live | تشخیص اصل از فرع درباره نتایج - صفحه 41 (به ترتیب امتیاز)

4232 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    محمد محمد گفته:
    مدت عضویت: 3997 روز

    سلام به استاد عزیزم سید حسین عباس منش، خانم شایستۀ گرامی و همۀ دوستان مهربانم در سایت

    حقیقتش من اون روزهایی که این مسابقه اعلام شد و برگزار شد در سفر بودم و بشدت مشغلۀ زیادی داشتم که نمی تونستم شرکت کنم.

    بخاطر همین امروز می خوام فایل ها رو ببینم. البته تا الان فقط فایل اصلی (جواب استاد) مونده که بعد از نوشتن این کامنت میرم سراغش بلافاصله.

    من این سؤال رو از یکی از دوستان خیلی عزیزم که توی آمریکا زندگی می کنن پرسیدم و ایشون اینجوری جواب دادن. گفتم جوابشون رو براتون بزارم تا شما هم استفاده کنین چون خیلی جواب ارزشمندیه.

    جواب دوستم :

    ایشون بهم گفتن :

    پاسخ خودم به این سؤال رو با ذکر این نکته در تجربیاتم شروع می‌کنم :

    طبق باوری که ساخته‌ام‌، تمام خریدهایم اعم از ملک‌‌، ماشین و… را فقط نقداً انجام می‌دهم. اما آدمهای زیادی نمی‌توانند باور کنند که می‌شود به حدّی از استقلال مالی رسید که توانایی خرید نقدی هر چیزی را داشت.

    حتی اینجا در آمریکا‌، هنگام معامله یک ملک یا خرید یک ماشین و…، به محض اینکه فرد یا آژ‌‌انس مربوطه متوجه می‌شود که قصد من خرید نقدی است‌، اولین سؤالی که بدون استثناء می‌پرسد‌، این است که :

    شغل شما چیست؟

    معنای این سؤال که از آغاز زندگی‌مان بسیار آن را شنیده‌ایم این است که‌ :

    اکثریت قریب به اتفاق آدمها‌، ناخودآگاه‌، رابطۀ مستقیمی بین «نوع شغل» و «میزان درآمد» ایجاد کرده‌اند و این نگاه محدودکننده‌، ناخودآگاه موجب شده تا دلیل موفقیت مالی‌ را، یک عامل بیرونی مثل «داشتن یک شغل خاص» بدانند و نه یک عامل درونی مثل «باوری که صاحب آن کسب و کار درباره خودش دارد.»

    سپس این محدودیت به تصمیمات‌، راهکارها و اعمال‌شان هم نفوذ کرده است و به همین منوال‌ نیز موفقیت را در عواملی بیرونی می‌جویند.

    اما سؤالی که باید همواره پرسیده شود این است :

    چه باورهایی سبب می‌شود‌، یک فرد بتواند از علائقش (یعنی آنچه که برای انجامش مملو از شور و اشتیاق است و روحش را پرواز می‌دهد) موفقیت مالی هم بسازد؟

    به راحتی می‌توانی در هر شغلی‌، هم آدمهای ثروتمند را ببینی و هم آدمهای فقیر را.

    از پزشکی تا کله پزی.

    از پیمانکاری تا شغلی مثل جمع آوری زباله‌های بازیافتی و فروش آنها‌.

    هم پزشکان ثروتمند داریم و هم پزشکان فقیر.

    هم آشپزهای ثروتمند داریم و هم آشپزهای فقیر‌.

    هم خیاط‌های ثروتمند داریم و هم خیاط‌های فقیر.

    و این منطق‌، به اندازۀ کافی محکم و قوی هست تا‌ برای حذف باور محدودکننده و شرک آلودی به نام «عوامل بیرونی» جهادی اکبر به راه بیاندازی.

    اولویت زندگی من هیچگاه انجام یک کار به عنوان یک شغل نبوده که‌،‌ بتواند از عهده پرداخت هزینه‌های اولیه زندگی‌ام برآید یا‌، شرایط مناسب برای لذت بردن از انجام کارهای مورد علاقه‌ام را تأمین کند. بلکه اولویت زند گی من‌، تجربۀ آنچه است که به آن علاقه دارم. چیزهایی که در طی انجامشان‌، نه زمان را می‌فهمم و نه مکان را. چیزهایی که حتی اگر برای انجامشان پولی نگیرم نیز‌، نمی‌توانم از انجامشان صرف نظر کنم.

    آنچه امروز شما به عنوان شغل من می‌شناسید‌، نه به عنوان یک شغل بلکه‌، به عنوان عشق‌‌، ایمان و اشتیاق سوزان من‌، برای درک قوانین هستی شروع شد تا‌، بتوانم فکر خدا را بخوانم‌، بدانم این خدا کیست؟ چه قوانینی بر جهانش مقرر نموده و چگونه می‌توانم با قوانین این سیستم همراه و هماهنگ شوم؟

    من برای این عشق و علاقه زمان گذاشته‌ام‌، از صرف این زمان لذت برده‌ام و به اندازه‌ای که توانسته‌ام باورهای قدرتمندکننده و ثروت آفرین را نیز با این علاقه همراه کنم‌، استقلال مالی و ثروت‌، به صورت طبیعی و به عنوان فقط یکی از نتایج این کار‌، وارد زندگی‌ام شده است.

    منظورم از باورهای قدرتمندکننده و ثروت آفرین‌، همان آگاهی‌هایی است که ساعت‌ها در دوره‌هایی مثل روانشناسی ثروت ۱ و ۲ و ۳ توضیح داده‌ام. از نظر من‌، این ۳ دوره‌، تنها سرمایۀ لازم و کافی برای ثروت ساختن از علائق‌تان است. گنجینه‌ای از آگاهی‌های خالص و ثروت‌‌آفرین که‌، نمی‌توانی قیمتی برایش تعیین کنی.

    اگر می‌خواهی مانند من نتیجه بگیری‌، مانند من‌، آن آگاهی‌ها را جدی بگیر و مثل وحی منزل آنها را اجرا کن و به شیوۀ آنها زندگی کن.

    آگاهی‌های این دوره‌ها‌، بهترین و خالص‌ترین ورودی‌های ثروت ساز برای احاطه کردن ذهن است.

    تکرار همین کار به ظاهر ساده‌، باورهای قدرتمندکننده و ثروت آفرینی در ذهنت می‌سازد که همزمان تو را به مدار ثروت هدایت و از مدار فقر و کمبود دور می‌کند.

    تکرار همین کار به ظاهر ساده‌، هر بار ظرف وجودت را برای دریافت ثروت‌های بیشتر‌، افزایش می‌دهدو این روند انتهایی ندارد.

    به عنوان اولین قدم‌‌، نپرس چه شغلی درآمدش خوب است تا انجامش دهم‌، بلکه بپرس :

    علاقۀ من چیست و چگونه می‌توانم باورهای قدرتمندکننده و ثروت‌آفرینی برای آن علائق بسازم؟

    زیرا هر کاری به خودی خود‌، پتانسیل ساختن ثروت را دارد و وقتی باورهای قدرتمندکننده و ثروت‌آفرین به علاقه‌ات بپیوندد‌، ثروت هم می‌آید.

    باورهای قدرتمندکننده و ثروت‌آفرین یعنی‌، «تعریف صحیحی از خداوند» بسازی و ارتباط صحیحی میان این نیرو و «ثروت»‌، ایجاد کنی.

    در یک کلام‌، بتوانی ثروت ساختن از علائق‌ات را معنوی‌ترین کار دنیا بدانی.

    اگر آدمی مذهبی‌ هستی اما‌، باور داری خداوند و ثروت دو موضوع جدا هم هستند که داشتن یکی به معنای دور شدن از دیگری است‌، فارغ از اینکه چقدر تلاش می‌کنی‌، هرگز به ثروت نمی‌رسی.

    اما اگر خداوند را منبع ثروت بدانی و باور کنی ثروت‌ ساختن‌، تنها راه رسیدن به خداست‌، این باور برایت «کن فیکون» می‌کند.

    آن وقت مثل سلیمان نبی با باور «انک انت الوهاب»، ثروت را در رابطه‌ات با این نیرو می‌جویی.

    آن وقت به جای تمرکز بر عوامل بیرونی‌، روی باورهایت کار می‌کنی و به جای حساب کردن روی عوامل بیرونی‌، روی توانایی‌های درونت‌، الهامات و هدایت‌های این نیرو حساب می‌کنی و به همین دلیل نیز به جای یافتن یک شغل ثروت ساز‌، سراغ ثروت ساختن از علائق خودت می‌روی و به این شکل هدایت می‌شوی و همچنان که از زندگی به سبک شخصی‌ات لذت می‌بری‌، ثروت هم می‌سازی. زیرا احساس خوب = اتفاقات خوب.

    باورهای توحیدی‌ ساختن‌، یعنی همین.

    یعنی قدرت دادن به عوامل درونی‌، قدرت دادن به خدای درونت و الهامات و هدایت‌های این نیرو و روی برگرداندن و اعراض کردن از عوامل بیرونی.

    هرچه بیشتر در آیات اساسی قرآن و داستان زندگی پیامبران تدبّر کردم‌، با وضوح بیشتری این اصل را دیدم و درک کردم.

    اگر هنوز به خواسته‌ات نرسیده‌ای‌، نه به این دلیل است که یک عامل بیرونی خاص را کم داری‌، بلکه به این دلیل است که یک باور قدرتمندکننده را کم داری یا به یک باور محدودکننده چسبیده‌ای.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  2. -
    سیدعلی موسوی ارشد گفته:
    مدت عضویت: 1651 روز

    باسلام خدمت استادگرامی و جذاب ما و تمامی دوستان عزیز عضو این خانواده سعادتمند و مملو از آرامش….

    استاد عزیز خیلی دوست دارم خیلی حالم خوبه با راهنمایی ها و قوانین جذاب و مفیدی که برای ما کشف کردی…خیلی ذوق دارم که الان دارم مینویسم..حس خوبی دارم احساس آرامش احساس سعادت احساس خوشبختی و اینکه حس میکنم خدا خیلی منو دوسداره که با شما آشنا شدم.

    استاد عزیز من خیلی وقته با شما آشنا بودم ولی همیشه مقاومت میکردم که به حرفات گوش بدم همیشه میگفتم عباس منش حالش خوبه که این حرفارو میگه و گوش نمیکردم…

    من حدود5سال عاشق دختری شدم که از هرلحاظ بامن متضاد بود..محل زندگیش از یه استان دیگه بود.ازلحاظ قومیتی و فرهنگ و همه جنبه ها بامن متفاوت بود ولی خیلی همدیگه رو دوسداشتیم..هردوی ما در یک شهر دانشجو بودیم..دختره به فایلهای شما گوش میداد…بخدا بخدا قربون خدابشم که اشکم دراومد ازبس دوسش دارم(خدا) هروقت با دختره حرف میزدم میگفتم بهش من و تو نمیشه باهم ازدواج کنیم ولی اون چون به فایلای شما گوش میداد میگفت خدا همه چیزو درست میکنه….

    بعد از 5سال سختی و دوری از هم چون قانون تکامل باید طی میشد با هزار اتفاق و سنگ اندازی هایی که شد تونستیم باهم ازدواج کنیم….

    استاد عزیز چه ازدواجی شد…اصلا باورم نمیشه..همیشه مشکل این بود که چون راهمون خیلی دوره چجوری جشن بگیریم ولی کرونا اومد باعث شد جشنها کنسل بشه..مطمئنم کرونا بخاطر من اومد اصلا باورم نمیشه چقد خداکمک کرد..دلم میخواد تمام داستانمو بنویسم تا همه مطمئن بشن که خدا همیشه کنارمونه جفتمونه دوسمون داره هدایتمون میکنه…

    استاد من دانشجوی بیکاربودم همه میگفتن کارنداره چطور میخواد زن بگیره ولی به خود خدا قسم خدا همچین منو هدایت کرد و به سمت کسب و کاری منو فرستاد که خیلی راحت دارم پول درمیارم…استاد لطفا بخون ببین چطوری هدایت شدم مطمئنم شما هم حال میکنید…

    باپول وام ازدواج مغازه اجاره کردم و لبنیاتی زدم ولی بعد از 12روز کرونا اومد و شایعه شد شیر و ماست هم کرونا داره و بازارم خراب شد و هیچی فروش نداشتم…همش انگار یکی میگفت مغازه رو پس بده.واااااای چه جهان دوسداشتنی داریم سریع مغازه رو تحویل دادم و باورتون نمیشه یخچالارو فروختم و بعد از فروختن یخچالای مغازه انگار خدا به من میگفت همین کار خرید و فروش یخچال رو ادامه بده…استاد بخدا من که روزی نگران پرداخت اقساط وام ازدواج بودم الان اینقد راحت پول درمیارم که دارم به بعضیا که دستشون تنگه کمک میکنم چون میدوم با کمک کردن من خدا بیشتر بامن رفیق میشه و بیشتر به من میده…

    استاد باورت نمیشه یک ساله دارم خرید و فروش یخچال میکنم ولی اینقد سرمایم سریع بیشتر میشه که خودم باورم نمیشه..

    خدایاشکرت بخاط استاد عباس منش و هزاران بار شکرت که منو به خانمم رسوندی که اینقد همدیگه رو دوسداریم..

    استاد به همون خداقسم همه اونا که مخالف ازدواج ما بودن الان متحیرن که چطور اینقد سریع داریم پیشرفت میکنیم و آرامش داریم…

    استاد میدونم باورت میشه هروقت مشتری ندارم و حالم بدمیشه سریع مثل دیوونه ها لب تاب رو بازمیکنم و یه فایل رایگان دانلود میکنم و میبینم خیلی وقتا همون لحظه که دارم فایل میبینم مشتری زنگ میزنه…وااای که زندگی خیلی راحته فقط بسپاریم دست خدا بقیه هیچی نیستن فقط خدا …..دوست دارم استاد عاشقتم.

    خیلی دلم میخواست بنویسم خیلی حرف دارم..حالم خوبه وجودم لبریزه از عشق به خدا واستاد و همه شما دوستان..

    درپناه خدای مهربون و قوانین جذاب ونابشون سعادتمند در دنیا و آخرت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
    • -
      زینب عباسی گفته:
      مدت عضویت: 1724 روز

      سلام ب استادعباسمنش ودوستانی که دربالا ترین مرتبه توحیدی قرارگرفته اند که تمام ایمان وتوکل شان ب خداوندونیروی قدرتمنددرونی وساختن زندگی شان آن طوریکه میخواهند.من خانم خانه دارهستم ومدتی است که فایلهای رایگان استادعباسمنش راگوش میکنم خوشحالم که باگوش کردن این فایلهاهرروزبه آگاهی وایمان بهتری میرسم من همیشه قران میخواندم وسوالهای زیادی درذهنم شکل میگرفت که چرامابایدازروی یک رونوشت که نامش سرنوشت است زندگی کنیم؟چطور میتوان ازدایره فقرخارج شد؟چطورمیتوان ثروت ساختوانسان موفقی شد؟وچراقران که برنامه زندگی ودنیاآخرت ماراهدایت میکندبرای ساختن ثروت ماراراهنمایی نکرده؟بااینکه به معانی آیات توجه میکردم به روشنی متوجه نمیشدم

      باگوش کردن فایلهای استادعباسمنش

      باوضوح بیشتری آیات قرآن را میفهمیدم ومتوجه شدم که خداونددرهمه چیزبه ماقدرت خلق کردن داده واینکه ماباافکاروباورهایمان وقدرت ایمان هرانچه راکه بخواهیم میتوانیم بسازیم وخلق کنیم،باگوش کردن ب حرفهای استادجستجویدرونی من شروع شدومثل کسیکه بیل وکلنگ برداشته وزمینی رادرجسجوی گنج میکنددرجستجوی گنجهایدورونی ام شروع به کندن وکاوش درونی ام کردم

      بااین کاوش وکندن درونی چیزهای خوب وبدزیادی پیداکردم کردم که باورم نمیشد که این اشغالهااین باورهای غلط وسیاه درون من بوده،به پاکسازی مشغول شدم وهمچنان باکلنگ محکمترضربه میزدم تاهرچه هستپیدایش کنمواقعا گاهی ازشدت این ضربه صدای ناله روحم رامشنیدم

      ازرنجهای ودرهایی که ب خاطرافکارغلط داشتم،ازباورهای فقیرانه وحقیرانه ای که من که سالهادنبال استقلال مالی بوده ومانع من شده بودند،بااینکه چندتاتکنیک طراحی وسیاه قلم ومدادرنگی،ویترای یادگرفته بودم وفکرمیکردم کسی برای اینهاپول نمیدهداماحالامتوجه شدم که اگرباورهای درستی داشتم به سمت آموزش کارهای هنری هدایت میشدم

      خداراشکرمیکنم برای آشنایی بااستادعباسمنش وبرایش آرزوی سلامتی خوشبختیوثروت بیشتردارم واوراتحسین میکنم که ازقدرت اختیار ی که خداوندبه اوداده به خوبی استفاده کرده،من راه خلق ثروت واستقلال مالی راپیداکردم ومطمینم که موفق میشوم

      من تونایی نویسندگی رادارم وعلاقمندهستم به اینکاروباوردارم که دراین زمینه میتوانم موفق شوم وثروت ومحبوبیت وبرکت نامحدود میرسم.

      همه چیزدرخودباوری قدرت ایمان وکنارگذاشتن ترسهاست وحرکت کردن است ونیروی برترهستی خالق هستی همان که اول بارجنبش وتکاپورادرذات ماقراردادحامی وهدایت کننده وهمراه ماست.برای همه شماآرزوی سلامتی وسعادت وثروت وهدایت الهی رادارم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    Samira Zare گفته:
    مدت عضویت: 969 روز

    به نام خداوند جهان آفرین

    سلام

    جواب این سوال در دل همین صحبت‌هایی که استاد در فایل گفته نهفته است.

    فرق بین کجا باید از یک ابزاری استفاده کنیم، کجا باید روی خدا حساب کنیم چیه؟

    اینکه استاد عزیز تمرکز بر روی کار خودش است به سمت فرعیات رقبا نمی‌رود،که ببیند چه کسی چه کاری را انجام می‌دهد.

    این ارزشمندی استاد از درون است و یک نگاه توحیدی دارد و مسیر درست را می‌رود نمی‌خواهد ظاهرسازی کند چون اصلاً به هیچ عنوان برایش اهمیت ندارد که دیگران در چه راستایی ثروت می‌سازند.

    او به آنچه که الهام می‌گیرد عمل می‌کند چون اعتقاد دارد این دیدگاه را دارد و سعی می‌کند که این باور را داشته باشد که بیش از نیاز انسان‌ها نعمت و ثروت و فراوانی و سلامتی و روابط خوب است.

    دلیل اصلی موفقیت سایت استاد اینه که: زمانی که این دیدگاه‌ها را داشته عمل می‌کرده و نتایج را می‌دیده و در مورد سایت هم در زمان گذشته نمی‌دانسته و به مرور یاد گرفته است.

    و هیچ اعتقادی به تبلیغات ندارد و همیشه دنبال تفاوت قائل شدن بین اصل و فر ع بوده است که بفهمد کدام اصل است که بیشتر رویش تمرکز کند و چه چیزی فرع است .چه در قرآن و در زندگیش.

    همیشه دیدگاهش به اصل بوده وبه این قوانین عمل می‌کرده.

    ما اگر به بقیه می‌گوییم که مسیر اصل و فرع چیه؟باید خودمان هم عمل کنیم و یک تلنگری برای ایجاد حرکت در مسیر درست اصل برایمان باشد نه که فقط بخواهیم بگوییم و هیچ عمل و نتیجه‌ای نباشد فقط نصیحت باشد. نباید هیچ تناقض با آن حرف‌ها و عمل باشد.

    «رفتار و فرکانس انسان هست که کار را انجام می‌دهد افراد از رفتار و عمل شما تاثیر می‌گیرند نه از حرف‌های شما»

    «هیچ انسانی کامل نیست فقط خداوند کامل است و بی‌نقص»

    نتایج موفقیت استاد همه از تلاشی بوده که افکار مثبتی که در وجود خودش ساخته است و تبدیل کرده به باور و عمل کردن ایجاد شده است.

    نکته: اگر می‌خواهی پیشرفت کنی اول به خودت بگو و همیشه گوشه ی ذهنت باشه که خودت اولین نفر باشی، که اینجوری عمل کنی و هیچ کمالگرایی در کار نباشد.

    ما باید برای درک اصل تمرکز بگذاریم روی قانون جهان هستی که چی اصل است و چی نیست.

    شادباشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  4. -
    فرهاد شکوه گفته:
    مدت عضویت: 4098 روز

    به نام پروردگار هدایتگر مهربان

    & سلام خدمت همه ی اعضای خانواده ی دوست داشتنیم و رفیق گلم حسین جان عزیزم &

    -همینطور که متن سوال این دوست عزیزمون رو میخوندم ,۴ماه پیش خودم برام تداعی میشد که دقیقا من هم همین سوال رو از خودم میپرسیدم و به تضاد برخورده بودم(در تصمیماتم بیشتر علم و تجربه ی منطقیم رو روش تمرکز و اعمال کنم یا قوانین رو!!!!!) البته در حوزه های دیگه با قانون پیش میرفتم و هرچه بیشتر تمرکز داشتم نتایجم واقعا عالی بود و الانم که داریم قدم به قدم میریم جلو و واقعا تغیرات و نتایج زندگیم مثل روز برام روشن و لذت بخشه٫

    “””بی نهایت از پروردگار مهربان سپاسگزارم””””

    -آنچه که من بهش رسیدم و ازش نتیجه گرفتم وبا خوندن این متن دوباره درونم داره برام تکرار میشه یک چیزه:

    —- کار کردن روی خودم —-این مطلب اول از همه جایگاه توحید رو درونم روشن میکنه چون میدونم کار به دست پروردگار داره انجام میشه و او به من این اختیار رو داده که از قدرتش استفاده کنم پس دیگه نگران عوامل بیرونی نیستم و دغ دغه ی رقابت با کسی یا چیزی رو ندارم (تمرکزام روی بهتر شدن یا ساختن باورهام در مورد اون موضوع هست و تاکید ذهنم بر روی مسائل یا الگوهای منطقی در ارتباط با اون موضوعست)

    — ساده بگم: وقت گذاشتم و الگوهای “””منطقی”””در مورد اون موضوع رو پیدا کردم ,مثلا الگوهای سرمایه گذاری ای رو پیدا کردم که کاملا اون هدف یا شرایط که میخوام یا هر جایگاهی که اون فرد داشت و براش اتفاق افتاده بود رو مثالش رو برا ذهنم زدم, که برای ذهنم منطقی بشه و قبولش کنه که میشود در همین کاری که دارم انجام میدم آقای X٫Y٫ با همین زمان و همین شرایط بازار که من دارم, ماهی ۲۰میلیون دارند پولسازی می کنند و من ماهی ۵میلیون تومن دارم پولسازی می کنم٫

    – این مثال ها و الگوها رو با صدای خودم ضبط کردم(بدونه مقایسه کردن خودم با اون ها چون مقایسه و قضاوت حال آدم رو بد میکنه ,کمک که نمیکنه هیچ تازه از مسیر هم خارج میشه) و گوش میکنم و واقعا میبینم که چطور مقاومت های ذهنم داره آروم آروم میشکنه و ترمزهام برداشته میشه , نتایجم این رو بهم داره نشون میده و ازهمه ی اینا مهم تر که عامل اصلی هست حس و حال خوبمه که واقعا با قبل قابل مقایسه نیست و نتیجه این حال خوب رسیدن به اهداف و حتی بالاتر از اون هاست^^^

    -چون دنبال این الگوها و نتایج هستم قشنگ هدایت میشم به سمت این جور آدم ها یا مطالب یا هرچیزی که این باور فراوانی رو در من بهتر و باکیفیت تر میکنه کاری به باورهای محدود کننده ی این افراد یا مطالب ندارم حواسم به اصل و آنچه که به دردم میخوره هست٫

    -مثلا همین امروز با دوستی که ناآگاهانه باورهای خوبی نسبت به پول داره(ناخودآگاه داره از قانون استفاده میکنه ولی خودش نمیدونه) گپ میزدیم, میگفت من زمینی رو سال۸۹ چکی خریدم متری ۷۰۰۰تومن(اولین سرمایه گذاریم هست و بدونه هیچ علم سرمایه گذاری یا مشاوره از کسی واردش شدم تازه موقع خرید یه سوتی خنده دار هم داده بود)

    بعد میگفت هرموقع هم که پول داشتم زمینای اطراف اشم خریدم و اضافه کردم الان اون زمین متری ۶۰۰٫۰۰۰تومن قیمت داره و خیلی هم جاش عالی و خوب هست و خواهان داره٫

    -خب همون موقع که داشت این حرفا رو میزد من داشتم به خودم “”یادآوری””میکردم قانون فراوانی رو و اینکه میشه یک سرمایه گذاری کرد که بعداز یه مدت چندین برابر بشه بدونه اینکه کار خاصی انجام بدم (رنج و سختی بکشم,پارتی داشته باشم ,علم و مدرک خاصی رو داشته باشم,سرمایه ی گنده ای داشته باشم,پسرخالم رئیس شورای شهر باشه و٫٫٫٫٫) و از همه مهم تر بدونه اینکه به نتیجه وابسته باشم اتفاق بیوفته تا زمانی که از این قوانین استفاده کنم, چرا که قانون اینه و در قوانین پروردگار هیچ تغیر یا تبدیلی وجود نداره –

    واتفاقا منم اون مثال استاد در مورد اون زمین نیروی دریایی بندرعباس که توی قدم اول گفت رو براش زدم٫

    من روی هدایت پروردگار حساب ویژه ای باز کردم (سعی می کنم که با ایمان تر و توکل قوی تری راه و ایده هایی رو که اون نشونم میده رو قدم درونشون بذارم و انجام بدم چون اینجاها منطق دیوانه وار گوش آدم رو کر میکنه که نه و فریاد میزنه که نه این شدنی نیست) واقعا وقتایی که ازش خواستم هدایتم کنه کارهایی رو برام انجام داده که فقط تونستم با اشک شوق ازش سپاسگزاری کنم٫و همین موضوع هم باعث پیشرفت میشه مثلا آدم هدایت میشه به سمت آدم های باحال تر,مغازه های بزرگتر و بهتر, رشدهای عجیب و غریب سرمایه گذاری ها ,مشتری های نقد و بهتر و٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫٫

    @باور = رشته افکار تکرار شونده

    @ماهیت فکر= فراموشیه >>> درنتیجه هی باید تکرار بشه تا فراموش نشه (خدا توی قرآن به پیامبر میگه به “یاد آور” زمانی را که٫٫٫)

    @معیار افکار= منطق هست >>> باید با ابزار مناسبش به مصافش رفت پس باید هرموضوعی رو که میخوایم ذهن بفهمه و قبول کنه رو باید براش منطقی کنیم٫

    >>> کسی با چاقو شیشه نمیبره و با سنگ میوه پوست بکنه <<<

    * به قول استاد جان ما سعی می کنیم که این آگاهی ها رو بیاد بیاریم و بهشون عمل کنیم و هرچه بیشتر به یاد بیاریم و عمل کنیم نتایج بهتر و با کیفیت تر هستند٫

    —-امید به پروردگار, که در این راه هدایتمون میکنه و همیشه حامی ماست و میخوایم که بهتر و بیشتر از این قوانین فوق العاده ساده و در عین حال هوشمند استفاده کنیم و کمک بگیریم و از خودش بیشتر استفاده کنیم تا مسیر سعادت و خوشبختی که درونش هستیم رو بهتر و با کیفیت تر طی کنیم٫

    &سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  5. -
    بهار بختیاری گفته:
    مدت عضویت: 1771 روز

    سلام استاد جان

    من حدود یکسال پیش این فایل را دیدم و الان دقیقا تو سالگرد یکسالگی هدایت شدم به این فایل.

    وقتی داشتم گوش میدادم حس های پارسالم تداعی میشد.پارسال میگفتم خدایا استاد چی میگه رقیب را ول کن…

    استاد چرا فلسفه اش اینطوریه. اونم برای من، کسی که کلا ادعای تخصص در مارکتینگ داره، استخدام میشه جایی چون مارکتینگ بلده. یا دانشگاه رفته تا مارکتینگ بخونه.

    جالبه نه؟؟؟

    استاد الان درک بهتری دارم. الان این فایل بهم نشون داد که مدارم بالاتر رفته، وقتی گفتید من به رقیب کار ندارم، فوری ذهنم گفت آره دیگه این همه ثروت دیگه چرا باید نگران باشم که رقیب داره چی کار میکنه، من اگر فروش بیشتر، سهم بیشتر میخام باید باورهای قدرتمند کننده تری داشته باشم. یا وقتی انگورها را نشون دادید ذهنم تحسین کرد و گفت آره دیگه همه چیز فراوان هست. اعتراف میکنم که فراوانی پاشنه آشیل من هست ولی در عین حال خودمو تحسین میکنم برای این تعهد یکساله ام برای پیشرفتم و همین جا از خودم تشکر میکنم، چون باور لیاقت هم در من باید بهتر بشه و صد البته از شما تشکر میکنم.

    استاد تاثیری عمیق، شگرف، مستمر در زندگی من دارید. در تمام زمینه ها، در زمینه ی روابط، در زمینه توحید، در زمینه ثروت در همه زمینه ها و از تون ممنونم.

    شما هدیه ی خدا به من هستید، وقتی که به خودم گفتم بهار اگر نمیتونی یه ایده ی پولساز را تا انتها ادامه بدی یه چیزی در ذهن تو مسیله داره، وقتی گفتم خدایا من میخام با آدم های با کیفیت در ارتباط باشم و وقت بگذرونم ،دقیقا تو همون زمان به شما و سایتتون هدایت شدم. بخدا استاد داستانم خیلی جالبه، من تو انتخاب کوچ بین شما و یه استاد دیگه گیر کرده بودم، حتی به زعم خودم اون استاد را بهتر از شما میشناختم. ولی وقتی که سر دو راهی گیر کردم که خدایا کدوم را انتخاب کنم، خدا اسم شما را تو دلم بلد کرد.

    خوب اینها همه داره از باورهای شما شکل میگیره، از خدای شما از ایمان شما و خدا را شکر که به سمت شما هدایت شدم و خدا رو شکر که مدارم با مدار شما هماهنگ تر بود.

    استاد این آرامش که به من چه بقیه در حال انجام چه کاری هستند، من به خودم، به بیزنسم، به باورهای زوم کنم، قیمت نداره…

    بازم سپاس

    خداوند حمید و وهاب و قادر من نگهبان هممون❤️

    جانید و جانان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  6. -
    سیده ملیکا مرتضوی گفته:
    مدت عضویت: 840 روز

    یه نام خدایی که هرچه دارم از اوست

    سلام به خانواده ی خوب عباسمنش …

    دوست دارم جواب این سوال رو لول تیتروار بگم و بعد با گفتن یه خاطره تثبیت کنم که واقعا اصل چیه ؟

    خب به نظر من اولین تفاوت توی نگاه و دیدگاه و باور های آدمه…

    و دومی توی حل مسئله های بیشتره …

    شاید اگر چند ماه پیش از من این سوالو میپرسیدن شاید میگفتم باور ها هیلی مهمه ولی راسش ایمانی که الان به ابن حرف دارم خیلی خیلی بیشتر شده ….

    دوست دارم دلیلش رو اینجا براتون بگم …

    خب من الان 19 سالمه سال دوم دانشگاهم هستم و هنوز موبایل ندارم و خیلی اذیتم …

    یا مامانم مخالفه یا جور نمیشه نمیدونم بت هر نحوی ..

    و من بعد از ساختن 500هزار تومن پول تصمیم گرفتم دیگه از پدرو مادرم نخوام و روی خودم .کار کنم ‌‌‌…

    یکی دو هفته ای بود که سعی می‌کردم روی باورام نسبت به موبایل کار کنم و بعد از اون دوهفته مامان من دو تا چک برای موبایل کشید که داداشم بره و دو تا موبایل بخره …

    من خیلی خوشحال شدم و حتی اون روز یه کامنت هم روی سایت گذاشتم …ولی از اون روز به بعد کم کم تعهدم رو از دست دادم و دیگه کار نکردم …

    خلاصه داداشم رفت و فهمیدیم چون چکی می خوایم بخریم باید حدود 10 ملیون بیشتر پول بدیم و خب منم اصلا حس خوبی نداشتم که چکی و قسطی چیزی بخرم …

    اون موقع بعد از دو هفته کار کردن روی خودم که مامانم راضی شده بود که موبایل داشته باشم ذهنم بهم میگف نه کار کردن روی باورات تاثیری نداشته تو بزرگ شدی و مامان درک میکنه که تو باید موبایل داشته باشی …

    و بیشتر همین نجوا ها بود که باعث شد

    دیگه زیاد روی باورام کار نکنم…

    و همچنان داشتن موبایل عقب میوفتاد …تا بعد از عید شد و بعد مسافرت من با استادی آشنا شدم و اون استاد من رو خیلی دوست داشت و بهم کمک کرد تا به اون هدفی که دارم برسم …و من دوست داشتم باهاش کار هم بکنم …و اون قبول کرد و گفت تو باید موبایل داشته باشی و گفت که خانوادت باید بزارند …

    (من اون موقع که روی باورام کار می‌کردم روی این قسمت کار کردم که برای خرید موبایل پولش جور میشه به هر نحوی و پولش پرداخت میشه یا حالا یکی دیگه این پولو میده و اون موبایل بهت هدیه میده یا پولش داده میشه …)

    من که دیگه این حرفو شنیدم و دیگه مطمئن شدم دیگه هیچی نیست که جلوی نداشتن موبایل منو بگیره …

    غافل از اینکه هر چیزی دارم یا حتی هر چیزی که ندارم به خاطر باورای خودمه …

    هی خداوند بهم میگفت که باید باورات رو عوض کنی مگر نه نمیتونی چیزی رو که می خوای بدست بیاری ولی من گوش نمیدادم …

    تا یک روز که استادم داشت میرفت اون موبایل گذاشت جلوم و رفت به نشونه ی اینکه این مال توعه و خطت رو بزار توش ……ولی اون موبایل رمز داشت …و من باید تا اومدنش منتظر میموندم اما توی دلم با خدا بحث میکردمو میگفتم نه باور نیست …اگرم باشه من باورام تغییر کرده که این موبایل اینجا جلومه پس نگرانی وجود نداره …

    وقتی استادم اومد و من گفتم رمز داره تعجب کرد …چون تا اون موقع اون موبایل رمز نداشت …

    با پرس و جو و چندتا تلفن پیگیری کرد ولی نه فایده ای نداشت …

    پس دادن تا ریسرتش کنه …

    من همون روز متوجه شدم که به خاطر باورامه که این موبایل هنوز مال من نشده …

    و شب که اومدم خونه و به مامان گفتم گفت نه …اصلا حتی اگه اون بهت بده فقط تا وقتی اونجا کار میکنی باید دستت باشه و حق نداری بیاری خونه و به استاد هم بگو من باید با خانوادم صحبت کنم …

    دیگه یه جورایی متوجه شده بودم 90درصد ایمان داشتم که باورای من داره کار میکنه …ولی بازم 10 درصد امید داشتم که بعد از دیدار استاد با مامانم نظرش عوض میشه و اون موبایل هم تا اون موقع درست شده و من موبایل دار میشم…

    همون 10 درصد باعث شد من تا دیدار مامانم با استاد صبر کنم البته از اون روز یه کرمی توی وجودم افتاده بود که بزار ببینم واقعا باور ها داره این کارو میکنه یا نه …اگر واقعا باور هاست که به هیچ نحوی این موبایل به من نمیرسه و اگر چیز دیگری هست و با اصرار من یا حرف استاد یا تلاش برای عوض کردن مامانم میشه پس این موبایل مال من میشه و این روز دیدار مشخص میشه ….

    یه جورایی انگار توی ذهنم با این تجربه مشتاقانه منتظر نتیجه بودم تا بفهمم اصل دقیقا چیه …

    خلاصه روز دیدار فرا رسید

    و استادم توی دفترش با مادرم صحبت کرد …

    و بحث به موبایل که رسید مامانم گفت نه به نظرم الان فعلا موقش نیست چون با داشتن موبایل وارد قضایای بیهوده میشن …

    و گل گل گل …

    باور برنده شد …

    با اختلاف هم برنده شد و من اون لحظه با خوشحالی به مامانم نگاه کردمو توی ذهنم گفتم

    عباسمنش واقعا راست میگه باور ها اصل هستن …حتی اگه یه نفر بخواد دودستی اون چیزی که می خوای رو بهت بده باورات باعث میشه که تو اونو بگیری یا نه …دستان و جسمت هیچ تاثیری ندارند حالا هرچی می خوای تلاش جسمی کن …

    ..

    خلاصه از اون روز برام درس عبرت شد که ملیکا خانوم مراقب باش گول نخوری …

    و تعهد میدم که با ساختن باورای خوب چیزایی که دوست دارم رو بدست بیارم …

    ممنونم ازتون که تا انتهای کامنتم رو خواندید

    در پناه الله یکتا شاد و سالم و ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
    • -
      سیده ملیکا مرتضوی گفته:
      مدت عضویت: 840 روز

      به نام خدای مهربانم که هرچه دارم از اوست

      سلام سلام

      این امروز این فایل نشانه ی من بود و من به خودم گفتم بزار برم جوار های بچه ها به این مسابقه رو بخونم …کامنت اول بعد دوم و بعد به این کامنت خودم رسیدم‌…

      و از اول تا آخرش رو خوندم و تمام اون صحنه ها برام باز تکرار شد و یاد آوری شد که ملیکا واقعا واقعا واقعا هر آنچه که می خوای رو میتونی بدست بیاری اگر در فرکانس مناسبش باشی ….

      می‌پرسید چرا این حرفو میزنم ؟

      چون الان دارم این کامنت رو با موبایل زیبای خودم مینویسم موبایل زیبا و دوست داشتنی ام ….

      .

      .

      یادم نیست که تز بعد این کامنت بود یا از چند روز بعدش

      ولی اینو میدونم که به خودم گفتم من کاری به هیچ گس ندارم و فقط این موبایل رو می خوام و به خودم یک هفته وقت دادم ….

      و گفتم که باید باورام رو درست کنم …

      باورهایی کا قبلا نوشته بودم رو مرور میکردم و هر موقع یادم به تعهد میوفتاد به یاد می‌آوردم که هیچ کس هیچ تاثیری توی زندگی من نداره و هیچ کس جز خودم مانع خواسته های من نیست …

      این بزرگ ترین باوری بود که داشتم چون همیشه میگفتم مامانم نمیزاره خانوادم نمی‌ زارندو اینا ….

      و سعی می‌کردم خودم رو لایقش بدونم و بنویسم که با موبایل چقدر بیشتر لذت میبرم و کار ها برام آسان‌تر میشه …

      و باورتون نمیشه روز 9ام با هم رفتیم برای خرید موبایل …

      پیش یه فردی متشخص و اونم به راحت ترین شک یه موبایل آک خریدیم …

      چیزی عوض نشده بود نه اوضاع مالی نه حتی اصراری برای داشتنش …

      چیزی که عوض شد باورهای من بود …

      و حتی بعد از خرید موبایل قشنگ متوجه شدم که مامانم داشت به این فکر می‌کرد که اگر اینقدر خرید موبایل راحت بود و آسون و با چند تا چک ….چرا زود تر اینکارو نکرد !چرا چند ماه پیش که با این پول میشد یه موبایل ورژن بالاتر خرید اینکارو نکرد …

      اون نمیدونه و همش با تعجب میگفت اوضاع جور نبود ولی من میدونستم که خودم مانع بودم که باعث می‌شد مادرم هیچ اقدامی نکنه ….

      علاوه بر اون بعد از اینکه من باورم رو درست کردم خداوند مارو به آدمی هدایت کرد که حرص پول رو نمیزد و خیلی منصفانه برامون قسط بندی کرد …

      ممنونم خدای قشنگم

      عاشقونم‌..

      خیلی خوشحالم که الان با این وسیله میتونم بیشتر با شما در ارتباط باشم

      و بیشتر روی خودم کار کنم …

      وای خدایا شکرت …

      راستی الان اومدم چشم پزشکی برای گواهینامه و این آدم خیلی خوب با من رفتار کرد …

      خدایا شکرت که هر روز دارم در مسیر خواسته هام حرکت میکنم

      خدایاپونصد هزار مرتبه شکرت …

      در پناه الله باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
      • -
        امیر حسین عبدالهی گفته:
        مدت عضویت: 2490 روز

        درود به شما و مرسی بابت پاسخ زیبای شما.دقیقا همزمان با خاطره ای که شما تعریف میکردی، من هم خاطراتم آرام آرام واسم مرور شد.منم تقریبا یه همچین داستانی دارم.

        یادمه ترم 2 دانشگاه بودم و پدرم چون پیمانکاری داشت، تمام پولش (منظورم 100 درصد پولش حتی خرجی خونه هست) درگیر کار بود.

        من اون موقع هفته ای 70 هزار تومن پول تو جیبی میگرفتم که مخارجمو باهاش بگذرونم و بیشتر از اون رو اولا نداشتن خانواده که بهم بدن، دوماً اگر داشتن بهم نمیدادن (الان که خودم رو بررسی میکنم میبینم من اصلا خودم رو لایق داشتن پول نمیدونستم و حتی همین الان هم این باور بزرگ ترین پاشنه آشیل منه)

        یه سری بابام اومد دم خوابگاهم که به من سر بزنه و من کلا 5 هزارتومن توی کارتم داشتم و خدامیدونه هیچ ایده ای برای پول نداشتم. اصلا نمیدونستم چطور باید هفته آینده ام رو بگذرونم.

        به بابا گفتم که پولم تموم شده بهم پول بده، گفت من کلا 15 هزارتومن توی جیبمه و دارم با همین میرم بندر عباس. (این ماجرا مال سال 98-99 هست). خب منم که شرایط رو دیدم روم نشد ازش چیزی بگیرم و زدم به خنده و شوخی که بابا من شوخی کردم پول دارم میخواستم سر به سرت بزارم و …

        رفتم توی خلوت خودم فکر کردم، گفتم امیر مگه نمیگی قانون جذب جواب میده و اینا؟ پس کو؟ چرا امتحانش نمیکنی؟ و گفتم این هفته من باید 2 برابر اون پولی که بهم میدادن به دست بیارم. و شروع کردم به تکرار اینکه من لایق ثروتم، خدا منو لایق آفریده، حقمه که ثروت داشته باشم و… و به طرز احمقانه ای خوشحال بودم. انگار دنیارو بهم داده بودن. این در حالی بود که صبحش پیاده رفته بودم دانشگاه چون پول بلیط اتوبوس نداشتم ولی من اصلا تمرکزم به اینها نبود. تمرکزم به هوای خوب اون تایم بود، به دوستای فوق العاده ای که داشتم، به اینکه خوابگاهم نزدیک یه باشگاه بندنسازیه و شانس اینو دارم که عصر ها اونجا تمرین کنم، به اینکه چقدر کیفیت صدای هندزفری های اصلی سامسونگم عالیه، به اینکه چقدر از لحاظ بدنی سر حالم و اینها بود.

        پس فرداش، (مصادف با روز دانشجو) یه جشنی برگزار شده بود توی سالن اجتماع اصلی دانشگاه و کلی خواننده و نوازنده و شومن و… اونجا بودن. خیلی دوست داشتم توی اون مراسم باشم (چون داشتم دوره اعتماد به نفس رو کار میکردم و میخواستم خودم رو در معرض جمع بیشتر قرار بدم. مثلا چندین بار رفتم کنفرانس نیم ساعته به بالا ارائه دادم، توی جمع های متفاوت شرکت میکردم و…)

        رفتم به سمت جشن. توی راه رفتن به سمت جشن بودم که یهو دیدم یه پیامک واریز پول به حسابم اومد.

        70 تومن.

        زنگ زدم به مادر که شما اینو برام فرستادی؟ (چون مطمئن بودم هیچی ندارن که بخوان بدن).

        کاشف به عمل اومد که مادر بزرگم یهو دلش هوای نوه اش رو میکنه و میگه که شماره کارت امیر رو بهم بدید که میخوام واسش پول بفرستم. (نه قبل از اون و نه بعد از اون هرگز این اتفاق واسم تکرار نشد)

        خلاصه رفتم توی جشن و کلی نمایش برگزار کردن و موزیک پخش کردن و جک بگن و معما بگن و…

        مجری برنامه یه معما گفت، و گفت هرکی بلده دستشو بگیره بالا.

        وقتی گفتش، دیدم چقدر آسونه دستمو بردم بالا(راستش میترسیدم دستمو بالا ببرم چون میترسیدم که نکنه اشتباه بگم، نکنه بقیه مسخره ام کنن و..) (غیر از من 5 نفر دیگه توی سالن به اون بزرگی توی اون جمعیت دستشون رو بالا بردن). گفت تو و اون یکی و کناریش بیاید بالا.

        رفتیم بالا و به ما گفت یکم گویندگی فوتبال انجام بدیم و هرکی زودتر بادکنک رو با باد کردن بترکونه برنده است و یه سری کارای فان این مدلی.

        تموم که شد جایزه نقدی بهمون داد.

        حدس میزنید چقدر؟

        70 تومن.

        تموم که شد من فوق العاده خوشحال تر بودم چون این سری من یه نتیجه واقعی داشتم.

        وقتی برگشتم خوابگاه، رفتم توی خلوت خودم کلی اشک ریختم که ای خدای من شما تمام مدت اینجا پیشم بودی و من داشتم به بنده ات رو مینداختم.منو ببخش. من از شما کمک میخوام.

        من 2 برابر پول تو جیبی همیشگیمو داشتم فقط با تکرار احساس لیاقت خودم. درسته 140 تومن پول زیادی نبود، ولی این هدف من بود. همون باعث شد من به این فکر بیوفتم که دستم توی جیب خودم باشه. این داستان واسه من خیلی خیلی تاثیر گذاره چون من به چشم دیدم باور ها و زور غیر فیزیکی چقدر موثر تر از تلاش فیزیکیه.

        میخوام بگم که داستان ما درسته جزئیاتش فرق داشت، ولی اصلش خیلی به هم شبیه بود و دستان شما هم خیلی به دل من نشسته

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  7. -
    توحید عزیززاده گفته:
    مدت عضویت: 2723 روز

    سلام٫ به شخصه تا حالا تموم کسب و کار هایی رو که واقعا موفق بودن رو دیدم

    یه نقطه اشتراک بین همشون هست و اونم اینه که با اعتقاد قلبی به کاری که انجام میدن ایمان دارن

    رستورانی تو بازار شهر تبریز هست به اسم حاج علی که نه با کلاس هست نه از تکنیک خاصی تو تبلیغات استفاده کرده بلکه از تبلیغات قلبی استفاده میکنه

    هر کس که یه بار به اون رستوران بره تا عمر داره تعریفش رو پیش همه دوستاش میکنه که اونا هم برن

    شما هم استاد عزیز تو این حوزه موفقیت واقعا این مباحث ارزشمندی که مطرح میکنید و با ما به اشتراک میزارین فقط برای خودتون حرف نیست

    در حال حاضر کسب و کارهایی زیادی تو حوزه موفقیت فعال هستند ولی چند تاشون با ایمان راسخ به چیزهایی که میگن اعتقاد واقعی دارن؟ و عمل میکنن

    به نظر من اگه کاری که انتخاب میکنیم اون رو به عنوان رسالت خودمون تو این جهان بدونیم و سعی داشته باشیم به بهترین نحو احسنت با عشق اون کار رو به مخاطب هامون ارائه کنیم اونوقت نتایج فوق العاده میشه

    نتایج یک کسب و کار دقیقا به نظرم به این برمیگرده که چقدر صادقانه قصد کمک به مشتری را داریم و به اون کاری که میکنیم تا چه حد ایمان داریم برمیگرده٫

    رونالدو یا مسی با تمام وجود خود با ایمان و اعتقاد قلبیشون دارن کاری رو که توش بهترین هستند و عشقشون هست انجام میدن و بعد نتایج خوب هم براشون رقم میخوره

    اگه دو نفر همزمان وارد یه بیزنس بشن یکی واقعا اعتقاد قلبی داشته باشه که کاری که میکنه به اون مشتری کمک خواهد کرد و دیگری فقط به فکر ترفند و قول زدن باشه نهایت بعد از مدتی نتایج اون فرد صادق متفاوت صد برابر متقاوت خواهد بود٫

    خدواند توسعه دهنده خوبی هاست هر چقدر سعی کنیم به دیگران خیر برسونیم نتیجه اون عمل وارد زندگیمون میشه

    استاد عزیز کارتون خیلی درسته و دقیقا برای همین هم نتایج عملیش رو به اندازه خوبی های خودتون گرفتین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  8. -
    Ramin گفته:
    مدت عضویت: 3386 روز

    سلام،

    خیلی ساده است، همش بر می گرده به دو کلمه توحید و شرک، کلماتی که من فکر کنم تا هزاران سال قبل و بعد انسان همیشه در گیرش بوده و خواهد بود، می گید چطور؟، خوب الان توضیح میدم، وقتی شما به توحید معتقد باشید یعنی چی ، واقعا توحید یعنی چی ؟ بگذارین یک مثال بزنم، فکر کنید توحید شما یک پادشاه قدرتمند، ثروتمند و سالم باشد، حالا این پادشاه به شما می‌گوید تو فقط به حرفهای من گوش کن و کاری که من میگم را برو انجام بده،( که البته حرفهاش همش قوانین دنیاست)، بقیشش بامن، تو برو دنبال خواسته هات، پول لازم شدی ، من هستم٫ برو دنبال عشقت ، ندادند من برات می گیرمش, برو دنبال علم، نگذاشتند من برات درچه های علم را برات باز میکنم، برو دنبال کاسبی، من فروشت رو بالا میبرم، شما میگی خوب اگر اینطور باشه بقیه برادرام چی، اگه بخواهی به اونها هم بدی به من کم میاد، میگه من اینقدر دارم که اگر تمام آدمهای روی زمین هم برادران تو باشند باز هم کم نمی یارم، تو پیش خودت فکر می کنی و با ذهن منطقیت دو دو تا چهار تا می‌کنی میبینی جور در نمیاد، میگی بابا ولش کن، چرت میگه، من باید برادرام را یا سر به نیستشون کنم یا یک جوری دور بزنمشون تا با اطمینان سهم من زیاد بشه، پس به جای اینکه دنبال خواستم برم، همه ذکر و فکرم این میشه که زیرآب برادرام رو بزنم و تکنیکهای دور کردن رقیبام رو یاد بگیرم، بعد بابام از اون بالا که کارام رو میبینه، افسوس میخوره، میگه آخه من به تو نگفتم هر چی بخواهی من بهت میدم، چرا پس احمق بازی در میاری، چرا دنبال راه کار برای تخریب برادرات هستی، مگه منو قبول نداری، حرفم رو ، قدرتم رو ،توانمندیم رو ، بعد تو یک نگاهی میکنی، میگی ،خوب قبول دارم، ولی باور ندارم، بهتره برادرام رو سر به نیست کنم تا خیالم راحت باشه٫ اینجا ست که فرق عباس منش با بقیه مشخص میشه، عباس منش میگه آنکس که تو را یافت چه را گم کرد و آنکس که تو را گم کرد چه را یافت٫عباسمنش اصل و توحید را فهمیده، بجای اینکه دنبال رقیبها باشه، تمرکزش رو گذاشته روی خواسته هاش، و اون ،همونی که بهش همه چی رو میگه، براحتی براش میرسونه، پس می‌دونه وقت گذاشتن برای رقیبها یعنی وقت تلف کردن، و از دست دادن فرصت، وقتی تو به فراوانی معتقد باشی و باور داشته باشی، دیگه دنبال غذای دیگران نیستی، فرض کنید رفتید به یک عروسی و به شما میگن، توی این عروسی گفتن دیسهای جوجه کباب و کباب و بقیه غذاها تا آخر عروسی باید همیشه پر باشد، حالا شما دنبال تدبیری هستید که چطوری و کی پای دیس جوجه برسم که جوجه بهم برسه ،مسلما نه، ولی اگر اعتقاد داشته باشین، جوجه کم هست، مسلما میرین اطلاعات میگیرین که زمان سرو شام چه ساعتی است، جوجه رو روی کدوم میز میگذارن، با خودتون دو تا بشقاب میبرید که جوجه بیشتر ی بریزید بعد روش را با برنج استتار میکنید تا کسی شک نبره و٫٫٫٫٫ولی آدمی که ایمان دارد تا آخر عروسی جوجه است، خیلی بی خیال از رقص و موسیقی لذت میبرد تازه وقتی همه میرند شام و سن خلوت میشه، اون می‌ره با معشوقش میرقصه ، بعد با خیال راحت وقتی همه میزهای شام را ول کردند، می‌ره سر میز شام برای کشیدن جوجه٫

    پس می‌بینید همه اینها از بی ایمانی و شرک ناشی میشه، دنبال این هستیم تکنیکی پیدا کنیم ،تا از رقیب جلو بزنیم، اصلا واقعیتش رو بخواهی خود مسابقات ورزشی هم دارند این روحیه کمبود را بین افراد توسعه میدهند، وبه انسانها می گند بجای اینکه از خود ورزش لذت ببر بیا از اینکه از رقیبت بهتری لذت ببر

    ٫اگر قانون فراوانی و توحید برای هر انسانی جا بیفتد دیگر وارد این چالش‌ها نمیشود٫ به نظر من همه چیز توحید و به دنبالش فراوانی است

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  9. -
    الهه تدین گفته:
    مدت عضویت: 2666 روز

    باسلام خدمت همه دوستان عزیزم

    من بعد از سالها تحقیق در زمینه کسب موفقیت و ارتباط آن با قانون جذب به این نتیجه رسیدم که :

    رودخانه ی بی حد و حصری از خیر و خوشبختی در جهان هستی جریان دارد٫ هنگامی که انسان احساس خوب را تجربه می کند، در جریان این رودخانه خوشبختی جاری است و به شکل های مختلف (کسب موفقیت و پول و ثروت، روابط بینظیر و عاشقانه و سلامتی) از آن بهره مند می شود٫

    هنگامی که فرد احساس خوبی دارد از همه نظر؛ عملکرد مغز و تصمیم گیری، زبان بدن، نحوه گفتگو و زمان و مکان در بهترین وضعیت ممکن می باشد٫ و به این ترتیب با احساس خوب ارتعاش مثبت درونی فرد رو به افزایش رفته و در نتیجه منجر به بالا رفتن مدارش می شود٫ در این زمان است که شما با تمام هستی و نعمت هایش هم راستا و همسو می باشید٫ بنابر این در زمان درست در مکان درست قرار خواهید گرفت٫ حالا برای رشد و پیشرفت و دسترسی به نعمت های هستی به طور طبیعی افراد و موقعیت های مطلوب را به سوی خود جذب می کنید٫

    پس برای رسیدن به هر آنچه می خواهید تنها یک راه وجود دارد و آن رسیدن به احساس خوب است٫

    تنها راه خوشبختی و موفقیت و رسیدن به حس خوب، ارتباط با منبع انرژی درونی یا خدای درون یا همان روح الهی ماست٫ روح الهی ما از ذات مقدس خداوند سرچشمه گرفته و منشا احساس خوب است٫

    استاد عباسمنش و همه افراد برجسته و موفق به صورت آگاهانه یا ناآگاهانه به قدرت دورنی خویش همان خدای درون خود متصل شده و با رسیدن به احساس خوب و باور به قدرت درونی شان به مسیرهای درست هدایت شده و همه ی ابزار و امکان های لازم برای رسیدن به موفقیت و پیشرفت را به صورت خود به خود جذب کرده اند٫

    در یک کلام تنها راه خوشبختی و سعادت و موفقیت رسیدن به “احساس خوب” است٫ که بهترین و کاملترین مسیر پیوستن به ذات حقیقی خود یا روح الهی مان است٫

    در آخر در همین رابطه بیتی از مولانا را بهتون یادآور میشم:

    خوش باش که هر که راز داند

    داند که خوشی خوشی کشاند

    (آگاه باش که حس خوب موقعیت های مطلوب رو به سوی شما می کشاااااند٫)

    امیدوارم تونسته باشم آن چیزی رو که خودم درک کردم به شما عزیزانم هم منتقل کرده باشم و بتونید ازش استفاده کنید٫

    با آرزوی بهترین احساسات برای شما و خودم، که حس خوب بالاترین نعمت هاست، شاد و پیروز باشید٫

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  10. -
    خلیل زارع گفته:
    مدت عضویت: 3938 روز

    با سلام خدمت استاد بزرگوارم و دوستان عزیزم

    ۱٫همانطور ک استاد همیشه تاکید بر اصول داره و توی لایوشون هم خیلی خیلی تاکید کرد

    ک بنظرم یکی از مهمترین اصل عمل ب الهامات هستش٫٫و اینکه خدا همیشه ما رو حمایت میکنه٫٫ ک البته چگونگی ایجاد این باور ک ب ما و تمام موجودات الهام میشه توی یکی از جلسات روانشناسی ثروت۳٫٫استاد مفصصصصل توضیح دادند

    ۱توضیح بدم در مورد این عمل ب الهامات

    و اینکه استاد مطمئنم توی اون خیلی عالیه اینه ک من ک خیلی خیلی کم اینستاگرام میرم٫٫ وکلا اینترنت موبایل کم استفاده میکنم ٫٫ بعد از ۱ماه تازه نشسته بودم و انگار یچیزی بهم گفت اینترنتت رو روشن کن٫٫ تا روشن کردم٫٫ خداشاهده و خداشاهده بعد ۱دقیقه توی ناتیفیکیشن گوشیم اومد ک استاد شروع ب لایو کرد٫٫ همون پیغامی ک همتون میدونین ک موقعی ک یکی لایو میزاره میاد بالا٫٫٫بااااورم نشد٫٫ تا رفتم نگاه کردم دیدم استاد عزیزمونه٫٫اولین لایوش بود٫٫ هیچی هم بلد نبود مث من

    ???٫٫و اییینقدد خوشحال شدم و خندیدم و خدامو شکر کردم ک نگو و نپرس

    و این میشه عمل ب الهامات گرچه کوچک و جزیی و تایید و مرور اونا

    ۲٫ساختن باورهای مناسب و همجهت با خواسته ها

    ۳٫قدم ب قدم جلو رفتن٫٫ و اینکه بهیچ وجه نمیشه راه چندساله رو ۱شبه طی کرد٫٫ استفاده از قانون تکامل و پیش رفتن قدم ب قدم ?٫٫ تا قدم اول رو نریم و ایمانمون رو نشون ندیم قدم بعدی ب ما گفته نمیشه

    ۴٫تضادها ٫٫ و اینکه با برخورد ب تضاد باید خوشحال بشیم و از اون نیرو بگیریم برای صعود و بالاتر رفتن و ن اینکه بشکنیم و بشینیم زانوی غم بغل کنیم و جاااار بزنیم ک آااای فلان و بهمان

    ۵٫اینکه خیلیها میان مقایسه میکنن خودشون با بقیه و از این دست موارد٫٫اینه ک باور کمبود دارن بنظر من٫٫ و اینکه باور ندارن نعمت و ثروت بینهایت هستش٫٫ و یکی از اون موارد بسیاااار واضحی هستش ک توی استاد عباسمنش مشاهده میشه همین مورده ک بهیچ وجه ترس نداره از رقیب و اصلا بهش فکر هم نمیکنه و معلومه روی این باور ک نعمت و ثروت بینهایته فوق

    العاده عاااالی کار کرده٫٫این باور خیلی خیلی خیلی زیاد باید روش کار کنیم٫٫هممون

    ۶٫بزرگ فکر کردن و خود رو محدود نکردن ب مکان خاص و ب هر چیزی

    ۷٫یکی دیگه از اون اصول مهممممی ک باید رعایت بشه بحث لیاقت هستش ٫٫لیاقت ثروت داشتن٫٫ لیاقت همسر خوب٫٫ لیاقت بهترین سفر و بهترین رستوران و بهترین پرواز داشتن٫

    ۸٫مورد بعدی هم مبحث تمرکز هستش ک خود استاد بااارها و بارها روش تاکید کرده٫٫ و از تمرکز فوق العاده خودش روی کار و هدفی ک انتخاب کرده بوده برامون گفته ک چطور میشه با تمرکز و کنترل ورودیها بهترین نتایج رو گرفت٫

    ۹٫باید این رو یاد بگیریم ک هر روز خودمون رو آپدیت کنیم و هر روز بهتر از روز قبل باشیم٫٫ الان فقط ب سایت عباسمنش دات کام ۱نگاه ک بندازیم و اون رو مقایسه کنیم با چند سال پیش٫٫ دقیق باید این مورد رو متوجه میشیم و درک میکنیم و خیلی خیلی واضحه ک استاد هر روز بهترین خودش رو ارائه میده٫

    ۱۰٫یکی دیگه از موارد ۱تیم خوب هستش و کار کردن با ۱تیم خوب٫٫ ک البته جذب این تیم خودش نیاز ب باور مناسب داره و همچنین ب تکامل٫٫ خود استاد با قانون تکامل و باورهای عالی ک دارن٫٫الان بهترین نفرات دارن باهاش کار میکنن

    و از اینکه نظر من رو ک ب زبون خودم نوشته بودم وقت گذاشتین و خوندین تشکر میکنم٫

    قربون همتون

    و

    خدایا شکرت ?

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای: