سریال زندگی در بهشت | قسمت 101 - صفحه 13 (به ترتیب امتیاز)

270 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    علی باقری گفته:
    مدت عضویت: 1523 روز

    سلام استاد عزیز

    این بحثی که درباره شجاعت فرمودید که اگر کسی اسلحه بکشه براتون هزار تومن هم بهش نمی‌دید چون باج دادن مساوی است با ترس یاد همسایمون افتادم که همین چند وقت پیش فوت کرد چون با چاقو زدنش وقتی مقاومت کرد برای موبایلش و من اون موقع این آیه قرآن تو ذهنم اومد که بارها خودتون فرمودید که (اگر مجبور بودید به خدا توهین کنید انجام بدید) و با صحبت های که اینجا فرمودید احساس نمیکنید یکم زیاده روی کردید؟ حتی حضرت علی هم جای که باید سکوت میکرد نشست تو خونه و ابوبکر، عمر و عثمان سال ها حکومت کردند و جای که باید شجاعت نشون میداد رفت در بستر پیامبر خوابید

    ممنون میشم یه توضیحی بفرمایید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      محمد جواد اسدی گفته:
      مدت عضویت: 873 روز

      به نام الله یکتا

      امام حسین فرمود:مرگ با عزت بهتر از زندگی با ذلته…

      شما فکر میکنی که همسایتون کشته شده اما کسی که به جهان بعد از مرگ اعتقاد داره و بندگی خداوندش رو میکنه که به کسی باج نمیده… تو فکر میکنی که همسایتون کشته شده و تو جای اون نیستی که بفهمی،شاید درد داشت اما لذت برد از اینکه به کسی باج نداد و مُرد و این کم از شهادت نیست،کسی که به غیر خدا باج نمیده قطعا جایگاهش بهشته…

      کیا می‌چسبند به جونشون،کسی که فکر میکنه جهان فقط همین دنیاست

      حضرت علی اگر در اون زمان در خانه نشست نه بخاطر ترس از جونش بود(اولیا خدا که ترسی ندارند) بلکه به خاطر اینکه در اون برهه اگر میخواست قیام کنه کل اسلام به خطر می‌افتاد…

      قرار نیست که همه مثل هم باشند یک نفر دوست داره نترسه و باج نده،حتی اگر بکشنش و یک نفر حاضره به همه سواری و باج بده اما زنده بمونه مثل فایل ابوموسی که استاد گذاشته و به نظرم اون لحظه هایی که ما میریم در دل ترسهامون رو زندگی کردیم وگرنه که زندگی همین روزمرگی هایی هست که هر روز داره با سرعت فقط باعث کهولت سنمون میشه….

      اینا رو به خودم میگم و هیچ ادعایی هم ندارم و از خدا میخوام که مرگم رو فی سبیل الله قرار بده و طوری باشه که با شجاعت بمیرم و نه در بستر بیماری باشم و پیر بشم و بمیرم…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    ملکه قربانی گفته:
    مدت عضویت: 1309 روز

    سلام به استاد عزیز و خانم شایسته ودوستان همقدم وقتی که ما ایمان داشته باشیم که نیروی فراتر از نیروی بشری هم وجود دارد که هر لحظه ما را هدایت می‌کند هدایت خداوند برای هر بشری مخصوص اون شرایط واون شخص میباشد

    وقتی به این باور برسیم که خداوند مارا هدایت می‌کند این ایمان باعث حرکت می‌شود

    هدایت یک موضوع شخصی است وایمان داشته باشیم که همیشه هدایت می شویم

    احساس بد ونگرانی بعضی اوقات به سراغ ما می‌آید مهم این است که در اون لحظه نمانیم

    واز اون مرحله زود بگذریم

    مهم این است ما بر دل ناشناخته برویم وبر ترس‌های خودمان غلبه کنیم وقتی که این کار را انجام بدهیم هر روز در حال بهتر زندگی کردن قرار می‌گیریم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    مریم احدی گفته:
    مدت عضویت: 1014 روز

    بنام الله،روزشمار تحول زندگی من روز نهم، دارم اگاهانه وبا تمرکز زیاد روی باورام وورودی هام کار میکنم امروز این فایل پیام هدایتی من بود، ممنونم از استاد عزیژ ومریم جان که این فایل رو تهیه کردن، طبق همیشه سوالات اگاهانه عاجز شدن وپاسخ استاد که خیلی محکم وصادقانه جواب داد، سخت گرفتن برای خود، وصلح با خود که من تو این زمینه خودمو زیاد اذیت نمیکنم قبلاً شاید خودمو خودزنی نمیکردم ولی مدام به خودم نهیب میزدم امروز با خودم کمتر درگیرم، به نظرم اشتباهات تجربه س، واگر از خدا هدایت بخام کمتر دچار اشتباه میشم،من به خاطر کمال گرایی بیش ازحد نگران اشتباه کردن بودم، اون داستانی از جسارت که استاد تعریف کرد تا باج نده برای من اتفاق افتاده خیلی جاها یا باید باج میدادم یا قید یه چیزی رو میزدم همون جا گفتم هرکار دوست داری بکن من سر حرفم هستم، این جسارت برای من از این نیرو نشات گرفته که دوست نداشتم بعدا با خودم بگم چرا فلان کارو نکردم، من یک جایی مشغول کار بودم که مسول نگهداری ازیه بچه بودم وبهش زبان انگلیسی یاد میدادم من کلاس داشتم اون روز وقبلش گفته بودم من نیستم فرداش خانوم زنگ زد که امروز تافلان ساعت خودتو برسون من گفتم من اومدم شهرمون وکلاس دارم واینکه اون کار خیلی عالی بود یه کار عالی باشه درامد خوب تایم کم من گفتم نمیتونم بیام گفت اگر نیای فردا بیا تسویه کن من همونجا گفتم نیاز نیست بیام شماره حساب میدم بزن برام خدا حافظ یادمه خیلی از اطرافیانم تا مدتها بهم گفتن اشتباه کردی یا مثال های زیاد، ولی جسارت وریسک بهم شهامت میداد، ودر نهایت داستان هایی که استاد از تجربیاتش میگه خیلی شیرین وپراز نکته بود استاد عاشقتم مریم جان ممنونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    سعید گفته:
    مدت عضویت: 632 روز

    به نام پروردگار الغفور الرحیم

    نکته برجسته این قسمت برای من باعث شد که قانون تکامل رو بهتر درک کنم و اهرم رنج و لذت رو درست تر بفهمم

    در مورد هدایت، استاد گفتن هدایت برای اون فردی که بهش گفته میشه قابل درکه و‌ میفهمدش و مثال برای ابراهیم گوسفند فرستاده شد و زبان نشانه ها براش معنی داشته . من اوایل فکر میکردم هدایت یعنی صحبت کردن خدا با انسان ولی خودم اینطوری هست که هر بار متفاوته و از طریقی که من میفهمم به من فهمونده میشه.

    برای من بشخصه هدایت وقتی برام میاد که رها باشم از تجربه های ذهنی ، از ترس ها و … کلا ذهنم خالی باشه و توضیحش سخته چون هر دفعه متفاوته.

    تو این قسمت استاد گفتن ، اره عجز زیاد در زندگیش داشته ولی تو این احساس نمونده

    و عجز و ناتوانی از تردید و ترس میاد و استاد اینو با مثال منطقی برای ذهنشون رفعش میکنه.

    موضوع مهم اینه که داخل این حس نمونیم.

    هنر تبدیل اون احساس ناخوشایند به احساس خوبه.

    من قبلا خیلی احساس عجز داشتم چون رها نبودم اما الان خیلی بهتر از قبل هستم چون درگیرش نمیشم و سعی میکنم به خدا بسپارم و این برام ارامش داشته.

    در مورد احساس سرزنش و پشیمانی استاد میگه سعی میکنم به قضیه طوری نگاه کنم که بهم احساس خوب بده. و به خودشون سخت نمیگیرن و اسون میگیره به خودشون .

    مثال اشتباه پدافند رو زدن که هواپیما را زده و میگه اگه جای اون شخص باشم درس میگیرم و خودمو سرزنش نمیکنم

    این خیلی مثال سنگینی بود که تا این حد انسان نباید خودشو سرزنش کنه .

    و برای استاد این از تصمیمات از پیش تعیین شده ، از تجربه هایی که در زندگی داشته، میاد.

    ادم هایی که سخت نمیگیرن و اشتباه نمیکنن چون خیلی نگران اشتباه کردن نیستن.

    اگر نگران موضوعی باشی سرت میاد.

    سرزنش دیگران مهم نیست اینکه ما چه برخوردی با خودمون داریم مهمه.

    و ما باید سرزنش دیگران را نادیده بگیریم

    جسارت از اهرم رنج و لذت میاد یعنی انجام ندادنش رنج داره و استاد نمیتونه ترس و باج رو‌ تحمل کنه و از دید بقیه نترس هستن. و برای انجامش انگیزه داره.

    برای استاد ترس از مرگ بدتره و جسارت در خدمت کنجکاوی قرار گرفته، برای مثال سفر به اروپا با ماشین اجاره ای که از دید ما جسارته ولی برای خودشون لذت کشف ناشناخته هاست.

    بهترین مثال قانون تکامل هست که استاد روند تکاملی رسیدن به این جایگاه رو گفتن و چراغ تو ذهنم روشن کردن.

    و استاد به خطرات و مشکلات فکر نمیکنه ، مشکلی پیش بیاد همونجا حلش میکنیم .و هر اتفاقی تولد یک خواسته اس و جزو تکامل هست .

    خیلی دید بزرگی داره استاد به زندگی ، واقعا خیلی قانون رو خوب شناختن و هماهنگ کردن خودشون رو با جهان و حرکت کردن و الان شدن عباسمنشی که الگوی خیلی هاست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    سحر احمدی گفته:
    مدت عضویت: 2583 روز

    سلام به همه سلام به استاد توحیدی و مریم عزیزم

    خدایا من هرآنچه دارم از توست. من میدونم که تو هستی و من حمایت میکنی همیشه حمایتم کردی..

    خدایا یادم روزای سال 91.92 که یک دادگاه ملکی داشتم و طرفم مطمن بود انقد آشنا دارد که براحتی میتوند خانه از من بگیرد و شکستم بدهد. اونموقع استاد نمیشناختم اما همش میگفتم خدایا من که بجز تو کسی ندارم کمکم کن و نمیدونم چرا اما آروم بودم که حق با من هست و خدا هست و همه چیز بنفع من میشود.و البته شد . خدایا اونموقع ها خیلی توحیدی بودم به زبان نمی آوردم که خدا برام درست می‌کند یعنی میترسیدم مسخره کنند یا بهم بگویند تو هم مثل این مذهبی هستی.الان راحتر از تو حرف میزنم.راحتر میگم من جز خدا کسی ندارم. الان با افتخار میگم من یکی دارم همیشه هوام دارد. شاید باورتون نشود اما در محل کارم رئیس و روسام فکر می‌کنند من به اون بالاها ارتباط دارم که کارهام حتی با وجود کارشکنی اونها درست می‌شود. من میدونم تو هم میدونی من تو را دارم و هرکسی تو را دارد کافی هست. آیه معروف قرآن میگه آیا خدا برای بنده کافی نیست؟

    کافی هست حتما کافی هست . خدایا من تو را دارم هیچی نمیخام .فقط همیشه بمون. همیشه .

    امروز یک مشکلی پیش اومد من رفتم سازمان مرکزی. دم در ورود یهو یک خانم اومد سمت معاون اداری و صداش کرد . من دیدمش و مشکلم گفتم. واسه دیدن این معاون باید وقت بگیری و کلی داستان. اما خدا برام جورش کرد یهو دیدم همان لحظه گفتم خدایا ممنون چطور تونستی من به این لحظه هدایت کنی. انقد حالم خوب شد و از خدا در دلم تشکر کردم که نگو. خدایا من هر لحظه منتظر معجزه هستم .مشکل گقتم و بلافاصله دستور داد. نمیدونم چی میشه اما حتما خیر هست. کاری که خدا درست کند حتما به صلاح من هست. ممنونم خدا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    علیرضا طاهرزاده اصفهانی گفته:
    مدت عضویت: 1728 روز

    سلام استادان عزیزم.

    خداروشکر میکنم با شما عزیزانم تو این‌مسیر همسفر هستم.

    خداروشکر. خداروشکر. خداروشکر.

    چقدر عالیییییی واقعا.

    چه نکات خوبی داشت این فایل.

    همین تجربه کردن واقعا بینظیره. واقعا بینظیره.

    استاد شخصا انسانی بودم که تو حدود سن 25 الی 26 سالگی شروع کردم به تجربه کردن، البته نه به اندازه شما.

    ولی به صورت تکاملی خوب پیش رفتم.

    نکته مهم برای من تو این فایل این هست که این ایمان و این در صلح بودن با خود و مخصوصا این اهرم رنج و لذت چقدر کاربرد داره. چقدر میتونه کمک کنه به زندگی بهتر، به اینکه تمام اون شرایطی که میخواهی را تجربه کنی. بری بگردی و لذت ببری. بری بگردی و تجربه کنی. بشناسی، ببینی.

    تو دل مسیر این نگاه که اگر هم به مسئله ای برخورد کنم باعث رشد من می‌شود واقعا میتونه کمک کنه انسان رشد بسزایی داشته باشد.

    خیلی عالی بود این فایل برام. اگر یادم بمونه و هر چند وقت فقط همین یک فایل را گوش بدهم، باعث میشه حرکت کنم، باعث میشه راحت تر برم تو دل ناشناخته ها، باعث میشه لذت ببرم از مسیر. باعث میشه به اونچه میخواهم برسم.

    خیلی عالیه.

    و استاد در انتهای این فایل اون احساس عالی، اون احساس زیبا، اون احساس لذت از تجربه هایی که داشتید؛ واقعا بینظیر بود برام.

    واقعا عشق کردم، واقعا لذت بردم.

    خداروشکر واقعا خداروشکر.

    استاد متاسفانه کیفیت تجربه هایی که میتونم بکنم را گره زدم به اون پولی که میتونم هزینه کنم. یعنی میخوام بهترین تجربه ها را داشته باشم، در صورتی که میدونم باید لذت ببرم.

    برنامه هامو عوض میکنم و میرم تو دل ناشناخته ها.

    هر چند وقت یکبار این حس بهم میگه برو تجربه کن، تا شروع بشه.

    راستی استاد، چند روز پیش یه تعهدی دادم و اینبار پای تعهدم موندم.

    دیروز یک نشانه بسیار قدرتمند خداوند بهم نشان داد.

    ان شاءالله بتونم در این‌مسیر همینطور عالی پیش برم و این ایمان، این احساس خوب، این قدرت تجربه کردن را بیشتر و بیشتر و بیشتر در وجودم نهادینه کنم و لذت ببرم.

    عاشقتونم استاد عزیزم.

    عاشقتونم مریم خانم. اصلا این احساس عشق بین شما دو نفر آدمو عاشق میکنه.

    خیلی باحالید. دمتون گرم.

    ان شاءالله هرکجا هستید در پناه رب العالمین شاد، سالم، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    راضیه گفته:
    مدت عضویت: 1029 روز

    سلام استاد جان.

    این فایل نشانه امروز من بود.

    دوسه شب پیش یک خوابی دیدم که شما سوار یک شیر بودید .بعد بهتون گفتم چطور شما سوار این شیر هستید شاید ما خیلی راحت توی سریال زندگی در بهشت می بینیم شما رو ولی این کار راحتی نیست.شما به من گفتید هر روز یک قدم برو تو دل ترسهات. فرداش که بیدار شدم ذهنم مشغول بود که حالا باید چی کار کنم تو دل کدوم ترسم باید برم بعد گفتم استاد توی دوازده قدم یک فایلی در این مورد داشت ولی یادم نمیومد ولی خیلی هدایتی زدم روی فایل 4 قدم 4 و اونو گوش کردم دقیقا همین بود و فهمیدم که باید حالا یک برنامه ای رو که برای کارم بهش نیاز داشتم و دنبال کسی می گشتم که برام ردیفش کنه خودم باید برم تو دلش ویدئو آموزشی ببینم در موردش و خودم یادش بگیرم.و شروع کردم و چقدر بهم قدرت و اعتماد به نفس داد.

    وامروز هم که این نشانه روزانه ام بود که فهمیدم اگر می خوام مسیر شمارو بیام باید اهرم رنج ولذت رو بنویسم و توی ذهنم جایگاه این اهرم رو درست کنم.

    واقعا بهترین و زیباترین ولذت بخش ترین نتیجه ای که از حرکت در این مسیر می گیریم تغییر شخصیتمونه.

    خدایا سپاسگزارم به خاطر هدایت های لحظه به لحظه ات.به خاطر حمایت های لحظه به لحظه ات.

    استاد عزیز ومریم جان مهربان بینهایت سپاسگزارم ازتون به خاطر این فایل های دانلودی که هر روز برای هر مسئله ای فایلی هست که جوابگوی نیاز اون روزمون باشه.سپاس.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    ندا گلی گفته:
    مدت عضویت: 1822 روز

    سلامی بهشتی

    خیلی خیلی همزمانی باحالی بوجود اومد

    دیدگاه اولم برای این فایل دقیقا 4 دی سال 1400 بود

    و این دیدگاه و برداشت های جدیدم در 5 دی سال 1403

    تازه میشه همون 4 دی چون دیشب گوش دادم اومدم کامنت بزارم که وقت نشد و کامنتمو امروز گذاشتم

    خدایا شکرت

    اینقدر دارم اروم اروم قدم برمیدارم و عجله رو از زندگیم حذف کردم و تمرکز لیزری گذاشتم که بوضوح تمام تغییرات و نتایج در لحظه به لحظه زندگیم مشاهده میکنم اصلا یوقتا گریم میگیره از درک توحید تو زندگیم

    چقدر مریم جان با جان و دل دارن گوش میدن مخصوصا بخش صحبتهای مربوط به هدایت رو

    و در ادامه زبان نشانه ها که برای هر فردی مشخص هست

    اینروزها خیلی حواسم و بیشتر جمع میکنم که نشانه ها حتی ریزترینش هم تو زندگیم مشاهده کنم و تاییدش کنم

    و چقدررر داستان های قرآنی الهام بخش هستن برای ما چقدر تو قرآن داستان های توحیدی هست و ما چسبیده بودیم به روایت های دیگه بحث اصلا سر چیز دیگه بوده و اونو هرسال بلد کردیم

    چرا از ابراهیم که اینقدر موحد بوده اینهمه صحبتی فیلمی داستانی سر زبان ها نبوده؟ چون اصل و فرع برای ما جابجا شده

    اینکه شما جواب ها رو کلی نمیگید و همرو خیلی بیشتر باز میکنید این هم نشان از پرفکت بودن شما داره

    مثلا مریم جان میپرسن احساس عجز کردین و شما توضیح میدین آره ولی نموندم تو اون احساس مریم جان : چرا؟؟

    نگفتین بخاطر نگاه توحیدی

    اصلش همین بود ولی شما برامون از جنبه دیگه ای بازش کردین

    چقدر انسان جسور و نترس جذاب هست چقدر شجاعت جنسش، رنگش قشنگ و توحیدی هست ……

    یه تغییر بزرگ در خودم که معجزه کامنت گذاشتن اینو بهم فهموند

    تو کامنت قبلی نوشته بودم منم همیشه سعی میکنم جوری رفتار کنم که اشتباه نشه که دیگران سرزنشم نکنن و یه بخش کمالگرایی بود

    ولی الان خیلی وقته این ویژگی در من نیست چون نه نگرانم دیگران سرزنشم کنن و نه اونقدری دیگه اشتباهات منو اذیت میکنن حتی یادمه قدم هایی که برش برداشتم از قصد میپذیرفتم سرزنش دیگران و یعنی خیلی خونسرد اگه اشتباهی پیش میومد میگفتم اره قبول دارم اشتباه کردم و حالا اگه در برخورد با دیگران بود کاملا آگاهانه عذرخواهی میکردم تا غرور بیجا از این مورد و در خودم حذف کنم و اگه اشتباه از سمت خودم بود میگفتم اره میدونم اشتباه بود ولی ناراحتش نیستم و باعث شد تجربه کسب کنم اینا بمرور باعث شد نه از اشتباه خودم نگران باشم و نه در مورد دیگران اشتباهی خیلی زیاد تکرار میشد که انجام بدم خیلی بندرت پیش میومد یا میاد قبول دارم اصلا آسون نبوده ولی چون پاشنه آشیلم نبوده اونقدر برام زجرآور و تکرار پذیر نبوده خدایا شکرت که این تغییر بزرگ و یادم اومد مرسی از سوال مریم جانم جواب هوشمندانه استاد عزیزم

    ادامه فایل

    اون قسمتی که از تک نفره همه رو زدین فهمیدم فیلم هندی ها بقول خودمون خالی بندی نیست و همچین چیزی واقعیت داره :))) شوخی میکنم اما اون کامنتی که دوستمون گذاشته میگفت یه فیلم هندی بود بازیگره گفت اگه اولین نفرتون دستش بمن بخوره اونو میکشم منم اون فیلم و دیدم حتی بازیگرشم میشناسم :))) ولی اون فیلم بود و برای فروش و صحنه های اکشن اینجوری بود و دیالوگ های از پیش تعیین شده ولی میخواد پیامی رو بهمون بگه که جسارت و شجاعت همیشه از هوش سرشار میاد و آدم و قوی تر حتی در فرکانس و زور بازو نشون میده برای همین وقتی که فرکانس نترسیدن میفرستی در مقابل مثلا یه سگ و مثال میزنیم که ترس و زود متوجه میشن

    سگ وقتی فرکانس شجاعت و جسارت و در درون ما حس میکنه خودش میخواد سر تعظیم فرود بیاره برای همین صدا و حرکاتش تغییر میکنه و حتی ممکنه همونجا جلوی پاهاات بشینه چون اون قدرت اصلی که خداوند از روح خودش دمیده رو در ما حس میکنه انگاری

    در مورد موضوع بعدی که راجع به سفر گفتین

    واقعا خیلی درسته اینکه تو تمدن و فرهنگ یه کشور و نمیتونی از شهرهای توریستی ش بفهمی مثلا بقول شما فرق توریست که سفرش به اصفهان و شیراز و حتی جاهای دیدنی تهران باشه تا اینکه همون توریست بره سمت شمال و گیلان و گلستان و روستاهای اون اطراف که یه عالمه مردمان خونگرم و با عشق داره حتی خود شیراز با وجود اینکه شهر توریستی هست ولی کافیه تو شهرش بچرخی بسیار مردم مهمان نوازی داره خود همون اصفهان شهرهای کوچیکترش و حتی تهران دیگه جنوب که اصلا نگم براشون :)))

    مثلا من ترکیه رفتم ولی تابحال پامو بخش اروپایی و خیابان استقلال و تکسیم و اینا نزاشتم چون یکی از دوستان نزدیکم که فامیل دورمون هم محسوب میشه خونشون تو قسمت آسیایی و یه محله خیلی خوب استانبول هست برای همین همیشه تو ذهنم کشور ترکیه خصوصا استانبول و اون محل یکی از بهتریناست چون انگار حال و هواش فرق داره اینو از زبون کسایی که برای سفر به بخش اروپایی میرن میشه فهمید البته که بازم فرق هست بین دیدگاه آدمها و برخورد اشخاص باهاشون

    چقدر حرف میزنم جدیدا :)))

    یه فایل عالی و بینظیر سوال جواب های اللهی

    ممنونم از مریم جان عزیزم

    و ممنونم از استاد فوق العادم

    خدایا شکرت دوسستتون دارم کلی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    فاطمه(نرگس) علی پور گفته:
    مدت عضویت: 1325 روز

    بنام خداوند بخشنده مهربان

    بنام خدایی که هر لحظه در حال هدایت من است .

    سلام و نور خدا به یاران بهشتیم….

    خدارو صدها هزاران مرتبه شکرت…که هر روز و شبم،”.. پر از عطر خداست…

    من بچه که بودم یه الهامی خیلی دقیق خداوند بهم بصورت واضح در خواب،” بهم نشون داد..

    یادمه تو کتاب فارسی اگه اشتباه نکنم دقیق یادم نمیاد..راجع به داستان ابراهیم بود..

    همیشه دوستداشتم منم زندگیم مثل افراد بزرگ باشه..

    همیشه خودمو جای ابراهیم میزاشتم که بالای کوهمون بودم.. چند تا پرنده رو میکشتم و اونا رو صدا میزنم بسمتم بیان..

    ناگفته نمونه..اینروزا در راستای بیزنسم دارم خلق میکنم اینقدر کارم پر از درس و اگاهی و مورد بولدترش..نور هدایته….که ثانیه هام پر از معجزات خداونده…

    ….

    اره میگفتم..اون خواب کودکیم..یه تضاد بزرگی تو زندگیم بود…که وارد زندگیم شد…اونجا خوب چک و لگد هامو خوردم..

    و گفتم اینجا رسالت منه من باید این مسیر رو ادامه بدم…

    به لطف خدا و الهامات دقیق بعد از ورودم به این سایت شروع کرد به اومدن.

    هنوز این مسیر ادامه داره..دیگه تسلیم خداوندم که ببینم چه زمانی اتفاق میفته….

    همیشه میگفتم خدایا این خواب چی بود..

    اون خاسته من بود….که باید اتفاق میفتاد..

    من تو تمام عمر زندگی خوشبختم!.. تو این 36 سال که تاریخ.29/6/67هستم…

    هر چیزی که خاستم .از خداوند میگفتم !یا ازش کمک میگرفتم.حتی نااگاهانه و غافل از درک هدایت و اینچیزا..

    تونستم به خاستهام برسم…به شکلی که از طرف اون اشخاص گفتن نه!.بود…. ولی من موفق شدم..بعد از چند ماهی خودشون همراهی میکردن..با بهترین ورژن..

    هر چیزی …بجز اون سالها…و الان که واقعا اگاهانه میدونم هدایت میشم…همه و همه لطف بیکران خداوند بوده و من تونستم با یاری الله قدمهایی که سالیان سال ازش:ترس داشتم پیش برم….

    به اندازه تکاملم…

    و جسارتهایی پیدا کردم همراه با ترس ولی هر موقع که نور هدایت بهم میگه باید بری ..باید انجامش بدم…

    تو زمینه هدایت…مخصوصا اینروزها..خیلی زیاده..برام یه مثالی میزنه..دقیق منو میشونه روی اون نقطعه…و من پیش میرم…وای چه درهایی چه چیزهایی چه استانداردهایی بهش:رسیدم..

    اینقدر دقیق اینقدر عالی و پر از پیشرفت و حال خوبه انگار تو اسمونها راه میرم…

    همین چند ساعت پیش برای چندمین بار توی ورودی قبرستان..گفتم خدایا من چشمم تو تاریکی درست تشخیص نمیده.خودت هدایتم کن یفردی بیاد تا من این مسیر رو برم..

    دقیقا این کامنت فاصله بین رفتن تو مسیر قبرستان و یه پیاده روی …با این نوشته هست..

    من هر کاری میکنم یه ترسی هست..این مرده ها که هیچی جز یه پوست و استخونی نیستن..

    ولی نمیدونم چیه.که یکم مقاومت دارم..

    چندمین بارم هست انجامش:میدم..

    ولی به یاری خدا همیشه با حال خوب انجام شده.

    یه لحظه یه پرنده تو درخت بهم گفت فعلا نرو برگرد…

    و من برگشتم…

    یه موتور یا دونفر اومدند این مسیر رو برن…بهم نور زد بلند شو..و من تونستم تو ساعت 9 خورده ایی شب این قسمتو تنهایی برم بدون کسی تو اون محل..

    و این بازم یه نقطعه ایی بولد برام شد..

    ….

    یه شب..یادمه هنوز تکاملمو نگذرونده بودم…هنوز به این مسیر تو این موقع نرفته بودم..

    اومدم قدم بردارم…

    پرنده های تو درخت همسایه..شروع کردن پرو بال زدن بهم گفتن نرو…

    من خیلی خیلی سعی میکنم زبان نشانه ها رو در یابم و انجامشون بدم..

    و هر موقع هر چقدر میگذره.بیشتر بهش محتاجم..

    مثل یه قرصیه که دکتر بهم میده.میگه فلان موقع بخور…

    دقیقا این حکم هر روز داره بر قلبم بیشتر مهر میزنه..

    که باید طبق ساعت استفادش کنم..

    اینروزا برای بیزنسم برای کوچکترین کار..میگم خدا کدومش بهتره بهم میگه…

    یا برام با نور واضح میکنه یا با لرزش بدنم با صدای گوشم…

    هر جوری که من بفهممش بهم میگه..

    بیشتر وقتا با خواب…بهم واضح اون کار اون خاسته رو نشون میده…

    واقعا روزهایی که غلبه بر ترسها رو انجام میدادم همجوره باهام بوده..میگفتم خدایا کمکم کن..

    هر چقدر از نور هدایت بگم کمه..

    امروز بهم گفت.فلان اهرم رو بزن پایین بهش خیلی توجه نکردم..بصورت حسی بهم گفت..بعدش گفتم انجامش بدم..دیدم بابا ! چقدر برام اسون شد…

    همه چیز هدایته..هر چقدر بیشتر درک میکنم سر سپردش باشم…

    بیشتر میدونم نمیدونم..

    بیشتر میدونم ناتوانم. ضعیفم…..من هیچی نمیدونم..واقعا ذهن در برابرش تسلیم میشه.

    چون با منطق درکش کرده…

    که بابا…مسیر راست هست مگه دل درد داری راه کج رو بری و بعداش یه مشکل برات پیش بیاد.و احساست فروکش میکنه….

    بهمچنین نقطعه رسیدم..که سر سپردش باشم… خیلی هنوز….انشالله که همیشه همینجور باشه..

    .

    همینه خداوند میگه مومنان واقعی نه غمی دارند و نه ترسی..همینه!…

    بازم چند روز پیش برای بیزنسم مستاصل شدم..گفتم باید امروز این قاعده ختم بشه..و زود احساس بد و ناامیدی رو گذاشتم کنار با این باور…

    که اینکار خودم مسئولش هستم…و باید انجام بشه..‌

    و باید انجام بشه اگه بمونم اگه ادامه ندم.دیگه خبری از پیشرفت نیست …و اهرم رنج و لذت هر روز صبح …انجام میدم!…الان قسمت ششم باید باشم…میدونم اگه متوقف بشم…هر روز پس رفت میکنم و از این که بهتر که نمیشم..هیچ… پس رفت میکنم..

    امشب هدایت شدم به شخص نزدیکم که یه زمانی من با این شخص شراکتی کار میکردیم…

    تو مابین دیدن این فایل و نوشته ام..

    در این 1 ساعت خورده ایی چه اتفاقات جالبی برام رخ داده.به اندازه چند ماه پیشرفت کردم..

    اره من با این شخص شراکتی کار میکردم چقدر روی این شخص حساب میبردم..

    چقدر برای خودم بت.ی کرده بودم…

    و یادم اون لحظات گذشته ام افتاد و این مقایسه باعث شد..

    که بازم بخودم افتخار کنم…که اون نرگس کجا و الان این نرگس کجا…

    مثل اون کتاب فارسی اول ابتدایی هست…

    که نوشته بود…این و آن…

    الله اکبر…

    دقیقا این نرگس کجا …؟؟؟؟

    و آن نرگس کجا…؟؟؟

    حدودا چند شب پیش خواب دیدم…..که یه پلاستیک پر از چتر سیاه خورد شده.. توی یه نایلون بزرگ داشتم با خودم حمل میکردم میبردم تو قبرستون خاک کنم.

    دقیقا…

    اونا ترسهای من بود.اونا بی ایمانی من در برابر خداوند بود..اونا گناهانم بود اینقدر سنگین بود که من با جسارت بالا با خودم حمل میکردم…

    میخام بگم خداوند رو سپاسگزارم که هدایتم کرد و منو با خودش پیش برد تا بتونم کارهایی انجام بدم که ..هیچکسی تو فکرشم نمیتونه بگنجونش..فقط افرادی که در مسیر راستن!.و ناگفته نمونه…هدایت میشوند!!!!….

    به یاری الله.و لطف خداوند و هدایتهاش تونستم ..

    ترسهای بچگیمو از بیین ببرم.

    و خواب الهام کودکیمو برای خودم خلق کنم..

    و امروز من نرگس..تبدیل شدم به بهترین ورژن از همه نظر..اهرم رنجم توی پیشرفت فردی خیلی زیاده…

    میدونم اگه حرکت نکنم پوسیده میشم..کسیکه پوسیده بشه ایمان نداره…و همیشه بدبخت و ناتوانه..

    نمیگم ما انسانیم هیچ وقتم کامل نمیشیم.یسری نقطعه ضعف و یسری نقاط قوت دارییم..

    من خودمو میپذیرم.و خداوند سختگیر نیست..

    و سعی کردم خودمو بپذیرییم و غرور نداشته باشم که من فلان کار رو انجام میدم شما نمیتونید..

    اونجاها امتحان میشم…

    دقیقا همین مورد خداوند خیلی امتحانم کرده..انشالله که بتونیم این غرور رو بشکونیم..

    و بپذیرییم خودمونو…که هیچ وقت ما کامل نمیشیم..

    ولی میتونیم بهتر بشیم…

    و هر روز بهتر بشیم….و با تکامل رشد کنیم…

    امروز یه لحظه یچیزی برای فرد نزدیکم فرستادم یه پیام بینمون رد و بدل شد…

    یه تیتر خیلی کوچک نوشتم..

    یه لحظه اون پیام تو ذهنم رد و بدل شد…

    بخودم گفتم نرگس..اگه اونا این حرف رو..و این قضاوت رو راجع بخودت داشته باشن چه احساس بهت دست میده.؟؟؟؟؟؟..

    و فورا رفتم پاکش کردم..اینروزا داره یسری اعمال بهم نشون داده میشه..خیلی دارم حلاجی میکنم…

    و این صحبت مریم عزیز بهشتیمون با استاد عزیز..بهم فهموند…که نگران صحبتهای افراد که بهم انتقاد میکنن نباشم.اون حرفها از دیترس ما خارج هست..

    هنر ما اینه.که بتونیم ذهنمونو کنترل کنیم….

    قبلا خیلی زود از کوره در میرفتم الان منم سعی کردم نادیده بگیرم..

    چون وقتی یحرفی روت تاثیر میزاره یعنی هنوز عزت نفست کمه…

    منم هنوز باید روش کار کنم.تا یه انتقاد بهم میشه زود رفتارم تعقییر میکنه..

    و زود بخودم وا میخوره…و خیلیم… سعی کنم تو احساس خوب بمونم و نادیده بگیرم و از پیشش رد بشم…

    چون میدونم خیلی پاشنه وجودیمه…

    نکته کمالگرایی ..دیشب یه هدایت اومد.یه حسی..با اون شخص یچیز رو باهاش در میون گذاشتم..

    بهم گفت نرگس خیلی کمالگرایی زود کارتو بزن توی موارد بالاتر..

    خیلی بخودت سخت نگیر ..انگار بهم گفت اشتباه هست ..اینروزا فقط دارم الگو کشیامو مدام زیرو میکنم و ازمایش میکنم امروز به لطف خدا تقریبا مراحلش تمام شد..

    رفتم برای قدم بعدی..

    و احساس میکنم منم زیاد دارم اینجاها.. این مورد رو انجام میدم که اشتباه نکنم…

    چون دارم این فرکانس رو میفرستم هی نشتی انرژی میده..و هر سری یه جزئیات اشتباه وارد کار میشه…

    و همین باعث شده من یکم احساسم بد بشه..و سعی کردم قوی باشم به احساس خوب تبدلیش کنم‌…

    پس منم با این باور ..که من تو مسیرم هر اشتباهییم پیش بیاد برای تکمیل شدن منه..من که از قبل هیچی از این مسیر نمیدونستم…

    و هدایت شدم….

    و سعی کردم و سعی میکنم بپذیرم و به یاری الله مهربانیها…

    هر چیزی اتفاق بیفته بنفع منه!و برای من خوبه..و من میتونم به بهترین شکل ممکن انجامش بدم..

    بقول استاد توی جلسه اول دوره عزت نفس.مدام میگه…

    چالشها مسایل همیشه هست.ما باید همیشه بزرگتر از مسایلمون باشیم و حلشون کنم…

    و نکته بولدترش میگه باید ادامه بدییم ادامه بدییم …

    روز اولی که این نقطعه بیشتر برام بولدتر شد..همین نکته باعث شد که خودمو با هر اشتباهی سرزنش نکنم و ادامه بدم و بزرگ بشم برم برای قدم بعدی…

    قدم بعدی و قدم بعدی..

    همین قدمها ..که تمامش شده…لحظات کنترل ذهنم…

    همه شده…برای ادامه دادنم تو این مسبر..

    یه دروازه ایی از دانش توی این بیزنس نسبتا کوچک و زیبا..و الهی گونه..شده پر از پیشرفت و رشد و ایمان و توکل…

    هر چقدر بگم از این دوره بینظیر عزت نفس کمه…

    به امید بهترینهای برای یه روز عالی دیگر …

    پر از درهای رحمت الهی و هدایت…

    ایتروزا تمام زندگیم هدایته…من بدون هدایت یه قدممم نمیتونم برم جلو…

    هر چقدر هدایت میشم کمه…احساس ناتوانی ذهنمو بیشتر درک میکنم…

    خدایا تنها تو را می پرستم و فقط از تو یاری می جوییم.

    خدایا ما را براه راست راه کسانیکه نعمت بخشیده ایی هدایت کن…

    الهی امین یا رب العالمین.

    خدایا سپاسگزارم که ستاره قطبیمو با یه ورژن عالی و پر از هدایتها گذروندم.. ..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    پریا گفته:
    مدت عضویت: 3075 روز

    احتمالا هدایت رو مجبور نکردن یعنی وسواس نگیری ک تا شهودو تشخیص ندم حرکتی نمیکنم.همینکه ی حسی توی قلبم باشه من شهود میگیرمش.وسواس نمیگیرم ک اخه مطمین نیستم این شهود باشه یا حتما باید نشونه خاصی بم بده…..خیلیا بخاطر این وسواس گیر میکنن اخه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: