سریال زندگی در بهشت | قسمت 232 - صفحه 3 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2021/12/abasmanesh1.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2021-12-06 07:30:232024-08-27 06:24:47سریال زندگی در بهشت | قسمت 232شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به دوستان عزیزم و استاد انعطاف پذیرم
با خوندن کامنتها متوجه شدم که چقدر کار هامو به تعویق میندازم هم کار های فیزیکی و هم کارهای فکری
بنظرم چیزی که من الان باید توش تغیر کنم انجام یکسری کارهای اداریه که اول آخر باید تموم بشه و رعایت یکسری نکات مهم درباره تغذیه و شروع ورزش کردن و مطالعه کردن در راستای علاقمه تا مهارتام بیشتر بشه
ولی چیزی که بنظرم خیلی مهمتر از ایناست کارای فکریه
هر از چند گاهی یه سری افکار میاد سراغم که حالم رو بد میکنه
افکاری مثل ترس از دست دادن عزیزان
مثل یه خاطراتی از گذشته که حسمو نسبت بخودم بد میکنه
مثل پولهایی که از بقیه طلب دارم
مثل کمالگرایی و توقع بیش از حد از خودم
مثل حسادت
مثل خشم و نفرت
و چیزای دیگه
هر چند وقت یه بار این افکار میاد بالا
منم سعی میکنم بی توجهی کنم
یا تمرکزمون بزارم رو خواسته هام یا سپاسگزاری کنم
دروغ چرا تو همون لحظه جواب میده ولی دوباره برمیگرده
هرچند وقتایی که میاد خیلی مهمون من نیست و ردش میکنم بره ولی همون چند لحظه نشتی انرژی دارم
همون چند لحظه حال بد باعث میشه دیرتر برسم به قلب باز
شاید اصن باعث بشه دو سه روز دیرتر برسم به قلب باز
روش اصولیش کار کردن با آموزه های دوازده قدمه
من تا قدم سوم اومدم و انصافا جواب گرفتم با اینکه خیلی مصمم نبودم واسه تغیر و تعهد لازمو نداشتم اما یادمه اون سه ماهی که قدم اول و دوم و سوم رو کار کردم خیلی حالم خوب بود
خیلی خیلی حالم خوب بود
و خبری ازین پاشنه های آشیل تکرار شونده نبود
ولی اشکال از جایی شروع شد که فکر کردم دیگه تموم شد دیگه درست شد😅😅
یعنی روش درستش این بود که بصورت مداوم همیشه در حال کار کردن رو پاشنه های آشیلم باشم
ولی همین پشت گوش انداختن باعث شده از یه سوراخ صدبار گزیده بشم
اگه بخوام درباره این سوراخ بزرگ بگم تا صبح میتونم مثال بزنم
از روزایی که نتیجه ها اومدن و فکر کردم دیگه حله 😂😂
و دوباره برگشتم سر خونه اول
اصن بنظرم بزرگترین نشتی انرژی من همینه
من اصلن تکلیفم با خودم روشن نیست
یه روز میام تو سایت فعال میشم کامنتا رو میخونم دوره هارو میبینم حالم عالی میشه
باز چند روز یادم میره
با اینکه اینقدر ازین سایت نتیجه گرفتم که خود بخود وقتی حالم خوب نیست ناخودآگاه میام اینجا اما از اونجایی که تکلیفم با خودم کاملا مشخص نیست و رفتار سینوسی دارم نتایجم اونطور که باید پایدار نشده
بابا من الان نزدیک دوساله اینجا عضوم
به این آگاهی ها دسترسی دارم
دوره های خوبی خریدم
قانونو درک کردم و حتی نتایج خوبی گرفتم
اما بنظرم جا داشت خیلی بهتر بشه نتایجم
هرچند الان درآمد ده ملیون استیبل رو رد کردم و روزی که اومدم اینجا فقط یک ملیون و هشتصد درآمدم بود که همونم استیبل نبود ولی ایمان دارم جا داشت الان به پنجاه ملیون رسیده باشم
واقعا میگم بچه ها یقین دارم اگه همون روندی که دوسال پیش با دیدن فایلای دانلودی شروع کردم و تا الان ادامه میدادم بخدا حداقلش پنجاه ملیون بود
ولی اگه زرنگ باشم جلوی این باگ عظیمو بگیرم و دوباره با همون اشتیاق روزهای اول کار کنم به لطف الله روند روبه رشدم دوباره شتاب میگیره
امشب باید بشینم اهرم رنج و لذت رو واسه کار کردن رو پاشنه های آشیلم بصورت مداوم و همیشگی بنویسم بعد ویس بگیرم و هر روز صبح گوش بدم
ممنونم استاد که این آگاهی های ناب رو به ما هدیه میدید
در پناه الله یکتا شاد و سلامت و ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید
الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلَىٰ جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَٰذَا بَاطِلًا سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ
آنان که همواره خدا را ایستاده و نشسته و به پهلو آرمیده یاد می کنند، و پیوسته در آفرینش آسمان ها و زمین می اندیشند، [و از عمق قلب همراه با زبان می گویند:] پروردگارا! این [جهان با عظمت] را بیهوده نیافریدی، تو از هر عیب و نقصی منزّه و پاکی؛ پس ما را از عذاب آتش نگاهدار.
سلام خدمت همگی عزیزان
چی میشه که ما یه کار رو بارها تکرار میکنیم بدون اینکه فکر کنیم آیا اصلا نیازه ؟
بزارید اساسی تر بپرسم…الان که این فایلو دیدیم ممکنه بریم کلی بازنگری کنیم که چه روندهایی رو باید تغییر بدیم تا زندگیمون از این لذت بخش تر و راحت تر بشه اما شب که میخوابیم و فردا صبح که بیدار میشیم آیا این روند فراموش نمیشه؟…
مشکل اینجاست که ذهن شرطی شده ما وقتی موضوعی رو یکبار تجربه میکنه و همون موضوع فردا تکرار میشه دیگه خودش اون موضوع رو از حوزه آگاهی های ما فیلتر میکنه و خودش پردازش رو به دست میگیره…
مثلا وقتی یه مسیری رو یه بار میریم دفعه دوم یا سوم به بعد ممکنه با گوشی صحبت کنیم و نفهمیم چطوری اون مسیر رو رفتیم اما ذهن مسیریابی رو انجام میده تا تو مصرف انرژی مغز و آگاهی ما صرفه جویی بشه..این ساز و کار مغزه که کارها و دیتاهای تکراری و مدام فیلتر میکنه تا مصرف انرژی بهینه بشه…
خوب این یه نعمته…
اما جایی این یه نقمت میشه…
موضوع اینه که انسان باید اونقدر آگاه باشه و در لحظه باشه که خودش تعیین کنه چی فیلتر بشه و چی نشه…
بزارید خلاصه بگم… ما وقتی داریم راه میریم هیچوقت به راه رفتن فکر نمیکنیم اما میتونیم گاهی تصمیم بگیریم که آگاهانه قدم برداریم و تفاوت این دو رویکرد با انتخاب ما رقم میخوره…
مشکل از جایی شروع میشه که ما دیگه حضور نداریم و آگاه نیستیم و ذهن تمام مسائل رو میخواد خودش مدیریت کنه…
این میشه که هیچ چیزی دوباره طراحی نمیشه یا در موردش دنبال ایده نیستیم… این میشه که هر روز یه سری کاراری تکراری انجام میدیم و اصلا یادمون میره که خلاق باشیم و روند رو تغییر بدیم…
بزارید یه موضوعی رو توضیح بدم… اینکه شما دنیا رو خودتون تجربه کنید یا بصورت ناآگاهانه و ذهنی زندگی کنید تفاوتش مثل اینه که توی یه طبیعت زیبا باشید و نسیم به صورتتون بخوره و بوی نم بارون رو احساس کنید با حالتی که یه عکس از این منظره بگیرید و بخواید با دیدن اون عکس این احساسات لذت بخش رو تجربه کنید و امکانپذیر نیست!!
چی میشه که ما وقتی اولین بار به یه محیط لذت بخش میریم یا یه آهنگ لذت بخش میشنویم اما دفعات بعدی دیگه اون لذت رو برامون نداره؟ بخاطر اینه که مغز اون دیتا هارو ذخیره میکنه و دفعات بعدی ما آگاهانه اونهارو تجربه نمیکنیم و مغز فقط یه گزارش بهمون میده و اون لذت دیگه تکرار نمیشه…اینکه انسان خیلی چیزا براش تکراری میشه بخاطر اینه که مغز میاد دیتاها رو ذخیره میکنه و نمیزاره دوباره با آگاهی لذتشو بچشیم…
خوب راه برون رفت از این داستان رو خدا در قرآن بیان میکنه..ذکر… ذکر مثل آب پاشیدن به صورت آدم خواب آلوده…ذکر قلبیه بر خلاف ورد که زبانیه… وقتی انسان دائما متذکر بشه دچار اون حالت غفلت نمیشه و با قلبش زندگی میکنه…
راه دومش شکر گذاری و توجه آگاهانه هر روزس به نعمت ها و زیبایی ها… اینجوری یواش یواش سیستم مغز تغییر میکنه و دیگه این دست موضوعاتو فیلتر نمیکنه…
پس قدم اول قبل از بازنگری در روندهایی که نیاز به تغییر داره اینه که با توجه کردن مداوم به زیبایی ها و متذکر شدن به حضور خداوند از دچار شدن به پرده غفلتی که ذهن ما ایجاد میکنه جلوگیری کنیم و وقتی آگاه باشیم خودبه خود میفتیم دنبال تغییر و بهبود شخصیتمون و زندگیمون…اما مهمترین قدم همون تلاش هر روزه برای آگاه بودن و در لحظه بودنه
بزارید یکم عمیق تر بشیم.. هر چی آگاه تر باشیم و کنترل دست خودمون باشه بجای ذهنی عمل کردن:
احساس شعف بدون دلیل در وجودمون بیشتر شکل میگیره و حالمون بهتره
الهامات رو قوی تر دریافت میکنیم
با آگاهی برتر یکی میشیم و قدرت خلاقیتمونو بازیابی میکنیم به جای تکرار دیتاهای سوخته ای که حاصل تجربیات گذشتس…
توجه آگاهانه مون به موضوعات خیلی بیشتره..حتی وقتی داریم از خیابون رد میشیم به ترک های روی دیوار هم دقت میکنیم!!
ارتباطات بین موضوعات رو به خوبی متوجه میشیم (حکمت)
و این نگاه اساس مکتب اشراقه که بوعلی سینا میگه من در 18 سالگی تقریبا با کمترین میزان مطالعه از خیلی از علمای زمانم آگاهی های بیشتری داشتم… این میشه تفاوت نگاه اشراقیون و مشائیون… این میشه تفاوت نگاه خلاق و نگاهی که مدام کپی میکنه و دیتاهای دیگران رو نشخوار میکنه
پس بیایم هر روز روش کار کنیم و آگاه تر و آگاه تر بشیم… اینطوری زندگی بی نهایت زیبا تر میشه
سلام به شما حسین آقای عزیز، واقعا لذت بردم از کامنتتون، همیشه دنبال میکنم کامنتهایی رو که تو سایت میذارید و لذت میبرم از آگاهی هایی که با خوندنشون کسب میکنم، چندسال قبل استاد لایو شماره 8 رو گذاشتن رو سایت و اونجا یکی از دوستان ازشون سوال پرسیده بود که چجوری میشه که زندگی تو پارادایس برای شما تکراری نمیشه؟ و استاد خیلی زیبا جواب داده بودن که اگه شکرگزاری برای نعمتها نباشه همه چیز تکراری میشه، و همیشه این جمله استاد گوشه ذهن من بود، حتی چند روز قبل دوباره این جمله رو با خودم مرور کردم و امروز هم خداوند منو هدایت کرد به کامنت شما که درمورد این موضوع نوشته بودین، این روزها به لطف و عنایت خداوند وهاب، زندگی تو یه قطعه ای از بهشت رو دارم تجربه میکنم، چند روز قبل که داشتم از یک مسیر سرسبز مثل همیشه عبور میکردم دیدم اون حس سپاسگزاری روزهای اولی که اینجا رو دیده بودم ندارم و انگار برام این بهشت عادی شده و یاد همون جمله استاد افتادم که اگه شکرگزاری نباشه همه نعمتها عادی میشه و با سپاسگزاری به خاطر تجربه این همه زیبایی مجددا به قول شما اون شور و شعف تجربه این بهشت در من به وجود اومد، دقیقا همونجا بود که فهمیدم برای ذهنم دیدن این زیباییها عادی شده بود که فراموش کردم دیدن و تجربه کردن این بهشتی که الان توش هستم یکی از بزرگترین خواسته هام بود، یاد سریال زندگی در بهشت و سفر به دور آمریکا افتادم که استاد و خانم شایسته هر لحظه و هر لحظه میگن خدایا شکرت و این احساس سپاسگزاری هست که همیشه اون ذوق و شوق رو توی وجودشون بیدار نگه میداره که انگار بار اول هست که تجربه اش میکنن،
چقدر با خوندن کامنتتون به آگاهی هام اضافه شد، خوشحالم که اولین باری که از شما یه کامنت خوندم که در مورد یه آیه قرآن از سوره مائده نوشته بودین تصمیم گرفتم نوتیفیکیشن کامنتهای شما رو برای ایمیلم فعال کنم، چقدر زیبا تعریف “حکمت” رو نوشتین، درست متوجه شدن ارتباط بین موضوعات یا همون درواقع کشف قوانین جهان هستی و درک تاثیر قوانین بر روی زندگیمون، ممنونم ازتون، اینم یکی از اون چیزهایی بود که از خدا خواسته بودم معنیش رو متوجه بشم، خیلی لذت بردم، باز هم از شما ممنون و سپاسگزارم، خدایا شکرت برای این سایت و برای تمام دوستان آگاه و توحیدی این سایت الهی
سلام به خواهر عزیزم و ممنون بابت نور آبی که باهاش قلبمو روشن کردین…خیلی مهمه که این درکو پیدا کنیم که آگاهی و در لحظه بودن چیه؟ این که تمام اساتید ذن تلاششون برای رسیدن به این نقطس…تمارین شکرگذاری انسان رو به این نقطه سوق میده…بی ذهنی یا اتصال به آگاهی برتر کوچکترین اثرش اینه که شما از ذهن جدا میشید و به راحتی میتونید برنامه ریزیش کنید…وقتی ما شرطی میشیم و خودمونو با ذهن یکی میبینیم چطوری میتونیم تغییرش بدیم؟ و این قضیه صفر و صدی نیست، به اندازه ای که آگاه تریم قدرت باورسازیمون، احساس شعف درونیمون، درک همزمانیها و …بیشتر میشه…ان شاالله توفیق بشه توضیح خواهم داد، موفق و موید باشید
به نام هدایت الله
سلام خدمت استاد و خانم شایسته و همه دوستان خوبم
خداروشکر میکنم امروز هم با دیدن زیباییها ی سریال زندگی در بهشت روزم را با هدایت خودش شروع میکنم وامیدوارم تاشب اتفاقات خوبی برای من رقم بخورد خداروشکر میکنم بابت همه نعمتهایی که تا این ساعت در اختیار من قرار داده است
درسی که از این قسمت میگیرم این است که من باید همواره برای بهبود شخصیتم و زندگیام قدم بردارم و همواره سعی در بهتر کردن شرایط داشتهباشم؛
در طول این مسیر ممکن است موانع و چالشهایی برای من ایجاد شود، از آنجائیکه به لطف خداوند و آموزشهای استاد من یادگرفتهام به این موانع از منظر یک تضاد که آمده که شخصیت من را رشد دهد نگاه کنم و همانگونه که در دوره شیوه حل مسائل آموختم راه حل تمام مسائل و مشکلات درون خودشان هستند ، میتوانم بخوبی و راحت و باور به اینکه خداوند هدایتگر من است آن مساله و چالش را حل کرده و هم اعتماد به نفس بیشتری بدستآورده و هم بزرگتر از موانع و تضادها شده و هم یکقدم به خواستههایم نزدیکتر شوم و اینکه من باید همیشه این سوال زیبا که استاد فرموند از خودم بپرسم که چطور از این بهتر؟ چطور از این کارآمدتر؟ چطور از این سادهتر؟ و در زندگی خودم بررسی کنم و ببینم کجای زندگی من بسختی پیش میرود و سعی کنم در جهت سادهتر و راحتتر کردن قدم بردارم و روی هدایت خداوند حساب کنموقتی توی زندگیم نگاه میکنم میبینم در زمینه روابط تغییر رو به بهبود داشتم….قبلا یه آدمهایی باهاشون در ارتباط بودم که الان نیستن….و از زندگیم رفتن بیرون چون من تغییر کردم….خداروشکر
در زمینه معنویت…عزت نفس…سلامتی…از وقتی که با سایت شما آشنا شدم مسیر همیشه رو به بهبود بوده…و پاشنه آشیل من همین حرکت نکردن همیشگیمه من باید عمل کنم به ایده ها و الهاماتی که بهم گفته میشه…وقتی استاد و بانو شایسته برای چیزهای کوچک حرکت میکنن…برای برداشتن تضادهای کوچیک از سر راهشون حرکت میکنن پس منم باید یاد بگیرم…منم باید تصادهایی رو که بهشون برخورد میکنم هر چند کوچیک و غیر ضروری از سر راهم بردارمشون و حلشون کنم….و الان دارم میبینم که وقتی مسائل رو حل کنیم چقدر عزت نفسمون بیشتر میشه…چقدر خوشحالتر میشیم از حل کردن مسئله….چقدر توانمندیمون بیشتر میشه…..چقدر احساسمون بهتر و بهتر میشه…..وقتی من برای حل کردن مسائل کوچک قدم بر میدارم راهکارهای بیشتری به ذهنم خواهد رسید….هدایت میشیم….وقتی مسائل بیشتری رو حل کنیم ثروتمندتر میشویم.
در پناه الله یکتا شاد سلامت و ثروتمند باشید انشاالله
گـاهی وقتها تشـکر کردن از خـدا
فقـط گفتن کلمهی
خدایـا شکـرت نیست.
گاهـی وقـتها بـرای تشـکر از خـــدا
باید کاری کرد،
دلـی را شاد کرد🫀
گـلی را هـدیه داد
دسـتی را گرفـت🫴
و بـخششی را تقـدیم کرد
سلام به عزیزان دلم استادجان ومریم عزیزم
وهمه دوستانم
خداروشاکروسپاسگزارم، یک روز عالی وبی نظیر دیگر، تقدیم شده از جانب خداوند مهربان که باید تمام سعی خود را کرده تا با کیفیت عالی در رفتار وعملکردهایم ،امروزم را قدروارزش دانسته وهرلحظه شاکروسپاسگزارش باشم .
سلام به پرادایس زیبا وباشکوه با تمام متعلقاتش ودیدن روی ماه استاد ومریم جان ودرس های عالی امروز دراین فایل بی نظیر که چقدر مثمرثمر بود برایم ،خدایاشکرت.
چند مدت بود که من صبح زود بعد از اذان به لطف خداوند بیدار میشدم و پیاده روی می رفتم وبعد هم انجام کارهایم با عشق تا شب و تقربیا حدود ساعت هشت شب چشمان زیبایم خسته می شد وخوابم می برد تا اینکه مصطفی اعتراف سنگینی کرد که مهری جان (مرا مهری صدا می کند)از لحظه ای که صبح بیدار میشوی من بعد از رفتن تو خوابم نمی برد واینطور بی خواب می شوم ،
من هم عشقِ صبح زود پیاده روی و دیدن طلوع زیبای خورشید خانم که برایم عادت هم شده بود ولی ازبس که این انسان بی نظیره مثل خودم وبعد عالی تر اینکه دیدم چقدر انعطاف پذیر شده ام و این را مدیون بودن وآموختن از استادم می دانم و برای اینکه واکنش خودم را ببینم وتغییراتم را شاهد باشم ،بدون کلامی گفتم چشم عزیزم از فردا به امیدخدا عصر یا غروب ها می روم وبرنامه هرروزم انجام این کار هست حالا هر تایمی، مهم رابطه مان است که با یک پیاده رویِ من که نباید خدشه ای برآن وارد شود وچقدر بنده خدا از واکنش مثبت من متعجب شده بود وااای در گذشته مگر می شد من به این راحتی کوتاه بیام ،اعصاب خرابی ،درونی متلاطم، نگم براتون،دور از جونتون آخ آخ آخ خنده ام می گیرد اون موقع گریه ام می گرفتا.
ولی امروز مهم وحیاتیست وخداروشکر بابت بودنم در این مسیر وآگاهی های نابش وکلا تغییرات بنیادین و اصولی ام که رعایت همین نکات در مثال بالا که خدمت با سعادتان عرض کردم ،چقدر در روند بهبودی عالی ترم نقش بسزایی داشته وتمرکز بیشتر روی رفتارهایم وعملی که انجام می دهم وبه قول استاد جان چراهایی که باید به سادگی حل شوند تا عادت نکنم به تکرارشان وفقط نفع خودم را در نظر نگیرم بلکه تبدیل آن چراهابه چگونه می توانم بهتراز این رفتاری را انجام دهم ویا کاری که به رشد وپیشرفت شخصیتم وزندگیم کمک کند ومهم تر مرا درآرامش واحساس عالی نگه می دارد تا اتفاقات عالی را تجربه کنم .
به هر حال برایند این اتفاق در زندگیم معجزات عالی تر برایم داشت، اینکه دیگر شب ها خوابم نمی برد و مصطفی که از مغازه می آید من بیدارم وباعشق پای صحبت هم نشسته و در زمان مناسب می خوابیم وصبح با انرژی بالاتری وبا حال واحساسی بی نظیر بیدار می شویم.
دوشنبه های هر هفته همان ساعت پیاده رویم خداوند هدایت کرد که دریا برویم ودیدن طلوع زیبای خورشید وکلی ترکوندن لذت وشادی وعشق وشکرگزاری وهمه چیز در هم ،خدایابی نهایت شاکروسپاسگزارم.
در پناه خداوند مهربانم هر نفس شاد، سلامت وعالی باشید و بدرخشید، دوستتون دارم.
خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت
متشکرم متشکرم متشکرم
سریال بهشت قسمت 232
با سلام خدمت استاد عزیزم و مریم جان
بنام خدایی که حامی منه در مسیر تغییر باورها و افکارم
خدا رو شکر که باز هم فرصتی فراهم شد تا با جریان سیال بهشت همراه بشم و از آگاهی های اون برخوردار
اول از همه تحسین میکنم مریم خانم رو برای این عکس فوق العاده ای که از استاد و شازه گرفتن خداییش انگار به شازه گفتن که دوربین رو نگاه کنه تا عکس رو بندازه اینقدر که طبیعی هستش
چقدر با این روند انجام دادن کارها یاد حرفهاتون می افتم استاد در مورد تیکه تیکه کردن اهداف که هر بار ی قسمتی از کار رو انجام بدیم و از نتیجه ی اون انرژی بگیریم برای قسمت بعد و این رو دقیقا ما داریم به صورت عملی توی بهشت میبینیم .اهداف بزرگ رو اگر از دورنمای کلیشون بهشون نگاه کنیم انجام دادنش سخت به نظر میرسه اما وقتی قطعه قطعه میشن انجام هر قطعه گامی میشه برای شروع قطعه ی بعد
باید اعتراف کنم که وقتی اون توده ی تلنبار شده چیپس ها رو توی چیکن شا دیدم ی لحظه گفتم پس چرا پهنش نکردین و تازه وقتی گفتین مرغ ها خودشون پخشش میکنن یادم اومد که اونا با اون مکانیسم طبیعی و ذاتیشون این کار رو انجام میدن و همین جا یادم اومد که همه چیز توی این جهان ی روند طبیعی و ذاتی داره که طبق اون انجام میشه اگر مانعی جلوی راهش قرار نگیره .همه چیز ثروت سلامتی روابط و ….
با دیدن این صحنه ها یاد مزرعه سالتان افتادم که همه چیز طبق مکانیسم های طبیعی طبیعت داره انجام میشه و همین کار هم داره توی بهشت جریان پیدا میکنه البته بود از قبل اما داره هی بیشتر و بیشتر میشه
ولا ما که اینجاییم داریم فرکانس این لذته رو از دور دریافت میکنیم و حسش میکنیم مریم جان شما که دیگه اونجایین و از نزدیک دارین حسش میکنین چه لذتی میبرین
وای استاد اون لحظه ای که شازده رو گرفتین بغل و فشارش دادین احساس کردم خودم دارم اون کار رو انجام میدم چقدر حسش خوب بود .چقدر این فرندلی شده .کلا من دقت کردم توی آمریکا این فاصله ارتباطی با حیوانات خیلی کمه و چون اکثریت با خودشون در صلحن و این حیوانات هم با خودشون در صلحن خیلی زود ارتباط ها شکل میگیره .انگار که آدم ها اونا رو به عنوان حیوان در نظر نمیگیرین بلکه به عنوان موجودی ارزشمند که لایق محبت و ارتباطه به اونها نگاه میکنن همون چیزی که شما اون رو پاره ای از خدا میگین استاد .شما هم چون همچین دیدگاهی رو داشتین به سمت همچین آدم هایی هدایت شدین
من عاشق این سرهمی شما شدم مریم جان که اینقدر کار رو راحت کرده .چقدر هم بهتون میاد .من خودم هم شکل و شمایل شما رو دارم وقتی شما رو میبینم احساس میکنم خودم رو دارم میبینم توی اون لباس ها .
این همه هماهنگی وهمراهی شما دو نفر توی همه چیز فوق العاده ستودنیه
چقدر بزرگ شدن این جوجه های مامان بلوندی بقول معروف توی شهر ما ی شبشون دو شبه اس اینقدر که خوب رشد میکنن البته که این هم باز طیبیعیش همینه هوای طبیعی آب طبیعی غدای طبیعی نتیجش رشد طبیعیه
استاد سپاسگزارم که باعث میشین ما به فکر کردن بیفتیم
این موضوع رو که مطرح کردین من فکر کردم دیدم آره دقیقا اینه که شما میگین .من یکی خودم کشو لباس های بهاری و تابستونی رو خالی کردم چند وقت پیش و لباس های زمستونی رو گذاشتم جاشون اما امروز که رخت آویز پشت در رو نگاه کردم دیدم چند تا از مانتوهای تابستونی که با کار کردن روی دوره های شما تونسته بودم بخرمشون هنوز اونجا آویزون بودن زیر بقیه با وجود اینکه من مدتیه ازشون استفاده نمیکنم اونوقت چون جا کم بود بعد از لباس ها هی می افتادن زمین و هی من باید اونا رو آویزون میکردم امروز با خودم گفتم خب چه کاریه چرا من اینا رو ورنمی دارم قدم رو ورداشتم و اون چند تا رو ورداشتم و ی کم خلوت کردم اونجا رو
بعدش دوباره فکر کردم به اینکه دیگه کجا این الگوها هست .بعدش یاد کمد دیواری خونم افتادم که ی قسمتش پر کتابه کتایهای 10 سال پیش و شاید بیشتر. کتاب هایی که استفاده نمیشن و کلی جا اشغال کردن. بعدش فکر کردم به اون وقت و انرژی که من هر سال کیذارم موقع خونه تکونی برای جایجا کردن اینا .تازه بعضی هاشون اونقدر سنگینن که نئوپان کمد شکم زده .واقعا من چرا اینهمه کتاب رو اونجا نگه داشتم کتابهایی که قدیمی شدن و بکار نمیان .تصمیم گرفتم اینا رو بسته بندی کنم و بدم بازیافت
بعدش دوباره یاد کتابخونم افتادم اونم از کمد بدترپر از کتابهایی که حتی خیلی هاشون ی بار هم استفاده نشدن و چاپشون هم قدیمی شده .واقعا هدف من از این کار چی بوده !!!!!! که اینهمه سال اینها رو نگه داشتم .باید اونها رو هم بسته بندی کنم و بدم بازیافت چون دیگه حتی قابل خوندن هم نیستن .حساب که میکنم سرانگشتی ده تا کارتون بیشتر میشن
یا فایل آموزشگاه که ی قسمتش پر شده از کتابهایی که دیگه تدریسشون نمیکنم .کل زندگی من شده کتابهایی که هیچ استفاده ای ازشون نمیکنم !!!!
البته من چند وقتی بود که خودم ذهنم درگیر این کتاب ها شده بود و حتی چند بار قلبم بهم گفت اینا رو جمع کن و بده بازیافت اما من هی تنبلی میکردم الان دیگه مطمان شدم باید این کار رو انجام بدم
یا کفش های اضافی که دیگه استفاده نمیشن و جا رو تنگ کردن برای کفش های نو چه دلیلی داره من اینها رو نگه داشتم ؟!
یا لباس هایی که خریدم و استفاده نشدن و الان دیگه تنگ شدن و هنوز توی کشو هستن ؟!
بله اگر دقیق بشیم توی زندگیمون خیلی از این موارد هست که نیازه حل بشن
پیام اصلی این قسمت برای یادآوری به خودم اینه که :
جهان مدام در حال تغییره در جهت رشد و شکوفایی من هم باید همگام بشم با این تغییر در جهت رشد و شکوفایی خودم
سپاسگزارم استاد برای این آگاهی ها
سلام استادجان سلام مریم جان سلام دوستای عزیزم
امیدوارم عالی باشید
استاد دوس دارم خیلی کوتاه درمورد اون بازبینی الگو ها که گفتین بگم و نتیجه خودمو بگم…
ما توی خونمون برای اینکه شبا بخوابیم تشک پهن میکردیم(البته من دیگه پهن نمیکنم) بعد من تقریبا ۶ ۷ ماهه که دارم به خودمو خانوادم میگم بابا آخه چرا باید انقدر تشک و پتو پهن کنیم و جمع کنیم، چرا نباید روی تخت بخوابیم(من تخت دارم ولی ازش استفاده نمی کردم) هی باید تشک پتو رو خِر کِش کنیم بندازیم توی حال و بعدشم صبح جمع کنیم بزاریم توی کمد اصلا برای من خیییلیییییی کار عذاب آوری بود تا اینکه چند روز پیش تختم رو به صورت خیلی زیبا و در بهترین مکان توی اتاقم گذاشتم و قبل از اینکه تشک رو بندازم روی خود تخت، داشتم ملافه رو با سوزن قفلی میزدم به تشک که انقد حرکت نکنه و راحححتتتت تر بشم که مامانم بهم گفت که اینجوری هم تشک پاره میشه هم ملافه،بزار باشه من برم برات ملافه ای که کش داره و خیلی راحت میوفته دور ملافه…خلاصه اینکه به ایده بهتری هدایت شدم خداروشکر… بعد اتاق من خیلی نقلی و کوچیکه و من عااااشقشم، تختم رو استاد گذاشتم وسط اتاقم(کاش میشد با عکس نشون داد😁) به طوری که وقتی روی صندلی کنار تختم میشینم خیلی راحت پامو میزارم روی تخت و…اصلا خیلی راحت تر شدم ولی مامان و بابام همچنان دارن تشک و پهن میکنن و جمع میکنن و من همیشه اول به خودم و بعد به اونا میگفتم بااااباااااا این تشک از زمان پیامبر هم بوده الن که دیگه کار راحت شده و تخت اومده آخه چرا باید انقد سختی بکشه آدم اونا هم همیشه در جواب میگفتن که تنبلی منم توی ذهنم میگفتم این تنبلی نیس خداوکیلی این راحت طلبیه(اشاره به قسمتی از سریال زندگی در بهشت که شما داشتین تخمخ کدو بو میدادین) بعد علاوه بر این استاد من فقط کافیه بعد از خواب پتو را تا کنم و بزارم روی تخت…..مورد بعدی که من ایجادش کردم این بود که من روی میزم کامپیوتری بود که قبلا ازش استفاده میکردم(از این کامپیوترای سامسونگ که صندوق داره🤣🤣) ولی الان حدود یه سال و خورده ای بود که خراب شده و خیییلییییییی جای میزم رو گرفته بود با اینکه من خیلی نیاز داشتم به این فضا یه چند ماهیه که این مانیتور صندوق دار رو از روی میز برداشتم و حالا توی فکرم که کیس کامپیوترم برش دارم و از جاش استفاده بهینه بکنم..
عاشقتونم یه دنیاااا خانواده من😘😍
بسم الله الرحمن الرحیم
فرقان:43
أَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ أَفَأَنتَ تَکُونُ عَلَیْهِ وَکِیلًا
آیا به آن کس که هوای نفس خویش را خدای خود گرفته توجه کردهای؟ آیا تو بر او وکالت داری ؟
سلام سلام سلامی از جنس نور و نور و نور
سلام به اساتید توجه به نور و گسترش نور
سلام به دوستای مدار بهشتی
وااای خدای من مررررسی برای این آیه ی بی نظیر… که منطق فوق العاده ای برای یکی از پاشنه آشیل های من که تو کامنت تاپ این فایل برای صفا جون نوشتم… آره واقعا من وکیل بچه هام و همسرم نیستم که… مگه من به قانون فرکانس باور ندارم … مگه نمی دونم که فرکانس ها دارن زندگی رو خلق می کنن… آیا من به فرکانس بچه هام یا همسرم دسترسی دارم که دارم زور میزنم تغییرشون بدم؟؟… آخ که به قول قرآن چه مار بیهوده ای و چقدر دچار خسران میشم
خدایا کمکم کن این پاشته آشیل رو حلش کنم.. خدا کنه استاد بیاد در مورد این پاشنه آشیل مخصوصا در مورد فرزندان صحبت کنه و منطق های قوی بیاره تا به ترس هام غلبه کنم و اینقدر خودمو خسته نکنم و زور الکی نزنم …
===================================
این تابلو وان یکاد خب قبلاً به خاطر باورهام داشتمش و روی دیوار بود الان چرا باید باشه؟؟
من قبلاً می خواستم بردارم ولی همسرم اجازه نداد چون با من هم عقیده نیست
یا برچسب و ان یکادی که صاحب قبلی به ماشینم زده ورا هنوز دارمش؟؟… چون تنبلی کردم و همش منتظر بودم ماشینم رو عوض کنم
بخاری چرا الان هنوز که تابستونه اینجاست؟
درگیر تضاد همسرم شدیم و بعدش هم درپوش لوله بخاری رو پیدا نکردم
لباس های زمستونی چرا هنوز تو کمد؟
به خاطر کمبود جا مجبورم برای اینکه چروک نشه تو کمد نگه دارمشون… این خواسته در من شکل گرفت که خونه ای داشته باشم با فضای بزرگتر و کمد های بیشتر تا محتوای کمد لباس های زمستونی و تابستونی را بشه جا به جا کرد.
چرا از این وسایل باشگاه و ورزش که خریدیم استفاده نمی کنم؟؟ چون علمش رو ندارم و همش منتظر بودم همسرم بیاد و نحوه صحیح انجامش رو بهم بگه و این وابستگی اون انگیزه رو از من گرفت چون باید با ایشون هماهنگ میشدم و همسرم هم معمولاً وقت نمی کرد
چرا هنوز راه پله رو اینجوری تمیز می کنم؟؟
باور کمبود… می تونم از ابزارهای جدید استفاده کنم که کار رو راحت تر کرده
چرا این همه لحاف تشک دارم؟؟ آیا بهشون نیاز میشه؟؟ که خودش تو اسباب کشی ها اذیت کننده است و فضا رو اشغال کرده…
برای مهمون گذاشتم… لحاف ها که به خاطر باورهای مادرم خریداری شد… و اصلا ازش استفاده نمیشه… تشک ها هم میشه با تشک های جدید که سبک هستن و جای کمی نیاز دارن جایگزین کرد
یکسری از اسباب بازی ها و وسایل بچه ها رو برای چی نگه داشتم؟؟ مثل کریر و کالسکه و بعضی از اسباب بازی هاشون که الان کارایی نداره یا ناقص شده؟؟… باور کمبود
یکسری وسایل اضافی دارم که الان جا گرفته و تو اسباب کشی کلی انرژی می گیره اینا رو چرا نگه داشتم مثل فرش ها؟؟ باور کمبود که نکنه رفتیم خونه جدید لازم بشه
یکسری لباس ها که چند سالی پوشیده نمیشه ولی هنوز دارمش مثل پالتوی خیلی ضخیمی که برای زمانی بود که در زنجان ساکن بودم و هوا سرد بود اما الان تو تهران اصلا نیازی بهش ندارم؟؟ خب اگه روزی سرد شد یا رفتم جاهای سرد داشته باشمش
یکسری باورهای غلط دارم که کلی تضادهای تکرار شونده برام خلق می کنه، باید اونا رو حلشون کنم تا انرژیم آزاد بشه… مثل همین باور ناجی بودن که هر بار افرادی رو جذب می کردم که نیاز به حمایت و کمک داشتن و منی که با این ناحی بودن خلأ ارزشمندیم رو پر می کردم وابسته بودم بهش و مدام درگیر این مسائل و کلی اتلاف انرژی که خدا رو شکر با تضاد اخیر که البته ظاهرش خیلی وحشتناک بود ولی پر از گنج و درس، دارم حلش می کنم و هر روز به خودم یاداوری می کنم که فرکانس ناجی بودن نتیجه اش اینه… ایا بازم می خوای تجربه اش کنی؟؟
یا فرکانس تایید گرفتن و جلب توجه… همین چقدر باعث تولید کارهای بیهوده میشه تو زندگی و آدمو خسته می کنه و در نتیجه رضایتی هم در کار نیست و به قول قرآن فاسق میشی و دچار خسران میشی
1403/6/4
به نام خداوند بخشنده مهربان
خوابم نمیبرد و اومدم سراغ سایت و توی کلیدها هدایت شدم به این فایل بی نظیر
من دقیقا این الگو روتوی ورزش خیلی بهش پایبندهستم هرروز سعی میکنم با بهتر و تمرکزی وزنه زدن عضلاتم بهبود بدم وهرچندوقت یکباراز خودم عکس میگیرم و باعکسای قبلیم تحلیل میکنم و میگم خب حالا نیازه که کدوم قسمت وکدوم عضله رو بیشتر بهبود بدم بسازم وخداروشکر روزبه روز همه چی عالی میشه من تازه کسب وکار خودمو شروع کردم اما سعی میکنم هرروز یه آموزش برای بهبودم ببینم ومطالعه کنم و دست عمل و اقدام میزنم تا نتیجه خروجی ببینم و دوباره از اشتباهاتم درس بگیرم و بهبود بدم خدایا شکرت
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام خدمت استاد و خانم شایسته ی عزیز و دوستانم
طبق توضیحاتی که دادین،سریع فکرم مشغول این شد که اطرافم رو بررسی کنم و متوجه کلی نکته و مورد برای بهبود شدم.
هم اینکه شما و مریم جان دست بکار شدین و اون تخته ی چیکن شا و اهنای زیرش رو دراوردین،منم عزمم رو جزم کردم و رفتم سراغ اینکه کوله ی وسایلم رو سالهای ساله کنار اینه گذاشتم رو یه بررسی کنم.
جالب بود که من اصلا متوجه نبودم که این کوله بخاطر اینکه یروز قرار بود مهمان بیاد اونجا گذاشتم و بیش از یک ساله که جلوی اینه بود و نمیشد که توی اینه خودم رو ببینم و همش جلوی پا بود..
تصمیم گرفتم اول وسایل اضافیشو دربیارم و خیلی بار سنگین داشت و هم جاشو عوض کنم..
توی حیاط هم کلی وسیله و خرت وپرت هست که باید بردارم..
حتی دفترایی که از نوشتن سیاه بودند رو هم باید دور بندازم..
لباسای کهنه..رسید خریدا..اصن کلی وسیله بدردنخور دارم که الکی نگه شون داشتم..
خدارو شکر که این فایل رو به موقع دیدم و تونستم یه حرکتی بزنم.
اون بز بز قندی چقدر قشنگه..
عاشق بغل کردن و ناز کردن حیوانات هستم..
دقیقا پارسال ایام عید بود که از لپ تاپ فایل هارو نگاه میکردم و براونی رو میدیدم و کلی فیلم از اسب ها..و خیلی اتفاقی فرداش خاهرم گفت بریم گردش و مسیرمون افتاد پارک جنگلی..وخودشون بلیط ورود رو پرداخت کردند و تا رفتیم داخل دیدم اوه خدای من اسب اوردند..از تعجب و خوشحالی خشکم زده بود بعد هیچکی هم کنارشون نبود..
منو خاهرزادم رفتیم کنارش و یه سوت زدم و صدا دراوردم و دیدم اومد کنارمون..هنوز عکسشم دارم..یه اسب خوشکل سفید قهوه ای شبیه سرخ پوستیا..ماده هم بود..و کلی لمسش کردم و بقیه بچه های کوچولو هم اومدند کنارمون و اصن یه فضای شادی و حس خوب بوجود اومد..هنوز با خاطره ش کیف میکنم..
چقدر مریم جان خوشگل شده با اون لباس کار درجه یکش..عینکش م هم باحاله
خدایا شکرت
استاد هم با ذوق و شوق تمام مشغول خالی کردن خورده چوبا به داخل قفس مرغاست..
توی خونه پدریم کلی مرغ و غاز و اردک و جوجه داشتیم و یادمه مادرم تخم های نطفه دار رو کنار میذاشت و هروقت یه مرغ کُرچ میشد یه کارتن پیدا میکرد و کاه میزاشت زیر تخم ها و مرغ و بعد از 21 روز کلی موجه سیا و زرد و قهوه ای از لای پرای مرغه بیرون میزد و بهشون تخم مرغ ابپز و خمیر و اینا میداد..ساعت ها با ذوق و عشق نگاشون میکردم و لذت میبردم..
و یادمه ده تا غاز داشتیم که از دستم کاهو و خیار و گوجه میخوردند..یه اب راهی هم برادرم با سیمان درست کرده بود که توش شنا کننن..کلی درخت پرتقال و لیمو و انجیر و انگور داشتیم..یه درخت کنار وسط حیاط و گردو نارنج و
گل شیپوری گل محمدی گل همیشه بهار
خدای من …چه حیاط با صفایی داشتیم
بچه های خیابون بهم لقب نیلز (شخصیت کارتونی دهه شصتیا که یه غاز سفید داشت باهاش پرواز میکرد)داده بودن..چون غاز هارو میبردم توی خیابون و مادرشون رو جدا میکردم و بچه هاشو میبردم سر خیابون یه صد متر که دور میشدن،پرواز میکردن و میرسیدن پیش مادرشون..اینا تفریحاتی بوده که لذت میبردم ازشون..
حالا که شمارو میدیدم بز بز قندی رو بغل میکردین یاد اون دوران افتادم..
هوا معلومه چقدر سرده..یاد سرمای کرمان افتادم..زمان خدمت اینجوری خودم رو میپوشوندم..
چقدر خوبه استاد انقدررر ازادی مالی داری و داری خوش میگذرونی و لذت میبری..
اصن انگاری دنیا تو کف دستاته..
خیلی دوست دارم همچین زندگی بسازم و خداروشکر توی مسیرش هستم و دارم تلاشم رو میکنم با بودن توی سایت و دوره ها و تمرینات مداوم دارم روی خودم کار میکنم و مطمئنم نتیجه میده ..
چقدر زمان میبره رو نمیدونم ولی ایمان دارم که میشه..و یه نیرویی مداااام بهم میگه اگر میخوای چنین زندگی لذت بخشی رو تجربه کنی پس پاشو تمرینات رو انجام بده و اون کارایی که لازم هست رو انجام بده و از وقتی که اقای عطار روشن رو دیدم توی کلیپ های نتایج دوستان و همشهریم هست خیلی نیرو و قوت گرفتم و ارادم چندین برابر شد..
خدایا شکرت
هروقت همچین حسی داشتم و از دورنم اینجوری هدایت میشدم،نتیجه های شگفت انگیزی گرفتم..
استاد اون نکته های عملی که توی فایل ها میگید رو توی نوت گوشی یادداشت میکنم و گذاشتم توی لیست کارهای انجام دادنی روزانه ام..و اولویت بندی میکنم..بررسی میکنم ..ببینم چطور میتونم انجامش بدم و تاثیرش رو ببینم..
خداروشکر به کارهایی هدایت شدم که همش داره نشانه های درست تر و دقیق تری برام میاره..
از خوندن کتاب ادم های موفق..از پیگیری و رصد کردن افکارم و اینکه نشانه ی چیه و چطور میتونم هدایتش کنم به یه فکر خوب و نوشتن باورهای مناسب برای کنترل اون فکر..
اصن توی روابطمم داره خودش رو نشون میده..
همین دیشب برادرم بعد 34 سال از من خواست که کنارش بشینم..انگار دوست داشت با من حرف بزنه و متوجه میشدم که یه نجواهایی توی ذهنش هست و هنوز مقاومت داره..ولی همین که من متوجه میشم اینارو خیلی خیلی خوبه و خدارو شکر میکنم
هرجا هستید شاد و سلامت و موفق و پیروز و ثروتمند تر باشید و برامون فایل های قشنگ بیشتری از بهشت بزارید و من مشتاقم که یروزی یجایی شما و مریم جان رو از نزدیک ملاقات کنم و موفقیت هام جواب محبت های شمارو بده و فقط اینطوری میتونم احساس رضایت کنم فقط با بدست اودن نتایج
ازشما و مریم جون خیلی ممنونم که اینجوری با عشق جهان رو به سمت زیبایی ها گسترش میدین
خدایا شکرت
قسمت ۲۳۲
سریال بینظیر زندگی در بهشت
با سلام خدمت دو استادان عزیزم جناب عباسمنش و خانم شایسته عزیزم
و سلام خدمت دوستان همیشگی و همراه این سایت بینظیرمون .
امروز یکی از اون فایل های چالش برانگیزی است که منم بهش بارها فکر کرده بودم و امروز چقدر خوشحال شدم برای این مبحث فوق العاده عالی.. اتفاقا چند روزی است که در مورد دفترهایی که مینویسم دوست داشتم یک تغییر و تحول بهتری داشته باشم.. مثلا داخل دفتر شکر گزاریم بغیر از ستاره ی قطبی و شکر گزاری تمام وقایع روزمره امو داخلش مینویسم و یک دفتر چکاب فرکانسی دارم که تمام موارد روزمره مو در رابطه با سلامتی و یا اعتماد بنفس و یا مقدار ورودی پول و یا یک قسمتش در مورد هدایای دریافتی و یا یک قسمتش در مورد جشن ها و میهمانی و سفر هامو و موارد دیگری رو داخلش مینویسم که بالای هر قسمتش رو تقویم ماهانه نوشتم و بطور ماهانه خودمو چکاپ میکنم ولی خیلی دوست داشتم منظم تر و بهتر و همچنین موارد بیشتری رو به دفترم اضافه کنم که در این سال جدید یک تغییراتی در نوشتن داشته باشم .. هر چند وقتی خودم رو چکاب کردم دیدم بطور فوق العاده ای تمام روزهام در همه ی ابعاد با احساس خوب برام رقم خورد و حتی یک قسمتشو اختصاص دادم به سایت عباسمنش یعنی هر روز مینویسم که کدام قسمت از دانلود ها رو دیدم و در کدامیک کامنت نوشتم و یا چه محصولی رو خریداری کردم و چی مطالبی نوشتن ولی گاهی فکر میکنم در این قسمت هنوز به یک ثبات درستی نرسیدم و دوست دارم برم از اول یک دفتر جداگانه برای این موضوعات تدارک ببینم و بطور مفصل بنویسم .. و یک دفتر دیگر دارم برای کلمات تاکیدی درست و مناسب برای باور سازی در هر یک از موارد متفاوت .مثلا باور سازی درست و مناسب برای ثروت و یا سلامتی وتندرستی و یا برای وزن ایده آل و یا اعتماد بنفس و یا غیره…. و یک دفتر اهداف و خواسته ها دارم که بصورت انشاء و یا سناریو برای خواسته هام نوشتم انگار برام انجام شده .. ویک دفتر ی برای اشعار و شعرهای مثبت و مولانا دارم خلاصه هفت هشت تا دفتر های مختلف دارم ولی برای سال جدید میخوام جوری موارد رو بنویسم که نظم و انظبات خاصی داشته باشم ولی انگار هنوز این دفترهام نظم خاصی ندارند و همش دوست دارم یک تغییر و تحول درست و مناسبی داشته باشم تا بتونم دفترهای با محتواتر و زیباتری داشته باشم .. خیلی دوست داشتم از دوستان بپرسم آیا ایده و شیوه ی مناسبی برای بهتر شدن این دفترها بکار میبرند ؟؟؟ اگر میشه منو راهنمایی کنند .. هر چند من خودم آدم فوق العاده منظبط هستم ولی انگار هنوز در این دفترها و دفتر اهدافم هنوز نتونستم به دلخواهم نظم بدهم..
یکی از تغییرات اساسی که در زندگیم هر روز بهش فکر میکنم و سعی میکنم مواظب باشم کنترل ورودی هام از طریق حواس پنجگانه ام هست که مدام تمرکز میکنم و سعی میکنم عملگرا باشم و تا حدود زیادی موفق شدم ولی گاهی اوقات ناخواسته مواردی پیش میاد که نمی تونم کنترل کنم هر چند همون لحظه میگم اگر من روی خودم خوب کار میکردم این در مدار این ناخواسته ها قرار نمیگرفتم و بازم سریع مچ این ناخواسته ها رو میگیرم.. ولی در کل بیشتر مواقع احساس خوب دارم و خیلی خیلی حالم خوبع و کمتر از اون موقع های گذشته به موارد نامناسب برخورد میکنم
استاد جان تغییر و تحولی که هر روز در پرادایس بطور مداوم انجام میشه بسیار چشمگیر هستش و همچنین در شیوه کاری هر روز تغییرات رو میشه احساس کرد .. مث
استاد جان وقتی کارها رو بخاطر این بز های نازنین متوقف کردید یاد اون فایل قدیمتون افتادم که در مورد هدفگذاری بود داخل یک بشکه فلزی غذای بزها رو مهار کرده بودید و در نبودتون اون بزه مون رفت اونو پیدا کرد و درب اون بشکه رو باز کرده بود و به هدفش که غذا بود رسید یعنی تا وقتی که نمیدونست اونجا غذا هست کاری نداشت ولی همینکه از یک روزنه ای فهمید که غذاش اونجاست از موقعیت نبود شما استفاده کرد و به هدفش رسید.. استاد جان اونموقع ها وقتی اون فایل تون رو دیدم فهمیدم که تمام اهداف و خواسته هامون وجود دارند ولی چون ما نمیبینیمش فکر میکنیم وجود ندارند ولی با اولین نشونه ها میتونیم بیشتر به هدفمون توجه کنیم و با توجه مداوم به هدفمون موقعیت مناسب برامون با شرایط و ایده ها بوجود بیاد
چقدر این ایده ی چیپس کردن چوب های درختان ایده ی جالبی بود که این چرخه بطور منظم و مرتب تبدیل به ایده ی کارآیی شود..
اول این چیپس های چوبی که عطر درخت کاج داره رو بصورت انبوه داخل لانه ی مرغ ها ریخته میشه بعدش یک مقداری غذای مرغ ها رو روی این انبوه ریخته میشه که خوده مرغ ها زحمت پخش کردن این چیپس ها رو میکشند و بعدش با فضولات حیوانی تبدیل به کمپوس شده و کود مناسبی برای سبزیجات بوجود میاد در این چرخه موازی کاری های بسیاری وجود داره که فوق العاده عالی است با این دستگاه هیولایی چیپس کن درختان هم مسیر ها تمیز و هموار میشن و جاده درست میشه و محیط اطراف پاکسازی میشن و هم با این پاکسازی زیبایی ها بنمایش گذاشته میشه و هم محدویت دیدگان مون از مسیرمون برداشته میشه و هم برای مرغها خوبه و زیر پاشون نرم و گرم میشه و هم مشغول کار روزانه شون میشن و هم اون چیپس ها تبدیل به کمپوس میشن و بقول خانم شایسته همش سود و سود و سود …. خدارو شکر .. ورزش و تقویت عضله ها هم انجام میشه و هم از محیط آزاد و زیبای بهشتی یک ورزش بهشتی رو انجام میدید و کلا از درون و بیرون عضلانی و تقویت میشید و روح و جسم و هفت کالبد روح و جسم و جان در مسیر تقویتی بیشتر و بهتر و قشنگتر هدایت الهی است خدارو شکرت
وای چقدر اسم های خوشکلی برای این بزها انتخاب کردید
شازده کوچولو 🐏🐑🐐 واقعا بهترین اسم برای این خوشکله بود
ممنون از اینکه دوستان عزیزمون اسم های خوشکلی رو پیشنهاد داده بودند و ممنون از شما استادان عزیزم که همیشه به بهترینع بهترین ها هدایت میشوید
مطلب دیگری که اینجا مطرح شد . در مورد الگو ها و یا ایده هایی که شاید یک زمانی برامون کاربرد داشته ولی الان ممکنه الان تبدیل به یک مانع برامون شده باشه مثل همون تیکه از آهنی که پایین چیکن تراکتور بوده و یا اون تیکه چوب سر درب ورودی چیکن تراکتور .. خُب اون زمان برای حرکت دادن این چیکن تراکتور این ایده ها خیلی هم کاربرد داشته ولی الان با این الکتریک فنس دیگه نیازی نیست که مدام این چیکن تراکتور ها رو حرکت بدیم و یا برای رفت و آمد درب ورودی لانه اینقدر با چهارچوب محدودیت داشته باشه .. پس با ایده های بهتر میشه الگوهای قدیمی تر رو تغییر داد تا به کارآیی بهتری هدایت شویم
اونجایی که خانم شایسته روی اون چیپس ها نشسته بود و از انرژی چوب های چیپسی طبیعت تعریف میکردند واقعا برای منم همین احساس رو تداعی کرده بود بخصوص اون صدای لطیف چیپس مرطوب چوبی چقدر آهنگ دلنوازی داشت .. واقعا یکی از چهار عنصر طبیعت که خیلی فرکانس و انرژی زیادی داره همین چوب هست بخصوص که عطر و بوی مرطوب کاج هم داشته باشه که فوق العاده انرژی مثبت بالایی داره .. ممنونم خانم شایسته جان که به این نکته ی ظریف ولی ارزشمند اشاره کردید 🙏🙏👏👏👏🌲🌲🌲🌲🌲
بچه های مامان بلوندی و لُپی هم که خیلی زود رشد کردند بخصوص در این پارادیس بهشتی که با داشتن صاحبان مهربان و اون آب و هوای فوق العاده لطیف بهشتی در مسیر رشد و شکوفایی هستند خدارو شکر چه حیوانات خونگی سعادتمندی 🤩🤩🤩🤗😍
یک نکته بسیار جالبی که استاد مطرح کردند این بود که با سوال کردن از خودمون بپرسیم که چرا اون زمان برای ایده و یا کاری دلیلی داشتیم اون کارو انجام دادیم و الان اون دلیل تغییر کرده ولی هنوز تغییری در اون کار ایجاد نکردیم
🤔🤔🙄🙄
سوالی که استاد پرسیدن
آیا قبلا کاری انجام دادیم بدلیل اینکه قبلا لازم بود ولی الان اون موضوع و دلیل تغییر کرده ولی ما هنوز از شیوه قبلی استفاده میکنیم
تغییرات بطور مداوم در زندگی ما هر لحظه اتفاق میوفته مثلا در طبیعت و طول روز و شب از زمانی که خورشید طلوع میکنه تا ظهر یک انرژی و گرمایی رو داره و بعدش از گرماش کاسته میشه و بعدش غروب و شب فرا میرسه ..
یا مثلا یک لباسی رو در فصل گرما بپوشیم و با تغییر دما و یا فصل باید لباس مناسب بپوشیم و این تغییرات در این همزمانی باید انجام شود..
و یا در روابط..
ممکنه قبلانا با یک سری آدم ها در ارتباط بودم و یا هر فیلمی رو میدیدم و یا TV و ماهواره رو تماشا میکردم ولی الان با تغییر باورهام و درک و آگاهی از ورودی های افکارم با افراد کمتر ویا هم مدارم رابطه دارم و با هر کسی نمی تونم همراه بشم و یا انتخاب فیلم های مثبت رو با تفکر و افکارم میبینم و یا خیلی کارهایی که قبلنا انجام میدادم الان خیلی خیلی تغییر کرده و به شیوه و سبک شخصی خودم زندگی میکنم….
حتی شیوه ی خوابیدن و بیدار شدن خودمو تغییر دادم مثلا سعی میکنم شبها هشت و نیم و نه بخوابم تا صبح سه و نیم چهار صبح بیدار بشم تا از فرکانس مثبت جهان و انرژی صبحگاهی و مدیتیشن و خلوت بیشتر استفاده میکنم تا به کارهای بیشتری برسم چون احساس میکنم بر خلاف عموم جامعه زندگی کردن منو به اهداف و خواسته هام میرسونه و با خودم بیشتر در صلح هستم… به کارهای سایت بیشتر میرسم چون اولویت اصلی من هستش و دیگران درکی از این شیوه ی زندگی من ندارند و این تغییرات در زندگی من به جهان متفاوت تر نگاه کنم و کلا نه تنها تغییرات در سبک زندگیم بوجود آمده بلکه دنیای من کاملا تغییر کرده .. دیگه مثل گذشته از رفت و آمد های بیهوده خوشم نمیاد … دیگه مثل گذشته به مسایل پر حاشیه ی بی ربط اهمیت نمیدم … دیگه تنهایی لذت بخش ترین لحظه های زندگیم شده .. دیگه زیبایی ها برام زیباتر شده.. دیگه یک همراه و همراز دارم بنام هدایت که زیباترین همراه زندگیم شده و فوق العاده لذت میبرم …
بقول استاد منم میگم … آخیش چقدر راحت شدممممممممم
آخیش چقدر از آدم های بیخودی دور شدم که باعث نشتی انرژی هایم بودند…
آخیش چقدر دارم زندگی کردن رو زندگی میکنم و لذت میبرم
آخیش چقدر من از درون خوشحالممم
آخیش چقدر برای تمام لحظاتم برنامه دارم و زمان برام ارزشمند شده
آخیش چقدر با خودم آشنا شدم
آخیش چقدر خوب شد گم گشته ام رو پیدا کردم که خوده بنده یعنی رویا مهاجر سلطانی رو پیدا کردم
آخیش آخیش آخیش چقدر خوب شد استادان عزیزی چون استاد عباسمنش بینظیرم رو پیدا کردم و خانم شایسته جانم رو پیدا کردم
آخیش چقدر خوب شد که با تضادهام دوست و رفیق شدم و بهترین دوستان من برای رشد و تکاملم رو شناختم
آخیش چقدر خوب شد که هدایت شدم به گنجینه ی گوهر نشان این سایت بینظیری که دوستان بینظیری رو در اینجا پیدا کردم
و از همه مهمتر خدای واقعی رو شناختم و اون آهن های فولادی حصارهای محدویت های ذهنی و مذهبی رو دریدم و به آزادی رسیدم …
آزادی ها رو در همه ابعاد و لایه لایه های زندگیمو شناختم
آزادی زمانی
آزادی مکانی
آزادی پولی و مالی
آزادی زندگی در سرزمین های شاد و خوشحال با فرهنگ
آزادی افکار
آزادی برای انتخاب های خاص و ویژه
و هزاران آزادی که خودمو از قید و بند هاش آزاد کردم..
و تمام این تغییرات بینظیر رو عاشقانه دوست دارم و بهیچ وجه حاضر نیستم به الگوها و شیوه های گذشته ام برگردم
خدارو هزاران بار شکرت
❤❤🙏🙏🙏🙏😋🙏
چقدر لذت میبرم وقتی استاد داشت صحبت میکرد اون مرغ ها ی خوشکل از جلوی دوربین میدویدن و یا از پشت سر استاد هی به اینور و اونور میپریدن و اون شازده کوچولو هی دور وبر استاد میچرخید و غذا میخورد خدایا شکرت
استاد عزیزم روزی نیست که بخاطر اینکه در مسیر درست و الهی این سایت هدایت شدم از خدا تشکر نکنم🙏🙏🙏🙏🙏
بخاطر تمام این تغییرات فوق العاده عالیم از شما و این جهان هستی ممنون و سپاسگزارم
بخاطر اینکه دستمون رو رها نکردید از تون ممنون و سپاسگزارم ..
بخاطر اینکه خدای واقعی رو بما شجاعانه شناسوندید ممنون و سپاسگزارم
بخاطر تمام لحظاتی که در کنارتون تا این لحظه بودم و لذت بردم و آموزش دیدم ممنون و سپاسگزارم
بخاطر اینکه دنیامو رنگین کمان کردید تا زیبایی ها و نشونه ها رو درک کنم ممنون و سپاسگزارمم
بخاطر اون لحظه ای که شما و خانم شایسته رو در سرزمین زیبای آمریکا ملاقات کنم و حضورا برای تمام زیبایی هایی که برام بوجود آوردیدتشکر و قدردانی کنم پیشاپیش ممنون و سپاسگزارم
عاشفتونم
عاشق وفادار همیشگی
❤❤❤❤❤🙏🙏🙏👏👏👏👏