درسهای زندگی از یک بازی | قسمت 1 - صفحه 2

693 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    ماریا اکبری گفته:
    مدت عضویت: 1846 روز

    به نام مهربان پروردگارِ باسخاوتم که هدایتم کرد به این سایت توحیدی تا بادرک قوانین ثابتش جهان هستی ،خالق عامدانه ی خواسته هام باشم.

    سپاسگزارم از شما استاد عباسمنش عزیزم که خوب زندگی کردید و کمک میکنید تا جهان جای بهتری برای زیستن باشه

    سپاسگزارم که این آگاهی ها رو دراختیارمون قرارمیدین

    واااااااااااااای که چقققققدراین فایل رو دوست داشتم

    55دقیقا فقققققط لذت بردم

    یه عالمه درس وتمرین داره که میتونم تا ماه ها ازشون استفاده کنم و هیچ کدومشون تکراری نباشن تا تو همشون مهارت کسب کنم ،اونوقت زندگیم یک بهشت واقعی میشه

    خدایا شکرت که زندگی کردن یک آزادی بی انتهاست،

    خدایا شکرت بخاطر قوانینی که برای جهان وضع کردی

    شکر که استاد عباسمنش عزیزم درکشون کردو به هزاران زبان بما آموزشش میدن.

    «به اندازه ای که می توانیم ذهن خود را کنترل کنیم می توانیم زندگی خود را کنترل کنیم»

    مهربان پروردگارم کمکم کن تا عمق این جمله رو درک کنم ،تو جهان رو مسخرمن کردی وتامن قوانین رو بلد نباشم نمیتونم از موهبت این تسخیر بهرمندشم ،من به توانمندی هام باور ندارم من باورهای سازنده هم جهت با خواستم ندارم ،واسه همون هنوز برگی دربادم،هنوز واکنش گرام

    ،خیییییلی بهترازقبلم هستم اما هنوز راه بسیاری دارم تا به ایده الم برسم.

    خدایا کمکم کن تا درک بهترو واضح تری از آگاهی هایی که استاد دراختیارمون قرارمیدین ،داشته باشم

    توی زندگی چون فاصله ی زمانی وجود داره بین ،احساس بد و کنترل نکردن ذهن و اتفاقات بد واسه همون من هنوز درک عمیقی ازاین آگاهی ارزشمند ندارم

    اما حالا که شما بازی رو تشریح کردید خیلی بهتر درکش کردم ،

    الان این جمله تأکیدی رو که حالا خیلی بهتر از قبل درکش کردم رو،، تو دفترم و همینطور رو تابلو وایت بردم می‌نویسم تا همیشه جلو چشمم باشه ….

    🟢 کنترل ذهن بالاترین مهارت و مهمترین اصل در تجربه ی خوشبختی ست🟢

    راجب احساس عدم لیاقت و ازدست دادن نعمت ها تجربه ای دارم که برای خودم خیلی آموزنده ست،

    خواهرم خونه زیبایی خریده بود که نوساز وزیبابود وویوی بسیار عالی به کوه و رودخانه داشت و وقتی اون خونه رو از دست داد راجبه احساسش با من صحبت کرد که چون تو و مامان هنوز مستاجر بودید و خونه نداشتید من احساس گناه می کردم که چرا من خونه دارم اونا ندارن واین احساس انقدر عمیق بود که جهان دست به دست داد تا، اون خونه رو از دست داد

    و وقتی من تازه این خونه زیبا رو (کاخ سفیدم رو)خریده بودم دیدم من هم دارم در همون دام میوفتم و خوشبختانه همون موقع ها بود که با آگاهی های این سایت آشنا شده بودم و تونستم هر بار بیشتر از قبل احساسمو خوب نگه دارم و باعث رشد خودم و خانوادم بشم و کمک کنم اون ها هم خونه دار بشن،

    🟢 راجب احساس قربانی شدن و تجربه همسنگ و هماهنگ با همان احساس را تجربه کردن🟢

    باید بگم که تو رابطه ی عاطفی و خانوادگی احساس قربانی بودن داشتم و فکر میکردم برای چند نفر از نزدیکانم، بیشتر از حد توانم مایه می گذارم و آنها خیلی کمتر و یا حتی برعکس بطور نازیبایی جوابم رو میدن که آن هم از وقتی که با آگاهی های این سایت آشنا شدم و متوجه شدم که احساس گناه و احساس قربانی شدن چقدر خلاف جهت خواسته هام هست و بادوره بصلح رسیدن و خودشناسی بیشتر،

    احساس لیاقت رودر خودم تقویت کردم و به این باور رسیدم که من درمرکزیت زندگیم قرار دارم و طی تکامل به احساس خود ارزشمندی بیشتری رسیدم و جلوی جریان باطل و تجربیات نازیبای قبلی رو گرفتم.این واقعا یک جریانه و اگر بهش آگاه نباشیم تاناکجا آباد ادامه دار خواهد بود‌

    تجربیات ریز و درشت بسیار دیگری هم دارم که فقط به کوچکترینش که دیروز برام اتفاق افتاده اشاره می کنم و آن هم این بود که در دانشگاه با یکی از همکلاسی هام گفتگوی تند کوچکی داشتم که چون به اهمیت ماندن در احساس خوب و کنترل ذهن پی برده بودم طی چند دقیقه شروع به کنترل ذهنم کردم و نگذاشتم که افکار منفی بیشتری بهم هجوم بیاره وآگاهانه شروع کردم با کلامم دهنمو کنترل کردم و

    و خوب جلوه کردن در نگاه دیگران رو برای خودم کوچک شمردم وبه خودم حق دادم که در اون شرایط از خودم دفاع کنم و کم کم به احساس بهتر بیشتری رسیدم و چند دقیقه بعد که خوب خودم رو مدیریت کردم به خودم احسنت گفتم و لذت بردم از اینکه یاد گرفتم ذهنم رو کنترل کنم و این آگاهی ها رو در عمل در زندگی هم به کارمیبرم، این کارا بودن آگاهی های شما ،بزرگترین تفاوت شما با استاد های دیگه و حتی کتابهاست

    دوستتون دارم و عشق برای همه ی بچه‌های سایت توحیدی عباسمنش 🟢

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 44 رای:
  2. -
    ابوالفضل حیدری گفته:
    مدت عضویت: 1112 روز

    سلام به دوستان و استاد عزیز، امیدوارم که حالتون خوب و زندگیتون پر از عشق و سلامتی و ثروت باشه.

    الان حدود یک ماه میشه که با بعضی از دوستام تقریبا دو روز در هفته یه خونه اماده میکنیم یا یه فضایی که برق و امکانات و تلویزیون داشته باشه و میریم جمع میشیم دور هم و دو به دو pes بازی میکنیم، و من الان این موضوع رو متوجه شدم که هر بار من نسبت به یاری که دارم یه احساس بدی داشتم که مثلا این یار من بد بازی میکنه یا تک روی میکنه فقط و پاس نمیده یا مثلا سبک بازیش به من نمیخوره نمیتونیم با هم هماهنگ باشیم، بلا استثنا ما بازنده بازی بودیم با اینکه یارم بازیش از من قوی تر هم بوده یا مثلا هم سطح همدیگه بوده بازیامون، اگر هم احساس بدی نسبت به یارم نداشتم ولی تو بازی خودم اشتباه میکردم یا یارم یه جایی از بازی اشتباه میکرد من انقدر به اون اشتباه توجه میکردم که بازم ما اون بازی رو میباختیم و بعد بازی کلی بحث میکردیم اخرشم به ناراحتی کشیده میشد، ولی برعکسش هم اتفاق افتاده و پیش اومده که یارم خیلی بازیش ضعیف بوده ولی از بازی همدیگه تعریف کردیم و همدیگه رو تحسین کردیم و حداقل شیش یا هفتا بازی بدون باخت داشتیم و زمانی دیگه میباختیم که دیگه خسته میشدیم از بازی کردن و میرفتیم کنار یه استراحت میکردیم دوباره مینشستیم به بازی کردن و دوباره کلی بازی رو پشت سر هم میبردیم با نتیجه های پرگل. اون زمان هایی که میباختیم من اصلا حواسم نبود دارم به چی توجه میکنم و این فایل رو که الان دیدم ازش یاد گرفتم در هر شرایطی باید ذهنم رو کنترل کنم حتی زمانی که دارم بازی میکنم.

    درباره استعداد هم که صحبت کردین جا داره یکی از تجربه هامو تعریف کنم براتون، تقریبا دو سال پیش من با یه آدم فوق‌العاده ای اشنا شدم که مسیر زندگی منو تغییر داد الانم دیگه مثل برادریم و خیلی نزدیکیم به هم اسمش هم حسامه و فوتبالیسته، از فردای روزی که با هم اشنا شدیم تا الان ما داریم با هم تمرین میکنیم و اون اوایل من اصلا بازیم خوب نبود و توی تمرینا افتضاح بودم طوری که اگه مثلا توپ جلوی پام پله میشد هیچ دستوری مغزم نمیداد که الان چطور باید توپ رو کنترل کنم، یه روز حسام بهم گفت اون روزای اولی که میرفتیم تمرین با هم دنبال یه بهونه ای بودم رابطه مونو قطع کنم چون پیش خودم میگفتم اگه این بخواد باهام بیاد تمرین جلوی پیشرفتمو میگیره چون خیلی چیزا رو باید بهش یاد بدم، ولی به لطف خدا و اون تلاش بی وقفه ای که داشتم تونستم بازیمو به جایی برسونم که هر وقت برم تو زمین حداقل رو یه گل تیمم تاثیر مستقیم یا غیرمستقیم داشته باشم، یعنی یا پاس گل میدم یا گل میزنم خودم یا اون پاس قبل پاس گلو میدم، دیگه خیلی کم پیش میاد که هیچکدوم از اینا اتفاق نیوفته تازه اگه اتفاق هم نیوفته بازم انقدر عملکردم خوب هست که گل نزدن یا پاس گل ندادن اصلا به چشم نیاد.

    از این فایل واقعا الان خیلی چیزا یاد گرفتم و فهمیدم که در هر شرایطی من باید ذهنمو کنترل کنم حتی موقع بازی کردن نه فقط زمانی که شرایط به ظاهر بده و یادم اومد موقعی رو که با بی استعدادی چقدر تونستم پیشرفت کنم و چه انگیزه ای داشتم و دارم.

    خیلی ازتون سپاسگزارم استاد که این فایل رو ظبط کردین و ازتون سپاسگزارم که به صورت رایگان این آگاهی ها رو به شاگردان خودتون میدید

    خداوند نگهدار خودتون و خانوادتون باشه انشالله خداحافظ

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
  3. -
    ستایش گفته:
    مدت عضویت: 1412 روز

    «به نام خداوند باحال و خوشحال و به نام خدایی که دلش بیشتر از همه میخواد ما پیشرفت کنیم و بالا بریم قوربون خدای مهربانمون برم»،

    و هزاران بار هم تشکر بی نهایت و بی اندازه از خدا بخاطره وجود شما که وجودتون مثل: گوهر و الماس نورانیه و زیبایی بیرونی و درونی داره و خیر و برکت ومدام راهنمایی از ته دل و آموزش صادقانه و اصلی راه موفقیت بصورت عملی و سعادت دنیوی و اخروی و محترمی که قیمت و اندازه نداره،

    و ما همواره از شما استاد عزیز و محترم و و خانم شایسته عزیز و واقعا بی نظیر با این دقت و نکته سنجی به ما آموزش میدهید تشکر میکنیم و واقعا سپاسگزاریم و دعاتون میکنیم شما نعمتی برای ما الهی شکر ،

    استاد عزیز اول عرض ادب و درورد خداوند و جاری شدن نعمتهای لحظه افزون بر شما و خانم شایسته گل،

    و دوم اینکه استاد با اجازتون من همیشه نت برداری میکنم از حرفهاتون تا در جملات کوتاه برای خودم هر لحظه همیشه مرور کنم اینبارهم اینکارو کردم اما چون الان میخواستم کامنت بزارم طولانی تر می‌نویسم،

    البته استاد شما همیشه دارید به ما آموزش میدید و درس‌هایی با ارزش بالاتر از تصو از ارزش در و گوهر و جواهر ،از حرفها و عملیاتتون به سمت زندگی ما هر لحظه دارید جاری میکنید شما از هرچیز کوچکو بزرگ زندگیتون به ما درس میدید، که واقعا هر چقدر سپاسگزارتون باشیم کم،

    و اما اینبار استاد عزیز شما نزدیک به زبان خودم صحبت کردید و بر دل و جان من باز مثل همیشه و بیشتر حتی نشست شما و مریم جون با مثال ورزشی که زدید به قلب من راهی بیشتری باز کردید برای فرود نعمتها و آگاهیها ، چون من و همسرم ورزشی هستیم همسرم عضو تیم ملی قایقرانی هر سال و خودمم رشته ام ارشد فیزیولوژی ورزشی و ورزش میکنم اینارو گفتم تا خدمتتون این مطلب رو بگم که همزبانی نزدیکتر و درک بیشتر شد برام،

    هزاران بار ازتون ممنونم،

    چون من در دایره چرخشی عدم اراده در رژیم گرفتن و تعهد به قانون سلامتی با تمام وجود این همه آگاهی و نعمت و وقت و انرژی و موقعیت در زندگیم می‌چرخیدم چرا نمیتونم متعهد قانون سلامتی دوره استاد باشم،

    تا اینکه الان فرمودید تو در همین لحظه خوب باش بهتر از قبلت رفتار من و کم کم با صبوری و سیر کردن تکامل و لذت بردن از مسیر و شکر گزاری و امیدواری و کنترل بر تمرکزت و ذهنت پیروز میشی،

    منم هدفمو در نزدیکترین حالت ممکن در لحظه خردو کوچک و آسان و دست یافتنی کردم تا ببینم تونستم و استاد من امروز قند کمتر مصرف کردم الهی شکر ،

    شما استاد ای نور خدا بازم به زندگی ما روشنایی دادیدو به ما آموزشی عملی محکم و بی نظیری دادید الهی شکر بخاطره وجود شما صد هزار بار،

    من خلاصه چیزهایی که برداشت کردم خدمتتون می‌نویسم تا تکراری باش برای خودم:

    استاد فرمودید موفقیت نیازی به توانایی خارق‌العاده و ارث پدری هنگفت و شرایط بی نقص نداره،به تلاش و تکرار هست و صد البته تلاشی که با باور خوب و درست و خدایی و نورانی و پر از امیدواری شکرگزاری و تسلیم بودن و تواضع و همه چیو به فال نیک گرفتن اینکه خدا مارو دوست داره عاشق پیشرفت ماست و ما چه قدرت بی نظیری مثل خودش داریم و هستیم، لذت بردن از مسیر،خندیدن شادی کردن آسان گرفتن و منعطف بودن رها بودن و رها کردن و مهربان بودن با خود و همه اجسام اطرافمون چه آنهایی که میبینیم چه نمی‌بینیم،

    و اینکه همه چی رو خدا در درون ما کامل به ما داده و شدنی هست همه چی … و این فوق‌العاده هست که ما کامل هستیم و اینکه اطمینان داشته باشیم از قبل همه چی وجود داره و ما فقطباید با عشق ورزیدن و شکرگزاری و افکار مثبت برشون داریم،

    به اینصورت که صد البته که ما هم میتوانیم از درون خودمون گوهرهای وجودمون رو بیرون بیاریم نمایان کنیم صیقل بدیم و نشان دهیم که بقیه هم بفهمند می‌توانند و راه و چراغ همدیگه باشیم بصورت عملی،

    و نکته بعدی اینکه هنر یعنی طی کردن مسیر و فقط در لحظه ماندن با شادی و اطمینان قلبی به اینکه خدا فقط خوب مارو میخواد اون بیشتر از ما عاشقمون هست و ما هم مدام و همواره و در لحظه شاکرو امیدوار متواضع تسلیمو عاشق باشیم،

    تحسین کنیم و تعریف و تمجید کنیم به خودمون افتخار کنیم از نقطه ای که هستیم لذت ببریم،مدام بهتر عمل کنیم ‌‌و ذهنمونو مثبت پر بار شدنی با اطمینان و یقین به قدرت تک‌خداوند جلو ببریم چون پیروزی مال ماست همیشه،

    استاد ممنونم از فیلمبرداری تون ممنونم که آنقدر شما همیشه به ما ارزش دادید و نکته و مطلب اموزش میدید و مارو زنده کردید فرمودید اگر از الآنم راضی باشم و خوشحالی کنم خداوند بهم بیشتر میده اینم‌درسی بود، فرمودید حتی زمانی که کنار ساحل در بندر عباس راه میرفتید بازم مدام خوشحال بودید و الآنم همون حال خوب مثل اونموقع دارید به به چه صفاتی به به ادم‌ لذت می‌بره ,

    و استاد این فضا این دریا بهشتی . رنگ آب فوق العاده و شن نرم و سفید و آفتاب خدا ابرهای صاف و اسمان ابی و آدمهای خوب و کسانی که دارن از دریا و نعمتهای خدا لذت میبرن و رها هستن و این شما که با عشق برای ما فیلم میگیرید اموزشمون میدید تمکزمون رو میبرید روی تصاویر مثبت و زیبا و آموزشهای عملی تصویری صوتی عالی به ما میدید به آسانی و خلاصه و راحت و همراه شادی ،

    اخه چطوری اصلا اندازه نمیشه براش بزارم از تشکری که ازتون میخواهم کنم و از خانم شایسته عزیزمون و خداوند مهربانمون،

    الهیییییی شکرت خدایا دوستت دارم خدایااااا شکرت،

    استاد واقعا ممنونیم ازتون تنتون سلامت الهی عمرتون با عزتتر و طولانی تر و مستدامتر .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  4. -
    مهدی موسوی گفته:
    مدت عضویت: 2560 روز

    با سلام خدمت استاد گرامی و همه هم کلاسهای عزیز

    استاد معجزه دارم میبینم یا خواب

    چقدر این فایل شما برای من یک جلسه خصوصی یا مشاوره خصوصی بود اخه چیزهای که در فایل گفتید شرایط یک هفته پیش من در کارم بوده که همش درگیری و حال بد و اتفاقات بد بود و فقط هم بخاطر اینکه چند ساعت از اضافکاری من کم کرده بودند و دیگر من که ادعای دانشجوی شما میکردم کلا یک هفته داغون داغون بودم ولی باز هم خدا را شکر با کنترل ذهنم و یادآوری مطالب شما توانستم برگردم بدون درگیری فیزیکی

    واقعا استاد ازت ممنونم که این فایل را برای من در سایت گذاشتید و فقط بگم به همه دوستان سپاس گذاری و خلوت کردن با خودت و خدای خودت و گفتگوهای ذهنی با خودت میتوانی از شرایط به ظاهر بد بیایی بیرون و حس خود را خوب کنی و در آن محیط سعی نکنید باشید من با دو روز مرخصی حالم خوب شد و دوباره با انرژی بالا و روحیه خوب برگشتم

    ولی واقعا این فایل استاد برای من یک معجزه است که کلا فقط برای من شاید معجزه باشد

    با تشکر از استاد همیشه در صحنه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  5. -
    ستایش گفته:
    مدت عضویت: 1412 روز

    «به نام خداوند باحال مهربان و خوشحال و به نام خدایی که دلش بیشتر از همه میخواد ما پیشرفت کنیم و بالا بریم قوربون خدا برم»،

    و تشکر از خدا و بی نهایت بخاطره وجود گوهربارتون و قوربون شما استاد عزیز و محترم و و خانم شایسته عزیز و واقعا بی نظیر با این دقت و نکته ینجی و آموزشی که شما به ما میدهید ،

    سلام و درورد خداوند و جاری شدن نعمتهای لحظه افزون بر شما استاد عزیز و خانم شایسته گل،

    استاد من نت برداری میکنم همیشه از حرفهاتون تا در جملات کوتاه برای خودم هر لحظه مرور کنم،

    البته استاد شما همیشه به ما آموزش میدید و در و گوهر از حرفها و عملیات شما سمت زندگی ما روانه روانه و جاری میشه که واقعا هر چقدر سپاسگزارتون باشیم کم،

    اما اینبار شما نزدیک به زبان خودم صحبت کردید شما و مریم جون با مثال ورزشی که زدید چون من و همسرم ورزشی هستیم همسرم عضو تیم ملی قایقرانی هر سال و خودمم رشته ام ارشد فیزیولوژی ورزشی و ورزش میکنم اینارو گفتم تا خدمتتون این مطلب رو بگم که همزبانی نزدیکتر و درک بیشتر شد برام،

    هزاران بار ازتون ممنونم،

    چون من در دایره چرخشی عدم اراده در رژیم گرفتن و تعهد به قانون سلامتی با تمام وجود این همه آگاهی و نعمت و وقت و انرژی و موقعیت در زندگیم می‌چرخیدم چرا نمیتونم متعهد قانون سلامتی دوره استاد باشم،

    تا اینکه الان فرمودید تو در همین لحظه خوب باش کم کم با صبوری و سیر کردن تکامل و لذت بردن از مسیر و شکر گزاری و امیدواری و کنترل تمرکزت و ذهنت پیروز میشی،

    هدفنتو در نزدیکترین حالت ممکن در لحظه خردو کوچک و آسان و دست یافتنی کن تا ببینی تونستی و استاد من امروز قند کمتر مصرف کردم الهی شکر ،

    شما نور خدابازم به زندگی ما روشنایی دادیدو به ما آموزشی عملی محکم و بی نظیری دادید الهی شکر بخاطره وجود شما صد هزار بار،

    من خلاصه چیزهایی که برداشت کردم خدمتتون می‌نویسم تا تکراری باش برای خودم:

    موفقیت نیازی به توانایی خارق‌العاده و ارث پدری هنگفت و شرایط بی نقص نداره ،به تلاش و تکرار هست و صد البته تلاشی که با باور خوب و درست و خدایی و نورانی و پر از امیدواری شکرگزاری و تسلیم بودن و تواضع و همه چیو به فال نیک گرفتن اینکه خدا مارو دوست داره عاشق پیشرفت ماست و ما چه قدرت بی نظیری مثل خودش داریم و هستیم، لذت بردن از مسیر،خندیدن شادی کردن آسان گرفتن و منعطف بودن رها بودن و رها کردن و مهربان بودن با خود و همه اجسام اطرافمون چه آنهایی که میبینیم چه نمی‌بینیم،

    و اینکه همه چی رو خدا در درون ما کامل به ما داده و شدنییت همه چی و این فوق‌العاده هست که ما کامل هستیم و اگر هم با حال خدایی و بی نظیری خودمون تلاشی درست و آسان و لذتمندانه کنیم اینکه اطمینان داشته باشیم از قبل همه چی وجود داره ما باید فقط با عشق ورزیدن و شکرگزاری و افکار مثبت برشون داریم،

    به اینصورت که صد البته که ما هم میتوانیم از درون خودمون گوهرهای وحودمون رو بیرون بیاریم نمایان کنیم صیقل بدیم و نسام دهیم که بقیه هم می‌توانند راه و چراغ همدیگه باشیم بصورت عملی،

    و نکته بعدی اینکه هنر یعنی طی کردن مسیر و فقط در لحظه ماندن با شادی و اطمینان قلبی به اینکه خدا خوب کارو میخواد اون بیشتر از ما عاشقمون هست و ما هم مدام و همواره و در لحظه شاکرو امیدوار متواضع تسلیمو عاشق باشیم،

    تحسین کنیم و تعریف و تمجید کنیم به خودمون افتخار کنیم از نقطه ای که هستیم لذت ببریم،مدام بهتر عمل کنیم ‌‌و ذهنمونو مثبت پر بار شدنی با اطمینان و یقین به قدرت تک‌خداوند جلو ببریم چون پیروزی مال ماست همیشه،

    استاد ممنونم از فیلمبرداری تون ممنونم که آنقدر شما همیشه به ما ارزش دادید و نکته و مطلب اموزشپادید مارو زنده کردید فرمودید از الآنم راضی باش خداوند بهت بیشتر میده ابنم‌درس بود اصلا فوق تصور شما به ما هر لحظه زندگی میبخشید فرمودید حتی زمانی که کنار ساحل در بندر عباس راه میرفتید و مدام خوشحال بودید به به چه صفاتی به به ادم‌لذت می‌بره ,استاد این فضای دریا و شن نرم و سفید و آفتاب خدا ابرهای صاف و اسمان ابی و آدمهای خوب و کسانی که دارن از دریا و نعمتهای خدا لذت میبرن و رها هستن و شما با عشق برای ما فیلم میگیرید اموزشمون میدید تمکزمون رو روی تصاویر مثبت و زیبا میبرید و آموزشهای عملی عالی به ما میدیداخه چطوری اصلا اندازه نمیشه براش بزارم از تشکری که ازتون میخواهم کنم و از خانم شایسته عزیزمون و خداوند مهربانمون،

    الهیییییی دوستت دارم خدایااااا شکرت

    استاد ممنونیم ازتون تنتون سلامت الهی عمرتون با عزتتر و طولانی تر و مستدامتر .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  6. -
    amene nasiri گفته:
    مدت عضویت: 3907 روز

    استاد عزیز و مریم نازنینم

    واااای استاد چقدر خوب و عالی با مریم جان به نکات ریز و طلایی و درونی اشاره کردین من تو همین یکی دوهفته یه بازی تخته نرد نصب کردم تا تخته یاد بگیرم و از صفر شروع کردم کم کم که یاد میگرفتم کلی ذوق داشتم و خودمو تحسین میکردم حتی تو همون یکی دو روز اول هم تونستم مارس کنم حریفمو یعنی تو روزای اول از خودم توقعی نداشتم و فقط سعی میکردم از حریفم یاد بگیرم بعد کم کم توقعم رفت بالا که باید ببرم و با ترس از دست دادن امتیاز اون بازی وقتی که حتی خیلیییی جلو بودم میباختم به شکل خیلی عجیبی یهو اینترنتم قطع میشد بازی هنگ میکرد و من تمام حس هایی که گفتین از حس قربانی شدن ،عدم لیاقت حس بدشانسی تک تک شونو به وضوووووح تو این چند روز حس کردم و دیدم تو مقیاس کوچیک لحظه تو بازی تا بخوای تاس رو بندازی چه فکری میاد تو ذهنت و مثبت یا منفی چه عدد تاسی برات میاد واقعاااا برام شکفت انگیزه که شما چقدر عاااالی خودتونو شناختید و چقدر ساده و عمییییق دارید به ما اموزش میدین حتی تو فایل های کاملا رایگانتون

    استاد عزیزم تو یکی از بازی ها من خیلی جاوتر بودم و حریفی داشتم که هروقت حرکت خوبی میرفتم یا تاس خوبی میاوردم با استیکر تشویقم میکرد و من لذت میبردم اما من اونو تحسین نمیکردم و به عینه دیدم که اون حریف اومد و به من رسید و درنهایت منو برد و من پشت گوشی شوک بودم الان درک میکنم چرا؟!

    استاد این فایل برای من خیلی خیلی خیلیییی ارزشمند بود چون با تمام وجودم درکش کردم ازشما و مریم بانوی مهربان تشکر میکنم که انقدر عالی و زیبا با سخاوتمندی در حالی که ما داریم از دیدن اون زیبایی ساحل بی نظیر لذت میبریم با صدای دلنشین شما درس هم یاد میگیریم با تمام وجود ازتون ممنون وسپاس گزارم و از خدای مهربانم که فرصت دیدن و درک این زیبایی ها و اگاهی های ناب رو به من داد

    عاشقتونم ️️️️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  7. -
    محمد جواد میگلی گفته:
    مدت عضویت: 2898 روز

    سلام به استاد جان خانم شایسته و همه دوستان عزیزم

    خدا را شکر می کنم که امروز هم همزمانی هدایت های خداوند برام اتفاق افتاد و دقیقا با توجه به شرایطی که درش قرار دارم و طبق درخواستم خداوند به این فایل و آگاهی های ارزشمندش هدایتم کرد و منم شروع کردم به ایده گرفتن و عمل کردن به این آگاهی ها

    در مورد این موضوع که خانم شایسته گفتند که ما خیلی وقتها از اینکه کارهامون خیلی آسون و ساده پیش می روند و بعدش احساس عدم لیاقت می کنیم و شک می کنیم که چرا اصلا داره این اتفاق به این سادگی برای من می افته منم هم خودم و هم خیلی از اطرافیان رو دیدم که این الگو رو دارند و خیلی از مواقع با اینکه دیدم مثل آب خوردن یک مسئله ایی توی زندگی من حل شده شک کردم که نکنه طرفی که دنبال کار من افتاده و بهم کمک کرده از من توقع یا نیت بدی داشته و خیلی دلایل و نجوا های ذهنی دیگه که به عینه دیدم وقتی ادامه پیدا کردند چقدر کار برای من سخت پیشرفته انگار ذهن من از بچه گی تربیت شده و رنج میبره از اینکه کارها و نعمت ها به شکل آسون برای من اتفاق بیافتند و لذت میبره از زجر کشیدن بابت ورودی ها و باورههای اشتباهی که دارم و سعی می کنم که روی اونها کار کنم و به یاد خودم بیارم زمان هایی که به صورت ساده و بدون هیچگونه تلاش فیزیکی نتایج خیلی خوبی برام اتفاق افتاد

    همین چند وقت پیش و طی برنامه نویسی و طراحی یک نرم افزار اونم به صورت هدایتی من تونستم شغلم مورد علاقه ام رو به درآمد برسونم و درخواست پول کردم از کارفرما و ایشون به من پول دادند ولی بعدش ذهنم شروع کرد به نجوا کردن که تو کاری نکردی این پولی که گرفتی زیاد بوده تو هیچ کمکی به کار اون فرد نکردی و این پول حروم هست

    چون ذهن من عادت کرده که یک ماه کار کنم زجر بکشم شب و روز سر کار باشم روز کار شبکار برو سر کار از خانواده دور باشم و بعدش هم سر ماه دنبال پول بدوم که پیمانکار بهم حقوق پرداخت کنه و اونم هی امروز و فردا کنه و نهایتا 10 و 15 ماه با کلی منت پول رو به من پرداخت کنه

    و این شکلی که من از توی خونه کنار خانواده ام بدون زجر کشیدن با کار مورد علاقه ام با لذت و عشق خلاقیت و هنرمندی و هوش خودم و هدایت خداوند محصولی رو تولید کنم و بابت این محصول پول بگیرم برای ذهن من گنگ و ترسناک است

    البته که در مسیر هستم و دارم روی خودم کار می کنم و هر روز هم داره شرایطم بهتر میشود

    در مورد کنترل ذهن و اینکه فرصتی از دست مثلا میره و ما تمرکز می کنیم روی اون فرصت از دست رفته و این باعث می شود که فرصتهای دیگر رو هم از دست بدهیم و حالمون بد بشه

    بازم چند روز قبل فرصت و موقعیت شغلی و سازمانی برای من پیشنهاد شد که من اونو چون با شرایطم نمی خورد رد کردم و دوباره به موقعیت قبلی برگشتم حالا ذهن من از همون روز نجوا شروع کرده که این فرصت از دست رفت و دیگه تمام شد اونجا برات خیلی خوب بود خیلی جای پیشرفت داشتی و همه تو رو اونجا می دیدند و دیگه همه چیز خراب شد

    و دیدم که این طریقه افکار داره احساس منو بد می کنه و تمرکز منو میزاره روی ناخواسته ها و نداشته ها و فرصت های از دست رفته و نتیجه اش هم برام این شد که ارتباطات خیلی خوبی که سرکار داشتم داشتند کم کم تیره میشدند حالم داشت بدتر میشد و این حال بدتر هم باعث احساس بی لیاقتی و خود سرزنشی برام بود

    تا اینکه هدایت خواستم و امروز این فایل روی سایت گذاشته شد و من شروع کردم به عمل کردن به آگاهی هاش و حالم خیلی بهتر شد و نتایج هم تغییر کردند

    اولین نتیجه اش این بود برام که کار اداری که مدتهاست انجام نمیشد تماس گرفتند که اوکی شده اونم بدون اینکه من حتی زنگ به کسی بزنم یا کاری انجام بدم فقط یک نامه بردم و ثبت اتوماسیون ادرای کردم و جهان خودش یک نفر رو که دوست و همکار صمیمی من هست انداخت دنبال کار من و جواب نامه رو برام گرفت

    مرسی استاد جان مثل همیشه عالی

    سپاسگذارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  8. -
    علیرضا گفته:
    مدت عضویت: 1881 روز

    به نام یگانه فرمانروای هستی

    خُنُک آن قماربازی که بباخت آنچه بودش، بنماند هیچش الا هوس قمار دیگر (مولانا)

    سلام به استاد عزیزم،مریم بانوی شایسته و همه ی هم مسیران بهشتیم

    استاد من چقدر این فایلتون رو دوست داشتم ، این روزها دارم روی بخش 6 قانون آفرینش کار میکنم و اتفاقا دیروز داشتید تو جلسه چهارم درمورد احساس قربانی شدن صحبت میکردید و من خیلی راجع بهش فکر کردم.رفتم پیاده روی و از خداوند هدایت خواستم و اینو بگم که تا بحال نشده من برم پیاده روی و از خداوند هدایتی رو بخوام و جواب نده،حالا نه صرفا پیاده روی توی هر موردی ، توی طبیعت،موقع نوشتن ، هر زمان خواستم جواب داده ولی خب چون من اغلب پیاده روی میکنم،و با منطق هایی که توی دوره سلامتی گفتید،سعی میکنم اونموقع سوالاتم رو بپرسم.اما بریم سراغ آگاهی های این فایل

    درمورد کنترل ذهن من قبلا خیلی بازی میکردم ، بازی پینگ پونگ،بیلیارد،پاسور و… و چیزی که به اتفاق بهش رسیده بودم و امروز یادم افتاد این بود که کل بازی کنترل ذهنه ، توی هر بازی شما بتونی کنترل ذهن کنی نتایج به نفع شماست،اگه جایی نتونی حتی اگه بقول شما توی پینگ پونگ 10 به 1 جلو باشی ، میبازی.این عین زندگیه که حالا جلوتر از تجربه های شخصیم میگم ، اما بازی همه ش کنترل ذهنه. من توی بازی بیلیارد که اصلا هیچی بلد نبودم تو یه روز یاد گرفتم و با کسایی بازی میکردم که چند سال بازی کرده بودن و تو رقابت بعضا من میبردمشون که باعث میشد تعجب کنن ، حالا این بازی ها برای خیلی سال پیشه و من مدتهاست که دیگه بازی خاصی نمیکنم.

    درمورد احساس لیاقت گفتید ، من میتونم ساعت ها درموردش مثال بزنم از زندگی خودم ولی چیزی که اینجا به ذهنم رسید که خانم شایسته خیلی خوب مثال زدن که میگی نباید انقدم راحت باشه دقیقا مثال منه.من 25 دی ماه 1399 بعنوان هدیه تولدم برای خودم ثروت 1 و قدم اول رو تهیه کردم بخاطر شرایط مالی که داشتم که اون پول هم با استفاده از آگاهی های دوره راهنمای عملی برام ایجاد شد وگرنه من اصلا شبیه اینم نبودم که بخوام دوره بخرم، حالا بیشتر راجع به این تو کامنت های قبلیم گفتم ولی به محض اینکه من ثروت 1 رو تهیه کردم و داشتم همزمان با 12 قدم پیش میرفتم اصلا اوضاع انقدر راحت برام پیش میرفت که من توی 6 ماه 12 برابر رشد مالی داشتم ، خیلی راحت پول از جاهایی که حتی فکرشم نمیکردم بهم میرسید،پس اندازم یه مبلغ زیادی شده بود و… یه روز که حساب کردم دیدم ورودی یک ماه من تو سال 1400 برابره با کل ورودی یک سال گذشته م که اصلا خودم تعجب کردم که چیشده! ولی وای از اون روز که دوره ثروت 1 تمام شد و رفتم سراغ موضوعات دیگه و اینو ادامه ش ندادم ، چیزی که شما توی فایل آگاهی های روانشناسی ثروت 2 در یک نگاه میگید که اینا باید بشه جزوی از زندگیتون که من دیروز این فایل رو گوش دادم و متوجه شدم چه کلاهی سرم رفته! استاد از اون روز که من از ثروت 1 اومدم روی موضوعات دیگه کار کنم و دیگه روی آگاهی های ثروت کار نکردم اروم اروم این باوری که قبلا داشتم و تو ثروت یه لایه آسفالت از روش اومده بود ، شروع کرد به ایجاد شکاف تو لایه اسفالت و بیرون زدن که نه تو لایق این مبلغ نیستی،تو نباید اینو داشته باشی و… نتیجه ش چیشد؟من کل اون مبلغ رو هدیه دادم به کس دیگه ای و تمام اون درآمد غیرفعالی که برای خودم ایجاد کرده بودم رفت،کل پس انداز رفت، همه چی رفت استاد،همه چی رفت و این باورهای مخرب که تو یه ظاهر خیلی قشنگ میاد و تو ذهن نجوا میکنه که اگه اینکارو کنی نتیجه ش خوبه! بعد انجام دادنش دیدم چه اشتباه بزرگی کردم و این یه درس بزرگ شد برام که : 1-همیشه باید روی باورهات کار کنی و اینطوری نیست که مثلا روی ثروت کار کردی و نتیجه ایجاد شد دیگه ولش کنی و بری مثلا روی روابط کار کنی ، نه باید در کنارش ادامه بدی چون اصلا قوانین چیز جدای از هم نیست،بلکه مکمل همدیگه س 2-عزت نفس مادر تمام نتایجه 3- شرک تو یه قالب خیلی خوشگل ممکنه خودشو بهت نشون بده، قبل از اینکه دست به عمل بزنی درمورد چیزی، خوب راجع بهش فکر کن و با قانون بسنجش و بعد اگه درست بود اقدام کن

    درمورد احساس لیاقت و ارزشمندی مثال دیگه ای که دارم رابطه م با یه خانومی که من سالهای سال پیش باهاشون در ارتباط بودم و ایشون و خانواده شون از هر نظری که فکرشو بکنید یه سر و گردن و که هیچی صد لول از ما بالاتر بودن،خیلی جالبه سال های اولی که ما با هم در ارتباط بودیم راستش من خیلی راجع به وضعیت مالی و .. خانوادهش اطلاعی نداشتم و اصلا نمیپرسیدم هم ، ولی از وقتی فهمیدم که اصلا اینا جد و آبادشون ثروتمندن،تو یکی از محله های ثروتمندنشین تهران زندگی میکنن مقایسه میکردم که ما 500 کیلومتر دورتر از تهران تو یه محله معمولی زندگی میکنیم، ماشینای فلان دارن بابای من یه ماشین قراضه از خودش نداره و… نجواها شروع شد،شاید خیلی ها تجربه کرده باشن که اصلا من شبا خوابم نمیبرد. چرا؟احسا بی لیاقتی میکردم ، میگفتم یه اشتباهی رخ داده،این دختره هم نفهمیده عاشق ما شده.چیشد؟من ماه ها به هزاران بهانه فقط میخواستم از اون رابطه بیام بیرون،نه اینکه رابطه بد بودا نه اتفاقا رابطه بینظیر بود ولی چرا میخواستم بیام بیرون؟چون فکر میکردم من لایق همچین دختری و همچین خانواده ای نیست.

    این تجربه بهم یاد داد : 1- عزت نفس مادر تمام نتایجه 2- ارزشمندی و احساس لیاقت یه چیز درونیه و داشته های بیرونی تو مثل ماشین و خونه ارزش وجودی تو رو تعیین نمیکنن 3- تو تجربه های بعدیم فهمیدم که اتفاقا باید دست بذاری روی بهترین آدمی که میشناسی با بهترین خانواده (همون چیزی که تو عزت نفس و روابط میگید)و…

    همه ما شنیدیم از پسری که دیپلم نداشته رفته با یه خانم پزشک فوق تخصص ازدواج کرده، همچین حرکتی از کجا میاد؟از احساس لیاقت و ارزشمندی وجودی اون آدم

    در خصوص احساس قربانی شدن که اصلا نابودکننده تر از این من چیزی تو زندگیم تجربه نکردم . سال های حدود 90 یا 91 بود که از خودکشی (ناموفق) یه عزیزی من احساس قربانی شدن کردم،احساس کردم در حقم نامردی شده،من سنم به اندازه ای نبوده که مثلا همچین چیزی رو ببینم یا تجربه ش کنم، پر شدم از چراهای زیاد . نتیجه چیشد؟افسردگی شدید،شاید باورتون نشه به ماه نکشید که من موهام تو سن نوجوانی از فشار زیاد فکری شروع شد به سفید شدن ، انقدر وضعیتم هر روز داشت بدتر میشد، چون هر روز بیشتر داشتم احساس قربانی شدن میکردم که کار به روانپزشک کشید،افسردگی هر روز شدید تر شد و تو یه سال من چنان فشار ذهنی عصبی به خودم آوردم که مبتلا به بیماری اسکیزوفرنی شدم که 8 سال این بیماری غیرقابل درمان از نظر پزشکا با من بود و چقدر سر این موضوع من شکنجه کردم خودم رو . اصلا داستان از کجا شروع شد؟از یه عدم توانایی در کنترل ذهن،اگه من اون لحظه از اون فضا میومدم بیرون،میرفتم یه جایی خودم رو آرام میکردم،پیاده روی میکردم یا هر چیز دیگه ای اصلا کار با اونجا نمیکشید،این صحبت استاد که گفتن وقتی فرزندشون رو از دست دادن که تو خاکسپاری فرزرندشون نموندن و رفتن و رو من واقعا تحسین میکنم و میفههمش چون تجربه کردم که وقتی میمونی و اجازه میدی نجواهای شیطان کارشو بکنه چجوری زندگی رو نابود میکنه. این داستان سالها با من بود تا جایی که من احساس قربانی شدنه رو داشتم ولی روز 24 اردیبهشت 1399 که من رها کردم همه چیزو و یه جرقه ای تو ذهنم زد که همه چیز رو خودت ساختی و هیچ ربطی به اون شخص نداشت ، زندگیم از همون روز متحول شد،یعنی دقیقا سه سال پیش که یجورایی امروز روز تولد دوباره منه و این تاریخ رو خیلی دوست دارم.روزی بود که یه فهم کوچکی پیدا کردم از اینکه فرکانس های من بودن که منو به اون وضعیت رسوندن و خداوند این توانایی رو بهم داده که با اصلاح ورودی های ذهنم فرکانسم رو تغییر بدم و زندگیم رو در نتیجه ش عوض کنم.

    درس هایی که از این تجربه یاد گرفتم این بود : 1- تو شرایط ذهنی سخت یاد این آیات بیفت :وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ ۗ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ (155) الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَهٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ (156) أُولَئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَهٌ وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ (157) ، اینکه تو حتما با چیزی قراره آزمایش بشی ، توانایی تو در کنترل کردن ذهنت نشون میده جزو کدوم دسته قرار میگیری (من عاشق جلسه 1 قدم 2 هستم که استاد درمورد خودش و آقای عشقیار صحبت میکنه) 2- تو شرایط ذهنی سخت تو اون محیط و با اون آدمها نمون و سریع محیط و شرایطت رو تغییر بده تا به احساس بهتر برسی 3- عزت نفس مادر تمام نتایجه ، با کار کردن روی عزت نفست میتونی از پس مسائلی که برات پیش میاد بهتر بربیای و راحت تر ذهنت رو کنترل کنی ( توانایی در کنترل احساس گناه،خودسرزنشی،احساس قربانی شدن)

    و مورد آخر که میخوام درموردش صحبت کنم اینه که من از شما توی دوره روابط از وابستگی شنیدم و یه سوالی که تو ذهنم ایجاد شد این بود که آیا وابستگی فقط میتونه به افراد باشه؟خیلیی راجع بهش فکر کردم و بعد متوجه شدم نه وابستگی میتونه به پولت باشه،به خونه ت باشه،به ماشینی که داری باشه،به دوچرخه ت باشه که همه لذت های زندگیت رو گره میزنی به اون،شاید الان داریش و داری گره میزنی بهش یا نه الان نداری و چیزیه که منتظری بیاد و گره خوردی بهش که من فقط به شرطی میرم مسافرت که ماشین داشته باشم،من زمانی بیزینسمو روش کار میکنم که n میلیون سرمایه داشته باشم، من زمانی میرم این مهارت رو یاد بگیرم که فلان قدر وقت خالی داشته باشم . داستان اینه که داری به یه عامل بیرونی و چیزی که هنوز نداریش گره میخوری که من یکی از چیزایی که درمورد خودم فهمیدم این بود که من عاشق سفرم ، و نمیرم سفر به این دلیل که میگم من ماشین ندارم،من دوچرخه ندارم ، من کتونی حرفه ای ندارم پس نمیشه . بعد که دنبال راه حل گشتم،گفتم خب طبق قانون توجه تو به هر چی توجه کنی تو زندگیت گسترش پیدا میکنه، چیا الان تو زندگیت داری؟کجاها میتونی بری؟ با همین کتونی معمولی که داری کجاها میتونی بری؟شروع کن ، همونا رو برو ، بعد چون تو داری توجه میکنی ، هدایت میشی به زیبایی های بیشتر ، شرایطی ایجاد میشه که مسافرت های دورتر رو هم بری ، بعد من پارسال شروع کردم به اینکه ببینم توی شهرم کجاها هست که نرفتم؟ و دیدم که شاید من نُه دهم از شهر خودم رو که شهر کوچکی هم هست رو اصلا ندیدم،گفتم خب پسر خوب تو باید اول اینا رو تجربه کنی تا لایق رفتن به جاهای جدیدتر و بهتر بشی،شروع کردم با همون شرایطی که داشتم رفتم و دیدم،تجربه ش کردم،همراه شده بود با قانون سلامتی،بهونه هم نداشتم که نمیتونم راه برم،اتفاقا خیلی خوبم میتونستم راه برم و رفتم چند جایی رو دیدم و نتیجه این شد چند هفته بعدش یه مسافرت رفتم شمال، دو سه ماه بعدش رفتم تهران ، همین دو هفته پیش رفتم تهران،اصفهان و اردبیل رو تجربه کردم و چقدر بهم خوش گذشت ، من همچنان ماشین ندارم،موتور و دوچرخه هم ندارم ولی آیا نمیتونم سوار یه اتوبوس بشم برم اون شهری که میخوام یه روز چرخ بزنم اونجا و برگردم؟شهر دیگه هیچی ، نمیتونم تو همین شهر خودم جاهایی که نرفتم و رو پیاده برم ببینم؟اگه شهر بزرگتری ام یه اسنپ بگیرم و برم اونجا رو ببینم؟ من که قانون رو میدونم یا حداقل ادعا دارم که میدونم باید ازش در عمل استفاده کنم دیگه و عمل کردن هم همینجاهاست و اتفاقا وقتی اصفهان بودم (که من هر روز بیشتر از 20 کیلومتر پیاده روی داشتم و روز آخر 60 کیلومتر پیاده روی کردم ) برای ماه آینده خبر دادن که سفر مشهد جور شده برام .دلیل؟ قانون توجه و رها بودن،لذت بردن از لحظه اکنون و امکانات کنونی . از وقتی هم برگشتم برای خودم یه چالشی گذاشتم که علاوه بر پیاده روی های روزانه م من باید هر هفته جمعه یه پیاده روی طولانی تر داشته باشم به جاهایی از شهرم که هنوز نرفتم ببینم و جمعه این هفته رفتم تفرجگاه ازناو شهر خلخال و کلی فیلم و عکس گرفتم و لذتشو بردم .

    چقدر این فایل رو دوست داشتم و میتونم راجع بهش از زندگی خودم صد ها مثال بزنم . خدا رو شکر

    یه پیشنهادی هم دارم استاد که خیلی وقت بود دوست داشتم بگم که هدایت بر این بود امروز بگم . لطفا یه برنامه با خانم شایسته هم بذارین مثل مصاحبه با آزاده و ارشیا عزیز که خانم شایسته هم از مسیری که خودش شروع کرده صحبت کنه برامون و نتایجی که گرفته رو دقیق تو یه سلسله فایل بهمون بگه.

    عاشقتونم ، در پناه خداوند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 35 رای:
    • -
      نجمه رضائی گفته:
      مدت عضویت: 1917 روز

      سلامممم

      خیلی عالی به نکات مهم اشاره کردید

      چ تلنگری برای من بود

      من که عاشق سفرم چرا از شهر خودم شروع نکنم؟

      چرا توجهم روی سفرهاییه که فعلا درتوانم نیست

      از همینجایی که هستم شروع کنم

      این بهترین ایده ای بود که همه جوره با شرایطم هماهنگه

      ازتون ممنونم برای نوشتن این متن پر از نکته

      در پناه حق تعالی شاد و سعادتمند باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  9. -
    ردپای باران گفته:
    مدت عضویت: 994 روز

    به نام خدایی که زیباست و زیبایی ها رو دوست داره..

    سلام به خانواده ی عزیزم و استاد گرامی و مریم نازنینم ..

    خدارو بسیار شکر میکنم بابت اینکه اول صبح من رو هدایت کرد تا درسهایی رو از زبان شما به من بده ..

    در تمامی فایل هایی که در سایت قرار میدید ومن با شور و شوق نگاه میکنم خودم رو کنار شما میبینم و احساس میکنم در بهشتی که زندگی میکنید همه همیشه هستن و ظاهرا شما دونفر هستید بارها وبارها من کنار درختان زیبا نشسته ام بارها و بارها شبها کنار شما و کنا آتشی که درست کردید و نشسته اید من هم بوده ام و بارها و بارها کنار شما با آروی به مسافرت رفتم و در این فایل هم مثل همیشه بودم و زیباییها رو از نزدیک دیدم و کنار این ساحل دیدم که چقد آرامش حاکم هست ودیدم که چقد همه ی مردم خودشن هستن و ساده و بدون هیچ تجملاتی و چقد از اینکه حتی لباس هاشون هم ست نیست و خیلی ساده س همگی راحت هستن… هیچکس از نگاه کسی نگران ،عصبانی، واینکه شما دارین فیلم میگیرین راحت هستن …

    نمایی از بالا که نشون دادید بسیار دیدینی و قابل تعمل هست چه منطقه ی زیبایی…

    چه معماری قشنگ و به جایی بکار برده شده …چقد تمیز.. و از پارک کردن ماشین ها در بین خطوط مشخص هست که نظم و آرامش خاصی اونجا برقرار هست بدون اینکه نگهبانی باشه که ماشین هارو هدایت کنه همه قوانین رو رعایت میکنن و من مطمئن هستم که اگه ماشینی درش هم باز باشه هیچ اتفاقی براش رخ نمیده …خدایا شکرت بابت اینکه به من نشون دادی که اگه کسی در مدارش باشه مثل استاد و مریم عزیز عجیب نیست که به همچین جاهایی هدایت شد….

    واما این مثال بازی و کنترل ذهن دیگه یعنی استاد تیر خلاص رها کردید…

    چقد برای همه ی ما قابل لمس هست در بازی های ساده که ذهن یه بار نگرانه،یه بار مغروره،یه بار میترسه و غیره به بدترین شکل ممکن بازی تموم شده …و در بازیهای المپیک که با قهرمان ها مصاحبه میکنن عجیب همه شون میگن ما فقط به الان فکر میکنیم و ضربه ی که الان باید انجام بدم و تماااام و چقد آگاهانه و یا ناآگاهانه قانون رو خوب رعایت میکنن..

    حرف هایی که در این فایل گفته شد و همزمان بازی رو نشون میدادید دقیقا این قانون رو بیان میکرد که هرچی فکر کنی و فرکانس به جهان بفرستی همون نتیجه رو جهان بهت برمیگردونه و جاهایی که توپ خراب میشد مشخص بود که یه فکر و یا رقابت و یا حسادت و برتری نسبت به مقابل و یا اینکه عجیبه چرا من دارم هی میبرم رو به وضوح نشون میداد.. و کاملا مشخص هست که قانون توی همین کارهای ساده مثل بازی کردن هم داره کارخودش رو بدون هیچ تغییری انجام میده ..چقد این فایل ارزشمند هست ازتون بسیار ممنونم..

    سال گذشته یه پروژه ی خیلی عالی داشتم و پول خیلی خوبی بهم میدادن همش این احساس اینکه چقد جالب و کارچقد سبک هست و انقد پول دارم میگیرم و این افکار باعث شد سر یه موضوع خیلی پیش پا افتاده خودم استعفا بدم و باور کنید هنوزم میگم چرااین اتفاق افتاد و برای جهان کار راحتی بود که قانونش رو رعایت کنه ومن رو از اون فضا بیاره بیرون…

    از همین بازی ساده بدمینتون راحت میشه فهمید جاهایی که اوضاع خراب شده دلیلش چی بوده و اگه سریع به خودت بیای چقد سریع ورق برمیگرده ..

    چقد من فراموش کردم که در لحظه باید زندگی کنم وچقد من فراموش کردم که فقط کنترل ذهنم رو در دست بگیرم و قدم های بعدی رو با لذت وکمی بهتر از قبل وردارم …

    بازی بدمینتون رو میتونی کنار همه چی بزاری مثلا روابط…. مثلا هدف..مثلا بیزینس ..مثلا میخایم بریم مسافرت …مثلا ….. چون توی همه اینا این تویی که توپ رو پرتاب میکنی باید حواست باشه که میخای این توپ چه طوری بهت برگرده…..

    از هزاران دیدگاه میشه در مورد فایل صحبت کرد و استاد عزیزم من از اینکه میگفتید هر روز باید رو خودتون کار کنید من مقاومت داشتم و در این فایل به من نشون دادید که هنوز هم خودتون دارین این کار رو انجام میدید و این کار رو برای من قابل فهم تر کرد..

    تحسین میکنم مریم نازنین رو که در کاری که هیچ چیزی ازش نمیدونسته حالا خیلی خوب یاد گرفته و نا امید نشده این پشتکار و اینکه خودتون در حین یادگیری تحسین میکنید به من یاد داد تا در کاری که الان میخام انجام بدم فقط قدم بعدی رو بهتر وردارم و تحسین کنم و خیلی زود یه مسافتی از قدم های کوچک اما موثر رو برداشته ام.پاگذاشتن رو ترس هایتان بسیار آموزنده وقابل تحسین هست ..

    چقد همیشه ساده و راحت جلو دوربین اومدید و چقد از نگاه و صحبتتون میشه فهمید خالص و خودتون هستید…

    استاد ومریم عزیزم بسیار ازتون ممنونم و از خداوند برایتان بهترین ها رو میخام ..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  10. -
    مهشید و شیرین گفته:
    مدت عضویت: 1244 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام استاد و خانم شایسته عزیز

    من چند سال پیش در یک دفتر کار مشغول به کار شدم و چون تازه تأسیس بود مسئول آن هر روز از من درخواست می کرد که تایم بیشتری را در دفتر بمانم و حتی بعضی روزها ،شب ها پیام می داد که صبح در دفتر حضور داشته باش و درخواست او هم طلبکارانه بود و جالب این جاست که من هر بار قبول می کردم و می رفتم به این دلیل که فکر می کردم اگر من هم جای او بودم خوشحال می شدم کسی برای من این کار را انجام دهد. گذشت و گذشت تا این که او گفت که من هیچ مبلغی را بابت حضور در دفتر و کارهای اضافه دیگری به تو پرداخت نمی کنم و علاوه بر این که به خاطر این لطف که من در حقش کردم از من تشکر نکرد تازه به من توهین کرد و من از دفتر بیرون آمدم ولی حقوق سایر افراد در دفتر را که از دستش شکایت می کردند و بهش توهین می کردند به موقع و سر وقت پرداخت می کرد و خیلی به آن ها احترام می گذاشت. به دلیل نداشتن اعتماد به نفس و خودباوری و این که به توانایی های خودم احترام نمی گذاشتم و برایش ارزش قائل نبودم این گونه با من برخورد می شد و این که دلسوزی کردن بی جا و محبت کردن به افرادی که اصلا در مدار نبودن و عدم درک قانون و این که بخواهیم افرادی که اصلا لیاقت آن را ندارند به زور موفق کنیم باعث بروز چنین رفتارهایی می شود.ولی این اتفاق باعث شد که من به طرف شغل مورد علاقه خود بروم و دیگر هرگز به حال کسی ترحم و دلسوزی نکنم و نخواهم که کسی را که لیاقت ندارد به زور به احساس لیاقت برسانم چرا که خودم از مسیر خارج می شوم.

    خدایا شکرت

    عاشقتونیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای: