live | تشخیص اصل از فرع درباره نتایج - صفحه 33 (به ترتیب امتیاز)

4232 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    محمد قاسمی گفته:
    مدت عضویت: 3355 روز

    سلام به استاد عزیزم و همگی دوستان

    وقتی این سوال رو دیدم یاد خودم افتادم و زمانی که بیکار بودم و نیاز به پول داشتم،تو اون روزاام مثل الان خیلی با اشتیاق داشتم رو باورام کار میکردم و اومدم یه درخواست شغل رو به خدا دادم با همون ویژه گیهایی که میخواستم که زمانش دست خودم باشه،پولش خوب باشه،کارو دوست داشته باشم،کم و راحت باشه که بتونم به تمرینات خودم هم برسم،و دیدگاهمم این بود که میشه و خدا میتونه این کارو واسم بکنه چون قبلا خیلی کارا واسم کرده بود و چون من حرفایی که استاد میزد رو باور میکردم یعنی تو این ۳ سالی که از فایلا و محصولات استاد استفاده کردم حتی نسبت به یه جمله از ایشون هم مقاومت نداشتم که بگم نه اینکه دیگه نمیشه آخه چه جوری؟ و …

    موضوعی که به نظرم دوست عزیزی که این سوال رو پرسیدن خیلی زیاد دارن( مقاومت در برابر این آگاهیا) نمیدونم این از چی ناشی میشه ولی من قبل از استادم که قران رو میخوندم ایه هایی که توی قران واسه خیلیا باور پذیر نبود رو خیلی راحت باور میکردم به قول استاد انگار یه چیزی تو قلب ادم گواهی میده که این درسته و میشه که اتفاق بیفته،خلاصه بعد از اینکه من درخواست کار رو دادم یه مدتی گذشت و من این موضوع درخواست رو فراموش کرده بودم،یه روز داشتم تو یه پارکی تمرین میکردم قشنگ یادمه آخرای تمرینم بود و داشتم بارفیکس میرفتم که دیدم یه زن و شوهری کنارم وایسادن بعد که بارفیکسم تموم شد اون آقا از من پرسید که شما فوتبال بازی میکنی؟ گفتم بله،ایشون گفت من یه پسر ۱۳،۱۴ ساله دارم که عاشق فوتباله میشه بیارمش پیش شما که باهاش تمرین کنید،خب تو اون لحظه یه سری تصاویر و اون تکرار باورای خوب تو اتاقم و کلی چیز دیگه از جلوی چشمم مثل یه فیلم گذشت و مات و مبهوت بودم که خدایا داری چیکار میکنی با من؟؟ و بینهایت خوشحال بودم از اینکه داشتم نتیجه ی اون فرکانسهایی رو که فرستاده بودم میدیدم.

    اون گل پسر اومد و شد اولین شاگرد من بدون اینکه کوچکترین تبلیغی واسه این موضوع بکنم یا کوچکترین قدمی بردارم،یعنی همه ی کارارو خداوند کرده بود،اون همزمانی و تو زمان مناسب تو مکان مناسب قرار گرفتن،چرا؟؟ چون من باور داشتم که نیازی به تبلیغ نیست و اصل خداست و خدا این کارو انجام میده واسم،بعد از اینکه کارو شروع کردم کسایی که میفهمیدن و دستی ام تو کار داشتن میگفتن که تراکت پخش کن و کارت بزن واسه خودت و تبلیغ کن که من بهشون میگفتم که نیازی نیست و اونا میگفتن اینجوری که نمیشه داداش،طرف از کجا بفهمه که تو مربی ای؟ منم میخندیدم و تو دلم میگفتم خدا که میدونه،مگه اولی میدونست که من مربی ام که اومد سراغم؟

    بعد یکی دو هفته یه روز که داشتم به شاگردم تمرین میدادم یه پسر بچه ای اومد پیشم گفت آقا شما مربی ای؟ گفتم آره عزیزم،گفت میشه با منم تمرین کنید،گفتم اره و اونم شد دومین شاگردم،خب حس و حالی که تو اون لحظه ها داشتم رو هیچوقت فراموش نمیکنم حس میکردم خدا فقط ماله منه و فقط داره به من توجه میکنه و کارامو انجام میده،سومی رو یکی از دوستام زنگ زد بهم گفت یکی رو میفرستم باهاش کار کن،چهارمی رو دوستم بهم گفت میخوام داداشم رو بفرستم باهاش اختصاصی تمرین کنن کسی رو سراغ داری تو دوستات؟ گفتم خودم شاگرد دارم بفرست بیاد پیش خودم،گفت کی از تو بهتر و اینم شد چهارمین شاگرد و این شاگردا همینجوری اومدن بدون تبلیغ و بدون انجام دادن کاری و این کار دقیقا همون چیزی بود که من میخواستم که از اون چیزی که نوشته بودم هم ویژه گیهای بیشتری واسم داشت،حتی یادمه که اون موقع خیلیا بهم میگفتن که چرا تو اینستا تبلیغ کارتو نمیکنی؟ که من میپیچوندمشون و میگفتم اره تو فکرش هستم،هربارم که این موضوع رو با جزییات مرور میکنم تو ذهنم میبینم که نه من واقعا هیچ کاری واسه گرفتن شاگرد انجام ندادم و اینا خودشون اومدن یعنی خدا اوردتشون.

    و من فکر میکنم که نتایج استاد هم به همین ترتیب بوده که اون اولا وقتی یه اتفاق کوچیکی میفتاده استاد نمیگفته شانسی بود و این رو کار خدا و تغییر افکار و باورهاش و پاسخ جهان به فرکانسش میدونسته و تو ادامه ی مسیر و برای نتایج بزرگتر بعدی استناد میکرده به این به قول خودشون فکت ها و واقعیت ها که بابا این همه نتیجه ی کوچیک و بزرگ گرفتم،اگه یه بار شده بازم میشه،خدایی که این کارارو واسه من انجام داد خب بقیه شم انجام میده و قدم به قدم منو هدایت میکنه و تو طول مسیر همراه منه،یعنی با منطق نجواهارو ساکت میکردن که بابا این همه نتیجه پشت منه،باور استاد به خدا این بوده که همون خدایی که فوج فوج ادم رو واسه حضرت محمد فرستاد واسه منم میفرسته،خدای منو محمد که یکیه،میگه ای محمد ما قلبهایی رو واسه تو نرم کردیم که با ثروت کل زمین نمیتونستی این کارو بکنی،حضرت محمد که اینستا و فالوور نداشت،اینترنت نبود اون موقع،یا مثالی که از خودم زدم،مگه من کاری کردم واسه جذب شاگردام؟؟

    بعدم استاد با طی کردن تکاملش هر روز نتایجش بزرگتر شده و داره میشه به این دلیل که به قول خودش اصل و فرع رو مشخص کرده و داره طبق اون عمل میکنه.

    ایشالا که هممون بتونیم(اولیش خودم) تو این مسیر به این دیدگاه و باور برسیم که همه کارارو خدا داره انجام میده که من وصل میشم به اون،اون کارارو انجام میده واسم،که اصل خداس بقیه چیزا فرعیات و جزییاتن.

    شاد و ثروتمند باشید?

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
    • -
      آقای خالق خلاق😊 گفته:
      مدت عضویت: 2797 روز

      سلام محمد جان

      اولا هزارمین روز عضو شدنت تو سایت رو بهت تبریک میگم

      چقدر خوب قانون و خدا رو باور کردی٫ من هم همچین مواردی برام بارها اتفاق افتاده ولی پایدار نبوده٫ الان که بهش فکر میکنم میبینم که مشکل از منه که کامل باور نکردم و نگران بودم همیشه و به نجواها توجه کردم که مثلا اگر شانسی باشه چی؟ اگر دیگه از این معجزات اتفاق نیوفته چی؟ چطور باید روی معجزات موردی حساب باز کنم برای هزینه های زندگیم و خواسته هام٫ مشکل من اینه که برای همیشه روی خدا و خودم حساب باز نمیکنم٫

      متن تو برام دلگرم کننده بود و ایمانم رو تقویت می کنه

      ممنون که تجربه ت رو با ما به اشتراک گذاشتی و بدون که وقتت هدر نرفته چون حداقل برای من تاثیرگزار بود

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        محمد قاسمی گفته:
        مدت عضویت: 3355 روز

        سلام میثم جان مرسی داداش،اره هزار روز از تولد دوباره ام میگذره??? کاری که من یه مدتیه خیلی جدی دارم انجام میدم اینه که کوچکترین اتفاقی که واسم میفته رو مینوسم و خیلی زیاد میام و این نوشته هارو میخونم بعد قشنگ میفهمم ذهنم خلع سلاح میشه و اروم میشینه سر جاش و دیگه نجوا نمیکنه،که باعث میشه حال منم خیلی خوب شه،بعدشم خیلی سخت نگیر به خودت بیخیال باش بزار تکاملت طی شه،۶ ماه دیگه اینقدر عالیتر از الان شدی که اصلا باور نمیکنی،واسه هممون این بی ایمانی و ترس و نگرانی ها بوده و هست ولی قدم به قدم پشت سر میزاریم این مسائل رو،فقط باید لذت ببریم از لحظه هامون،من مطمئنم آینده ی بی نهایت درخشانی در انتظار هممونه.

        خداروشکر که نظرم تاثیرگذار بود،مرسی ازت که وقت گذاشتی و خوندیش،برات بهترینارو آرزو میکنم میثم جان?

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    سعيد صابري گفته:
    مدت عضویت: 3759 روز

    سلام به همه دوستان عزیز

    سلام ویژه به این دوستی که این سوال خوب رو پرسیدن٫

    و سلام خاص خودم رو تقدیم استاد میکنم٫

    و اما پاسخ به این سوال٫٫٫٫

    میخوام ذهن دوستان رو به چالش بکشم٫

    یه نکته ریز رو هر چی میگردم تو جواب های عالی دوستانم پیدا نمیکنم٫

    این مطلب تو ذهنم نقش بسته که از اصلش خیلی از ماها اینقدر که درگیر امورات غیر معنوی و نقش اونها در انجام اموراتمون شدیم که توجه نمیکنیم به قدرت فوق العاده الله٫٫٫٫٫

    من بعد مدتها این اواخر این آگاهی برام به وجود اومده که رجوع کنم به الله٫

    سوء تفاهم نشه اهل انجام واجبات و ترک محرمات هستیم ولی الله رو قبول نداریم٫

    فکر میکنیم که خدا در رأس امور ماست ولی وقتی به قلبمون رجوع میکنیم میبینیم که نه خیلیم جدی نیستیم تو این موضوع٫

    یکم که تمرکز میکنیم رو خودمون میبینیم که انگار الله رو قبول داریم ولی خودمون رو در حد درخواست از الله نمیبینیم٫

    دقت کردید همیشه دنبال یه واسطه میگردیم برای درخواست از خدا

    دقت کردید وقتی یه کار خیری نمازی دعایی انجام میدیم انتظار داریم خدا هم برامون متقابلا یه کاری انجام بده٫٫٫٫

    اگه هم خیلی تو این فازا نباشیم که پیش خودمون میگیم خدا با آدم خوبا کار داره با ما که کاری نداره اصلا خودمون بریم مثلا یکی رو پیدا کنیم برامون پارتی بازی کنه یا مثلا کار بلد باشه کارمونو راه بندازه یا مثلا تبلیغ کنیم تا ما رو بشناسن و از این جور حرفا٫

    جالب اینجاس که اونی که فکر میکنه از خدا دوره که کلا طرز فکرش ایناس و اونایی که فکر میکنن به خدا نزدیک هستن هم باز دنبال راه های غیر خدا هست چون فکر میکنه واسطه نیازه٫

    حالا یه نکته:خدا میفرماد منم اون کسی که باید ازش بخواید٫«ادعونی استجب لکم»

    بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را٫

    میدونید کیا به این جمله ایمان آوردن

    بریم آیات مرتبط با پیامبران رو تو قرآن بخونیم

    و به الله ایمان بیاریم که دانای کل هست

    که قادر مطلق هست که «مکرو و مکرالله والله خیرالماکرین»٫

    بهترین مکر کنندس به زبون خودمونی عند زرنگای عالم خود خداس٫

    اونایی که به خدا اطمینان کردن و کارو سپردن به خودش چی شد کارشون٫٫٫٫

    مثلا پیامبران الولعزم رو ببینید

    از نوح نبی که وسط بیابون خشک به دستور خدا کشتی ساخت همه قومش گفتن این پیرمرد دیوانه شده ولی در نهایت خدا کاری کرد که هر کس با نوح بود و به خداش ایمان آورد جان سالم به در برد حتی پسر نوح هم به عقل خودش و لوازم دنیا پناه برد و گفت میرم بالای کوه و هلاک شد٫

    ابرهیم نبی ص وسط بر و بیابون عربستان به دستور خدا زن و بچه رو رها کرد خدا برای اون زن و بچه کارسازی کرد چشمه زم زم از زیر پای اسماعیل ص جوشید و نجات پیدا کرد٫

    تو اون بکش بکش فرعون موسی ص دنیا اومد مادر موسی به حرف خدا گوش داد طفل شیر خوار و گذاشت تو سبد تو رود نیل رهاش کرد خدا کاری کرد ابر و باد مهو خورشید و فلک رو هماهنگ کرد بچه صاف رفت تو قصر فرعون و رسید دست آسیه که بچه نداره و مهرشو به دل خود فرعونم انداخت و بچه درنهایت با چینش خدا شیر مادرش رو خورد زیر دست مادر خودش رشد کرد٫

    همین موسی ص وقتی با قومش رفت سمت نیل اصلا نمیدونست که قراره چی بشه ولی به خدا اطمینان کرد وقتی رسید به نیل خدا گفت عصاتو بزن به نیل و اون دریای عظیم براش باز شد و قومش رو عبور داد و لشکر فرعون رو بلعید٫

    حضرت مریم س که عیسی ص رو بدون شوهر به دنیا آورد به خدا اطمینان کرد و روزه سکوت گرفت و خدا خودش اون طفل درون گهواره رو به سخن آورد و مریم س رو نجات داد و ٫٫٫٫٫٫٫

    و ٫پیامبر اسلام حضرت محمد ص که در تک تک امورات به خدا اطمینان کرد و اهل نجات بود٫

    خلاصه اینکه در خانه اگر کس است یک حرف بس است اینا مثالهای عینی اونایی هس که به خدا اطمینان کردن و نه به تبلیغ نه به ابزار نه به افراد و نه به هیچ چیز دیگه ای و سرانجامشون جالبه٫

    یک مثال هم بزنم از اونی که به غیر خدا اطمینان کرد و سرنوشتش چی شد٫

    یوسف نبی ص رو در نظر بیارید وقتی تو زندان به اون زندانی که داشت آزاد میشد سپرد که سفارش منو به شاه بکن که آزادم کنه و به غیر خدا دل بست زندانش ادامه پیدا کرد چون همون خدا کلا از ذهن اون فرد موضوع یوسف رو پاک کرد٫

    همه اینا رو گفتم که بگم این مقربین درگاه خدا تنها چیزی که اصلا براشون اولویت نداشت ابزارها و افراد بود و مطلقا به خدا اطمینان کردن حتی در استفاده از ابزار٫

    حالا من و شما یه جمله رو باید بذاریم جلو چشممون و طبق اون عمل کنیم٫

    خدا میگه هیچ آدابی و ترتیبی مجوی هر چه میخواهد دل تنگت بگوی٫

    دنبال واسطه نباش خدا خودتو قبول داره تو هم بی واسطه خدا رو صدا بزن و ازش راهنمایی بخواه و ساده دنبال جواب باش٫

    بقول استاد تو دوره قانون آفرینش همه کارای سختتو بسپر به خدا و از قانون تقسیم کار استفاده کن٫

    به خدا اطمینان کن به سیستم خدا اطمینان کن به کلام و قدرت و مکر خدا اطمینان کن و بذار خدا بهت بگه که چکار کنی و خیلیم ساده دنبال جواب خدا باش خدا منتظر بهانس که به ما حال بده و برامون کاری کنه٫٫٫٫

    ببین خدا کل عالم رو خلق کرد که خودشو بروز بده و من و تو رو خلق کرد و کل عالم رو در اختیار ما گذاشت٫

    خلاصه اینکه خدا منتظره دستور ماست

    ماییم که بهش اطمینان نمیکنیم٫

    به قول استاد هر کسی کتابش خلاصه و عصاره همه علمشه

    خدا هم یه کتاب داره و اونم قرآنه برید معنی قرآن رو بخونید و ببینید اونایی که کارو به خدا سپردن چطوری عمل کردن و نتیجه چی شد شمام مثل همونا عمل کنید نتیجه اعجاب آورشو ببینید٫

    مطمئنم استاد کار رو به خدا سپرد و بهش اطمینان کرد و این اطمینان رو تا قلبش برد که اینطور سرعت گرفت در رشد و قوی شد٫

    هر چی اومد رو نوشتم چیزی آماده نکرده بودم٫

    امیدوارم یدالله بوده باشم و عامل اطمینان شما عزیزان به الله٫

    کوچیک همه عزیزان

    سعید صابری٫

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
    • -
      حسن کفاش دوست گفته:
      مدت عضویت: 3027 روز

      سلام دوست عزیز

      مشکل اصلی اکثر ما ایمان قلبی نداشتن به خداست . خیلی از ما فقط و فقط در حرف می گوییم به خدا ایمان داریم ولی هرکه ایمان بیشتری و محکم تری به خدا داشته باشد قطعا موفق تر خواهد بود.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      ۱۰۸ گفته:
      مدت عضویت: 2799 روز

      سلام همراه گرامی …

      بنظرم رسید نکته ای رو عنوان کنم.

      بیشتر اشخاصی که اینجا هستند و به موفقیت (در هر زمینه ای) رسیدند صد در صد به قدرت الله و توحید ایمان داشتند که به نتایج عالی رسیدند.

      و اینکه شما ذکر کردید به “نکته ظریفی که هیچکدوم قدرت خداوند رو باور نداریم!” و ذهنمون درگیر مسائل دیگه هست اصلا سِنخیتی با نتایجی که دوستان میگیرند نداره!

      من در تمام موفقیتایی که دوستان در هر زمینه کسب کردند باور و ایمان به توحید و قدرت خداوند رو کاملا حس کردم.

      و این نکته نه تنها ظریف نیست !بلکه خیلی روشن و آشکاره.

      و اگه این باور در هر یک از ما نباشه نه استاد و نه حتی خداوند هم نمیتونه کمکی به ما بکنه.!

      در تمام آموزشهایی که استاد ارائه میدند..

      هدفشون این هست که باور به این قدرت لایزال و توحید به الله رو در ما بیشتر کنند.

      و تمام دوستانی که به نتایج عالی رسیدند باورشون جز توحید چیز دیگه ای نبوده.

      و در تمام کامنتاشون این مورد ذکر شده که:

      با باور اینکه قدرت فقط در دست خداوند هست و ایمان و عمل کردن به نتایج دلخواه رسیدند.

      مطمئن باشید اگر این باور رو نداشتند نمیتونستند به موفقیت دست پیدا کنند.

      و باورِ من به توحید با خوندن موفقیتای عالی و نابی که دوستان بدست میارند بیشتر میشه.

      تمام دوستان از استاد بخاطر رسیدن به خواسته هاشون تشکر میکنند.

      چون ایشون هدفشون هدایت بچه ها به باور های توحیدی هست.

      برای همین برای من خیلی عجیب بود که نوشته بودید:

      خیلی هم جدی نیستیم!!

      اتفاقا چیزی که خیلی مهم و جدی در این خانواده هست:

      ایمان به قدرتالله و توحید به یگانگیربّ هست.

      موفق باشید همراه گرامی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    زهرا نظام الدینی گفته:
    مدت عضویت: 2495 روز

    سلام دوستان عزیز و‌استاد گرامی

    قبل از این که نظر خودم رو به این دیدگاه بدم روز معلم رو به شما استاد عزیز تبریک می گم که اونچه شما به من آموختین سال ها در کلاس های دانشگاه به من یاد ندادن

    همیشه از خدا از همه ی دنیا یک چیز رو می خواستم ، اینکه وقتی به نماز می ایستم بفهمم جلوی کی ایستاده ام ، شاید تنها انتظارم از دنیا این بود که خدا رو بشناسم تا اینکه با تفکری آشنا شدم که ادعای اشاعه ی توحید در جهان رو داشت

    بعد از این که با این خدا آشنا شدم متوجه شدم که کلا باید مسیر زندگیم رو تغییر بدم ، ازین خدای کریم باید خواست ، طلب کرد ، هرچقدر که بزرگ تر می بینیش باید بیشتر ازش بخواهی ، این خدا مولایی است که اگه قدرتش رو قبول کردی و ایمان آوردی که می تونه نعمت کثیر رو با درخواست قلیل بدهد دیگه هیچ چیزی برات بزرگ و سخت نیست

    اگه باور کردی که ان ذلک علی الله یسیر پس دیگه ترس برای حرکت کردن برات بی معنی می شه

    اگه پذیرفتی که علی کل شی قدیر ، پس دیگه چشم از دیگران برمی داری

    اگه یقین کردی که من یقنط من رحمه ربه الا الضالون ( فقط گمراهان از رحمتش ناامید می شن ) می ترسی که جزو گمراهان قرار بگیری

    دوستان عزیز دقیقا جواب سوال مطرح شده از نظر من چگونگی پذیرفتن این حرف هاست

    اکثریت قریب به اتفاق ما مسلمان هستیم و از بچگی تا به امروز این الفاظ رو شنیدیم

    بارها برامون از توکل گفتن ، به کرات شنیدیم که ادعونی استجب لکم ، بی نهایت بار بهمون گفتن هرکی رو بخاد بی نهایت روزی می ده، و هزاران باور دیگه که از کودکی خواستن بهمون القا کنن ولی همیشه یه مشکل بود :

    ۱: به قصه های غول چراغ جادو بیشتر اعتماد داشتیم تا این حرفها ، خدا وکیلی چند نفر از ما تو بچگی هامون ارزو داشتیم غول چراغ جادو بیاد و آرزو هامون رو برآورده کنه و این باور در ما ریشه دووند وتا بزرگسالی همراهمون اومد و پس از اون همیشه در پس ذهنمون دوست داشتیم یکی باشه ( شانس، اتفاق، شخص خاص) که دست ما رو بگیره و کمکمون کنه تا به خواستمون برسیم

    دوستان گلم

    مشکل در چگونگی باور داشتن ماست ، بارها این سخن رو شنیدین که به خدا همونطوری اعتماد کن که بچه به پدرش اعتماد می کنه وقتی اون رو به بالا پرت می کنه با خنده به آغوشش برمی گرده اما ما فقط با زبانمون توکل می کنیم و می شیم مصداق این آیه قران که یقولون بافواههم مالیس فی قلوبهم و این از نشانه های کفار هست

    ما در قلب هامون به خدا کافر هستیم ، والله علیم بذات الصدور

    آنچه که گفتم بیس اصلی جواب بود که خیلی از ماها ادعای ایمان داریم ولی در حقیقت به ترس هامون ایمان داریم

    اما به نحو دیگه ای هم دوست دارم جواب این سوال رو بدم :

    وقتی استاد این سوال رو مطرح کردن یه مثال به ذهن من اومد ، مثال یک ساختمان و چگونگی بنا شدن آن

    اونچه که در یک ساختمان مهم هست اسکلت بندی و زیر سازی ساختمان هست وقتی یک ساختمان بنا می شه اینکه با چه نقشه ای و با چه مصالحی بالا رفته خیلی اهمیت داره ، بعد از اینکه سقف ساختمان بر روی ستون های محکم و استوار بنا شد اونوقت نوبت می رسه به اینکه الان از چه رنگی ، چه مدل پنجره ای و چه تزییناتی استفاده بشه

    توکل و اعتماد به خدا در کسب و کار ما حکم اون اسکلت بندی ساختمان رو داره اگه محکم بنا کردی ناخودآگاه بهترین تزیینات و مصالح برای داخل ساختمون تجارتمون استفاده می شه

    یعنی اگه اساس تجارتمون رو بر پایه ی ایمان بنا کردیم خود خدا مهندسی است که بقیه ی برنامه ها رو برامون جور می کنه

    اگه قرار تبلیغ کنیم شرایط مساعدی رو برامون پیش میاره ، اگه قراره از راه دیگه ای شناخته بشیم خودش برامون مهیا می کنه

    حقیقتش من با استاد موافق نیستم که می گن تبلیغات اولیه اشون اشتباه بوده و از دیدگاه نادرست نشات می گرفته ، (البته اگه اون زمان ایمان قوی به خدا داشتن ) شاید اون مسیر تبلیغات رو خدا براشون فراهم کرده بوده تا الان این مسیر رو به راحتی طی کنن

    من معتقدم اگه در بنا کردن ساختمان تجارتت طبق نقشه ی محکم خدا پیش رفتی ، بقیه راه رو هم به خودش اعتماد کن و منتظر « هدایت » درونی باش

    اگه باید تبلیغات کنی خودش بهت می گه و اگه باید دست نگه داری خودش مسیرت رو سهل می کنه ، مهم اینه که بهش اعتماد کنی

    پوزش بابت طولانی شدن متن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  4. -
    زهرا.درخشان گفته:
    مدت عضویت: 2761 روز

    با سلام خدمت استاد عباسمنش و همه ی دوستان گرامی که باورهای عالی شما به باورهای من سمت و سویی عالی می دهد.روز معلم رو نه تنها به استاد بلکه به همه ی شما دوستانم که از کامنت های عالی شما مطالب فوق العاده آموختم،تبریک میگم.

    من نظرم رو در مورد مهمترین عواملی که نتایج استاد رو متفاوت کرده در چند مورد ذکر میکنم:

    1)استاد عباسمنش عاشق کار و حرفه ای که داره هستش.استاد اول هدفش رو مشخص کرده و در انتخاب هدفش ،معنوی بودن و الهی بودن رو در نظر گرفته به اینکه رونقی رو و یا ارزشی رو به جهان اضافه کنه و اینکه هدفش هم خیر دنیا و هم خیر آخرت رو براش داشته باشه، در نظر گرفته. چون قانون رو بلد بوده.که همین موضوع موجب میشه که با ایمان صد در صد و اشتیاق زیاد کارش رو پیش ببره .

    2)اون دقیقا مشخص کرده که چی میخواد.میخواد به چی برسه.براش وقت میگزاره.باورهای درست میسازه.تجسم میکنه.درموردش حرف میزنه فقط به نکات مثبت اتفاقات توجه میکنه.او ایمان صد در صد داره که به اونچه که میخواد میرسه که همین باعث جذب اتفاقات مثبت براش میشه.

    3)او همه ی کارهایی که بهش الهام میشه در جهت هدف اصلیش رو انجام میده و خودش رو درگیر اتفاقات فرعی و بی ارزش نمی کنه.و اون ها رو قسمتی از راه رسیدن به هدف اصلیش میدونه.

    4)او هر اتفاقی رو که در زندگیش میفته برای خودش خیر میدونه و مطمئنه که به نفع اون همه چی تموم میشه و چون این طرز فکر رو داره واقعا هم همین اتفاق براش میفته.

    5)کار و هدف و زندگی استاد یکیه .یعنی از کارش لذت میبره .لذت و کار استاد باهم ادغام شده اند.

    6)استاد راه مشخصی رو برای رسیدن به اهدافش آموخته که هربار که از اون استفاده میکنه نسبت به قبل کارآموخته تر میشه و همین باعث نتایج بهتر و سرعت بیشتر میشود.

    7)به هیچ چیز و هیچ کس جز خداوند و خودش قدرت نمیده.او قدرت رو در دستان خودش نگه میداره.به خدا توکل میکنه و پیش میره.

    8)بسیار سپاسگزاره.در هر فایلی که از استاد میبینیم چند بار سپاسگزاری استاد رو شاهد هستیم این تکرارها فقط در چند دقیقه و یا یک ساعتی هست که ما نظاره گر فایل هستیم پس مسلما استاد این شکر گزاری رو بسیار در زندگی خودشون استفاده میکنند و این اهمیت این موضوع رو میرسونه.او به گذشته خودش و الان که به کجا رسیده دقت میکنه که باعث شکرگزاریش میشه.در قرآن بارها گفته شده که ای مردم شکرگزار باشید به یاد بیارید که در چه وضعیتی بودید و ما به شما نعمت دادیم و بالا بردیم.که توجه به این نکته باعث دلگرمی و شکر گزاری در ما میشود و نعمت بیشتری رو وارد زندگی ما میکنه.

    9)او هیچ وقت دنبال رقابت با کسی نیست.خودش رو با کسی مقایسه نمی کند .بلکه همیشه از نعمت هایی که داره صحبت میکنه.او خودش رو با گذشته خودش مقایسه میکنه.و هدفی مشخص میکنه و چون به فراوانی و قدرت خداوند ایمان داره از خداوند نتایج عالی و مشخصی رو درخواست میکنه و با باورهای درست و ایمان و عمل به الهامات و توجه به نکات مثبت و تکامل خود به هرآنچه که میخواد میرسه.

    10)اون تمامی افراد منفی زندگی خود رو کنار گذاشته و از تنهایی خود نیز لذت میبرد.

    11)استاد عباسمنش عشق و ثروت و حس خوب رو وارد زندگی بسیاری از انسان ها کرده است که همین انرژی وارد زندگی خود استاد شده است.

    12)او قوانینی که در زندگیش اجرا میکند را از کلام خداوند یافته که باعث ایمان قوی به آن ها شده است.

    13)او در هر لحظه روی خود و باور خود کار میکند و عاشق این کار است.کارش و هدفش همین است.که خود را غرق در نعمت ها کند و به همه نشان دهد که قدرت خداوند انسان را به برترین جایگاه میرساند.او در محصولاتش درباره قانون حرف میزند در فایل های رایگانش درباره قانون حرف میزند او همیشه در حال فکر کردن و مهمتر از همه عمل کردن به قوانین است.وآنچه که در چنته دارد را به دیگران می آموزد.او اهل عمل کردن است همین نتایج او را متفاوت میکند.او فقط حرف نمیزند.

    14)استاد اعتماد به نفس بالایی را درخود به وجود آورده است.این باور که خلیفه خداوند روی زمین است.که ارزشمند است.که به خدا وصل است.که میتواند همه چیز را باهم داشته باشد.با خداوند میتواند همه چیز را فتح کند حتی اگر همه ی جهان علیه او باشند.

    انجام به این نکات از نظر من یک کسب ک کار را از بقیه کسب و کارها متمایز میکند.ماهم با انجام این کارها میتونیم بهترین در کسب و کارمون باشیم.

    یاحق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  5. -
    فرناز اسدی گفته:
    مدت عضویت: 1405 روز

    سلام‌به استاد عزیزم و‌بانو شایسته عزیز

    من همیشه به طور مداوم حدود ۲سال فایل های رایگان استاد رو از یوتیوب میدیدم و تازه حدود یک ماه هست که توی سایت عضو‌شدم،و‌هیچوقت راستش علاقه ایی برای به اشتراک گذاشتن کامنت نداشتم تا اینکه با خوندن یکی از کامنتهای این فایل از طرف فردی که از طرف سایت به دلیل نداشتن فعالیت حذف شده بود روبرو شدم که میگفت( تازه فهمیدم منی که این همه از فایل های رایگان و آگاهی های این پیج استفاده کردم تازه فهمیدم که من هم باید با به اشتراک‌گذاشتن تجربیاتم با استفاده از این فایلها به دیگران هم کمک کنم) و این شد که من هم تصمیم‌گرفتم که کامنت بگذارم

    دوستان من دوباره حدود یک ماه هست که شروع کردم به گوش دادن فایل های رایگان به طور مرتب و به شدت کار کردن روی باور فراوانی،و نوشتن شکرگزاری و خواسته هایی که دارم در دفتری مخصوص

    و به قول استاد به شدت دارم روی ترمزهای ذهنیم نسبت به باور فراوانی کار میکنم

    میخواستم‌اینو‌بگم‌که خدا شاهده هر بار که شروع میکنم‌به‌طور مرتب و‌مداوم‌رو‌باورهام‌کار میکنم به محص شروع پولها و ثروت و هدیه هایی از طرف دستان خدا به سمت من روانه میشه که اصلا از قبل انتظارشو‌ نداشتم و هر بار به شدت سوپرایز میشم

    اینهارو‌نوشتم که فقط بدونید این موضوع که استاد میفرمایند فقط از خدا بخواهید و‌ خدا از هزاران دست به شما میدهد،و‌کار کردن روی باور فراوانی و‌شکرگزاری و نوشتن خواسته ها و اعتماد صد در صد به کائنات به شدت درهایی از نعمت و ثروت و آرامش رو‌به سمت شما روانه میکنه که حتی اوایل با دیدن این اتفاقات شوکه میشید😍😍

    سپاس فراوان و‌هزاران مرتبه شکر خالقی که قدرت فقط از آن است🙏🙏

    و‌سپاس فراوان از استاد عباسمنش عزیزم که در این راه مسئولیت هدایتگری ما به سمت خداوند رو‌به عهده گرفتند و‌حقیقتا لایق جایگاه هدایتگری هستند🙏🙏🙏🙏

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  6. -
    پریسا ولی زاده گفته:
    مدت عضویت: 1299 روز

    استاد عزیزم من از دیشب چندسن بار این فایل رو گوش کردم و از صبح که چشامو باز کردم تو رختخواب یه ساعت و نیم کامنت های این فایل رو خوندم و به جواب های دوستان خیلی فکر کردم و همینطور به سوال مسابقه و خیلی بهم کمک کرد کامنت خانواده عزیزم از نظر من ایمان و فقط و فقط پروردگار رو قدرت مطلق دونستن چون وقتی خداوند رو بجز الله رب و پروردگار بپذیری و ایمانت 100٪ بشه که اوست فرمانروا دیگه از تمام انسان ها قطع امید میکنی و فقط امیدت میشه به پروردگارت و وقتی ایمان داشته باشی عمل میکنی وقتی عمل کنی الهاماتی بهت میشه و اگر به الهامات گوش بدی 100٪ به خواسته هات میرسی و البته که باور فراوانی هم مکمل این ایمان هست چرا که وقتی باور فراوانی داشته باشی دیگه ترسی از کمبود نداری ترسی از نبود مشتری نداری

    میخوام یه چیزی رو تعریف کنم من تا زمانی که ایمانم به خدا بود و فقط از اون میخواستم به قدری انرژی و امید و حال خوب داشتم که با عشق کلاس هامو میرفتم و لباس هامو میدوختم تا اینکه وارد رابطه شدم و کم کم نجوا های شیطان شروع شد که تو سرمایت کمه لباس هات برای شروع مزونت تعدادش کمه پس چه اشکالی داره از دوست پسرت کمک بگیر اون هم دستی از دستان خداست و اینطور شد که من کارم رو ول کردم کلاسهامو نرفتم و نشستم دست رو دست گذاشتم چرا که هی این نجواها میگفت صبر کن هنوز زوده بزار سر یه فرصت مناسب بهش بگو و اینطور شد که من یک ماه هیچ کار نکردم و کم کم احساسم بد شد حالم بد شد بیمار شدم و به احساس بدی رسیدم تا اینکه شما تو یکی از فایلهاتون به ارنولد شوارتزگر اشاره کردید و من رفتم یه سخنرانی بی نظیر عاااالی رو از ایشون که درباره چطور به موفقیت رسیدنش بود دانلود کردم و شاید بگم از صبح تا شب روزها من این فایل رو میزاشتم و رندوم گوشش میکردم و چقدر بهم کمک کرد که چقدر داشتن پلن بی خطرناکه و وقتی در زندگیت به پلن بی فکر میکنی متوقف میشی و از حرکت باز میمونی به امید پلن بی و این تلنگری شد دوباره که من به خودم بیام و خداوند دوباره من رو هدایت کرد به مسیر درست و من تصمیم گرفتم که از هیچ کس قرض نگیرم و با همون چیزی که دارم شروع کنم و از خدا خواستم که خودش هدایتم کنه از لحصه ای کهدمن دوباره به راه درست برگشتم به طور غیر منتظره ای به دست من پول رسید درسته مبلغش زیاد نیست اما کار من رو راه میندازه و خب من به اندازه باورهام دریافت میکنم و این مقدار مبلغ تکامل من رو نشون میده و استاد از یه جاهایی به راحتی به من پولی که برای خرید پارچه لازم دارم میرسه که قطعا معجزه است مثلا همین چند روز پیش که من دوباره به خدا گفتم به من سرمایه ای خودت بده تا بتونم چند پارچه دیگه بخرم که دوست پسرم عیدی بهم کارت هدیه داد و گفت میخواستم واست چیزی بخرم گفتم این کارت رو بدم که هر چی که خودت بیشتر لازمت میشه رو بخری اگه اینها معجزه نیست پس چی میتونه باشه من امیدم رو به خدا دادم و فقط از خودش میخوام و اون به راحتی از دستان بیشمارش بدون هیچ منتی با عشق بهم هدیه میکنه و البته بگم که این ایمانی که میگم فقط به کلام نیست چون من میتونم به راحتی درخواست قرض کنم و ایشون بهم میده این پول رو یا حتی با مدرکی که دارم میتونم به راحتی وام بگیرم اما نمیخوام به هیچ عنوان از قوانین جهان هستی سرپیچی کنم و واقعا پله پله ذره ذره با توجه به قانون تکامل من دارم هدایت میشم

    یا بخوام یه مثال دیگه از ایمانم بزنم اینکه چند شب پیش با مادرم رفتیم برای خرید بازار و خوب مسیر رو با خط اتوبوس رفتیم و الان اینطوری که برای استفاده از حمل و نقل عمومی یه کارت هایی میخری و اون رو شارژ میکنی و ازش استفاده میکنی ما وقتی سوار اتوبوس شدیم دیدیم شارژ کارت تموم شده از اونجایی که اگه کارت نزنی راننده باهات دعوا میکنه و میگه کارت بزن تازه گاهی وقتا از اتوبوس بیرونت میکنه یا تا لحضه ای که میخوای پیاده بشید غر میزنه رو این حساب مامانم خیلی استرس گرفته بود و هی میگفت چیکار کنیم پول نقدم نداریم و خلاصه نگران بود من بهش گفتم آروم باش طرف حساب من که راننده نیس من به خدا گفتم الان شارژ نداریم سری بعد دوبار میزنیم یعنی من کلا خیالم راحت بود و خب چون زیاد برای من پیش اومده بود و من خیالم راحت بود و بعد اصلا راننده هیچی که نگفت حتی از تو اینه برنگشت نگاه کنه انگار اصلا ما سوار نشدیم و موقع پیاده شدن هم من رو اصرار مامان رفتم که به راننده بگم کلا راننده رفت و مامانم همینطور هاج و واج مونده بود که واقعا انگار ما نامرئی شدیم برای راننده

    یا یه موضوع دیگه ای که همون روز پیش اومد من و مامانم از یه فروشگاه پارچه خرید کردیم پارچه ای که من خریدم فروشنده پول نیم متر شو حساب نکرد و گفت این هم اشانتیون ما اما همونجا که مامانم پارچه خرید فروشنده حتی پول اون 5 سانتشم حساب کرد و گفت اینقدر میشه

    یعنی میخوام بگم استاد اصلا پدر مادر ، خواهر ، برادر ، شرایط جغرافیایی هیچ ربطی به حال تو و اتفاقات تو نداره و این تو هستی که با فرکانست ادمی که با کنار دستیت یه رفتار بدی داره رو میتونی کاری کنی که باتو یه رفتار عالی داشته باشه در صورتی که قدرت اصلی رو خدا بدونی نه اون ادم ها

    و خداوند از بی نهایت دستش به تو کمک میکنه و واقعا الان میفهمم وقتی که خداوند کوه ها رو جابه جا کرد ، دریا رو شکافت ، اتش را گلستان کرد چطور اتفاق افتاده کافیه که باورش کنی و بهش اجازه بدی تا معجزات و نعمت هاش رو وارد زندگیت کنه مثلا استاد پدر من بخاطر یه سری شرایط زندانه و خب ما اصلا ازش خبر نداشتیم البته که یه پدر سرد بی مسئولیت نسبت به ما کلا تو یه عالم دیگه زندگی میکنه و خب مدتها بود ازش خبری نبود تا اینکه یه روز من از کلاس که میومدم برای خرید هدیه تولد دوستم به پول نیاز داشتم و یه هزار تومنی نداشتم تو راه به خدا گفتم خدایا مثل همیشه ازت درخواست پولی دارم برای تهیه هدیه تولد دوستم خودت برسون فقط از خودت میخوام نمیدونم چطور و از کجا به محض اینکه رسیدم خونه برادرم گفت بابا زنگ زده و یه تومن داده که 500 تومنش برای توست اصلا استاد من گریم گرفت که خدااااایا تو چقدر بزرگی تو چقدر مهربانی پدری که ازش مدتهاس خبری نیست دقیقا همون روز که تو درخواست کردی از زندااااان واست پول میزنه دوستان اصلا و ابد به چطور و چگونه و از چه طریق رسیدن به خواستتون یه درصد هم فکر نکنید خداوند از جایی به شما میده که صد سال هم بهش فکر میکردید نمیتونستید از اون راه و از دستان اون ادم و از اون طریق رسیدن به خواستتون برسید زندگی من سرااااسر معجزه اس از همه چیز بجای فکر کردن باذهنتون از خداوند بخوایید که به بهتری شکل ممکن بهتون میده البته درخواست کنید و رها کنید و نچسبید به چیزی که ذهن میگه اگه صبر کنید اگه شما سیب بخواید بهتون درخت سیب رو میده اگه درخت سیب بخواید بهتون باغ سیب میده یعنی جالب اینجاس وقتی یه چیزی میخوای خداوند بهت اون چیز رو نه بهتر و عالی تر از اون درخواست رو بهتون میده و اینکه شکر گذار باشید و توجه کنید شاید برای خیلی ها این مثال هایی که من زدم خیلی کوچیک باشه اما برای من بسیار بسیار بزرگه و بهش توجه میکنم و ازش قلبی سپاسگذاری میکنم چرا که همین چیزهای کوچیک کوچیک هستن که برای تو پله های نردبان میشن چرا که با قدم های کوچیک ادم خسته نمیشه و جا نمیزنه و دویدن رو یاد میگیره خدایی که باعث شد پول نیم متر پارچه رو ازت نگیره و بهت هدیه بده ببینید چه مشتریانی رو به سمت شما سرازیر میکنه من دیگه اخرای کارمه و دیگه کم کم مزون انلاینم رو راه میندازم و همیشه به این موضوع هنوز شروع نکردم فکر میکنم سریع باید دو نفر استخدام کنم که کمک دستم باشن چرا که من چطور تک و تنها جواب اییین همه مشتری که خداوند قراره برسونه رو بدم ایییمان دارم که کلی سفارش خواهم داشت اها یه نکته طلایی دیگه اینکه امروز که داشتم کامنت ها رو میخوندم بهم الهام شد که برای شروع کارم یه شریک بگیرم کسی که سرمایه از اون باشه مشتری زیاد داشته باشه و خیلی کمک دستم باشه چون من تنهایی از پسش بر نمیام بااااید شخص دوم رو داشته باشم این رو به مادرم گفتم و خب گفت اره خوبه مثلا فلانی و فلانی خوبن من لبخند زدم گفت پس به کی میخوای پیشنهاد شراکت بدی گفتم پیشنهاد دادم با تعجب گفت کی گفتم خدا ، گفتم به خدا پیشنهاد شراکت در کارم رو دادم کار از من سرمایه و مشتری از اون و واقعا خداوند رو شریک در تمام زندگیم میخوام بکنم و حتی در مورد خرید پارچه هم ازش مشورت میخوام چون ایمان دارم هداااایت میشم همینطور که تا الان هدایت شدم امسال برای من سال شراکت با خداست سال قسمت کردن تمام زندگیم با اوست به به چی بهتر از این استاد عزیزم سپاسگذارتونم که خداوند 369 روز پیش شمارو به زندگی من دعوت کرد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
    • -
      مینو گفته:
      مدت عضویت: 936 روز

      سلام به پریسای عزیز

      امیدوارم روز به روز توی زندگیت بیشتر پیشرفت کنی و چقدر خوشحال شدم که گفتی دارم مزون خودم رو میزنم، و چقدر دوست دارم من هم پیج مزونت رو ببینم، نمیدونم‌چرا ولی حس میکنم باید کارات خیلی خوشگل باشن، واقعا نمیدونم چرا همچین حسی دارم

      .

      خلاصه بگم، با خوندن کامنتت اصن زیر و رو شدم، من تا حالا کامنت نزاشته بودم، یعنی گاهی میشد یه فایل رو میدیدم و میگفتم تموم که شد کامنت بزارم و فلان حرف رو بزنم و از فلان تجربم بگم ولی فایل که تموم میشد یادم میرفت.

      .

      الان که کامنتت رو خوندم اصن انگار یه چیزی تو دلم هی منو مجبور میکرد کامنت بزارم، یه ذوقی دارم، تو دلم غوغاست، چون تمام چیزایی که نوشتی هر جملش منو یاد اتفاقاتی میندازه که واسه خودم افتاده و دقیقا همچین تحربه ای داشتم، وقتی از اتفاقات خوبی که واست افتاده بود گفتی یاد اتفاقات کوچیکی افتادم که از اول فروردین تا حالا واسم افتاده و من اصلا حواسم بهشون نبوده، نه اینکه نبینمااااا، شکرگذاری هم مینوشتم ولی بدون حس، فقط واسه اینکه شکرگذاری نوشته باشم، ولی تک تکشون یادم اومد با خوندن هر جمله از کامنتت

      مثلا اینکه بدون تبلیغ برای پیجم توی تعطیلات عید توی روزای تعطیل من فروش داشتم و بدون تبلیغ دایرکت دارم، و دوتا از مشتریای قبلیم هم دوباره ازم خرید کردن، یا اینکه مامانم گیر داد که بریم خرید و هرچی گفتم من فروشم کم بوده و پول ندارم گفت تو چیکار داری من میخوام واست بخرم، خلاصه که رفتیم و دوتا مانتوی خیلی خیلی خیلی خوشگل گرفتیم و همون وسطای خرید بابام زنگ زد و گفت حالا که مینو خونه هست و بردیش خرید هدیه تولدشم به سلیقه خودش یه گوشواره طلا واسش بگیر، آخه تولدم اردیبهشته، و من هم جدا از خانواده تهران زندگی میکنم و خانوادم جنوب هستن، و این اولین باره که خانوادم دارن واسه تولدم گوشواره طلا هدیه میگیرن خدایا شکرت، هم خیلی تو فکر مانتو خریدن بودم و هم خیلی دوست داشتم طلا بخرم واسه خودم اصلا فکر نمیکردم خدا اینجوری بهم برسونه، خدایا شکرت

      به نظرم جواب سوال این دوستمون هم همینه، شما از خدا درخواست کن با تمام وجودت و خودش میرسونه، حتی بدون تبلیغ هم مشتری واست میفرسته، خدایی که بدون تبلیغ یه مشتری جدید و دوتا خرید مشتری قبلی رو میفرسته ببین اگه باور کامل و ایمان بیشتر داشته باشی چقدر دیگه میتونه مشتری و ثروت و نعمت بفرسته واست.

      و اینکه درست مثل تو که یه مدتی کارت رو ول کرده بودی برای من هم اتفاق افتاده بود و دیگه خیلی حس کار کردن و حتی دل و دماغ رفتن توی پیجم رو نداشتم، چون فکر میکردم من که پول تبلیغ ندارم، فکر میکردم من که هرچی هم دایرکت جواب میدم و پست و استوری میزارم بی‌فایدست پس بزار یه مدت خونه مامانم استراحت کنم و این شد که سرد شدم حتی با وجود اینکه اوایل عید فروخته بودم

      خلاصه که خواهر جان خدا منو هدایت کرد بعد از روزها که کامنت نخونده بودم بیام کامنت شما رو بخونم و این دفعه از ته دل بگم خدایا شکرت شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        پریسا ولی زاده گفته:
        مدت عضویت: 1299 روز

        درووود به مینو عززززیزم دختر چه کردی با این کامنتت چقدر بهم احساس قشنگی بخشیدی ، نمیدونی چقدر خوشحال شدم از اینکه تو هم ذوق داری برای مزون من و چقدر دوووست دارم پیجم که راه اندازی کردم تو رو هم اونجا ببینم به به ، به به خدایا سپاسگذارم برای وجود این خانواده ای که به من دادی و وجود مینو عزیزم چقدر خوبه که دارم با عزیزانی آشنا میشم که در مسیر من هستن و قدم هایی که من میخولم بر دارم رو قبلا اونها برداشتن و این ها یعنی نشونه یعنی اینکه خداوند میگه ببسن اگه این تونسته پس تو هم میتونی واقعا لذت بردم از صحبت هات وقتی از تجربه کامنت نزاشتنت گفتی دقیقا یاد خودم افتادم که اون اوایل چقدر مقاومت داشت ذهنم برای گداشتن کامنت اینکه نجواها هی میگفت خب تو چی برای گفتن داری تو که زیاد دستاوردی نداری و … هر بار من رو منصرف میکرد اما یه روز دیگه تصمیم گرفتم که کامنت گذاشتن رو شروع کنم بخاطر اینکه مثل دفترچه یاداشتی باشه برای خودم اما همین که شروع کردم حالا درسته نمیگم خیلی کامنت میزارم اما اینقدر وقتی شروع به کامنت گذاشتن میکنی احساس شعف یه چیزی در تو انگار بیدار میشه که باعث میشه یه کلید هایی که بسته بوده توی وجودت رو باز کنه و هر بار با خوندنشون پر از کلید هست و اگاهی ها و انرژی هایی که عزیزان به پاسخ کامنتت میدن انقدر عالی هست که تو رو هر بار بیشتر هول میده برای کامنت گداشتن پس مینو عزیز تا میتونی کامنت بزار

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      سمیه جریبیان گفته:
      مدت عضویت: 958 روز

      سلام پریسای عزیزم‌ ،کامنتت بسیار زیبا و تاثیر گذار بود تحسینت میکنم که به این حد از باور و شایستگی رسیدی که تو تمام لحظه های زندگیت با خدای خودت صحبت میکنی و ازش درخواست میکنی و خدا هم خواسته هات رو اجابت میکنه امیدوارم تو کسب و کاری که قرار هست بزودی شروع کنی موفق باشی که حتما هستی چون ی شریک بی عیب و نقص برای خودت انتخاب کردی شریکی که جز سود و منفعت و موفقیت چیز دیگه ای برات نمیخواد .مرسی از حال خوبی که بهم هدیه دادی.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        پریسا ولی زاده گفته:
        مدت عضویت: 1299 روز

        سلام سارا عزیزم ازت سپاسگذارم بخاطر احساس قشنگت آره دقیقا همینطور که استاد عزیز میگن از یه جایی به بعد وقتی به شهودت گوش میدی و نجواهای ذهنت رو تشخیص میدی در تک تک لحضه ها برای هر عملی هر قدمی هر خواسته ای باهات صحبت میکنه انگار میشی قسمتی از خودش و تو رو در خودش غرق میکنه فقط باید به نشانه ها خیلی توجه کنی و بعد از مدتی کلا آگاهانه تصمیماتت رو بر اساس شهود میگیری

        فقط باید به یاد داشته باشی که هر احساس خوبی شهودته و حتی اگه از نظر تو درست نیست تو بدون شک انجامش بده نتیجش رو میبینی

        تک تک لحضه ها پر از نگاه خداوند عزیزم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      فاطمه یوسفی وشنویی گفته:
      مدت عضویت: 1551 روز

      سلام عزیزم.

      خدا رو شکر برای اگاهی هات، نتایجت، اشترک گذاری این نتیجه ها.

      منم خیلی از این دریافت ها داشتم. وسط کامنت شما رفتم به یکی از دستان خدا که 5سال پیش بشکل معجزه واری وارد زندگیم شد زنگ زدم، سپاسگزاری ازشون کردم، واز خدا بابت این انسان مهربان سپاس‌گزاری کزدم.

      من هنوز ایشون رو ندیدم ولی بمدت1سال و نیم ماهانه مبلغ500هزارتومن برام واریز میکرد. درست زمانی که تا جدا شده بودم. وبیشتر از نیاز گیج بودم. واز وقتی وارد این مسیر شدم کمک ایشونم قطع شد.بعدا فهمیدم لول اپ شدم. وبحای ناراحتی از خدا سپاس گزاری کردم.

      واقعا مشکل اصلی ما عدم باور درست خداست. عدم توکل ناب هست.

      خدایا از تو درک نشانه هات، الهامتت، قوانینت رو برای خودم وهمه ی همه می طلبم. امین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        پریسا ولی زاده گفته:
        مدت عضویت: 1299 روز

        از خداوند سپاسگذارم که یه همچنین خانواده ای به من داده ممنون فاطمه جان از پاسخ زیبا و انرژی بخشت به دیدگاه من صد درصد که اگر خداوند دری رو میبنده قراره یه دروازه به روت باز کنه اما زمانی بهت میده که تو باور دریافتش رو داشته باشی و روبه روی اون در منتظر باشی تا باز بشه و بهترین ها نصیبت بشه اما اگه بترسی یا بچسبی به اون در قبلی هیچ وقت نه اون در باز میشه نه به دروازه بزرگتری میرسی باور داشته باش و ایمان رسیدن به بهترین ها با صبر و توکل خدا پشت و پناه لحضه به لحضه زندگیت باشه

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
        • -
          فاطمه یوسفی وشنویی گفته:
          مدت عضویت: 1551 روز

          سلام پریسای عزیزم

          ممنون برای جوابت، توجه ات، درکت، قطعا، همینه که میگی. خدا در لحظه کنارمون هست، هدایتمون میکنه. وقتی به پشت سر نگاه درست میکنی تا ببینی کجاچکار کردی، فقط ردپای خداست. خدایی که بشدت کافیست.

          الهی الحمدالله رب العالمین

          اهدنا الصراط المستقبم

          صراط الذین انعمت علیهم

          غیر المغضوب علیهم

          والضالین

          امین

          امین

          امین

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  7. -
    ناهید رحیمی تبار گفته:
    مدت عضویت: 1243 روز

    سلام و درود به استاد عزیز و نازنینم و مریم جان عزیز و تمامی دوستان گرامی.

    خیلی وقتا غبطه ی آدمهایی که خوب حرف میز‌دن و تو جمعها فن بیان خوبی داشتن رو میخوردم.

    از نظرم اونا آدمهای عاقل و با منطق بالایی بودن خب از بچگی یاد گرفته بودیم به ظاهر آدمها بیشتر توجه کنیم و دیگران رو از روی ظاهرشون قضاوت کنیم .

    از وقتی شروع به تغییرات خودم کردم از اونجایی که نکته سنج‌تر و نکته بین‌تر شدم دقتم نسبت به آدما و رفتارها و کردارهاشون خیلی بیشتر شد. طوری شده بود که هر رفتار و منشی که از کسی میدیدم متوجه میشدم چ افکار و باوری پشتشه !!!

    اکثر آدمها نقاب میزدن و اکثراً چهره ی دورویی داشتن همه دوست داشتن خودشونو خوب جلوه بدن.

    البته ناگفته نمونه خودمم جز این دسته‌ افراد بودم.

    انقدی که قضاوت و تایید و تحسین بقیه برام مهم بود موضوعات دیگه برام حائز اهمیت نبود بنابراین از اونجایی که ظاهر و باطنم متفاوت بودن و من دنبال مهر تایید از طرف دیگران بودم. سعی می‌کردم وجه خوب خودمو به دیگران نشون بدم.

    یه دوره‌ای بود که هرکی بهتر بلد بود کسیو نصیحت کنه به نظر عاقل‌تر میرسید. هر کی که خودشو عقل کل می‌دونست بیشتر بالای منبر میر‌فت و بیشتر دیگران رو موعظه میکرد. منم مستثنی از بقیه نبودم.

    دقیقاً این اخلاقو خیلی داشتم چون خودمو خیلی قبول داشتم هرچی میگذشت بیشتر متوجه شدم که هیچی نمیدونم و تو جایگاهی نیستم که بخوام کسیو موعظه کنم.

    یه جاهایی دلم می‌خواست خودمو به دیگران ثابت کنم که بعدها متوجه شدم همه ی اینا از روی ضعف و کمبود اعتماد به نفسم بود. تو هیچ جریانی خودمو قبول نداشتم فقط میخواستم با نقاب زدن به دیگران بفهمونم که برای خودم کسی هستم تا دیگران متوجه ی کمبودهای من نشن .

    غافل از اینکه خودم به ذهنم دروغ میگفتم و خودمو از خود واقعیم دور میکردم.

    وقتی با استاد آشنا شدم و وارد برنامه‌های استاد شدم تاسف خوردم به حال خودم که با وجود این همه ندونم کاری و این همه نقص و ضعف چطور در مقابل دیگران سینه سپر میکردم. تازه اینجا بود که متوجه شدم چ مسیر اشتباهی رو طی کردم و چقد وقت و انرژی خودمو برای ثابت کردن و نصیحت کردن برای دیگران گذاشتم در حالی که هیچ نشونه‌ای از عملکرد درستی از خودم نبود. البته که با ناصداقتیم پیش دیگران شخصیت دیگه‌ای نشون داده بودم اما خودم ک می‌دونستم چ اعجوبه‌ای هستم .

    جالب اینجاست که فکر میکردم کسی متوجه نمیشه انگار همه ی آدما رو خنگ محسوب میکردم .همه خوب می‌فهمیدن چون فرکانس ما همون چیزی که هستیم رو یعنی وجه اصلی خودمون رو نشون میده حالا دیگران بهمون چیزی نمی‌گفتن دلیل بر این نبود که کارمون درست بود و و دیگران ما را اونطور که نشون میدادیم پذیرفته بودن. فک می‌کنید بساط غیبت برای چ موقعه هایی هستش؟! برای اینجور موقع‌ها !!!!!

    و همه ی اینها در حالی بود که خودم حالم از نصیحت کردن به هم می‌خورد و به هیچ وجه دوست نداشتم کسی منو نصیحت کنه و هیچ گوش شنوایی برای شنیدن پند و اندرز دیگران نسبت به خودم نداشتم طوری رفتار می‌کردم که کسی اجازه نداشته باشه که بخواد منو نصیحت کنه . کلاً آدم خیلی خودخواهی بودم آنچه برای خود میپسندیم برای دیگران نمی‌خواستم .

    نمی‌دونم این همه ضعف از کجا میومد و چرا من اینطور بودم و خوبه کاره‌ ایم نبودم و موفقیت خاصی هم بدست نیوورده بودم که انقد شاخ بازی در میووردم.

    از وقتی که تو مسیر کسب آگاهی قدم برداشتم تازه متوجه شدم که نیاز به تغییرات زیادی دارم چون با خودم عهد کرده بودم صادقانه پیش برم باید نواقص خودمو می‌پذیرفتم تا بتونم یکی یکیشونو تغییر بدم دیگه می‌دونستم اگه نپذیرم هیچ اتفاق جدیدی تو زندگیم خلق نمیشه . از اونجایی که خیلی خسته و درمونده و پریشون حال بودم باید به عهد خودم وفا میکردم .کم کم قضاوتها رو کنار گذاشتم سعی کردم آدمها رو تو جایگاه خودشون درک کنم .منم منم رو از زبونم بندازم ، ادعاهای بیخودی نکنم. واقعاً اگه خودم موفقیتی تو زمینه‌ای ندارم سعی کنم در موردش حرفی نزنم ، نظری ندم .

    سعی کردم خودمو بیشتر بشناسم و با شناخت بیشترم غلبه به کمبودها و ضعفهای خودم داشته باشم. از راه درستش به خودم بها و ارزش بدم. با خودم صادق باشم .جایی که باید، سکوت کنم و جایی که لازم بود فقط نظر بدم بدون اینکه تحمیلش کنم. نخوام علاقه و سلیقه و عقاید خودمو به کسی تحمیل کنم و به خاطر دستگیری ضعف کسی ، اونو مورد سرزنش قرار بدم .جایی که ذهنم سمت کسی میرفت باید یاد میگرفتم کنترلش کنم و ذهنمو جهت دهی کنم به سمت رفع نواقص و ضعفهای خودم.

    چون می‌دونستم نصیحت کردن و پند و اندرز به کسی جواب نمیده و از اونجایی که خودم اصلاً از این داستان خوشم نمیومد خیلی تلاش کردم همین حسو نسبت به دیگران داشته باشم و دست از تجربه دادن و نصیحت کردن به کسی بردارم باید سکوت میکردم و تا کسی ازم درخواست کمکی نداشت نباید تو هیچ اموری دخالت میکردم .خدا رو شکر که این مواردو یاد گرفتم و مثل گذشته پیش نمیرم.

    از استاد یاد گرفتم دست از توضیح دادن و توجیه کردن کارام دست بر بردارم.

    به قول استاد عزیز باید اجازه بدیم نتایج زندگیمون تغییراتمون رو به دیگران اثبات کنه نیازی نیست من زوری بزنم و بیام از تغییراتم برای کسی حرف بزنم همه اونچه که باید ببینن رو می‌بینن و خیلی خوب درک می‌کنن.

    باز هرچی بیشتر پیش رفتم متوجه شدم اصلاً ضرورتی نداره که بیایم به این فکر کنیم که حالا که ما تغییر کردیم دیگران در مورد ما چی میگن یا چ نگاهی به ما دارن ؟! انقدر باید غرق کارهای شخصی و امورات روز مره ی خودمون باشیم که اینجور مسائل برامون ارزشی نداشته باشه. یعنی از صبح تا شب فقط دنبال رضایت خاطر خودمون باشیم.

    با بودن در احساس خوب و قدم گذاشتن در راه درست دیگران هم نسبت به ما حس خوب خواهند داشت و اگر نیاز ببینند از ما تجربه کسب خواهند کرد.

    ما خودمونو خیلی غرق فرعیات و حواشی های زندگی کردیم. هر چقد خودتو از این فرعیات دور نگه داری به اصل بیشتر نزدیک میشی. اصل همون چیزیه که منو به آرامش میرسونه ، منو به خواسته‌هام نزدیک‌تر میکنه ، حس لیاقت منو بیشتر میکنه ، لذت بیشتری تو زندگی بهم میده. بنابراین تو همه ی زمینه‌ها اصل رو پیدا کنیم تا از طریق همون پیشرفتهای چشمگیری داشته باشیم.

    اصل مسیر الهیه !

    اصل قبول و باور قدرت خداست !

    اصل هدایت پروردگارمونه!

    اصل تسلیم بودنه !

    اصل توکل کردنه !

    اصل صبر با احساس خوبه!

    اصل توجه به الهامات خداونده !

    اصل اعتماد و ایمان به قوانین جهانه!

    زمانی که بتونیم به درک هر کدوم از این اصل‌ها برسیم مسیر خوشبختی و سعادت دو جهان رو برای خودمون رقم زدیم .می‌تونیم با هر بار تجربه کردن متوجه بشیم که بودن در افکار و باورهای مثبت چ حس قدرتمند کننده‌ای بهمون میده. حالا هر کسی با توجه به میزان درک خودش نسبت به این اصل‌ها می‌تونه خالق اتفاقات خوب یا بد زندگیش باشه.

    با شناخت این اصل‌ها میشه به ثروت رسید و به لحاظ مالی خودتو بی‌نیاز از هر کسی ببینی .

    میشه روابطها رو خوب کرد .

    میشه سلامتی جسمی و روحی داشت .

    میشه ارتباط خوبی با خداوند گرفت.

    و در آخر میشه لذت خوشبختی رو چشید.

    بی‌نهایت خداوند رو سپاس میگم و از استاد عزیزم به خاطر تغییرات مثبتم تو این زمینه‌ها تشکر و قدردانی می‌کنم .خدا رو شکر که تو همه ی زمینه‌ها از دیگران دل کندیم و به قدرت خداوند ایمان اووردیم .

    تو قسمت عقل کل سایت واقعاً تجربه‌ای داشته باشم و حس کنم که می‌تونم دلی به کسی کمک کنم ،مطلب می‌نویسم به هیچ وجه به خاطر تایید و یا تحسین کسی این کارو نمی‌کنم .چون قرار نیست کسی جایزه ای بهمون بده .

    بیشترین انگیزه‌ای که تو این قسمت سایت دریافت می‌کنم اینه که با پاسخ دادنم آگاهی‌های خودم رو می‌سنجم‌ و با نوشتن ، علاوه بر کمک به دوستی ،درسها و آگاهی های استاد رو مرور میکنم .یه جورایی خودمو محک میزنم ببینم چقد میتونم درس پس بدم.

    از دوستانی که تو این قسمت سایت به کسانی که نیاز به راهنمایی دارن ، در حد درک خودشون کمک میکنن تشکر و سپاسگزاری میکنم .

    از استاد عزیز هم ب خاطر طراحی این قسمت بی نهایت سپاسگزارم .

    استاد جونم مرسی که هستی.

    الهی که باشی همیشه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  8. -
    سید مرتضی مشکانی گفته:
    مدت عضویت: 2005 روز

    سلام به تمامی اعضای خانواده صمیمی عباسمنش و تمام کسانی که مسیر هدایت و مسیر عشق و اعتماد به الله رو در رأس زندگیشون قرار دادن

    اصل و اساسی که باعث خلق نتایج ما میشه باور ماست باور باور باور

    خیلی دنبال اصل گشتم خیلی شنیده بودم از استاد که ما با کار کردن روی باور هامونه که خاسته هامونو خلق میکنیم اما از اون جایی که تکاملم رو طی نکرده بودم دنبال چیزای دیگه بودم و با وجود این که میدونستم باور من همه چیز اما فقط میدونستم اما درعمل کاری براش نمیکردم .

    ینی اگه هر کس که وارد این سایت میشه و برای اولین بار اینو میفهمه که باورش زندگیشو خلق میکنه شروع کنه به تغییرش خیلی زودتر به نتیجه میرسه اما به قول استاد باید تو مدار باشی ینی اگه توی اون مدار نباشی انگار درک نمیکنی و با تمام وجود قبول نمیکنی ولی وقتی تکاملت طی بشه و کم کم با کار کردن روی ذهنت بری تو اون مدار اونجا دیگه نیازی نیست کاری بکنی اون خواسته تو اون مدار هست و خیلی راحت بهش میرسی

    در مورد من این بود که اوایل خیلی خوب بهش عمل کردم روی باورام کار کردم

    چجوری با کنترل اگاهانه ورودی هام (ینی همون چیزایی که میشنوم ، میبینم ، و بهش فکر میکنم ، ( دنبال چیز خاص نباشیم))

    و نتایج بسیار عالی در مدت زمان کوتاهی گرفتم تو تمام جنبه های زندگیم

    ولی یه مدت که نتایج رو گرفتم و درگیر همون نتایج شدم این شد که دیگه یادم رفت چی بود که این نتایج رو ساخت و به کل دیگه فقط توهم اینو داشتم که دارم کار میکنم فقط هر روز یا هر چند روز یه فایل میدیدم ولی باید تکاملم طی میشد یه درسایی رو باید میگرفتم و یه چک ها هم خب بود با این درسا که من از همون چک ها هم ممنونم و از خدای مهربونم که اون درسا رو بهم داد

    اقا چیزی نتیجه رو متمایز میکنه متفاوت میکنه پایه و اساسه

    تو هر کاری یه ساختمون اگه اسکلتش درست نباشه هر چقدم خوشگل بسازیش مقاومت نداره درک این قضیه خیلی بهت کمک میکنه

    فرق بین بازیکنی که شده بهترین بازیکن جهان با کسی که تو لیگ استان بازی میکنه اینکه ا‌ون بازیکنی که شده بهترین بازیکن اینو درک کرده که باید همیشه روی پایه کار کنه پایه رو درک کنه

    و این براش تکراری نمیشه چون میدونه که هر چی تو پایش بهتر بشه تو مراحل بعدی موفق تره

    پایه اون باور چه باوری نسبت به کاری که میخای انجام بدی داری باید اول شناساییشون کنی حالا روش کار کنی ینی پایش‌ رو بچینی همیشه تو کار کردن روی پایه باید به خودت یاداوری کنی که باید تکاملم طی بشه وقتی تکاملت طی بشه و بری به مدار خواستت اون خواسته بدون اینکه کاری بکنی خودش بهت داده میشه تمامی خاسته های ما در یه مدار قرار دارن و ما هم در یه مدار و برای رسیدن به خواسته کافیه روی باورمون کار کنیم تا وارد مدار بشیم قانون تکامل رو تو مسیر به خودمون یاد اوری کنیم و و ذهنمونو کنترل کنیم کل قضیه همینه برای نتیجه باید همین کار رو تو عمل اثبات کنیم خیلی سادس درکش البته برای کسی که تو مدارش باشه بنازمت خدا برای این قوانین غیر قابل تغییر عاشقتم که انقدر دقیق و ثابت طراحیشون کردی ینی میگه خیالت راحت بابا از زندگیت لذت ببر مسیرت‌‌و بر‌و عشق کن تکاملت طی بشه در زمان درست بهت داده میشه

    نکته ای که بهش با تمام وجود رسیدم اینکه خدا میخاد مارو از بهترین حالت به خواستمون برسونه از راحت ترین راه راحت ترین شکل ممکن پس با ذهنمون خودمون رو دور نکنیم رها باشیم بسپریم به خودش

    این روند طبیعی جهانه اب ،باد،نور و… دارن به راحتی هدایت میشن اصل همینه فقط باید بپذیریش نمیدونم واقعا چجوری بگم خدایا عاشقتم همه چیو برای ما فراهم کردی باعشق کنارمونی جهان رو مسخر ما کردی به تسخیر ما دراوردی و فقط کافیه بخوایم

    اقا اگه هنوز دنبال راه میگردی وا بده یه دنده عقب بگیر بیا تو مسیر از همین لحظه لذت ببر بخواه رو باورات کار کن باور کن تو زمان درست خودش بهت گفته میشه داده میشه فقط اینو بپذیر

    عاشقتونم استاد عزیزم مریم عزیزم و همه اعضای خانوادم واقعا خدارو شاکرم که تو جمع شما عزیزانم هستم براتون بهترینا رو ارزو میکنم ❤️❤️❤️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  9. -
    Reza Hakimi گفته:
    مدت عضویت: 2843 روز

    با سلام خدمت استاد عزیز و اعضای محترم این سایت

    وقتی ما هدفی رو تعیین میکنیم در بیزینس و دعا میکنیم و از خدا کمک میخواهیم تا ما رو به اون هدفمون برسونه باید اولا ایمان راسخ داشته باشیم که به اون هدفمون میرسیم . چون ما از یگانه قدرت بی انتها مدد خواستیم و اون هم بی چون و چرا ما رو به اهدافمون خواهد رسوند . سوالی که پیش میاد اینه که پس چرا بعضی ها به این اهداف نمیرسند؟

    در جواب باید گفت که همه ما به اهدافمون میرسیم وقتی از خدا کمک میخواهیم و دعا میکنیم . تنها دلیلش اینه که باید طبق قوانین حاکم بر هستی با هدفمون به توازن برسیم یا بقول معروف هم ارتعاش بشیم . بعضی اهداف ما خیلی بزرگ هستند و تا زمانی که هم فرکانس اون اهداف نشیم طبق قانون بهشون نمیرسیم و این عدل خداوند هست و هیچ ربطی به عوامل دیگه ای نداره . درست همین نقطه هست برخی دلسرد و مایوس میشوند و میگویند خدا منو دوست نداره و با نا امیدی از اهدافشون دست میکشند .

    میخوام با یک مثال معنی فرکانس رو باز کنم . فرض کنید داخل یک اتوبان دارید با اتومبیلتون رانندگی میکنید و هدفتون هم در اتومبیل خودش در همون مسیر اتوبان و جلوتر از شما در حال حرکت هست . اگر سرعت اتومبیل شما 110 کیلومتر در ساعت باشه بهیچ وجه به اتومبیل اهدافتون که با سرعت 150 کیلومتر در حرکته نمیرسید . برای اینکه با هدفتون برسید باید سرعت شما هم برسه به 150 کیلومتر در ساعت اونوقته که با هدفتون بقولی هم ارتعاش یا هم فرکانس خواهید شد . و تا به این هارمونی نرسید هیچ هدفی رو نمیتونید خلق کنید .توجه مستمر شما به هدف همون پدال گازی هست که شما رو به جلو هدایت میکنه .

    پیروز و سربلند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
  10. -
    روح الله سپهری گفته:
    مدت عضویت: 3011 روز

    سلام به استاد دل و همه دوستان

    دلیل تفاوت نتیجه در کسب و کارها چیست ؟

    به نظر من تمام جوابها در باورهای توحیدی ماست که نتایج را رقم میزنه یعنی اگه باور کنیم که خداوند جهان را گوش به فرمان ما کرده تا انچه بخواهیم و دستور بدهیم از طریق جهان اجرا می شود انوقت دیگر نیازی نیست که برویم مثلاهزینه کنیم برای تبلیغ یا کسب و کارمان را جای مثلا با پاخور بیشتر راه اندازی کنیم یا دکور مغازمون را قشنگ تر طراحی کنیم تا بلکه مشتری سراغمان بیاید بلکه جهان و خداوند خودش همه کار را برایمان انجام میدهد این سیستم خداوند است تا به خواسته ما جواب بدهد اگر باورهای توحیدی داشته باشیم و توحیدی عمل کنیم وقتی قدرت خداوند را در حد یک ابزاری چون دکور قشنگ یا تبلیغات باور نداریم خب مسلما داریم به قدرت خداوند شرک میورزیم و نتیجه شرک همواره نگرانی و شکست خواهد بود

    من کاسب هستم و یه همسایه ای دارم کارش تهیه غذاست تقریبا توی شهرمون جز معروف ترین هاست هیچ گونه تبلیغی نداره و همیشه هم مشتری جلو مغازش صف بسته دکور نداره خودش و کارگراش با لباسهای ساده و در بعضی وقتا با لباس محلی هستن بعضی وقتا باهم صحبت میکنیم درمورد وضعیت اقتصادی جامعه و خودم عمدا برای اینکه پی به باورهاش در مورد ثروت و فراوانی ببرم ازش میپرسم که نظرت در مورد وضع مردم چیه و اینا میگه هرکی میگه پول ندارم باور نکن همه پول دارن و میگه مردم هرروز ماشین های بهتر سوار میشن لباسهای باکیفیت تر میپوشن تو خونشون تجهیزات زیادی دارن همیشه میوه و بهترین خوراکی ها رو دارن استفاده میکنن ی سوالی ازش پرسیدم که خیلیها همیشه میگن که قدیما یه نفر کارمیکرد و خرج ۱۰نفرو تامین میکرد و الان باید ۱۰نفر کار کنن و تا خرج یک نفر تامین بشه نظرت چیه گفت این حرف اصلا درست نیست قدیما ما ی کفش میخریدیم دوسال استفاده میکردیم الان سالی ۵جفت کفش میخریم اون زمان خوراکیهایی که در اختیار داشتیم یک درصد الان نیست لباسهایی که داشتیم قابل قیاس با الان نیست اون زمان کسی موبایل و اینترنت نداشت الان دست بچه دوساله موبایل هست اون زمان کسی مسافرت نمیرفت چون پولشو نداشت الان ماشالله همه همه جا میرن و خلاصه ازاین باورهارو داره که نتیجش هم مشخصه اینارو گفتم تا هم پی به اصل ببریم و هم باور فراوانی در ما تقویت بشه اگر جمله بندیم درست نبود ببخشید چون الان ساعت ۳ شبه ممنون که وقت گذاشتید و کامنتمو مطالعه کردید استاد مرسی که کامنتمو میخونی عاشقتم

    همواره با خودتان در صلح باشید و ارام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای: