https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/05/abasmanesh-3.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-05-14 01:05:402025-03-07 07:49:43درسهای زندگی از یک بازی | قسمت 1
693نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
استاد و خانوم شایسته عزیزم بینهایت ازتون سپاسگزارم برای این درس ها و آگاهی های زندگی ساز که بهمون یاد میدین
راجب احساس عدم لیاقت و از دست دادن نعمت ها
استاد شما تو صحبت هاتون گفتین ممکنه دلت برای طرف مقابل بسوزه
و اینطوری اون احساس عدم لیاقت بیاد سراغت
من همیشه درگیر این موضوع بودم که مثلا شرایط مالی خوبی و تجربه میکردم
یه رابطه عالی رو با همسرم داشتم
یا مسافرت خوب میرفتیم
غذاهای خوب میخوردیم
کلا از وقتی که با استاد آشنا شدیم داریم تو رفاه و آرامش زندگی میکنیم
ولی همیشه یه احساس بدی داشتم از اینکه مثلا فلانی نمیتونه این طوری تو رفاه باشه
یا من انقدر روابط عاطفی خوبی دارم ولی از اینکه نزدیکانم نمیتونستن این روابط خوب و تجربه کنن
ناراحت میشدم و براشون دلسوزی میکردم
حتی ناآگاهانه سعی میکردم وقتی پیش اونا بودم یه جورایی این روابط خوبم رو مخفی نگه دارم که دیگران حسرت نخورن
وای الان دارم میفهمم که حتی مثلا وقتی یه نفر میگفت همسر من فلان اخلاق بد رو داره ذهن من هم میگشت دنبال رفتارهای بد همسرم که یه جورایی با اون همدردی کرده باشم و بگم عیب نداره بابا مثلا همسر منم این ایرادها رو داره
و با تمرکز کردن رو ایرادهای همسرم همون ها رو جذب میکردم
مثلا از وقتی ما دوره قانون سلامتی رو شروع کردیم خوب غذامون همیشه گوشت و کباب بود
همیشه کلی گوشت میخریدیم
و این هرروز کباب خوردن و غذای خوب خوردن خیلی برام لذت بخش بود
ولی همیشه از این موضوع ناراحت بودم و ذهنم اذیتم میکرد
که تو انقدر شاهانه غذا میخوری مردم ندارن اینطوری غذا بخورن
یا فلانی شرایط مالی خوبی نداره و نمیتونه اینطوری غذا بخوره
نمیتونه این همه گوشت بخره
و واقعا دلسوزی میکردم و احساس عدم لیاقت داشتم
احساس اینکه من حقم نیست
این ناعدالتیه
انقدر من این احساس رو داشتم که بعد از چند ماه یه شرایطی پیش اومد که ما دیگه نتونستیم گوشت بخریم
دیگه نتونستم خوردن اون غذاهای لذیذ و تجربه کنم
و تا چند وقت فقط میتونستیم تخم مرغ بخریم
من با دلسوزی کردن برای دیگران از اینکه اونا نمیتونن این شرایط خوب رو تجربه کنن داشتم به جهان اعلام میکردم
من لایق این همه شرایط خوب نیستم
خودم داشتم این فرکانس رو میفرستادم که
انصاف نیست من شرایطم خوب باشه ولی دیگران انقدر اوضاع بدی رو تجربه کنند
استاد و خانوم شایسته عزیز
دوره حل مسائل مخصوصا جلسه دوم
خیلی به من کمک کرد که من اصلا بفهمم این ایراد رو دارم
چون خیلی مخفی بود
و سعی کردم با ساختن باورهای درست این مسئله رو حل کنم
من به این درک رسیدم که من با دلسوزی کردن برای دیگران اولا که نه تنها به اونا کمکی نمیکنم بلکه دارم خودم رو از دریافت نعمتها محروم میکنم
چون میدیدم که هر وقت من این احساس عدم لیاقت اومد سراغم
هم جریان ثروت تو زندگی مون کم شد
هم روابط عاطفی مون به مشکل میخورد
هم انگار اون چرخ زندگی مون روون تر نمیچرخید دیگه
بعد اومدم این باور رو ساختم که من با ثروتمند شدنم با موفق شدنم با نتیجه گرفتن میتونم به دیگران کمک کنم
به قول استاد یه کور نمیتونه عصا کش یه کور دیگه باشه
اولا که اومدم کلی رو این موضوع کار کردم اول خودم تو زندگیم مهم باشم
و سعی کردم تمرکزم رو از رو دیگران بردارم
و بعد حتی اگر بخوام به دیگران هم کمکی کنم
فقط با ثروتمند شدنم
با خوب زندگی کردن و تو رفاه و آرامش بودنم
با داشتن روابط عاطفی عالی
میتونم به دیگران کمک کنم
من با داشتن یه زندگی خوب میتونم برای دیگران الگو باشم
من با ثروتمند شدنم میتونم به گسترش جهان کمک کنم
و مثال استاد
که این دنیا رو به یک رستوران سلف سرویس تشبیه کردن
خیلی بهم کمک کرد
که بفهمم که همه ما به یک اندازه به نعمت های خدا دسترسی داریم و هیچ بی عدالتی درکار نیست
وقتی ما وارد یه رستوران سلف سرویس میشیم دیگه اصلا منطقی نیست که دلمون برای کسی بسوزه
چون غذا برای همه هست
همونطور که ما به غذاها دسترسی داریم دیگران هم به اندازه ما به غذاها دسترسی دارن
اگه کسی بلند نمیشه غذا بکشه برای خودش این دیگه مشکل اونه
خانوم شایسته عزیزم ممنون که این موضوع رو عنوان کردین
راجب قربانی بودن
همیشه تو روابط عاطفی با همسرم دوست داشتم که قربانی باشم
همیشه دوست داشتم بدترین رفتار و باهام داشته باشه بعد بیام بهش احساس گناه بدم
بهش احساس عذاب وجدان بدم
و نتیجه اش میشد قهرهای طولانی و روابط عاطفی تلخ
نتیجه اش میشد اینکه من هرروز ضعیف تر و بی اعتماد به نفس تر میشدم
چقدر ذهن آدم دوست داره که قربانی باشه
چقدر تلاش میکنه تو رو قربانی جلوه بده
ولی اگه بتونی مهارش کنی جهان بهت پاداش میده
انقدر من با خودم در صلح نبودم که همیشه دوست داشتم دعوامون بشه و به همسرم کلی احساس گناه بدم بعد همسرم بیاد بگه
عزیزم ببخشید
بیاد منت من و بکشه
بیاد من و بغل کنه
ولی هرگز این اتفاق نمیفتاد اتفاقا اوضاع بدتر هم میشد
و من بیشتر حرص میخوردم بیشتر احساس قربانی بودن میکردم
و دوره عشق و مودت
چقدر به من کمک کرد که با خودم در صلح باشم
و روابط عاطفی عالی و رویایی رو تجربه کنم
الان حتی اگه بحثی بین ما باشه اگه اختلاف نظری باشه به یک ساعت هم نمیرسه
خیلی سریع هردومون سعی میکنیم احساسمون رو خوب کنیم
چند روز پیش من و همسرم تو یه جمعی بودیم
یه پیرمرد اونجا بود که استاد موسیقی بود
اهل شعر و ادب و موسیقی
ایشون به اساتید موسیقی تدریس میکنن
کلی برای ما ساز زد
و آخر که میخواستیم بیام
به ما گفت چطوری شما دونفر انقدر باهم هماهنگ هستین؟
چطور انقدر رابطه خوبی باهم دارین ؟
گفت من و خانومم دو قطب کاملا متفاوت هستیم
و کلی تحسینمون کرد از اینکه انقدر باهم دیگه هماهنگ و همراه هستیم
استاد عزیزم
این از افتخارات شاگرد شما بودن هست که
این آدم میاد ما رو تحسین میکنه
و اینم میخواستم بگم کامنتهای بچه ها و تجربیاتشون بینظیره
بینهایت آگاهی دهنده هست
به قول استاد آگاهی هایی که بچه ها تو کامنت ها مینویسن تو هیچ کتابی نیست
از دوستان خوبم سپاسگزارم که تجربیات فوق العاده شون رو به اشتراک میزارن
هزاران درود به شما مونا جانم دوست فوقالعاده و موفق و درخشانم،
مونا جان تک تک کلمات و این کامنت فوقالعاده به جرأت میتونم بگم بینهایت آگاهی دهنده و زندگی ساز هست….
حس قربانی
حس دلسوزی
حس ترحم
حس گناه…
بینهایت خانمان سوز هست و انقد ذهن طبیعی و خوب جلوه میده که ما نمیفهمیم متوجه نیستیم که تمام مشکلات از خودمون هست از فرکانس هامون هست ذهن همش دنبال عوامل بیرونی میگرده…
چقدر این آگاهی ها زندگی ساز و فوقالعاده ست چقدر سعادتمندی و بزرگتر شدن رشد و حال خوب مارو میسازه…
چقدر فوقالعاده نوشتی مونا جان چقدر درک کردم تمام حرفاتون و چقدر روز به روز به درک و عظمت این قوانین و آگاهی ها میرسم و میفهمم که جهاد کردن در راه خداوند یعنی چی…
آفرین مونا جان انقد فوقالعاده و آگاهانه در حال عمل کردن هستی و خداوند رو بینهایت شاکرم که در این مدارم مسیرم فرکانسم و در حال یادگیری ام…
این مسیر و این قوانین یک اقیانوس بینهایت هست…
ما همه از اوییم باید به رشته ی محکم توحید چنگ بزنیم و برسیم به اصل خودمان توحید ذات یکتای الهی به عزت نفس و ارزشمندی خودمان برسیم…
بینهایت سپاسگزارم مونا جان….
بینهایت تحسینتون میکنم و بینهایت آرزوی هدایت و توحید بینهایت رو براتون دارم مونا جان…
شما برای من الگو فوقالعاده ای هستید همیشه دارم یاد میگیرم ازتون…
عاشقتم مونا جانم هزاران بار شمارو تحسین میکنم و ستایش شماها به معنای واقعی برای من الگو هستید و خواهید بود و هر لحظه درس میگیرم و سر تعظیم فرود می آورم در برابر آگاهی و آموختن و رشد کردن و این قوانین…
مونا جان این جمله برای من یک اهرم رنج و لذت بینهایت هست و من اینرو با تک تک سلولهای وجودی ام درکش کردم و بنظرم یکی از دلایلی ک باعث شده من نان استاپ برم جلو و روی خودم کار کنم و تشنه ی آگاهی باشم همین تضادها ی گذشته و جهالت ها میتونه باشه یک اهرم رنج و لذت قوی هست برای من مینویسم بلکه نشانه ای باشه براتون….
سلام خانم ترحمی عزیز از کامنتتون خیلی لذت بردم. اونجا که گفتین چقدر ذهن دوست داره مارو قربانی جلوه بده. واقعا همینه. از کودکی این احساس با من بوده. بعضی وقتا کاری میکردم مادرم دعوام میکرد. توی ذهنم فکر میکردم. اگه الان یه اتفاق بدی برام بیفته اونوقت مادرم چقدر پشیمون میشه که منو دعوا کرده. کلا همه مردم این احساس قربانی شدن رو دوست دارن. توی فیلم اون شخصیتی که قربانی میشه خیلی دوست داشتنیه. مثلا طرف از سربازی بر می گرده میبینه شب عروسیه عشقشه. خیلی لذت بردم از کامنتت. امیدوارم توی این مسیر زیبا همراه با استاد وبچه ها ثابت قدم باشیم. موفق باشی دوست عزیز.
برای همین میخوام بیشتر کامنتتون رو کپی کنم تا برام بمونه به یادگار
ممکنه یه کم طولانی بشه (پوزش))
اول این قسمت از کامنتتون دقیقا منم اینطوری فکر میکردم و شاید میکنم ولی جزئیاتش شاید یه کم متفاوت باشه
(( راجب احساس عدم لیاقت و از دست دادن نعمت ها))
((استاد شما تو صحبت هاتون گفتین ممکنه دلت برای طرف مقابل بسوزه))
((و اینطوری اون احساس عدم لیاقت بیاد سراغت))
((من همیشه درگیر این موضوع بودم که مثلا شرایط مالی خوبی و تجربه میکردم))
((و واقعا دلسوزی میکردم و احساس عدم لیاقت داشتم))
((احساس اینکه من حقم نیست))
((این ناعدالتیه))
((بعد اومدم این باور رو ساختم که من با ثروتمند شدنم با موفق شدنم با نتیجه گرفتن میتونم به دیگران کمک کنم
به قول استاد یه کور نمیتونه عصا کش یه کور دیگه باشه
اولا که اومدم کلی رو این موضوع کار کردم اول خودم تو زندگیم مهم باشم
و سعی کردم تمرکزم رو از رو دیگران بردارم
و بعد حتی اگر بخوام به دیگران هم کمکی کنم
فقط با ثروتمند شدنم
با خوب زندگی کردن و تو رفاه و آرامش بودنم
با داشتن روابط عاطفی عالی
میتونم به دیگران کمک کنم))
((من با داشتن یه زندگی خوب میتونم برای دیگران الگو باشم
من با ثروتمند شدنم میتونم به گسترش جهان کمک کنم))
واما مورد دوم
راجب قربانی بودن
قصه من با شما یه کم متفاوت
منم قربانی روابطم
همسرم به من و بچه ها خیلی محبت میکنه
ولی اصلا از کلمات محبت آمیز و دوست دارم و… نه به من ونه حتی بچه ها استفاده نمیکنه یه غرور کاذبی تو این قضیه داره و کلا نسبت به رابطه با اطرافیان من و خودش هم خیلی بی احساس مخصوصا اطرافیان من
این در حالی که بی احترامی هم نمیکنه
من خیلی سعی کردم که این اخلاقش رو تغییر بدم ولی امان از این قوانین که ثابت وپایدار
چرا که تا کسی خودش نخواد نمیشه تغییر ش داد
ومن تو روابط عاطفی با هاش حس قربانی دارم میدونم ولی کاری از دستم بر نمیاد
خیلی رو خودم کار کردم بازم مبکنم وناامید نمیشم
و موردسوم وآخر کامنتتون
((و اینم میخواستم بگم کامنتهای بچه ها و تجربیاتشون بینظیره
بینهایت آگاهی دهنده هست
به قول استاد آگاهی هایی که بچه ها تو کامنت ها مینویسن تو هیچ کتابی نیست))
از شما دوست خوبم سپاسگزارم که تجربیات فوق العاده تون رو به اشتراک گذاشتین
خیلی ازت ممنونم که وقت گذاشتی و کامنتم رو خوندی و پاسخ دادی
ممنونم که دوباره آگاهی ها رو نوشتین چون بازم برای خودم مرور شد
و سپاسگزارم برای لطف و محبتت نسبت به من عزیزم
فریبا جان اگه واقعا میخوای روابط عاطفی خوبی و تجربه کنی دوره عشق و مودت بینظیره و خیلی به من کمک کرده
و مهم تر اینه که با این دوره ما با خودمون به صلح میرسیم
و میپذیریم که این ما هستیم که باعث میشیم دیگران با ما چه رفتاری داشته باشن
و وقتی به این درک میرسیم
دیگه همش تلاش میکنیم که خودمون رو اصلاح کنیم و با خودمون به صلح برسیم و وقتی با خودمون به صلح برسیم خود به خود رفتار همسرمون یا فرزندمون با ما خوب میشه
و اونا اونطوری که ما دوست داریم با ما رفتار میکنن
ما باید به این درک برسیم که من تسلطی رو رفتار همسرم ندارم و نمیتونم اونو تغییر بدم ولی رو رفتار خودم تسلط دارم و میتونم خودم رو تغییر بدم
و وقتی من تغییر کنم رفتار دیگران هم با من تغییر میکنه
استاد همیشه رو این موضوع تاکید دارن که این من هستم که شرایط زندگیم رو خلق میکنم ولی من خودم همیشه یادم میره
وقتی یه مسئله ای تو روابط عاطفیم پیش میاد خیلی سختمه که بگم من هستم که دارم این شرایط و به وجود میارم
و خیلی راحته که همه چیز و بندازم تقصیر همسرم و قربانی باشم
من عاشق این جمله استاد تو دوره عشق و مودت هستم که میگن
وقتی ما با خودمون به هماهنگی میرسیم خود به خود همه چیز درست میشه
اون خدایی که این کیهان و کهکشان ها و سیارات رو با هم هماهنگ میکنه همون خدا روابط ما رو هم هماهنگ میکنه
حالا چطوری با خودمون به صلح برسیم ؟
اینکه در هر شرایطی به اتفاقات جوری نگاه کنیم که بهمون احساس بهتری بده
مثلا همسر من کلی ویژگی خوب داره ولی یه ایراد هم داره یا یه ویژگی داره که من دوستش ندارم
ذهن من نمیاد این همه ویژگی خوب رو ببینه و سپاسگزار باشه
ولی میاد همون یه ایراد رو میبینه
یعنی به جای اینکه تمرکز رو خوبی ها و ویژگی های مثبت همسرم باشه همش تمرکزم رو ایراد های همسرم هست
فریبا جان من خودم یه ایرادی که داشتم اینه که
مثلا از همسرم توقع دارم که فلان رفتار و با من داشته باشه
ولی یه روز از خودم پرسیدم آیا تو هم در مقابل همسرت همین رفتار و داری یا نه؟
دیدم نه ندارم
ولی از ایشون توقع دارم که مثلا با من این رفتار و داشته باشه در صورتی که خودم در مقابل همسرم این رفتار خوب رو ندارم
من همه اینارو به خودم میگم
چون اگه مرور نکنم یادم میره
عاشقتم عزیزم
انشالا همیشه ازت خبرهای خوب بشنوم
انشالا همیشه زندگیتون پر از خیر و برکت و سلامتی و اتفاقات عالی باشه در کنار عزیزانت
سلام و درود فراوان به استاد عباس منش عزیز. سلام و درود به استاد شایسته گرانقدر ، و سلام و درود و چندین ایموجی قلب به دوستان نازنینم در این سایت توحیدی. خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر این فایل و این احساس مثبت و این حال عالی مون. از صبح این سیستم احساسی من میگه یه فایل جدید در راهه و از همون ساعت 3 و خورده ای 4 که بیدار شدم تا ساعت 6 و خورده ای که رسیدم محل کار چند بار سایت رو رفرش کردم دیدم خبری از فایل جدید نیست ، گفتم احتمالاً این سنسورهای احساسیم دچار خطای سیستمی شدن(خخخخ ایموجی خنده به مقدار لازم) و چند ساعت بعد فهمیدم نه بابا ، خطای سیستمی کجا بود، لحظه ای که شما داشتین آپلود میکردین این سنسورها هشدار زود هنگام دادن. Early Warning Detection System.
خانم شایسته خیلی خیلی خیلی ازت ممنونم بخاطر فیلمبرداری این فایل مخصوصاً آخرش که از جنگنده ها فیلم گرفتین، یعنی من داشتم از کنجکاوی خودمو میخوردم که بفهمم این جنگنده ها چی هستن که دارن رد میشن. در حدی کنجکاو بودم که رفتم روی نقشه فلوریدا پایگاه های نیروی هوایی و پایگاه های هوایی نیروی دریایی رو سرچ کردم، دیدم هم نیروی هوایی اونجا پایگاه داره هم نیروی دریایی (پایگاه هوایی نیروی دریایی ، به پایگاه هوایی گفته میشه که محل آموزش و تعمیرات و پشتیبانی فنی یگانهای هوایی مستقر در ناوهای هواپیمابر نیروی دریاییه) یکی از تیم های نمایش هوایی نیروی دریایی بنام بلو اینجلز (فرشتگان آبی) هم تویی فلوریدا مستقره. یه پایگاه هوایی هم دیدم که تعدادی اف پونزده داشتن و یه دونه اف35 هم دیدم بیرون از شیلتر بود. و بالاخره رسید آخر فایل و من جواب کنجکاویم رو گرفتم گفتم آخییییییییییشششششش، یعنی اگه فیلم نگرفته بودین امشب خوابم نمیبرد (خخخخ).راستی فکر کنم خلبانها با خانم شایسته سر شوخی داشتن،تا خانم شایسته صحبت میکرد اینا با حداکثر قدرت موتور رد میشدن.
خب اینجا رو خوب توجه کنید میخوام در مورد جنگنده ها بگم.(من تا همه تون رو متخصص جنگنده نکنم ول کن نیستم) دو تا جنگنده ای که آخر فایل همزمان رد شدن، یکی شون تک موتوره بود و یه دونه سکان عمودی یا اصطلاحاً رادر داشت اون اف شونزده بود، بهش میگن فایتنگ فالکن ساخت کمپانی جنرال داینامیکز (ایران یه سفارش 200 و خورده ای ازش داشت که خورد به انقلاب) . اونیکه دو موتوره بود و یه کمی بزرگتر بود و دو تا سکانس عمودی داشت اف پونزده ایگل بود(عقاب) ، ساخت کمپانی مک دانل داگلاس ، همونیکه فانتوم های خودمون رو تولید کرده، جفتشون دو ماموریته هستن، (دوال میشن ؛ شکاری و بمب افکن).
آخیییششش اگه اینا رو نمیگفتم میترکیدم. (مقدار زیادی ایموجی خنده) یبار یه دوستی بهم گفت جنگنده ها همه شون شبیه هم هستن، تو چطوری میتونی تشخیص بدی. گفتم همونجوری که تو فرق پراید و پژو و سمند رو تشخیص میدی. از جزئیات شون.
حالا بریم سراغ خود فایل، از اتاق فرمان میگن قبلش یه حافظ بریم …
«گر بُوَد عمر، به میخانه رَسَم بارِ دِگَر ؛ بجز از خدمتِ رندان نکنم کارِ دِگَر»
«خُرَّم آن روز که با دیدهٔ گریان بِرَوَم ؛ تا زنم آب درِ میکده یک بارِ دگر»
اول از این همه زیبایی بگم توی این ساحل زیبا و این آب تمیز. خداییش اعتراف میکنم حتی سواحل ماسه ای خلیج فارس هم به این زیبایی نیست. بسیار تحسین میکنم این مردم ارزشمند که اینقدر اینجا رو تمیز نگه داشتن. خدا رو صد هزار مرتبه شکر. اصلا این سرزمین اینقدر برکت داده شده و پر نعمته بخاطر همین شاکر بودن مردمش، چون همین تمیز نگه داشتن خودش یه نوع شکرگزاری محسوب میشه. امروز صبح رفتم سراغ قرآن.و این آیات از سوره سبأ رو دیدم. آیه 36 و 39. گفتم خداوند با یه مضمون دو تا آیه رو توی یه صفحه قرار داده. اینجا جای بسی تامل داره. توی سر رسیدم یادداشت کردم. و گفتم برای شما هم بفرستم.
استاد عباس منش عزیز و استاد شایسته مثال های بسیار زیبایی در مورد بازی پینگ پونگ زدن. و اینکه ظاهراً قانون خیلی زود جواب میده، علتش هم اینه که از طرفی فعالیتی که انجام میدین خیلی سریعه، و هم فاصله ذهن شما و دستتون خیلی کمه. به محض اینکه ذهنتون مثبت یا منفی بشه این وضعیت خودش رو توی حرکت دستتون خودش رو نشون میده، و ضربه ای که فقط چند صدم ثانیه طول میکشه و نتیجه ای که خیلی سریع خودش رو نشون میده.
نمیدونم اصلا درست باشه بخوام سرگذشت های مختلف از خودم بگم یا نه. بعضی هاش منفیه. ولی قانون پشتش مثبته. این روزهایی که من اینجا توی سایت فعالم و با شما گفتگو میکنم و تلاش میکنم احساسم رو خوب نگه دارم، همکاران من توی واحد HSE (ایمنی، بهداشت ، محیط زیست و آتش نشانی) زحمت کشیدن و توی اعتصاب غذا هستن. و فحش خور ماجرا کیه …؟ بعله،درست حدس زدین، حمید امیری (کلی ایموجی خنده بذارید برای همه اون فحشهایی که به من میدن خخخخ، اگه جا داشت یه آهنگ بندری اتچ میکردم به کامنت باهاش دست بزنیم و بخندیم) چون من تنها کسی هستم که باهاشون همراهی نکردم. و اعتصاب رو شکستم. این ماجرا در مورد توانایی کنترل ذهن و احساس درونیه. شاید طبیعی باشه که شاگرد استاد عباس منش به این چیزا کاری نداشته باشه ولی نه ، این همه ماجرا نیست، من اعتراف میکنم روز اولی که برنامه غذامون خراب شد من ظرف غذامو پرت کردم بیرون. اولین بار نبود که این کارو میکردم، قبلا هم بارها و بارها غذا بد بود من انداخته بودم تو سطل زباله فیلم هم گرفته بودم برای رئیس روسا فرستاده بودم. ولی اینبار فرق داشت. من قبلاً همینجوریش تو در و دیوار بودم، این کارها و اعتراضات منو بدبخت تر نمیکرد. ولی الان که شاگرد استاد عباس منش بودم و کلی هر روز شکرگزاری میکردم و فایل میدیدم الان چرا باید این کارو میکردم؟ بقول قدیمی ها حجت بر من تمام شده بود. و میدونید نتیجه چی شد. حکایت یونس پیامبر و نهنگ. قوم یونس در آستانه عذاب بودن، به دعوت یونس بی اعتنایی کردن و مشغول کارهای غلط گذشته شون بودن. نشانه های عذاب اومده بود، ولی یونس لحظه آخر از دست قوم عصبانی میشه و اونجا رو ترک میکنه، در حالیکه هنوز ماموریت الهی بهش ابلاغ نشده بود. یونس حق نداشت عصبانی بشه. «اذ ذهب مغاضبا، فظن أن لن مقدر علیه» (عصبانی رفت و فکر کرد بهش سخت نمیگیریم، فکر کرد قانون در موردش عمل نمیکنه) خیلی ها عصبانی میشن، پس چرا تو شکم نهنگ نمی افتن؟ من قبلاً عصبانی میشدم هیچ اتفاق چندانی نمیافتاد ،الان عصبانی بشم بلافاصله یه اتفاقی برام میافته که حواست باشه، ولو یه لیز خوردن، ولو در به پام بخوره. میگم اکی اکی خدایا ببخشید. ولی بازم نهنگی در کار نیست، ولی یونس پیغمبر خدا بود، و وقتی هم تسلیم شد،و گفت «لا اله الا انت، سبحانک انی کنت من الظالمین»( خدایا من تسلیمم، خدایی به جز تو نیست، پاک و منزه ای، من به خودم ظلم کردم) خدا هم نجاتش داد و نکته اش این شد که قوم ایمان آوردن و تسلیم شدن و عذاب کنسل شد. وقتی هم که یونس برگشت پیش قوم حرف شنوی قوم چند برابر شد. قوم یونس تنها قومی بود که با دیدن نشانه های عذاب و توبه کردن، عذاب شون متوقف شد.
و در مورد من چک و لگد های جهان هستی یکی یکی از راه رسیدن، تا پنج شش روز غذا نیومد برامون، بخش زیادی از مانده حسابم رو مواد غذایی خریدم ولی چیدمان خدا حرف نداشت. چند تا هزینه غیرمترقبه یهویی هم برام درست شد و من موندم و یه کارت بانکی خالی و توی خوابگاه عسلویه و دیگه غذا هم نمیومد و …. حتی دیگه اعصابمون هم سر جاش نبود،و هر روز بحث و درگیری. هر چقدر تلاش میکردم با قرآن با فایل و کامنت ها احساسم رو مثبت نگه دارم بازم نجواها قویتر بود. بلافاصله به خودم گفتم این وضعیت رو خودت برای خودت درست کردی. هر چی میشد و هر کسی هر کاری میکرد اصلا مهم نبود، تو چرا کفران نعمت کردی؟؟ کدوم یکی از وعده های غذایی قبلی زندگیت رو خودت بدست آورده بودی که این یکی رو پرت کردی بیرون. به چه حقی این کارو کردی؟ حالا بخور تا بیاد چک و لگد های کفران نعمت. مگه رزاق عالم عوض شده بود؟ مگه خدا مرده بود یکی دیگه به خدایی رسیده بود؟ که تو به خدای جدید معترض بودی؟؟ خب من همینجوریش ماه رمضان روزی یه وعده بیشتر غذا نمیخوردم، و الان هم بدنم میتونست همون روزی یه وعده رو پیش بره. ولی الان دیگه همونم نبود. گرسنگی واقعاً اعصابم رو بهم ریخته بود و تعجب من این بود که چرا وضعیت من از همه بقیه معترضین بدتره. اینو بُلدش میکنم یادم بمونه چون وقتی مدارت عوض بشه و بری بالاتر فقط نعمتهاش بهتر و لذتبخش تر نمیشه ، بلکه در صورت خطا چک و لگدهاش هم محکمتر میشه انگار زمین خوردن من محکمتر بود، شاید چون ارتفاع بیشتری گرفته بودم، نسبت به بقیه. انگار همونجوری که قبلاً براتون مینوشتم خدا فقط کارهای منو راحت تر از بقیه میکرد،الان خدا با بقیه کاری نداشت، فقط از دست من شاکی بود و فقط منو گرفته بود زیر چک و لگد. خدا شاهده با گردن کج و چشم گریون به درگاهش به سجده افتادم گفتم خداااااایااااا من غلط کردم ، شکر خوردم، خیلی هم خوردم، خدایا من کفران نعمت کردم، «رب انی ظلمت نفسی فاغفرلی» « لا اله الا انت، سبحانک انی کنت من الظالمین» خدا منو ببخش، من چیکاره بودم که حق اعتراض داشته باشم؟ یه سگ هم به درگاه پارس میکنه داره تسبیح تو رو میگه، خیر سرم من قرار بود اشرف مخلوقاتت باشم، کفور تر از شیطان شدم. عذرخواهی میکنم،توبه میکنم، خدایا منو ببخش. از فردای اون روز دوباره غذا میومد، من غذامو میخوردم، میگفتم خدا روزی منو فرستاده، شرکت چیکاره است،بقول خانم رزا توی فایل کلابهوس : «اینا چکاره ان، صاحب شرکت خداست». توی محل کار بقیه داشتن بحث میکردن، که حقمونو خوردن و فلان شده و چنان شده. من هیییییچییییی نمیگفتم،بقیه پشت سرم بدگویی میکردن و فحش میدادن که این فلان فلان شده غذا میاد غذا رو میخوره ولی با بقیه تو اعتراض و اعتصاب همراهی نمیکنه. گفتم باشه، شما راه خودتون رو برید، منم راه خودم. امروز رئیسمون صدام زد گفت فلانی سه تا گاز سنج MSA-5X گرفتیم (دونه ای 2300 دلار) اینا رو برامون راه اندازی کن، گفتم OK. یاد آنباکسینگ های استاد افتادم، باتریها رو نصب کردم و دستگاه ها رو داشتم کالیبره میکردم، دستگاه ها رو به محض اینکه روشن میکردی برای انتخاب زبان یه پرچم زیبای آمریکا وسط صفحه خودنمایی میکرد میگفتم ای جانم، اینم یه نشانه. همون موقع حواسم بود که بعضی ها دارن اعتراض میکنن و پشت سرم بدگویی میکنن. ولی من کاری به حرف اونها ندارم، بعد از این ماجراها من حتی کارمو بهتر از گذشته انجام میدم. با دقت بیشتر. حتی مطالعه شغلی رو هم گذاشتم توی برنامه ام. خودمو درگیر مسائل مختلف کاری میکنم. تا احساس مفید بودن کنم «چون منم که نیاز دارم به انسان بهتری تبدیل بشم» جهان بهترین پاداش هاش رو به بهترین انسانها میده، نه معترض ترین ها. امروز عصر توی سرویس که داشتم برمیگشتم 6-7 نفر داشتن بحث میکردن آقا اعتراض کنید این چه وضعشه، چرا غذا اینجوریه، چرا فلان اونجوریه و فلان مسئول و فلان نماینده و فلان قرارداد و … بلافاصله هندزفری علیه السلام رفت توی گوش و مجدداً همین فایل رو دیدم. گفتم من هنوز اون چک و لگدها رو یادم نرفته. اونها داشتن داد میزدن من لبخند به لب داشتم فایل میدیدم. صدا میومد ولی اصلا متوجه نمیشدم چی میگن. یاد جمله همیشگی استاد عباس منش افتادم «اصلا مهم نیست بقیه توی چه شرایطی باشن، اگه من احساسم رو کنترل کنم جهان من رو به جایی بهتر هدایت میکنه» و تا آخر بحث اونها، حتی یک کلمه حرف نزدم و احساسم رو کنترل کردم. (خداییش حرف نزدن برای حمید امیری خیلی سخته خخخخ)
در مورد احساس لیاقت اگه بخوام بگم بارها برام پیش اومد فرصت های طلایی شغلی که میرفتم یه مصاحبه میدادم با اینکه مصاحبه رو خوب هندل میکردم ولی بعدش نجواها میومد سراغم، شیطان رجیم شخصاً خودش میومد میگفت حمید فرصت خیلی عالیه، شرایط و مزایاش خیلی خوبه، ولی تو لیاقتش رو نداری، گیرم که بری اینجا، حقوقش بیشتره بعداً چطوری میخوای این همه پول رو خرج کنی ؟ بدبخت میشی. تو لایقش نیستی ،من خیر و صلاحتو میخوام. و نکته جالبش اینکه همیشه حق با شیطون بود. چون اون فرصتها همیشه برای من خراب میشد. حتی سه تا از بچه هایی که بعد از خودم اومدن سر کار و من مربی شون بودم، رفتن جاهای بهتر و من بارها و بارها تحسینشون کردم. خدا رو صد هزار مرتبه شکر،جای بهتر ، کار ساده تر، محیط دوستانه تر، حقوق بیشتر، جایگاه بالاتر. بارها خدا رو شکر کردم و به خودم گفتم اینها لایق دریافتش بودن. همین که شرایطشون تغییر کرده یعنی انسان بهتری شدن، و توحیدی تر عمل کردن و جهان اونها رو به جایی بهتر هدایت کرده.
چند روز پیش یه دوستی از یکی از پتروشیمی ها باهام تماس گرفت ، گفت حمید ما یه نفر رو توی مجموعه مون نیاز داریم، که هم سابقه کار داشته باشه و هم عملیات آتش نشانی مسلط باشه، هم Rescue و هم Hazmat و هم Hazop و هم نقشه های پروسس پالایشگاه و پتروشیمی رو بتونه بخونه و هم انگلیسی رو مسلط باشه و … من اسم تو رو دادم، حقوقش هم بهتر از جای فعلیت هست. گفتم اکی من در خدمتم هر موقع خواستین. با اینکه میدونم نه تنها توی پالایشگاه خودمون، که حتی توی هیچ کدوم از پالایشگاه های دیگه یه آتشنشان رو پیدا نمیکنن که همه اینا رو باهم داشته باشه و از طرفی آدمی باشه که خلاقیت شغلی داشته باشه و اینجوری توانایی حل مسائل شغلی رو داشته باشه ولی باز هم نجواهای ذهنی شروع شده و بازم شیطان رجیم میگه: حمید من خیر و صلاحتو میخوام ،تو لیاقتش رو نداری …
و الان من نگران مصاحبه شغلی پیش رو نیستم. من نگران سوالاتی که قراره ازم بپرسن نیستم. نگران جزوه های نخونده نیستم. ولی بشدت نگران احساس لیاقتم هستم که نکنه بازم خرابش کنم. همون نکاتی که استاد عباس منش و استاد شایسته گفتن: «خیلی بیش از حد شرایط داره به نفع من پیش میره، نکنه یه جای کار ایراد داره.» یعنی این ذهن نجواگر کفور حاضر نیست اعتراف کنه به اینکه بابا دیگه چه خبره بعد از پونزده سال سابقه کار، تو اونقدری حرفه ای شدی که لیاقت این فرصت رو داشته باشی. با اینکه اینم چیزی نیست. من حتی لیاقت فرصتهای بزرگتر از این رو هم دارم. ولی امان از دست این ذهن.
«معرفت نیست در این قوم خدا را سَبَبی ؛ تا بَرَم گوهرِ خود را به خریدارِ دگر»
در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید خانواده عزیزم.
تکامل من اینجوری طی شد که 800 روز اولمو نمیدونم چطوری گذشت اصلا چرا وارد سایت شدم و ثبت نام کردم …
بعد اومدم با یه فایل رایگان شروع کردم
وارد دوره ها شدم
کامنت نمیخوندم
کامنت کوتاه میخوندم
کامنت میزاشتم سایت میگفت کوتاهه قبول نیست
یاد گرفتم کامنت بزارم
و الان کامنتای طولانی رو هم با دقت میخونم
چقدر خوب نوشتین
اول از همه تحسینتون میکنم بابت توضیحاتتون در مورد جت ها برای من مهم نیست طرف مقابلم چی میگه وقتی تسلط داره و اعتماد به نفس لذت میبرم حتی اگر در مورد جت ها باشه که کلا بهشون علاقه ندارم!
بعد اینکه چه ماهرانه اومدین گفتگوهای درونی رو نوشتین منم شبیه شمام فک کنم بقیه هم همینطو باشن اما من هنوز به خوبیه شما نمیتونم این جریانات درونی رو شبیه یه داستان بیان کنم مهارتتون در کامنت گذاشتن رو هم تحسین میکنم خیلی خوشم اومد.
علاوه بر نکات بالا خیلی زیاد از کامنتتون ایده کاربردی گرفتم نه اینکه فقط تحسین کنمو برم.
اما یه چیزی هم میخواستم از تجربه چهار پنج ماهم در این سایت بگم.
تا الان دوبار موفق شدم فقط و فقط و فقط تمرکز کنم روی خدا و واقعا رب العالمین میگم با تک به تک سلول های زنده و مردم باشه و به طرز عجیبی نتیجه گرفتم یعنی در شرایطی که در ظاهر بقیه باید تاییدم میکردن و… همه رو ایگنور کردم گفتم فقط اون صاحبه بقیه ساکت و یه قدرت عجیبی گرفتم که فکر میکردم ابر انسانم و بعد شروع کردم به یاد آوری نقاط قوت تو اون زمینه و خدا شاهده در لحظه نتیجه گرفتم خدا نشونم داده که واقعا اون آدما هیچ کاره هستند.
اما خب هممون میدونیم دوبار تجربه خوبه اما کافی نیست و منم دارم تکامل خودمو طی میکنم تا یاد بگیرم بیشتر توحید عملی رو تجربه کنم…
و تا یادم نرفته بگم که قدم اول جلسه ی ششم یازده دقیقه از صحبتای استاد خیلی توحیدیه و من دو نتیجم رو از اون دقایق گرفتم:
مهم نیست که درا بستس
بین میلیاردها برگ هر یه برگ فقط به اذن اون میفته
تو بدون صاحب این دنیا کیه و ارزشمندی هاتو یاد خودت بیار
همه ی درها باز میشه!
امروز خیلی ازتون یاد گرفتم و حتما چند بار دیگه باید کامنتتون رو بخونم، ممنونم.
سلام و درود به خواهر نازنینم فرزانه خانم گرانقدر. ازتون بسیار ممنون و سپاسگزارم بخاطر این کامنت ارزشمندی که برام نوشتین و چندین بار خوندمش. مخصوصاً این قسمتش (تا الان دوبار موفق شدم فقط و فقط و فقط تمرکز کنم روی خدا و واقعا رب العالمین میگم با تک به تک سلول های زنده و مردم باشه و به طرز عجیبی نتیجه گرفتم) تا آخر… این قسمت رو چند بار خوندم و یاد گرفتم و تحسینتون کردم. ازتون سپاسگزارم. یه نکته ای رو که من به تجربه برام ثابت شده، اینه که خداوند یه مسئله ای رو بهمون هدیه میده تا با حلش بزرگتر بشیم. ایمانمون بیشتر بشه، ولی یه لحظه به زندگی مون نگاه کنیم… خداییش اگه خودش کمکمون نکنه یه لیوان آب هم نمیتونیم به درستی بخوریم. وقتی با تمام وجود ازش کمک بخوایم و کمکمون میکنه تا حلش کنیم. سری بعدی از همون جنس مسئله بازم بهمون میده تا بازم حل کنیم، اینبار کمی بزرگتر و بعداً کمی بزرگتر تا ایمانمون هر بار قویتر و تکامل یافته تر بشه. یعنی اگه مسئله A بوجود بیاد و نتیجه من 15 بشه ، سری بعد مسئله B رو میده و کمکم میکنه بشم 17 و سری بعدی کمکم میکنه بشم 20 هر بار ارامش و اطمینان قلبی ما بیشتر میشه.
یه مثال بزنم از حضرت موسی. میگن وقتی موسی اولین بار وحی بهش نازل شد و ازش خواسته شد عصا رو بندازه ، عصا به اژدها تبدیل نشد، کلمه ای که قرآن گفته به معنی یه مار کوچک هست، وقتی میره کاخ فرعون که رسالتش رو ابلاغ کنه، عصا رو میندازه به یه مار بزرگ تبدیل میشه. و روزی که قرار میشه با ساحران روبرو بشه مار به اژدها تبدیل میشه. در مورد اول ، کار کوچیک ، خداوند بهش میگه ، قاب خذها ولاتخف ، بگیرش و ازش نترس. خداوند میخواد به موسی این اطمینان خاطر رو بده. این آرامش رو کسب کنه. و وقتی موسی تکاملش رو طی میکنه بعداً میرسه به جایی که راحت عصا رو میندازه و اژدها میشه و دوباره اونو برمیداره. تصور کنید از همون ابتدا خداوند موسی رو با اژدها امتحان میکرد … بزرگوار سکته رو حتماً زده بود.
در ادامه از دوره ارزشمند دوازده قدم گفتین برام. چقدر از این یادآوری تون لذت بردم. و این رو یه نشانه دیدم تا بازم برگردم سراغ دوره دوازده قدم و بازم مرورش کنم. ازتون بسیار ممنون و سپاسگزارم بخاطر این کامنت که کمک کردین چیزهای جدیدی یاد بگیرم. بسیار تحسین تون میکنم. در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
شما هم رفتین تو لیست افرادی که از این به بعد دائم کامنتاشون رو چک میکنم..
چقدر مثال درست و به جایی زدین ما اصولا میوه کار رو میبینیم، و به خودمون زحمت نمیدیم چک کنیم طرف چه مراحلی طی کرده.
بیشتر اوقات یه حسی داریم که میگه چرا اون داره من ندارم مگه من چمه چی کم دارم… در صورتی که پیامبران هم همین دوران تکاملو طی کردن محمد چهل سال محمد بود … امین بود... در سکوت ذهن بود…بعد پیامبر شد.
در دنیا تخصص های زیادی هست، هر دانشمندی رو یه چیزی تمرکز داره؛ نجوم، پزشکی، فیزیک و هزاران موضوع دیگه حتی فکر کردن به جهان و قوانینش به طور همزمان برای ما ممکن نیست طول میکشه تا حتی تیتر وار بهش فک کنیم!
و خداوند داره هم زمان همه چی رو مدیریت میکنه!
قانون و سیستم هم زمان برای کل داره اجرا میشه!
به این فکر کنیم اگر فقط نفس کشیدن ما رو به خودمون واگذار میکردن چی میشد؟!
یاد آوری و مرور و نگاه کردن به این جهان هستی با این همه نظم شگفتی و قانون هم زمان بدون فراموشی! برای ذهن هممون لازمه.
چون خیلی دلش میخواد خودش همه کاری بکنه و همه چیو بدونه براش خوبه هر روز وسعت جهان هستی رو نشونش بدیم.
گاهی مراحل تکامل یه جنین رو نگاه کنیم... به نظر میرسه پشت این تکامل حکمت های بسیاری هست، سیاره زمین یه سیاره ی تکاملیه.
خیلی لذت بردم از تک تک جمله هاتون و انرژی که رد و بدل شد.
در پناه قدرت لایتنهایی رب العالمین موفق و شاد و سلامت باشید.
ببخشید بابت تاخیر در پاسخ به کامنت تون. ازتون بسیار ممنون و سپاسگزارم بخاطر این کامنت عالی و مثالهای زیبایی که زدین ، واقعاً همینطوره. مثال تکامل حتی پیامبران واقعا عالی بود. و مثال جنین انسان هم همینطور.
از شما ممنون و سپاسگزارم.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت باشید.
کامنتهای شما خیلی عالیه و من همیشه با ذوق و شوق میخونم
زمانهایی که احساس عدم لیاقت میومد سراغم
زمانهایی که میگفتم خوب چقدر همه چیز عالی داره پیش میره این صحبتها رومیگفتم
من تعهد دادم و دارم روی خودم کار میکنم،تو هر جمعی نمیرم،دوستام و محدود کردم،تلویزیون نمیبینم،غذاهام و رعایت میکنم،ذهنم و سعی میکنم کنترل کنم ،قرآن میخونم،سعی میکنم غیبت نکنم ،سپاسگذاری میکنم
پس اینها حقه طبیعی زندگی منه (این نعمتها)
پاداش های منه ،من با اینکارها(کنترل ذهنها) اسانمیشمبرای آسانی ها
بایدآسانبشمبرای آسانی ها
مگر چند نفر در اطرافمهستنکه اینکارها روانجام میدن
کمتر و بیشتر هستن أما تمرکزی نه کسی نیست
با یادآوری هزینه کردن خودم تو اینمسیر
و پذیرفتن آسانی ها ،آسانی های بیشتری میاید تو مسیر زندگیمون
با تجربهکردن اون مدارها و باز سپاسگذاری بابتش و درخاستهای بیشتر
مسیرها ارتقاع پیدا میکنن
ورودی های مالی ارتقاع پیدا میکنن
من خودم یک خانم خانه دار هستم
اما حداقل ورودی هفتگیمن1/500 هست (براحتی )و این همه از خداست
و حدود 23 تومن پس انداز دارم فکر کنم این پس انداز در 7یا 8 ماه جمع شده
بدون سختی کشیدن
همهزینه میکردم برای خودم هم جمع شده
بپذیرید آقا،شما لایق هستیدو باید این انفاق ها پیش بیاد ،وقته تغییرات فیزیکی شروع شده
سلام و درود فراوان به شما خانم شبانی گرانقدر ، بسیار بسیار ممنون و سپاسگزارم بخاطر این کامنت ارزشمند تون. واقعاً لطف بزرگی در حقم کردید که با تجربیات ارزشمند تون به من نکات مثبت و سازنده ای یاد دادین. از لطف و محبت شما سپاسگزارم. خدا رو شکر میکنم که کامنت های من براتون احساس خوبی به همراه داشته. از درگاه خداوند درخواست میکنم که جوری تکامل من رو رقم بزنه که بتونم کامنتهای ارزشمندتر و توحیدی تری بنویسم. به قانون عمل کنم. عالی باشم. و با نتایج عملی حرف بزنم.
توصیه های ارزشمند شما و نکاتی که در مورد احساس لیاقت گفته بودین خیلی برام ارزشمند بود. از دو جهت. یکی از جنبه اینکه این نکات رو بهم یاد دادین، که بسیار ازتون قدردانی میکنم که تونستم چیزهای جدیدی ازتون یاد بگیرم. و جنبه دیگه موضوع اینکه چقدر زیبا و بزرگمنشانه این نکات رو گفتین. یعنی توصیه نکردید که حمید این کارو بکن، اینجوری فکر کن، در عوض از کارهایی که خودتون عملی انجامش دادید که چطوری تونستین احساس لیاقت رو در خودتون تقویت کنید برام نوشتین که بسیار محترمانه تر و تاثیر گذار تر باشه. بسیار بسیار شما رو تحسین میکنم. خیلی برام ارزشمند بود. به نظرم میرسه شما اگه قرار بود کار تدریس یا فروش رو انجام بدین بسیار تجربیات موفقی رو رقم میزدین.
بسیار از شما سپاسگزارم. الهی که همیشه شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید در پناه رب العالمین.
سپاسگزارم از کامنتهای عالی شما که همیشه حس خوبی رو بمن انتقال میده
تحسین میکنم شما رو هزاران بار بخاطر حجم آگاهی و اطلاعتتون نه تنها موقع خوندن کامنتتون بلکه هر زمان که بیاد شما میافتم تحسینتون میکنم تازه کلی هم بخودم میبالم که یکی از دوستان خوبم مجموعه ای از اطلاعات ناب و کامل هست
مطمئن باشید اگه در مورد جت ها نمینوشتید شک میکردم چون خودم بدنبال توضیحات شما در زمینه های مختلف هستم و خوندنش هستم نه اینکه سررشته داشته باشم و یادم بمونه نه بخاطر اینکه با تحسین شما بخودم کمک میکنم و فکتی میشه برای ذهنم که بابا تو هم میتونی یاد بگیری و این فسفرها رو خرج کن نگه ندار
” چون وقتی مدارت عوض بشه و بری بالاتر فقط نعمتهاش بهتر و لذتبخش تر نمیشه ، بلکه در صورت خطا چک و لگدهاش هم محکمتر میشه ”
دقیقا همینه چون با رفتن به مدار بالاتر بخدا نزدیکتر میشویم و همین طور که ما به کسانی که بیشتر دوستشان داریم سخت تر میگیریم تا با دقت بیشتری نتایج بیشتری کسب کنند و خدا عاشق ماست و عالیترین ها رو برای ما میخواد
من بعنوان یک دوست یا هم فرکانسی یا یک خواهر واقعا بشما افتخار میکنم و میدونم ارزش و لیاقت شما فراتر از آنچیزی هست که بشود تصور کرد و روزی خواهد رسید که دعوتنامه های فوق العاده از بهترین کشورها برای استفاده از تجربیات شما بدستتان خواهد رسید
برادر خودم یکی از افراد مجرب در زمینه شبکه و امنیت شبکه در ایران بود که در اینجا زیاد اهمیت داده نمیشد و چند سال گذشته از شرکت keyfactor اسم سابق آن primekey در سوئد برایش دعوتنامه ارسال شد با کلی مزایا و شرایط عالی و اقدام به مهاجرت کرد
منتظر شنیدن خبرهای خوب شما هستم چون میدونم لایق و شایسته هستید
سلام و درود فراوان به شما خانم جوان ، خواهر بزرگوار و نازنینم. الهی صد هزار مرتبه شکر بخاطر داشتن خانواده ای عزیز چون شما. بسیار بسیار ازتون سپاسگزارم بخاطر این کامنتی که از اول تا آخرش حس خوب و مثبت داشت و من با لبخند و شوق و ذوق و لذت خوندمش. ازتون متشکرم.
ممنونم از دعای خیرتون، الهی آمین. و الهی که خداوند بهترین نعمتها و شادمانه ترین لحظات رو برای شما هم رقم بزنه. امروز داشتم به این فکر میکردم که چرا من در مورد مسائل فنی و جنگنده ها و چیزهای دیگه توی کامنت ها مینویسم؟ انگشت انتقاد به طرف خودم گرفتم و گفتم حمید اینکه این وسیله پرنده که داره رد میشه اسمش چیه و ساخت کجاست کجای زندگی خودت و بقیه دوستانت هست؟ چرا وقت و انرژی بچه های سایت رو با نوشتن این چیزا هدر میدی، اصلا برای بقیه مهم نیست. ولی بعد از خوندن کامنت شما نظرم عوض شد. گفتم این نجواهای ذهن شاید همشون درست نباشه. هر چند به نظرم میرسه بهتره یه کمی بیشتر روی قانون و اصل موضوع تمرکز کنم تا حاشیه. ولی باید مراقب باشم نجواهای ذهن احساسم رو منفی نکنه. به نوعی کامنت شما پاسخی بود به انتقادات خودم از خودم. ازتون متشکر و سپاسگزارم.
بسیار بسیار شما و برادر گرانقدرتون رو تحسین میکنم. چقدر خوندن این موفقیت برادرتون برام انگیزه بخش بود و از طرفی خوشحال کننده. الهی صد هزار مرتبه شکر. از شما بسیار بسیار ممنون و سپاسگزارم بخاطر این کامنت ارزشمندی که بهم هدیه دادین. در پناه جان جانان رب العالمین جان همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید خانم جوان.
توی یکی از کامنتاتون به همسرتون اشاره کرده بودین،با این وجود که نه شمارو از نزدیک دیدم نه همسرتون رو،ولی بارها تحسینتون کردم ،که چقدر زوج خوشبختی هستین،که یک سر این زوج اگه شمایین،اون سمتش هم که همسرتون ،قطعا معرکه س…در پناه حق باشید واز کنار هم بودن لذت ببرید…
چقدر نوشته هاتون رو عاشقانه خوندم،ولذت بردم
همیشه شما زیباترین کلمات رو با شیطنتی خاص کنار همدیگه قرار میدین،که آدم از خوندنش سیر نمیشه
همین حال واحوال شمارو هم من دارم،از دید بقیه در بد ترین شرایط هستم،ولی از دید خودم خیلی به خدا نزدیکتر،در نتیجه معجزه پشت معجزه
فقط باید خودش رو ببینیم،واز خودش بخوایم، همین وبس
حمید آقا من الان در شرایطی هستم،که در خوابم هم نمیدیدم،به قول رزای نازنین…انگار داره تمام اون اتفاق ها برای من میفته،ولی من اینقدر حالم با خدا خووووب،که حس میکنم خوشبخت ترینم…
میدونم همه چیز درست میشه،چون اون آرامش واقعی رو الان تو وجودم کاملا حس میکنم…
سلام و درود به شما خانم حیدری، خواهر بزرگوار و گرانقدرم. بسیار ممنون و سپاسگزارم بخاطر این کامنت ارزشمند تون. بسیار بسیار انرژی مثبتش بالا بود. از این همه لطف و محبت شما سپاسگزارم.
خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر تک تک اتفاقات مثبت و ارزشمند زندگی تون. خدا رو شکر که اتفاقات عالی و شیرین و باب میل تون داره رخ میده، خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر آرامش تون. پلن خدا همیشه عالی و لذت بخشه، و از جایی که فکرش رو نمیکنیم جوری برامون چیدمان میکنه که واقعاً آدم سورپرایز میشه.
الهی صد هزار مرتبه شکر.
الهی صد هزار مرتبه شکر.
براتون از درگاه خداوند متعال بهترین نعمتها و شادمانه ترین لحظات رو براتون میخوام. در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
هیچوقت هم نگران طولانی شدن کامنتها نباشید. مثل یه سفر لذتبخشه. هر چی طولانی تر بهتر.
چقدر از خوندن کامنتتون لذت بردم و خذاروشکر میکنم ک در این لحظه ای ک اختیاج داشتم ب این حرف ها خدا من رو هدایت کرد ب کامنت ارزشمند شما…
درمورد موضوع اعتراض و چک و لگد ها و بعد تسلیم شدنتون بهتون تبریک میگم ک تونستین راه درست رو پیدا کنید و دوباره برگردین ب مسیر و ب منم یاد دادین ک علت برخی از نتایجم چیه ..
جایی ک گفتین وقتی تو مسیر درست باشی نعمت های بیشتر دریافت میکنی و اگه برگردی انگار چک و لگد ها بیشتر شایدم ب خاطر ایننکه ارتفاعمون بیشتر شده من اینو خیلی خوبدرک کردم و الان فهمیدم ک چرا تضادهای الانم دردناک تر هست چرا تا وقتی از مسیر خارج میشم ب طریقی چک و لگدی میخورم ک برگرد ب مسیرت برگرد بیا پیش خودم ولی گاهی اوقات متاسفانه دیر ب برگشت اقدام میکردم و چقدر این کامنتتون دیدم نسبت ب رفتارهام و نتایجم بازتر کرد…
و اینکه درمورد احساس لیاقت مثالی ک زدین در مورد کسانی ک بهشون اموززش دادین ب جاهای بهتر رفتن و یا اینکه تا موقعیتی بهتر براتون پیش میاد ذهن نجواگرتون شروع ب سرکوبتون میکنه منم اینو کاملا تو زندگیم تجربه کردم و باید روی احساس لیاقتم ب صورت لیزری کار کنم چون تا یکم اوضاع بهتر پیش میره یکی از ترمزهام احساس لیاقت هست شروع میکنه ب جولون دادن…
امیدوارم ک در محاسبه نتیجه دلخواهتون رو گرفته باشین چون واقعا لیاقتش رو دارین هم از لحاظ تخصص ک ماشالله یه عالمه از تخصص هاتون گفتین و هم از لحاظ شخصیتی…
من واقعا شما رو برای این تمرکز و مداومتی ک در مورد کار کردن روی باور هاتون رو دارین تحسین میکنم…
بهرین هارو براتون ارزو میکنم چون لایق بهترین ها هستین…
چه نکات عالی در این فایل من یاد گرفتم و خدا را شکر که در حال دیدن و شنیدن این فایل هستم
هر چه بیشتر می گذرد بیشتر و بیشتر ذوق و شوق من در این سایت بیشتر می شود تا بهتر بتوانم روی خودم کار کنم و از قوانین آگاه بشوم و زندگی خودم را خلق کنم
نکته زیبایی که استاد گفتند این بود که در قدم اول هدف از بازی کردن لذت بردن است که بتوانیم حال خودمان را خوب کنیم
نکته دوم این است که دیگران را تحسین کنیم و رفتار های خوب آنها را بیاد آنها بیاوریم و به آنها گوشزد کنیم
قشنگ این است که در یک بازی دو نفر با هم بجای نگاه کردن به برد و باخت به عمق علاقه با هم پی ببرم و رابطه آنها با هم بیشتر و بیشتر بشود و از وجود هم لذت ببرند
این یکی از درس های عالی بود که من در ابتدای این فایل یاد گرفتم
نکته زیبای دیگر
دیدن کوچکترین بهبود ها
دیدن ریزترین حرکات بهبود دهنده در خود
وقتی که من اینها را ببینم و به خودم آفرین بگویم بی شک موفقیت های بزرگ تر براحتی در زندگی من جریان پیدا خواهد کرد
و مهمترین نکته این است که باید در هر شرایطی توانایی کنترل ذهن خودم را داشته باشم
ناراحتی و غمگین بودن مهمترین موضوعی است که من باید همیشه در خدم کنترل کنم و حال خودم را خوب نگه دارم
یاد بگیرم که اگر من بگذارم نتیجه احساس من را بد کند این سبب می شود که حال من بد بشود و اوضاع خراب بشود
ولی اگر برعکس من فقط روی همان روز ،همان ضربه تمرکز کنم و ذهن خودم را کنترل کنم و کاری به ظاهر شرایط نداشته باشم خواهم دید که همان شرایط به ظاهر وحشتناک چگونه تغییر می کند تا من پیروز بشوم
پس نتیجه این است که من باید بتوانم در هر شرایطی چه خوب و چه بد باید بتوانم ذهن خودم را کنترل کنم
در واقع فقط باید روی ذهن خودم و افکار خودم این توانایی و کنترل را داشته باشم که همیشه حالم خوب باشد و احساس لیاقت را در خودم تقویت کنم تا بتوانم براحتی و به آسانی به موفقیت دست پیدا کنم
در مورد احساس عدم لیاقت را من دقیقا در کسب و کار خودم به وضوح دیدم
جاهایی بوده که من براحتی پول در می آوردم و براحتی با من قرارداد بسته می شده است وبا خودم گفتم چرا با من و چرا اینقدر براحتی با من قرارداد بسته می شود و در یک قرار داد حالم گرفته می شود و دچار چالش و تضاد می شوم
دقیقا این باور لیاقت را من براحتی برایم رخ داده است
درس عالی دیگر
هرگز احساس قربانی بودن را در خودم ایجاد نکنم
این احساس ریشه همه گرفتاری ها و همه بدبختی ها در من خواهد بود
یادم باشد که ذهن خودم را کنترل کنم و از همه مهمتر اینکه احساس لیاقت را در خودم ایجاد کنم
تمرکز کردن روی موضوعی که می خواهم انجام بدهم و آن موضوع را با ذوق و شور و شوق انجام بدهم
همه اینها نکاتی است که من در کسب و کار خودم هم به وضوح دیده ام و تجربه کرده ام
از همه زیباتر این است که در لحظه زندگی کنم و حالم خوب باشد و درحال لذت بردن از مسیر خودم باشم
غر زدن را کنار بگذارم و شاد باشم
درس تازه
فقط امروز خوب باشم کاری به فردا نداشته باشم
فقط امروز
ففقط امروز پاک باشم
این سبب می شود که من رفته رفته خوب باشم و همیشه حالم خوب باشد
لذت بردن از زندگی خودم سبب می شود که نگران ترس ها و اتفاقات بد و ناگواری ها نباشم
امروز که حالم خوب باشد باید بگویم خدا را شکر
فردا که آید فکر فردا کنم
این همان توانایی کنترل ذهن است
و یادم باشد که برای لذت بردن نیاز به هیچ چیز خاص و هیچ کار خاصی نیست
و همه اینها در کنار سپاسگذار بودن و دیدن نعمت های خوب خداوند
زندگی را کامل می کند و حال خوب را برای خودت به ارمغان می آوری
سپاسگذارم بابت این جوابهای زیبایت سپاسگذارم بابت استمرارت در بودن وکنترل ذهن به شما تبریک میگویم من پیشرفت شما نازنین رو به زیبای دیدم وتحسین میکنم وبراستی شما از روزهای اول تا امروز جملات وچیدن جملاتت هر روز بهتر زیباتر وبه سمت نور رفتن رو دارد ومن به شخصه رشد وپیشرفت جذابت رو تحسین میکنم
سپاسگذارم هستی وباهم دراین چرخه بی پایان درک میکنیم قوانین را
سپاسگذارم
نکته زیبای دیگر
دیدن کوچکترین بهبود ها
دیدن ریزترین حرکات بهبود دهنده در خود
وقتی که من اینها را ببینم و به خودم آفرین بگویم بی شک موفقیت های بزرگ تر براحتی در زندگی من جریان پیدا خواهد کرد
و مهمترین نکته این است که باید در هر شرایطی توانایی کنترل ذهن خودم را داشته باشم
ناراحتی و غمگین بودن مهمترین موضوعی است که من باید همیشه در خدم کنترل کنم و حال خودم را خوب نگه دارم
یاد بگیرم که اگر من بگذارم نتیجه احساس من را بد کند این سبب می شود که حال من بد بشود و اوضاع خراب بشود
ولی اگر برعکس من فقط روی همان روز ،همان ضربه تمرکز کنم و ذهن خودم را کنترل کنم و کاری به ظاهر شرایط نداشته باشم خواهم دید که همان شرایط به ظاهر وحشتناک چگونه تغییر می کند تا من پیروز بشوم
پس نتیجه این است که من باید بتوانم در هر شرایطی چه خوب و چه بد باید بتوانم ذهن خودم را کنترل کنم
سلام استاد خوبم سلام مهربونم سلام مریم جونم سلام به روی ماهتون
امروز میخوام بر این حسی که اجازه نمیده کامنت بنویسم غلبه کنم ببینم چمه چرا نمیتونم ؟!میخوام باورهای مخرب رو ازش بکشم بیرون من میخواممممممممم تغییییر کنم من از این همه آشغالی که توی ذهنم و وجودم لونه کرده خسته شدم بوی تعفن اینها نمیذاره لذت ببرم
میخوام لذت ببرم میخوام تغییر کنم میخوام زندگی رو زندگی کنم میخوام قوی باشم میخوام مومن باشم میخوام به همه آرزوهام برسم میخوام برای خودم آرزو بسازم و بهشون برسم !میدونید استاد من مدتهای مدیدی بود که هیچ رویایی نداشتم هیچ
آرزویی نداشتم من مرده بودم من زنده نبودم … همینکه آدم رویایی داشته باشه که بخواد بهش فکر کنه و بابتش شور و شوق و انگیزه داشته باشه بنظرم باید بابتش خدارو روزی هزاران بار شکر کنه ..
دارم فکر میکنم چرا من مدت زیادی هیچ کامنتی ننوشتم
1:چون احساس بی لیاقتی کردم چون فکر کردم من که روی خودم کار نکردم زیاد پس چی دارم بگم من همون یه ذره که روی خودم کار کردم رو نادیده گرفتم ….مریم جون حرف خوبی زدن گفتن من با هر بار بهبود کم باید خودم رو تشویق کنم با هر بهبود کم باید ذوق کنم همینکه یه کوچولو هم دارم روی قوانین کار میکنم همینکه گهگاهم میام نظرات رو میخونم همینکه فایلها رو گوش میدم همینکه یکم تو زندگیم دارم اجرا میکنم باید تحسین کنم خودم رو باید برای همین یکم کار کردن روی خودم هم از خودم تشکر کنم
باور دوم :من که حرفی برای گفتن ندارک که بیام بگم برای دوستان که براشون مفید باشه حالا میخوام همین مورد روبررسی کنم !اول اینکه من با کامنت نوشتن و ثبت طرز فکرم و روند رشد و بهبودم به خودم کمک میکنم دقت کن به خودم کمک میکنم من نباید فکر کنم من باید ناجی دیگران باشم یا اینکه باید نظری بذارم که کسی رو آگاه کنه !!!
من مسئول زندگی خودم هستم من باید اول و آخر به فکر بهبود خودم باشم اینکه ازخودم انسان بهتری بسازم انسانی که به فرکانس الهی نزدیکتر باشم اینکه خداگونه تر زندگی کنم اونوقت یکی از اثرات اینگونه زندگی کردن اینه که من آدمی میشم که ناخواسته میتونم روی زندگی هزاران نفر اثر بگذارم پس من این کامنت رو برای خودم مینویسم که من با اینکار به بهبود خودم و به تثبیت باورهای درستم کمک کنم و شاید یکی از اثرات اینکار این باشه که یک نفر این کامنت رو بخونه و از دل این کامنت نکته ای برای بهبود زندگیش پیدا کنه
3:باور سومم اینه که ریشه در کمبود عزت نفس داره اینه چون فکر میکنم باید کامنتی بنویسم که انقدر خفن باشه که همه برام کف و دست و سوت و هورا بزنن که بگن عجب تو خوب مینویسی عجب ما رو متحول کردی عجب قلمی و پر و بال سیاه رنگ و قشنگی !خوب این باورمم که دیگه معلومه چقدر داغونه …من بیشتر از اینکه فکر این باشم کامنتم منو روشن تر کنه خواسته هام رو برام واضح تر کنه و باورهای غلطم رو برام بکشه بیرون که باور درست جاش بکارم فکر ظاهر قضیه هستم …که خداروشکر متوجه شدم
باور چهارمم که: خیلی باید روش کار کنم اینه خیلی وقتا میگم من نتیجه خاصی نگرفتم که بخوام بیام حرفی بزنم و….
محبوبه تو نتیجه خاصی نگرفتی ؟؟!خیلی نامردی
خب بنویس !من خدارو پیدا کردم ..خدا در حد فهم خودم رو البته ..من بیگانه بودم با خدا
من جواب خیلی از سوالاتم رو گرفتم …یکی از سوالهایی که خیلی اذیتم میکرد تو ذهنم این بود که چرا ادمهایی که دلسوزن مهربونن خیر خواهن چرا بلا زیاد سرشون میاد …در حد فهم خودم متوجه شدم که بخاطر اینکه زیاد میرن توفاز غم و غصه دیگران انگار که بخوان جای خدای نامهربون که توذهنشونه برای دیگران مهربونی کنن …اینکه کمک کردنهاشون خیلی وقتها بدون اینکه بدونن بوی شرک میده اینکه فرکانسهای خیلی بدی میفرستن ووو…همین یک نکته خیلی کمکم کرد که حواسم باشه که کمک کنم با احساس خوب دلسوزی ممنوع مهربون بودن فقط باید باا احساس خوب باشه تو داری به یه هم پاره از خودت هم پاره از خدا ..مهربونی میکنی …یک هم پاره از خدا نیازی به ترحم کردن نداره …اگر مهربونی میکنی و کمکی میکنی فقط برای گسترش خودت باید اینکا رو کنی یعنی حتی انفاق کردن ما هم فقط برای خودمون هستش …
یه مورد دیگه اینکه تازه معنی مومن رو فهمیدم اینکه فهمیدم یه مومن واقعی همیشه شاد…وای همین موضوع انقلابی در باورهای من ایجاد کرد …مومن شاد؟؟؟ چرا شاد؟ اخه چطور یه ادم مومن باید همیشه شاد باشه ؟؟پس اینهمه تو ذهنممون فرو کرده بودن که من فکر میکردم آدمهایی که به خدا نزدیکن همش در حال گریه وزاری و غم و غصه دیگران خوردن و خودشون روفدای دیگران کردن هستن …پس اون چی میگفت ! چرا انقدر داغون بودن اون باورها !مومن شاد چون خدارو باور داره چون قدرت خدا رو باور داره چون سنتهای تغییر ناپذیر الهی رو میشناسه چون از قانون شاد بودن آگاهه ….اخه مگه میشه یه نفر پشتش به خدا پر باشه و مومن واقعی باشه و شاد نباشه کدوم خدا ؟همون خدایی که فقط خیر مطلق هست که فقط برامونشادی و سلامتی لذت ثروت و بهشت این دنیا و اون دنیا رو میخواد …همون خدایی که برای بنده اش کافیه… این فلسفه ی شاد بودن یک مومن هستش …
من فهمیدم باید در لحظه زندگی کنم من فهمیدم سرمایه من ثروت و موجودی بانک نیست سرمایه من تخصص من در شغلم در باورهام در نگرشم در انسان بودنم در بهبود هر روزه شخصیتم در ایمان و توکلم هست من باید اینها رو ارتقا بدم ثروت مادی لاجرم میاد …همین چند باور که نوشتم کلی نتیجه توی زندگی من اورده …میام و مینویسم ..ادامه داره …فعلا برم سراغ دختر کوچولوم …خدایا هزاران بار شکرت …..مممنونم ازت خداجونم ممنونم ازت استادعزیزم برای این فضایی که اینجا فراهم کردی الهی همیشه خیر ببینی و شاد و تندرست کنار خانم شایسته مهربون باشید …
چقدر کامنتت زیبا و به جا بود و چقدر نکاتی که گفتی کاربردی بود من که دلم خواست نکانتت را کپی کنم و داشته باشم
چقدر هممون همین حس را می کنیم که من زیاد پیشرفت نکردم این حرف شیطانه به نظرم چون همش می خواد انگیزه ما را برای بهبود از بین ببره منم چند وقت بود کامنت نمی گذاشتم ولی دقیقا نکاتی که شما نوشتید یکی از علت هاش بود چند وقت شروع کردم به کامنت نوشتن باور می کنی پاداش های جهان برام سرازیر شد
محبوبه جان واقعا ممنونم بابت این کامنت زیبات منتظر کامنت های قشنگت هستم
سلام مرضیه جون منم از شما خیلی ممنونم که باعث شدی مجدد بیام و کامنتم رو بخونم بله عزیزم شیطان دشمن قسم خورده ماست و کارش اینه که ما رو ناامید کنه.. استاد عزیزمون عباسمنش که تا عمر دارم دعای خیرم بدرقه راهشون هست نکته ی خیلی ارزنده ای گفتن که دوست دارم اینجا بنویسم که یاداوری بشه برامون و تثبیت بشه و ملکه ذهنم بشه اینکه ما موجودات فرکانسی هستیم ما در هر لحظه یا داریم اوج میگیریم و یا داریم سقوط میکنیم بنابراین هیچوقت نباید در سکون برای مدت طولانی بمونیم چون سقوط میکنیم با یه مثال اگر بخوام این موضوع رو واضحتر کنم ما مثل مسافران در یک بالن هوایی هستیم و نیروی جاذبه مثل نجواهای شیطان
و اون حرم گرما و آیشی که روشن میکنیم کارهایی هست که برای در اوج موندن و اوج گرفتن انجام میدیم تازمانی که این آتیش شعله وره بالن اون بالا میمونه و اوج میگیره و از مناظر لذت میبریم و کیف میکنیم اما به محض اینکه اون آتیش خاموش میشه نیروی جاذبه (نجواها) میاد وما رو میکشه پایین و پایینتر… پس تنها راه غلبه بر شیطان اینه ما نا امید نشیم و ادامه بدیم تا این نجواهای ذهن رو خاموش نگه داریم باید این آتیش واین حرم گرمای لذت بخشش رو همیشه برای خودمون نگه داریم اجاق دلمون رو روشن نگه داریم… یه کامنتی خوندم مرضیه جون که خیلی ایده خوبی هست برای بالا بردن فرکانس در بلند مدت اینکه بیایم روی یک کاغذ دایره های هم مرکز از بزرگ تا کوچیک بکشیم دقیقا مثل مدارهای الکترون به دور هسته اتم
بعد این کار رومیتونیم روزانه انجام بدیم یا ماهانه بعد در دایره کوچیک که پایینترین مدار هست ترس غم نگرانی پشیمانی استرس و هر چیز بدی قرار داره در مدار بعدی شرایط بهتره تا اخرین مدار امید رها بودن ارامش انگیزه و همه ی چیزهای خوبه در طول ماه هر روز بیایم مدارمون رو در طول روز مشخص کنیم که امروزمن در چه مداری بودم چقدر امیدوار بودم چقدر با خودم در صلح بودم و یک نقطه رو روی مدار موردنظرم قرار بدم.. این باعث میشه خودمون رو ارزیابی کنیم و حواسمون به فرکانسهایی که میفرستیم باشه.. یا اینکه بیایم به حالتهای روحی مختلف امتیاز بدم مثل امید نمره 10 شادی نمره 10 وو جمع نمرات 100 هست که بالاترین مدار هست و مدارهای پایینتر نمرات کمتری دارن و اینجوری محاسبه کنیم امتیازات هر روزمون رو و با اون امتیاز مشخص کنیم در چه مداری هستیم … بعد با نقطه هایی که روی مدارها قرار دادیم در بلند مدت میتونیم بفهمیم داریم چیکار میکنیم و خودمون رو بهبود بدیم
چقدر مثال قشنگی زدی بابت بالن کلی نشانه خوب ازش گرفتم چون من عاشق پروازم دیروز یک شرکتی جلسه داشتم تو اتاق کنفرانس یک عکس بسیار زیبا بود که یک چتر باز را نشان می داد در میان آسمان. کلی با اون عکس تو رویای پرواز رفتم
کلی از حسش لذت بردم و الان که این مثال را زدی من گفتم چقدر قشنگ می شه هر وقت حالم خوب نیست به خودم بگم داری به جای اوج گرفتن و پرواز کردن پرهات را می چینی ها!
اینکه آدم هر روز مدارش را مشخص کنه هم عالیه
من چند وقته این احساس لیاقت داشتن خیلی حالم را عالی کرده وکلی از وجودم در این جهان لذت می برم البته اتفاق خاصی نیافتاده ولی من احساسم عوض شده و انگار مدارم بالا رفته همش انگار دلم می خواد در طبیعت باشم و فقط در تنهایی با خداوند عشق بازی کنم
شایدم چون عاشق بهارم اینقدر دگرگون شدم
خدا را شاکرم که قوانینش اینقدر زیبا باعث تغییر زندگی می شوند
سلام مرضیه جون من از شما ممنونم که باعث شدی فکر کنم و یه مثال توی ذهنم متجلی بشه که یک تلنگر برای من باشه که مواظب باش تو بالنی حواست باشه باید از مناظر لذت ببری حواست باشه باید قانون شادی و زیستن در لحظه رو همیشه عمل کنی وگرنه که اون آتیش خاموش میشه وسقوط میکنی.. عزیزم برات بهترین ها رو ارزو میکنم وانشالله همیشه در مسیر قانون شادی حرکت کنی
اومدم کامنت شما را بخونم هدایت شدم به دو کامنت دیگر و اینکه دقیقا در تایید پیام امروز خدا برای من بود و من براشون کامنت گذاشتم
بعدش اومدم جواب کامنت شما را بدهم وقتی کامنت اول شما باز شد دوباره خوندم باورتون می شه انگار اولین باره دارم می خونم چقدر زیبا نوشتی محبوبه جان بازم تحسینت می کنم و انگار خداوند از طریق سه کامنت پیامش را به من تثبیت کرد
خدا را شاکرم بابت اینکه خداوند هدیه های خوبی از طریق این سایت به من داده است واقعا گاهی باید بعضی آگاهی ها را بارها و بارها دریافت کرد تا در مغز ته نشین شود
بازم ممنون پیام امروزت هم قبلش خدا بهم گفته بود و تکرار پیام خدا از طرف شما برام جذاب بود
یاد یک قسمتی از کتاب کیمیاگر افتادم که می گفت خوشبختی یعنی مواظب باشی قطره روغن از توی قاشقی که داری حملش می کنی نریزه در عین حالی که داری لذت می بری و مناظر اطراف را می بینی
بنابراین در عین اینکه ما تلاش می کنیم برای بهبود خودمون و زندگیمون ولی همیشه وظیفه اصلی لذت بردنه و نباید اونو فراموش کنیم
به نام مهربان پروردگارِ باسخاوتم که هدایتم کرد به این سایت توحیدی تا بادرک قوانین ثابتش جهان هستی ،خالق عامدانه ی خواسته هام باشم.
سپاسگزارم از شما استاد عباسمنش عزیزم که خوب زندگی کردید و کمک میکنید تا جهان جای بهتری برای زیستن باشه
سپاسگزارم که این آگاهی ها رو دراختیارمون قرارمیدین
واااااااااااااای که چقققققدراین فایل رو دوست داشتم
55دقیقا فقققققط لذت بردم
یه عالمه درس وتمرین داره که میتونم تا ماه ها ازشون استفاده کنم و هیچ کدومشون تکراری نباشن تا تو همشون مهارت کسب کنم ،اونوقت زندگیم یک بهشت واقعی میشه
خدایا شکرت که زندگی کردن یک آزادی بی انتهاست،
خدایا شکرت بخاطر قوانینی که برای جهان وضع کردی
شکر که استاد عباسمنش عزیزم درکشون کردو به هزاران زبان بما آموزشش میدن.
«به اندازه ای که می توانیم ذهن خود را کنترل کنیم می توانیم زندگی خود را کنترل کنیم»
مهربان پروردگارم کمکم کن تا عمق این جمله رو درک کنم ،تو جهان رو مسخرمن کردی وتامن قوانین رو بلد نباشم نمیتونم از موهبت این تسخیر بهرمندشم ،من به توانمندی هام باور ندارم من باورهای سازنده هم جهت با خواستم ندارم ،واسه همون هنوز برگی دربادم،هنوز واکنش گرام
،خیییییلی بهترازقبلم هستم اما هنوز راه بسیاری دارم تا به ایده الم برسم.
خدایا کمکم کن تا درک بهترو واضح تری از آگاهی هایی که استاد دراختیارمون قرارمیدین ،داشته باشم
توی زندگی چون فاصله ی زمانی وجود داره بین ،احساس بد و کنترل نکردن ذهن و اتفاقات بد واسه همون من هنوز درک عمیقی ازاین آگاهی ارزشمند ندارم
اما حالا که شما بازی رو تشریح کردید خیلی بهتر درکش کردم ،
الان این جمله تأکیدی رو که حالا خیلی بهتر از قبل درکش کردم رو،، تو دفترم و همینطور رو تابلو وایت بردم مینویسم تا همیشه جلو چشمم باشه ….
🟢 کنترل ذهن بالاترین مهارت و مهمترین اصل در تجربه ی خوشبختی ست🟢
راجب احساس عدم لیاقت و ازدست دادن نعمت ها تجربه ای دارم که برای خودم خیلی آموزنده ست،
خواهرم خونه زیبایی خریده بود که نوساز وزیبابود وویوی بسیار عالی به کوه و رودخانه داشت و وقتی اون خونه رو از دست داد راجبه احساسش با من صحبت کرد که چون تو و مامان هنوز مستاجر بودید و خونه نداشتید من احساس گناه می کردم که چرا من خونه دارم اونا ندارن واین احساس انقدر عمیق بود که جهان دست به دست داد تا، اون خونه رو از دست داد
و وقتی من تازه این خونه زیبا رو (کاخ سفیدم رو)خریده بودم دیدم من هم دارم در همون دام میوفتم و خوشبختانه همون موقع ها بود که با آگاهی های این سایت آشنا شده بودم و تونستم هر بار بیشتر از قبل احساسمو خوب نگه دارم و باعث رشد خودم و خانوادم بشم و کمک کنم اون ها هم خونه دار بشن،
🟢 راجب احساس قربانی شدن و تجربه همسنگ و هماهنگ با همان احساس را تجربه کردن🟢
باید بگم که تو رابطه ی عاطفی و خانوادگی احساس قربانی بودن داشتم و فکر میکردم برای چند نفر از نزدیکانم، بیشتر از حد توانم مایه می گذارم و آنها خیلی کمتر و یا حتی برعکس بطور نازیبایی جوابم رو میدن که آن هم از وقتی که با آگاهی های این سایت آشنا شدم و متوجه شدم که احساس گناه و احساس قربانی شدن چقدر خلاف جهت خواسته هام هست و بادوره بصلح رسیدن و خودشناسی بیشتر،
احساس لیاقت رودر خودم تقویت کردم و به این باور رسیدم که من درمرکزیت زندگیم قرار دارم و طی تکامل به احساس خود ارزشمندی بیشتری رسیدم و جلوی جریان باطل و تجربیات نازیبای قبلی رو گرفتم.این واقعا یک جریانه و اگر بهش آگاه نباشیم تاناکجا آباد ادامه دار خواهد بود
تجربیات ریز و درشت بسیار دیگری هم دارم که فقط به کوچکترینش که دیروز برام اتفاق افتاده اشاره می کنم و آن هم این بود که در دانشگاه با یکی از همکلاسی هام گفتگوی تند کوچکی داشتم که چون به اهمیت ماندن در احساس خوب و کنترل ذهن پی برده بودم طی چند دقیقه شروع به کنترل ذهنم کردم و نگذاشتم که افکار منفی بیشتری بهم هجوم بیاره وآگاهانه شروع کردم با کلامم دهنمو کنترل کردم و
و خوب جلوه کردن در نگاه دیگران رو برای خودم کوچک شمردم وبه خودم حق دادم که در اون شرایط از خودم دفاع کنم و کم کم به احساس بهتر بیشتری رسیدم و چند دقیقه بعد که خوب خودم رو مدیریت کردم به خودم احسنت گفتم و لذت بردم از اینکه یاد گرفتم ذهنم رو کنترل کنم و این آگاهی ها رو در عمل در زندگی هم به کارمیبرم، این کارا بودن آگاهی های شما ،بزرگترین تفاوت شما با استاد های دیگه و حتی کتابهاست
دوستتون دارم و عشق برای همه ی بچههای سایت توحیدی عباسمنش 🟢
تو زمینه ی کاری و روابط تجربیات زیاد خوب بدی را تجربه کردم که نتیجه حس قربانی بودن عدم لیاقت و یا برعکس احساس لیاقت بوده….
که با دوره روابط و عزت نفس کامل متوجه شدم کجاها چرا خیلی رویایی پیش رفته و کجاها به چه دلیل شرایط خراب شده.
اما چیزی که باعث شد کامنت بزارم این بود که شنیدم: طولانی مدت فکر نکنیم.
کاری نداشته باشیم دیروز چی شده
و
کاری نداشته باشیم فردا چی میشه!
گاهی پازل تلاش های ذهنی و فیزیکی ما یه قطعه های گم شده ای داره…
که وقتی می شنویم و متوجه میشیم سریع شناسایی می کنیم.
الانم این نکته که تمرکزمون روی همین امروز باشه برای من چفت شد با مباحث بهبود گرایی
چون وقتی مباحث برای افراد کمال گرا میره به سمت بهبود گرایی یه بخشی از داستان هنوز خالیه که اوووو حالا من چقدر و تا کجا و تا کی باید توجه و تمرکز و تلاش کنم!؟ یکم ذهن درگیر زمان میشه.
چون یه فرد کمال گرا یه دفعه نمی تونه پرش کنه به یه شخصیت جدید بهبود گرا.
اما وقتی حواسمون میاد رو امروز که “بهترین ممکن” خودم باشم و کاری به دیروز و فردا نداشته باشم، دیگه هیچ حرفی نمی مونه.
پ.ن: استاد شما روابط فوق العاده ای دارید و به غیر از تمرکزم برای پیدا کردن نکات آموزشی … ریز به ریز کیفیت روابطتون رو در فایل جداگونه ای در ذهنم ذخیره میکنم.
دختر زدی تو خال آخه من حمید هستم یک کمال گرا ، وچقدر نکنه ریزی رو اشاره کردی که هنوز من متوجه نشدم با اینکه جلسه 4
حل مسئله رو شروع کردم و دوبار گوش دادم..
آره درسته یک دفعه این شخصیت کمالگرا جاش رو به بهبودگرایی نمیده
و اون هم تکاملیه.
واین جمله شما منو درگیر کرد:
(چون وقتی مباحث برای افراد کمال گرا میره به سمت بهبود گرایی یه بخشی از داستان هنوز خالیه که اوووو حالا من چقدر و تا کجا و تا کی باید توجه و تمرکز و تلاش کنم!؟ یکم ذهن درگیر زمان میشه.)
یعنی این درست گفت و گو ذهنی من و ترمز منه.
که امیدوارم بتونیم سریع حلش کنیم.
که دوباره همین کلمه «سریع » هم از کمال گرایی من میاد.
من یه مدتیه که ناخود آگاه دارم همین کارو انجام میدم: بهترینی که امکان پذیره
اما این رفتار به اندازه الان آگاهانه نبود و بیشتر با اهرم رنج و لذت بود ولی با شنیدن جملات استاد درکم کامل تر و بهتر شد و الان با سطح بالاتری از آگاهی ادامه میدم.
بعد از اینکه این کامنتو گذاشتم نگاه کردم دیدم بله این کمال گرایی الان تو همین مدت دیگه مثل قبل اذیتم نمیکنه چون بهترینه ممکن هر جفت اینارو داره…
مثال میزنم : من قصد داشتم یکی از حرکات پیشرفته یوگا رو انجام بدم در حالی که یک سال بیشتر کلا تمرین نداشتم، اولش همون صحبتایی تو ذهنم بود که بین کمال گراها مشترکه …
بخش اول و دوم رو میخواستم انجام بدم دیدم اصلانمی تونم، بدن کامل به نقطه ی صفر رسیده …
تمرینامو شروع کردم هر روز بهترینی که ممکن بود…
و دیروز خودم چک کردم دیدم مرحله اوم، دوم و سوم حرکت رو میتونم انجام بدم، ضمن اینکه برگشتم به تمریناتم و الان خوشحالم یه کار به تعویق افتاده رو دارم انجام میدم و محل تمرینمو از اتاقم تغییر دادم میرم باشگاه و ترسی ندارم که بقیه بگن عه این خودش مربیه چرا تمرین نکرده چرا بدنش افت کرده … و به خودم اومدم دیدم ای ول اصلاح تغذیمم الان نزدیک به سه ماهه فقط شکر و قند مصنوعی رو حذف کردم (که نتیجشم در حل مسئله جلسه ششم کامنت گذاشتم ) و رهاش نکردم و یه مرحله فراتر رفتم الان سه روزه قند و شکر طبیعی و کربو هیدراتم خیلی کم کردم… و یه هفته ام هست دارم زبانمو با همین شیوه میخونم…
و الان این آگاهی به ذهنم رسیده که در هر مرحله بهبود و به دلیل استمرار در انجام کار باید روی نکات دوره عزت نفس هم کار کنم و با هم ترکیبشون کنم.
سلام استاد عزیز و مهربانم باز هم خدا را شکر میکنم که تونستم این فایل زیبا را گوش میکنم و از تجربه شما بهره مند بشم
نکات خیلی جالبی گفتید بازی که شما انجام میدید واقعا برای من جالب بود که اینجوری اینقدر عاشقانه و با علاقه خاصی که دارید این بازی را انجام میدهید و این میز پینگ پنگ که داخل منزل شما همیشه هستش
من خودم به پینگ پونگ علاقه دارم خیلی دوران بچگی و نوجوانی توی مدرسه یا محل کار پدرم باهاش بازی می کردم ولی خوب ازش دور افتادم و الان دوچرخه سواری میکنم عشق من دوچرخه سواری و خیلی لذت بخش برای من
گفتید پیشرفت های کوچیک مهمه خب در دوچرخه سواری خیلی دیدم به چشم خودم که یک زمان اون اوایل توان بدنم خیلی کم بود قدرت بدنی نداشتم خسته میشدم ولی الان بعد از گذشت چند سال انرژیم خیلی بیشتر شده خیلی راحت تر رکاب می زنم و این پیشرفته که هر روز به دست آوردم خوشحال بودم بابتش که من دارم رشد می کنم من دارم بزرگ میشم و این خودش خیلی من را تشویق کرد که دوچرخه سواری ادامه دادم و الان به لطف خدا رکاب زدنم اینقدر خوب شده که در یک روز میتونم 200 کیلومتر رکاب بزدم و این برای من خیلی اعتماد به نفس بالایی به همراه آورد
شما گفتید بازی یک آزمایشگاه که ببینیم فرکانسهای که توی ذهنمان هست چطور جواب میده که توی دوچرخه سواری دقیقا این قابل دیدن هستند توانایی کنترل ذهن
پارسال مسابقه داشتم با یه بنده خدایی میگفت که تو از من ضعیف تری از لحاظ بدنی خیلی بهتر از من بود قرار به مسابقه شد و ایشان از من جلو افتاد و من اونجا یه چیزی به من کمک کرد که ذهنت کنترل کن مسابقه نیست که بخواهم ناراحت بشم با خودم گفتم لذت ببر از این مسابقه با همین افکار که داشتم آرام آرام از اون بنده خدا سبقت گرفتم و با اختلاف ده دقیقه در 5 کیلومتر سربالایی ازش بردم و این خیلی برام جالب بود که این افکار توی سر ما خیلی سریع و واضح توی بازی ها و ورزش ها و فعالیت فیزیکی خیلی راحت جواب میده اگر ذهنمان کنترل کنیم همه چیز تحت کنترل ماست از همه چیز لذت میبریم وقتی ذهن رو کنترل میکنیم شکرگزار تر میشیم و هر اتفاقی که میفته به دید خیر بهشون نگاه میکنیم
به قول شما توانایی های ما تغییر نمیکنه و این ذهن ماست که تغییر میکنه اگر واقعاً ذهن رو بهتر کنترل بکنیم از این توانایی ها میتونیم استفاده بکنیم این خیلی برای من جالب بود و درس بزرگی بود
نکته بعدی که شما اشاره کردید بحث عجله داشتن بود که همیشه شما توی دوره 12 قدم قدم توی یکی از قدم ها این رو شما گفتید که هرجا که عجله آمد سراغتان اونجا شیطان حضور داره و هیچ عجله نکنید همیشه همه چی فراوانه و این عجله کردن خیلی وقتا کنترل ما را از بین میبره و این باعث میشه که شکست بخوریم
احساس لیاقت هم که دیگه واقعاً برمیگرده به عزت نفسی که داریم و من چقدر دارم روی این موضوع کار می کنم که خودم رو لایق همه چیز های خوب بدانم لایق ارتباط خوب لایق درامد خوب لایق دوست های خوب لایق ثروت های زیاد و هر آن چیزی که به من احساس بهتری میده لایقش هستم
مورد بعد احساس قربانی شدن بود که همه ما تجربه کردیم که با خودمان حرف زدیم که من قربانی شدم اینجا حق من داده نشد اینجا حقوقم پایمال شد به قول شما چقدر تو ذهنم آماده که دولت باعث بدبختی ماست اونجا تصمیم مجلس دولت به ضرر ما شد میخواستیم این کار رو بکنیم ولی نذاشتن و تمام این افکار باعث شده که ما از نعمت ها دور بیفتیم به خاطر بحث قربانی شدن
و نکته پایانی خیلی برام جالب بود احساس شور و شوق بود که بالاترین انگیزه برای ادامه دادن هر کاری هست احساس شور و شوق هست که اگر این شور و شوق در کل زندگیمون نباشه به هیچ وجه موفق نمیشیم اگه میخوایم در کار موفق باشیم باید با شور و شوق صبح بلند شیم بریم سرکار
کسب و کاری داشتم قبلاً هر روز که می خواستم برم سر کار با کسالت و ناراحتی میرفتم شوقی نداشتم و آخرش هم جمع کردم ولی الان به لطف خدا سر کاری هستم که با احساس شادی و شوق شروع میکنمش و هر روز خدا را شکر میکنم که کسب و کاری دارم که توی منزل میتونم انجامش بدم و همین شور و شوق مطمئنم منو به جاهای خیلی خوب میرساند
از شما تشکر میکنم استاد عزیز و امیدوارم لحظه به لحظه زندگی شما پر از عشق و سلامتی حال خوب باشه ممنون از شما و خانم شایسته مهربان که اینطور با عشق و علاقه این فایل های زیبا را برای ما آماده میکنید و در سایت عباس منش می گذارید و خیلی از افراد میتونن از این آموزشها استفاده کنن
سلام و درود به شما دوستان و عزیزانم. سلام استاد عباس منش عزیز و سلام استاد شایسته بزرگوار.
از درگاه خداوند متعال بهترین نعمتها و شادمانه ترین لحظات رو برای همه تون درخواست میکنم.
قبلاً توی کامنتهام نوشته بودم که امسال یه تعهدی دادم که هر روز یک یا چند آیه قرآن رو بخونم و باورهای توحیدی و چیزهایی که ازش دریافت میکنم رو توی سررسیدم بنویسم. امشب به جایی از قرآن هدایت شدم که دلم نیومد براتون ننویسم. مطمئناً اون دوستانی که در مدارش باشند دریافتش خواهند کرد چون یه حسی ازم خواست که این کارو بکنم.
این آیه رو قبلا اینقدر شنیده بودم که حفظ بودم. ولی انگار الان برای اولین بار بود که داشتم میخوندمش. انگار خداوند عجله داره از بس اشتیاق داره که بندگانش به سمتش برن تا اونها رو از آمرزش و بخشش نعمات و ثروتها و احساس خوب سرشار کنه. انگار خدا داره صدا میزنه خب بجنید دیگه، زودتر بیاید نعمتها تون رو دریافت کنید ، و من با افکار و باورهای غلطم خودم رو در وضعیتی قرار میدم که راه طبیعی ورود نعمات و ثروتها رو به روی خودم میبندم. ما گناه کردیم، خطا کردیم و باید مشتاق بخشش خداوند باشیم ولی جوری بیخیالیم انگار چند میلیون سال زمان داریم و خداوندی که فرا زمان و فرا مکانه و همیشه به بهترین شکل خدایی کرده، مشتاقه برای بخشیدن بندگانش.
«سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد؟ ما به او محتاج بودیم، او به ما مشتاق بود»
و بازم خداوند داره با یادآوری بخشش و رحمت خودش و چگونگی کنترل ذهن و احساس رو بهمون یادآوری میکنه که چطوری با انفاق و فرو بردن خشم و استغفار احساسمون رو کنترل کنیم، چطوری تقوا داشته باشیم، چطوری نیکوکار باشیم. همه اینها همون احساس خوب مساویست با اتفاقات خوب ه. همون اعراض و دوری از احساس بده. خدا نمیخواد ما توی احساس بد بمونیم. میگه هر خطایی کرده باشی میتونی بیای تا من ببخشمت. فقط تو احساس بد نمون.
خدا داره از من بنده ناچیزش درخواست میکنه، بیا تا ببخشمت و بهشتها رو بهت بدم. بجای اینکه من درخواست بخشش کنم. خداوند داره میگه جنات،نمیگه جنت. به نظرم میرسه به این علت داره جمع میبنده که میخواد بگه هم بینهایت در دنیا و هم بی نهایت در آخرت بهت میبخشم.
هنوز حس میکنم توی شوک ناشی از خوندن این آیات هستم، آخه چطور ممکنه. مثلا یکی بهمون یه بدی کنه، بعد من در به در دنبال اون شخص باشم که برم از دلش دربیارم که چون به من بدی کرده الان ممکنه احساس عذاب وجدان داشته باشه، برم یه کاری کنم که از این فکر در بیاد.
خدا راه افتاده دنبال بنده هاش بیاین تا ببخشمتون، مورد آمرزش قرار تون بدم و بهتون بینهایت نعمت ببخشم در دنیا و آخرت.
واقعاً اگه احساس عدم لیاقتی باشه باید با این آیات برطرف بشه، خداوند داره احساس لیاقت رو در دل ما ایجاد میکنه.
یه فایلی داره استاد « چرا خداوند بیشتر از ما میخواهد که ثروتمند باشیم» اینم اثباتش. خداوند مشتاق گسترش خیر و بخشش و برکت و نعمت و فراوانی و ثروته. ماییم که راه رو بستیم. وگرنه این جهان بر مدار گسترش نعماته.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
چنددقیقه بیشتر نیست، که از یه ترمز ثروت با عارفه عزیز صحبت می کردم (اینکه اگه زیادی عرفانی بشی و بخدا نزدیک، یه حس و حالی پیدا می کنی دیگه نمی تونی چیزی درخواست کنی و اگه درخواست نباشه طبق قانون کائنات چیزی بهت داده نمیشه و اگه نتونی از درخواست کنی، یعنی به قدرت خدا ایمان نداری و ….)
و الان پاسخ خدای مهربونم از دستان شما
انگار خداوند عجله داره از بس اشتیاق داره که بندگانش به سمتش برن تا اونها رو از آمرزش و بخشش نعمات و ثروتها و احساس خوب سرشار کنه. انگار خدا داره صدا میزنه خب بجنید دیگه، زودتر بیاید نعمتها تون رو دریافت کنید
«سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد؟ ما به او محتاج بودیم، او به ما مشتاق بود»
و اما این قسمت از برداشت ات رو نمیشه با کلام توصیف کرد. بهتره بگی بدون شرح
هنوز حس میکنم توی شوک ناشی از خوندن این آیات هستم، آخه چطور ممکنه. مثلا یکی بهمون یه بدی کنه، بعد من در به در دنبال اون شخص باشم که برم از دلش دربیارم که چون به من بدی کرده الان ممکنهاحساس عذاب وجدان داشته باشه، برم یه کاری کنم که از این فکر در بیاد.
*خدا راه افتاده دنبال بنده هاش بیاین تا ببخشمتون، مورد آمرزش قرار تون بدم و بهتون بینهایت نعمت ببخشم در دنیا و آخرت.
خدایا دل این بنده ی مخلص ات و تمام این خانواده توحیدی رو به نور خودت روشن کن و کمک کن تاریکی های وجودمان را به نورت روشن کنیم.
تحسین میکنم شما رو بابت درک درستی که از آیات قرآن دارید و اون را با ما به اشتراک میزارین
بسیار لذت میبرم از کامنت های شما دیشب داشتم یه تکه از کامنت قبلی شما رو روی این فایل برای همسرم می خوندم یه سوالی کردن از من که دوست دارم جوابش را اگه لطف کنید به من بدید .
ازم پرسیدن یعنی آدم اگه حقش رو خوردن یا بهش ظلمی شد نباید دنبال حقش باشه و اون رو بگیره
من این جوری گفتم که مهم توی این موقع ها کنترل کردن ذهن هستش اگه من بتونم احساسم رو خوب نگه دارم جهان به من پاسخ مثبت میده
بعد اون مثال استاد رو زدم موقعی که از کار شرکت توی بندر عباس اومده بودن بیرون و حق و حقوقشون رو بهشون ندادن
بعد همسرم گفتن که خدا هم گفته که اگه بهتون ظلم شد برید و حقتون رو بگیرید (یه همچین مظمونی)
گفتم خدا یه جاهایی پیامبر رو به اعراض کردن دعوت میکنه و یه جاهایی هم به جنگیدن
از این که زمان گذاشتین و کامنت من رو خوندید سپاسگزارم
راستی بگم که یه مدتی بود که آیه های مربوط به حضرت یونس و افتادن به دهن ماهی رو خونده بودم و اصلا نمی تونستم درک کنم که چرا براشون این اتفاق افتاد و دیروز که کامنت شما رو خوندم با خودم گفتم ببین چقدر زیبا خدا در زمان مناسب جواب سوالات من رو میده خیلی برام منطقی شد بسیار از قلم شیواتون لذت میبرم .
سلام و درود فراوان به شما خواهر بزرگوارم راضیه خانم.
قبل از هر چیز یه ایموجی که با دست زده تو پیشونیش رو اینجا تصور کنید ، چون من یه پاسخ طولانی به کامنت شما نوشتم ولی نمیدونم چی شده که ارسالش نکردم.
از همه لطف و محبت شما سپاسگزارم. ببینید چیزی که به نظرم میرسه اینه که، قبل از هر چیزی هر ناحق شدن و پایمال شدن حقی نتیجه فرکانس ذهن خودمونه، مخصوصاً اگر احساسمون منفی باشه. همکاران من درگیر موضوعی شدن که بارها و بارها بخاطر ناشکر بودن و ناله میکردن و جهان پاسخ کفران نعمت خودشون رو بهشون داد.
اگه واقعاً حقی داریم که میتونیم در چارچوب قانون مطالبه و درخواستش کنیم، بعنوان مثال یه کارمندی که حقش رو با نوشتن یه گزارش از مسئول یا رئیسش درخواست میکنه، این دو حالت داره یا پاسخ مطالبه ما مثبت هست یا منفی ،بازم مثال از همکاران من، اینکه اونها فقط اعتراض میکنن و بد و بیراه میگن ولی هیچ اقدام قانونی و نامه نگاری نمیکنن. اگر پاسخ مثبت باشه احساس ما هم خوب باقی میمونه، اگر پاسخ منفی بود به احتمال زیاد احساس ما هم منفی میشه،اون موقع چی ؟ آیا باید خودمون رو بندازیم توی چرخه احساس منفی ؟و تقلای بیهوده کنیم؟ تقلا کردن و زور زدن با احساس منفی خیلی فرق داره با تلاش با احساس مثبت.
باید رها کنیم و احساسمون رو مثبت نگه داریم و تلاش کنیم با احساس مثبت از خداوند درخواست هدایت کنیم تا برای مسئله مون راه حل پیدا کنیم. باور کنید حتی اگه حقمون رو به کلی رها کنیم به قیمت نگه داشتن احساس مثبت مون ارزشش بیشتر از اونه که به حقمون برسیم ولی با احساس منفی و خشم و ناراحتی. جهان به احساس ما پاسخ میده.
من قبل از اینکه بیام آتش نشانی، جایی دیگه شاغل بودم که ظاهراً حق و حقوقم ضایع شد اما اگه میموندم و برای حقم میجنگیدم امروز با تنی خسته و حقوق نهایتاً ماهی 10 تومن و آزادی زمانی بسیار محدود مشغول به کار سخت بودم. ولی من اونجا رو رها کردم و اومدم اینجایی که الان هستم و به لطف هدایت پروردگار و آموزشهای استاد عباس منش اینجا هم نخواهم موند. جهان ماموریت های بزرگتری برای من در نظر داره. امروز وقتی به پشت سر نگاه میکنم اون حقوق ضایع شدهام شده بهای رسیدن به شرایط بهتر.
همه بچه های سایت با زندگی و گذشته استاد عباس منش آشنایی دارن.
استاد عباس منش میتونست توی دانشگاه بندرعباس بمونه و از حقش دفاع کنه، استاد عباس منش میتونست توی کشتی سازی بندرعباس بمونه و از حقش دفاع کنه، یا توی تهران، یا اون روزی که سایت استاد هک شد یا مسائل ریز درشت دیگه. استاد عباس منش حقش رو مطالبه کرده ولی وقتی دیده این پیگیری و این تقلا دست کردن توی آتشه ، این کار رو نکرد، احساس خوب و مثبت و مقدسش رو حفظ کرد و از حق قانونی خودش صرف نظر کرد تا احساسش منفی نشه. احساس منفی یعنی آتش ، یعنی سوختن همه داشته ها، به هر دلیلی آدم دستش رو بکنه توی آتش دستش میسوزه ، حالت شما هر چقدر دلیل محکمی داشته باشی. بگو گوشیم افتاده بود، بگو یه بسته اسکناس صد دلاری افتاده بود،نه اصلا دست کردم یه نفری رو نجات بدم، هر بار دست توی آتش کنید دستتون میسوزه. احساس منفی یعنی آتش. اگه میتونید تا لحظه آخر مثبت و عالی و شاد باقی بمانید اصلا اگه دوست داشتین برید توی چرخه قضایی. قانون میگه احساس خوب مساویست با اتفاقات خوب و احساس بد مساویست با اتفاقات بد.
امیدوارم تونسته باشم یه پاسخ خوب داده باشم. ولی یه نکته، این پاسخ من به فراخور ظرف وجودم در این لحظه است ،بیشتر از پاسخ من متمرکز باشید روی آموزشهای استاد عباس منش. بالاخره من شاگردم و ایشون استاد همه مون.
اونجایی که پیامبر دعوت به اعراض میشه بحث های بیهوده و جدلها و توهین های افراد مشرک بوده. ولی اونجایی که فرمان جنگ داده شده، خدا امر کرده که پیامبر قراره مشرکین بهتون حمله کنند از خودتون دفاع کنید، پیامبر توی اوج جنگ هم آرامش داشته .
از درگاه خداوند برای خودم و شما هدایت و حمایت همیشگی درخواست میکنم. در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
چه احساس لیاقتی خداوند به بنده هاش میده ،چقدر خدا اون حس سرزنشی که همیشه تو وجودمون هست رو از ما دور میکنه
ولی ما همیشه از این ایه ها غافلیم و دنباله رو ذهنمون و شیطان هستیم وخودمون باعث میشیم نعمت های بی شماری که خدا به ما داده رو پس بزنیم و ندیده بگیریم و همیشه در کمبود و فقر زندگی کنیم
سلام و درود و رحمت خداوند به شما فاطمه خانم ، بسیار بسیار از شما سپاسگزارم که برام کامنت نوشتین. از لطف و محبت شما ممنون و متشکرم. دقیقاً خداوند با همین مضمونی که فرمودین به انسان کلید داده « شیطان به شما وعده فقر میده و شما رو به زشتی ها امر میکنه؛ و خداوند شما رو به مغفرت و رحمت وعده میده »
سپاس از شما بخاطر پاسخ ارزشمند تون. در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی.
از کامنت زیباتون مثل همیشه لذت بردم و خیلی آیه های تاثیر گذاری در مورد احساس لیاقت و اینکه خدا همیشه میخواد ما از این بهشت هم در این دنیا و هم در آخرت استفاده کنیم
بسیار سپاسگزارم برای دل نوشته های زیباتون که واقعا تاثیر گذار بود
سلام و درود به شما آقا فرزاد گل ، دوست عزیزم. بسیار ممنون و سپاسگزارم از این همه لطف و محبت شما.
خدا رو شکر میکنم بخاطر اینکه چیزی به قلبم الهام شد تا مایه قوت قلب و احساس مثبت دوستانم باشه. امیدوارم خداوند همه مون رو حمایت و هدایت کنه، و قلب و زبانمون رو گویای توحید قرار بده. در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید در بهترین زمان و مکان و شرایط.
سلام و درود به دو استادان عزیزم که بهترین گنج زندگی من هستند
و درود سلام به دوستان عزیزی که در این قسمت از فایل همسفرشون هستم
زندگی ما هم یک نوع بازی زندگی است
بازی زندگی ما هم کمتر از این بازی پینگ پونگ نیست..
وقتی یک اتفاق خوب رخ میده از هر لحاظ پولی و یا مالی.. یا روابط خوب و عالی.. یا ورودی های مالی خیلی خوب.. خلاصه هر چیزی که به آسونی و راحتی وارد زندگی مون میشه باید احساس لیاقت آنرا هم داشته باشیم.. یعنی تعجب نکینم که ای بابا چرا اینقدر راحت همه چی انجام شد در صورتی که بجای این حرف ها بگیم خدایا شکرت که آسان کردی آسانی های نعمت هایت را بر من.. این جمله فَسَنیُسره الیُسری دقیقا یعنی خداوند خودش نعمت هایمان را بر ما آسان کرده اگر سپاسگذار و شاکر اون نعمت هامون باشیم ..
..
البته من خودم از وقتی درست و حسابی روی افکارم کار کردم این موضوع رو خوب درک کردم که باید همه چی برام آسون و ساده بشه.. حتی خونه جدیدی که اجاره کردم شیک و جدید و بزرگ و زیبا و کلید نخورده بود یعنی اولین شخصی بودم که وارد این خونه شدم و از اینکه انرژی مثبت خودم رو در اینجا می پراکنم ممنون و سپاسگذارم … و خیلی چیزهای دیگه که همیشه آکبند و نو هستش .. یعنی دوست دارم جزو خوب ها و بهترین باشم البته نه بخاطر کمال گرایی بلکه بخاطر اینکه خودم رو لایق بهترین ها میدونم و به کمتر از بهترین رضایت نمیدهم یعنی هر وقت یک پله بالاتر رشد می کنم بخودم افتخار می کنم که رشد کردم و خیلی از این بابت خوشحالم شاید اون قدیمها یک تصور دیگه ای از زندگی داشتم.. اینکه باید خودمون همه چی رو بزور درست کنیم و یا بزور بدست بیارم.. یا اینکه باید بدنبال رزق و روزی بدویم ولی با صحبت های گرانقدر استادم فهمیدم که الرزق رزقا یعنی چی.. اینکه رزق دو نوع هست.. و تفاوت این دو رو من خیلی خوب فهمیدم .
رزقی که ما بدنبالش برویم و یا رزقی که بدنبال ما بدَود..
البته آن رزقی رو دوست میدارم که خودش با پای خودش بسمت من بدود .. و از وقتی این رو باور کردم واقعا همه چی راحت برام جور میشه و اگر هم تاخیری بوده حتما برام الخیر و فی ما وقع بوده که این موضوع باره و بارها بهم ثابت شده خدا رو شکر.
اینکه گاهی برنامه ریزی هایی برای کارهای روزانه ام می چینم ولی باز هیچ اصرار و پافشاری برای برنامه ریزی هام نمی کنم و از خداوند می خوام خودش بهترینع بهترین برنامه ریزی و چیدمان رو برام انجام بده و بعدش متوجه میشم که مثلا اون کار رو برای امروز نباید انجام میدادم و یا باید یک کاری رو زودتر انجام بدم که پیش نیاز اون کاری است که الان موقع انجام دادنش نیست..
در هر صورت خیلی خیلی روی ذهنم کار می کنم که بیشتر از همه آزاد و رها باشم و با خودم در صلح باشم و در واقع سعی می کنم تسلیم اراده ی نیکوی الهی ام باشم..
هر چند ضرب المثل های قدیمی که در ذهن ما رسوخ کرده بود سبب شده که ذهن ما هم بدنبال اون افکاری که از قدیم برای سختی و تلاش در جهت رسیدن به خواسته هامون اثر گذار باشه اینکه نامبرده رنج گنج میسر نمی شود..مزد آن گرفت که جان برادر کار کرد
ووای خدایااا چقدر ذهن ما با همین ضرب المثل ها و افکار مخرب باعث شد که خیلی فرصت های خوب زندگی مون رو از دست بدهیم..
این یعنی من لایق راحتی و آسودگی نیستم.. باید جون بکنم تا ی چیزی بدستم بیاد
یکی از اون باک های ذهن برای باور کمبود و عدم لیاقت هست..
من یکی از ترمزهای ذهنی مو امروز تشخیص دادم ..
یک سوالی در قسمت عقل کل از دوستان پرسیدم که البته دوستان پاسخ دادند ممنون شون هستم ولی الان خوب فهمیدم که چرا زمین 250 متری که بیش از سی سال از ش گذشته ولی هنوز نتونستم تصرف کنم و دولت روش دست گذاشته.. بلکه فقط یک سند تک برگی از ش دارم .. اینکه من به این باور رسیدم که من لایق بهترین ها هستم پس چرا به این ی تیکه زمین چشم دوختم . ؟؟؟ درسته بخاطر تضادهایم همه چی رو از دست دادم و میخواستم در این زمین خانه ای برای خودم بسازم و خانه ای از خودم داشته باشم ولی الان باور کمبود رو برای این موضوع تشخیص دادم و سعی می کنم خودم رو اصلاح کنم دیگه راجبش فکر نکنم .. و به این باور رسیدم که از مسیر دیگه ای این خواسته ام تحقق پیدا کند.. و یا از آنجایی که فکرش رو نمی کنم زمین بهتر بزرگتر باشرایط کاربردی درست و مناسب تری برام رقم بخوره… خداوند می تواند بیشتر و بهترش رو بهم بده مثل 20 هکتاری استاد عزیزم .. پس بجای
اینکه خواسته ام رو کوچیکتر کنم باورهامو بزرگتر می کنم و درخواستمو به جهان هستی میفرستم و همینجا از خداوند درخواست می کنم که از بهترین مسیر و با بهترین شرایط و از راحترین روش صاحب خانه ای عالی شوم که زمینش به وسعت پهناوری باشد.. چون من لایق بهترین ها هستم…
چون من ارزشمند و محترم هستم
چون من به کمتر از بهترین ها رضایت نمی دهم..
چون به عالم غیب ایمان و یقین دارم و از آنجایی که فکرش رو نمی کنم و زودتر از آنچه که فکرش رو میکنم خداوند برایم بهترشو جایگزین می کند..
در همین چند سالی که با این سایت و استادان عزیزم آشنا شدم فهمیدم که تمام اون ورشکستگی های مالی و یا اون تضادها یی که بدنبال هم برام پیش آمده بود به چه دلیل بوده .. ولی الان خیلی خیلی باورهام تغییر کرده و خیلی زود می فهم که چگونه ذهن مو کنترل کنم هر چند هنوز خیلی کار دارم ولی خیلی خوشحالم که سر منشاء اصلی رو پیدا کردم و باید هر روز و هر لحظه با خودم تکرار کنم که تمام کارهامو با خداوند تقسیم کار کنم. من فقط خواسته مو می گم و همراهی خداوند رو برای به ثمر رسیدن اهداف و خواسته هامو طلب می کنم .. اینکه چطور از این بهتر ؟؟؟
چطور از این راحت تر ؟؟؟
چطور از این لذت بخش تر ؟؟؟؟و هر دفع بیشتر و بیشتر مطمعن تر میشم که فقط و فقط مواظب ورودی های درست و مناسبم باشم.. شکر خدا و بلطف آموزه های استاد مهربانم در هر زمینه ای رشد و پیشرفت های ذهنی خوبی داشتم و نتایج شان هم بنوبت برایم تبدیل به واقعیت زندگیم میشه .. خدا رو شکر..
من فهمیدم که هر روز صفحه ی جدیدی رو با افکارم می نویسم. یعنی صفحه ی روز ها و روزهای بعدیمو با افکار و توجه و تمرکز م روی صفحه ی سپید روزانه ام نقاشی می کنم .. پس خیلی باید دقت کنم که چی می نویسم..
من از روزی که فهمیدم که لایق بهترین ها هستم و ارزشمند و محترم هستم بیشتر از همیشه خودم رو لایق و شایسته ی بهترین ها میدونم بخصوص در زمینه ی روابط این موضوع رو خوب درک کردم و خدا رو شکر آدمهایی که در مدار و فرکانس این نوع از تفکر من نیستند خودبخود از مدار من خارج شدن و حالا میفهمم که وقتی استاد میگن 99٪ افراد جامعه در مدار آگاهی ما نیستند یعنی چه.
حتی نزدیگترین افراد زندگی من توی در و دیوار هستند و دوست ندارند که بپذیرند که باید تغییر کنند..
استاد جان با آموزهای این فایل ارزشمندتون امروز از هر روز دیگری فهمیدم که من لایق بهترین ها هستم..
هر چند هنوز موفق نشدم فایل تصویری رو دانلود کنم و اون دریای زیبای فلوریدا رو ببینم هر چند در آرشیو ذهنم شما رو خوب میبینم .. ولی فایل صوتی رو یکبار گوش دادم و این فایل صوتی رو جزو ذخیره های صوتی ام قرار خواهم داد تا روز ها موقع پیاده روی گوش کنم چون نکته های خیلی ظریفی در این فایل گفته شده که نیاز دارم بارها و بارها بشنوم..
استاد عزیزم خیلی شما رو تحسین کردم بابت توجه و دقتی که در بازی پینگ پونگ داشتید اینکه حتی توپ به کدام قسمت میز برخورد کند چه نتیجه ای دارد یا اینکه تمرکز ذهنی که در مورد حریف مقابل در بازی داشتید منجر به چه نتیجه ای شده و چی باید باشد تا موفقعیت بیشتری کسب کنیم .. اینکه در مدار احساس خوب باشیم و قدرت تحسین حریف بازی مون رو داشته باشیم …. اینکه خانم شایسته ی عزیزم رو تحسین کردم که اینقدر قشنگ و زیبا صادقانه افکار ذهنی شون رو در موقع بازی کردن بیان کردند واقعا صمیمانه تشکر و قدرانی می کنم بابت این تمرکز لیزی و تجزیه و تحلیل کردن این بازی که دقیقا همین نقش رو در زندگی واقعی مون داریم .. اینکه احساس خوب و مثبت مساویعع با اتفاقات و نتایج خوب و مثبت..
وقتی احساسات ما هر لحظه فرکانس جدیدی رو به جهان هستی منتشر می کنه و بازتاب اون احساس افکارمون رو پس می گیریم خیلی خیلی بیشتر از همیشه به این امر واقف شدم که توجه به نکات مثبت و خوب و عالی رو در همه ی زمینه های زندگیم داشته باشم و عمیق تر توجه کنم.. اینکه چه چیزی رو میبینم و چه چیزی رو می شنوم و یا چه فیلمی رو میبینم و یا چه آهنگی رو گوش میدم و یا با چه افرادی معاشرت میکنم و یا اینکه برای هر چیزی زور نزنم و آزاد و رها باشم و اینکه پول و ثروت رو معنوی ترین کار جهان بدانم و با پولدار و ثروتمند شدنم به گسترش جهان کمک می کنم اینکه تمرکز لیزی روی داشته هام و خواسته هام داشته باشم اینکه سپاسگذاری و قدرانی رو با عملکردم نشان بدم نه فقط با گویش زبانی .. اینکه هر روز و هر لحظه از وجود ارزشمندم محافظت کنم .. و قدردان این نعمت هایم باشم … از خداوند ممنون و سپاسگذارم که بلطف شما عزیزان توسط آموزها ی گرانقدرتون در این سایت گوهر نشان حضور دارم تا به درک و آگاهی های بیشتری هدایت شوم
خدایااا شکرت که امروز هم قدرت خداوند من رو بسمت بهترینع بهترین ورودی ها شنیده ها دیده ها زیبایی ها آگاهی ها و بهترینع بهترین استادان جهان هدایتم کرد خدایاا شکرت
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز
در مورد عدم لیاقت گفته بودید من موردی را چند وقتیه در ذهنم مرور می کردم
امروز دیدم گفتید تجاربمون رو بنویسم و من تجربه خودم رو می نویسم
ما چندین سال پیش خودرویی رو خریدیم
اما وقتی می خواستم سوار این خوردو بشم احساس بدی داشتم به کسانی فکر می کردم که ماشین ندارند و در حسرت یه وسیله نقلیه هستند .
سالها گذشت و ما بعد از خرید این ماشین پیشرفتهای مالی خوبی داشتیم اما نوبت به تغییر ماشین که می رسید پولی باقی نمی موند .
و من متعجب می شدم چرا نمی تونیم اونو عوض کنیم و ماشین بهتری بخریم
تا اینکه با احساس لیاقت اشنا شدم و در فایلهای شما شنیدم که اگر احساس لیاقت نکنیم نمی تونیم به اون نعمت برسیم
از قبل از عید روی این حسم کار می کردم
و متوجه شدم که مغزم مقاومت داره
و به من میگه همینم از سرت زیاده
و ماهها فایلها رو گوش کردم در خیابان به ماشینهای زیبا تمرکز کردم از دیدن اونها خوشحال شدم شکر گذاری کردم و …
تا اینکه اخیرا موفق شدیم تا خوردروی بهتری رو بخریم
به نام خداوند هدایتگر
سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته دوست داشتنی
سلام به همه دوستان ارزشمندم
استاد و خانوم شایسته عزیزم بینهایت ازتون سپاسگزارم برای این درس ها و آگاهی های زندگی ساز که بهمون یاد میدین
راجب احساس عدم لیاقت و از دست دادن نعمت ها
استاد شما تو صحبت هاتون گفتین ممکنه دلت برای طرف مقابل بسوزه
و اینطوری اون احساس عدم لیاقت بیاد سراغت
من همیشه درگیر این موضوع بودم که مثلا شرایط مالی خوبی و تجربه میکردم
یه رابطه عالی رو با همسرم داشتم
یا مسافرت خوب میرفتیم
غذاهای خوب میخوردیم
کلا از وقتی که با استاد آشنا شدیم داریم تو رفاه و آرامش زندگی میکنیم
ولی همیشه یه احساس بدی داشتم از اینکه مثلا فلانی نمیتونه این طوری تو رفاه باشه
یا من انقدر روابط عاطفی خوبی دارم ولی از اینکه نزدیکانم نمیتونستن این روابط خوب و تجربه کنن
ناراحت میشدم و براشون دلسوزی میکردم
حتی ناآگاهانه سعی میکردم وقتی پیش اونا بودم یه جورایی این روابط خوبم رو مخفی نگه دارم که دیگران حسرت نخورن
وای الان دارم میفهمم که حتی مثلا وقتی یه نفر میگفت همسر من فلان اخلاق بد رو داره ذهن من هم میگشت دنبال رفتارهای بد همسرم که یه جورایی با اون همدردی کرده باشم و بگم عیب نداره بابا مثلا همسر منم این ایرادها رو داره
و با تمرکز کردن رو ایرادهای همسرم همون ها رو جذب میکردم
مثلا از وقتی ما دوره قانون سلامتی رو شروع کردیم خوب غذامون همیشه گوشت و کباب بود
همیشه کلی گوشت میخریدیم
و این هرروز کباب خوردن و غذای خوب خوردن خیلی برام لذت بخش بود
ولی همیشه از این موضوع ناراحت بودم و ذهنم اذیتم میکرد
که تو انقدر شاهانه غذا میخوری مردم ندارن اینطوری غذا بخورن
یا فلانی شرایط مالی خوبی نداره و نمیتونه اینطوری غذا بخوره
نمیتونه این همه گوشت بخره
و واقعا دلسوزی میکردم و احساس عدم لیاقت داشتم
احساس اینکه من حقم نیست
این ناعدالتیه
انقدر من این احساس رو داشتم که بعد از چند ماه یه شرایطی پیش اومد که ما دیگه نتونستیم گوشت بخریم
دیگه نتونستم خوردن اون غذاهای لذیذ و تجربه کنم
و تا چند وقت فقط میتونستیم تخم مرغ بخریم
من با دلسوزی کردن برای دیگران از اینکه اونا نمیتونن این شرایط خوب رو تجربه کنن داشتم به جهان اعلام میکردم
من لایق این همه شرایط خوب نیستم
خودم داشتم این فرکانس رو میفرستادم که
انصاف نیست من شرایطم خوب باشه ولی دیگران انقدر اوضاع بدی رو تجربه کنند
استاد و خانوم شایسته عزیز
دوره حل مسائل مخصوصا جلسه دوم
خیلی به من کمک کرد که من اصلا بفهمم این ایراد رو دارم
چون خیلی مخفی بود
و سعی کردم با ساختن باورهای درست این مسئله رو حل کنم
من به این درک رسیدم که من با دلسوزی کردن برای دیگران اولا که نه تنها به اونا کمکی نمیکنم بلکه دارم خودم رو از دریافت نعمتها محروم میکنم
چون میدیدم که هر وقت من این احساس عدم لیاقت اومد سراغم
هم جریان ثروت تو زندگی مون کم شد
هم روابط عاطفی مون به مشکل میخورد
هم انگار اون چرخ زندگی مون روون تر نمیچرخید دیگه
بعد اومدم این باور رو ساختم که من با ثروتمند شدنم با موفق شدنم با نتیجه گرفتن میتونم به دیگران کمک کنم
به قول استاد یه کور نمیتونه عصا کش یه کور دیگه باشه
اولا که اومدم کلی رو این موضوع کار کردم اول خودم تو زندگیم مهم باشم
و سعی کردم تمرکزم رو از رو دیگران بردارم
و بعد حتی اگر بخوام به دیگران هم کمکی کنم
فقط با ثروتمند شدنم
با خوب زندگی کردن و تو رفاه و آرامش بودنم
با داشتن روابط عاطفی عالی
میتونم به دیگران کمک کنم
من با داشتن یه زندگی خوب میتونم برای دیگران الگو باشم
من با ثروتمند شدنم میتونم به گسترش جهان کمک کنم
و مثال استاد
که این دنیا رو به یک رستوران سلف سرویس تشبیه کردن
خیلی بهم کمک کرد
که بفهمم که همه ما به یک اندازه به نعمت های خدا دسترسی داریم و هیچ بی عدالتی درکار نیست
وقتی ما وارد یه رستوران سلف سرویس میشیم دیگه اصلا منطقی نیست که دلمون برای کسی بسوزه
چون غذا برای همه هست
همونطور که ما به غذاها دسترسی داریم دیگران هم به اندازه ما به غذاها دسترسی دارن
اگه کسی بلند نمیشه غذا بکشه برای خودش این دیگه مشکل اونه
خانوم شایسته عزیزم ممنون که این موضوع رو عنوان کردین
راجب قربانی بودن
همیشه تو روابط عاطفی با همسرم دوست داشتم که قربانی باشم
همیشه دوست داشتم بدترین رفتار و باهام داشته باشه بعد بیام بهش احساس گناه بدم
بهش احساس عذاب وجدان بدم
و نتیجه اش میشد قهرهای طولانی و روابط عاطفی تلخ
نتیجه اش میشد اینکه من هرروز ضعیف تر و بی اعتماد به نفس تر میشدم
چقدر ذهن آدم دوست داره که قربانی باشه
چقدر تلاش میکنه تو رو قربانی جلوه بده
ولی اگه بتونی مهارش کنی جهان بهت پاداش میده
انقدر من با خودم در صلح نبودم که همیشه دوست داشتم دعوامون بشه و به همسرم کلی احساس گناه بدم بعد همسرم بیاد بگه
عزیزم ببخشید
بیاد منت من و بکشه
بیاد من و بغل کنه
ولی هرگز این اتفاق نمیفتاد اتفاقا اوضاع بدتر هم میشد
و من بیشتر حرص میخوردم بیشتر احساس قربانی بودن میکردم
و دوره عشق و مودت
چقدر به من کمک کرد که با خودم در صلح باشم
و روابط عاطفی عالی و رویایی رو تجربه کنم
الان حتی اگه بحثی بین ما باشه اگه اختلاف نظری باشه به یک ساعت هم نمیرسه
خیلی سریع هردومون سعی میکنیم احساسمون رو خوب کنیم
چند روز پیش من و همسرم تو یه جمعی بودیم
یه پیرمرد اونجا بود که استاد موسیقی بود
اهل شعر و ادب و موسیقی
ایشون به اساتید موسیقی تدریس میکنن
کلی برای ما ساز زد
و آخر که میخواستیم بیام
به ما گفت چطوری شما دونفر انقدر باهم هماهنگ هستین؟
چطور انقدر رابطه خوبی باهم دارین ؟
گفت من و خانومم دو قطب کاملا متفاوت هستیم
و کلی تحسینمون کرد از اینکه انقدر باهم دیگه هماهنگ و همراه هستیم
استاد عزیزم
این از افتخارات شاگرد شما بودن هست که
این آدم میاد ما رو تحسین میکنه
و اینم میخواستم بگم کامنتهای بچه ها و تجربیاتشون بینظیره
بینهایت آگاهی دهنده هست
به قول استاد آگاهی هایی که بچه ها تو کامنت ها مینویسن تو هیچ کتابی نیست
از دوستان خوبم سپاسگزارم که تجربیات فوق العاده شون رو به اشتراک میزارن
استاد و خانوم شایسته عاشقتونم
در پناه الله باشید
هزاران درود به شما مونا جانم دوست فوقالعاده و موفق و درخشانم،
مونا جان تک تک کلمات و این کامنت فوقالعاده به جرأت میتونم بگم بینهایت آگاهی دهنده و زندگی ساز هست….
حس قربانی
حس دلسوزی
حس ترحم
حس گناه…
بینهایت خانمان سوز هست و انقد ذهن طبیعی و خوب جلوه میده که ما نمیفهمیم متوجه نیستیم که تمام مشکلات از خودمون هست از فرکانس هامون هست ذهن همش دنبال عوامل بیرونی میگرده…
چقدر این آگاهی ها زندگی ساز و فوقالعاده ست چقدر سعادتمندی و بزرگتر شدن رشد و حال خوب مارو میسازه…
چقدر فوقالعاده نوشتی مونا جان چقدر درک کردم تمام حرفاتون و چقدر روز به روز به درک و عظمت این قوانین و آگاهی ها میرسم و میفهمم که جهاد کردن در راه خداوند یعنی چی…
آفرین مونا جان انقد فوقالعاده و آگاهانه در حال عمل کردن هستی و خداوند رو بینهایت شاکرم که در این مدارم مسیرم فرکانسم و در حال یادگیری ام…
این مسیر و این قوانین یک اقیانوس بینهایت هست…
ما همه از اوییم باید به رشته ی محکم توحید چنگ بزنیم و برسیم به اصل خودمان توحید ذات یکتای الهی به عزت نفس و ارزشمندی خودمان برسیم…
بینهایت سپاسگزارم مونا جان….
بینهایت تحسینتون میکنم و بینهایت آرزوی هدایت و توحید بینهایت رو براتون دارم مونا جان…
شما برای من الگو فوقالعاده ای هستید همیشه دارم یاد میگیرم ازتون…
سلام عاطفه جانم
چقدر خوشحالم کردی برام نوشتی عزیز دلم
ممنونم ازت
ممنونم عزیزم برای پیام قشنگت مثل همیشه پر از آگاهی بود
من و اسماعیل جان که همیشه تو رو تحسین میکنیم به خاطر اینکه واقعا توحیدی عمل میکنی
واقعا داری رو خودت کار میکنی
تو هم برای ما الگو هستی عزیزم
عاشقتم عاطفه جان
انشالا که همیشه دست خدا تو دستت باشه عزیزم
انشالا که خدا همواره پیشاپیش تو قدم برداره و مسیر رو برات هموار کنه
عاشقتم مونا جانم هزاران بار شمارو تحسین میکنم و ستایش شماها به معنای واقعی برای من الگو هستید و خواهید بود و هر لحظه درس میگیرم و سر تعظیم فرود می آورم در برابر آگاهی و آموختن و رشد کردن و این قوانین…
مونا جان این جمله برای من یک اهرم رنج و لذت بینهایت هست و من اینرو با تک تک سلولهای وجودی ام درکش کردم و بنظرم یکی از دلایلی ک باعث شده من نان استاپ برم جلو و روی خودم کار کنم و تشنه ی آگاهی باشم همین تضادها ی گذشته و جهالت ها میتونه باشه یک اهرم رنج و لذت قوی هست برای من مینویسم بلکه نشانه ای باشه براتون….
اگر هزینه آگاهی خود را نپردازد
خود را مهیا و آماده پرداخت جهل خود کنید….
تو در نهایت تنها ناجی خود خواهی بود…
سلام خانم ترحمی عزیز از کامنتتون خیلی لذت بردم. اونجا که گفتین چقدر ذهن دوست داره مارو قربانی جلوه بده. واقعا همینه. از کودکی این احساس با من بوده. بعضی وقتا کاری میکردم مادرم دعوام میکرد. توی ذهنم فکر میکردم. اگه الان یه اتفاق بدی برام بیفته اونوقت مادرم چقدر پشیمون میشه که منو دعوا کرده. کلا همه مردم این احساس قربانی شدن رو دوست دارن. توی فیلم اون شخصیتی که قربانی میشه خیلی دوست داشتنیه. مثلا طرف از سربازی بر می گرده میبینه شب عروسیه عشقشه. خیلی لذت بردم از کامنتت. امیدوارم توی این مسیر زیبا همراه با استاد وبچه ها ثابت قدم باشیم. موفق باشی دوست عزیز.
سلام دوست هم فرکانسی
آقای حسن زاده خیلی ازتون سپاسگزارم که کامنتم رو خوندین و پاسخ دادین
ممنون برای مثال هایی که زدین و دوباره قانون رو یادآوری کردین
وقتی به مشکلاتی که تو کسب و کارمون داشتیم نگاه میکنم میبینم خیلی از مسائل تو کارمون به خاطر داشتن این احساس بود
ذهن آدم دوست داره که بگه کار نیست پول نیست
و بیاد همه چیز و بندازه گردن دولت و گرونی
من خودم قشنگ دو طرف ماجرا رو دیدم
زمانی که دوست داشتیم قربانی باشیم و بگیم مشتری نیست و کار نیست و همه چیز گرون شده
که چقدر اوضاع سخت شد و ما بدهکارتر میشدیم هرروز
و زمانی که گفتیم ما خالق شرایط زندگیمون هستیم و اگه کسب و کارمون راکد شده مقصر ما هستیم نه هیچ عامل بیرونی
از زمانی که سعی کردیم قربانی نباشیم و فقط خودمون رو عامل پیشرفت یا عدم پیشرفت تو کسب و کارمون بدونیم
ما تو کارمون پیشرفت کردیم و همه چیز به نفع ما شد اونم تو شرایطی که
کرونا شد
گرونی دلار بود
بحث اعتراضات که کلا مملکت بهم ریخت
و خیلی مسائل و اتفاقات دیگه
ولی ما درآمدمون نه تنها بدتر نشد بهتر هم شد
و چقدر ایده ها و الهامات اومد که باعث پیشرفت مون شد
بازم از شما سپاسگزارم که باعث شدین دوباره آگاهی ها رو مرور کنیم
درپناه الله یکتا شاد و سلامت و ثروتمند باشید
سلام مونا جون دوست هم فرکانسی خوبم
من یکی از فالورهای کامنتاتونم
این کامنتتون عالی بود
انگار حرفهای دل من بود.
هرسه قسمتی که گفتین
برای همین میخوام بیشتر کامنتتون رو کپی کنم تا برام بمونه به یادگار
ممکنه یه کم طولانی بشه (پوزش))
اول این قسمت از کامنتتون دقیقا منم اینطوری فکر میکردم و شاید میکنم ولی جزئیاتش شاید یه کم متفاوت باشه
(( راجب احساس عدم لیاقت و از دست دادن نعمت ها))
((استاد شما تو صحبت هاتون گفتین ممکنه دلت برای طرف مقابل بسوزه))
((و اینطوری اون احساس عدم لیاقت بیاد سراغت))
((من همیشه درگیر این موضوع بودم که مثلا شرایط مالی خوبی و تجربه میکردم))
((و واقعا دلسوزی میکردم و احساس عدم لیاقت داشتم))
((احساس اینکه من حقم نیست))
((این ناعدالتیه))
((بعد اومدم این باور رو ساختم که من با ثروتمند شدنم با موفق شدنم با نتیجه گرفتن میتونم به دیگران کمک کنم
به قول استاد یه کور نمیتونه عصا کش یه کور دیگه باشه
اولا که اومدم کلی رو این موضوع کار کردم اول خودم تو زندگیم مهم باشم
و سعی کردم تمرکزم رو از رو دیگران بردارم
و بعد حتی اگر بخوام به دیگران هم کمکی کنم
فقط با ثروتمند شدنم
با خوب زندگی کردن و تو رفاه و آرامش بودنم
با داشتن روابط عاطفی عالی
میتونم به دیگران کمک کنم))
((من با داشتن یه زندگی خوب میتونم برای دیگران الگو باشم
من با ثروتمند شدنم میتونم به گسترش جهان کمک کنم))
واما مورد دوم
راجب قربانی بودن
قصه من با شما یه کم متفاوت
منم قربانی روابطم
همسرم به من و بچه ها خیلی محبت میکنه
ولی اصلا از کلمات محبت آمیز و دوست دارم و… نه به من ونه حتی بچه ها استفاده نمیکنه یه غرور کاذبی تو این قضیه داره و کلا نسبت به رابطه با اطرافیان من و خودش هم خیلی بی احساس مخصوصا اطرافیان من
این در حالی که بی احترامی هم نمیکنه
من خیلی سعی کردم که این اخلاقش رو تغییر بدم ولی امان از این قوانین که ثابت وپایدار
چرا که تا کسی خودش نخواد نمیشه تغییر ش داد
ومن تو روابط عاطفی با هاش حس قربانی دارم میدونم ولی کاری از دستم بر نمیاد
خیلی رو خودم کار کردم بازم مبکنم وناامید نمیشم
و موردسوم وآخر کامنتتون
((و اینم میخواستم بگم کامنتهای بچه ها و تجربیاتشون بینظیره
بینهایت آگاهی دهنده هست
به قول استاد آگاهی هایی که بچه ها تو کامنت ها مینویسن تو هیچ کتابی نیست))
از شما دوست خوبم سپاسگزارم که تجربیات فوق العاده تون رو به اشتراک گذاشتین
براتون آرزوی خوشبختی وآرامش دارم
سلام فریبا جان
خیلی ازت ممنونم که وقت گذاشتی و کامنتم رو خوندی و پاسخ دادی
ممنونم که دوباره آگاهی ها رو نوشتین چون بازم برای خودم مرور شد
و سپاسگزارم برای لطف و محبتت نسبت به من عزیزم
فریبا جان اگه واقعا میخوای روابط عاطفی خوبی و تجربه کنی دوره عشق و مودت بینظیره و خیلی به من کمک کرده
و مهم تر اینه که با این دوره ما با خودمون به صلح میرسیم
و میپذیریم که این ما هستیم که باعث میشیم دیگران با ما چه رفتاری داشته باشن
و وقتی به این درک میرسیم
دیگه همش تلاش میکنیم که خودمون رو اصلاح کنیم و با خودمون به صلح برسیم و وقتی با خودمون به صلح برسیم خود به خود رفتار همسرمون یا فرزندمون با ما خوب میشه
و اونا اونطوری که ما دوست داریم با ما رفتار میکنن
ما باید به این درک برسیم که من تسلطی رو رفتار همسرم ندارم و نمیتونم اونو تغییر بدم ولی رو رفتار خودم تسلط دارم و میتونم خودم رو تغییر بدم
و وقتی من تغییر کنم رفتار دیگران هم با من تغییر میکنه
استاد همیشه رو این موضوع تاکید دارن که این من هستم که شرایط زندگیم رو خلق میکنم ولی من خودم همیشه یادم میره
وقتی یه مسئله ای تو روابط عاطفیم پیش میاد خیلی سختمه که بگم من هستم که دارم این شرایط و به وجود میارم
و خیلی راحته که همه چیز و بندازم تقصیر همسرم و قربانی باشم
من عاشق این جمله استاد تو دوره عشق و مودت هستم که میگن
وقتی ما با خودمون به هماهنگی میرسیم خود به خود همه چیز درست میشه
اون خدایی که این کیهان و کهکشان ها و سیارات رو با هم هماهنگ میکنه همون خدا روابط ما رو هم هماهنگ میکنه
حالا چطوری با خودمون به صلح برسیم ؟
اینکه در هر شرایطی به اتفاقات جوری نگاه کنیم که بهمون احساس بهتری بده
مثلا همسر من کلی ویژگی خوب داره ولی یه ایراد هم داره یا یه ویژگی داره که من دوستش ندارم
ذهن من نمیاد این همه ویژگی خوب رو ببینه و سپاسگزار باشه
ولی میاد همون یه ایراد رو میبینه
یعنی به جای اینکه تمرکز رو خوبی ها و ویژگی های مثبت همسرم باشه همش تمرکزم رو ایراد های همسرم هست
فریبا جان من خودم یه ایرادی که داشتم اینه که
مثلا از همسرم توقع دارم که فلان رفتار و با من داشته باشه
ولی یه روز از خودم پرسیدم آیا تو هم در مقابل همسرت همین رفتار و داری یا نه؟
دیدم نه ندارم
ولی از ایشون توقع دارم که مثلا با من این رفتار و داشته باشه در صورتی که خودم در مقابل همسرم این رفتار خوب رو ندارم
من همه اینارو به خودم میگم
چون اگه مرور نکنم یادم میره
عاشقتم عزیزم
انشالا همیشه ازت خبرهای خوب بشنوم
انشالا همیشه زندگیتون پر از خیر و برکت و سلامتی و اتفاقات عالی باشه در کنار عزیزانت
«قُلْ إِنَّ رَبِّی یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاءُ وَیَقْدِرُ وَلَٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ»
ﺑﮕﻮ: ﻳﻘﻴﻨﺎً ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭم ﺭﻭﺯﻱ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﻫﺮ ﻛﺲ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﻭﺳﻌﺖ ﻣﻰ ﺩﻫﺪ ﻳﺎ ﺗﻨﮓ ﻣﻰﮔﻴﺮﺩ ، ﻭﻟﻲ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻣﺮﺩم ﺁﮔﺎﻫﻲ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ.(٣6)
«قُلْ إِنَّ رَبِّی یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَن یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ وَیَقْدِرُ لَهُ وَمَا أَنفَقْتُم مِّن شَیْءٍ فَهُوَ یُخْلِفُهُ وَهُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ»
ﺑﮕﻮ: ﻳﻘﻴﻨﺎً ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭم ﺭﻭﺯﻱ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻱ ﻫﺮ ﻛﺲ ﺍﺯ ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﺶ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﻭﺳﻌﺖ ﻣﻰﺩﻫﺪ ﻭ ﻳﺎ ﺗﻨﮓ ﻣﻰ ﮔﻴﺮﺩ، ﻭ ﻫﺮﭼﻪ ﺭﺍ ﺍﻧﻔﺎﻕ ﻣﻰﻛﻨﻴﺪ ﺧﺪﺍ آن ﺭﺍ ﺟﺎﻳﮕﺰﻳﻦ ﻣﻰﻛﻨﺪ، ﻭ ﺍﻭ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﺭﻭﺯﻱ ﺩﻫﻨﺪﮔﺎﻥ ﺍﺳﺖ(٣٩)
سلام و درود فراوان به استاد عباس منش عزیز. سلام و درود به استاد شایسته گرانقدر ، و سلام و درود و چندین ایموجی قلب به دوستان نازنینم در این سایت توحیدی. خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر این فایل و این احساس مثبت و این حال عالی مون. از صبح این سیستم احساسی من میگه یه فایل جدید در راهه و از همون ساعت 3 و خورده ای 4 که بیدار شدم تا ساعت 6 و خورده ای که رسیدم محل کار چند بار سایت رو رفرش کردم دیدم خبری از فایل جدید نیست ، گفتم احتمالاً این سنسورهای احساسیم دچار خطای سیستمی شدن(خخخخ ایموجی خنده به مقدار لازم) و چند ساعت بعد فهمیدم نه بابا ، خطای سیستمی کجا بود، لحظه ای که شما داشتین آپلود میکردین این سنسورها هشدار زود هنگام دادن. Early Warning Detection System.
خانم شایسته خیلی خیلی خیلی ازت ممنونم بخاطر فیلمبرداری این فایل مخصوصاً آخرش که از جنگنده ها فیلم گرفتین، یعنی من داشتم از کنجکاوی خودمو میخوردم که بفهمم این جنگنده ها چی هستن که دارن رد میشن. در حدی کنجکاو بودم که رفتم روی نقشه فلوریدا پایگاه های نیروی هوایی و پایگاه های هوایی نیروی دریایی رو سرچ کردم، دیدم هم نیروی هوایی اونجا پایگاه داره هم نیروی دریایی (پایگاه هوایی نیروی دریایی ، به پایگاه هوایی گفته میشه که محل آموزش و تعمیرات و پشتیبانی فنی یگانهای هوایی مستقر در ناوهای هواپیمابر نیروی دریاییه) یکی از تیم های نمایش هوایی نیروی دریایی بنام بلو اینجلز (فرشتگان آبی) هم تویی فلوریدا مستقره. یه پایگاه هوایی هم دیدم که تعدادی اف پونزده داشتن و یه دونه اف35 هم دیدم بیرون از شیلتر بود. و بالاخره رسید آخر فایل و من جواب کنجکاویم رو گرفتم گفتم آخییییییییییشششششش، یعنی اگه فیلم نگرفته بودین امشب خوابم نمیبرد (خخخخ).راستی فکر کنم خلبانها با خانم شایسته سر شوخی داشتن،تا خانم شایسته صحبت میکرد اینا با حداکثر قدرت موتور رد میشدن.
خب اینجا رو خوب توجه کنید میخوام در مورد جنگنده ها بگم.(من تا همه تون رو متخصص جنگنده نکنم ول کن نیستم) دو تا جنگنده ای که آخر فایل همزمان رد شدن، یکی شون تک موتوره بود و یه دونه سکان عمودی یا اصطلاحاً رادر داشت اون اف شونزده بود، بهش میگن فایتنگ فالکن ساخت کمپانی جنرال داینامیکز (ایران یه سفارش 200 و خورده ای ازش داشت که خورد به انقلاب) . اونیکه دو موتوره بود و یه کمی بزرگتر بود و دو تا سکانس عمودی داشت اف پونزده ایگل بود(عقاب) ، ساخت کمپانی مک دانل داگلاس ، همونیکه فانتوم های خودمون رو تولید کرده، جفتشون دو ماموریته هستن، (دوال میشن ؛ شکاری و بمب افکن).
آخیییششش اگه اینا رو نمیگفتم میترکیدم. (مقدار زیادی ایموجی خنده) یبار یه دوستی بهم گفت جنگنده ها همه شون شبیه هم هستن، تو چطوری میتونی تشخیص بدی. گفتم همونجوری که تو فرق پراید و پژو و سمند رو تشخیص میدی. از جزئیات شون.
حالا بریم سراغ خود فایل، از اتاق فرمان میگن قبلش یه حافظ بریم …
«گر بُوَد عمر، به میخانه رَسَم بارِ دِگَر ؛ بجز از خدمتِ رندان نکنم کارِ دِگَر»
«خُرَّم آن روز که با دیدهٔ گریان بِرَوَم ؛ تا زنم آب درِ میکده یک بارِ دگر»
اول از این همه زیبایی بگم توی این ساحل زیبا و این آب تمیز. خداییش اعتراف میکنم حتی سواحل ماسه ای خلیج فارس هم به این زیبایی نیست. بسیار تحسین میکنم این مردم ارزشمند که اینقدر اینجا رو تمیز نگه داشتن. خدا رو صد هزار مرتبه شکر. اصلا این سرزمین اینقدر برکت داده شده و پر نعمته بخاطر همین شاکر بودن مردمش، چون همین تمیز نگه داشتن خودش یه نوع شکرگزاری محسوب میشه. امروز صبح رفتم سراغ قرآن.و این آیات از سوره سبأ رو دیدم. آیه 36 و 39. گفتم خداوند با یه مضمون دو تا آیه رو توی یه صفحه قرار داده. اینجا جای بسی تامل داره. توی سر رسیدم یادداشت کردم. و گفتم برای شما هم بفرستم.
استاد عباس منش عزیز و استاد شایسته مثال های بسیار زیبایی در مورد بازی پینگ پونگ زدن. و اینکه ظاهراً قانون خیلی زود جواب میده، علتش هم اینه که از طرفی فعالیتی که انجام میدین خیلی سریعه، و هم فاصله ذهن شما و دستتون خیلی کمه. به محض اینکه ذهنتون مثبت یا منفی بشه این وضعیت خودش رو توی حرکت دستتون خودش رو نشون میده، و ضربه ای که فقط چند صدم ثانیه طول میکشه و نتیجه ای که خیلی سریع خودش رو نشون میده.
نمیدونم اصلا درست باشه بخوام سرگذشت های مختلف از خودم بگم یا نه. بعضی هاش منفیه. ولی قانون پشتش مثبته. این روزهایی که من اینجا توی سایت فعالم و با شما گفتگو میکنم و تلاش میکنم احساسم رو خوب نگه دارم، همکاران من توی واحد HSE (ایمنی، بهداشت ، محیط زیست و آتش نشانی) زحمت کشیدن و توی اعتصاب غذا هستن. و فحش خور ماجرا کیه …؟ بعله،درست حدس زدین، حمید امیری (کلی ایموجی خنده بذارید برای همه اون فحشهایی که به من میدن خخخخ، اگه جا داشت یه آهنگ بندری اتچ میکردم به کامنت باهاش دست بزنیم و بخندیم) چون من تنها کسی هستم که باهاشون همراهی نکردم. و اعتصاب رو شکستم. این ماجرا در مورد توانایی کنترل ذهن و احساس درونیه. شاید طبیعی باشه که شاگرد استاد عباس منش به این چیزا کاری نداشته باشه ولی نه ، این همه ماجرا نیست، من اعتراف میکنم روز اولی که برنامه غذامون خراب شد من ظرف غذامو پرت کردم بیرون. اولین بار نبود که این کارو میکردم، قبلا هم بارها و بارها غذا بد بود من انداخته بودم تو سطل زباله فیلم هم گرفته بودم برای رئیس روسا فرستاده بودم. ولی اینبار فرق داشت. من قبلاً همینجوریش تو در و دیوار بودم، این کارها و اعتراضات منو بدبخت تر نمیکرد. ولی الان که شاگرد استاد عباس منش بودم و کلی هر روز شکرگزاری میکردم و فایل میدیدم الان چرا باید این کارو میکردم؟ بقول قدیمی ها حجت بر من تمام شده بود. و میدونید نتیجه چی شد. حکایت یونس پیامبر و نهنگ. قوم یونس در آستانه عذاب بودن، به دعوت یونس بی اعتنایی کردن و مشغول کارهای غلط گذشته شون بودن. نشانه های عذاب اومده بود، ولی یونس لحظه آخر از دست قوم عصبانی میشه و اونجا رو ترک میکنه، در حالیکه هنوز ماموریت الهی بهش ابلاغ نشده بود. یونس حق نداشت عصبانی بشه. «اذ ذهب مغاضبا، فظن أن لن مقدر علیه» (عصبانی رفت و فکر کرد بهش سخت نمیگیریم، فکر کرد قانون در موردش عمل نمیکنه) خیلی ها عصبانی میشن، پس چرا تو شکم نهنگ نمی افتن؟ من قبلاً عصبانی میشدم هیچ اتفاق چندانی نمیافتاد ،الان عصبانی بشم بلافاصله یه اتفاقی برام میافته که حواست باشه، ولو یه لیز خوردن، ولو در به پام بخوره. میگم اکی اکی خدایا ببخشید. ولی بازم نهنگی در کار نیست، ولی یونس پیغمبر خدا بود، و وقتی هم تسلیم شد،و گفت «لا اله الا انت، سبحانک انی کنت من الظالمین»( خدایا من تسلیمم، خدایی به جز تو نیست، پاک و منزه ای، من به خودم ظلم کردم) خدا هم نجاتش داد و نکته اش این شد که قوم ایمان آوردن و تسلیم شدن و عذاب کنسل شد. وقتی هم که یونس برگشت پیش قوم حرف شنوی قوم چند برابر شد. قوم یونس تنها قومی بود که با دیدن نشانه های عذاب و توبه کردن، عذاب شون متوقف شد.
و در مورد من چک و لگد های جهان هستی یکی یکی از راه رسیدن، تا پنج شش روز غذا نیومد برامون، بخش زیادی از مانده حسابم رو مواد غذایی خریدم ولی چیدمان خدا حرف نداشت. چند تا هزینه غیرمترقبه یهویی هم برام درست شد و من موندم و یه کارت بانکی خالی و توی خوابگاه عسلویه و دیگه غذا هم نمیومد و …. حتی دیگه اعصابمون هم سر جاش نبود،و هر روز بحث و درگیری. هر چقدر تلاش میکردم با قرآن با فایل و کامنت ها احساسم رو مثبت نگه دارم بازم نجواها قویتر بود. بلافاصله به خودم گفتم این وضعیت رو خودت برای خودت درست کردی. هر چی میشد و هر کسی هر کاری میکرد اصلا مهم نبود، تو چرا کفران نعمت کردی؟؟ کدوم یکی از وعده های غذایی قبلی زندگیت رو خودت بدست آورده بودی که این یکی رو پرت کردی بیرون. به چه حقی این کارو کردی؟ حالا بخور تا بیاد چک و لگد های کفران نعمت. مگه رزاق عالم عوض شده بود؟ مگه خدا مرده بود یکی دیگه به خدایی رسیده بود؟ که تو به خدای جدید معترض بودی؟؟ خب من همینجوریش ماه رمضان روزی یه وعده بیشتر غذا نمیخوردم، و الان هم بدنم میتونست همون روزی یه وعده رو پیش بره. ولی الان دیگه همونم نبود. گرسنگی واقعاً اعصابم رو بهم ریخته بود و تعجب من این بود که چرا وضعیت من از همه بقیه معترضین بدتره. اینو بُلدش میکنم یادم بمونه چون وقتی مدارت عوض بشه و بری بالاتر فقط نعمتهاش بهتر و لذتبخش تر نمیشه ، بلکه در صورت خطا چک و لگدهاش هم محکمتر میشه انگار زمین خوردن من محکمتر بود، شاید چون ارتفاع بیشتری گرفته بودم، نسبت به بقیه. انگار همونجوری که قبلاً براتون مینوشتم خدا فقط کارهای منو راحت تر از بقیه میکرد،الان خدا با بقیه کاری نداشت، فقط از دست من شاکی بود و فقط منو گرفته بود زیر چک و لگد. خدا شاهده با گردن کج و چشم گریون به درگاهش به سجده افتادم گفتم خداااااایااااا من غلط کردم ، شکر خوردم، خیلی هم خوردم، خدایا من کفران نعمت کردم، «رب انی ظلمت نفسی فاغفرلی» « لا اله الا انت، سبحانک انی کنت من الظالمین» خدا منو ببخش، من چیکاره بودم که حق اعتراض داشته باشم؟ یه سگ هم به درگاه پارس میکنه داره تسبیح تو رو میگه، خیر سرم من قرار بود اشرف مخلوقاتت باشم، کفور تر از شیطان شدم. عذرخواهی میکنم،توبه میکنم، خدایا منو ببخش. از فردای اون روز دوباره غذا میومد، من غذامو میخوردم، میگفتم خدا روزی منو فرستاده، شرکت چیکاره است،بقول خانم رزا توی فایل کلابهوس : «اینا چکاره ان، صاحب شرکت خداست». توی محل کار بقیه داشتن بحث میکردن، که حقمونو خوردن و فلان شده و چنان شده. من هیییییچییییی نمیگفتم،بقیه پشت سرم بدگویی میکردن و فحش میدادن که این فلان فلان شده غذا میاد غذا رو میخوره ولی با بقیه تو اعتراض و اعتصاب همراهی نمیکنه. گفتم باشه، شما راه خودتون رو برید، منم راه خودم. امروز رئیسمون صدام زد گفت فلانی سه تا گاز سنج MSA-5X گرفتیم (دونه ای 2300 دلار) اینا رو برامون راه اندازی کن، گفتم OK. یاد آنباکسینگ های استاد افتادم، باتریها رو نصب کردم و دستگاه ها رو داشتم کالیبره میکردم، دستگاه ها رو به محض اینکه روشن میکردی برای انتخاب زبان یه پرچم زیبای آمریکا وسط صفحه خودنمایی میکرد میگفتم ای جانم، اینم یه نشانه. همون موقع حواسم بود که بعضی ها دارن اعتراض میکنن و پشت سرم بدگویی میکنن. ولی من کاری به حرف اونها ندارم، بعد از این ماجراها من حتی کارمو بهتر از گذشته انجام میدم. با دقت بیشتر. حتی مطالعه شغلی رو هم گذاشتم توی برنامه ام. خودمو درگیر مسائل مختلف کاری میکنم. تا احساس مفید بودن کنم «چون منم که نیاز دارم به انسان بهتری تبدیل بشم» جهان بهترین پاداش هاش رو به بهترین انسانها میده، نه معترض ترین ها. امروز عصر توی سرویس که داشتم برمیگشتم 6-7 نفر داشتن بحث میکردن آقا اعتراض کنید این چه وضعشه، چرا غذا اینجوریه، چرا فلان اونجوریه و فلان مسئول و فلان نماینده و فلان قرارداد و … بلافاصله هندزفری علیه السلام رفت توی گوش و مجدداً همین فایل رو دیدم. گفتم من هنوز اون چک و لگدها رو یادم نرفته. اونها داشتن داد میزدن من لبخند به لب داشتم فایل میدیدم. صدا میومد ولی اصلا متوجه نمیشدم چی میگن. یاد جمله همیشگی استاد عباس منش افتادم «اصلا مهم نیست بقیه توی چه شرایطی باشن، اگه من احساسم رو کنترل کنم جهان من رو به جایی بهتر هدایت میکنه» و تا آخر بحث اونها، حتی یک کلمه حرف نزدم و احساسم رو کنترل کردم. (خداییش حرف نزدن برای حمید امیری خیلی سخته خخخخ)
در مورد احساس لیاقت اگه بخوام بگم بارها برام پیش اومد فرصت های طلایی شغلی که میرفتم یه مصاحبه میدادم با اینکه مصاحبه رو خوب هندل میکردم ولی بعدش نجواها میومد سراغم، شیطان رجیم شخصاً خودش میومد میگفت حمید فرصت خیلی عالیه، شرایط و مزایاش خیلی خوبه، ولی تو لیاقتش رو نداری، گیرم که بری اینجا، حقوقش بیشتره بعداً چطوری میخوای این همه پول رو خرج کنی ؟ بدبخت میشی. تو لایقش نیستی ،من خیر و صلاحتو میخوام. و نکته جالبش اینکه همیشه حق با شیطون بود. چون اون فرصتها همیشه برای من خراب میشد. حتی سه تا از بچه هایی که بعد از خودم اومدن سر کار و من مربی شون بودم، رفتن جاهای بهتر و من بارها و بارها تحسینشون کردم. خدا رو صد هزار مرتبه شکر،جای بهتر ، کار ساده تر، محیط دوستانه تر، حقوق بیشتر، جایگاه بالاتر. بارها خدا رو شکر کردم و به خودم گفتم اینها لایق دریافتش بودن. همین که شرایطشون تغییر کرده یعنی انسان بهتری شدن، و توحیدی تر عمل کردن و جهان اونها رو به جایی بهتر هدایت کرده.
چند روز پیش یه دوستی از یکی از پتروشیمی ها باهام تماس گرفت ، گفت حمید ما یه نفر رو توی مجموعه مون نیاز داریم، که هم سابقه کار داشته باشه و هم عملیات آتش نشانی مسلط باشه، هم Rescue و هم Hazmat و هم Hazop و هم نقشه های پروسس پالایشگاه و پتروشیمی رو بتونه بخونه و هم انگلیسی رو مسلط باشه و … من اسم تو رو دادم، حقوقش هم بهتر از جای فعلیت هست. گفتم اکی من در خدمتم هر موقع خواستین. با اینکه میدونم نه تنها توی پالایشگاه خودمون، که حتی توی هیچ کدوم از پالایشگاه های دیگه یه آتشنشان رو پیدا نمیکنن که همه اینا رو باهم داشته باشه و از طرفی آدمی باشه که خلاقیت شغلی داشته باشه و اینجوری توانایی حل مسائل شغلی رو داشته باشه ولی باز هم نجواهای ذهنی شروع شده و بازم شیطان رجیم میگه: حمید من خیر و صلاحتو میخوام ،تو لیاقتش رو نداری …
و الان من نگران مصاحبه شغلی پیش رو نیستم. من نگران سوالاتی که قراره ازم بپرسن نیستم. نگران جزوه های نخونده نیستم. ولی بشدت نگران احساس لیاقتم هستم که نکنه بازم خرابش کنم. همون نکاتی که استاد عباس منش و استاد شایسته گفتن: «خیلی بیش از حد شرایط داره به نفع من پیش میره، نکنه یه جای کار ایراد داره.» یعنی این ذهن نجواگر کفور حاضر نیست اعتراف کنه به اینکه بابا دیگه چه خبره بعد از پونزده سال سابقه کار، تو اونقدری حرفه ای شدی که لیاقت این فرصت رو داشته باشی. با اینکه اینم چیزی نیست. من حتی لیاقت فرصتهای بزرگتر از این رو هم دارم. ولی امان از دست این ذهن.
«معرفت نیست در این قوم خدا را سَبَبی ؛ تا بَرَم گوهرِ خود را به خریدارِ دگر»
در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید خانواده عزیزم.
سلام به دوست گرامی آقای امیری
تکامل من اینجوری طی شد که 800 روز اولمو نمیدونم چطوری گذشت اصلا چرا وارد سایت شدم و ثبت نام کردم …
بعد اومدم با یه فایل رایگان شروع کردم
وارد دوره ها شدم
کامنت نمیخوندم
کامنت کوتاه میخوندم
کامنت میزاشتم سایت میگفت کوتاهه قبول نیست
یاد گرفتم کامنت بزارم
و الان کامنتای طولانی رو هم با دقت میخونم
چقدر خوب نوشتین
اول از همه تحسینتون میکنم بابت توضیحاتتون در مورد جت ها برای من مهم نیست طرف مقابلم چی میگه وقتی تسلط داره و اعتماد به نفس لذت میبرم حتی اگر در مورد جت ها باشه که کلا بهشون علاقه ندارم!
بعد اینکه چه ماهرانه اومدین گفتگوهای درونی رو نوشتین منم شبیه شمام فک کنم بقیه هم همینطو باشن اما من هنوز به خوبیه شما نمیتونم این جریانات درونی رو شبیه یه داستان بیان کنم مهارتتون در کامنت گذاشتن رو هم تحسین میکنم خیلی خوشم اومد.
علاوه بر نکات بالا خیلی زیاد از کامنتتون ایده کاربردی گرفتم نه اینکه فقط تحسین کنمو برم.
اما یه چیزی هم میخواستم از تجربه چهار پنج ماهم در این سایت بگم.
تا الان دوبار موفق شدم فقط و فقط و فقط تمرکز کنم روی خدا و واقعا رب العالمین میگم با تک به تک سلول های زنده و مردم باشه و به طرز عجیبی نتیجه گرفتم یعنی در شرایطی که در ظاهر بقیه باید تاییدم میکردن و… همه رو ایگنور کردم گفتم فقط اون صاحبه بقیه ساکت و یه قدرت عجیبی گرفتم که فکر میکردم ابر انسانم و بعد شروع کردم به یاد آوری نقاط قوت تو اون زمینه و خدا شاهده در لحظه نتیجه گرفتم خدا نشونم داده که واقعا اون آدما هیچ کاره هستند.
اما خب هممون میدونیم دوبار تجربه خوبه اما کافی نیست و منم دارم تکامل خودمو طی میکنم تا یاد بگیرم بیشتر توحید عملی رو تجربه کنم…
و تا یادم نرفته بگم که قدم اول جلسه ی ششم یازده دقیقه از صحبتای استاد خیلی توحیدیه و من دو نتیجم رو از اون دقایق گرفتم:
مهم نیست که درا بستس
بین میلیاردها برگ هر یه برگ فقط به اذن اون میفته
تو بدون صاحب این دنیا کیه و ارزشمندی هاتو یاد خودت بیار
همه ی درها باز میشه!
امروز خیلی ازتون یاد گرفتم و حتما چند بار دیگه باید کامنتتون رو بخونم، ممنونم.
در پناه خداوند شاد و سلامت باشید
لایق بهترین هایید
سلام و درود به خواهر نازنینم فرزانه خانم گرانقدر. ازتون بسیار ممنون و سپاسگزارم بخاطر این کامنت ارزشمندی که برام نوشتین و چندین بار خوندمش. مخصوصاً این قسمتش (تا الان دوبار موفق شدم فقط و فقط و فقط تمرکز کنم روی خدا و واقعا رب العالمین میگم با تک به تک سلول های زنده و مردم باشه و به طرز عجیبی نتیجه گرفتم) تا آخر… این قسمت رو چند بار خوندم و یاد گرفتم و تحسینتون کردم. ازتون سپاسگزارم. یه نکته ای رو که من به تجربه برام ثابت شده، اینه که خداوند یه مسئله ای رو بهمون هدیه میده تا با حلش بزرگتر بشیم. ایمانمون بیشتر بشه، ولی یه لحظه به زندگی مون نگاه کنیم… خداییش اگه خودش کمکمون نکنه یه لیوان آب هم نمیتونیم به درستی بخوریم. وقتی با تمام وجود ازش کمک بخوایم و کمکمون میکنه تا حلش کنیم. سری بعدی از همون جنس مسئله بازم بهمون میده تا بازم حل کنیم، اینبار کمی بزرگتر و بعداً کمی بزرگتر تا ایمانمون هر بار قویتر و تکامل یافته تر بشه. یعنی اگه مسئله A بوجود بیاد و نتیجه من 15 بشه ، سری بعد مسئله B رو میده و کمکم میکنه بشم 17 و سری بعدی کمکم میکنه بشم 20 هر بار ارامش و اطمینان قلبی ما بیشتر میشه.
یه مثال بزنم از حضرت موسی. میگن وقتی موسی اولین بار وحی بهش نازل شد و ازش خواسته شد عصا رو بندازه ، عصا به اژدها تبدیل نشد، کلمه ای که قرآن گفته به معنی یه مار کوچک هست، وقتی میره کاخ فرعون که رسالتش رو ابلاغ کنه، عصا رو میندازه به یه مار بزرگ تبدیل میشه. و روزی که قرار میشه با ساحران روبرو بشه مار به اژدها تبدیل میشه. در مورد اول ، کار کوچیک ، خداوند بهش میگه ، قاب خذها ولاتخف ، بگیرش و ازش نترس. خداوند میخواد به موسی این اطمینان خاطر رو بده. این آرامش رو کسب کنه. و وقتی موسی تکاملش رو طی میکنه بعداً میرسه به جایی که راحت عصا رو میندازه و اژدها میشه و دوباره اونو برمیداره. تصور کنید از همون ابتدا خداوند موسی رو با اژدها امتحان میکرد … بزرگوار سکته رو حتماً زده بود.
در ادامه از دوره ارزشمند دوازده قدم گفتین برام. چقدر از این یادآوری تون لذت بردم. و این رو یه نشانه دیدم تا بازم برگردم سراغ دوره دوازده قدم و بازم مرورش کنم. ازتون بسیار ممنون و سپاسگزارم بخاطر این کامنت که کمک کردین چیزهای جدیدی یاد بگیرم. بسیار تحسین تون میکنم. در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
شما هم رفتین تو لیست افرادی که از این به بعد دائم کامنتاشون رو چک میکنم..
چقدر مثال درست و به جایی زدین ما اصولا میوه کار رو میبینیم، و به خودمون زحمت نمیدیم چک کنیم طرف چه مراحلی طی کرده.
بیشتر اوقات یه حسی داریم که میگه چرا اون داره من ندارم مگه من چمه چی کم دارم… در صورتی که پیامبران هم همین دوران تکاملو طی کردن محمد چهل سال محمد بود … امین بود... در سکوت ذهن بود…بعد پیامبر شد.
در دنیا تخصص های زیادی هست، هر دانشمندی رو یه چیزی تمرکز داره؛ نجوم، پزشکی، فیزیک و هزاران موضوع دیگه حتی فکر کردن به جهان و قوانینش به طور همزمان برای ما ممکن نیست طول میکشه تا حتی تیتر وار بهش فک کنیم!
و خداوند داره هم زمان همه چی رو مدیریت میکنه!
قانون و سیستم هم زمان برای کل داره اجرا میشه!
به این فکر کنیم اگر فقط نفس کشیدن ما رو به خودمون واگذار میکردن چی میشد؟!
یاد آوری و مرور و نگاه کردن به این جهان هستی با این همه نظم شگفتی و قانون هم زمان بدون فراموشی! برای ذهن هممون لازمه.
چون خیلی دلش میخواد خودش همه کاری بکنه و همه چیو بدونه براش خوبه هر روز وسعت جهان هستی رو نشونش بدیم.
گاهی مراحل تکامل یه جنین رو نگاه کنیم... به نظر میرسه پشت این تکامل حکمت های بسیاری هست، سیاره زمین یه سیاره ی تکاملیه.
خیلی لذت بردم از تک تک جمله هاتون و انرژی که رد و بدل شد.
در پناه قدرت لایتنهایی رب العالمین موفق و شاد و سلامت باشید.
سلام و درود به شما
ببخشید بابت تاخیر در پاسخ به کامنت تون. ازتون بسیار ممنون و سپاسگزارم بخاطر این کامنت عالی و مثالهای زیبایی که زدین ، واقعاً همینطوره. مثال تکامل حتی پیامبران واقعا عالی بود. و مثال جنین انسان هم همینطور.
از شما ممنون و سپاسگزارم.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت باشید.
سلام اقای امیری
کامنتهای شما خیلی عالیه و من همیشه با ذوق و شوق میخونم
زمانهایی که احساس عدم لیاقت میومد سراغم
زمانهایی که میگفتم خوب چقدر همه چیز عالی داره پیش میره این صحبتها رومیگفتم
من تعهد دادم و دارم روی خودم کار میکنم،تو هر جمعی نمیرم،دوستام و محدود کردم،تلویزیون نمیبینم،غذاهام و رعایت میکنم،ذهنم و سعی میکنم کنترل کنم ،قرآن میخونم،سعی میکنم غیبت نکنم ،سپاسگذاری میکنم
پس اینها حقه طبیعی زندگی منه (این نعمتها)
پاداش های منه ،من با اینکارها(کنترل ذهنها) اسانمیشمبرای آسانی ها
بایدآسانبشمبرای آسانی ها
مگر چند نفر در اطرافمهستنکه اینکارها روانجام میدن
کمتر و بیشتر هستن أما تمرکزی نه کسی نیست
با یادآوری هزینه کردن خودم تو اینمسیر
و پذیرفتن آسانی ها ،آسانی های بیشتری میاید تو مسیر زندگیمون
با تجربهکردن اون مدارها و باز سپاسگذاری بابتش و درخاستهای بیشتر
مسیرها ارتقاع پیدا میکنن
ورودی های مالی ارتقاع پیدا میکنن
من خودم یک خانم خانه دار هستم
اما حداقل ورودی هفتگیمن1/500 هست (براحتی )و این همه از خداست
و حدود 23 تومن پس انداز دارم فکر کنم این پس انداز در 7یا 8 ماه جمع شده
بدون سختی کشیدن
همهزینه میکردم برای خودم هم جمع شده
بپذیرید آقا،شما لایق هستیدو باید این انفاق ها پیش بیاد ،وقته تغییرات فیزیکی شروع شده
منتظر موفقیتهای بیشتر شما هستم
سلام و درود فراوان به شما خانم شبانی گرانقدر ، بسیار بسیار ممنون و سپاسگزارم بخاطر این کامنت ارزشمند تون. واقعاً لطف بزرگی در حقم کردید که با تجربیات ارزشمند تون به من نکات مثبت و سازنده ای یاد دادین. از لطف و محبت شما سپاسگزارم. خدا رو شکر میکنم که کامنت های من براتون احساس خوبی به همراه داشته. از درگاه خداوند درخواست میکنم که جوری تکامل من رو رقم بزنه که بتونم کامنتهای ارزشمندتر و توحیدی تری بنویسم. به قانون عمل کنم. عالی باشم. و با نتایج عملی حرف بزنم.
توصیه های ارزشمند شما و نکاتی که در مورد احساس لیاقت گفته بودین خیلی برام ارزشمند بود. از دو جهت. یکی از جنبه اینکه این نکات رو بهم یاد دادین، که بسیار ازتون قدردانی میکنم که تونستم چیزهای جدیدی ازتون یاد بگیرم. و جنبه دیگه موضوع اینکه چقدر زیبا و بزرگمنشانه این نکات رو گفتین. یعنی توصیه نکردید که حمید این کارو بکن، اینجوری فکر کن، در عوض از کارهایی که خودتون عملی انجامش دادید که چطوری تونستین احساس لیاقت رو در خودتون تقویت کنید برام نوشتین که بسیار محترمانه تر و تاثیر گذار تر باشه. بسیار بسیار شما رو تحسین میکنم. خیلی برام ارزشمند بود. به نظرم میرسه شما اگه قرار بود کار تدریس یا فروش رو انجام بدین بسیار تجربیات موفقی رو رقم میزدین.
بسیار از شما سپاسگزارم. الهی که همیشه شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید در پناه رب العالمین.
سلام دوست خوب و پرآگاهی من
سپاسگزارم از کامنتهای عالی شما که همیشه حس خوبی رو بمن انتقال میده
تحسین میکنم شما رو هزاران بار بخاطر حجم آگاهی و اطلاعتتون نه تنها موقع خوندن کامنتتون بلکه هر زمان که بیاد شما میافتم تحسینتون میکنم تازه کلی هم بخودم میبالم که یکی از دوستان خوبم مجموعه ای از اطلاعات ناب و کامل هست
مطمئن باشید اگه در مورد جت ها نمینوشتید شک میکردم چون خودم بدنبال توضیحات شما در زمینه های مختلف هستم و خوندنش هستم نه اینکه سررشته داشته باشم و یادم بمونه نه بخاطر اینکه با تحسین شما بخودم کمک میکنم و فکتی میشه برای ذهنم که بابا تو هم میتونی یاد بگیری و این فسفرها رو خرج کن نگه ندار
” چون وقتی مدارت عوض بشه و بری بالاتر فقط نعمتهاش بهتر و لذتبخش تر نمیشه ، بلکه در صورت خطا چک و لگدهاش هم محکمتر میشه ”
دقیقا همینه چون با رفتن به مدار بالاتر بخدا نزدیکتر میشویم و همین طور که ما به کسانی که بیشتر دوستشان داریم سخت تر میگیریم تا با دقت بیشتری نتایج بیشتری کسب کنند و خدا عاشق ماست و عالیترین ها رو برای ما میخواد
من بعنوان یک دوست یا هم فرکانسی یا یک خواهر واقعا بشما افتخار میکنم و میدونم ارزش و لیاقت شما فراتر از آنچیزی هست که بشود تصور کرد و روزی خواهد رسید که دعوتنامه های فوق العاده از بهترین کشورها برای استفاده از تجربیات شما بدستتان خواهد رسید
برادر خودم یکی از افراد مجرب در زمینه شبکه و امنیت شبکه در ایران بود که در اینجا زیاد اهمیت داده نمیشد و چند سال گذشته از شرکت keyfactor اسم سابق آن primekey در سوئد برایش دعوتنامه ارسال شد با کلی مزایا و شرایط عالی و اقدام به مهاجرت کرد
منتظر شنیدن خبرهای خوب شما هستم چون میدونم لایق و شایسته هستید
در پناه الله ایام همیشه بکامتان
سلام و درود فراوان به شما خانم جوان ، خواهر بزرگوار و نازنینم. الهی صد هزار مرتبه شکر بخاطر داشتن خانواده ای عزیز چون شما. بسیار بسیار ازتون سپاسگزارم بخاطر این کامنتی که از اول تا آخرش حس خوب و مثبت داشت و من با لبخند و شوق و ذوق و لذت خوندمش. ازتون متشکرم.
ممنونم از دعای خیرتون، الهی آمین. و الهی که خداوند بهترین نعمتها و شادمانه ترین لحظات رو برای شما هم رقم بزنه. امروز داشتم به این فکر میکردم که چرا من در مورد مسائل فنی و جنگنده ها و چیزهای دیگه توی کامنت ها مینویسم؟ انگشت انتقاد به طرف خودم گرفتم و گفتم حمید اینکه این وسیله پرنده که داره رد میشه اسمش چیه و ساخت کجاست کجای زندگی خودت و بقیه دوستانت هست؟ چرا وقت و انرژی بچه های سایت رو با نوشتن این چیزا هدر میدی، اصلا برای بقیه مهم نیست. ولی بعد از خوندن کامنت شما نظرم عوض شد. گفتم این نجواهای ذهن شاید همشون درست نباشه. هر چند به نظرم میرسه بهتره یه کمی بیشتر روی قانون و اصل موضوع تمرکز کنم تا حاشیه. ولی باید مراقب باشم نجواهای ذهن احساسم رو منفی نکنه. به نوعی کامنت شما پاسخی بود به انتقادات خودم از خودم. ازتون متشکر و سپاسگزارم.
بسیار بسیار شما و برادر گرانقدرتون رو تحسین میکنم. چقدر خوندن این موفقیت برادرتون برام انگیزه بخش بود و از طرفی خوشحال کننده. الهی صد هزار مرتبه شکر. از شما بسیار بسیار ممنون و سپاسگزارم بخاطر این کامنت ارزشمندی که بهم هدیه دادین. در پناه جان جانان رب العالمین جان همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید خانم جوان.
سلام حمید آقای نازنین وفوق العاده دوست داشتنی
توی یکی از کامنتاتون به همسرتون اشاره کرده بودین،با این وجود که نه شمارو از نزدیک دیدم نه همسرتون رو،ولی بارها تحسینتون کردم ،که چقدر زوج خوشبختی هستین،که یک سر این زوج اگه شمایین،اون سمتش هم که همسرتون ،قطعا معرکه س…در پناه حق باشید واز کنار هم بودن لذت ببرید…
چقدر نوشته هاتون رو عاشقانه خوندم،ولذت بردم
همیشه شما زیباترین کلمات رو با شیطنتی خاص کنار همدیگه قرار میدین،که آدم از خوندنش سیر نمیشه
همین حال واحوال شمارو هم من دارم،از دید بقیه در بد ترین شرایط هستم،ولی از دید خودم خیلی به خدا نزدیکتر،در نتیجه معجزه پشت معجزه
فقط باید خودش رو ببینیم،واز خودش بخوایم، همین وبس
حمید آقا من الان در شرایطی هستم،که در خوابم هم نمیدیدم،به قول رزای نازنین…انگار داره تمام اون اتفاق ها برای من میفته،ولی من اینقدر حالم با خدا خووووب،که حس میکنم خوشبخت ترینم…
میدونم همه چیز درست میشه،چون اون آرامش واقعی رو الان تو وجودم کاملا حس میکنم…
ببخشید کامنتم طولانی شد،فقط دوست داشتم براتون بنویسم مثل همیشه عاااالی بودین..
به خدای بزرگم میسپارمتون..
سلام و درود به شما خانم حیدری، خواهر بزرگوار و گرانقدرم. بسیار ممنون و سپاسگزارم بخاطر این کامنت ارزشمند تون. بسیار بسیار انرژی مثبتش بالا بود. از این همه لطف و محبت شما سپاسگزارم.
خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر تک تک اتفاقات مثبت و ارزشمند زندگی تون. خدا رو شکر که اتفاقات عالی و شیرین و باب میل تون داره رخ میده، خدا رو صد هزار مرتبه شکر بخاطر آرامش تون. پلن خدا همیشه عالی و لذت بخشه، و از جایی که فکرش رو نمیکنیم جوری برامون چیدمان میکنه که واقعاً آدم سورپرایز میشه.
الهی صد هزار مرتبه شکر.
الهی صد هزار مرتبه شکر.
براتون از درگاه خداوند متعال بهترین نعمتها و شادمانه ترین لحظات رو براتون میخوام. در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
هیچوقت هم نگران طولانی شدن کامنتها نباشید. مثل یه سفر لذتبخشه. هر چی طولانی تر بهتر.
دوست خوبم سلام..
چقدر از خوندن کامنتتون لذت بردم و خذاروشکر میکنم ک در این لحظه ای ک اختیاج داشتم ب این حرف ها خدا من رو هدایت کرد ب کامنت ارزشمند شما…
درمورد موضوع اعتراض و چک و لگد ها و بعد تسلیم شدنتون بهتون تبریک میگم ک تونستین راه درست رو پیدا کنید و دوباره برگردین ب مسیر و ب منم یاد دادین ک علت برخی از نتایجم چیه ..
جایی ک گفتین وقتی تو مسیر درست باشی نعمت های بیشتر دریافت میکنی و اگه برگردی انگار چک و لگد ها بیشتر شایدم ب خاطر ایننکه ارتفاعمون بیشتر شده من اینو خیلی خوبدرک کردم و الان فهمیدم ک چرا تضادهای الانم دردناک تر هست چرا تا وقتی از مسیر خارج میشم ب طریقی چک و لگدی میخورم ک برگرد ب مسیرت برگرد بیا پیش خودم ولی گاهی اوقات متاسفانه دیر ب برگشت اقدام میکردم و چقدر این کامنتتون دیدم نسبت ب رفتارهام و نتایجم بازتر کرد…
و اینکه درمورد احساس لیاقت مثالی ک زدین در مورد کسانی ک بهشون اموززش دادین ب جاهای بهتر رفتن و یا اینکه تا موقعیتی بهتر براتون پیش میاد ذهن نجواگرتون شروع ب سرکوبتون میکنه منم اینو کاملا تو زندگیم تجربه کردم و باید روی احساس لیاقتم ب صورت لیزری کار کنم چون تا یکم اوضاع بهتر پیش میره یکی از ترمزهام احساس لیاقت هست شروع میکنه ب جولون دادن…
امیدوارم ک در محاسبه نتیجه دلخواهتون رو گرفته باشین چون واقعا لیاقتش رو دارین هم از لحاظ تخصص ک ماشالله یه عالمه از تخصص هاتون گفتین و هم از لحاظ شخصیتی…
من واقعا شما رو برای این تمرکز و مداومتی ک در مورد کار کردن روی باور هاتون رو دارین تحسین میکنم…
بهرین هارو براتون ارزو میکنم چون لایق بهترین ها هستین…
سلام بر استاد مهربان
درود بر دوستان خوب خودم
وای که چقدر این تصاویر و این مناظر عالی است
چه نکات عالی در این فایل من یاد گرفتم و خدا را شکر که در حال دیدن و شنیدن این فایل هستم
هر چه بیشتر می گذرد بیشتر و بیشتر ذوق و شوق من در این سایت بیشتر می شود تا بهتر بتوانم روی خودم کار کنم و از قوانین آگاه بشوم و زندگی خودم را خلق کنم
نکته زیبایی که استاد گفتند این بود که در قدم اول هدف از بازی کردن لذت بردن است که بتوانیم حال خودمان را خوب کنیم
نکته دوم این است که دیگران را تحسین کنیم و رفتار های خوب آنها را بیاد آنها بیاوریم و به آنها گوشزد کنیم
قشنگ این است که در یک بازی دو نفر با هم بجای نگاه کردن به برد و باخت به عمق علاقه با هم پی ببرم و رابطه آنها با هم بیشتر و بیشتر بشود و از وجود هم لذت ببرند
این یکی از درس های عالی بود که من در ابتدای این فایل یاد گرفتم
نکته زیبای دیگر
دیدن کوچکترین بهبود ها
دیدن ریزترین حرکات بهبود دهنده در خود
وقتی که من اینها را ببینم و به خودم آفرین بگویم بی شک موفقیت های بزرگ تر براحتی در زندگی من جریان پیدا خواهد کرد
و مهمترین نکته این است که باید در هر شرایطی توانایی کنترل ذهن خودم را داشته باشم
ناراحتی و غمگین بودن مهمترین موضوعی است که من باید همیشه در خدم کنترل کنم و حال خودم را خوب نگه دارم
یاد بگیرم که اگر من بگذارم نتیجه احساس من را بد کند این سبب می شود که حال من بد بشود و اوضاع خراب بشود
ولی اگر برعکس من فقط روی همان روز ،همان ضربه تمرکز کنم و ذهن خودم را کنترل کنم و کاری به ظاهر شرایط نداشته باشم خواهم دید که همان شرایط به ظاهر وحشتناک چگونه تغییر می کند تا من پیروز بشوم
پس نتیجه این است که من باید بتوانم در هر شرایطی چه خوب و چه بد باید بتوانم ذهن خودم را کنترل کنم
هرگز نباید مغرور بشوم و هرگز نباید گرفتار نجواهای ذهن خودم بشوم
در واقع فقط باید روی ذهن خودم و افکار خودم این توانایی و کنترل را داشته باشم که همیشه حالم خوب باشد و احساس لیاقت را در خودم تقویت کنم تا بتوانم براحتی و به آسانی به موفقیت دست پیدا کنم
در مورد احساس عدم لیاقت را من دقیقا در کسب و کار خودم به وضوح دیدم
جاهایی بوده که من براحتی پول در می آوردم و براحتی با من قرارداد بسته می شده است وبا خودم گفتم چرا با من و چرا اینقدر براحتی با من قرارداد بسته می شود و در یک قرار داد حالم گرفته می شود و دچار چالش و تضاد می شوم
دقیقا این باور لیاقت را من براحتی برایم رخ داده است
درس عالی دیگر
هرگز احساس قربانی بودن را در خودم ایجاد نکنم
این احساس ریشه همه گرفتاری ها و همه بدبختی ها در من خواهد بود
یادم باشد که ذهن خودم را کنترل کنم و از همه مهمتر اینکه احساس لیاقت را در خودم ایجاد کنم
تمرکز کردن روی موضوعی که می خواهم انجام بدهم و آن موضوع را با ذوق و شور و شوق انجام بدهم
همه اینها نکاتی است که من در کسب و کار خودم هم به وضوح دیده ام و تجربه کرده ام
از همه زیباتر این است که در لحظه زندگی کنم و حالم خوب باشد و درحال لذت بردن از مسیر خودم باشم
غر زدن را کنار بگذارم و شاد باشم
درس تازه
فقط امروز خوب باشم کاری به فردا نداشته باشم
فقط امروز
ففقط امروز پاک باشم
این سبب می شود که من رفته رفته خوب باشم و همیشه حالم خوب باشد
لذت بردن از زندگی خودم سبب می شود که نگران ترس ها و اتفاقات بد و ناگواری ها نباشم
امروز که حالم خوب باشد باید بگویم خدا را شکر
فردا که آید فکر فردا کنم
این همان توانایی کنترل ذهن است
و یادم باشد که برای لذت بردن نیاز به هیچ چیز خاص و هیچ کار خاصی نیست
و همه اینها در کنار سپاسگذار بودن و دیدن نعمت های خوب خداوند
زندگی را کامل می کند و حال خوب را برای خودت به ارمغان می آوری
ممنونم استاد عزیز بخاطر این فایل ارزشمند
سپاس از خدای زیبایی ها
سپاس از خدای مهربانی ها
سپاس از خدای خوبی ها
سپاس از خدای فراوانی ها
سلام وصد سلام سعید جان
سپاسگذارم بابت این جوابهای زیبایت سپاسگذارم بابت استمرارت در بودن وکنترل ذهن به شما تبریک میگویم من پیشرفت شما نازنین رو به زیبای دیدم وتحسین میکنم وبراستی شما از روزهای اول تا امروز جملات وچیدن جملاتت هر روز بهتر زیباتر وبه سمت نور رفتن رو دارد ومن به شخصه رشد وپیشرفت جذابت رو تحسین میکنم
سپاسگذارم هستی وباهم دراین چرخه بی پایان درک میکنیم قوانین را
سپاسگذارم
نکته زیبای دیگر
دیدن کوچکترین بهبود ها
دیدن ریزترین حرکات بهبود دهنده در خود
وقتی که من اینها را ببینم و به خودم آفرین بگویم بی شک موفقیت های بزرگ تر براحتی در زندگی من جریان پیدا خواهد کرد
و مهمترین نکته این است که باید در هر شرایطی توانایی کنترل ذهن خودم را داشته باشم
ناراحتی و غمگین بودن مهمترین موضوعی است که من باید همیشه در خدم کنترل کنم و حال خودم را خوب نگه دارم
یاد بگیرم که اگر من بگذارم نتیجه احساس من را بد کند این سبب می شود که حال من بد بشود و اوضاع خراب بشود
ولی اگر برعکس من فقط روی همان روز ،همان ضربه تمرکز کنم و ذهن خودم را کنترل کنم و کاری به ظاهر شرایط نداشته باشم خواهم دید که همان شرایط به ظاهر وحشتناک چگونه تغییر می کند تا من پیروز بشوم
پس نتیجه این است که من باید بتوانم در هر شرایطی چه خوب و چه بد باید بتوانم ذهن خودم را کنترل کنم
هرگز نباید مغرور بشوم و هرگز نباید گرفتار نجواهای ذهن خودم بشوم
سپاسگذارم
سلام استاد خوبم سلام مهربونم سلام مریم جونم سلام به روی ماهتون
امروز میخوام بر این حسی که اجازه نمیده کامنت بنویسم غلبه کنم ببینم چمه چرا نمیتونم ؟!میخوام باورهای مخرب رو ازش بکشم بیرون من میخواممممممممم تغییییر کنم من از این همه آشغالی که توی ذهنم و وجودم لونه کرده خسته شدم بوی تعفن اینها نمیذاره لذت ببرم
میخوام لذت ببرم میخوام تغییر کنم میخوام زندگی رو زندگی کنم میخوام قوی باشم میخوام مومن باشم میخوام به همه آرزوهام برسم میخوام برای خودم آرزو بسازم و بهشون برسم !میدونید استاد من مدتهای مدیدی بود که هیچ رویایی نداشتم هیچ
آرزویی نداشتم من مرده بودم من زنده نبودم … همینکه آدم رویایی داشته باشه که بخواد بهش فکر کنه و بابتش شور و شوق و انگیزه داشته باشه بنظرم باید بابتش خدارو روزی هزاران بار شکر کنه ..
دارم فکر میکنم چرا من مدت زیادی هیچ کامنتی ننوشتم
1:چون احساس بی لیاقتی کردم چون فکر کردم من که روی خودم کار نکردم زیاد پس چی دارم بگم من همون یه ذره که روی خودم کار کردم رو نادیده گرفتم ….مریم جون حرف خوبی زدن گفتن من با هر بار بهبود کم باید خودم رو تشویق کنم با هر بهبود کم باید ذوق کنم همینکه یه کوچولو هم دارم روی قوانین کار میکنم همینکه گهگاهم میام نظرات رو میخونم همینکه فایلها رو گوش میدم همینکه یکم تو زندگیم دارم اجرا میکنم باید تحسین کنم خودم رو باید برای همین یکم کار کردن روی خودم هم از خودم تشکر کنم
باور دوم :من که حرفی برای گفتن ندارک که بیام بگم برای دوستان که براشون مفید باشه حالا میخوام همین مورد روبررسی کنم !اول اینکه من با کامنت نوشتن و ثبت طرز فکرم و روند رشد و بهبودم به خودم کمک میکنم دقت کن به خودم کمک میکنم من نباید فکر کنم من باید ناجی دیگران باشم یا اینکه باید نظری بذارم که کسی رو آگاه کنه !!!
من مسئول زندگی خودم هستم من باید اول و آخر به فکر بهبود خودم باشم اینکه ازخودم انسان بهتری بسازم انسانی که به فرکانس الهی نزدیکتر باشم اینکه خداگونه تر زندگی کنم اونوقت یکی از اثرات اینگونه زندگی کردن اینه که من آدمی میشم که ناخواسته میتونم روی زندگی هزاران نفر اثر بگذارم پس من این کامنت رو برای خودم مینویسم که من با اینکار به بهبود خودم و به تثبیت باورهای درستم کمک کنم و شاید یکی از اثرات اینکار این باشه که یک نفر این کامنت رو بخونه و از دل این کامنت نکته ای برای بهبود زندگیش پیدا کنه
3:باور سومم اینه که ریشه در کمبود عزت نفس داره اینه چون فکر میکنم باید کامنتی بنویسم که انقدر خفن باشه که همه برام کف و دست و سوت و هورا بزنن که بگن عجب تو خوب مینویسی عجب ما رو متحول کردی عجب قلمی و پر و بال سیاه رنگ و قشنگی !خوب این باورمم که دیگه معلومه چقدر داغونه …من بیشتر از اینکه فکر این باشم کامنتم منو روشن تر کنه خواسته هام رو برام واضح تر کنه و باورهای غلطم رو برام بکشه بیرون که باور درست جاش بکارم فکر ظاهر قضیه هستم …که خداروشکر متوجه شدم
باور چهارمم که: خیلی باید روش کار کنم اینه خیلی وقتا میگم من نتیجه خاصی نگرفتم که بخوام بیام حرفی بزنم و….
محبوبه تو نتیجه خاصی نگرفتی ؟؟!خیلی نامردی
خب بنویس !من خدارو پیدا کردم ..خدا در حد فهم خودم رو البته ..من بیگانه بودم با خدا
من جواب خیلی از سوالاتم رو گرفتم …یکی از سوالهایی که خیلی اذیتم میکرد تو ذهنم این بود که چرا ادمهایی که دلسوزن مهربونن خیر خواهن چرا بلا زیاد سرشون میاد …در حد فهم خودم متوجه شدم که بخاطر اینکه زیاد میرن توفاز غم و غصه دیگران انگار که بخوان جای خدای نامهربون که توذهنشونه برای دیگران مهربونی کنن …اینکه کمک کردنهاشون خیلی وقتها بدون اینکه بدونن بوی شرک میده اینکه فرکانسهای خیلی بدی میفرستن ووو…همین یک نکته خیلی کمکم کرد که حواسم باشه که کمک کنم با احساس خوب دلسوزی ممنوع مهربون بودن فقط باید باا احساس خوب باشه تو داری به یه هم پاره از خودت هم پاره از خدا ..مهربونی میکنی …یک هم پاره از خدا نیازی به ترحم کردن نداره …اگر مهربونی میکنی و کمکی میکنی فقط برای گسترش خودت باید اینکا رو کنی یعنی حتی انفاق کردن ما هم فقط برای خودمون هستش …
یه مورد دیگه اینکه تازه معنی مومن رو فهمیدم اینکه فهمیدم یه مومن واقعی همیشه شاد…وای همین موضوع انقلابی در باورهای من ایجاد کرد …مومن شاد؟؟؟ چرا شاد؟ اخه چطور یه ادم مومن باید همیشه شاد باشه ؟؟پس اینهمه تو ذهنممون فرو کرده بودن که من فکر میکردم آدمهایی که به خدا نزدیکن همش در حال گریه وزاری و غم و غصه دیگران خوردن و خودشون روفدای دیگران کردن هستن …پس اون چی میگفت ! چرا انقدر داغون بودن اون باورها !مومن شاد چون خدارو باور داره چون قدرت خدا رو باور داره چون سنتهای تغییر ناپذیر الهی رو میشناسه چون از قانون شاد بودن آگاهه ….اخه مگه میشه یه نفر پشتش به خدا پر باشه و مومن واقعی باشه و شاد نباشه کدوم خدا ؟همون خدایی که فقط خیر مطلق هست که فقط برامونشادی و سلامتی لذت ثروت و بهشت این دنیا و اون دنیا رو میخواد …همون خدایی که برای بنده اش کافیه… این فلسفه ی شاد بودن یک مومن هستش …
من فهمیدم باید در لحظه زندگی کنم من فهمیدم سرمایه من ثروت و موجودی بانک نیست سرمایه من تخصص من در شغلم در باورهام در نگرشم در انسان بودنم در بهبود هر روزه شخصیتم در ایمان و توکلم هست من باید اینها رو ارتقا بدم ثروت مادی لاجرم میاد …همین چند باور که نوشتم کلی نتیجه توی زندگی من اورده …میام و مینویسم ..ادامه داره …فعلا برم سراغ دختر کوچولوم …خدایا هزاران بار شکرت …..مممنونم ازت خداجونم ممنونم ازت استادعزیزم برای این فضایی که اینجا فراهم کردی الهی همیشه خیر ببینی و شاد و تندرست کنار خانم شایسته مهربون باشید …
محبوبه جان سلام
چقدر کامنتت زیبا و به جا بود و چقدر نکاتی که گفتی کاربردی بود من که دلم خواست نکانتت را کپی کنم و داشته باشم
چقدر هممون همین حس را می کنیم که من زیاد پیشرفت نکردم این حرف شیطانه به نظرم چون همش می خواد انگیزه ما را برای بهبود از بین ببره منم چند وقت بود کامنت نمی گذاشتم ولی دقیقا نکاتی که شما نوشتید یکی از علت هاش بود چند وقت شروع کردم به کامنت نوشتن باور می کنی پاداش های جهان برام سرازیر شد
محبوبه جان واقعا ممنونم بابت این کامنت زیبات منتظر کامنت های قشنگت هستم
سلام مرضیه جون منم از شما خیلی ممنونم که باعث شدی مجدد بیام و کامنتم رو بخونم بله عزیزم شیطان دشمن قسم خورده ماست و کارش اینه که ما رو ناامید کنه.. استاد عزیزمون عباسمنش که تا عمر دارم دعای خیرم بدرقه راهشون هست نکته ی خیلی ارزنده ای گفتن که دوست دارم اینجا بنویسم که یاداوری بشه برامون و تثبیت بشه و ملکه ذهنم بشه اینکه ما موجودات فرکانسی هستیم ما در هر لحظه یا داریم اوج میگیریم و یا داریم سقوط میکنیم بنابراین هیچوقت نباید در سکون برای مدت طولانی بمونیم چون سقوط میکنیم با یه مثال اگر بخوام این موضوع رو واضحتر کنم ما مثل مسافران در یک بالن هوایی هستیم و نیروی جاذبه مثل نجواهای شیطان
و اون حرم گرما و آیشی که روشن میکنیم کارهایی هست که برای در اوج موندن و اوج گرفتن انجام میدیم تازمانی که این آتیش شعله وره بالن اون بالا میمونه و اوج میگیره و از مناظر لذت میبریم و کیف میکنیم اما به محض اینکه اون آتیش خاموش میشه نیروی جاذبه (نجواها) میاد وما رو میکشه پایین و پایینتر… پس تنها راه غلبه بر شیطان اینه ما نا امید نشیم و ادامه بدیم تا این نجواهای ذهن رو خاموش نگه داریم باید این آتیش واین حرم گرمای لذت بخشش رو همیشه برای خودمون نگه داریم اجاق دلمون رو روشن نگه داریم… یه کامنتی خوندم مرضیه جون که خیلی ایده خوبی هست برای بالا بردن فرکانس در بلند مدت اینکه بیایم روی یک کاغذ دایره های هم مرکز از بزرگ تا کوچیک بکشیم دقیقا مثل مدارهای الکترون به دور هسته اتم
بعد این کار رومیتونیم روزانه انجام بدیم یا ماهانه بعد در دایره کوچیک که پایینترین مدار هست ترس غم نگرانی پشیمانی استرس و هر چیز بدی قرار داره در مدار بعدی شرایط بهتره تا اخرین مدار امید رها بودن ارامش انگیزه و همه ی چیزهای خوبه در طول ماه هر روز بیایم مدارمون رو در طول روز مشخص کنیم که امروزمن در چه مداری بودم چقدر امیدوار بودم چقدر با خودم در صلح بودم و یک نقطه رو روی مدار موردنظرم قرار بدم.. این باعث میشه خودمون رو ارزیابی کنیم و حواسمون به فرکانسهایی که میفرستیم باشه.. یا اینکه بیایم به حالتهای روحی مختلف امتیاز بدم مثل امید نمره 10 شادی نمره 10 وو جمع نمرات 100 هست که بالاترین مدار هست و مدارهای پایینتر نمرات کمتری دارن و اینجوری محاسبه کنیم امتیازات هر روزمون رو و با اون امتیاز مشخص کنیم در چه مداری هستیم … بعد با نقطه هایی که روی مدارها قرار دادیم در بلند مدت میتونیم بفهمیم داریم چیکار میکنیم و خودمون رو بهبود بدیم
سلام محبوبه عزیزم
چقدر کامنتت بهم حال عالی داد
چقدر مثال قشنگی زدی بابت بالن کلی نشانه خوب ازش گرفتم چون من عاشق پروازم دیروز یک شرکتی جلسه داشتم تو اتاق کنفرانس یک عکس بسیار زیبا بود که یک چتر باز را نشان می داد در میان آسمان. کلی با اون عکس تو رویای پرواز رفتم
کلی از حسش لذت بردم و الان که این مثال را زدی من گفتم چقدر قشنگ می شه هر وقت حالم خوب نیست به خودم بگم داری به جای اوج گرفتن و پرواز کردن پرهات را می چینی ها!
اینکه آدم هر روز مدارش را مشخص کنه هم عالیه
من چند وقته این احساس لیاقت داشتن خیلی حالم را عالی کرده وکلی از وجودم در این جهان لذت می برم البته اتفاق خاصی نیافتاده ولی من احساسم عوض شده و انگار مدارم بالا رفته همش انگار دلم می خواد در طبیعت باشم و فقط در تنهایی با خداوند عشق بازی کنم
شایدم چون عاشق بهارم اینقدر دگرگون شدم
خدا را شاکرم که قوانینش اینقدر زیبا باعث تغییر زندگی می شوند
بازم ممنون محبوبه جان از کامنت زیبایت
همیشه در بالاترین مدارها باشی
سلام مرضیه جون من از شما ممنونم که باعث شدی فکر کنم و یه مثال توی ذهنم متجلی بشه که یک تلنگر برای من باشه که مواظب باش تو بالنی حواست باشه باید از مناظر لذت ببری حواست باشه باید قانون شادی و زیستن در لحظه رو همیشه عمل کنی وگرنه که اون آتیش خاموش میشه وسقوط میکنی.. عزیزم برات بهترین ها رو ارزو میکنم وانشالله همیشه در مسیر قانون شادی حرکت کنی
سلام محبوبه جان
اگه بدونی این کامنت تو چقدر برای من آگاهی داشت
اومدم کامنت شما را بخونم هدایت شدم به دو کامنت دیگر و اینکه دقیقا در تایید پیام امروز خدا برای من بود و من براشون کامنت گذاشتم
بعدش اومدم جواب کامنت شما را بدهم وقتی کامنت اول شما باز شد دوباره خوندم باورتون می شه انگار اولین باره دارم می خونم چقدر زیبا نوشتی محبوبه جان بازم تحسینت می کنم و انگار خداوند از طریق سه کامنت پیامش را به من تثبیت کرد
خدا را شاکرم بابت اینکه خداوند هدیه های خوبی از طریق این سایت به من داده است واقعا گاهی باید بعضی آگاهی ها را بارها و بارها دریافت کرد تا در مغز ته نشین شود
بازم ممنون پیام امروزت هم قبلش خدا بهم گفته بود و تکرار پیام خدا از طرف شما برام جذاب بود
یاد یک قسمتی از کتاب کیمیاگر افتادم که می گفت خوشبختی یعنی مواظب باشی قطره روغن از توی قاشقی که داری حملش می کنی نریزه در عین حالی که داری لذت می بری و مناظر اطراف را می بینی
بنابراین در عین اینکه ما تلاش می کنیم برای بهبود خودمون و زندگیمون ولی همیشه وظیفه اصلی لذت بردنه و نباید اونو فراموش کنیم
بازم ممنون بابت کامنت زیبایت
همیشه در شادی و صلح با خود و جهان باشی عزیزم
درود خانم مهدوی
خیلی عالی دلایل ننوشتن کامنت رو گفتین
دفیقا همونچیزای بود کهمندرگیرشممخصوصا دوتای آخری
منهر چی با آموزه های ایتاد بیشتر آسنا میشم میفهمم یکی از مهم ترین باگ های زندگیم کمبود عزت نفس هست
تو برقرای ارتباط در محیط کاری یا تو بعضی مواقع صحبت کردن یا حتی بعضی وقتا که با خدا تنها هستم و دارم آرزو میکنم با وقتایی که دارم تجسم میکنم اهدافمو.
خدا رو شکر که الان دبگه مطمئن شدم که مهم ترین باگ اصلی زندگیم چیه
تشکر میکنم از شما و آرزوی تندرستی برای شما و خانوادتون دارم
به نام مهربان پروردگارِ باسخاوتم که هدایتم کرد به این سایت توحیدی تا بادرک قوانین ثابتش جهان هستی ،خالق عامدانه ی خواسته هام باشم.
سپاسگزارم از شما استاد عباسمنش عزیزم که خوب زندگی کردید و کمک میکنید تا جهان جای بهتری برای زیستن باشه
سپاسگزارم که این آگاهی ها رو دراختیارمون قرارمیدین
واااااااااااااای که چقققققدراین فایل رو دوست داشتم
55دقیقا فقققققط لذت بردم
یه عالمه درس وتمرین داره که میتونم تا ماه ها ازشون استفاده کنم و هیچ کدومشون تکراری نباشن تا تو همشون مهارت کسب کنم ،اونوقت زندگیم یک بهشت واقعی میشه
خدایا شکرت که زندگی کردن یک آزادی بی انتهاست،
خدایا شکرت بخاطر قوانینی که برای جهان وضع کردی
شکر که استاد عباسمنش عزیزم درکشون کردو به هزاران زبان بما آموزشش میدن.
«به اندازه ای که می توانیم ذهن خود را کنترل کنیم می توانیم زندگی خود را کنترل کنیم»
مهربان پروردگارم کمکم کن تا عمق این جمله رو درک کنم ،تو جهان رو مسخرمن کردی وتامن قوانین رو بلد نباشم نمیتونم از موهبت این تسخیر بهرمندشم ،من به توانمندی هام باور ندارم من باورهای سازنده هم جهت با خواستم ندارم ،واسه همون هنوز برگی دربادم،هنوز واکنش گرام
،خیییییلی بهترازقبلم هستم اما هنوز راه بسیاری دارم تا به ایده الم برسم.
خدایا کمکم کن تا درک بهترو واضح تری از آگاهی هایی که استاد دراختیارمون قرارمیدین ،داشته باشم
توی زندگی چون فاصله ی زمانی وجود داره بین ،احساس بد و کنترل نکردن ذهن و اتفاقات بد واسه همون من هنوز درک عمیقی ازاین آگاهی ارزشمند ندارم
اما حالا که شما بازی رو تشریح کردید خیلی بهتر درکش کردم ،
الان این جمله تأکیدی رو که حالا خیلی بهتر از قبل درکش کردم رو،، تو دفترم و همینطور رو تابلو وایت بردم مینویسم تا همیشه جلو چشمم باشه ….
🟢 کنترل ذهن بالاترین مهارت و مهمترین اصل در تجربه ی خوشبختی ست🟢
راجب احساس عدم لیاقت و ازدست دادن نعمت ها تجربه ای دارم که برای خودم خیلی آموزنده ست،
خواهرم خونه زیبایی خریده بود که نوساز وزیبابود وویوی بسیار عالی به کوه و رودخانه داشت و وقتی اون خونه رو از دست داد راجبه احساسش با من صحبت کرد که چون تو و مامان هنوز مستاجر بودید و خونه نداشتید من احساس گناه می کردم که چرا من خونه دارم اونا ندارن واین احساس انقدر عمیق بود که جهان دست به دست داد تا، اون خونه رو از دست داد
و وقتی من تازه این خونه زیبا رو (کاخ سفیدم رو)خریده بودم دیدم من هم دارم در همون دام میوفتم و خوشبختانه همون موقع ها بود که با آگاهی های این سایت آشنا شده بودم و تونستم هر بار بیشتر از قبل احساسمو خوب نگه دارم و باعث رشد خودم و خانوادم بشم و کمک کنم اون ها هم خونه دار بشن،
🟢 راجب احساس قربانی شدن و تجربه همسنگ و هماهنگ با همان احساس را تجربه کردن🟢
باید بگم که تو رابطه ی عاطفی و خانوادگی احساس قربانی بودن داشتم و فکر میکردم برای چند نفر از نزدیکانم، بیشتر از حد توانم مایه می گذارم و آنها خیلی کمتر و یا حتی برعکس بطور نازیبایی جوابم رو میدن که آن هم از وقتی که با آگاهی های این سایت آشنا شدم و متوجه شدم که احساس گناه و احساس قربانی شدن چقدر خلاف جهت خواسته هام هست و بادوره بصلح رسیدن و خودشناسی بیشتر،
احساس لیاقت رودر خودم تقویت کردم و به این باور رسیدم که من درمرکزیت زندگیم قرار دارم و طی تکامل به احساس خود ارزشمندی بیشتری رسیدم و جلوی جریان باطل و تجربیات نازیبای قبلی رو گرفتم.این واقعا یک جریانه و اگر بهش آگاه نباشیم تاناکجا آباد ادامه دار خواهد بود
تجربیات ریز و درشت بسیار دیگری هم دارم که فقط به کوچکترینش که دیروز برام اتفاق افتاده اشاره می کنم و آن هم این بود که در دانشگاه با یکی از همکلاسی هام گفتگوی تند کوچکی داشتم که چون به اهمیت ماندن در احساس خوب و کنترل ذهن پی برده بودم طی چند دقیقه شروع به کنترل ذهنم کردم و نگذاشتم که افکار منفی بیشتری بهم هجوم بیاره وآگاهانه شروع کردم با کلامم دهنمو کنترل کردم و
و خوب جلوه کردن در نگاه دیگران رو برای خودم کوچک شمردم وبه خودم حق دادم که در اون شرایط از خودم دفاع کنم و کم کم به احساس بهتر بیشتری رسیدم و چند دقیقه بعد که خوب خودم رو مدیریت کردم به خودم احسنت گفتم و لذت بردم از اینکه یاد گرفتم ذهنم رو کنترل کنم و این آگاهی ها رو در عمل در زندگی هم به کارمیبرم، این کارا بودن آگاهی های شما ،بزرگترین تفاوت شما با استاد های دیگه و حتی کتابهاست
دوستتون دارم و عشق برای همه ی بچههای سایت توحیدی عباسمنش 🟢
سلام به استاد عزیزم، مریم جان و دوستان
اصلا قصد نداشتم کامنت بزارم! چون:
تو زمینه ی کاری و روابط تجربیات زیاد خوب بدی را تجربه کردم که نتیجه حس قربانی بودن عدم لیاقت و یا برعکس احساس لیاقت بوده….
که با دوره روابط و عزت نفس کامل متوجه شدم کجاها چرا خیلی رویایی پیش رفته و کجاها به چه دلیل شرایط خراب شده.
اما چیزی که باعث شد کامنت بزارم این بود که شنیدم: طولانی مدت فکر نکنیم.
کاری نداشته باشیم دیروز چی شده
و
کاری نداشته باشیم فردا چی میشه!
گاهی پازل تلاش های ذهنی و فیزیکی ما یه قطعه های گم شده ای داره…
که وقتی می شنویم و متوجه میشیم سریع شناسایی می کنیم.
الانم این نکته که تمرکزمون روی همین امروز باشه برای من چفت شد با مباحث بهبود گرایی
چون وقتی مباحث برای افراد کمال گرا میره به سمت بهبود گرایی یه بخشی از داستان هنوز خالیه که اوووو حالا من چقدر و تا کجا و تا کی باید توجه و تمرکز و تلاش کنم!؟ یکم ذهن درگیر زمان میشه.
چون یه فرد کمال گرا یه دفعه نمی تونه پرش کنه به یه شخصیت جدید بهبود گرا.
اما وقتی حواسمون میاد رو امروز که “بهترین ممکن” خودم باشم و کاری به دیروز و فردا نداشته باشم، دیگه هیچ حرفی نمی مونه.
پ.ن: استاد شما روابط فوق العاده ای دارید و به غیر از تمرکزم برای پیدا کردن نکات آموزشی … ریز به ریز کیفیت روابطتون رو در فایل جداگونه ای در ذهنم ذخیره میکنم.
ممنونم ( با یه عالمه قلب صورتی).
همگی در پناه خدا شاد باشید.
سلام دوست همفرکانسی فرزانه عزیز
تشکر از کامنت قشنگت….
دختر زدی تو خال آخه من حمید هستم یک کمال گرا ، وچقدر نکنه ریزی رو اشاره کردی که هنوز من متوجه نشدم با اینکه جلسه 4
حل مسئله رو شروع کردم و دوبار گوش دادم..
آره درسته یک دفعه این شخصیت کمالگرا جاش رو به بهبودگرایی نمیده
و اون هم تکاملیه.
واین جمله شما منو درگیر کرد:
(چون وقتی مباحث برای افراد کمال گرا میره به سمت بهبود گرایی یه بخشی از داستان هنوز خالیه که اوووو حالا من چقدر و تا کجا و تا کی باید توجه و تمرکز و تلاش کنم!؟ یکم ذهن درگیر زمان میشه.)
یعنی این درست گفت و گو ذهنی من و ترمز منه.
که امیدوارم بتونیم سریع حلش کنیم.
که دوباره همین کلمه «سریع » هم از کمال گرایی من میاد.
ممنونم از کامنت قشنگت
سلام به دوست گرامی آقا حمید
من یه مدتیه که ناخود آگاه دارم همین کارو انجام میدم: بهترینی که امکان پذیره
اما این رفتار به اندازه الان آگاهانه نبود و بیشتر با اهرم رنج و لذت بود ولی با شنیدن جملات استاد درکم کامل تر و بهتر شد و الان با سطح بالاتری از آگاهی ادامه میدم.
بعد از اینکه این کامنتو گذاشتم نگاه کردم دیدم بله این کمال گرایی الان تو همین مدت دیگه مثل قبل اذیتم نمیکنه چون بهترینه ممکن هر جفت اینارو داره…
مثال میزنم : من قصد داشتم یکی از حرکات پیشرفته یوگا رو انجام بدم در حالی که یک سال بیشتر کلا تمرین نداشتم، اولش همون صحبتایی تو ذهنم بود که بین کمال گراها مشترکه …
بخش اول و دوم رو میخواستم انجام بدم دیدم اصلانمی تونم، بدن کامل به نقطه ی صفر رسیده …
تمرینامو شروع کردم هر روز بهترینی که ممکن بود…
و دیروز خودم چک کردم دیدم مرحله اوم، دوم و سوم حرکت رو میتونم انجام بدم، ضمن اینکه برگشتم به تمریناتم و الان خوشحالم یه کار به تعویق افتاده رو دارم انجام میدم و محل تمرینمو از اتاقم تغییر دادم میرم باشگاه و ترسی ندارم که بقیه بگن عه این خودش مربیه چرا تمرین نکرده چرا بدنش افت کرده … و به خودم اومدم دیدم ای ول اصلاح تغذیمم الان نزدیک به سه ماهه فقط شکر و قند مصنوعی رو حذف کردم (که نتیجشم در حل مسئله جلسه ششم کامنت گذاشتم ) و رهاش نکردم و یه مرحله فراتر رفتم الان سه روزه قند و شکر طبیعی و کربو هیدراتم خیلی کم کردم… و یه هفته ام هست دارم زبانمو با همین شیوه میخونم…
و الان این آگاهی به ذهنم رسیده که در هر مرحله بهبود و به دلیل استمرار در انجام کار باید روی نکات دوره عزت نفس هم کار کنم و با هم ترکیبشون کنم.
در مجموع کم کم قلق بهبود گرایی داره دستم میاد.
در پناه خداوند شاد و سلامت باشید
لایق بهترین هایید
سلام استاد عزیز و مهربانم باز هم خدا را شکر میکنم که تونستم این فایل زیبا را گوش میکنم و از تجربه شما بهره مند بشم
نکات خیلی جالبی گفتید بازی که شما انجام میدید واقعا برای من جالب بود که اینجوری اینقدر عاشقانه و با علاقه خاصی که دارید این بازی را انجام میدهید و این میز پینگ پنگ که داخل منزل شما همیشه هستش
من خودم به پینگ پونگ علاقه دارم خیلی دوران بچگی و نوجوانی توی مدرسه یا محل کار پدرم باهاش بازی می کردم ولی خوب ازش دور افتادم و الان دوچرخه سواری میکنم عشق من دوچرخه سواری و خیلی لذت بخش برای من
گفتید پیشرفت های کوچیک مهمه خب در دوچرخه سواری خیلی دیدم به چشم خودم که یک زمان اون اوایل توان بدنم خیلی کم بود قدرت بدنی نداشتم خسته میشدم ولی الان بعد از گذشت چند سال انرژیم خیلی بیشتر شده خیلی راحت تر رکاب می زنم و این پیشرفته که هر روز به دست آوردم خوشحال بودم بابتش که من دارم رشد می کنم من دارم بزرگ میشم و این خودش خیلی من را تشویق کرد که دوچرخه سواری ادامه دادم و الان به لطف خدا رکاب زدنم اینقدر خوب شده که در یک روز میتونم 200 کیلومتر رکاب بزدم و این برای من خیلی اعتماد به نفس بالایی به همراه آورد
شما گفتید بازی یک آزمایشگاه که ببینیم فرکانسهای که توی ذهنمان هست چطور جواب میده که توی دوچرخه سواری دقیقا این قابل دیدن هستند توانایی کنترل ذهن
پارسال مسابقه داشتم با یه بنده خدایی میگفت که تو از من ضعیف تری از لحاظ بدنی خیلی بهتر از من بود قرار به مسابقه شد و ایشان از من جلو افتاد و من اونجا یه چیزی به من کمک کرد که ذهنت کنترل کن مسابقه نیست که بخواهم ناراحت بشم با خودم گفتم لذت ببر از این مسابقه با همین افکار که داشتم آرام آرام از اون بنده خدا سبقت گرفتم و با اختلاف ده دقیقه در 5 کیلومتر سربالایی ازش بردم و این خیلی برام جالب بود که این افکار توی سر ما خیلی سریع و واضح توی بازی ها و ورزش ها و فعالیت فیزیکی خیلی راحت جواب میده اگر ذهنمان کنترل کنیم همه چیز تحت کنترل ماست از همه چیز لذت میبریم وقتی ذهن رو کنترل میکنیم شکرگزار تر میشیم و هر اتفاقی که میفته به دید خیر بهشون نگاه میکنیم
به قول شما توانایی های ما تغییر نمیکنه و این ذهن ماست که تغییر میکنه اگر واقعاً ذهن رو بهتر کنترل بکنیم از این توانایی ها میتونیم استفاده بکنیم این خیلی برای من جالب بود و درس بزرگی بود
نکته بعدی که شما اشاره کردید بحث عجله داشتن بود که همیشه شما توی دوره 12 قدم قدم توی یکی از قدم ها این رو شما گفتید که هرجا که عجله آمد سراغتان اونجا شیطان حضور داره و هیچ عجله نکنید همیشه همه چی فراوانه و این عجله کردن خیلی وقتا کنترل ما را از بین میبره و این باعث میشه که شکست بخوریم
احساس لیاقت هم که دیگه واقعاً برمیگرده به عزت نفسی که داریم و من چقدر دارم روی این موضوع کار می کنم که خودم رو لایق همه چیز های خوب بدانم لایق ارتباط خوب لایق درامد خوب لایق دوست های خوب لایق ثروت های زیاد و هر آن چیزی که به من احساس بهتری میده لایقش هستم
مورد بعد احساس قربانی شدن بود که همه ما تجربه کردیم که با خودمان حرف زدیم که من قربانی شدم اینجا حق من داده نشد اینجا حقوقم پایمال شد به قول شما چقدر تو ذهنم آماده که دولت باعث بدبختی ماست اونجا تصمیم مجلس دولت به ضرر ما شد میخواستیم این کار رو بکنیم ولی نذاشتن و تمام این افکار باعث شده که ما از نعمت ها دور بیفتیم به خاطر بحث قربانی شدن
و نکته پایانی خیلی برام جالب بود احساس شور و شوق بود که بالاترین انگیزه برای ادامه دادن هر کاری هست احساس شور و شوق هست که اگر این شور و شوق در کل زندگیمون نباشه به هیچ وجه موفق نمیشیم اگه میخوایم در کار موفق باشیم باید با شور و شوق صبح بلند شیم بریم سرکار
کسب و کاری داشتم قبلاً هر روز که می خواستم برم سر کار با کسالت و ناراحتی میرفتم شوقی نداشتم و آخرش هم جمع کردم ولی الان به لطف خدا سر کاری هستم که با احساس شادی و شوق شروع میکنمش و هر روز خدا را شکر میکنم که کسب و کاری دارم که توی منزل میتونم انجامش بدم و همین شور و شوق مطمئنم منو به جاهای خیلی خوب میرساند
از شما تشکر میکنم استاد عزیز و امیدوارم لحظه به لحظه زندگی شما پر از عشق و سلامتی حال خوب باشه ممنون از شما و خانم شایسته مهربان که اینطور با عشق و علاقه این فایل های زیبا را برای ما آماده میکنید و در سایت عباس منش می گذارید و خیلی از افراد میتونن از این آموزشها استفاده کنن
در پناه الله یکتا شاد باشید متشکرم خدانگهدار
سلام و درود به شما دوستان و عزیزانم. سلام استاد عباس منش عزیز و سلام استاد شایسته بزرگوار.
از درگاه خداوند متعال بهترین نعمتها و شادمانه ترین لحظات رو برای همه تون درخواست میکنم.
قبلاً توی کامنتهام نوشته بودم که امسال یه تعهدی دادم که هر روز یک یا چند آیه قرآن رو بخونم و باورهای توحیدی و چیزهایی که ازش دریافت میکنم رو توی سررسیدم بنویسم. امشب به جایی از قرآن هدایت شدم که دلم نیومد براتون ننویسم. مطمئناً اون دوستانی که در مدارش باشند دریافتش خواهند کرد چون یه حسی ازم خواست که این کارو بکنم.
«بسم الله الرحمن الرحیم»
آل عمران
آیه 133: «وَسَارِعُوا إِلَىٰ مَغْفِرَهٍ مِّن رَّبِّکُمْ وَجَنَّهٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ» ﻭ ﺑﺸﺘﺎﺑﻴﺪ ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﺁﻣﺮﺯﺷﻲ ﺍﺯ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺗﺎﻥ ﻭ ﺑﻬﺸﺘﻲ ﻛﻪ ﭘﻬﻨﺎﻳﺶ [ ﺑﻪ ﻭﺳﻌﺖِ ] ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻫﺎ ﻭ ﺯﻣﻴﻦ ﺍﺳﺖ ; ﺑﻬﺸﺘﻲ ﻛﻪ ﺑﺮﺍﻱ ﭘﺮﻫﻴﺰﻛﺎﺭﺍﻥ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ.
این آیه رو قبلا اینقدر شنیده بودم که حفظ بودم. ولی انگار الان برای اولین بار بود که داشتم میخوندمش. انگار خداوند عجله داره از بس اشتیاق داره که بندگانش به سمتش برن تا اونها رو از آمرزش و بخشش نعمات و ثروتها و احساس خوب سرشار کنه. انگار خدا داره صدا میزنه خب بجنید دیگه، زودتر بیاید نعمتها تون رو دریافت کنید ، و من با افکار و باورهای غلطم خودم رو در وضعیتی قرار میدم که راه طبیعی ورود نعمات و ثروتها رو به روی خودم میبندم. ما گناه کردیم، خطا کردیم و باید مشتاق بخشش خداوند باشیم ولی جوری بیخیالیم انگار چند میلیون سال زمان داریم و خداوندی که فرا زمان و فرا مکانه و همیشه به بهترین شکل خدایی کرده، مشتاقه برای بخشیدن بندگانش.
«سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد؟ ما به او محتاج بودیم، او به ما مشتاق بود»
134 «الَّذِینَ یُنفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ وَاللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ»
ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﺩﺭ ﮔﺸﺎﻳﺶ ﻭ ﺗﻨﮓ ﺩﺳﺘﻲ ﺍﻧﻔﺎﻕ ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ ، ﻭ ﺧﺸﻢ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻓﺮﻭ ﻣﻰ ﺑﺮﻧﺪ ، ﻭ ﺍﺯ [ ﺧﻄﺎﻫﺎﻱِ ] ﻣﺮﺩم ﺩﺭ ﻣﻰ ﮔﺬﺭﻧﺪ ; ﻭ ﺧﺪﺍ ﻧﻴﻜﻮﻛﺎﺭﺍﻥ ﺭﺍ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﺩ.
135 : «وَالَّذِینَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَهً أَوْ ظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَمَن یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ وَلَمْ یُصِرُّوا عَلَىٰ مَا فَعَلُوا وَهُمْ یَعْلَمُونَ»
ﻭ ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﭼﻮﻥ ﻛﺎﺭ ﺯﺷﺘﻲ ﻣﺮﺗﻜﺐ ﺷﻮﻧﺪ ﻳﺎ ﺑﺮ ﺧﻮﺩ ﺳﺘﻢ ﻭﺭﺯﻧﺪ ، ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﻳﺎﺩ ﻛﻨﻨﺪ ﻭ ﺑﺮﺍﻱ ﮔﻨﺎﻫﺎﻧﺸﺎﻥ ﺁﻣﺮﺯﺵ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ; ﻭ ﭼﻪ ﻛﺴﻲ ﺟﺰ ﺧﺪﺍ ﮔﻨﺎﻫﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﻰ ﺁﻣﺮﺯﺩ ؟ ﻭ ﺩﺍﻧﺴﺘﻪ ﻭ ﺁﮔﺎﻫﺎﻧﻪ ﺑﺮ ﺁﻧﭽﻪ ﻣﺮﺗﻜﺐ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ ، ﭘﺎ ﻓﺸﺎﺭﻱ ﻧﻤﻰ ﻛﻨﻨﺪ.
و بازم خداوند داره با یادآوری بخشش و رحمت خودش و چگونگی کنترل ذهن و احساس رو بهمون یادآوری میکنه که چطوری با انفاق و فرو بردن خشم و استغفار احساسمون رو کنترل کنیم، چطوری تقوا داشته باشیم، چطوری نیکوکار باشیم. همه اینها همون احساس خوب مساویست با اتفاقات خوب ه. همون اعراض و دوری از احساس بده. خدا نمیخواد ما توی احساس بد بمونیم. میگه هر خطایی کرده باشی میتونی بیای تا من ببخشمت. فقط تو احساس بد نمون.
136: «أُولَٰئِکَ جَزَاؤُهُم مَّغْفِرَهٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَجَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَنِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِینَ»
ﭘﺎﺩﺍﺵ ﺁﻧﺎﻥ ﺁﻣﺮﺯﺷﻲ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﺳﻮﻱ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺷﺎﻥ ، ﻭ ﺑﻬﺸﺖ ﻫﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺯﻳﺮِ [ ﺩﺭﺧﺘﺎﻥِ ] ﺁﻥ ﻧﻬﺮﻫﺎ ﺟﺎﺭﻱ ﺍﺳﺖ ، ﺩﺭ ﺁﻥ ﺟﺎﻭﺩﺍﻧﻪ ﺍﻧﺪ ; ﻭ ﭘﺎﺩﺍﺵ ﻋﻤﻞ ﻛﻨﻨﺪﮔﺎﻥ ، ﻧﻴﻜﻮﺳﺖ.
خدا داره از من بنده ناچیزش درخواست میکنه، بیا تا ببخشمت و بهشتها رو بهت بدم. بجای اینکه من درخواست بخشش کنم. خداوند داره میگه جنات،نمیگه جنت. به نظرم میرسه به این علت داره جمع میبنده که میخواد بگه هم بینهایت در دنیا و هم بی نهایت در آخرت بهت میبخشم.
هنوز حس میکنم توی شوک ناشی از خوندن این آیات هستم، آخه چطور ممکنه. مثلا یکی بهمون یه بدی کنه، بعد من در به در دنبال اون شخص باشم که برم از دلش دربیارم که چون به من بدی کرده الان ممکنه احساس عذاب وجدان داشته باشه، برم یه کاری کنم که از این فکر در بیاد.
خدا راه افتاده دنبال بنده هاش بیاین تا ببخشمتون، مورد آمرزش قرار تون بدم و بهتون بینهایت نعمت ببخشم در دنیا و آخرت.
واقعاً اگه احساس عدم لیاقتی باشه باید با این آیات برطرف بشه، خداوند داره احساس لیاقت رو در دل ما ایجاد میکنه.
یه فایلی داره استاد « چرا خداوند بیشتر از ما میخواهد که ثروتمند باشیم» اینم اثباتش. خداوند مشتاق گسترش خیر و بخشش و برکت و نعمت و فراوانی و ثروته. ماییم که راه رو بستیم. وگرنه این جهان بر مدار گسترش نعماته.
در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
بسم مُجیبَ الدَّعَواتِ مُعْطِىَ الْمَسْئَلاتِ
سلام و درود بر بنده موحد و صالح خداوند
چنددقیقه بیشتر نیست، که از یه ترمز ثروت با عارفه عزیز صحبت می کردم (اینکه اگه زیادی عرفانی بشی و بخدا نزدیک، یه حس و حالی پیدا می کنی دیگه نمی تونی چیزی درخواست کنی و اگه درخواست نباشه طبق قانون کائنات چیزی بهت داده نمیشه و اگه نتونی از درخواست کنی، یعنی به قدرت خدا ایمان نداری و ….)
و الان پاسخ خدای مهربونم از دستان شما
انگار خداوند عجله داره از بس اشتیاق داره که بندگانش به سمتش برن تا اونها رو از آمرزش و بخشش نعمات و ثروتها و احساس خوب سرشار کنه. انگار خدا داره صدا میزنه خب بجنید دیگه، زودتر بیاید نعمتها تون رو دریافت کنید
«سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد؟ ما به او محتاج بودیم، او به ما مشتاق بود»
و اما این قسمت از برداشت ات رو نمیشه با کلام توصیف کرد. بهتره بگی بدون شرح
هنوز حس میکنم توی شوک ناشی از خوندن این آیات هستم، آخه چطور ممکنه. مثلا یکی بهمون یه بدی کنه، بعد من در به در دنبال اون شخص باشم که برم از دلش دربیارم که چون به من بدی کرده الان ممکنه احساس عذاب وجدان داشته باشه، برم یه کاری کنم که از این فکر در بیاد.
*خدا راه افتاده دنبال بنده هاش بیاین تا ببخشمتون، مورد آمرزش قرار تون بدم و بهتون بینهایت نعمت ببخشم در دنیا و آخرت.
خدایا دل این بنده ی مخلص ات و تمام این خانواده توحیدی رو به نور خودت روشن کن و کمک کن تاریکی های وجودمان را به نورت روشن کنیم.
سلام آقا حمید maverick
تحسین میکنم شما رو بابت درک درستی که از آیات قرآن دارید و اون را با ما به اشتراک میزارین
بسیار لذت میبرم از کامنت های شما دیشب داشتم یه تکه از کامنت قبلی شما رو روی این فایل برای همسرم می خوندم یه سوالی کردن از من که دوست دارم جوابش را اگه لطف کنید به من بدید .
ازم پرسیدن یعنی آدم اگه حقش رو خوردن یا بهش ظلمی شد نباید دنبال حقش باشه و اون رو بگیره
من این جوری گفتم که مهم توی این موقع ها کنترل کردن ذهن هستش اگه من بتونم احساسم رو خوب نگه دارم جهان به من پاسخ مثبت میده
بعد اون مثال استاد رو زدم موقعی که از کار شرکت توی بندر عباس اومده بودن بیرون و حق و حقوقشون رو بهشون ندادن
بعد همسرم گفتن که خدا هم گفته که اگه بهتون ظلم شد برید و حقتون رو بگیرید (یه همچین مظمونی)
گفتم خدا یه جاهایی پیامبر رو به اعراض کردن دعوت میکنه و یه جاهایی هم به جنگیدن
از این که زمان گذاشتین و کامنت من رو خوندید سپاسگزارم
راستی بگم که یه مدتی بود که آیه های مربوط به حضرت یونس و افتادن به دهن ماهی رو خونده بودم و اصلا نمی تونستم درک کنم که چرا براشون این اتفاق افتاد و دیروز که کامنت شما رو خوندم با خودم گفتم ببین چقدر زیبا خدا در زمان مناسب جواب سوالات من رو میده خیلی برام منطقی شد بسیار از قلم شیواتون لذت میبرم .
در پناه خدا شاد و سلامت باشید
و به زودی خبر های خوبی از ارتقائ
شغل تون بشنویم
سلام و درود فراوان به شما خواهر بزرگوارم راضیه خانم.
قبل از هر چیز یه ایموجی که با دست زده تو پیشونیش رو اینجا تصور کنید ، چون من یه پاسخ طولانی به کامنت شما نوشتم ولی نمیدونم چی شده که ارسالش نکردم.
از همه لطف و محبت شما سپاسگزارم. ببینید چیزی که به نظرم میرسه اینه که، قبل از هر چیزی هر ناحق شدن و پایمال شدن حقی نتیجه فرکانس ذهن خودمونه، مخصوصاً اگر احساسمون منفی باشه. همکاران من درگیر موضوعی شدن که بارها و بارها بخاطر ناشکر بودن و ناله میکردن و جهان پاسخ کفران نعمت خودشون رو بهشون داد.
اگه واقعاً حقی داریم که میتونیم در چارچوب قانون مطالبه و درخواستش کنیم، بعنوان مثال یه کارمندی که حقش رو با نوشتن یه گزارش از مسئول یا رئیسش درخواست میکنه، این دو حالت داره یا پاسخ مطالبه ما مثبت هست یا منفی ،بازم مثال از همکاران من، اینکه اونها فقط اعتراض میکنن و بد و بیراه میگن ولی هیچ اقدام قانونی و نامه نگاری نمیکنن. اگر پاسخ مثبت باشه احساس ما هم خوب باقی میمونه، اگر پاسخ منفی بود به احتمال زیاد احساس ما هم منفی میشه،اون موقع چی ؟ آیا باید خودمون رو بندازیم توی چرخه احساس منفی ؟و تقلای بیهوده کنیم؟ تقلا کردن و زور زدن با احساس منفی خیلی فرق داره با تلاش با احساس مثبت.
باید رها کنیم و احساسمون رو مثبت نگه داریم و تلاش کنیم با احساس مثبت از خداوند درخواست هدایت کنیم تا برای مسئله مون راه حل پیدا کنیم. باور کنید حتی اگه حقمون رو به کلی رها کنیم به قیمت نگه داشتن احساس مثبت مون ارزشش بیشتر از اونه که به حقمون برسیم ولی با احساس منفی و خشم و ناراحتی. جهان به احساس ما پاسخ میده.
من قبل از اینکه بیام آتش نشانی، جایی دیگه شاغل بودم که ظاهراً حق و حقوقم ضایع شد اما اگه میموندم و برای حقم میجنگیدم امروز با تنی خسته و حقوق نهایتاً ماهی 10 تومن و آزادی زمانی بسیار محدود مشغول به کار سخت بودم. ولی من اونجا رو رها کردم و اومدم اینجایی که الان هستم و به لطف هدایت پروردگار و آموزشهای استاد عباس منش اینجا هم نخواهم موند. جهان ماموریت های بزرگتری برای من در نظر داره. امروز وقتی به پشت سر نگاه میکنم اون حقوق ضایع شدهام شده بهای رسیدن به شرایط بهتر.
همه بچه های سایت با زندگی و گذشته استاد عباس منش آشنایی دارن.
استاد عباس منش میتونست توی دانشگاه بندرعباس بمونه و از حقش دفاع کنه، استاد عباس منش میتونست توی کشتی سازی بندرعباس بمونه و از حقش دفاع کنه، یا توی تهران، یا اون روزی که سایت استاد هک شد یا مسائل ریز درشت دیگه. استاد عباس منش حقش رو مطالبه کرده ولی وقتی دیده این پیگیری و این تقلا دست کردن توی آتشه ، این کار رو نکرد، احساس خوب و مثبت و مقدسش رو حفظ کرد و از حق قانونی خودش صرف نظر کرد تا احساسش منفی نشه. احساس منفی یعنی آتش ، یعنی سوختن همه داشته ها، به هر دلیلی آدم دستش رو بکنه توی آتش دستش میسوزه ، حالت شما هر چقدر دلیل محکمی داشته باشی. بگو گوشیم افتاده بود، بگو یه بسته اسکناس صد دلاری افتاده بود،نه اصلا دست کردم یه نفری رو نجات بدم، هر بار دست توی آتش کنید دستتون میسوزه. احساس منفی یعنی آتش. اگه میتونید تا لحظه آخر مثبت و عالی و شاد باقی بمانید اصلا اگه دوست داشتین برید توی چرخه قضایی. قانون میگه احساس خوب مساویست با اتفاقات خوب و احساس بد مساویست با اتفاقات بد.
امیدوارم تونسته باشم یه پاسخ خوب داده باشم. ولی یه نکته، این پاسخ من به فراخور ظرف وجودم در این لحظه است ،بیشتر از پاسخ من متمرکز باشید روی آموزشهای استاد عباس منش. بالاخره من شاگردم و ایشون استاد همه مون.
اونجایی که پیامبر دعوت به اعراض میشه بحث های بیهوده و جدلها و توهین های افراد مشرک بوده. ولی اونجایی که فرمان جنگ داده شده، خدا امر کرده که پیامبر قراره مشرکین بهتون حمله کنند از خودتون دفاع کنید، پیامبر توی اوج جنگ هم آرامش داشته .
از درگاه خداوند برای خودم و شما هدایت و حمایت همیشگی درخواست میکنم. در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.
سلام آقا حمید عزیز
وای من چه طور از شما سپاسگزاری کنم که برگشتید و به کامنت من پاسخ دادین
این روح بزرگ شما رو میرسونه
بسیار بسیار تحسین میکنم شما رو بابت درک درستتون از قانون
عالی بود اصلا کامنت های شما توش آرامشه همراه با چاشنی احساس خوب
این نگاه شما رو تحسین میکنم که شرایط قبل خود رو بهای رسیدن به شرایط بهتر میدونید
از خداوند یک دل آرام یه زندگی شادو ثروت و سلامتی آرزومندم
سلام اقا حمید
ممنونم به خاطر این کامنتتون
ایه ها رو خوندم چقدر زیبا و کامل درموردشون نوشتین
چه احساس لیاقتی خداوند به بنده هاش میده ،چقدر خدا اون حس سرزنشی که همیشه تو وجودمون هست رو از ما دور میکنه
ولی ما همیشه از این ایه ها غافلیم و دنباله رو ذهنمون و شیطان هستیم وخودمون باعث میشیم نعمت های بی شماری که خدا به ما داده رو پس بزنیم و ندیده بگیریم و همیشه در کمبود و فقر زندگی کنیم
سلام و درود و رحمت خداوند به شما فاطمه خانم ، بسیار بسیار از شما سپاسگزارم که برام کامنت نوشتین. از لطف و محبت شما ممنون و متشکرم. دقیقاً خداوند با همین مضمونی که فرمودین به انسان کلید داده « شیطان به شما وعده فقر میده و شما رو به زشتی ها امر میکنه؛ و خداوند شما رو به مغفرت و رحمت وعده میده »
سپاس از شما بخاطر پاسخ ارزشمند تون. در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی.
سلام بر حمید آقا عزیز
از کامنت زیباتون مثل همیشه لذت بردم و خیلی آیه های تاثیر گذاری در مورد احساس لیاقت و اینکه خدا همیشه میخواد ما از این بهشت هم در این دنیا و هم در آخرت استفاده کنیم
بسیار سپاسگزارم برای دل نوشته های زیباتون که واقعا تاثیر گذار بود
در پناه خدا دوست عزیزم
سلام و درود به شما آقا فرزاد گل ، دوست عزیزم. بسیار ممنون و سپاسگزارم از این همه لطف و محبت شما.
خدا رو شکر میکنم بخاطر اینکه چیزی به قلبم الهام شد تا مایه قوت قلب و احساس مثبت دوستانم باشه. امیدوارم خداوند همه مون رو حمایت و هدایت کنه، و قلب و زبانمون رو گویای توحید قرار بده. در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید در بهترین زمان و مکان و شرایط.
بنام خداوند بخشنده غفور و وهاب و رزاق مهربانم
بنام خداوندی که گنج های آسمان و زمین در دست اوست
سلام و درود به دو استادان عزیزم که بهترین گنج زندگی من هستند
و درود سلام به دوستان عزیزی که در این قسمت از فایل همسفرشون هستم
زندگی ما هم یک نوع بازی زندگی است
بازی زندگی ما هم کمتر از این بازی پینگ پونگ نیست..
وقتی یک اتفاق خوب رخ میده از هر لحاظ پولی و یا مالی.. یا روابط خوب و عالی.. یا ورودی های مالی خیلی خوب.. خلاصه هر چیزی که به آسونی و راحتی وارد زندگی مون میشه باید احساس لیاقت آنرا هم داشته باشیم.. یعنی تعجب نکینم که ای بابا چرا اینقدر راحت همه چی انجام شد در صورتی که بجای این حرف ها بگیم خدایا شکرت که آسان کردی آسانی های نعمت هایت را بر من.. این جمله فَسَنیُسره الیُسری دقیقا یعنی خداوند خودش نعمت هایمان را بر ما آسان کرده اگر سپاسگذار و شاکر اون نعمت هامون باشیم ..
..
البته من خودم از وقتی درست و حسابی روی افکارم کار کردم این موضوع رو خوب درک کردم که باید همه چی برام آسون و ساده بشه.. حتی خونه جدیدی که اجاره کردم شیک و جدید و بزرگ و زیبا و کلید نخورده بود یعنی اولین شخصی بودم که وارد این خونه شدم و از اینکه انرژی مثبت خودم رو در اینجا می پراکنم ممنون و سپاسگذارم … و خیلی چیزهای دیگه که همیشه آکبند و نو هستش .. یعنی دوست دارم جزو خوب ها و بهترین باشم البته نه بخاطر کمال گرایی بلکه بخاطر اینکه خودم رو لایق بهترین ها میدونم و به کمتر از بهترین رضایت نمیدهم یعنی هر وقت یک پله بالاتر رشد می کنم بخودم افتخار می کنم که رشد کردم و خیلی از این بابت خوشحالم شاید اون قدیمها یک تصور دیگه ای از زندگی داشتم.. اینکه باید خودمون همه چی رو بزور درست کنیم و یا بزور بدست بیارم.. یا اینکه باید بدنبال رزق و روزی بدویم ولی با صحبت های گرانقدر استادم فهمیدم که الرزق رزقا یعنی چی.. اینکه رزق دو نوع هست.. و تفاوت این دو رو من خیلی خوب فهمیدم .
رزقی که ما بدنبالش برویم و یا رزقی که بدنبال ما بدَود..
البته آن رزقی رو دوست میدارم که خودش با پای خودش بسمت من بدود .. و از وقتی این رو باور کردم واقعا همه چی راحت برام جور میشه و اگر هم تاخیری بوده حتما برام الخیر و فی ما وقع بوده که این موضوع باره و بارها بهم ثابت شده خدا رو شکر.
اینکه گاهی برنامه ریزی هایی برای کارهای روزانه ام می چینم ولی باز هیچ اصرار و پافشاری برای برنامه ریزی هام نمی کنم و از خداوند می خوام خودش بهترینع بهترین برنامه ریزی و چیدمان رو برام انجام بده و بعدش متوجه میشم که مثلا اون کار رو برای امروز نباید انجام میدادم و یا باید یک کاری رو زودتر انجام بدم که پیش نیاز اون کاری است که الان موقع انجام دادنش نیست..
در هر صورت خیلی خیلی روی ذهنم کار می کنم که بیشتر از همه آزاد و رها باشم و با خودم در صلح باشم و در واقع سعی می کنم تسلیم اراده ی نیکوی الهی ام باشم..
هر چند ضرب المثل های قدیمی که در ذهن ما رسوخ کرده بود سبب شده که ذهن ما هم بدنبال اون افکاری که از قدیم برای سختی و تلاش در جهت رسیدن به خواسته هامون اثر گذار باشه اینکه نامبرده رنج گنج میسر نمی شود..مزد آن گرفت که جان برادر کار کرد
ووای خدایااا چقدر ذهن ما با همین ضرب المثل ها و افکار مخرب باعث شد که خیلی فرصت های خوب زندگی مون رو از دست بدهیم..
این یعنی من لایق راحتی و آسودگی نیستم.. باید جون بکنم تا ی چیزی بدستم بیاد
یکی از اون باک های ذهن برای باور کمبود و عدم لیاقت هست..
من یکی از ترمزهای ذهنی مو امروز تشخیص دادم ..
یک سوالی در قسمت عقل کل از دوستان پرسیدم که البته دوستان پاسخ دادند ممنون شون هستم ولی الان خوب فهمیدم که چرا زمین 250 متری که بیش از سی سال از ش گذشته ولی هنوز نتونستم تصرف کنم و دولت روش دست گذاشته.. بلکه فقط یک سند تک برگی از ش دارم .. اینکه من به این باور رسیدم که من لایق بهترین ها هستم پس چرا به این ی تیکه زمین چشم دوختم . ؟؟؟ درسته بخاطر تضادهایم همه چی رو از دست دادم و میخواستم در این زمین خانه ای برای خودم بسازم و خانه ای از خودم داشته باشم ولی الان باور کمبود رو برای این موضوع تشخیص دادم و سعی می کنم خودم رو اصلاح کنم دیگه راجبش فکر نکنم .. و به این باور رسیدم که از مسیر دیگه ای این خواسته ام تحقق پیدا کند.. و یا از آنجایی که فکرش رو نمی کنم زمین بهتر بزرگتر باشرایط کاربردی درست و مناسب تری برام رقم بخوره… خداوند می تواند بیشتر و بهترش رو بهم بده مثل 20 هکتاری استاد عزیزم .. پس بجای
اینکه خواسته ام رو کوچیکتر کنم باورهامو بزرگتر می کنم و درخواستمو به جهان هستی میفرستم و همینجا از خداوند درخواست می کنم که از بهترین مسیر و با بهترین شرایط و از راحترین روش صاحب خانه ای عالی شوم که زمینش به وسعت پهناوری باشد.. چون من لایق بهترین ها هستم…
چون من ارزشمند و محترم هستم
چون من به کمتر از بهترین ها رضایت نمی دهم..
چون به عالم غیب ایمان و یقین دارم و از آنجایی که فکرش رو نمی کنم و زودتر از آنچه که فکرش رو میکنم خداوند برایم بهترشو جایگزین می کند..
در همین چند سالی که با این سایت و استادان عزیزم آشنا شدم فهمیدم که تمام اون ورشکستگی های مالی و یا اون تضادها یی که بدنبال هم برام پیش آمده بود به چه دلیل بوده .. ولی الان خیلی خیلی باورهام تغییر کرده و خیلی زود می فهم که چگونه ذهن مو کنترل کنم هر چند هنوز خیلی کار دارم ولی خیلی خوشحالم که سر منشاء اصلی رو پیدا کردم و باید هر روز و هر لحظه با خودم تکرار کنم که تمام کارهامو با خداوند تقسیم کار کنم. من فقط خواسته مو می گم و همراهی خداوند رو برای به ثمر رسیدن اهداف و خواسته هامو طلب می کنم .. اینکه چطور از این بهتر ؟؟؟
چطور از این راحت تر ؟؟؟
چطور از این لذت بخش تر ؟؟؟؟و هر دفع بیشتر و بیشتر مطمعن تر میشم که فقط و فقط مواظب ورودی های درست و مناسبم باشم.. شکر خدا و بلطف آموزه های استاد مهربانم در هر زمینه ای رشد و پیشرفت های ذهنی خوبی داشتم و نتایج شان هم بنوبت برایم تبدیل به واقعیت زندگیم میشه .. خدا رو شکر..
من فهمیدم که هر روز صفحه ی جدیدی رو با افکارم می نویسم. یعنی صفحه ی روز ها و روزهای بعدیمو با افکار و توجه و تمرکز م روی صفحه ی سپید روزانه ام نقاشی می کنم .. پس خیلی باید دقت کنم که چی می نویسم..
من از روزی که فهمیدم که لایق بهترین ها هستم و ارزشمند و محترم هستم بیشتر از همیشه خودم رو لایق و شایسته ی بهترین ها میدونم بخصوص در زمینه ی روابط این موضوع رو خوب درک کردم و خدا رو شکر آدمهایی که در مدار و فرکانس این نوع از تفکر من نیستند خودبخود از مدار من خارج شدن و حالا میفهمم که وقتی استاد میگن 99٪ افراد جامعه در مدار آگاهی ما نیستند یعنی چه.
حتی نزدیگترین افراد زندگی من توی در و دیوار هستند و دوست ندارند که بپذیرند که باید تغییر کنند..
استاد جان با آموزهای این فایل ارزشمندتون امروز از هر روز دیگری فهمیدم که من لایق بهترین ها هستم..
هر چند هنوز موفق نشدم فایل تصویری رو دانلود کنم و اون دریای زیبای فلوریدا رو ببینم هر چند در آرشیو ذهنم شما رو خوب میبینم .. ولی فایل صوتی رو یکبار گوش دادم و این فایل صوتی رو جزو ذخیره های صوتی ام قرار خواهم داد تا روز ها موقع پیاده روی گوش کنم چون نکته های خیلی ظریفی در این فایل گفته شده که نیاز دارم بارها و بارها بشنوم..
استاد عزیزم خیلی شما رو تحسین کردم بابت توجه و دقتی که در بازی پینگ پونگ داشتید اینکه حتی توپ به کدام قسمت میز برخورد کند چه نتیجه ای دارد یا اینکه تمرکز ذهنی که در مورد حریف مقابل در بازی داشتید منجر به چه نتیجه ای شده و چی باید باشد تا موفقعیت بیشتری کسب کنیم .. اینکه در مدار احساس خوب باشیم و قدرت تحسین حریف بازی مون رو داشته باشیم …. اینکه خانم شایسته ی عزیزم رو تحسین کردم که اینقدر قشنگ و زیبا صادقانه افکار ذهنی شون رو در موقع بازی کردن بیان کردند واقعا صمیمانه تشکر و قدرانی می کنم بابت این تمرکز لیزی و تجزیه و تحلیل کردن این بازی که دقیقا همین نقش رو در زندگی واقعی مون داریم .. اینکه احساس خوب و مثبت مساویعع با اتفاقات و نتایج خوب و مثبت..
وقتی احساسات ما هر لحظه فرکانس جدیدی رو به جهان هستی منتشر می کنه و بازتاب اون احساس افکارمون رو پس می گیریم خیلی خیلی بیشتر از همیشه به این امر واقف شدم که توجه به نکات مثبت و خوب و عالی رو در همه ی زمینه های زندگیم داشته باشم و عمیق تر توجه کنم.. اینکه چه چیزی رو میبینم و چه چیزی رو می شنوم و یا چه فیلمی رو میبینم و یا چه آهنگی رو گوش میدم و یا با چه افرادی معاشرت میکنم و یا اینکه برای هر چیزی زور نزنم و آزاد و رها باشم و اینکه پول و ثروت رو معنوی ترین کار جهان بدانم و با پولدار و ثروتمند شدنم به گسترش جهان کمک می کنم اینکه تمرکز لیزی روی داشته هام و خواسته هام داشته باشم اینکه سپاسگذاری و قدرانی رو با عملکردم نشان بدم نه فقط با گویش زبانی .. اینکه هر روز و هر لحظه از وجود ارزشمندم محافظت کنم .. و قدردان این نعمت هایم باشم … از خداوند ممنون و سپاسگذارم که بلطف شما عزیزان توسط آموزها ی گرانقدرتون در این سایت گوهر نشان حضور دارم تا به درک و آگاهی های بیشتری هدایت شوم
خدایااا شکرت که امروز هم قدرت خداوند من رو بسمت بهترینع بهترین ورودی ها شنیده ها دیده ها زیبایی ها آگاهی ها و بهترینع بهترین استادان جهان هدایتم کرد خدایاا شکرت