سریال زندگی در بهشت | قسمت 198 - صفحه 3 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2021/08/abasmanesh-9.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2021-08-25 07:32:192021-08-26 22:49:07سریال زندگی در بهشت | قسمت 198شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام خداوند زیبایی ها
خدایی که مرا خالق مطلق اتفاقات زندگیم آفرید
خدایا شکرت
خدایا شکرت
خدایا شکرت
دقیقا عکس این فایل، دیوانه کننده بود
چقدر طراوت و سرسبزی و حیات و زیبایی دیدم توی این عکس
و دقیقا گفتم مریم جون از داخل آب عکس گرفتن که قطعا یه تجربه جدیده
چقدر عالیه که همه ما امروزمون خیلی بهتر از دیروزمونه
چقدر راحت تر از قبل ، تن به تجربه های متفاوت زندگی میدیم و کمتر سخت میگیریم
جقدر عالی که این بستر مهیاست و میتونیم به قول استاد، خود افشایی کنیم حالا از هر موصوعی که باشه چون میدونیم اینجا جای قضاوت کردن نیست و اگر هم باشه، دیگه ترسی از قضاوت نداریم
اصلا این شجاعت و جسارت در مورد رفتن توی دل ترس ها و نترسیدن از قضاوت بقیه با وجود همه صعف هامون، یکی از دستاوردهای بی نظیر این سریاله که نمیشد از هیچ راه دیگه ای بدستش آورد
دارم خودمو میبینم که توی صدها کامنتی که تا حالا گذاشتم، چقدر راحت خودم رو افشا کردم، بدون هیچ واهمه ای
چقدر از پاشنه های آشیلم گفتم
چقدر از ضعف هایی که دارم روشون کار میکنم و درکشون کردم گفتم
چقدر از گاهی عقب گردها و برگشت هام گفتم
و هزاران کامنتی که دوستانم هم بدون واهمه از هیچ حرف و حدیثی، فقط هدایت شدن و نوشتن
و من تحسین میکنم ابن جریان سیال رو که پر از آرتمس و حال خوبه
اصلا وقتی دارم مینویسم و بعدش که دکمه ارسال رو میزنم، چقدر رهایی و حال خوبی دارم و من همه مدله یاسگذارتون هستم
در مورد اون ترس مریم عزیز و موال شما باید بگم من هودمم دقیقا یه ترس همین مدلی داستم
ترس از رانندگی
سالها بود حدود ۱۰ سال که من گواهینامه داشتم اما اصلا رانندگی نمیکردم و جوابم به بقیه چی بود
خیلی با افتخار میگفتم من رانندگی دوست ندارم
اما چی بگم که ته دلم هم خوف بود و هم امید
و البته با وجود این انکار، خودم میدونستم که آقا من میترسم از رانندگی و واقعا سالها خودم رو از این تجربه محروم کردم
تا ابنکه به روز به نفر حرف هایی به من زد که بی اندازه بهم برخورد
یعنی بهم برخورد که آقا اگه این تری داره، پس چطور هزاران هزار خانم دارن خیلی راحت حتی بهتر از آقایون رانندگی میکنن، پس مشکل از منع
و من دیگه چک و چونه رو گذاشتم کنار و سروع کردم به تعلیم چون واقعا یادم رفته بود
باید بگم چون تریم باخام بود یه روزایی کم می آوردم اما دوباره میرفتم توی داس تا اینکه حالا ، یکی از بذت بخش ترین کارخایی که دوست دارم همیسه انجام بدم همین رانندگی کردنه هم توی سهر و هم جاده و واقعا پلنم اینه که سهرهای دور رو هم هودم برم و تجربشون کنم، واقعا با یه حس خوبی ابن آرزو رو دارم
چقدر وقتی فکر میکنیم میبینیم لحظه هایی بوده که به طاهر یه چیزی رو گفتی اما خودمون میدونستیم که قضیه در اصل چیز دیگه ایه
باید حرکت کرد
ایلا راهی به جز حرکت کردن وجود نداره
ممنونم و یپاسگذار که ابن فایل فوق العاده رو برامون گذاستید و محدد به اصل دیگه رو با تجربه های خودتون به ما یادآوری کردید
روزهایی شاد آرام پر از سلامتی و عشق به همراه ثروت های بی انتخا رو برای هممون آرزو دارم
تا بعد.. 🥰🥰🌺🌺💕💕👌👌⭐️⭐️
سلام
استاد عزیز دنبال یک چیزی می گشتم که بر ترسهایم غلبه کنم ولی با حال خوب ولی بعضی هایش را درست کردم ولی بعضی هایش را هنوز نه ؛ یک جمله گفتید که کار را بر من تمام کرد هیچ بهانه ای ندارم خیلی خیلی خیلی قانع شدم و حالم خوبه؛ مرسی
اصلا دیگه فکر نمی کنم که میترسم یا نه ؛ هر چه پیش آمد می روم طرفش
فرمودید: چرا خودت را از این لذت محروم کنی
نمی دانید چه تاثیری روی من داشت اصلا بی برو و برگرد کار را تمام کرد.
همیشه می گفتم فلانی چقدر شجاعه یا چرا داره این کار و آن کار را می کنه یعنی مگه لذت داره که داره این کار را می کنه آخه با چه منطقی داره این کار را میکنه ولی این جمله شما آب بود روی آتش
این از آن جملات شماست که محاله فراموشش کنم محاله عمل نکنم خیلی خیلی خیلی ممنونممممممم
موفقیت ادامه دارد ……….
سلام استاد گلم وسلام دوسنان عصر بود باشگاه سوارکاری بودم استادم ودوستاش برای گردوندن اسبا وگشت خارج از باشگاه میرفتند بیرون استاد به من گفت میخاین بیاین گشت منم دوست داشتم این تجربه رو داشته باشم از طرفی میترسیدم چون به اندازه اونا تجربه نداشتم ازافتادن واسیب دیدن میترسیدم استادم به کارگر باشگاه گفت که یکی از اسبای خارجی رو که قد بلندی داشت رو زین کنه یکی از ورزشکارا که داشت تو باشگاه ورزش میکرد بهم گفت اقا مواظب باشید بااین اسب میرید گشت خیلی مواظب باشید منم ترسیدم ولی یه چیز ضعیفی میگفت نترس یادمه با وجودی که میترسیدم این جمله روبلند گفتم میریم وکلی هم بهمون خوش میگذره اومدم تو سالن واتفاقا با یکی از دوستایی که تجربش از سوارکاری خیلی از من بیشتر بوده صحبت میکردیم که اتفاقا توصحبتاش فرمول مهار اسب زمانی که ورمیداره(رم میکنه) رو بهم یاد داد دست جلو رو محکم به عقب میکشی پاهاتو مثل پدال ترمز به جلو فشار میدی فرمولی که من تا بحال بعد از صد ها ساعت سوارکاری نمیدونستم اقا جونم بهتون بگه از اونجایی که کلماتمون دنیامونو میسازه ما رفتیم گشت واتفاقا همون روز ۲ تا سگ گیرند گله هم سر راهمون سبز شدند و اسبهای مربی ها هم یکی یکی ورداشتند وهرکدام به سمتی رفتند واونا هم چون وارد بودند کنترلشون کردند اسب من هم سرشو کج کرد و به سمت زمین کشاورزی که تازه شخم زده بودن ورداشت وچندین قدم بلند و مردانه وبعدهم به تاخت ومن هم اتفاقا با همون فرمول که دوستم گفته بود خیلی پرفشنال وحرفه ای کنترلش کردم که دوستم گفت اقا عالی نگهش داشتی و بعد چه احساس خوبی از توانستن وعزت نفس داشتم بعلاوه اینکه چه حال خوبی بعد از ترشح ادرنالین فراوان در بدنم داشتم خدایا شکرت اون روز اتفاقا تبدیل شد به یکی از زیباترین روزهای سوارکاری من خدایا شکرت راستی استاد بابت تصویر زیبا داخل اب ممنونم به منم همون احساس وتجسم روداد خیلی باحال بود ازتون ممنونم .
سلام به دوستان عزیزم
واقعا انسان لذت میبره از دیدن این حجم از زیبایی ، درختان سرسبز و با طراوت
اب شیرین و گوارا
ابرهای خوشگل
اسمون ابی
رابطه عاطفی تحسین برانگیز
اب بازی لذتبخش
و آگاهی های تحسین برانگیر
واقعا این حجم از زیبایی و آگاهی تحسین برانگیزه
واقعا خود شناسی یه کلیده ، یه ابزار خیلی مهم و کاربردی برای کسب موفقیت و به سعادت و خوشبخت رسیدن در زندگی و آخرت هست
من خودم یکی از ویژگی هایم این هست که عاشق تجربه های جدید هستم یعنی عاشق رفتن به دل ناشناخته ها هستم و از وقتی که به این مسیر الهی و زیبا هدایت شدم این ویژگی شخصیتیم بهبود پیدا کرده و مخصوصا در موضوعات اصلی یعنی رفتن در دل ترس هایم ، رفتن تو دل مقاومتایه ذهنیم این ویژگیم بهبود پیدا کرده و هربار هم داره قوی تر میشه چون این موارد همون تجربه های جدید و رفتن تو دل نشناخته ها هست برای همین ویژگیم با همیشه با تغییر موافق بودم یعنی در مجموع با تغییر اوکیم و در وجودم و مغزم مساوی شده با لذت با اسان شدن زندگی و کلی نعمت و موهبت دیگه
یعنی باید از این ویژگی های در موضوعات اصلی استفاده کرده و جهت دهیش کرد و خیلی از ویژگی های مناسب و قدرتمند رو انسان آگاهانه بایستی در وجودش بذرش رو بکاره و ایجادش کنه ، یعنی هر انسان یک یا چند ویژگی شخصیتی مناسب و قدرتمتد و منطبق بر قوانین بصورت آ رِ دی داره اونا رو که باید تقویت کنه و اون ویژگی های شخصیتی هم که نداره رو باید تو وجودش آگاهانه ایجاد کنه
خلاصه یه جاهایی هست که میفهمم قلبم ، وجودم باهاش اوکیه ولی ذهنم باهاش اوکی نیست اونجا میفهمم که باید اون کار رو انجام بدم
یعنی هر جا دیدی که ذهنت نسبت به انجام یه کار درست ، درستی که با شناخته ، مقاومت داره بدون که باید اون کار رو اون عملِ رو انجام بدی
یعنی باز همین شناخت نحوه کارکرد مغز خودش کلید و باز پذیرفتن اینکه اقا من نوعی در فلان موضوع یا فلان موضوعات ترس دارم ، مقاومت دارم ، وابستگی دارم و غیره ، خود همین پذیرفتن خودش کلیده چون تا وقتی که من نپذیرم که اقا من در فلان موضوع ایراد دارم اون ایراده حل نمیشه
یعنی برای تغییر هر چیزی اول باید با اون موضوع رو در صلح قرار بگیری ، در صلح قرار گرفتن یعنی بپذیری که اقا این در وجودت هست و با رعایت قانون تکامل هم این موضوع در جهت مثبت تغییر و بهبود پیدا میکند یعنی این نیست که من فهمیدم که فلان موضوع ایراد دارم بعد بیام یه هفته ، ده روز ، یه ماه کار کنم بعد توقع داشته باشم که تو اون موضوع پرفکت عمل کنم ، قانون اینجوری نیست ، قانون میگه شما بصورت تکاملی بهبود پیدا میکنی زعنی یک درجه به نسبت قبلت بهبود پیدا میکنی و قدم اول این هست که بشناسی و بپذیری که باید در شخصیتت یه سری تغییرات بدی و شروع کنی به طراحی تمریناتی متناسب با خودت که فلان ویژگیهای شخصیتیت رو بهبود بدی با رعایت قانون تکامل ،
یعنی باز اگر شما بشناسی و بپذیری که فلان ایراد رو داری و نخوای قانون تکامل رو رعایت کنی یه کنتاکت درونی بوجود میاد یعنی پا تو میزاری روی ترمز و بعد میگی چرا من تغییر نمیکنم
یعنی به نظرم یکی از ریشه های اینکه من نخام قانون تکامل رو در تغییر شخصیتم رعایت کنم ، مقایسه خودم با دیگران هست ، یعنی واقعا این مقایسه خود با بقیه آفت عزتنفس و احساس لیاقت و خود باوری و اعتماد بنفس هست
به عنوان مثال : من خودم در موضوعات مالی ایراد داشتم و دارم و این خودش رو در نوسانت درامدی نشون میداد و بعد من نمیخواستم اینو بپذیرم که من ایراد دارم که نوسان دارم ، یعنی گفتم طبق قانون در حداقل ترین حالت شما روی یک عددی ثابت میشی ، یعنی کلا برای افزایش درامد باید اولا روی همون درامد دلخواه به ثبات برسی به ثبات منظورم حداقل ۶ ماه یه عدد درامدی رو تجربه کنی که بتونی افزایش پایدار بدی (این نکته همین الان گفته شد)
خلاصه ایراداتم رو پذیرفتم و به ارامش خیلی لذتبخش و باکیفیت بالا رسیدم و الانم به لطف خودش دارم هر روز و هر بار بهبود پیدا میکنم و خودشو در نتایج جدیدی که دارم میگیرم نشون میده
باورها تغییر کند نتایج هم تغییر میکند
نتایج از باورها بوجود میاد ، باورهای بنیادین ، باورهای قلبی ،
به اندازه ای که تغییر کند نتایج جدید و متفاوت تر شروع به رخ دادن میکند
یا مثلا من پذیرفتم که من در موضوع روابط عاطفی ایراد دارم و از وقتی پذیرفتم که ایراد دارم به لطف الله هر بار دارم باگهایم رو میشناسم و راهکارهای تغییرش هم بهم گفته میشه که به امید الله در زمان مناسب در موضوع رابطه عاطفی میام نتایج و تجربیاتم رو با شما دوستانم به اشتراک میزارم
یا اینکه من پذیرفتم که در مورد قوانین کیهانی یه سری کج فهمی هایی داشتم و دارم و وقتی این موضوع رو پذیرفتم به لطف الله هر بار داره درکم کامل تر و خالص تر میشه و درک صحیحش بهم گفته میشه
خلاصه این خود شناسی یه مسیر بی انتهاست چون اصل هست ، و درموضوعات اصلی هیچ انتهایی نیست یعنی اینجور نیست که بگم دیگه خودمو میشناسم و تمام نه خودشناسی اصل هست و در اصل هیچ انتهایی نیست و درستش این هست که من خودمو به نسبت نقطه شروعم یا به نسبت چند ماه پیشم بیشتر میشناسم چون وجود انسان بینهایت هست واقعا بی انتهاست ، چون وجود انسان پویا هست یعنی شما هر بار ابعاد بیشتری از خودت رو میشناسی و توانایی های بیشتر از خودت رو تجربه میکنی و این به نظرم خودشو در این نشون میده که شما هر بار یه سبکی از زندگی رو دوست داری تجربه کنی ، یعنی علایقت هم تغییر میکنه و تمام این موارد زمانی اتفاق میوفته که اگاهانه داری روی خودت کار میکنی
خلاصه خیلی مهمه که دلیل رفتارهایت رو در زندگیت ، در روابط ، در بیزینست در جز به جز زندگیت بدونی ؟؟
چرایی انجام کارهایت رو بدونی ؟؟
خودشناسی واقعا یه مسیر هست و به زعم بنده یه مسیر جذاب ، هیجان انگیز و لذتبخشه اینکه بفهمی
کی هستی ؟؟
چی هستی ؟؟
چه توانایی هایی داری ؟؟
چه پتانسیل هایی داری ؟؟
خیلی جذاب و لذتبخشه واقعا
خلاصه خیلی فایل و کامنت لذتبخش و پر نکته ای انصافا بود
راستی استاد یه پیشنهاد داشتم اینکه فک میکنم اگر یه فایل در مورد همین گپ و گفتهای دو نفری که با خاله مریم باهم در مورد قوانین کیهانی دارید رو تهیه کنید خیلی خوب میشه ، ممنون
هر کجا هستین شاد و سربلند و پیروز در تمام ابعاد در زندگیتون باشید
به نام ابر قدرت مهربان
سلام به استاد جانم و خانم شایسته زیبا
خدایا هزاران بار شکر به خاطر اینکه در مدار دیدن این زیبایی ها و لذت بردن ازشون هستم
خدایا شکرت از این همه زیبایی از این همه نعمت از این همه فراوانی از این همه ثروت از این همه عشق ، سلامتی ، آرامش ، احساس خوب
خدایا خیلی زیاد ممنونم
استاد جانم خیلی ممنونم از اینکه این زیبایی ها رو نشون میدید به ما
چقدر این سریال زندگی در بهشت دیدگاه و باور های منو عوض کرد چقدر بهتر خداروشکر میکنم
چقدر زیبایی های بیشتری در زندگیم تجربه میکنم
چقدر خواسته هایی در وجودم خلق شد که من هم دوست دارم من هم میخوام که هدایت بشم به این زیبایی ها به این نعمت ها من هم چنین رابطه ی رویایی رو تجربه کنم
من هم میخوام من هم میخوام برسم به این احساساتی که استاد توصیف میکنید
من اینقدر عاشق این مرغ هاتون شدم که هر موقع میبینمشون حالم فوق العاده عالی میشه
از حرکاتشون از دویدن هاشون خندم میگیره حالمو جا میارن دل تنگشون میشم
استاد وقتی که با گوشی پریدید داخل آب من ناخودآگاه اشک ریختم حالم رو خیلی خوب کرد خیلی خیلی عجیب بود حسش در وجودم خواستم از خدا که من هم میخوام اینجوری زندگی کنم هر موقع خسته شدم هر موقع گرمم بود برم بپرم تو آب منم این آزادی رو میخوام
در رابطه با ترس ها استاد حقیقت محض هست
من خودم بچه که بودم از تاریکی خیلی زیاد میترسیدم جوری که شب ها موقع خواب وقتی تشنم میشد کل خونه رو برق هاش رو روشن میکردم که برم آشپزخانه یعنی کل خانواده میفهمیدند من بیدار شدم و اون ها هم اذیت میشدند
و خودم رو با این حرف قانع میکردم که چون تاریکه من نمیبینم یه موقع میخورم تو دیوار یا جایی پس برق رو روشن میکنم یا کلا در هر شرایط دیگه ایی
اما من واقعا از تاریکی میترسیدم فکر میکردم موجوداتی در تاریکی هست که منتظر هستند که من بیام و منو اذیت کنند و خودشونو به من نشون بدند و یک روز یکی بهم گفت که زهرا برا اینکه ترس هات رو از بین ببری باید بری تو دلشون ها !!
و اون موقع بود که گفتم امشب برق رو روشن نمیکنم و روشن نکردم و رفتم توی آشپزخونه و فقط ایستادم به همه چیز نگاه کردم اولش قلبم خیلی تند میزد حتی میخواستم بیخیال بشم و برق رو روشن کنم اما گفتم یکم دیگه صبر میکنیم و دیدم نه بابا انگار چیزی نشد و جرعت اینو پیدا کردم راه برم تو تاریکی و نگاه کنم به چیزایی که تو تاریکی فکر میکردم موجود ترسناکی هستند نگو سایه گلدون و اینا بوده
اصن چیزی نبوده که من بترسم و همش میگفتم واقعا که من از چی میترسیدم !! بعد دیگه اینقدر راحت بودم و آب میخوردم و در هر شرایطی که تاریکی بود اصلا نمیترسیدم حتی داداش کوچکم رو هم در تاریکی میبردم و آب میدادم و میخواستم اون هم یاد بگیره تاریکی ترس ندارد
اما خب الان هم بوده شرایطی که واقعا برام ترسناک بوده میترسیدم اما یاد گرفته بودم باید برم تو دل ترسام برم تو دلشون جدیدا به این نتیجه رسیدم نباید باج بدم به ترس هام
من خیلی از رانندگی میترسیدم و هیچ وقت هم نمیرفتم برای یادگیری بهانه های مختلف نه هوا گرمه نمیتونم نه هوا سرده نمیتونم نه دانشگاه دارم نمیتونم و کلی توجیه !! اما میخوام برم تو دل ترسم و میخوام که برم ثبت نام کنم و گفتم که توکل میکنم خدا هدایتم میکنه
یا من خودم قبلا خیلی میترسیدم خودم تنهایی جایی برم میگفتم من بلد نیستم مسیرشو با مترو آخه چجوری برم قاطی میکنم که نمیدونم هزار جور توجیه دیگه و یا مامانم رو مجبور میکردم که باهام بیاد یا تمام برنامه ها و کارامو بهم میزدم که با کسی برم بعد تازه از بقیه هم توقع داشتم که منو ببرید و بیارید چون نمیدونم
اما یه روز گفتم اینجوری نمیشه تا کی از این و اون توقع داشته باشم تا کی خودمو دیگه توجیه کنم من مگه نمیگم باید مستقل بشیم خب اینم یه قدم برو بریم تو دلش
و خب اولش یکم ترسیدم ولی دیدم نه بابا چه خوبه
یاد گرفتم چجوری برم بیام اصن خدا هدایتم میکرد و من اعتماد به نفسی گرفته بودم که خودم بقیه رو میبردم
همیشه میگفتم اگر مامانم یا کسی از اعضای خانوادم از من خواستند باهاشون برم من که بلد نیستم چکار کنم اما الان خیلی اعتماد به نفس دارم و خودم تنهایی میرم همه جا و نگرانی و ترسی هم ندارم که یه اتفاقی بیوفته چون میدونم خدا مواظبمه
یا مثال دیگه مثن من زمستون ها برای کلاس 8 صبحم باید 6 از خونه میزدم بیرون ولی همیشه میترسیدم نکنه کسی مزاحمم بشه یا اتفاق خوبی نیوفتع داداشم همیشه منو میبرد
اما یک سالی بود که گفتم خودم میخوام برم و مامانم میکفتند که زهرا هوا تاریکه ها خلوته ها
من میگفتم من باید برم چون میترسیدم باید میرفتم تو دلش
خلاصه من رفتم چندباری و خداروشکر سالم میرسیدم به ایستگاه و هیچ اتفاقی نمیوفتاد ولی چنان ایمانم زیاد شد و اعتمادم به خدا که هوامو داره و مواظبمه چون ازش خواستم منو سالم برسونه پس میتونه ایمانم به قدرتش بیشتر شد
ترسم ریخت میگفتم زهرا قانون بقای اصلح رو یادت بیار کسایی که ضعیفن از بین میرن جهان لهشون میکنه پس باید قوی باشیم قدرتمند باشیم که بقا پیدا کنیم میگفتم به خودم که فرض کن اصلا هیچ کدوم از خانواده ات نبودند اینجا در شهر خودت دانشگاه نبودی یا اصلا یه کشور دیگه بودی مگه دوست نداری که مهاجرت کنیم به کشور دیگه خب برو قدم اول رو بردار ایمانت رو نشون بده توکل ات رو نشون بده بندگی کن
( چون واقعا درگیری ذهنی داشتم و ذهنم نجوا هایی میکرد که من بیشتر میترسیدم ولی از طرفی هم میگفتم من نمیخوام بترسم و فرار کنم )
من میگفتم اگر که بتونم رو این ترسم پا بذارم ایمان مون به خدا توکل مون به خدا چند برابر میشه و چند برابر شد
در موقعیت های دیگه هم که باید صبح زود میرفتم ترسم ریخته بود و با احساس خوب و حال خوب از خونه میزدم بیرون و اون انرژی اول صبح فوق العاده بود اون طلوع خورشید اون آسمون اون صدای پرنده ها روح منو میبرد به دنیای دیگه
حتی این هم بگم من تابستون ها به باغ مون که میرفتیم چون دستشویی اونجا از سیمان بود مارمولک خیلی زیاد اونجا میومد و من به شدت از مارمولک میترسیدم جوری که گاهی اوقات این ها حالتی بود که تا وارد میشدی میپریدند از روی سرت :)
من هم جیغ میزدم بعد دیدم خیلی دارم اذیت میشم بقیه هم کلافه کردم
و بهونه ام این بود که روی سرم میوفتند و… و باز هم گفتم باید بریم تو دلش گفتم این زبون بسته ها که آسیبی به من نمیزدند که و رفتم دیدم نه اینا چقدر مظلومن
اولش هم سخت بودا میترسیدم بعد دیدم نه اوکیه و جوری شده بود که میرفتم از نزدیک نگاهشون میکردم و انگار برام زیبا شده بودند حتی گاهی باهاشون حرف هم میزدم :)
امیدوارم در مراحل دیگه از زندگیم بتونم دوباره تو دل ترسام برم
خدایا شکرررت
به نام هدایت الله
سلام خدمت خواهر عزیزم زهرا دوست ارزشمند و توحیدی سایت
ازشما سپاسگزارم بابت کامنت خوبی که نوشتی چقدر لذت بردم از این درک وآگاهی خوبت وخیلی ساده وروان انرژی خوبت رو من از نوشتن شما میتوانم حس کنم ولذت ببرم
بهت تبریک میگم چقدر قانون رو خوب بلدی واجرا میکنی امیدوارم همیشه بدرخشید مثل ستاره های آسمان و ما هم لذت ببریم از نتایج خوب وعالی شما
در پناه الله یکتا شاد سلامت و ثروتمند باشید انشاالله
سلام به استاد عزیز و موحدم
سلام به مریم خانم عزیز دلمون
وسلام به دوستانم در این خانواده ی بزرگ
سپاس استاد جان به خاطر این جلسه ی زیبا و پربار
گذشته از روزمرگیها و زیباییهایی که از مرغ و خروسها وطبیعت به مانشون دادید والبته زوایای جدیدی از خانه ی روی آب که به قول خیلی از دوستان همیشه مارا به یاد آیاتی از کلام الهی میندازه، سوای همه ی اینها صحبتهای ارزشمندتون منو به یاد خودم انداخت واینکه چقدر حرفهای شما و مریم جان عین واقعیته.
من کارمند یکی از وزارتخونه ها بودم،با دیپلم رفته بودم سر ِکار و درسم را هم ادامه ندادم درعین اینکه خوب دوست هم داشتم ولی هربار به بهونه ای اقدام نمیکردم.بعد ازازدواجم با توجه به اینکه همسرم مهندس بودند نه برای چشم هم چشمی ولی ته دلم بیشتر هم دوست داشتم که از نظر تحصیلات نزدیکتر باشم بهشون والبته جدای این خودم هم با توجه به مطالعات گسترده تو زمینه ی روانشناسی ، عرفان و موفقیت بدم نمیومد تحصیلاتی هم میداشتم ولی به قول شما همه ی این سالها رابا توجیهاتی گذروندم.خلاصه اینکه من با همون دیپلمم بازنشستگی قبل از موعد گرفتم. یه بار به دنبال اتفاقی متوجه شدم یکی از دانشگاهها بدون کنکور تو رشته مورد علاقه من دانشجو میگیره ، شاید خیلیا بهم میگفتن که الان دیگه به چه دردت میخوره برای چی درس میخونی و…. ولی من که مدتی هم بود یوگا کارمیکردم انگار به خودباوری بیشتری رسیده بودم و اتفاقا” به خودم گفتم الان درس را به خاطر دیگران یا رتبه ی سازمانی واداری نمیخوام به خاطرِ دل خودمه و تو سن بالای ۴۰ رفتم دانشگاه و با معدل عالی کارشناسیم را گرفتم که واقعا” گذشته از هرچیز چقدر احساسم را بهتر کرد 🙂والبته که همون اطرافیان چقدر تحسینم کردند.
برعکسش در مورد رانندگی که الان سالهاست گواهینامه گرفتم ولی به بهونه های مختلف ، (همسرم کمک نمیکنه ، عصب گوشم ضعیف شده ممکنه خطرناک باشه و…..) خودم را توجیه کردم که اگه من قدم برنمیدارم کارم درسته و باید همینجوری باشه درصورتیکه واقعیت همون پا نذاشتن رو ترسهامه.
که به امید خدا انشاالله این کاررا انجام میدم و میام براتون مینویسم.
ممنون عزیزان دل که روزمرگیهاتون هم درسه برای مایی که با جان و دل دنبالتون میکنیم💖
درپناه الطاف الهی سلامت و خوشبخت باشید
خدا نگهدارتون👋👋
به نام خداوند هدایتگر مهربان
سلام به استاد عزیزم و بانوی مهربان مریم شایسته عزیز
خدایاشکرت به خاطر این سایت بی نظیر با اهالی بی نظیرش
بعد از یک تجربه جدید و کاشت چمن دور کارگاه و خستگی که توی چهره استاد موج میزد ولی باز استاد کارو نیمه تموم رها نکرد و همیشه ازین خصوصیت استاد لذت میبرم که کاری رو نیمه تموم رها نمیکنه و این یکی از خصوصیات داشتن عزت نفس بالاست.چقد وقتی مرغ و خروسا درشون باز شد صحنه ی خنده داری بود خصوصا جیل انکاری از زندون آزاد شده بود و اون خروس کوچولو که واقعا انگاری فحش میداد.
و اما توجیه کردن که من توش خیلی استادم
توجیهاول اینکه من از موتور بدم میاد و اصلا وسیله ای به اسم موتور رو دوست ندارم ولی خودم میدونم ترس از این دارم اگه با موتور بخورم زمین داغون میشم و در واقع ترسه که نمیزاره من برم موتور سواری.
توجیه دوم مثلا من توی روابطم زیاد خوب نیستم و با کسی ارتباط برقرار نمیکنم و به خودمو با این توجیه گول زدم که تنهایی راحت ترم و بهم خوش میگذره.
توجیه سوم اینکه من توی سایت کامنت نمیزارم و به خودموبا این حرفا گول زدم که فعلا زوده بزار توی قوانین استاد بشم و بعد کامنت میزارم ولی دلیلش اینه که من آدم خیلی کمالگرایی هستم و میخوام توی اون کاری که میخوام انجام بدم استاد بشم و بعد اون کارو انجام بدم.
توجیه چهارم اینه که من نمیرم کار کنم و خودمو با این حرفا گول زدم که الان شرایط خوب نیست بزار کل جامعه واکسینه بشه بعد میرم کار ولی من میدونم که هم توی این زمینه کمالگرایی دارم و هم تنبلم و و در واقع انگیزه هیچ کاریو ندارم.
سپاسگزارم استاد که اینقد قانون رو عالی درک کردین و به ما هم یاد میدید واقعا این فایل های که توی بخش دانلودی ها هستن اگه از لحاظ قیمتی بخوایم ارزش گزاری کنیم میلیاردها تومن می ارزن.از لحاظ معنوی که بماندو چقد دیدگاه ما رو نسبت به خدا عوض کردین.
در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.
بنام خدای مهربان
سلام
این فایل یک نمونه واضح از هدایتی که همیشهاستاد راجبش صحبت میکنه بود
چقدر پیامهای این فایلها عمیق هست و هدایتی از سوی انرژی هوشمند جهان برای انانکه هم گوش میکنند و هم درک و هم عمل
که البته همه اینها هم ارام ارام تکامل پیدا میکنه
خدایا سپاسگزارم برای اینکه در چنین مداری هستم و هر روز آگاهیهای بیشتر دریافت میکنم
توجه به نکات مثبت دیدن کوچکترین زیبایها و شکر گزاری
وقتی استاد درباره زیبایی بیرون امدن مرغها صحبت میکردن شاید چنین صحنه ای برای ذهن خیلی از ماها عادی باشه اما برای یک ذهن تربیت شده باحاله و شکر گزاری داره
سریال زندگی در بهشت
در حقیقت دری از درهای بهشت که بوسیله انرژی هوشمند جهان بروی کسانی گشوده شده که با چشم و گوش جان میبینند و از لحظه لحظه آن درسهای بزرگ
توجیه
این کلمه انگار یک رمز بزرگ جا افتاده برای من بود یک رمز گشا !!!
تا قبل این فایل اینقدر دست ذهنم برایم رو نشده بود
ذهن ما بعلت همان انگارها و باورهای اجدادی همیشه در حال توجیه کردن ترسهای ماست و با همین کار ما در دایره ای از
باور .ترس. توجیه و توجیه ترس و باور نگه میدارد
اما معانی کلمه توجیه
اوردن دلیل برای اثبات درست بودن کاری
تشریح
روشنگری
دلیلتراشی
نیک بیان کردن مطلبی
سعی در موجه جلوه دادن کار یا حرف نابجا
گردانیدن روی بسوی چیزی
سلاح ذهن ما
وقتی خوب به اتفاقات زندگیم و توجیهات ذهنم نگاه میکنم میبینم چقدر الوده به شرک
هست
و بقول مریم جان اینقدر این کار انجام شده
که حقیقت و اصل شده و دیگه باور کردیم که نمیتونیم زشت باید همدنگ جماعت بود و …………
بازم خداروشکر که از وقتی با این سایت آشنا شدم خیلیهاش کمرنگ شده
همین امروز ظهر وقتی فایل دیدم دقت میکردم که توجهات ذهنم چی گشنه هم بودم
و منتظر امدن همسرم و هر دفعه که میرفتم سمت غذا دهنم میگفت صبر کن تا مسعود بیاد از طرفی هم گشنم بود
توی همین کشمکش گفتم غذا میخورم اما ذهنم داشت جوری منو توجیه میکرد که انگار دارم قتل میکنم که منتظر مسعود نمیمونم
و ترس از قضاوت شدن توسط همسرم و وجدانم غذا نمیخوردم
اما تصمیم گرفتم اینکارو انجام بدم
و جالب وسط غذا همسرم رسید و هیچ اتفاقی هم نیفتاد و ایشون هم گفتند براشون کم بکشم چون کمی کیک خوردن چون گرسنه بودن
بیاد فایل 16روانشناسی ثروت یک افتادم که میگه ذهن وقتی دردش میاد همیشه صورت مسله رو پاک میکنه و میگه ثروت ادم از خدا دور میکنه
باید همیشه هوشیارانه به توجیهات ذهنمون دقت کنیم چون یا از ترسهامونه و نتیجه باورهامون
میشه گفت توضیحاتیکه استاد در این فایل دادند یک مینی دوره عزت نفس بود
ذهن ما همیشه در حال توجیح کردن ماست
و کارما هوشیارانه دور زدن این توجیهات
استاد سپاسگزارم واقعا با سریال زندگی دربهشت و سفر به دور آمریکا در من خواستهای بسیاری ایجاد شد و در همین سریالها دقیقامثل بستهای پازلها راهنمای رسیدن به انها هم بهم داده شد
برای بودنتون برای پارادایس و طبیعت زیباش
برای سایت و وجود بچهای سایت برای اینهمه دستان خدا در این فایلها که از هزاران کیلومتر دورتر مرا اموزش میدن سپاسگزارم
خداروشکر برای اینهمه اگاهی که همراه با رشد ما داره آگاهانتر میشه
در پناه الله یکتا شاد و ثروتمند باشید
سلام بر استاد عزیز و مریم جان زیبا و مهربان و همه دوست های عزیزم
اولا که استاد بسیار لذت بردم از تماشای این قسمت در گرمای دلچسب تابستان- وقتی شما و مریم جان پریدین در دریاچه با گوشی خیلی حس باحالی بود چون لحظه پرش و ورود به آب را هم ما تونستیم ببینیم – واقعا انگار خودم پریدم توی آب و آن حس آرامش را کاملا تجربه کردم- به خاط کشیدن کاور روی گوشی و انجام این فیلم برداری فوق حرفه ای بسیار سپاسگزارم
دوما که تبریک فراوان به مریم جان که به ترسش غلبه کرد و بالاخره پرید توی آب!!! این حس غلبه بر ترس فوق العاده است
به نظر من شیرینی این حس غلبه بر ترس و انجام کاری که یک عمر ازش فرار میکردیم، بیشتر از شیرینی انجام آن کار است
در آخر میخواهم به دوستان عزیزم و اعضای خانواده صمیمی عباسمنش یک نکته خیلی مهم بگم
بچه ها به خدا قسم ارزش فایل های دانلودی مثل سریال زیبای زندگی در بهشت یا سفر به دور آمریکا اصلا کمتر از محصولات نیست، من با اینکه دارم روی دوره دوازده قدم کار میکنم، سعی میکنم سریال زندگی در بهشت را هم دنبال کنم و به خدا قسم دارم خیلی ازش نتیجه میگیرم، احترام و عشق بین من و همسرم بسیار بیشتر شده چون الگوی من روابط بین استاد و مریم جان است- با اینکه ۴ سال از زندگی مشترک ما میگذرد و چون سعی میکنم از استاد عزیز و مریم جان الگوبرداری کنم، هر روز و هر روز زندگی مشترک ما زیباتر و رویایی تر میشود
و دیروز هم یک جذب فوق العاده داشتم- من هیچ وقت هیچ کدام از محصولات apple را نداشتم- چند ماه پیش سعی کردم یک تبلت سامسونگ برای خودم بخرم که نشد ولی اصلا ناراحت نشدم چون توی این ۳۴ سال عمری که از خدا گرفتم، دیگه بهم ثابت شده که اگر از خدا چیزی را بخواهم و بهم نده- صد در صد یک چیز خیلی بهتر بهم خواهد داد
دیروز همسرم گفت دوست داری یک ipad بخریم؟ منم گفتم آره
و وقتی که داشتیم ipad را unboxing میکردیم- استاد خدا شاهده از خوشحالی اشک میریختم- نه صرفا برای تبلت- به خاطر اینکه شما هر وقت دارید خریدی را که از آمازون یا هر جای دیگه انجام میدید- من خیلی با دقت و تمرکز و احساس خوب نگاه میکنم- چون ایمان دارم به تمرکز بر روی نکات مثبت و نعمت های خداوند در پارادایز زیبا و رویایی که شما و مریم جون در سریال زندگی در بهشت به ما نشان میدهید
دوستتون دارم- به امید دیدار شما و دوستان عزیزم در بهشت زیبای شما
سلام و درود به استاد عباس منش
حقیقتش من خیلی فکر کردم به این موضوع که کجا رفتم توی دل ترسهام. اعتراف میکنم خیلی وقتا با بهانه آوردن جا خالی دادم و تا مجبور نشدم با ترسهام مواجه نشدم. مثل صحبت کردن جلوی جمع ، حقیقتش مجبور شدم برم توی دل ترسام، و رفتم اگه اختیاری بود قطعاً با بهانه آوردن و توجیه آوردن ازش جاخالی میدادم. بسیار زیاد بوده جاهایی که تو دل ترسهام نرفتم. یه جاهایی هم بودن عمدا رفتم توی دل ترسها تا خودم رو به چالش بکشم. مثلا میرفتم لبه پرتگاه می ایستادم یا سر ارتفاع بلند و پایین رو نگاه میکردم تا بتونم این باور رو به خودم ثابت کنم جایی که ذهنم میترسه من میخوام به ذهنم غلبه کنم. یه مثلا یه نقاطی هست توی پالایشگاه ، زیر خط لوله های اصلی گاز توی دل تاریکی شب اکثر بچه ها بهانه میاوردن که نرن اونجا. من عمداً میرفتم. یادمه چندبار نشت گاز شدید داشتیم،که صداش به اندازه موتور هواپیمای بوئینگ بود. حقیقتش ترسیده بودم. حس میکردم الانه که زانوم خم بشه. باورتون میشه استاد اونجا من آموزه های شما رو یاد خودم آوردم ، گفتم خدا همراه منه، محکم قدم بردار. کسی جرأت نمیکرد بره داخل واحد . من رفتم نشتی رو کنترل کردم. اینجور جاهایی من رفتم توی دل ترسهام.
ولی باید بهتر عمل میکردم در اون شرایطی که نتیجه اش رشد و پیشرفت بود برام. از برقرار کردن ارتباط با افراد جدید و رفتن تو محیط های جدید برام هنوز ترسناکه.