درسهای زندگی از یک بازی | قسمت 2 - صفحه 17

281 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سمانه.ج گفته:
    مدت عضویت: 256 روز

    عرض سلام و درود فراوان خدمت استاد عباسمنش عزیز و بزرگوار ، امیدوارم که خداوند همیشه پشت و پناهتون باشه استاد و بی نهایت ممنونم از این همه لطف و محبت و آموزش های بی بدیل شما…

    استاد ، من در زمینه کارم دچار یک سری جنگ درونی و مومنتوم های منفی شدم که چندین سال هست در این وضعیت قرار گرفتم و خیلی من رو پایین میکشوند به همین دلیل در دوره جدید شما شرکت کردم و کم کم دارم پیش میرم و امروز از خداوند یه هدایت خیلی روشن خواستم و خداوند من رو به سایت هدایت کرد میخواستم بزنم روی دکمه نشانه های امروز ولی دیدم که اینجا نوشته درس های زندگی از یک بازی قسمت 2 ؛ با وجود اینکه همیشه فایل های شما را به صورت صوتی گوش میدم ولی این بار از ابتدا هدایت شدم که این فایل را بصورت تصویری ببینم و با دیدن این فیلم بی نظیر شما درس های زیادی را دریافت کردم و خداوند من را هدایت کرد به مسیر درست و کاملا متوجه تمام توضیحات شما شدم:

    استاد کار من تتوی صورت و فیبروز ابرو هست؛ 5 سال قبل که آرایشگر بودم و تازه میخواستم به صورت تخصصی وارد کار تتو بشم ؛ از طریق خواهرم که همیشه کمال گرا هست هدایت شدم به سمت استادی که هزینه آموزشش خیلی بالا بود و من اون موقع هیچ بیس و پایه قوی نداشتم در این کار. خلاصه با سختی فراوان خودم رو توی اون دوره ثبت نام کردم که اولین بار بود از طریق یک آکادمی اروپایی در ایران برگزار میشد. بصورت اقساطی چک دادم که دوره رو ثبت نام کنم ؛ ولی وقتی وارد آموزش شدم دیدم هیچی بلد نیستم و اون آموزش 2 روزه اصلا مناسب شاگرد صفری مثل من نبوده و یک دوره آپدیت بود در واقع و من بالای 1900 یورو اون موقع هزینه پرداختم ، به سختی و با فروختن طلا و کلی بدهی و قرض و…. بعد از اون خودم میفهمیدم که اطلاعاتم کامل نیست و من همه چیز رو از بیس و پایه یاد نگرفتم ؛ ولی خواهرا و خانوادم همش منتظر بودن که من یاد گرفته باشم و مثل استادم بخوام کار کنم و پول دربیارم. از اونجا که اینستاگرام پر شده بود از نمونه کارهای فیبروز ، دائم خواهرام برام پست های جدید و خیلی حرفه ای میفرستادن و از من انتظار داشتن که همونطور کار کنم ؛ هرچقدر میخواستم بهشون بفهمونم که من اصول اولیه رو نمیدونم و احساس میکنم یه چیزایی توی آموزشام کمه و اصول و پایه کار رو نمیدونم بهم میگفتن تو که رفتی دوره دیدی اون همه پول دادی ؛ چرا نمیتونی؟ و دائم احساسم بد میشد ؛ احساس بی استعدادی از یک طرف و احساس بی لیاقتی و احساس ناکافی بودن و احساس بلد نبودن و… . دائم از طریق پست هایی که برام میفرستادن خودم رو مقایسه میکردم با اساتیدی که توی تهران بودن و گاها شاید بالای 10 سال سابقه کاری داشتن ؛ کارهای خودم را با استادم که 13 سال سابقه کار داشت و کارشو از صفر از طریق یکی از آکادمی های معروف در اوایل شروع کرده بود مقایسه میکردم و روز به روز ضعیف تر و ضعیف تر میشدم نسبت به خودم در این کار و اصلا احساس توانایی انجامش رو نداشتم ؛ و از اون طرف چون خودم سرپرست بودم و به پول هم نیاز داشتم و به سختی پول داده بودم و خیلی براش زجر و زحمت کشیده بودم ، حتی با فشار صحبت های اطرافیان هم نمیتونستم رهاش کنم. خلاصه اینکه اصلا دستم به قلم نمیرفت که تمرین کنم چون همش میترسیدم ؛ ترس تمام وجودم رو گرفته بود و نمیتونستم با ایمان و اطمینان تمرین و حتی روی مشتری کار کنم ؛ واسه همین هربار روی یه مشتری کار میکردم از اول تا آخرش با خودم یه جنگ درونی داشتم که من باید چطور عمل کنم؟ خطها رو چه طور باید بکشم؟ کار رو چطور اجرا کنم؟؟؟ و هر بار درونم یه چیزی میگفت نمیتونی تو بلد نیستی و بعد از یه ابرو زدن چندساعته با وجودی که بَدم نبود کارم ولی احساس میکردم از یه کُشتی 3؛4 ساعته برمیگشتم و اصلا راضی نبودم .واسه همین هربار دنبال یه مربی جدید بودم که بیشتر یاد بگیرم ولی اون یاد نگرفتن اصولی و عدم آگاهی کارم از بیس و پایه تمام زیر ساخت من رو شُل کرده بود. پیش هر استادی میرفتم باز با کلی زحمت و زجر و زور پول میدادم و به مدت یکی دو هفته اعتماد به نفسم بهتر میشد ولی بازم بعد از 2 هفته برمیگشتم به حالت ضعف قبلی و مونتوم های منفی که در من به شدت شکل گرفته بود و احساس ناکافی بودن ؛ بلدنبودن ؛ حرفه ای نبودن رو به من میداد. این کار برام شده بود مثل یه غول بی شاخ و دم که هم دوستش داشتم و هم ازش بیزار بودم و هم باید ازش پول درمیاوردم ، هزار بار میخواستم رهاش کنم ولی دلم برای اون همه زحمتم و پولهایی که برای آموزش داده بودم میسوخت. تا اینکه دوره مجازی یک استادی رو تونستم تهیه کنم و توی اون دوره تونستم بیس و پایه اصلی این کار رو بفهمم ؛ البته که بخاطر اهمال کاری و خسته شدنم از این کار فقط یک سری از فایل ها و مطالب اولیه ش رو نگاه کردم و خوب یاد گرفتم و بقیه ش رو ندیدم هنوز ؛ ولی با یادگیری همون مطالب ترسم کمتر شد ولی باز هم توی تمرین کردنام تنبلی و کاهلی کردم. بعد از اون آموزش، خودم به 14 تا هنرجو آموزش دادم ولی از بیس و پایه اصولی ؛ اما بازم چون خودم مسیر خیلی سختی رو رفته بودم و به هنرجوهام القا میشد که این کار خیلی سخته ؛ فقط تعداد چند نفرشون در این کار موندن و ادامه دادن ؛ و از بین این شاگردها یکیشون خیلی خیلی رشد کرد جوری که از خودم هم توی کار جلو زده ؛ و خودش هم بهم گفت که تو آموزش دادن رو رها نکن تو خیلی خوب آموزش میدی و من خیلی ازت ممنونم؛ و بعد از اون باز هم اون مونتوم های منفی ادامه پیدا کرد و هر روز که میدیدم چقدر سرش شلوغ تر از منه و چقدر که توی کارهاش اعتماد به نفسش بالاست و لذت میبردم باز خودم پایین میومدم.

    استاد امروز با این هدایت خداوند و با این فایل آموزشی بی نظیر شما متوجه شدم که من باید برگردم و از اصل و پایه دوباره تمرین کنم و تمرین کنم و تمرین کنم و دوره هایی که از اساتید خوب و معتبر خریدم رو باز مرور کنم و ادامه بدم و ادامه بدم و کم کم خودم را بالا بکشونم و به هیچ عنوان خودم رو دیگه با کسی مقایسه نکنم ؛ چون تمام اون مقایسه کردن ها از سمت خانوادم و بعد خودم باعث شده بود که روحیه من اینقدر تخریب بشه و احساس ضعف یا ناکافی بودن داشته باشم.

    من این فایل را دانلود کردم که بارها و بارها ببینم و گوش بدم و دقیقا فهمیدم پاشنه آشیل من در کارم تمرین نکردن و مرور نکردن و طی نکردن تکاملم هست . ببخشید خیلی طولانی شد صحبتم ؛ ممنونم از لطف بیکران شما استاد عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    رسول و محبوبه گفته:
    مدت عضویت: 830 روز

    به نام الله یکتا

    تجربه من نسبت به آموزه های استاد

    من در زندگی ام به شدت روی باورهایم کار میکردم و همیشه بدلیل عدم رعایت قانون تکامل چون قدم های بین راه را بر نمیداشتم و تثبیت نمیدادم به شکست ختم شد.

    به همین دلیل در آموزه های استاد در فایل هدیه به این نتیجه رسیدم که من تا زمانیکه تکامل را رعایت نکنم زندگی ام یویو وار است و مدام به نقطه صفر برمیگردم.

    من همیشه میخواستم که درآمد های بالا و چندصد میلیونی داشته باشم و به شدت هم روی باورهام کار میکردم و نتیجه های کوچک میگرفتم ولی بعد به صفر مطلق میرسیدم

    مثال برای این موضوع نیاز به سرمایه داشتم قرض کردم و شراکت کاری را شروع کردم که البته مورد علاقه ام بود و در آن تخصص لازم را داشتم ولی بدلیل عدم رعایت تکامل همه سرمایه را صفر کردم و به جای رشد زیر صفر رسیدم

    به خودم گفتم چرا من با این تجربه کاری و تخصصی نتیجه نمیگیرم و بعد با استفاده از آموزه های استاد متوجه شدم که تکامل را رعایت نکردم یعنی من به جای طی کردن مثلا درآمد قدم اول 20 میلیونی و تثبیت آن روی درآمد بالا تارگت میگذاشتم که این ها همه باعث شد که مجبور به قرض شدم و این شد که من حالا در حال رعایت این قانون هستم و برای قدم اول تارگتی را گذاشتم که قابل دسترس باشد و ازطرفی تلاش لازم هم نیاز داشته باشد تا با این نتایج ایمانم تقویت شود و ذره ذره با تثبیت چند ماهه به مدار بالاتر درآمدی بروم.

    الان به این نتیجه رسیدم که اصلا درگیر تارگت های چند صد قدمی بعدی ام نباشم و اصلا به آن فکر نمیکنم اینطوری حالم بهتر است و از لحظه حالم هم لذت میبرم و همیشه در حال رشد کوچک ولی مستمر هستم .

    خداروشکر تارگت اولم را در ماه اول به سادگی و تلاش لذت بخش بدست آوردم و در حال تثبیت چندماهه هستم و بعد یک ذره بهتر میخواهم بشوم.

    همیشه ایده های را انتخاب میکنم که در ظرفیت من است و به سادگی با کمی تلاش ذهنی و مهارتی بیشتر بدان میتوانم برسم و ایده های بزرگ را رها کردم تا زمانش فرا رسد.

    با رسیدن به نتایج کوچک خودم را تحسین میکنم و به این فرآیند رسیدن و خلق کردنم از یک مسیر مشخص به نام سیستم جهان هستی لذت میبرم و این تحسین باعث تقویت ایمانم برای قدم های بعدی ام میشود.

    زمانی میتوانم به قدم بعدی حرکت کنم که اول نتیجه قدم حال زندگی ام به سادگی بدست آید دوم از داشتنش مثل روزهای اول ذوق زده نشوم و سوم ناخودآگاه این درآمد را بدست آورم.

    ممنون از آگاهی های استاد عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    خدامنو دخترم ----شماهمه😂 گفته:
    مدت عضویت: 173 روز

    استاد بنظر من تکامل در رابطه با بازی پینگ پنگ خیلی متفاوته .چون بازبه پینگ پنگ مهارت چندساله نیازه داره .ولی درمورد آشنایی برای ازدواج وطی کردن تکامل تا دوطرف بعداز عقد وعروسی زیریک سقف نرن نمیتونن هموبشناسن بعضیها که بعد از10سال زندگی مشترک هم همونمیشناسن .ولی دربیزبنش و بازی پینگ پنگ چون همه چی دست خودته همه چی واضحه مدیریتش دست خودته میتونی مهارتتو کم یا زیاد پیش ببری ولی در روابط چون با شخص دیگر طرف هستی نمیشه مثل بازی پینگ پنگ درش مهارت کسب کنی :))

    روابط روفقط خداباید هدایت کنه دونفری که ازهرلحاظ شبیه هم هستن خدا بزاره سر راه همدیگه بعداز نهایتا 3ماه آشنایی به ازدواج ختم بشه .منکه ازآشناییهای یکساله یاچندساله اصلا استقبال نمیکنم .

    درمورد روابط نباید سخت گیری کرد درآشنایی .وقتی دونفر ادم حسابی سر راه هم قرارمیگیرن نسبت بهمدیگه حسشون خوبه کاملا واضحه که بدرد همدیگه میخورن –

    خدا دونفری روکه باهم خوشبخت میشن را بسادگی سر راهمدیگه قرارمیده وازهمون اول آشنایی همه چی ساده وروان پیش میره همه چی باعزت هست چون دوطرف لایق همدیگه هستن وقتی هم روان پیش بره بعداز 3ماه آشنایی باهم ازدواج میکنن هیچی کش پیدانمیکنه پیچیده نمیشه نمیخاد مهارت درش کسب کرد فقط همه چیز بستگی به احساس لیاقت دوطرف داره .

    زنان پاک برای مردان پاک

    زنان ناپاک برای مردان ناپاک

    آیه قرآن استاد در روابط فقط خداباید هدایت کنه چون انتخاب برای ازدواج واقعا سخته نمیشه طرفو شناخت نمیشه تکامل روطی کرد ومهارت کسب کردیاتمرین کرد درموردش .

    فقط تاحدودی میشه حدس زد آدم متشخص از ادم شرخر

    ادم صادق رو ازادم دروغگو

    ادم کثیف وشلخته رو ازادم تمیز ومنظم

    ادم بد دهن وعصبی ازادم اروم وخوش صحبت

    ادم موزی ازادم ساده و زلال

    ادم بی فرهنگ ازادم با فرهنگ

    ادم بی انگیزه ازادم بانگیزه

    ادم تنبل ازادم زرنگ

    ادم بدتیپ ازادم خوش تیپ

    اصلا توبرخورد اول اینامشخص میشه

    بعضی ادمها اینقدرباشخصیت باکلاس واتوکشیده ومتین ومودب هستن توبرخورداول مشخصه ازطرز صحبتشون از نوع تیپشون از شغل و پرستیژشون میشه فهمید چقدربخدا وصل هستن حس ارامش به ادم میدن واقعا .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    محمد گفته:
    مدت عضویت: 1054 روز

    به خدا سلام

    توی همین چند روز متوجه این مشکل در خودم شدم در کامنت هایم هم نوشتم که درگیر عجله هستم و چقدر خدا قشنگ هدایت کردم و این فایل اومد روی سایت برای اولین یک فایل استاد را درهمان ابتدا که اومده چند بار گوش کردم

    که همین اول به توصیه استاد مبنی بر بهبود جزئی عمل کرده باشم

    من شاید 1000 روزه که داخل سایت هستم و اما همیشه ناامید میشدم از نتایجی که میخواستم و نمیشد یک سری از خواست ها اتفاق می افتاد و میگفتم برم سراغ مسائل مالی اما اونجا نمیشد و سرخورده رها میکردم دوباره چون میدونستم این میسر درسته برمیگشتم

    این مدام در من تکرار شده و هیچ وقت اون نتیجه ای که میخواستم نگرفتم و هر بربه دلیلی رها میکردم

    اما این یک هفته که سعی کردم اروم باشم به جای اینکه بخوام مدام دنبال دیدن و شنیدن فایل بعدی باشم همین رو چندبار ببینم

    چون وقتی میبنی و درکت کامل نیست میری بعدی حالا اونجا ایمان بیشتری میطلبه تو اون ایمان رو نداری ناامید میشی و عقب میکشی

    البته همین درکی که الان از این بیماری عجله دارم نتیجه تکامل و نمیشه منکر این شد خطا کردم و الان درسش وگرفتم

    یک سری عجله ها هم به دلیل خب عقده هایی که وجود داره و اون حسی که دارم برای اینکه خودم و باید ثابت کنم بقیه و چون می خوام نتایج بزرگی رو نمایش بدم که توجه بهم معطوف بشه این حس در تو عجله رو ایجاد میکنه دائم در جنگی که نشد نمیشه خدایا چیکار کنم قرار میگیری و منحرف میشی

    از روزی که فهمیدم چقدر این مرض بهم ضربه زده شروع کردم از اونجایی که میتونم حتی سعی میکنم کامنت زیاد بخونم کاری که ازش غافل بودم والان هم بهتر نتیجه میگیرم و هم اروم ترم و حس بهتری دارم

    و اگر ادامه پیدا کنه میتونه نتایج بزرگی رو در ماه های آینده رقم بزنه و نه اینکه کم بیارم و جا بزنم

    خدایا شکرت الان خیلی بهترم

    ممنون استاد از این فایل زیباتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    پوریا ابراهیم نژاد گفته:
    مدت عضویت: 940 روز

    سلام سلام بر استاد عزیزم

    خدای بزرگ را هزاران بار شاکرم و سپاسگزار به خاطر نعمتهای بیشمارش که به ما بخشیده

    خیلی خوشحالم استاد جانم که در دهه سوم زندگیم استادی و معلمی مثل شما نصیب من شده واقعآ استاد شما در زندگیه من یه الگوی کاملین از هر لحاظ واقعآ ممنونم برای بودنتون .

    یکی از اتفاقاتی که در همین رابطه صحبتهای شما فرمودین استاد در زندگیم برایم من رخ داد را براتون تعریف کنم.

    داستان از اونجایی شروع شد که من همیشه قبل اشنایی با شما تو تخیلاتم و ذهنیتم یه شبه رسیدن و اتفاقی وخوش شانسی پول دار شدن باور داشتم و چن سالی در تهران و زادگاهم کردستان کارهای متفاوتی و تجربیات کمی در موردکارهای بازاری و فروش محصولات داشتم همین امر و با پیرو تخیلاتم بدون هیچ شناخت و تجربه رفتم وارد بازار صادراتی در اسکیل بزرگ شدم . محصولات پتروشیمی ،فولاد وغیره ..

    بعد حدود دوسال شبانه روزی تلاش ،زحمت ،پول ،عمرم و ….

    هیچ نتیجه ای حاصل نشد پیش میومد مثلا در بحث محصولات پتروشیمی از رومانی و خیلی جاها مشتری برام میومد ولی همیشه دقیقه نود معامله کنسل میشد و هردفعه به یه دلیل و یه موضوع تا اینکه بعد دوسال واقعا بریدم واقعاً جدا از پولش از تلاشم زمانی که گذاشته بودم هرسال و هر ماه و هر روز مثل کسی قمار میکرد زندگیمو بسته بودم به معامله بعد و بعد ….

    واقعاً افسرده شده بودم چون هرچی زور میزدم نمیشد و نمیشد و نمیشد.

    و کامل کشیدم بیرون از اون داستان الا که صحبتهای شمارو گوش دادم متطمین ترشدم و قبلا با شما بهش رسیدم هیچ چیزی یکدفعه نیست به قول یکی از کاسب های بازار میگفت تو برای اینکه یه بازاری قوی بشی باید 10سال شاگردی کنی تو 1 ماه اول 90 درصد کارو یادمیگیری ولی اون 10 درصد رو تو 9سال و 11 ماه و اون 10 درصد اصل موفقیتته نا اون 90 درصد

    الا در حوضه گردشگری دارم فعالیت میکنم ولی اینبار خیلی داستانم فرق میکنه اینبار عجله ندارم برای رسیدن چون متطمینم اگه من استاد بشم تو حرفه ام . استقامت کنم ،و هروز بهتر بشم + باورهای خوب و ادامه دادن ،و لذت بردن از مسیر موفقیت من هزار درصد تضمین شده است.

    خیلی طولانی شد ببخشید عاشقتم استاد جانم عاشقتمم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    مطهره یعقوبی گفته:
    مدت عضویت: 399 روز

    هوالرزاق

    سلام به توحدیدی ترین نقطه ی کیهان

    سلام به استاد عباسمنش واستاد شایسته و

    تموم دوستانی که دارن در این مسیر رشد توحیدی فعالیت میکنند

    استاد ممنونم بابت این فایل

    ممنونم بابت یاداوری مهم ترین قانون (از نظر من)

    که قانون تکامل هست

    اعتراف میکنم

    یکی از پاشنه های اشیل من هست

    من ضربات بی نهایت سختی رو از عدم درک این قانون از جهان متحمل شدم

    و بی نهایت بار خواستم خیلی زود خیلی زود خیلی زود

    خودم رو به جهان ثابت کنم به بقیه نشون بدم

    بگم من اینم

    من به این چیزا رسیدم

    همیشه میخواستم به همه ثابت ‌کنم که من مسیرم درسته

    راهی که من میرم درسته ایناهاش اینم نتایجم …

    انقدر همیشه عجله داشتم و دویدم و خوردم زمین

    و باز پاشدم و باز باسرعت زیاد دویدم واین بار خوردم به دیوار

    و باز یه مدت زخم هام درمان شد باز بلند شدم

    دوباره شروع کردم به دویدن و اینبار محکم تر خوردم به یک دیوار بتنی

    و این بار خورددددد شدم

    جوری که خدا گف تو چقدر پر رویی بچه

    از رو نمیری ..نه؟

    و من اونجا تازه فهمیدم معنای تسلیم شدن چیه

    تازه درک کردم معنای سرسپردن رو

    و اونجا چون دیگه توانی در من نبود

    خودم رو سپردم به خدا

    و گفتم من هرهنری داشتم رو کردم

    هیییییییچ نتیجه ای نگرفتم

    چندسال گذشته و واقعا خستم

    کمکم میکنی؟

    استاد خدا تو اون روزا وقتی نهایت عجز من رو دید

    شما رو گذاشت سرراهم

    و من با اموزه های توحیدی شما شروع کردم

    چون به خوبی درک کرده بودم قانون تکامل چیه

    هی خودم رو پایش میکردم و مدام از خودم سوال میکردم که چرا انقدر عجله داری؟

    به خودم یاداوری میکردم که

    استاد گفته هدفی نیست مقصدی نیست

    هدف و مقصد همین مسیری هست که تو هی عجله داری زود زود زود تموم بشه بری مرحله بعد

    راسی بزارین اینم بگم

    ایتاد من وقتی متوجه پاشنه اشیل عجله درخودم شدم

    خیلی فکر کردم دلیل و ریشه ش رو پیداکنم

    بعد به این نتیجه رسیدم

    پدرمن همیشه وهرلحظه به مامیگف مثلا زود بخوابین دیر شد صبح میگف زود پاشین دیر شد

    میخواستیم بریم مهمونی میرف تو حیاط تو ماشین مینشست بوووووق میزد میگف زود باشبن دیر شد

    تو مهمونی همه نشسته بودن زنگ میزد به ما پاشین بیاین بیرون که بریم دیر شد

    بادمه هروقت میگفتم بزار پشت فرمون بشینم تا رانندگی یاد بگیرم میگف الان دیر شده بزار برسیم فلان جا برگشتنا میزارم تو بشینی

    یعد برگشتنا هم میگف الان دیر شده باید زود برسیم خونه ساعتُ نگاه 12 شبه خیلی دیر شده

    و……

    کلا وقتی به خودم نگاه کردم دیدم من حتی سرعت راه رفتنم هم دوبرابر سرعت بقیه ست

    چون همیشه تقریبا بدو بدو میکنم همیشه وقتی بادوستام میرفتم پیاده روی میگفتن اروم تر راه برو ما باید بدویم تا به تو برسیم

    چرا انقدر عجله داری

    استاد من حتی نمیتونم دوطبقه رو بااسانسور برم

    باید با پله برم حس میکنم دیر میشه منتظر اسانسور بمونم

    یا مثلا هیشوخ نمیتونم روی پله برقی بایستم تا اون خودش من رو ببره بالا

    من همونم بدو بدو میرم بالا

    همیشه برعکس همه ی دوستام من نیم ساعت زود تر میرسیدم سر قرار ها

    و همیشه منتظر میموندم تا بقیه بیان

    من واقعا وقتی تونستم این ترمز عجله رو تو خودم شناسایی کنم خیلی خوشحال شدم

    خداروشکر از روزی که باشما اشنا شدم ضربه ی بدی نخوردم

    ولی فقط یجا یبار من چون درگیر مقایسه شدم

    و خودم رو با افرادی مقایسه کردم که تو صنف من فعالیت میکنن اما با تحربه های بالاتر و مدارهای بالاتر

    من عجله کردم و گفتم من هم میخوام مثل اونها چنتا نیرو بگیرم برای کارگاهم و مثلا میخواستم بیزینس نوپا ر‌و اینطوری گسترش بدم

    ولی خداروشکر به یک ماه نکشیده بود که متوجه اشتباهم شدم و فهمیدم که من خودم میتونم بایک نفر نیروی کمکی این حجم کار رو پوشش بدم و نیازی به دونفر نیست

    و خوشبختانه الان دارم خودم با یک نفر نیروی کمکی کار رو پیش میبرم و همه چیز عالیه …

    این روزها فقط سپاسگزاری میکنم

    و انقدر قلبم لطیف شده که هرروز به خدا میگم

    مگه ازین بهتر هم میشه؟

    اون میگه کجاشو دیدی؟!!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    امیرحسین ترکمان گفته:
    مدت عضویت: 2066 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    خدای مهربانم ، یگانه خالق من

    من همیشه به نگاه و توجه و لطف تو محتاج و نیازمندم

    بدون تو هیچ چیزی ندارم و هر آنچه دارم از آن توست

    برای ثبت یک ردپای کارآمد من رو در این لحظه هدایت کن

    الهی به امید تو

    سلام به استاد عزیزم ، خانم شایسته ارزشمند

    و تمام دوستان من در این سایت بی نظیر

    این روزا سوپرایز پشت سوپرایز توی زندگیم و سایت در حال اتفاق افتادنه ،خدایا بی نهایت شکرت

    بعد از مطالعه دیدگاه دوستان متوجه شدم که تولد استاد بوده و از این تریبون بهتون تبریک میگم استاد عزیزم ، هر چند که میدونم شما هر روز رو به عنوان یک تولد و هر روز رو به عنوان جشن و پای کوبی برای خودتون مشخص و وصف کردید.

    الهی همیشه در پناه و آغوش الله مهربان سیف باشید ما به شما دست خدای عزیزمون میبالیم

    خداروشکر که بعد از مدتی طولانی که استاد درحال تحقیق و توسعه خودشون و دوره ای که برای ما در نظر گرفته بودن با این همه آگاهی مواجه شدیم که خدا میدونه چقدر تو این لحظات ، روی ریتم فکری و عملکرد من تاثیر گزار بوده

    خوشحال و شکر گزار خدای مهربانم هستم که دانشجوی این دوره بی نظیرم

    و امروز هم این فایل بی نظیر با محتویای رعایت تکامل دل و روحمون رو شاد کرد مخصوصا که توی هوای بارونی و درجه یک همزمان با قدم زدن و لذت بردن از فضا اقدام به دریافت آگاهی هاش کردم.

    خدای من بی نهایت شکرت بابت این تجربه

    استاد این فضای بی نظیر که فایل ضبط شده بود چقدر روحانی و پر از وایب بی نظیر بود

    رنگ سفید ، چقدر دراماتیک بود جون میده برای دریافت الهامات و کانکت شدن با خدا

    چقدر بی نظیره که شما انقدر عالی تونستید از تنهایی خودتون بیشترین حد ممکن رو بهره مند بشید و همزمان به تمام علایقتون توجه کنید و ازشون لذت ببرید

    این همون قانون شماست که چطور از این بهتر ؟

    چطور از این راحت تر ؟

    شما فوق العاده ای استاد ، نمونه ای از یک انسان توحیدی

    خداروشکر برای حضور شما در زندگی ما

    واقعا کاری که نگاه درست و ذهنیت درست برای انسان ها میکنه با هیچ چیزی قابل انجام نیست ، فقط نگاه و ذهنیت درسته که این همه درس میتونه از یک بازی دربیاره که بقول دوستمون احسان مقدم عزیز شما اگر میخواهی در تنیس نفر اول جهان باشی باید روی خودت کار کنی ، تمرین کنی ، تکرار کنی تا به تعالی برسی

    هیچ فرد مبتدی نبوده که به این جایگاه رسیده باشه ، پشت سر هر فرد موفق و قهرمانی کلی مسیر بوده که روند تکاملش رو نشون میده

    و این دقیقا شرح حال و وظیفه ماست برای عالی شدن در اجرای قانون باید اولویت ما ، کارکردن روی ذهنمون ، باورهای توحیدیمون ، احساس لیاقت و عزت نفسمون ، کانون توجه و ورودی هامون ، احساسمون رعایت اصول درست تکاملمون و… باشه که همه این فاکتورها سبب میشن ما همون آدم مبتدی که بعد از طی کردن تکاملش به قهرمانی رسیده باشیم

    اینجاست که واضح میشه طی کردن تکامل برای رسیدن به هرخواسته ای چقدر مهم و حیاتیه

    خدای من ، هر لحظه چراغ راه من باش برای وضوح مسیر رشد و تعالیم

    من بدون تو هیچم ، بدون تو ناتوانم

    پس دست مرا بگیر و مرا هدایت کن که به بهترین ها که تو منبع آنی ، منبع ثروتی ، منبع نوری ، منبع آرامشی ، منبع تمام نعمت های

    خب همه ما حداقل چندین مورد بصورت یکسان در زندگی هامون تجربایتی داشتیم که با رعایت نکردنش باعث شدیم مسیر برامون طولانی تر و دشوار تر بشه ، یکیش شاید حضورمون تو سایت باشه که یک مدت هیجانی وارد میشیم ، به طور محسوس یه دوره رو دنبال میکنیم یک سری نتایج به دست میاریم بعد به هر دلیلی رها میکنیم نتایج اُفت میکنه و مجبور میشیم از اول شروع کنیم (شاید بعضی ها هم باشن کلا زده بشن و شروع مجددشون مدت ها زمان بر بشه) فقط به این دلیل که روز اول تکاملی به مسیر نگاه نشده

    یا بازم سایت یه مثال عالیه که اکثرا دوستان این مورد رو تجربه کردن اینکه یه دوره ای استارت خورده ، دوره رو قدم به قدم دنبال کردیم ، تمارین رو اجراء کردیم ، تکرار کردیم ، پیگیری کردیم و بُمب نتایج خودشون رو نشون دادن ، و بعد از اون هم این نتایج بصورت پایدار توی زندگی هامون حک شدن

    و اینه قدرت رعایت کردن تکامل

    خدای من هر لحظه من رو به درست ترین فکر ، درست ترین سخن ، درست ترین عمل و درست ترین مکان ها هدایت کن

    همگی در پناه الله مهربان ، شاد و سلامت و ثرتمند و سعادتمند باشیم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    مجتبی محجوب گفته:
    مدت عضویت: 1910 روز

    به نام خدای مهربان سلام

    خداروشکر که قدرت خلق زندگیم رو به من عطا کرد با کانون توجه ام ، با افکار و باورهام

    در مورد قوانین و عمل به اونها و کارهایی که دارم انجام میدم من اصلا فک نمیکردم که کنترل فکری که هر روز میکنم خودش یه تمرینه و چقد اهیمت داره

    همش این تو ذهن منه که این چه فایده ای داره

    چه فایده ای داره که حالا فلانی یه چیزی گفت تو ذهنت رو کنترل کردی و هیچی نگفتی

    حالا چه فایده ای داره که فلانی فلانی رو مسخره کرد و تو محل رو ترک کردی

    حالا چه فایده ای داره که اگر کسی داره غیبت میکنه سریع محل رو ترک کنی

    واقعا به قول استاد این جلسه به یاد من آورد که چقد مهمه که یادآوری کنی قانون رو

    و واقعا خوشحالم که این جلسه رو گوش دادم

    زندگی همین اصول ساده است که وقتی یاد گرفتی فقط تکرارش کنی

    واقعا این باور و تکرار این باور باعث میشه که چقد با آرامش زندگی کنی

    واقعا نیاز دارم هر لحظه این جلسات و این آگاهی ها رو تکرار کنم

    این که از کم شروع کنی رو اگر من بتونم تو بنیاد زندگیم قرار بدم یه شاهکار کردم به نظر خودم

    و اقعا راست میگه استاد ، اصل لذت بردن از زندگی همین طی کردن قانون تکامل و بهبود دائمی هست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 65 رای:
    • -
      هدیه همتی گفته:
      مدت عضویت: 1420 روز

      سلام

      سپاسگزارم چقدر نکته گهمی رو اشاره کر دین اگر پیزی یاد میگیرم وایمان داریم که درسته باید انجامش بدیم تا به مرور زندگی ما تبدیل به شاهکا ری بشود که خودمون راضی باشیم

      واقعا خدارو شکر به خاطر وجود نازنین شما که امروز هدایت خدا وند از زبان شما بر من الهام شد

      کارهای خیلی معمولی اما قدم به قدم ومستمر. والبته در مسیر درست ما را به اهدافی می رسونه که شاید تصورشون هم سخت باشه

      من خودم دیروز بعد از اتمام کلاس. زبانم با دوستانم شروع به صحبت کردیم که بحث به دلار واقتصاد وسیاست کشیده شد ومن البته مشارکتی نداشتم

      ولی از جمع شون هم جدا نشدم وکامنت شما برای من هدایتگر شد که قانون واجرای آن باید در همه جا عملی شود تا به جزیی از شخصیتمون تبدیل بشود

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    سمانه رنجبر گفته:
    مدت عضویت: 950 روز

    سلام بر استاد عزیزم که بدون شک جزو متقین که قرآن میگه هست و سلام بر خانم شایسته ی عزیزم

    خدا رو شکر میکنم که خداوند منو باشما آشناکرد خدا رو شکر میکنم بخاطر این همه فراوانی که در زندگی شما هست

    خداروشکر میکنم بخاطر نکته بین بودن شما که از هر فرصتی برای اینکه قانون رو به ما و خودتون یادآوری کنید استفاده میکنید

    خدا رو شکر میکنم بخاطر قانون تکامل که باعث میشه قدر داشته هامونو بیشتر بدونیم وبه یاد بیاریم که از کجا به کجا رسیدیم

    استاد عزیزم شاید صحبت کردن در مورد تکامل وصبر کردن راحت باشه اما در عمل حداقل برای من سخته استاد انگار زندگی من دونیم شده قبل آشنایی باشما بعدآشنایی باشما اما قبل از آشنایی با این مباحث انگار توقعی از خودم نداشتم زندگیم روتین بود مشغول حاشیه بودم دلم به دکوراسیون خونم خوش بود چیزی می‌خریدم ذوق میکردم انگار زندگی همین بود ساده بودمثل گذشتگانمون زندگی میکردم وفکر میکردم دنیا همینه اما الان این چیزا برام جالب نیست فهمیدم قبلاً هیچی نمیدونستم تو این دوسالونیم که با شما و مباحث قانون دنیا اعم ازقانون جذب،تکامل،اعراضوو….آشناشدم وبهش فکر کردم سعی کردم عمل کنم که خیلی وقتا ناتوان بودم حس استرس و جا موندن دارم نگرانم همش با خودم میگم من الان 39سالمه نکنه تا10سال دیگه که نزدیک 50سالم بشه آگاهیم در همین حد بمونه نکنه بمیرمو گمراه از این دنیا برم استاد این استرس هر روز بامنه همش میگم خدایا منو به راه راست هدایتم کن به همون راهی که سلیمان رو هدایت کردی به همون راهی که محمد رو هدایت کردی به همون راهی که استاد عباس منشو هدایت کردی از اینکه سنم هی می‌ره بالا ولی پیشرفتم کمه نگرانم شایدم من عجولم همون‌طور که خداوند در قرآن گفته انسان عجوله اما گاهی نگرانیم خیلی زیاد میشه اونقدر که به خودم میگم کاش مثل قبل بودم شدم مثل یک گدایی که هیچی نداشت و قبول کرده بود که هیچی نداره وبه همون نداری قانع بود نون خشک میخورد سرشو رو سنگ میزاشت می‌خوابید و قانع بود وشرایطشو پذیرفته بود اما یهو ی نقشه گنج واقعی پیدا می‌کنه کلی خیال‌پردازی می‌کنه و حالا تصمیم گرفته به این گنج برسه اما نباید کسی بفهمه باید مراقب باشه کسی ازش نقشه گنجو ندزده یا گمش نکنه راهشو گم نکنه تا سریع برسه به گنج خلاصه کلی استرس داره شاید خنده دار باشه ولی من دقیقا همینجوری شدم اما صحبتهای شما در مورد تکامل دلمو کمی آروم کرد اینکه هر چیزی زمان می‌بره تا به تکامل برسه و چیزی رو که اشتباه یاد گرفتی درست کردنش زمان بیشتری می‌بره و انرژی بیشتری میگیره به هر حال من سی و چند سال در ناآگاهی بودم و این نهال کج پرورش یافته باید از جایی که کج شده قطعش کنم تا دوباره شاخوبرگ بده که قطعا زمان بیشتری لازم داره دوست داشتم این حرفارو بزنم امیدوارم خداوند هدایتم کنه و منو به آگاهی برسونه وبتونم تکاملمو طی کنم استاد عزیزم خیلی دوستتون دارم از خداوند عمری باعزت و لذت براتون خواستارم امیدوارم خداوند به جان های ما آرامش عطا کنه با سپاس از خدای خوبم وسپاس از همه عزیزان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 46 رای:
    • -
      فاطمه گفته:
      مدت عضویت: 2022 روز

      سلام دوست عزیزم

      من کامنت شما رو که خوندم یاد خودم افتادم . درسته آدم توی مسیر تکاملش یه برهه ای عجله و احساس عقب موندن می کنه به نظر من این یه قسمت از مسیر و تکامله . چون اول که در نقطه شروع همه ما ناآگاه بودیم وقتی شنیدیم چیزهایی رو که استاد می گن که چقدر زندگی شیرین راحت و دوست داشتنیه جذب شدیم و مدام گوش دادیم . در مرحله بعد به باور این گفته ها و حقایق می رسیم و حالاست که کار شیطان از در دیگه که عجله ، احساس عقب ماندن ، یا اصلا گاهی پشیمانی که ای کاش نمی دونستم و سرمست و ناآگاه بودم بهمون دست می ده . ولی عزیزم همون بی خیالی و رها بودن و دل خوش بودن از شرایط بوده که به این مسیر زیبا هدایت شدی و همه این احوال بخشی از مسیر رشد هست.

      حالا باید دست شیطان رو بخونیم که نزاریم حالا که آگاه شدیم بااحساس عجله زندگی رو برامون زهر کنه و بدونیم اون کارش رو خوب بلده ولی ما به لطف و یاری خدا با احساس آرامش با یادآوری این واقعیت که هیچ وقت دیر نیست و هر چه را که تا به حال تجربه کردیم همه بخشی از این تکامل بوده حتی زمانی که ناآگاه بودیم خدا پشتیبان و هدایتگرمون بوده. و با همون حالت خواب دست ما توی دستش بوده و کارش درسته.

      این رو منی دارم می گم که خودم الان 42 سالمه و از خدا سپاسگزارم که دوباره زندگی جدیدی به من داده و با انرژی و آگاهی که دارم انگار 24 سال دارم و می خوام هر چقدر از عمرم باقی مانده با آگاهی هایی که پیدا کردم و به لطف خودش هر لحظه بیشتر و عمیق تر می شه زندگی کنم.

      با امید توحیدی تر شدن با هر دم وباز دم تا زنده هستیم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      رزا طایی گفته:
      مدت عضویت: 606 روز

      سلام سمانه ی عزیزم

      ازت می‌خوام که در این مسیر ثابت قدم باشی و جا نزنی و ناامید نشی سن اصلا مهم نیست اگر خداوندو باورش کنی همه چیز بی اهمیت میشه

      یادم میاد یه روز خودم با گریه داشتم به خواهرم میگفتم کاش من توی این سن کم چنین آگاهی هایو نمیفهمیدم

      وقتی نگاه میکردم به دوستام میگفتم چقدر دغدغه های چرتی دارن و این در حالیه که من هی بدو بدو میکنم که به خواسته هام برسم پول بسازم خدارو بشناسم ادم بهتری باشم صادق باشم یک‌ رو باشم در جایی که هیچ‌کس وقتی عصبانی میشه دیگه هیچی حالیش نیست و همه کار میکنه و همه حرفی میزنه من سعی کنم خشممو کنترل کنم و در تمام حالات احترام اطرافیانمو داشته باشم

      و خب حالا دوستام :

      چیکار کنیم فلان پسر ازما خوشش بیاد

      چی مده چه لباسی از مد رفته و از این چرت و پرتا

      و من زار میزدم چون اونقدری سعی کرده بودم به حرف های استاد گوش بدم که به تظاهر رسیده بود و این چون اشتباه بود من حالم بد شده بود

      ولی اون روز گذشت و باز همممم من تونستم با اموزه های استاد خودمو جمع و جور کنم

      و الان که اون روز گذشته و من به درک یکم بهتری از حرفای استاد رسیدم پایه ثابت شکر گذاریام اینه:

      خدایا شکرتتتتتتت که منو توی این سن کم لایق شنیدن آگاهی های این سایت قرار دادی

      تازه به طرز هدایتی و برگ‌ ریزونی با مسئول کتابخونه ی شهرمون دوست شدم و ایشونم سنشون بالاست و با استاد اشنا بودن و یعنی اون روزو یادم نمیره رفته بودم کتابخونه درس بخونم و وقتی این موضوعو فهمیدم دیگه اصلن درسو بی‌خیال شدم نشستم با این خانم همینجوری به حرف زدن در مورد حرف های استاد و درکی که ما دو تا از این حرفا داشتیم

      و یه جمله ی طلایی گفتن :

      تو با دونستن این قوانین میتونی خیلی راحت دانشگاهی که دوست داری قبول بشی در حالی که خودشونم توی همون دانشگاه درس خوندن

      و منم که به خودم قول داده بودم که هر وقت هر کس از نشدن خواسته هام حرف میزنه کَر باشم و هر وقت هر کس از شدن برام میگه هی برای خودم اون حرفو تکرار کنم دیگه هر وقت احساس میکنم نمیشه یاد حرف ایشون میفتم و میگم دقیقن همینه این حرف درسته و همین‌ خیلی به من کمک میکنه

      دقیقا داستان همینه سمانه که طوری به قضیه نگاه کنی که بهت احساس خوب میده و با داشتن احساس خوب فاصلت با خواسته هاتو پر کنی

      تو یه کار معنوی کردی که به جای به نون خشک راضی بودن هدف های مهم برای خودت قرار دادی

      میدونی!

      من احساس میکنم اگه من در فقر و بدبختی بمیرم خدا میگه ببین من چقدر نعمت داشتم و تو چی ؟؟؟….

      تو چه زندگی رو در زمین تجربه کردی؟؟؟…

      احساس میکنم به خدا بر میخوره اگه از قدرتی که در ما قرار داده استفاده نکنیم

      پس برای اینکه بهش بر نخوره خودشم بهمون کمک میکنه که از نعمت های بینهایتش در زمان حیاتمون بهره ببریم فارغ از اینکه در چه سنی باشیم

      و چقدر از سال های زندگیمون در تاریکی گذشته باشه

      امیدوارم حرف های من بتونه بهت کمک کنه و من سعیم همین بود

      با وجود اینکه صادقانه ذهنم میگفت این خانم چرا باید حرف های توی بچه ی دبیرستانی بهش کمک کنه

      اما با قلبم نوشتم

      در پناه خداوند مهربان میسپارمت و دوست دارم یه روز از نتایج بزرگت برامون بنویسی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    مجتبی محجوب گفته:
    مدت عضویت: 1910 روز

    به نام خدای مهربان سلام

    خداروشکر که قدرت خلق زندگیم رو به من عطا کرد با کانون توجه ام ، با افکار و باورهام

    حتی این روزها که در پی راه اندازی کسب و کار خودم هستم و دارم آموزش های طراحی سایت و وردپرسو المنتور این چیزهارو می بینم که از پایه خودم بتونم همه چیز رو یاد بگیرم باز عجله میاد سراغم و میگه تو داری عقب می افتی و سریع سریع این کارو کن و برو اون کارو کن و این فقط منجر میشه به خستگی و اذیت شدن خودم و اطرافیانم و خشم و کینه و نفرت و عصبانیت

    ولی گوش دادن به این فایل به قول شما به یاد من انداخت دوباره که قانون چیه

    راستی امروز یه موردی رو صبح درک کردم

    به خاطر همین مسائل بالا که ذکر کردم که هی میخواستم عجله کنم و برم مرحله بعد ، انقد عجله کردم که اصلا کلا بیخیال شدم و گفتم که که کلا ولش کن من بدرد این کار نمیخورم و یه هفته ای بود که از کار کردن و فایل گوش دادن و کامنت خوندن دور شدم

    ولی وقتی دیروز غروب دوباره فایل گوش دادم و صبح کامنت خوندم قشنگ متوجه تغییر مدار شدم و دقیقا متوجه شدم که گفتم که استاد راست میگفت که وقتی که رو خودت کار نمیکنی و رها میکنی آگاهی ها رو قشنگ متوجه میشی که از مدار خارج شدی

    من وقتی که از مدار خارج شدم متوجه نشدم ولی وقتی که به مدار برگشتم تازه متوجه شدم که از مدار خارج شده بودم

    و گفتم پس من در مدار درست بودم و خودم حواسم نبوده

    حالا درسی که گرفتم اینه که خب مثل استاد بیام ببینم که این چیزهایی که دارم میشنوم و می بینم رو چطور میتونم در زندگیم اجرایی کنم

    چطور میتونم از آگاهی هایی که استاد میگه تو زندگیم استفاده کنم

    الان از این درسی که استاد داد چطور میتونم توی راه اندازی بیزینسم اجرا کنم

    اینکه بجای اینکه هی عجله کنم و حتی نفهمم که دارم چکار میکنم بیام از مسیر و یادگیری لذت ببرم و هر روز ادامه بدم مسیر رو

    مثال ها :

    وقتی که به خودم و کارم در محل کار نگاه میکنم میبیم که در اونجا خیلی خیلی راحت من تکامل رو طی کردم و اصلا به این فک نکردم که چطور از یه آدم مبتدی به یه شخصی که به دستگاه مسلط شده رسیدم

    فرایندش اینطور بوده برام

    خب من که اینجا هستم و دارم حقوق که میگیرم پس هیچ عجله ای نیست و کم کم هر روز یه مقدار یاد میگرفتم و بعد از دو سال به جایی رسیدم که نفر اول کارخونه شدم

    ولی برای راه اندازی کسب و کار خودم اینطور نگاه نمیکنم و چقد دارم اذیت میشم و حتی اطرافیانم رو اذیت میکنم

    چون این دیدگاه رو دارم که من سریع باید از محل کار جدا بشم و من سریع باید این کارو انجام بدم که به درآمد برسم وسریع رشد کنم

    و این باعث میشه که وقت زیادی بزارم و از خوابم بزنم و کلی اذیت بشم و بعد یه مدت هم از خستگی ولش کنم

    ولی یادمه که برای یاد گیری یه چیز ساده در محل کار حدود یه ماه زمان گذاشتم در صورتی که مشابه همون رو برای خودم بخوام یاد بگیرم میخوام تو یه شبانه روز یاد بگیرم

    فرقش اینه که در مسیر قبلی کلی لذت بردم و چقد تفریحانه بود و چقد با عزت و احترام بود

    ولی در مسیر دوم کلی اذیت بودم و فشارو عصبانیت برای خودم و اطرافیانم و آخرم ول شد

    ولی در اولی منجر به درآمد و عزت و احترام بیشتر شد

    پس با همین درکی که کردم میام و از اول دوباره کارم رو شروع میکنم و هیچ عجله ای نمیکنم و اجاز میدم که تکامل رو طی کنم

    و بیام بجای اینکه سریع یه ساختمان بسازم که به همه بگم که ببینید من کیم و چکار کردم و آخرم ساختمان بریزه

    بیام از تک تک لحظات ساخت بیزینسم لذت ببرم و از یادگیریش لذت ببرم و پیش برم

    و چقد این درک به آدم لذت میده که عه همین چیزهای ساده چقد مهم هستن

    من برای خودم دام پهن کردم

    چقد استاد مثالهایی که میزنه دقیقا منم

    منی که همین چند وقت پیش بود و هستم

    منی که عجله داشتم و اون عجله باعث شد که کار رو ول کنم

    و منی که بجای اینکه برای پیشرفت های کوچیک به خودم احسنت بگم هی میگفتم که خب که چی ،این رو که همه بلدن

    ولی الان فهمیدم که چه دامی برای خودم پهن کرده بودم

    الان به یاد میارم که چقد از این روشی که استاد میگه من در محل کار استفاده کردم و چقد باعث عزت و احترام و جایگاه من شد

    ولی به خودم که میرسه همه اینها بی اهمیت میشه

    دقیقا من همینم

    هنوز یه محصول تولید نکردم و هیچ چیز ساخته نشده هی تو ذهنم اینه که چطور ده تا محصول تولید کنم

    پس از این لحظه به بعد به خودم تعهد میدم که

    با عشق برم زبان رو ادامه بدم به همون روشی که یکساله دارم میخونم و کلی لذت میبرم و بعد از یک سال فراموش کردم که چطور به اینجا رسیدم و افتادم تو دام عجله چون رفتم یه فیلم دیدم و خودم رو مقایسه کردم و ناراحت شدم

    و برم باعشق فایلهای آموزش المنتور و ورد پرس و سایت رو یاد بگیرم که با عشق داشتم می اومدم جلو ولی به خاطر مقایسه و عجله و ورودی های نامناسب ولش کردم

    استاد عزیزم بی نهایت از شما سپاسگزارم که هر روز دارم چیزهای ارزشمند برای زندگی کردن از شما یاد میگیرم

    و بی نهایت از دوستان عزیز بخاطر کامنت های زیباشون سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 52 رای:
    • -
      علی صداقت گفته:
      مدت عضویت: 1590 روز

      سلام دوست خوبم ممنون از توضیحاتت.منم دقیقا همین مشکل رو دارم.مثلا الان که به شدت درگیر زبانم دقیقا همون حرف استاد که گف نباید با حریف خیلی قوی تر بازی کنی رفتم ویس های 6 minutes english رو گوش دادم و چون نمی‌فهمیدم مومنتوم منفی گرفتم.بعد یه درکی که من کردم اینه ک گاهی ما انقد کمال رو در نظر میگیریم که نمیزاره حتی شروع کنیم.مثلا همین ویس های این کانال به حدی سطح بالاس که من هیچ جا ندیدم ترجمه کنند حتی نه یوتیوب نه اینستا نه…ولی من خودمو با اون مقایسه کردم.اما درکی که ازش صحبت میکنم اینه ک مثلا الان تو ایران هزاران نفر از آموزش زبان دارن پول در میارن و یا تو شغل های خودشون به خاطر زبانی ک بلدن درآمد خوبی دارن ولی من میام رو مهارتی دست میزارم که اصن لازم نیس اونو داشته باشی.مثلا من الان مکالمه رو بلدم و میتونم صحبت کنم ولی فقط به خاطر اینکه اونو یا یسری مکالمه ها ک پر از اصطلاح هس و غیر معمول رو نمی‌فهمم دیگ داشتم تا مرز رهایی میرفتم.حالا جالبه بدونی از همون ویس 6 دقیقه ای اکثرش رو میفهمم ولی اگ چند کلمه رو نفهمم کلا ناامید میشم .می‌دونی به جای تمرکز رو اینکه من نود درصدش رو میفهمم یا میتونم راحت مکالمه کنم یا هزاران کلمه و عبارت بلدم میام کمال گرا میشم و میگم نه من فیلم فرندز رو نمی‌فهمم یا فلان رو..در حالی که با روان صحبت کردن هم مشکل مهاجرت حل میشه هم میتونی تدریس کنی هم صحبت کنی هم بفهمی مکالمات روزانه رو.میدونی مجتبی جان چی می‌خوام بگم.میخوام بگم مثلا الان تو کار طراحی خیلی از بهترین طراح ها هستن که شاید چند کار رو بلد نباشن ولی باز درآمد دارن و کار میکنن ولی ما می‌خوایم صد بشیم.حتی 99.999 نه خود خود صد.که این تقریبا غیر ممکنه.الان واقعا نود درصد اساتید زبان که دارن تدریس میکنن یه دامنه لغات محدودی دارند و به مکالمه روزمره رو بلدن ولی یسری لغات مثل اصطلاحات یا لغات تخصصی رشته ها رو که بلد نیستن.یا خیلی از اساتید زبان فقط حرف زدن عادی رو بلدن و فیلم هارو نمی‌فهمن .میدونی مجتبی جان مث این میمونه یه تعمیرکار تا وقتی تمام اجزای همه ماشین ها رو بلد نباشه کارش رو شروع نکنه بگ چون اگ اون بیاد من بلد نیستم..مث این میمونه یه تعمر لوازم خانگی بگ تا همه ایرادات رو ندونم مغازه نمی‌زنم.یا مثلا معلم ها اگ به این فک کنن که باید همه سوال ها رو بلد باشند که جواب بدن هیچ وقت نمیتونن برن تدریس.مث این میمونه که نوازنده بگ تا همه مدل رو نتونم بزنم کار نمیکنم..خدایا شکرت برا این آگاهی دوس دارم تا صب اینو هی بگم و برا خودم تکرار کنم که همین الان هزاران نفر دارن از زبان نون میخورن ولی حالا سطح ثروتشون بستگی به مهارتشون داره ولی به هر حال هر کدوم یه نعمتی رو به خاطر شروع کردن دریافت میکنن.ولی کمال گرایی نمیزارع من شروع کنم.یادمه تو زمان امتحان های دانشگاه یا خوب میخوندم بیس میشدم یا اگ وقت نمی‌کردم بخونم نمی‌رفتم کلا و میزاشتم برا ترم بعد.یکی از دوستام با اینکه نخونده بود برا آزمون های استخدامی شرکت کرد و قبول شد ولی من مثلا همیشه میگفتم باید وقت کنم کامل بخونم.مرسی ازت که با پیامت این مشکل بزرگ رو بهم یادآوری کردی.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: