https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-68.gif8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2024-10-05 09:44:212024-11-08 05:33:53live | تشخیص اصل از فرع درباره نتایج
4232نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام خدمت استاد عزیز ودوستان این اولین پست من هست بعد از این همه مدت که من فقط فایل های رایگان استاد را نگاه میکنم اینکه واقعان معجزه به معنای واقعی کلمه است که در حال رخ دادنه شکر خدا ٫تمام باورهای ترمز گونه من در حال پودر شدنه حتی این مبحث که راجع به چند برابر شدن ثروت در همان کار قبلی در حال وقوع است ومن پیشرفت های بسیار خوبی دارم خیلی خیلی ممنونم از جناب عباسمنش ٫جواب سوال اینکه اول توجه نکردن به عامل بیرونی یعنی مثلان بی مشتری بودن مغازه ای را به عامل غیر خود کسب وکار ربط بدهیم مثلان چون بازار خراب است من هم فروشم کم است وهزار مانع تراشی هاوربط دادن به عامل غیر از خود دیگر که باعث میشود ما در پیدا کردن حل مشکل ناتوان بمانیم که اشتباه راگردن عامل بیرونی می اندازیم(تا زمانی که ما اشتباه خود را نپذیریم ان اشتباه حل نمشود) ولی اگر ما اشتباه را در درون خود جویا باشیم ذهن مرتب به فکر می افتد که چه کنم تا محصولم بهتر شود تا اینکه به ایده ها و نکاتی دست میابیم که حتی ان رقبا هم از دانستنش عاجز میشوند وناخود آگاه انان حذف میشوند دوم هم اینکه همیشه بهترین تبلیغ یک کار اینه که اون از زبان فرد دیگری که ان محصول یا کالا را خریده باشد صورت بگیرد نه اینکه شخص خودش از کار خودش به واسطه تبلیغات تعریف کندسوم تکمیل تکامل در اون کار چهارم اینکه ایمان کافی به کاری که انجام میدهیم راداشته باشیم که بخشی از ان هم به موضوع عزت نفس ما برمیگردد
برای شروع و ادامه هر کاری غیر از عواملی که در اون کسب و کار باور عمومی شده و مسائلی که ابزار لازم برای اون کاسبی به نظر میاد، باورهای فرد کاسب بیشتر اهمیت دارند.
خوب ابزار اصلا چیه؟ وسیله ای یا کمکی برای سهولت در انجام کاری یا خدمتی یا فرایندی برای رسیدن به هدف، در واقع انگار زور آدم و زیاد میکنه. ابزار هرچه کارامدتر باشه به نظر می رسه نعمتهای بیشتری رو باید وارد زندگی کنه، اما اونچه ابزار رو مفید خواهد کرد فقط و فقط باورهای خود فرد است.
در مورد شما آقای عباس منش به نظر من وقتی باور کردید که همه چیز و همه کس دستان خدا هستند(حتی ابزار) برای رسوندن نعمتهای خدا به شما اونوقت کاربرد ابزارها متفاوت میشه و معادلات تغییر می کنه چون حالا در پشت هر قدمی یه دنیا اعتماد به خدا هست که به شما جسارت می ده و این کافیه برای اینکه آدم بتونه خودش رو پیش ببره.
حالا برای خیلی ها داشتن ابزار لازم و گاهی کافی هیچ کمکی بهشون نمیکنه مثلا با وجود اینکه تبلیغ یک ابزار برای توسعه فروش ممکن به خاطر باورهای غلط تبلیغی انجام دهیم که اصلا اثری که انتظارش رو داریم رخ نده، با اینکه از تبلیغ استفاده کردیم.
اما وقتی رو باورهامون کار کردیم مثل فراوانی، لیاقت و مخصوصا باورهای توحیدی که البته به نظر میاد همه باورها در نهایت با اصلاح باورهای توحیدی حل می شن، حالا با این اصلاحات شخصیتی وقتی از خدا هدایت می خوای برای برداشتن هر قدمی که تو مثال ما تبلیغ مطمئنا اثر گذار خواهد بود. البته که آدمهایی مثل استاد قدم رو فراتر گذاشتن و باورهای بزرگ تری در این مورد دارندو حتی انجام تبلیغ رو جایز نمیبینن چون باور دارن که خدا با بی نهایت دستهاش این کارو براشون انجام می ده و البته به قول استاد تکامل طی شده.
خدا رو شکر من این قسمت رو کمی درک می کنم چون از پدرم خدا بیامرز می شنیدم که می گفت خدا برام مشتری فرستاده . خیالش راحت بود قلب مطمئنش از چشاش معلوم بود
من با همه بچگی این درست بودن این باور رو می فهمیدم و خدا رو شکر که در من ایجاد شده بود. اگرچه غیر از تلاش برای ساختن باورهای خوب عدم نگه داری از باورهایی که داشتی می تونه اونها رو کم رنگ و حتی بی اثر کنه تا وقتی که دوباره به یادشون بیاری.
من تجربه کاری داشتم قبل از به دنیا اومدن بچه هام که می تونه مثال خوبی باشه.
شروع کار من و شریکم در حوزه معماری به سالهایی در دهه هشتاد شمسی برمی گرده که دلار گرون شد یهو، خیلی از شرکتهای گنده و با سابقه از شرایط گلمند بودن و از نبود کار، اما خدا رو شکر ما باورهای خوبی داشتیم و به این حرفها بی توجه بودیم. اینو بگم من اون موقع قانون رو نمیدونستم و ناآگاهانه بود.
اون سال با وجود اینکه ما خیلی از ابزارهای کافی و لازم یک شرکت معماری رو نداشتیم سال پر برکتی بود، آدمها و ارگانهای دولتی به راحتی به ما اعتماد می کرون و قراردادهای درشت می بستن باهامون این در حالی بود که ما حتی یه دفتر درست و درمون نداشتیم ، تو یه اتاق اجاره ای از یه شرکت دیگه بودیم بدون تبلیغ و آشنا آره اون سال پر نعمت گذشت و همه درسهاشو برای امروز من به یادگار گذاشت.
من این حرف رو باور می کنم چون تجربه کردم البته که آدما فراموش کارن و یادشون میره چقدر بالا بودن و چقدر پایین.
توکل به خدا دوباره شروع کردم با ایده ای که با شرایطم جور و با خدا قرار گذاشتم .
خدا جون من فقط می تونم این کارها رو انجام بدم باقیش با توست. بهم بگو برام ایجاد کن چون تو آگاه تر از من به منی و می دونی چه ابزاری به کارم میاد برای ساختن خودم، کارم و شخصیتم. خدایا شکرت
با سلام و خدا قوت به همه، همه ای که از خداییم(بینهایت و جاودانگی)
????????????????????????
جناب مولانا:
باد بر تخت سلیمان رفت کژ
پس سلیمان گفت بادا کژ مغژ
باد هم گفت ای سیلمان کژ مرو
ور روی کژ از کژم خشمین مشو
این ترازو بهر این بنهاد حق
تا رود انصاف ما را در سبق
از ترازو کم کنی من کم کنم
تا تو با من روشنی من روشنم
همچنین تاج سلیمان میل کرد
روز روشن را برو چون لیل کرد
گفت تا جا کژ مشو بر فرق من
آفتابا کم مشو از شرق من
راست میکرد او به دست آن تاج را
باز کژ میشد برو تاج ای فتی
هشت بارش راست کرد و گشت کژ
گفت تاجا چیست آخر کژ مغژ
گفت اگر صد ره کنی تو راست من
کژ شوم چون کژ روی ای مؤتمن
پس سلیمان اندرونه راست کرد
دل بر آن شهوت که بودش کرد سرد
بعد از آن تاجش همان دم راست شد
آنچنان که تاج را میخواست شد
بعد از آنش کژ همی کرد او به قصد
تاج او میگشت تارکجو به قصد
هشت کرت کژ بکرد آن مهترش
راست میشد تاج بر فرق سرش
تاج ناطق گشت کای شه ناز کن
چون فشاندی پر ز گل پرواز کن
نیست دستوری کزین من بگذرم
پردههای غیب این برهم درم
بر دهانم نه تو دست خود ببند
مر دهانم را ز گفت ناپسند
پس ترا هر غم که پیش آید ز درد
بر کسی تهمت منه بر خویش گرد
ظن مبر بر دیگری ای دوستکام
آن مکن که میسگالید آن غلام
گاه جنگش با رسول و مطبخی
گاه خشمش با شهنشاه سخی
همچو فرعونی که موسی هشته بود
طفلکان خلق را سر میربود
آن عدو در خانهٔ آن کور دل
او شده اطفال را گردن گسل
تو هم از بیرون بدی با دیگران
واندرون خوش گشته با نفس گران
خود عدوت اوست قندش میدهی
وز برون تهمت به هر کس مینهی
همچو فرعونی تو کور و کوردل
با عدو خوش بیگناهان را مذل
چند فرعونا کشی بیجرم را
مینوازی مر تن پر غرم را
عقل او بر عقل شاهان میفزود
حکم حق بیعقل و کورش کرده بود
مهر حق بر چشم و بر گوش خرد
گر فلاطونست حیوانش کند
حکم حق بر لوح میآید پدید
آنچنان که حکم غیب بایزید
?????????????????
به این سوال خیلی فکر کردم و هدایت شدم به جواب.
????????????????
من چند وقت پیش که باشگاه رزمی میرفتم بینی من ضربه خورد و رفتم بیمارستان و گفتند که باید بری عکس بگیری و ما اینجا عکسبرداری نداریم و باید بری خصوصی و هزینه اش 500 تومن میشه و من نمیدونم چی شد به یک مطب متخصص گوش حلق و بینی هدایت شدم و با اینکه اون مطب یک جای پرتی بود و تابلو هم نداشت و اصلا بهش نمیخورد مطب باشه و تعداد خیلی زیادی صف کشیده بودند و من به جواب سوال که فکر کردم به ذهنم اومد و از اطرافیان که اومده بودن مطب شنیدم
که میگفتند دست این دکتر شفا هست.
و من که رفتم داخل پیش دکتر یک نفر دیگه هم داخل بود و دیدم که معاینه میکرد و دید مشکلی نداره و پول ویزیت رو بهش پس داد و من تعجب کردم.
و بعد من رو که معاینه کرد گفت نیازی به عکسبرداری نداری و نمیخواد الکی پول هزینه کنی و تو الان چون ترسیدی فکر میکنی دماغت شکسته ولی مشکلی نیست.
2 نکته مهم در این داستان من گرفتم:
یک: نگرش این دکتر پخش شده بود ، چون اون دکتر خودش و خدماتش رو شفا میدونست برای جهانیان. خیلی مهمه که ما چه نگاهی به شغلمون و خودمون داریم و چقدر با ارزش میدونیم.
دو: این دکتر به فراوانی اعتقاد داشت و صادق بود.
??????????????????
یک بار دیگه هم توی یک کسب و کاری بودم که یک فردی اونجا کار میکرد که اولین فردی بود که توی اون مجموعه بالاترین پورسانت رو گرفته بود، این فرد زیاد اهل حرف زدن نبود و میگفت تنایج من صحبت میکنه و یک بار هم اومد از دلیل موفقیتش گفت، گفت که من به داد رس مردم هستم(یعنی یک جورایی این باور رو داشت که منجی هست)
پس خیلی مهمه که چه باوری داریم نسبت به خودمون و شغلمون.
یعنی هر چقدر باورهای زیباتر و قدرتمند تر و خدا گونه تر، افراد و موقعیت ها و ایده ها و شرایط عالی جذب ما میشوند.
مثلا ما به فضای سبز و طبیعت کشیده میشیم، طبیعت زبون قال نداره که صحبت کنه کنه ولی با زبون حال که ارسال میکنه ارتعاشات مثبت و عشقی ما هم به سمت طبیعت کشیده میشیم.
????????????????????
2.خودت رو هماهنگ کنی با خداوند و قوانینش نه هماهنگ با مردم .
چون خدا در قران میفرماید پاکان و ناپاکان برابر نیستند، هر چند که گروه ناپاکان که بسیارند تو را به شگفت آرند.
پس هماهنگ کردن خود با اکثریت یعنی گمراهی و ناپاکی.
زیرا اکثریت از ظن شان (توهم) پیروی میکنند.
??
3.خیلی ها دنیا رو مثل جنگ گرفتند و برای هر چیزی میجنگند، در صورتی که در قران خداوند دنیا رو بازی گرفته. و این هم میدونیم که هر بازی قوانین خودش رو داره و هر چقدر با قوانین هماهنگ تر، بازی لذت بخش تر و موفقیت بهتر.
??
4.ساده گرفتن همه چیز: همه ایده های ساده بودند که نتایج فوق العاده اوردند ولی ما یاد گرفتیم همه چی رو سخت کنیم چون با ذهن منطقیمون دنبال جوابیم.
??
5.باور احساس لیاقت ثروتمند بودن. هر چقدر خودمان را لایق تر و ارزشمند تر بدانیم به ایده های هدایت میشویم که به ما احساس ارزشمندی بیشتر میدهد.
چون عزت نفس اصل است هر کسی در دنیا موفقیت پایدار کسب کرده، عزت نفس بالایی در خود ایجاد کرده چون عزت نفس که مهمترین نکته اش احساس لیاقت و ارزشمندی است به ما شجاعت و ایمان برای حرکت میدهد و هر چه شجاع تر، امکانات بیشتری خود را در مسیر به ما نشان میدهند.
هر چه عزت نفس قوی تر=خداگونه تر
ما همان موجودی هستیم که خداوند همه چیز را مسخر ما قرار داده است
همان موجودی هستیم که ما را جانشین خود بر زمین قرار داده است.
پس خیلی مهم است نوع نگاه به خودمان
که خود را ضعیف میدانیم یا از خدا.
نکته مهم: از هیچ چیزی در بیرون بت نسازیم.
اگر میخواهیم به خواسته ای برسیم باید آن را کوچک تر از خود بدانیم.
اگر خواسته ای را بزرگ بدانیم ، فاصله ایجاد میکند تا زمانی که باورهای قوی و مثبت در خود بسازیم که ان خواسته برای ما کوچک و معمولی و دست یافتنی باشد.
استاد عباس منش همیشه میگوید: که بهائی که شما برای محصولات میدهید، در عوض هزاران برابر بیشتر تنیجه دریافت میکنید.
یعنی این پول در برابر محصولات ایشان هیچ است.
چون ایشان ایمان دارد به این اگاهی ها، زیرا نتیجه ان را دیده است و با این ایمان، فرکانسی از ایمان و عشق را پخش میکند، و در واقع مشتریان ایمان او را میبینند.
زیرا که مشتریان دنبال خرید کالا نیستند، بلکه مشتریان دنبال حل مسائل شان هستند، که استاد عباس منش به خوبی مسائل مشتریان را حل میکند.
و این فرکانس ایمان به نتیجه گرفتن است که پخش میشود و افرادی که در این مدار هستند به این مسیر هدایت میشوند.
??
6.واکنش ما به مسائل خیلی مهم است:
آیا نگاهی که به مسائل داریم این هست که امده ما را بزرگتر و ارزش افرینی بیشتر کنیم و فرصتی میدانیم برای گسترش بیشتر خود و جهان یا مسائل را تهدید میدانیم.
خیلی ها فکر میکنند اتفاقی که این لحظه می افتد لحظه بعد ما را رقم میزند، در صورتی که واکنشی که نشان میدهیم، لحظه بعدمان را رقم میزند.
اگر به مسائل واکنش نگرانی و منفی نشان دهیم در ان مساله گیر می افتیم و نگران تر میشویم.
??
7.ایمان داشتن به چیزی که الان نمیبینیم.به میزان ایمان ما نتایج رقم میخورد.
سوره 3 بقره:
آنان که به غیب ایمان مى آورند(به نتیجه ای که الان نمیبینند، به خدایی که با چشم سر قابل دیدن نیست ایمان می اورند،به فرکانس هایی که نمیبینند ولی ایمان دارند با هر توجه ارسال میشود و نتیجه را خلق میکند)
??
8.موفقیت پایدار نتیجه تلاش ذهنی پایدار است.
??
9.باور به فراوانی نعمتها و ثروت ها و زیبایی ها در جهان.(این باور و ایمان به فراوانی های جهان باعث میشود فارغ از هر شرایط بیرونی ثروت خلق کنیم.)
??
10.خیلی مهم است بدانیم که این اقدام و ایده از چه فضایی می اید
چون اقدام با باور فراوانی و مثبت نتیجه ان هم فراوانی بیشتر است وگرنه خیلی ها اقدام میکنند ولی نتیجه ای نمیگیرند، پس متوجه میشویم اقدام فرع است و ان چیزی که اصل است و باید بیشتر روی ان تمرکز کنیم و نیت یا باور پشت عمل است.
جناب مولانا:
جهد بی توفیق خود کس را مباد
در جهان والله اعلم بالسداد
جهد فرعونی چو بی توفیق بود
هرچه او میدوخت آن تفتیق بود
پس متوجه میشویم که تلاش بدون موفقیت یا تلاش بدون مزد در واقع تلاشی است که از یک فضای محدود کننده بلند شده است
مثلا تلاش کردن با باور کمبود نتیجه ان محدودیت بیشتر است.
تلاش کردنی که از فضای طمع و ترس و نگرانی و خشم و باقی احساسات و افکار منفی باشد نتیجه ان هم قطعا منفی است.
پس اصل این است که ما اول بر روی باور پشت عمل کار کنیم و بعد اقدامات انجام شده با ان باور مثبت نتیجه خیر و برکت و فراوانی و زیبایی است.
قرآن در آیه شریفه 18 سوره ابراهیم می فرماید:
«مَثَلُ الَّذینَ کفَرُوا بِرَبِّهِمْ اعْمالُهُمْ کرَمادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرّیحُ فی یوْمٍ عاصِفٍ لا یقْدِرُونَ مِمَّا کسَبُوا عَلی شَی ءٍ ذلِک هُوَ الضَّلالُ الْبَعیدُ»؛ اعمال کسانی که به پروردگارشان کافر شدند، همچون خاکستری است در برابر تندباد در یک روز طوفانی؛ آنها توانایی ندارند تا کمترین چیزی از آنچه را انجام داده اند، به دست آورند؛ و این همان گمراهی دور و دراز است.
پس میبینیم اعمال کسانی که دیدگاه توحیدی ندارند، هر عملی هم انجام دهند مثل خاکستری که تندبادی ان را میبرد.
?????
11.مهمترین اصل موفقیت پایدار:
??????????
توحید:اینکه بدانیم خودمان خالق زندگی مان هستیم و چیزی جدا از باورهای ما نیست و این کار را با هر لحظه فرکانس هایی که با کانون توجه مان ارسال میکنیم خلق میکنیم و اینکه در این مسیر خدا همراه ماست و هر قدم ما را هدایت میکند.
و مهم است که قدم اول را برداریم چون قدم بعدی زمانی گفته میشود که قدم قبلی برداشته شود ولی ذهن منطقی دنبال تمام مسیر است و به همین خاطر قدمی برنمیدارد.
و شرک نقطه مقابل توحید است، شرک هر چیزی بیرون از باورهای خود را مقصر و مسئول میداند.
کسی که دیدگاه شرک دارد به هر چیز بیرونی وابسته است
ولی دیدگاه توحیدی ازاد و رها است چون ایمان دارد زندگی اش یک مسیر رو به جلو است که هر لحظه با فرکانسهای من خلق میشود.و روی خودش کار میکند.
?????????????
من به اصل و فرع که فکر کردم متوجه یک نکته شدم و ان هم این است که دلیل طلاق های خیلی زیاد این است که به جای اینکه روی اصل تمرکز کنند روی فرع تمرکز میکنند.
مثلا من دیدم که یکی به خاطر اینکه از بینی عملی یک نفر خوشش می امد ازدواج کرده بود و بعد از یک مدت جدا شدند و دلیلش این بود که یکی دیگه با بینی زیباتر پیدا کرده بود.
پس میبینیم که تمرکز کردن روی فرع دوام چندانی ندارد.
کسی که فقط به خاطر زیبایی ظاهری یک نفر ازدواج میکند، فردا یک زیباتر دیگر میببیند و جدا میشود.
هدفم از این مثال ها این است که بگویم که فرعیات در طول زمان تغیر میکنند، پس نمیشود روی انها حساب کرد.
به همین خاطر یک زندگی پر از زیبایی زمانی است که فقط روی خدا حساب باز کنیم نه چیزهای موقتی و توهمی.
??????????????????
و در آخر دیدگاه های مهم برای تفاوت در نتیجه???
??????????????????
??????????????????
1.بینهایت فراوانی در جهان هستی است(فراوانی مشتری،ثروت،نعمت،زیبایی ها)
2.باور احساس لیاقت ثروتمند بودن.
3.هر چه جلوتر میرویم همه چیز ساده تر، راحتتر، بهتر و پر ثمرتر میشود.
4.پول درآوردن کار راحتی است.
5.خداوند مرا در زمان و مکان درست قرار میدهد.
6.همه ما جزئی از خدا هستیم و به یک اندازه به این منبع خیر و برکت دسترسی داریم.
7.یقین و ایمان داشته باشد فروشنده یا صاحب کسب و کار که هر فروش بیشتر یعنی بهتر شدن کیفیت زندگی یک نفر دیگر در جهان.
8.شغل من مهمترین و معنوی ترین شغل دنیاست.
9.کار ما معنوی ترین کار جهان است که هم به ما و هم به دیگران کمک میکند تا نتیجه بهتری از زندگی داشته باشیم و دنیا را تبدیل به جای بهتری برای زندگی کنیم.
10.هر چه ثروتمند تر شوم=خداگونه تر میشوم.
11.ایمان به اینکه خدا بیشتر از من میخواهد که من به خواسته هایم برسم چون با رسیدن من به خواسته هایم دنیا گسترش پیدا میکند.
12.ایمان به اینکه هیچ رویایی بزرگتر از توانایی های من نیست.
13.ایمان به اینکه هر چه ثروتمند تر، خوشحال تر، شاد تر و موفق تر باشم نزد خدا محبوب تر هستم(مومنین کسانی هستند که نه ترسی دارند و نه غمگین میشوند)
پس نتیجه میگیریم هر چه شجاع تر و شادتر=خداگونه تر.
14.همه شغل ها که در زندگی افراد ارزش ایجاد میکنند معنوی اند، زیرا مسائل را حل میکنند، و حل مساله معنوی ترین کار جهان است.هر کسی باید معنویت شغلش را درک کند و ارزش و عشق را در شغلش پیدا کند.
15.من خالق زندگی ام هستم و در این مسیر هدایت خدا را قدم به قدم همراه خود دارم.
16.زندگی ما با فرکانس هایمان خلق میشود نه با توان جسمانی مان.
?????????
در پایان:
وحی کردن خدا به موسی که من که خالق تو هستم، تو را ای موسی دوست دارم.
ببینیم دلیل دوست داشتن موسی چه بود، و ما چه کار کنیم که خدا ما را دوست بدارد.
جناب مولانا:
گفت موسی را به وحی دل خدا
کای گزیده دوست میدارم ترا
گفت چه خصلت بود ای ذوالکرم
موجب آن تا من آن افزون کنم
گفت چون طفلی به پیش والده
وقت قهرش دست هم در وی زده
خود نداند که جز او دیار هست
هم ازو مخمور هم از اوست مست
مادرش گر سیلیی بر وی زند
هم به مادر آید و بر وی تند
از کسی یاری نخواهد غیر او
اوست جمله شر او و خیر او
خاطر تو هم ز ما در خیر و شر
التفاتش نیست جاهای دگر
غیر من پیشت چون سنگست و کلوخ
گر صبی و گر جوان و گر شیوخ
همچنانک ایاک نعبد در حنین
در بلا از غیر تو لانستعین
هست این ایاک نعبد حصر را
در لغت و آن از پی نفی ریا
هست ایاک نستعین هم بهر حصر
حصر کرده استعانت را و قصر
که عبادت مر ترا آریم و بس
طمع یاری هم ز تو داریم و بس
پس میبینیم دلیلش توحیدی بودن است:
تنها تو را میپرستیم و تنها از تو یاری می جوییم.?????
چه عاملی باعث ایجاد تفاوت نتیجه , درکسب و کارهاست؟
با سپاس ازخداوند یکتا و تشکر از استادعباسمنش ودرود بر دوستان همیشه همراه.
ترجیح می دهم جواب مسابقه را در قالب یک تجربه شخصی از خودم بیان کنم , ودرآخر متن هم مختصرا عوامل تفاوت نتیجه را ذکر خواهم کرد . از اینکه حوصله بخرج می دهید و مطلب را مطالعه می کنید سپاسگذارم.
صحبتم را با مقدمه کوتاهی از خودم شروع می کنم.
شغلم معلمی بودوزبان انگلیسی ,در دبیرستان , تدریس می کردم.بخاطر روحیه انسان دوستی که دارم رابطه خوبی با دانش آموزان داشتم .آنها هم همینطور.
کمی بعد از بازنشستگیم اتفاقی برایم افتاد که باعث شد عمل قلب باز انجام دهم و خداوند عمر دوباره ایی به من عطا کرد.( یعنی یک لحظه رفتم و برگشتم!)
بعد از آن اتفاق یک حالت روحی, میشه گفت یه حالت معنوی و روحانی راتجربه کردم ,بطوری که سختی ها برام زیبا بود , حتی مریضی ودرد, یعنی یه جورایی با شرایطی که برام پیش اومده بود و برا خیلی ها سخت بود حال میکردم.حرفای جدیدی می زدم و خلاصه حس خوبی داشتم.
وقتی حالم بهتر شد به این فکر افتادم که یه فعالیتی رو شروع کنم که هم اقتصادی باشه وهم کمکی باشه برا سلامتی قلب مردم.
به سرم زد یا به عبارتی بهم الهام شد که برم تو کار فروش گردو و عسل( ابتدا با گردوشروع کردم.)
جالبه که بگم ابتدا اطلاعاتم در مورد گردو وعسل در این حد بود که می دونستم گردو, گرده و عسل شرینه !
شروع به تحقیق کردم و متوجه شدم که یکی از جاهایی که گردوش معروف و مرغوب هست شهر تویسرکان همدان است.از طریق یکی از دوستانم به برادرش که توکار گردو بود معرفی شدم و ایشون هم یه بار گردو درجه یک تازه برام فرستاد. چون مغازه ایی نداشتم تو خونه می فروختم.با دل وجون کارمیکردم.هم خودم هم خونوادم.بنظرم یکی از عوامل موفقیتم این بود که چون بازاری نبودم , بازاری هم فکر نمی کردم ,بیشتر سود مشتری مد نظرم بود واین بهم حس خوبی می داد.سود کم ,اخلاق خوب ,جنس خوب,نیت خوب و…. برام مشتری جمع میکرد.
کمی که,از لحاظ کار, راه افتادم تصمیم گرفتم جنسم رو ببرم تو بازار ونشون فروشنده ها بدم و مشتری جدید بگیرم.چن جا رفتم ولی زود متوجه شدم که معامله باهاشون برام فایده ای نداره . ( و فرکانسهامون با هم فاصله داره ) مثلا بعضیاشون جنس مفت و ارزون و نسیه می خواستن که اینم با اصولی که براخودم داشتم نمی خوند. بقول معروف: سیلی نقد از حلوای نسیه برام بهتر بود! باخودم میگفتم جنسم رو بدم دست مشتری واونم بهم چک بده برا یک مدت دیگه , کلی وقت بزارم براپاس کردنش , تازه اگه پاس بشه, اگه هم پاس نشه که دیگه هیچ, لزا اومدم و رو مشتری های ثابت خودم کارکردم که بعضا هم مایه دار بودن ( بنظرم قانون 8020) ,البته هنوز به اونصورت از قوانین سر در نمی آوردم وبیشتر نتیجه کارم و احساسم بود که راهنماییم می کرد.
مشتریها که بیشتر شدند تصمیم گرفتم کارم را به مغازه ایی که اجاره کرده بودم ببرم .دوست داشتم با مردم بیشتری در ارتباط باشم.به پیشنهاد یکی از دوستانم که پرورش زنبور عسل داشت , وارد کار فروش عسل هم شدم.
احساس کردم اگر بخواهم فروش خوبی داشته باشم علاوه بر فاکتورهایی که ذکر کردم لازم است که اطلاعات تخصصی در مورد اجناسم داشته باشم.لزا شروع به مطالعه و مصاحبه با کارشناسان و صاحبنظران حوزه کاریم شدم .ابن کار باعث پیشرفت بیشترم شد و اعتماد افراد بیشتری را جذب کردم.بطوری که باوجود فروشگاه های بزرگ و فروشندگان زیاد درشهر بعضی ها , حتی از شهرهای مجاور و مناطق دور برای خرید به مغازه کوچک و ساده من می آمدند.مغازه ایی که نه در آن دکور خاصی و نه رنگ ولعاب درست وحسابی بکار رفته بود . کاش می شد تصاویرش را نشان می دادم . تکنیک های جالبی برای فروش ,که همه هم بنفع مشتری بود , را با آزمون وخطا بدست آورده بودم وبکار می بردم .فضای مغازه طوری بود که وقتی مشتری وارد آن می شد احساس می کرد وارد باغ گردو ویا زنبورستان عسل شده. بیشتر به جنبه روحانی کارم توجه داشتم تا اقتصادی.همه دوستم داشتند.سعی می کردم چیزی را که برای خودم نمی پسندم برا ی مشتری هم نپستدم حتی اگر در ظاهر به ضررم باشد. که اینها در مجموع باعث میشد ترمزهای ذهنی مشتری آزاد شود ودر مقابل نجواهای منفی ذهنی خود بی اعتنا شود .
الآن با وجود اینکه چندین سال است, بخاطر یکسری مسایل شخصی ,فروشندگی را کنار گذاشتم , اما هنوز بعضی از مشتریها برای تامین گردو و عسل شان بهم زنگ می زنند وابراز محبت می کنند.
درنهایت احساس می کنم در زمینه کسبم از سایر همکارانم , باوجود سابق کم , پیشی گرفتم.
اکنون اگر بخواهم عوامل موفقیت در کارم را مختصرا عنوان کنم عبارتند از :
1.کارم را دوست داشتم.
2.نگاهم به آن بیشتر معنوی بود تا مادی
3.رقابت ,حسادت و تخریب افراد در کارم نبود.
4. امین مشتری بودم.
5.سعی می کردم آنچه را خودم می پسندم برای مشتری هم آن رادر نظر گیرم.
6. دنبال ظاهر و فریب نبودم و بیشتر به اصل توجه داشتم.
7.بامشتری صادق بودم.
8.دقت میکردم که , خدایی نکرده, کم فروشی نکنم.
9.سعی می کردم امیدم به خدا باشد نه به جیب مشتری.
10.مشتری ها را دوست داشتم و به آنها احترام میگذاشتم.
و در جواب سوال مسابقه باید اضافه کنم علاوه بر بعضی موارد بالا: استاد عباسمنش ایمان به نتیجه داشت,خودش را باور داشت ,به باورهایش عمل میکرد,نا امید نمی شدو پشتکار داشت , کنجکاو بود , جدی و حساس فرایند حرکتش را آسیب شناسی می کرد بقول معروف سعی می کرد از یک سوراخ دوبار گزیده نشود. ودر کل , باتلاش و توکل ,قانون را یافت و طبق آن عمل کرد و نتیجه گرفت.
در پایان آرزوی سلامتی و موفقیت برای تمامی دوستان واستاد عباسمنش و همکارانشان رادارم.
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربون و دوستان هم فرکانسم
من امروز صبح به ذهنم یه ایده ای اومد و از خدا خواستم کمکم کنه و راهنماییم کنه که من چکار کنم آیا به اون ایده ای که به ذهنم اومده برم یا نه که تصمیم گرفتم با نشانه من برم و این فایل برام اومد و پاسخ به این سوال و خدارو هزاران بار شکر میکنم که در مکان مناسب در زمان مناسب بهم گفته شد
اولین پاسخی که به ذهنم اومد اولا این جسارتی که استاد تو زندگیشون به خرج دادن و حرکت کردن و با تمام مشکلاتی که سر راهشان اومده برخورد کردن و وقتی که یکی یکی مسائل رو حل کردن و به نتیجه رسیدن باعث شده که ایمانشون قویتر بشه چون من یه جایی از استاد شنیدم که گردنبندی تو کردنشون انداخته بودن که توش اشاعه یکتا پرستی رو نوشته بودن و همیشه همراهشون بوده و وقتی که با این نگاه که خداوند در کنار منه و این سخن خداوند که هیچ برگی بی اذن خداوند از درخت جدا نمیشه و با باور کردن به این حرف خداوند و حرکت کردن و ایمان راسخ داشتن به این نتایج رسیدن و وقتی که خواسته ای از خداوند داشتن و انجام شده آرام آرام به این نتیجه رسیدن که وصل شدن به اصل کلید تمام موفقیت های زندگی میتونه باشه و با باور به اینکه ببببااااووورررر که هیچ برگی بی اذن خداوند از درخت جدا نمیشه به سمت خواستهاشون حرکت کردن و نتیجه که دیگه معلومه و وقتی هر وقت مسائل براشون حل شده به این اطمینان رسیدن که من با ایمان به خداوند و اجرای توحید در عمل به تمام خواستهام میرسم و وقتی که خداوند منو به خواسته ام رسونده پس نیازی ندارم که بخوام تبلیغ کنم اون کسی که منو به اینجا رسونده خودش هم افرادی که تو فرکانس من هستند وارد زندگیم میکنه چون اطمینان دارم که این افکار منه که زندگیمو رقم میزنم و برای اینکه این حرف و ثابت کنم پس نیازی به تبلیغات ندارم البته استاد به این باور رسیدن و مثل وحی مونزل تو زندگیشون اجرا کردن
کسی که با یک ساک و دوتا بچه از بندر عباس بلند میشه میاد تهران صد در صد به این ایمان و باور رسیده که جواب میگیره چون قبلاً این اتفاق براش افتاده همون جور که از قم بلند میشه با دست خالی میاد بندرعباس و با هیچی به همه چیز میرسه وقتی به تهران هم بیاد این اتفاق براش رخ میده چون ایمان داره و میدونه که این افکارشه که زندگیشو رقم میزنم پس میاد رو باوراش کار میکنه و ایده ای که بهش گفته میشه رو عملی میکنه استاد سوای ساختن باور به ایدههایی هم که گفته میشده عمل میکرده هر چند هم شاید ظاهر مناسبی نداشته ولی چون در مسیر بوده انجام داده و اینم برمیگرده به ایمان، و با این آگاهی که ایمانی که عمل نیاورد حرف مفته پس عمل کرده و نتیجه گرفته
این آگاهی بود که من از گوش کردن به فایلهای استاد متوجه شدم البته به اندازه درک خودم نوشتم میتونه خییییللللیییی بهتر از اینم باشه.که برمیگرده به تکامل
استاد تو مسیرش که حرکت کردن و آروم آروم تکاملشونم طی کردن تا به این حد از آگاهی رسیدن که اقدام کردن
در پناه الله یکتا شاد و پیروز و ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید
سلام و عرض ارادت خدمت همه دوستان جناب آقای عباس منش
راه های موفقیت در کسب و کار :
راه موفقیت در کسب و کار ایجاد باور های ثروت ساز است
اینکه فرد اول بپذیره هیچی در بیرون از وجود خودش وجود نداره و همه چیز از فکر و ذهنه
افراد باید تمام عواملی که باعث میشه تفکرش بره به سمت عوامل خارج از خودش رو بی توجه کنه
تاوقتی ما فکر کنیم عامل بیرونی مثل تبلیغات، بد بودن جای مغازه ، کسات بودن بازار ، گرون شدن دلار ، کم شدن کالا ، زیاد شدن دست (رقیب) ، نداشتن امکانات لازم ، کم تلاش فیزیکی کردن ، کم شدن قدرت خرید و ….روی کسب و در آمد ما تاثیر داره یعنی داریم به عوامل بیرونی تمرکز میکنیم
ساختن باور های ثروت ساز :
1- فراوانی ، احساس لیاقت ، ذهنی بودن ثروت ، علاقه خدا به اینکه ما ثروتمند بشیم ، اینکه ثروت باعث نزدیکی به خدا میشه ، استفاده از اهرم های رنج و لذت
2- همیشه به دنبال راه ساختن ثروت بودن
3- اعتقاد باطنی داشته باشیم روزی از طرف پروردگار هست
4- خداوند مشتریان رو هدایت میکنه به سمت من
5- هدف گذاری کنیم و تمرکز کنیم برای رسیدن به اون هدف
6- اعتماد به نفس داشته باشیم و با تکیه به قدرتی که خدا داده و ماییم که داریم لحظاتمون رو خلق میکنیم
7- کیفیت ارائه خدماتمون رو ببریم بالا یعنی مشتریان از کالا و خدمات ما رضایت قلبی داشته باشن ( ارزش ایجاد کنیم برای مشتری)
8- درصورت عدم رضایت مشتری بازگشت وجه رو ( باشرایط منطقی) بزاریم
9- قیمت گذاری که روی کالا و خدماتمون داریم بسته به ارزشش باشه منصفانه باشه
10- خدمات خودمون رو معرفی کنیم نه تبلیغ( یعنی وابسته به تبلیغات و هزینه گزاف برای تبلیغ نکنیم ) واقعیت ها ،خصوصیات و آثاری که محصول یا خدماتمون داره رو توضیح بدیم
11- پشتیبانی خوب داشته باشیم
نتیجه : در اینصورت مشتری به دنبال خدمات و محصولات ما خواهد آمد و سرویس های ما رو به دیگران معرفی میکنه و همینطور سینه به سینه رشد بسیار بالایی در فورش خواهیم داشت
ضمن اینکه هر کسی که در فرکانس کیفیت کاری ما باشه به سمت ما هدایت خواهد شد
اولین و مهمترین عامل اینه که بدونیم بیرون از ما تاثیری روی کسب در آمد ما نداره
چه عواملی باعث ایجاد نتایج متفاوت در بعضی شغل ها شده {بهتره این رو بگیم }؟
و چه عواملی باعث ایجاد نتایج استاد عباسمنش شده ؟
و چه عواملی باعث ایجاد نتایج در زندگی من شده ؟
این سوال ی جوابی داخل خودش هست که میگه نتیجه رو در نظر بگیر حالا شاید این نتیجه از همه لحاظ ها باشه یعنی ی کاری انجام بدیم که شاید طاهرش با باورهای اجتماع فرق کنه اما اون نتیجه دلخواهی که ما میخواهیم رو بده و نتیجه خارج تصور دیگران باشه یعنی دیگران باور نکن که میشه اینجوری نتیجه گرفت و پول ساخت
من به شخصه اون باور های توحیدی که ارتباط مستقیم با خدا داره رو عامل اصلی نتایجم میدونم و به نظرم هر چقدر روی این عوامل کار کنم و رنگ خدا رو پر رنگ تر کنم نتایج بزرگ تر و بزرگتر و بزرگتر میشه
حالا میام از خودم میگم من به دنبال جذب ی نیرو بودم و به ی بنده خدایی که همکار ماست گفتم و دیگه کلا فراموش کردم گذشت بعد چند وقت دوستمون اومد و گفت که اون ادمه که میخوای کارت رو انجام بده امادست که بیاد گفتم باشه گفت شمارشو بهت بدم گفتم نه خودت بهش بگو بیاد ببینم چی میگه
یعنی تمام هوش و هواسم اونموقع روی سایت و باور های توحیدی بود درواقع گفتم ببینم خدا چی میگه
بعد ی چند روز دیدم بنده خدا اومد و همزمانی که اون اومد ی مشتری اومد برای انجام کاری مربوط به اون اقا و دیگه فهمیدم که درسته و این از دستان خداونده و این کاریه که باید انجام بشه
حالا این کاره و اون اعتماد به این نیرو باعث شد که خیلی از همکارای من هم به فکر راه اندازی این سیستم بیوفتن و کلی این تجارت گسترش پیدا کنه
و یه همسایه ای ما داریم اینجا که خیلی من به طرز کاسبیش حرکت کردنش سرعت عملش استعدادش رفتارش با مشتری بیزینسی که داره انجام میده باور دارم و از دوستان صمیمی من هست ایشون و همیشه چند دقیقه ای کنار ایشون هستم
از ویزگی های مثبتش بگم خیلی ادم ریلکسیه
خیلی ادمیه که کلامش متین و ارامه
سرعت عمل فوقالعاده بالایی داره
ادم شجاع و نترسیه توی بحث کاسبی و خرید و فروش جنس
و من به عینه میبینم پشت ی میز نشسته و هی براش مشتری میاد براش پول روی پول میاد
من خودم از اون افرادی هستم که کلی مشتری براش فرستادم و ازش خرید کردن
همیشه میخنده این ادم
من ندیدم تا بحال یک بار ناراحت باشه
این ادم و این دوستمون خیلی تازه کاره توی شغلش نصبت به بقیه کسبه ولی تمام قدیمی های بازار تمام اون به قول خودمون گردن کلفتا از این خرید میکنن یعنی همین امروز پیشش بودم ی کاسب قدیمی اومده بود برای جور کردن ی فاکتور رقم نصبتا بالا پیش ایشون و انجامش داد
اینجاست که نتایج با هم فرق میکنن
به شخصه اعتراف میکنم هروقت روی توحید کار میکنم روی یگانگی خداوند و ربوبیت و همه درخواست هام از اونه اصلا نتایجم قابل مقایسه نیست هر وقت روی صبر کردن با امید روی توکل فقط به رب روی ارامش و عوامل درونی {باورهای قدرتمند کننده } کار میکنم باور به فراوانی باور به اینکه هرچقدر ثروتمند شوم نزد خدا محبوبترم تکرار میکنم فکر میکنم
قران گوش میکنم معنی قران رو گوش میکنم نتایجی میگیرم از ی جاهایی بهم میرسه که به فکرم هم نرسیده بوده
واینجاست که جایگاه خداوند پر رنگ میشه و بهت میگه که فقط از من بخواه
صبح که در مغازه رو باز کردم لای در ی برچسب با ی متن فوقالعاده دیدم که روزم رو ساخت
لای در نوشته بود
{فقط خدا}
گفتم خدایا داری به من چی میگی حالا در ی جوریه که اون برچب چسبیده بود قشنگ لای درب ورودی
و خداونده که انرزیش همه کارها رو انجام میده و متحیر میشی از میزان خدمتی که بهت میکنه از برکتی که توی زندگی انجام میده از مشتری های خوبی که میفرسته و از سلامتی که در تو ایجاد میکنه و از ارامشی که وارد زندگی ادم میشه
سلام خدمت استاد و دوستان عزیز..من شخصا نظرم اینه که اگه کسی بخواد کسب و کاری رو شروع کنه باید از پایه درست کار کنه .. به عنوان مثال یه مشکلی از جامعه حل کنه یا یه خدمت رسانی مفید انجام بده..و چون تو ذهن خودش داره کارش رو درست انجام میده و این رو باور داره کسب و کارش هم قطعا موفق خواهد بود و بخاطر همین برمیگردیم به اصلی به نام باور … این باور ماست که داره زندگی مارو رقم میزنه.. و همه چیز باوره..
این اولین پیامی هست که من تونستم تو سایت بذارم و من خیلی خلاصه شده نظرم رو میگم
به نظر من اصلی ترین و قدرتمند ترین چیزی که باعث دگرگونی در همه کارها چه مادی و چه معنوی عباس منش شده (شکر گذاری هستش ) من فکر میکنم دوست عزیزم اقای عباس منش هر لحظه در حال سپاسگذاری هستن و دلیل اینکه ایشون به همه چیزهایی که میخواد میرسه فقط و فقط سپاسگذاری هستش قدرتی که در سپاسگذاری من تجربه کردم در چیز دیگه ایی ندیدم
منم یه مدتی خیلی گیج بودم بهم الهام نمیشد و نمیدونستم چکار کنم دلیلش رو نمیدونستم تا اینکه بعد از احساس سپاسگذاری انگار همه چیز داشت عوض میشد و الان خیلی زندگیم عالی یه
سلام خدمت استاد عزیز ودوستان این اولین پست من هست بعد از این همه مدت که من فقط فایل های رایگان استاد را نگاه میکنم اینکه واقعان معجزه به معنای واقعی کلمه است که در حال رخ دادنه شکر خدا ٫تمام باورهای ترمز گونه من در حال پودر شدنه حتی این مبحث که راجع به چند برابر شدن ثروت در همان کار قبلی در حال وقوع است ومن پیشرفت های بسیار خوبی دارم خیلی خیلی ممنونم از جناب عباسمنش ٫جواب سوال اینکه اول توجه نکردن به عامل بیرونی یعنی مثلان بی مشتری بودن مغازه ای را به عامل غیر خود کسب وکار ربط بدهیم مثلان چون بازار خراب است من هم فروشم کم است وهزار مانع تراشی هاوربط دادن به عامل غیر از خود دیگر که باعث میشود ما در پیدا کردن حل مشکل ناتوان بمانیم که اشتباه راگردن عامل بیرونی می اندازیم(تا زمانی که ما اشتباه خود را نپذیریم ان اشتباه حل نمشود) ولی اگر ما اشتباه را در درون خود جویا باشیم ذهن مرتب به فکر می افتد که چه کنم تا محصولم بهتر شود تا اینکه به ایده ها و نکاتی دست میابیم که حتی ان رقبا هم از دانستنش عاجز میشوند وناخود آگاه انان حذف میشوند دوم هم اینکه همیشه بهترین تبلیغ یک کار اینه که اون از زبان فرد دیگری که ان محصول یا کالا را خریده باشد صورت بگیرد نه اینکه شخص خودش از کار خودش به واسطه تبلیغات تعریف کندسوم تکمیل تکامل در اون کار چهارم اینکه ایمان کافی به کاری که انجام میدهیم راداشته باشیم که بخشی از ان هم به موضوع عزت نفس ما برمیگردد
به نام خدا
.
قطعا ما با آموزش دیدن رسد می کنیم
ولی باید با باورهای درست باشه
اگر همیشه به فکر رقبا و شکست دادن رقبا هستیم این با قانون بدون تغییر خداوند با هم همخوانی ندارد
باور + آموزش + استقامت
یه دو روز بیاییم در سایت استاد عباس منش و یه نتایج کوچک بیان و دیگه فراموش کنیم این جواب مستمر و پایدار را برای شخص رقم نخواهد زد
خدایا خودت کمک کن
خدایا خودت یاری کن
الهی به امید تو
سلام استاد جان?
سلام بچه ها?
برای شروع و ادامه هر کاری غیر از عواملی که در اون کسب و کار باور عمومی شده و مسائلی که ابزار لازم برای اون کاسبی به نظر میاد، باورهای فرد کاسب بیشتر اهمیت دارند.
خوب ابزار اصلا چیه؟ وسیله ای یا کمکی برای سهولت در انجام کاری یا خدمتی یا فرایندی برای رسیدن به هدف، در واقع انگار زور آدم و زیاد میکنه. ابزار هرچه کارامدتر باشه به نظر می رسه نعمتهای بیشتری رو باید وارد زندگی کنه، اما اونچه ابزار رو مفید خواهد کرد فقط و فقط باورهای خود فرد است.
در مورد شما آقای عباس منش به نظر من وقتی باور کردید که همه چیز و همه کس دستان خدا هستند(حتی ابزار) برای رسوندن نعمتهای خدا به شما اونوقت کاربرد ابزارها متفاوت میشه و معادلات تغییر می کنه چون حالا در پشت هر قدمی یه دنیا اعتماد به خدا هست که به شما جسارت می ده و این کافیه برای اینکه آدم بتونه خودش رو پیش ببره.
حالا برای خیلی ها داشتن ابزار لازم و گاهی کافی هیچ کمکی بهشون نمیکنه مثلا با وجود اینکه تبلیغ یک ابزار برای توسعه فروش ممکن به خاطر باورهای غلط تبلیغی انجام دهیم که اصلا اثری که انتظارش رو داریم رخ نده، با اینکه از تبلیغ استفاده کردیم.
اما وقتی رو باورهامون کار کردیم مثل فراوانی، لیاقت و مخصوصا باورهای توحیدی که البته به نظر میاد همه باورها در نهایت با اصلاح باورهای توحیدی حل می شن، حالا با این اصلاحات شخصیتی وقتی از خدا هدایت می خوای برای برداشتن هر قدمی که تو مثال ما تبلیغ مطمئنا اثر گذار خواهد بود. البته که آدمهایی مثل استاد قدم رو فراتر گذاشتن و باورهای بزرگ تری در این مورد دارندو حتی انجام تبلیغ رو جایز نمیبینن چون باور دارن که خدا با بی نهایت دستهاش این کارو براشون انجام می ده و البته به قول استاد تکامل طی شده.
خدا رو شکر من این قسمت رو کمی درک می کنم چون از پدرم خدا بیامرز می شنیدم که می گفت خدا برام مشتری فرستاده . خیالش راحت بود قلب مطمئنش از چشاش معلوم بود
من با همه بچگی این درست بودن این باور رو می فهمیدم و خدا رو شکر که در من ایجاد شده بود. اگرچه غیر از تلاش برای ساختن باورهای خوب عدم نگه داری از باورهایی که داشتی می تونه اونها رو کم رنگ و حتی بی اثر کنه تا وقتی که دوباره به یادشون بیاری.
من تجربه کاری داشتم قبل از به دنیا اومدن بچه هام که می تونه مثال خوبی باشه.
شروع کار من و شریکم در حوزه معماری به سالهایی در دهه هشتاد شمسی برمی گرده که دلار گرون شد یهو، خیلی از شرکتهای گنده و با سابقه از شرایط گلمند بودن و از نبود کار، اما خدا رو شکر ما باورهای خوبی داشتیم و به این حرفها بی توجه بودیم. اینو بگم من اون موقع قانون رو نمیدونستم و ناآگاهانه بود.
اون سال با وجود اینکه ما خیلی از ابزارهای کافی و لازم یک شرکت معماری رو نداشتیم سال پر برکتی بود، آدمها و ارگانهای دولتی به راحتی به ما اعتماد می کرون و قراردادهای درشت می بستن باهامون این در حالی بود که ما حتی یه دفتر درست و درمون نداشتیم ، تو یه اتاق اجاره ای از یه شرکت دیگه بودیم بدون تبلیغ و آشنا آره اون سال پر نعمت گذشت و همه درسهاشو برای امروز من به یادگار گذاشت.
من این حرف رو باور می کنم چون تجربه کردم البته که آدما فراموش کارن و یادشون میره چقدر بالا بودن و چقدر پایین.
توکل به خدا دوباره شروع کردم با ایده ای که با شرایطم جور و با خدا قرار گذاشتم .
خدا جون من فقط می تونم این کارها رو انجام بدم باقیش با توست. بهم بگو برام ایجاد کن چون تو آگاه تر از من به منی و می دونی چه ابزاری به کارم میاد برای ساختن خودم، کارم و شخصیتم. خدایا شکرت
استادم سپاس خالصانه منو بپذیرید?
با سلام و خدا قوت به همه، همه ای که از خداییم(بینهایت و جاودانگی)
????????????????????????
جناب مولانا:
باد بر تخت سلیمان رفت کژ
پس سلیمان گفت بادا کژ مغژ
باد هم گفت ای سیلمان کژ مرو
ور روی کژ از کژم خشمین مشو
این ترازو بهر این بنهاد حق
تا رود انصاف ما را در سبق
از ترازو کم کنی من کم کنم
تا تو با من روشنی من روشنم
همچنین تاج سلیمان میل کرد
روز روشن را برو چون لیل کرد
گفت تا جا کژ مشو بر فرق من
آفتابا کم مشو از شرق من
راست میکرد او به دست آن تاج را
باز کژ میشد برو تاج ای فتی
هشت بارش راست کرد و گشت کژ
گفت تاجا چیست آخر کژ مغژ
گفت اگر صد ره کنی تو راست من
کژ شوم چون کژ روی ای مؤتمن
پس سلیمان اندرونه راست کرد
دل بر آن شهوت که بودش کرد سرد
بعد از آن تاجش همان دم راست شد
آنچنان که تاج را میخواست شد
بعد از آنش کژ همی کرد او به قصد
تاج او میگشت تارکجو به قصد
هشت کرت کژ بکرد آن مهترش
راست میشد تاج بر فرق سرش
تاج ناطق گشت کای شه ناز کن
چون فشاندی پر ز گل پرواز کن
نیست دستوری کزین من بگذرم
پردههای غیب این برهم درم
بر دهانم نه تو دست خود ببند
مر دهانم را ز گفت ناپسند
پس ترا هر غم که پیش آید ز درد
بر کسی تهمت منه بر خویش گرد
ظن مبر بر دیگری ای دوستکام
آن مکن که میسگالید آن غلام
گاه جنگش با رسول و مطبخی
گاه خشمش با شهنشاه سخی
همچو فرعونی که موسی هشته بود
طفلکان خلق را سر میربود
آن عدو در خانهٔ آن کور دل
او شده اطفال را گردن گسل
تو هم از بیرون بدی با دیگران
واندرون خوش گشته با نفس گران
خود عدوت اوست قندش میدهی
وز برون تهمت به هر کس مینهی
همچو فرعونی تو کور و کوردل
با عدو خوش بیگناهان را مذل
چند فرعونا کشی بیجرم را
مینوازی مر تن پر غرم را
عقل او بر عقل شاهان میفزود
حکم حق بیعقل و کورش کرده بود
مهر حق بر چشم و بر گوش خرد
گر فلاطونست حیوانش کند
حکم حق بر لوح میآید پدید
آنچنان که حکم غیب بایزید
?????????????????
به این سوال خیلی فکر کردم و هدایت شدم به جواب.
????????????????
من چند وقت پیش که باشگاه رزمی میرفتم بینی من ضربه خورد و رفتم بیمارستان و گفتند که باید بری عکس بگیری و ما اینجا عکسبرداری نداریم و باید بری خصوصی و هزینه اش 500 تومن میشه و من نمیدونم چی شد به یک مطب متخصص گوش حلق و بینی هدایت شدم و با اینکه اون مطب یک جای پرتی بود و تابلو هم نداشت و اصلا بهش نمیخورد مطب باشه و تعداد خیلی زیادی صف کشیده بودند و من به جواب سوال که فکر کردم به ذهنم اومد و از اطرافیان که اومده بودن مطب شنیدم
که میگفتند دست این دکتر شفا هست.
و من که رفتم داخل پیش دکتر یک نفر دیگه هم داخل بود و دیدم که معاینه میکرد و دید مشکلی نداره و پول ویزیت رو بهش پس داد و من تعجب کردم.
و بعد من رو که معاینه کرد گفت نیازی به عکسبرداری نداری و نمیخواد الکی پول هزینه کنی و تو الان چون ترسیدی فکر میکنی دماغت شکسته ولی مشکلی نیست.
2 نکته مهم در این داستان من گرفتم:
یک: نگرش این دکتر پخش شده بود ، چون اون دکتر خودش و خدماتش رو شفا میدونست برای جهانیان. خیلی مهمه که ما چه نگاهی به شغلمون و خودمون داریم و چقدر با ارزش میدونیم.
دو: این دکتر به فراوانی اعتقاد داشت و صادق بود.
??????????????????
یک بار دیگه هم توی یک کسب و کاری بودم که یک فردی اونجا کار میکرد که اولین فردی بود که توی اون مجموعه بالاترین پورسانت رو گرفته بود، این فرد زیاد اهل حرف زدن نبود و میگفت تنایج من صحبت میکنه و یک بار هم اومد از دلیل موفقیتش گفت، گفت که من به داد رس مردم هستم(یعنی یک جورایی این باور رو داشت که منجی هست)
پس خیلی مهمه که چه باوری داریم نسبت به خودمون و شغلمون.
یعنی هر چقدر باورهای زیباتر و قدرتمند تر و خدا گونه تر، افراد و موقعیت ها و ایده ها و شرایط عالی جذب ما میشوند.
مثلا ما به فضای سبز و طبیعت کشیده میشیم، طبیعت زبون قال نداره که صحبت کنه کنه ولی با زبون حال که ارسال میکنه ارتعاشات مثبت و عشقی ما هم به سمت طبیعت کشیده میشیم.
????????????????????
2.خودت رو هماهنگ کنی با خداوند و قوانینش نه هماهنگ با مردم .
چون خدا در قران میفرماید پاکان و ناپاکان برابر نیستند، هر چند که گروه ناپاکان که بسیارند تو را به شگفت آرند.
پس هماهنگ کردن خود با اکثریت یعنی گمراهی و ناپاکی.
زیرا اکثریت از ظن شان (توهم) پیروی میکنند.
??
3.خیلی ها دنیا رو مثل جنگ گرفتند و برای هر چیزی میجنگند، در صورتی که در قران خداوند دنیا رو بازی گرفته. و این هم میدونیم که هر بازی قوانین خودش رو داره و هر چقدر با قوانین هماهنگ تر، بازی لذت بخش تر و موفقیت بهتر.
??
4.ساده گرفتن همه چیز: همه ایده های ساده بودند که نتایج فوق العاده اوردند ولی ما یاد گرفتیم همه چی رو سخت کنیم چون با ذهن منطقیمون دنبال جوابیم.
??
5.باور احساس لیاقت ثروتمند بودن. هر چقدر خودمان را لایق تر و ارزشمند تر بدانیم به ایده های هدایت میشویم که به ما احساس ارزشمندی بیشتر میدهد.
چون عزت نفس اصل است هر کسی در دنیا موفقیت پایدار کسب کرده، عزت نفس بالایی در خود ایجاد کرده چون عزت نفس که مهمترین نکته اش احساس لیاقت و ارزشمندی است به ما شجاعت و ایمان برای حرکت میدهد و هر چه شجاع تر، امکانات بیشتری خود را در مسیر به ما نشان میدهند.
هر چه عزت نفس قوی تر=خداگونه تر
ما همان موجودی هستیم که خداوند همه چیز را مسخر ما قرار داده است
همان موجودی هستیم که ما را جانشین خود بر زمین قرار داده است.
پس خیلی مهم است نوع نگاه به خودمان
که خود را ضعیف میدانیم یا از خدا.
نکته مهم: از هیچ چیزی در بیرون بت نسازیم.
اگر میخواهیم به خواسته ای برسیم باید آن را کوچک تر از خود بدانیم.
اگر خواسته ای را بزرگ بدانیم ، فاصله ایجاد میکند تا زمانی که باورهای قوی و مثبت در خود بسازیم که ان خواسته برای ما کوچک و معمولی و دست یافتنی باشد.
استاد عباس منش همیشه میگوید: که بهائی که شما برای محصولات میدهید، در عوض هزاران برابر بیشتر تنیجه دریافت میکنید.
یعنی این پول در برابر محصولات ایشان هیچ است.
چون ایشان ایمان دارد به این اگاهی ها، زیرا نتیجه ان را دیده است و با این ایمان، فرکانسی از ایمان و عشق را پخش میکند، و در واقع مشتریان ایمان او را میبینند.
زیرا که مشتریان دنبال خرید کالا نیستند، بلکه مشتریان دنبال حل مسائل شان هستند، که استاد عباس منش به خوبی مسائل مشتریان را حل میکند.
و این فرکانس ایمان به نتیجه گرفتن است که پخش میشود و افرادی که در این مدار هستند به این مسیر هدایت میشوند.
??
6.واکنش ما به مسائل خیلی مهم است:
آیا نگاهی که به مسائل داریم این هست که امده ما را بزرگتر و ارزش افرینی بیشتر کنیم و فرصتی میدانیم برای گسترش بیشتر خود و جهان یا مسائل را تهدید میدانیم.
خیلی ها فکر میکنند اتفاقی که این لحظه می افتد لحظه بعد ما را رقم میزند، در صورتی که واکنشی که نشان میدهیم، لحظه بعدمان را رقم میزند.
اگر به مسائل واکنش نگرانی و منفی نشان دهیم در ان مساله گیر می افتیم و نگران تر میشویم.
??
7.ایمان داشتن به چیزی که الان نمیبینیم.به میزان ایمان ما نتایج رقم میخورد.
سوره 3 بقره:
آنان که به غیب ایمان مى آورند(به نتیجه ای که الان نمیبینند، به خدایی که با چشم سر قابل دیدن نیست ایمان می اورند،به فرکانس هایی که نمیبینند ولی ایمان دارند با هر توجه ارسال میشود و نتیجه را خلق میکند)
??
8.موفقیت پایدار نتیجه تلاش ذهنی پایدار است.
??
9.باور به فراوانی نعمتها و ثروت ها و زیبایی ها در جهان.(این باور و ایمان به فراوانی های جهان باعث میشود فارغ از هر شرایط بیرونی ثروت خلق کنیم.)
??
10.خیلی مهم است بدانیم که این اقدام و ایده از چه فضایی می اید
چون اقدام با باور فراوانی و مثبت نتیجه ان هم فراوانی بیشتر است وگرنه خیلی ها اقدام میکنند ولی نتیجه ای نمیگیرند، پس متوجه میشویم اقدام فرع است و ان چیزی که اصل است و باید بیشتر روی ان تمرکز کنیم و نیت یا باور پشت عمل است.
جناب مولانا:
جهد بی توفیق خود کس را مباد
در جهان والله اعلم بالسداد
جهد فرعونی چو بی توفیق بود
هرچه او میدوخت آن تفتیق بود
پس متوجه میشویم که تلاش بدون موفقیت یا تلاش بدون مزد در واقع تلاشی است که از یک فضای محدود کننده بلند شده است
مثلا تلاش کردن با باور کمبود نتیجه ان محدودیت بیشتر است.
تلاش کردنی که از فضای طمع و ترس و نگرانی و خشم و باقی احساسات و افکار منفی باشد نتیجه ان هم قطعا منفی است.
پس اصل این است که ما اول بر روی باور پشت عمل کار کنیم و بعد اقدامات انجام شده با ان باور مثبت نتیجه خیر و برکت و فراوانی و زیبایی است.
قرآن در آیه شریفه 18 سوره ابراهیم می فرماید:
«مَثَلُ الَّذینَ کفَرُوا بِرَبِّهِمْ اعْمالُهُمْ کرَمادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرّیحُ فی یوْمٍ عاصِفٍ لا یقْدِرُونَ مِمَّا کسَبُوا عَلی شَی ءٍ ذلِک هُوَ الضَّلالُ الْبَعیدُ»؛ اعمال کسانی که به پروردگارشان کافر شدند، همچون خاکستری است در برابر تندباد در یک روز طوفانی؛ آنها توانایی ندارند تا کمترین چیزی از آنچه را انجام داده اند، به دست آورند؛ و این همان گمراهی دور و دراز است.
پس میبینیم اعمال کسانی که دیدگاه توحیدی ندارند، هر عملی هم انجام دهند مثل خاکستری که تندبادی ان را میبرد.
?????
11.مهمترین اصل موفقیت پایدار:
??????????
توحید:اینکه بدانیم خودمان خالق زندگی مان هستیم و چیزی جدا از باورهای ما نیست و این کار را با هر لحظه فرکانس هایی که با کانون توجه مان ارسال میکنیم خلق میکنیم و اینکه در این مسیر خدا همراه ماست و هر قدم ما را هدایت میکند.
و مهم است که قدم اول را برداریم چون قدم بعدی زمانی گفته میشود که قدم قبلی برداشته شود ولی ذهن منطقی دنبال تمام مسیر است و به همین خاطر قدمی برنمیدارد.
و شرک نقطه مقابل توحید است، شرک هر چیزی بیرون از باورهای خود را مقصر و مسئول میداند.
کسی که دیدگاه شرک دارد به هر چیز بیرونی وابسته است
ولی دیدگاه توحیدی ازاد و رها است چون ایمان دارد زندگی اش یک مسیر رو به جلو است که هر لحظه با فرکانسهای من خلق میشود.و روی خودش کار میکند.
?????????????
من به اصل و فرع که فکر کردم متوجه یک نکته شدم و ان هم این است که دلیل طلاق های خیلی زیاد این است که به جای اینکه روی اصل تمرکز کنند روی فرع تمرکز میکنند.
مثلا من دیدم که یکی به خاطر اینکه از بینی عملی یک نفر خوشش می امد ازدواج کرده بود و بعد از یک مدت جدا شدند و دلیلش این بود که یکی دیگه با بینی زیباتر پیدا کرده بود.
پس میبینیم که تمرکز کردن روی فرع دوام چندانی ندارد.
کسی که فقط به خاطر زیبایی ظاهری یک نفر ازدواج میکند، فردا یک زیباتر دیگر میببیند و جدا میشود.
هدفم از این مثال ها این است که بگویم که فرعیات در طول زمان تغیر میکنند، پس نمیشود روی انها حساب کرد.
به همین خاطر یک زندگی پر از زیبایی زمانی است که فقط روی خدا حساب باز کنیم نه چیزهای موقتی و توهمی.
??????????????????
و در آخر دیدگاه های مهم برای تفاوت در نتیجه???
??????????????????
??????????????????
1.بینهایت فراوانی در جهان هستی است(فراوانی مشتری،ثروت،نعمت،زیبایی ها)
2.باور احساس لیاقت ثروتمند بودن.
3.هر چه جلوتر میرویم همه چیز ساده تر، راحتتر، بهتر و پر ثمرتر میشود.
4.پول درآوردن کار راحتی است.
5.خداوند مرا در زمان و مکان درست قرار میدهد.
6.همه ما جزئی از خدا هستیم و به یک اندازه به این منبع خیر و برکت دسترسی داریم.
7.یقین و ایمان داشته باشد فروشنده یا صاحب کسب و کار که هر فروش بیشتر یعنی بهتر شدن کیفیت زندگی یک نفر دیگر در جهان.
8.شغل من مهمترین و معنوی ترین شغل دنیاست.
9.کار ما معنوی ترین کار جهان است که هم به ما و هم به دیگران کمک میکند تا نتیجه بهتری از زندگی داشته باشیم و دنیا را تبدیل به جای بهتری برای زندگی کنیم.
10.هر چه ثروتمند تر شوم=خداگونه تر میشوم.
11.ایمان به اینکه خدا بیشتر از من میخواهد که من به خواسته هایم برسم چون با رسیدن من به خواسته هایم دنیا گسترش پیدا میکند.
12.ایمان به اینکه هیچ رویایی بزرگتر از توانایی های من نیست.
13.ایمان به اینکه هر چه ثروتمند تر، خوشحال تر، شاد تر و موفق تر باشم نزد خدا محبوب تر هستم(مومنین کسانی هستند که نه ترسی دارند و نه غمگین میشوند)
پس نتیجه میگیریم هر چه شجاع تر و شادتر=خداگونه تر.
14.همه شغل ها که در زندگی افراد ارزش ایجاد میکنند معنوی اند، زیرا مسائل را حل میکنند، و حل مساله معنوی ترین کار جهان است.هر کسی باید معنویت شغلش را درک کند و ارزش و عشق را در شغلش پیدا کند.
15.من خالق زندگی ام هستم و در این مسیر هدایت خدا را قدم به قدم همراه خود دارم.
16.زندگی ما با فرکانس هایمان خلق میشود نه با توان جسمانی مان.
?????????
در پایان:
وحی کردن خدا به موسی که من که خالق تو هستم، تو را ای موسی دوست دارم.
ببینیم دلیل دوست داشتن موسی چه بود، و ما چه کار کنیم که خدا ما را دوست بدارد.
جناب مولانا:
گفت موسی را به وحی دل خدا
کای گزیده دوست میدارم ترا
گفت چه خصلت بود ای ذوالکرم
موجب آن تا من آن افزون کنم
گفت چون طفلی به پیش والده
وقت قهرش دست هم در وی زده
خود نداند که جز او دیار هست
هم ازو مخمور هم از اوست مست
مادرش گر سیلیی بر وی زند
هم به مادر آید و بر وی تند
از کسی یاری نخواهد غیر او
اوست جمله شر او و خیر او
خاطر تو هم ز ما در خیر و شر
التفاتش نیست جاهای دگر
غیر من پیشت چون سنگست و کلوخ
گر صبی و گر جوان و گر شیوخ
همچنانک ایاک نعبد در حنین
در بلا از غیر تو لانستعین
هست این ایاک نعبد حصر را
در لغت و آن از پی نفی ریا
هست ایاک نستعین هم بهر حصر
حصر کرده استعانت را و قصر
که عبادت مر ترا آریم و بس
طمع یاری هم ز تو داریم و بس
پس میبینیم دلیلش توحیدی بودن است:
تنها تو را میپرستیم و تنها از تو یاری می جوییم.?????
????????????????
یا حق
چه عاملی باعث ایجاد تفاوت نتیجه , درکسب و کارهاست؟
با سپاس ازخداوند یکتا و تشکر از استادعباسمنش ودرود بر دوستان همیشه همراه.
ترجیح می دهم جواب مسابقه را در قالب یک تجربه شخصی از خودم بیان کنم , ودرآخر متن هم مختصرا عوامل تفاوت نتیجه را ذکر خواهم کرد . از اینکه حوصله بخرج می دهید و مطلب را مطالعه می کنید سپاسگذارم.
صحبتم را با مقدمه کوتاهی از خودم شروع می کنم.
شغلم معلمی بودوزبان انگلیسی ,در دبیرستان , تدریس می کردم.بخاطر روحیه انسان دوستی که دارم رابطه خوبی با دانش آموزان داشتم .آنها هم همینطور.
کمی بعد از بازنشستگیم اتفاقی برایم افتاد که باعث شد عمل قلب باز انجام دهم و خداوند عمر دوباره ایی به من عطا کرد.( یعنی یک لحظه رفتم و برگشتم!)
بعد از آن اتفاق یک حالت روحی, میشه گفت یه حالت معنوی و روحانی راتجربه کردم ,بطوری که سختی ها برام زیبا بود , حتی مریضی ودرد, یعنی یه جورایی با شرایطی که برام پیش اومده بود و برا خیلی ها سخت بود حال میکردم.حرفای جدیدی می زدم و خلاصه حس خوبی داشتم.
وقتی حالم بهتر شد به این فکر افتادم که یه فعالیتی رو شروع کنم که هم اقتصادی باشه وهم کمکی باشه برا سلامتی قلب مردم.
به سرم زد یا به عبارتی بهم الهام شد که برم تو کار فروش گردو و عسل( ابتدا با گردوشروع کردم.)
جالبه که بگم ابتدا اطلاعاتم در مورد گردو وعسل در این حد بود که می دونستم گردو, گرده و عسل شرینه !
شروع به تحقیق کردم و متوجه شدم که یکی از جاهایی که گردوش معروف و مرغوب هست شهر تویسرکان همدان است.از طریق یکی از دوستانم به برادرش که توکار گردو بود معرفی شدم و ایشون هم یه بار گردو درجه یک تازه برام فرستاد. چون مغازه ایی نداشتم تو خونه می فروختم.با دل وجون کارمیکردم.هم خودم هم خونوادم.بنظرم یکی از عوامل موفقیتم این بود که چون بازاری نبودم , بازاری هم فکر نمی کردم ,بیشتر سود مشتری مد نظرم بود واین بهم حس خوبی می داد.سود کم ,اخلاق خوب ,جنس خوب,نیت خوب و…. برام مشتری جمع میکرد.
کمی که,از لحاظ کار, راه افتادم تصمیم گرفتم جنسم رو ببرم تو بازار ونشون فروشنده ها بدم و مشتری جدید بگیرم.چن جا رفتم ولی زود متوجه شدم که معامله باهاشون برام فایده ای نداره . ( و فرکانسهامون با هم فاصله داره ) مثلا بعضیاشون جنس مفت و ارزون و نسیه می خواستن که اینم با اصولی که براخودم داشتم نمی خوند. بقول معروف: سیلی نقد از حلوای نسیه برام بهتر بود! باخودم میگفتم جنسم رو بدم دست مشتری واونم بهم چک بده برا یک مدت دیگه , کلی وقت بزارم براپاس کردنش , تازه اگه پاس بشه, اگه هم پاس نشه که دیگه هیچ, لزا اومدم و رو مشتری های ثابت خودم کارکردم که بعضا هم مایه دار بودن ( بنظرم قانون 8020) ,البته هنوز به اونصورت از قوانین سر در نمی آوردم وبیشتر نتیجه کارم و احساسم بود که راهنماییم می کرد.
مشتریها که بیشتر شدند تصمیم گرفتم کارم را به مغازه ایی که اجاره کرده بودم ببرم .دوست داشتم با مردم بیشتری در ارتباط باشم.به پیشنهاد یکی از دوستانم که پرورش زنبور عسل داشت , وارد کار فروش عسل هم شدم.
احساس کردم اگر بخواهم فروش خوبی داشته باشم علاوه بر فاکتورهایی که ذکر کردم لازم است که اطلاعات تخصصی در مورد اجناسم داشته باشم.لزا شروع به مطالعه و مصاحبه با کارشناسان و صاحبنظران حوزه کاریم شدم .ابن کار باعث پیشرفت بیشترم شد و اعتماد افراد بیشتری را جذب کردم.بطوری که باوجود فروشگاه های بزرگ و فروشندگان زیاد درشهر بعضی ها , حتی از شهرهای مجاور و مناطق دور برای خرید به مغازه کوچک و ساده من می آمدند.مغازه ایی که نه در آن دکور خاصی و نه رنگ ولعاب درست وحسابی بکار رفته بود . کاش می شد تصاویرش را نشان می دادم . تکنیک های جالبی برای فروش ,که همه هم بنفع مشتری بود , را با آزمون وخطا بدست آورده بودم وبکار می بردم .فضای مغازه طوری بود که وقتی مشتری وارد آن می شد احساس می کرد وارد باغ گردو ویا زنبورستان عسل شده. بیشتر به جنبه روحانی کارم توجه داشتم تا اقتصادی.همه دوستم داشتند.سعی می کردم چیزی را که برای خودم نمی پسندم برا ی مشتری هم نپستدم حتی اگر در ظاهر به ضررم باشد. که اینها در مجموع باعث میشد ترمزهای ذهنی مشتری آزاد شود ودر مقابل نجواهای منفی ذهنی خود بی اعتنا شود .
الآن با وجود اینکه چندین سال است, بخاطر یکسری مسایل شخصی ,فروشندگی را کنار گذاشتم , اما هنوز بعضی از مشتریها برای تامین گردو و عسل شان بهم زنگ می زنند وابراز محبت می کنند.
درنهایت احساس می کنم در زمینه کسبم از سایر همکارانم , باوجود سابق کم , پیشی گرفتم.
اکنون اگر بخواهم عوامل موفقیت در کارم را مختصرا عنوان کنم عبارتند از :
1.کارم را دوست داشتم.
2.نگاهم به آن بیشتر معنوی بود تا مادی
3.رقابت ,حسادت و تخریب افراد در کارم نبود.
4. امین مشتری بودم.
5.سعی می کردم آنچه را خودم می پسندم برای مشتری هم آن رادر نظر گیرم.
6. دنبال ظاهر و فریب نبودم و بیشتر به اصل توجه داشتم.
7.بامشتری صادق بودم.
8.دقت میکردم که , خدایی نکرده, کم فروشی نکنم.
9.سعی می کردم امیدم به خدا باشد نه به جیب مشتری.
10.مشتری ها را دوست داشتم و به آنها احترام میگذاشتم.
و در جواب سوال مسابقه باید اضافه کنم علاوه بر بعضی موارد بالا: استاد عباسمنش ایمان به نتیجه داشت,خودش را باور داشت ,به باورهایش عمل میکرد,نا امید نمی شدو پشتکار داشت , کنجکاو بود , جدی و حساس فرایند حرکتش را آسیب شناسی می کرد بقول معروف سعی می کرد از یک سوراخ دوبار گزیده نشود. ودر کل , باتلاش و توکل ,قانون را یافت و طبق آن عمل کرد و نتیجه گرفت.
در پایان آرزوی سلامتی و موفقیت برای تمامی دوستان واستاد عباسمنش و همکارانشان رادارم.
( باخدا باش پادشاهی کن )
به نام خداوند بخشنده هدایتگرم
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربون و دوستان هم فرکانسم
من امروز صبح به ذهنم یه ایده ای اومد و از خدا خواستم کمکم کنه و راهنماییم کنه که من چکار کنم آیا به اون ایده ای که به ذهنم اومده برم یا نه که تصمیم گرفتم با نشانه من برم و این فایل برام اومد و پاسخ به این سوال و خدارو هزاران بار شکر میکنم که در مکان مناسب در زمان مناسب بهم گفته شد
اولین پاسخی که به ذهنم اومد اولا این جسارتی که استاد تو زندگیشون به خرج دادن و حرکت کردن و با تمام مشکلاتی که سر راهشان اومده برخورد کردن و وقتی که یکی یکی مسائل رو حل کردن و به نتیجه رسیدن باعث شده که ایمانشون قویتر بشه چون من یه جایی از استاد شنیدم که گردنبندی تو کردنشون انداخته بودن که توش اشاعه یکتا پرستی رو نوشته بودن و همیشه همراهشون بوده و وقتی که با این نگاه که خداوند در کنار منه و این سخن خداوند که هیچ برگی بی اذن خداوند از درخت جدا نمیشه و با باور کردن به این حرف خداوند و حرکت کردن و ایمان راسخ داشتن به این نتایج رسیدن و وقتی که خواسته ای از خداوند داشتن و انجام شده آرام آرام به این نتیجه رسیدن که وصل شدن به اصل کلید تمام موفقیت های زندگی میتونه باشه و با باور به اینکه ببببااااووورررر که هیچ برگی بی اذن خداوند از درخت جدا نمیشه به سمت خواستهاشون حرکت کردن و نتیجه که دیگه معلومه و وقتی هر وقت مسائل براشون حل شده به این اطمینان رسیدن که من با ایمان به خداوند و اجرای توحید در عمل به تمام خواستهام میرسم و وقتی که خداوند منو به خواسته ام رسونده پس نیازی ندارم که بخوام تبلیغ کنم اون کسی که منو به اینجا رسونده خودش هم افرادی که تو فرکانس من هستند وارد زندگیم میکنه چون اطمینان دارم که این افکار منه که زندگیمو رقم میزنم و برای اینکه این حرف و ثابت کنم پس نیازی به تبلیغات ندارم البته استاد به این باور رسیدن و مثل وحی مونزل تو زندگیشون اجرا کردن
کسی که با یک ساک و دوتا بچه از بندر عباس بلند میشه میاد تهران صد در صد به این ایمان و باور رسیده که جواب میگیره چون قبلاً این اتفاق براش افتاده همون جور که از قم بلند میشه با دست خالی میاد بندرعباس و با هیچی به همه چیز میرسه وقتی به تهران هم بیاد این اتفاق براش رخ میده چون ایمان داره و میدونه که این افکارشه که زندگیشو رقم میزنم پس میاد رو باوراش کار میکنه و ایده ای که بهش گفته میشه رو عملی میکنه استاد سوای ساختن باور به ایدههایی هم که گفته میشده عمل میکرده هر چند هم شاید ظاهر مناسبی نداشته ولی چون در مسیر بوده انجام داده و اینم برمیگرده به ایمان، و با این آگاهی که ایمانی که عمل نیاورد حرف مفته پس عمل کرده و نتیجه گرفته
این آگاهی بود که من از گوش کردن به فایلهای استاد متوجه شدم البته به اندازه درک خودم نوشتم میتونه خییییللللیییی بهتر از اینم باشه.که برمیگرده به تکامل
استاد تو مسیرش که حرکت کردن و آروم آروم تکاملشونم طی کردن تا به این حد از آگاهی رسیدن که اقدام کردن
در پناه الله یکتا شاد و پیروز و ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید
یا حق
سلام و عرض ارادت خدمت همه دوستان جناب آقای عباس منش
راه های موفقیت در کسب و کار :
راه موفقیت در کسب و کار ایجاد باور های ثروت ساز است
اینکه فرد اول بپذیره هیچی در بیرون از وجود خودش وجود نداره و همه چیز از فکر و ذهنه
افراد باید تمام عواملی که باعث میشه تفکرش بره به سمت عوامل خارج از خودش رو بی توجه کنه
تاوقتی ما فکر کنیم عامل بیرونی مثل تبلیغات، بد بودن جای مغازه ، کسات بودن بازار ، گرون شدن دلار ، کم شدن کالا ، زیاد شدن دست (رقیب) ، نداشتن امکانات لازم ، کم تلاش فیزیکی کردن ، کم شدن قدرت خرید و ….روی کسب و در آمد ما تاثیر داره یعنی داریم به عوامل بیرونی تمرکز میکنیم
ساختن باور های ثروت ساز :
1- فراوانی ، احساس لیاقت ، ذهنی بودن ثروت ، علاقه خدا به اینکه ما ثروتمند بشیم ، اینکه ثروت باعث نزدیکی به خدا میشه ، استفاده از اهرم های رنج و لذت
2- همیشه به دنبال راه ساختن ثروت بودن
3- اعتقاد باطنی داشته باشیم روزی از طرف پروردگار هست
4- خداوند مشتریان رو هدایت میکنه به سمت من
5- هدف گذاری کنیم و تمرکز کنیم برای رسیدن به اون هدف
6- اعتماد به نفس داشته باشیم و با تکیه به قدرتی که خدا داده و ماییم که داریم لحظاتمون رو خلق میکنیم
7- کیفیت ارائه خدماتمون رو ببریم بالا یعنی مشتریان از کالا و خدمات ما رضایت قلبی داشته باشن ( ارزش ایجاد کنیم برای مشتری)
8- درصورت عدم رضایت مشتری بازگشت وجه رو ( باشرایط منطقی) بزاریم
9- قیمت گذاری که روی کالا و خدماتمون داریم بسته به ارزشش باشه منصفانه باشه
10- خدمات خودمون رو معرفی کنیم نه تبلیغ( یعنی وابسته به تبلیغات و هزینه گزاف برای تبلیغ نکنیم ) واقعیت ها ،خصوصیات و آثاری که محصول یا خدماتمون داره رو توضیح بدیم
11- پشتیبانی خوب داشته باشیم
نتیجه : در اینصورت مشتری به دنبال خدمات و محصولات ما خواهد آمد و سرویس های ما رو به دیگران معرفی میکنه و همینطور سینه به سینه رشد بسیار بالایی در فورش خواهیم داشت
ضمن اینکه هر کسی که در فرکانس کیفیت کاری ما باشه به سمت ما هدایت خواهد شد
اولین و مهمترین عامل اینه که بدونیم بیرون از ما تاثیری روی کسب در آمد ما نداره
خدارو صد هزار مرتبه شکر
دیدگاه شما را کپی کردم که بعدا استفاده کنم
بسیار تشکر
به نام الله یکتا
چه عواملی باعث ایجاد نتایج متفاوت در بعضی شغل ها شده {بهتره این رو بگیم }؟
و چه عواملی باعث ایجاد نتایج استاد عباسمنش شده ؟
و چه عواملی باعث ایجاد نتایج در زندگی من شده ؟
این سوال ی جوابی داخل خودش هست که میگه نتیجه رو در نظر بگیر حالا شاید این نتیجه از همه لحاظ ها باشه یعنی ی کاری انجام بدیم که شاید طاهرش با باورهای اجتماع فرق کنه اما اون نتیجه دلخواهی که ما میخواهیم رو بده و نتیجه خارج تصور دیگران باشه یعنی دیگران باور نکن که میشه اینجوری نتیجه گرفت و پول ساخت
من به شخصه اون باور های توحیدی که ارتباط مستقیم با خدا داره رو عامل اصلی نتایجم میدونم و به نظرم هر چقدر روی این عوامل کار کنم و رنگ خدا رو پر رنگ تر کنم نتایج بزرگ تر و بزرگتر و بزرگتر میشه
حالا میام از خودم میگم من به دنبال جذب ی نیرو بودم و به ی بنده خدایی که همکار ماست گفتم و دیگه کلا فراموش کردم گذشت بعد چند وقت دوستمون اومد و گفت که اون ادمه که میخوای کارت رو انجام بده امادست که بیاد گفتم باشه گفت شمارشو بهت بدم گفتم نه خودت بهش بگو بیاد ببینم چی میگه
یعنی تمام هوش و هواسم اونموقع روی سایت و باور های توحیدی بود درواقع گفتم ببینم خدا چی میگه
بعد ی چند روز دیدم بنده خدا اومد و همزمانی که اون اومد ی مشتری اومد برای انجام کاری مربوط به اون اقا و دیگه فهمیدم که درسته و این از دستان خداونده و این کاریه که باید انجام بشه
حالا این کاره و اون اعتماد به این نیرو باعث شد که خیلی از همکارای من هم به فکر راه اندازی این سیستم بیوفتن و کلی این تجارت گسترش پیدا کنه
و یه همسایه ای ما داریم اینجا که خیلی من به طرز کاسبیش حرکت کردنش سرعت عملش استعدادش رفتارش با مشتری بیزینسی که داره انجام میده باور دارم و از دوستان صمیمی من هست ایشون و همیشه چند دقیقه ای کنار ایشون هستم
از ویزگی های مثبتش بگم خیلی ادم ریلکسیه
خیلی ادمیه که کلامش متین و ارامه
سرعت عمل فوقالعاده بالایی داره
ادم شجاع و نترسیه توی بحث کاسبی و خرید و فروش جنس
و من به عینه میبینم پشت ی میز نشسته و هی براش مشتری میاد براش پول روی پول میاد
من خودم از اون افرادی هستم که کلی مشتری براش فرستادم و ازش خرید کردن
همیشه میخنده این ادم
من ندیدم تا بحال یک بار ناراحت باشه
این ادم و این دوستمون خیلی تازه کاره توی شغلش نصبت به بقیه کسبه ولی تمام قدیمی های بازار تمام اون به قول خودمون گردن کلفتا از این خرید میکنن یعنی همین امروز پیشش بودم ی کاسب قدیمی اومده بود برای جور کردن ی فاکتور رقم نصبتا بالا پیش ایشون و انجامش داد
اینجاست که نتایج با هم فرق میکنن
به شخصه اعتراف میکنم هروقت روی توحید کار میکنم روی یگانگی خداوند و ربوبیت و همه درخواست هام از اونه اصلا نتایجم قابل مقایسه نیست هر وقت روی صبر کردن با امید روی توکل فقط به رب روی ارامش و عوامل درونی {باورهای قدرتمند کننده } کار میکنم باور به فراوانی باور به اینکه هرچقدر ثروتمند شوم نزد خدا محبوبترم تکرار میکنم فکر میکنم
قران گوش میکنم معنی قران رو گوش میکنم نتایجی میگیرم از ی جاهایی بهم میرسه که به فکرم هم نرسیده بوده
واینجاست که جایگاه خداوند پر رنگ میشه و بهت میگه که فقط از من بخواه
صبح که در مغازه رو باز کردم لای در ی برچسب با ی متن فوقالعاده دیدم که روزم رو ساخت
لای در نوشته بود
{فقط خدا}
گفتم خدایا داری به من چی میگی حالا در ی جوریه که اون برچب چسبیده بود قشنگ لای درب ورودی
و خداونده که انرزیش همه کارها رو انجام میده و متحیر میشی از میزان خدمتی که بهت میکنه از برکتی که توی زندگی انجام میده از مشتری های خوبی که میفرسته و از سلامتی که در تو ایجاد میکنه و از ارامشی که وارد زندگی ادم میشه
خدایا صدهزار مرتبه شکرت
سلام خدمت استاد و دوستان عزیز..من شخصا نظرم اینه که اگه کسی بخواد کسب و کاری رو شروع کنه باید از پایه درست کار کنه .. به عنوان مثال یه مشکلی از جامعه حل کنه یا یه خدمت رسانی مفید انجام بده..و چون تو ذهن خودش داره کارش رو درست انجام میده و این رو باور داره کسب و کارش هم قطعا موفق خواهد بود و بخاطر همین برمیگردیم به اصلی به نام باور … این باور ماست که داره زندگی مارو رقم میزنه.. و همه چیز باوره..
سلام حمید ریگی هستم
اهل زاهدان و ساکن کشور چین
این اولین پیامی هست که من تونستم تو سایت بذارم و من خیلی خلاصه شده نظرم رو میگم
به نظر من اصلی ترین و قدرتمند ترین چیزی که باعث دگرگونی در همه کارها چه مادی و چه معنوی عباس منش شده (شکر گذاری هستش ) من فکر میکنم دوست عزیزم اقای عباس منش هر لحظه در حال سپاسگذاری هستن و دلیل اینکه ایشون به همه چیزهایی که میخواد میرسه فقط و فقط سپاسگذاری هستش قدرتی که در سپاسگذاری من تجربه کردم در چیز دیگه ایی ندیدم
منم یه مدتی خیلی گیج بودم بهم الهام نمیشد و نمیدونستم چکار کنم دلیلش رو نمیدونستم تا اینکه بعد از احساس سپاسگذاری انگار همه چیز داشت عوض میشد و الان خیلی زندگیم عالی یه