live | کنترل ورودی های ذهن - صفحه 20 (به ترتیب امتیاز)

679 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    نرگس پرورش گفته:
    مدت عضویت: 2240 روز

    شرایط فوق العاده کنونی

    شرایط لذت بخش کنونی

    چطور میشه که همیشه شرایط فوق‌العاده‌ی کنونی رو تجربه کرد ؟

    پاسخ در

    کنترل ذهن است .

    برای من این مهارت کنترل ذهن که روزهاست به ضرورت بی‌انتهایش در شرایط کنونی ام پی برد‌ه ام حکم کلید گمشده ی خوشبختی ام را پیدا کرده .

    دریافت آموزش‌های بهم پیوسته‌ای که هرکدام به شکلی به شرح کنترل ذهن و چگونگی مدیریت و جهت دهی ذهن می پردازند مثل کامل کردن پازل شده و هرروز قطعه ی جدیدی را در آموزش ها دریافت میکنم و هرروز گام جدید برای به وضوح رسیدن و درک بهتر این مهارت مهم و ضروری خوشبختی و لذت بردن از زندگی برایم برمیدارم.

    کنترل ذهن و واکنش نشان ندادن به شرایط بیرونی کار راحتی نیست . تک تک مایی که اینجاییم و به خودمان متعهد شدیم که در مسیر اجرای قانون و خوشبخت شدن گام برداریم این را میدانیم که افراد کمی هستند که می‌توانند مدیریت ذهن را انجام دهند و اصلا درک کنند که می‌شود ذهن را مدیریت کرد و ما ناظر بر افکار هستیم و افکار نیستیم برای افراد کمی اتفاق می‌افتد. کاملا واضح و مبرهن شده اینکه افراد کمی به نسبت جمعیت جهان هستند که طعم شیرین خوشبختی را به تمامی بچشند و بسیاری در حسرت عدم تجربه‌ی خواسته‌هایشان به سر می‌برند و غصه میخورند، هم مصداق همین اصل است که کنترل ذهن کار هرکسی نیست و همه در این امر توانمند و ماهر عمل نمی‌کنند .

    اما قشنگی قوانین جهان در این است که وقتی میخواهی در صراط مستقیم گام برداری و تصمیم میگیری که با مدیریت ذهن و قدرت ندادن به عوامل و شرایط بیرونی توحیدی عمل کنی و نسبت به این تصمیم متعهد میشوی بهتر در این اصل عمل می‌کنی .

    بنابراین درک این موضوع که هرچقدر در این راه بمانم و حرکت کنم و بیشتر پیش بروم بهتر و ماهرانه‌تر میتوانم از پس کنترل ذهن و واکنشی عمل نکردن بربیایم و جهان جهان بهبود است و حرکت من هم در این مسیر با بهبود همراه است و کم کم بهتر میتوانم از پس ذهن و نجواهایش بربیایم کمی خاطرم را آسوده میکند که مثل هر مهارت دیگری در ابتدا انرژی و تمرکز زیادی را خواهان است و هرچه بیشتر تکرار و تمرین کنم دیگر در ناخودآگاهم این مهارت حک میشود و از طرفی قانون فرکانس هم به یاری ام می شتابد و با فراهم کردن شرایط مناسب در محیط پیرامونم کار را برایم راحتتر و روانتر میکند .

    پس لازم نیست که کمالگرا باشم و از خودم توقع بیجا داشته باشم فقط کافی است به خودم زمان بدهم و در این مسیر گام بردارم . می بینم که با قرار گرفتن چینش و نظم بی نظیر فایل‌هایی از این دست هربار خداوند برایم درک و اجرای این قانون را ممکن تر میکند.

    امروز بیشتر فهمیدم که چون ذهن من در حال خلق زندگی من است اگر من از پس مدیریت و کنترل ذهن بربیایم و اجازه ندهم که او با دریافت ورودیهای نامناسب به هرسمت که میخواهد حرکت کند و من حرکتش را جهت دهم ، میتوانم زندگی خواستنی تری برای خودم رقم بزنم . حتا دیروز نوشتم که عامل مهم موفقیت کسب و کارها هم مدیریت و کنترل ذهن صاحب کسب و کار است که خود نمود و جلوه ای از توحید است . پس کنترل ذهن ثروت را هم برایم رقم میزند .

    وقتی فرکانسهای من ناراحت کننده است این فرکانسها درخواست میدهند به جهان تا از این جنس اتفاقات بیشتر برای من رقم بزند و این سبب میشود که همواره زندگی ام سرشار از چالش و مشکل و شرایط حساس کنونی شود و تنها راه خارج شدن از این سیکل و دور معیوب این است که شروع کنم با دادن ورودی های مناسب، جنس فرکانس‌هایم را تغییر دهم، تا آرام آرام جنس اتفاقات زندگی ام تغییر کند و من از سیکل معیوب تجربه شرایط حساس کنونی خارج شده و وارد سیکل درست و سالم شرایط لذت‌بخش کنونی ، شرایط فوق‌العاده‌ی کنونی شوم و همینطور مدار موفقیت و خوشبختی را به شکل تصاعدی بپیمایم و پیش بروم .

    میشه . من هم باور میکنم که میتوانم خودم را از شرایط خارج کرده و کنترل زندگی را به دست بگیرم و خودم خالق شرایطم بشوم و با کمک خداوند بر نجواهای ذهنی غلبه کنم و ایمان و ندای قلبم را تقویت کنم .

    تقوا و کنترل ذهن را هم با تمرین و تکرار میتوانم راحت تر انجام دهم ، مثل رانندگی و شنا که اولش بسیار سخت و ناممکن به نظر می‌رسید برایم و حتا احساس کردم از پسش برنمی آیم اما الان راحتتر شده و لذت بخش تر هم شده.

    می پذیرم که ممکن است در این مسیر لغزش داشته‌باشم و کاستی . اما امیدوارانه پیش بروم . خودم را ببخشم و ادامه بدهم . به خودم قول دهم که هربار بهتر از قبل عمل کنم قطعا پیشرفت میکنم و موفق میشوم .

    بهترین کاری که به من کمک میکند تا این ماموریت را بهتر به انجام برسانم دوری کردن از رسانه هاست و من هم خدا را هزار مرتبه شکر از روزی که دوباره آگاهانه تصمیم گرفتم به تقوا و کنترل ذهن ، مادر ک همواره تلویزیون میدید از خانه ما به خانه برادر رفت و این امکان برای من هم فراهم شد که از تلویزیون و برنامه های آن فاصله بگیرم .

    من قطعا تصمیم گرفته ام که اجازه ندهم چیزی بیرون از من کنترل زندگی من و خلق زندگی من را در دست بگیرد و من موجودی ضعیف و قربانی باشم و منفعل و تأثیرپذیر.

    ذهن من به صورت ذاتی به دنبال این میگردد که نکته‌ای منفی بیابد و به آن فکر کند و دنبال کند و این کار برایش جذاب و خواستنی است درحالی که این کار احساس بد و نگرانی و ترس و غم را ایجاد میکند و شرایط بد را خلق.

    و من باید آگاهانه این جنبه را در خود و ذهنم رشد دهم که به دنبال اخبار و نکات مثبت باشد و به آنها فکر کند و خوبی ها و زیباییها را زیر و رو کند و با خوبی ها و قشنگی ها ور برود تا احساسم هربار بهتر و قشنگتر شود و براساس قانون فرکانس من چیزها و اتفاقات خوب بیشتری را به زندگی خودم جذب کنم .

    پس من باید چیزهایی را ببینم و بشنوم و مرور کنم و در گذشته به دنبال چیزهایی بگردم و گفتگوهایی داشته باشم که به من احساس خوبی می‌دهند و با تکرار این روند شکل بهتری به خودم و وجودم و عادت‌هایم و زندگی ام بدهم .

    وقتی که من این کار را آگاهانه شروع کنم کم کم ورودیهای بهتر و زیباتر دریافت می‌کنم و این خوراک مناسب هربار فرکانسها و باورهای م را بهبود می‌بخشد.

    به واسطه کنترل ذهن و به واسطه ورودی‌های مناسب اتفاقات خوب رقم میخورد .

    اگر رعایت کنم قطعا به این نتیجه میرسم .

    غذای روحی مناسب نتیجه‌ی مناسبی را برای روح و جانم رقم میزند. مثل غذای جسمی مناسب که نیرو و انرژی لازم به جسم را می رساند .

    (ویژن من هم این است که به قدرتی برسم که حتا اگر ورودی‌های دریافتی مناسب هم نباشد ، بتوانم از زاویه‌ای به آن نگاه کنم که باز هم باور قدرتمندکننده را در من تقویت کند )

    انسان چه موجود عجیبی است: زندگی اش را به دست خودش ناجالب و نادلخواه می‌کند و بعد هم آنقدر به این موضوع عادت می‌کند که این شکل زندگی کردن را شیوه ی طبیعی و بدیهی تصور میکند و دیگر عادت می‌کند به روتین بدبختی و بیچارگی داشتن !!!!

    چطور این بدبختی ها و ناجالبی ها در زندگی رقم میخورد ؟ چرا انسان بدبخت و بدشانس میشود ؟؟

    تا حدی که دیگر منتظر است بلایی از آسمان یا سنگی از زمین برایشان فرود بیاید و پدیدار شود ؟!!

    کاش من هم آنقدر همه چیز در زندگی ام عالی و دلخواه رقم بخورد که اگر کمی و فقط کمی زندگی دلخواه و آرمانی ام متلاطم شد، متوجه شوم و به خودم بیایم و با اصلاح مسیر و اصلاح فرکانس همه چیز را به حالت خوب قبلی برگردانم حتا بهتر .

    چطور انسان همواره خوش شانس است و چطور میشود که از در و دیوار برایش خوشبختی و زیبایی ببارد ‌؟

    تا حدی که هرروز منتظر معجزه‌ای باشد که قرار است اتفاق بیفتد و انتظارات مثبت و رویایی از زندگی دارد !!

    باید مکانیزم و کارکرد جهان را درک کرد تا به پاسخ تمام سوالات رسید و از سردرگمی و گیجی درآمد .

    وقتی در حال کار کردن روی باورها هستی باورها در حال تقویت شدن و بهتر شدن هستند و وقتی کار نمیکنی ضعیف میشوند مثل داستان علف هرز و جنگل پارادایس .

    من هم عاشق فایل های آرامش در پرتو آگاهی هستم و دوست دارم یک میلیارد بار گوش بدهم و باورسازی کنم.

    خدایا شکرت که هرروز بیشتر از قبل برایم فرصت خودسازی و تقوا را فراهم می‌کنی و حامی و یاورم هستی در این راهی که خودت قدمهایم را در آن قرار دادی .

    هرچقدر باورت نسبت به چیز یا شخصی بهتر باشد و احساس خوبی در مورد آن داشته باشی عملکردش بهبود می‌یابد.

    مرگ

    چیزی که مورد علاقه‌ی من هم هست اینه که شب بخوابم و صبح بیدار نشوم و مرگم به این شکل رقم بخورد .در آرامش و امنیت به جهان دیگر منتقل شوم .

    وقتی قرار باشه که مرگ به سراغ انسان بیاد کیست که بتواند از آن فرار کند ؟!

    خلاصه اینکه

    تمرکز

    کنترل ورودیها

    باور درست ساختن

    نیمه پر لیوان را دیدن

    شرایط عالی کنونی و شرایط فوق‌العاده‌ی کنونی را رقم می‌زد .

    از وجود همدیگه لذت ببرید ، چقدر عاشق این جمله شدم . از وجود همدیگه لذت ببرید . از بودن با همدیگه لذت ببرید . منم اینو میخوام .

    لطف و قشنگی مسافرت و در طبیعت بودن رو اینقدر در فایلهای شما دیدم و از زبان شما شنیدم که همیشه دلم می خواست سفری طولانی را تجربه کنم و این خواسته در تابستان امسال رقم خورد :

    تابستان امسال به مدت 50 روز در سفر و در طبیعت بودیم و دور ایران را گشتیم و خیلی جاها را برای اولین بار تجربه کردیم . در کوه و جنگل و دریا و رودخانه و غار و… بودن را با تمام وجود لمس کردیم . یادم هست قبل از این تجربه چندین روز به صورت مستمر فایلهای سفر به دور آمریکا را میدیدم.

    زندگی سراسر زیبایی است . تضادها را باید با دید قشنگتری نگاه کرد و به دنبال حل مسأله رفت و از مسائل بزرگتر شد .

    من هم نمی‌خوام مثل همه مردم باشم. نمیخواهم عمومی و عادی باشم .

    دوره عزت نفس

    قدم اول را شروع کرده ام به یادداشت برداری و انجام دادن و تعهد دوباره …و حتمن دوره عزت نفس را هم شروع خواهم کرد و پیش خواهم برد .

    زمانی که بقیه مردم درگیر افکار منفی هستند بهترین زمان هست برای حرکت کردن به سمت خواسته ها و چیزهای قشنگ . وقتی همه در حال لنگ لنگان قدم زدن هستن بهترین زمان برای پیش رفتن و دویدن هست .

    خدایا شکرت

    به من امکان بده تا عاشقت باشم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    رها مهربان گفته:
    مدت عضویت: 2312 روز

    با سلام و درود

    ممنونم از استاد خوبم بابت این فایل

    با اینکه لایو رو در زمان پخش دیدم ولی مجددا گوش دادم، این روزا جو ایران پر از اخبار منفی شده و از خدا سپاسگزارم ک این فرصت پیش اومد که از دل این اتفاق به ظاهر بد چیزهای رو به دست بیارم ک همیشه دوس داشتم مهارتش رو کسب کنم.کنترل ذهن😊 …

    روزهای اول خیلی سخت بود برام که کنترلش کنم توی جوی هستیم ک همه جا صحبت از این بیماری هس،،توی مترو،سرکار،توی شبکه های مجازی و…. از اونجایی ک بخاطر کارم مجبورم از مترو و اتوبوس استفاده کنم و توی این شرایط کاری ک من کردم برای کنترل ذهن این بود ک شروع کردم توی راه فایل های استاد رو گوش داد..ذهنم مقاومت میکرد ولی آگاهانه هدایتش میکنم سمت خواسته هام.سپت خاطرات خوبی ک در گذشته تجربه کردم،سمت داشته های ک دارم..ولی به لطف خدا مقاومت ذهنم کمتر شده،،،مراقب ورودی های ذهنم هستم..بچه ها واقعا این شرایط یک فرصت مناسبی هست که خودمون رو مهک بزنیم و افسار ذهنمون رو در دست بگیریم..یکی از راههای ک برای کنترل ذهنم انجام میدم عبارت های تاکیدی هست که توی یکی از فایل های استاد شنیده بودم..اون ها رو نوشتم روی کاغذ و زدم به دیوار کنار تختم…و هر روز با صدای بلند با خودم تکرارش میکنم..حتی صدامو هم ضبط کردم و حین کار گوش میدم…از قدرت کلام برای کنترل ذهنم استفاده میکنم….خدارو شکر میکنم که به این توانایی رسیدم که هر وقت ناخودآگاه فکرم سمت این اتفاقات اخیر میره سریع ذهنم رو هدایت کنم سمت خواسته هام…….

    این اتفاقات اخیر که صحبتش شد چیزهای زیادی و خواسته های زیادی رو در من به وجود آورد و همچنین خیلی درس ها بهم داد…در دل هر مسائله ای راه حل وجود داره و اینو باور کنیم..

    خدایا ممنونم ..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    محمدرضا ذوالفقاري گفته:
    مدت عضویت: 3619 روز

    درود به استاد شگفتیها و دوستان بینظیر و الهی…

    متن این فایل بنظر من خودش یه دوره کامله…یه دوره ای که اگه با عمق وجودت درک بشه ضامن سلامتیت تا آخر عمرته…

    این روزها رو من اسمشو گذاشتم روزای امتهان…

    چرا روزای امتهان؟؟

    چون الان میتونی خودتو محک بزنی که چند مرده حلاجی و چقدر اموزشایی که دیدی رو قبولشون داری و توی زندگیت جاری و ساری شده…

    چقدر نمیترسی…چقدر ارامش داری…چقدر به نیروی برتر اعتماد داری و همه چیزو سپردی دست خودش…

    اینا رو دارم هر روز از ذهن خودم امتهان میگیرم…

    به قول شاعر:

    ((جایی که عشق باشد آنجا خطر نباشد))

    چه جمله زیبایی!!!

    این جمله رو همه به صورت زبانی تاییدش میکنن ولی آیا بصورت فرکانسیم تاییدش میکنن؟؟؟

    آیا همون خدایی که این ویروس ناچیز رو بوجود اورده نمیتونه بنده هاشو از شر این موجود احتمالا خیالی ناچیز حفظ کنه؟؟

    قطعا مومنون کسانی هستند که نه میترسند و نه غم دارند و احتمالا ماسکم نمیزنن و ماسکم احتکار نمیکنن…

    و قطعا اون کسانی که روی قدرت ماسک حساب میکنن برای حفظ سلامتیشون و اون کسانی که ماسک رو احتکار میکنن واسه رسیدن به ثروت بیشتر از زیانکاران خواهند بود…

    چند روز پیش یه دوستی رو دیدم که خیلی راحت با دیگرون دست میداد و عین خیالشم نبود بعد یه جمله قشنگی گفت که البته خیلیم روتین بود جمله ش..گفت هرچی بترسی بدتره…همونجا گفتم اگه همه دنیا الوده بشن این ادم چیزیش نمیشه…چون مشخص بود به جمله ای که گفت ایمان داشت…

    پس بیایم الکی نترسیم و باورای خوب بسازیم

    _بدن من بینهایت قویه و هر ویروسی رو براحتی منهدم میکنه…

    _بدن من خودش استاد ساخت انواع داروهای پیشرفته س..داروهایی که حتی هنوز کشفم نشدن..

    _حتی یک دونه برگ هم بدون اذن خداوند از درخت نمیفته و خداوند همیشه مراقب منه…فالله خیرحافظا و هو ارحم الراحمین…

    _من نگران هیچی نیستم و به کار و زندگی و تفریحم میپردازم…

    با ۴تا باور قدرتمند کننده خیال خودمونو از شر هر نوع تضاد سلامتی راحت کنیم…به همین راحتی…

    یه موضوع دیگه که میخوام بهش بپردازم و همه دوستانم تقریبا خوب بلدش هستن و حلقه مفقوده خوشبختی تمام دوران زندگی بشره همون بحث بسیار مهم و اساسی باور فراوانی و محدودیته…

    شاید در جریان باشید که خیلی از تحلیلگرا براوردشون اینه که این ویروس از توی ازمایشگاههای خود چین اومده بیرون و این بازی رو راه انداختن که بواسطه این بحران و ریزش سنگین بازارای بورس چین بتونن خیلی راحت سهام غولهای سرمایه گذار امریکایی و اروپایی رو براحتی از چنگشون دربیارن و اینده اقتصادی چین رو نجات بدن…

    و خب با درصد بسیار بالایی این تحلیل درسته متاسفانه…

    حالا اصلا چرا یه کشوری مثل چین که دومین قدرت اقتصادیه باید بیاد یه همچین سناریویی رو بچینه؟؟؟

    اصلا چرا باید یه جنگ تجاری رخ بده بین دوتا غول اقتصادی جهان؟؟؟

    اصلا چرا این دوتا یکی میخواد رتبه اول اقتصادش رو تو دنیا از دست نده اون یکی میخواد هر طور شده بیاد رتبه اول رو بگیره از رقیب؟؟

    وقتی کالبدشکافیش کنی دقیقا میرسیم به همون باور محدودیت…همون باور محدودیتی که اسلحه شیطونه

    تیر زهرالودی که حتی به ثروتمندترین افراد جهان هم رحم نمیکنه…

    به نظر من مهمترین مسئله تاریخ بشر نهفته در همین موضوع فراوانی و محدودیته…

    چیزی که خداوند اینهمه در قران بهش پرداخته…

    اصلا اگه همون زمان نزول قرانم درنظر بگیریم دلیل کفر و دشمنی افراد با پیامبر و نپذیرفتن حرف حقم بخاطر همین باور محدودیت بوده که میترسیدن موقعیتشون به خطر بیفته و تمام داراییشون بر باد بره…

    در هر نقطه تاریخ و هر اتفاق و بحرانی رو که بررسی کنیم خواهیم دید که ردپای باور محدودیت وجود داره…

    و این باور هرگز دست از سر انسان برنداشته و نخواهد داشت…

    و این اصل اساسیه قرانه…

    باور فراوانی …باوری که باعث دفع هر نوع تضادی از زندگی ادما میشه…

    که خدا همون اول قران نه فقط به انسان که به همه موجودات جهان این ضمانت رو میده که من بخشنده ام(بسم الله الرحمن..)

    رحمانیت اولین صفتی که خداوند بعد از ب بسم الله در کنار اسم خودش میاره و انسان چه ساده از کنارش میگذره…

    و انسان اگر این رحمانیت رو باور کنه دیگه همه چیز حله…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    ملیحه قنبری فیروزآبادی گفته:
    مدت عضویت: 1993 روز

    سلام خدمت همه دوستان عاشقتونم،خوشحالم که اینجا با کسایی صحبت میکنم که همه به این باور رسیدیم که هیچ چیزی جز ذهن خودمون باورهای ما رو درست نمیکنه و باور دارم که این یک نشانه ست برای من،همش منتظر فایلی از استاد خوب و مهربون بودم که در خصوص درگیری ذهنی که بزرگ نمایی شده تو کشور،حرف های خوب بشنونم،من هم مثل اکثر دوستان بنوعی به این سمت کشیده شدم همش از کتاب بابای پولدار…که داداشم کاملا اتفاقی که هیچ موقع کتابی معرفی نمی کرد 😊برم سراغ مطالب و سایتهایی که باعث آشنایی من با استاد بشه،کاملا باور دارم که اگر در ذهن خودمون به سلامتی فکر کنیم هیچ گاه افکار منفی سوق دهنده بسمت بیماری سراغمون نمیاد،هیچ کس بالاتر الله نیست و فقط و فقط باید به خودش اعتماد و توکل کنیم،و این رو من تو زندگیم درک کردم و مطمئنم هرآنچه را که باور داشته باشیم همون رو بدست میاریم،پیشنهادی که استاد تو لایو دادن هم ذوق کردم هم اشکم دراومد مگه میشه حرفایی که من چیزهائی که من تو ذهنم بهش فکر میکردم از زبان استاد خارج بشه رفتن به یه جای خلوت در جنوب بردن مقداری آذوقه،جمع کردن تلویزیون، باورنکردنی بود همه ی اینها تو ذهنم🥰❤از خدای بزرگ سلامتی سعادت و ثروت رو برای استاد خوبم و همه ی دوستان هم فرکانسم آرزومندم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    نداء عرب گفته:
    مدت عضویت: 2325 روز

    سلام استاد جان

    سلام که با صحبتهاتون که از عمق وجود و باورهای توحیدیتون هست صدای خدا رو بما می‌رسونید

    خدا رو شکر که اینجا هدایت شدم

    جالبه که این چند وقته تا راجع به یه مطلبی با کسی صحبتی انجام میدم دقیقا بعد از یه مدت کوتاه راجع بهش لایو میذارید

    امروز بواسطه تعطیلی اکثر فامیل و دوست و آشناها با واتس آپ دور هم بودن و نقل مجلس هم این شرایط الان بود

    برادرم بسیار ترسیده و در حالت طبیعی ایشون در ماه ۲بار با من تماس میگرفتن که الان به روزی ۲ بار ارتقا پیدا کرده و این بخش مثبت همین شرایطی هست که همه ازش بد میگن و من بابت این نزدیکتر شدن خدا رو شاکرم

    من ۳ سال پیش ذات الریه رو از سر گذروندم و برگشتم معجزه بود و میدونم خدا بواسطه این بیماری میخواست راه رو نشونم بده و همیشه با لبخند از اونوقت یاد میکنم و وجودم سرشار از لطف الهی میشه ، رو این حساب برادرم مرتب میگن چرا ماسک نمیزنی و … و من امروز بهشون گفتم من خوبم و خدا برام خیر میخواد من مواردی که باید رو مراعات میکنم و ما بقی رو به خدا می سپارم و حتی تصمیم دارم بامید خدا یکشنبه به اهواز برم و ازین فرصت برای دیدن برادرزاده عزیز و دوست داشتنیم که برام مثل شارژر عمل میکنه ، استفاده کنم

    و باورم اینه که خدا حافظم هست و ازین شرایط فوق العاده به نفع خودم بهره برداری میکنم .

    استاد عزیزم گوش دادن به سخنان شما و فایلها و تامل و تعمق در اونها من رو با یه تضاد و ترمز بسیار بزرگم در طی این سالها آشنا کرد بطوریکه وقتی فقط فهمیدم نشتی از کجا بوده فقط اشک شوق می ریختم و سجده شکر بجا آوردم

    من از بچگی برای بیشتر دیده شدن و جلب توجه و ترحم بقیه بسیار تمارض میکردم و البته از فکرش واقعا هم مریضی بسراغم میومد ، این به کنار و از سمت دیگه چون همیشه دلم هم میخواست همسرم پزشک باشن این رو یه شیوه برای رسیدن به هدفم میدونستم و بخش جالبیش اینه که شما میگید خدا فقط به فرکانس های شما جواب میده ، راسته

    من بواسطه همین ذات الریه با همسرم آشنا شدم و در فاصله یکسال ایشون رو در ۳ درمانگاه مختلف دیدم بدون اینکه بدونم اونجا هستن، رو این حساب این بخش خوب داستانه .

    اما از اونجایی که کار با قوانین رو نمیدونستم ازدواج ما بعد از ۲ سال به جدایی ختم شد

    با آپ دیت فایلهای عزت نفس من بار دیگر گوششون دادم و به این باور مخرب که برام نتایجی درخور خودش رقم میزد پی بردم

    من نتونستم پزشکی قبول بشم و مهندسی خوندم و الانم شکر خدا کار عالی و جایگاه عالیتری دارم اما همیشه دلم میخواست این خلا رو بواسطه اینمورد حل کنم و طبیعیه که بدون در نظر گرفتن عزت نفس برام نتیجه عکس داد

    چرا که خودم رو لایق نمیدونستم و حتی اینکه خواسته م باید اول برای خودم روشن باشه و اول به دوست داشتن خودم رسیده باشم ؛ همین ندای مهندس هم خوب و دوست داشتن یه و لایق نعمت های الهی تا بتونم به مراحل بالاتر برم

    با جدایی ما ، من روزهای خوبی رو تجربه نکردم ولی همش یه ندایی درونم میگفت اینم میگذره و قراره رشد کنی فقط نترس بالاخره راه رو نشونت میدن و صبح میشه که آشنایی با سایت شما و استفاده از فایلها که موزیک شب و روزم شده بود نشانه ها عالی از راه رسیدن و فهمیدم ضعف من برای دیده شدن از عدم اعتماد بنفسم ناشی میشده ولی بازم باور قدیمیها ول کن نبودن و عرض اندام میکردن که دیگه مگه به این راحتی میشه ازدواج کرد یا حالا اون دفعه شانسی با اون بنده خدا روبرو شدی وتو این سن و سال و دیگه تو خواب ببینی و …

    این اواخر با پزشک خانوادگیمون بعد از چند سال دیداری داشتم و ایشون با اینکه معمولا چیزی یادشون نمی مونه ولی من رو با ذکر جزئیات کارم و حتی بیان یه خاطره از کارم به یاد داشتن و بعد از اونوقت من که خوب خوب بودم مرتب مریض میشدم و ناخودآگاه پیششون میرفتم بطوریکه خودم از مریضی که نمیدونستم چیه کلافه شدم

    چند روز پیش یه دفعه متوجه شدم از کجا آب میخوره و همین جور می نوشتم و گریه میکردم که اشک شوق بود که بله ندا خانم ؛از اونجایی که اون باورها هنوزم در وجودته این شرایط رو خودت برای خودت رقم زدی که دلت میخواد ببینیش و چه بسا رابطه جدی تر بشه اما اشتباه خواستی و باز اون عدم اعتماد بنفسه می ذاره تو با مریضی و توی مطب باهاش دیدار داشته باشی والا نمی بایست مریضیت اینقدر طول می کشید

    و الان چقدر خوشحالم چون با وجود قطع داروهام هیچ اثری از مریضی ندارم و بعد اینکه هم خودم رو دوست دارم و هم لایق این میدونم که ازدواج خوب و در خوری داشته باشم و هم اگه چنین موردی مد نظرم هست برای پر کردن خلا نیست بلکه با وجود چنین شخصی احساس عزت نفس بیشتری میکنم و حسم که خوب هست بلکه با وجود ایشون بهتر و بهتر هم میشه چون این قانونه و قانون یکسانه و خدا هم عادله و شکرش رو بجا میارم که با وجود یه همچین شخصی من تونستم به نشتی فرکانسم پی ببرم

    از همه مهمتر شک ندارم با اصلاح این باور که فقط همسر سابقم یا الان فقط ایشون هستن پزشکایی که من می شناسم و ایجاد ترس و ناباوری از وفور نعمت که ناشی از این دید محدوده و جایگزینی با اینکه دنیا پر این موارد خوبه پر فراوونی پرنعمت پرمردهای مرد و انسانهای خوب که از قضا یکی شون که پزشکه سهم من از این خوان گسترده الهی هست چیزیکه برای من هست رو در زمان مناسب و مکان مناسبش بسمت خودم میتونم بکشونم و جذب کنم چرا که فکر و باور اصلاح شده مثل گونه های مقاوم تر در طول زمان که شما تو این لایو بهش اشاره کردین قطعا نتایج عالیتری هم با خودش به همراه میاره و هم چنین در سفرنامه آمریکا دیدم و خودم این رو در سفرم به کانادا به عینه دیدم که تو سن بالا از لحاظ ما ازدواج میکنن و چقدر هم روابط عالی دارن و ناخودآگاه همه جا پیش چشمم میومدن و من با جون و دل تحسینشون میکردم .

    ببخشید متنم طولانی شد اما به این وسیله خواستم هم ازتون تشکر کرده باشم و هم جلوی مقاومت ذهنم رو بگیرم و از همه مهمترش که یه رد پا از خودم بجا بذارم که انشالله با اصلاح باورهای که نتایجش هم برام عینی و ملموس میشه ، بازم بیام و بنویسم و روند رشد خودم رو مشاهده کنم در این کارگاه انسان و باور سازی که خدا فرموده و شما با بیان ساده بما میرسونیدش

    ممنونم از همگی دوستان اینجا از منابع عظیم الهام بخشی

    دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    علی گفته:
    مدت عضویت: 2613 روز

    به نام خدا

    سلام عرض میکنم به استادعزیزوتمامی بچه ها

    یه داستان زیبایی درموردنکته ای که استاددرموردپلاسیبو توضیح دادن خوندم وگفتم برای بچه هاهم به اشتراک بزارم چون خیلی تأثیرگذاره

    🔴نیش زنبور کشنده تر است یا نیش مار؟

    روزى زنبور و مار با هم بحثشون شد.

    🔺مار میگفت: ادما از ترسِ ظاهر ترسناک من میمیرند؛ نه بخاطر نیش زدنم!

    🔺اما زنبور قبول نمى کرد.

    مار هم برای اثبات حرفش، به چوپانى که زیر درختى خوابیده بود؛ نزدیک شد و رو به زنبور گفت:

    من چوپان رو نیش مى زنم ومخفى میشم ؛ تو بالاى سرش سر و صدا و خودنمایى کن!

    🔺مار چوپان را نیش زد و زنبور شروع کرد به پرواز بالاى سر چوپان.

    ❕چوپان از خواب پرید و گفت:

    اى زنبور لعنتى! و شروع به مکیدن جاى نیش و تخلیه زهر کرد.

    مقدارى دارو بر روى زخمش گذاشت و بعد از چند روز خوب شد.

    سپس دوباره مشغول استراحت شد که مار و زنبور نقشه دیگه اى کشیدند:

    ❗اینبار زنبور نیش زد و مار خودنمایى کرد!

    چوپان از خواب پرید

    و همین که مار را دید، از ترس پا به فرار گذاشت!

    او بخاطر وحشت از مار، دیگر زهر را تخلیه نکرد وضمادى هم استفاده نکرد…

    چند روز بعد، چوپان به خاطر ترس از مار و نیش زنبور مرد!

    🔺خیلى ازبیمارى ها و مشکلات هم همین جورین؛ و ادما فقط بخاطر ترس از آنها، نابود میشوند. پس همه چى بر مى گرده به برداشت ما از زندگى و شرایطى که توشیم. واسه همین بهتره دیدگاه مون و به همه چى خوب کنیم

    🙏مواظب تلقین های زندگیمون باشیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    مریم م گفته:
    مدت عضویت: 2774 روز

    سلام به استاد عزیز و مهربانو شایسته

    سپاسگزارتون هستم برای این فایل و همه ی آگاه ی هایی که خالصانه با ما به اشتراک میذارید

    توی این مدت که این ماجرا توی ایران پیش اومده خداروشکر خیلی موقع ها ذهنم رو کنترل کردم و همش با خودم میگم الان باید تشون بدی که مثل عموم جامعه نباید رفتار کنی ، بارها شده بود که دوستانم پیامهایی از این دست برام ارسال میکردن و من اصلا بازشون نمیکردم ، یکبار یکی از دوستان ویسی فرستاد وگفت گوش کردی گفتم نه گوش نمیکنم دوست ندارم ، و خودش متوجه شد و گفت باشه دیگه از این چیزا برات نمیفرستم ، حتی کانالهایی که توی تلگرام بودن و درباره چیزهای مفید خوداکی قبلا مطلب میذاشتن شروع کردن به گداشتن اخبار درباره این موضوع و از اونها هم اومدم بیرون

    خداروشکر خیلی این باور رو همیشه تو وجودم تقدیت کردم که بدن من خیلی قوی تر از این حرفها ست و اصلا اهمیتی نمیدم نه اخبار نه صحبت ، مگر اینکه اطرافیانم شروع کنن و من سریع صحبت رو عوض میکنم

    استاد عزیز اینکه میگید وقتی رو خودمون کار میکنیم حای وقتی یه تضاد هم میبینیم دنبال یه چیز مثبت توش هستیم واقعا برای من همینطور شده

    وقتی این مسعله پیش اومد میگفتم جنبه مثبتش اینه که حداقل یکسریا که واقعا نظافت رو رعایت نمیکرون الان خیلی اهمیت میدن به بهداشت فردیشون

    و ازجنبه خلق ثروت هم میبینم که چه کسانی که کارشون رونق نداشته در تولید ماسک و موادضدعفونی بی خطر دارن یه سری محصولات جدیدتر و ارگانیک تر به بازار عرضه و تولید میکنن که خوب نشون میده توی هر چیزی میشه فرصتی پیدا کرد

    در مورد کار خودم که فروش بود و باید جایی میرفتم برای فروش محصولاتم اما با شرایط موجود نمیشد که حضور داشته باشم؟ حالا تصمیم بیشتر روی این شده که بیشتر روی فروش به صورتهای دیگه تمرکز کنم

    اولش ناراحت بودم و خوب نجواهای ذهنی آزار دهنده داشت میشد

    ولی بعد گفتم مریم این اتفاقا خوبه چون مدتی بود از محلی که میرفتم برای فروش خسته شده بودم و اون بازدهی رو نداشت دیگه و حواسم نبود که این تضاد میخواد بهم کمک کنه و حالا ذهنم بیشتر داره باز میشه برای راه های بهتر و خدارو شکر میکنم

    و مورد دیگه من ورزش میکنم و به باشگاه میرفتم قبلا ولی خوب باشگاه ها بسته شدن و همیشه فکر میکردم بدون باشگاه خبلی برام سخته ورزش کردن و نمیتونم بازدهی خوبی داشته باشم ، ولی الان که دو هفته یی هست توی خونه شروع به ورزش کردم خیلی هم عالیه، اولاش برام سخت بود و دستم نبود که چکار باید بکنم ولی کم کم ایده ها اومدن به لطف الله و دارم روی غلطک میوفتم که

    اتفاقا بازدهی خیلی خوبی هم روی بدنم داشته☺😊و این باور رو به فرزندم هم همیشه میدم که تو هم بدن قوی داری و خدا همیشه محافظت هست و خداروشکر مثل خیلی ا ترس نداره از این ماجرا و عادی زندگی میکنه

    و استاد عزیزم اینکه گفتید تضادها همیشه باعث پیشرفت علم شده و دستاوردهای علمی رو زیاد کرده، واقعا دارم میبینم

    استاد عزیز تمام سعی م رو دارم میکنم که درست در مسیر قدم بردارم و از خداوند بی نهایت سپاسگزارم برای بودن در این مسیر و از شما که بهترین اتفاق زندگی من شدید برای هدایتم به قوانین الهی و یقین دارم اگر نتایجم اونطور که دوست دارم هنوز نشده همه و همه از خودم است و نه قوانین بی تغییر الهی و از الله یکتا میخوام که هدایت کنه همواره به راه راست به راه کسانی که به آنها نعمت داده و نه راه گمراهان و غضب شدگان

    دوستتون دارم

    😍😍😍🌺🌺🌺🌈🌈🌹🌹🌹🌹❤❤❤❤❤❤❤❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    محمد عبدالهی گفته:
    مدت عضویت: 2423 روز

    سلام ،در شرایط حساس کنونی من با این جملاتی که از استاد یاد گرفتم ذهنمو کنترل میکنم:

    ۱.تضادهایی که تو‌ زندگیمون بر میخوریم،بقول خداوند حتما شمارو امتحان خواهیم کرد با این تضادها و بشرالصابرین،اینا تضادهایی اند که اتفاقا باعث میشن ما حرکت کنیم،با چه باوری با همون« انالله و انا الیه راجعون»،با باورهایی که به ما آرامش میده،با باورهایی که به ما قدرت میده.

    ۲.اگر‌من بتونم باورهای خوبی داشته باشم ایمان داشته باشم به خداوند که هیچ‌برگی بدون اذن خداوند بر زمین نمیفته ومن توانایی تغییر اتفاقات پیرامونمو دارم.

    ۳.«««««تو‌مداری که سلامتی هست ،نمیتونه بیماری باشه،فکر نکنید اینجا ویروسه،اونجا باکتریه،اونجا مریضیه،فیزیک رو فراموش کنید،جغرافیارو‌فراموش کنید،زندگی ما بر

    اساس مدارهاست،نه بر اساس جغرافیا،نه بر اساس فیزیک،اتفاقات زندگی ما به این دلیل نمیکنه که منو شما تو فلان شهر یا کشور یا فلان خانواده،یا فلان شرکت داریم کار میکنیم،اتفاقات زندگی ما به این دلیل میفته که منو شما توی یک فرکانس خاصی هستیم،توی یک‌ مدار خاصی هستیم.»»»»»»

    ۴.«««««« بدن من قویه،من گلبول های سفید بسیار قوی دارم،در طول تکامل میلیون ها ساله،من تمام اون موارد مورد نیاز برای دفع ویروس و میکروب رو تو وجود خودم دارم.

    بدن من قویه،من هر جوری تو هر شرایطی باشم،بدن من از پسش بر میاد.»»»»»»

    ۵.من به واقعیت کلی جهان نگاه نمیکنم،من به چیزی که میخام اتفاق بیفته تو زندگیم نگاه میکنم،یه عالمه آدم هست مریضه،یه سری هم هستند سالمند،۹۵سالشونه سالمند،جفتشونم واقعیند،کدومشونو میخوای تو زندگیت داشته باشی؟اونو بهش توجه کن،اونو در موردش صحبت کن،اونو تحقیق کن،اونو هی بپرورون تو ذهنت.

    امیدوارم همه تون در مدار سلامتی باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    محمد آسوده گفته:
    مدت عضویت: 2638 روز

    سلام استاد گرامی واقعا چقدر این فایل نیاز بود و این صحبت ها چقدر آگاهی به همراه داشت.. استاد لطفا این سمینارهای آنلاین به صورت پرسش و پاسخی رو ادامه بدید چون در حال حاضر فقط به این شکل می شه با چند هزار نفر سمینار برگزار کنید و به سوالات بی شمار در حد توان پاسخ بدید سپاس بی کران از شما..

    در پناه الله مهربان…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: