https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/05/abasmanesh-3.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-05-14 01:05:402025-03-07 07:49:43درسهای زندگی از یک بازی | قسمت 1
693نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
بله ما تجریه هایی داریم که گر چه به صورت ناخودآگاه در گذشته از قانون به صورت لحظه ای استفاده کردیم و به نفعمون شد و مثال های بی نهایتی که مثل بازی بارسلونا و پاریسن ژرمن که بارسلونا توی بازی رفت و برگشت اونقدر عقب بود که بایستی 5 گل بزنه تا هم ببره بازی رو و هم حذف نشه از تورنومنت چمپیونز لیگ،توی 20 دقیقه فقط روی زدن گل بیشتر و تمرکز روی اضافه کردن فقط یک گل دیگه قاطعانه بردند و توی مدت زمان بسیار کم 5 گل زدند و بردند و حذف هم نشدند
بازی الکلاسیکو سال 96 شمسی،رئال جلو بود و با تمرکز بالای مسی اون بازی توی لحظات آخر منجر به برد بارسا شد
بازی پرسپولیس و استقلال که بازی معروفی شد که استقلال جلو بود و ایمون زائد توی 10 دقیقه آخر بازی 3 تا گل زد و بردند
خیلی مثال ها داریم،هم از ورزش هم از زندگی
روزایی بود که تاکسی کار میکردم و مثلا نیاز به 200 هزار تومان پول داشتم و بایستی یک سافت دیگه برم خونه و مبلغ کمی کار کرده بودم،فقط تمرکز میکردم که الان تا مقصد پر میرم و میگفتم تا اونجا خدا کریمه،میدیم در کمال شگفتی دربستی های پر پول و مسافرای لارج به تورم میخورد که پول خوبی به دست میوردم اون ساعت.
اما اون زمان نمیدونستم که این قانونه،این قانون تمرکز لحظه ای برای بهتر بودنه در اون زمینه،ولی اجراش میکردم و جواب میگرفتم
زمان هایی بود که اونقدر درآمدم توی کسب و کارم خوب میشد و متحیر میموندم و میگفتم آخه چرا من اینقدر درآمدم خوبه ولی همکارانم ربع منم درآمد ندارن و همون احساس عدم لیاقت رو ناخودآگاه اجرا میکردم و کساد بازار رو دعوت میکردم در کارم و تاره غر هم میزدم که چرا کار خراب شد،
اما امروز قوانین شده تمام زندگیم،خوب درکش کردم ولی اجراش دیگه دست خودمه،ایراد از قوانین نیست اگر روزی من بهتر از دیروزم نباشم،ایراد از خودم و سهل انگاریمه،
امیدوارم هر لحظه ام تمام تمرکزم روی بهتر شدنم در راستای اجرای قوانین و استفاده از اون در زندگیم باشه،
بنام رب و فرمانروا و صاحب اختیار تمام جهانیان خداوندی که بخشنده و مهربان عادل و وهاب است
سلام
سلام ویژه به استاد عشق و آگاهی به استاد عباس منش عزیزم و مریم باندی واقعا شایسته که با طرح سوالات عالی و جواب آنها آگاهیهای بی نظیری را به ما نشون میده
سلام به هم فرکانسهای عزیزم در سایت بینظیر فرکانسی
این فایل و تونستم با وقفه 5 دقیقه ده دقیقه نگاه کنم و فرصت نشد چند بار نگاه و گوشش بدم ولی با همین یکبار بی نهایت ترمز رو برای من باز کرد استاد عزیزم بابت ای فایلهای بی نظیر هزارتن بتر ازت ممنون و سپاسگزارم ه رکدوم از این فایلها درسهایی داره که ارزش یه محصول جدید رو داره که باید براش بها پرداخت بشه وشما چه سخاوتمندانه این اگاهیهارو به شاگردان میدید معلم و پیامبر زمان زندگیت توام با شادی و سلامتی
چقدر فضای ساحل زیبا بود رنگ آبی دریا و موجهای کف آلود و سفیدش آدم و به وجد میآورد وقتی موجها میومدن و با ادمهای کنار ساحل برخورد میکرد خودمو در اونجا حس میکردم و دقیقا احساس میکردم اوم موجها به ساق پاهای من میخوره و من و به جلو حل میده چقدر آدمها زن و مرد و کوچک و بزرگ شاد بودن و با خود در صلح بودن مثلا چند تا خانم بسیار چاق اونجا بودن که با لباس ساحلی وبون اینکه در نظر بگیرم چه اندامی دارند داشتن از لحظاتش کمال استفاده و لذت رو میبردن ساحل بسیار تمیز با شنهای سفید و چار ها و سایبانی زرد و سورمه ای کنتراست زیبایی و ایجاد کرده بود و من لدت بردم از این همه نعمت و فراوانی و اینکه چقدر اون آدمها آزادی مکانی و زمانی و مالی دارن که اینگونه در این فضا عشق میکنن خدایا شکرت برای این همه زیبایی جتهای جنگی که اسمشم وحشتناکه اما چه آرامشی به ساکنین میداد و اون پیام و در آسمان به نمایش در میآورد چقدر از دیدن لین فایل لذت بردم هر چقدر در مورد زیبایی فراوانی نظم و تمیزی این فضا بگم کمه همه چیز عالی بود
و اما در مورد موضوع اول راجع به عدم لیاقت
بارها و بارها شده که من لی احساس عدم لیاقت و تجربه کردم مثلا وقتی سال قبل متاسفانه من به فاصله سه ماه مادر و پدرم و از دست دادم و فامیل و دوستان و خانواده ام از من تشکر میکردن و بهم میگفتن که خیلی برای مامان و بابام زحمت کشیدم و کاراشونو انجام دادم با اینکه حرفشون درست بود تو ذهنم میگفتم من وطیفه ام و انجام داده نیاز نیست این همه از من تعریف بشه من لیاقت این همه تعریف و تمجید و ندارم
و یا اینکه وقتی جایی میرم که خیلی بهم خوش میگذره و یا چیزی میخرم که اطرافیانم قدرت خرید اونو ندارن احساس خوبی ندارم و میگم کاش نمیخریدم کاش فلانی هم شرایط خوب منو داشت و این باعث میشد من از اون اتفاقات خوب لدت واقعی و نبردم و احساس عدم لیاقت بکنم و اینکه حتی بعد از گذشت 7 ماه از فوت پدر و مادرم هنوز وقتی شاد هستم زود نگرانی و ناراحتی میاد سراغم که کاش پدر و مادرم بودن و این شادی و تقسیم میکردم و نکنه اونا ناراحت بشن و روحشون آزرده بشه از اینکه من دارم لدت میبرم و دیگه اونارو فراموش کردم و زود تو احساس غم فرو میرم
و بارها از اینکه کسی از اخلاقم و توناییهام ازم تعریف کرده باور نداشتم و تو ذهنم عدم لیاقت فعال میشه که من اینقد ها هم خوب نیستم اینا دارن اشتباه میکنن از من تعریف میکنن
خدایی که منو هدایت کرد به این فایل زیبا تا کانون توجهم بهتر بشه و قلبم بازتر
خوبه که همیشه به خودمون بگیم که زندگی یه بازی است پس از بازی زندگی لذت ببر ،از لحظه ای زندیگت لذت ببری و شاد و شکر گذار باش ،احساس کمبود نکن و خودتو لایق بهترین رابطه ،بهترین انسانها ،بهترین کار و بهترین زندگی بدون ،ما میترسیم از خوشبختی از موفق شدن و احساس میکنیم که لایق خوبی نیستیم و احساس کمبود میکنیم ،خدایا شکرت با دیدن این فایل من در مسیر مستقیم الهام الهی هستم و بیدرنگ تصمیم درست را میگیرم
به نام خدای مهربان سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان خوبم و خانم شایسته نازنین
به طرز جالبی هدایت شدم به این فایل عالی و وقتی فقط متن فایل رو خوندم کلی از جواب سوالاتم رو گرفتم چیزی که چند وقتیه ذهنم درگیرش بود و همش با خودم فکر میکردم که چرا اون اتفاق افتاد و تجربه ای دارم از موضوع این فایل و احساس عدم لیاقت…
تاریخ عضویت من در این سایت برمیگرده به چهار سال قبل اما در واقع من از ده ماه پیش دارم تمرکزی روی سایت کار میکنم قبلاً اینطور بودم که یک ماه روی سایت کار میکردم بعد دوماه میرفتم توی اینستا با یه استاد دیگه دوباره یک ماه میرفتم تلگرام با یه استاد دیگه دوباره یه مدت میرفتم توی سایت یه استاد دیگه و…. همینطور سردرگم به دنبال حقیقت بودم و استادی در ایران نیست که موفقیت تدریس کرده باشه و من حداقل یک فایل ازش ندیده باشم و انصافا هم به همه ی فایل ها گوش میدادم و تمریناتی که میگفتن هم انجام میدادم اما اون طور که باید و شاید تأثیری در زندگیم نمیزاشتن تا اینکه در شهریور ماه سال401 به تضاد سختی برخوردم و واقعا از خدا هدایت خواستم و ناگهان یادم اومد در سایت عباسمنش دکمه ای وجود داره به نام من را به سوی نشانه ام هدایت کن سریع وارد سایت شدم و گفتم خدایا دیگه از این وضعیت خسته شدم خودت هدایتم کن و دکمه رو زدم و فایل معرفی دوازده قدم اومد بعداز دیدن فایل یادم اومد که همون اوایلی که تازه این دوره اومده بود من تا قدم سوم رو خریداری کرده بودم اما چون در مدارش نبودم دیگه ادامه نداده بودم و کلا بیخیال دوازده قدم و سایت شده بودم و رفته بودم دنبال اساتید دیگه خلاصه با دیدن اون نشانه و این یادآوری فهمیدم که خدا داره میگه دوازده قدم رو ادامه بده و بیا توی همین سایت و روی خودت کار کن که اون بیرون هیچ خبری نیست نشستم تعهد دادم و گفتم با نام خدا همین دوره رو ادامه میدم و اینستا و تلگرام رو حذف کردم و گفتم تعهد میدم فقط روی سایت عباسمنش کار کنم و دوره دوازده قدم رو شروع کردم دوباره از قدم اول به دیدن فایل ها و انجام تمرینات تا الان که بعد از گذشت 10 ماه همچنان این اشتیاق سوزان ادامه داره و الان دارم قدم نهم رو کار میکنم…
به برکت تمرکز لیزری و کارکردن و انجام تمرینات دوازده قدم من تصمیم گرفتم در کنار کار کارمندی کسب و کار خودم رو راه اندازی کنم و به سود برسونم و کم کم از کارمندی بیام بیرون…
خلاصه اینکه شروع کردم استارت بیزنس رو زدم با اینکه ترس داشتم اما با دست خالی شروع کردم کلی از تمرینات دوازده قدم رو پیاده کردم و به صورت عملی انجام میدادم و کم کم بیزنسم شروع شد و درآمد من رسید به هفته ای 700 هزار تومان در فروردین سال 402 خیلی خوشحال بودم با اینکه عدد خاصی نبود ولی روزی هزاران بار خداروشکر میکردم و همیشه میگفتم خدایا شکرت بدون اینکه قدم از قدم بردارم کسب و کارم داره هفته ای 700 هزار تومان بهم سود میده و اینکه تونستم برای چند نفر هم کارآفرینی کنم کاری که از بچگی رویاش رو داشتم و هنوز هم دارم خلاصه قدم ها رو پیش میبردم و هربار هم به فکر گسترش کسب و کارم بودم خیلی ذوق داشتم یادمه یه اتفاقی افتاد و باعث شد یکی از مشتریانی که سود خوبی بهم میداد گفت دیگه نمیخوام باهات کارکنم یکی از کارمندانم گفت رئیس حالا میخوای چیکار کنی خیلی ناراحت بود و استرس داشت من اون موقع داشتم قدم ششم رو کار میکردم و با انرژی و با قلبی آرام و مطمئن بهش گفتم ببین این اتفاق حتما خیره و مطمئن باش این اتفاق به نفع ما تموم میشه و یه مشتری بهتر برامون پیدا میشه این جملات رو از روی ایمان قلبی گفتم نه فقط در حد حرف طوری که اون کارمندم همگفت به طرز عجیبی از حرف هات آرامش گرفتم و خداشاهده به 24ساعت نکشید که یه مشتری بهتر که به ما پول بیشتری میداد وارد زندگیم شد من هیچ کاری نکردم نه تبلیغ نه حتی دعا بلکه من فقط بعد از رفتن اون مشتری تونستم به خوبی ذهنم رو کنترل کنم و جالب تر اینکه همون مشتری هم که رفته بود برگشت اصلا اون کارمندم دیوانه شده بود میگفت توروخدا راستش رو بگو تو چطور از آینده خبر داشتی ؟چرا همیشه پیش بینی هات درست از آب درمیاد و من میگفتم این قانون جهان هست و چون قانون ثابت اگه ما طبق قانون عمل کنیم پیش بینی آینده کار سختی نیست حالا بماند که اون بنده خدا نمیفهمید که این حرفا یعنی چی…
به هرحال گذشت و گذشت و ظرف مدت شش ماه کسب و کار من به اوج رسید حالا دیگه بیست نفر کارمند داشتم و درآمدم از هفته ای 700 هزارتومان رسیده بود به هفته ای یازده میلیون تومان و سیستم سازی کرده بودم یعنی هفته ای یک ساعت زمان میزاشتم و اون یک ساعت هفته ای یازده میلیون سود خالص به حسابم واریز میکرد یعنی من بدون اینکه قدم از قدم بردارم هفته ای یازده میلیون پول وارد حسابم میشد…
زندگیم زیر و رو شده بود
اصلا رابطه ی عاطفی ام با همسرم دگرگون شده بود فقط عشق بود که نثار همدیگه میکردیم
رابطه ام با دخترم بینظیر شده بود
اعتماد به نفسم چسبیده بود به سقف
رابطه ام با خدا عالی
با خودم با اطرافیانم در صلح کامل بودم
یادمه ماشینم 8 میلیون خلافی داشت همکارم میگفت فلانی منم خلافی بالایی داشتم رفتم اداره راهنمایی و رانندگی و التماسشون کردم و اونا یه مبلغی رو برام کم کردن تو هم برو التماسشون کن شاید برا تو هم یه چیزی کمکنن اما من حالا دیگه یه آدم دیگه ای شده بودم گفتم من بمیرم هم به کسی التماس نمیکنم و به خودم گفتم به جای التماس به آدم ها به رب جهان میگم این بدهی ها رو پرداخت کنه و اون موقع هدایت شدم به فایل های آقارضا عطار روشن و ازش ایده گرفتم گفتم میام و نتنها خلافی ماشین بلکه کل قسط هام رو هم آروم آروم پرداخت میکنم و شروع کردم و ظرف مدت دوماه هم کل اقساط بانکی ام هم خلافی ماشینم رو صفر کردم حالا دیگه هفته ای یازده میلیون پول فقط مال خودم بود یادمه اون موقع ها اواخر ماه که میشد همه ی همکارانم در جایی که کارمند بودم میگفتن پس کی حقوق میدن پول ندارم تاکسی سوارشم پول ندارم نون بخرم و …و کلی استرس داشتن بعد من میگفتم من برام اصلا مهم نیست که کی حقوق میدن و حتی دست به حقوقم نمیزدم.
و اون موقع به یکی از آرزوهای بچگی ام یعنی سوار شدن به هواپیما جامه عمل پوشوندم و یه سفر بینظیر و عالی رفتم کیش بخدا اگه قبل از اون روز که هدایت شدم دوباره روی سایت کارکنم یکی بهم میگفت آقا چندماه دیگه هم خلافی ماشینت هموام های بانکی ات صفر میشه و هم سوار هواپیما میشی و هم به کیش سفر میکنی حتما میگفتم طرف دیونه شده بابا مگه میشه مگه داریم…
خلاصه اینکه اون روزها روی ابرها سیر میکردم تا اینکه سر و کله یک نجوا پیدا شد:
کم کم یه نجواهایی شروع شد که آقا چرا باید تو بدون اینکه قدم از قدم برداری هفته ای یازده میلیون پول بیاد توی حسابت نگاه کن همه دارن صبح تا شب دوندگی میکنن پدرشون درمیاد تازه لنگ دوقرون دوزار هستن بعد اونوقت تو بدون اینکه کاری کن یازده میلیون پول درمیاری؟ نه یه جای کار میلنگه یه جای کار ایراد داره تو چرا باید اینقدر راحت پول بسازی؟
اوایلش خیلی جدی نگرفتم اما به قول استاد وقتی شخصیتت خوب ساخته نشده باشه و نتونی اون شخصیت قوی رو در خودت ایجاد کنی شخصیتت مثل نهالی هست که با یه باد کمرش میشکنه و نابود میشه اما اگر شخصیتت روخوب بسازی سهمگینترین طوفان ها هم نمیتونن بهت آسیب برسونن .
به این دلیل استاد میگه به جای اینکه بیای هدف بزاری من فلان خونه و ماشین رو بخرم هدفی متفاوت بزار و بیا و روی شخصیتت کار کن چون پول هدف نیست پول نتیجه است پول نتیجه یک شخصیتیه که خودش رو لایق نعمت و ثروت میدونه و…
آره داشتم میگفتم که اوایلش خیلی اون نجوا رو جدی نمیگرفتم اما این شیطان رجیم از چپ و راست و از بالا و پایین هی میگفت نه تو داری اشتباه میری توی دوره زمونه ای که مردم تحت فشار هستن تو داری فلان تومن بابت خدماتی که بهشون میدی پول میگیری و این پول بیش از کاریه که داری انجام میدی و کار تو لایق این پول نیست آقا هی گفت هی گفت هی گفت
کم کم شروع کرد و علاوه بر حرفای بالا توپ رو انداخت تو زمین کارمندانم که آقای مدیر کسب و کار فلان کارمندت دو روز یک بار خونه نمیره و فلان تومن بهش حقوق میدی بعد خودت نشستی توی خونه و هفته ای یازده میلیون!!!! چه خبرتهههههه؟؟؟ آیا این واقعا درسته؟
بچه ها شیطان رفته بود یه طرف میز پینگ پنگ و داشت رجز میخوند و داشت منو وادار میکرد که برم اون طرف میز و بازی رو باهاش شروع کنم حالا یه ندایی توی قلبم میگفت آقا توجه نکن آقا گوش نده آقا برو آقا واینستا حرکت کن نگاش نکن ولش کن…
حالا شیطان هم از اونور میگفت جواب ندی یعنی حرف من درسته به اون ندای قلبم گفتم بزار یه دقیقه برم یه جواب دندون شکن بهش بدم دهنش رو سرویس کنم قول میدم زود برگردم…
رفتم…
رفتم اونطرف میز و راکت رو برداشتم گفتم چیه چی میگی حرف حسابت چیه؟
گفت آقا تو لایق این همه ثروت نیستی توپ رو انداخت تو زمین من
گفتم چی من لایق نیستم؟الان نشونت میدم و یک ضربه بک هند زدم و گفتم ببیییییین من همونیم که از بچگی بهم میگفتن تو هیچی نمیشی کجان الان ببینن من یه کارآفرین شدم که هفته ای یازده میلیون درآمد دارم بدون اینکه قدم از قدم بردارم؟(لبخند رضایت از طرف من تو دلم گفتم بخور حالا)
یه فور هند زد گفت شانس آوردی و فلان جا فلانی کمک کرد فلان جا فلان اتفاق افتاد فلان کار اینجوری شانسی انجام شد و خلاصه همه چی رو با کلمه «شانس» توجیه کرد…
ضربه سهمگینی بود توپ نشست تو زمین من و اولین امتیاز رو دادم!!!
گفتم راست میگه اگه دوباره فلان اتفاق بیفته چیکار کنم؟اون یه بار اینجوری شد اگه دوباره اونطور که من میخوام نشه چی؟
یکم خودم رو جمع و جور کردم و سرویس رو زد و گفت یا تو هم مثل بقیه کار کن یا اینقدر سود برندار راکت رو محکم تو دستم فشار دادم و توپ رو محکم به سمتش پس دادم و گفتم من لایق این پول هستم من براش زحمت کشیدم من کسب و کار راه انداختم استرس کار بامنه جواب دادن به مشتری با منه مسئولیت مستقیم با منه من خودم شروع کردم اونم با دست خالی پس حقمه پس لایقمه اینقدر پول بسازم لباسام خیس عرق شده و کلی انرژی ام تخلیه شده بود
دوباره ندا گفت آقا ولش کن ببین چطور مثل بختک افتاده به جونت و داره انرژی ات رو میگیره اما من به حرفاش باز هم گوش ندادم…
خلاصه یه نفر از کارمندانم استعفا داد و رفت و من خیلی ناراحت شدم و هی خودخوری میکردم و هی در ذهنم با اون بنده خدا دعوا میکردم که آره من فلانی رو آدم کردم اون موقع که درخواست کار بهم داد به قول خودش پول نون نداشت و شرمنده زن و بچه اش بود حالا که درکنارمن به نون و نوایی رسیده گذاشت رفت و…
با این ذهنیت خراب دنبال نیرو گشتم و دیدم هیچکس قبول نمیکنه که با من همکاری کنه
با خودم گفتم نکنه اون حرف ها درست بوده نکنه من شانس آوردم…
در این مرحله 3 میلیون از درآمد هفتگی من کم شد و درآمدم رسید به هفته ی 8 میلیون
افکار ناراحت کننده دست از سرم برنمیداشت و هرروز در پی این بودم که به خودم ثابت کنم که بابا من لایق پول هستم به خدا من لایق ثروت هستم در صورتی که اگر شخصیت من درست ساخته شده بود اصلا نیازی به ثابت کردن نبود آقا شخصیت قوی لایق ثروته تمام نقطه سر خط.
و از اینجا به بعد آن نجوای بعدی شروع شد:
احساس قربانی شدن
کم کم اون درآمد 8 میلیونی هم به چهار میلیون کاهش پیدا کرد و افراد کم کم از تیم من خارج شدند و آنجا بود که احساس قربانی شدن در وجودم شکل گرفت گفتم ببین هرچقدر هم که تو به طور عالی سمت خودت رو انجام بدی باز هم عوامل بیرونی در رسیدن یا نرسیدن تو به خواسته هات نقش دارن اگه اون روز فلان کارمندت استعفا نمیداد و فلان مشتری نمیرفت من الان همچنان درآمد بالا داشتم و الان که اونا رفتن کسب و کار من هم خوابیده پس من یک قربانی ام که هرچقدر هم تلاش کنم باز هم یه آدم ها یا یک موقعیت هایی هستند که نمیزارن من به اهدافم برسم…
همین افکار باعث شد کسب و کاری که روزی با هزاران امید استارتش روزدم به حالت احتضار بیفته و کم کم ایست قلبی کنه و داشت جون میداد اون لحظه بیزنسم نیاز به عملیات احیا داشت نیاز به نفسی داشت که دوباره در کالبد نیمه جانش بدمه و دوباره زندگی جدیدی بهش ببخشه اما من اون آدم نبودم چون شخصیت قوی نساخته بودم و اون نفس رو از کسب و کارم دریغ کردم با چه باوری ؟ با باور احساس قربانی شدن
به جایی رسیدم که حتی علاقه خودم به بیزنسم رو انکار کردم کاری که واقعا دوستش دارم و ازش لذت میبرم و گفتم نه این کار ،کار مورد علاقه من نیست کاری که وابسته باشه به آمدن یا نیامدن کارمند کار مورد علاقه من نیست و با این توجیه لگدی به پیکر نیمه جان کسب و کارم زدم و به مرگ تدریجی اون پایان دادم و بیزنسم چشم از جهان فرو بست…
الان درآمد من دوباره به هفته ای صفر تومان رسیده خداروشکر در قدم های بعدی دوازده قدم یعنی مخصوصا از قدم هفتم به بعد من خیلی از جواب هام رو گرفتم که چرا از هفته ای یازده میلیون دوباره رسیدم به صفر اما این فایل سبب شد به طور ویژه ای بیام بشینم و بررسی کنم و علت موضوع رو بفهمم.
چند وقتیه که میخوام هدف گذاری کنم هربار که میومدم بنویسم ذهنم میگفت چه فایده تو که تا یه حدی بیشتر نمیتونی رشد کنی اومدیم و چهارتا هدف هم نوشتی و اتفاقا بهش هم میرسی ولی وقتی پایدار نیست چه فایده و هربار سرد میشدم و هی از خدا طلب هدایت میکردم که خدایا منو از این منجلاب یو یو وار نجات بده …
چند شب پیش یک ایمیل اومد که فلانی که دنبالش میکنی در سایت و در فایل درس های زندگی از یک بازی به یکی از بچه ها پاسخ داده و هدایت شدم به این فایل و گفتم خدایا این فایل کجا بود چرا من تا الان ندیده بودمش وقتی متن فایل رو خوندم و فایل رو دیدم گفتم بله بازهم خدا از سر لطف و مهربانی خودش پاسخ درخواست هدایت من رو داده اونم به بهترین شکل و بهترین فایل .
خدایاشکرت این یادآوری و این کندوکاو سبب شد بفهمم چرا نتونستم اون همه سود و لذت رو ادامه بدم و فهمیدم باید اول حسابی روی شخصیت خودم کارکنم مخصوصا روی کنترل ذهن پول نتیجه است اگه من شخصیت قوی داشته باشم که خودش رو لایق نعمت میدونه و در هر شرایطی هرگز احساس قربانی شدن نداره پول لاجرم وارد زندگیش میشه چون این یک قانون است…
سلام ودرود به دوست همفرکانسی عزیزم ..همونطوری که شما به این فایل هدایت شدید من هم دیروز دوباره هدایت شدم به این فایل البته من به شدت عاشق این فایلم و بارها گوشس کردم بخاطر همینه هرسری که نیاز به کنترل ذهن دارم هدایت میشم به این فایل…اما نکت6 ای که هست اینه که میخواستم از اعماق قلبم ازت قدر دانی کنم بابت این دیدگاهت که اینجا ثبت کردی و من نمیدونم بگم چقدر ازش بهره بردم انشالله خداوند ثروت ورزق رو ازجایی که فکرشو نمیکنی سرازیر کنه تو زندگیت و البته آرامش رو هم و سلامتی و خلاصه اون پکیج خوبه (ثروت بینهایت زمان آزاد رابطه عاشقانه سلامتی و ارامش )که بچه های سایت لایقشن و بخاطر همینه اینجا حضور دارن رو بهت هدیه بده تا ابددد…
من یه تجربه مشابه این تجربه شما داشتم یعنی سرکار بودم (البته کار خودم نبود)و کاری که هم ازش لذت میبردم و هم زمان آزاد زیادی داشت برای کارکردن رو خودم و من هم با شروع قدم ها در نهایت آرامش یه پیشنهاد شغلی بهتر با حقوق دوبرابر از شغل فعلیم بهم داده شد و من هم قبول کردم و خلاصه که من هم برای رفتن به اون کار جدید باهواپیما رفتم بندر که من هم اولین تجربه ام بود سوارشدن هواپیما..و اصلا جزوه رویام بود یه جورایی..که تجربش کردم…خلاصه که رفتم و مشغول شدم حقوق دوبرابر د زمان آزاد بیشتر با خونه ای که دربست در اختیارم قرار داده بود و همه چی عالی پیش میرفت با این تفاوت که من بعداز یک ماه دیگه اروم اروم از سایت دور شدم وروخودم کارنکردم و سرو کله مستر شیطان با نجواهاش پیدا شد و بطرزجالبی افکاری که بعدا فهمیدم از احساس قربانی بودن و احساس عدم لیاقت نشات گرفت باعث شد که من از اونجا تسویه کنم کما اینکه رابطه ام هم عالی بود با همکارام و کارفرما…ولی شکراب شد یه جورایی با بیرون اومدن من که البته درخواست استعفا از طرف من بود که شاکی شدم که حقوقم را چرا سروقت پرداخت نکردید .به مرخصیم چرا اهمیت ندادید و منو نفرستادید مرخصی ویه سری مساعل دیگه..وبا خوندن کامنتتون قشنگ برام واضح شد که از کجا نشآت گرفت این روند وافکار…اما خبر خوب اینه که به لطف خدا من بیکار نموندم و بعدا از یکی دوهفته چون استاد گفته بودن اینکه حرکت نکنی ومنتظرباشی از اون بالا برات کیسه پول بیفته پایین..یعنی تو درو دیواری نزاشتمم نجواها بیشتر ازون اذیتم کنند و نموندم خونه که شهرستان هست و دوباره اومدم تهران و هدایت شدم دوباره به اون کارقبلیم و الان واقعا خوشحالم چون زمانم هم آزاده و اینکه امروز اولین حقوقم رو گرفتم و واقعا خوشحالم که به لطف خدا تونستم بازم پول بسازم ..من هم طبق گفته شما که حرف استاد رو تاکید کردید امسال رو میخوام هدفمو بزارم تغییر شخصیت و روی خودم کار کنم دوره احساس لیاقت رو هم خدا بهم هدیه داد و انشالله کار میکنم رو خودم و خبرای خوبی میزارم از روند پیشرفتم…ممنونم ازت بازهم داداش عزیزم .خدایاشکرت…
سلام عرض میکنم خدمت استاد بزرگوارم و مریم جان عزیزززززم عاشقتونم
سلام دوستان گل
صبح که این فایل رو صوتی گوش دادم همش داشتم به سوالاتی که استاد مطرح کردند فکر میکردم
به این چندوقتی فکر میکردم که تماشاگر سریال بی نظیر زندگی در بهشت هستم .
در قسمت 19 تا 22 درباره آتیش زدن چوب های خشک بود تو یکی ازین قسمت ها آتیش همینجوری پیش میرفت و کم کم داشت از کنترل خارج میشد که زود استاد و مریم جان دست بکار شدند با آرامش تمام جلوی پیشروی آتیش رو گرفتند عملکرد ذهن هم همینطور مثل آتیش هست اگر کنترلش از دستت رد بشه همه زندگیتو به آتیش میکشه همه چی کنترل ذهن هست کنترل نه به معنای جنگیدن بلکه به معنای بیخیال شدن اعراض کردن و یا بقول معروف آدم حساب نکردن به نجواهاش اهمیت ندادن من ازین کنترل نکردن ذهن بدترین تجربه ها رو دارم که مهم ترینش از دست دادن کارم بود که البته اون موقع برام مهم بود ولی الان نه دیگه
من تو محل کارم واقعا پیشرفت های بینظیری داشتم درآمد تا ده برابر رسید
کاری که هیچ مدرک دانشگاهیی در اون زمینه نداشتم اما بخاطر عشق و علاقه ای که بهش داشتم با تمرین و استمرار تونستم به عنوان بهترین کارمند و ارزشمندترین اونجا تبدیل بشم
اما دل غافل یه سری مسائل بوجود اومد که من احساس کردم در حق من ظلم میشه حقم به اندازه ی تلاشی که میکنم بهم داده نمیشه نجواهای ذهن شروع شد و من ناآگاه نتونستم ذهنمو کنترل کنم که چون تو مدرک نداری پس نسبت به بقیه که مدرک مرتبط دارند باید ازونا کمتر بگیری احساس عدم لیاقت تو وجودم داشت جرقه هاش روشن میشد که باعث شد اینا تبدیل به شعله های قربانی شدن بشه واقعا احساس میکردم در حقم ظلم میشه دارم قربانی میشم چون واقعا مهارتام عالی بود این باعث عصبانیتم میشد به تبع اون کیفیت کارم پایین اومد دیگه لذت نمیبردم از کارم با کارمندان دیگه روابطم بد شد .
من در اون شرایط نتونستم ذهنمو کنترل کنم از ناخواسته هام اعراض کنم و همه چی ازون لحظه به بعد بر علیه من شد همه اون چیزایی که چند سال براش زحمت کشیدم در آن واحد تبدیل به زغال شد و رفت سه روز حالم بد بود اما تمام وقتمو که تو خونه بیکار بودم اختصاص دادم به خودم به سایت به فایل های دانلودی به محصول ارزشمند عزت نفس و آروم آروم حالم بهتر شد الان بعد از یکی دوسال هنوز هم اون تجربه یادم میاد اونایی که اونجا دارند کار میکنند هرزگاهی حسادت میکنم ولی زود جلو پیشروی ذهنمو میگیرم و و استاپش میکنم و آگاهانه به نکات مثبت فکر میکنم مثل
الخیر فی ما وقع
مثل ان مع العسر یسری
مثل فتوکلت علی الله فهو حسبه
مثل زیبایی ها اطرافم
استاد عزیزم شما در زمینه احساس عدم لیاقت و احساس قربانی بودن دردوره عزت نفس کاملا توضیح دادین و من همون لحظه متوجه اشتباهاتم شدم و برام خیلی تجربه عالی شد اونموقع نمیدونستم ولی الان میدونم تو هر اتفاقی خیر هست اونموقع به وضوح دیدم که ذهن با من که چه ها نکرد
اما الان که دارم آگاهانه کنترلش میکنم آگاهانه افسارشو دستم میگیرم چقدر اتفاقات بی نظیر و عالی تو زندگیم میافته و این باعث میشه هروز احساسم خوب و خوبتر بشه سپاسگزاری ها عمیق تر بشه و همونطور که در دوره 12 قدم گفتین هر چقدر احساستون خوب میشه بخودتون بگین وای چه فرکانس های عالی میفرستم و چه اتفاقات عالی تری برام میافته چون هر چقدر احساستون عالی میشه فرکانس های مثبت قوی تر میشه مدارتون بالاتر میره و خواسته هاتو یکی یکی تجربه میکنی با توجه به روند تکاملت
من اینارو دارم این چند روزه احساس میکنم هروز احساس خوبم بیشتر میشه و تا یه کم ذهنمو بحال خودش میزارم میبینم میخاد راه کج کنه زود افسارشو میگیرم میگم کجا مش ذهن مسیر اینوره اشتباه نرو دیگه افسارت دست خودمه
واقعا این چند وقته حالم خیلی خوبه بخاطر اینکه تمام تمرکزم رو خودم رو باورام روی احساسم روی ذهنم هست به یمن وجود این سایت و مدیران عزیززززز و دوست داشتنی این سایت که بعنوان دستی از دستان خدا اومدند تا حال دل منو بهتر کنند
خدایا شکرت بابت این حس خوبی که الان دارم
بابت مسیری که هدایتم کردی
بابت این سایت بخاطر وجود ارزشمند استاد و مریم جانم بخاطر حضورم در اینجا
خدایا شکرت
و استاد جانم سپاسگزارم از شما و مریم جانم چقدر شما بینظیر هستین چقدر پرشور و انرژی هستین تحسینتون میکنم بابت اینهمه رفاقت و صمیمیتی که بینتون هست
استاد خیلی خیلی خیلی خوشحالم چون امروز یک موضوعی را درک کردم استاد ، درک کردم هاموضوعی و شاکله ی اصلی تمام مباحث شماست و هر فایلی که من از شما میبینم امکان نداره از این موضوع صحبت نکنید و اون اینه که ما خالق شرایط زندگی خویش هستیم ما خالق افریده شدیم با گوشت و پوستم امروز درکش کردم استاد؟ در مورد هرچیزی توی چند ماه گذشته صحبت کرده بودم در موردش با همسرم در زندگی من اتفاق افتاد وقتی که متوجه شدم مخصوصا همین امروز این موضوع بیشتر و بیشتر واضح شد برای من و از ذوق داشتم می مردم لحظه شماری می کردم فرصتی پیش بیاد و این کامنت را بزارم بله همونی که شما همیشه میگین و اصلا من فقط گوش می کردم اصلا هیچ درکی ازش نداشتم و امروز همه چیز دست به دست هم داد که من درکش کنم بله ما خالق زندگی خودمون هستیم ما هر چیزی را میتونیم در زندگی پدید بیاوریم اگر کانون توجه را کنترل کنیم واقعا الان متوجه شدم این مطلب را و فهمیدم که خیلی بایذد مواظب حرفهام و وردی های ذهن و چشمم باشم که هر کدومش با توجه به کانون تمرکز من خلق میشه در زندگی من پس چه بهتر که من توجهم را بزارم صحبت هام رو در مورد خوبی ها و چیزهای زیبا انجام بدهم تا همون ها و همون خواسته هایی که دوستشون دارم خلق بشوند منظورم اینه که باورم یقینم به این مطلب بیشتر شد و بیشتر الان مواظبم مواظب همه چیز گفتارم ،کردارم ،ر رفتارهام ،طرز فکرم مواظب همه چیز باورتون نمیشه استاد رفته بودم توی اتوبوس هندزفری همراهم نبود بعد اخبار داشت پخش میکرد باورتون نمیشه گوشهام رو محکم گرفتم و فقط تا مقصد دعا میخوندم و ذکر خدا میگفتم یعنی تا این حد ایمان اوردم به این مطلب.حالا چی شده که من بهتر درک کردم :
توی کامنت جلسه سوم روانشناس ثروت 1 من گفتم که یک خونه باغی اجاره کردم برای هدفی که در ذهنم میخوام اجراییش کنم و با چه شرایط رویایی صاحب اون زمین اونجا رو به من اجاره داد حالا اینه ا همه به کنار
من همیشه با همسرم صحبت میکردم که خوب میشد یک نردبان بلند می بود که میتونستم بعضی کارها رو بکنم 2-خوب می شد بالای این خونه را میتونستیم آلاچیق بزنیم 3-خوب می شد کف تخت میبردیم توی این خونه و مستقر می شدیم 4-خوب می شد یک تراز(وسیله ای برای تشخیص صاف و ناصاف بودن ) خوب می داشتم که به راحتی میتونستم وقتی سرامیک و کاشی میکنم متوجه بشم که صاف و تمیز گذاشته شدنذد یا نه؟5- خوب میشد سقف شیروانی آن آب بند می بود.
و
صاحب ملک شب گذشته کلید اونجا رو ازمون قرضی گرفت حالا بماند که یک عالمه فکر منفی توی ذهن من می چرخید بابت کار صاحب ملک و امروز من متوجه شدم تمام اون درخواست ها اجابت شده نردبان و تراز عالی فوق حرفه ای داخل خونه خودش رفته بود گذاشته بود و به من تماس گرفت همین امروز با هزینه ی خودم سقف اونجا رو تعویض کنیم و بتونی کنیم و روی اون سقف بتونی را هم آلاچیق بزنیم باورم نمی شد که من خاااالق زندگی خودم هستمم
امروز صبح داشتم در مورد آگاهی دیروزم از دوره عزت نفس فکر میکردم
شروع کردم به نوشتن ضعف های شخصیتی که تا الان پیدا کردم و باید بهبودشون بدم بعد روند کار و مرور کردم
که با دوره حل مسائل هدایت شدم به حل مسئله روابط و من تا قبل از این دوره اصلا فکرش و نمیکردم این این موضوع اصلی مشکلات من باشه و مثل کپک سرم زیر برف بود
چقدر خوب تکامل و دارم در این روند بهبود میبینم و بهتر فهمش میکنم
دیروز با دوره عزت نفس فهمیدم علاوه بر احساس قربانی بودن ،من عادت دارم احساس گناه بدم به بقیه
خلاصه که امروز صبح طی نوشتن یهو قلبم گفت اینجا بنویسم و رد پایی باشه در جهت رشدم
من متوجه شدم بهبود شخصیت هدف ِ و نتیجه این بهبود نتایج ظاهری
در واقع نتایج ظاهری مثل رابطه با عشق و مودت ،
ثروت ،آزادی روح و جسم نتیجه بهبود شخصیتمِ
من ساختمان باورها مو کوبیدم و میخوام یک برج زیبا و محکم بسازم باید زیر بناش روی زمین مناسب باشه و از پی درست ساخته بشه با مصالح و ابزار مناسب تا ظاهرش به یک برج زیبا تبدیل بشه
آیا سیر و سیاحت نمیکنید در زمین و ببینید عاقبت گذشتگان چی بوده ؟؟ کسانی که با تمام قوا ساختن و ساختن و زمانیکه پیامبری واضح براشون بود !!! وخدا به کسی ظلم نمیکنه اونها خودشون به خودشون ظلم کردن !!!
دقیقا بهبود شخصیت که همون عزت نفسِ ،حُکم همون پی و زیر بنا رو داره و این ساختن با تمام قوا برای من حکم ساختنِ شخصیتم و داره تا بتونم آیات روشن خداوند و در زمین و آسمانها ببینیم تا به خودم ظلم نکنم
بعد خداوند میگه حالا که ایمان آوردی و عمل صالح کردی ،عمل صالح از باور صالح نشئات میگیره ، حالا شادمان باش در این بهشتی که خودت ساختی با ایمانت
عجب آیات بینظیریه تازه بعدش خداوند توصیف میکنه بهشت و لذت بودن در بهشت و شرح میده
تمام سوره ها البته تا اونجایی که من خوندم خداوند از اهرم رنج و لذت استفاده کرده تا دوری کنیم از خطا و شِرک و ترغیب بشیم به عمل صالح و نعمت و فراوانی
دقیقا وقتی قرآن و میخونم و مفهممش مصداق الا بذکر الله تطمئن قلوب میشم و اولش با گریه و سپاسگزاری شروع میکنم بعدش ی لبخند بزرگ میاد رو صورتم و لعلک ترضی عشق میکنم با آگاهی هایی که بدست آوردم
الهی هزاران بار سپاس و شکر برای همین لحظه باشکوهِ اکنون
وقتی بدون تعصب شروع میکنم به بررسی رفتارم ،وقتی مسئولیت 100٪ زندگی ام و تجربه هایی و که داشتم به عهده میگیریم خداوند هم حمایتم میکنه تا بتونم بهترین ها رو خلق کنم ،الهی شکرت
وقتی از خداوند کمک میخوام برای حل مسائلم و قرآن و باز میکنم چنان پاسخ ها دقیقِ که مبهوت میشم و فقط میگم خدایا من سلاحی جز گریه ندارم برای شکرگزاری ،این آیات چنان قلبم و باز میکنه که اگه میلیاردها یورو هزینه کنم به این عمق نمیتونه اینکار و بکنه
امروز به سوره روم هدایت شدم و عجب آیاتِ بینظیری
خدایا سپاسگزارتم
خدا بهم گفت ظاهر دنیا میشه روابط و ثروت و بقیه چیزها اما اتصال به من و پاک کردنِ زمینِ وجودت میشه آخرت و اصل ، اگه اصل و درست کنی ظاهر خودش هیودا میشه نمیخواد کاری براش بکنی
چند روز پیش داشتم آیات سوره انفال میخوندم که خداوند به پیامبر گفته اگه یارانت (عددش دقیق یادم نیست) ایمان داشته باشند و صبور باشن بر 200 تن پیروز میشن .
یک روز کامل داشتم در موردش فکر میکردم چرا خداوند در مورد جنگ که یک کار فیزیکی نگفته اگه جنگجو باشن اگه تکنیک جنگ و بدونن یا هر کار فیزیکی دیگه ؟؟؟!!!
خدا در مورد جنگ داره میگه اگه درونشون قوی باشه پیروز میشن !!!!!
هرجایی خدا از نعمت و رحمت و پاداش صحبت کرده قبلش گفته اگه ایمان داشته باشین و نشانه ایمان نترسیدن و غمگین نبودنِ ، اگه صبور باشین (با احساس خوب ،با امید ،با تسلیم بودن به الخیر ما فی الوقع حرکت کردن) اگه تقوی داشته باشین ،تو سوره شعرا خداوند بارها تکرار کرده کسانی که ایمان دارند و تقوا (کنترل ذهن)
خب من وقتی خودم و بشناسم میتونم کنترلش کنم ،
بخدا که باید در مورد آیات قرآن تفکر کنم تا عمقش برام مشخص شه و بفهمم
امروز متوجه شدم آیاتی که میاد هر روز ی روند جالبی داره
یک آیه کلیدِ و اگه کلید و پیدا کنم بقیه آیات میگه حالا اگه کلید و تو قفلت بچرخونی این پاداش ها نصیبت میشه
دقیقا مثلِ نقشه گنج میمونه ،الهی شکرت
خدایا با بند بند وجودم فقیرم به آنچه از تو میرسه
خدایا وجودم و به نور خودت روشن کن
خدایا سپاسگزارم که حمایتم کردی تا قرآن و فهم کنم
خدایا خودت میدونی که عاشقتم
ای آگاه به درونِ سینه ها ، ای پدید آورنده شب و روز
ای فرمانروای آسمانها و زمین تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم
استاد با تمام وجودم از شما سپاسگزارم که قرآن خوندن به من یاد دادین ،استاد عزیزم سپاسگزارم که فکر کردن و بهم آموزش دادین ،استاد نازنینم سپاسگزارم که پرده ی جهل و از چشمهام برداشتین تا خودِ حقیقی مو ببینم
سپاسگزارم استاد جونم که قوانین خداوند و بهم آموزش دادین
تک تک حرفهاتون مثل چراغی که مسیر و برام روشن میکنه
من به فرکانسی بودنِ این سایت ، فرکانسی بودنِ قرآن یقین دارم
خدایا عاشقانه از تو سپاسگزارم که هدایتم کردی به راه کسانی که هدایت شدن به توحید به نعمت به سعادتمندی در دنیا و آخرت
اول از همه اینو بگم که استاد و شما چقدر ریزبینانه از یه بازی که به ظاهر فقط یه بازی یه سرگرمی چقدر مطلب باارزش گفتید که من هیچ وقت بهش توجه نکردم .
من یادم بچه که بودم اون موقع با پسرای محل کارت بازی و تیله بازی میکردیم چقدر بهمون خوش می گذشت من تو یه خانواده پرجمعیت به دنیا اومدم انقدر از سروکول هم بالا می رفتیم با ساده ترین چیزها لذت میبردیم یادمه در قابلمه میاوردیم یکی سنج میزد یکی طبل میزد با قابلمه خلاصه یه دسته راه مینداختیم و مادرم بنده خدا هیچی نمیگفت فقط میگفت بذار بازی کنن به خاطر همین من خاطرات خیلی خوبی از دوران بچگیام دارم ولی هرچقدر بزرگتر که شدیم نمیدونم چرا کمتر شد طوری که الان اصلا بازی نمی کنیم جای فکر کردن داره باید براش برنامه ریزی کنم .
از بابت احساس عدم لیاقت من درسم خیلی خوب بود ولی تو دوره راهنمایی خیلی افت کردم یادمه درس زبانم اصلا خوب نبود یه روز انقدر خوب درس اون روز آماده کرده بودم که معلم اومد بالا سرم گفت مکالمه رو بخون من انقدر آماده بودم که میتونستم از حفظ بخونم ولی دقیقا یادمه پیش خودم گفتم من اگه خیلی روون بخونم معلم میگه چی شده این انقدر روون می خونه عمدا خودم چند تا جمله رو اشتباه خوندم الان که فکرشو میکنم آخه چرا چرا باید این کارو میکردم اون احساس عدم لیاقت اون عدم تمرکز باعث میشد که من تو درسم همیشه ضعیف باشم ولی بالاتر که اومدم تو دوران دبیرستان و حتی دانشگاه من نفر اول شدم بدون امتحان ورودی رفتم کارشناسی ارشد .
الان تو زندگیم که 6 سال ازش میگذره 4 سال اول زندگیمون الان که بهش فکر میکنم اون احساس قربانی شدن تو همسرم همش باعث میشد که پس رفت کنیم طوری که یکسال بیکار شد تا اینکه من بهش پیشنهاد کردم که بنویس اوضاع و شرایطی رو که میخوای بهش برسی بنویس اون موقع اندازه الان قانون نمیدونستم فقط شنیدم که نوشتن معجزه میکنه و خداروشکر به حرفم گوش کرد و دقیقا همونی شد که می خواست الان وارد یه حرفه دیگه ای شده آرامش داره برنامه ریزی داره و طبق صحبتی که چندروز پیش باهم داشتیم بهش گفتم حالا عضمتو جذب کن تا برای خودت کار کنی اونم دقیقا همینو گفت کار خودش درآمد خودش خداروشکر الان به جایی رسیدیم که سپاسگزارتر هستیم.
و خودم به این نتیجه رسیدم که اگر نتونم ذهنمو کنترل کنم به افسردگی میرسم امروز صبح داشتم فایل در پرتو آگاهی قسمت 8 اگر اشتباه نکنم گوش میکردم استاد فرمودن کار ذهن فکر کردن راجب گذشته یا آیندس توی حال نیست پس من الانمو میخوام درک کنم و لذت میبرم از کوچکترین چیز لذت میبرم و اون احساس قربانی شدن تو گذشته رو دیگه ندارم .
خداروشکر میکنم که امروز این فایل زیبا رو گوش کردم و تمرکزم رو تو مسائل کوچیک زندگی بیشتر میکنم تا ببینم چه درسی میتونم ازش بگیرم.
دوستتون دارم به قول استاد در پناه الله یکتا باشید.
ای هادی، تو هدایتم کن تا چیزهایی رو بنویسم که کلی ازش یاد بگیرم
قلبم رو به سوی تو باز می کنم
پاپوش هام رو درمیارم و با ذهن خالی به جریان هدایت وصل میشم
من هیچی نمی دونم و هیچی بلد نیستم و همواره محتاج توأم
┅┅┅┅┅┅┅༻༺┅┅┅┅┅┅┅
سلام به همه
استاد جانم از زمانیکه به فضل خدا متوجه شدم پاشنه آشیلم چیه… جریان هدایت اومده به کمکم تا راحت تر حلش کنم
این فایل رو من اردیبهشت پارسال گوش کرده بودم ولی استاد درک الانم خیلی با درک اون موقع فرق داره… الهی صد هزار مرتبه شکر… همه از فضل خداست و اعتبارش به خداست
دیروز جمعه 17 اسفند، جریان هدایت منو به این نتیجه رسوند که در یادداشت گوشی ثبت کردم الان میارمش اینجا:
هدف زندگی⬅️ لذت بردن از مسیر زندگی و فلاح
سخت نگیر…. لذت ببر… لذت بردن رو موکول نکن به زمان خلق خواسته هات… آرامش داشته باش، یکی هست که هرگز دیر نمی کنه، هرگز فراموش نمی کنه، حکم دست اونه، قاضی اونه، عزت دست اونه، اون داره همه چی رو مدیریت می کنه و هیچی از کنترلش خارج نمیشه، مطمئن باش اون حفیظ و وکیل توعه… آرامش داشته باش، نه نگران گذشته باش و نه از آینده بترس… اون همیشه هست… خدای موسی، خدای مریم، خدای ذکریا، خدای یوسف، خدای محمد، خدای ابراهیم،خدای سلیمان و داود، خدای تو هم هست… آرامش داشته باش و لذت ببر
درک عمیق قانون⬅️ باعث اخذ تصمیمات شجاعانه میشه… باعث درک اصل از فرع میشه.
++ کیفیت زندگی نه عدد بانکی
++ کیفیت رابطه نه طول عمر رابطه
++ کیفیت شغل نه پرستیژ اجتماعی و معیارهای جامعه…
++ من خودم چی دوست دارم نه اینکه چطوری تو ذهن مردم مقدس بمونم
++ من خالق شرایط هستم نه قربانی شرایط
آیـــــــــــا این رفتار، این تصمیم با قانون جهان (لعلک ترضی و فلاح) هماهنــــــــــــگه؟
ســـــــارا کوچولوی درونت الان چی رو می خواد تجربه کنه؟؟… فارغ از همه چی و هیاهوی جمع و جهان، اجازه بده تجربه اش کنه…فارغ از اینکه من با انجامش تو ذهن مردم مقدس می مونم یا نه… لذت بردن رو موکول نکن به زمان خلق خواسته، همین الان لذت ببر
و این فایل یه مکمل عالی بود برای این نتیجه گیری که امروز رزقم شد
==============================
«درس های زندگی از یک بازی»
مزایای بازی پینک پنگ برای استاد و عزیز دلش:
++ ویژگی لذت بردن از لحظه به لحظه ی زندگی
++ یادآوری هدف بازی⬅️ داریم بازی می کنیم نه برای اینکه مشخص بشه کی می بره و کی میبازه… بلکه برای لذت بردن هست… افزایش مهارت ها… سلامتی جسم…
++ توجه به ویژگی های مثبت فرد در رابطه⬅️ شخصیت کمک کننده استاد در شروع هر مهارتی… تحسین کردنشون… دنبال روش های جدید بودن استاد، باعث شده بود مریم جان هر بار به شیوه های جدیدی به چالش کشیده بشه و مهارتش بیشتر بشه و ذهنش خلاق تر بشه…
++ افزایش کیفیت رابطه در سطح عمیق تر
++ درک این نکته که استعداد مهم نیست، استمرار و اصلاح مسیرِ که باعث میشه، یه مهارتی کسب بشه
++ افزایش اعتماد به نفس تا حدی که با افرادی مسابقه بدی که سالها کار کردن
++ مهربون بودن با خود و تشویق بابت کوچکترین بهبودها… عدم تمرکز روی باخت ها و تمرکز روی اینکه دارم ورزش می کنم… همین عکس العمل یعنی پیشرفت، و تشویق بابت بهبودهای کوچک…
++ درک عمیق و سریع قانون و کنترل ذهن و عدم تمرکز… چه فرکانـــــــــسی(احساسی)، چه نتیجــــــــه ای خلق می کنه؟؟ … فرکانس انکار توانایی دیگران، فرکانس عدم تحسین، فرکانس خودسرزنشی، فرکانس عصبانیت، فرکانس عجله …. وقتی کنترل ذهن نداری، نمی تونی از توانایی هات استفاده کنی… کافیه به نتیجه فکر نکنی و فقط به ضربه ی بعدی فکر کنی… به ظاهر شرایط نگاه نکن، فقط سعی کن اون لحظه بهترین خودت باشی و لذت ببری و کاری نداشته باشیم به بقیه اش… فقط یه ضربه داری برای برد، ولی شل می کنی یا عجله می کنی و نتیجه رو میبازی…
++ این ما هستیم که اتفاقات رو تفسیر می کنیم و می تونیم نتیجه رو خلق کنیم
++ با چند بار برد این فکر میاد که اینقدر هم نباید راحت باشه، و همین فکر دیگه بازی رو سخت می کنه… احساس عدم لیاقت⬅️ و از دست دادن نعمت ها… احساس دلسوزی
++ احساس قربانی شدن… اون شانس آورد… انگار حق من خورده شده… باعث ایجاد عصبانیت و عدم کنترل ذهن و به راحتی امتیاز از دست بده تا وقتی کنترل ذهن رو به دست بیاره… احساس قربانی شدن تبدیل میشه به احساس عصبانیت، خشم، نفرت، افسردگی و اتفاقاتی خلق میشه که از همون جنس احساس وارد زندگیمون میشه… وقتی بیای ذهنت رو کنترل کنی و تفسیر بهتری داشته باشی(هماهنگی ذهن و روح) هماهنگی های بیرونی رو خدا برات اوکی می کنه و نتیجه به نفع تو خلق میشه
مثال خودم از اتفاقات دیروز:
دیروز قرار بود بریم خرید، از اونجایی که دم عید و همه جا شلوغه، من به همسرم گفتم صبح زود بریم که به ترافیک و شلوغی نخوریم… همسرم گفت : نه ساعت 3 ظهر میریم… منم مقاومت نکردم
رفتیم و همون اوایل مسیر خوردیم به ترافیک خیلی سنگین… از همون جا مومنتوم منفی شروع شد… و جنس گفت و گوهای ذهنم، احساس قربانی شدن بود که همش تلاش می کردم کنترلش کنم، نمیشد… خلاصه با اون حجم از ترافیک سنگین رسیدیم… من تو تمرین ستاره قطبی، آرامش و راحتی خرید و قیمت مناسب و کیفیت خرید رو نوشته بودم اما استاد خلق نشد
امروز دلیلش رو متوجه شدم
چون تو اون تایمِ مسیر، من همش فرکانس قربانی شدن رو ارسال کردم و جهان هم اتفاق ها، افراد، تصمیمات و … رو برام رقم زد که احساس قربانی شدن بیشتری رو تجربه کنم… مثلا پسرم گیر داده بود من کت و شلوار سبز می خوام(احساس قربانی شدن که چرا حرف گوش نمی کنه)… هدایت شدیم رفتیم از جایی کت و شلوار رو خریدیم که دقیقاً چند دقیقه بعدش متوجه شدیم دوبرابر قیمت خریدیم(احساس قربانی شدن و خشم و عصبانیت)… و استاد چند تا ناخواسته دیگه هم خلق شد که جنس احساسیش همین احساس قربانی شدن بیشتر بود…
شب، قبل خواب گفتم: آخه چرا همچین چیزایی رو خلق کردم؟؟
صبح پاسخ رو دریافت کردم… احساس قربانی شدن
استاد امروز هم تو مرکز یه اتفاقی افتاد
معمولاً تعداد افرادی که به من و همکارم مراجعه می کنن برابر هستن
امروز متوجه شدم مراجعه کننده های همکارم اومدن تو اتاق من و من کارشون رو انجام دادم و متوجه نشدم مراجعه کننده های من نیستن… چون علاوه بر تایمی که باید کارشون رو انجام بدیم همون تایم رو باید بزاریم تو سایت ثبت کنیم… خلاصه ریشه ی خلق این ناخواسته هم، احساس قربانی شدن بود… احساس قربانی شدن، چشمم رو کور کرد تا نتونم ببینم و نتیجه بشه احساس قربانی شدن بیشتر
یعنی می خوام بگم انگار حجم عظیمی از جنس گفت و گوهای ذهن من، همین احساس قربانی شدن هستش که چون تبدیل شده به باور، قدرت خیلی بیشتری داره به باورهای جدیدم که هنوز بذر هستن…
از خدا طلب هدایت و حمایت می کنم برای ریشه کن کردن این حس
ممنونم از جریان هدایت که اینقدر واضح و عالی داره پیش میره
خدایا صد هزار مرتبه شکر
++ نقش شور و شوق و لذت بردن از اون لحظه… اصلاً بی خیال نتیجه، فقط لذت ببریم… و نتایج فوق العاده میاد… صحبت با توپ که آرزو داری امتیاز کسب کنی، بیا اینم فرصت در اختیارت، برو آرزوت رو محقق کن
++ حضور در لحظه خیلی مهمه… اگر بری تو گذشته یا آینده، نتیجه تغییر می کنه… بی خیال دیروز امروز رو خوب خلقش کنم… بی خیال فردا، امروز رو خوب خلقش کنم… فقط این ضربه رو بهتر کار کن… فقط برای امروز پاک باش…
++ قدرت جادویی لذت بردن از چیزهای ساده… درهای نعمت رو به روت باز می کنه… لذت بردن رو به زمان خلق خواسته موکول نکن… قانون خداوند⬅️ وقتی از چیزهای ساده نتونی لذت ببری، چیزهای بزرگتر بهت داده نمیشه… به جای حسودی کردن، به جای حسرت خوردن بابت کمبودهات… به جای داد و بیداد کردن… اگر سپاسگزار باشی، من شما را می افزایم
سلام
شب و روز همگی خوش
بله ما تجریه هایی داریم که گر چه به صورت ناخودآگاه در گذشته از قانون به صورت لحظه ای استفاده کردیم و به نفعمون شد و مثال های بی نهایتی که مثل بازی بارسلونا و پاریسن ژرمن که بارسلونا توی بازی رفت و برگشت اونقدر عقب بود که بایستی 5 گل بزنه تا هم ببره بازی رو و هم حذف نشه از تورنومنت چمپیونز لیگ،توی 20 دقیقه فقط روی زدن گل بیشتر و تمرکز روی اضافه کردن فقط یک گل دیگه قاطعانه بردند و توی مدت زمان بسیار کم 5 گل زدند و بردند و حذف هم نشدند
بازی الکلاسیکو سال 96 شمسی،رئال جلو بود و با تمرکز بالای مسی اون بازی توی لحظات آخر منجر به برد بارسا شد
بازی پرسپولیس و استقلال که بازی معروفی شد که استقلال جلو بود و ایمون زائد توی 10 دقیقه آخر بازی 3 تا گل زد و بردند
خیلی مثال ها داریم،هم از ورزش هم از زندگی
روزایی بود که تاکسی کار میکردم و مثلا نیاز به 200 هزار تومان پول داشتم و بایستی یک سافت دیگه برم خونه و مبلغ کمی کار کرده بودم،فقط تمرکز میکردم که الان تا مقصد پر میرم و میگفتم تا اونجا خدا کریمه،میدیم در کمال شگفتی دربستی های پر پول و مسافرای لارج به تورم میخورد که پول خوبی به دست میوردم اون ساعت.
اما اون زمان نمیدونستم که این قانونه،این قانون تمرکز لحظه ای برای بهتر بودنه در اون زمینه،ولی اجراش میکردم و جواب میگرفتم
زمان هایی بود که اونقدر درآمدم توی کسب و کارم خوب میشد و متحیر میموندم و میگفتم آخه چرا من اینقدر درآمدم خوبه ولی همکارانم ربع منم درآمد ندارن و همون احساس عدم لیاقت رو ناخودآگاه اجرا میکردم و کساد بازار رو دعوت میکردم در کارم و تاره غر هم میزدم که چرا کار خراب شد،
اما امروز قوانین شده تمام زندگیم،خوب درکش کردم ولی اجراش دیگه دست خودمه،ایراد از قوانین نیست اگر روزی من بهتر از دیروزم نباشم،ایراد از خودم و سهل انگاریمه،
امیدوارم هر لحظه ام تمام تمرکزم روی بهتر شدنم در راستای اجرای قوانین و استفاده از اون در زندگیم باشه،
خدایا شکرت
شاد و ثروتمند باشید
بنام رب و فرمانروا و صاحب اختیار تمام جهانیان خداوندی که بخشنده و مهربان عادل و وهاب است
سلام
سلام ویژه به استاد عشق و آگاهی به استاد عباس منش عزیزم و مریم باندی واقعا شایسته که با طرح سوالات عالی و جواب آنها آگاهیهای بی نظیری را به ما نشون میده
سلام به هم فرکانسهای عزیزم در سایت بینظیر فرکانسی
این فایل و تونستم با وقفه 5 دقیقه ده دقیقه نگاه کنم و فرصت نشد چند بار نگاه و گوشش بدم ولی با همین یکبار بی نهایت ترمز رو برای من باز کرد استاد عزیزم بابت ای فایلهای بی نظیر هزارتن بتر ازت ممنون و سپاسگزارم ه رکدوم از این فایلها درسهایی داره که ارزش یه محصول جدید رو داره که باید براش بها پرداخت بشه وشما چه سخاوتمندانه این اگاهیهارو به شاگردان میدید معلم و پیامبر زمان زندگیت توام با شادی و سلامتی
چقدر فضای ساحل زیبا بود رنگ آبی دریا و موجهای کف آلود و سفیدش آدم و به وجد میآورد وقتی موجها میومدن و با ادمهای کنار ساحل برخورد میکرد خودمو در اونجا حس میکردم و دقیقا احساس میکردم اوم موجها به ساق پاهای من میخوره و من و به جلو حل میده چقدر آدمها زن و مرد و کوچک و بزرگ شاد بودن و با خود در صلح بودن مثلا چند تا خانم بسیار چاق اونجا بودن که با لباس ساحلی وبون اینکه در نظر بگیرم چه اندامی دارند داشتن از لحظاتش کمال استفاده و لذت رو میبردن ساحل بسیار تمیز با شنهای سفید و چار ها و سایبانی زرد و سورمه ای کنتراست زیبایی و ایجاد کرده بود و من لدت بردم از این همه نعمت و فراوانی و اینکه چقدر اون آدمها آزادی مکانی و زمانی و مالی دارن که اینگونه در این فضا عشق میکنن خدایا شکرت برای این همه زیبایی جتهای جنگی که اسمشم وحشتناکه اما چه آرامشی به ساکنین میداد و اون پیام و در آسمان به نمایش در میآورد چقدر از دیدن لین فایل لذت بردم هر چقدر در مورد زیبایی فراوانی نظم و تمیزی این فضا بگم کمه همه چیز عالی بود
و اما در مورد موضوع اول راجع به عدم لیاقت
بارها و بارها شده که من لی احساس عدم لیاقت و تجربه کردم مثلا وقتی سال قبل متاسفانه من به فاصله سه ماه مادر و پدرم و از دست دادم و فامیل و دوستان و خانواده ام از من تشکر میکردن و بهم میگفتن که خیلی برای مامان و بابام زحمت کشیدم و کاراشونو انجام دادم با اینکه حرفشون درست بود تو ذهنم میگفتم من وطیفه ام و انجام داده نیاز نیست این همه از من تعریف بشه من لیاقت این همه تعریف و تمجید و ندارم
و یا اینکه وقتی جایی میرم که خیلی بهم خوش میگذره و یا چیزی میخرم که اطرافیانم قدرت خرید اونو ندارن احساس خوبی ندارم و میگم کاش نمیخریدم کاش فلانی هم شرایط خوب منو داشت و این باعث میشد من از اون اتفاقات خوب لدت واقعی و نبردم و احساس عدم لیاقت بکنم و اینکه حتی بعد از گذشت 7 ماه از فوت پدر و مادرم هنوز وقتی شاد هستم زود نگرانی و ناراحتی میاد سراغم که کاش پدر و مادرم بودن و این شادی و تقسیم میکردم و نکنه اونا ناراحت بشن و روحشون آزرده بشه از اینکه من دارم لدت میبرم و دیگه اونارو فراموش کردم و زود تو احساس غم فرو میرم
و بارها از اینکه کسی از اخلاقم و توناییهام ازم تعریف کرده باور نداشتم و تو ذهنم عدم لیاقت فعال میشه که من اینقد ها هم خوب نیستم اینا دارن اشتباه میکنن از من تعریف میکنن
که البته بر میگرده به نداشتن عزت نفس
به نام خدای مهربانم ️
خدایی که منو هدایت کرد به این فایل زیبا تا کانون توجهم بهتر بشه و قلبم بازتر
خوبه که همیشه به خودمون بگیم که زندگی یه بازی است پس از بازی زندگی لذت ببر ،از لحظه ای زندیگت لذت ببری و شاد و شکر گذار باش ،احساس کمبود نکن و خودتو لایق بهترین رابطه ،بهترین انسانها ،بهترین کار و بهترین زندگی بدون ،ما میترسیم از خوشبختی از موفق شدن و احساس میکنیم که لایق خوبی نیستیم و احساس کمبود میکنیم ،خدایا شکرت با دیدن این فایل من در مسیر مستقیم الهام الهی هستم و بیدرنگ تصمیم درست را میگیرم
سپاس ️️️
به نام خدای مهربان سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان خوبم و خانم شایسته نازنین
به طرز جالبی هدایت شدم به این فایل عالی و وقتی فقط متن فایل رو خوندم کلی از جواب سوالاتم رو گرفتم چیزی که چند وقتیه ذهنم درگیرش بود و همش با خودم فکر میکردم که چرا اون اتفاق افتاد و تجربه ای دارم از موضوع این فایل و احساس عدم لیاقت…
تاریخ عضویت من در این سایت برمیگرده به چهار سال قبل اما در واقع من از ده ماه پیش دارم تمرکزی روی سایت کار میکنم قبلاً اینطور بودم که یک ماه روی سایت کار میکردم بعد دوماه میرفتم توی اینستا با یه استاد دیگه دوباره یک ماه میرفتم تلگرام با یه استاد دیگه دوباره یه مدت میرفتم توی سایت یه استاد دیگه و…. همینطور سردرگم به دنبال حقیقت بودم و استادی در ایران نیست که موفقیت تدریس کرده باشه و من حداقل یک فایل ازش ندیده باشم و انصافا هم به همه ی فایل ها گوش میدادم و تمریناتی که میگفتن هم انجام میدادم اما اون طور که باید و شاید تأثیری در زندگیم نمیزاشتن تا اینکه در شهریور ماه سال401 به تضاد سختی برخوردم و واقعا از خدا هدایت خواستم و ناگهان یادم اومد در سایت عباسمنش دکمه ای وجود داره به نام من را به سوی نشانه ام هدایت کن سریع وارد سایت شدم و گفتم خدایا دیگه از این وضعیت خسته شدم خودت هدایتم کن و دکمه رو زدم و فایل معرفی دوازده قدم اومد بعداز دیدن فایل یادم اومد که همون اوایلی که تازه این دوره اومده بود من تا قدم سوم رو خریداری کرده بودم اما چون در مدارش نبودم دیگه ادامه نداده بودم و کلا بیخیال دوازده قدم و سایت شده بودم و رفته بودم دنبال اساتید دیگه خلاصه با دیدن اون نشانه و این یادآوری فهمیدم که خدا داره میگه دوازده قدم رو ادامه بده و بیا توی همین سایت و روی خودت کار کن که اون بیرون هیچ خبری نیست نشستم تعهد دادم و گفتم با نام خدا همین دوره رو ادامه میدم و اینستا و تلگرام رو حذف کردم و گفتم تعهد میدم فقط روی سایت عباسمنش کار کنم و دوره دوازده قدم رو شروع کردم دوباره از قدم اول به دیدن فایل ها و انجام تمرینات تا الان که بعد از گذشت 10 ماه همچنان این اشتیاق سوزان ادامه داره و الان دارم قدم نهم رو کار میکنم…
به برکت تمرکز لیزری و کارکردن و انجام تمرینات دوازده قدم من تصمیم گرفتم در کنار کار کارمندی کسب و کار خودم رو راه اندازی کنم و به سود برسونم و کم کم از کارمندی بیام بیرون…
خلاصه اینکه شروع کردم استارت بیزنس رو زدم با اینکه ترس داشتم اما با دست خالی شروع کردم کلی از تمرینات دوازده قدم رو پیاده کردم و به صورت عملی انجام میدادم و کم کم بیزنسم شروع شد و درآمد من رسید به هفته ای 700 هزار تومان در فروردین سال 402 خیلی خوشحال بودم با اینکه عدد خاصی نبود ولی روزی هزاران بار خداروشکر میکردم و همیشه میگفتم خدایا شکرت بدون اینکه قدم از قدم بردارم کسب و کارم داره هفته ای 700 هزار تومان بهم سود میده و اینکه تونستم برای چند نفر هم کارآفرینی کنم کاری که از بچگی رویاش رو داشتم و هنوز هم دارم خلاصه قدم ها رو پیش میبردم و هربار هم به فکر گسترش کسب و کارم بودم خیلی ذوق داشتم یادمه یه اتفاقی افتاد و باعث شد یکی از مشتریانی که سود خوبی بهم میداد گفت دیگه نمیخوام باهات کارکنم یکی از کارمندانم گفت رئیس حالا میخوای چیکار کنی خیلی ناراحت بود و استرس داشت من اون موقع داشتم قدم ششم رو کار میکردم و با انرژی و با قلبی آرام و مطمئن بهش گفتم ببین این اتفاق حتما خیره و مطمئن باش این اتفاق به نفع ما تموم میشه و یه مشتری بهتر برامون پیدا میشه این جملات رو از روی ایمان قلبی گفتم نه فقط در حد حرف طوری که اون کارمندم همگفت به طرز عجیبی از حرف هات آرامش گرفتم و خداشاهده به 24ساعت نکشید که یه مشتری بهتر که به ما پول بیشتری میداد وارد زندگیم شد من هیچ کاری نکردم نه تبلیغ نه حتی دعا بلکه من فقط بعد از رفتن اون مشتری تونستم به خوبی ذهنم رو کنترل کنم و جالب تر اینکه همون مشتری هم که رفته بود برگشت اصلا اون کارمندم دیوانه شده بود میگفت توروخدا راستش رو بگو تو چطور از آینده خبر داشتی ؟چرا همیشه پیش بینی هات درست از آب درمیاد و من میگفتم این قانون جهان هست و چون قانون ثابت اگه ما طبق قانون عمل کنیم پیش بینی آینده کار سختی نیست حالا بماند که اون بنده خدا نمیفهمید که این حرفا یعنی چی…
به هرحال گذشت و گذشت و ظرف مدت شش ماه کسب و کار من به اوج رسید حالا دیگه بیست نفر کارمند داشتم و درآمدم از هفته ای 700 هزارتومان رسیده بود به هفته ای یازده میلیون تومان و سیستم سازی کرده بودم یعنی هفته ای یک ساعت زمان میزاشتم و اون یک ساعت هفته ای یازده میلیون سود خالص به حسابم واریز میکرد یعنی من بدون اینکه قدم از قدم بردارم هفته ای یازده میلیون پول وارد حسابم میشد…
زندگیم زیر و رو شده بود
اصلا رابطه ی عاطفی ام با همسرم دگرگون شده بود فقط عشق بود که نثار همدیگه میکردیم
رابطه ام با دخترم بینظیر شده بود
اعتماد به نفسم چسبیده بود به سقف
رابطه ام با خدا عالی
با خودم با اطرافیانم در صلح کامل بودم
یادمه ماشینم 8 میلیون خلافی داشت همکارم میگفت فلانی منم خلافی بالایی داشتم رفتم اداره راهنمایی و رانندگی و التماسشون کردم و اونا یه مبلغی رو برام کم کردن تو هم برو التماسشون کن شاید برا تو هم یه چیزی کمکنن اما من حالا دیگه یه آدم دیگه ای شده بودم گفتم من بمیرم هم به کسی التماس نمیکنم و به خودم گفتم به جای التماس به آدم ها به رب جهان میگم این بدهی ها رو پرداخت کنه و اون موقع هدایت شدم به فایل های آقارضا عطار روشن و ازش ایده گرفتم گفتم میام و نتنها خلافی ماشین بلکه کل قسط هام رو هم آروم آروم پرداخت میکنم و شروع کردم و ظرف مدت دوماه هم کل اقساط بانکی ام هم خلافی ماشینم رو صفر کردم حالا دیگه هفته ای یازده میلیون پول فقط مال خودم بود یادمه اون موقع ها اواخر ماه که میشد همه ی همکارانم در جایی که کارمند بودم میگفتن پس کی حقوق میدن پول ندارم تاکسی سوارشم پول ندارم نون بخرم و …و کلی استرس داشتن بعد من میگفتم من برام اصلا مهم نیست که کی حقوق میدن و حتی دست به حقوقم نمیزدم.
و اون موقع به یکی از آرزوهای بچگی ام یعنی سوار شدن به هواپیما جامه عمل پوشوندم و یه سفر بینظیر و عالی رفتم کیش بخدا اگه قبل از اون روز که هدایت شدم دوباره روی سایت کارکنم یکی بهم میگفت آقا چندماه دیگه هم خلافی ماشینت هموام های بانکی ات صفر میشه و هم سوار هواپیما میشی و هم به کیش سفر میکنی حتما میگفتم طرف دیونه شده بابا مگه میشه مگه داریم…
خلاصه اینکه اون روزها روی ابرها سیر میکردم تا اینکه سر و کله یک نجوا پیدا شد:
کم کم یه نجواهایی شروع شد که آقا چرا باید تو بدون اینکه قدم از قدم برداری هفته ای یازده میلیون پول بیاد توی حسابت نگاه کن همه دارن صبح تا شب دوندگی میکنن پدرشون درمیاد تازه لنگ دوقرون دوزار هستن بعد اونوقت تو بدون اینکه کاری کن یازده میلیون پول درمیاری؟ نه یه جای کار میلنگه یه جای کار ایراد داره تو چرا باید اینقدر راحت پول بسازی؟
اوایلش خیلی جدی نگرفتم اما به قول استاد وقتی شخصیتت خوب ساخته نشده باشه و نتونی اون شخصیت قوی رو در خودت ایجاد کنی شخصیتت مثل نهالی هست که با یه باد کمرش میشکنه و نابود میشه اما اگر شخصیتت روخوب بسازی سهمگینترین طوفان ها هم نمیتونن بهت آسیب برسونن .
به این دلیل استاد میگه به جای اینکه بیای هدف بزاری من فلان خونه و ماشین رو بخرم هدفی متفاوت بزار و بیا و روی شخصیتت کار کن چون پول هدف نیست پول نتیجه است پول نتیجه یک شخصیتیه که خودش رو لایق نعمت و ثروت میدونه و…
آره داشتم میگفتم که اوایلش خیلی اون نجوا رو جدی نمیگرفتم اما این شیطان رجیم از چپ و راست و از بالا و پایین هی میگفت نه تو داری اشتباه میری توی دوره زمونه ای که مردم تحت فشار هستن تو داری فلان تومن بابت خدماتی که بهشون میدی پول میگیری و این پول بیش از کاریه که داری انجام میدی و کار تو لایق این پول نیست آقا هی گفت هی گفت هی گفت
کم کم شروع کرد و علاوه بر حرفای بالا توپ رو انداخت تو زمین کارمندانم که آقای مدیر کسب و کار فلان کارمندت دو روز یک بار خونه نمیره و فلان تومن بهش حقوق میدی بعد خودت نشستی توی خونه و هفته ای یازده میلیون!!!! چه خبرتهههههه؟؟؟ آیا این واقعا درسته؟
بچه ها شیطان رفته بود یه طرف میز پینگ پنگ و داشت رجز میخوند و داشت منو وادار میکرد که برم اون طرف میز و بازی رو باهاش شروع کنم حالا یه ندایی توی قلبم میگفت آقا توجه نکن آقا گوش نده آقا برو آقا واینستا حرکت کن نگاش نکن ولش کن…
حالا شیطان هم از اونور میگفت جواب ندی یعنی حرف من درسته به اون ندای قلبم گفتم بزار یه دقیقه برم یه جواب دندون شکن بهش بدم دهنش رو سرویس کنم قول میدم زود برگردم…
رفتم…
رفتم اونطرف میز و راکت رو برداشتم گفتم چیه چی میگی حرف حسابت چیه؟
گفت آقا تو لایق این همه ثروت نیستی توپ رو انداخت تو زمین من
گفتم چی من لایق نیستم؟الان نشونت میدم و یک ضربه بک هند زدم و گفتم ببیییییین من همونیم که از بچگی بهم میگفتن تو هیچی نمیشی کجان الان ببینن من یه کارآفرین شدم که هفته ای یازده میلیون درآمد دارم بدون اینکه قدم از قدم بردارم؟(لبخند رضایت از طرف من تو دلم گفتم بخور حالا)
یه فور هند زد گفت شانس آوردی و فلان جا فلانی کمک کرد فلان جا فلان اتفاق افتاد فلان کار اینجوری شانسی انجام شد و خلاصه همه چی رو با کلمه «شانس» توجیه کرد…
ضربه سهمگینی بود توپ نشست تو زمین من و اولین امتیاز رو دادم!!!
گفتم راست میگه اگه دوباره فلان اتفاق بیفته چیکار کنم؟اون یه بار اینجوری شد اگه دوباره اونطور که من میخوام نشه چی؟
یکم خودم رو جمع و جور کردم و سرویس رو زد و گفت یا تو هم مثل بقیه کار کن یا اینقدر سود برندار راکت رو محکم تو دستم فشار دادم و توپ رو محکم به سمتش پس دادم و گفتم من لایق این پول هستم من براش زحمت کشیدم من کسب و کار راه انداختم استرس کار بامنه جواب دادن به مشتری با منه مسئولیت مستقیم با منه من خودم شروع کردم اونم با دست خالی پس حقمه پس لایقمه اینقدر پول بسازم لباسام خیس عرق شده و کلی انرژی ام تخلیه شده بود
دوباره ندا گفت آقا ولش کن ببین چطور مثل بختک افتاده به جونت و داره انرژی ات رو میگیره اما من به حرفاش باز هم گوش ندادم…
خلاصه یه نفر از کارمندانم استعفا داد و رفت و من خیلی ناراحت شدم و هی خودخوری میکردم و هی در ذهنم با اون بنده خدا دعوا میکردم که آره من فلانی رو آدم کردم اون موقع که درخواست کار بهم داد به قول خودش پول نون نداشت و شرمنده زن و بچه اش بود حالا که درکنارمن به نون و نوایی رسیده گذاشت رفت و…
با این ذهنیت خراب دنبال نیرو گشتم و دیدم هیچکس قبول نمیکنه که با من همکاری کنه
با خودم گفتم نکنه اون حرف ها درست بوده نکنه من شانس آوردم…
در این مرحله 3 میلیون از درآمد هفتگی من کم شد و درآمدم رسید به هفته ی 8 میلیون
افکار ناراحت کننده دست از سرم برنمیداشت و هرروز در پی این بودم که به خودم ثابت کنم که بابا من لایق پول هستم به خدا من لایق ثروت هستم در صورتی که اگر شخصیت من درست ساخته شده بود اصلا نیازی به ثابت کردن نبود آقا شخصیت قوی لایق ثروته تمام نقطه سر خط.
و از اینجا به بعد آن نجوای بعدی شروع شد:
احساس قربانی شدن
کم کم اون درآمد 8 میلیونی هم به چهار میلیون کاهش پیدا کرد و افراد کم کم از تیم من خارج شدند و آنجا بود که احساس قربانی شدن در وجودم شکل گرفت گفتم ببین هرچقدر هم که تو به طور عالی سمت خودت رو انجام بدی باز هم عوامل بیرونی در رسیدن یا نرسیدن تو به خواسته هات نقش دارن اگه اون روز فلان کارمندت استعفا نمیداد و فلان مشتری نمیرفت من الان همچنان درآمد بالا داشتم و الان که اونا رفتن کسب و کار من هم خوابیده پس من یک قربانی ام که هرچقدر هم تلاش کنم باز هم یه آدم ها یا یک موقعیت هایی هستند که نمیزارن من به اهدافم برسم…
همین افکار باعث شد کسب و کاری که روزی با هزاران امید استارتش روزدم به حالت احتضار بیفته و کم کم ایست قلبی کنه و داشت جون میداد اون لحظه بیزنسم نیاز به عملیات احیا داشت نیاز به نفسی داشت که دوباره در کالبد نیمه جانش بدمه و دوباره زندگی جدیدی بهش ببخشه اما من اون آدم نبودم چون شخصیت قوی نساخته بودم و اون نفس رو از کسب و کارم دریغ کردم با چه باوری ؟ با باور احساس قربانی شدن
به جایی رسیدم که حتی علاقه خودم به بیزنسم رو انکار کردم کاری که واقعا دوستش دارم و ازش لذت میبرم و گفتم نه این کار ،کار مورد علاقه من نیست کاری که وابسته باشه به آمدن یا نیامدن کارمند کار مورد علاقه من نیست و با این توجیه لگدی به پیکر نیمه جان کسب و کارم زدم و به مرگ تدریجی اون پایان دادم و بیزنسم چشم از جهان فرو بست…
الان درآمد من دوباره به هفته ای صفر تومان رسیده خداروشکر در قدم های بعدی دوازده قدم یعنی مخصوصا از قدم هفتم به بعد من خیلی از جواب هام رو گرفتم که چرا از هفته ای یازده میلیون دوباره رسیدم به صفر اما این فایل سبب شد به طور ویژه ای بیام بشینم و بررسی کنم و علت موضوع رو بفهمم.
چند وقتیه که میخوام هدف گذاری کنم هربار که میومدم بنویسم ذهنم میگفت چه فایده تو که تا یه حدی بیشتر نمیتونی رشد کنی اومدیم و چهارتا هدف هم نوشتی و اتفاقا بهش هم میرسی ولی وقتی پایدار نیست چه فایده و هربار سرد میشدم و هی از خدا طلب هدایت میکردم که خدایا منو از این منجلاب یو یو وار نجات بده …
چند شب پیش یک ایمیل اومد که فلانی که دنبالش میکنی در سایت و در فایل درس های زندگی از یک بازی به یکی از بچه ها پاسخ داده و هدایت شدم به این فایل و گفتم خدایا این فایل کجا بود چرا من تا الان ندیده بودمش وقتی متن فایل رو خوندم و فایل رو دیدم گفتم بله بازهم خدا از سر لطف و مهربانی خودش پاسخ درخواست هدایت من رو داده اونم به بهترین شکل و بهترین فایل .
خدایاشکرت این یادآوری و این کندوکاو سبب شد بفهمم چرا نتونستم اون همه سود و لذت رو ادامه بدم و فهمیدم باید اول حسابی روی شخصیت خودم کارکنم مخصوصا روی کنترل ذهن پول نتیجه است اگه من شخصیت قوی داشته باشم که خودش رو لایق نعمت میدونه و در هر شرایطی هرگز احساس قربانی شدن نداره پول لاجرم وارد زندگیش میشه چون این یک قانون است…
ممنون از استاد عزیزم بابت این فایل زیبا
ممنون از بچه های سایت بابت کامنت های عالی.
سلام ودرود به دوست همفرکانسی عزیزم ..همونطوری که شما به این فایل هدایت شدید من هم دیروز دوباره هدایت شدم به این فایل البته من به شدت عاشق این فایلم و بارها گوشس کردم بخاطر همینه هرسری که نیاز به کنترل ذهن دارم هدایت میشم به این فایل…اما نکت6 ای که هست اینه که میخواستم از اعماق قلبم ازت قدر دانی کنم بابت این دیدگاهت که اینجا ثبت کردی و من نمیدونم بگم چقدر ازش بهره بردم انشالله خداوند ثروت ورزق رو ازجایی که فکرشو نمیکنی سرازیر کنه تو زندگیت و البته آرامش رو هم و سلامتی و خلاصه اون پکیج خوبه (ثروت بینهایت زمان آزاد رابطه عاشقانه سلامتی و ارامش )که بچه های سایت لایقشن و بخاطر همینه اینجا حضور دارن رو بهت هدیه بده تا ابددد…
من یه تجربه مشابه این تجربه شما داشتم یعنی سرکار بودم (البته کار خودم نبود)و کاری که هم ازش لذت میبردم و هم زمان آزاد زیادی داشت برای کارکردن رو خودم و من هم با شروع قدم ها در نهایت آرامش یه پیشنهاد شغلی بهتر با حقوق دوبرابر از شغل فعلیم بهم داده شد و من هم قبول کردم و خلاصه که من هم برای رفتن به اون کار جدید باهواپیما رفتم بندر که من هم اولین تجربه ام بود سوارشدن هواپیما..و اصلا جزوه رویام بود یه جورایی..که تجربش کردم…خلاصه که رفتم و مشغول شدم حقوق دوبرابر د زمان آزاد بیشتر با خونه ای که دربست در اختیارم قرار داده بود و همه چی عالی پیش میرفت با این تفاوت که من بعداز یک ماه دیگه اروم اروم از سایت دور شدم وروخودم کارنکردم و سرو کله مستر شیطان با نجواهاش پیدا شد و بطرزجالبی افکاری که بعدا فهمیدم از احساس قربانی بودن و احساس عدم لیاقت نشات گرفت باعث شد که من از اونجا تسویه کنم کما اینکه رابطه ام هم عالی بود با همکارام و کارفرما…ولی شکراب شد یه جورایی با بیرون اومدن من که البته درخواست استعفا از طرف من بود که شاکی شدم که حقوقم را چرا سروقت پرداخت نکردید .به مرخصیم چرا اهمیت ندادید و منو نفرستادید مرخصی ویه سری مساعل دیگه..وبا خوندن کامنتتون قشنگ برام واضح شد که از کجا نشآت گرفت این روند وافکار…اما خبر خوب اینه که به لطف خدا من بیکار نموندم و بعدا از یکی دوهفته چون استاد گفته بودن اینکه حرکت نکنی ومنتظرباشی از اون بالا برات کیسه پول بیفته پایین..یعنی تو درو دیواری نزاشتمم نجواها بیشتر ازون اذیتم کنند و نموندم خونه که شهرستان هست و دوباره اومدم تهران و هدایت شدم دوباره به اون کارقبلیم و الان واقعا خوشحالم چون زمانم هم آزاده و اینکه امروز اولین حقوقم رو گرفتم و واقعا خوشحالم که به لطف خدا تونستم بازم پول بسازم ..من هم طبق گفته شما که حرف استاد رو تاکید کردید امسال رو میخوام هدفمو بزارم تغییر شخصیت و روی خودم کار کنم دوره احساس لیاقت رو هم خدا بهم هدیه داد و انشالله کار میکنم رو خودم و خبرای خوبی میزارم از روند پیشرفتم…ممنونم ازت بازهم داداش عزیزم .خدایاشکرت…
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام و درود به استاد عباس منش و خانم شایستهی گرامی و تمامی دوستان ارزشمندم
یه تمرینی رو چند روزی هست دارم انجام میدهم که به لطف خدا داره تداوم می بخشه ، به نگه داشتن احساس خوبم در طی روز
در نرم افزار گوگل کیپ ، یه لیبل / برچسب از قبل داشتم به نام «یادم باشه»
اونجا هر بار یک نت جدید باز می کنم با عنوان مرتبط به اون نوشته
بعد خود نت در طی یک یا چند پاراگراف می نویسم ، یکی یا چندتا عکس هم می گذارم
و
اگه یه جایی یه کار درستی انجام دادم بهش اشاره می کنم و به خودم افتخار می کنم بابت اون کار درست ، خودم رو تحسین می کنم
یا اونجایی که احساس خوبم باعث یک همزمانی و درس زیبا از زندگیم شده می نویسم
یا اونجایی که احساس خوبم باعث یه اتفاق خوب ، دریافت یک نعمت شده مینویسم
و تا الان ده پونزده تا نت زیبا درست کردم و در طی روز یا شب هربار میرم آگاهانه این صفحه رو نگاه می کنم ، عکس ها رو می بینم و نت ها رو می خوانم
از چند بُعد برای من این تمرین مفید هست
1- هربار که همزمانی ها رو می بینم و می خوانم اعتماد و توکلم نسبت به خداوند یه ذره بیشتر میشه
2- حسم خوب میشه ، خدا رو خیلی بیشتر شکر می کنم
3- بیشتر احساس مفید بودن و خود ارزشمندی می کنم ، چون دارم می بینم کارهای کوچیک درستم رو تایید می کنم ، از خودم تشکر می کنم ، خودم رو تحسین می کنم
به این شکل عمل کردنم باعث میشه کمتر احساس قربانی بودن سراغم بیاد و ذهنم منطقی می پذیره که آره من ارزشمندم
در پناه رب ، شاد سالم و ثروتمند باشید
بنام خداوندی که قدرت خلق زندگیمونو به خودمون داده
سلام عرض میکنم خدمت استاد بزرگوارم و مریم جان عزیزززززم عاشقتونم
سلام دوستان گل
صبح که این فایل رو صوتی گوش دادم همش داشتم به سوالاتی که استاد مطرح کردند فکر میکردم
به این چندوقتی فکر میکردم که تماشاگر سریال بی نظیر زندگی در بهشت هستم .
در قسمت 19 تا 22 درباره آتیش زدن چوب های خشک بود تو یکی ازین قسمت ها آتیش همینجوری پیش میرفت و کم کم داشت از کنترل خارج میشد که زود استاد و مریم جان دست بکار شدند با آرامش تمام جلوی پیشروی آتیش رو گرفتند عملکرد ذهن هم همینطور مثل آتیش هست اگر کنترلش از دستت رد بشه همه زندگیتو به آتیش میکشه همه چی کنترل ذهن هست کنترل نه به معنای جنگیدن بلکه به معنای بیخیال شدن اعراض کردن و یا بقول معروف آدم حساب نکردن به نجواهاش اهمیت ندادن من ازین کنترل نکردن ذهن بدترین تجربه ها رو دارم که مهم ترینش از دست دادن کارم بود که البته اون موقع برام مهم بود ولی الان نه دیگه
من تو محل کارم واقعا پیشرفت های بینظیری داشتم درآمد تا ده برابر رسید
کاری که هیچ مدرک دانشگاهیی در اون زمینه نداشتم اما بخاطر عشق و علاقه ای که بهش داشتم با تمرین و استمرار تونستم به عنوان بهترین کارمند و ارزشمندترین اونجا تبدیل بشم
اما دل غافل یه سری مسائل بوجود اومد که من احساس کردم در حق من ظلم میشه حقم به اندازه ی تلاشی که میکنم بهم داده نمیشه نجواهای ذهن شروع شد و من ناآگاه نتونستم ذهنمو کنترل کنم که چون تو مدرک نداری پس نسبت به بقیه که مدرک مرتبط دارند باید ازونا کمتر بگیری احساس عدم لیاقت تو وجودم داشت جرقه هاش روشن میشد که باعث شد اینا تبدیل به شعله های قربانی شدن بشه واقعا احساس میکردم در حقم ظلم میشه دارم قربانی میشم چون واقعا مهارتام عالی بود این باعث عصبانیتم میشد به تبع اون کیفیت کارم پایین اومد دیگه لذت نمیبردم از کارم با کارمندان دیگه روابطم بد شد .
من در اون شرایط نتونستم ذهنمو کنترل کنم از ناخواسته هام اعراض کنم و همه چی ازون لحظه به بعد بر علیه من شد همه اون چیزایی که چند سال براش زحمت کشیدم در آن واحد تبدیل به زغال شد و رفت سه روز حالم بد بود اما تمام وقتمو که تو خونه بیکار بودم اختصاص دادم به خودم به سایت به فایل های دانلودی به محصول ارزشمند عزت نفس و آروم آروم حالم بهتر شد الان بعد از یکی دوسال هنوز هم اون تجربه یادم میاد اونایی که اونجا دارند کار میکنند هرزگاهی حسادت میکنم ولی زود جلو پیشروی ذهنمو میگیرم و و استاپش میکنم و آگاهانه به نکات مثبت فکر میکنم مثل
الخیر فی ما وقع
مثل ان مع العسر یسری
مثل فتوکلت علی الله فهو حسبه
مثل زیبایی ها اطرافم
استاد عزیزم شما در زمینه احساس عدم لیاقت و احساس قربانی بودن دردوره عزت نفس کاملا توضیح دادین و من همون لحظه متوجه اشتباهاتم شدم و برام خیلی تجربه عالی شد اونموقع نمیدونستم ولی الان میدونم تو هر اتفاقی خیر هست اونموقع به وضوح دیدم که ذهن با من که چه ها نکرد
اما الان که دارم آگاهانه کنترلش میکنم آگاهانه افسارشو دستم میگیرم چقدر اتفاقات بی نظیر و عالی تو زندگیم میافته و این باعث میشه هروز احساسم خوب و خوبتر بشه سپاسگزاری ها عمیق تر بشه و همونطور که در دوره 12 قدم گفتین هر چقدر احساستون خوب میشه بخودتون بگین وای چه فرکانس های عالی میفرستم و چه اتفاقات عالی تری برام میافته چون هر چقدر احساستون عالی میشه فرکانس های مثبت قوی تر میشه مدارتون بالاتر میره و خواسته هاتو یکی یکی تجربه میکنی با توجه به روند تکاملت
من اینارو دارم این چند روزه احساس میکنم هروز احساس خوبم بیشتر میشه و تا یه کم ذهنمو بحال خودش میزارم میبینم میخاد راه کج کنه زود افسارشو میگیرم میگم کجا مش ذهن مسیر اینوره اشتباه نرو دیگه افسارت دست خودمه
واقعا این چند وقته حالم خیلی خوبه بخاطر اینکه تمام تمرکزم رو خودم رو باورام روی احساسم روی ذهنم هست به یمن وجود این سایت و مدیران عزیززززز و دوست داشتنی این سایت که بعنوان دستی از دستان خدا اومدند تا حال دل منو بهتر کنند
خدایا شکرت بابت این حس خوبی که الان دارم
بابت مسیری که هدایتم کردی
بابت این سایت بخاطر وجود ارزشمند استاد و مریم جانم بخاطر حضورم در اینجا
خدایا شکرت
و استاد جانم سپاسگزارم از شما و مریم جانم چقدر شما بینظیر هستین چقدر پرشور و انرژی هستین تحسینتون میکنم بابت اینهمه رفاقت و صمیمیتی که بینتون هست
سلام استاد عزیز
استاد خیلی خیلی خیلی خوشحالم چون امروز یک موضوعی را درک کردم استاد ، درک کردم هاموضوعی و شاکله ی اصلی تمام مباحث شماست و هر فایلی که من از شما میبینم امکان نداره از این موضوع صحبت نکنید و اون اینه که ما خالق شرایط زندگی خویش هستیم ما خالق افریده شدیم با گوشت و پوستم امروز درکش کردم استاد؟ در مورد هرچیزی توی چند ماه گذشته صحبت کرده بودم در موردش با همسرم در زندگی من اتفاق افتاد وقتی که متوجه شدم مخصوصا همین امروز این موضوع بیشتر و بیشتر واضح شد برای من و از ذوق داشتم می مردم لحظه شماری می کردم فرصتی پیش بیاد و این کامنت را بزارم بله همونی که شما همیشه میگین و اصلا من فقط گوش می کردم اصلا هیچ درکی ازش نداشتم و امروز همه چیز دست به دست هم داد که من درکش کنم بله ما خالق زندگی خودمون هستیم ما هر چیزی را میتونیم در زندگی پدید بیاوریم اگر کانون توجه را کنترل کنیم واقعا الان متوجه شدم این مطلب را و فهمیدم که خیلی بایذد مواظب حرفهام و وردی های ذهن و چشمم باشم که هر کدومش با توجه به کانون تمرکز من خلق میشه در زندگی من پس چه بهتر که من توجهم را بزارم صحبت هام رو در مورد خوبی ها و چیزهای زیبا انجام بدهم تا همون ها و همون خواسته هایی که دوستشون دارم خلق بشوند منظورم اینه که باورم یقینم به این مطلب بیشتر شد و بیشتر الان مواظبم مواظب همه چیز گفتارم ،کردارم ،ر رفتارهام ،طرز فکرم مواظب همه چیز باورتون نمیشه استاد رفته بودم توی اتوبوس هندزفری همراهم نبود بعد اخبار داشت پخش میکرد باورتون نمیشه گوشهام رو محکم گرفتم و فقط تا مقصد دعا میخوندم و ذکر خدا میگفتم یعنی تا این حد ایمان اوردم به این مطلب.حالا چی شده که من بهتر درک کردم :
توی کامنت جلسه سوم روانشناس ثروت 1 من گفتم که یک خونه باغی اجاره کردم برای هدفی که در ذهنم میخوام اجراییش کنم و با چه شرایط رویایی صاحب اون زمین اونجا رو به من اجاره داد حالا اینه ا همه به کنار
من همیشه با همسرم صحبت میکردم که خوب میشد یک نردبان بلند می بود که میتونستم بعضی کارها رو بکنم 2-خوب می شد بالای این خونه را میتونستیم آلاچیق بزنیم 3-خوب می شد کف تخت میبردیم توی این خونه و مستقر می شدیم 4-خوب می شد یک تراز(وسیله ای برای تشخیص صاف و ناصاف بودن ) خوب می داشتم که به راحتی میتونستم وقتی سرامیک و کاشی میکنم متوجه بشم که صاف و تمیز گذاشته شدنذد یا نه؟5- خوب میشد سقف شیروانی آن آب بند می بود.
و
صاحب ملک شب گذشته کلید اونجا رو ازمون قرضی گرفت حالا بماند که یک عالمه فکر منفی توی ذهن من می چرخید بابت کار صاحب ملک و امروز من متوجه شدم تمام اون درخواست ها اجابت شده نردبان و تراز عالی فوق حرفه ای داخل خونه خودش رفته بود گذاشته بود و به من تماس گرفت همین امروز با هزینه ی خودم سقف اونجا رو تعویض کنیم و بتونی کنیم و روی اون سقف بتونی را هم آلاچیق بزنیم باورم نمی شد که من خاااالق زندگی خودم هستمم
یَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِنَ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَهِ هُمْ غَافِلُونَ
سلام به استاد بینظیرم و مریم بانوی زیبا
سلام به اعضای خانواده مهربان و بینظیرم
امروز صبح داشتم در مورد آگاهی دیروزم از دوره عزت نفس فکر میکردم
شروع کردم به نوشتن ضعف های شخصیتی که تا الان پیدا کردم و باید بهبودشون بدم بعد روند کار و مرور کردم
که با دوره حل مسائل هدایت شدم به حل مسئله روابط و من تا قبل از این دوره اصلا فکرش و نمیکردم این این موضوع اصلی مشکلات من باشه و مثل کپک سرم زیر برف بود
چقدر خوب تکامل و دارم در این روند بهبود میبینم و بهتر فهمش میکنم
دیروز با دوره عزت نفس فهمیدم علاوه بر احساس قربانی بودن ،من عادت دارم احساس گناه بدم به بقیه
خلاصه که امروز صبح طی نوشتن یهو قلبم گفت اینجا بنویسم و رد پایی باشه در جهت رشدم
من متوجه شدم بهبود شخصیت هدف ِ و نتیجه این بهبود نتایج ظاهری
در واقع نتایج ظاهری مثل رابطه با عشق و مودت ،
ثروت ،آزادی روح و جسم نتیجه بهبود شخصیتمِ
من ساختمان باورها مو کوبیدم و میخوام یک برج زیبا و محکم بسازم باید زیر بناش روی زمین مناسب باشه و از پی درست ساخته بشه با مصالح و ابزار مناسب تا ظاهرش به یک برج زیبا تبدیل بشه
أَوَلَمْ یَتَفَکَّرُوا فِی أَنْفُسِهِمْ ۗ مَا خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُسَمًّى ۗ وَإِنَّ کَثِیرًا مِنَ النَّاسِ بِلِقَاءِ رَبِّهِمْ لَکَافِرُونَ
خداوند میگه آیا فکر نکردید که خدا آنچه در زمین و آسمان ها هست جز به حق و نامحدود خلق نکرده ؟؟ اما بیشتر انسانها به ملاقات خدا کافر هستن
أَوَلَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَهُ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ ۚ کَانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّهً وَأَثَارُوا الْأَرْضَ وَعَمَرُوهَا أَکْثَرَ مِمَّا عَمَرُوهَا وَجَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ ۖ فَمَا کَانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَلَٰکِنْ کَانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ
آیا سیر و سیاحت نمیکنید در زمین و ببینید عاقبت گذشتگان چی بوده ؟؟ کسانی که با تمام قوا ساختن و ساختن و زمانیکه پیامبری واضح براشون بود !!! وخدا به کسی ظلم نمیکنه اونها خودشون به خودشون ظلم کردن !!!
دقیقا بهبود شخصیت که همون عزت نفسِ ،حُکم همون پی و زیر بنا رو داره و این ساختن با تمام قوا برای من حکم ساختنِ شخصیتم و داره تا بتونم آیات روشن خداوند و در زمین و آسمانها ببینیم تا به خودم ظلم نکنم
فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَهُمْ فِی رَوْضَهٍ یُحْبَرُونَ
بعد خداوند میگه حالا که ایمان آوردی و عمل صالح کردی ،عمل صالح از باور صالح نشئات میگیره ، حالا شادمان باش در این بهشتی که خودت ساختی با ایمانت
عجب آیات بینظیریه تازه بعدش خداوند توصیف میکنه بهشت و لذت بودن در بهشت و شرح میده
تمام سوره ها البته تا اونجایی که من خوندم خداوند از اهرم رنج و لذت استفاده کرده تا دوری کنیم از خطا و شِرک و ترغیب بشیم به عمل صالح و نعمت و فراوانی
دقیقا وقتی قرآن و میخونم و مفهممش مصداق الا بذکر الله تطمئن قلوب میشم و اولش با گریه و سپاسگزاری شروع میکنم بعدش ی لبخند بزرگ میاد رو صورتم و لعلک ترضی عشق میکنم با آگاهی هایی که بدست آوردم
الهی هزاران بار سپاس و شکر برای همین لحظه باشکوهِ اکنون
وقتی بدون تعصب شروع میکنم به بررسی رفتارم ،وقتی مسئولیت 100٪ زندگی ام و تجربه هایی و که داشتم به عهده میگیریم خداوند هم حمایتم میکنه تا بتونم بهترین ها رو خلق کنم ،الهی شکرت
وقتی از خداوند کمک میخوام برای حل مسائلم و قرآن و باز میکنم چنان پاسخ ها دقیقِ که مبهوت میشم و فقط میگم خدایا من سلاحی جز گریه ندارم برای شکرگزاری ،این آیات چنان قلبم و باز میکنه که اگه میلیاردها یورو هزینه کنم به این عمق نمیتونه اینکار و بکنه
امروز به سوره روم هدایت شدم و عجب آیاتِ بینظیری
خدایا سپاسگزارتم
خدا بهم گفت ظاهر دنیا میشه روابط و ثروت و بقیه چیزها اما اتصال به من و پاک کردنِ زمینِ وجودت میشه آخرت و اصل ، اگه اصل و درست کنی ظاهر خودش هیودا میشه نمیخواد کاری براش بکنی
چند روز پیش داشتم آیات سوره انفال میخوندم که خداوند به پیامبر گفته اگه یارانت (عددش دقیق یادم نیست) ایمان داشته باشند و صبور باشن بر 200 تن پیروز میشن .
یک روز کامل داشتم در موردش فکر میکردم چرا خداوند در مورد جنگ که یک کار فیزیکی نگفته اگه جنگجو باشن اگه تکنیک جنگ و بدونن یا هر کار فیزیکی دیگه ؟؟؟!!!
خدا در مورد جنگ داره میگه اگه درونشون قوی باشه پیروز میشن !!!!!
هرجایی خدا از نعمت و رحمت و پاداش صحبت کرده قبلش گفته اگه ایمان داشته باشین و نشانه ایمان نترسیدن و غمگین نبودنِ ، اگه صبور باشین (با احساس خوب ،با امید ،با تسلیم بودن به الخیر ما فی الوقع حرکت کردن) اگه تقوی داشته باشین ،تو سوره شعرا خداوند بارها تکرار کرده کسانی که ایمان دارند و تقوا (کنترل ذهن)
خب من وقتی خودم و بشناسم میتونم کنترلش کنم ،
بخدا که باید در مورد آیات قرآن تفکر کنم تا عمقش برام مشخص شه و بفهمم
امروز متوجه شدم آیاتی که میاد هر روز ی روند جالبی داره
یک آیه کلیدِ و اگه کلید و پیدا کنم بقیه آیات میگه حالا اگه کلید و تو قفلت بچرخونی این پاداش ها نصیبت میشه
دقیقا مثلِ نقشه گنج میمونه ،الهی شکرت
خدایا با بند بند وجودم فقیرم به آنچه از تو میرسه
خدایا وجودم و به نور خودت روشن کن
خدایا سپاسگزارم که حمایتم کردی تا قرآن و فهم کنم
خدایا خودت میدونی که عاشقتم
ای آگاه به درونِ سینه ها ، ای پدید آورنده شب و روز
ای فرمانروای آسمانها و زمین تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم
استاد با تمام وجودم از شما سپاسگزارم که قرآن خوندن به من یاد دادین ،استاد عزیزم سپاسگزارم که فکر کردن و بهم آموزش دادین ،استاد نازنینم سپاسگزارم که پرده ی جهل و از چشمهام برداشتین تا خودِ حقیقی مو ببینم
سپاسگزارم استاد جونم که قوانین خداوند و بهم آموزش دادین
تک تک حرفهاتون مثل چراغی که مسیر و برام روشن میکنه
من به فرکانسی بودنِ این سایت ، فرکانسی بودنِ قرآن یقین دارم
خدایا عاشقانه از تو سپاسگزارم که هدایتم کردی به راه کسانی که هدایت شدن به توحید به نعمت به سعادتمندی در دنیا و آخرت
سلام استاد عزیز و مریم جان مهربون.
اول از همه اینو بگم که استاد و شما چقدر ریزبینانه از یه بازی که به ظاهر فقط یه بازی یه سرگرمی چقدر مطلب باارزش گفتید که من هیچ وقت بهش توجه نکردم .
من یادم بچه که بودم اون موقع با پسرای محل کارت بازی و تیله بازی میکردیم چقدر بهمون خوش می گذشت من تو یه خانواده پرجمعیت به دنیا اومدم انقدر از سروکول هم بالا می رفتیم با ساده ترین چیزها لذت میبردیم یادمه در قابلمه میاوردیم یکی سنج میزد یکی طبل میزد با قابلمه خلاصه یه دسته راه مینداختیم و مادرم بنده خدا هیچی نمیگفت فقط میگفت بذار بازی کنن به خاطر همین من خاطرات خیلی خوبی از دوران بچگیام دارم ولی هرچقدر بزرگتر که شدیم نمیدونم چرا کمتر شد طوری که الان اصلا بازی نمی کنیم جای فکر کردن داره باید براش برنامه ریزی کنم .
از بابت احساس عدم لیاقت من درسم خیلی خوب بود ولی تو دوره راهنمایی خیلی افت کردم یادمه درس زبانم اصلا خوب نبود یه روز انقدر خوب درس اون روز آماده کرده بودم که معلم اومد بالا سرم گفت مکالمه رو بخون من انقدر آماده بودم که میتونستم از حفظ بخونم ولی دقیقا یادمه پیش خودم گفتم من اگه خیلی روون بخونم معلم میگه چی شده این انقدر روون می خونه عمدا خودم چند تا جمله رو اشتباه خوندم الان که فکرشو میکنم آخه چرا چرا باید این کارو میکردم اون احساس عدم لیاقت اون عدم تمرکز باعث میشد که من تو درسم همیشه ضعیف باشم ولی بالاتر که اومدم تو دوران دبیرستان و حتی دانشگاه من نفر اول شدم بدون امتحان ورودی رفتم کارشناسی ارشد .
الان تو زندگیم که 6 سال ازش میگذره 4 سال اول زندگیمون الان که بهش فکر میکنم اون احساس قربانی شدن تو همسرم همش باعث میشد که پس رفت کنیم طوری که یکسال بیکار شد تا اینکه من بهش پیشنهاد کردم که بنویس اوضاع و شرایطی رو که میخوای بهش برسی بنویس اون موقع اندازه الان قانون نمیدونستم فقط شنیدم که نوشتن معجزه میکنه و خداروشکر به حرفم گوش کرد و دقیقا همونی شد که می خواست الان وارد یه حرفه دیگه ای شده آرامش داره برنامه ریزی داره و طبق صحبتی که چندروز پیش باهم داشتیم بهش گفتم حالا عضمتو جذب کن تا برای خودت کار کنی اونم دقیقا همینو گفت کار خودش درآمد خودش خداروشکر الان به جایی رسیدیم که سپاسگزارتر هستیم.
و خودم به این نتیجه رسیدم که اگر نتونم ذهنمو کنترل کنم به افسردگی میرسم امروز صبح داشتم فایل در پرتو آگاهی قسمت 8 اگر اشتباه نکنم گوش میکردم استاد فرمودن کار ذهن فکر کردن راجب گذشته یا آیندس توی حال نیست پس من الانمو میخوام درک کنم و لذت میبرم از کوچکترین چیز لذت میبرم و اون احساس قربانی شدن تو گذشته رو دیگه ندارم .
خداروشکر میکنم که امروز این فایل زیبا رو گوش کردم و تمرکزم رو تو مسائل کوچیک زندگی بیشتر میکنم تا ببینم چه درسی میتونم ازش بگیرم.
دوستتون دارم به قول استاد در پناه الله یکتا باشید.
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خدایی که کافی ترین
خدایا با توکل بر تو این کامنت رو شروع می کنم
ای هادی، تو هدایتم کن تا چیزهایی رو بنویسم که کلی ازش یاد بگیرم
قلبم رو به سوی تو باز می کنم
پاپوش هام رو درمیارم و با ذهن خالی به جریان هدایت وصل میشم
من هیچی نمی دونم و هیچی بلد نیستم و همواره محتاج توأم
┅┅┅┅┅┅┅༻༺┅┅┅┅┅┅┅
سلام به همه
استاد جانم از زمانیکه به فضل خدا متوجه شدم پاشنه آشیلم چیه… جریان هدایت اومده به کمکم تا راحت تر حلش کنم
این فایل رو من اردیبهشت پارسال گوش کرده بودم ولی استاد درک الانم خیلی با درک اون موقع فرق داره… الهی صد هزار مرتبه شکر… همه از فضل خداست و اعتبارش به خداست
دیروز جمعه 17 اسفند، جریان هدایت منو به این نتیجه رسوند که در یادداشت گوشی ثبت کردم الان میارمش اینجا:
هدف زندگی⬅️ لذت بردن از مسیر زندگی و فلاح
سخت نگیر…. لذت ببر… لذت بردن رو موکول نکن به زمان خلق خواسته هات… آرامش داشته باش، یکی هست که هرگز دیر نمی کنه، هرگز فراموش نمی کنه، حکم دست اونه، قاضی اونه، عزت دست اونه، اون داره همه چی رو مدیریت می کنه و هیچی از کنترلش خارج نمیشه، مطمئن باش اون حفیظ و وکیل توعه… آرامش داشته باش، نه نگران گذشته باش و نه از آینده بترس… اون همیشه هست… خدای موسی، خدای مریم، خدای ذکریا، خدای یوسف، خدای محمد، خدای ابراهیم،خدای سلیمان و داود، خدای تو هم هست… آرامش داشته باش و لذت ببر
درک عمیق قانون⬅️ باعث اخذ تصمیمات شجاعانه میشه… باعث درک اصل از فرع میشه.
++ کیفیت زندگی نه عدد بانکی
++ کیفیت رابطه نه طول عمر رابطه
++ کیفیت شغل نه پرستیژ اجتماعی و معیارهای جامعه…
++ من خودم چی دوست دارم نه اینکه چطوری تو ذهن مردم مقدس بمونم
++ من خالق شرایط هستم نه قربانی شرایط
آیـــــــــــا این رفتار، این تصمیم با قانون جهان (لعلک ترضی و فلاح) هماهنــــــــــــگه؟
ســـــــارا کوچولوی درونت الان چی رو می خواد تجربه کنه؟؟… فارغ از همه چی و هیاهوی جمع و جهان، اجازه بده تجربه اش کنه…فارغ از اینکه من با انجامش تو ذهن مردم مقدس می مونم یا نه… لذت بردن رو موکول نکن به زمان خلق خواسته، همین الان لذت ببر
و این فایل یه مکمل عالی بود برای این نتیجه گیری که امروز رزقم شد
==============================
«درس های زندگی از یک بازی»
مزایای بازی پینک پنگ برای استاد و عزیز دلش:
++ ویژگی لذت بردن از لحظه به لحظه ی زندگی
++ یادآوری هدف بازی⬅️ داریم بازی می کنیم نه برای اینکه مشخص بشه کی می بره و کی میبازه… بلکه برای لذت بردن هست… افزایش مهارت ها… سلامتی جسم…
++ توجه به ویژگی های مثبت فرد در رابطه⬅️ شخصیت کمک کننده استاد در شروع هر مهارتی… تحسین کردنشون… دنبال روش های جدید بودن استاد، باعث شده بود مریم جان هر بار به شیوه های جدیدی به چالش کشیده بشه و مهارتش بیشتر بشه و ذهنش خلاق تر بشه…
++ افزایش کیفیت رابطه در سطح عمیق تر
++ درک این نکته که استعداد مهم نیست، استمرار و اصلاح مسیرِ که باعث میشه، یه مهارتی کسب بشه
++ افزایش اعتماد به نفس تا حدی که با افرادی مسابقه بدی که سالها کار کردن
++ مهربون بودن با خود و تشویق بابت کوچکترین بهبودها… عدم تمرکز روی باخت ها و تمرکز روی اینکه دارم ورزش می کنم… همین عکس العمل یعنی پیشرفت، و تشویق بابت بهبودهای کوچک…
++ درک عمیق و سریع قانون و کنترل ذهن و عدم تمرکز… چه فرکانـــــــــسی(احساسی)، چه نتیجــــــــه ای خلق می کنه؟؟ … فرکانس انکار توانایی دیگران، فرکانس عدم تحسین، فرکانس خودسرزنشی، فرکانس عصبانیت، فرکانس عجله …. وقتی کنترل ذهن نداری، نمی تونی از توانایی هات استفاده کنی… کافیه به نتیجه فکر نکنی و فقط به ضربه ی بعدی فکر کنی… به ظاهر شرایط نگاه نکن، فقط سعی کن اون لحظه بهترین خودت باشی و لذت ببری و کاری نداشته باشیم به بقیه اش… فقط یه ضربه داری برای برد، ولی شل می کنی یا عجله می کنی و نتیجه رو میبازی…
++ این ما هستیم که اتفاقات رو تفسیر می کنیم و می تونیم نتیجه رو خلق کنیم
++ با چند بار برد این فکر میاد که اینقدر هم نباید راحت باشه، و همین فکر دیگه بازی رو سخت می کنه… احساس عدم لیاقت⬅️ و از دست دادن نعمت ها… احساس دلسوزی
++ احساس قربانی شدن… اون شانس آورد… انگار حق من خورده شده… باعث ایجاد عصبانیت و عدم کنترل ذهن و به راحتی امتیاز از دست بده تا وقتی کنترل ذهن رو به دست بیاره… احساس قربانی شدن تبدیل میشه به احساس عصبانیت، خشم، نفرت، افسردگی و اتفاقاتی خلق میشه که از همون جنس احساس وارد زندگیمون میشه… وقتی بیای ذهنت رو کنترل کنی و تفسیر بهتری داشته باشی(هماهنگی ذهن و روح) هماهنگی های بیرونی رو خدا برات اوکی می کنه و نتیجه به نفع تو خلق میشه
مثال خودم از اتفاقات دیروز:
دیروز قرار بود بریم خرید، از اونجایی که دم عید و همه جا شلوغه، من به همسرم گفتم صبح زود بریم که به ترافیک و شلوغی نخوریم… همسرم گفت : نه ساعت 3 ظهر میریم… منم مقاومت نکردم
رفتیم و همون اوایل مسیر خوردیم به ترافیک خیلی سنگین… از همون جا مومنتوم منفی شروع شد… و جنس گفت و گوهای ذهنم، احساس قربانی شدن بود که همش تلاش می کردم کنترلش کنم، نمیشد… خلاصه با اون حجم از ترافیک سنگین رسیدیم… من تو تمرین ستاره قطبی، آرامش و راحتی خرید و قیمت مناسب و کیفیت خرید رو نوشته بودم اما استاد خلق نشد
امروز دلیلش رو متوجه شدم
چون تو اون تایمِ مسیر، من همش فرکانس قربانی شدن رو ارسال کردم و جهان هم اتفاق ها، افراد، تصمیمات و … رو برام رقم زد که احساس قربانی شدن بیشتری رو تجربه کنم… مثلا پسرم گیر داده بود من کت و شلوار سبز می خوام(احساس قربانی شدن که چرا حرف گوش نمی کنه)… هدایت شدیم رفتیم از جایی کت و شلوار رو خریدیم که دقیقاً چند دقیقه بعدش متوجه شدیم دوبرابر قیمت خریدیم(احساس قربانی شدن و خشم و عصبانیت)… و استاد چند تا ناخواسته دیگه هم خلق شد که جنس احساسیش همین احساس قربانی شدن بیشتر بود…
شب، قبل خواب گفتم: آخه چرا همچین چیزایی رو خلق کردم؟؟
صبح پاسخ رو دریافت کردم… احساس قربانی شدن
استاد امروز هم تو مرکز یه اتفاقی افتاد
معمولاً تعداد افرادی که به من و همکارم مراجعه می کنن برابر هستن
امروز متوجه شدم مراجعه کننده های همکارم اومدن تو اتاق من و من کارشون رو انجام دادم و متوجه نشدم مراجعه کننده های من نیستن… چون علاوه بر تایمی که باید کارشون رو انجام بدیم همون تایم رو باید بزاریم تو سایت ثبت کنیم… خلاصه ریشه ی خلق این ناخواسته هم، احساس قربانی شدن بود… احساس قربانی شدن، چشمم رو کور کرد تا نتونم ببینم و نتیجه بشه احساس قربانی شدن بیشتر
یعنی می خوام بگم انگار حجم عظیمی از جنس گفت و گوهای ذهن من، همین احساس قربانی شدن هستش که چون تبدیل شده به باور، قدرت خیلی بیشتری داره به باورهای جدیدم که هنوز بذر هستن…
از خدا طلب هدایت و حمایت می کنم برای ریشه کن کردن این حس
ممنونم از جریان هدایت که اینقدر واضح و عالی داره پیش میره
خدایا صد هزار مرتبه شکر
++ نقش شور و شوق و لذت بردن از اون لحظه… اصلاً بی خیال نتیجه، فقط لذت ببریم… و نتایج فوق العاده میاد… صحبت با توپ که آرزو داری امتیاز کسب کنی، بیا اینم فرصت در اختیارت، برو آرزوت رو محقق کن
++ حضور در لحظه خیلی مهمه… اگر بری تو گذشته یا آینده، نتیجه تغییر می کنه… بی خیال دیروز امروز رو خوب خلقش کنم… بی خیال فردا، امروز رو خوب خلقش کنم… فقط این ضربه رو بهتر کار کن… فقط برای امروز پاک باش…
++ قدرت جادویی لذت بردن از چیزهای ساده… درهای نعمت رو به روت باز می کنه… لذت بردن رو به زمان خلق خواسته موکول نکن… قانون خداوند⬅️ وقتی از چیزهای ساده نتونی لذت ببری، چیزهای بزرگتر بهت داده نمیشه… به جای حسودی کردن، به جای حسرت خوردن بابت کمبودهات… به جای داد و بیداد کردن… اگر سپاسگزار باشی، من شما را می افزایم
الحمدُلله الّذی تَحبّبَ إلَیَّ وَ هُوَ غَنیٌّ عنّی
حمد و ستایش مخصوص خدائی است که مرا دوست دارد در حالیکه از من بی نیاز است