سریال زندگی در بهشت | قسمت 101 - صفحه 3 (به ترتیب امتیاز)

270 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    آرین عبّاسی گفته:
    مدت عضویت: 1674 روز

    سلام بر خداوند جان و خرد!

    درود خدمت تمامی دوستان امیدوارم در پرتو حق تعالی شاد و پیروز باشیم همگی!

    خدا قوت آقای عباسمنش، خانم شایسته، خانم فرهادی و سایر کادر اجرایی سایت!

    بسیار قسمت عالی و جذابی بود!

    هدایت رو مجبوری نکنیم!

    اولش خب استاد یکم اِرور داد ولی با همراهیِ خانم شایسته در ادامه گفت که: منطق رو نباید توش قاطی کرد و همچنین شیوه ی از قبل تعیین شده رو واردِ بازی نکنیم!

    هدایت یک چیزِ شخصی است و برایِ افراد مختلف با نقطه نظرهای مختلف وجود داره!

    مثل داستان های قرآنی: قابیل و هابیل، حضرت نوح، ابراهیم(۲)، موسی، محمد، یوسف و …!

    هدایتِ هر فردی هم به گونه ای است که برای اون فرد قابلِ درکِ و ملموسِ!

    باید ایمان داشته باشیم که تو حلِ مسائل مختلف هدایت می شویم!

    احساسِ عجز!؟

    آره ولی توش نموندم؛ احساسِ تردید رو با سم دونستن، از بِین بردم و احساسِ ترس از آینده رو با امید داشتن و مثال منطقی برای ذهن آوردن و الگو از اتفاقات گذشته و …؛ حل کردم!

    مثالِ شکارِ آهو توسط شیر، جالب بود!

    باید راهش رو پیدا کنیم!

    از خداوند هدایت بخواهیم!

    پرونده هایِ هدایت آمیز رو مرور کنیم!

    احساسِ بد پیدا کردن، اشکالی نداره ولی باید هنرِ این رو داشته باشیم که تغییرش بدیم و توش نمونیم!

    سرزنش و پشیمانی!؟

    آره ولی زمانش خیلی کم بوده؛ از یک زاویه ی دیگر به قضیه نگاه کنیم و ذهنمان را آرام کنیم و همچنین به خودمون سخت نگیریم!

    نخواهیم به طُرُق مختلف خودزنی کنیم!

    در صلح باشیم و خودمان را عزیز بدانیم!

    به خودمون ضربه نزنیم و خودمونو اذیت نکنیم!

    یادمان باشد این جسم، فقط در یک بازه ی زمانیِ کوتاه روی ما کوک شده؛ پس باید امانت دار باشیم!

    اونجایی که استاد گفت به خودم سخت نمیگیرم ولی به دیگران زیاد سخت میگیرم و البته با دلایل منطقی، خیلی حال کردم!

    داستانِ هواپیمای ایرانی و اون پدافند آمریکایی از زبانِ استاد خیلی جالب شد!

    خودمان را جایِ آن فرد بگذاریم، او هم حقی دارد و باید از اشتباهات درس گرفت بعد از اینکه مسئولیتِ شان را پذیرفت!

    آدم هایی که به خودشون سخت نمیگرین، کمتر اشتباه می کنند چون نگرانش نیستند!

    اینکه سرزنشِ دیگران برامون اهمیت داشته باشه و بخواهیم بیش از حد کمال گرایانه کار کنیم، خودمونو فقط اذیت کردیم!

    برخوردِ دیگران در کنترلِ ما نیست اما واکنشِ ما به آن برخورد دستِ خودمون است!

    چرا جسوری!؟

    برمیگرده به استفاده از اهرم رنج و لذّت؛ اگر برایِ یکی انجام دادنِ یک کار جسارتِ بزرگی می خواهد؛ شاید برای یکی دیگر انجام ندادنِ آن کار، زجر آور باشد!

    مثال: پایین شهر رفتن، شب، جنگل رفتن و …!

    داستانِ خفت گیری تو اتوبان، خیلی درس برانگیر بود و نقطه نظر استاد هم جالب بود!

    مثلِ همون تصمیماتِ از پیش تعیین شده می ماند!

    داستانِ موتوری و استاد و کت و شلوار، دیگه خیلی خفن بود!

    شجاع بودن = نپذیرفتن ترس

    اون داستانِ حمله ی ۱۵ نفری، در زمانِ بچگی و در قُم که دیگه خیلی آتیشی بود، مثلِ فیلم های هندی یا انیمیشن ها که اون وسط گرد و خاک میشه!

    صحبتِ اون بچه محلتون خیلی جالب بود!

    نترسیدن چیزی است که جسارت را بیدار می کند!

    داستانِ سفرهایِ اروپایی هم که خیلی شیرین بود!

    اونجا حسِ جسارت در خدمت حسِ کنجکاوی بود!

    بریم سر داستانِ رفتن به فرانسه و دیدار با اون خانمی که یکی از شاگردهای استاد بود و به قول معروف همه چی تمام بود!

    میگن از هر انگشتش هزارتا هنر میریزه همینه!

    و در شهر لیل واقع در شمالِ فرانسه سکونت داشتند!

    امیدواریم موفق باشند!

    تعویضِ ماشینِ نوی دنده معمولی، با ماشینِ کارکرده ی دنده اتومات، بسیار کارِ بزرگی بود!

    اسم برخی از شهرها و کشورهایی که استاد از آنها دیدن کردند: فرانسه، بلژیک، هلند، آلمان، ایتالیا، اسپانیا، پرتقال، لوکزامبورگ، سوئیس، گرجستان، تایلند، دبی، سالزبورگ و …!

    به مشکلاتِ مسیر نَیَندیشیم!

    هر مشکلی در مسیر کلیدی برای باز کردنِ درهای بعدی است و به قول معروف هر آنچه که من را نکشد، قوی ترم خواهد کرد!

    هر اتفاقی که در مسیر کنجکاویِ مان برایمان رخ دهد، همان چیزی است که باید اتفاق می افتاده و ما باید درسش را یاد بگیریم!

    باید خواسته هایمان را متولد کنیم و مراحلِ تکاملی یادگیری و پیشرفت را طی کنیم!

    علاقمند باشیم برای چیزهای جدید، چون مسیر اهمیت دارد!

    سنِ تجربه کردنِ آمریکا و اروپا برای استاد، به بیش از ۱ میلیون سال میرسد!

    ماشاالله استاد چه پرونده های پُر و پِیمونی دارن!

    داستانِ ممنوعیتِ تورِ شخصی در دانشگاه و اما نه برای استادی که محدودیتی در عشق و حال نمیبیند!

    بریم سر داستان تهیه ی گزارش از کارخانه جات در دوره ی دوم راهنماییِ فنی حرفه ای!

    خب استاد تو این مورد هم خوش درخشیدند و با مجوزاتِ خودشون رفتن به شهرک صنعتی ساوه!

    و اونجا از کارخانه ی تولید کلوچه گرفته تا پفک و ماکارونی، همرو بازدید کردند و کلی هم نوشِ جان کردند!

    اون ماکارونیِ تخم مرغی دیگه چه چیزی!؟ من خودم هنگیدم راسیتش!

    ماشاالله به استاد که از ۶ سالگی میرفته بیرونِ شهر و تو ریل راه آهن و …!

    شب ها هم که خونه خالی بوده، با دوستان بازیِ سگا می کردند!

    باید تکاملمون رو طی کرده و رشد کنیم!

    باید بخواهیم که تجربه کنیم!

    برنج و پنیر آب شده تو کوه های آلپ، نوشِ جونتون!

    منم می خوام پسر!!!

    به امید خدا زودتر بریم یه سری هم به کلورادو، یوتا و اورِگان بزنیم!

    تراکتورمون هم که به زودی می آید!

    بسیار قسمت جالبی بود و کلی درس و جای گفتگو داشت!

    سپاسگزار خداوند هستم که من را به مسیر ثروت، فرصت های عالی، شوخ طبعی، تجربیات شیرین و شجاعت هدایت می کند!

    ممنونم آقای عباسمنش، خانم شایسته، خانم فرهادی و سایر اعضای سایت!

    در پناه خدا؛ جسور، نترس، موحد، پولدار و آگاه باشیم همگی در دنیا و آخرت!

    آرین عبّاسی ۱۷ ساله از تهران!

    خدای من بهترین، آرام ترین، در صلح ترین، ثروتمند ترین و بخشنده ترین است؛ پس من بهترینم!

    بدرود!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  2. -
    فروغ شمس گفته:
    مدت عضویت: 1781 روز

    درود بر هدایتگر جهانیان

    درود بر استاد موحد و توحیدیم و مریم نازنینم

    و دوستان ارزشمندم در سریال زندگی در بهشت

    همینجا از مریم عزیزم سپاسگزارم با سوال های بی نظیری که از استاد گرامی پرسیدن:)

    موضوعاتی که مریم جون سوال وارانه از استاد عزیز میپرسیدن رو، نکاتش رو با دوستانم به اشتراک میگذارم و همچنین تعدادی از تجربیات خودم رو به عنوان جای پا؛

    + در برابر هدایت باید تسلیم محض باشی و نشونه هارو بهشون دقت کنیم و عمل کنیم بهشون.

    + در زمانی که احساس عجز میکنیم بقول استاد در دوره عزت نفس که فرمودن موفقیت هایی رو که از گذشته تا به الان کسب کردید رو توی ذهن تون مرور کنید و از اون حال مستاصل بودن و ناراحتی در بیارین و میتونه هر چیز دیگه ای باشه که تمرین میخاد تا بتونیم کنترل کنیم خودمون رو در این زمینه و اصلا توی حال بد بودن خوب نیست چون اتفاقات بد بیشتری رو به زندگی جذب میکنه و طبق قانون باید بخودمون یادآوری کنیم که من باید خودمو ازین حال بد خارج کنم و همین یاد گرفتن بهتر کردن احساس فوق العاده میتونه مارو در جریان کنترل مسائل زندگیمون جلو بندازه.

    + من فکر می کنم که آدم گاهی وقتها از ترس یه سری اتفاقات به خودش سخت میگیره ولی وقتی خودشو میشناسه و به یک خودباوری میرسه و با خودش در صلحه دیگه ترسی وجود نداره و مسئله دیگه ای هم که هست نگران اشتباه کردن مون نباشیم چون ما با اشتباهاتی که میکنیم بزرگ میشیم تا اینکه ساکن باشیم و هیچ حرکتی نکنیم.

    + اینکه دیگران چه کار میکنن در توان و کنترل ما نیست اونم توی سرزنش کردن اینکه ما چه واکنشی نسبت به اون برخورد نشون میدیم در کنترل ماست. من یادمه پدرم خیلی ذهن سرزنش گری داشت و من همیشه به خودم میگفتم که خداوند که همه رو برابر آفریده چرا بایستی این کار رو انجام داد انگار اون حالت رو ضعف می دیدم در رفتار پدرم و خب همیشه برام سوال بود و بیشتر پیگیر ساختن شخصیت خودم بودم هر چند که اثرات منفی هم داشت و همیشه یاد گرفتم که اعراض کنم و یا اون محیط رو ترک کنم.

    + فوق العاده استاد عزیزمان را به خاطر ترسو نبودن شون تحسین کردم، وقتی توضیح میدادید مثل یک شیر مرد می دیدم تون که چه بی نظیره این قدرت وجودی استاد که میتونه به قول آناهید عزیزم خدا میگه زور ایمان آورندگان چندین برابره کافران هستش یعنی این قدر میتونه ایمان به یگانگی رب به انسان جسارت بده و ترس رو در درون ما از بین ببره.

    حتی در مقابل یک حیوان وحشی اگر جسارت داشته باشی با قدرت بایستی از ما نمیترسه و حتی در مقام قدرت وجودی ما تعظیم میکنه و حیوانات ترس رو از وجود ما انسان ها درک میکنن خیلیم زیاد به خصوص از چشم های ما، چطور یک انسان میتونه جرات اینو پیدا کنه که توی چشمای یک شیر وحشی یا یک شامپانزه سیاه نگاه کنه بدون اینکه بترسه و باز هم برمیگردیم به اون موجودیتی که در جهان حکم فرماست و خداوند در هر چیزی که فکر کنی دیده میشود و میتونی اونو حس کنی بقول استاد با قدرت احساس درونی مون میتونیم بفهمیم خیلی چیزهارو که مثل یک رادار اصلی که به منبع وصله مارو هدایت میکنه.

    یادمه توی مسیر دانشگاه از مشهد به نیشابور که میرفتم یه بار سوار ماشینی شدم که میخواست من رو به تنهایی مستقیم به نیشابور برسونه در صورتی که من همیشه با ماشین تکمیل میرفتم و حرکت این آقا برای من نشانه ی بدی رو در درونم ایجاد کرد و من به محض اینکه موذب شدم قدرت و جسارت این رو پیدا کردم که در ابتدای همون اول مسیر بهش بگم منو پیاده کنه چون از همه بدتر نشونه ای که برام داشت این بود که از مسیر قدیمی هم میخواست منو ببره و منم خداروشکر حس ششم قوی ایی دارم و چون ورزش رزمی کونگ فو رو میدونستم خیلی با این ترسم به شدت جسارتم در من زیاد شد و با چنان کلام محکمی راننده رو مجبور به ایست کردم که خودم از حرکتم لذت بردم و راننده فکر کرده بود من یک دختر ساده ای هستم که براحتی می پذیرم چنین حرکت هایی رو و خیلی راحت قبل پلیس راه دوباره سریع ماشین پیدا کردم و خودمو رسوندم دانشگاه و خدارو شکر در تمام لحظات زندگیم خداوند حامی و هدایتگر من بوده و بسیار از او بخاطر الطافش سپاسگزارم و خداوند از نیات قلبی ما آگاه است و هیچ کسی جرات اینو نداره که بخواد به ما آسیب برسونه مگر اینکه خودش در مدار و فرکانس اشتباهی باشه.

    + من هم بشدت مثل استاد آدم کنجکاوی هستم ولی نمیدونم چرا خیلیا میگن اصلا خوب نیست کنجکاوی زیاد ولی من از شما در فایلی که از باورهای آلبرت انیشتین گفته بودین خودم رو تحسین کردم که چنین موهبتی در وجود من هست که بسیار ماجراجویی رو دوست دارم و دوست دارم جاهای ناشناخته رو بگردم و زیبایی های نهفته در اونجاهارو کشف کنم و خیلی حس خوبی بهم میده و منم مثل استاد پایه ی عشق و تفریح و لذت و شادیم و به بعدش توجه نمیکنم بقول استاد من میرم توی دلش هر چی پیش بیاد باهاش مواجه میشم و براش راه حل پیدا میکنم چون هر چه جهان به ما در راستای پیشرفت زندگیمون تضاد نشون میده برای ساخته شدن وجودی متفاوت تر و درس های بیشتر برای ادامه ی زندگی ماست و او را به این خاطر بسیار سپاسگزارم و چقدر برای این نکته مهم باید روی شخصیت فردی خودمون کار کنیم و خودمونو بیشتر بشناسیم تا با مصائبی که مواجه می شویم بتونیم بهترین نشونه هارو توسط خداوند دریافت کنیم.

    + این حرف استاد رو هم می پذیرم که در مسیر کشف ناشناخته ها اگر آزادی عمل داشته باشی خلاقیت بیشتری از ما سر میزنه و خب منجر به اتفاقات بهتری در راستای خواسته های ما در زندگیمون میشه.

    خدایا شکرت – خدایا شکرت – خدایا شکرت

    دوستتون دارم فرشته های زمینی

    و عاشقتونم توحیدی وار:)))))

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  3. -
    سید مهدی حسینی قورتانی گفته:
    مدت عضویت: 1933 روز

    ای خدای مننننن

    خدایااااا چقد این فایل عالی بودددددد

    سلام و خسته نباشید به همه خانواده عزیزم به استاد عزیزم و به خانوم شایسته عزیز

    خدایا چقد این فایل عالی بود

    چقد لذت بردم

    میلیون میلیون ارزش داشت برام این فایل واقعا

    سرشار از احساس خوب بود این فایل

    تو تمام زندگیم حرفای به این خوبی نشنیده بودم تا حالا

    عاشقتونم استاد عزیزم

    چقد حالمو خوب کرد این حرفاتون

    وقتی میبینم که منم پتانسیل چنین روحیه ی قوی رو دارم در خودم

    وقتی میبینم خیلی از تصمیمایی که گرفتم درست مثل تصمیمای شما بوده چقدر حالم خوب شد

    منم الان در حال مسافرتم

    با اینکه اطرافمو ادمای منفی و ترسو گرفته ولی اجازه نمیدم این ترس منو احاطه کنه

    هرکاری ک‌میخوام بکنم ادما میگن این کار فلان تبعاتو داره نکن ریسک داره

    اما من اون تجربه رو خواستم از خدا و خدا منو هدایت کرده

    هربار بهش عمل کردم و حرفا و افکار بقیه بها ندادم عالی ترین نتایجو گرفتم

    همین الان برای تجربه چیزای جدید در حال مسافرتم و شنیدن حرفاتون ارامش زیادی بهم داد

    از خدا خواسته بودم ک بهم راه تجربیات جدیدو یاد بده

    خواسته بودم همیشه که تو چنین شرایطی قرارم بده اما هیچوقت تا یسال گذشته به الهامتش توجه نکردم

    اما تو این یسال به لطف شما و خدا تونسم وارد فرکانس جدیدی بشم و این قفل و بشکنم

    واقعا احساس عالی ای داره تجربیات حدید

    احساس خوبی داره نترسیدن

    خیلی خوشحالم ک تونسم اینکارو بکنم

    منی که همیشه محدود به حرفا و ترسای بقیه بودم تونسم این حصارو بشکنم

    امسال تصمیم گرفتم با تنهایی لذت ببرم وقتی ادمای دورم انقد منفین

    و تصمیم گرفتم یه سفر طولانی رو شروع کنم

    یه تجربه بزرگ و طولانی

    به تنهایی از جنوب کشور تا شمال ایرانو گشتم بدون هیچ ترسی

    چقدر همه میگفتن ریسک نکن اینکارو نکن اونکارو نکن و توجه نکردم و به ندای درونم گوش دادم و چقد نتیجه بخش بود

    یه ماشین اجاره کردم و باهاش همه جارو گشتم در حالی ک همه میگفتن ممکنه تصادف کنی باهاش ولی من اصلا بهش فکر نمیکردم

    اونقد مثبت بودم ک حتی روزای اخر سفرم وقتی موبایلمو ازم زدن یه لحظه احساس نگرانی و ترس بهم دست نداد و خیلی ریلکس نشستم توی ماشین و با اینکه هیچ پولی برام نمونده بود شروع کردم به چک کردن قیمت گوشی ها در سایت برای خرید گوشی

    باورم نمیشد اما درست دوروز بعدش باهام تماس گرفتن و گفتم ک گوشیمو پیدا کردن و تحویل پست دادن

    گوشی سالمو سلامت بهم برگشت و حتی نیازی نبود من خودمو ب دردسر بندازم

    اون‌همه حرف از ترس و خطر کردن از تو ذهنم گذشت و جواب من به همش فقط یه لبخند بود

    من‌تصمیممو گرفتم و زندگیمو به بهترین شکل ممکن میسازم چون استادم شمایین

    واقعا ممنونم ازتون

    همه حرفایی که تو این فایل زده شد بی نظیر بود به خدا این فایل میلیون ها دلار ارزش داشت برام

    واقعا ممنونم از شما استاد از خانوم شایسته عزیزم و دوستای خوبم

    خدایا شکرتتتتتتت

    عاشقتم

    عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  4. -
    شیما گفته:
    مدت عضویت: 1777 روز

    هدایت برای هر کسی متفاوت است است مثل داستان هدایت قابیل نوح ابراهیم موسی در واقع هدایت استاندارد خاص و مشخصی ندارد �ان نشانه ها برای فردی که به او گفته می‌شود در هر هدایتی برای آن فرد ملموس و قابل فهم است نکته مهم فقط همین است ایمان داشته باش هدایت می شوی موضوع نداشتن احساس های بد مثل احساس عجز تردید یا ترس نیست این احساس ها می آیند موضوع نماندن در آن احساس ها است �ت با روش‌های مختلف کنترل ذهن مثلاً در مورد تردید می توانید بپرسید در مورد ترس ذهن را با مثال های مشابه که در آن توانسته اید موفق شوید کنترل کنید تحت هیچ شرایطی نباید بگذارید که احساس سرزنش و ناراحتی از خود داشته باشید یا اگر چنین احساسی داشتید نباید بگذارید بالا برود تا جایی که خدایی نکرده باعث ضربه زدن به خود شویم اگر نگران اشتباه کردن نباشید و بر خود ساده بگیرید حتماً حتماً کمتر اشتباه خواهید کرد یک دلیل مهم دیگر داشتن عزت نفس و مهم نبودن نظر دیگران هست انجام ندادن درد زیادتری دارد و تجربه لذت بیشتری اگر در مسیر اتفاق به ظاهر بدی هم بیفتد یا خود تکامل است یا تولد خواسته لذا در مسیر نباید کنترل ذهن را از دست داد مقصد مهم نیست مسیر مهم است است باید از مسیر لذت ببریم هرچه یک خواسته در وجود ما قوی تر باشد سرعت و جسارت انجام دادن آن هم بیشتر می‌شود و اگر بتوانیم مسیر تکاملی خود را طی کنیم خواهیم توانست به خواسته خود برسیم و در تمامی جنبه ها به عنوان یک فردجسور شناخته شویم البته که نظر دیگران برای رسیدن به خواسته ات نباید مهم باشد هرچه که بگذرد و در مسیر بر ذهن خود کنترل بیشتری به دست آوری توحیدی تر می شوی و دیدگاهت تکامل بیشتری پیدا خواهد کرد و پخته تر خواهد شد و قطعاً لذتهای بیشتری هم وقتی تصمیم میگیری که از مسیر لذت ببرید در طی مسیر نصیبت ها خواهد شد باید بدانی که هدف از زندگی داشتن شادی و آگاهی است هدف از زندگی در هر لحظه ایمان آوردن است هدف از زندگی شناخت جهان پیرامونت است هدف از زندگی رسیدن به خواسته هایت است هدف از زندگی کشف واقعیت درون و جهان پیرامون ت است �مان که پابه این جهان گذاشته‌ای مطمئن بودی که با وصل بودن به خداوند به تمام این خواسته‌ها میرسی و به همین دلیل قسم یاد کردی که جز خدا را نپرستی پس فراموش نکن حال که به این مسیر هدایت شدی حال که این آگاهی ها به خاطرت آمد حال که تو را از عده دیگری جدا کرد تو این آگاهی را جدی بگیر اجرا کن و برای کسانی که آماده اند حتماً بیان کن و بگو شاید چراغ راهی باشد برای ایشان اگر در مسیر باشند خودشان به این سمت هدایت خواهند شد اگر نشانه آمد و به تو گفت که باید کاری را انجام دهید اگر در آن لحظه آرام بودی و نجواهای شیطانی به سراغت نیامده بود اگر توانسته بودی بر روی خودت کار کنی و آرامش خود را کسب نمایی نشانه را جدی بگیر و آن نشانه عمل کن �ا یادت باشد در هیچ مرحله‌ای بر خود بیش از حد سخت نگیر فقط در همین حد که از آن اتفاق درس بگیری برایت کافیست خود را ببخش و به مرحله بعدی صعود کن بخشیدن خود به معنی فراموش کردن و عمل نکردن به آگاهی ها و ندیدن نشانه ها نیست نشانه ها را باید دید به آگاهی ها باید عملکرد و احساس رضایت پس از آن را باید تجربه کرد و در هر مرحله امیدوارم که تلاش کنیم روز به روز ساعت به ساعت بهتر شویم روز به روز ساعت به ساعت ثانیه به ثانیه ایمان بیاوریم قوی تر شویم و به خداوند و به اصل خود وصل هر و نزدیکتر از دیدگاه‌های ارکان و دورتر و دورتر و با جهان پیرامون و درون خود در صلح تر و آرام تر و پذیرش مان لحظه بالاتر و بالاتر برود ممنون از شما دودوست گرامی عزیز مهربان صادق و روشن کنندگان در مسیر زندگی و دستان خوبه خداوند سپاسگزار شما و سپاس خداوند یکتا را که به هزاران طریق ما را هدایت می کند و ما را به خود فرا می خواند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      عبدالعظیم معیدی نیا گفته:
      مدت عضویت: 1761 روز

      سلام دوست عزیز وهم فرکانسی خوبم. ازخوندن کامنتتون انرژی عالی گرفتم وحسم خوب شد. عالی نوشته بودید. عالی قانون رودرک کردید. در رابطه باالهامات وشهود وبندگی کردن زیبا توصیف کردید. بسیارخوشحالم که پیامهای خداوند رواز زبان شما فرشته های زمینی دریافت میکنم. هر جاهستید درپناه الله مهربان شادوپیروزوثروتمندباشید 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹 🌹

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    امین اطمینان گفته:
    مدت عضویت: 2427 روز

    سلام

    جسارت در پرداختن به علایق موضوع غالب این ویدئو بود

    استاد عباس منش در روانشناسی ثروت 1 تاکید دارند که در همه شغل ها پتانسیل یکسانی برای ثروت افرینی هست و فقط آدمها باید علاقه شون را پیدا کنند و بعد جسارت و شجاعت حرکت تو مسیر علائق شون را داشته باشند

    اینجور هم به ثروت می رسند هم از مسیر لذت می برند

    حالا در این فایل استاد و خانم شایسته ردپای این شجاعت و جسارت را در کودکی و نوجوانی و گذشته استاد واکاوی می کنند تا ببینیم این تکامل چطور طی شده

    جایی دیگه استاد عباس منش می گن که رشد فقط در خارج شدن از دایره امن تون اتفاق می افته و اگر شجاعت نباشه و توکل چطور ادمیزاد حاضر میشه از دایره امنش خارج بشه.

    موفق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  6. -
    نسرین سلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2498 روز

    با سلام خدمت استاد عزیزم و مریم جان

    الان چند باره دارم این فایل رو گوش میدم و دوست دارم چکیده ناب این حرفها رو اینجا هم یادداشت کنم تا باز هم برام مرور بشه مثل جزوه ی خلاصه شده نکات کلیدی:

    1. هدایت ی چیز شخصیه

    2. قلب خود فرد گواهی میده چیزی که گفته شده درسته مهم نیست دیگران چه برداشتی میکنن

    3. هدایت رو نمیشه استانداردسازی کرد با توجه به هر فرد و شرایطش فرق میکنه

    4. مهمترین قسمت داستان هدایت اینه که ما باور کنیم که هدایت میشیم

    5. همه افراد در ی شرایطی ممکنه احساس عجز کنن اما مهم نموندن توی این احساسه

    6. در این مواقع احساس عجز میکنیم :

    وقتی احساس تردید داریم

    وقتی ترس از آینده داریم

    7. میشه با این روش ها توی عجز نمونیم :

    با مثال منطقی آوردن از موارد موفق قبلی

    با هدایت خواستن از خداوند

    با امید دادن

    8. آدم هایی که به خودشون سخت نمیگیرن خیلی اشتباه نمیکنن چون نگران اشتباه کردن نیستن

    9. بعضی وقتها جسارت از اهرم رنج و لذت میاد که رنج انجام ندادن خیلی زیاده برای فرد

    10. ترسیدن وباج دادن خط قرمز استاده حاضره بمیره اما باج نده و نترسه

    11. کنجکاوی استاد غلبه میکنه بر ترس هش واسه همین میره تو دل ناشناخته ها و چیزهای جدید

    12. مسیر تجربه کردن باید مهم باشه نه رسیدن به ی هدف خاص

    13. عمل گرایی یعنی :

    پا گزاشتن روی ترس ها

    یعنی حرکت کردن مخاف ترس ها

    حرکت کردن مخالف باورهای محدود کننده

    14. باید به خودمون آسون بگیریم خودمون رو سرزنش نکنیم تا راحت تر و لذت بخش تر زندگی کنیم

    سپاسگزارم از شما عزیزان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  7. -
    رویا محمدیان گفته:
    مدت عضویت: 1110 روز

    سلام به دواستاد عزیزم

    ممنونم از خانوم شایسته ی عزیزم که سوالهای خوب میپرسه و به خودم گفتم ببین این بشر که بنظرم بهترینه توی رعایت قانون اما خودش رو هیچ وقت کامل نمیبینه و همیشه به فکر بهتر درک کردن قانونه بخاطر همین از قبلش سوال طرح کرده و برنامه ریخته که تو راه از استاد بپرسه

    ممنونم از هردوتون

    اتفاقا وقتی اخیرا به ایاتی در قران برخوردم که درمورد ترس بود واقعا شگفت زده شدم خداوند بارها در قران میگه از هیچ چیز و هیچ کس نترسید به جز من فقط از من پروا کنید نه کس دیگه که این یکی از پایه های توحیده بنظرم ، با خودم اینطور فکر کردم که انگار من یه ارباب و همه کاره ای فوق قدرتمند دارم که بهم این شجاعتو میده که از هیچ کس نترسم برم تو دل هرچیزی که میترسم و بهم این اطمینانو میده که تو فقط نترس بقیش بامن تو فقط از هیچ چیز و هیچ کس نترس عواقبش پای من و این دیدگاه چقد ارامش داره و چقدر برعکس چیزیه که ما باهاش بزرگ شدیم چقد در عین حالی که به اسم در خانواده ای مسلمان تربیت شدیم چقد نا مسلمانه و شرک الود بزرگ شدیم، ولی خدا میگه نترس من پشتتم نترس من همینجام کنار تو هرجا که باشی میبینم و میشنوم ،شجاعت از نظر هر کس یه چیزه مثلا اگر من جای اون شخص بودم که طرف بهم قمه نشون داد و گوشیمو میخواست شجاعتم رو اینطور نشون میدادم که بدون توجه میشستم تو ماشین و شیشه هارو میدادم بالا و گاز میدادم میرفتم و نمیترسیدم چون من فقط باید از الله بترسم ،یا مثلا اگر کسی بهم توهین کنه شجاعتم رو اینطور نشون میدم که جوابی نمیدم چیزی رو ثابت نمیکنم چون قدرتی نمیبینم و میدونم خودم با باورها و فرکانسهام خلقش کردم و رد میشم ،شجاعت شاید از نظر یکی درگیر شدن باشه شاید از نظر یکی بی تفاوتی باشه ،من تو ذهن خودم این باور رو دارم که اگر بخوام به مسئله ای که دوستش ندارم واکنش نشون بدم یعنی به اون چیز قدرت دادم یعنی باور کردم اون شخص یا اون چیز قدرتی داره در حالی که من میدونم تمام زندگی من حاصل باورهای منه و هیچ قدرتی جز الله وجود نداره و به خاطر همین اگر به این صورت بخوام به چیزی قدرت بدم خودم رو سرزنش میکنم

    مورد جالب دیگه ای که مطرح شد بحث هدایته،هدایت زمانی اتفاق میفته که ما باور داشته باشیم خداوند باهامون صحبت میکنه خداوند مارو هدایت میکنه و هر لحظه بهش متصلیم،به قول استاد حتی از کوچکترین مسائل هم میتونیم هدایت بخوایم و مطمعن باشیم که هدایت میشیم مثلا چند روز پیش که داشتم برای شوهرم امپول نورابیوم میزدم که خیلی درد هم داره از خدا هدایت خواستم گفتم بگو کجا بزنم که درد نداشته باشه و دقیقا هدایت شدم و شوهرم تعجب کرد گفت چرا اصلا هیچ دردی نداشت بهش گفتم از خدا پرسیدم کجا بزنم که درد نداشته باشه، حتی در مسائل کوچکتر هم میشه هدایت خواست ،شوهرم تعریف میکرد چند روز پیش از جایی که میخواسته برگرده خونه یهو یکی از دوستاش که 6ماه یبارم بهش زنگ نمیزنه بهش زنگ میزنه و اونم که نمیخواسته جواب بده ولی انگار بهش الهام میشه که جواب بده بعد اون دوست میپرسه کجایی اونم میگه کجاست و الان میخواد بندازه تو فلان خیابون تا بره خونه،دوستش میگه من الان تو اون خیابونم ترافیک افتضاحه من دوساعته تو ترافیکم تو از اون یکی خیابون برو، و شوهر منم از اون یکی خیابون میاد و اصلا به ترافیک نمیخوره وقتی تعریف کرد من اصلا تعجب نکردم چون میدونم خدا همیشه داره هدایتمون میکنه چون اون میخواد با راه درسته رو بریم چون مایی وجود نداره من خودشم و تو هم خودشی اینو باور کنیم تا هدایت شیم، من خودم وقتایی که تو عجز میمونم میگم خدایا خودت هدایتم کن که من، من نیستم همه چیزو سپردم به خودت و تسلیم میشم،

    استاد عزیزم کاش میشد فایلی تهیه کنید که ما ازتون سوال بپرسیم و شما درموردشون صحبت کنید یا شما یا خانوم شایسته ی عزیز خیلی دوست داشتم این امکان میسر میشد تا از پاشنه اشیل هام و نحوه ی باورسازی براشون سوال میپرسیدم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  8. -
    مانلیا گفته:
    مدت عضویت: 1596 روز

    سلام سلام استاد

    استاد دیواااانه شدم با این فایل

    یه ساعت فااایل من به خدا دو سه روزی فقط رو همین میمونم

    اصن هض کردم استاد منفجرم کردیییییی

    برام موضوعی که بولد ترین بود اون جسارت بود

    اینکه هیچ وقت از هیچ کسی نمیترسیدید و باح نمیدادید

    استادم این یه ساعت به خدا قسم یک فایل از یک محصول بود

    به خدا قسم به اندازه ای که فایلای قانون افرینش داره روم تاثیر میذاره این فایل هم گذاشت

    استاد با ابن فایلتون یه جا بغض کردم

    یه جا داشتم جر میخوردم از خنده

    یه جا شوکه خشکم زد شدم

    یه جا خدا باهام حرف زد

    یه جا باورهای قدرتمند کننده بهم داد و منو به فکر فرو برد

    یه جا خودمو تو موقعیت شما گذاشتم

    یه جا خودمو تو موقعیت اون دوست تصور کردم

    یه جا این اتفاقا رو شبیه سازی کردم با شرایط خودم و تصور کردم که چه چیزایی برام رخ میده و من جسارتمو نشون میدم

    یه جا تصمیمات جدی گرفتم

    یه جا اشکالاتمو فهمیدم

    یه جا مصداق ها و نمونه های باورهای محدود کننده در زندگی گذشته ام رو به یاد اوردم

    یه جا حسرت و پشیمان شدم از جاهایی که جسارت نداشتم

    یه جا پر قدرت شدم برای جسارت هایی که قراره از این به بعد با باورایی که از این فایل گرفتم داشته باشم

    یه جا ذهنم گفت تو دختری ریزه میزه ای نمیتونی چنین جسارت هایی رو داشته باشی ، اون مرده فوقش کتک میخوره ولی تو علاوه بر اون چیزای دیگه بهت بشه …

    یه جایی ذهنم گفت نه هیچ کس قدرتش از قدرت خداوند بالا نیست مگه زور بازوی ما چه قدره تهش کم میاریم اگه استاد زورش چربیده بود به زور بازوهاش نبود توی دعواها ، به قد و هیکل گنده اش نبود … اگه فکر میکنی استاد چون هیکل گنده ای داشت چون قد بلندی داشت تونست تو اون شرایط کتک کاری شالم دربیاد سخت در اشتباهی … استاد عباسمنش زور بازوش و قد و هیکل گنده اش نجاتش نداد … ایمانش نجاتش داد همپن ایمانی که خداوند در جنگ ها به مسلمین میگه اگر ایمان داشته باشید یک نفر شما بر دویست نفر پیروز است …

    و واقعا چه فکر احمقانه ای که ما انسانها ظاهر پرستیم …

    اخر اونچیزی رو که میبینیم میگیم

    چه قدر باید شهودمون قوی بشه که در پس پرده و غیب هارو ببینیم …

    همین دعوتیی که استاد با پونزده نفر کرد

    اگه میباخت همین ذهن ظاهر پرست میگفت خب معلومه یه ادم زورش به پونزده نفر با قمه و زنجیر و چوب نمیرسه

    حالام که برده میگه معلومه استاد هیکلش گنده بود به خاطر این از پسش بر اومد

    اما زهی این خیال باطل این ذهن منطقی که هیچ وقت نتونسته با منطق هاش ذره ای سود و خیر به من برسونه و نجاتم بده

    همین منطقی که با چشمامون میبینیم

    اینا همه پوچن

    به نظرم ما وقتی رشد میکنیم که غیب هارو ببینیم

    میدونید واقعا این هنره این یعنی مومن

    مومن یعنی به غیب ها ایمان داره

    به اون چیزی که نیست ایمان داره

    به اون چیزی که از ته قلبش میاد ولی در ظاهر چشم منطقی هیچ نشانه ای ازش نمیبینه ایمان داره

    غیب به نظرم لینه مه در اون چیزی که چشمای منطقمون میبینه قدرت خداوندی که ازش پنهانه رو ببینیم و درک کنیم

    مومن یعنی کسی که فرکانسی که نمیبینه رو درک کنه و حسش کنه

    نه اتفاقات رو به شانس ربط بده

    استاد هر پنج دیقه از شدت هیجان و تفکر و تامل این ویدیو رو استوپ میکردم غرق در افکارم میشدم و دوباره برمیگشتم ادامه میدادم

    حتی وسطش یه لحظه قطع کردم دیدم اینقدر حجم اگاهی ها زیاد شده که نمیتونم ادامع بدم رفتم غذا خوردم حین ناهار بهش فکر میکردم دوباره برگشتم ادامه شو دیدم

    استاد نمیدونم چی بگم زبونم قاصر میشه مثل همون اهویی که مثالشو زدید خشکم میزنه چی بگم دربرابر این همه شکوه و اگاهی

    دوست دارم اینجا رد پا بذارم که چه تغییری این قسمت از زندگی در بهشت در من ایجاد کرد

    تغییری که من بعد از این قسمت گرفتم اینه که خیلی جدی تر به دنبال تجربه هایی که میخوام به دست بیارم برم

    شاید تا الان پنجاه درصد میخواستمشون الان این فایل بقیه اش رو برام پر کرد

    چرا

    چون منم دقیقا تجربه هایی رو میخوام در همین ایران به دست بیارم که از نظر بقیه کله خرابیه و میان منو میگیرن و میبرن و …

    استاد اونجا که گفتید من میگم بذار بیان منو ببرن هنوز که نبردن پس بریم عشقو حال کنیم

    استاد این دقیقا حرف خدا با من بود

    دوست دارم توی همین ایران کلاس های رقص رگتون های هیلز تورک و اربن و هیپ هاپ بذارم همه دختر پسرا با هم برقصن و من رهبرشون باشم

    کلی کلاس بذارم برای دختر پسرها

    میخوام با همونا مثل شما تور بریم

    میخوام بهترین کلاسا و ورک شاپا و مسابقات رقص مختلط رو بذارم

    و چنان عاشق این تجربه ام که حاضرم براش بمیرم

    استاد ابوموسی نیستم من حاضرم برای این تجربه بمیرم

    و این فایل شما اون عطش عشق و شور و هیجانمو بیشتر کرد

    و میدونید استاد وقتی ترس نداشته باشی اون باوره اون باوری که چنان مستحکمه اونه که زورش میچربه و تورو بر دویست نفر پیروز میکنه تورو بر حکومت ها و سیایت ها و قوانین کشوری پوچ پیروز میکنه

    فکر میکنی استاد عباسمنش چه قدر زور بازو داشت ؟؟ فکر میکنی اگر زور بازوش بود که کارارو انجام میداد اون موقعی که سایتش پرید تو هوا چه قدر زور بازوش کار براش انجام داد چرا اونجا هم پیروز شد ؟؟؟

    فکر میکنی چطور این زور بازو به قوانین کشور ها چربید ؟؟ واقعا زور بازوش بهش ویزای امریکا رو داد که فکر میکنی زور بازوش بر پونزده نفر اون رو پیروز کرد ؟؟؟؟

    نه زور بازو نیست

    منه دختر ریزه میزه هم اگه جلوی اون پونزده نفر ادم وحشی قرار بگیرم اگر ایمانم بچربه بر اونها پیروز میشم

    منه دختر ریزه میزه هم اگر ایمانم بچربه به امریکا مهاجرت میکنم

    منه دختره ریزه میزه هم اگر ایمانم بچربه جلوی خطرناکترین و وحشی ترین خلاف ترین  قاتل ترین ادم روی زمین هم می ایستم و باج نمیدم حتی اگه قمه نشونم بده حتی اگر تهدید به اسیب جسمی روحی کنه حتی اگه تفنگ بذاره روی سرم … زور ایمانم هست که اونجا پیروز میشه نه زور بازوی من نه استاد نه هیچ کس دیگه ای این مواقع اندازه ی پشیزی برات کاری نمیکنه

    مطمعنم قد و هیکل و زور بازوی استاد نتونسته حتی یک صدم درصد به کارش بیاد جلوی اون پونزده نفر

    ایمانش بود که کارارو انجام داد

    اون باج نداد

    هیچ وقت باج نداد

    نه به یه ادم و شخص

    نه به یه گروه

    نه به دانشگاه و حراست

    نه یه ادمای به ظاهر کله گنده ی پوچ ثروتمند و مشهور که تهدیدش کردن اون موقعی که هیچی نداشت

    نه به اطلاعاتی ها و سیاسی ها

    و نه به حکومت ایران

    به هیچ کدوم باج نداد

    اون با تموم وجودش رقت تو دل تجربه هایی که عاشقش بود

    اون ابوموسی نبود

    شاید خروس های دیگه رو کیودی ها خوردن

    اما یک روز از زندگی اون خروس ها می ارزید بر صد سال زندگیه ابوموسی

    و استادد ابوموسی نبود

    من هم نمیخوام ابوموسی باشم

    .

    استاد نمیخوام باشم… اما در کنارش از خدا سپاسگزارم که شما رو به من اشنا کرد که بتونم با باورای توحیدی این مسیرو برم

    چون میدونم اگه باور درست نباشه و بری تو دل کار همه چیز خراب میشه

    اینم میدونم و به نظرم این هم نکته ی خیلی مهمیه

    اگر شما صد در صد باور نداشتید که خدا کمکتون میکنه و میرفتید تو دل اون پونزده نفر مطمعنم بدجور کتک میخوردید اونقدر که شاید میمردید

    اما چرا هیچیتون نشد و پیروز شدید ؟؟؟

    چون ایمان داشتید

    اگر یه درصد میگفتید حالا من برم ببینم این خدت کمکم میکنه یا نه مطمعنم جنازتون برمیگشت

    میخوام بگم این موضوع الان در کنار باورام هست که ایمان و باور باید بی قید و شرط ساخته بشه

    نه اینکه ترس بیشتر باشه شکت بیشتر باشه و بری تو دل کار

    اگر ابراهیم با یه درصد شک میرفت تو انیش مطمعنم می‌سوخت… اون ایمان داشت ایمانی که قدرتش اونقدر زیاد بود که ترس رو له میکرد …

    استاد همچین ایمان و باوری میخوام

    میدونید میخوام بگم اگه اون خروس  (خروس ها مثال هستن مطمعنا قدرتی که خدا به ما داده به حیوون ها نداده برای همین اخر شکار میشن )

    اون خروس ها اگه توحید داشتن ایمان داشتن به خدا و باورای درست در خودشون ساخته بودن که خداوند در هر جای این زمین و در برابر هر ادمی مراقب من هست حتی هیچ وقت شکار هم نمیشدن توسط کیودی ها … شاید میدیدن کیودی هارو و کیودی ها به خوردن و شکارشون تهدیدشون میکردن (کیودی تمثیل کله گنده ها و شرایطی که مارو می‌ترسونه و نگران میکنه )  ولی هیچ وقت دست اون کیودی ها بهشون نمیرسید و با گذر ازشون تا اخر عمرشون خوشمزه ترین پاداش ها رو میگرفتن و یک سال زندگیشون می ارزید بر هزار سال زندگیه توخالیه ابوموسی ها …

    این ها ما هستیم خروس ها ابوموسی ها کیودی ها همشون خودمونیم تو زندگیه خودمون هر روز هست …

    اگر مومن باشیم و غیب هارو بتونیم ببینیم میبینیم هر روز ما با کیودی ها برخورد میکنیم و هر لحظه تصمیم میگیریم ابوموسی باشیم یا خروسای دیگه …

    همینکه یکم شرایط اقتصادی بد میشه و میترسیم نگران کیشیم یعنی کیودی تهدیمون کرده و ما هم خورده شدیم …

    همینکه یکی میترسه خودمو مثال میزنم اگه بترسم که نکنه حکومت نکنه فتا ناجا اطلاعات و … هزار تا کوفت و زهرمار دیگه نکنه بیان پیشم اگه موفق شدم اگه کلاسا و ورک شاپ های مختلط رقص گذاشتم و … وقتی میترسم یعنی من ابوموسی بودم یعنی خروسی که بدون باور درست کردن رفته تو دل عمل و خورده شده درحالیکه می‌تونست با باور درست فقط لذت و پاداش شجاعتشو بگیره …

    اینا چیزایی هستن که التن با این حد از درکم و ظرفیتم دارم میگم … فقط مینویسم که رد پا بذارم از خودم که کجا بودم و چه فکرایی داشتم قبلا …

    دو سه سال دیگه باز این فایلو ببینم و این کامنتمو بخونم و ببینم تفاوتمو …

    استاد اینجا میگم برای بار سوم …. تا بیشتر رد پا بذارم

    منم میخوام مثل شما کلی تجربه داشته باشم توی همین ایران … میخوام همین شهر خودم اصفهان و شهرای دیگه ی ایران کلاسای رقص خفن بذارم از هیلز رگتون تورک میخوام هنرجوهای پسر داشته باشم میخوام مسابقات پختر پسری هیلز رگتون بذارم و … اینا واقعا چیزایی ان که میخوام تجربه کنم …میخوام بهترین و با استعداد ترین با کیفیت ترین ثابت ترین هنرجوهارو داشته باشم توی همین ایران اصفهان و شهرای دیگه همونجور که شما اینکارو کردید …

    و نمیتونم بدون این تجربه ها تصور کنم که از ایران مهاجرت کنم و نمیخوام هم بدون اینا بکنم

    با تمام وجودم اینارو میخوام

    با اینکه مثل شما تهدیدام هستن و …

    اما این منم که باید درست کنم خودمو

    این منم که اهرم رنج و لذتمو باید درست کنم

    .

    وقتی اون قسمت داستان راهنماییتونو گفتید که رفتید توی دفتر مدرسه و هیچ کس نبود و هفت هشت تا کاغذ و برگه دزدیدید و مهرشون کردید و بچه ها رو خودتون بدون اجازه بردید اردو اونجا جایی بود که خیلی بهت هینت داد

    دقیقا رد پای قانونو توی زندگیم دیدم البته به روش منفی اش

    استاد یادمه من وقتی راهنمایی و دبیرستان بودم میترسیدم

    از نمره کم انضباطی میترسیدم

    از دعوا و تهدیدات مدیر مدرسه میترسیدم

    از تعهد نامه دادن میترسیدم

    از اینکه گوشیمو بگیرن میترسیدم

    و همه اینها سرم میومد

    و با تاکید بگم من هیچ کاری نمیکردم و همه اینهایی که میترسیدم سرم میومد

    و دقیقا یادمه بچه هایی بودن که نمیترسیدن و همه غلطی میکردن تو مدرسه و هیچی هم نمیشد براشون مثل شما

    و من هیچ غلطی نمیکردم و همیشه هم توبیخ میشدم

    یه دسته ای هم بودن که با ترس غلط کاری میکردن و اونا هم مثل من توبیخ میشدن

    چرا من هیچ غلطی نمیکردم و بلاها سرم میومد ؟

    چون ترس داشتم

    چون از نمره انصباط میترسیدم

    یادمه راهنمایی بودم از ترس کم شدن نمره انضباطم میرفتم نماز جماعت شرکت میکردم که خداکنه ناظم منو ببینه نمره انضباطی بم بده اخرشم نمره نمیداد … چرا ؟ چون مشرک بودم …

    یادمه همه بچه ها موبایل میوردن و فیلم برا هم میفرستادن من هیچ وقت نبردم یه روز بردم که اون روزم هیچ کاری نکردم نه فیلم غیرمجازی بود نه چیزی همون روز منو بردن دفتر چرا ؟

    چون میترسیدم و باور محدود کننده هم داشتم یعنی عملم با باورم یکی نبود …

    برا همینه میگم مهمه باور با عمل یکی باشه

    تو نمیتونی به خدا سک داشته باشی و بری تو دل اتش

    پس بهتره اول بشینیم باورامونو قوی کنیم و به اندازه ای که باورامون وااااقعا قوی میشه عمل کنیم

    نه اینکه از ته دلم بگم وای هدایا من دهتر ریزه میزه اگه فلان ادم خواست بهم تعارض کنه چی و با تین ترس برم توش صد در صد گیر میوفتم …

    حتما باید عمل در حد ایمان و باورم باشه …

    .

    میدونید این ماجرا چیو بهم یاداوری کرد ؟؟؟

    اینکه نگار اگه از حکومت و قوانینش بترسی حتما سرت رخ میده

    اگر نترسی هر غلطی بکنی هیچی نمیشه

    اگر در حد ایمان و باورت عمل کنی هیچی نمیشه

    .

    یادمه دبیرستان که بودم یک دختری داشتیم اسمش هاجر بود

    این خلاف کار ترین بچه کلاس بود ولی پیش مدیر و توی دفتر خیلی محبوب بود یعنی کارای دفتری رو اون انجام میداد ، خودش موبایل هر روز میورد مدرسه و بچه ها هم موبایلشونو میدادن پیش این که این قایم کنه چون مورد اعتماد مدیر و ناظم بود …

    چرا ؟؟ :)))))))))

    چون باور قدرت مند کننده داشت :)

    اون از اون بچه هایی بود که همه غلطی میکرد و هیچی بهش گیر نمیدادن که هیچ تازه محبوب و مورد اعتماد مدیر و ناظم هم بود :))))))))

    چرا :)؟؟؟؟

    باور باور باور باور باور باور باچر باور باور باور

    اینارو میگم که برام یاداوری بشه قانون

    اونروزا میگفتم شانسه اما الان میفهمم چه قدر قوانین جهان دقیق عمل میکنه

    میخوام تعمیمش بدم به الانم

    اگر کسی الان از حکومت بترسه اتفاقای بد سرش میاد

    اگر نترسه به اندازه ای که ایمان داره هیچ اتفاقی نمیوفته براش تازه همون حکومتی ها بهش کمک هم میکنن …

    قانون همه جا هست

    قانون همواره داره به دقیق ترین شکل ممکن کار میکنه

    این ماییم که باید تغییر کنیم فرکانستمونو درست کنیم

    هیچ کس هیچ قدرتی نداره

    فرکانس ما بهش این اجازه رو میده

    استاد میخوام از این به بعد مثل شما باشم

    جسور تر باشم

    اگه ایمانم خیلی زیاد باشه ته کله خرابی هم مطمعنا به نفعم تموم میشه

    ایمان شما بچد که کله خرابی هاتونو نتایج عالی میداد

    بقیه میگفتن کله خراب چون همچین حد از ایمان در ذهنشچن قابل تصور نیست …

    .

    استاد میخوام مثل شما با ایمان و در حد ایمانم کله خراب باشم

    میخوام جسور باشم و در حدی که باور دارم و مطمعنم برم تو دل ترسهام برم تو دل ناشناخته برم تو دل تجربه هایی که با تمام وجودم میخوامشون …

    من باید تمام انچیزی که میخوامو توی ایران تجربه کنم

    به خدا تا تحربه شون نکنم نمیرم من بااااااید توی همین ایران از رقص به تمااااااامی نتایجی که میخوام برسم

    باید به تهههه ته ته ته موفقیت ها و هررررر انچه که میخوام توی ایران در رقص برسم …

    باید برسم … باید برسم …

    این فایل نشانه بود برام

    جسورتر باشم ایمانمو بیشتر کرد

    اتیشمو فروزان تر کرد

    من بااااید به تماااامی خواسته هام و موفقیت هایی که میخوام در رقص داشته باشم توی ایران برسم باید برسم ….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      امیرحسین خواجوی گفته:
      مدت عضویت: 1699 روز

      سلام دوست عزیز نگار خانم

      خیلی لذت بردم اولا تو این سن و سال داری روی خودت کار میکنی

      دوم اینکه هدف داری و دوست داری بهشون برسی

      این خیلی خوبه

      اینقدر هم که انگیزه داری صد دردصد بهش میرسی

      چیزی که تو ذهنم بود و دوست داشتم بهت بگم اینه که اون کشوری که داری توش زندگی میکنی شرایطش طوری هست که کاری که انجام میدی با قانونش در تضاد هست خب میتونی جات رو تغییر بدی و به یک لوکیشن خاص نچسبی

      اگر قانونش با موضوع فعالیتت مشکلی نداره که ادامه بده و میتونی بهش برسی

      این موضوع اومد به ذهنم و گفتم بگم شاید مفید بود

      بهت افتخار میکنم

      از خبرهای خوبت مارو هم خوشحال کن

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        مانلیا گفته:
        مدت عضویت: 1596 روز

        سلام دوست عزیزم امیرحسین عزیز

        ممنونم بابت کامنتتون برای من

        راستش من دقیق نمیدونم چه اتفاقایی قراره بیوفته برام ولی دارم تمام تلاشمو میکنم

        یک سری افراد بودن که به خواسته ای که من دارم توی ایران رسیدن و من با خودم میگم اونا تونستن پس من هم میتونم

        البته چیزی که من میخوام حتی بالاتره چون اون افراد عباسمنشی نبودن و با توحید و قدرت ندادن به عوامل بیرونی اصلا اشنایی نداشتن … چیزی که الان در حد درکم هست اینه که خداوند خودش این عشق و علاقه رو در من گذاشته… و من اشتیاق شدیدی دارم که توی ایران به موفقیت در کلاسهام برسم بعد برم خارج و مهاجرت کنم … و حسم میگه همین خواسته شدید رو خود خدا گذاشته و من میتونم تصورش کنم و ببینمش پس میشه انجام بشه فقط خیلی خیلی باورای قوی توحیدی میخواد …

        درسته کشورم قوانینی داره اما اینا اصل نیستن تنها قانون دنیا قانون جهان هستی و کائناته یعنی باورای من داره زندگیمو رقم میزنه …

        پس الان برنامه ام اینه که با تمام وجودم روی خودم و باورام کار کنم و این مسیرو ادامه بدم …

        از طرفی هم واقعا رها هستم به قول خودتون نچسبیدم که حتما بشه دارم تمام تلاشمو میکنم هم فیزیکی خیلی رو خودم و بدنم و مهارتام کار میکنم هم ذهنی روی باورام … یعنی از همه ی جنبه ها دارم به شدت رو خودم کار میکنم … و دیگه الان رها کردم اجازه میدم خداوند هدایتم کنه

        میدونی یعنی سمت خودمو دارم انجام میدم به بهترین شکل ممکن اینکه مهاجرت بکنم نکنم یا تو ایران به اون موفقیت های بزرگ برسم یا کی برم … اینا رو سپردم به خودش من واقعا عاجزم که بفهمم …

        الان شرایط مهاجرت رو ندارم

        من فقط دارم با تمام وجودم در مسیری که خداوند این اشتیاق سوزان و اتشین رو در قلبم گذاشته حرکت میکنم …

        میدونی اطمینان دارم همه چیز درست میشه اگه به صلاحم باشه که برم به راحتی درست میشه اگرم وقتش و شرایطش نیست همینجایی که هستم با تمام امکانات و شرایطی که دارم تمام تلاشمو میکنم تا موفق بشم و صد در صد این چیزیه که خدا بیشتر از من میخاد اون تنها قدرت در جهانه … اون تنها قدرت در همین کشوره …و اون حامیه من …

        من فقط باید سمت خودمو انجام بدم بقیه چیزا خودش اتفاق میوفته … وقتی من باورای درستی دارم وقتی من حالم خوبه همه چیز باعث رشد من موفقیت من و رسیدنم به اهدافم میشه حتی قوانین کشورم حتی حکومت ایران حتی اتفاقای خوب یا اتفاقایی که به ظاهر قشنگ نیست اما در باطن امداد خداونده اما من نمیدونم :)))))در کل رهام نمیگم حتما این یا اون بشه هر چی بشه همون درسته اس :) فقط ارامش فقط احساس خوب فقط ایمان فقط حال خوب من…. بقیه پلن دیگه با خدامه من که خیلی دارم از الانم لذت میبرممممممممممم :)))))

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
        • -
          امیرحسین خواجوی گفته:
          مدت عضویت: 1699 روز

          آفرین از کامنتت کلی درس گرفتم

          آفرین به تو دختر قوی

          همینطوری ادامه بده

          یه قول خودت هر یک نفر که ایمان داشته باشه بر 200 نفر پیروزه

          پس با همین فرمون برو جلووووو

          این کامنتت رو باید یه جایی ذخیره کنم چون من کلیییی فراموش کارم

          از نتایجت باز بنویس

          فعلا…

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
        • -
          Amin Iloon گفته:
          مدت عضویت: 901 روز

          به به نگار عزیز

          دوباره در ادامه کامنتت ما رو دیوانه کردی

          چقدر دوست دارم افرادی رو که اینگونه تسلیم اند

          اینقدر قوانین رو خوب درک میکنن

          وقتی میدونن اصل اینه ، قوانین جهان اینه

          دیگه تمرکزشون رو، رو چیز دیگه نمیگزارن و با قانون پیش میرن ، این چیزی که من دوست دارم به صورت حادویی درکش کنم و لذت ببرم ازش

          اینکه قوانین ثابته و اصل اینه

          دیگه برام مهم نباشه که رئیس جمهور کیه ، مهم نباشه قوانین کشور چیه و مهم نباشه که مسیرم چقدر ناهمواره و..‌

          حتی به این فکر نکنم که افراد خارجی چقدر موقعیت بهتری دارن نسبت به من

          من مسیرم رو طی کنم خداوند به موقع با نتایج من رو سوپرایز میکنه

          خدا به موقع اش مزد تلاش های خستگی نا پذیر من رو میده

          چقدر لدت بردم از این قسمت کامنتت:

          اینکه من قسمت خودم رو انجام میدم اون خوب بلده قسمت خودش رو انجام بده

          اینکه من قوی ادامه میدم نتیجه رو میدم دست خودم ، من چیزی نمیدونم ، من از آینده خبر ندارم ، خدایا من عاجزم ، من نمیدونم تو بهم بگو چیکار کنم و چطور ادامه بدم

          خدای من ، من اینقدر میدونم و اینقدر انجام میدم تو هدایتم کن ، تو مسیرم رو روان تر کن ، تو هدایتم کن!

          خدایا من اینقدر ازم بر میومد تو بهترش کن ، تو بیشترش کن ، تو متعهد ترم کن

          خدایا من دوست دارم مسیرم رو بهتر کنم ، من دوست دارم رشد کنم ، من دوست دارم ثروتمند بشم

          تو بگو از کجا شروع کنم ، تو بگو کدوم دوره رو بخرم ، من گوشی رو بر میدارم تو برام بنویس ، من پیگیری میکنم کارهای اداریش رو تو انجامش بده ، من برگه رو میبرم پیش رئیس تو مهرش کن ، تو متقاعدش کن ، خدایا تو دل ها رو برام نرم کن

          خدایا تو من رو آسان کن برای آسانی ها

          نگار عزیز واقعا ازت ممنونم بابت کامنتت ، مرسی که داری رشد میکنی ، مرسی که ما رو برانگیخته میکنه ، مرسی بابت انرژیت که به ما نای ادامه دادن میده

          امیدوارم که در تمام مسیر هدایت الهی ثابت قدم باشی دوست عزیز

          به امید دیدار نتایج فراوانت ، به امید کامنت های بی نظیرت!

          شکر الله بابت این سایت ، این آگاهی ها ، این دوستان و این کامنت ها!

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      Amin Iloon گفته:
      مدت عضویت: 901 روز

      سلام به نگار عزیز

      چقدر لذت میبرم از این کامنتت

      چه شد که هدایت شدم به این کامنت

      اومدم ببینم افرادی که دنبالشون کردم برام ایمیل بیاد چرا ایمیلشون نمیاد ، چرا من اینقدر کم ایمیل میگیرم

      اومدم تو لیست اسم تو رو دیدم ، گفتم که من اینطور اسمی تو اشتراک ایمیلی ام نبود

      بعد عکست رو که دیدم گفتم اها این همون دختر قویه که عاشق رقص هس و رقص آموزش میده!

      گفتم اسمش رو عوض کرده ، گفتم چرا این خانم که عالی میترکوند دیگه برامون ایمیلش نمیاد

      داستان چیه ، اومدم تو ردپای دانلودی دیدم که چند ماه قبل کامنت گذاشتی حدود 7، 8 ماه

      گفتم پس برم کامنتش رو بخونم و لذت ببرم

      امدم دیده عععع ، این همین فایلی هست که چند روز قبل گوشش دادم و چقدر باحال بود

      دیگه اومدم کامنتت رو خوندم و گفتم به به ببین چه کامنتی هس ، چه آگاهی ازش میباره ، چقدر لذت میبرم از وجودش که این کامنت بی نظیر رو نوشته

      یادمه چندین ماه قبل ی کامنت در مورد رابطه نوشته بودی که با خوندنش من کلی لذت بردم بنظرم تو عقل کل بود

      واقعا همیشه تحسینت کردم بابت کامنت هات ، بابت پیش رفتنت ، باعث رشدت

      یادمه اون اوایل فعالیت من کلی تحسینم کردی به خاطر اینکه این همه کامنت میگزارم و اون موقع فهمیدم که تو چقدر از درون مثبتی و چقدر انرژیت بالاس

      شکر الله بابت این نگاه توحیدی که تو کامنتت داشتی و باعث شد من یکم توحیدی تر بشم و درک کنم

      چقدر اینکه موضوع که گفتی که من کتوله اگر ی ایمان بزرگ داشته باشم میتونم بهتر از 15 نفر عمل کنم ، قدرتم میتونه 15 برابر باشه

      چقدر پشت من قرص و محکم میشه وقتی موضوع ایمان مطرح میشه ، وقتی موضوع هدایت پیش میاد ، وقتی که باور فراوانی اعلام حظور میکنه ، وقتی که باور به اینکه می شود وارد میشه

      چقدر من این قوانین الهی رو دوست دارم و ازش لذت میبرم

      چقدر تحسین میکنم این سایت رو ، این فایل ها رو ، این کامنت ها رو ، این بچه ها رو

      که دارن توحیدی عمل میکنن

      اینکه باوراشون میشکنه و باور توحیدی به جاش جوانه میزنه

      اینکه دارن خدایی پیش میرن ، روند اب اهیم رو پیشه میگیرن ، درک میکنن ایمان ابراهیم روو

      منم امیدوارم که تو این مسیر ثابت قدم باشم و شهودی پیش برم ، طمع توحید و هدایت رو بچشم و عمل کننده باشم

      دنبال حرف قشنگ نباشم و توحیدی عمل کنم

      به صورت توحیدی پیش برم ، و در عمل توحیدی باشم

      ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است

      شکر میکنم الله یکتا رو که من رو تو این محیط بی نظیر قرار میده تا رشد کنم و از لحظه به لحظه زندگیم لذت ببرم!!

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    سلما مصدق گفته:
    مدت عضویت: 2774 روز

    سلام به زوج آرمی پوش نازنین و دوستان عزیزم😍

    استاد پارسال که این لباسهای آرمی رو خریدین منم عاشقش شدم و به عنوان یه نشونه شخصی برای خودم در نظر گرفتم برای اینکه همیشه یادم باشه شاگرد شمام آرمی پوش شدم!

    اوایل خیلی کم بود و سخت گیر میومد و همینکه یه آرمی میدیدم میخریدم اما بتدریج خیلی بیشتر شد چون تو مدارش بودم! الانم که دیگه اصلا مد شده به دیدنش اکتفا میکنم و نمیخرم! فک کنم شما مدش کردینا😁

    وقتی یه آرمی پوش میدیدم حس میکردم مثل من عباسمنشیه و خیلی خوشحال میشدم که تعداد عباسمنشیا داره زیاد میشه! 😍💪

    استاد پارسال که این لباسهای آرمی رو میپوشیدم تازه با دوست عزیزم آشنا شده بودم و ایشون عباسمنشی نبود اما انقدر فرکانسهام قوی بود که ایشون هم عباسمنشی شد و هم آرمی پوش! 😎✌

    تازه گاهی وقتا مث شما باهم ست آرمی میزنیم! 🤩

    در ضمن من تو لباسام همیشه یه نشونی از پرچم آمریکا هم هست! فک کن تو ایران شال پرچم آمریکا گیر آوردم اونم برند ایرانی! بس که تو مدارشم! وگرنه انقدرا هم زیاد نیستن! آخه شال و روسری واسه حجابه چی میشه که تو ایران پرچم امریکا رو روش چاپ کنن؟ نشونه خودش بهم چشمک میزنه میگه من مخصوص تو ساخته شدم بیا منو بخر! هر بار که این نشونه ها رو میبینم چشمام برق میزنه 🤩 به خودم میگم این داره بهم میگه که تو تو مدار خواسته ات هستی فقط به مسیرت ادامه بده! 🇺🇸🗽

    در ضمن دوست من علاقه ای به مهاجرت به امریکا نداشت عشق سفر به اروپا بود، اما الان تو دریم بوردش عکسای خونه ها و سواحل میامی رو گذاشته!🏝🤩😁

    من پارسال تو سریال سفر به دور امریکا انقدر رابطه شما رو تحسین کردم و انقدر حالم رو خوب نگه داشتم که به چنین رابطه خوبی مشابه رابطه شما هدایت شدم و دوستم تقریبا تمام ویژگی هایی که من میخوام رو داره و روز بروز هم رابطه ما داره بهتر و پخته تر میشه. یکی از تضادهام وابستگی بود که بعد از دوره عشق و مودت دیگه از اون وابستگی خبری نیست و با اینکه مدتی از هم دور هستیم اما هر دو زندگی عادی خودمون رو داریم و حالمون خوبه!

    استاد اوایل که دوستم رو با شما آشنا کردم خیلی در مورد شما و آموزش های شما مقاومت داشت و ازم خیلی سوال میپرسید و من خیلی توضیح میدادم یه روز بهش گفتم امیدوارم بزودی تو از من جلو بزنی و من از تو سوال بپرسم! 😁

    الان واقعا همینطور شده انقدر خوب قانونو درک کرده و در عمل اجرا میکنه و انقدر حالش خوبه که بعضی وقتا من ازش درس میگیرم و حتی یه وقتایی بهم کمک میکنه تا فرکانسهام رو تنظیم کنم. 😍

    ” در مورد سرسپردگی به هدایت” مریم جان عزیزم برای من هم نشونه ها بعضی وقتا قابل درکه بعضی وقتا نه. ولی وقتایی که حالم رو خوب نگه میدارم و از خدا هدایت واضح میخوام نشونه واضح میده مثلا من خواستم مهاجرت به امریکاست و مدام همین لباسهای آرمی و لباسای پرچم امریکایی رو میبینم!

    یا همین امروز توی فضای مجازی استاد زبان چند سال پیشم رو پیدا میکنم که مهاجرت کرده به شمال امریکا و داره دوره های آموزشی رو بصورت آنلاین برگزار میکنه و از همه جالبتر اینکه من اخیرا ساکن کوچه بغلی موسسه این استادم هستم البته خودش الان ایران نیست اما همینکه همسایه این موسسه شدم باز برای من یه نشونه شخصیه!

    یا یکی از بچه های سایت رو بصورت مجازی میبینم که به اوهایو امریکا مهاجرت کرده🤩

    من جدیدا بیشتر از قبل سعی میکنم در مورد نشونه ها هوشیارتر باشم و مثل شما برای هر کاری هر چند کوچک از خدا نشونه بخوام و انقدر روی خودم حساب نکنم!💎🇺🇸

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  10. -
    نفیسه گفته:
    مدت عضویت: 2115 روز

    لشکر معاویه کارزار با شما را طالبند پس شما یا بر ذلت و خواری اقرار کرده شجاعت و شرافت را از دست بدهید یا آنکه شمشیر ها تانرا از خونهایشان سیراب کنید تا از آب سیراب شوید

    پس مرگ در زندگی شماست اگه مغلوب شوید و زندگانی در مرگ شماست آنگاه که بر دشمن غالب آیید!

    ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨

    من ظاهر و باطن این امر را زیر و رو نمودم بحدیکه مرا از خواب بازداشت پس طاقت نیاوردم مگر بجنگیدن با ایشان!،(که پیمان شکستن )یا انکار آنچه محمد ص آورده است(قرآن) پس علاج جنگیدن بر من آسانتر بود از علاج عذاب الهی و مرگهای دنیا بر من آسانتر است از مرگها ی قیامت

    علی ع نهج البلاغه

    سلام به همه عزیزانم

    استاد عزیزم وقتی امشب داشتم این قسمت از باورهای علی ع رو میخوندم

    که اونم وقتی دیدم تو فایل باورهای توحیدی علی ع گفتید کسی که علی ع رو قبول داره باید باورهاش مثه اون باشه

    و به قول معروف با حلوا حلوا دهن شیرین نمیشه یه عمر الکی هی علی علی کردم یه بار نرفتم ببینم چه باوری داشته که شده علی و اصلا چراااا من قبل تولدم انتخابش کردم و با اون فایل های توحیدی علی منو ترغیب کردین به خوندن نهج البلاغه

    امشب دقیقه رسیدم به این دو قسمت وقتی خوندم دیدم این گفته ها این دیدگاه چققققققدر برام اشناس دقییییییقا دیدگاه استاد منم همینه و خدارو شکر کر م و تحسنتون کردم بخاطر اینکه اییییینقدر قشششششنگ علی گونه توحید رو درک کردین و عمل میکنید

    چقدر قشنگ درک کردین این توحیدی عمل کردن و باج ندادن و تا پای جون وایسادن برای اینکه نخوای بترسی و قدرت رو به غیر از خدا به کس دیگه بدی حتی اگه اون شخص قمه داشته باشه یعنییییی به تمام معنا علی گونه رفتار کردن

    میخوام بگم خیلی هارو دیدم که واسه علی ع عزاداری میکنن و مشکی میپوشن و هزااااار تا ادا اطوار دیگه ولی هییییییچ کدومشون حتی نمیدونن علی ع به خاطر اییییین حد از توحید علی شد

    ولی شما ممکنه هیییییچ کدوم از این بازیا رو نکنی چون درک کردی فزت و رب الکعبه علی رو

    چققققدر قشنگ درک کردی خدا به مشکی پوشیدن و عزاداری واسه علی کار نداره به علی گونه توحیدی عمل کردن کار داره

    وااااقعا من فققققققط بعد از خوندن این نوشته اولین کسی که اومد جلو چشمم شما بودی

    استاد ممنونم ازت که بهم یاد میدی باج ندادن و سواری ندادن به کسی حتی اگه پای جونم در میون باشه اصصصصصل توحیده اصصصصصل علی گونه رفتار کردنه

    استاد عزیزم چققققدر قشنگ بهم یاد میدی یا بکش یا کشته میشی ولی باج نده سواری نده از ترس چون وقتی بترسی یعنی قدرت رو به کسی غیر از خدا یی دادی که برگییییی بدون اذنش نمیریزه وهیییییچ جنبنده ای نیست روی زمین مگر اینکه تحت سیطره رب هست شرک ورزیدی و نتیجه شرک هم که معلومه پس ادم بهتره با عزت و شجاعت بمیره ولی شرک نورزه چون توحیدی مرده

    چققققققدر من عااااااشق باورهای توحیدیتم که درک کردی همین باج ندادن به یه پیک موتوری با باج ندادن علی ع با مخالفانش یکیه و فرقی نمی کنه روبروت کی باشه چه لشکر معاویه باشه یا یه پیک موتوری یا هرررر زورگیر دیگه ای و این ترس با شرک واست یکیه

    چقدر قشنگ بهم یاد میدی ترس و باج دادن و سواری دادن و شرک رو باهم یکی کنم و اهرم رنج و لذت باهاش بسازم

    چقدر همیشه فکر میکردم خوب میشد تو زمان علی ع بودم و میدیمش ولی الان با خوندن نهج البلاغه چه شباهت هایی دارم میبینم و من دارم ت. زمان خودم میبینم مردی با اون جنس از ایمان و توحید و شجاعت و جسارت رو

    خدارو بییییییینهایت سپاسگزارم بخاطر توحیییدی ترین استاد دنیا

    تقدیم با عشششششق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای: