ضعیفه، باتوجه و تمرکزت این یه تیکه آتیش رو به شعله های شدید تبدیل کردی،تو زندگیت هم همینطوره وقتی به هر چیزی توجه میکنی‌چه‌خواسته چه ناخواسته، اولش از جنس اون اتفاقات کم وارد زندگیت میشه،‌ولی با تمرکز و یادآوریت و هی بهش انرژی دادن داری هی شعله ور ترش میکنی، مثلا تو روابط یک عمر من تمرکزم باشه به خصوصیات منفی طرف مقابلم، انقدر به خصوصیات بدش انرژی میدم انقدر راجعبش صبح تا شب با خودم با خدای خودم با بقیه صحبت میکنم واحساس قربانی شدن بگیرم، که تمام توجهم و انرژیم صرف ناخواسته های رفتاری از طرف مقابلم میشه، دقیقا با تمرکزم بصورت ناآگاهانه‌و بعضا آگاهانه وجه بد طرف مقابلم رو برانگیخته کردم که البته بیشتر اوقات بصورت ناآگاهانه بوده، بعد که این اتفاقات بیفته بیشتر بهم احساس قربانی بودن میده که باعث شه قربانی شرایط باشم که هر وقت هر کس پرسید بگم فلانی مقصر، اینکه بپذیرم تمام، تمام اتفاقات زندگیم رو خودم خلق کردم، درکش سخته،‌ولی وقتی بپذیرم تمام اتفاقات زندگیم رو خودم باعث شدم، چنان شجاعتی بهم میده که بتونم اتفاقات بعدی زندگیم رو بصورت دلخواه رقم بزنم

          بهترینهارو براتون از خداوند یکتا آرزومندم

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: