سریال زندگی در بهشت | قسمت 101 - صفحه 14

270 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    الهه گفته:
    مدت عضویت: 1190 روز

    به نام خدای مهربان خداوندا هر چه دارم از ان توست

    سپاسگزارم خیلی درسهای زیادی گرفتم و این که چقد بیشتر خودم رو شناختم چقد شخصیتم شبیه استاد هست خدای من من هم داشتن ترس منو خیلی خیلی اذیتم میکنه حاضر بمیرم اما نترسم و این که به دیگران سخت گیرم اما واسه خودم نه اما اینجا که خانم شایسته گفتن این ترس رو دارم که اشتباه نکنم که از کمالگرایی میاد من هم دقیقا این پاشنه اشیلم هست و این که میخوام بی عیب باشم همیشه و نظر دیگران رو برام مهم میکنه به طور ناخود اگاه خدایاشکرت بابت این درسهای عالی سپاسگزارم از شما عزیزا در پناه خدا شاد ثروتمند و سعادتمند در دنیا و اخرت باشید دوستون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    مانلیا گفته:
    مدت عضویت: 1588 روز

    سلام سلام استاد

    استاد دیواااانه شدم با این فایل

    یه ساعت فااایل من به خدا دو سه روزی فقط رو همین میمونم

    اصن هض کردم استاد منفجرم کردیییییی

    برام موضوعی که بولد ترین بود اون جسارت بود

    اینکه هیچ وقت از هیچ کسی نمیترسیدید و باح نمیدادید

    استادم این یه ساعت به خدا قسم یک فایل از یک محصول بود

    به خدا قسم به اندازه ای که فایلای قانون افرینش داره روم تاثیر میذاره این فایل هم گذاشت

    استاد با ابن فایلتون یه جا بغض کردم

    یه جا داشتم جر میخوردم از خنده

    یه جا شوکه خشکم زد شدم

    یه جا خدا باهام حرف زد

    یه جا باورهای قدرتمند کننده بهم داد و منو به فکر فرو برد

    یه جا خودمو تو موقعیت شما گذاشتم

    یه جا خودمو تو موقعیت اون دوست تصور کردم

    یه جا این اتفاقا رو شبیه سازی کردم با شرایط خودم و تصور کردم که چه چیزایی برام رخ میده و من جسارتمو نشون میدم

    یه جا تصمیمات جدی گرفتم

    یه جا اشکالاتمو فهمیدم

    یه جا مصداق ها و نمونه های باورهای محدود کننده در زندگی گذشته ام رو به یاد اوردم

    یه جا حسرت و پشیمان شدم از جاهایی که جسارت نداشتم

    یه جا پر قدرت شدم برای جسارت هایی که قراره از این به بعد با باورایی که از این فایل گرفتم داشته باشم

    یه جا ذهنم گفت تو دختری ریزه میزه ای نمیتونی چنین جسارت هایی رو داشته باشی ، اون مرده فوقش کتک میخوره ولی تو علاوه بر اون چیزای دیگه بهت بشه …

    یه جایی ذهنم گفت نه هیچ کس قدرتش از قدرت خداوند بالا نیست مگه زور بازوی ما چه قدره تهش کم میاریم اگه استاد زورش چربیده بود به زور بازوهاش نبود توی دعواها ، به قد و هیکل گنده اش نبود … اگه فکر میکنی استاد چون هیکل گنده ای داشت چون قد بلندی داشت تونست تو اون شرایط کتک کاری شالم دربیاد سخت در اشتباهی … استاد عباسمنش زور بازوش و قد و هیکل گنده اش نجاتش نداد … ایمانش نجاتش داد همپن ایمانی که خداوند در جنگ ها به مسلمین میگه اگر ایمان داشته باشید یک نفر شما بر دویست نفر پیروز است …

    و واقعا چه فکر احمقانه ای که ما انسانها ظاهر پرستیم …

    اخر اونچیزی رو که میبینیم میگیم

    چه قدر باید شهودمون قوی بشه که در پس پرده و غیب هارو ببینیم …

    همین دعوتیی که استاد با پونزده نفر کرد

    اگه میباخت همین ذهن ظاهر پرست میگفت خب معلومه یه ادم زورش به پونزده نفر با قمه و زنجیر و چوب نمیرسه

    حالام که برده میگه معلومه استاد هیکلش گنده بود به خاطر این از پسش بر اومد

    اما زهی این خیال باطل این ذهن منطقی که هیچ وقت نتونسته با منطق هاش ذره ای سود و خیر به من برسونه و نجاتم بده

    همین منطقی که با چشمامون میبینیم

    اینا همه پوچن

    به نظرم ما وقتی رشد میکنیم که غیب هارو ببینیم

    میدونید واقعا این هنره این یعنی مومن

    مومن یعنی به غیب ها ایمان داره

    به اون چیزی که نیست ایمان داره

    به اون چیزی که از ته قلبش میاد ولی در ظاهر چشم منطقی هیچ نشانه ای ازش نمیبینه ایمان داره

    غیب به نظرم لینه مه در اون چیزی که چشمای منطقمون میبینه قدرت خداوندی که ازش پنهانه رو ببینیم و درک کنیم

    مومن یعنی کسی که فرکانسی که نمیبینه رو درک کنه و حسش کنه

    نه اتفاقات رو به شانس ربط بده

    استاد هر پنج دیقه از شدت هیجان و تفکر و تامل این ویدیو رو استوپ میکردم غرق در افکارم میشدم و دوباره برمیگشتم ادامه میدادم

    حتی وسطش یه لحظه قطع کردم دیدم اینقدر حجم اگاهی ها زیاد شده که نمیتونم ادامع بدم رفتم غذا خوردم حین ناهار بهش فکر میکردم دوباره برگشتم ادامه شو دیدم

    استاد نمیدونم چی بگم زبونم قاصر میشه مثل همون اهویی که مثالشو زدید خشکم میزنه چی بگم دربرابر این همه شکوه و اگاهی

    دوست دارم اینجا رد پا بذارم که چه تغییری این قسمت از زندگی در بهشت در من ایجاد کرد

    تغییری که من بعد از این قسمت گرفتم اینه که خیلی جدی تر به دنبال تجربه هایی که میخوام به دست بیارم برم

    شاید تا الان پنجاه درصد میخواستمشون الان این فایل بقیه اش رو برام پر کرد

    چرا

    چون منم دقیقا تجربه هایی رو میخوام در همین ایران به دست بیارم که از نظر بقیه کله خرابیه و میان منو میگیرن و میبرن و …

    استاد اونجا که گفتید من میگم بذار بیان منو ببرن هنوز که نبردن پس بریم عشقو حال کنیم

    استاد این دقیقا حرف خدا با من بود

    دوست دارم توی همین ایران کلاس های رقص رگتون های هیلز تورک و اربن و هیپ هاپ بذارم همه دختر پسرا با هم برقصن و من رهبرشون باشم

    کلی کلاس بذارم برای دختر پسرها

    میخوام با همونا مثل شما تور بریم

    میخوام بهترین کلاسا و ورک شاپا و مسابقات رقص مختلط رو بذارم

    و چنان عاشق این تجربه ام که حاضرم براش بمیرم

    استاد ابوموسی نیستم من حاضرم برای این تجربه بمیرم

    و این فایل شما اون عطش عشق و شور و هیجانمو بیشتر کرد

    و میدونید استاد وقتی ترس نداشته باشی اون باوره اون باوری که چنان مستحکمه اونه که زورش میچربه و تورو بر دویست نفر پیروز میکنه تورو بر حکومت ها و سیایت ها و قوانین کشوری پوچ پیروز میکنه

    فکر میکنی استاد عباسمنش چه قدر زور بازو داشت ؟؟ فکر میکنی اگر زور بازوش بود که کارارو انجام میداد اون موقعی که سایتش پرید تو هوا چه قدر زور بازوش کار براش انجام داد چرا اونجا هم پیروز شد ؟؟؟

    فکر میکنی چطور این زور بازو به قوانین کشور ها چربید ؟؟ واقعا زور بازوش بهش ویزای امریکا رو داد که فکر میکنی زور بازوش بر پونزده نفر اون رو پیروز کرد ؟؟؟؟

    نه زور بازو نیست

    منه دختر ریزه میزه هم اگه جلوی اون پونزده نفر ادم وحشی قرار بگیرم اگر ایمانم بچربه بر اونها پیروز میشم

    منه دختر ریزه میزه هم اگر ایمانم بچربه به امریکا مهاجرت میکنم

    منه دختره ریزه میزه هم اگر ایمانم بچربه جلوی خطرناکترین و وحشی ترین خلاف ترین  قاتل ترین ادم روی زمین هم می ایستم و باج نمیدم حتی اگه قمه نشونم بده حتی اگر تهدید به اسیب جسمی روحی کنه حتی اگه تفنگ بذاره روی سرم … زور ایمانم هست که اونجا پیروز میشه نه زور بازوی من نه استاد نه هیچ کس دیگه ای این مواقع اندازه ی پشیزی برات کاری نمیکنه

    مطمعنم قد و هیکل و زور بازوی استاد نتونسته حتی یک صدم درصد به کارش بیاد جلوی اون پونزده نفر

    ایمانش بود که کارارو انجام داد

    اون باج نداد

    هیچ وقت باج نداد

    نه به یه ادم و شخص

    نه به یه گروه

    نه به دانشگاه و حراست

    نه یه ادمای به ظاهر کله گنده ی پوچ ثروتمند و مشهور که تهدیدش کردن اون موقعی که هیچی نداشت

    نه به اطلاعاتی ها و سیاسی ها

    و نه به حکومت ایران

    به هیچ کدوم باج نداد

    اون با تموم وجودش رقت تو دل تجربه هایی که عاشقش بود

    اون ابوموسی نبود

    شاید خروس های دیگه رو کیودی ها خوردن

    اما یک روز از زندگی اون خروس ها می ارزید بر صد سال زندگیه ابوموسی

    و استادد ابوموسی نبود

    من هم نمیخوام ابوموسی باشم

    .

    استاد نمیخوام باشم… اما در کنارش از خدا سپاسگزارم که شما رو به من اشنا کرد که بتونم با باورای توحیدی این مسیرو برم

    چون میدونم اگه باور درست نباشه و بری تو دل کار همه چیز خراب میشه

    اینم میدونم و به نظرم این هم نکته ی خیلی مهمیه

    اگر شما صد در صد باور نداشتید که خدا کمکتون میکنه و میرفتید تو دل اون پونزده نفر مطمعنم بدجور کتک میخوردید اونقدر که شاید میمردید

    اما چرا هیچیتون نشد و پیروز شدید ؟؟؟

    چون ایمان داشتید

    اگر یه درصد میگفتید حالا من برم ببینم این خدت کمکم میکنه یا نه مطمعنم جنازتون برمیگشت

    میخوام بگم این موضوع الان در کنار باورام هست که ایمان و باور باید بی قید و شرط ساخته بشه

    نه اینکه ترس بیشتر باشه شکت بیشتر باشه و بری تو دل کار

    اگر ابراهیم با یه درصد شک میرفت تو انیش مطمعنم می‌سوخت… اون ایمان داشت ایمانی که قدرتش اونقدر زیاد بود که ترس رو له میکرد …

    استاد همچین ایمان و باوری میخوام

    میدونید میخوام بگم اگه اون خروس  (خروس ها مثال هستن مطمعنا قدرتی که خدا به ما داده به حیوون ها نداده برای همین اخر شکار میشن )

    اون خروس ها اگه توحید داشتن ایمان داشتن به خدا و باورای درست در خودشون ساخته بودن که خداوند در هر جای این زمین و در برابر هر ادمی مراقب من هست حتی هیچ وقت شکار هم نمیشدن توسط کیودی ها … شاید میدیدن کیودی هارو و کیودی ها به خوردن و شکارشون تهدیدشون میکردن (کیودی تمثیل کله گنده ها و شرایطی که مارو می‌ترسونه و نگران میکنه )  ولی هیچ وقت دست اون کیودی ها بهشون نمیرسید و با گذر ازشون تا اخر عمرشون خوشمزه ترین پاداش ها رو میگرفتن و یک سال زندگیشون می ارزید بر هزار سال زندگیه توخالیه ابوموسی ها …

    این ها ما هستیم خروس ها ابوموسی ها کیودی ها همشون خودمونیم تو زندگیه خودمون هر روز هست …

    اگر مومن باشیم و غیب هارو بتونیم ببینیم میبینیم هر روز ما با کیودی ها برخورد میکنیم و هر لحظه تصمیم میگیریم ابوموسی باشیم یا خروسای دیگه …

    همینکه یکم شرایط اقتصادی بد میشه و میترسیم نگران کیشیم یعنی کیودی تهدیمون کرده و ما هم خورده شدیم …

    همینکه یکی میترسه خودمو مثال میزنم اگه بترسم که نکنه حکومت نکنه فتا ناجا اطلاعات و … هزار تا کوفت و زهرمار دیگه نکنه بیان پیشم اگه موفق شدم اگه کلاسا و ورک شاپ های مختلط رقص گذاشتم و … وقتی میترسم یعنی من ابوموسی بودم یعنی خروسی که بدون باور درست کردن رفته تو دل عمل و خورده شده درحالیکه می‌تونست با باور درست فقط لذت و پاداش شجاعتشو بگیره …

    اینا چیزایی هستن که التن با این حد از درکم و ظرفیتم دارم میگم … فقط مینویسم که رد پا بذارم از خودم که کجا بودم و چه فکرایی داشتم قبلا …

    دو سه سال دیگه باز این فایلو ببینم و این کامنتمو بخونم و ببینم تفاوتمو …

    استاد اینجا میگم برای بار سوم …. تا بیشتر رد پا بذارم

    منم میخوام مثل شما کلی تجربه داشته باشم توی همین ایران … میخوام همین شهر خودم اصفهان و شهرای دیگه ی ایران کلاسای رقص خفن بذارم از هیلز رگتون تورک میخوام هنرجوهای پسر داشته باشم میخوام مسابقات پختر پسری هیلز رگتون بذارم و … اینا واقعا چیزایی ان که میخوام تجربه کنم …میخوام بهترین و با استعداد ترین با کیفیت ترین ثابت ترین هنرجوهارو داشته باشم توی همین ایران اصفهان و شهرای دیگه همونجور که شما اینکارو کردید …

    و نمیتونم بدون این تجربه ها تصور کنم که از ایران مهاجرت کنم و نمیخوام هم بدون اینا بکنم

    با تمام وجودم اینارو میخوام

    با اینکه مثل شما تهدیدام هستن و …

    اما این منم که باید درست کنم خودمو

    این منم که اهرم رنج و لذتمو باید درست کنم

    .

    وقتی اون قسمت داستان راهنماییتونو گفتید که رفتید توی دفتر مدرسه و هیچ کس نبود و هفت هشت تا کاغذ و برگه دزدیدید و مهرشون کردید و بچه ها رو خودتون بدون اجازه بردید اردو اونجا جایی بود که خیلی بهت هینت داد

    دقیقا رد پای قانونو توی زندگیم دیدم البته به روش منفی اش

    استاد یادمه من وقتی راهنمایی و دبیرستان بودم میترسیدم

    از نمره کم انضباطی میترسیدم

    از دعوا و تهدیدات مدیر مدرسه میترسیدم

    از تعهد نامه دادن میترسیدم

    از اینکه گوشیمو بگیرن میترسیدم

    و همه اینها سرم میومد

    و با تاکید بگم من هیچ کاری نمیکردم و همه اینهایی که میترسیدم سرم میومد

    و دقیقا یادمه بچه هایی بودن که نمیترسیدن و همه غلطی میکردن تو مدرسه و هیچی هم نمیشد براشون مثل شما

    و من هیچ غلطی نمیکردم و همیشه هم توبیخ میشدم

    یه دسته ای هم بودن که با ترس غلط کاری میکردن و اونا هم مثل من توبیخ میشدن

    چرا من هیچ غلطی نمیکردم و بلاها سرم میومد ؟

    چون ترس داشتم

    چون از نمره انصباط میترسیدم

    یادمه راهنمایی بودم از ترس کم شدن نمره انضباطم میرفتم نماز جماعت شرکت میکردم که خداکنه ناظم منو ببینه نمره انضباطی بم بده اخرشم نمره نمیداد … چرا ؟ چون مشرک بودم …

    یادمه همه بچه ها موبایل میوردن و فیلم برا هم میفرستادن من هیچ وقت نبردم یه روز بردم که اون روزم هیچ کاری نکردم نه فیلم غیرمجازی بود نه چیزی همون روز منو بردن دفتر چرا ؟

    چون میترسیدم و باور محدود کننده هم داشتم یعنی عملم با باورم یکی نبود …

    برا همینه میگم مهمه باور با عمل یکی باشه

    تو نمیتونی به خدا سک داشته باشی و بری تو دل اتش

    پس بهتره اول بشینیم باورامونو قوی کنیم و به اندازه ای که باورامون وااااقعا قوی میشه عمل کنیم

    نه اینکه از ته دلم بگم وای هدایا من دهتر ریزه میزه اگه فلان ادم خواست بهم تعارض کنه چی و با تین ترس برم توش صد در صد گیر میوفتم …

    حتما باید عمل در حد ایمان و باورم باشه …

    .

    میدونید این ماجرا چیو بهم یاداوری کرد ؟؟؟

    اینکه نگار اگه از حکومت و قوانینش بترسی حتما سرت رخ میده

    اگر نترسی هر غلطی بکنی هیچی نمیشه

    اگر در حد ایمان و باورت عمل کنی هیچی نمیشه

    .

    یادمه دبیرستان که بودم یک دختری داشتیم اسمش هاجر بود

    این خلاف کار ترین بچه کلاس بود ولی پیش مدیر و توی دفتر خیلی محبوب بود یعنی کارای دفتری رو اون انجام میداد ، خودش موبایل هر روز میورد مدرسه و بچه ها هم موبایلشونو میدادن پیش این که این قایم کنه چون مورد اعتماد مدیر و ناظم بود …

    چرا ؟؟ :)))))))))

    چون باور قدرت مند کننده داشت :)

    اون از اون بچه هایی بود که همه غلطی میکرد و هیچی بهش گیر نمیدادن که هیچ تازه محبوب و مورد اعتماد مدیر و ناظم هم بود :))))))))

    چرا :)؟؟؟؟

    باور باور باور باور باور باور باچر باور باور باور

    اینارو میگم که برام یاداوری بشه قانون

    اونروزا میگفتم شانسه اما الان میفهمم چه قدر قوانین جهان دقیق عمل میکنه

    میخوام تعمیمش بدم به الانم

    اگر کسی الان از حکومت بترسه اتفاقای بد سرش میاد

    اگر نترسه به اندازه ای که ایمان داره هیچ اتفاقی نمیوفته براش تازه همون حکومتی ها بهش کمک هم میکنن …

    قانون همه جا هست

    قانون همواره داره به دقیق ترین شکل ممکن کار میکنه

    این ماییم که باید تغییر کنیم فرکانستمونو درست کنیم

    هیچ کس هیچ قدرتی نداره

    فرکانس ما بهش این اجازه رو میده

    استاد میخوام از این به بعد مثل شما باشم

    جسور تر باشم

    اگه ایمانم خیلی زیاد باشه ته کله خرابی هم مطمعنا به نفعم تموم میشه

    ایمان شما بچد که کله خرابی هاتونو نتایج عالی میداد

    بقیه میگفتن کله خراب چون همچین حد از ایمان در ذهنشچن قابل تصور نیست …

    .

    استاد میخوام مثل شما با ایمان و در حد ایمانم کله خراب باشم

    میخوام جسور باشم و در حدی که باور دارم و مطمعنم برم تو دل ترسهام برم تو دل ناشناخته برم تو دل تجربه هایی که با تمام وجودم میخوامشون …

    من باید تمام انچیزی که میخوامو توی ایران تجربه کنم

    به خدا تا تحربه شون نکنم نمیرم من بااااااید توی همین ایران از رقص به تمااااااامی نتایجی که میخوام برسم

    باید به تهههه ته ته ته موفقیت ها و هررررر انچه که میخوام توی ایران در رقص برسم …

    باید برسم … باید برسم …

    این فایل نشانه بود برام

    جسورتر باشم ایمانمو بیشتر کرد

    اتیشمو فروزان تر کرد

    من بااااید به تماااامی خواسته هام و موفقیت هایی که میخوام در رقص داشته باشم توی ایران برسم باید برسم ….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      امیرحسین خواجوی گفته:
      مدت عضویت: 1691 روز

      سلام دوست عزیز نگار خانم

      خیلی لذت بردم اولا تو این سن و سال داری روی خودت کار میکنی

      دوم اینکه هدف داری و دوست داری بهشون برسی

      این خیلی خوبه

      اینقدر هم که انگیزه داری صد دردصد بهش میرسی

      چیزی که تو ذهنم بود و دوست داشتم بهت بگم اینه که اون کشوری که داری توش زندگی میکنی شرایطش طوری هست که کاری که انجام میدی با قانونش در تضاد هست خب میتونی جات رو تغییر بدی و به یک لوکیشن خاص نچسبی

      اگر قانونش با موضوع فعالیتت مشکلی نداره که ادامه بده و میتونی بهش برسی

      این موضوع اومد به ذهنم و گفتم بگم شاید مفید بود

      بهت افتخار میکنم

      از خبرهای خوبت مارو هم خوشحال کن

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        مانلیا گفته:
        مدت عضویت: 1588 روز

        سلام دوست عزیزم امیرحسین عزیز

        ممنونم بابت کامنتتون برای من

        راستش من دقیق نمیدونم چه اتفاقایی قراره بیوفته برام ولی دارم تمام تلاشمو میکنم

        یک سری افراد بودن که به خواسته ای که من دارم توی ایران رسیدن و من با خودم میگم اونا تونستن پس من هم میتونم

        البته چیزی که من میخوام حتی بالاتره چون اون افراد عباسمنشی نبودن و با توحید و قدرت ندادن به عوامل بیرونی اصلا اشنایی نداشتن … چیزی که الان در حد درکم هست اینه که خداوند خودش این عشق و علاقه رو در من گذاشته… و من اشتیاق شدیدی دارم که توی ایران به موفقیت در کلاسهام برسم بعد برم خارج و مهاجرت کنم … و حسم میگه همین خواسته شدید رو خود خدا گذاشته و من میتونم تصورش کنم و ببینمش پس میشه انجام بشه فقط خیلی خیلی باورای قوی توحیدی میخواد …

        درسته کشورم قوانینی داره اما اینا اصل نیستن تنها قانون دنیا قانون جهان هستی و کائناته یعنی باورای من داره زندگیمو رقم میزنه …

        پس الان برنامه ام اینه که با تمام وجودم روی خودم و باورام کار کنم و این مسیرو ادامه بدم …

        از طرفی هم واقعا رها هستم به قول خودتون نچسبیدم که حتما بشه دارم تمام تلاشمو میکنم هم فیزیکی خیلی رو خودم و بدنم و مهارتام کار میکنم هم ذهنی روی باورام … یعنی از همه ی جنبه ها دارم به شدت رو خودم کار میکنم … و دیگه الان رها کردم اجازه میدم خداوند هدایتم کنه

        میدونی یعنی سمت خودمو دارم انجام میدم به بهترین شکل ممکن اینکه مهاجرت بکنم نکنم یا تو ایران به اون موفقیت های بزرگ برسم یا کی برم … اینا رو سپردم به خودش من واقعا عاجزم که بفهمم …

        الان شرایط مهاجرت رو ندارم

        من فقط دارم با تمام وجودم در مسیری که خداوند این اشتیاق سوزان و اتشین رو در قلبم گذاشته حرکت میکنم …

        میدونی اطمینان دارم همه چیز درست میشه اگه به صلاحم باشه که برم به راحتی درست میشه اگرم وقتش و شرایطش نیست همینجایی که هستم با تمام امکانات و شرایطی که دارم تمام تلاشمو میکنم تا موفق بشم و صد در صد این چیزیه که خدا بیشتر از من میخاد اون تنها قدرت در جهانه … اون تنها قدرت در همین کشوره …و اون حامیه من …

        من فقط باید سمت خودمو انجام بدم بقیه چیزا خودش اتفاق میوفته … وقتی من باورای درستی دارم وقتی من حالم خوبه همه چیز باعث رشد من موفقیت من و رسیدنم به اهدافم میشه حتی قوانین کشورم حتی حکومت ایران حتی اتفاقای خوب یا اتفاقایی که به ظاهر قشنگ نیست اما در باطن امداد خداونده اما من نمیدونم :)))))در کل رهام نمیگم حتما این یا اون بشه هر چی بشه همون درسته اس :) فقط ارامش فقط احساس خوب فقط ایمان فقط حال خوب من…. بقیه پلن دیگه با خدامه من که خیلی دارم از الانم لذت میبرممممممممممم :)))))

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
        • -
          امیرحسین خواجوی گفته:
          مدت عضویت: 1691 روز

          آفرین از کامنتت کلی درس گرفتم

          آفرین به تو دختر قوی

          همینطوری ادامه بده

          یه قول خودت هر یک نفر که ایمان داشته باشه بر 200 نفر پیروزه

          پس با همین فرمون برو جلووووو

          این کامنتت رو باید یه جایی ذخیره کنم چون من کلیییی فراموش کارم

          از نتایجت باز بنویس

          فعلا…

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
        • -
          Amin Iloon گفته:
          مدت عضویت: 892 روز

          به به نگار عزیز

          دوباره در ادامه کامنتت ما رو دیوانه کردی

          چقدر دوست دارم افرادی رو که اینگونه تسلیم اند

          اینقدر قوانین رو خوب درک میکنن

          وقتی میدونن اصل اینه ، قوانین جهان اینه

          دیگه تمرکزشون رو، رو چیز دیگه نمیگزارن و با قانون پیش میرن ، این چیزی که من دوست دارم به صورت حادویی درکش کنم و لذت ببرم ازش

          اینکه قوانین ثابته و اصل اینه

          دیگه برام مهم نباشه که رئیس جمهور کیه ، مهم نباشه قوانین کشور چیه و مهم نباشه که مسیرم چقدر ناهمواره و..‌

          حتی به این فکر نکنم که افراد خارجی چقدر موقعیت بهتری دارن نسبت به من

          من مسیرم رو طی کنم خداوند به موقع با نتایج من رو سوپرایز میکنه

          خدا به موقع اش مزد تلاش های خستگی نا پذیر من رو میده

          چقدر لدت بردم از این قسمت کامنتت:

          اینکه من قسمت خودم رو انجام میدم اون خوب بلده قسمت خودش رو انجام بده

          اینکه من قوی ادامه میدم نتیجه رو میدم دست خودم ، من چیزی نمیدونم ، من از آینده خبر ندارم ، خدایا من عاجزم ، من نمیدونم تو بهم بگو چیکار کنم و چطور ادامه بدم

          خدای من ، من اینقدر میدونم و اینقدر انجام میدم تو هدایتم کن ، تو مسیرم رو روان تر کن ، تو هدایتم کن!

          خدایا من اینقدر ازم بر میومد تو بهترش کن ، تو بیشترش کن ، تو متعهد ترم کن

          خدایا من دوست دارم مسیرم رو بهتر کنم ، من دوست دارم رشد کنم ، من دوست دارم ثروتمند بشم

          تو بگو از کجا شروع کنم ، تو بگو کدوم دوره رو بخرم ، من گوشی رو بر میدارم تو برام بنویس ، من پیگیری میکنم کارهای اداریش رو تو انجامش بده ، من برگه رو میبرم پیش رئیس تو مهرش کن ، تو متقاعدش کن ، خدایا تو دل ها رو برام نرم کن

          خدایا تو من رو آسان کن برای آسانی ها

          نگار عزیز واقعا ازت ممنونم بابت کامنتت ، مرسی که داری رشد میکنی ، مرسی که ما رو برانگیخته میکنه ، مرسی بابت انرژیت که به ما نای ادامه دادن میده

          امیدوارم که در تمام مسیر هدایت الهی ثابت قدم باشی دوست عزیز

          به امید دیدار نتایج فراوانت ، به امید کامنت های بی نظیرت!

          شکر الله بابت این سایت ، این آگاهی ها ، این دوستان و این کامنت ها!

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      Amin Iloon گفته:
      مدت عضویت: 892 روز

      سلام به نگار عزیز

      چقدر لذت میبرم از این کامنتت

      چه شد که هدایت شدم به این کامنت

      اومدم ببینم افرادی که دنبالشون کردم برام ایمیل بیاد چرا ایمیلشون نمیاد ، چرا من اینقدر کم ایمیل میگیرم

      اومدم تو لیست اسم تو رو دیدم ، گفتم که من اینطور اسمی تو اشتراک ایمیلی ام نبود

      بعد عکست رو که دیدم گفتم اها این همون دختر قویه که عاشق رقص هس و رقص آموزش میده!

      گفتم اسمش رو عوض کرده ، گفتم چرا این خانم که عالی میترکوند دیگه برامون ایمیلش نمیاد

      داستان چیه ، اومدم تو ردپای دانلودی دیدم که چند ماه قبل کامنت گذاشتی حدود 7، 8 ماه

      گفتم پس برم کامنتش رو بخونم و لذت ببرم

      امدم دیده عععع ، این همین فایلی هست که چند روز قبل گوشش دادم و چقدر باحال بود

      دیگه اومدم کامنتت رو خوندم و گفتم به به ببین چه کامنتی هس ، چه آگاهی ازش میباره ، چقدر لذت میبرم از وجودش که این کامنت بی نظیر رو نوشته

      یادمه چندین ماه قبل ی کامنت در مورد رابطه نوشته بودی که با خوندنش من کلی لذت بردم بنظرم تو عقل کل بود

      واقعا همیشه تحسینت کردم بابت کامنت هات ، بابت پیش رفتنت ، باعث رشدت

      یادمه اون اوایل فعالیت من کلی تحسینم کردی به خاطر اینکه این همه کامنت میگزارم و اون موقع فهمیدم که تو چقدر از درون مثبتی و چقدر انرژیت بالاس

      شکر الله بابت این نگاه توحیدی که تو کامنتت داشتی و باعث شد من یکم توحیدی تر بشم و درک کنم

      چقدر اینکه موضوع که گفتی که من کتوله اگر ی ایمان بزرگ داشته باشم میتونم بهتر از 15 نفر عمل کنم ، قدرتم میتونه 15 برابر باشه

      چقدر پشت من قرص و محکم میشه وقتی موضوع ایمان مطرح میشه ، وقتی موضوع هدایت پیش میاد ، وقتی که باور فراوانی اعلام حظور میکنه ، وقتی که باور به اینکه می شود وارد میشه

      چقدر من این قوانین الهی رو دوست دارم و ازش لذت میبرم

      چقدر تحسین میکنم این سایت رو ، این فایل ها رو ، این کامنت ها رو ، این بچه ها رو

      که دارن توحیدی عمل میکنن

      اینکه باوراشون میشکنه و باور توحیدی به جاش جوانه میزنه

      اینکه دارن خدایی پیش میرن ، روند اب اهیم رو پیشه میگیرن ، درک میکنن ایمان ابراهیم روو

      منم امیدوارم که تو این مسیر ثابت قدم باشم و شهودی پیش برم ، طمع توحید و هدایت رو بچشم و عمل کننده باشم

      دنبال حرف قشنگ نباشم و توحیدی عمل کنم

      به صورت توحیدی پیش برم ، و در عمل توحیدی باشم

      ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است

      شکر میکنم الله یکتا رو که من رو تو این محیط بی نظیر قرار میده تا رشد کنم و از لحظه به لحظه زندگیم لذت ببرم!!

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    سعید گفته:
    مدت عضویت: 619 روز

    به نام پروردگار الغفور الرحیم

    نکته برجسته این قسمت برای من باعث شد که قانون تکامل رو بهتر درک کنم و اهرم رنج و لذت رو درست تر بفهمم

    در مورد هدایت، استاد گفتن هدایت برای اون فردی که بهش گفته میشه قابل درکه و‌ میفهمدش و مثال برای ابراهیم گوسفند فرستاده شد و زبان نشانه ها براش معنی داشته . من اوایل فکر میکردم هدایت یعنی صحبت کردن خدا با انسان ولی خودم اینطوری هست که هر بار متفاوته و از طریقی که من میفهمم به من فهمونده میشه.

    برای من بشخصه هدایت وقتی برام میاد که رها باشم از تجربه های ذهنی ، از ترس ها و … کلا ذهنم خالی باشه و توضیحش سخته چون هر دفعه متفاوته.

    تو این قسمت استاد گفتن ، اره عجز زیاد در زندگیش داشته ولی تو این احساس نمونده

    و عجز و ناتوانی از تردید و ترس میاد و استاد اینو با مثال منطقی برای ذهنشون رفعش میکنه.

    موضوع مهم اینه که داخل این حس نمونیم.

    هنر تبدیل اون احساس ناخوشایند به احساس خوبه.

    من قبلا خیلی احساس عجز داشتم چون رها نبودم اما الان خیلی بهتر از قبل هستم چون درگیرش نمیشم و سعی میکنم به خدا بسپارم و این برام ارامش داشته.

    در مورد احساس سرزنش و پشیمانی استاد میگه سعی میکنم به قضیه طوری نگاه کنم که بهم احساس خوب بده. و به خودشون سخت نمیگیرن و اسون میگیره به خودشون .

    مثال اشتباه پدافند رو زدن که هواپیما را زده و میگه اگه جای اون شخص باشم درس میگیرم و خودمو سرزنش نمیکنم

    این خیلی مثال سنگینی بود که تا این حد انسان نباید خودشو سرزنش کنه .

    و برای استاد این از تصمیمات از پیش تعیین شده ، از تجربه هایی که در زندگی داشته، میاد.

    ادم هایی که سخت نمیگیرن و اشتباه نمیکنن چون خیلی نگران اشتباه کردن نیستن.

    اگر نگران موضوعی باشی سرت میاد.

    سرزنش دیگران مهم نیست اینکه ما چه برخوردی با خودمون داریم مهمه.

    و ما باید سرزنش دیگران را نادیده بگیریم

    جسارت از اهرم رنج و لذت میاد یعنی انجام ندادنش رنج داره و استاد نمیتونه ترس و باج رو‌ تحمل کنه و از دید بقیه نترس هستن. و برای انجامش انگیزه داره.

    برای استاد ترس از مرگ بدتره و جسارت در خدمت کنجکاوی قرار گرفته، برای مثال سفر به اروپا با ماشین اجاره ای که از دید ما جسارته ولی برای خودشون لذت کشف ناشناخته هاست.

    بهترین مثال قانون تکامل هست که استاد روند تکاملی رسیدن به این جایگاه رو گفتن و چراغ تو ذهنم روشن کردن.

    و استاد به خطرات و مشکلات فکر نمیکنه ، مشکلی پیش بیاد همونجا حلش میکنیم .و هر اتفاقی تولد یک خواسته اس و جزو تکامل هست .

    خیلی دید بزرگی داره استاد به زندگی ، واقعا خیلی قانون رو خوب شناختن و هماهنگ کردن خودشون رو با جهان و حرکت کردن و الان شدن عباسمنشی که الگوی خیلی هاست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    ندا عباس زاده فرد گفته:
    مدت عضویت: 2178 روز

    به نام الله

    ب نام صادقانه ترین همراه زندگیم الله

    سپاسگزارم از استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز

    الان بخاطر درگیری مسأله ای بغرنج ،از صفحه مرا ب سوی نشانه ام هدایت کن از خدا خواستم بهم بگه قدم بعدی چکار کنم و

    قبلش ب خودم گفتم خدایا باز ب من ثابت کن زور بیشتراز بنده هاته.

    ب محض اینکه این صفحه آمد هنگ کردم چرا که تو سطر اول دوست عزیز نوشته اند.

    استاد میدونین با دیدن این فایل یاد کدوم آیه قرآنی افتادم ؟؟؟ اونجا که خدا میگه زور ایمان آورندگان چندین برابره کافران هستش …

    و دقیقا نیتی ک تو ذهنم بود این پاسخش آمد .

    و نکته های زیبایی ک از این نشانه گرفتم .

    یک. زور خدا از همه بیشتره.

    دوم.جسارت عمل پیدا کردنم ک بخاطرش احساس گناه داشتم ک کار بس اشتباهی انجام دادم .و متوجه شدم بخاطر توکلی ک ب خدا تو قلبم هست همچین جسارت عملی از خودم نشون دادم.و از خودم دفاع کردم

    سوم …سکوت کنم و حرف نزنم چرا که با حرف زدن با دیگران کارم خراب میشه .و اینکه سکوت بزرگترین قدرت و سلاح منه در این شرایط …

    صحبت دوست عزیزم در نوشته شون

    همین سکوت باعث میشه قدرت من هزاران برابر بشه و این بمعنای زور بازو نیست بلکه بمعنای اینه که وقتی جسارت عمل به الهامات قلبی رو پیدا کنم دنیا با قدرت منو در مسیر درست قرار میده.گاهی سکوت بزرگترین قدرته.. حتی پرقدرت تر از بمب اتم.

    چقدر حالم خوب شد .

    خدایا شکرت بابت هدایت الآنم…

    خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    مریم احدی گفته:
    مدت عضویت: 1001 روز

    بنام الله،روزشمار تحول زندگی من روز نهم، دارم اگاهانه وبا تمرکز زیاد روی باورام وورودی هام کار میکنم امروز این فایل پیام هدایتی من بود، ممنونم از استاد عزیژ ومریم جان که این فایل رو تهیه کردن، طبق همیشه سوالات اگاهانه عاجز شدن وپاسخ استاد که خیلی محکم وصادقانه جواب داد، سخت گرفتن برای خود، وصلح با خود که من تو این زمینه خودمو زیاد اذیت نمیکنم قبلاً شاید خودمو خودزنی نمیکردم ولی مدام به خودم نهیب میزدم امروز با خودم کمتر درگیرم، به نظرم اشتباهات تجربه س، واگر از خدا هدایت بخام کمتر دچار اشتباه میشم،من به خاطر کمال گرایی بیش ازحد نگران اشتباه کردن بودم، اون داستانی از جسارت که استاد تعریف کرد تا باج نده برای من اتفاق افتاده خیلی جاها یا باید باج میدادم یا قید یه چیزی رو میزدم همون جا گفتم هرکار دوست داری بکن من سر حرفم هستم، این جسارت برای من از این نیرو نشات گرفته که دوست نداشتم بعدا با خودم بگم چرا فلان کارو نکردم، من یک جایی مشغول کار بودم که مسول نگهداری ازیه بچه بودم وبهش زبان انگلیسی یاد میدادم من کلاس داشتم اون روز وقبلش گفته بودم من نیستم فرداش خانوم زنگ زد که امروز تافلان ساعت خودتو برسون من گفتم من اومدم شهرمون وکلاس دارم واینکه اون کار خیلی عالی بود یه کار عالی باشه درامد خوب تایم کم من گفتم نمیتونم بیام گفت اگر نیای فردا بیا تسویه کن من همونجا گفتم نیاز نیست بیام شماره حساب میدم بزن برام خدا حافظ یادمه خیلی از اطرافیانم تا مدتها بهم گفتن اشتباه کردی یا مثال های زیاد، ولی جسارت وریسک بهم شهامت میداد، ودر نهایت داستان هایی که استاد از تجربیاتش میگه خیلی شیرین وپراز نکته بود استاد عاشقتم مریم جان ممنونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    فاطمه بسحاق گفته:
    مدت عضویت: 594 روز

    به نام خداوند دلهای پاک

    که نامش بود در دلم تابناک

    به نام کسی که مرا افرید

    سرآغاز عشق است و نور و امید

    سلام به استاد توانا و مریم بانوی عزیزم امیدوارم که حال دلتون خوبه خوب باشه

    اول ازهمه بگم که استاد همین مکثی که بین صحبت دارین چقد زیباست اینکه هر لحظه منتظرین تا خداوند شما رو هدایت کنه

    سوال:هدایت

    استاد من از جوابتون اینو برداشت کردم که هنگامی که توی دوراهی قرار میگیرین به کوچکترین نشانه ای که بر میخورین اینو به منزله هدایت میدونید و دیگه جای حرفی باقی نیست که بگید نه خدا باید یه نشانه دیگه بفرسته و… زمانی که این نشانه کوچیک رو میبینین اینو برداشت میکنین که این همون هدایتست

    من خودم زمانی که تو چنین شرایطی قرار میگیرم با کوچیکترین نشانه دیگه میگم این همون چیزیه که می خواستم

    موضوع بعد اینکه توی احساس عجز موندن یا سرزنش کردن استاد من پارسال با مشاور صحبت کردم که من یه اتفاق که میفته وقتی میخوام به کارام برسم اون اتفاقه نمیذاره جلوشو میگیره احساس سرزنشه همش توی مغزمه دیگه جوریه که عصبانی میشم بهم گفت هر موقع این مشکل دوباره رخ داد یه برگه بردار توش بنویس ببین من بهت رسیدگی میکنم تو الان برو بذار من کارم رو انجام بدم(و البته بهم گفت که فقط اینو بگو و دیگه سراغش نرو انگار بازییش دادی) استاد به خدا از اون روز که من به سمت این حرفا هدایت شدم برای هر کاری که من این ترفند رو انجام میدم یعنی بطور خیلی منتظره ای جلوی فایل کات میشه انگار اصلا دیگه چنین موضوعی نبوده

    خالی میشی از هر چی احساس بده انگار قبل از اینکه تو بری سراغش و درموردش فک کنی خودش موضوعو رو حل میکنه میره دیگه

    موضوع نگران اشتباه کردن

    وقتی ادم یه اشتباهی میکنه و نمیتونه جلوی نگرانیشو بگیره و انقدر به این نگرانی پر و بال میده که هر لحظه فرکانس منفی بیشتری به جهان ارسال میکنه و باعث تداوم بیشتر و بیشتر اون اتفاق میشه

    و افرادی که سریع میتونن جلوی نگرانیشو بگیرن خود به خود جهان این موضوع رو از دور خارج میکنه

    استاد نترس بودن شما در کاراهاتون واقعا ستودنیه

    اینکه اینقدر به الله ایمان دارین اینقدر خدارو توی قلبتون حس میکنین و شرایط اینجوریه که توی چنین موقعیتی اینقدر زود بخودتون میاید که ا‌ون احساس ترسه تا بخواد خودشو جلو بندازه تردید رو ایجاد کنه یکی خوابندید زیر گوشش

    و وقتی دارین در مورد کارهایی که انجام دادین و نذاشتین ترسه جلوشو بگیره صحبت میکنین لبخند میزنین خیلی خیلی شیرینه باعث میشه ادم فک کنه چقدر نترس بودن عالیه واقعا ازتون ممنوم که یه حس خیلی عالی رو بهم منتقل کردین

    و مسئله اخر که منو رو بیاد یه خاطره انداخت

    حرف زدن در مورد ریل های قطاره و چون من از خدا میخوام توی نوشتن هدایتم کنه وقتی در مورد این موضوع صحبت کردین هدایت شدم که من خاطره ای که در مورد ریلا دارم رو بنویسم

    پدرم توی راه اهن کار میکنه بچه که بودم عاشق این بودم که برم سر کار پدرم و پیشش بمونم

    تقریبا بیشتر اوقات مادرم غذای پدرم رو بهم میداد که براش ببرم و خدا میدونه چه لذتی داشت اینکه توی ریلا بدو بدو میرفتم تا قطار یوقت از یه طرف نیاد،

    ما توی روستا زندگی میکردیم و عموم توی یه روستای دیگه پدرم وقتی میخواست بره خونشون از توی تونل میگذشت میرفت با اینکه اون زمان خیلی بچه بودم اما به خوبی یادمه به زور خودم رو باهاش همراه میکردم وقتی توی تونل میرفتیم تاریک تاریک بودو ماهم فقط با یه چراغ قوه

    من میرفتم روی ریل و پدرم بهم میگفت فاطمه از الان تا اخر تونل تو سر ریل راه بیا من اینقدر پول بهت میدم هر بار که افتادی من 500 تومن از پول کم میکنم و تا وقتی ما از تونل درمیومدیم هیچی از پول نمونده بود و من چقد میخندیدم

    خیلی خیلی تشکر میکنم که هرروز با صحبتاتون منو به سمت یه خاطره هدایت میکنید و باعث میشه با تمام وجودم از خداوند سپاسگذاری کنم مرسی که هستین.

    •خدایا شکرت•

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    محمد جواد اسدی گفته:
    مدت عضویت: 860 روز

    به نام الله یکتا

    چقدر باحاله که ترس برات بشه خط قرمز…

    فکر کن از کسی یا چیزی و یا تهدیدی نترسی،چقدر زندگی رویایی میشه…

    اون حرف استاد که گفت من حاضرم بمیرم اما نترسم بر قلبم نشست،چرا که این حرف اولیا خداست

    تو وقتی باور داری خدا همراهته از هیچ قدرتی نمیترسی،تو وقتی باور داری به جهان بعد از مرگ از هیچ به ظاهر شخصی و یا قدرتی و یا شرایطی نمیترسی…

    اینا همش از توحیده،انسان توحیدی که به ‌کسی باج نمیده

    واقعا سپاسگذار الله هستم که در این بُعد به من این آگاهی ها رو داد

    لا خوف علیهم و لا هم یحزنون

    با اهرم رنج و لذت میشه به هر خواسته ای رسید و من از این فایل یاد گرفتم که چقدر راحت میشه رفت سفر و چقدر راحت میشه با یه چادر زدن به هر شهری سفر کرد و چقدر باحاله این نوع زندگی و چقدر درس داره و چقدر میتونه لذت بخش و آموزنده باشه….

    من هر جا نترسیدم و یا ترسیدم اما حرکت کردم واقعا به خواسته ام رسیدم و شد یک تجربه ی لذت بخش،اما هر جا ترسیدم و باج دادم شد یک لکه ننگ که البته نباید سرزنش کرد و باید درس گرفت که نترس و محکم باش و قوی باش و لذت ببر

    اگر چیزی تو رو نکشه تو رو قوی‌تر میکنه

    ممنونم از الله یکتا بابت درک این قوانین و سپاس از استاد عزیزم بابت این فایل و ممنون از خانم شایسته عزیز بابت مطرح کردن این نوع سوالات کلیدی و مهم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    فاطمه بهرامیان گفته:
    مدت عضویت: 750 روز

    به نام خدایی که به تنهایی کافیست.

    سلام به استاد ومریم عزیز.

    کلید:توانایی به نام خود شناسی.

    فایل:زندگی در بهشت قسمت 101.

    سوال:هدایت

    هدایت برای هر شخصی جوری هست که درکش کنه درواقع زبان نشانه ها برای هر شخصی جوری هست که اون درکش کنه برای ابراهیم نشانه قربانی نکردن فرزندش امدن قوچ هست برای قابیل امدن کلاغ وبرای نوح اب بیرون اومدن از تنور .

    یعنی هرکس با یه نشانه ای درک می کنه هدایت خداچی هست. مهم سرسپردگی وتسلیم مخض خدا بودن هست واعتماد به رب.

    سوال:احساس عجز وناتوانی

    احساسهای به ظاهر بد در همه افراد رخ می ده این مهم نیست مهم نموندن در اون احساسه.

    همه افراد حتی پیامبران هم ممکنه احساس عجز داشتند ولی درگیرش نشدند هدایت خواستن حرکت کردن از اون شرایط خارج شدند.

    چه حس خوبی هست استاد وقتی این حرفها رو می زنید زمانی که دچار عجز وناتوانی می شم یه لحظه یادم به حرفهاتون می یفته می گم خدا خدا ازش بخواه تو حال بد نمون خدا هدایتت می کنه.

    سوال:پشیمانی وخود سرزنشی

    استاد می گه ممکنه کاری بکنم که خودم رو سرزنش کنم اما زیاد در اون حالت نمی مونه واین به خاطر اینه که خیلی زود خودم رو می بخشم به خودم سخت نمی گیرم .

    همین سخت نگرفتن وبخشیدن باعث می شه نگران نباشم .

    هر کسی ممکنه اشتباه کنه خطا کنه ما انسانیم مهم اینه که خودمون رو ببخشیم ودرسش رو بگیریم ودیگه مرتکب اون خطا نشیم.

    اما اگر نگران سرزنش دیگرانیم این از کمال گرایی می یاد اینکه می خواهیم بهترین باشیم تا دیگران سرزنشمون نکنند این یه ضعفه وباید اصلاح بشه دیگران ممکنه قضاوت کنند وما نمی تونیم جلو دیگران رو بگیریم پس حرف بقیه مهم نیست کار خودت رو انجام بده.

    چقدر خوبه که ادم بتونه خودش رو ببخشه من چون پسرم خیلی باهوشه وزود می گیره واینو بهش گفتیم انتظارش از خودش خیلی بالاست واگه اشتباهی می کنه خیلی از دست خودش ناراحت می شه ومدتها تو اون حس می مونه ونمی تونه خودش رو ببخشه برای خودم هم این اتفاقها می یفته البته کمی بهترشدم داشتم چقدر خوبه طوری رفتار کنم که پسرم هم یاد بگیره هر انسانی خطا می کنه خودش رو ببخشه واز اون احساس بیرون بیاد وچقدر راحتتر زندگی می کنیم.

    سوال:جسارت ونترس بودن

    این جسارت هم از اهرم رنج ولذت می یاد وقتی لذت برات خیلی زیاده و می خوای تجربه اش کنی رنجهاش رو فراموش می کنی ومی ری تودلش.

    وشاید چیزی که از نظر بقیه جسارت باشه برای اون فردی که انجام می ده جسارت خاصی نباشه چون اون می خواد تجربه کنه وبراش ترسی نداره.

    ویسری باورها در زمینه های مختلف باعث می شه شخص جسارت داشته باشه مثل زیر بار حرف دیگری نرفتن اینکه نخوای کسی دفاع کنه ازت نخوای بار باشی روی دوش بقیه اینا باعث می شه جسارت برخورد داشته باشی.

    وباورهایی مثل آزادی مثل تجربه چیزهای جدید باعث می شه از رفتن به مکانهای غریبه جاهایی که تا به حال نرفتی ترسی نداشته باشی.

    وهمین تجربه ها جسارتت رو برای انجام دوباره بیشتر وبیشتر می کنه.

    استاد تحسینتون می کنم برای این همه جسارت وچقدر دوست دارم بتونم مثل شما عمل کنم.

    استاد متشکرم .

    در پناه خدا.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    آسمان گفته:
    مدت عضویت: 1562 روز

    به نام خدای دوستداشتنی مهربانترین مهربانان

    سلام به همه عزیزانم

    _من هدایت رو مجبور نمیکنم

    استادیکبار از شما شنیدم که گفتین مثلا بین دوراهی بمونم و یک پرنده قشنگ بیاد بشینه توی یکی از راهها و من بگم از این راه بریم .من درکم از اینکه هدایت رو مجبور نکنیم اینه که من بین دوراهی بمون و هدایت بیاد مثلا همون پرنده و از یکی از راها بره من بگم نه من آدمم پس باید آدم بیاد از اون راه بره تا من راه درست رو بفهمم .

    من وقتی هدایت بخوام میاد حالا به هر روشی با هر چیزی من نباید برای هدایت قانون و قوائد بزارم اصلا فکر میکنم هدایت قانون و قواعدی نیست هدایت بر طبق چیزی که من میخوام میاد و من باید هدایت رو بگیرم و عبور کنم به نظرم هدایت منطق نداره و یا به قول استاد شایسته نباید رفتار، روش، شیوه های گذشته و یا از قبل تعین شده رو قاطی هدایت کنیم و کاملا منعطف و پذیرا باشیم و تسلیم در برابر هدایت الله

    _زبان نشانه ها چگونه است ؟؟

    هدایت، شخصی ،دلی، قلبی هست و برای هرکسی متفاوت مهم گواهی قلب هست

    هدایت با نشانی‌هایی میاد که برای من قابل درک هست و من مفهومش رو میفهمم خداوند با توجه به دانسته های من و درک من نشانه ها رو میفرسته شاید بشه گفت با توجه به باورهای من هدایتها میاد پس زبان نشانه ها شخصی هست و اصلا نیاز به زور زدن برای فهمیدنش نیست اطمینان قلبی کافیه برای دریافت هدایت.

    مهم ایمان منه به هدایت شدن اینکه باور کنم که خداوند من رو هدایت میکنه

    _احساس عجز داشتن

    مهم این نیست که من احساس عجز نکنم مهم اینه که در احساس عجز نمونم

    _احساس عجز یک موقع به خاطر تردید داشتنه که میتونم با توجه به هدایتها و تصمیم گیری سریع از حالت تردید در بیام

    یک موقع به خاطر ترس از آینده نا معلومه که با امید دادن به خودم و مثال منطقی که فلان مسئله هم قبل بوده که نگران شدن و احساس عجز کردم اما حل شده احساس بد داشتن

    _مهم در احساس خوب ماندن هست نه احساس بد نداشتن

    _در احساس سرزنش کردن نماندن

    _در احساس پشیمانی نماندن

    _ آسان گرفتن به خودم اینکه من یک انسانم و امکان خطا و اشتباه هست اما باید اگاهانه در احساس خوب و ارامشم بمانم با یاد اوری موفقیتهای قبلی و توانایی خودم

    من از وقتی که با این مسائل آشنا شدن بیشتر با خودم در صلحم بیشتر خودم رو قبول دارم و می‌پذیرم و به خودم آسون میگیرم

    _قبول کردن اشتباه نه سرزنش کردن فقط درس بگیرم و گذر کنم و این آرامش باعث میشه کمتر اشتباه کنم

    _حتی نگران سرزنش کردن دیگران هم نباشم من کارم رو درست انجام بدم با بررسی تمام مسائل اگر اشتباهی هم شد نه خودم خودم رو سرزنش کنم نه نگران سرزنش دیگران باشم و فقط درس بکیرم و ارام باشم که مهمترین مسله اون ارام بودنه هست

    چطور اینقدر جسورید ؟این جسارت لز کجا میاد؟ ؟همین امروز کتاب رویاهایی که رویا نیستن فصل پنج رو میخوندم و جواب سوال مریم جان رو قبل پاسخ استاد میدم. استاد جسارتی که دارن برای رفتن به ناشناخته ها شاید برمیگرده به تجربه ای که داشتن چون یکبار درسشو گرفتن در دل اون تاریکی در باغ و خلوت و تنها و شنیدن صداهایی که براشون ترسناک بود اما برای اثبات ایمانشان از چادر بیرون رفتن حتی در قبرستان دور افتاده اون منطقه واردشدن و درسش رو گرفتن که همه ترسها واهی و ساخته ذهنه هیچ چیز ترسناکی وجود نداره و اون تجربه بعد از رفتن در دل ترسشون که حالشون رو عالی کرد و پر شدن از احساس شعف و شکرگزاری به نظر من اون لذت بعد از وارد شدن به دل ترسه در ذهن استاد مونده و در رفتارشون این پایدار شده که لذت هر کاری بعد از انجام دادش بینهایت شیرینتر از ترسیدن و انجام ندادنش هست که میشه همون اهرم رنج لذت استاد و مثالی که استاد زدن مشخص شد پاسخ من درست بوده و ترس خط قرمز استاد شده و جسارت نقطه مقابل ترسه .اینکه در اون باغ استاد میشنید که ایمان نداری برای استاد سخت بود

    من تا به حال کسی رو با این حد از جسارت اصلا ندیدم

    چه برسه به اینکه جسارت در خدمت کنجکاوی باشه

    فکر میکنم اولویت‌های استاد براش مهمتر از ترسهاست استاد میتونست با تور بره مسافرت اما اولویت استاد آزادی بود و رفتن به مسافرت با آزادی کامل و دیدن تمام نقاطی که خودشون میخوان نه تعین شده به وسیله دیگران و تجربه کردن موقعیت شهر ،مردم شناخت موقعیت اون شهر و یا کشور

    وقتی به دل نشناخته ها بزنی وقتی با ایمان حرکت کنی جای ترس خداوند دستانش رو برای تو میفرسته و هدایتها میاد

    یکی میاد که بلده به راحتی فرانسه صحبت کنه و حتما خیلی کمک کننده بوده براتون

    _مهم مسیره، مهمه رسیدن نیست مهم چطور رسیدن هست با لذت و ارامش رسیدن به چیزی که میخوایم. به مشکلات و مسائل در مسیر فکر نکردن وبه تجربه کردن و در لحظه بودن و اگر (((تضادی بیاد کلیدی برای درهای آینده )))مهم مسیره و تجربه است نه مقصد به مقصد می‌رسیم نتیجه میاد مهم مسیری هست که طی کردیم پس از مسیر لذت ببرم از لحظه لحظه زندگی لدت ببرم.

    _محدود نکردن فرزندانم اجازه رشد دادن بهشون و جلوشون رو نگیرم تا اون چیزی که درونشان هیت دست نخورده بمونه و فقط شد کنه

    خدایا ما را هدایت کن به راه راست راه کسانی که به آنان نعمت داده ای آمین یا رب العالمین

    در پناه خدای مهربانم باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    ساناز جمشیدیان گفته:
    مدت عضویت: 874 روز

    چقدر خوبه با مثالهای خودتون توضیح میدین قشنگ مفهوم درک میکنیم وقتی بحث شجاعت اومد اینکه اهرم رنج و لذت برای ترسهاتون استفاده میکنید مثال زدین باعث شد بیشتر از این اهرم استفاده کنم دقیقا قبل از جا به جایی خونه ترس داشتم نشستم همین اهرم رنج و لذت نوشتم و انقدر برام منطقی شد که ترسهام کمرنگ شد مثلا الان در برابر کیک خوردن هم بکار گرفتم همون لحظه توی ذهنم این جمله را میارم من با خوردن کیک چی بدست میارم با نخوردنش چی و منیکه عاشق کیک بودم الان خیلی راحت نمیخورم خیلی این اهرم فوق العاده هست

    و بعد تجربه ناشناخته ها که فکر میکنم یکی از علتهاش همینه شما اهرم رنج و لذت خودکار ذهنی بکار میبرید لازم ندارید دیگه بنویسید بشینید بهش فکر کنید من قبلا نیاز داشتم بنویسم تا بتونم جلوی وسوسه ها و جلوی ترس هام بگیرم اما الانکه تمرین کردم نیاز نیست بشینم وقت بزارم تا بتونم رفتار درست بکنم الان سریع ذهنم میگه اینکار خوبه اگه خوبه چرا اینکار بده اگه بده چرا

    چرا از لدت شیرینی بزنی چون لذت یک اندام خوب را داری و دقیقا توی ذهنم سریع در عرض چند ثانیه همش میاد بعد راحت میگه نه ممنون من نمیخورم بعد وقتی میبینم بشفاب روبروم هست و داره چشمک میزنه سریع جامو عوض میکنم یا بشقاب به شخص دیگه ای میدم که نباشه و انقدر این روش جواب داده که من الان کیک تولد نمیخورم دیگه حالا من کسی بودم که معتاد شیرینی و اگه شیرینی بود صبحانه ناهار شامم شیرینی میشد اما الان فهمیدم لذت لحظه ای مهم نیست وقتی رفتم مهمونی همه بهم گفتن چقدر اندامت مثل باربی و چقدر خوش اندامی انقدر این جمله و تصویر خودمو توی ذهنم تداعی کردم که الان هر روز یکساعت پیاده روی را هم به برنامم اضافه کردم حالا کلا من اصلا چاق نیستم و اضافه وزن اصلا ندارم اما دارم انقدر از این روش استفاده میکنم که سالم زندگی کردن برام تثبیت بشه چون یک بدن سالم با خوراک سالم و فعالیت درست همیشه سالم میمونه من روزبروز دارم زیبا تر میشم و با افزایش سن نگران نیستم

    همین اهرم برای صبح بیدار شدن و برای کتابخوندن و… هم بکار گرفتم الان خیلی منظم شدم ممنون استاد که انقدر خوب اموزش میدین

    مسله بعدی ترس ها را گفتید که من خودم استاد ترس های بی مورد بودم برای بقیه هم حتی نگران بودم خودم که بکنار و وقتی تونستم توحید و ایمان برای خودم بارها مرور کنم الان میگم تهش مردن و مردن دست خدا هست ترس هام خیلی خیلی کمرنگ شده و میدونم که این جسم فانی من اخر میمیره پس بزارم لذت ببرم و چقدر بی پروا تر شدم قبلا برای مرگ بقیه غصه هم میخوردم حتی برای فیلمهای غمگین هم گریه میکردم بااینکه فیلم بودن اما الان میدونم هیچ چیزی بدون اذن خدا نیست پس اگه مرگ کسی رسیده من مقصر نیستم من کاری نمیتونم بکنم من فقط میتونم خودم از زندگیم بهتر استفاده کنم و چقدر من ارامتر شدم منیکه شبها برای فکرهای منفی حتی خواب نداشتم الان در ارامش میخوابم

    و قسمت دست خدا برای شما در فرانسه که انقدر منم دست خدا را دیدم که الان میفهمم این شخص از سمت خدا هست قبلا در صدد جبران بودم حس عذاب وجدان داشتم که خب پس منم باید سریع جبران کنم لطف کرده اما الان یادگرفتم از خدایم تشکر کنم و منم دست کمکی برای دیگران باشم نه اینکه سریع بخوام جبران کنم و دست خدای شما در فرانسه اون خانم بودن که چقدر هم براتون مفید واقع شدن

    یکجایی به مریم جان گفتید کمالگرایی اینه استاد مثل روانشناس ها شدین من جا خوردم مریم جان یک جمله و رفتار متفاوت گفت شما سر ضرب جواب درست دادین مریم جان تایید کرد منم تایید کردم چون منم کمالگرا هستم و تایید دیگران برام خیلی مهمه و شما با یک جمله تشخیص دادین من تست روانشناسی که روانشناسم گرفت بهم گفت گاهی متعجب میشم از جوابهای عالی شما جوریکه میگم چطور انقدر خوب جواب میدین انگار اون پاسخ مخصوص منه که ازتون پرسیدم چقدر فوق العاده هست یک زمانی استر هیکس میدیم دقیقا روی سن ازش سوال میپرسیدن من جوابم یک چیز دیگه بود بعد یک جوابی میداد انگار از دنیای دیگه بهش الهام شده حتی نوع بیانش من متعجب نگاش میکردم این جواب صددرصد درسته اما چطور انقدر سریع پیداش کرد که بعد شنیدم که واقعا انگار ارتباطی با روحی داره که ازش میپرسه کتابش که خوندم دیدم کامل گفته که ارتباط گرفته و شما استاد دقیقا در همون مرحله هستید همون شیوه یک مکث پشتش جواب درست

    خارق العاده است این توانایی

    چقدر دوس دارم به این مرحله برسم

    جواب درست در زمان درست توسط، ذهن من…

    این شیوه با تمرین فکر کنم ایجادبشه مثلا مهران مدیری در برنامه هاش سر ضرب جمله ای میگه که باعث خنده حضار میشه همسر خودم سر ضرب جک میسازه که شما براش یک کلمه بگو سر ضرب یک چیزی میگه که ساعتها بخندی

    چقدر این توانایی خوبه و فکر میکنم منم با تمرین میتونم بدستش بیارم و استاد شما در این کار فوق العاده عالی هستید جملات درست بر زبان شما میاد که من همش میگه اینا را از کجا میگه چطور به ذهنش میرسه

    عالی بود جوابهاتون مرسی که هستید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: