سریال زندگی در بهشت | قسمت 232 - صفحه 1 (به ترتیب امتیاز)

231 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    نرگس گفته:
    مدت عضویت: 1418 روز

    درود بر شما استاد عزیز و مریم جان🌺🌺🌺🌺

    و درود بر این خانواده صمیمی🌺🌺🌺🌺

    در ابتدا خدا را شاکرم که امروز هم توانستم روز را با تماشای این بهشت زیبا شروع کنم. که به نظرم این روزها به سرعت در حال طی روند تکامل میباشد.

    یک خسته نباشید و خدا قوتی هم به شما بزرگواران بگم که هر روز با ایده ها جدید و عمل به آنها این روند را سریع تر و لذت بخش کرده اید.

    استاد جان وقتی در انتهای فایل به تغییرات اشاره کردید اولین و قشنگ ترین تغییری که به ذهنم خطور کرد، آشنایی با شما و سایت شما است. که بزرگترین تغییر را در زندگی برایم رقم زد. سایتی که هر روز را با اون شروع میکنم. و فایل هایی که هر روز یک آگاهی جدید و یک مسیر تازه به ما نشون میده. چند وقتی است که اصلا متوجه گذر زمان نیستیم. چند وقتی است که هر روز را مشتاقانه شروع میکنیم، زیرا یاد گرفتیم که ما خالق زندگی خود هستیم. هر روز به دنبال یک خلق جدید هستیم که شب هنگام به خودمون یک لایک قدرتمند بدیم.🤩و مشتاق برای اینکه بگیم این هم شد✅…اینکه از افعال جمع استفاده میکنم برای اینکه من و همسرم با هم به این مسیر هدایت شدیم. و بابت این خدا را هزاران بار شکر میکنم. 🙏🙏🙏🙏

    یعنی تغییری در زندگی ما ایجاد شده که تمام سختی ها و موانع را با خونسردی و حال خوب پشت سر میذاریم. تغییری که هر روز داریم به بهتر زندگی کردن فکر میکنیم. هر روز در تلاشیم برای خلق شادی‌ هر روز به روش های ثروتمند شدن فکر میکنیم‌ و خداوند هم یاری دهنده ما در این مسیر است.

    استاد به نظر من تغییر روش زندگی بزرگترین تغییری است که در زندگی هر فرد رخ میدهد. و به دنبال آن هر روز تغییرات قشنگ تر و دلنشین تر خواهد شد.

    تغییری که نگاهت و باورت به خدای درونت را متحول کرده، به گونه ای که دیگر به چشم یک یار و همدم همیشگی بهش نگاه میکنی. یکی که همیشه هواتو داره، یکی که میگه تو فقط بخواه، تو فقط حرکت کن بقیه اش با من. خدایی که دیگر عاشقانه دوستش داری و هر صبح اولین کسی هست که بهش صبح بخیر میگی و به خاطر باز کردن چشمانت از او سپاسگذاری. خدایی که دیگر هم صحبت روزهات شده و تمام لحظه هات را سرشار از انرژی و عشق کرده.

    ممنونم استاد بابت تمام آگاهی هایی که به ما میدهید. و این تغییر بزرگ زندگیم. 🙏🙏🙏🙏

    در پناه خداوند شاد،سلامت، و ثروتمند باشید🌺🌺🌺🌺

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 34 رای:
  2. -
    سیدمصطفی میردهقان گفته:
    مدت عضویت: 1890 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام

    آفتاب لب بومه🌇

    یکروزدیگه ویک فایل پرازآگاهی که استادباسوالتون چندساعتی هست من روبه وچالش کشیدید ودارم فکرمیکنم ونگاه میکنم به اطرافم وریزترشدم به کارام ومحیطم وچیدمان وباورهای اشتباه

    ازوقتی دارم باشما کارمیکنم دارم سعی میکنم روزبه روزبهتربشم این که راه بهتر وآسانتری هست

    یکی ازباورهای اشتباه من این بوده وهست وخداراشکردرحال تغیرش هستم که

    من همیشه فکرمیکردم وقتی یک گروهی یک کاری روانجام دادن قطعا دیگه راهی نداشته برای لغو یااضافه کردن یکسری چیزها واونا دیگه مخ بودن وخیلی به کاری که دیگران انجام دادن فکرنمیکردم چرا؟

    چون خودم روکمترازدیگران می دیدم

    من باوسایلی دارم کارمیکنم که مال یک شرکت هست که چندین تانیروداره نقشه کش داره ومن یک دستگاهی ازشون گرفتم وبه دلیلی که خیلی محیط بزرگی نداشتم یکی از قطعات این دستگاه مزاحم بود وهر دفعه به پای یکی میخورد وزخم میشد

    یکیش خودم بودم که آمدم وبرای رفع این مشکل چسب 5سانتی پیچیدم سرقوطی این دستگاه وگفتم فعلا این باشه تایک فکراساسی واسش بکنم تااین که یکدفعه بهم الهام شد وبه ذهنم اومد اگه این کوتاهتربشه چی میشه؟

    ووقتی امتحان کردم دیدم خدای من اصلا هیچ کاری عملا انجام نمیده و اضافه هم هست

    یاداون داستان دختره افتادم که وقتی عروس میشه میره خونه همسرش واسه پختن ماهی یک ماهیتابه مثل مامانش برمیداشته وماهی رونصف میکرده ووقتی دلیلشو پرسیدن گفته مادرم همیشه همین جور ماهی میپخته واسمون

    ووقتی ازمادر میپرسن میگه چون من ظرف به اندازه اون ماهی نداشتم مجبوربودم نصفش کنم

    درموردبعدی که قبلا این کارروکردم واون شرکت سازنده دستگاههای معروف توایران درتبریز هست

    این که واسه اون دستگاه یه دسته گذاشته ومیگزاره هنوزهم فکرکنم که خیلی فشارمیاد به کمروهمیشه بایدبرای کاربا اون که کم هم نیست مرتب خم وراست شد

    ومن خداروشکر بایک ایده جدید این مسئله روحل کردم وکل اون قسمت این کار روانجام دادن وهمه دستگاهها تغیرکرد 😃😉😀

    سپاس استادعزیزبامطرح کردن این سوالتون اعتمادبه نفس من بیشترشد ومرورشد که ببین این کارهاروانجام دادی ومیدی پس بیشتر وبهترهم میتونی

    یک موردی دیگه که اصلا نمیدونم چه طوری این اتفاق افتاده بود این که موقع چیدن لوازم خونه میز آرایش خانمم روپشت دری که میخوایم بریم وبیام گذاشتن فقط یادم که گفتن جا نداره اون قسمت وماهم باورکردیم حالابعدازمدتی گفتم این جاش خوب نیست ومعظلی شده واسه رفت وآمد

    که بایک مترکردن دیدم میشه جابجاکرد وگفتم ای بابا چرازودترمن این کار رونکردم؟

    من درحالی این مطالب رومینویسم که یکسری کارها روهم جابجاکردم ومیخوام ببینم چه راه بهتری هست

    خدای من چقدراین شازدمون خوشکله وبانمک خداییش حال کردم موقعی که بغلش کردید یاد اون بوقلمون افتادم موقعی که لباس خانم شایسته روپوشیده بودید وبغلش کردی خدایاشکرت (چه باد خودش کرده بود)😃

    بازدوباره موقعی که داشتید صحبت میکردید ونوازش میکردید خداییش چه انرژی گرفتم وقتی دیدم دارید باعشق نوازش میکنید

    خانم شایسته هم که ماشاالله امروزشده بودن مثل خلبانها

    خداقوت به هر2شما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 36 رای:
  3. -
    Ahmad گفته:
    مدت عضویت: 1411 روز

    🤩🤩

    استاد؟؟؟؟؟عجب کلمه ای رو بکار بردین…(محصولات) این محصولاتی هست ک اماده شده…

    واقعا ک انرژی تموم نمیشه و از حالتی ب حالت دیگه تبدیل میشه.و این چرخه ب قول خانوم شایسته ادامه داره.

    چقد بزی ها تُپل شدن🐐 ماشالله معلومه اونجا خوب بهشون رسیدگی میشه.

    واقعامرحبا استاد ک هر چی بهتون الهام میشه همونجا ، کارو انجام میدین.و راحتتر کارتون رو دنبال میکنین کلا شما دنبال راحت زندگی کردن هستین و این باور باعث میشه جهان هر لحظه بهتون الهاماتی رو براتون بیاره ک راحتتر باشین.و گاهی اوقات خود تضادها اصلی ترین الهامات هستن،،،خدارو شکر ک همین لحظه اینوو فهمیدم و یه جا یادداشتش میکنم تا بدونم تضاد ینی عامل رشد عامل موفقیت.جابجایی یه اهن در کف زمین ،و سقف ،باعث شد این تفکرات در این فایل ب وجود بیاد.

    جهان در تمام مدت در تلاشه تا ب ما بفهمونه ک با هر چیزی ک میبینیم می شنویم میتونیم یه عامل رشد و موفقیت ازش بسازیم.

    این آیه ک ما راه را ب انان نشان میدهیم خواه سپاس گذار باشن ،خواه ناسپاس ،،این ینی همه در حال هدایت بهتر زندگی کردن هستیم ولی یکی اون الهام، رو دریافت میکنه و لذت میبره و یکی ازش رد میشه دور خودش میچرخه.

    از سوالی ک گفتین هزاران نمونه در زندگی بوده و البته ک، هنوزم هستن،،،

    یکیش جمع اوری اطلاعات قانون جذبی بود.

    صب تا شب هر وقت ک بیکار میشدم دست ب کتاب و یا فایل نگا کردن از هر استاد قانون جذبی بود،،واقعا داشتم خودمو خفه میکردم ،همونجا احساسم بهم میگفت ک داری راه رو اشتبا میری ولی باز جم اوری اطلاعات بیشتر میشد و هی بیشتر اذیت میشدم.

    این الگو این باور ک باید از همه چی سر در بیارم منو دور تر از قانون میکرد.

    خسته شده بودم تا اینکه گفتم فقد میام و رویه سایت تمرکز میکنم.و واقعا این اگاهی ها باعث شد ارومتر بشم.

    استاد خیلی ازتون شنیده بودم ک فقد رویه سایت تمرکز کنم،

    یا اینکه بارها گفته بودید ک دیگه کتابی نمیخونید و دارید رویه قران کار میکنید ولی گوش من بدهکار نبود.من فقد الگوی خودمو میدیدم.

    خیلی خوبه ک ادم وقتی میبینه الگویی تو زندگیش داره اذیتش میکنه با جرات تغییرش بده و ب حرف کسایی ک همون راهو رفتن گوش دل بسپاره اگرم نکنه انقد جهان ب همون روش اذیتش میکنه تا از چاره نداشتن دست ب تغییر بزنه.

    خیلی خوشحالم ک ب شما گوش میدم ب رفتار شما ک هر لحظه قابل تغییره ، ب قول خودتون شاید بهترین کار نباشه ولی بهترین کار در همون زمانه.

    خدارو شکر ک این نشتی انرژی رو گرفتم و بخدا ک کارهام اسونتر شده ،اروم تر شدم ،خوشحال تر شدم ،ایمانی ک عمل برام اورده ،

    ان شالله انقد میام فایل از شما و خانوم شایسته عزیز نگا میکنم ،انقد کامنت بچهارو میخونم تا این شخصیت های خوب و عالی،این باور هایه خوب و عالی جزئی از شخصیتم بشه و روتین وار انجامشون بدم.

    شاید الان زمان و انرژی زیادی ازم بگیره ولی قطعا مزدی ک میگیرم بیشتر از تلاششه….

    سپاس گذارم ازت استادم😍😍😍

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 37 رای:
  4. -
    نرگس در مسیر توحید گفته:
    مدت عضویت: 1613 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام خدمت شما استاد عزیز و خانم شایسته مهربان

    سلام خدمت دوستان عزیزم

    خدایا شکرت بخاطر فرصت زندگی در یک روز زیبای دیگه

    خدایا شکرت بخاطر دیدن یک فایل زیبا دیگه

    خدا قوت استاد چه روز پربرکتی داشتین

    ایده پشت ایده

    اول میله ی پاگیر رو برداشتید برای راحت شدن کار

    بعد چوب بالای در رو برداشتید برای راحت تر شدن کار

    در مرغها رو درست کردین که بزها نتونن برن داخل

    خدایا شکرت بار چوبهای چیپس شده رو هم که خالی کردین

    چقدر خوبه که هستین و روز یه فایل جدید ازتون میبینم

    باز هم به فکر کردن تشویقمون کردین

    که چه تغییراتی در زندگیمون ایجاد کردیم خودآگاه

    من میخوام در مورد مریض و سلامتی بگم که شاید مشکل خیلی از دوستان هم باشه که تمام این احساسات دخیل بودن توش و الان چه تغییراتی کردن

    توجه کردن

    انتظار داشتن

    نیازمند بودن

    توقع داشتن

    مریض بودن مداوم

    غر زدن

    قبلا من خیلی به مادرم توجه میکردم اگر جاییش درد میگرفت همش بهش توجه میکردم مثلا پاش درد میگرفت میرفتم ماساژ میدادم و دارو بهش میدادم تا خوب بشه این کار من باعث شده بود مادرم برای جلب توجه بیشتر هر روز یجاش درد میگرفت

    یه روز پاش

    یه روز دستش

    یه روز کمرش….

    هیچ روزی نبود که از درد نگه و همیشه مریض بود اینقدر این نیازمندی زیاد بود که اگر توجهی نمیشد ناراحت میشد و توقع داشت تا بهش رسیدگی بشه با اینکار منم اذیت میشدم فکر میکردم اگر بیشتر بهش رسیدگی کنم بهتر میشه ولی برعکس بود هر روز بدتر میشد

    👆اینا برای قبل از آشنایی با این مسیره

    نمیدونستم چی کار کنم تا اینکه فایلهای استاد رو گوش دادم و آروم اروم فهمیدم که اینا همش بخاطر خودمه ایراد از منه نه از مادرم

    شروع کردم به تغییر خودم که دلسوزی بیجا نکنم فایل استاد در مورد توجه کردن رو گوش کردم گفتم نه دیگه نمیخوام اینجوری ادامه بدم تا اذیت بشم

    یه دفعه ای نمیشد تغییر بدم دیدگاهم رو آروم آروم و قدم به قدم شروع کردم برای تغییرم

    دیگه وقتی مادرم مینالید و میگفت از درد دیگه نرفتم بگم چیشده مامان

    دیگه نگفتم چه دارویی میخوری

    دیگه نگفتم میخوای بری دکتر

    دیگه نگفتم میخوای ماساژ بدم اونجایی که درد میکنه

    خلاصه دیگه وقتی مامانم میگفت درد من از اون مکان میرفتم بیرون

    خیلی سخته کنترل کردن ذهن ما انسانیم و احساساتی میشیم ولی اگر من میخواستم تغییر کنم باید انجام میدادم

    هر موقع ذهنم میخواست توجه کنه میگفتم نه اگر من مادرم رو دوست دارم باید اجازه بدم تا خودش برای سلامتیش تصمیم بگیره

    (با این جمله ذهنم رو شرطی کردم که اگر من کسی رو دوست دارم نباید توجه بی اندازه بکنم بهش)

    تا اون نیازمند توجه من باشه و بخاطر این نیاز هر کاری بکنه

    وقتی من احساس دلسوزی رو کنترل کردم و دیگه اون کارا رو انجام ندادم

    دیگه مادرم هر روز سالم تر از دیروز میشه خدا رو شکر

    دیگه توقعی ازم نداره

    دیگه غر نمیزنه

    دیگه خوشحالتر و سرحالتر از قبله

    چند روز پیش مادرم گفت کمرم درد میکنه نمیتونم از جام بلند بشم گفتم بیخیال مامان به سلامتی فکر کن رفتم بیرون برگشتم دیدم مامانم داره شاد و خوشحال کاراش رو انجام میده گفتم خدایا شکرت که قانون همیشه جواب میده

    وقتی من تغییر کردم اون فرد هم رفتارش تغییر کرد من تلاشی نکردم برای تغییرش من فقط روی باورهای خودم کار کردم اون فرد رفتارش فقط با من تغییر کرده و با بقیه همونی که بود هست

    اینی که گفتم فقط برای مادرم نیست دیگه به هیچ کس توجه بیجا نمیکنم

    این باعث شده آزاد تر باشم و سربی به پام آویزون نباشه تو زندگی

    نیاز به توجه در همه ی ما هست ولی اگر نتونیم کنترلش کنیم بهمون ضربه میزنه

    من وقتی حس میکنم داره بهم بخاطر چیزی توجه میشه یادگرفتم سریع خودم رو جمع و جور میکنم چون میدونم که بهم ضربه میزنه اگر یکم به ذهنم قدرت بدم دیگه میخواد به هر روشی که شده توجه جلب بکنه ولی آگاهانه اجازه نمیدم و کنترلش میکنم دیگه داره میشه عادت

    وقتی من تغییر کردم اطرافیانم هم تغییر کردن

    این فقط یکی از تغییرات زندگیمه

    جدا شدن از اکثریت جامعه سخت ولی شدنیه

    خدایا شکرت که در این مسیر توحیدی هستم و لذت میبرم

    خدایا شکرت

    بهترین ها رو براتون آرزو میکنم

    ان شاءالله که همیشه در حال خوب و شادی و سلامتی و ثروت غرق باشید

    خیلی دوســـتـــتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 41 رای:
  5. -
    رضا دهنوی گفته:
    مدت عضویت: 2607 روز

    سلام

    به عنوان تمرین این قسمت توی پارکینگ یه کمد بود که قبلا پشتش چند تا ایزوبام بودش و نمیشد کمد رو جابه جاکنی و ماشین سخت میرفت تو پارکینگ ،، خیلی وقته ایزوبام ها استفاده شده ولی هنوز کمده سرجاشه !!! گفتم خدا قوت عزیزم خب برو اون کمد رو و اون تانکر پلاستیکی رو جابه جا کن الان که ایزو بام ها نیستش و رفتم جابه جاش کردم و ماشین الان به راحتی میره تو پارکینگ !!!

    کلی کتاب زمان دانشجویی دارم که بسته بندی شده یه گوشه گذاشتم بیکاره مونده بعد به خودم میگم تو سال ها پیش دانشجو بودی الانم که داری در یک حوزه ی دیگه ای مطالعه میکنی اون کتابا رو چیه گرفتی اونجا احه ؟؟ خب یا بفروشش یا یه کاری باهاشون بکن !!!

    و خیلی از کتابای پدرم ، پدرم که رحمت خدا رفته اون کتابا بلا استفاده چیه اونجا اخه خب یا هدیه بده یا یه کاریشون کن تا یکم جا باز بشه اخه !!!

    یا تو پاسیون خونه کلی گلدون هست که قبل گل توش بود الان بعضی هاش گل هاش خشک شده ولی هنوز گلدون ها سرجاشه من هربار میخوام گل ها رو آب بدم به مشکل میخورم و جالب ترش اینجاس که میرم اون گلدون های بدون گل رو هم اب میدم بهشون 😂😂

    یا مثلا یه سری ادم رو باهاشون ارتباط دارم بعد به خودم میگم عه من الان چرا با اینا در ارتباطم ؟؟ بعد میگم خب چون پدرم باهاشون درارتباط بوده دگ !!! پس منم باهاشون در ارتباطم !! بعد میگم عههه خب پدرت سال هاست نیست پس چرا تو بازم با اینا در ارتباطی؟؟؟ بعد میگم خب نمیدونم ،، بعد من هربار کلی زمان باید بذارم برای حل کردن یه سری مسائل پوچ و بیهوده !!!!

    یا مثلا ایمیلم به خودم میگم خب قبلا به اون دلیل اون ایمیل رو داشتم که فکر میکردم فلان ایده خوبه ولی ایده کارا نبود ولی هنوز ایمیله هست و هر بار داره مزاحمت ایجاد میکنه پس چرا پاکش نمیکنی اخه !!!

    یا مثلا در مورد شغل :

    چرا این شغل هنوز بعد این همه سال تغییر ندادم ؟؟؟ خب چون پدرم اینکارو میکرد دگ !! بعد میگم خب پدرت که رفته پس چرا بازم تو داری اینکارو میکنی هنوز ؟؟؟ !!!! اهاااا چون ۱۰۰ بار به من گفتن مردم چی میگن اخه !!!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 52 رای:
  6. -
    آینا راداکبری گفته:
    مدت عضویت: 3347 روز

    سلام

    وقتی نخواهیم تغییر کنیم ودر روزمرگی زندگی بمانیم، دیگر پیشرفتی نداریم. اول فایل که بزها و خروسهارا میدیدم قبل اینکه فرمایشات شما را گوش کنم، به خودم می گفتم ببین این حیوانات را فقط از روی غریزه زندگی می کنند، نه پیشرفتی دارند نه کار جدیدی میکنند، فقط می خورند و هر چقدر هم می خورند باز هم می خواهند بخورند و چاق و چله می شوند و ما انسانها آنها را می خوریم. داشتم با خودم فکر می کنم یک کار را تا آخر عمر فقط انجام میدهند و هیچ پیشرفتی هم ندارند فقط خوردن و خوابیدن و بس و بعد داشتم به خودم می گفتم ببین اگر تغییری در کارت ایجاد نکنی و یکسره در آن بمانی همین نتیجه را می گیری و خیلی هم هنر کنی مثل حیوانات بهره کاریت به دیگران می رسد و خودت بی نتیجه می مانی که تازه اگر تغییر نکنی این بهترین حالتش است و گرنه که خودت کاملا داغون شده و از بین می روی.

    این فایل دقیقا خواسته ای بود که از خدا داشتم که دو سه روزی است حسابی دارم باگهایم را دوباره مرور می کنم حسابی جلسه 2 عزت نفس که عشق من است را گوش دادم و حسابی دوباره گوش دادم و نوشتم که همان بحث قربانی شدن است. حتی دیشب تا نیمه های شب هم داشتم فکر میکردم همین الان که فهمیدم که من خیلی قربانی شده ام را فهمیدم باز هم دارم تکرارش می کنم و خلاصه پاشنه آشیل اصلیم را بدست آوردم و کلی هم از خدا تشکر کردم و …

    به هر دوی شما خدا قوت بده همیشه سالم و سرحال و قوی و با انرژی باشید

    فراوانی در پرادایس موج می زنه و همیشگی است حتی برای خرده چوبها در لانه مرغ و خروسها

    همیشه وقتی کاری را می خواهیم انجام دهیم باید ادامه دهیم مستمر باشیم مثل زندگی شما هر روز کارها را انجام میدهید و ضمن اینکه روی پیشرفت ان هم و تغییرات آن هم کار میکنید خدایا شکرت

    همیشه باید *تغییر تغییر کنیم و دنبال بهتر شدن و تغییر کردن باشیم و خودمان را بهبود ببخشیم، و گرنه مثل باتلاقی می شویم که می گندد و از بین می رود.

    همیشه حرف من این است می گویم اگر تغییر نکنم متوقف نمی شویم همین جوری که هست نمی مانم بلکه عقب می مانم کهنه می شویم تغییر و فکر کردن برای کارهایم جزئی از واجبات است .

    دور تا دور اتاقم پر از سوالاتی این چنین است:

    چه- چطوری- چه جوری- چرا- چگونه-چی را باید بهتر کنم- چطوری باید هزینه هایم را کمتر کنم- چطوری باید با خانواده ام رفتار کنم- چرا این باورم را دارم ؟ آیا خوبه آیا ادامش بدهم وووو

    همیشه باید تغییر کنیم و بروز باشیم. تغییر شجاعت و جسارت و ایمان قوی میخواهد که استاد عزیز این را خیلی دارند و همیشه برایم مهم است که مرا یاد بخش کتاب رویاهایی که رویا نیستند- قسمت ایمان راستین می اندازد.

    یک کاری که بسیار برایم مهم است همیشه عملگرایی است یعنی هر روز باید باید باید زیاد عملگرایی داشته باشم و هر شب باید بنویسم که امروز چه کارهایی چه کارهایی را انجام دادم به نظر من یک کمی روی باورهای کار کردیم که می تونه یکی دو روز هم باشه باید فوری وارد عمل شویم وقتی وارد عمل شدیم در همان حین باورهای بهتری می سازیم و بهترش می کنیم در قسمت عملگرایی بسیار هر لحظه یک کاری کنیم باور سازی خیلی مهم است ولی با عمل باید با شد نه اینکه بنشینیم صد سال باور سازی کنیم هیچ اتفاقی نمی افتد. استاد عزیز اگر عملا چوب بالای قفس یا آهن پایین قفس را بر نمی داشتند هیچوقت راحتتر نمی شدند با اینکه همیشه باور دارند که کارها را می شود راحتتر انجام داد. پس عمل کردن و عمل کردن و عمل کردن بسیار مهم است JUST DO IT NOW همین الان هم باید انجام داد نه یکساعت دیگر اگر کسی می خواهد کاری را انجام دهد فردا و پس فردا نداره همین الان.

    وقتی با شاگردهایم صحبت می کنم می گویم همین الان ورزش را شروع کن همین الان اسم بنویس باشگاه یا با من شروع کن همین الان و اینکه لباسم بده و حمام نرفتم و مهمون دارم … نداره همین الان شروع میکنیم اگر وقت نداری 20 دقیقه ورزش را شروع می کنیم و همیشه به خودم میگویم برای هر کاری کردن و عملکردن هیچ بهانه ای برای عمل کردن وجود ندارد بهانه نیاورم وهمین الان انجام دهم.

    صبحها وقتی خیلی خوابم می آید چون شبها تا نیمه شب گذشته همیشه من در حال فکر کردن به اتفاقات هستم و کارهایی که باید انجام دهم و تصمیماتی که باید بگیرم و کلی حرف با خدا دارم … صبحها می گویم ببین یک 10 دقیقه 10 دقیقه دیگر بخوایم بعد دوباره به خودم می گویم ببین ساکت شو و کارت را انجام بده و JUST DO IT NOW همان لحظه مثل برق میپرم هوا و کارم را شروع می کنم به قول همکارانم می گویند همیشه انلاینی و همیشه بیداری

    تغییر جسارت می خواهد بیشتر انسانها دوست دارند مثل قبل باشند و مثل قبل عمل کنند و اصلا وحشت دارند ازتغییر کردن کسی رامی شناسم که حتی عاشق لباسهایش هست این قدر می پوشد که تیکه تیکه شود بعد می اندازد دور و وحشت می کند که حتی لباسش را تغییر دهد.

    می شوید و خشک می شود و دوباره صبح همان را می پوشد چه برسه به اینکه کارهای دیگری را انجام دهد واقعا این فاجعه است. فاجعه

    در خیلی موارد من این کار را می کنم حتی در ورزش کردن؛ چون خانم شایسته اشاره ای به این داشتند روال کار خودم را می گویم. وقتی با شاگردانم کار می کنم همیشه می گویند که چرا ما همیشه بدن درد داریم و چرا عادت نمی کنیم وووو من به بحث علمی آن کاری نداریم و اینکه دارم چه کار میکنم به صورت کلی می گویم، می گویم عضلات بدن در قسمت شانه یا بازو یا …چند تا عضلات بزرگ است و هزاران عضله کوچک ؛ و من در مورد خانمها و روال کاری که دارم همیشه بیشتر روی عضلات کوچک کار میکنم و بهشون می گویم که در عرض چند دقیقه که من نمی توانم کلی عضلات بدن شما را درگیر کنم بستگی به برنامه ای که دارم هفتگی یا روزانه یا … به صورت چرخشی دارم روی یک قسمتی از عضلا ت کار میکنم اگر می گویید که من این همه پا کار کردم چرا باز هم پایم درد عضلانی داره می گویم ببینید من فلان روز روی ساق بیشتر کار کردم امروز روی ران و مثلا فلان روز پشت را ن وو به خاطر همین که عضلاتی که کار می کنند ریز ریز هستند و به غیر از عضلات بزرگ روی کوچکها بیشتر دارم کار می کنم یک جایی از بدنتان درد می کنه و این طبیعی است.

    با اینکه در ورزش فلان که دوست ندارم اسمش را بیاورم شما فقط روی عضلات درشت خود کارمی کنید ولی من روی عضلات ریز دارم کار می کنم ووو و برای خانمها این مناسبتر است و توضیحات دیگر …

    یعنی همیشه در سعی می کنم روی تغییر و بروز رسانی خودم کار کنم که البته باید بیشترش کنم باید همیشگی باشد نه روزانه و ماهیانه

    این چند روزه خیلی تغییرات در کارم ایجاد کردم که همه به لطف راهنماییهای خدا بوده است به خودم گفتم چرا این کار را یکسره تکرار میکنم از آنجائیکه باخدا یکسره در حال صحبت و راهنمایی گرفتن هستم و الهام شد که فلان کار را انجام دهم دارم این کار را انجام می دهم وهر روز هم نشانه هایی برای من می آید که راهم درست است خدایا شکرت

    من هم ازتغییر خیلی می ترسیدم چون اطرافیان همه این طوری هستند ولی شاید حدود 25 سال پیش بود که خیلی فکر کردم و اول تغییر را انجام دادم که عوض کردن کارم از اداری به شخصی بود؛ خیلی فکر کردم ولی ترسم را بالاخره روی گذاشتم کنار و آن را عملی کردم و خیلی هم راضی هستم

    هر جا که بر ترسهایمان غلبه کنیم ایمان داریم و حتما هم موفق میشویم بسته به ایمانی که داریم ممکن است دیرتر یا زودتر به موفقیت برسیم هر چقدر باورهای بهتری داشته باشیم مسیرمان کوتاهتر میشود و زود به موفقیت بیشتری می رسیم و اگر نه یکسره تجربه کسب می کنیم و بالاخره به مقصد می رسیم ولی با کمی تاخیر . مثل استاد عزیزم که فرمودند باید زودتر این موانع را از قفسها میکندم

    بعضی ها را دیدم ازتغییر عصبانی میشوند و داد می زنند یعنی واقعا می ترسند در این حد برایم بسیار عجیب است چرا چرا این را اینجا گذاشتی می خواهندهمیشه همین مدل باشد چیدمان همین باشد و بدون تغییر.

    اتفاقا دیروز یکی از کابینتهارا مرتب کردم و جاهایش را درست و مرتب کردم و بعد به خودم گفتم چقدر بهتر شد وقتی تغیر نکنی انگار می پوسی به دردم دیگه نمی خوری باید کار کرد باید هر روز وهر دقیقه کاری کرد و برای من حتما حتما عملگرایی از نون شب هم برایم واجبتر است.

    همیشه ازطبیعت خیلی الهام می گیرم تغییر فصلها را دیده ایم هیچ وقت در یک فصل نمی مانیم سرد میشود گرم میشود کم کم با تکامل گرم گرم میشود با تکامل از پاییز به زمستان می رویم و سرد سرد میشود. این باید جزئی از وجود ما باشد تغییر تغییر تغییر

    در این مورد استاد عزیز که همیشه مد نظرم هستند غیر از ایشان، هر روز کارهای ایلان ماسک را در نظر دارم این آقا اصلا یک روزم آرام قرار نداره دیروز برای کار بعدی که می خواهد انجام دهد انیمیشنی را دیدم یا دویا سه روز پیش بود که یکسری کارهای فضایی کرد و امروزم هم یکسری کارها دارد انجام میدهد. این آدم سکون نیست آرام وقرار ندارد وقتی چشمانش را میبینم اصلا ذوقی و اشتیاقی در آن می بینم که خودمم شور و هیجان پیدا میکنم.

    دیروز دقیقا به خیلی از کارهای خود فکر کردم که اصلا چرا باید این طوری باشد و چرا دارم این طوری عمل میکنم خیلی تصمیمات گرفتم و میدانم که خیلی عالی است وقتی درگیر فکری می شوم و خودم را بی حرکت می بینم فوری می گویم ببین نسبت به فلان سال و فلان روز افت کردم دارم چه کار می کنم و دیروز به خیلی موارد رسیدم که آنها را انجام نمی دهم که یکی از آنها همین بود که احساس شادمانی کمتری دارم خیلی روی بعضی چیزها جدی شدم و این احساس که شادی ندارم داره چیزهایی را به طرف من می آورد که آنها هم برایم شادی آور نیستند یعنی همان قانون احساس خوب= اتفاقات خوب

    متشکرم از این فایل عالی از این گفته های ناب مطمئن هستیم همیشه هر چیزی که بهترین هست به سمت شما می آید شادی و ثروت و فراوانی موارد خوب و سلامتی و آرامش و خوشبختی و هر روز بیشتر و بیشتر

    Just do it now

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 56 رای:
    • -
      جمال گفته:
      مدت عضویت: 2198 روز

      درود و عرض ادب.

      سرکارخانم راداکبری عزیز ، از کامنت بسیار پر محتوای شما لذت بردم ، مخصوصا از پاراگراف اول :

      “وقتی نخواهیم تغییر کنیم ودر روزمرگی زندگی بمانیم، دیگر پیشرفتی نداریم. اول فایل که بزها و خروسهارا میدیدم قبل اینکه فرمایشات شما را گوش کنم، به خودم می گفتم ببین این حیوانات را فقط از روی غریزه زندگی می کنند، نه پیشرفتی دارند نه کار جدیدی میکنند، فقط می خورند و هر چقدر هم می خورند باز هم می خواهند بخورند و چاق و چله می شوند و ما انسانها آنها را می خوریم. داشتم با خودم فکر می کنم یک کار را تا آخر عمر فقط انجام میدهند و هیچ پیشرفتی هم ندارند فقط خوردن و خوابیدن و بس و بعد داشتم به خودم می گفتم ببین اگر تغییری در کارت ایجاد نکنی و یکسره در آن بمانی همین نتیجه را می گیری و خیلی هم هنر کنی مثل حیوانات بهره کاریت به دیگران می رسد و خودت بی نتیجه می مانی که تازه اگر تغییر نکنی این بهترین حالتش است و گرنه که خودت کاملا داغون شده و از بین می روی.”

      من همیشه ، سعی میکنم از کامنت های افراد این خانواده بزرگ از آنهایی بیشتر بهره برداری کنم که دارای نگاه عمیق تری نسبت به بقیه هستند ، که بدون هیچ شک و شبهه ای شما جزء بهترین آنها هستید.

      خیلی از کامنت ها که دوستان میگذارند متاسفانه فقط ظاهر قضیه را می بینند که مثلا فضای سبز وآب و درختان و مرغ و جوجه ووو…. و همانها را وصف میکنند.

      در حالیکه از زمان آشنایی خودم با این ” دانشگاه بین المللی جهان بینی زندگی ” که استاد باعث مودت و دوستی من با قرآن شده ( چون من قبلا حتی یکبار هم قرآن را کامل نخوانده بودم ) یاد گرفته ام که یکی از رموز آشکار قرآن که احتیاج به هیچ تفسیر پیچیده ای هم ندارد تفکر در آیات و نشانه ای خداست که در قران جا جای آن خداوند در انتهای یک آیه تاکید میکند که این نشانه ای است برای انان که تفکر میکنند!!!!؟؟؟

      و این خیلی خیلی مهم است !!!

      بقول شما و در تایید کامنت شما دوست و همفرکانسی فعال و عزیز هدف از آفرینش و خلق شب و روز و باد و مه و خورشید چیست ؟ تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری ؟!!!!

      و مهمتر همانگونه که اشاره کردید پس فرق من با سایر موجودات خلق شده در چیست ؟؟؟؟

      فقط خوردن و خوابیدن و تولید مثل ؟؟؟!!!!!!

      البته همانگونه که استاد بار ها تاکید کرده اند و من کاملا آنرا قبول دارم فقط ۵% افراد دنبال اینگونه تفکرات هستند و مانند قرآن که اشاره دارد که بیشتر آنان این را نمیدانند یعنی همین.

      یعنی حد متعالی بیشتر انسانها همان حد متعالی حیوانی است و پا را فراتر نمیگذارند!!!!!

      البته من در کامنت های قبلی ام این موضوع را تاکید کرده ام اما ، باز هم در تایید فرمایش شما میخواهم دوباره تاکید کنم .

      ” ما هر آنچه را تا به امروز از آن برخورداریم مدیون انسانهای دگر اندیش بوده ایم و بس ” و گرنه همراه جریان رود حرکت کردن ، ماهی مرده هم میتواند انجام دهد .

      انسانهای دگر اندیش تحت عناوین پیامبران ، مخترین ، متفکرین و موفقین.

      البته اعتقاد شخصی من اینستکه ، به این دلیل خداوند پیامبر را خاتم پیامبران قرار داده که ” بقول نویسنده کتاب ملت عشق ، خانم الیف شافاک ، شمس تبریزی ها هیچوقت نمی میرند و همیشه زنده اند ، چون مهم نیست نامشان چیست ، مهم آنکه مانند سوره الغایشه آیه ۲۲ و ۲۳ ” پس تذکر ده که تو تنها تذکر دهنده ای ، برآنان هیچ تسلطی نداری ، مگر کسی روی برگرداند و کفر ورزد آنگاه ، حساب آنان برعهده ماست.”

      که من عاشق آن تکه کلام بعد از” آنگاه” هستم ، که در سراسر قرآن قوم های زیادی را که در گذشته شرک ورزیده اند را خداوند ، نیست و نابود کرده .

      حال شاید دیگر احتیاج به توضیح و تفسیر ندارد که چرا وضعیت کشور ما اینگونه است .

      ببخشید ، خواستم تشکر کنم اما قلم من نبود ، جاری شد بر قلب و من فقط نوشتم ،

      برای همین دیگر پیامبری نخواهد آمد ، چون پیام سروش او را پیام آورانی چون استاد عباس منش عزیز در سرتاسر دنیا منتشر می کنند و برای همین است که در قرآن گفته شده ” وارثان این دنیا ، صالحان خواهند بود “.

      پاینده باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
      • -
        آینا راداکبری گفته:
        مدت عضویت: 3347 روز

        سلام

        تشکر کامنتتون عالی بود

        معمولا با کسی صحبت نمی کنم واقعا داغون میشوم با این طرز فکر عجیب

        امروز کسی که بهش احترام می زارم و یکسره ماشاله حرف می زنه که اصلا وقت نمی کنی یک لحظه حرفش را قطع کنی که البته هر طور شده این کار را می کنم امروز چیز ی می گفت که فقط سکوت کردم و اصلا توی دلم با خدا صحبت می کردم.

        می گفت این دنیا اصلا توش خوشی نیست اصلا ما باید عربی قران را یاد بگیری و من عربی ام خوب نیست که البته به نظر من خوب است؛ فارسی اش را می خوانم ووو خدا گفته این دنیا قران راعربی و درست نخوانید آن دنیا یاد می گیرید بالاخره باید عربی این قانون را حسابی بلد باشید و می گفت این دنیا برزخ است الان و ………. نزدیک بود دیوانه شوم و خلاصه از جا بلند شدم و حرف را عوض کردم ووو واقعا خدایی من نمی دانم اینها چیه اینها می گن

        من دارم قران را می خوانم حسابی از اول شروع کردم ریشه فعلها را در می اورم و بعد معنایش را پید میکنم تعداد تکرار ش را می نویسم ووو که همه اینها کامپیوتر ی و خیلی هم راحت است اصلا من چیزی از سختی ندیدم الان سوره بقره هستم همه جا خدا گفته من هستم من درکنارتون ووو آدم و حوا هم که از خدا دور شدند وووو من که این طوری فهمیدم که منظور خدا این بوده که تو وقتی از من دور میشوی و به من توجه نمی کنی می ری سمت شیطان یعنی حرف ذهنت را گوش می کنی و بعدم توبه کرده خدا هم توبه پذیره و ووو

        من نمی دانم این چرت و پرتها چیه که حوا آدم را گول زده گفته بیا این سیب را بخوریم ووو

        به خدا من که تا الان اصلا همه چیزهایی ندیدم.

        وقتی می خوانم و واقعا فکر میکن که وسط بیابان و تک و تنها هستم واقعا بدون پیش زمینه می خوانم من از این ترجمه ها مخم سوت می کشد

        من دیروز کتابی که می خواندم را تمام کردم و کتاب جدیدی را شروع کردم و تازه صفحه اول هستم و دیشب توی کتابهایی که برای خواندن دارم مانده بودم کدام را انتخاب کنم یکی از انها ملت عشق است که شما اشاره کردید به نظرم این نشانه است که این را باید بخوانم . تشکر

        موفقیت ادامه دارد ……..

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
        • -
          جمال گفته:
          مدت عضویت: 2198 روز

          درود و عرض ادب.

          به سرکار خانم راداکبری عزیز و همکلاسی فعال ” دانشگاه بین المللی جهان بینی زندگی ” استاد عباس منش.

          من در کامنت های قبلی ام این موضوع را گفته ام اما، چون شما به آن حساس شده اید( زبان عربی در قرآن ) خلاصه آنرا میگویم.

          خیلی از افراد در جهان به اشتباه فکر می کنند که زبان بین المللی مثلا بخاطر استفاده عمومی زیاد مثلا در مقطعی فرانسوی و یا حال حاضر انگلیسی یا آمریکایی است.

          در صورتیکه تمام زبانهائیکه ما استفاده می کنیم اختراع شده خود بشر است و هیچ کدام آنها نزد خدا برتری ندارند حتی عربی که در قرآن آمده؟؟

          همینجا هم بگویم اگر تفسیر های زیادی از قرآن شده ، حتی به زبانهای عربی فقط و فقط بخاطر ، اعراب گذاری در قرآن شده !!!!؟؟؟

          چون قرآن اصلی ، اگر کسی پژوهش کند بعد از مرگ حضرت محمد چند سال بعد بصورت کتابت در آمد فاقد اعراب است و درست بعد از ۷۰ حافظ قرآن که در آن جنگ معروف همه از بین رفتند و خلفای راشدین این خطر را احساس کردند که تا قبل از آن بخاطر عدم فرهنگ و ادب در قوم عرب و نوشتار مکتوب ، آنرا یعنی آیه های قرآن را حفظ میکردند ، امدند هر کسی که آیه ای از قرآن را حفظ کرده بود آنرا جمع آوری و روی پوست های خشک شده حیوانات نوشتند که هیچ اعرابی یعنی همان فتحه و ضمه و کسره و غیره را ندارد.

          و اتفاق دیگری که افتاد شاًن نزول آیه بود که با از بین رفتن حافظان قرآن آن هم در طول تاریخ از بین رفت و تشکیک امروز در تفاسیر قرآن در همین است.

          ولی نکته مهم آنکه بعضی گمان می کنند که حضرت علی قرآن دیگری آورد و جمع آوری کرد که امروزه شیعیان در دست دارند ،در صورتیکه بخاطر نبود سند شاًن نزول فقط ترتیب چیدن آیه ها از بزرگ به کوچک است وگرنه آیه های قرآن در تمامی فرق مختلف اسلام یکی است و هیچ فرقی با هم ندارند.

          و بخاطر همین است که میگویند قرآن نسبت به قدمت کتابهای آسمانی دیگر بروزتر و با کمترین انحراف و دستبرد ادبیاتی بوده است.

          با همه این احوال تمامی زبانها بقول خود قرآن که الان سوره و آیه آن یادم نیست گفته شده ” ما اختلاف زبانها و تیره و رنگ پوست های مختلف را برای این بوجود آوردیم که شما در آن تدبر و تفکر کنید که نشانه ای باشد برای آنان که تفکر می کنند”.

          یعنی این زبانها نزد خداوند هیچ برتری ندارند و ما با عقل محدود خودمان فکر می کنیم که برتر است .

          مانند خود قرآن که طبق فرمایش خداوند در همه جای قرآن تاکید کرده که ما این کتاب خواندنی ( نام قرآن ) را به زبان ساده بیان کریم که تاییدی باشد برای تمام کتابها و رسولانی که پیشتر فرستاده بودیم.

          یعنی تمام کتابهای آسمانی فقط و فقط اصلشان یک چیز است ، بقول استاد عباس منش عزیز ، فقط و فقط ” یکتا پرستی ”

          و اعتقاد دارم تنها و تنها زبان بین المللی که احتیاج به هیچ تفسیری ندارد و بین همه موجودات خداوند یکسان است و خداوند با همه موجودات از جمله پیامبران خود صحبت کرده فقط و فقط زبان احساس است و بس.

          برای همین است که وقتی شما حتی آنرا نزد حیوانی مثل سگ هم حس میکنی که چرا برای کسی که تا حال ندیده غرش و پارس نمیکند یا آرامتر است و برای برخی دیگر بشدت پارس می کند ، چون فقط احساس و نیت اورا حس می کند.

          برای همین است که قرآن میفرماید ” اگر قرار بود من زبان انسانها را بنگرم یک نفر هم زنده نمی ماند ، من نیت و احساس درونی انها را ملاک قرار میدهم.

          یعنی همان جمله مشهور انیشتن ،” که کافیست فکر ( نیت ) خدا را بخوانید بقیه جزئیات است”.

          یا دلیل محکمتر وقتی در قران اشاره دارد که به پیامبر خود موسی ایراد گرفت که چرا آن بنده ( چوبان معروف موسی ) مومن مرا از درگاه من راندی ؟؟؟ او مرا قبول داشت و مهم نبود که چه چیزی بر زبان می آورد؟؟!!!!!

          بقول عامیانه ما فارسی زبانها ، چوپان که در کتاب ملت عشق هم به ان اشاره رفته ، میگوییم ” گوسفند سفید گوسفند سیاه الله و اکبر ” که شعر معروف آن که خدایا تو کجایی که شوم من چاکرت چارقت دوزم کنم شانه سرم……. غیره که درست یادم نیست.

          ببخشد میخاستم خلاصه بگویم ولی خیلی از مطالب را هرگز با نوشتن و حتی صحبت کردن نمیتوان انتقال داد ، که خود از ناتوان بودن کلام و زبان در مقابل احساس است.

          یک مطلب دیگر آنکه ، بنظر شما خداوندی که تمامی قدرت آنرا حداقل در این کره خاکی میتوانیم مشاهده کنیم ، کاری داشت که همه ملل را یکسان و با یک زبان خلق میکرد .

          خداوندی که بقول قرآن در سوره النحل ، در حیوانی که با خوردن علف و مخلوط کردن خون ، ماده غذایی گوارایی مثل شیر را تولید میکند تا تو از ان بهرمندگردی و خدای خود را سپاس گویی یا زنبور که معنی همین سوره است در شگفتی انسان که چگونه خداوند این موجود را افریده که ماده ای مثل عسل تولید میکند که در عین شیرین و گوارا بودن حتی هزار سال هم بگذرد ، هرگز فاسد نمیشود ، الله و اکبر…..

          و تازه دانشمندان کشف کرده اند که این حیوان تولید عسلش در معده ای جداگانه که خدا تعبیه کرده تولید میشود یا گاو که هفتا معده داره الله و اکبر……

          در این بین بنظر شما جایی از برتر بودن زبان عربی باقی میماند؟؟؟!!

          بقول فیلم مارمولک ” به تعداد انسانهای روی زمین ، راه هست برای رسیدن بخدا ”

          فقط ” با خدا باشو پادشاهی کن ، بی خدا باشو هر چه خواهی کن”

          پاینده باشید.

          ا

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
          • -
            آینا راداکبری گفته:
            مدت عضویت: 3347 روز

            سلام

            متشکرم از این کامنت زیباتون و اینکه هر سخنی را با دلیل آوردید

            بسیار خوشحال شدم و به یقین بهترینها برای شماست در خوشبختی در شادی در ثروت و در سلامتی

            بله قران دریایی وسیع است با یک هدف که هر کدام از ما بنا به درکی که از آن داریم از آن می فهمیم و هر چه بیشتر روی آن کار کنیم بیشتر هم بهره مند میشویم و این دریای بیکران هم معجزه ای کاملا با دلیل است متشکرم

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      فهیمه زارع گفته:
      مدت عضویت: 2973 روز

      سلام آینا جان دوست خوبم

      بسیار عالی بود خیلی نکته ها گرفتم از کامنت پرمحتوی شما عزیز دلم ونت برداری کردم و چه ایده جالبی که اطراف اتاقت پرکردی از چه؟چطوری؟چرا؟ منم تصمیم گرفتم این ایده را عملی کنم وشاید باورت نشه وسط خواندن کامنتت بودم گفتم شاید اگر زودتر از این این کامنت را خوانده بودم واین فایل را دیده بودم پا روی ترسم میزاشتم وتصمیم درستی میگرفتم برگشتم وتاریخش رو نگاه کردم دیدم تقریبا میشه گفت یکسالی از کامنتت میگذره دقیقا همان تاریخی که من ترسیدم واقدامی نکردم فهمیدم آن موقعه من تو مدارش نبودم این حرفها را بشنوم اول از خدا سپاسگزارم منو به این فایل به کامنت تو دوست خوبم هدایت کرد واز تو خیلی خیلی ممنونم به خاطر بودنت ونوشتن کامنتت بهترینها را برات آرزو میکنم

      شاد وتندرست وثروتمند باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    زهرا آبلو گفته:
    مدت عضویت: 1913 روز

    بسم الله النور

    سلام استاد جان سلام مریم جان خدا قوت عاشقتونم که همیشه در حال حرکت و رشد و پیشرفت هستید و این برای من باید درس باشه که قرار نیست یه گوشه بشینم و هیچ کاری نکنم باید هر بار برای خودم چالش ایجاد کنم و حرکت کنم و رشد کنم

    عاشقتونم که هر فایلی که دارم از فایل های قدیمی میبینم دقیقا دارید همون هارو تجربه میکنید که می‌گفتید و به قول خودتون این همون هست که تو ایران هم می‌گفتید که برای خودتون ساختید خدایا شکرت

    استاد جان عاشقتم که تو هر فایل کلی آگاهی به ما میدید که باید با طلا نوشت و اونم اینه که نگاه کنم ببینم چه کاری رو از روی عادت دارم انجام میدم که یه زمانی لازم بود و انجام میدادم

    وقتی نگاه میکنم میبینم که کلی باور غلط همین جوری ساخته شده که یه زمانی یه چیزی یه کاری رو انجام میدادم و به صورت عادت ادامه دادم و حالا فقط داره انرژی منو هدر میده وقتی نگاه کردم به زندگیم دیدم کلی مثلا ظرف داشتم که یه زمانی چون مهمان زیاد داشتم یا فلان اما سالهاست که فقط گوشه کابینت خاک میخوره و هر بار برای تمیز کردن کلی وقت منو میگیره و دیگه نیاز ندارم و نگه داشته بودم

    یا از حتی غذا خوردن از روی عادت بچگی بود که یه تایم باید فلان چیز رو بخوری اما حالا کلا شرایط جسمی تغییر کرده اما بازم من دارم ادامه میدم

    یا یه آدم هابی تو زندگیم بودن که یه زمانی بر اساس باور هام اومده بودن و الان که باور ها تغییر کرده بازم من چسبیدم به اون ها

    و کلی الگو دارم که چسبیدم به اون ها این ها که گفتم الان کلی بهتر شده اما ازاین مثال ها هنوز هم تو زندگیم هست که به قول شما باید باهوش باشم و سریع تغییر کنم و اجازه ندم انرژی من نشتی داشته باشه چون این انرژی قرار در جهت رشد و بهبود به کار بره

    این روز ها که بیشتر دارم تمرکز میکنم روی سبک تغذیه هر بار نگاه میکنم یه الگو غلط پیدا میکنم یادم میاد که این از کودکی همراه من هست و باعث بیماری و اضافه وزن شده یه چیزی که امروز صبح پیدا کردم این بود که از بچگی میگفتن زود غذاتو بخور تموم میشه دیگه نیست چون ما یه خانواده بودیم با چهارتا بچه و کلی رفت و آمد اما یه لحظه به این رسیدم که این حرص زدن و باور کمبود از همون جا در من شکل گرفت که باید عجله کنم چون اگه تموم بشه دیگه نیست و این الگو غلط رو هم تا الان کشیدم تو تغذیه و هم تو تمام جاهای دیگه زندگیم ریشه کرده و من دارم نسبت به همه چیز این جور نگاه میکنم که اگه من عجله نکنم بقیه برمیدارند و اگر تمام بشه دیگه نیست که تو قدم نه تو جلسه دو و سه و چهار که شما گفتید نعمت ها فراوانه و هر بار داره بیشتر میشه این ذهن منو هی بازتر کرد و دیدم که این باور و الگو رو باید تغییر بدم این حرص و طمع و باور کمبود باید تغییر کنه چون هرروز داره فرصت ها بیشتر میشه این فایل خیلی کمک کرد تا این باور و این الگو برام بازتر بشه و ریشه باور هامو پیدا کنم و بیام و جایگزین کنم چون فقط داشتم انرژیمو هدر میدادم برای این قضیه

    و به قول شما باید هرروز نگاه کنم گوشه گوشه زندگیم رو بهبود بدم و نگاه کنم چه الگویی باید تغییر کنه و فقط داره انرژی منو هدر میده

    عاشقتونم استاد جان عاشقتونم قدم نه بینظیره و انگار تو ابر ها هستم هر جلسه رو روزی چندین بار گوش میکنم و شاید چند روز مدام رو تکرار هست ازبس آگاهی های نابی داره و هر بار گوش میدم انگار تک تک کلمات تازگی داره و کلی ذهن منو باز می‌کنه

    استاد جان مریم جان عاشقتونم عاشقتونم و به زودی آمریکای زیبا میبینمتون 😘😘😘😘😘😘

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 81 رای:
    • -
      گل گفته:
      مدت عضویت: 1832 روز

      سلام زهرای عزیزم چقدررر دوست داشتنی هستید از اینهمه شفاف یودن و زلال بودنتون چقدر لذت بردم.. از مثالهای عالی ک زدین سپاسگزارم چقدررر چیز های ریزی هست ک گاهی ب چشم نمیاد ولی وقت انرژی و توجه مارو جلب میکنه و حتی شاید احساس مارو‌هم تحت شعاع قرار بده ممنونم عزیزمهربونم ❤️❤️❤️❤️❤️

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    حمیده اسماعیلی گفته:
    مدت عضویت: 2073 روز

    بنام خداوند بخشنده مهربان….

    سلام به استاد عزیز و مریم جان نازنین..و سلام به تمام دوستان خووبم در سریال زندگی در بهشت…..

    همگی خوش اووومدین به قسمت ۲۳۲…🤩🤩🤩

    خداروشکر بخاطر دیدن دوباره شما عزیزان دل….

    خوشحالم از اینکه متعهدانه دارم هرروز خودمو غرق مبکنم در این سایت و اموزه هاش و دیدن مستند زندگی شما عزیزان…..😍😍😍🤗🤗

    آفتاب لب بومه و چیپس کردن درختا کارش تمومه😂😂🤭🤭

    خدا قوتتون بده عزیزانم…خوب تریلر پر شده از چیپس های خوش بو با عطر کاج و درختان نم دار…

    چه حالی میکنن مرغ ها روی اون کوهی از چیپس که واسشون درست کردین….🤗🤗🤗

    چه جست و خیزی میزنن ….کار زمانبری در پیش دارن که خونشونو با این چیپس های خوش بو پارکت کنن…از شادی و استقبالشون مشخصه که از این تغییری که در دکوراسیون منزلشون ایجاد شده کاملا راضین….😍😍🤗🤗 خداروشکر شما راضی ما هم راضی چون با این کار هم کلی ورزش کردیم و عضله ساختیم و تقویتشون کردیم و هم کلی پرودایس رو پاکسازی کردیم و نمای این بهشت زیبا رو زیباتر کردیم…..🤩🤩🤩🤗 به قول مریم بانوی مزرعه همش سوده و سوده و سوووود😍😍🤗🤑

    در مرحله اول فایل نگاه بز و بره ها نگاه مرموزانه ایی بود که کی میشه این در باز شه و ما بریم غذای همسایه هامونو بخوریم اما آروم آروم پی بردن که انگار از این خبرا نیست که بشه از حریم تعریف شده خودت جلوتر بری😅😆 این بود که بیخیال شدن…البته که استاد با راهکاری بهشون نشون داد که راهی ندارن جز تسلیم شدن و رفتن سراغ غذاهای خوشمزه خودشون…..

    این بزهای شیطون و باهوش ما تسلیم نشدنو فردا صبح بالاخره رفتن توی لونه مرغها…فقط چیدمان خونشون رو دیدن و خبری از غذا نبود چون آقا و خانم مزرعه جلوی این نقشه اونها رو هم گرفته بودن….غذایی نبودددد😁😁

    خدایی این شازده کوچولو هم با نمکه هم خیلی دلنشینه….استاد ببین چکار میکنه تو بغلتووون…😍😍🤩🤗🤗

    خدایا شکرت برای این فضای زیبا و این حیوانات نازنین که این زیبایی طبیعت رو دو چندان کردن….🙏🙏🙏

    همین جا یه اعتراف کنم وقتی دیدم مریم جان میگن این آهن جلوی در چیکن تراکتور رو میخواییم برداریم..استاد رفته که وسایل مورد نیاز رو بیاره به خودم گفتم خب اینکه چند دقیقه دیگه نهایت چند ساعت دیگه کار ریختن چیپس ها به خونه مرغها تموم میشه ..بابا بیخیال…فک کنم نیازی به برداشتن آهن پادری نباشه….بعد دیدم اون چوب بالای خونه مرغها رو هم میخوان بردارن بخاطر اینکه سر استاد در حین رفت وآمد به اون برخورد کرده بود…بعد دوباره گفتن مگه میشه ادم اینقدر عاشق تغییر کردن باشه…عاشق بهتر کردن و راحتتر کردن کارها….بعد از چند دقیقه که گذشت دیدم اره میشه…..بعد یاد آموزشهای قدم ۶ جلسه پنجم افتادم که استاد میگه ما یه کارهایی رو انجام میدیم فقط به این خاطر که در موردشون شنیدیم….بدون هیچ عقل و منطقی یه سری افکار رو شنیدم.‌.پذیرفتیم و داریم بر همون اساس عمل میکنیم در صورتی که هیچ عقل و منطقی پشت این پذیرفتن ها نیست…و اینها تبدیل شدن به باوررر….باورهای محدود کننده ایی که نتایج محدود کننده ایی هم به همراه دارن و توی زندگیمون رقم خوردن…..راستش اگر من بودم میدونم که این کار رو انجام نمیدادم….نه آهن رو از جلوی راهم بر می داشتم و نه چوب رو از بالای سرم‌‌‌‌….و این حرف من نشان دهنده باور اشتباه منه…..

    یعنی من برای خودم ارزش قائل نیستم….برای زمانم ارزش قائل نیستم…..حاضر نیستم چیزهایی که نشتی انرژی در زندگیم ایجاد میکنن رو از بین ببرم و یا تعییرشون بدم به روشی که دیگه نشتی انرژی نداشته باشم.‌…

    یه ایراد دیگه هم در خودم پیدا کردم….من انسان هستم که به استقبال تغییر نمیرم‌‌‌‌..یه وفتایی این تغییر کردن رو به تعویق هم میندازم….البته که اکثر اوقات اینطوریم…..من قبل از اینکه بیام اینجا کامنتت بنویسم رفتم کامنتهای دوستان رو خوووندم دیدم اکثر بچه ها از تغییر کردن استقبال میکنن توی زندگیشون….دیدم خودشون دست به کار میشن برای هماهنگ شدن با جهانی که در حال رشد و پیشرفته….به خودم گفتم پس من چرا اینطوریم….؟ چرا من عملگرا نیستم؟ بعد دیدم نسبت به قبلم منم تغییر کردم….شاید کم باشه اما هست….میدونی استاد عزیزم واقعا تغییر ایمان میخواد….همین الان من توی زندگیم قدم هایی هست که باید بردارمشون….اما هی امروز فردا میکنم….و بارها و بارها ندای درونم بهم گفته که نا وقتی این کارها رو انجام ندی هیچ چیز هیچ تکونی نمیخوووره…..من این فایل رو یه نشونه میبینم….نشونه ایی واضح برای خودم و برای انجام دادن کارهای معوقه ام.‌..

    و استقبال کردن از تغییر توی زندگیم…..

    من با انجام دادن این برنامه هایی که دارم واقعا کلی وقتم و انرژیم آزاد میشه که کلی تمرکزم رو میبره بالاتر….واقعا شما دو عزیز دل و همینطور بچه های سایت رو تحسین میکنم که اینقدر خوب قدم برمیدارین در جهت تغییر…..

    تغییر روزانه…و لحظه ایی …تحسینتون میکنم که همیشه رو به بهبود قدم برمیدارین…در واقع دارین با این کارهاتون به ما هم یاد میدین که همیشه رو به بهبود قدم برداریم…هرروز بهتر….هرروز کاراتر….هرروز ثروتمندتر….😍😍☺

    منم تمام تلاشمو میکنم که ترمزهای ذهنیمو بردارم …مقاومت هایی رو که جلوی تغییر و اقدام کردنمو میگیرن بردارم….

    وقتی توی زندگیم نگاه میکنم میبینم در زمینه روابط تغییر رو به بهبود داشتم….قبلا یه آدمهایی باهاشون در ارتباط بودم که الان نیستن….و از زندگیم رفتن بیرون چون من تغییر کردم….خداروشکرررر

    در زمینه مالی و کسب و کار…معنویت…عزت نفس…سلامتی…از وقتی که با سایت شما آشنا شدم مسیر همیشه رو به بهبود بوده…و پاشنه آشیل من همین حرکت نکردن همیشگیمه….من باید عمل کنم به ایده ها و الهاماتی که بهم گفته میشه…وقتی استاد و مریم جان برای چیزهای کوچک حرکت میکنن…برای برداشتن تضادهای کوچیک از سر راهشون حرکت میکنن پس منم باید یاد بگیرم…منم باید تصادهایی رو که بهشون برخورد میکنم هر چند کوچیک و غیر ضروری از سر راهم بردارمشون و حلشون کنم….و الان دارم میبینم که وقتی مسائل رو حل کنیم چقدر عزت نفسمون بیشتر میشه…چقدر خوشحالتر میشیم از حل کردن مسئله….چقدر توانمندیمون بیشتر میشه…..چقدر احساسمون بهتر و بهتر میشه…..وقتی من برای حل کردن مسائل کوچک قدم بر میدارم راهکارهای بیشتری به ذهنم خواهد رسید….هدایت میشیم….وقتی مسائل بیشتری رو حل کنیم ثروتمندتر میشویم…..

    خیلی خوشحالم که در این جمع صمیمی حضور دارم..‌..😊😁😄😄

    بینهایت ازتون سپاسگزارم استاد عزیزم…..😁😁😊😚

    عاشقتوووونم و سپاسگزززرارررررر😍😍😚😚☺🤗🤗

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 92 رای:
    • -
      میلاد قاسم زاده گفته:
      مدت عضویت: 1721 روز

      سلام حمیده عزیز چقدر زیبا و فوق العاده توصیف کردی و قانون رو برامون با زبون ساده و نوشتاری بیان کردی ، ازت ممنونم🤞😍

      چقدر صادقانه و با صفا ، واقعا خدایاشکرت

      _

      وقتی من برای حل کردن مسائل کوچک قدم بر میدارم راهکارهای بیشتری به ذهنم خواهد رسید….هدایت میشیم….وقتی مسائل بیشتری رو حل کنیم ثروتمندتر میشویم…..

      این تیکه واقعا یه تلنگر بود برای من

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  9. -
    صفاگنجی گفته:
    مدت عضویت: 1750 روز

    💫به نام خداوند بخشنده ی بخشایشگر مهربان💫

    سپاسگزاره خداوندم که به من فرصت داد بازهم در خدمت همه ی دوستان عزیزم باشم

    سلام و درود بی پایان به استادان عزیزی که همیشه پابه پای جهان تغییر و تحولات مهمی ایجادمیکنن و زندگیشون رو با دریافت هدایتهای خداوند هروز به سمت آسانی بیشتر پیش میبرن

    در یک غروبِ آفتاب لبِ بوم،قهرمانانِ مزرعه ی جو سالاتانِ۲😁اومدن که چیپس چوبای بهره برداری شده از دلِ جنگلِ بهشتی رو بریزن زیره پای مرغوخروسای ماداگاسکار و بااون پاهای نازنینشون چیپسای معطرِ کاجی رو زیره پای خودشون فرش کنن،و یک کمپوستِ پُر ویتامینه تحویلِ اربابانِ مزرعه بدن خدایاشکرت

    اِی جانم به این بُز بُزه قندیامون سده معبر درست کردن میگن آقا یا غذای چلوکبابیِ مارو بدید یا یه راهی پیدامیکنیم برای ورود به منبع غذاها😁

    خدای من چه شکموایی هستن که حاضرن برای شکمِ گرسنشون از کوچکترین سوراخ رد بشن

    و اما ادامه ی پروژه ی کاریِ چیپس پهن کُن برای مرغوخروسا،خدایاشکرت

    مریم جان خدا قوت بانوی قهرمان،خیلی عالی سیستم رو چیدید که باسرعت بالاتری تریلر رو تخلیه کنید

    و اما طی انجام پروسه به یک مسئله ای برخورد شده که استاده قدِ رعنا😁موقع انجامِ کار گویا خیلی راحت از درب چیکن ورود و خروج ندارن و با برداشتن میله های آهنی و کات کردن چوب بالای درب چیکن مسئله حل میشه خدایاشکرت

    تحسین میکنم استاد رو که همیشه دارن هوش و زکاوت خودشون رو بالاترمیبرن تا ببینن چه مانعی سره راهشونه و اونو حلش کنن،وهدایت میشن به ساده ترین راه حل و آسون شدن برای آسونیهای بیشتر،،خدایاشکرت

    خدای من الان بعداز حل مسئله مردِ مزرعه اونقدر راحت شدن که بایک دستشون فیلم میگیرن بایک دست دیگشون کارانجام میدن و چه موازی کاریه مفیدی تویک زمان دارن انجام میدن خدایا شکرت

    مریم جان عجب این تیپِ کاری بهتون میاد،

    ،این عطرو رطوبت چیپسای کاجی هم که خستگی از تنتون رو میبره،خدابهتون قوت بده کشاورزای نمونه🧑‍🌾🧑‍🌾

    بچه های مامان بلوندی هم که دست بکار شدن فرشِ چیپس چوبا رو شروع کنن به پهن کردن خدایاشکرت

    و به امیده خدا مریم جان کارشون رو به اتمام رسوندن و چه ورزش عالی و مفیدی انجام دادید،تمام ماهیچه های تنتون رو بااین کار به وجد اووردید😁خداقوت عزیزم

    استادجان دقیقا اهرم لذتِ شما دراین پروسه ی کاری چندبرابر بیشتر از اهرم رنجه،و همین که لذتِ فواید کاررو برای خودتون دوچندان میکنید قدرت میگیرید که زودتر کاررو به اتمام برسونید و گویا اون اهرم رنجو خستگی هیچ قدرتی نداره که شمارو ازادامه ی روندِ کار منصرف کنه خدایاشکرت

    و اما درس مهمتری که قراره امروز دوباره از استاده قانونمند وعملگرا با قانون بهمون بدن:

    بحثِ تغییر الگوهای تکرارشونده در طول زندگی شبانه روزی هست که من یکسری الگوهایی رو برای خودم به یاد اووردم که امیدوارم این الگوها برای دوستانم مخصوصا خانومای خانه دار مفید باشه

    دررابطه بااین موضوع من قبل از آشناییم بابحث باورها و قانونمندیهای جهان،همیشه تو کاره دکوراسیون خونمون فعال بودم،و الان خداروشکر فعالترم

    یعنی ماهی یکبار من یک خونه تکونیِ اساسی انجام میدادم و کلا دکوریشن وسایل خونمون رو به کل عوض میکردم،اما با چه باورهای داغون و صدمه زننده ای…

    من خوب تو فرهنگ خانوادگیی تربیت شده بودم که اگه خیلی تو کارکردن خونه و جابجا کردن وسایل فعال باشیم به جای اینکه مورد تحسین واقع بشیم،مورد سرزنش دیگران مخصوصا بزرگانِ فامیل قرارمیگیریم😑و باورشون اینه که هرچی کارکنی مریض تری،،مرد از زن هیچکاری نمیخواد فقط اخلاقه خوب میخواد😑

    شاید یکم این حرفها خنده دار باشه ولی من بااین باور بزرگ شده بودم که هرچی دست به سیاه سفید نزنی برای شوهرت عزیزتر و محترم تری!و هرچی زحمت بکشی(کارهای خونه داری مثل جاروزدن،لباس شستن،همه نوع غذارو بلدبودن پختن و…)نه تنها قدرتو نمیدونه بلکه چهار روز دیگه هم وظیفه ی ازنماز واجبتر میدونه که تو کارت رو سره وقت انجام بدی

    ولی خوب من ادمی بودم که واقعا زیره باره همچین حرفی نمیتونستم برم و کلی هم ازتغییرات وسایل تو خونمون کِیف میکردم ولی اونقدر اون جمله ی بالایی رو هزاران هزار بار شنیده بودم که قششنگ یه ترمزی در درونم ایجاد میکرد که نتونم اون لذت واقعی رو از کارم ببرم،باعث میشد که اون انرژی عالی و مثبتی که باید بعداز کارکردن دریافت کنم رونمیتونستم دریافت کنم

    و انگاربه همین باوررسیده بودم که من هرچی کدبانو تر باشم شوهرم رو دارم پررو ترمیکنم،و ازمنم هیچ قدردانیی نمیشه،

    و همین باور باعث میشد که بعدازانجام کار من خودمو به یک موش مُردگیی بزنم که احساس ترحم جلب کنم🙈😂

    من کارهای خونه رو به بهترین نحو احسن انجام میدادم ولی چون با باورای غلط انجام میدادم،هیچوقت اخلاق نرمی باهمسرم موقع اومدنش به خونه رو نداشتم

    ببینید تاچه حد من کمبودشخصیت داشتم😂

    درحدی که بعداز اتمام کارهام میدونستم الان بعدازین جارو زدنه یا لباس شستنه یا کمردرد شدید دارم،یا سر درد شدید و یا ناله و شکایتهای جدید…که ترحم طرف مقابلم رو به خودم جلب کنم

    و این روند چندینو چندسال گذشت و هربار اوضاع وخیم تر پیش میرفت،وازبس تو ذهنم زوم میکردم به اون حرفو حدیثا که احساس میکردم اونی که دیگران بهم میگفتن واقعیت داره،واقعیتش خوب همون زوم کردن خودم رو قضیه بود که باعث میشد اونو خلق کنم ونه تنها ازمن قدردانی نمیشد تازه به عنوان وظیفه ی اجباری باید یکاریو انجام میدادم…

    و من نمیفهمیدم که مشکل از خودمه و باید شخصیت خودمو تغییر بدم

    من موقع انجام دادن کارهای خونه و یا حتی کارهایی که برای دیگران انجام میدادم،

    نیازمند تأیید گرفتن بودم

    نیازمنده قدردانیِ ویژه ای بودم،

    نیازمند ترحم جلب کردن دیگران با نالیدن بودم

    نیازمند بودم که یه‌نفر موقع کار برام دلسوزی کنه بگه عجب خانومه زحمتکشیه🙈😂

    وهمیشه توخانواده ی همسرم میخواستم یک عروسِ زحمت کشِ همه کاره ی مظلوم شناخته بشم😂😂😂🙈

    وچقدر این باور باعث میشد چه ظلمهایی از دیگران به من بشه،و جالب اینجاست باخدا دردو دل میکردمو همه رو مقصر میدونستم غیرازخودم🥴

    خلاصه بعدازآشنایی با نوع زندگیِ مریم جان بااستاد،چنان انقلابی در درونم ایجاد کردم که الان به لطف خداوند نیازمند هیچ کدوم از موارد بالا نیستم

    من بعداز تغییردادن یکسری از عادتهای شخصیتی ناجالب تونستم تغییرات شگرفی تو کل زندگیو روابطم باهمسرم‌و اطرافیانم مشاهده کنم

    من بعداز دیدن زندگی شماعزیزان دیگه موقع انجام کارهای خونمون چنان باشوقو ذوق تغییر دکوراسیون میدم که بعداز اتمام کارم به اندازه ی یک درصد بخدا اغراق نمیکنم،خستگیی درونم احساس نمیکنم

    قبلا موقع کارکردن دو سه تا قرص کمردرد میخوردم که موقع کار دردی رو احساس نکنم،و الان دلیل اون دردها رو کاملا میفهمم که به چه خاطر بود

    همیشه تو حین کار غرمیزدم که مگه من خدمتکاره این خونه ام که همیشه کار بایدانجام بدم🙈

    الان دیگه خداروشکر حتی نیاز به اینم ندارم که همسرمم ازم تشکر کنه،یا تأییدم کنه

    من خودم بعداز انجام کارهای روزانه یک قدردانیِ ویژه باصدای بلند ازخودم میکنم،وکلی قربون صدقه ی خودم میرم که کارهامو خیلی عالی انجام میدم😍😌

    وبعدش یک چای نبات عالی برای خودم درست میکنم😂و خیلی اوقات هم برای خودم یه چیزی میخرم و میگم اینم هدیه ی تو برای انجام اون کاره سختی که انجام دادی

    استاد من باهمین کار چنان احساس قدرتمندی و اعتماد به نفس میکنم،که موقع کارکردن میدونم قراره یه درجه قدرتمندی و اعتماد بنفسم بالاتربره

    وجالب اینجاست از موقعی که برای خودم و کارهای خونه ارزش قائل شدم,هم کارهای خونه به ساده ترین شکل ممکن پیش میره،هم اینکه همسرم یک قدردانی ویژه ازم میکنه،و هم اینکه گاهی اوقات هم تو کاره خونه بهم کمک میکنه.

    واگه هم ازم قدردانی نشه و کمکم نکنه اصلا ناراحت نمیشم،و خیلی جالبتر اینکه توقع و انتظار دیگران هم ازمن از صد در صد به ده درصد رسیده،

    یعنی قبلا دیگران هم وظیفه ی من میدونستن که یکاریو براشون انجام بدم

    الان اونقدر باانجام کارهای خونه احساس ارزشمندی میکنم که خودم به وجد میام،خودم پرازاحساس خوبِ مثبت میشم

    تامیبینم دارم یکم خسته میشم فوراً باقدرت کلام و اهرم رنجولذتی که میسازم باخودم بلندبلند صحبت میکنم و قدرت خستگیم رو‌ ازدرون میگیرم.

    الان اونقدر شخصیت درونیم رو تغییر دادم که زیره بار هیچ حرفِ زوری نمیرم،تا میبینم یک حرفِ زوری از کسی میشنوم اول به درونِ خودم مراجعه میکنم و ببینم کجای شخصیتم ایراد داره که اون جنس حرف رو جذب خودم کردم،

    و درواقع باتضاد رفتاریِ دیگران دیگه هیچموقع ناراحت نمیشم،تازه تو دلم سپاسگزاره اون فردم که من بیشتر بتونم درونم رو شخم بزنم و اون دونه های هرز رو بیرون بکشم

    استادجان ازتون ممنون و سپاسگزارم بابت این موضوعی که خواستید درموردش فکرکنیم

    من تاامروز متوجه این تغییره انقلابیم نشده بودم،و تادیدم امروز بحث الگوهای تکرارشونده رو مطرح کردید به این تغییرشخصیتم پی بردم

    من باتغییر این شخصیت کوه نکندم،هربار یکی از خصوصیات ناجالبمو کنار گذاشتم،و الان بعداز یکسال متوجه تغییرات بزرگم شدم

    و میبینم که واقعا من دیگه اون آدم قبلی نیستم،من دیگه اون الگوی زنجیرواری که از مادرم،و افرادفامیل وگذشتگانم داشتم باخودم به این طرف اونطرف میکشیدم رو با اره برقیِ میلواکی پاره کردم😁

    من قبل از انجام کار صد درصد انرژی دارم و بعدازانجام کار هزاران برابر انرژی جسمیم بالاتر رفته بدون اینکه الان یکساله حتی یکدونه قرص استامینوفنی خورده باشم خداروشکر

    و الان بدنم به لطف خداوند سالمه سالمه،و خیییلی هم یک خانوم الگو و نمونه ای برای کل فامیل شناخته شدم،و مورد تحسین بسیاری از افرادِ مرد و زن قرار میگیرم،

    وچون فکرمیکنم که از وقتی تأیید،وحتی سرزنش دیگران برام مهم نبوده و خــودم برای خـــودم ارزش قائل شدم،جهان و اطرافیان هم برای من ارزش قائل شدن

    و من همه ی این تغییرات بزرگِ هیولایی رو مدیون آموزشها و نوع زندگی کردن شماهستم

    استادجان شما نه تنها به فکر تغییرات و بهبود طبیعت هستید،بلکه باآموزشهاتون دارید شخصیت ماروهم شخم میزنیدو شخصیت درونیمون رو بهبود میدید

    دقیقا باهرابزاری که شما تو مزرعه کارمیکنید،من باهمون ابزار به جونه باورام میوفتم و هربار سعیم اینه که یه بهبود بهتری تو مزرعه ی پرازعلفهای هرز ذهنم بدم،

    و الان مزرعه ی ذهنیم روهمراه با مزرعه ی بهشتیِ شما هرروز دارم یه بهبودی بهش میدم

    .به امید اون روزی که تمام شاخوبرگای ریشه دار ذهنم رو مثه شاخو برگای پرادایس،مثه این دستگاهِ چیپس چوبیمون خُرده خاکشیرکنم و بریزمشون تو اون چاله ی فایر و دودشون کنم برن اون جایی که چشمم بشون نیوفته.😑

    انقدر این تغییر شخصیت رو دوست دارم موقع انجام کارهام،که اگه بیان بگن هزارتا خدمتکار برای انجام کارهات رایگان بهت میدیم،بااون حسِ خوبی که موقع کار دارم رو عوض نمیکنم

    میدونی استاد؟من دروناً به یک صــــلــح واقعی باخودم قرارگرفتم،و چقدر بااین در صلح بودنم احساس آرامش خاطر دارم در طول شبانه روز🤗

    امیدوارم که تو روند تغییرشخصیتم رو به بهبودی،تا زمانی که ازخداوند عمرمیگیرم ادامه بدم

    پیش به سوی بهبودی بهتر در شخصیتم خدایاشکرت

    همتونو در پناه خداوندگار یکتای بی همتا میسپارم💗

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 181 رای:
    • -
      رویا مهاجرسلطانی گفته:
      مدت عضویت: 2197 روز

      با سلام 🙋‍♀️👏👏خدمت دوست عزیزم صفا گنجی عزیزم

      صفا جان اینقدر از کامنت زیبا و پر محتوای نکته سنجی و قشنگت لذت بردم که نمیدونم چطوری ازت تشکر کنم عزیزم..

      چه قلم شیوا و روانی داری👏👏👏

      چقدر قوانین رو خوب درک کردی

      چقدر برای هر کدوم از این قوانین توضیحات جامع و کاملی رو توضیح دادی

      چقدر نتایج خوبی از عملگرا بودنت برام جالب بود

      یعنی اینقدر این قانون رنج ولذت رو به زیبایی و عمیقا توضیح دادی که به درک آگاهی عمیقی هدایت شدم

      اونجایی که گفتی.. باقدرت کلام و اهرم رنجولذتی که میسازم باخودم بلندبلند صحبت میکنم و قدرت خستگیم رو‌ ازدرون میگیرم

      صفا جان چقدر قشنگ در مورد باورهای قدیمی و تغییر آنها به شیوه های جدید رو به زیبایی توضیح دادی

      و چقدر اون الگوها و شیوه های قدیمی وباورهای گذشتگان به زیبایی تغییر دادی و این نشان از کار کردن روی خودت رو بخوبی انجام دادی و گفتی..

      من دیگه اون الگوی زنجیرواری که از مادرم،و افرادفامیل وگذشتگانم داشتم باخودم به این طرف اونطرف میکشیدم رو با اره برقیِ میلواکی پاره کردم😁 چقدر تحسینت کردم ..

      چقدر تجسم خلاقت برام جالب بود اونجایی که گفتی.. دقیقا باهرابزاری که شما تو مزرعه کارمیکنید،من باهمون ابزار به جونه باورام میوفتم و هربار سعیم اینه که یه بهبود بهتری تو مزرعه ی پرازعلفهای هرز ذهنم بدم،👏👏👏👏آفرین دختر چقدر عملگرا بودنت رو تحسین کردم 👏👏👏

      اینکه برای خودت ارزش قایل شدی و وگفتی یک چای نبات عالی برای خودم درست میکنم😂و خیلی اوقات هم برای خودم یه چیزی میخرم و میگم اینم هدیه ی تو برای انجام اون کاره سختی که انجام دادی و تحسینت میکنم برای

      این اعتماد بنفس و ارزشمندی که برای خودت خلق کردی و بدست آوردی .

      👏👏👏🤣🤣آفرین صفا جون که اینقدر پشتکار داری و این تغییرات شخصیتی رو بخوبی در وجودت نهادینه کردی و از اینکه روی خودت و افکارت بخوبی کار میکنی تحسینت میکنم و در کل خواستم تشکر و قدردانی کنم برای اینکه با خواندن کامنت زیبا و پر محتوایت در این مبحث به درک آگاهی بیشتری هدایت شدم ممنون و سپاسگزارم🙏🙏🙏❤❤ و بهترینع بهترین ها رو در تمام ابعاد و لایه لایه های زندگی رو برای تو دوست عزیزم صفا جان و برای همه مون آرزو مندم

      خدایا شکرت 🙋‍♀️🙏🙏🙏

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
      • -
        صفاگنجی گفته:
        مدت عضویت: 1750 روز

        سلام رویای عزیزم

        چقدر اسم زیبایی داری😍

        خیلی خوشحال و سپاسگزاره خداوندم که موقع کامنت نوشتن ازخداوند آگاهیی درخواست میکنم که برای خواننده یک کامنت پرمحتوا و تأثیرگذاری باشه،و همیشه اون چیزیو مینویسم که واقعا خوده خودمم

        با طرز نوشتن اون کامنت خصوصیت واقعی درونیم رو دارم بیان میکنم

        و خودم موقع نوشتن کامنت احساس میکنم قلبم بازمیشه ازبس با نوشتنش حسه خودم خوب میشه

        چون واقعا چیزیو میگم که اغراق یا بزرگنمایی نیست،اون چیزی هست که واقعا دارم بهش عمل میکنم به اندازه ی ایمانم

        و خیلی سپاسگزارم ازتمامی دوستانم که کامنتهای منو باعشق میخونن و اون فرکانس خوب منو دریافت میکنن

        و چه چیزی ازین بهتر که مادوستان تواین جمع فرکانسهای خوب همدیگه رو دریافت کنیم تا کمکی بشه به پیشرفت مسیرمون

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
    • -
      سارا محمدی گفته:
      مدت عضویت: 1456 روز

      بسم الله الرحمن الرحیم

      مدثر:38

      کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَهٌ

      هر فردی، در گرو چیزی است که کسب می‌کند.

      سلامی از جنس نور و صفا و صمیمیت به صفا جوووونم…

      دختر بی نهایت تحسینت می کنم که باغ زیبای ذهنت رو هر روز داری بهش میرسی و علف های هرزش رو از بین می بری

      آفرین بهت… آفرین… الهی همیشه همین طور شاد و پرانرژی باشی

      چه نکات جالبی رو اشاره کردی

      دقیقا یکی از پاشنه آشیل های من اینکه وقتی کارهای خونه رو انجام میدم بعدش کلی نق میزنم و حالم بد میشه … یادمه مامانم و خواهرام هم اینجوری ان… مامانم که خیلی شدید

      منم انگار این رفتار برام الگو شده … منطق پشتش چیه؟؟ شاید فکر می کنم انجام کارهای خونه وقت تلف کردنه… یا شاید فکر می کنم وظیفه من نیست و من مجبورم انجامش بدم و این اجبار حالمو بد می کنه… یا شایدم انتظار دارم ازم تشکر کنن و وقتی تشکر نمی کنن پناه میارم به غر زدن و ناله کردن و احساس قربانی شدن…

      خب حالا باید بهشون حمله کنم و به چالش بکشم…

      نتیجه این رفتار در مادرم و خواهرام رضایت بخشه؟؟

      قطعا نه و همیشه در حال گله و شکایت و غر زدن هستن … و این فرکانس باعث میشه هم خودشون لذت نبرن و هم اطرافیان دوست نداشته باشن باهاشون باشن و ترجیح بدن تنها باشن تا با اینا… بچه ها اذیت شن و ترجیح بدن نرن خونه شون چون آزادی عمل ندارن و نمی تونن بازی کنن… و از همه مهمتر روی سلامتیشون هم تاثیر گذاشته

      خب با توجه به این نتایج آیا منم دوست دارم ایم مسیر رو ادامه بدم؟؟

      خب قطعا دوست ندارم

      مثالی از الگویی داری که برخلاف این باشه؟؟ بله مادرشوهرم زن بسیار خوشرو و خوش خنده ای و با عشق کارهای خونشو انجام میده و من خودم مشتاقم هر روز برم خونشون و بچه ها هم خیلی مشتاقن برن خونه مادرشوهرم … دخترم که 8 سالشه اصلا دوست نداره بره خونه مامانم با اینکه شهرستانه و یه مسافرت محسوب میشه البته یکی از دلایل عدم رغبتش ممکنه این باشه که چون همه نوه های مادرشوهرم همسن دخترم هستم و اینجا هم آزادی عمل دارن و بازی می کنن… خلاصه که من مادر شوهرم رو خیلی دوسش دارم چون اصلا اهل نق زدن و غر زدن نیست و اصلا تو کارهای بقیه دخالت نمی کنه و سرش تو زندگی خودشه و بسیار هم خوش خنده است و همین ویژگیش باعث شده هرشب همه نوه ها و دختر ها و پسرها و عروس ها و داماد ها جمع بشن خونشون که تقریباً جمعا میشیم 30 نفر و گاهی اوقات هم به صرف غذا دعوت می کنه یا همیشه غذای اضافی میپزه و خودش هم از این دورهمی لذت میبره

      خب حالا که نتایج رو می بینم چه باور و رفتاری رو باید جایگزین کنم که از این کارها لذت ببرم و نتایج مامانم رو خلق نکنم ؟؟

      اول اینکه به نظرم برای اینکه بچه ها هم مسئولیت پذیر باشن، باید اجازه بدم خودشون کارهاشون رو انجام بدن و من اینقدر خسته نشم که بخوام از کوره در برم… باید اجازه بدم خودشون رو تجربه کنن حتی اگه خطا کنن… چون اصل هم لعلک ترضی و فلاح شخص که با این آزمون و خطاها بدست میاد … نباید انتظار داشته باشم بچه ها پرفکت باشن و بدون خطا… اصلا در دنیای مادی همچین چیزی نداریم… اینجا جهان دو قطبی و همین ترکیب خطا و درست باعث حرکت میشه و وقتی من میام کارهای اونا رو انجام میدم هم خودمو خسته می کنم و بعدش نق میزنم و هم سعی می کنم اونا رو کنترل کنم که کار واقعاً بیهوده و رنج اوری و بعد پناه بیارم به ناله و شکایت… مثلا اینکه مسئولیت تکالیفشون با خودشون باشه… خودشون تکرار و تمرین کنن… خودشون کارهای شخصیشون رو انجام بدن… صبح ها برای رفتن به مدرسه خودشون بیدار شن و صبحونه بخورن و وسایل هاشون رو آماده کنن… وای که اینا جزو آرزوهامه… ولی بلد نیستم چیکار باید بکنم و البته ریشه اش ترس که نکنه بی خیال بشه و مدرسه نره… تکالیفش رو انجام نده… ضعیف بشه… لباس هاش کثیف و چروک باشه…

      واقعاً این ها باعث اتلاف انرژی ای میشه که باید تو مسیر رشد و پیشرفت خرج بشه

      من دیگه نمی خوام رفتارهای قبلم رو که تقلید کورکورانه از مامانم بود، انجام بدم چون نتایجش رو دوست ندارم ولی راه تغییر رو بلد نیستم

      قلبم میگه به خاطر اینکه هنوز فکر می کنی تو ناجی هستی… هنوز حرف مردم برات بته… هنوز باور نکردی که عاقبت امور فقط دست خداست و باید به اصل آزادی و اختیار احترام بزاری و با زور و تقلا می خوای بچه هات رو کنترل کنی و به هدایت برسونی

      واقعاً از کجا معلوم که خودم هدایت یافته ام که می خوام اونا رو هم بیارم تو مسیر خودم چون هنوز نتایج شگرفی ندارم و خیلی از رفتارهام منطق اصولی پشتش نیست… ولی بابد این نکته رو بگم که نسبت به دو سال پیش خیلی از رفتارهام رو تغییر دادم و به همون نسبت هم نتایج تو زندگیم قابل شهوده ولی جای کار دارم

      از خدای وهاب می خوام کمکم کنه تا ذهنم رو جراحی کنم و ریشه ای این مسئله رو حلش کنم

      از استاد عزیزم یا دوستان مدار بهشتی می خوام که اگه راهکاری دارن بهم بگن تا در مسیر گسترش نور شریک باشن و نتایجش رو هزاران برابر از خدای وهاب دریافت کنن

      مرررررسی از صفا جون که باعث شد عمیقاً این مسئله رو برررسی کنم و اینجا ثبتش کنم و بعداز جراحی بیام و بنویسم که برای این تغییر چه قدم هایی برداشتم و نتایج چطور شد

      عاااااشقتونم دوستان مدار بهشت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        صفاگنجی گفته:
        مدت عضویت: 1750 روز

        به نام خدا

        سلام به سارای عزیزودوست داشتنی ام،امیدوارم هرکجاهستید شادوپیروز باشید

        خیلی خوشحالم که به کامنت من هدایت شدید و صحبتهای من باعث شد که شما مسائلتون رو به صورت ریشه ای تر حل کنید

        ببینید درمورد بچه هامون که من هنوز یکی از بزرگترین پاشنه های آشیل زندگیم همین تربیت فرزند و مسئولیت پذیریشون هست،اینه که بقول استادعزیز،همیشه درمورد موضوعات غیرمهم میخوایم گیر الکی بهشون بدیم،مثلا میخوایم فرزندمون رو حتما بافلان لباس گرون قیمت و مجلسی به مهمونی ببریم،یا موقع غذاخوردن حتما باید مرتب غذابخوره و هیچ غذایی روی زمین نریزه،یااینکه بقول شما دوست عزیز موقع مدرسه رفتنشون برامون مهمه که حتما لباسش اتوکشیده باشه و تکالیفش رو حتما انجام بده و به مدرسه بره

        اما وقتی بخوایم خیلی دقیق تر به این مسائل فکر کنیم،میبینیم که خیلی هم مهم نیست اگه لباسش اتوکشیده نباشه،خیلی هم مهم نیست که بایک لباس مناسب تر و ساده تر به مهمونی بیاد،یا خیلی هم مهم نیست که غذایی که داره میخوره یه مقداریش از توی بشقاب بیرون بریزه،واقعا این موضوعات،موضوعات غیرمهمیه که ما میخوایم درهرلحظه گیرای بیخودی به فرزندانمون بدیم و مثل یک آدم خودشیفته حرف حرفِ خودمون باشه و اون چیزی که ما میگیم باید اجرابشه

        درصورتیکه همه ی بچه ها باهمین موضوعاته که کم کم رشد میکنن و خوب رو از بد کم کم خودشون متوجه خواهند شد

        یعنی اگه‌من به عنوان یک مادر نمونه بخوام فرزندم درست تربیت بشه،باااید اول ازهمه ازخودم شروع کنم،باید درهمه ی رفتارهام به شکلی عمل کنم که دوست دارم فرزندم هم به همون شکل عمل کنه

        اگه من انتظاردارم فرزندم بامن درست صحبت کنه و رفتارکنه اول ازهمه باید من بتوانم باخودم وفرزندوهمسرم به درستی رفتارکنم

        اگه انتظاردارم همیشه با تیپ مناسب یا ظاهری تمیز و مرتب به مهمونی بیاد،باااید بتونم من خودم به همین شکل خودم رو آماده ی رفتن به مهمونی کنم ووو ازینجور موارد…

        اگه من نتونم خودم به درستی رفتارکنم نباید هیچ انتظاری ازهمسروفرزندواطرافیان داشته باشم که رفتاردرستی بامن داشته باشن

        اگه من نتونم به درستی مسئول کارهای خودم باشم،قطعا من به عنوان یک الگو برای فرزندم خواهم بود و اون هم نمیتونه یک آدم مسئولیت پذیری تو زندگیش باشه

        کاری که من برای فرزندم میکنم که یک کمکی به اون کرده باشم برای اینکه بتواند مسئولیت پذیر باشه توی زندگیش،،یکسری کارهارو توی خونه برای هر سه تامون مشخص میکنیم،و یک فرصتی به هرسه تامون داده میشه که بتونیم اون کار رو مثلا تا فلان موقع از روز انجام داده باشیم

        من خودم کارمو به بهترین شکل ممکن انجام میدم وکاری ندارم که اونا قراره به موقه انجام بدن بااصلا انجام ندادن،من بعدازپایان کارم اعلام میکنم که کارمو انجام دادم وبرای انجام دادن این کارم میخوام یک جایزه ی خوب به خودم هدیه بدم،و اون هدیه رو حتما جلوی اونها به خودم میدم،ممکنه خیلی بزرگ نباشه،ولی حتما انجام میدم،مثلا یک فنجون قهوه روی میز باکلی تزئینات برای خودم اماده میکنم

        وقتی این روند رو چندین بار تکرارمیکنم و به روشهای مختلف به خودم پاداش میدم،فرزندم هم یاد گرفته که بعداز انجام اون کاری که بهش سپرده شده احساس اعتمادبنفس بهش دست بده،و در صدد میشه تا اون هدیه ای که بعداز کارش انجام داده رو دریافت کنه

        و همسرم هم خیلی کارهای من روش تأثیرگذاشته که بیشتر برای خودش ارزش قائل باشه و بیشتر برای خوراکوپوشاک خودش اهمیت قائل بشه و وقتی یکاریو انجام میده بعدش کلی برای خودش لباس میخره،یا با دوستورفیقاش وقت میذاره و یه تفریح رو مهمون خودش میکنه

        ومیفهمم که وقتی خودم ازخودم شروع کردم و توانجام خیلی ازکارهام بااحساس ارزشمندی پیش رفتم و به خودم هدیه دادم و خودمو مسئول صد درصد کارهام دونستم،فرزندم هم تاحدود نسبتا زیادی داره خوب عمل میکنه و موقع مهمونی رفتن،یاغذا خوردن یا تکالیف مدرسه انجام دادن میتونم بگم هفتاد درصد عالی عمل میکنه و اونجور نیست که بخوام من همیشه اون رو کنترل ومدیریت کنم

        و میفهمم وقتی خودم به درستی یکاریو انجام نمیدم،و تو انجام یکار فرزندم رو تحت فشار قرارمیدم،اون به من اعتراض میکنه و میگه چطور خودت فلان کار رو به موقع انجام ندادی،و یجورایی میخواد این درست انجام ندادن کارهای منو بهونه کنه که اون کاری که بهش سپردم رو به موقع انجام نده

        ریشه ی مسئله رو باید همیشه ازخودمون شروع کنیم به حل کردن،یعنی که خودمون رو فقط مسئول صد در صدی کارهای خودمون بدونیم و هیچ گله وو شکایتی موقع انجام کارها نداشته باشیم،اون وقت خواهیم دید که چه الگوی خوبی برای فرزندمون خواهیم بود

        البته بقول استاد اگه ما به درستی عمل کردیم و فرزندانمون ازما الگو گرفتند که خیلی هم عالیه،اما اگه هم نخواستند ازما الگو بگیرند که بازهم ما مسئول اونها نیستیم و باید با کسب تجربه به این نتیجه برسند که کدوم مسیر درسته

        چون دیدم پدرمادرایی که واقعاازلحاظ مالی و خیلی چیزای دیگه برای فرزندشون کم نذاشتند ولی بازهم اون فرزند خواسته مسیر خودشو پیش بره و پدرمادرشو به عنوان الگو انتخاب نکرده،و از کل مسیر زندگیش گمراه شده

        اما دوست عزیز درکل همه ی این موضوعاتی که درمورد فرزند بیان کردید،بخاطر رفتارهایی هست که درگذشته باماشده و اونها رو یه چیز خیلی مهم واساسی جلوه دادند و ماهم داریم ناخوداگاه اونهارو توزندگیمون اجرامیکنیم

        درصورتیکه اگه واقعابخوایم توهمین موضوعات به ظاهر غیرمهم هم فرزندانمون خوب عمل کنند،باید بتونیم خودمون توکارهای خونه و تو کلامورفتارمون بادیگران ومخصوصا خودمون درست عمل کنیم،که حداقل ازسمت خودمون همه چیز حل شده باشه

        و این روند درست رفتارکردن و کلام درست برزبان جاری کردن باید عادت هروزه ی ماباشه نه اینکه یک روز خوب عمل کنیم و انتظارمون این باشه که همیشه رفتاردرست ازدیگران رو بازخورد بگیریم

        ازتون بی نهایت بار تشکرمیکنم که باعث شدید من دوباره به کامنت خودم هدایت بشم و اون انرژیی که داشتم تا بیشتر خودم رو شخم بزنم بازهم اون انرژی رو دریافت کنم و متوجه این تغییرشخصیتیم بشم که چقدر واقعا این تغییرشخصیت توزندگیم بهم کمک کرده و رودخانه ای از نعمتهای خداوند رو تو زندگیم درتمامی جنبه ها دارم لمس میکنم

        خداروشکر میکنم بخاطر این مسیرزیبا و این همه دوستان عالیی که تواین مسیردارم

        خداوند یاروهدایتگرتون به سمت بهترینا باشه

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      زیبا گفته:
      مدت عضویت: 2499 روز

      به نام خداوند جان آفرین

      سلام دوست عزیز

      سلام صفا جان

      چه با صفا نوشتی

      چه عالی داستان سرایی کردی از دیدن سریال

      اینکه دید آدمها فرق میکنه در مورد هر مطلب دقیقا الان شما

      نوع نگاه شما کجا

      و نگاه سر سری که یه قسمت ببینم کجا

      نگاه شما و داستان زیبا کجا

      و گفتن اینم یه قسمت

      واقعا عالی بود دوست عزیز

      و اما مطلب دوم دید در مورد کارهای خونه

      اینکه انجام بدیم و منتظر تشویق و تحسین نباشیم

      اینکه دوست داشته باشیم و

      لذت ببریم از لحظاتمون

      اینکه با عشق انجام بدیم بقیه کارها هم با عشق انجام میشه

      همگی درسی هست بزرگ

      که از خداوند میخوام در اجرای آن منو یاری کنه

      خدایا شکرت

      شاد موفق و ثروتمند باشید در پناه خداوند

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1285 روز

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

    وَلَقَدْ جَعَلْنَا فِی السَّمَاءِ بُرُوجًا وَزَیَّنَّاهَا لِلنَّاظِرِینَ ﴿١6﴾

    به راستی که ما در آسمان، برج هایی قرار دادیم و آن را برای بینندگان [به شکل صورت های فلکی] آراستیم.

    وَحَفِظْنَاهَا مِنْ کُلِّ شَیْطَانٍ رَجِیمٍ ﴿١٧﴾

    و آن را از هر شیطان رانده شده ای حفظ کردیم.

    إِلَّا مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهَابٌ مُبِینٌ ﴿١٨﴾

    مگر آنکه دزدانه بشنود، که شهابی روشن او را دنبال می کند.

    ===================================

    خدای عزیز و شیرین و دلبرم،آبی آسمون بیکران،حرکت ابرهای پنبه ای سفید،موج های آروم دریا،بینایی چشم هام،مدیر نظم ضربان قلبم،دستانی که مینویسه،من، به هر خیری که از سمت تو به من برسه فقیرم،کمکم کن تا بعد مدت ها بهت وصل بشم و با عشقت بنویسم که من اونیم که به تو،به نور تو،به صلات تو،به عشق تو،به پرستش تو،به بندگی تو محتاج و فقیر و نیازمندم،توحید من،تموم سرمایه ی زندگیم،من رو با تموم ضعف و بندگی ناقص و ایمان نصفه و نیمه م بپذیر و اجازه ی وصل شدن صادر کن…

    دَردَم از یار است و درمان نیز هم

    دل فدایِ او شد و جان نیز هم…

    این که می‌گویند آن خوشتر ز حسن

    یار ما این دارد و آن نیز هم…

    ===================================

    سلام به استاد عباسمنش عزیزم

    سلام به استاد شایسته جانم

    سلام به رفیق های غار حرا

    امیدوارم حال دلتون عالی باشه و قلب سلیمتون متصل به نور الله و در حال برداشتن قدم های تکاملی به سمت توحید بیشتر و بیشتر …

    استاد شایسته جان،یک وقتایی حس میکنم شما تو پرادایس‌وقتی میخوای بیای یک فایل آپلود کنی روی بنر سایت،از خدا می‌پرسی به نظرت الان سعیده احتیاج داره چیو ببینه؟به چی گوش بده؟ بعد خدا هم به شما میگه فلان فایل!

    بعد من این سر دنیا صبح تا چشامو باز میکنم مثل همیشه میپرم تو سایت که ببینم خدا از دستان نازنین شما چی برام فرستاده و همیشه شگفت زده میشم …همیشه …

    اگر طبق همون تصور استاد بگم خدا یک آدم خیلی بزرگ و قوی ویک دوش بززززرررگ داره برای نشستن تموم آدم ها روی دوشش…من فکر میکنم هرجا شما و استاد نشستید من پشت سرتونم:)انقدر که تموم زندگیم با برنامه های شما هماهنگ شده…

    واقعا چه کسی می‌تونه اینجوری برنامه ریزی کنه؟از پس کدوم عقل انسانی برمیاد ؟!

    هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ ۖ وَهُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ

    ازتون ممنونم بینهایت،خیلی احتیاج داشتم صحبت های استاد رو درمورد تغییر بشنوم که جهان یک جهان ایستا نیست،یک جهان متغیره و ما هم اگر می‌خوایم باهاش هماهنگ باشیم همواره باید در حال بهبود باشیم …

    همون اصل بهبود گرایی که از شما تو دوره حل مسئله یاد گرفتم،همون دوره که حق استادی شمارو به گردن من گذاشت…دوستت دارم استاد شایسته ،از ته قلبم

    اتفاقا وقتی داشتم فیلم رو نگاه میکردم و شما‌رو در حین کار می‌دیدم خیلی دلم میخواست اونجا بودم و بهتون میگفتم اذیت نمیشی که هرچی میپوشی بهت میاد؟اذیت نمیشی انقدر قشنگی خداوکیلی؟

    خلاصه که تموم ویژگی های مثبتت و زیبایی هات،و روح لطیف و قلب مهربونت،نوش جان استاد ابراهیم نشانم:)

    مرسی که هستی تا این جهان توحیدی همیشه بهبود پیدا کنه و نور الله رو از دستان نازنینت به جان ما برسه…

    آلمست هیچی ایده ای برای اینکه چی میخوام بنویسم ندارم،جز یک قلبی که من رو دعوت به نوشتن کرد ،وقتی از قرآن هدایت خواستم صلاتم رو با کدوم آیه ها شروع کنم منو برد سروقت سوره ی حجر،خداوکیلی تو آسمون ها چه خبره؟این هینت هایی که خدا تو‌آیه ها میده،اصلا در عقل محدود ما نمیگنجه …حتی تصورش هم نمیتونیم بکنیم اون بالاها،چه خبره!

    برای همینکه خودش تو سوره ی غافر میگه:

    لَخَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ أَکْبَرُ مِنْ خَلْقِ النَّاسِ وَلَٰکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ

    قطعاً آفرینش آسمانها و زمین بزرگتر [و شکوهمندتر] از آفرینش مردم است، ولى بیشتر مردم نمى‌دانند.

    این روز ها خیلی هدایتی کنار فایل های دوازده قدم و دانلودی ها و نشانه ی روزانه م،قلبم منو دعوت کرده به شنیدن دوباره جلسات دوره ی عشق و مودت …

    حتی اونجا هم استاد میگه خدایی که داره این کهکشان ها رو مدیریت میکنه،این ماه و زمین و خورشید و مشتری …

    نمیتونه روابط تورو هماهنگ کنه؟بابا تو روی خودت کار کن،خدا خودش بقیه ی کار هارو انجام میده،در مقابل مدیریت این کیهان و کهکشان ها،مدیریت زندگی تو،براش تیله بازی هم نیست! تو چقدر بهش اعتماد داری ؟تو چقدر تسلیمی ؟!

    تسلیم !

    تسلیم !

    تسلیم !

    چقدر این واژه ی آرامبخشیه،چقدر قدرتمنده،چقدر کارسازه!

    خدا تو سوره آل عمران میگه:

    إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ ۗ

    دین در نزد خدا، اسلام (و تسلیم بودن در برابر حق) است.

    بعد تو همون سوره به حضرت محمد میگه:

    قُلْ صَدَقَ اللَّهُ ۗ فَاتَّبِعُوا مِلَّهَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفًا وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ

    بگو: «خدا راست گفت، پس، از آیین ابراهیم که حق‌گرا بود و از مشرکان نبود، پیروى کنید.

    بعد خود حضرت ابراهیم در پاسخ به الله میگه:

    إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ ۖ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ

    و پروردگارش به او گفت: تسلیم شو. گفت: من در برابر پروردگار جهانیان تسلیمم.

    امام علی میگه :

    وَ قَالَ : لَأَنْسُبَنَّ الْإِسْلَامَ نِسْبَهً لَمْ یَنْسُبْهَا أَحَدٌ قَبْلِی الْإِسْلَامُ هُوَ التَّسْلِیمُ وَ التَّسْلِیمُ هُوَ الْیَقِینُ وَ الْیَقِینُ هُوَ التَّصْدِیقُ وَ التَّصْدِیقُ هُوَ الْإِقْرَارُ وَ الْإِقْرَارُ هُوَ الْأَدَاءُ وَ الْأَدَاءُ هُوَ الْعَمَلُ

    و آن حضرت فرمود: اسلام را آنچنان معنى کنم که احدى پیش از من به این صورت معنا نکرده باشد: اسلام همان تسلیم بودن، و تسلیم همان باور، و باور همان قبول کردن، و قبول کردن همان اقرار، و اقرار همان ادا نمودن، و ادا نمودن همان عمل کردن است‏

    استاد عباسمنش هم یک فایل توحیدی بی نظیر میزاره به اسم:

    تسلیم بودن در برابر خداوند

    چه کرد با من این فایل …چه کرد با من این تسلیم بودن …

    امروز نشسته بودم جلوی پنجره خونه و محو زیبایی های دریا و آسمون آبی و به آهنگ عشقِ کوفی گوش میدادم …وسط آهنگ صدای اذان هم از گوشی پخش شد …

    بی تابم با جانم چه کردی

    در کارت حیرانم چه کردی

    دیدی با ایمانم چه کردی جانانم

    راهی بی پایان داری ای عشق

    در رگ ها جریان داری ای عشق

    با سرها پیمان داری ای عشق میدانم

    الله اکبر…..الله اکبر

    من پریشانم از آن زلف در باد

    در دلم نینوایش نغمه سر داد

    شوق آن عطر گیسو مرا میخواند

    او ز هر سو به آن سو مرا میخواند

    او مرا او مرا او مرا میخواند می آیم

    الله اکبر…..الله اکبر

    لذت توحید،لذت عشق بازی با خدا،لذت قمار با الله رو با هیچی عوض نمیکنم …

    امروز براش توی دفترم نوشتم …خدایا این خونه و زندگی و بچه و خانواده که هیچ …این جسم که هیچ …حتی روحم هم مال خودم نیست …مال شماست…به چی بنازم؟به چی مغرور بشم؟چرا تسلیمت نباشم؟چرا توکل نکنم؟

    من چی بودم اصلا ؟

    چه موجودیتی داشتم؟

    کی سلول به سلول منو ساخت؟

    کی هدایت کرد چشم و گوش و قلبم سرجاش قرار بگیره؟

    کی از روح خودش در من دمید؟

    کی سی و یک سال به من عمر داد؟

    اینکه الان گوشه ای از یک آرامگاهی توی خاک نخوابیدم لطف کیه؟

    چطور میتونم ناسپاسی کنم؟

    چطور میتونم رحمتت رو نبینم؟

    چطور بهت توکل نکنم؟

    گفتی از کارت انصراف بده،گفتم چشم

    گفتی برو کیش گفتم چشم

    گفتی باید بری این کار رو یاد بگیری گفتم چشم

    گفتی این خونه رو اجاره کن گفتم چشم

    گفتی بچه ها رو نیار گفتم چشم

    گفتی با همین حقوق بساز و از مدیرعاملت هیچ درخواستی نکن گفتم چشم

    گفتی و گفتم چشم …

    اما دستور آخرت برام خیلی سنگین بود …منو ببخش که دیر رها شدم …منو ببخش که دیر پذیرفتم …منو ببخش که دیر تسلیمت شدم …

    خدایا ضعف و بی ایمانی و ترس های من رو از در مغفرت و رحمتت ببخش…هرچیزی که تو میگی خیره،من نمیبینم،من نمیفهمم …

    بیست و سه مرداد دست از دست و پا زدن تو دلِ مردابِ ترس هام برداشتم و بلیط برگشتم به شمال رو با مرخصی یک هفته ای گرفتم ….

    یک هفته گذشت …

    سی مرداد شد …

    قدم بعدی رو با تموم ترس و لرزهام برداشتم….

    گفتی برنگردو گفتم چشم‌و‌ برنگشتم …

    گفتی یک بار دیگه بپر…گفتم چشم‌ و یکبار پریدم …

    سخت بود به مدیرعاملم بگم که دیگه من نیستم ولی تو کمکم کردی و گفتم …

    خودت قدم به قدم پلن چیدی تا بقیه ی اعضای خانواده هم بفهمن….

    امروز شیش شهریور ماه شده خدا …

    استاد میگه نشونه ی تسلیم شدن آروم شدنه…

    من دیگه آرومم …دیگه دست و پا نمی‌زنم

    دیگه فشار ذهنی منو خرد نمیکنه

    دیگه قلبم بهت وصل شده

    دیگه خودمو تو آغوش تو رها کردم …

    مثل همیشه فرمون دست تو …سکان دست تو….

    من نه چیزی می‌دونم …و نه چیزی بلدم…

    فقط به یک چیز ایمان دارم،هروقت چشم بسته پریدم تو بغلت تو منو محکم بغل کردی و بوسیدی و نوازشم کردی و روی دوش خودت منو بردی به جاهای بهتر و بهتر….

    وَمَا لَنَا أَلَّا نَتَوَکَّلَ عَلَى اللَّهِ وَقَدْ هَدَانَا سُبُلَنَا ۚ وَلَنَصْبِرَنَّ عَلَىٰ مَا آذَیْتُمُونَا ۚ وَعَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ

    و ما را چه عذر و بهانه ای است که بر خدا توکل نکنیم، در حالی که ما را به راه هایِ [خوشبختی و سعادت] مان هدایت کرد، و قطعاً بر آزاری که [در راه دعوت به توحید] از ناحیه شما به ما می رسد، شکیبایی می ورزیم، پس باید توکل کنندگان فقط بر خدا توکل کنند.

    من فقط تورو می‌خوام خدا …فقط تو …فقط تو ….فقط تو …و نه هیچ چیز دیگه …

    ازت ممنونم که من رو با عشق خودت آشنا کردی،ازت ممنونم که از رگ گردن به من نزدیکتری،ازت ممنونم که توی قلب من حائلی،ازت ممنونم که هرجا باشم منی …

    خدایا تنها تورا میپرستم و تنها از تو طلب کمک و هدایت میکنم.من رو به راه راست،به راه بندگانت که به آنها نعمت دادی هدایت کن…

    أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ ۖ وَیُخَوِّفُونَکَ بِالَّذِینَ مِنْ دُونِهِ ۚ وَمَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ

    آیا خدای برای بنده‌اش کافی نیست؟ و مردم تو را از قدرت غیر خدا می‌ترسانند! و هر که را خدا به گمراهی خود واگذارد دیگر او را هیچ راهنمایی نخواهد بود.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 247 رای:
    • -
      غزل عطائی گفته:
      مدت عضویت: 2398 روز

      سعیده ی عزیزم سلام .

      وقتی بهت فکر میکنم یاد طراوت گلخونه و بوی گلهای شاداب محوطه ش میفتم. مثل ساعتهای بعد بارونی که همه چی تر و تازه ست.

      خیلی خیلی خیلی جسارتت و عملگراییت و ایمان به الهاماتتو تحسین میکنم.

      آرزو میکنم راهت روشن باشه .

      اونجایی که هستیم دقیقا همون جاییه که باید باشیم ، اتفاقهایی که تجربه میکنیم هموناان که باید تجربه کنیم، آدمهایی که میبینیم دقیقا همونایین که باید ببینیم ،تضادها و چالشها و اتفاقهای دلخواهمون، دقیقا همون چیزهایین که باید تجربه کنیم . از دلشون معجزه ها بیرون میاد اگر پذیرا باشیم. زندگی از خود زندگی تغذیه میکنه .نخوایم که برسیم به جای بیشتر و بالاتری … همینجارو با گوشت و پوست و استخونمون به زیبایی تجربه کنیم اونوقت میبینم همچین بدم نبودااا

      چه چیزا که یاد گرفتم و چه تجربه ها که دیدم و چه لذتها که از دل همین جا بیرون اومدن.

      هدایت همینجاست! نه همین نزدیکی‌ . دقیقا همینجا و همین نقطه ای که هستیم. همینجا که ایستادیم. همینجا که دنبال راهکار میگردیم.

      تاحالا شده دنبال مدادت باشی درحالی که اونو پشت گوشت گذاشتی ؟

      یا دنبال عینکت، درحالی که روی چشمهاتن؟

      دنبال هدایت جدید نباش. تو همین حالا هدایت شده هستی. رها کن . خودش داره میبرتت هرجا که برات خوبه. یکم بشین. تقلا نکن. یه فنجون قهوه برای خودت بریز به بخار یا کف روش نگاه کن. نگاه کن. نگاه کن. به طعمش توجه کن. به گلهای قالی. نوری که از لابلای برگ درختا میتابه تو اتاق. به دستخط بچه هات . ذوقشون برای دفتر و کیف و مدادرنگی

      بیا از خودمون بیرون بیایم و از بالای تن جریان زندگی و اتفاقهارو ببینیم.

      چطور میشه که با وجود همه تلاشهامون برای زیبا دیدن ، باز هم زاویه دیدمونو عوض کنیم و زیباتر ببینیم؟

      زندگی همینه ! همین الان معجزه ست .فقط باید با برق چشمات نگاه کنی. میبینی نور وارد شد.

      دیشب انیمیشن inside out 2 رو دیدم .شخصیت شادی یه نوری دورش داره همیشه. فکر کنم اگر با برق چشمهامون نگاه کنیم کل تجربه زندگی، شبیه شخصیت شادی میشه.

      من قانونو اینطوری درک کردم که تا کسی ازت نظر نخواسته چیزی نگو. تا کسی سوال نپرسیده به تو ربطی نداره. اینجا قلبم گفت برات بنویسم ، هدف اصلیم در اول کار فقط این بود که تحسینت کنم .

      میبوسم روی ماه قشنگتو از دور ، با قلبی نزدیک ..

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 69 رای:
      • -
        سعیده شهریاری گفته:
        مدت عضویت: 1285 روز

        غزل عزیزم سلام

        قلب روشن و نزدکیت رو میبوسم که انقدر دلنشینی.

        به همون اندازه که اجزای‌صورتت در بهترین حالت ممکن کنار هم نشستند و دلنشینی رو فریاد میزنن،کلمه هایی که کنار هم خلق میکنی،مثل صدای آب رودخونه از لا به لای سنگ های ریز‌و‌درشت به جان آدم میشینه…

        مرسی که هستی و مرسی که مینویسی و مرسی که به ندای قلبت عمل میکنی.

        همیشه پیغام هات برای من هدایت داشته،چه توی سایت چه بیرون از سایت…،ازت ممنونم رفیق جان.

        به قول شاعر:

        لحن زیبای تو و چشم سیاهت ای وای!

        دل ربایی و دل آرا و نگاهت… ای وای!

        به امید دیدار روی‌ماهت در بهترین زمان و‌مکان غزل ساز زندگی،بوس به کله ت!

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 33 رای:
      • -
        فاطمه گفته:
        مدت عضویت: 857 روز

        به نام خداوندبخشنده و مهربان و غفار و روزی دهنده خودم

        غزل جان عزیزم بازهم هدایت شدم به کامنت ببنظیرت که منو پر از احساس کردکامنت بینظیرسعیده کامنت فوووق العاده تو،چقد نیاز داشتم به دیدن این نوشته اینکه

        اونجایی که هستیم دقیقا همون جاییه که باید باشیم ، اتفاقهایی که تجربه میکنیم هموناان که باید تجربه کنیم، آدمهایی که میبینیم دقیقا همونایین که باید ببینیم ،تضادها و چالشها و اتفاقهای دلخواهمون، دقیقا همون چیزهایین که باید تجربه کنیم . از دلشون معجزه ها بیرون میاد اگر پذیرا باشیم. زندگی از خود زندگی تغذیه میکنه .نخوایم که برسیم به جای بیشتر و بالاتری … همینجارو با گوشت و پوست و استخونمون به زیبایی تجربه کنیم اونوقت میبینم همچین بدم نبودااا

        امشب تو شرایطی بودم که خداوند منو به کامنتای دوستای قشنگم هدایت کرد و به جرات کامنت زیبات منو سرشار از حال خوب کرد اون حرفایی که باید میشنیدم

        نوشته تو نوشته پروردگارم بوده

        زندگیت پرنور باشه غزل بینظیر

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
      • -
        مریم حسینی مطلق گفته:
        مدت عضویت: 986 روز

        سلام عزیزم

        من هدایت شدم به کامنتت

        خیییععلی لذت بردم

        و بخاطر همونهدایت شدم رفتم بیوگرافیتم خوندم

        چشمام اکلیلی تر شد و ایمانم بیشتر به راهی که در پیش دارم

        چقدر تحسین برانگیزه مسیری که رفتی

        باغی که خریدی

        مشاوری که اومده تو زندگیت

        کاری که باهاش چیز میز خریدی برای خودت

        همسری که خودت جذبش کردی

        همسایه هایی که توی تجسمت بودن

        حتی تبریزی که الان داری زندگی میکنی

        خونه پربرکتی که حتی هزار تومنم هزینه نداره برات

        و این پاداش توئه

        خیییلی خییییلی خوشحالم برات

        راستی انیمیشن soul هم بی نظیره و بنظر من از inside out 2 قشنگتره

        و ی انیمه دیگه هم اسمش فیل جادوئیه.

        کلا من انیمه های معنی گرا و مفهومی خیلی دوست دارم،خدایااا حس میکنم 5سالمه و دارم فیلم برنامه کودکی معرفی میکنم،ای خدای من.شکلک خجالت

        در آخر

        از خداوند سپاسگزارم که واقعااا قدرت خلق زندگیمونو دست خودمون داده

        خدایا بی انتهاااا سپاسگزارم،خدایا انتهایی برای تشکرم متصور نباشیااا،خدایا خعععلی دوستت دارم آرامش قلبم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
      • -
        زهرا کرمی گفته:
        مدت عضویت: 2755 روز

        سلام غزل عزیزم

        چقدر از کلمات گهر بارت لذت بردم قانون خیلی خوب درک کردی رها بودن تقلا نکردن و از زندگی لذت بردن و مسیر ادامه دادن تا هدایت ها برسند آفرین دختر که قوانین خوب درک کردی و در آخر این جمله با ارزش که من با تمام وجود ایمان دارم و چقدر باعث ارزشمندی وجود آدم می شود برای خودم دوباره مرور می کنم من قانونو اینطوری درک کردم که تا کسی ازت نظر نخواسته چیزی نگو. تا کسی سوال نپرسیده به تو ربطی نداره. اینجا قلبم گفت برات بنویسم ، هدف اصلیم در اول کار فقط این بود که تحسینت کنم .دوست دارم دوست عزیزم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      مطهره یعقوبی گفته:
      مدت عضویت: 400 روز

      بدون کلمه ای گزافه گویی

      میخواهم بگویم

      از احساسات قلبی که باخواندن تک تک کلمات این نوشته به درو دیوار سینه ام میکوبد وبیقرار تر از همیشه اش هست

      سعیده !!

      حقا که چه زیبا انتخاب شده این واژه در وصف زنی که تمام خودش را زندگی میکند

      ….

      حس کردم قلبم باتک تک کلمات ضربان داشت و هرضربان تکرار یک کلمه بود

      خدا خدا خدا خدا و….خُــدا

      حس کردم اون صدای بوم بوم بوم رو

      دیگه نمیشنوم وفقط یک کلمه ضربان گرفته

      خدا خدا خدا خدا

      چقدر دروصف خدایت زیبا نوشتی دختر

      مدیر نظم ضربان قلبم!

      مگر میشود تکه ای از روح خدا باشی و چنین عظمتی درتو نباشد

      نه نمیشود

      به خداوندی خدا قسم که ما انسان ها خلیفه ی خدا برروی زمین هستیم

      یکی شاعرانه قلبش را باهمه تقسیم میکند

      یکی دستانش را که مینوازد

      یا دستانش را که اثری خلق میکند را

      به دیگران هدیه میدهد

      این روزهاانگار در سیاره ی دیگری زندگی میکنم هرکس را که میبینم

      گویی از جانب خدا بازگشته

      من حسش را دریافت میکنم

      من فرکانسش را دریافت میکنم

      من نگاهش را ترجمه میکنم

      و من جنس کلامش را میفهمم

      این روزها جهانم زیباتر از همیشه شده

      و من چنان خرسندم گویی تولدی دیگر را تجربه کرده باشم

      هر لحظه زبان می‌گشایم که همگان را از حال دل بی‌قرارم باخبر کنم

      و بگویم که تو رو خدا توروخدا

      چشم هایتان را بشویید و جوری دگر به این جهان نگاه کنید

      …..بخداوندی خدا ارزشش را دارد…..

      اما به یاد می‌آورم که این مَن متعهد شده است!!!

      متعهد شده است که متعهد بماند تا روزی که به عهدی که با خدای خویش بسته وصال یابد

      و سکوت واژه ای تکراریس در لابه لایِ ثانیه های این روزهایم

      و عشق مهمانی ست که مدتهاست درخانه ی قلبم ماندگار شده و گویی قصد رفتن ندارد

      ممنونم از سعیده ی عزیز

      ممنونم از استاد عباسمنش ومریم جان جانان خدا دستانش را برای من فرستاده کسِ بی کسی هایم باشند.

      در پناه حق…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 44 رای:
      • -
        سعیده شهریاری گفته:
        مدت عضویت: 1285 روز

        سلام به مطهره ی مطهره…

        اسمت منو یاد این آیه های قشنگ سوره ی واقعه انداخت …

        إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ ﴿٧٧﴾

        که یقیناً این قرآن، قرآنی است ارجمند و باارزش

        فِی کِتَابٍ مَکْنُونٍ ﴿٧٨﴾

        [که] در کتابی مصون از هر گونه تحریف و دگرگونی

        لَا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ ﴿٧٩﴾

        جز پاک شدگان به آن دسترسی ندارند

        چه کردی با قلب کوچیک من دختر…

        تا دیدم نقطه های آبی آزاد شد،رفتم وضو گرفتم و‌ نشستم روی مبل جلوی پنجره و قبل خوندنشون، رو کردم به آسمون گفتم :ببین! اینا همه ش تویی ها! همه ش!همه ش نور توعه!من هیچی از خودم ندارم …

        و از خوندن همون خط های اول کامنتت اشکام سرازیر شد…

        دوباره گوشی رو گذاشتم کنار و رو کردم به آسمون و گفتم ببین…من این سه چهار ماه،فشار ذهنی زیادی رو تحمل کردم …

        اما اگر تموم نتیجه ی عمل به این الهام همون رسیدن کمک از خواب مادربزرگ فاطمه جان باشه،من ازت راضیم! اگر نتیجه ش همین نوری که به قلب بچه ها افتاده،من راضیم!

        تو خدا! تو راضی باش ازم فقط ….

        جات خالی مطهره جان،جلوی چشم هام یک آسمون آبی نارنجیه …یک خورشید که داره غروب میکنه،یک دریا و با موج های آروم …

        وصدای سوره ی نور که همین الان گفت والله سمیع العلیم…

        اونکه میشنوه،اونکه میبینه،اونیکه میدونه…

        در قبال اون قدرت،ما نه چیزی میبینیم،نه چیزی میشنویم و نه چیزی میدونیم ….

        فقط باید بهش توکل کنیم و‌اجازه بدیم مارو هدایت کنه …

        مرسی که برام نوشتی،قلبم رو‌ روشن کردی،خدا تموم زندگیت رو‌روشن کنه…

        دوستت دارم دختر….

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 57 رای:
        • -
          مطهره یعقوبی گفته:
          مدت عضویت: 400 روز

          سلام سلامی به اهالی این آشیانه ی امن

          سعیده ی عزیزم بااینکه چندین روز پیش کامنتی که در پاسخ به من دادی رو خوندم و نه یک بار بلکه چندین بار ولی امروز یجور دیگه فهمیدمش

          یجور دیگه حسم رو خوب کرد

          میفهمی ؟!

          یطوری که کاملا برات جدیده…

          و ندا آمد بنویس در پاسخ به این نوشته هرآنچه که به تو گفته میشود را

          ومن روزهاست که تلاش میکنم تسلیم تر باشم در برابر نداهای قلبی که از سوی خدایم دریافت میکنم

          که میدانم چقدر قلب و روحم را جلا می‌بخشد

          سعیده اگر بدانی وقتی هدایت شدم به کامنت های تو

          وقتی هرروزه با دریافت این ایمیل که فعالیت جدید سعیده شهریاری در سایت را مشاهده کنید

          وقتی داستان هدایتت را خواندم

          وقتی در تک به تک کلماتت غرق شدم

          چقدر به درک بهتری از قانون رسیدم

          چقدر بهتر متوجه این جمله شدم

          که استاد میگه

          در هر مداری که باشی آدم های همان مدار باتو برخورد میکنند لازم نیس تو دنبالشان بگردی خدا خودش اونها رو توی مسیرت میزاره

          چقدر روحیاتت رو

          علاقه ی وافرت نسبت به مبحث هدایت رو

          درکت از آیه های قرآن را

          و علاقه آت به قرآن را

          و علاقه آت به حتی نوشتن را

          حتی علاقه ی شدیدت به فایل

          تسلیم بودن در برابر خداوند

          حتی دقیقه23فایلی که اسمش از خاطرم رفته ولی من انگار اون قسمت رو واضح تر شنیدم که استاد می‌گفت

          من انتخاب کردن که الگو باشم و شرایط الآنم نتیجه ی خواسته ی خودمه

          چرا من هم باید دقیقا عاشق همین قسمت بشوم

          و دوروز بعد در یکی از کامنت های تو عیناً همین متن را ببینم وبخوانم و گلویم از بغض به خود بپیچد

          ———

          وبه راستی که

          الله یعلم ما فی قلوبکم

          خداوند میدونه که در قلب هاتون چه خبره…

          ———–

          چقدر من تو را در خودم دیدم

          وخودم را درتو خلاصه دیدم

          خدا چطور اینچنین به من فهماند که بابا تو فقط باید اون چیزی که میخوای رو بگی من عین همونارو برات میارم بدون اینکه تو تلاش کنی

          چطور از بین این همه آدم توی سایت باید من رو هدایت کنه به کامنت های تو سعیده؟!

          چطور باید من مغروری که از تحسین کردن بقیه چشم پوشی میکردم و فقط در بهترین حالت توی دلم تحسین میکردم رو

          نرم کنه و بگه این عادات رو بزار کنار آنچه که قلبت میگه رو اعلام کن بلند بلند

          و من تصمیم گرفتم بلند بلند به تحسین آدمهایی بپردازم که حالم رو خوب میکنند نه اینکه فقط توی دلم نگه دارم و باخودم بگویم نه پررو می‌شود هوابرش میدارد و فک میکند که حالا چه کسی هست؟

          از وقتی درک کردم که همه ی ما آدمها تجلی بخش خداییم

          از وقتی درک کردم که هر آدمی که من بااوبرخورد میکنم در حقیقت خود خداست

          دیگر باادمها مهربان تر شده ام

          من در اعماق قالب فیزیکی انسانها خدایی را میبینم که عاشقانه من را دوست دارد

          سوال آیا این خدا میتواند بد باشد؟

          مسلما نه !….

          سوال آیا میشود این خدا را دوست نداشت؟

          مسلما نه ….

          پس شروع کردم به تحسین ادمهایی که خدا هستند و خدا میشوند برایم و حالم را خوب میکنند بی آنکه بدانند و بی آنکه بدانم

          سعیده لطفاً برقرار بمان چون این تو نیستی که باید ادامه بدی

          تو یک حلقه از زنجیره ی این جهان هستی که باید برقرار بماند

          تو تنها در برابر خودت مسئول نیستی

          تو در برابر جهان مسئولی

          تو انتخاب شده ای که مسئول باشی

          تو توسط رب این جهان انتخاب شده ای

          این ها دقیقا کلمات و جملاتی هست که من در لحظاتی که شیطان پایش را میگذارد بیخ گلویم

          وهرآن ممکن هست نفسم را بگیرد

          به خودم می‌گویم

          باکفتن همین همین جمله فقط همین جمله که :

          تو توسط خدای خودت تاج گذاری شده ای برای رسالتی مهم پس قوی باش این جهان به تو نیاز داره

          تو نمی‌دانی فقط باهمین جمله

          در بدترین حالت ممکن هم که باشم پامیشوم

          زخم های که خورده ام را پانسمان میکنم و ادامه میدهم چطورش را من نمیدانم خدا خودش به من الهام میکند. ومیدانم ک حرفم را به خوبی میفهمی وچشیده ای طعم شیرین گوش کردن به آن ندا ها را در همان لحظات ….

          برایت آرزوی قلبی آرام دارم دختر

          برقرار بمان

          از تو فقط یکدونه توی جهان هست…

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      مجید حرفت گفته:
      مدت عضویت: 1392 روز

      مهرآفرین پاک را یاد باد

      سعیده نازنینم،شاگرد زرنگ و شلوغ کلاس عشق و توحید در سایت الهی عباس‌منش،سلام.

      سلام و صد سلام به قلب سلیم و نورانیت.که خیلی چیزها ازت آموختم و خواستم این دیدگاهم را با کلمات و جمله‌های اختصاصی خودت آغاز نمایم.

      هم دوره‌ای نازنینم،که علی‌رغم اینکه نزدیک به سن دخترمی؛اما بیشتر استاد و راهنمایم هستی در زندگی!!!!

      الان نمی‌دانم چرا ولی بدان که ی حسی بهم گفته برایت این مطالب را بنویسم،ان‌شاالله که به قول خودت بنفیتی هم برایت داشته باشد.

      همچنین برای کسانی که این دیدگاه را می‌خوانند و نیز برای خودم!!!

      می‌خواهم از دو الگوی نزدیکم برایت بگویم.

      1-خدا رحمتش کند،عمه‌ایی داشتم که دو سال پیش رفت پیش خدا.

      از زمانی که یادم می‌آید،با همسرش دعوا مرافه داشت.صاحب3 دختر و4 پسر بود.

      از هنگامی که دختر سومش خیلی کوچک بود،مثلا حدود سن نیلا و نیکای شما،ایشون قصد طلاق داشتند،اگر قبلش هم این قصد را داشتند من خیلی کودک بودم و یادم نمی‌آید.

      اما از حدود کلاس سوم یا چهارم ابتدایی‌م که تقریبا می شود حدود47 سال پیش یادم میآید که عمه‌م دست بچه‌هایش را می گرفت و به قول خودش قهر می‌آمد.

      و هر بار با وساطت بزرگترها با چشمانی خیس و گریان بازمیگشت!!!

      او ماند و بالای سر بچه‌هایش جنگید و کلی کتک خورد اما استقامت کرد.

      تمام 7 فرزندش یکی از یکی برتر و بالاتر شدند.

      چه آقا پسرها و چه دختر خانم‌ها.!!!

      همین الان اگر شما به ساوه تشریف بیاورید،توجه داشته باشید که ساوه شهرستانی است بزرگ!!!

      در واقع بزرگترین شهرستان ایران،ساوه است.

      حتی به شهادت مرکز آمار و نیز بانک مرکزی چند سال ثروتمندترین شهرنشینان ایران ساوه‌ایی ها بودند!!!

      جمعیتش حدود400 هزار نفر است.

      اما امکان ندارد که شما وارد این شهر بشوید و سراغ این ها را بگیرید و کسی آنها را به نیکی و خوش نامی نشناسد!!!

      این خواهرها و برادرها همگی زبانزد مردم و دوست و آشنا و غریبه‌اند!!!

      2ـ من سه خاله دارم که خاله‌ی وسطی‌ام تحصیل کرده دانشگاه تهران و همسرش نیز همکلاسی اش بود.

      هر دو تحصیل کرده و امروزی.

      از تقریبا سه چهار سال پس از ازدواج دعوا و مرافه هایشان شروع شد و تا مرز کتک کاری و شکستن ظرف و ظروف هم پیش می‌رفت!!!

      بارها و بارها من شاهد بودم که خاله‌م با چشمانی خیس و گریان و بدنی کبود به حالت قهر می‌آمد و هر بار با وساطت بزرگترها پشیمان می‌شد!!!

      اکنون آنها صاحب 4 دختر هستند.

      همگی با تحصیلات فوق العاده و عالی!!!

      پزشک متخصص زنان.مهندس برق از بهترین دانشگاه با رتبه‌ی عالی و مهندس معمار که در حال حاضر بورسیه شده و در اروپا مشغول ادامه تحصیل هست و ….

      دامادهای فوق‌العاده!!!

      7 تا نوه بی‌نظیر و زیبا و سالم!!!!

      هیچکس باورش نمیشد که خاله و شوهر خاله‌ی من بتوانند همچین ثمر و محصولی داشته باشند.

      حتی یادم آمد که بگویم دختر دومشان به کنسر مبتلا شد و آنها موفق شدند بر این بیماری تقریبا لاعلاج چیره شوند!!!

      و همان دختر الان با سه فرزندش در سوئد زندگی می کند!!!!

      به نظرم بد نیست از خودم هم بنویسم.

      خودم چندین مرتبه تا پای دادگاه پیش رفتیم.

      اما هر بار که من قلم به دستم گرفتم و شروع به نوشتن نمودم معجزه ها رخ داد و ما مجددا به زندگی بازگشتیم.

      من جمله همین امروز!!!

      به نظرم بد نیست، اگر این تجربه را کسب نکرده ایی،امتحانش کنی!!!

      در نوشتن قدرتی هست که فوق‌العاده و به قول استاد رؤیایی‌ست!!!!

      البته نیک می دانم که شما بسیار بسیار زیاد اهل نوشتن و تفکرید.

      هم تعداد بسیار زیاد کامنتهایتان گواه و شاهد هست.

      حتما که پیرامون حواشی زندگی تان هم بارها و بارها نوشته‌اید!!!

      منتها چون احتمالا افراد دیگری این رد پا را خواهند خواند گفتم ذکر آن مناسب است.

      من چند بار دعواهای بسیار شدید زندگی‌ام را با نوشتن جراحی و ترمیم کرده‌ام.

      به نظرم قدرت و معجزه‌ایی که در نوشتن هست در هیچ چیز دیگری نیست.

      بدیهی است اگر نوشتن همراه با عمل و اجرا باشد.

      ببخش اگر مطول و طولانی گفتم.اما واقعا ی حسی بهم گفت که برایت بنویسم.

      از خداوند مهربان برایت شادی سلامتی خوشبختی،ثروت و سعادت در دنیا و آخرت خواهانم و به دستان قدر قدرتش می‌سپارمت.خدانگهدار.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 37 رای:
      • -
        سعیده شهریاری گفته:
        مدت عضویت: 1285 روز

        سلام به برادر عزیز و بزرگوارم آقا مجید،گفتید من هم سن دخترتون هستم و قلبم بیشتر تمایل داشت شمارو برادر بزرگترش ببینه …این آرزوی من از بچگی بود…من هم مثل استاد از بچگی هیچ وقت هیچ حامی نداشتم،پدر عزیز و مهربون وزحمتکشم بخاطر درونگراییش همیشه ی خدا ساکت بود و من هیچ وقت،حتی یکبار هم ازش کلمه ی دخترم رو نشنیدم،هربار هم هر دعوا و خرابکاری میشد تو عالم بچگی،بدون هیچ پیش فرضی از نظر اونا من مقصر بودم و مستحق تنبیه،بخاطر همین همیشه یک آرزو ته دلم بود کاش حداقل یک برادر بزرگتر داشتم که پشتم بهش گرم بود…بگذریم … :)

        از شما سپاسگزارم که باقلب سلیمتون،فروتنانه منو تحسین کردید و این چیزی نیست جز لطف و محبت شما ….کامنت شمارو از دیشب دوبار خوندم و الان قلبم منو دعوت کرد به نوشتن البته مثل همیشه اول برای خودم …و بعد انشالله توش فایده ای هم برای شما و بقیه ی دوستان باشه.

        طبق آگاهی های فایل(تسلیم در برابر خداوند) ما باید همیشه از خودمون بپرسیم چرا؟

        برای هر خواسته ای که داریم با پرسیدن چرا،به اصل هدفمون از رسیدن به اون خواسته برسیم و بعد اون اصل رو از خدا بخوایم و اجازه بدیم خداوند مارو هدایت کنه.

        خب؟! سعیده؟! سوال!

        درخواست تجربه ی یک رابطه ی عاشقانه ی هم مدار برای چی؟

        برای تجربه ی آرامشی که قرآن میگه:وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا ،برای تجربه ی خوشبختی،برای زندگی بر اساس هدایتِ الله،برای تجربه ی توحید بیشتر،برای درک قانون و قرآن و عمل در هر لحظه از زندگی،برای داشتن اهداف مشترک و تلاش دونفره برای رسیدن به اهداف،نداشتن نشتی انرژی و …..

        سوال بعدی:سعیده چرا دنبال این تجربیاتی؟

        چون توحید برام مهمه،خیلی مهمه،چون زندگی توحیدی برام مهمه و دوست دارم توی زندگی باشم که فرد مقابلم قانون،قرآن و هدایت رو بفهمه و برای موفقیت های مادی و معنوی هم پای من باشه.

        سوال بعدی:حاضری یک همچین رابطه ای رو خلق کنی ولی هیچکس هیچ وقت نفهمه و هیچ وقت نبینه؟فقط خودت بدونی و خدا؟!

        بله قطعا و حتما،سر سوزنی برام مهم نیست بقیه بدونن من کجام،با کیم،چه جوری دارم زندگی میکنم،اون چیزی که برام مهمه رضایت الله ست و بس.

        پس من درخواست هام رو برای الله نوشتم:

        خدایا من ازت تجربه ی یک رابطه ی عاطفی هم مداری میخوام،که آگاه و عامل به قوانین جهان هستیه،مثل من عاشق قرآن و تحقیق در آیه های قرآنه،زندگیش بر اساس هدایته،طبق قانون سلامتی غذا میخوره و …..

        ویژگی های که خودم دوست دارم داشته باشه رو نوشتم توی دفترم!

        حالا وقت چیه؟

        وقت کار کردن روی احساس ارزشمندی و لیاقت که من لایق این زندگی توحیدی و این رابطه عاطفی فوق العاده هستم.

        وبعد؟

        تسلیم باشم،از هر لحظه از زندگیم لذت ببرم و روی ویژگی های مثبت اطرافیانم تمرکز کنم و اجازه بدم جهان کبوتر با کبوتر باز با باز رو رعایت کنه.

        برگردم به کامنت شما و اون چیزی که خودم درک کردم که شما اصرار داشتید دوتا زندگی ناهماهنگ رو مثال بزنید که به جاش بچه های مفیدی رو تحویل جامعه دادند!!!و یا حتی اگر بارها تا پای دادگاه بری باز هم میشه با نوشتن ها،اوضاع رو بهتر کنی!

        داداش مجید عزیزم!

        من از استاد چندتا چیز رو خوب یاد گرفتم.

        همه ی ما به یک اندازه به خداوند دسترسی داریم

        هرکسی هرجایی هست،جای درستشه

        هیچ ظلمی،در حق هیچکس نشده

        من مسئول خوشبخت کردن هیچکس نیستم

        من به اندازه ی پشیزی،توانایی تغییر زندگی دیگران رو ندارم ولی میتونم زندگی خودم رو به صورت بنیادین تغییر بدم.

        این دنیا یک دنیای فانیه،که اندازه چشم برهم زدن هم نیست و اگر ما میخوایم خوشبختی رو در تموم ابعاد تجربه کنیم،نباید با طناب های نامرئی خودمون رو به کسی وصل کنیم.

        موفقیت یک مسیر فردیه

        اگر ما خودمون رشد کنیم،یا آدم های اطراف ما با ما رشد میکنند و هم مدار میشند و یا خیلی راحت جدا میشند و آدم های بهتری میان،این کل کار جهانه،چرا ما مقاومت میکنیم؟

        نمیدونم منظورم رو بهتون رسوندم یا نه!

        اهرم رنج و لذت توحید توی ذهن من خیلی پر رنگه،برای همین من فقط خودمو مسئول زندگی خودم میدونم و تلاش میکنم هر بار ورژن بهتری رو از خودم ارائه بدم،من توانایی خوشبخت کردن کسی رو ندارم،و همچنین توانایی بدبخت کردن کسی رو …

        من ثروت،سلامتی،رابطه ی عاطفی و هرچیزی که توی این دنیا خواستنیه رو برای توحید میخوام،برای آرامش توحیدی….

        پس فارغ ازینکه بقیه چه جوری فکر میکنند،من به مسیردرست ادامه میدم اجازه میدم جهان کارهارو برای من انجام بده …

        من اگر مادر موفق و خوشبختی باشم الگوی درستی برای نیلانیکا میشم نه اینکه به هرقیمتی بالاسرشون باشم و بگم نه چون بقیه اینجوری زندگی کردن،این روش درستشه…

        یکی از مترومعیار جامعه برای تعریف یک زندگی موفق،داشتن بچه های تحصیل کرده و ….است ولی برای من نیست،برای من این با اصل توحید در تضاده.بچه ها خدای خودشون رو دارند،چه توی زندگی با من باشند یا نباشند خداوند حافظ و نگهدارشون هست!

        برسم به آیه ی بینظیر مجادله که بینهایت من رو یاد زندگی استاد میندازه:

        لَا تَجِدُ قَوْمًا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ یُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ کَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِیرَتَهُمْ ۚ أُولَٰئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمَانَ وَأَیَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ ۖ وَیُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا ۚ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ۚ أُولَٰئِکَ حِزْبُ اللَّهِ ۚ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ

        هرگز مردمی را که ایمان به خدا و روز قیامت آورده‌اند چنین نخواهی یافت که دوستی با دشمنان خدا و رسول او کنند هر چند آن دشمنان پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشان آنها باشند. این مردم پایدارند که خدا بر دلهاشان (نور) ایمان نگاشته و به روح (قدسی) خود آنها را مؤید و منصور گردانیده و آنها را به بهشتی داخل کند که نهرها زیر درختانش جاری است و جاودان در آنجا متنعّمند، خدا از آنها خشنود و آنها هم از خدا خشنودند، اینان به حقیقت حزب خدا هستند، الا (ای اهل ایمان) بدانید که حزب خدا رستگاران عالمند.

        داداش مجید عزیزم،امیدوارم در صحبت های من سوتعبیری برای شما و بقیه ایجاد نشه،من فقط شاگرد استادم و دارم تلاش میکنم همه جوره به قانون عمل کنم،اون چیزی که مهمه اصل قانونه،اگر کسی توی زندگی خودش احساس آرامش و خوشبختی داره فارغ ازنیکه اون آدم توی مسیر موفقیت و توحید باهاش همگام هست یا نه،دلیلی نداره به زندگی و خوشبختیش شک نکنه،ماها انسان های متفاوتی هستیم با خواسته ها و علایق متفاوت…

        من،منِ سعیده شهریاری بینهایت داشتن رابطه ی توحیدی برام مهمه،به قول استاد تو جلسه 2 قدم 5،از تنها شدن هم نمیترسم…میدونم اگر من سمت خودم رو درست انجام بدم،یا آدمی که توی زندگی من هست،با من هم مدار میشه،یا خیلی راحت جدا میشه و آدمی میاد توی زندگی من که با من و افکار من و خواسته های من و اهداف من هماهنگه…

        مهم اینکه ما به خودشناسی برسیم و بدونیم اولویت ما چیه و بعد برای رسیدن به اون از مسیر قانون حرکت کنیم…و بعد بازم به قول استاد:پاداش ها داده خواهد شد ….

        بینهایت از لطف و محبت شما سپاسگزارم،ممنونم که برام نوشتید و بهم این فرصت رو دادید که یکبار دیگه قانون رو برای خودم مرور کنم و خواسته هام رو باهاش تطبیق بدم.

        درپناه نور باشید همیشه،دست خدا به همراتون.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 65 رای:
        • -
          مجید حرفت گفته:
          مدت عضویت: 1392 روز

          آبجی سعیده،خواهرگلم،استاد راهنمایم سلام

          سلام و صد درود به شما گوهر دردانه‌ی این سرزمین الهی.

          شب شما بخیر،امیدوارم حال دلتون عالی عالی باشه.

          از دیروز تا الان شنبه 10 شهریور ساعت حدود 21/12 دقیقه که پاسخم را از شما به مهر و سخاوتمندانه دریافت کردم چندین و چند بار به قصد رؤیت و دیدن جوابتان وارد سایت و gmail شخصی‌م شدم.

          بسی شاد شدم و همانند شما 2 مرتبه آنرا مطالعه نمودم،و دیدم که حرف و سخن بسیار زیادی را باید برایتان بنویسم.

          پس همین ابتدا مطول و طولانی شدن این پاسخ را بر من ببخش!!!

          الهی به امید تو،

          کمک و ممد نما که آنچه نیکوست و لازم؛ برزبان و قلم جاری گردد.

          استیو جابز را حتما می‌شناسی و قطعا بر نحوه و شیوه‌ی فوتش آگاهی!!!

          تغذیه‌ی اشتباه و مستمر!!!

          من هم همچون شما از ارادتمندان استادم،بخصوص که نتایج بسیار بسیار درخشانی هم در دوره‌ی بی‌نظیر قانون سلامتی اخذ نمودم و هم در روانشناسی ثروت 1 که آن نیز بی‌نظیر و رؤیایی‌ست!!!

          پارسال همین حدود یا کمی جلوتر،تقریبا اواسط شهریور ماه هنگامی که مشغول پخش کارت دعوت به جشن عروسی دختر نازنینم بودم،به منزل یکی از بستگانم رفتم.

          چندین ماه بود که همدیگر را ندیده بودیم.

          من از حدود یکسال پیش از آن ملاقات دوره بی‌نظیر قانون سلامتی را تهیه و به قول استاد چون وحی منزل به آن عمل می‌نمودم.

          لابد می‌توانی حدس بزنی که تعجب و حیرت آنها از دیدن من که خیلی خیلی خوش هیکل شده بودم و کلی وزن اضافه‌ام را کاهش داده بودم،

          چقدر زیاد بود!!!

          خانم آن خانه خانم دکتری بود با مدرک فوق تخصص سرطان خون!!!

          خیلی مشتاقانه سوال می‌کردند که چگونه انقدر تغییر کرده‌ام؟؟؟

          من نیز طبق توصیه استاد آدرس سایت استاد را به آنها دادم و سفارش کردم ویدیوهای معرفی دوره قانون سلامتی و دیگر آگاهی‌های استاد را ببینند و مطالعه نمایند!!!

          آن خانم دکتر اولین سوالی که پرسید،این بود که استاد شما چه مدرکی دارد؟ و چه تحصیلاتی دارد؟و در این دوره اساس و بیس کارش چگونه است؟

          من هم پاسخ دادم که طبق نظر استاد ورود پروتئین و چربی به بدن آزاد و مابقی ممنوع است!!!

          ایشان خیلی تعجب کرد،و فرمود اگر تنها و تنها به پروتئین و چربی اکتفا نمایید قطعاً و یقیناً در دراز مدت دچار آسیب و لطمه خواهی شد!!!

          طبق مطالعه‌ای که در زندگی استیو جابز داشتم،و نوع تغذیه متوالی و مستمر ایشان،و نیز اینکه روش تغذیه استاد جدید و نو است و هنوز زود است برای قضاوت که آیا پس از 10ـ 12 سال هم به همین منوال خواهد ماند؟؟؟

          آیا پس از آن مدت،تغذیه فقط با پروتئین و چربی می‌تواند آسیب زا باشد؟؟؟

          همانگونه که برای استیو جابز که البته فقط گیاهخوار بود،پس از همین حدود 10 ـ 12 سال آسیب و لطمه جدی و جبران ناپذیر دید!!!

          امیدوارم که متوجه منظورم شده باشید،تغذیه با یک ماده به خصوص در طولانی مدت!!!!

          آن خانم دکتر به من گفتش که قطعاً ضرر دارد!!!

          بعد از آن من شدت و حدت عمل به قانون دوره سلامتی را تا حدودی کم نمودم و از خوردن پروتئین و چربی به تنهایی ؛سر باز زدم.

          و یک سالی هست که در طول هفته یک یا دو بار اقلام دیگر غذایی را میل می‌کنم.

          به نظرم خیرالامور اوسطها ایده مناسب‌تری است!!!

          خوب سعیده خانم،حتماً می‌دانی که من همکار پدر بزرگوار شما و دبیر بازنشسته ریاضیاتم.

          در ریاضیات درسی داریم به نام دنباله و الگو!!!

          که من همیشه به دانش آموزانم عرض می‌کنم که این درس در واقع روشنگر زندگیمان هم می‌تواند باشد!!

          ما نیز وقتی به گذشتگانمان می‌نگریم،الگو و دنباله را به خوبی می‌توانیم مشاهده نماییم!!!

          به نظر شما آیا وقتی من نسبت به قانون سلامتی به این شدت باور ندارم،در دیگر قوانین آیا نباید معتدل‌تر نگاه کنم؟؟؟

          همه ی ما به یک اندازه به خداوند دسترسی داریم

          هرکسی هرجایی هست،جای درستشه

          هیچ ظلمی،در حق هیچکس نشده

          من مسئول خوشبخت کردن هیچکس نیستم

          من به اندازه ی پشیزی،توانایی تغییر زندگی دیگران رو ندارم ولی میتونم زندگی خودم رو به صورت بنیادین تغییر بدم.

          این دنیا یک دنیای فانیه،که اندازه چشم برهم زدن هم نیست و اگر ما میخوایم خوشبختی رو در تموم ابعاد تجربه کنیم،نباید با طناب های نامرئی خودمون رو به کسی وصل کنیم.

          موفقیت یک مسیر فردیه

          اگر ما خودمون رشد کنیم،یا آدم های اطراف ما با ما رشد میکنند و هم مدار میشند و یا خیلی راحت جدا میشند و آدم های بهتری میان،این کل کار جهانه،چرا ما مقاومت میکنیم؟

          اینکه می‌فرمایید،بچه‌ها خدای خودشون رو دارند چه من توی زندگیشون باشم و چه نباشم!!!

          این سخنی درست است،با این توضیح که این بچه‌ها پدر و مادرشان را خودشان برنگزیدند!!!

          اما اکنون که بنا بر زندگی با این پدر و مادر شدند،آیا عقب نشینی ما از مسئولیتمان،به عنوان پدر و مادر،عملی توحیدی است؟؟؟

          اگر توحیدی بود که خوب خداوند قدرتش رو داشت آنها را به گونه‌ای دیگر بیافریند!!!

          پس چگونه است که باغبان این گل‌ها را،شما برگزیده؟؟؟

          مگر خداوند نمی‌توانست برای نیلا و نیکا پدر یا مادر دیگری برگزیند؟؟؟

          اگر این مسئولیت را به شما داده،چرا شما از خود سلب مسئولیت می‌کنید؟؟؟

          آیا این توحیدی است؟؟؟

          اینکه سفارش و توصیه مهربانانه نمودید که برای حانیه و حنانه ‌م بیشتر برادر باشم،از شما ممنون و سپاسگزارم!!!

          و آن خاطراتی که بیان نمودید،به عرض مبارکتان برسانم که درست است من نیز همچون پدر بزرگوارتان معلم و دبیر بازنشسته ام،اما آن خصایص و ویژگی‌ها را ندارم!!!

          روز و هفته‌ای نمی‌گذرد که آنها را در آغوش نگیرم و نبوسمشان!!!

          هیچ وقت به اسم صدایشان نکرده‌ام!!!

          همیشه سعی نمودم توصیفشان نمایم!!!

          مثلاً: دختر قشنگم،عزیز دلم،

          دلبندم و…..

          اما چون حس و حال پدر ارجمندتان را می‌دانم به نظرم در این زمینه ایشان 100٪ مقصر نیستند!!!

          بدون اینکه قصد قضاوتی داشته باشم،عرض می‌کنم که حتماً مادر مهربان و غمخوار شما در تلطیف فضای منزل می‌توانستند بهتر عمل نمایند!!!

          ببین سعیده جان،من حس و حال پدر را نسبت به دختر به خوبی درک می‌کنم و چشیده‌ام.

          به یقین و با اطمینان عرض می‌کنم که پدری را سراغ ندارم که نسبت به دخترش این گونه سختگیر و یا خدای نکرده سنگدل باشد!!!

          برعکس زیاد سراغ دارم که رابطه پدرها با پسرها اغلب همراه با اصطکاک و چالش است!!!

          خودت به دور و ور و اطرافت دقت بکن،تقریبا نزدیک به همه پسرها مامانی‌اند!!!

          ببین اینکه ما به هر قیمتی بالای سر بچه‌هامون باشیم به نظر من غیر توحیدی نیست!!!

          دلیلش واضحه!!! اگر قرار بود مسئولیت آنها با ما نباشد خود خدا بلد بود آنها را به پدر و مادر دیگری بدهد!!!

          حالا که ما را برگزیده،پس توحیدیتر این است که از زیر بار مسئولیت شانه خالی نکنیم!!!

          ببین سعیده،شما و من می‌دانیم که مایک (فرزنداستاد) تا همین حدود دو سال پیش با استاد بود!!!

          حتماً ویدیو مایک رو در یوتیوب دیده‌ای!!

          اگر هم ندیده‌ای به شدت سفارش می‌کنم که برو ببین!!!

          اینکه الان مایک درس نمی‌خواند. اینکه مایک فضای درس خواندنش استیبل و استاندارد نبوده،توحیدیست؟؟؟؟

          به نظرم نباید خیلی یک جانبه و ببخشید خودخواهانه با قضایا برخورد کنیم.

          برگردم به سراغ دخترانم و نوع رابطه ام:

          من از خیلی وقت پیش برای هر کدامشان سررسیدی جداگانه تهیه نموده بودم،ودر آن سررسید،دلنوشته‌هایم و نصایح و پندهایم را برایشان می‌نوشتم و در اتاقشان می گذاشتم،بدون آنکه حرفی یا سخنی از آن دفتر و مضمونش با آنها بیان نمایم.

          اوایل چندین و چند نامه برایشان جداگانه نوشته بودم،تا روزیکه خودشان از روی کنجکاوی دفاتر را باز کرده و نامه‌هایم را مطالعه نمودند.در ادامه نامه‌هایی را که نوشتم ازآنها پاسخ خواستم.در پایان نامه!!!

          آنان نیز پاسخ‌هایشان را برایم نگاشتند.

          تا اینکه هر کدامشان صاحب گوشی شدند،از آن به بعد این نامه نگاری ها در وات ساپ و تلگرام صورت گرفت.

          و اغلب بصورت وویس!!!

          در مورد رابطه نوشته بودی!!!

          سوالی از شما می‌پرسم؛آیا خانم و آقایی که با هم به نقطه‌ی ازدواج می‌رسند؛در صورت هر نوع تغییر عقیده،مجازند که از ادامه‌ی مسیر زندگی سرباز زنند؟؟؟

          اگر من که اکنون دنبال رو تعالیم و آگاهی‌های استاد عباس‌منشم،و عزیز دلم که این گونه فکر نمی‌کند،بگویم ایشان باعث نشتی انرژی‌ام هستند پس بسلامت؟؟؟

          پس عهد و پیمان مان چه؟؟؟

          آیا این توحیدی است؟؟؟!!!!

          اگر چنین است که تغییر عقیده موجب بطلان تعهد و پیمان می‌گردد،توصیه می کنم که کتاب تاریخ اسلام جناب سبحانی را مطالعه نموده تا ببینید حضرت پیامبر در عنفوان جوانی و پیش از رسالت چگونه عمل می‌نمودند!!!!

          و اصلا چگونه شد که حضرت به محمد امین ملقب گردیدند!!!

          سعیده جان،مگر خود خدا نسبت به بنده‌ش خلف وعده می‌کند که ما نسبت به شریک زندگی‌مان متعهد نمانیم؟؟؟

          همانگونه که فرمودید توحید همه چیزه!!!

          آیا متعهد باقی ماندن توحیدی نیست؟؟؟

          اگر نیست،پس چیست؟؟؟

          به نظرم شرط جدایی در تغییر عقیده نمی‌باشد!!!

          خواهر دردانه‌ی عزیزم،مجددا ازت پوزش می‌طلبم که مطول و پرگویی نمودم.اما باور بفرما که کلام خودبخود جاری می‌شد و من تنها به وظیفه‌م که نگارش آن بود،پرداختم.

          برایت و برای همه‌مان از پیشگاه باریتعالی سلامتی خوشبختی ثروت و سعادت در دنیا و آخرت خواستارم و به دستان پرمهروعطوفتش می‌سپارمت.خدانگدار.

          فالله خیرحافظا و هو الرحم الراحمین.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
          • -
            سعیده شهریاری گفته:
            مدت عضویت: 1285 روز

            سلام به برادر عزیز و مهربانم آقا مجید

            کامنت آخری که برام گذاشتید جای پاسخ نداشت،به همین علت اینجا براتون مینویسم،خیلی ازتون ممنونم که من رو لایق دونستید که پرسش هاتون رو برای من‌مطرح کنید،اما من واقعا نه علم و دانش استاد رو ندارم که بخوام شمارو قانع کنم،نه این مباحث در قالب یک کامنت پاسخ دادنیه،نه اصلا قانون اینجوری کار میکنه که من بتونم شخصی رو‌که از بیس مخالف اعتقادات منه،با خودم موافق کنم،اما بعد از خوندن کامنت اولتون،یک سری به محصولاتی که خریدید زدم،و همون موقع قلبم گفت کاش به داداش میگفتی دوره ی دوازده قدم رو استارت بزنه،این موضوع مسئولیت داشتن یا نداشتن موضوع سنگینیه که خود استاد اینو‌تو قدم6 مطرح میکنه و میگه این موضوع رو گذاشتم تو قدم های بالاتر بگم تا بچه ها بتونن درکش کنند.

            خلاصه اگر مشتاقید پاسخ سوال هاتون رو واضح و‌روشن بگیرید،به نظرم طلب هدایت کنید‌ و دوره ی مقدس دوازده قدم رو استارت بزنید.

            سپاس فراوان از شما و‌محبتتون

            از همین جای به آقای نیکو هم سلام عرض میکنم و ضمن اینکه اعلام میکنم من هیچ ناراحتی بابت موضع مخالف شما در اعتقادات و اعمالم ندارم،با اینکه بینهایت به ندای قلبم ایمان دارم و صدای الهامات رو به لطف الله خیلی واضح میشنوم و البته شما از‌من یک کامنت میخونید و درواقع نمیدونید چه روزهایی بر من گذشته،چه تلاش ها و ممارست ها در اجرای قانون در عمل داشتم که درنهایت به این تصمیم ها منجر شده،به قول استاد من اولین منتقد خودمم،من انقدر در اجرای قانون در عمل به خودم سخت گرفتم،انقدر تلاش کردم اصل رو از فرع تشخیص بدم که تا به کاری ایمان نداشته باشم،انجامش نمیدم،اما در هرصورت بارها گفتم،من آدم کاملی نیستم،در بحث الگو برداری دنبال اصل قانون باشید نه اعمالی که اون الگو انجام داده!

            سپاس فراوان از شما

            در‌ پناه نور باشید همیشه

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 39 رای:
            • -
              مجید حرفت گفته:
              مدت عضویت: 1392 روز

              سلام به خواهر عزیزم سعیده نازنین،وقت شما بخیر امیدوارم حالتون عالی باشه.

              ضمن تشکر بابت پاسخ شما و راهنمایی ارزنده‌تان به حضورتان عرض می‌کنم که بنده به یاری خدا قطعاً و حتماً تمام محصولات استاد را خریداری و استفاده خواهم نمود منتها با خودم عهد بستم که ابتدا محصولاتی را که خریده‌ام استفاده نموده و متعهدانه به تمارین و تکالیف آن عمل نمایم و بعد از بسته شدن هر پروژه پرونده دیگری را باز نمایم.

              قانون سلامتی را کامل شنیده و عمل کرده‌ام اما هیچ کامنتی برایش نگذاشته ام دوره بی‌نظیر روانشناسی ثروت 1 را تا جلسه 12 پیش رفته‌ام که ابتدا باید آن را تمام نموده و دوره دیگری را هم نیمه کاره (قانون آفرینش) در نوبت دارم که به نظرم مناسب‌تر است که ابتدا این‌ها را به سرانجام برسانم.

              صد البته راهنمایی شما استاد عزیز هم بسیار ارزشمند است که دوره 12 قدم علی الخصوص قدم ششم که پاسخ به سوالاتم را در بر گرفته تهیه نمایم.

              واقعیتش چون پاسخ به سوالاتم بسیار برایم مهم است چه بسا گریزی به کارهایم زده و میانبری برگزینم تا زودتر به پاسخ سوالاتم برسم،به هر صورت خیلی خیلی ممنون و متشکرم که خالصانه سعی نمودید سرنخ پاسخ به سوالاتم را بهم بنمایانید.

              ابتدا خداوند مهربان را شاکر و سپاسگزارم و سپس از شما ممنونم و در ادامه از استاد نازنینمان جناب استاد عباس منش ممنونم که با فایل‌های خود سعی در بهبود زندگی همه ما دارد خدایا شکرت

              در انتها همچون همیشه برای شما و همه عزیزان و نیز برای خودم شادی سلامتی خوشبختی ثروت و سعادت در دنیا و آخرت خواستارم به خدای مهربان می‌سپارمتان خدانگهدار فالله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
            • -
              هوشمند گفته:
              مدت عضویت: 1259 روز

              سلام به سعیده جون عزیزم.من چند روزی هست که لیزری نشستم پای خوندن کامنتهای شما از اول تا حالا حتی پاسخهاتون به بچه ها و اونقدر گرم خوندن میشدم که فقط میدیدم ظهر شد دوباره شب شد و اصلا گذر زمان رو متوجه نمیشدم.البته اونجاها که آیه های قرآن بود رو سریع از روشون رد میشدم تا بوقتش بشینم و دونه دونه و با حوصله و فهم بخونم .تا رسیدم اینجا و گفتم براتون کامنت بذارم . الان انقددد هیجان زده م که نمیدونم از کدوم ویژگی شما تعریف کنم.مگه داریم ما یه همچین دختری آخه .اولا که واقعاً قلم شما منحصربفرده.من آدم باحال و شوخ طبع زیاد دیدم اما اونها،بی ادبی و لودگی و فحش وهمه چی رو قاطی کلامشون میکردن تا هر جور شده خنده رو بگیرن از مخاطبشون.اما شما در عین ادب در عین احترام به مخاطبتون و نکته مهم داستان اینه ؛ در حالی که ابزار دست شما ،نه تنها مسائل جذاب اجتماعی ِ روز نبود،بلکه مفاهیم سنگین و کاربردی و حتی جاهایی حوصله سر بر آموزشی بود و شما با چاشنی خلاقیت ، این مسائل رو برای ما نه تنها باز میکردین بلکه بسیار بشکل میانبر،جا می انداختین و من بشخصه نه تنها آموزش میدیدم بلکه کلی هم کِیف میکردم و میخندیدم .و همین طور مثال هایی که از زندگی خودتون میزدین که دیگه تکمیل کننده این آموزشها بود .یعنی ،فهم کامل و درست شما از قوانین در کنار خلاقیت شما و مثالهای کاربردی تون ،یک پکیج کاملی بود در تکمیل آموزش های استاد عباس منش و نمیدونیییین که چقدررر خود من از شما آموختم و چقدررر به من کمک کردین .از جمله همین امروز که بیرون بودیم و چند تا مساله پیش اومد که اگر قبلا بود که حال منو میگرفت و فرکانس منو پایین میاورد و نتنها اینجوری نشد حتی کلی هم بهمون خوش گذشت و خوشحال و خندان ،برگشتیم خونه و من همه حال خوب امروزم رو کردیت ش رو به شما میدم انقدررر که ازتون این چند وقته یاد گرفتم .شما بسیار بسیار انسان قوی هستین و یکی از ممتازترین شاگردان استاد عباس منش عزیزین.هر کدوم از این چالش هایی که شما دارین باهاشون دست و پنجه نرم میکنین،هر کدومشون بتنهایی میتونن یه آدمو فلج کنن.مهاجرت،دور بودن از فرزند ،مشکل روابط عاطفی ،شغل جدید …..یعنی هر کدومشون بتنهایی، یه انسان رو از پا درمیارن . واقعا من نمیدونم چی باید بگم ،زبونم قاصر .مرحبا به این ایمان مثال زدنی تون،به این پشتکار عجیب تون،به این توان خارج از وصف شما،فقط‌ میتونم بهت بگم دم شما گرم ،واقعا نشون دادی که شاگرد استاد عباس منشی و من مطمئنم با روحیه ای که از استاد سراغ دارم که ایشون به یه همچین شاگردانی میبالن.و برات آرزوی بهترینها رو دارم در پناه خداوندی که میدونم اونم چقدرررر دوستت داره و ازت خواهش میکنم باز هم برامون بنویس و این لذت رو از ما نگیر .انشالا همیشه در قله افتخارات باشی چون واقعاً لایق این جایگاه هستی.خیییییلی دوستتت دارم.

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
            • -
              حسین و نرگس گفته:
              مدت عضویت: 1805 روز

              سلام خدمت خواهر خوبم…راستش چند روز پیش که کامنت گذاشتین در مورد استعفا از شرکت و برگشتن به گرگان خیلی تصادفی داشتم در مورد موضوعی تو اینترنت سرچ میکردم که رسیدم به بخش 120 به بعد دفتر ششم مثنوی مولانا و خیلی الهامی (البته اگه الهام بوده باشه) براتون اون شعر رو فرستادم…درباره شخصی که در بغداد دچار مشکل مالی شدید میشه و بعد از درخواستش از خداوند در خواب میبینه که گنجی در مصر هست و بدنبال خواب راهی مصر میشه و اونجا اتفاقاتی میفته که میفهمه باید میومده مصر تا از اونجا آدرس گنج واقعی رو که در همون بغداد بوده پیدا کنه و داستان عجیب و حکمت آموزیه و برمیگرده شهر خودش و گنجو پیدا میکنه و کلی مطالب حکمت آموز…

              اما….

              اما مطلب من اینجاست که استاد این کامنتو منتشر نکردن…چیزی که به ذهنم اومد این بود که یا شعر خیلی طولانی بوده یا استاد این روندو قبول نداشته و با منتشر نکردن اون شعر اینو درک کردم…و باز هم میگم واقعا نمیدونم نظر استاد چیه…موفق باشین

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
            • -
              الهام حامد گفته:
              مدت عضویت: 2859 روز

              سلام به سعیده عزیزم،

              راستش اول خواستم در پاسخ به بعضی از دوستان که برات نوشتن اینا رو بنویسم اما همون موقع وسط تایپ دخترم صدام زد و نتونستم تایپ کردن رو ادامه بدم و اینو یه نشونه دیدم و گفتم نباید در جواب دوستان بنویسم و یاد حرف استاد افتادم که میگه اعراض کنید و فهمیدم باید اعراض کنم، اما تصمیم گرفتم برای تو بنویسم،

              یاد جمله معروف رضا مارمولک تو فیلم مارمولک افتادم که گفت به تعداد انسانهای روی زمین راه هست برای رسیدن به خدا

              و هر کسی مسیر توحید رو از صراط مستقیم خودش میره،

              بعد یاد داستان حضرت ابراهیم افتادم که چقدررر عاشق اسماعیل بود ولی فقط به خاطر یه الهام الهی اونو در کودکی برد گذاشت توی یه بیابون بی آب و علف و سپردش به خود خدا که نعم المولی ست، بهترین سرپرست و کی بهتر از اون میتونه سرپرست باشه،

              به قول آقای رضا احمدی که توی یکی از کامنتهاش نوشته بود سر کلاس دانشگاه از استادش میپرسه طبق کدوم قاعده حضرت ابراهیم پسرش رو وقتی رها کرد و بالای سر بچه ش نبود حضرت اسماعیل انقدررر توحیدی پرورش پیدا کرد که وقتی بعد سالها برمیگرده پیش پدرش، توی آزمایش بعدیِ پروردگار به پدرش میگه یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ، حضرت ابراهیم که نبود بالا سرش تا اونو توحیدی تربیت کنه، غیر اینه که نعم المولی کار خودش رو خوب بلده،

              بعد همینطور که فکر میکردم به کامنت دوستانی که برای شما نوشتن یاد داستان حضرت مریم افتادم، مادرش جگر گوشه اش رو در راه خدا آزاد کرد و فرستادش معبد، سپردش به نعم المولی، چه اتفاقی افتاد، خدا حضرت زکریا رو مامور کرد تا ماموریتش رو برای مریم انجام بده، و حضرت مریم تحت سرپرستی نعم المولی شد مریم مقدس، بعد یاد حضرت محمد خودمون اقتادم، چطوریه که نه پدر بالا سرش بود نه مادر، اما شد پیامبر، غیر اینه که تحت سرپرستی نعم المولی بود،

              میدونی بعدش به خودم گفتم سعیده میگه مدیرعاملش توحیدی هست، پس قطعا به فراوانی باور داره، اگه به سعیده الهام شده که فعلا از اون کار جدیدش بیاد بیرون مدیر عامل توحیدیش که قطعا به فراوانی انسانهای توحیدی اعتقاد داره یا یکی مثل سعیده باهاش همکاری میکنه یا یکی بهتر از سعیده، سعیده فقط مسئول خودشه، مسئول اینه که به الهاماتش عمل کنه، آره سعیده جان، میدونم فارغ از اون چیزی که بهت میگن تو اون مسیر توحیدی خودت رو طی میکنی، میدونم فارغ از این چیزا تو در صراط مستقیم خودت با قدرت ادامه میدی، میدونم که انقدر طعم و لذت شیرینِ بودن با خدا رو چشیدی که ریشه هات محکم شده، برات رسیدن به خدا و رسیدن به خواسته هات رو آرزو میکنم عزیزم، ازت ممنونم به خاطر رد پاهایی که میذاری و کامنتهای توحیدی که مینویسی.

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
            • -
              کتیبا گفته:
              مدت عضویت: 2334 روز

              دیدم استاد عباسمنش این کامنت را لایک کرده گفتم کامنت برگزیده سایت است سریعتر آن را بخوانم حالم بهتر شود???

              abasmanesh.com

              من همیشه به امام زاده ها می روم هیچ جا ی دنیا را مثل صحن امام رضا و بین الحرمین دوست ندارم٫٫٫٫ نشستن در صحن دیدن گنبدشان حالم را خیلی خوب میکند بی آنکه سخنی بر زبان بیاورم٫٫٫٫حتی سفر به زیباترین اماکن دیدنی به اندازه پیاده روی اربعین در جاده های خاکی با پای تاول زده به من نچسبید٫٫٫٫٫ من عاشق اما رضا و امام حسین هستم می دانم که خدا نیستند اما زیباترین جلوه های عشق خداوند را من در جوار آنها بیشتر حس می کنم حالم خیلی خوب می شود٫٫٫من در صحن و جوارشان خیلی آرام و شاد هستم و با خدا یکی تر می شوم همانطور که با بوییدن و دیدن یک گل زیبا و خوشبو شاد می شوم و جلوه زیبای خدا را می بینم همانطور که یک

              فرد طبیعت دوست عاشق طبیعت است منظره های زیبای خدا را تحسین می کند و در طبیعت آرامش می یابد ٫٫٫٫٫من خدا را می پرستم امامزاده ها را دوست دارم و در جوار آنها آرامش می یابم?

              abasmanesh.com

              دریا کنار با خدا

              … … …

              خدا با من رل زده

              موهاشو واسم ژل زده

              من و حسین و رضا

              راننده مون هم خدا

              ما 3تا هم رل زدیم

              موها رو واسش ژل زدین

              دریا کنار با خدا

              کسی رو راه نمیدن

              من که خبر ندارم

              رضا وصی هشتم واسه نجات چیکار کرد

              یا که حسین عاشق با دل من چیکار کرد

              .

              خدا منو ببخشه

              خدا منو ببخشه

              خدا منو ببخشه

              ….

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
          • -
            سعیده شهریاری گفته:
            مدت عضویت: 1285 روز

            سلام به برادر عزیز‌ و بزرگوارم آقا مجید

            سلام و سلامتی و‌نور و عشق و‌رحمت الله به قلب سلیم شما

            بینهایت از لطف و‌محبت شما سپاسگزارم که برام نوشتید.

            صبح امروزمن با 11تا نقطه ی آبی پربرکت شروع شد،‌و من بعد خوردن قهوه و گرفتن وضو اومدم سروقت پیغام های الهی و خیلی مشتاقانه اول تلگراف شمارا باز کردم که بخونم.

            با اینکه من همیشه کامنت ها رو برای تکرار و تمرین خودم مینویسم اما نمیدونم چرا فکر میکردم حرف هایی که زدم تاثیری خواهد داشت،اما خب باید بپذیرم ما همه انسان های متفاوت با عقاید متفاوت هستیم…و البته که خوبی و قشنگی جهان همینه که همه ی ما با عقاید مختلف با صلح و عشق درکنار هم زندگی کنیم.

            برادر عزیزم،با احترام به لطف ومحبت شما،5ستاره را پای کامنتتون کوبیدم اما مسیری که شما توضیح دادید با عقاید من که از آموزش های استاد به دست آوردم و از دل قرآن به حقانیتشون پی بردم و البته از اجرای اون در عمل نتیجه کسب کردم،متفاوت بود.

            براتون بهترینِ بهترینِ بهترین هارو آرزو میکنم،در مسیر خیر و برکت و سعادت دنیا و آخرت

            وظیفه ی خودم دونستم بازهم ازتون تشکر کنم که برام وقت گذاشتید.

            راستی 2 تا نکته:

            هربار هرجااسمتون‌رو ببینم حتما عکس پروفایلتون دوباره نگاه میکنم و ناخودآگاه لبخند میزنم.

            و اینکه شما برای من دوبرابر محترمید بخاطر شغل شریف معلمی،خداوند حافظ و‌نگه دار شما و خانواده ی قشنگتون باشه.

            در‌پناه نور باشید و دست خدا به همراتون.

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 30 رای:
            • -
              مجید حرفت گفته:
              مدت عضویت: 1392 روز

              سعیده جان خواهر گلم سلام شبت بخیر،امیدوارم حالت عالی باشه.

              ضمن تشکر از ابراز لطف و محبت صمیمانه شما،

              و تایید فرمایش متین‌تان که اشاره فرمودید به اختلاف عقاید و سلایق افراد و انسانها.درخواست و خواهشی دارم و آن این است که لطفا در صورتیکه برای سوالاتم پاسخی داشتید لطف بفرمایید و بنده را راهنمایی نمایید.ممنونم از شما.

              1-آیا نسبت به فرزندانمان جفا نمی‌کنیم هنگامی که بدنبال علائق و عقاید خودمان می‌رویم؟؟؟ با این استدلال که آنها خدایی دارند که حافظ و نگهبانشان خواهد بود،پس چون خدا هست،من آزادم که بدنبال عقایدم بروم،بی خیال آنها!!!!

              2ـ هنگامی که با شخصی طوری ارتباط می‌گیریم که تصمیم به ازدواج گرفته و زن و شوهر می‌شویم.در ادامه زندگی آیا اختلاف عقیده و سلیقه می‌تواند باعث رها و جدا شدن از همدیگر گردد.

              یعنی آیا اختلاف عقیده‌ باطل کننده عهد و پیمان دونفر می‌تواند باشد،البته در صورتیکه هر دونفر معتقد به طلاق و جدایی نباشند!!!

              اینکه من همسرم را بدلیل هم‌مدار نبودن و عباس‌منشی نبودن ول کنم و بروم،آیا توحیدی است؟؟؟

              ممنونم که مخلصانه و سخاوتمندانه من را راهنمایی نموده و پاسخم را می‌دهی.

              در پایان برایتان و نیز برای تمام عزیزان و دوستان این سرزمین الهی و همچنین برای خودم شادی سلامتی خوشبختی ثروت و سعادت در دنیا و آخرت مسئلت نموده و به دستان پر مهرش می‌سپارمتان.خدانگهدار.

              فالله خیر حافظا و هو الرحم الرحمین.

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
          • -
            آقای نیکو گفته:
            مدت عضویت: 3074 روز

            سلام به دوست گرامی آقا مجید حرفت

            پاسخ و کامنت شما به خانم شهریاری رو مطالعه کردم،

            با اینکه من مدتهاست که کامنتهای خانم شهریاری رو مطالعه میکنم و نگاه توحیدی شون رو تحسین میکنم، اما من هم کاملا با نگاه شما به این مسئله موافقم

            و با اینکه میدونم طبق گفته های استاد از چیزی که نمیخوایم در زندگی مون اتفاق بیفته باید اعراض کنیم و این رو هم میدونم تا کسی خودش نخواد نظر ما هیچ تاثیری در افراد نداره اما بازهم مثل شما وظیفه دونستم و کامنتی برای خانم شهریاری نوشتم و امیدوارم اگه پاسخ من به شما رو میخونن دلگیر نشن و بیشتر به دیدگاه شما توجه کنن و حتی میتونن این پاسخ شما رو هم یه نوع الهام الهی که بدست یه دوست و برادر توحیدی نوشته شده در نظر بگیرن،

            من هم کاملا با شما موافقم ما اگه میخوایم توحیدی عمل کنیم باید به تعهدات مون پایبند باشیم و اگه از شرایط مون راضی نیستیم باید بزاریم خداوند به بینهایت طریق راه‌ها رو برامون باز کنه و نزنیم زیر میز و همه چی رو خراب کنیم،

            تعهد در ازدواج به عنوان همسر

            تعهد در برابر پدر و مادر به عنوان فرزند (چطور ما از پدر و مادر که هیچ تعهدی در برابر فرزندان ما که نوه هایشان هستند ندارند، توقع داریم اونها رو نگه دارند و سرپرستی کنند، اما از یه نصیحت مادر که کاملا حق با ایشان هست که تکلیف خودت رو روشن کن این بچه کجا میخوان مدرسه برن، دلگیر میشویم)

            و اما مهمترین تعهد در برابر فرزندان:

            اینکه استاد می‌فرمایند ما در زندگی هیچ کس نقشی نداریم درست (با احترام به استاد و فرمایش هاشون) اما پس بقول شما وظیفه ما در برابر فرزندان چه میشود؟

            آیا نباید راه درست و غلط رو به اونها نشون بدیم؟

            درسته که خیلی از افراد موفق از قشر ضعیف جامعه با خواسته خودشون راه درست رو انتخاب کرده اند و موفق شده اند، اما باید به این هم توجه کنیم که فرزندان طلاق از همون کودکی چه لطمه بزرگی میخورن،

            که بزرگترین نمونه اش همین مایک خودمونه فرزند استاد عباسمنش، با اینکه در ناز و نعمت بزرگ شده اما از بزرگترین نعمت که داشتن سایه پدر و مادر همزمان بالای سرش محروم بوده.

            بعضی اوقات ما برداشت مون از درسهای استاد اشتباهه،

            استاد با خواسته خودشون از همسر سابقشون جدا نشدن بلکه حدود یکسال به گفته خودشون با خواسته همسرشون مخالفت کردن و به شکل‌های مختلف نمیخواستن این رابطه تموم بشه اما وقتی دیدن همسرشون دیگه نمی‌خوان ادامه بدن به خواست و نظر ایشون احترام گذاشتن و به ایشون وکالت دادن که خودشون برن کارهای طلاقشون رو انجام بدن و خودشون هیچ اقدامی در این رابطه نکردن.

            و یک مورد دیگه اینکه من یه شغلی رو انتخاب میکنم آیا باید به تعهدم در مقابل کارفرما که حدود 20روز رو هم برای آموزش به من وقت گذاشتن عمل کنم یا نه؟

            یا با این بهانه که به من الهام شده دیگه به کارت ادامه نده و انصراف بده، کلا بیخیال موضوع بشم

            اگه به این شکل باشه که سنگ روی سنگ بند نمیشه،

            بطور مثال من که کارم ساخت و ساز هست بیام چند واحد رو به خلق و الله بفروشم و بعد از چند ماه که پولشون دستمه بگم به من الهام شده این ساختمون رو نساز، بیاین پولتون رو پس بگیرین و به لطمه ای که به اون افراد میخوره فکر نکنم و بگم به من الهام شده، پس تعهدی که من در مقابل اون افراد دارم چی میشه؟

            امیدوارم همه دوستانی که دیدگاه من و شما رو میخونن بیشتر به این موضوع فکر کنن و به تعهداتشون پایبند باشن

            که استاد هم بارها در فایلهاشون به این موضوع تاکید داشتن

            ما احساس لیاقتمون رو بر پایه درستکاری، صداقت، تعهد، توحید و عمل گرایی باید استوار کنیم،

            نکته پایانی اینکه الهامات اگه بر اساس آرامش باشه الهامه و اگه باعث نگرانی و سلب آرامش باشه (نگرانی از اینکه بچه هام رو پیش کی بزارم، جواب پدرم رو چی بدم، چه جوری دوری فرزندانم رو تحمل کنم، چه جوری به صاحبکارم بگم دیگه من نیستم، با مادرم بحث کنم و …) اون الهام نیست و نجوای شیطانه

            با تشکر از شما دوست عزیز و کامنت زیبایی که نوشتین

            امیدوارم خود استاد شخصا فایلی رو در رابطه با این موضوع آماده کنه و برای رفع ابهام به این موضوع بپردازه

            بهترین ها رو براتون آرزومندم

            خدانگهدار

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
            • -
              مجید حرفت گفته:
              مدت عضویت: 1392 روز

              جناب آقای اصغر نیکو دوست عزیز و برادر گرانقدرم سلام عرض می‌کنم شب شما بخیر امیدوارم حالتون عالی عالی باشه.

              ابتدا تشکر می‌کنم که به مهر وقت گذاشته و دیدگاه‌ها و عقاید بنده و سرکار محترم سعیده خانم شهریاری را مطالعه فرمودید،و در ادامه تشکر مضاعف و بیشترم را به خاطر اینکه با سخنان متقن و مثال‌های بیشتر مهر تاییدی بر دیدگاه بنده زدید.

              من نیز همچون شما برادر عزیز آرزو می‌کنم که ای کاش استاد نازنینمان فایلی در این مورد و این موضوع مهم تهیه و منتشر نماید.

              چه بسا استاد گرانقدر با نظرهای متفاوت و مستدل رهنما و راهگشا در این موضوع مهم شوند.

              در پایان ضمن تشکر مجدد برای شما و همه عزیزان و خودم از خداوند متعال شادی سلامتی خوشبختی ثروت و سعادت در دنیا و آخرت خواستارم و به دستان پرمهرش می‌سپارمتان خدانگهدار.

              فالله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین.

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
        • -
          سارا محمدی گفته:
          مدت عضویت: 1456 روز

          بسم الله الرحمن الرحیم

          سلام به سعیده نورانی

          عزیزم این دومین کامنت امروز من به شماست:))))

          بی نهایت تحسینت می کنم

          این خودشناسیِ که ساعت ها تفکر پشتشه و باعث میشه مثل برگی تو باد نباشی… استوار باشی… مسیر درست رو بری حتی اگه به قول قرآن تعداد کثیری در مسیر اشتباه باشن… افرادی که دنبال اصل هستند اینچنین عمل می کنن… یعنی قبلش به خودشناسی رسیدن… الویت هاشون مشخص… آفرین … آفرین … آفرین.. می دونم که به تحسین من نیازی نداری و این هم به دلیل رشدت در احساس لیاقته… اتفاقاً امروز در کامنت جلسه 5 لیاقت برات پیام فرستادم و دیدم که با اون سعیده و با اون کامنت اصلا قابل مقایسه نیستی… چقدر تحسینت کردم … این همه رشدت رو…

          خب این سومین نشونه برای من بود در راستای تصمیمم در ارتقای رابطه عاطفیم… و دلایل و منطق های روشن… و واضحترش آیه قرآنی که نوشتی… منم این آیه رو خیلی دوسش دارم و اولین بار که این آیه رو خوندم ساعت ها بهش فکر کردم…

          مررررسی که اینقدر عالی منطق ها رو بیان کردی و چقدرررررر با خواسته های من هماهنگ بود و منم دقیقاً همینا رو در دفترم و تو سایت نوشتم …

          برات بهترین ها رو آرزو می کنم چونکه لابق بهترین هایی مثل خودم که لایق بهترین هام

          خدا به شجاعان پاسخ میدهد… شجاعانی که به عوامل بیرونی مثل همسر و فرزند و برادر و پدر و مادر و … اجازه نمیدن اصولشون و خط قرمزهاشون رو زیر پا بزارن

          در پناه نور خدا باشی و زندگیت غرق در نور الهی

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
        • -
          فیروزه محسنی گفته:
          مدت عضویت: 1167 روز

          به نام خداوند آفریننده زیبایی ها

          سلام سعیده جان درپناه خداوند مهربان سلامت وشاد وسرفراز باشی گلم

          الان عکس پروفایلت رادیدم

          ماشالا به دختران زیبایت خیلی خوشحال شدم درکنار فرزندان عزیزت هستی

          خیلی موهای زیبایی دارند

          خیلی چشمان نافذ وخوشگلی دارند

          الهی که بهترین ها برای شما وعزیزان دلت باشه ودرکنار هم خوش وخرم باشید

          چندبار این عکس زیبا رادیدم ولذت بردم خدادختران ماه رویت رابرایت حفظ کنه

          الهی عاقبت بخیری وموفقیت ودرخشش این گلهای زیبا راببینی

          خدا خواسته شما درکنار خانواده گلت باشی ودختران نازنینت ازحضور پرمهرتان درکنار خودشان بهره مند شوند

          خدا به دل این بچه های ماه نگاه کرده وشما رااورده کنارشان

          الهی درپناه خداوند مهربان سلامت وشاد باشید وبهترین ها براتون باشه ودلتان شاد ولبتان همیشه خندان باشه

          خداحفظتان کند

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      حمید امیری Maverick گفته:
      مدت عضویت: 1271 روز

      بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

      «ذَٰلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّهُ یُحْیِی الْمَوْتَىٰ وَأَنَّهُ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»

      [ ﻫﻤﻪ ] ﺍﻳﻦ [ ﺍﻣﻮﺭ ] ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ [ ﺑﺪﺍﻧﻴﺪ ] ﺧﺪﺍ ﻫﻤﺎﻥ ﺣﻖ ﺍﺳﺖ ، ﻭ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺍﻭ ﻣﺮﺩﮔﺎﻥ ﺭﺍ ﺯﻧﺪﻩ ﻣﻰﻛﻨﺪ ، ﻭ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺍﻭ ﺑﺮ ﻫﺮ ﻛﺎﺭﻱ ﺗﻮﺍﻧﺎﺳﺖ.

      (۶حج)

      —————————————————————————

      سلام و درود فراوان سعیده جان.

      الهی که حال دلت عالی باشه و همواره به خداوند وصل باشی.

      راستشو بخوای اصلا توی فرکانس نوشتن کامنت نیستم و دارم برای نوشتن تقلا میکنم.

      از قرآن که هدایت گرفتم کامنت بنویسم یا نه، آیه 6 سوره حج اومد. امیدوارم برات نشانه باشه.

      در پناه خداوند باشی.

      «فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ»

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 33 رای:
    • -
      زهرا گفته:
      مدت عضویت: 659 روز

      سلام سعیده جان

      واااای دمت گرم دختر ،نمیدونی چه هیجانی داره دیدن فیلم زندگی سعیده شهریاری ( مرسی که هر بار قدمی بر میداری با دستان قشنگت کامنت مینویسی ایمان ما هم محکم تر میشه)

      با خوندن کامنت های شما احساس میکنم بصورت زنده دارم فیلم زندگی شما رو به تماشا میشینم

      یکم به ترس‌هاتون امان بدید! جرات نمیکنن بساط کنن توی ذهن شما خخخخ سریع عملیات فتح‌المبین رو روشون اجرا میکنی (ب قول دوستان استیکر پوکر فیس+ )

      چه الگویی هستی شماااا ؟!

      شما اذیت نمیشی انقدر توحیدی عمل میکنی؟!

      به قول شما ایده‌ای برای نوشتن نداشتم فقط قلبم میخواد تحسین کنه شما رو تا همیشه!

      خیلی برام حس قشنگی داشت وقتی قدم‌هایی که برداشتی رو میگفتین اشک بی اجازه از چشمام بر گونه‌هام جاری شد !

      دوستت دارم سعیده جان عزیزم

      امیدوارم همواره در هر لحظه رو به بهبود باشی

      بهترینها شایسته‌ی قلب سلیم شماست

      مطمئنم خبر های خوب بعدی رو به زودی به ما میدین ، مطمئنم از نتایج برداشتن این قدم توحیدیت دوباره اشک خوشحالی میریزیم …

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
      • -
        سعیده شهریاری گفته:
        مدت عضویت: 1285 روز

        زهرای عزیییزم سلاااام

        بینهایت ازت ممنونم که با قلب مهربونت برام نوشتی دختر!

        نمیدونی این جمله ت چه خنده ای رو‌از ته دلم برآورد…

        شما اذیت نمیشی انقدر توحیدی عمل میکنی؟!

        خیییلی خوووب‌‌بود:)))

        مررررسی‌دختر!

        بوووس به کله ت فراوانِ فراوانِ فراوان

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
    • -
      زهرا قنبری گفته:
      مدت عضویت: 2092 روز

      سلام سعیده جون زیبا

      الان صبح ساعت 8:18 که ستاره قطبی م رو با خوندن کامنت شروع میکنم و رسیدم به کامنتتون قلبم میگه براتون بنویسم واقعاا هیچ جوابی از سمت خودم ندارم

      قرار بود تحسینت کنم و بگم شدی برام یه داستان لایو که تو هر کامنت ادامه دارد تو ذهنم میخوره انگاری هر بار منتظر قدم بعدیتم که ببینم چی شدی کجا رسیدی

      همین که خواستم اینو بنویسم بهم یه خاطره ای رو یاداوری کرد خدای نازنینم گفت اینو برای سعیده بنویس

      تقریبا چندین ماه پیش یه اتفاق خیلی عجیب و ترسناک (به ظاهر )واسه عشقم افتاد

      من که تو سفر بودم و اصلا موقعی فهمیدم که همه چیز ختم به خیر شده بود

      اتفاق به ظاهر اینجوری بود که ضربه چند میل این طرف تر جونش از دست میداد

      ولی وای خدای من داستان تو داستان شد باید یه پنجره باز کنم برات به چه وسعتییی

      (من مشهد بودم و ازونجایی که در حال شناختن خدای خودم بودم

      با مامانم اینا رفتیم تو حرم

      صف به چه طولانیی من خواهر و مادر تو صفی به چه وسعت

      حالا قلبم شروع کرد حرف زدن با خدا

      خدایا من اینجام و واقعا نمیدونم درست چیه غلط چیه میدونی واسه من خودت تنها قدرتی و هیچی دیگه وجود نداره دیدی یه بار به خواهرم گفتم بیاین بریم صف طولانیه ولی اونا گفتن نه بزار باشیم

      حالا من واقعا نمیدونم چکار میکنم وسط این جمعیتی که اصلا نمیخوام قضاوتشون کنم ولی خودم دوست دارم فقط با تو باشم

      بقول ما مازندرانیا ای شه دوندی

      هر جور میدونی رقم بزن من تنها تورا میپرستم

      و مدااام تو ذهنم میگفتم خدایا خودت میدونی که تو خدای منی و همینجور مغزم داغ کرده بود

      و الله اکبررر

      از جلو اعلام کردن(هنوز با یاداوریش موی تنم سیخ میشه)

      خانوما تو صف واینسین یه بچه کوچولو این جلو جیش کرده تا فرش بشورن طول میکشههه

      من به خواهر و مادر: بریم؟اره دیگه بریم

      من چطور دور سر این قدرت نگردم اخه

      تو اون سفر من هر چیزی که خواستم در جا فراهم شد(حرف مریم جون که میگه تو سفر همه چیز مهیاست)

      گفتم من ازت یه هدیه میخوام

      از در حرم اومدم بیرون یه نفر دقیقا با این لحن:

      من میتونم بهتون یه هدیه بدم

      من:واسه چی؟

      دعام براورده شد میخوام به شما هدیه بدم

      الله اکبر

      بردم به داستان اولم

      ما وقتی در حال برگشت بودیم فهمیدم که عشقم اذیت شده زنگ زدم خوبی گفت ارهه خوبم خدارو شکر

      من اروم شدم اروماا

      از اون ارومایی که میدونی به کی سپردی کاملا حالم یادمه

      و بهش گفتم انشالله خیره نمیدونیم چه خیریتی توشه ولی خدارو شکر همچین چیزی شد و انگار چیزی نشد این قطعا خیره

      وای خدا دلم میخواد کل این داستان همه زاویه هاش باز کنم ولی طولای میشه

      خیریت اون موضوع برامون یکی دوماه بعد شد معجزه

      عشقم از یه اتفاق بسیار عجیب تر و مرگ نجات پیدا کرد

      یادم به داستان استاد افتاد تو ثروت 3 اونجا که مار میاد زیر پاشون و صداشو میشنون

      میگن این جزو مواردیه که دلیلشو میفهمیم ولی خدا میدونه چقدر جاها هدایت شدیم و نجاتمون داد که اصلا هرگز نفهمیدیم

      قلبم میخواد فریاد بزنه واسه این خدایی که ذاتش الرحمن الرحیمه

      ذاتشه که اینقدر درست و دقیق و به موقع است

      یه روز بیا بشینیم تا صبح حرفای قشنگ بزنیم

      خیلی زیاد قلبت پر نور

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
      • -
        ستاره ایی در آسمان هفتم گفته:
        مدت عضویت: 404 روز

        سلام زهرا جان

        دوست همسیر من

        مرسی که اومدید و نوشتید برامون

        الان با کامنت شما یاد خودم افتادم

        . نه سال پیش که تازه متحول شده بودم ، به قول اطرافیان مسلمون شده بودم ( باچاشنی شدید سیاسی و شرک )

        رفتم حرم امام رضا ، خیلی تلاش کردم حال معنوی پیدا کنم و به قولی متصل بشم ولی نشد که نشد

        (تو پرانتز بگم توی اون چندسالی که به ظاهر مذهبی شدید شده بودم تو ذهنم همش درگیر بودم که چرا ما هی این و اونو واسطه میکنیم برا ارتباط با خدا و حال خوب

        و کلی سوالا و تضادهایی که بهش برمیخوردم و فقط میگفتم خدایا هدایتم کن ، چشمم رو به واقعیت ها باز کن ، دستم و بگیر ببر بالا ببینم چه خبره )

        برگشتنی جلو باب الجواد وایسادم به خدا و امام رضا گله کردم که حتما قلب من اماده نیست حتما که چشم دل من باز نیست که الان حالم دگرگون نشده ، من اصلااا اینجور زیارت خوشم نمیاد هااا ، یاااا من و دیگه اینجا نیارررر🫢 یا اگه آوردی من بهت وصل شم سبک بشم حالم خوب بشه….خلاصه که شمشیر رو از رو بستم برا خدا و امام

        توی این چند سال بارها پیش اومد که بریم ولی اصلااا نشد حتی دل خودم هم رضا نبود.

        الان با خوندن کامنت شما فهمیدم که علتش چیه

        آخخخخ قربوووونت برم خدا جون قشنگمممم

        آخه من فدای حرف گوش کردنت بشممم ️

        من و ببخش

        من تسلیم امر توامممم

        من شکر بخورم شرک داشته باشم

        شکرت شکرت شکرررررت

        سر به سجده میزارم در برابرت ای قدرت اعظم ،

        ای خالق مهربون و بخشنده

        سبحان الله

        ممنونم از همه دوستان هم مسیرم

        ارزوی ارامش و اگاهی و سلامتی و ثروت و رسیدن به هر انچه که بهش نیازمندید رو برای تک تک شما خوبان دارم.

        و در اخر سپاسگزار استاد حسین و بانو شایسته عزیز همچنین سعیده جونم که ندیده خیلی دوسش دارم و عاشق کامنتاشم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      زهرا و صدیقه گفته:
      مدت عضویت: 1924 روز

      به نام خداوند یکتا

      سلام سعیده عزیز

      الهم ایاک نعبد و ایاک نستعین از صبح تا الان چشمام تو صفحه مانیتور زوم بوده و خودت تصور کن چقدر الان خواب لازم هستم اما از کامنت های پر از نور کلام خدا که شما مینویسی نتونستم بگذرم. به شوق اینکه سعیده عزیز کامنت گذاشته باشه اومدم ایمیلم رو باز کردم و کامنت زیبا و پر از صداقتت رو خوندم تا چشمم به کامنتت افتاد یه لحظه انگار انتظار نوشته های دیگه ای رو داشتم .دیدی یه وقتایی حتی تو خواب هم داری کامنت میخونی و فایلهای استاد رو گوش میدی .یک لحظه یک خواب تو ذهنم مرور شد .حتی دقیقا نمیدونم دیشب این خواب رو دیدم یا عصر که یه استراحت کوتاه داشتم رویای صادقه هست یا هر چی نمیدونم من یه کامنت ازت خونده بودم که توش نوشته بودی یه رابطه بسیار زیبا رو خلق کردی این خیلی پر رنگ تو ذهنم مرور شد انقدر که وقتی کامنتت رو باز کردم انتظار خوندن ادامه همین کامنتت رو داشتم.تازه یادم اومد خواب بوده.وقتی کامنتت رو تا اخر خوندم از خدا هدایت خواستم که آیا این رو برات بنویسم یا نه .چشمام و بستم و گفتم خدایا هر چی تو بگی .به محض اینکه چشمم رو باز کردم نگاهم به این جمله خودت تو همین کامنتت افتاد :همیشه میپرم تو سایت که ببینم خدا از دستان نازنین شما چی برام فرستاده .دیگه شک ندارم که نشانه خداست و گوش کردم و نوشتم.

      امیدوارم خیر باشه برات

      سپاسگزارم از حضورت تو سایت از خدا واز استاد و از خودت

      منتظر معجزات قدم های بزرگت هستم و همچنین برای همگیمون که داریم تلاش میکنیم جور دیگه ای زندگی کنیم.

      ولسوف یعطیک ربک فترضی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
      • -
        سعیده شهریاری گفته:
        مدت عضویت: 1285 روز

        زهرای عزیز و‌مهربونم سلام به‌روی ماهت…

        ازت بی نهایت سپاسگزارم که به ندای قلبت گوش دادی و‌برام نوشتی…

        آره زهرا جان،شما دقیقا پیغام الله رو‌برای من آوردی! شفاف و‌روشن …

        من نتیجه ی تلاش و ایمان و‌توکل و کار کردن روی قانون رو دارم میگیرم …

        نشانه هاش هم از چپ و راست داره میاد …یکیش همین تلگراف الهی تو…

        قلبم رو روشن کردی زهرا…خدا تموم زندگیت رو با نور خودش روشن کنه.

        دوستت دارم دختر،صورت قشنگت شبیه یکی از دوستای بچگی منه که خیلی دوسش داشتم.

        دوست من میشی؟ :)

        بووووس به کله ت!

        قلبِ فراوانِ فراوانِ فراوانِ برای تو …

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 29 رای:
        • -
          زهرا و صدیقه گفته:
          مدت عضویت: 1924 روز

          به نام خدای یکتا

          سلام سعیده عزیز

          خدا رو هزاران مرتبه شکر که هدایتهادش رو اینجوری زیبا برات میفرسته و البته که اینها پاسخ تلاش و توکل و ایمان و با جدیت کار کردنت رو قوانین هست و اینکه پاسخ صلات های شبانه روزیت تو سایت و تو خلوت خودت و به یقین معجزات بزرگی پیش رو داری.یه بار تو کامنت هات نوشته بودی پسر داییتون کیش هستن و پیغام دادن که اگر درست خاطرم باشه باهاشون برید بیرون که زیبایی های کیش رو بهتون نشون و شما حتی فراموش کردین پاسخشون رو بدی.نمیدونی چقدر پاکی و زیبایی قلب توحیدیت رو تحسین کردم و احساس خوبی بهت دارم که انقدر انقدر خدا توخونه دلت هست که جایی برای هیچی نیست که خودش برات همراه میشه و با خودش میری کنار دریا این خیلی مقدسه و من بسیار تحسینت میکنم. من فعلا روستا زندگی میکنم و خونه پدری.اینجا به نسبت خیلی جاها تابستونها هوای بسیار خنکی داره خصوصا عصر ها.انگار عصر که میشه همه انسان ها و موجودات میزنن بیرون که از خنکی هوا لذت ببرن. غروب اسمون پر از پرنده میشه و من هم مدتیه سعی میکنم هر کاری داشته باشم استوپ کنم و عصرها برم تو حیاطمون و با خدای خودم و زیباییهاش خلوت کنم.همیشه خدا سورپرایز ها برام داره که چشمام پر اشک میشه.دیروز کنار باغچمون نشسته بودم و داشتم فکر میکردم که خدایا چه هدایت زیبایی برای سعیده عزیز فرستادی به خوابم فکر میکردم و یه لحظه که چشمام به آسمون خیره شد دیدم بالای سرم پر از پرنده های جفت در حال پروازن اگر درست حدس بزنم پرستو بودن. کلی پرنده های جفت فکرش رو بکن این هم هدایت زیبای خداست و خیرهست و نشلنه برای من هم هست.انشالله قراره خبرهای بسیار بزرگ و عالیتر ازت بشنویم .

          دوستت دارم .

          عکسی که گذاشتی فرکانس بسیار زیبایی داره آرامش دو تا فرشته ماهت که کنار مادر ماهشون هستند و خنده پر از ارامش و تطمئن القلوب خودت.خیلی حس خوبی داره

          چهره ماه دو تا فرشته های زیبات رو ببوس از طرف من.

          از خدا برای همگیمون تواضع در برابر عظمتش رو میخوام و عملی که رو سفید باشیم پیشش.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      محدثه شمس گفته:
      مدت عضویت: 1662 روز

      بسم الله الرحمن الرحیم

      سلام استاد عزیزم

      سلام بانو شایسته دلبروخوش تیپ

      تحسین میکنم عزت نفس فوق‌العاده اتون رو

      سلام دوستان عزیز

      وسلام بر تو سعیده ی عزیزم

      الله اکبر

      الله اکبر

      خدایا من هرچی دارم از تو دارم

      بعد ازپیش اومدن تضادی

      وجولان دادن ذهن

      وتاخت وتازش

      گفتم دیگه بسه پاشم برم ببینم سعیده کامنت گذاشته تا بخونم

      اومدم کامنتای این صفحه رو باز کردم ودیدم بللللله

      اولین کامنت

      کامنت سعیده جان

      اگه این معجزه نیست پس چیه

      اگه این پاسخ واجابت خدا نیست پس چیه

      که این موقع شب منو بلند کرده گفته برو تو سایت

      برو که من به سعیده ندا دادم بنویسه

      برای تو بنویسه

      سعیده جانم

      با اشک چشمام

      مینویسم

      وبا اشک چشمام خط به خط کامنتتو خوندم

      چشم چشم خدای من من تسلیم

      تسلیم

      تسلیم

      تسلیم

      ولی خدا من صبرم کمه

      نزار زیاد انتظار بکشم

      ارومم

      وفقط وففط تو رو دارم وبه تو توکل میکنم

      سعیده شما میگی که استاد شایسته از کجا میدونه چی باید بزاره که دقیقا مناسبه برای حال اون موقع

      حالا شما بگو ببینم از کجا میدونی چی بنویسی که دقیقا مناسبه جوابه برای درخواست اون موقع من

      یعنی در مورد اکثر کامنتات این موضوع صدق میکنه

      شما نشستی رو شونه خدا پشت سر استاد ومریم جون

      منم همون پشت مشتام

      عزیزم خیلی خیلی تحسینت میکنم

      خیلی قشنگ مینویسی

      بخاطر شجاعتت وبه خاطر عملگرابودنت تحسینت میکنم

      خدایا من هیچی نیستم

      هیچی

      اگه تو نباشی من هیچی نیستم

      منو رهام نکن

      نجاتم بده

      از خدا برات بهترین هارو میخوام

      که لیاقت بهترین هارو داری

      به امید دیدارت دربهترین زمان ومکان

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
    • -
      مجتبی انجیله گفته:
      مدت عضویت: 807 روز

      بنام خداوند سمیع و بصیر خطا و پوش بخشنده و بی نظیر

      سلام به استاد توحیدی و یکتا پرست

      سلام به دانجشوهای هم مدار و هم فرکانس الهی

      سلام به آبجی گلم سعیده شهریاری

      چند وقتی که روی نشانه‌ های روز میزنم و کامنت آبجی سعیده رو باز میکنم فقط فقط تسلیم تسلیم تسلیم چه معجزه ای میکنه این تسلیم بودن در مقابل الله یکتا واقعا ایمان باور قدرت میخاد که از درونت از قلبت تسلیم بشی و رها باشی و تو کار خدا دخالت نکنی رو عقل ومغز پوکه خودت حساب نکنی وای خدای من این پیام خداوند که از طریق دستانش و هی به قلبم هی تو گوشم ندا میده پیام میده مجتبی عزیزم بنده پاک و مقدسم همه راه رو رفتی همه زورت و تقلات رو کردی اون همه تجربه ها رو کسب کردی توحید بودن رو باور کردی ایمانت رو در هر شرایطی نشون دادی صبر کردی تو سلامتی به تناسب اندام جادویی بدن عضلانی رسیدی حالا همه راها رو برای رسیدن به ثروت میخای رفتی مجتبی عزیزم این پیام این ندای درونم هی میگه تو به دنیا نیومدی که زور و تقلا بزنی آرام باش عشقم آرام باش بنده پاکم عجله نکن در طی تکامل هستی به زودی پروردگارت تو را راضی و خشنود خواهد کرد آبجی سعیده این پیام هی بهم گفته میشه و قلبم باز میشه اشک از چشمان مثل باران میریزه چه حسی خوبی بهم دست میده خودتون تجربه کردید چه آرامشی میده تو آغوش خداوند بودن به زودی پروردگارت تو را راضی و خشنود خواهد کرد چه کیفی داره عشق بازی با خدا غیر ممکنها رو برات ممکن میکنم مجتبی عزیزم از جایی که فکرش نمیکنی چنان ثروتی به زودی بهت میدم که تو این دنیای مادی لمسش کنی فقط تسلیم باش زورو و تقلا نزن خدا یا بی نهایت شکرت واقعا آبجی سعیده کیف کردم لذت بردم از کامنت تسلیم تسلیم تسلیم پر انرژی باشید از زمین و آسمان برکت و ثروت برای همه دانجشوهای سایت توحیدی بباره برادر گرامی و هم فرکانس الهی مجتبی ازکرج

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
    • -
      اصغر کاظمی گفته:
      مدت عضویت: 2366 روز

      سلام به خانم سعیده شهریاری

      سلام به تمام فعالیت‌های داخل سایتت سلام به هدایت‌های خدایت برای رسیدن به خواسته توحیدیت همیشه دلنوشته هایت را مطالعه میکنم درسهای زیادی گرفته ام ولی راستش بعداز کلاس کمتر درس میخونم وعمل میکنم ولی تمام تلاشم را میکنم تا از مسیر منحرف نشم و جاده خاکی نزنم

      راستش تو این کامنتهای آخرت که در حال نوشتن کامنت برایت هستم یک تعارضی در ذهنم ایجاد در رابطه با هدایت واون اینکه خانم شهریاری باتوجه به درخواست خودش از خدابرای هدایت شدن الهاماتی را دریافت میکنن حالا بعد از انصراف از کار وبانشانه های واضح چه از طرف خدای خودش به کیش می‌رود وبا الهامی که از خواب یک مادربزرگ حضورش در کیش را تثبیت می‌کند خانه اجاره می‌کند و مشغول بکار می‌شود یعنی در اصل در طول مسیر به الهامات عمل می‌کند وبه یکباره می‌خوانم درکامنتش که به شمال آمده مرخصی وبعداز یکهفته باید برگرددبه محل کار ولی شمامعتقدید که الهام شده که برنگردید کیش ونمیدانید چرا ومنتظر الهام هستید تا راه را به شما نشان دهد این تعارض از اینجا برایم پیش آمده که مگر نه اینکه الهامات وهدایت خدادر مسیر وراستای هدایت اولیه است برای رسیدن به اون هدفی که برای خود تعیین واز خداخواسته اید که همیشه راهنما باشد

      یعنی الان که به کیش بر نگشته اید ومعتقدید که هدایت گفته نرو به کیش وان کار راادامه نده آیا خدا در هدایت اولیه اشتباه کرده واونهمه نشانه برای رفتن به کیش برایت فرستاده وامروز متوجه شده که قبلا اشتباه کرده تو اون هدایت امروز راه دیگه ای برایت در نظر گرفته است که البته خودت هنوز نمیدانی ومنتظر الهامات هستید

      ولی من فکر میکنم اگر به ابراهیم الهام میکنه زن وبچه را رها کنه وبره ویا اسماعیل را قربانی کنه یاالهمات دیگر همه در همون مسیر اولیه امتحان ایمان اوردن به زبان یا ایمان قلبی ابرهیم بوده است منظورم این است الهامت بعدی خدا که بعد از حرکت وعمل به الهامات در همون راست میباشد نمی‌تواند مسیر 180 درجه تغییر کنه واین اتفاقی است که در کامنتهای اواخر شما دیده می‌شود وهمین باعث تضاد در برداشت من درباره مسیر هدایت وعمل به دریافت الهامات شده است

      دوست دارم مرا باتوضیحات شیوایتان اگاه کنید واز این مخمصه تضاد بوجود آمده رها کنید

      شاد وسالم موفق سربلند باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
      • -
        سعیده شهریاری گفته:
        مدت عضویت: 1285 روز

        سلام به برادر عزیزم آقای کاظمی

        بینهایت از لطف و محبتتون سپاسگزارم که برام نوشتید،تحسین شما تجلی زیبایی روحتونه،دعا میکنم همیشه در پناه نور آسمون ها و زمین ،در مسیر سعادت و خیر و برکت استوار باشید.

        از خداوند طلب هدایت میکنم تا کمکم کنه اول برای خودم قانون رو مرور کنم و با تکرار و تمرین دانسته هام بیشتر روی ریل قرار بگیرم و بعد انشالله پاسخ من برای شما بنفیتی هم داشته باشه.

        مورد اول :

        بارها و بارها و بارها فایل (تسلیم در برابر خداوند)رو گوش بدید،فایل بی نهایت پربرکت و پر آگاهی که هربار بهش گوش میدی یک نکته ای ازش یاد میگیری حتی اگر بار هزارم باشه،این کاری که خودم دارم انجامش میدم.

        مورد دوم:

        در بحث الگو برداری همیشه دنبال اصل قانون باشید نه روش رسیدن خواسته های افراد،من یا هرکس دیگه هیچ وقت آدم کاملی نیستیم که مسیر رسیدن به خواسته هامون صد در صد طبق قانون باشه،همه ی ما درصدی از اشتباه رو داریم کم یا زیاد،خود استاد در آپدیت دوره ی ثروت میگن باید برای تغییر باور ها یک حد کمال مثل خداوند رو درنظر بگیریم و یک حد فقر مطلق مثل شیطان و بعد برای نزدیک شدن به سمت اون نور مطلق حرکت کنیم،توی این روش نسبت به الگو برداری،کمتر گمراه میشیم که چی درسته چی غلط،چون الگوها هیچ وقت کامل نیستند.

        مورد سوم :

        و اما داستان سعیده!

        همون‌طور که قبلا گفتم ،من طبق هدایت هام از بهمن ١4٠٢ تمرکز روی دوره ی ثروت رو شروع کردم و درخواست انصراف ازشغل رسمیم رو طبق هدایتم،از اول‌اسفند ماه اعلام کردم.

        نشانه های ورود ثروت از همون روز های اول شروع شد و بهم میگفت توی مسیر درستی هستی و فقط ادامه بده.

        لیزر فوکس من روی دوره ی ثروت و البته دوازده قدم،نشانه ی روزانه،کلا فایل های سایت و ….تا اواخر فروردین ادامه داشت و من تونستم باند فرودگاه الهام الهی رو بسازم و ایده اومد :

        برو کیش!

        من نمیدونستم کیش چه خبره،هیچ موقعیت اوکازیونی هم نداشتم،هیچ حامی نداشتم،پولی که پس انداز داشتم هم در حد بخور نمیر بود!

        ولی وقتی الهام رو دریافت کردم ،بهش عمل کردم.

        روز سومی که توی کیش بودم و هیچ کاری پیدا نکرده بودم زمانی که تسلیم شدم و دیگه دست و پا نزدم,خداوند الهام رو از جایی که عقل جن هم نمیرسید فرستاد! همون خواب مادربزرگ فاطمه جان.

        من برگشتم شمال،درحالیکه نمیدونستم این آقا محمود کیه که قراره کار منو درست کنه!

        اون یک هفته رو هم باز لیزر فوکس روی اموزش ها گذاشتم و سعی کردم ایمان و توکل رو حفظ کنم که خیلی زود وعده ی حق خداوند محقق شد!

        آقای محمودیان،یکی از دوستان پسرداییم بدون هیچ شناخت قبلی از من،طبق گفته ی خودشون وقت نماز صبح بهشون الهام میشه ‌ومیگن یکی انگار منو هل میداد که تو باید بری برای این دختر کار پیدا کنی.

        و ایشون زنگ میزنه به دوستش که شما توی شرکتتون نیاز به نیرو ندارید ؟!اونم میگه چرا اتفاقا حاجی دنبال یک نیروی کار میگرده !

        حالا دوستش کیه ؟!

        تنها همکار توحیدی من توی شرکتی که بودم!

        خب طبق الهامی که از خواب مادربزرگ فاطمه جان رسیده بود ،من باید تسلیم می‌بودم و هرکاری که آقای محمودیان میگه رو انجام میدادم .

        بزارید یک بار دیگه الهام رو اینجا بنویسم:

        گفت تو خواب بهش یه عالمه باغ نشون دادن و گفتن این مال دوست فاطمه است که خونه ش کنار آبه

        یه قران سبز رنگ هم کنارشه

        بچه هاش هم با توپ زرد بازی میکردن یه پوشه هم دادن به آقا محمود که کارش را درست کنه

        من با این ایمان برگشتم کیش و قرار بود اولین جلسه کاری من برگزار بشه ،وقتی میخواستم برم جلسه،خیلی استرس داشتم چون حتی نمیدونستم کاری که قراره انجام بدم چیه.

        من دوبار از قرآن هدایت گرفتم ،دوتا آیه‌ی بی نظیر اومد:

        قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِیعًا ۖ فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَایَ فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ

        فرمودیم: «جملگى از آن فرود آیید. پس اگر از جانب من شما را هدایتى رسد، آنان که هدایتم را پیروى کنند بر ایشان بیمى نیست و غمگین نخواهند شد.

        وَاجْعَلْ لِی لِسَانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ ﴿٨4﴾

        و برای من در آیندگان نامی نیک و ستایشی والا مرتبه قرار ده.

        اولی‌در مورد اینکه هدایت رو دنبال کن،دومی هم دعای حضرت ابراهیم!

        ازین بهتر نمیشد!

        وقتی من تو یکی از کافه های بینظیر کیش، سر میز مذاکره با مدیرعامل توحیدی نشستم و به حرفاش گوش میدادم کلا از بعد زمان و مکان خارج شده بودم ،واقعا احساس میکردم روح استاد در ایشون حلول کرده ،انقدر باور ها و حرفاش شبیه استاد بود …

        و بازی از فردا صبح همون روز شروع شد:

        ١١اردیبهشت ماه ١4٠٣ شروع همکاری من با اون شرکت…

        من تا اول خرداد به صورت آنلاین آموزش دیدم و بعد از اول خرداد توی جزیره ساکن شدم،٢5 روز توی خونه ی فامیل و بعدش تونستم خونه اجاره کنم …

        از اول خرداد تا اواخر مرداد ماه،کلا ٣ ماه شد اما میتونم بگم به اندازه ی ده سال به عمر تجربی من اضافه شد!

        سعیده ی الان ،هیچ ربطی به سعیده ی خردادماه نداره،اگر بخوام درس هایی که توی این ٣ ماه گرفتم رو بنویسم تا فردا صبح وقت کم میارم،از یادگیری تجارت و فروش،از رشد عزت نفسم،از بهبود روابطم،از رشد شخصیت توحیدی واز باور پذیر شدن ثروت و ثروتمند شدن و…و…هزاران بنفیتی که میتونم ازش یک کتاب بنویسم!

        اما!

        همیشه این سوال رو باید از خودمون بپرسیم:

        چطور راحت تر؟

        چطور بهتر ؟

        چطور قشنگتر ؟

        چطور لذت بخش تر؟

        بعد ازینکه من کار رو یاد گرفتم ،نشانه ها از چپ و راست میومد که من باید ازین کار بیام بیرون،ولی ترس ها نمیزاشت که من این کارو بکنم،من میدونستم این بازی تموم شده ست و من باید برم مرحله‌ی بعد،اما جرئتش رو نداشتم،مخصوصا که کلی بها پرداخت کرده بودم برای اینکه به اینجا برسم!

        برگردم به حرف های استاد در فایل تسلیم :

        استاد میگه وقتی توی جنگل گم شدی،یک وقتایی میبینی و مطمئنی مسیر ازین طرفه ومیگی من دارم جاده رو میبینم!مطمئنم باید از همین طرف برم،اما خدا میگه بابا ازینور بری خیلی راحت تر و بی دردسر تر می‌رسی ولی تو قبول نمیکنی!

        و همچنین میگه:

        هدایت اینجوری نیست که نقطه‌ی آخر رو بهت بگه،هدایت میگه این قدم رو بردار! وقتی قدم اول رو برداری حالا میگه حالا قدم دوم اینه ! این کار رو بکن!

        قدم اول برای من رفتن به کیش و یادگیری این شغل و کلی رشد شخصیت و تغییر باور های ثروت ساز بود(مثل داستان هدایت آقا هادی به فروش بیمه)

        و من اگر آدم با ایمان تر و متوکل تری بودم خیلی راحت تر هدایتِ قدم دوم رو دریافت میکردم،اما نتونستم،به خدا گفتم خدایا من نمیتونم تو کمکم کن،گفت مرخصی بگیر برگرد شمال!

        و وقتی برگشتم،همینکه ازون فضا اومدم بیرون یک پله فشار ذهنی کمتر شد،بعد دوباره خودمو بستم به فایل های توحیدی و دوازده قدم مخصوصا جلسه 5 قدم ٨!

        درنهایت رسیدم به روز آخر مرخصی یک هفته ای.

        باید سه شنبه سی مردادماه برمیگشتم ،هنوز ترس هام رو داشتم،هنوز زیر فشار ذهنی بودم و نمیتونستم به هدایت عمل کنم.ولی هدایت واضح و روشن میگفت فعلا برنگرد!

        شب آخر هدایت شدم به فایل توحید‌عملی١٠ و گوش دادن به صحبت های استاد تو اون فایل واقعا 5 تا جون اضافه به من داد،اینم تو ذهنتون داشته باشید که استاد تو همون فایل یک خاطره ای تعریف می‌کنه که سهامی خرید به اسم چادرملو.

        درحالیکه گوش کردن به اون فایل من رو خیلی رهاتر و تسلیم تر کردچه اتفاقی افتاد؟ بعد یکم وقتی که من به اون فایل گوش دادم و درگیر افکار خودم بودم،از تلویزیون این کلمه رو شنیدم،تیم فوتبال چادرملو!

        یعنی چشم هام چهارتا شد که خدا چه جوری داره با نشونه ها بهم این اطمینان رو میده که باید به الهامم عمل کنم!

        خلاصه که شب با همون افکار خوابیدم وصبح سه شنبه فرا رسید و وقت اطلاع دادن به مدیرعاملم بود که من می‌خوام ازین کار بیام بیرون!

        آیا من دیگه به عمل به الهامم مطمئن بودم؟ نه!

        البته که هنوز ترس ها با من بود .

        همون الهام دوباره اومد.

        گفت دیشب بهت گفتم به کدوم فایل گوش بده؟!

        گفتم:توحید عملی ده!

        دیشب نشونه ی کدوم فایل رو دوباره دریافت کردی؟

        گفتم:توحید عملی ده!

        یادته تاپ کامنت اون فایل خودت بودی؟

        گفتم :اره یادمه!

        گفت :برو کامنتت رو بخون!

        رفتم کامنتم رو خوندم و باز ازین جریان واضح هدایت دیوانه شدم! کامنتم دقیقا برای زمانی بود که درخواست انصراف از کارم رو داده بودم!

        سرتون رو به درد آوردم ….خلاصه که با همون ایمان نصف و نیمه و دستانی که می‌لرزید کاری که بهم گفته بود رو انجام دادم ….

        من ازون کار اومدم بیرون!

        و قدم به قدم با کنترل ذهن و کمک خدا،تونستم به اعضای خانواده بگم….

        من بهشون گفتم من ازین شغل اومدم بیرون،فعلا هم نمی‌دونم می‌خوام چیکار کنم،مطمئن نیستم که برمی‌گردم شمال و مطمئن هم نیستم توی کیش میمونم! تنها کاری که میدونستم باید انجام بدم رو دادم،فعلا هیچ تصمیمی ندارم و منتظرم قدم بعدی رو خدا بهم بگه.

        تصور کنید منی که هنوز توی زندگی مشترک غیر هم مدارم و دوتا بچه دارم و پدر و مادرم هیچی ازین مسیری که دارم طی میکنم نه می‌دونن و نه قبولش دارند…

        به نظرتون واکنششون چی بود؟!

        هیچی!سکوت!احترام!خودت میدونی!

        با اینکه من منتظر یک واکنش دیگه ای بودم اما به طرز عجیبی اونا مطیع تصمیمات من شدن!

        چرا؟

        چون توی ذهن من اونا هیچ قدرتی توی زندگی من ندارند،قدرت زندگی من فقط دست خداونده،و خداست که قلب اون هارو برای من نرم کرده …

        من هم این مدت دارم با کنترل ذهن،تمرکز روی آموزش های استاد ،قرآن و توحید و توکل پیش میرم تا دوباره هدایت رو دریافت کنم.

        حقیقت اینکه ما هیچ وقت نمیدونیم مسیر مارو به کجا می‌بره،به قول استاد ما باید قصد پشت خواسته هامون رو به خداوند بگیم و بعد تسلیم باشیم و اجازه بدیم قدم به قدم هدایت مون کنه،حالا یا همون مسیر مستقیم میره،یا با چرخش ١٨٠ درجه ای!

        ما فقط باید بپذیریم که ما هیچی نمیدونیم و خدا می‌دونه و اون از بالا داره نگاه می‌کنه و می‌تونه از مسیری مارو به خواسته هامون برسونه که بهترین مسیره ….

        مثال استاد رو میزنم وقتی خدا بهش گفت برو آموزش تندخوانی بده،استاد رفت انجامش داد ولی توی همون مسیر هی در ها باز شد تا رسید به فروش فایل دانلودی …و بعد خدا گفت دیگه بسه!کلا از روی سایت حذفش کن!به قول استاد بهش گفت گاو شیرده رو سر ببر! و استاد هم بی چون و چرا انجامش داد …

        می‌دونم کامنتم خیلی طولانی شد،به خدا اینا رو برای خودم نوشتم،من نمیتونم ادعا کنم همیشه الهامات رو درست دریافت میکنم یا هرچیزی که بهش عمل میکنم درسته ،یا همیشه تسلیم پلن خدام یا هرچی که میگم حتما درسته ….

        اما یک چیزی رو می‌دونم اونم اینکه درهرصورت باید حرکت کنی،نه اینکه به بهونه های من نمیدونم،من مطمئن نیستم،من فلان امکانات رو ندارم و خانواده فلان و…. هیچ کاری نکنی،حرفی که همیشه استاد میزنه:ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است …

        من تلاش کردم هرچقدر ناچیز به قانون عمل کنم و فقط حرف نزنم …هرجا نتیجه ی خوب دستم اومده بخاطر ایمان محکمی بود که به عمل وصل شده…هرجام نتیجه نگرفتم بخاطر حرف مفت زدن خودم بوده …

        وگرنه در اصل و اساس قانون و آموزش های استاد هیچ شک و شبه ای نیست .

        به قول قرآن :

        سُنَّهَ اللَّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ ۖ وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّهِ اللَّهِ تَبْدِیلًا

        خدا روشی ثابت و قطعی مقرّر کرده است که از پیش جاری بوده است، و هرگز برای روش خدا تغییر و تبدیلی نخواهی یافت.

        بینهایت از شما سپاسگزارم و باز هم منو بخاطر پرحرفی هام ببخشید،ممنونم که باعث و بانی خیر شدید تا من این تمرین رو انجام بدم.

        در پناه حق باشید همیشه برادر عزیز و توحیدی غار حرای من

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 97 رای:
        • -
          سارا محمدی گفته:
          مدت عضویت: 1456 روز

          بسم الله الرحمن الرحیم

          رَبَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا وَأَنْتَ خَیْرُ الرَّاحِمِینَ

          پروردگارا! ما ایمان آوردیم؛ ما را پاک کن و بر ما رحم کن؛ و تو بهترین رحم کنندگانی!

          سلام سلام سلااااامی از جنس نور به نور خدا، سعیده عزیزم

          دختر چیکار می کنی آخه با این دل های ما!!!

          می دونی الان چند ساعته دارم کامنتت رو بالا و پایین می کنم و می خونم؟؟

          دختر باریکلاااااا…

          بی نهایت تحسینت می کنم

          ساغوووووول

          الهی شکر برای حضورت در سایت

          خدایا شکرت برای حضور نورت در سایت

          سعیده جااااانم چقدر کامنتت پر از نور بود

          چقدر بوی توحید میداد

          چقدر بوی خالص شدن داشت

          خالص شدنت مباااااارک

          سعیده نورانی، بهت تبریک میگم که اینقدر عالی داری روی خودت و شخصیتت کار می کنی… و قدم به قدم میای اینجا رد پا میزاری… میدونی چقدر باعث گسترش نور ایمان میشی؟؟

          و قطعا میدونی خدا به شجاعان پاسخ میده… و پاداش خداوند بی نهایت و مبااااااااارک

          نوووووووش جونت دختر موحد و زیبا

          یکی از ارزوهات ترویج توحید بود… تو همین الان داری این رسالت رو انجام میدی

          چقدر تو سکانس زندگی تو میشه اصل رو از فرع تشخیص داد… ردپای قانون… چقدر خوب به باندسازی فرودگاه الهام اشاره کردی… آره منم دارم اینو تجربه می کنم…. وقتی یه مدت لیزری داری روی خودت کار می کنی انگار داری این باند فرودگاه الهام رو میسازی و منتظری الهام خداوند فرود بیاد و بعد تو عمل کنی و به ثبات فرکانسی برسی و رشد کنی و وقتی این مرحله رو تموم کردی، قدم بعدی بهت گفته میشه… و این مسیر تا زمان مرگ ادامه داره… چقدر شیرین این مسیر… چقدر لذت بخشه…

          سعیده جااااانم منم تو این یک ماه تمرکزی کار کردن روی خودم، که برای اولین بار دارم تجربه می کنم، واقعاً معجزه ها دیدم… آره منم باند فرود الهام خدا رو درست کردم و منتظرم قدم بعدی بهم گفته بشه

          سعیده جان… در حوزه ی کار، یه پیشنهادی بهم شده که ازادی زمانی بیشتری دارم… آرامش بیشتری دارم … و بیشتر و بیشتر می تونم روی خودم کار کنم…

          تو حوزه رابطه با همسرم: از اون موقعی که اصول و خط قرمزهای زندکیم رو با توجه به قرآن و جلسه 3 احساس لیاقت شناسایی کردم و به خودم قول دادم هرگز عدول نکنم ازش، به طرز جادویی محسط اطرافم داره تغییر می کنه…. رفتار همسرم خیلی تغییر کرده… طوریکه امروز شوکه شدم که واقعاً این همون فرد که همش به من اصرار می کرد بیا با هم بریم فلان جا… و منم با بی میلی قبول می کردم اما الان فقط می پرسه و من میگم: نه … میگه: هر جور راحتی!!!!

          و چند تا تغییر جدی دیگه هم کرده… ولی هنوز اونی نیست که ایده آل منه… من به کم قانع نبستم… و رب منم وهابه… من اون چیزی رو می خوام که لایقشم… این همه تغییرات عالیه… و نشون دهنده اینکه مسیر درسته و قانون داره جواب میده ولی من کاملش رو می خوام… هم مداری رو می خوام…‌ توحید رو می خوام… آزادی در همه ابعاد رو می خوام… عشق واقعی و بی قید و شرط رو می خوام… آرامش واقعی رو می خوام… صحبت های چند ساعته در مورد توحید و موضوعات مشترک رو‌می خوام… بال پرواز بودن رو می خوام… بدون توقع و انتظار بودن رو می خوام… احترام و ادب رو می خوام… صداقت و اعتماد رو می خوام… ثروت رو‌می خوام…

          چرا باید سقف آرزوهام رو کوتاه کنم؟؟

          چرا باید فیلتر کنم؟؟

          وقتی ربی دارم که همه چی مال اونه…. همه چی رو خودش خلق کرده… همه چی رو حکیمانه و عزیزانه و قدیرانه داره اداره می کنه… و به همه چی محیطه… گنج آسمون ها و زمین دست خودشه… و از همه مهمتر وهاااااابه… چرا باید به کمتر از بهترین قانع باشم

          آخه مگه من چند بار قرار زندگی کنم؟؟… مگه چقدر فرصت زندگی دارم؟؟… من می خوام تمام خودم رو تجربه کنم… تمام زندگی رو تجربه کنم… تمام عشق رو تجربه کنم… تمام ریبایی ها و خوبی ها رو تجربه کنم… تا با حسرت نمیرم…

          تو مسیر نور شدن همیشه قرار بهتر بشه… همیشه قرار افزون بشی

          وعده های خدا حق… آخه کی خوش قول تر از خدا؟؟

          پس ادامه میدم تو این باند فرود الهام خدا تا بهم بگه قدم بعدی چیه… و تلاش می کنم در حد توانم تسلیم جریان هدایت بشم که مثل عسل شیرین

          رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبْرًا وَتَوَفَّنَا مُسْلِمِینَ… خدایا بر ما صبر ببار و ما را در حال تسلیم بمیران

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
        • -
          آقای نیکو گفته:
          مدت عضویت: 3074 روز

          سلام به سعیده خانم دوست عزیز توحیدی

          داستان زندگی شما و قلم توحیدی تون جزو پر بازدیدترین کامنتهای سایت توحیدی استاد هست و جزو پر امتیازترین کامنتهای سایت و این نشون میده چه قلم شیوایی دارین و ممکنه این مسیری باشه برای شما که در آینده باهاش ثروت بسازین

          من هم مثل خیلی از دوستان کامنتهای زیبا و توحیدی تون رو دنبال میکنم و از اینکه اینقدر تسلیم در برابر الهامات هستین و خیلی سریع به الهامات عمل میکنین تحسینتون میکنم

          همین جور که خودتون در یکی از کامنت هاتون نوشته بودین و خود استاد هم در فایالهاشون توضیح میدن این آگاهی‌ها مثل تیغ دو لبه میمونه و ممکنه یه برداشت اشتباه به جای صعود به سقوط ما منجر بشه

          من خودم از این برداشت‌های اشتباه داشتم و ممکنه این هم قسمتی از مسیر تکامل باشه،

          بطور مثال یکی از بزرگترین برداشت‌هایی که من میبینم بعضی از دوستان دارن در حوزه روابط هست و تا به مشکلی با همسرشون میخورن میگن ما همفرکانس نیستیم و به فکر جدایی میفتن در حالیکه خود استاد هم که از همسر سابقشون جدا شدن به گفته خودشون یک قدم هم برای جدایی برنداشتن و تمام تمرکزشون روی نکات مثبت ایشون بوده و الان هم که بعد از سالها از همسرشون جدا شدن فقط از نکات مثبت ایشون صحبت میکنن،

          اما جهان وقتی میبینه استاد و همسرشون فاصله فرکانسی پیدا کردن خیلی راحت مسیرشون رو از هم جدا میکنه بطوری که استاد یک قدم هم برای طلاق بر نمیدارن و یکبار هم به دادگاه نمیرن،

          راستش چند روزه که یه چیزی تو وجود بهم میگه براتون کامنت بزارم نمیدونم الهامه یا نجوای شیطان اما یه مقاومتی هم در وجودم بود که من رو از نوشتن کامنت بر حذر می‌داشت اما هربار با خوندن کامنتهای این چند روزه تون باز یه چیزی از اعماق وجودم میگفت براتون کامنت بزارم تا اینکه امروز تسلیم شدم و شروع به نوشتن براتون کردن الان هم شاید پراکنده مینویسم اما همون الهام یا نجوا بهم میگه اینا رو بنویس و من هم مینویسم برداشتش دیگه با خودتون،

          تجربه ای که من از عمل به الهامات دارم اینه که اگه ایده ای به نظرم میاد و من نمیدونم که این الهامه یا نجوای شیطان نگاه میکنم که اگه بعد از اجرای این تصمیم برام نگرانی پیش میاد از خیر اون ایده میگذرم چون همون نگرانی‌ها موجب میشه من از مسیر دور بشم،

          بطور مثال در حوزه کاری خودم هربار که ایده ای رو اجرا میکردم که حسابم خالی میشد هجوم نجواهای شیطانی رو احساس می‌کردم و افکارم منفی میشد و طبق قانون احساس خوب = اتفاقات خوب

          و احساس بد=اتفاقات بد

          و مورد دیگه چون من تجربه کار چند ماهه بدور از همسر و فرزندانم رو داشتم و میدونم این دلبستگی ها و بیقراری همسر و فرزندان و یا پدر و مادر ممکنه چه دلواپسیهایی رو بوجود بیاره و منجر به احساس بد بشه حتی الامکان سعی میکنم به ایده هایی که ممکنه در آینده احساسم رو خراب کنه توجهی نکنم،

          (شاید اینهم یه نوع شرک خفیف باشه که در وجود منه)

          اما تا جائیکه من از درسهای استاد متوجه شدم هر چیزی که به من آرامش بده از سوی پرودگاره و هر ایده ای که به نگرانی منجر بشه نجوای شبطانه

          البته که در بعضی از موارد هم باید بها بدیم و چیزهایی رو قربانی کنیم، اما من نمیتونم مثل ابراهیم باشم و اسماعیل رو قربانی کنم و از خدا خواستم که هیچ وقت چنین امتحان سختی رو ازم نگیره

          و یه مورد دیگه اینکه استاد میگن ما باید همیشه خلق ثروت کنیم و منتظر نشینیم تو خونه، حالا ممکنه گاهی یه کارهایی رو هم بکنیم که مورد علاقه مون نباشه اما اونا هم قسمتی از مسیره.

          طبق آموزه های استاد الان دیگه چند سالیه که سعی کردم از نصیحت کردن دیگران دست بردارم، حتی اگه دخترم که الان 20 سالشه یا پسرم که الان دیگه 26 سالشه اگه اشتباه فاحشی رو هم انجام بدن میگم اشکالی نداره بزار درسشو بگیرن، پس اینایی که نوشتم نصیحت نیست،

          اینایی که نوشتم به من گفته شد و من نوشتم و امیدوارم به کارتون بیاد

          از خدا میخوام که ما رو براه راست هدایت کنه، راه کسانیکه نعمت داده

          خدایا من نمیدانم و تو میدانی هدایتم کن بسوی بهترینها

          در پایان تشکر میکنم از شما دوست عزیز بخاطر کامنتهای عالی و توحیدی تون

          بهترینها رو براتون آرزو میکنم، چون شما لایق بهترینها هستین

          خدانگهدار

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
      • -
        Ati گفته:
        مدت عضویت: 1504 روز

        سلام جناب کاظمی

        کامنتتون رو خوندم و دوست داشتم چون برای درک هدایت ها و الهامات خیلی تلاش کردم اینجا نکته ای که به ذهنم می رسه رو براتون بنویسم…

        ببینید من نظرم اینه که رها بودن یعنی اینکه برای اتفاقاتی که برات رخ میده دنبال دلیل منطقی نگردی چون شاید بفهمیش شاید هم الان متوجهش نشی اما من به ذهنم میرسه که سعیده جان باید چیزهایی رو با این مهاجرت به دست میاورده و در راستای تغییر باورهاش به صورت عینی نمونه های ثروتمند زیادی رو دیده و باورهای ثروت سازش تثبیت شده از مدیرعامل توحیدی شون بگیر تا تمام همکارهایی که سعیده باهاشون توی این مدت رابطه داشت و الگو بودن براش…

        شاید سعیده با این سفر چندماهه چیزهایی رو دیده و باور کرده که جز با این سفر به دست نمیامد یا شاید هم ایده ای که به زبون یکی از همکارانشون اومد که کتاب بنویس همون ایده الهامی برای ادامه مسیر سعیده بوده….

        بنابراین نمیتونیم بگیم هدایت ها اشتباه بوده شاید پلن خداوند برای این سفرچندماهه سعیده زیر و رو کردن باورهاش از ریشه بوده باشه که با جز این سفر به دست نمی آمد…

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
      • -
        یاسر گفته:
        مدت عضویت: 3103 روز

        سلام و عرض ادب جناب کاظمی عزیز

        من کامنت شما رو خوندم و سوالی که شما از خانم شهریاری عزیز پرسیدین

        قطعا خانم شهریاری عزیز پاسخ کامل و جامعی رو به سوال شما میدن ولی من گفتم از تجربه ی خودم هم بنویسم چه بسا هر چه تعداد مثال ها زیاد باشه منطق ذهن راحت تر خاموش میشه امیدوارم برای شما و دوستان عزیز این سایت کمک کننده باشه

        ببینین جناب کاظمی گاهی اوقات خدا یک الهامی میکنه به ما برای رفتن به یک مسیری شاید (گاهی قطعا) اون مسیر مسیری نباشه که ما رو به اون خواسته ای که از خدا درخواست کردیم برسونه

        یعنی خدا یک الهامی میکنه که ما اقدامی رو انجام بدیم توی اون اقدام یکسری رشد ظرف وجودی برای ما داره یکسری درک قانون داره وقتی ما از اون اقدام بزرگ تر میشیم آماده دریافت اون درخواستی که از خدا داریم میشیم خدا به ما الهام میکنه حالا این اقدام و انجام بده اونوقت ما به اون درخواستی که از خدا داریم می‌رسیم

        برای بنده شخصا همچین اتفاق افتاد برای فروش پروژه ام از خدا خواستم که منو هدایت کنه به شخصی که دقیقا توی مسیر من هست ، شخصی که از لحاظ فرکانسی با من نزدیک هست ، شخصی که در حد و اندازه ی پروژه ی من هست خدا یک شخصی رو سر راه من قرار داد و به من گفت این همون شخص من پروژه رو به ایشون سپردم ولی کار پیش نرفت کلی مسائل بوجود آورد ولی چون من درگیر اون مسائل شدم یکمقدار کوچیکی از مسیر خارج شدم و با کنترل ذهن دوباره به مسیر برگشتم توی همون مسیر خدا به من الهام کرد که پروژه رو با این شخص کنسل کن ولی یه حسی میگفت نکن اینکارو تو تازه یک شخصی پیدا کردی برای کارت در واقع اون نجوای شیطان بود از دری وارد شد که خدا بهت الهام کرده این شخص و نباید کنسل کنی خلاصه بعد از مدتی من متوجه این شدم که خدا میخواست با اون الهام به من یکسری درس ها رو بده تا من خواستم رو بهتر بشناسم تا من ظرف وجودم بزرگ تر بشه تا من تکاملم رو طی کنم

        جناب کاظمی عزیز وقتی شما با ذهن منطقی به این موضوع نگاه میکنین همچین برداشتی میکنین وگرنه الهامات خدا هیچوقت اشتباه نیست ((((هیچوقت)))) اگر دقیقا بدون ذره ای شک بهش عمل کنیم دقیقا مارو به مسیری میبره که قلبا می‌خواستیم من از این دست مثال ها که الهامات خدا مارو به مسیر مورد علاقمون میبره زیاد دارم

        شما رو به خدای بزرگ میسپارم امیدوارم همیشه سلامت و شاد و موفق باشین و ثروتمند در تمام جنبه ها

        از استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته گرامی هم سپاس گزارم که این فایل های ارزشمند و تولید میکنن تا ما بهتر بتونیم این ذهن و کنترل کنیم و صدای خدا رو بهتر بشنویم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      بهروز علایی گفته:
      مدت عضویت: 1726 روز

      بنام خداوندی که مهربانیش همیشگی هست و بخشش بی اندازه،،،

      سلام عرض میکنم خدمت خانم سعیده شهریاری عزیز،

      خدا را شکر که من چندین روز بود، بر سر دو راهی بودم، و واقعا عاجز مانده بودم تا اینکه به خدا گفتم من تسلیم محض درگاه تو ام،

      همچنانکه منو به دنیا آوردی و بزرگم کردی من که هیچ توانی نداشتم و تا این لحظه منو نگهداشتی و من هنوز زنده ام

      از این به بعد هم منو در پناه خود نگهمیداری، و هدایتم میکنی

      و…

      تا اینکه هدایت شدم به کامنت شما و گوش دادن به سریال زندگی در بهشت،

      و…

      اینطوری بگم، خانم شهریاری

      تمامی نوشته های شما انگار برای من بود

      چرا که جمله به جمله اش را من از خداوند میخواستم و دردل میکردم

      خدایا هزاران مرتبه شکر که اینگونه از زبان بندگان ناب ات مثل استاد عزیزم، خانم شایسته مهربانو و خانم شهریاری گرانقدر با من سخن گفتی،

      و بازهم خدا را شکر میگویم از اینکه در این سایت هستم

      و نظم این جهان را در منظم بودن این سایت می بینم، که چقدر منظم در یک مدار الهی قرار دارد

      و من به این موضوع ایمان دارم

      وقتی که خانم شهریاری میگه، من هر چیزی که از استاد میخوام در سایت گذاشته میشه،

      این یک نشانه بارزی هست که شاید برای همه اعضای سایت به شکل های مختلف اما راه مشترک اتفاق میافته،

      و…

      خانم شهریاری عزیزاز شما یک دنیا سپاسگزارم که این مطالب الهامی را نوشتی و من آرام شدم، همچنانکه استاد عزیزم گفتن راه تسلیم بودن آرامش میاره،

      وای خدای بزرگ این آرام بودن چقدر زیباست

      خدایا منو چنان در این درگاهت در راه هدایت نگهدار که در آرامش در کنار تو بودن منو دایما مست کند و از این مستی هوشیار نباشم،

      من مست می عشقم هوشیار نخواهم شد

      درود خدا بر شما

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
    • -
      علی بردبار گفته:
      مدت عضویت: 1859 روز

      سلام سعیده ی سعیده تر

      عامو، من تو کامنت قبلی فک کردم جرت شده( دعوا فرموده ای)

      دنبال تیزی میگشتم وردارم بیام جر!!

      خوب، الهی شکر.

      خدا برات خوش بخواد،

      چون خودت برای خودت خواستی.

      دست خدا به همرات.

      خوشبخت و

      خوش شانس و

      پولدار

      باشی.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
      • -
        سعیده شهریاری گفته:
        مدت عضویت: 1285 روز

        هلوووو داداش‌علی

        چطوری؟؟؟

        واااای خدای بزرگ،جرت شده چی بود دیگه :))))

        اشک و خنده های انفجاریم قاطی پاتی شد:))))

        با صدای عادل فردوسی پور: چقدررررر خووووبید شما شیرازی ها:)))))

        کاش پلن بعدی خدا برام شیراز باشه:))))

        خلاصه که داداش ،خواهرت اهل جرت و‌پرت با دیگران نیست:)))

        من همه ش با زندگی خودم خاک و خون به پا میکنم :))))))

        بعد وایمیستم گرد و خاک ها بخوابه تا ببینم مقصد بعدی کجاست!:)

        یکم درد داره ،ولی حال میده:)

        درواقع حالش بیشتره:))))

        فعلا گرد وخاک ها داره میخوابه!

        هروقت مسیر بعدی روشن شد،خبرت میکنم!

        تیزی رو هم غلاف کن:)

        مررسی اه!

        باتشکر!

        عشق و محبت و قلب فراوان از شماااال به شیراز بهشتی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 31 رای:
        • -
          فیروزه گفته:
          مدت عضویت: 1067 روز

          سلام بر یگانه معبود عالم هستی

          سلام به سعیده  قشنگوم در مسیر عشق و توحید

          عامو گفتی بیام شیراز چشام قلب قلبی شد به قول شیرازیا قدمت بر سر و چیشم عزیزوووم،  قشنگووم.مهربونووم

          به قول حضرت حافظ  شیرین بیان : 

          رَواقِ منظرِ چشمِ من آشیانهٔ توست

          کَرَم نما و فرود آ که خانه، خانهٔ توست

          کاش پلن بعدیت شیراز بهشتی باشه و در بهترین زمان ممکن ببینیمت قشنگوم‌.

          ما شیرازیا  ی واسونک داریم  (ترانه )  میگه…

          سر راهت میشینم تو که برگردی(بیای) به شیراز

          خدا پشت پناهت زودی برگردی(بیای) به شیراز

          ی دنیا میبوسمت،خیلی دوست میدارم عزیزوم.

          ی دنیا عشق و حال خوب و خوشی از شیراز بهشتی به سعیده بهشتی.

          در پناه خدای همیشه مهربون غرق در شادی باشی.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      مینا منصوری گفته:
      مدت عضویت: 1076 روز

      سلام دوست عزیز

      چقدر قشنگ گفتین از استاد و مریم جان

      از کامنت تون معلومه خیلی خیلی با خدا یکی شدین و هدایت ها و الهامات رو متوجه میشین و روزهاتون رنگین کمانی شده‌

      خدا را شکر در مسیر هدایت به سمت راحتی و ثروت در حرکت هستین.

      تحسین تون میکنم و از خدا میخوام منم خودم رو پیدا کنم و خدای درونم رو با خدای جهان وفق بدم و بهتر و بیشتر با الهامات به سمت راستی و درستی هدایت بشم.

      البته که همینکه در سایت و دوره ها هستم زندگی م زیبا شده ولی خوب باید بیشتر بخوام و بیشتر بزرگ بشم.

      در پناه حق روزگار به کام تان

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
      • -
        سعیده شهریاری گفته:
        مدت عضویت: 1285 روز

        سلام به مینای عزیزم …

        ازت سپاسگزارم که لطف کردی و‌برام نوشتی،تحسین شما تجلی زیبایی قلب خودتونه…

        یک چیزی بگم؟

        این جمله ی کامنتتون!

        [از کامنت تون معلومه خیلی خیلی با خدا یکی شدین]

        مینای عزیزم …خدا توی قلبته،تو قفسه ی‌سینه ت،توی دستات،توی چشم هات،میدونی؟یکی شدنی وجود نداره…شما خودشی! خودِ خودش…

        از این جسم فانی و رابطه هایی که با طناب نامرئی بهش وصل شدی رها شو…فقط یکم …فقط یکم…

        اون وقت میبینی خدارو!

        واقعا نزدیکتر از رگ‌گردنت!

        یاد شعر مولانا افتادم:

        بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید

        در این عشق چو مردید همه روح پذیرید

        بمیرید بمیرید و زین مرگ مترسید

        کز این خاک برآیید سماوات بگیرید

        بمیرید بمیرید و زین نفس ببرید

        که این نفس چو بندست و شما همچو اسیرید

        یکی تیشه بگیرید پی حفره زندان

        چو زندان بشکستید همه شاه و امیرید

        بمیرید بمیرید به پیش شه زیبا

        بر شاه چو مردید همه شاه و شهیرید

        بازم‌ ازت ممنونم که برام نوشتی و قلبم رو‌روشن کردی.

        در پناه نور آسمون ها و‌زمین باشی همیشه

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 38 رای:
    • -
      مریم گفته:
      مدت عضویت: 990 روز

      سلام و درود فراوان به سعیده عزیز

      دوست خوبم وقتی کامنت زیبایی از تو میبینم اول ذوق میکنم بعدش بغض میکنم واقعا اشکم در آوردی دختر با این قلب پاکت با این قدر توحید وای آدم دیوونه میکنی نمی دونی اول صبح کامنت زیبات دیدم چه حالی شدم الله اکبر

      چقدر خوب تسلیم خدا شدی الهامات دریافت میکنی بابا تو شدی رفیق فابریک خدا

      خیلی بهش توجه میکنی اون هم بهت توجه میکنه

      خیلی خوشحالم به این هد از ایمان

      ماشاالله به قدرتت شجاعت ات ایمانت

      قلبم باز شد میگم این قدر صدای خدا نزدیکه این قدر جریان هدایت واضح هست برام نشونه بود گفتم امروز این فایل نشونه امروزمه

      خدا قوت نمی دونم چی بگم فقط تحسینت کردم اشکم در آوردی

      دوست دارم از نزدیک ببینمت ای بغل محکم بگیرم ازت تشکر کنم که بلندگوی خدا شدی

      دمت گرم برامون می نویسی تا ایمان هم شاگردهای قوی‌تر بشه

      فقط آرزوی خوب دارم برات دعات میکنم

      در پناه خداوند باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      محمدرضا بهبودی گفته:
      مدت عضویت: 2305 روز

      سلام دوست عزیز

      امیدوارم حالتون عالی باشه بی قید و شرط

      خداروشکر میکنم بابت فرصتی ک بهم داد تا در مدار دریافت این آگاهی های زندگی ساز باشم

      واقعاً از شما بابت کامنت الهی تون سپاسگزارم

      کامنت شما سراسر برای من نشونه هست از کارایی ک باید انجام بدم

      از دوره 12 قدم از آگاهی های دوره عشق و مودت از آیه هایی ک نوشتید

      از فایل تسلیم بودن در برابر خداوند

      من سپاسگزارم

      چند روزه ک رها کردم و جالبه ک خداوند خیلی نرم و راحت داره ب شکل های مختلف هدایتم می‌کنه ک چیکار کنم و توی چ دوره ای باشم

      درست مثل جمله ای ک استاد عباس منش توی فایل « تسلیم شدن در برابر هدایت خداوند » فرمودن ک : چند وقته ک بهم گفته میشه ک ؛ یادت نره ک باید خاشع باشی در برابر پروردگار

      از خداوند میخوام ک کمکم کنه در این مسیر ثابت قدم باشم

      بازهم از شما سپاسگزارم

      واقعاً لذت بردم از کامنت الهی تون ک خیییلی انرژیش فوق العادست

      براتون بهترین ها رو آرزو میکنم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      محدثه ریسی گفته:
      مدت عضویت: 1469 روز

      به نام خدای مهربانم

      سلام به سعیده جان توحیدی

      امیدوارم که همواره به نور الله وصل باشی

      ازت سپاسگزارم که به ندای قلبت گوش میکنی و شروع به نوشتن میکنی خوندن کامنتت چقدر قلبم رو آروم کرد هر موقع کامنت شما می خونم برای این حد از ایمان و توحیدی که داری تحسینت می کنم و چند وقته زرو نجوای شیطان بر من زیاده شده بود و منو برد جاده ی خاکی

      ولی به لطف خدای بزرگم خیلی دارم تلاش می‌کنم که افسارش رو به دست بگیرم و به یاد بیارم که تنها قدرت مطلق ربه و نترسم از نجواهای ک هر لحظه داره منو گمراه میکنه

      أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ ۖ وَیُخَوِّفُونَکَ بِالَّذِینَ مِنْ دُونِهِ ۚ وَمَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ

      آیا خدای برای بنده‌اش کافی نیست؟ و مردم تو را از قدرت غیر خدا می‌ترسانند! و هر که را خدا به گمراهی خود واگذارد دیگر او را هیچ راهنمایی نخواهد بود.

      در پناه خدای بزرگ سلامت باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      پروانه کاکویی گفته:
      مدت عضویت: 1275 روز

      بنام الله

      -ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ–ـ-ـ–ـ-ـ–ـ-ـ-

      سلام به سعیده ی همیشه روشنم

      سلام به خواهر خوبم

      حالت خوبه؟

      وقتی کامنتتو دیدم واقعا فکرشو نمیکردم آخرش یه همزمانی عجیب داشته باشه با زندگی این روزهام.من حدود دو سه هفته است بخاطر عشق و شور و علاقه م به ورزش و مربی شدن کار کارمندی رو رها کردم و به الهامات و ایده های خدا که به زندگیم میومدن

      [عمل]

      کردم.

      بعد از چند روز تجربه ی کار توباشگاه و جو یکم متشنجش،دیدم اونقدراهم علاقم راستین نبوده و دلسرد شدم .موارد زیادی بود که دلسردم کنه

      خلاصه اینکه دارم به موقعیت قبلی برمی‌گردم ولی کی میدونه جز خدا که چی میشه؟

      :)))))))))

      شاید توهمین چند روز اینده بازم مسیرم تغییر کنه.خواستم برات از قلبم بنویسم که همیشه پروفایلتو چک میکنم و نظرات روشنتو میخونم همیشه انرژی برات میفرستم که بتونی ثابت قدم باشی و من هم ازت الگو بگیرم.

      درپناه خدا همیشه سالم باشی(گلب قرمز)

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      اشرف پورعینی گفته:
      مدت عضویت: 795 روز

      بسم الله الرحمن الرحیم

      سلام به استاد پیامبر نشانمان سلاام بر مریم شایسته عزیز تر از جانمان وسلام به سعیده جانم که شده اینجا همراه استادان خودش و شاگرد اول استادش و بندی عالی خدای عزوجل خودش خسته نباشی انشاالله همیشه قلمت اماده نوشتن حرفهای ناب الهی باشه والله میزبان همیشه ایام قلمت

      و قلبت را تقویت بکنه انشاالله سعیده ی انتخاب شده ی خداوند دوست دارم یعنی عاشقتم یعنی خیلی میخوامت دختر

      جزوی از آرزوهام شدی آخ که چه قدر نازنین چه قدر تو دلت پاکه دوست دارم خواهر باسواد و با احساسم گرفتارم کردی به خدا این استادو خانم مریم جون رو دعا میکنم و جزوی از شکر گزاری هام هستند وبعد از اون عزیزان شکر شما هم الویت داره برام واکثر شکر تون رو به جا میارم البته با اشکام دارم مینویسم عکس گلهاتون هم و خودت رو هم عاشقانه دوست دارم نگاه میکنم آرزوهامیکنم و خلاصه همه منو میکشی اونقدر فهم تو دختر بالاست تو مدار بالا بالاها داری سیر میکنی عطر و بویت هم بالایی ست دیگه مثل آیه هاییکه میاری واز آیه های مهم میگی خدایا کمکم کن اهل عمل باشم مثل استادم مثل مریمم ومثل این شاگرد اول کلاسم خدایا کمکم کن من هم از ایه های کوچکت شروع کنم تا برسم به ایه های مهمت خدایا این دختر والااااا مقامت را خیلی آسان کن برای آسانیهایت آمین عزیزم سعیده ی جانم من خیلی وقته تورو دنبال میکنم

      خیلی جانی کاش نزدیک بودم بهت ولی خدای را هزاران هزار بار شکرگزارم که دارم با اشک برات مینویسم و دارم همیشه کامنتهات رو میخونم یعنی از غذا خوردن هم شاید بیشتر لازم من باشه کامنت های شما سعیده جان خیلی کامنت میخ. نم ولی کامنت های با امتیاز را بیشتر و دست خط های شمارو مال خودم کردم به جز اونایی که دوره هاشو نخریدم وحق خواندنش رو ندارم سعیده ی مهربان و پادشاهم قربونت بشم دوست دارم هم خودت وهم بچه هات رو به خداوند مهر میسپارم خداحافظ هممون

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        سعیده شهریاری گفته:
        مدت عضویت: 1285 روز

        سلام به خواهر عزیز و بزرگوارم

        سلام و سلامتی و نور و عشق و‌رحمت و مودت الله رو از روشنی قلبم براتون میفرستم الهی که به قلبتون بشینه.

        شما همیشه منو شرمنده ی لطف و محبتتون میکنید،این همه تحسین شما،روشنی قلب مهربونتونه.

        بینهایت دوستتون دارم و براتون از خداوند بهترین هارو طلب میکنم.

        درپناه نور باشید باشید همیشه و همیشه

        قلبِ فراوانِ فراوانِ فراوان

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      بهار گفته:
      مدت عضویت: 1578 روز

      به نام خداوند هستی بخش

      سلام سعیده عزیز ممنونم از کامنت های پر برکتت من کامنتهات دنبال می کنم و می خونم و خیلی از مطالبت لذت می برم و سعی می کنم از این آگاهی ها وجودم پر کنم.این بخش از کامنتت خیلی من در خودش غرق کرده:

      (نمیتونه روابط تورو هماهنگ کنه؟بابا تو روی خودت کار کن،خدا خودش بقیه ی کار هارو انجام میده،در مقابل مدیریت این کیهان و کهکشان ها،مدیریت زندگی تو،براش تیله بازی هم نیست! تو چقدر بهش اعتماد داری ؟تو چقدر تسلیمی ؟!

      تسلیم !

      تسلیم !

      تسلیم !

      چقدر این واژه ی آرامبخشیه،چقدر قدرتمنده،چقدر کارسازه!

      خدا تو سوره آل عمران میگه:

      إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلَامُ ۗ

      دین در نزد خدا، اسلام (و تسلیم بودن در برابر حق) است.

      بعد تو همون سوره به حضرت محمد میگه:

      قُلْ صَدَقَ اللَّهُ ۗ فَاتَّبِعُوا مِلَّهَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفًا وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ

      بگو: «خدا راست گفت، پس، از آیین ابراهیم که حق‌گرا بود و از مشرکان نبود، پیروى کنید.

      بعد خود حضرت ابراهیم در پاسخ به الله میگه:

      إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ ۖ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ

      و پروردگارش به او گفت: تسلیم شو. گفت: من در برابر پروردگار جهانیان تسلیمم.

      امام علی میگه :

      وَ قَالَ : لَأَنْسُبَنَّ الْإِسْلَامَ نِسْبَهً لَمْ یَنْسُبْهَا أَحَدٌ قَبْلِی الْإِسْلَامُ هُوَ التَّسْلِیمُ وَ التَّسْلِیمُ هُوَ الْیَقِینُ وَ الْیَقِینُ هُوَ التَّصْدِیقُ وَ التَّصْدِیقُ هُوَ الْإِقْرَارُ وَ الْإِقْرَارُ هُوَ الْأَدَاءُ وَ الْأَدَاءُ هُوَ الْعَمَلُ

      و آن حضرت فرمود: اسلام را آنچنان معنى کنم که احدى پیش از من به این صورت معنا نکرده باشد: اسلام همان تسلیم بودن، و تسلیم همان باور، و باور همان قبول کردن، و قبول کردن همان اقرار، و اقرار همان ادا نمودن، و ادا نمودن همان عمل کردن است‏)

      چند وقتی هست با دوره 12قدم دارم روی سپردن خودم به خدا کار می کنم و این کامنتت خیلی به من تو درک وسپردن و تسلیم شدن دربرابر خدا کمک کرد.ممنون عزیزم از سخاوتت در اشاعه این آگاهی ها.پایدار باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      کتیبا گفته:
      مدت عضویت: 2334 روز

      به نام الله

      خدایا من و عزیزانم را به صراط مستقیم هدایت کن به جایی که امنیت. آرامش و خیر و برکت و عشق و امید وجود دارد.

      خدایا چشمه زلال احساس خوب الهی ات را در زندگیمان جاری کن

      آمین یا رب العالمین

      خدایا تو کمکم کن سناریوی ساده و لذت بخش و عزتمندانه و پر سودی که تو بهم پیشنهاد میدی رو از بین این همه سناریوی های پیچیده و سخت و رمق گیری که ذهنم وسوسه میکنه تشخیص بدم و انتخاب کنم

      خدایا من راهو بلد نیستم

      خدایا من جهت یابیم ضعیفه

      خدایا حتی دنبال کردن تابلوهای مسیر منو به اشتباه انداختند(قم_تهران، ساوه)

      حتی با وجود برنامه جی پی اس و برنامه بلد وقتی به تقاطع هایی که که به چندین شاخه زیر گذر و روگذر می رسیدند اشتباه کردم(مسیر بابلسر)

      خدایا خودت که میدونی من دیگه حال شنا کردن، پارو زدن، دوچرخه سواری حتی رانندگی هم ندارم خودت برام بلیت سرزمین موج های ابی را بگیر و با سر سره بازی منو سرزمین سرسبز زیبا و لذت بخش و پر از نعمت و عشق و حال و ثروت و شادی ببر

      خدایا شکرت

      خدایا شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: