سریال زندگی در بهشت | قسمت 101 - صفحه 12 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/11/abasmanesh-22.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2020-11-24 07:47:582024-02-14 06:27:05سریال زندگی در بهشت | قسمت 101شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام استاد
سلام مریم جان
چه مصاحبه قشنگ و پرباری بین شما بود
من دوست داشتم خیلی زیاد
همیشه دلم میخواد کسانی اطرافم باشند که از قانون و استفاده اون حرف بزنن برام
اما کم هستند
این سریال و این مصاحبه این گفتگوها عالی هستند
خدایا چه زیبا شنیدم موضوع هدایت را
چقدر گم کرده راه هستم
چه خوب گفتید و از این توضیح عالی بینهایت سپاسگزارم
خدایا برای هر کسی فرق میکنه برای من زیبا با فرزندم فرق میکنه
خدایا شکرت
این یعنی دنیای همه آدمها فرق میکنه
حتی الان دارن میگن مردمک چشم هر انسانی منحصر به فرد هست
و هر انسانی دنیایی متفاوت از دیگری داره
خدایا بابت این آگاهی این نعمت و این همه نظم و قانون سپاسگزارم
استاد جرات و جسارتتون رو دوست دارم
ایول من همیشه از این مدل پسرها و این کارها خوشم میومد
و جسارت شما رو بهتون تبریک میگم
بی نهایت خاطراتتان عالی بود و بی نهایت تبریک
استاد ممنون از شما و فایلهای بینطیرتون
خدایا منو در مسیر درست در مسیر نعمت و ثروت و فراوانی هدایت کن
و چشم دلم را باز کن تا هدایتها را درک کنم
خدایا شکرت
خدایا شکرت
شاد و موفق و ثروتمند پیروز باشید
سلام به همه دوستای خوبم و استاد عزیز و خانم شایسته مهربون
آقا من یکم زبانم سر شده اصلا نمیفهمم فقط می تونم بگم به قول سعدی شیرین سخن:
ما کجاییم در این بحر تفکر تو کجایی
اصلا وقتی استاد از اون رشادت ها ودلاوری ها گفتند به خودم گفتم خدایا اصلا من کجام استاد کجاست ، چرا انقدر ذهنم قبل از این سعی داشت منو تو دام منطق بندازه و تمام ترس ها رو از یادم ببره مثلا قبل از اینکه استاد این داستان قمه و اینارو گفتند من به خودم گفتم خب بله دیگه منم بودم گوشیم رو می دادم تازه کلی هم برام این موضوع منطقی بود و می گفتم اصلا من دارم چقدر کار درستی هم می کنم ولی دیدم نه آقا من بزدل تر این حرفا بودم و خودم نمی دونستم من واقعا استاد رو تحسین می کنم برای این جسارت و شجاعت به نظرم برای خود من این ترس می تونه شرکی باشه که قدرت رو از الله قادر بگیرم و بدم به ترس ها و من چقدر غافل از این موضوع بودم و فهمیدم بابا من هنوز خیلی کار دارم وقتی استاد هر دفعه از خودشون می گند بیشتر به کم و کاستی های خودم پی می ببرم و به قول مولانا بیشتر به این می رسم:
هفت شهر عشق را عطار گشت
ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم
استاد بسیار زیاد تحسینتون می کنم برای این جسارت ، شجاعت ، توکل و اینکه در عمل باور دارید که تنها قدرت قادر در جهان رب هست و به هیچ کسی که سعی داره ادا بازی و قدرت نمایی کنه باج نمی دید من واقعا تحسینتون می کنم وقتی که این دنیا با تمام عوام فریبیش براتون پست و ناچیزه و من این رو در خودم می فهمم که این ایمانی که با یه قمه تموم شه ایمان نیست توهمه از خداوند توفیق هدایت می خوام توفیق بهتر و بهتر شدن توفیق ایمان راسخ استاد شما برای من الگویی زنده هستید و من می بالم به شما
من در این باره غزلی از مولانا براتون می گم البته با یکم شرح که برای دوستان بیشتر این موضوع تفهیم بشه
شیرمردا تو چه ترسی ز سگ لاغرشان / برکش آن تیغ چو پولاد و بزن بر سرشان
چون ملک ساخته خود را به پر و بال دروغ / همه دیوند که ابلیس بود مهترشان
همه قلبند و سیه چون بزنی بر سر سنگ / هین چرا غره شدستی تو به سیم و زرشان
بیت اول: از سگان (خدمتکاران یا سربازان) شان ترسی نداشته باش ، تو شمشیر حق محورت را بکش و نابودشان کن.
بیت دوم: پادشاهی که تاج و تخت خود را بر پایه دروغ می سازد ، هم پیمان دیوان و شیاطین است.
بیت سوم: این دارایی هایی که در دست دارند با یک اتفاق رنگ می بازد. تو به دارایی های طلایشان چشم ندوز ، پس چرا فریب خوردی به واسطه سیم و زرشان که در مثال استاد می تونه قمه باشه
در کل موضوع اینه که قدرت اصلی دست خداست بقیه دارند ادا در میارند و وقتی پشتت به خدا گرمه نباید گول این قدرت نما ها رو خورد چرا که قدرت اصلی اونه و به قول قرآن همیشه شما پیروزید اگر ایمان داشته باشید امیدوارم خداوند این توفیق رو بده که واقعا بتونم به این موضوع جامه عمل بپوشونم و جزوی از باور های من بشه نه فقط در حد حرف یک ایمان با عمل
وقتی که استاد از اون داستان ها و رشادتها می گفتند مثلا ۱۵ نفر به یک نفر به خودم گفتم یا خدا یعنی من کجای کاره دنیام ، چون من اصلا راجب خودم چنین ذهنیتی نداشتم تازه با خودم فکر می کردم که چقدر نسبت به بقیه عزتمند زندگی کردم چون من تا این حد استاد که ابدا ولی تو دوران مدرسه و همین الان با اینکه من به قول استاد من اون دوستی ام که جثه ریز و ظریف داره و همچنین من خیلی برعکس استاد درون گرا هستم اینجوری که استاد در دوران دبیرستان بودند من واقعا متصور نمی تونم بشم که اصلا از یه آدم انقدر برون گرایی بپاچه بیرون آخه ۱۵ نفر استاد وقتی این رو گفتند به خودم گفتم یک آدم چقدر می تونه جیمز باند باشه 😂
ولی در مورد خودم من تو دوران مدرسه و همین الان آدمی ام که زیر حرف زور نمیرم و با اینکه گفتم خیلی آدم ریز جثه و درون گرایی هستم یک حدودی در رابطه با آدمها قائلم که اگر از اون حد و حدود رد شه دیگه دم اون بنده خدا رو می گیرم می ندازم از زندگیم بیرون و خب این باعث می شد تو دوران مدرسه علیرغم بقیه بچه هایی که مثل من ریز جثه و ضعیف بودند که اکثرا توسط افرادی که قدرت فیزیکی بالایی دارند تو سرشون می زدند و به قولی دیگه از این بدبختا سواری می گرفتند من آدمی نبودم که سواری بدم و یه جورایی شان خودم رو داشتم و خب این بیشتر به باور هایی که داشتم هم برمی گشت که نسبت به خودم داشتم با اینکه بقیه بچه ها مسخرم می کردند به خاطر جثه ام ولی من مثل این تازه خروسه بودم که می خواست با مرغ گنده ی جفت شه یعنی مثال بخوام بزنم یادم میاد یه بار این هم کلاسی ما که ۱۸۵ قد داشت من شاید اون موقع ۱۷۰ بودم زیر درخت وایساده بود داشت برای بچه ها تو حیاط فیگور می گرفت چون بدنساز بود از پشت رفتم از زانو گرفتم بلندش کردم بنده خدا چشم و صورتش همش رفت تو شاخه های درخت با اینکه خب بعدش هم فرار کردم ولی با اینکه اندازه گاز پیکنیک بودم ولی اندازه یه گاز فر دار 😂 پرو بودم ولی دیگه نه مثل استاد مثلا همین الانش هم که بزرگ تر شدم اگه یه نفر با قمه بگه گوشیت رو بده می دم که بازم جای کار کردن رو خود داره یا اگه تو اون مثال ۱۵ نفر اگه باشم شاید شل نکنم چون می گم طرف با چوب اومده دیگه زیاد نمی تونه خطرناک باشه ولی قریب به یقین میرم و می خورم حداقل زیر بار زور نمیرم چون گفتم دیگه مثل استاد خیلی چیز عجیبیه ۱۵ نفر رو حریف بشی خلاصه استاد امروز با این نقل هایی که کردند بیشتر به فکر فرو رفتم که باید بازم خیلی کار کنم رو خودم این شرک ها برای خودشون اون گوشه جا خوش کردند و باید یاد بگیرم که ابراهیم وار وارد آتش شم و ابراهیم وار قلبم به نور خدا روشن باشه واقعا چه کسی مثل ابراهیم انقدر تسلیم بود هزار الله اکبر بر بنده های تسلیم خدا
از خداوند می خوام که هممون رو هدایت کنه و نزاره در دام شرک و گمراهی بمونیم
خداوندا مارا به راه راست و درست نه راه کسانی که بر آنها غضب کردی و نه گمراهان هدایت کن
آمین
در این فایل، یک سوال و جواب خیلی دقیق بین خانم شایسته و استاد عباسمنش عزیز صورت میگیره که استاد به سوالاتی که برای هممون مفیده پاسخ میده.
مثلا سوال: این که آیا تا به حال احساس عجز کردین؟
پاسخ: آره بوده، ولی توی احساس عجز نموندم و سعی کردم دیدگاهم رو عوض کنم.
سوال: تا به حال خودتون رو سرزنش کردی؟ تا حالا احساس پشیمونی کردین؟
پاسخ: آره سرزنش کردم، ولی بعد از چند دقیقه احساسم رو کنترل کردم. کلا به خودم خیلی آسون میگیرم در این موارد، خیلی اذیت نمیکنم خودمو.
ولی مسئولیت اشتباهم رو بر عهده می گیرم.
سوال: این که نگران اشتباه کردن نیستین از کجا سرچشمه میگیره؟
پاسخ: چون میدونم اشتباه کنم خیلی خودم رو سرزنش نکنم.
سوال: اگه کسی خیلی مراقبه که توی کاراش اشتباه نکنه و حس وسواس داره پس به چه صورته؟
پاسخ: این بر میگرده به کمالگرایی شما و یا ترس از قضاوت و سرزنش دیگران. که باید روی خودش کار کنه به نظر دیگران خیلی اهمیت نده.
سوال: چطور شما انقدر جسور هستین؟ مخصوصا در برابر ناشناخته ها.
پاسخ: بر میگرده به اهرم رنج و لذت. که ممکنه برای دیگران انجام دادن اون درد و رنج داشته باشه، ولی برای من (عباسمنش) انجام ندادن اون برام درد و رنج داره. برای دیگران ممکنه بگن چقدر جسوره، ولی برای من انگیزه ای دارم که اگر انجامش ندم خیلی درد داره برام ولی ناظر بیرونی فکر میکنه من خیلی آدم جسوری ام. مثلاً یکی از بچه ها توی کامنت های سایت نوشته بود که خداوند به من اعلام کرد که یه جایی وای نستا توی اتوبان، ولی من لجبازی کردم ایستادم و چندبارم نشونه اومد که وای نستا برو، بعدش دو تا موتورسوار اومدن گوشیمو با زورگیری بقاپن. من گاهی ترس از غیر خدا رو نمیتونم بپذیرم، یعنی مثلا کسی بخواد خفت گیری کنه، این که من از چاقو یا زد و خورد بترسم رو نمیتونم بپذیرم، شاید کسی از بیرون بگه چقدر جسوره ولی مسئله اینه که برای من قابل پذیرش نیست.
ادامه در فایل ویدیویی
سلام به استاد عزیزم، مریم جان ودوستان هم فرکانسی ام. خدا رو هزاران مرتبه شکربابت آگاهی های این قسمت سریال. استاد عزیزم همیشه این سوال تو ذهنم بود که آیا شما هم ترسهای تو وجودتون بوده وبا طی کردن تکاملتون به این مرحله از جسارت رسیدین؟ جواب سوالم را تو این قسمت گرفتم. تحسینتون می کنم که از بچگی جسارتتون فوق العاده بوده. کلی خندیدم. اصلا تصور یه همچین کارایی برای ما دهه شصتی ها که دوره ای پر از رعب ووحشت مخصوصا در مدارس، بودیم خیلی تعجب برانگیز بود. واقعا تحسینتون می کنم. اون قسمتی هم که در رابطه با هدایت والهام گفتید وهمچنین نشانه ها که برای هر فردی فرق می کنه خیلی چراغ ها را تو ذهنم روشن کرد. خیلی عالی بود. عاشقانه دوستتون دارم. 😍
سلام به همه عزیزان ایشاله همگی عالی باشین
ممنون از خانم شایسته مهربان سوالاتتون خیلی خوب بود خیلی چیزا یاد گرفتم مخصوصا در مورد ترس که استاد خیلی عالی توضیح دادن ممنون که تجربیاتتون رو در اختیار ما میذارید برای من خیلی تا ثیر گذار و جذابه
دوستون دارم براتون دعای خیر میکنم🌹
سلام به استاد وخانم شایسته عزیز
چقدر سوالات خوب و برای من کاربردی بود
جریان هدایت وتوضیحات استاد…
درکل من اولین فایلی که از استاد شنیدم وبه دلم نشست بعد آمد عضو سایت شدم درمورد هدایت بود که بار ها بارها گوش دادم
وقتی جریان هدایت واز زبان استاد میشنوم خیلی لذت میبرم من کلا همیشه رابطه خوبی با خدای خودم داشتم بهاش در طول روز حرف میزنم نامه مینویسم وقتی خسته میشدم وقتی دلم میگرفت مشکلی واسم پیش میآمد باخدای خودم حرف میزدم آنقدر حرف میزدم تا اروم بشم همیشه وقتی برای کاری سر دوراهی بودم میگفتم خدایا به نشونه بفرس من بدونم کدوم برام بهتره ولی خوب اونموقعه این آگاهی و نداشتم که خدا واقعا هدایت میکنه یا نشونه هاش و میگه به من الان که حرف های استاد میشنوم و قانون هدایت که ازش حرف میزنه میگم ببین این قانون درجهان هست که خدا بندهاش رو هدایت میکنه من اگر تا حالا هدایتش و درک نکردم به خاطر ایمان ضعیفم هست و واقعا استاد تحسین میکنم بخاطر ایمان قشنگی که دارن
تو جریان هدایت خیلی دارم سعی میکنم روی خودم کارکنم وهمین دیشب بود یه اتفاق جالب واسم افتاد وجریان ازاین قراربود که….
مامانم یه لیستی به من داد که برای خونه خریدکنم خب من ازخونه زدم بیرون و درحالی که فایل استادم تو گوشم بود گوش میدادم از خونه که زدم بیرون گفتم خدایا خودت هدایتم کنم ومسیرو ادامه دادم همه خریدها انجام شد موند آخرین خرید که باید میرفتم سوپری جریان هدایت من اینجوری بود که گوشیم درواقع فایلی که گوش میدادم قطع کردم گوشیم گذاشتم کیفم وارد مغازه که شدم به محض ورودم چشمم به یه بسته افتاد که دست مشتری بود ومیخواست بره سمت صندوق همون لحظه به ذهنم خطور که اینم واسه خونه بخرم فکرکنم تموم کرده باشیم بعد رفتم لیست مامان تهیه کردم واینجای کار من مهم هست که درخریدن اون چیزی که به ذهنم خطور کرده بود مقاومت کردم گفتم خوب اگرلازم بود حتما تو لیست بود خریدم کردم امدم سمت خونه وارد آسانسور که شدم گوشیم بیرون آوردم دیدم مامان زنگ زده اره هدایت درست بود ولی من مقاومت کردم و ازش ردشدم مامان گفت زنگ زدم بگم فال چیز بخری همونی که خدا هدایت کرد ومن نخریدم مقاومت کردم همون موقعه یادم به حرف استاد افتاد هدایت میشویم و لی من ایمان ضعیف بود و درمقابل هدایت مقاومت نشون دادم چه بسا که در کارهای مهتر زندگی ما ازاین دسته هدایت ها هس ما مقاومت میکنیم و ازش رد میشیم وفراموش میکنیم حتی مثال های استاد قابیل و ابراهیم خیلی واسم جالب بود
وسالی که شایسته عزیزپرسیدن چجور انقدرشما جسور هستین و داستان وها خاطرات استاد واسم جالب بود
وباید روی این زمینه در خودم خیلی کارکنم چون همیشه دوست داشتم چیزهای جدید تجربه کنم واین واقعا به یه جسارت نیاز داره وکارکردن روی ترسها وباورهامون
ویه چیز دیگه این فایل که واسم جالب بود انتخاب یه مسیر طولانی برای خرید که همین خرید تبدیل بشه به تفریح ولذت بردن یعنی یاد بگیریم کارهای روزمره و ضروری زندگیمون وتبدیل کنیم به یه لذت برخلاف چیزی که ما همیشه فکرمیکنیم باید یه فرصت پیش بیاد آخر هفته ای تعطیلی که بتونین تفریح بریم مهمونی بریم خلاصه یه کاری کنیم که لذت ببریم نه با دیدن این فایل من یاد گرفتم که ازهمین کارهای ضروری روزمره زندگیم لذت ببرم حتی یه چایی دم کردن ساده…..
شاد سلامت ثروتمند باشین
ممنون از استاد وخانم شایسته عزیز که درس زندگی به ما میدن زندگی که یکبار بیشترترار نمیشه
وسپاس گذارم از خداوند که من دراین مسیر هدایت کرد
زندگیتون سرشاراز زیبایی ها
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
سلام به خانواده وسیع وعزیزم
این فایل واقعا جذب من بود چون خیلی خیلی دوست داشتم که فرصت داشته باشم با استاد بشینم ویه بحث ساده وخودمونی داشته باشم در مورد تجربیات گذشته ایشون واینکه اجازه بدم خودش در مورد تجربیات بدیع وجسارت آمیزش در گذشته صحبت کنه ومن هم بخندم وتحسینش کنم وواقعا این فایل همونی شد که میخواستم.بدون هیچ موضوعیت خاصی فقط باهم گپ دوستانه ای بزنیم چون توی این گپهای دوستانه خیلی شخصیت طرف رو بهتر میشناسی ودر مورد آزمون وخطاهاش وجرات وجسارتهاش واحساسهایی که در اون موقعها داشته بشنوم .واقعا گپ دوستانه وجالبی بود ممنونم استاد عزیز ومریم همیشه شادان که زمینه این گپ رو فراهم کرد.
استاد واقعا تحت تاثیر اون حرفت قرار گرفتم که اگر من اشتباهی اون هواپیمارو میزدم وباعث سقوطش ومرگ ۱۷۰,۱۸۰نفر میشدم زیاد خودمو سرزنش نمیکردن, الان خیلی بهتر شدم شکر خدا ولی من آدمی بودم که همیشه برای همه چی حتی چیزایی که اصلا به اشتباه من ربطی نداشت خودمو سرزنش میکردم وبارها تکرارش میکردم این تاسف رو,واقعا جرات وجسارتت رو در بخشیدن خودت تحسین میکنم مطمئنم که اینطوری خیلی راحت میتونی از اشتباهات وخطاهای دیگران هم بگذری وببخشیشون ,چون خودمم این حالت بخشیدن دیگران رو الان خیلی بیشتر دارم تجربه میکنم.خدارو شکر
رفتارت با پیک موتوری رو واقعا تحسین میکنم وافق دید جدیدی رو در مورد ظلم وترس پیدا کردم.
چقدر از بچگی هدایت رو دنبال کردین که یک تنه با ۱۵ نفر قشنگ وبا خیال راحت روبرو شدین.واقعا احسنت.
این یکی دیگه باورش برام خیلی سخته که تو۶سالگی با دوچرخه رفتی خارج از شهر وراه آهن رو دیدی واکتشاف کردی.واقعا که چیزی غیر از هدایت الهی هدایتگر وحامی شما نبوده.الهی شکر برای ایمان این بچه شجاع والهی.توراهنمایی همچین کارایی کردین😂😂😂واقعا که قابل تحسین وپردل وجرات هستین.
وچه درس بزرگی در مورد سفر ومسافرت اینکه هر جایی میرم برم واکتشاف کنم وتجربه کنم وتمام گوشه وکنارها وسوراخ سمبه های همه جا رو بگردن وببینم ولمس کنم هر چند تنها باشم وهر چند که هیچ آشنایی با اون محلها نداشته باشم اونم با هر امکاناتی که دم دستم هست ,حتما این تجربه رو به زندگیم اضافه میکنم.
رفتن وهجوم بردن تو دل ترسها وتهدیدها واقعا که رفتاری پیامبر گونه هست مهم نیست که ترس چقدر بزرگه,از طرف کیه,چقدر منطقیه,چقدر میتونه آسیب زننده باشه با ترسی که تو دلشون بوده ترس وتهدید رو درهم نوردیدن ورفتن تو دلش وجونشون رو در دست داشتن ورفتن,حاضر بودن بمیرن اما تو ترس وتهدید زندگی نکنن.چقدر آموزنده وچقدر شایسته الگو برداری وچقدر ایمان رو میشه توش دید واینکه اینها حتی از مرگ هم نمیترسیدن واستاد هم مصداق بارز این رفتار وشخصیت شجاعانه است واقعا تحسینت میکنم استاد عزیزم وبهت افتخار میکنم.
گاهی میگم من خودم از مرگ نمیترسم ولی به خاطر خانواده وعزیزانم نمیخوام بمیرم چون اونا از مرگ من خیلی ناراحت میشن وزندگیشون تا آخر براشون جهنم میشه.ولی پیامبران واستاد وکسان دیگه که این کارو کردن هم همین شرایط رو داشتن واین دلیل تراشی از نبود ایمان کافی نشات میگیره واین حرفها واقعا ایمانم رو قویتر وراسختر کرد وبه عبارتی این فایل خیلی منو جسورتر کرد.الهی بینهایت شکر
با تمام وجود خوشحالم که اییین همه شهر وکشور وقاره رو گشتین وایییین همه تجربه دارین واقعا چقدر عالی وقابل تحسین ,الهی شکرت
مریم جان از شما هم بخاطر سوالات خوبی که پرسیدی بسیار سپاسگزارم❤❤❤❤❤
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام به استاد عزیز دلم و مریم شایسته مهربانم
خدایا شکرت بابت هدایتم به این فایل
من 2ساله که به این مسیر هدایت شدم به لطف الله و اولین بار و اولین فایل از استاد یه حرفی رو زدن که هنوزم که هنوزه اونو آویزه گوشم کردم اون این بود گفتن شاید مثلا 2سال زمان میزاشتم نمره خوب میگرفتم یا یه زبانی رو فول میشدم ولی اگه روباورهام کار کنم به همه چی میرسم ممکنه باید بهاشو الان بدم شاید کمتر بخوابم شاید کمتر مهمونی برم ولی ارززششو داره و الان به جایی رسیدم که انقدر پول دارم که میتونم مترجم استخدام کنم شاید اونموقع زبان بلد میشدم ولی پولوشو نداشتم سفر برم ولی با کار کردن روی باورهاا به اینی که هستم هدایت شدم استاد عزبزم منم همین راهو انتخاب کردم و بهاشو دادم و به یکی از خواستهام رسیدم وحتی به تضادی در طول مسیرم برخورد کردم که تو عمرم تجربه اش نکرده بودم غافل گیر شدم مخصوصا که توقع نداشتم تو این مسیر تجربه اش کنم درست مثل تمون آهویی خشکم زده بود خیلی درد داشت ولی متوقف نشدم و حرکت کردم شاید باورتون نشه حتی در بدترین حالت روحیمم فایل گوش میکردم و مینوشتم با اینکه نجواهاا خیلی بود و حتی نمیشنیدم چی میگفتین مگر اون وسطا یکم حالم خوب میشد ولی ادامه دادم چون میخواستم درک کنم قانونو میدونسنم درک کنم میتونم عمل کنم و من تکامل طی کردم واون تضاد کلیدی شد برای شناخت بهتر برای شناخت معبودم برای درک معبودم برای رسیدن به یاالله و یا رب استاد میتونم بگم همه ثروتهای عالمم داشته باشیم ولی اگه از یاد خدا از ارتباط با خدا حرف زدن و توجه به خدا غافل شیم به گمراهی رفتیم این همه لذت و شجاعت و ثروت و ارامش زندگی شما همه گره خورده با یاد خدایی که هرلحظه داریش یه جورایی ثروتو قربانی راه خدا میکنین تا به خدا نزدیکتر بشین از خدا ثروت میخواین و بینهایت نعمت میخواین و بعد همونو به خدا میدین با سپاسگزاری با خوب بودنتون قشنگ یه ارتباط 2 طرفه و لذت بخش میخواستم بگم منی که تو این مسیرم یه زمان خیلی به خودم غره شدم قوانین رو میدونسنم و جوابم گرفتم ولی خدا رو فراموش کردم باز خدا برام شده بود سیستمی آهنی که در مقابلش سرکش بودم سمیع و بصیر بودنش رو پوشانده بودم تا فقط به موفقیت برسم حریص شده بودم مثل کسی که از همه چیز و کسی رد میشه تا به خواستش برسه و چقدر شکستم غافل از اینکه خدای هست که عاشق شنیدن صدای منه و درونی که تشنه و فقیر به یک یاالله گفتن
ااالله که همه چیزه اون بزرگه و رحمان و رحیم و وهاب و مالک و درک کردم و چشیدم آگاهی و پولی که منو به خدا نزدیکتر نکنه میشه بلای جون درسته الان به لطف خدا میدونم قانون چیه مثلا میدونم قانونی هست به نام شکر گزاری که ظرف وجودرا بزرگ میکنه تا نعمتهایی بیشتری جذبمون بشه تا خواستهاا وارد زندگیمون بشه من از قانون استفاده کردم خدا طبق وعده و از فضلش بهم نعمت داد نه لیاقت من ولی من اعتبارو به خدا ندادم یه بار به خدا نگفتم خدایا دمت گرم شکرت چه قانونی شکرت خدا که تورو دارم شکرت که هوامو داری از یاد خدا غافل شدم و خدارو برای اون ثروته میخواستم این ینی خدارو باور نداشتن وکفر مثل کسی که فهمیده یه قانونی هست جز لین نیست و میشه به هرچی که بخوای برسی ولی به خالق توجهی نکنی چون باورش نداری مثل یک زندگی پوچ بود برام و ته دلم همش یه حس حسرت عجیبی داشتم نمیدونستم چیه فک میکردم بخاطر گذشتمه و روزهایی که از دست داده بودم یا اشتباه کرده بودم هرکاری کردم بهتر بشم تا اینکه خدادو صدا زدن باهاش حرف زدم و هدایت شدم به مسیری که همش از خدا میگفت بازم باورش نداشتم ت ذهنم میگفت خدا نبست دنیا یه قوانینی داره همینو انجام بده چون ایمان داشتم به این قوانین و منطقی شده بود برام ولی حرف لز خدا میشد حالم بد میشد یا یاد گذشتهام میافتادم که ارتباطم باخدا داشتم قبل اشنایی با قوانین ولی چون جوابی نگرفته بودم بسیار بد گمان شده بودن طوری که انکارش کردم از ت وجودم منکرس شدم ولی از ترسم و از اینکه شاید باشه زبانی میگفتم خدا ولی ایمان نداشتم خلاصه و اسمش که میومد میکفتم زندگیم شبیه قبلهاا میشه زمانی که کرو کور بودم و مقاومت داشتم
حتی تو کامت دوستان که از خدا میگفتن حسم بد میشد نمیتونستم بخونم خودمم مینوشتما ولی حسم بد بود خلاصه که باهدایت به اون مسیر یکم حالم بهتر شد ولی به قول معروف درمان نشده بودم با هرجیزی زود میشکستم خیلی تلاش میکروم مطالعه میکردم ولی در مانی نبود تا اینکه خودم خدارو صدازدم باهاش حرف زدم ارومتر شدم و هربار بیشتر باورش کردم این هم نواسان داشتم دیشب دوباره تمام اون حسهای بد اومد سراغم یه حس غریب از ترسو حسرت و غم چیزی ارومم نکرد فقط حس کردم خدایی هست و من بهش نیاز دارم اره خداهست خدایی سنیع و بصیرو علیم و مهربان کاری با قوانین و باورساختن ندارم دارم تحربه ای رو میگم که زندگی کردم که خدا هست و خداهست و من بهش فقیرم بدون اون چیزی نیستم اون که بیاد نوری میشه که همه چیزو میپوشونه حتی برترین رخدادهاا با نام اون تصویر زیباشونو اون خیرتشونو نشون میدن منم دیشب اومدم اذان رو دانلود کردم اذان موذن زاده اردبیلی که چقدر صداشون زیباست خدا رحمتشون کنه گوش کردم حالم خوب شد و امروز بازم گوش کردم و در نهایت به این فایل هدایت شدم فایلی که در مورد هدابت خداست فایلی که داره فریاد میزنه ایمان به خدا باید داشت تا به هدایت الهی رسید اینکه بگیم هدایت الهی رو باور دارم صرفا حرف مفته البته برای شخص بنده تا به خودم دلداری بدم من مثل بقبه و دوستان و استاد که با عشق از خدا تشکر میکنن و موفق هستند و دارن موفق میشن هستم چون منم اراون موفقیتهامخوام ولی ت ذهنم ناباوری بود و یک طمع و حرصی کشنده خلاصه که فهمیدم با خدا باش و پادشاهی کن بی خدا باش و هرچی خواهی کن در نهایت بابت این فایل سپاسگزارم از شما و پرودگلر مهربانم خدایی که بهم یاد داد همواره به یادش باشم تا در مدارش قرار بگیرم الحمدالله و انشاالله ثابت قدم باشم برای هنه ارزوی سعادت و رحمت از پروروگارجهان میکنم در پناه حق شاد ورستگار باشید 😊
بنام الله که تنها روزی دهنده اوست …
سلام به استاد عزیزم …و خانم شایسته عزیز ..
فایل زیبایی بود و درون ادم رو یه جورایی به چالش میکشه ..
مستقیم میخوام برم سر اصل مطلب …
استاد من میخوام اصل قانون رو از شما یاد بگیرم اگه مطلبی میگم که یه جورایی با شما منافات داره دال بر بی احترامی یا مخالفت با شما نیست فقط جهت اشنایی بیشتر با قوانین هست …
برای فهم بیشترم از قانون این مطالب رو عنوان میکنم …. وگرنه میتونم مثل خیلی دیگه از بچه ها اصلا این موضوعات رو مطرح هم نکنم……..
نمیخوام بعضی جاها زیر ابی برم و قانون رو دور بزنم ….واقعا برام سواله ………میخوام قانون رو بفهمم…..
نمیخوام هیچ شک و شبهه ای در من بمونه وقتی در سایت عباس منش دارم قوانین جهان و قانون جذب رو می اموزم …
جایی که استاد از جسارت تون مثال زدید ….
مثلا از زمان بچگی که حالا اون موقع زیاد با قوانین هم اشنا نبودید ….فکر نمیکنید که اون حرکتتون بصورت عادت در شما نهادینه شده …. ؟
حالا خواسته یا ناخواسته …..؟
یا با اون موتوری طی کردید تا محل مورد نظر …….حالا موتوریه دبه کرد و شما اماده جنگیدن با او شدید ….
یا دوستی که ازش مثال زدید که بهش الهام شد که کنار بزرگراه وانستا اما به الهامش گوش نکرد واستاد…….. و اون اتفاق براش افتاد ….و خیلی از مثالهای دیگه …..
انسانی که با خودش از درون در صلح باشه باز میجنگه …..؟
اصلا انسانی که با خودش در صلح باشه کار به جنگ کشیده میشه …؟
پس ارتعاش در صلح بودن با خودمون چی میشه و کجا میره ….؟!
پس اون صلح واقعی نیست…..
حالا که با قوانین جهان اشنا شدیم آیا همه این اتفاقات رو خودمون جذب نکردیم ….؟
بر طبق قوانین جهان هستی من عباس منش اون موتور سوار رو جذب کردم ….و حالا هم باید یه جوری جذبم رو اصلاح کنم …اما آیا با جنگیدن جذبم رو اصلاح کنم ….؟
تجربه و تاریخ نشون داده که جنگ …جنگ بیشتری میاره …و صلح …صلح بیشتری رو بهمراه داره …
دقیقا مثل روزی که اون تعمیرکار پمپ رو اوردید پرادایس و اون برخورد رو ازش دیدید….
مطمئنا خودتون جذبش کرده بودید و به زیبایی هم اصلاحش کردید طوریکه براتون کادو هم اورد …..و با هم رفیق شدید…
صلح …صلح بیشتری اورد ….صلح از طرف شما بود استاد …چون شما به قانون اشراف داشتید …و ما این رو به وضوح دیدیم در فایل ….
شاید با موتور سوار هم رفیق میشدید ….؟
یعنی اصلاح کردن ارتعاشی که قبلا فرستاده بودید باعث شد که با هم رفیق هم بشید …
نمیدونم بچه ها چرا مسائل به این واضحی رو نمیبینند …چرا اشاره ای ندارند به این موضوعات ….؟
اصلا هیچ نظری ندارند یا هیچ موضوعی انگار ذهنشون رو درگیر نمیکنه انگار همه چی رو از برن یا اوکی هستن و این منم که این موضوعات رو مطرح میکنم ….
نمیدونم شاید من تو حاشیه ام و مطرح کردن این موضوعات هم رفتن تو حاشیه ست …!!!
من یادمه از همون زمان بچگی یه اگاهی درونم میگفت که جنگیدن دو موجود زنده به نام انسان بی فایده ست …
و اصلا درونم هیچ تمایلی به اینکار نداشت و نداره …نه اینکه ترسو باشم …نه …دعوام کردم …. ادم دعوایی هم هستم ….. اما یه جورایی درونم با جنگیدن مخالفه انگار …..
ادم خیلی شجاع و بی باکی هستم اما بیشتر در غیر از درگیریها ………عاشق هیجانم …….مثلا کاری که برای خیلی از دوستان و انسانهای دیگه ترس و واهمه داره ……..من کلا عاشقشم ….که انجامش بدم و پیش قراولم ….
موردهای زیادی هست که نمیتونم بهشون اشاره کنم اما به چند تا ش اشاره میکنم ….
مثلا عاشق شنا کردن با دستان بسته از پشت هستم ….یا شنا کردن در دریای طوفانی هستم …….عاشق ریسک کردنم ….
عاشق سرعت زیادم ………..مثلا یکی از ارزوهام اینه که سرعت ۶۰۰کیلومتر رو بر روی سطح زمین رو تجربه کنم ….. تجربه ۳۰۰تا رو داشتم …..کلا عاشق سرعتم …. سرعت زیاد ……
یا رفتن به دل ناشناخته ها …..کاری که کسی تا حالا انجامش نداده ….
یا کاری که خیلیها تجربه اش رو ندارند….انجام بدم … دوست دارم …
اما با جنگیدن دو انسان زیاد موافق نیستم ….
نمیدونم چرا ……درونم با اینکار موافق نیست …. انگار درونم از جنگیدن با شخص دیگه راضی نیست …..
جهان …جهان فراوانیه …نیازی به جنگیدن نیست …..
قبول کنیم جنگیدن بی معناست … ( نمیدونم شاید م معنادار باشه …….. )
جنگیدن …فقط جنگ بیشتری بهمراه داره ….
اگه هم جنگی برامون رخ داده یا در موقعیتش قرار گرفتیم قبول کنیم خودمون ارتعاشش رو فرستادیم و جذبش کردیم ….
اما حالا باید چیکار کنیم با ارتعاشی که فرستادیم پیشاپیش ………..و در موقعیت جنگیدن قرار گرفتیم ….
باید بجنگیم …؟
یا اصلاحش کنیم ……مثل پرادایس….؟!
با علم بر اینکه خودم این ارتعا ش رو فرستادم ….
ایا این یعنی داشتن مهارت در توانایی کنترل ذهن نیست …..؟
که به اینجا ختم شد……….
جهان بر پایه نظمی خاص اداره میشه ….
من خالق زندگیم هستم ….این قدرتیست که خداوند به ما داده….
ارتعاش ارسال شده توسط تو باعث جذب افرادی که با خودشون درگیری دارند یا با خودشون در صلح هستن میشه ….مثلا این ارتعاش شما بود استاد …. که در فرانسه شاگرد شما دست خیر رسان خداوند شد برای شما …
اگه من با خودم از درون در صلح باشم ایا به زیبایی هر چه تمامتر این موضوع حل نمیشه……؟!
و ایا این درگیری از درون من نیست که منجر به جنگ بیرونی و جذب این افراد میشه …؟!
جهان که بی دلیل اون ادم رو سر راهت قرار نداده ….
هیچ جنگی بی دلیل رخ نمیده ….هیچ شورشی بی دلیل اغاز نمیشه ….
جهان ما بر پایه فرکانسه …..
شما فرکانس میفرستی و جهان پاسخ میده ….
نمیدونم ….!!!!!!
امیدوارم استاد این موضوع رو واضحتر توضیح بدن …
میدونم که موضوع چیز دیگه ای بود و با مثال استاد سر از اینجاها در اورد ….اما برای من این سوالات ذهنم رو درگیر کرده ….
بازم از استاد عزیزم عذر میخوام بابت مطرح کردن این موضوعات ……قصدم از مطرح کردن این مسائل فقط فهم بیشتره نه چیز دیگه ای …
متشکرم ….از استاد عزیزم که بی نهایت هستن ….میخوام که در فایلهای دیگه اگه فرصتی شد یه توضیحی در این مورد هم بفرمایند…..
استاد عزیزم براتون بهترینهارو از خداوند مهربان خواستارم ….
تشکر….
بسیار قسمتی از زندگی تان را که اهل تجربه شرایط جدید و کنجکاوی تان رادوست دارم موفق باشید