توجه به داشته ها، راهِ رسیدن به خواسته ها - صفحه 20 (به ترتیب امتیاز)

2649 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مژگان پورنامداری گفته:
    مدت عضویت: 3624 روز

    با سلام و احترام البته که اتفاقات بسیار خوبی در سال 96 برام رخ داد ولی من سه تا از بهترین ها را براتون مینویسم از آخرین اونا شروع میکنم وقتی آقای عباس منش یه کلیپ گذاشتن که پسرشون کادوی تولد براشون خریده بود یه جورایی حسودیم شد و دلم گرفت چون اون زمان اگه یادتون باشه روز مادر هم بود و من کادویی نگرفته بودم و من هم یه پسر دارم هم حدود سن و سال میکاییل و پیش خودم گفتم خوش به حالش که پسرش کادو داد بهش البته چند دقیقه بیشتر نشد این حالم و به خودم مهربونی پسرمو یاد آوری می کردم نجابتشو اینکه زمان بارداریم چقدر کمکم میکرد چقدر با وجود سن کم حواسش بهم هست و … دقیقا ظهر که از مدرسه برگشت برام یه جاکلیدی پاپ کورن چیپس بستنی زمستونی «اون روز توی مدرسشون بازارچه خیریه داشتن » خریده بود شاید خنده‌دار باشه ولی باور کنید اشک تو چشام جمع شد حتی الانم که مینویسم اشک تو چشام جمع شده اون لحظه چقدر بوسیدمش و چقدر از خدا سپاسگزاری کردم اتفاق خوب بعدی به دنیا آمدن پسر کوچولوم بود که چقدر این بچه با خودش شادی و نشاط آورده یه بچه بی دردسر اتفاق خوب بعدی این بود که بعد از چندین سال تونستیم ماشینمون را عوض کنیم اونم بدون اینکه حتی یک ریال قسط بدیم یا مقروض یا حتی پول بدیم ما فقط ماشین قبلی را فروختیم و پولی که چندین سال پیش یکی از اقوام بود و هر دفعه به یه بهانه از دادنش طفره میرفت ولی خودش خیلی راحت بهمون داد را دادیم برای سال 97 اولین هدف و خواستم اینه که چندروز دیگه تولدمه برای خودم کادوی خوبی بخرم یه مستاجر خوب پیدا کنم مانده حساب بانکیم را بالا ببرم از فایل های استاد نت برداری کنم آموزش بورس را کامل کنم و ….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  2. -
    بهرنگ گفته:
    مدت عضویت: 3140 روز

    با سلام و تبریک خدمت استاد عزیزم و دوستان مهربونم که با من این مسیر رو دارن ادامه میدن.

    خب من اتفاقات خیلی زیادی برام سال 96 افتاده ولی به تفکیک ماه ها مهمترینهاشون رو که البته کم هم نیستن مینویسم.

    فروردین:

    1-من از زمستان 95 با استاد و کلا قوانین جهان تازه آشنا شدم و اواخر اسفند ماه محصول قانون آفرینش رو شروع کردم به کار کردن و چند درسی رو کار کردم. در ایام نوروز تمام بسته رو کار کردم. یادمه رفتم باغ پدرم تنهایی موندم و روزها و شبها روی درسها کار میکردم. بعضی از درسها انقدر تاثیرگزار و عمیق بود که به شدت به گریه میافتادم و همونجا خوابم میبرد. هیچ وقت آرامش بعد از بیدار شدن اون گریه هارو فراموش نمیکنم.

    2- با اینکه نوروز همه جا تعطیله از طرف یک شرکت معتبر بهم پیشنهاد کار شد و مدیر اون بخش با شماره همراه خودش از خونه بهم زنگ زد و موضوع را باهام مطرح کرد.

    3-من کارم ترجمه و تدریسه و در عید که همه میکن کشور تعطیله و کارها رونق نداره من کلی سفارش کار بصورت تلفنی داشتم که دیگه فرصت نداشتم قبولشون کنم و در همون ایام تعطیلی پول خوبی بدست آوردم.

    4-با شناخت جدیدی که از خدام بدست آورده بودم تمام وجودم لبریز از آرامش و اطمینان از آینده شده بود.

    اردیبهشت:

    1-در این ماه ایده ای به ذهنم رسید که کسب و کاری رو شروع کنم. اون ایده انقدر آسون و واضح بود که تا چند روز شوکه بودم که چرا اینهمه سال ی همچین فکر ساده ای به ذهنم نرسیده بود. و شروع کردم روش تحقیق کردن

    2-با دختری آشنا شدم که خیلی از نظر فکری و رفتاری شبیه من بود و خیلی زود صمیمی شدیم و وارد عمق زندگی من شد. اون بصورت ناخودآگاه از قوانین جهان در زندگیش استفاده میکرد بدون اینکه استاد رو بشناسه و چیزی اموزش دیده باشه.

    3-همین دختر خانم در اجرای ایده ای که برای شغلم داشتم انقدر کمکم کرد و بهم ایده های خوبی کنارش داد که هزار برابر بهتر از چیزی که فکر میکردم اجرا شد.

    خرداد:

    1-کارم رو استارت زدم و برای اولین بار بود که برای خودم داشتم کار میکردم و خودم رییس خودم بودم. و به شدت از همون شروع کار ازش استقبال شد.

    2-از دختری که باهاش آشنا شده بودم تقاضای ازدواج کردم و قرار شد اخر سال بصورت جدی خانواده هارو در جریان تصمیممون بذاریم.

    3-با شروع کارم یک عالمه آدم به سمتم اومدن و بهم کمک میکردن تا بهتر کارم رو انجام بدم. برام هر روز باعث تعجب بود که چطور همه دوست دارن منو به موفقیت بیشتر برسونن و کمکم میکنن.

    تیر:

    1-درآمدم دو برابر چیزی شد که در تمام این سی سال تونسته بودم در یک ماه بدست بیارم.

    2-خبر قبولی کارشناسی ارشدم اومد و در رشته مورد علاقه ام که همیشه دوستش داشتم قبول شدم.

    3-در کسب و کارم با ادمهایی روبرو شدم که بسیار همفکر و دلسوز بودند و تبدیل به دوستان نزدیکم شدند و من هر روز شکرگزار بودم که خدا داره از دستانش در جهت هدایت من و رسیدن به هدفم استفاده میکنه و هر لحظه با خودم تکرار میکردم که خدایا شکرت که هر روز راه ساده ای در مسیرم قرار میدی و منو به خواسته هام میرسونی.

    مرداد:

    1-کسب و کارم بیشتر رونق پیدا کرد و درآمدم سه برابر شد. استاد گفته بود به خودتون تعهد بدید که امسال درامدتون سه برابر بشه و خیلی عالی بود که در ماه دوم شروع کارم درامدم سه برابر شده بود.

    2- در رابطه عاطفیم بسیار موفق بودم و هر روز احساس عشق و محبت بیشتری در زندگیم میکردم.

    شهریور:

    1- در شهریور کارم بهتر و بهتر شد و در کنارش پیشنهادات کاری دیگه ای هم بهم شد که بخاطر کمبود وقت قبول نکردم ولی بهم گفتن بدون حظور فیزیکی کارارو میتونم انجام بدم و من حتی از وقت مرده خودم هم پول میساختم و درآمدم چهار برابر شد.

    2- هر روز آدمهای شریف و موقعیت های عالی سر راهم قرار میگرفت که من از همشون به لطف خدا پول میساختم.

    مهر:

    1-به دانشگاهم رفتم و دیدم چقدر همکلاسی های خوب و مهربون دارم و چقدر اساتید باهام رابطه خوبی رو از همون ابتدا برقرار کردند.

    2-یکی از دوستان قدیمم بهم زنگ زد و گفت که یک انتشاراتی راه انداخته و ایده ای برای چاپ اولین کتاب در انتشاراتیش داره ولی نمیتونه بنویسه و ایده رو به من گفت و ازم خواست من بنویسم. خب من خیلی راحت نوشتم و کار رو پیش بردم که وقتی طرح اولیه کتاب رو مطالعه کرد تصمیم گرفت با هزینه خودش به اسم خودم کتاب رو چاپ کنه.

    3- به خواستگاری دوستم رفتم و در جلسه خواستگاری همه چیز خوب پیش رفت و همه موافق بودند.

    آبان و آذر:

    1-در این دو ماه خیلی اتفاقات جدید و بزرگی نیفتاد و من به لطف خدا روال عالی کسب و کار و دانشگاهم رو پیش بردم.

    دی و بهمن:

    1-در این دو ماه سفارش جدیدی برای نوشتن کتاب بهم داده شد و دانشگاه شهرمون قرار شده چاپش بکنه.

    2-تمام امتحانات پایان ترمم رو بدون اینکه تلاشی کنم و درسی بخونم با نمره بالا قبول شدم که همه متعجب بودن که چطور من بدون تلاش خاصی و اینکه اذیت بشم جزو نمرات بالای کلاسمون هستم.

    3-برنامه ترم جدید که اومد بسیار برنامم سبک تر شده بود و بهتر از ترم اولم تونستم به کار و برنامه هام رسیدگی کنم.

    اسفند:

    1-در این ماه تمام حسابهای مالیم با مردم تسویه شد و راحت همکی بهم پول دادند.

    2- یکی از دوستان قدیمیم که ثروتمند هست و تو کار ساخت و سازه بهم گفت داره یک ساختمان میسازه و اگر بخوام میتونم یک واحد رو پیش خرید کنم و تمام پول خونه رو از دم قسطی بدم و ماه به ماه به تدریج صاف کنم که من وارد اون پروژه شدم و بزودی خونه دار میشم.

    در نهایت وقتی به سال 96 نگاه میکنم میبینم به لطف و کمک خدا و رعایت قوانین جهان با هسر آینده ام آشنا شدم، رشته مورد علاقم فوق لیسانس قبول شدم، خونه خریدم، کسب و کار خودم رو راه انداختم، درآمدم چهار برابر شد. درست انگار زندگی جدیدی رو در یک کره دیگه با قوانین متفاوت شروع کردم.

    اتفاقاتی که قراره سال 97 بیفته:

    1-با تکیه به هدایتهای خدا و کمکهاش 200 میلیون تومان پول بسازم

    2-پروژه خونه ام رو زودتر از موعد تمام کنم و بفروشمش و 40 میلیون تومان در فروشش سود کنم.

    3-دوتا کتاب چاپ کنم و فروش هر کدوم حداقل به چاپ پنجم برسه.

    4-یک مقاله آی اس آی چاپ کنم.

    5-پایان نامم رو با نمره 20 دفاع کنم.

    6-عقد کنم.

    7-امتحان دکتری شرکت کنم که نتیجه اش در سال 98 میاد و قبول میشم

    خدا همیشه کنار منه و مراقبمه و منو به بینهایت نعمت و ثروت هدایت میکنه. هممون زیر سایه اش جامون امنه به شرظی که بریم تو آغوشش.

    شاد باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  3. -
    فریما مزیدی گفته:
    مدت عضویت: 2746 روز

    سال 96یکی از بهترین سالهای زندگیم بود سالها بود که که در زیر باران رحمت الهی سطل باورهایم را وارونه قرار داده بودم البته خدای عزیز تر از جانم انقدر شیفته و عاشق من است که باز هم نعمتش را از من دریغ نکرد و لحظات خوشی برای من رقم میزد

    دستان نوازشگر پروردگارم از دیماه 96زندگی مرا متحول کرد , باور کنید خدای مهربانم با عشق ظرف باورهای مرا تغییر داد

    شاید به این دلیل که باور واعتقاد راسخ دارم که «خدا عاشق من است »

    این جمله را عزیزان من بارهاو بارها از من شنیده اند که من سوگلی خداوندم هستم

    اواخر دیماه شب هنگام به همراه دخترم مسیری را پیاده طی میکردیم با چشمان تیز بین دخترم در تاریکی شب یک قطعه طلا پیدا کردم ذهنم چند ساعتی درگیر اگهی و راههای پیدا کردن صاحب ان بود , دقیقا بخاطر دارم ساعت 1بامداد بود با ادبیات دوستانه ای که طبق عادت در گوگل سرچ میکنم این جمله را تایپ کردم «یک قطعه طلا پیدا کردم چیکار کنم» دستان مهربان خدای بزرگم مرا به سایت عباس منش هدایت کرد

    این قصه را در تایید فرمایش استاد عزیز مینویسم که سایت عباسمنش نیاز به تبلیغ ندارد دستان بی نهایت خداوند اشخاص را هدایت میکند

    گویا شخصی قبلا این سوال را در سایت مطرح کرده بود و پاسخ های شما عزیزان به ایشان این بود :شما در مسیر ثروت قرار گرفته اید و این از نشانه های خداوند است …

    ان شب من این جمله را باور کردم چون تعداد زیادی از دوستان این نظر را داشتند همه ی کامنت ها را خواندم این باور در من قوی و قوی تر میشد ان شب نتوانستم در سایت ثبت نام کنم و هیچ فایلی را دانلود نکردم جالب اینجاست که اصلا نمیدانستم موضوع سایت چیست و نامش را هم بخاطر نسپردم از فردای انروز که بیدار شدم با خودم تکرار میکردم و خوشحال بودم که در مسیر ثروت قرار گرفته ام …

    واینک نتایج این باور را برایتان بازگو میکنم

    وقایع سال 96

    از فروردین تا دیماه علیرغم برنامه ها و ایده های مختلف از جمله مهاجرت اتفاق خاصی در زندگی ام نیفتاد خدا را سپاسگزارم که لحظات تلخ و غم انگیزی را هم نداشتم

    وقایع فوق العاده زندگی من بعد از این باور که من در مسیر ثروت قرار گرفته ام : زمینی را که از 15سال قبل برای فروش گذاشته بودم و به فروش نمیرفت طی دو روز با یک تماس تلفنی به فروش رفت

    تغییر دفتر همسرم در اواخر بهمن ماه به مکانی که در رویاها انرا میدیدیم , اواخر بهمن ماه بلیط سفر خارجی برای ایام عید گرفتم بعد از این وقایع شیرین و دلچسب در خلوتم به یاد سایتی افتادم که نامش را هم به ذهنم نسپرده بودم مجددا همان جمله را تایپ کردم و وارد سایت شدم فقط میدانستم این باور از این سایت در ذهنم ایجاد شده بود با اشتیاق یکی دو تا از فایلها را دانلود کردم اولین فایل توحید عملی 2بود برای منکه عاشق خدایم بودم و نگرشم یکتا پرستی بدون تعصب مذهبی و.. شروع هیجان انگیزی بود چند روز قبل از عید فایل دستیابی به ارزوها را خریداری کردم در حال تکرار و تمرین قوانین هستم و این جزییات واقعا از بهترین وقایع سال 96 من بود

    مگر میشود مسیر هدایت ادمی به ارامش و موفقیت و اصلاح باورها از بهترین وقایع زندگیش نباشد ,معرفی سایت به همسرم و تحت تاثیر قرار گرفتنش از وقایع پایانی سال بود نوشتن تعهد نامه او برای افزایش درامدش و یقین ما از تحقق ارزوهامان هر کدام از بهترین وقایع اسفند 96 بود

    اکنون به مهاجرت به امریکا فکر میکنم

    مهندس طراح مسیر مهاجرت من به امریکا خداوند نازنینم میباشد او صاحب همه ی سرزمینهاست و مسلما قوانین ترامپ برای بندگان ترامپ است برای کسانی که قوانین او را از دستهای نازنین خداوند قویتر میدانند نه بنده ای که خداوندش را فوق همه ی قدرتها میداند به فرموده استاد :خداوند مرز نمیشناسد

    او عاشق من است و همیشه باور داشتم بهترینها را برای من میخواهد در سال جدید میخواهم ظرفی که در زیر باران رحمت و ثروت الهی قرار میدهم بزرگ و بزرگتر شود تا بتوانم با بخشش از ثروت بیکرانی که نازنین خدایم به من ارزانی میدارد به فرزندان بی سرپرست ،لبخند خدای مهربانم را در شادی انها ببینم .

    میخواهم وقتی خدای عزیزتر از جانم دست مرا میگیرد مسخ وجودش شوم و دستی باشم از جانب او برای کمک به محرومین

    میخواهم سال جدید هر لحظه مدهوش لبخند زیبایش شوم البته من سالهاست لبخند او را میبینم از وقتی یقین پیدا کردم که من عاشق او هستم و او از من عاشق تر

    سال جدید میخواهم زبان انگلیسی ام را تقویت کنم البته او استعداد عجیبی به من داده متاسفانه انقدر تاکنون درگیر فضاهای مجازی بودم و وقتم را به بطالت گذراندم که نتیجه ی مطلوبی نگرفتم طبق راهنمایی استاد عزیز اکنون همه را رها کردم و تمرکزم را روی اهدافم میگذارم

    سال 97میخواهم لحظات را زندگی کنم از داشته هایم لذت ببرم میخواهم خودم را باور کنم که میتوانم ، میخواهم هر روز صبح که چشمانم را میگشایم بگویم خدای نازنینم سلام به وجود نازنینت که لحظه ای مرا از خاطرت دور نمیکنی و مرا به سمت قله ی موفقیت هدایت میکنی

    سال جدید میخواهم به یاری خداوند روی باور فرزندانم کار کنم میخواهم باورهای زیبا و قدرتمندی از خودشان در ذهن خلاق و با استعدادشان قرار دهم میخواهم باورهایی در اعماق وجودشان پدید اورم که دنیا و کائنات در جهت فرکانسهای ذهن من و انها ،موفقیت تحصیلی ،مالی ،سلامتی و هر چه خوبی در دنیاست برایشان بسازد ،در این مسیر خدا با من است مگر میشود خدا عاشق من باشد و برای من اینده ی فوق العاده عالی رقم نزند

    اعتراف میکنم همین حالا هم زندگی من نسبت به اطرافیانم متفاوت است البته ظرف خواسته هایم کوچک بود و او برای تغییر باورهایم و ساختن زندگی که لایقش هستم مرا به سایت استاد راهنمایی کرد

    باور کنید زندگی من از دیماه متحول شده

    همسرم انقدر تحت تاثیر فایلهای استاد قرار گرفته که میگوید میخواهم زندگی را از نو بسازم باورهای قدرتمندی در خودش بوجود اورده و هر روز تمرین و تکرار میکند

    خدایا شکر بابت عشقی که به من و خانواده ام داری و هدایت مرا به دست گرفته ای

    راستی یادم رفت بگویم سال جدید با پاک کردن خیلی از کانالهای بیهوده از تلگرام یک مخاطب جدید اضافه کردم گروهی که فقط 2عضو دارد

    برای او مینویسم

    از او مینویسم از مهربانیهایش از سخاوتش

    ارزوهایم را برایش مینویسم خدای نازنینم را میگویم

    با چشم دلم تصویر زیبای لبخندش را روی صفحه گروه دونفرمون سیو کردم

    سال جدید میخواهم مسیری را طی کنم که این پیوند نزدیک و نزدیکتر شود مسلما به فرموده ی استاد هر چه پیوند شما و باور شما قوی تر باشد دستان بی نهایت خداوند ایده ها و برنامه هایی را در مسیرتان قرار میدهد که قابل پیش بینی نیست پس در سال 97 باورهای مثبت را در وجود خود و خانواده ام قوی تر میکنم

    سالی مملو از فراوانی نعمت برای همه ارزومندم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  4. -
    ثمین گفته:
    مدت عضویت: 3133 روز

    سلام دوستای خوبم. سلام استاد مهربونم…

    نتایج من در سال 96:

    من توی سال 96 خیلی روی باورام کار نکردم ولی با این حال وقتی شروع کردم به نوشتن نتایجم، اصلا حیرت زده شدم از این که چقدر تغییر کردم من…

    1٫ باورم نسبت به اتفاقات زندگی تغییر کرد. چون فک می کردم هر جوری باشی هر چقدر هم باورات عالی باشه باز هم مشکلات و اتفاقات بد واست رخ می ده. توی سال 96 نگاهم عوض شد و فهمیدم همه چیز باورهای منه و می شه که به جای مشکل، راحتی و اتفاقات خوب و تجربه کرد که این نتیجه برای من خیلی بزرگ بود چون توی یه نگرانی دائمی به سر می بردم.

    2٫ به شدت دختر بداخلاقی بودم، عبوس بودم و با هیچ کسی نمی جوشیدم. یادمه دو سه سالی بود تلاش می کردم این اخلاقم و تغییر بدم که نمی شد و بعد با تغییر باورام خیلی راحت تبدیل شدم به یکی از خوش رو ترین و مهربون ترین آدما توی هر جمعی.

    3٫ واقعا دختر افسرده ای بودم طوری که حتی پیش 3 تا روانشناس رفته بودم ..همیشه آینده رو تاریک و پر از غم می دیدم ولی الان دختر خیلی شادی شدم..اصلا واسه خودمم عجیبه که در عرض 1 سال چقدر عوض شدم…چقدر الان آیندم و روشن و رویایی می بینم…

    4٫ سال ها بود که هر روز سرگیجه ی وحشتناکی داشتم.کلی دکتر رفته بودم و ام آر آی دادم گفتن هیچیت نیست ولی من در عذاب بودم جوری که اصلا نمی شد فعالیت کنم…خیلی جالبه اواخر 96 باور ساختم در مورد درمان سرگیجه و الان 1 ماهه که واسه 1 ساعتم سرم گیج نمی شه … این خیلی خوبه…چقدرالان راحتم و می تونم ساعت ها مطالعه کنم بدون این که ذره ای سرم گیج بشه.

    این نتیجه واسم خیلی بزرگه و مرتبا به عنوان الگو بهش نگاه می کنم و می گم دیدی یه روزی واست مثل رویا بود سرت گج نشه و حالا خلق شده.چطور؟ با تغییر باورت.. ؟ پس با همین تغییر باورا، هر خواسته ی دیگه ای هم داشته باشی خلق می شه.

    5٫ کلا یه د ختر ساکت، کم رو وخجالتی بودم که اصلا توی جمع کسی نمی فهمید من هستم و چقدر از این ویژگیم بیزار بودم. من حتی روم نمی شد سوپری برم یا جایی زنگ بزنم. به شدت خجالتی بودم…الان تبدیل شدم به یه دختر اجتماعی که خیلی راحت صحبت می کنم..سوال می پرسم، حتی از آدمای غریبه.. منی که اونقدر ترسو بودم 2 ماه پیش که سفر رفتیم تهران، واسه چند روز خودم تنها از کرج می رفتم تهران..بدون ترس..تازه کلی هم کیف کردم.مثلا رفتم انقلاب چرخیدم….وای خیلی خوب بود…اصلا یه آدم دیگه شدم من….

    6٫سال ها بود دنبال کار بودم پیدا نمی کردم که توی سال 96 خیلی راحت با یه مصاحبه ی خیلی ساده یه جای خیلی خوب مشغول به کار شدم که چقدر فضا فضای شادی بود چه محیط خوبی بود پر از کلی آدم شاد… ولی خوب چون خیلی دوس داشتم بیشتر روی تغییر باورام زمان بزارم اومدم بیرون و طبق برنامه ریزیم از چند ماه دیگه مجدد می ریم سر کار..جالبه که اونقدر اون جا ارتباطم با همه خوب شده بود که تا همین 1 ماه پیش می گفتن اگه می تونی بازم بیا سرکار…

    7٫نگاهم به خدا و قرآن، بحث گناه، حجاب، بهشت و جهنم و این چیزا به کل تغییر کرد و شناخت خدا به عنوان انرژی، چقدر بهم آرامش و انگیزه می ده.

    8٫سال ها بود دلم می خواست موهام صاف بشه که توی سال 96 با ریباندینگ آشنا شدم و موهام واسه همیشه صاف شد.. الان که نگاه می کنم می بینم به راحتی جور شدن پولش، کاربلد بودن اون آرایشگر و این همه هماهنگیا به خاطر باورای درستم بوده..

    9٫خوابم به راحتی تنظیم شد…من آدمی بودم که شبا کلی فکر تو سرم بود و کلی اذیت می شدم تا بخوابم..حالا تا می رم توی تخت راحت راحت خوابم می بره..صبح ها هم همون جور که می خواستم صبح زود بیدار می شم…

    10٫رفتار بابام خیلی عوض شده.. به شدت آدم بد اخلاقی بود و همیشه با مامانم بحثشون می شد…شروع کردم به دیدن ویژگی های مثبتش و کلامتحول شد حتی امروز مامانم می گفت بابات چقدر تغییر کرده که این عالیه..

    11٫واسه خرید عید 97 خیلی راحت بودم برعکس همیشه که کلی باید می گشتم هر چی تو ذهنم بود و همون مغازه اولی می دیدم… چقدر باورای درست همه چیو عالی می کنه..

    12٫همیشه از اندامم ناراضی بودم و می گفتم کاش چاق شم..تا این که چند روز پیش خودم و توی عکس و فیلم دیدم و متوجه شدم چقدر نسبت به قبل پرتر شدم و فهمیدم دلیلش باورا بوده…

    13٫مشکل رفلاکس معده داشتم اونم از نوع شدیدش که اونم مدتیه کاملا خوب شده…بدون هیچ دارو یا دکتری..

    *چند روز پیش طبق گفته استاد لیست اهدافم و نوشتم و یه بار وقتی می خوندمش، این به ذهنم اومد که من همین الان هم خیلی از خواسته هایی که توی سال 95 و 96 داشتم و بهشون رسیدم ولی دیدم همچین ادم شادی نشدم و همش نگاهم به هدف های جدیدمه و می گم به اونا برسم دیگه زندگیم رویایی می شه…

    .بعد با خودم گفتم پس من کی قراره احساس کنم زندگیم رویایی هست؟ من که همش قشنگ بودن زندگی و توی رسیدن به رویاهای جدیدم می بینم….

    این نگاه، واقعا یهو متوقفم کرد و گفتم بابا یکم بشین همین نعمتایی که داری و ببین… ببین الان چیا داری…و این نگاه و پیدا کردم که زندگی من همین الان، قبل این که هر خواسته جدیدی واردش بشه، شیرین و رویایی هست…بعد شروع کردم به دیدن داشته هام و گفتن این جملات که: من همین الان هم اندام زیبایی دارم، همین الان هم توی یه خونه خیلی بزرگ زندگی می کنم، همین الان هم آدمایی کنارمه که دوستم دارن…همین الان هم یه پایه ی خیلی خوب واسه تفریح دارم که مامانمه..یعنی واقعا توجه کردم به آن چه که هست..و چقدرررررررررررر این نگاه بهم شادی واقعی داد…چقدر احساس بی نیازی می کنم الان… نگاهمم به خواسته های جدید اینه که باورام و درست می کنم اینا سرازیر می شه به زندگیم ولی همین الانم که ندارمشون، دارم یه زندگی رویایی رو تجربه می کنم…

    یعنی سعی کردم با همین میزان عشقی که احساس می کنم، با همین میزان پول، زیبایی و …. احساس دارا بودن و بی نیازی کنم…*

    لیست اهدافم در سال 97:

    1٫ دوس دارم زیباتر بشم و این باور و بسازم که اتفاقا با بالا رفتن سنم، زیباییم کم نشه..

    2٫ سلامتی کامل داشته باشم…

    3٫ ویژگی های اخلاقی جدیدی در خودم بسازم. (یه شخصیت لطیف، بی نهایت مهربون، خواستنی و فرشته گون پید ا کنم)

    4٫ روی محبوبیتم بین آدما کار کنم.

    5٫ چند تا سفر خارجی خیلی تفریحی با کلی آدم شاد و باحال داشته باشم( سفر به ترکیه- تفلیس- باکو- دبی با تورهای شاد و باحال

    6٫ یکی از اهداف سال 97 ام، فهمیدن رسالتم بود که خیلی زود فهمیدم و الان هدفم اینه تمام انرژی و تمرکزم و روی این موضوع بزارم و توش متخصص بشم…فکرای خیلی بزرگی دارم..که اصلا بشون فک می کنم کیف می کنم…پله پله می رم جلو..خدا واسم همه چی می شه..

    7٫ روی روابطم کار کنم.

    8٫ روی اعتماد به نفس و احساس لیاقتم کار کنم و خودم و دوست داشته باشم.

    9٫ دوس دارم رابطه عاشقانه با اون ویژگی هایی که مد نظرمه رو خلق کنم.

    10٫کلی دوستای شاد و پرانرژی پیدا کنم که( اصلا بمب شادی و انرژی باشن- کلی خوش بگذرونیم)

    11٫ بسته عشق و مودت رو خریداری کنم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  5. -
    زهرا آبلو گفته:
    مدت عضویت: 1988 روز

    بسم الله النور

    سلام استاد جان 😍

    آقا من تمام شدم با فقط عنوان این فایل که خودش آنقدر شیوا و روان قانون کلی رو توضیح میده

    استاد عاشقتونم که حتی عنوان فایل ها هم پر از آگاهی و درس هست

    توجه به داشته ها، راهِ رسیدن به خواسته ها

    قانونی که درهای خواسته هارو باز می‌کنه احساس خوب و سپاسگزاری به خاطر داشته ها

    وقتی سپاسگزاری نتیجه میشود احساس خوب و نتیجه میشود ارسال فرکانس هماهنگ با فرکانس خداوند است که دروازه نعمت ها را به روی من باز میکند

    به اندازه ای که هماهنگ باشم با خالق جهان هستی (سپاسگزاری و احساس خوب یعنی هماهنگی با خالق )به همان اندازه از نعمت های بینهایت بهرمند میشوم

    خداوند زمین و آسمان و کوه و دریا ها رو مسخره من کرده اما چه موقع میتونم از این قدرت استفاده کنم زمانی که با فرکانس خداوند هماهنگ بشم

    به اندازه ای که میتونم هماهنگ باشم به همان اندازه میتوانم در این فرکانس بمانم و به همان اندازه میتوانم زندگی ام را خلق کنم

    تمام اتفاقات و زیبایی های سال گذشته روزهای گذشته و لحظه های گذشته را به یاد بیاورم تا با به یاد آوردن دست آورد ها و توانایی ها و نعمت ها که خداوند عطا کرده و هرآنچه که به یاد آوردن آن به احساس خوب میرسم خودم را با خالق هماهنگ میکنم

    وقتی مدام تمرین میکنم که داشته هایت را به یاد بیاورم ذهنم را عادت میدم که مدام به روی زیبایی ها تمرکز کند و نتیجه میشود احساس خوب نتیجه میشود ارسال فرکانس هماهنگ با خدا نتیجه میشود دریافت خواسته ها و به همان اندازه که بتوانم در این فرکانس بمانم به واسطه سپاسگزاری مدام و احساس خوب مدام هماهنگ با خداوند میشوم و به همان اندازه از نعمت ها و ثروت های بیشتری بهرمند میشوم

    ذهن عادت دارد به روی نازیبایی ها تمرکز کند اما من باید هوشیار باشم و ذهن را مدام با ایمان و توکل و آگاهانه این سیکل معیوب را به نفع خودم تغییر دهم

    چه چیز های خوبی را در سال گذشته اتفاق افتاد و چه چیزهایی را درسال آینده میخواهم تجربه کنم ؟با قدرت و انرژی که از دیدن نعمت ها و به یاد آوردن دست آورد ها میگرم میتوانم برای رسیدن به خواسته های سال آینده استفاده کنم

    وقتی همه چیز را راحت بدست می آورم که مدام با توجه کردن به داشته ها و سپاسگزاری در احساس خوب باشم و درهای نعمت الهی به روی من بازتر و بازتر می‌شود و باران رحمت الهی که بینهایت می‌بارد میتوانم به آسانی بینهایت دریافت کنم

    خدایا شکرت

    استاد این فایل دقیقا به موقع بود اتفاقا امروز داشتم فکر میکردم که شما هر سال نزدیک عید یه فایل هدف‌گذاری یا مثل همین فایل میزاشتید و دلم میخاست یه همین فایلی رو و در لحظه اومدم قسمت نشانه ها و اجابت درخواستمو دیدم خدایا شکرت 😍

    با اینکه این فایل رو همون موقع که اومده بود رو سایت دیده بودم و شاید بالای ده بار دیدم و کامنت هم گذاشتم اما آنقدر تمام حرف هاتون تازگی داشت که در تمام دارو پودم نشست اما وقتی داشتم تک تک کلمات شمارو کامنت میکردم آنقدر احساس عمیقی و درک عمیق‌تری داشتم ازحرفاتون که همش با خودم میگفتم زهرا چند سال پیش که این فایل اومد تو کجای کار بودی و الان کجا همون تو کامنت کلی نعمت ها و دست آورد هامو به یاد آوردن و چنان انرژی گرفتم که دلم میخاد تا فردا صبح بنویسم

    بنویسم که من از پارسال چرا از همین دیروز تا الان کلی کلی تغییر کردم

    اما پارسال همین موقع نزدیک عید بود پر از تکاپو و استرس پر از ترس و بی‌ایمان و شرک بودم از خودم بیزار و قهر بودم کلی روابط درب و داغون داشتم کلی بدهی داشتم که نمی‌تونستم نفس بکشم مدام عصبی و ناراحت مدام ذهن درگیر و یه مغازه که همش داشت ضرر میداد از نظر جسمی هم آنقدر استرس داشتم که حتی پوست صورتم پر از چروک شدن بود پارسال این موقع از فشار استرس مریض شدم و دکتر مشکوک شد به کرونا و دوهفته قرنطینه شدم اما اون دوهفته شد سکوی پرش من به آغوش خدا

    اما امسال درست همون روزها آنقدر آرامش و عشق دارم که فقط میتونم بگم خدایا شکرت

    امسال بدون بدهی و بدون مغازه با فروش آنلاین خیلی راحت دارم هم زندگی میکنم و هم لذت میبرم و هم پول می‌سازم انقدراحساس عشق و دوست داشتن به خودم دارم که دلم میخاد مدام خودمو بغل کنم و بگم عاشقتم زهرا

    آنقدر با خدای خودم هماهنگم که همین امروز اراده کردم و پاسخ دریافت کردم

    آنقدر. ذهن قدرتمندی دارم که میوپه زیبایی های اطرافمو ببینن و سپاسگزار باشه

    روابط آشفته با اون فایل زندگی در بهشت که استاد گفت شاخه های تمرکزتو ببر همه تبدیل شد و جایگزین شد با روابط آرام و آدم هابی وارد زندگیم شدن که بینهایت خدارو به خاطر حضور ارزشمندشون سپاسگزارم دوستان و اعضای سایت که خدارو شکر میکنم

    استاد خدارو شکر میکنم که از همون اول که فایل شمارو دیدم و گفتید فقط چند ماه فکر کن حرف های من وحی منزل هست و عمل کن من تصمیم گرفتم به هرآنچه شما میگید عمل کنم و هر تمرینی تو هر فایلی بود بلافاصله انجام دادم و نتیجه شد ذهن آرام و شاد و ایمانی که همراه با عمل صالح شده و خدارو شکر میکنم که میتونم بگم تا حدودی با خالق خودم هماهنگ شدم و دارم سعی میکنم که بیشتر و بیشتر در این فرکانس هماهنگ با منبع بمونم و چقدر این خالق من مهربانه که با صبوری داره منو نگاه می‌کنه و عاشقانه آغوش گشوده و منو بغل کرده و با نوازش داره خدایان میکنم تا من بیشتر و بیشتر به درون خودم نزدیک بشم استاد وقتی دارم کامنت می‌نویسم تک تک حرفاتون توی تمام فایل ها مدام برام مرور میشه و خدارو شکر میکنم که اراده اون حاکم هست و منو داره حمایت می‌کنه تو مسیر سعادت و خوشبختی خدارو شکر میکنم که امسالم هیچ ربطی به سال گذشته ندارم چه از نظر مالی و چه روابط و چه سلامتی

    امروز یه آدم شاد و سالم و آرام هستم که با هر آهنگی می‌رقصم و شادی میکنم 😅با هر صدایی که می‌شنوم خدارو شکر میکنم با هر نعمتی که استفاده میکنم سپاسگزار میشم و هرروز سعی میکنم بهبود هابی توی زندگیم چ شخصیتم بدم تا حرکت تو این مسیر آسونتر و مداوم باشه

    استاد جان عاشقتونم و به زودی آمریکا میبینمتون

    دوستای خوبم عاشقتونم و زندگیتون بینهایت پر از برکت و فراوانی 😘😘😍😍

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  6. -
    حدیث گفته:
    مدت عضویت: 2246 روز

    زیباتر از بسم الله الرحمن الرحیم نمی یابم

    پس با نام خدا و با یاد خدا و برای خدا آغاز میکنم

    خواسته های من در سال ۱۴۰۲ ( هنوز ۴ ماه تا پایان سال مانده)

    از خدا میخواهم تا مرا بیشتر با خودش و قوانین افرینشش اشنا کند و تکامل را طی کنم و خدا را در هر لحظه زندگیم لمس کنم و خدا را به یاد بیاورم و هر کجا و هر لحظه خدا را ببینم

    خدایی تر زندگی کنم و هم جهت با پیشرفت جهان هستی رشد کنم

    به پیشرفت جهان کمک کنم و پاداش های بزرگ بگیرم

    خریدن دوره های روانشناسی ثروت

    فارغالتحصیلی با شرایط بسیار عالی در بهترین زمان

    اکسپت شدن ۶ تا مقالم

    قبولی در ازمون دکتری

    قبولی در مصاحبه دکتری در دانشگاه یزد و یا بهتر

    گذراندن دوره های زبان انگلیسی و عالی شدن مهارت شنیداریم در زبان انگلیسی

    گرفتن مدرک زبان انگلیسی

    انجام شدن مراسم عروسیم در بهترین شرایط

    چیدن وسایل قشنگمون در خانه قشنگمون

    سفر به شمال کشور و نشستن لب ساحل

    جایگزین شدن باور های قدرتمند کننده بجای ترمز های ذهنیم ( خیلی کلی گفتم اما میدانم خداوند هدایتم میکند )

    انجام تمرین های ستاره قطبی روزانه و هر روز بهتر از دیروز و تبدیل شدن به عادت

    به پایان رساندن دوره اتیکت

    با اینکه به وزن ایده ال رسیدم اما قصد دارم ۵۵ کیلو بشوم

    تجربه عشق بیشتر و روابط عاشقانه عااالی

    افزایش عزت نفسم

    راه اندازی سایت کاریم

    سالم تر و پر انرژی تر شدن

    لذت بردن از زندگیم

    خوش گذراندن

    رانندگی کردن عالی با احساس ارامش

    خریدن پیانو و ثبت نام در کلاس های پیانو

    بتوانم بیشتر از همیشه روی نکات مثبت توجه کنم و روی نکات منفی توجه نکنم

    خریدن ماشین شخصی که در ذهنمه یا بهتر برای خودم

    خدایا بخاطر تمام نعمت هایت شکر

    خیلی خوشحالم

    شعر بسیار زیبایی را خواندم که میخواهم به آن برسم

    همه ذرات جان پیوسته با دوست

    همه اندیشه ام اندیشه ی اوست

    نمی بینم به غیر از دوست اینجا

    خدایا! این منم یا اوست اینجا؟

    خدایا بودنت را شکر

    ( بعد از اینکه کامنت را ارسال کردم یک صدایی در قلبم گفت برگرد و خواسته هایی را که نوشتی تجسم کن که بهشون رسیدی و به قول استاد نقطه پایانی را تصور کنم چنان شور و ذوقی درون من ایجاد شد که به قول استاد داشت قلبم باز میشد

    آن حدیثی را تصور کردم که به همه چیز هایی که خواسته رسیده

    گفتم حدیث این راهیه که تو باید با خوشحالی و لذت طی کنی

    اگر تجسم کردی پس خلقش کردی

    احساس لیاقت داشته باش و برایشان حرکت کن )

    خدایا شکرت

    یا حق

    ورعی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  7. -
    یاسمن زمانی گفته:
    مدت عضویت: 2470 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام به استاد و مریم جان و هم خانواده ای های عزیزم!

    من تمام فایل های دانلودی را توی گوشیم ریختم و هر روز توی ماشین در مسیر رفت و برگشت سر کار اونا رو دونه دونه گوش میدم. امروز رسیدم به این فایل و دیدم که یه تمرین داده که تمام اتفاقات خوب و تجارب عالی که در سال گذشته در زندگی کسب کردیم را بنویسیم. اتفاقاً چون الان اوایل سال 2023 میلادی هست، خیلی خوبه که من این تمرین رو برای سال 2022 می نویسم •ᴗ• و قسمت دوم اینکه بنویسیم چه تجاربی را در سال جدید میخواهیم کسب کنیم.

    قسمت اول:

    مامان و بابام اومدن کانادا پیش من و خواهرام و اون خواهرم که آمریکا زندگی میکنه هم اومد و ما همه دور هم جمع بودیم و بی نهایت بهمون خوش گذشت.

    فوریه 2022 من برای اولین بار با ماشین خودم رفتم آمریکا پیش خواهرم و همسرش و دختر کوچولوش (میشیگان) و بعد از اونجا باهم رفتیم فلوریدا (میامی). ماه فوریه توی کانادا فوق العاده سرده و بی نهایت لذتبخش بود که تو اون فصل سرد رفتیم یه جای گرم کنار ساحل و از آفتاب و گرمای هوا لذتی بردیم که وصف نکردنیه!

    من در سال گذشته 2 بار به ایران سفر کردم و پدر و مادر و دوستان و فامیل رو دیدم و کلی بهم خوش گذشت. مخصوصاً سفر اول چون بعد از 2 سال بود که ایران نرفته بودم، و توی اردیبهشت ماه بود که هوا عاااالیییی بود تو تهران، یادمه با چه لذتی اطراف خونمون پیاده روی می کردم و از هوا و فضا لذت می بردم با تمام وجود. و از بودن در کنار پدر و مادرم هم لذت بیشتر تر می بردم (◠ᴗ◠)

    محل کارمو عوض کردم و از یه شهر کوچک به تورنتو مهاجرت کردم.

    مدت ها بود دیگه از لپتاپ قبلیم راضی نبودم و باید یه لپتاپ می خریدم که خدا رو شکر در روزهای پایانی سال گذشته موفق شدم یه لپ تاپ hp عالی بخرم و خیلی ازش راضی هستم.

    قسمت دوم:

    دلم میخواد در سال جدید تداوم و جدیت بیشتری در کار کردن روی خودم، گوش دادن به فایل ها، نوشتن در مورد اون ها، و توجه به زیبایی ها داشته باشم و هر روز و هر لحظه یادم باشه که احساس خوب = اتفاقات خوب.

    یه کار تخصصی پیدا کنم که با لذت انجامش میدم و توش پیشرفت کنم و ثروت بسازم

    با شخصی که با من هم فرکانسه آشنا بشم و باهم وارد یه رابطه ی عالی بشیم و از وجود هم لذت ببریم

    پاسپورت کانادایی م خیلی زود ظرف یکی دو ماه بیاد

    الهی آمین (´。• ◡ •。`)

    خدایا شکرت که منو به این مسیر توحیدی هدایت کردی. احساس خوب اولین و بهترین نتیجه اییه که از کار کردن در این مسیر به دست میاد و من بی نهایت سپاسگزارم که خودم و خانواده م در این مسیر هستیم و یه خانواده ی جدید در این سایت داریم. خدایا شکرت!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  8. -
    سهیلا شریفی گفته:
    مدت عضویت: 3660 روز

    به نام قدرتمند ترین حامی

    سلام به استاد و همه دوستان

    اتفاقات سال 96

    در این سال من با تضاد های زیادی روبرو شدم از جمله مالی و روابط و غیره که کلی تجربه کسب کردم

    کلی به آگاهی هام اضافه شد به خصوص با خوندن نظرات ثروت 3 یه مدت تو بخش عقل کل کار کردم اونجا هم خیلی خوب بود هم آگاهی ام رو به اشتراک می‌گذاشتم از از آگاهی های دوستان هم استفاده میکردم

    ?من امسال بعد از مدت ها به درک درستی از قوانین رسیدم و کلی به حس آرامش رسیدم رابط ام به خدا عالی بود منی که چندین ماه دنبال کار بودم اما نتیجه ای نمی گرفتم دیگه بی خیال شدم و به اصطلاح رهاش کردم و فقط با خدا عشق بازی میکردم ،صحبت میکردم یه رابطه دوستانه و ازش درخواست کردم برا داشتن درآمد اواخر امسال بهم یه کاری پیشنهاد شد خود به خود که نه سوابقی می خواست خودشون آموزش میدادن و نزدیک محل منزل هم بود خیلی عالی بود فقط من با وارد شدنش به یه سری تضاد ها رسیدم فهمیدم که چه شغلی رو می خوام و چه باورهایی دارم که چنین همکاران و کارفرمایی رو جذب کردم خلاصه تجربه خوبی بود و بالاخره اولین حقوق درآمد ام رو دریافت کردم ?

    ?علاوه بر اون با کمک داداشم یه سایت راه اندازی کردیم کسب و کار اینترنتی الان حدود چنین ماه هست که بر روش کار میکنیم اما هیچ وقت نامید نشدیم با شور و علاقه پیگیری اش میکنیم و خداروشکر روز به روز هم داره پیشرفت میکنه و زنگ خور هم داریم اما یه مسئله که داریم خرید هامون منجر به فروش نمیشه خیلی فکر کردیم که دلیلش اش چی هست به نظر من فقط باور های مالی مون مشکل داره اینم بگم ما فقط از محصولات رایگان استاد تا الان استفاده کردیم خیلی مشتاق هستیم که روانشناسی ثروت 1 رو تهیه کنم

    ?من در رابطه با عزت نفس خیلی رو خودم کار کردم من یه شخص خیلی درون گرا و کم رو و خجالتی بودم و خیلی فاکتور های دیگه اما یه بار به خودم تعهد دادم که خودم رو تغییر بدم با کمک فایل های استاد و نظرات سایت و پاسخ های بخش عقل کل و کمک دوستان در گروه های تلگرامی تونستم عزت نفس و اعتماد به نفسم رو افزایش بدم و هنوز هم مونده که روش کار کنم

    من فردی بودم که نمی تونستم ویس بدم یا تلفنی صحبت کنم اما وارد ترسم شدم و اونقدر این کار رو انجام دادم که دیگه برام عادی شد و این ترس شکسته شد و الان خیلی راحت و عالی صحبت میکنم حتی من از صدای خودم بدم میومد اما الان خیلی صدام رو دوست دارم و خیلی ها هم گفتن تست گویندگی بدید چون خیلی صدای دلنشینی دارید و این استعداد خودم رو کشف کردم ?

    ?امسال وارد یکی از ترس هام شدم که چندین سال اون با خودم حمل میکردم همه اش امروز و فردا کردم اما بالاخره رفتم داخلش خیلی تجربه خوبی بود و به خودم خندیدم که چرا این همه سال این ترس پوچ رو داشتم و هیچ اتفاق بدی هم نیفتاد

    ?شهر ما زلزله اومد اون لحظه من خیلی ریلکس بودم و ما حدود یک ماه هر روز روزی چندین بار پس لرزه های شدید داشتیم اما من اصلا ترسی نداشتم و به خودم بالیدم که چنین ایمان قوی دارم چون نشانه ایمان آرامش هست خداروشکر که ترسی از مرگ ندارم و خیلی خونسرد بودم

    در صورتی که دیگران همه اش توی افکار منفی و ترس و بی ایمانی بودن من خیلی نکات مثبت رو ازش بیرون کشیدم این زلزله باور فراوانی رو تقویت کرد

    ببین چقدر نعمت و فراوانی وجود داره که مردم این همه کمک کردن خیلی خیلی زیاد بود

    چقدر خیر و ثروتمند داریم که میلیاردی کمک کردن

    یه چیز دیگه هم دیدم تو منطقه ما یکی از روستاها که زلزله زده بود یه چشمه که خشک شده بود دوباره فوران کرده بوده پر آب جالب بود اینم خیر و برکت

    ?شکر گزاری رو شروع کردم که خیلی رابطه ام با خدا بیشتر شد فهمیدم من چقدر نعمت دارم خدا بهم لطف داشته ، حس آرامش بیشتر و اینکه خیلی اتفاقا خوب برام افتاد مثلا چیز هایی که می خواستم برام هدیه میگرفتن

    ?احساس لیاقت رو در خودم افزایش دادم سعی کردم که وسایل با کیفیت تهیه کنم امسال یه کفش گرفتم که گرون ترین کفش بود که توی عمرم خریدم اما هر وقت می پوشیدم خیلی احساس خوبی داشتم و خیلی چیز های دیگه دیگه برا خودم ارزش قائل هستم

    اهداف سال 97

    تناسب اندام رفتن به باشگاه و ورزش ، ایجاد چندین مهارت مثل رانندگی و آشپزی و یادگیری زبان ، جذب همسر دلخواه (ازدواج ) ، افزایش اعتماد به نفس و ارتباط عالی ، خریدن ماشین دلخواه ام ، قبولی ارشد ، افزایش 3 برابری درآمد، تهیه بسته روانشناسی ثروت 1، پیشرفت سایت مون و افزایش فروش

    ان شاالله سال خوبی پر از دستاورد و رسیدن به خواسته ها رو داشته باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  9. -
    پردیس پردیس گفته:
    مدت عضویت: 3655 روز

    قسمت سوم ….

    و اگر مثلا شب ها میرفتم سوییت دوستام به جای حرف زدنای بی خود و بی جهت و حرف زدن از پسرا و روابط و … من خیلی نرم و آهسته هدایتشون میکردم به سمت انجام دادن تمرین های اعتماد به نفسی مثلا با کلی خنده و شوخی یه آینه دستشون میدادم و مجبورشون میکردم با صدای بلند 5 تا از ویژگی های مثبت خودشونو توی جمع بلند بگن و به چشم های خودشون توی آینه نگاه کنن اوایل دخترا خجالتی بودن و و بعدا دیگه واسمون تبدیل به ی بازی باحال شد و دیگه دور همی از این ماسک های گیاهی رو یه صورتامون میذاشتیم و خوشگل میکرد یم و میخندیدیم و دو تا از بچه ها توی همین پاییز از رابطه های الکی و بی سرانجامشون با اعتماد به نفس بیرون اومدن و اینا حرمتای قشنگی بود که با بچه ها با هم زدیم واقعا خیلیا میگن شاید توی خوابگاه دخترونه دخترا باهم نسازن و ولی من کسایی رو پبدا کردم و دوست هایی رو ساختم مثل خواهر مهربون و خدا رو شکر واقعا -یه اتفاق قشنگ دیگه این بود که من چون قبلنا یه ورزش خاصی رو انجام میدادم و بعد بخاطر هزینه های زیادش و باور نداشتن خودم و باور ضعیفی که آدمی که درس میخونه نباید کار دیگه ای انجام بده رهاش کرده بودم از قضا دانشگاهمون دوباره ی مسابقه ای گذاشت برای هفته ی ورزشی کل دانشگاه ها و بعد یک روز یکی ازبچه های اومد و گفت خانم فلانی مسابقات قراره برگزار بشه یادمه قبلا شما گفته بودین که این ورزشو انجام میدین برنامه زمانبندیشو دیشب زدیم من براتون میفرستم که خودتونو آماده بکنین ایشالا شرکت کنین بعد من گفتم نه و خیلی وقته انجام ندادم و از فازش اومدم بیرون و … که گفت حالا یعنی یه مسابقه در سطح دانشگاه شما نمیتونی بد ی؟ افتخار دانشکدمون باشی جلوی دانشکده های دیگه ؟ منم دیگه نمیدونم چه اتفاقی افتاد که خودمو روبروی باشگاهی دیدم که سال پیش ترکش کرده بودم !!! مربیم انقدر خوشحال شد که منو دید و گفت میدونستم که برمیگردی ! دوهفته مونده بود به مسابقات من شروع کردم به تمرین کردن و دوباره با تشکر از خدای مهربونم نفر اول شدم و بازم کارت هدیه گرفتم و چقدر از جنبه ی وجهه و اعتبار و آبرو جلوی بچه ها واقعا انقدر جایگاهم بالا رفته بود اصن میگم که بهترین پاییز زندگیم تا این سن بود پاییز 96 و بعدشم دانشگاه تشکیل تیم داد که بریم المپیاد ورزشی و منم جزوشون بودم و توی یکی دیگه از رشته هامون یکی از بچه های المپیکی که توی دانشگاه ما درس میخونه اونم همراهمون بود و من واقعا چقدر به طرز عادی و طبیعی کنار این آدم قرا گرفته بودم !!!

    از اون طرف باشگاهمو ادامه دادم و به خدا گفتم ببین خدایا خودت دوباره منو هل دادی توی این مسیر و میدونی که قول دادم که پول زیادی خرج نکنم یه کاریش بکن خودت و واقعا من انقدر عزیز و دوست داشتنی بودم برای مربیم که کل باشگاه هم برای خودش بود من توی روزای نزدیک به مسابقه کشوریمون از صبح میرفتم باشگاه تمرین میکردم تا 9 یا 9ونیم شب یعنی اگر بچه ها یعادی یه سانس یک و نیم ساعته میومدن تمرین ، من کل روزو میتونستم با هزینه همون یک جلسه تمرین بکنم و انگار باشگاه بابام بود اونجا و این از امتیازای شاگردای خاص اون مربیمون هست و منم رفتم توی اون گروه بچه ها -و واقعا هزینه هاشو مربیم برام نصف قیمت واقعی حساب میکرد که با جایزه هایی که از دانشگاه گرفته بودم پرداخت کردم و یه مبلغ واقعا کم در حد شاید 200 تومننشو خودم دادم که اونم باز چه اتفاقی افتاد نزدیک مسابقمون که بود دانشگاه بهمون سویشرت و شلوار ورزشی کفش کوله کلاه قمقمه و حتی جورابمون رو هم داد و حدودای 500 تمون لباس بمن دادن که در واقع من چیزی خاصی خرج نکرده بودم واقعا – و برای اینکه فضای روحیم با مسابقات آشنا تر بشه من دوست های فوق العاده ای توی باشگاه داشتم دخترای تهرانی فوق العاده مهربون با شخصیت که همه از قهرمانای خیلی خوب اون رشته هستن و من افتخار دوستی باهاشونو دارم و وقتی باهم گرم تر شدیم که اونم تاکید میکنم من کلا آدمی نیستم که زیاد برم طرف مردم و اونا بیشتر و با حرارت تر به دوستی با من علاقه نشون میدادن و تحسینم میکردن و فهمیدم که اونا هم شاگردای اساتید دیگه ای در حوزه ی موفقیت هستن و اونا هم مثل من کلاس میرن حتی دیدم که تور خارج از کشور اون استادا رو رفتن و وویس صوتی گوش میدن و خلاصه تابلو بود که هم مداریم و من اصلا از بابت این قضایا هیچ تعجبی نمیکردم و میدونستم که کار جهانه که من با این آدما که هم مدار خودمن نشست و برخاست دارم به طور طبیعی و خدا رو شکر میکردم که دارم از این بچه ها انقدر چیز میزی یاد میگریم و غرق در لطفشونم و ناگفته نماند که منم راه و رسم گرم تر شدن و ادامه ی دوستی رو کم کم یاد گرفتم مثلا در مقابل لطف های اونا که به خداوندیه خدا حتی یک شب نذاشتن من از بالاشهر تهران که باشگاهشون بود تا خوابگاه دانشجوییم تنها برگردم و اونا یا مربیم منو با ماشین مثه یه امانت میرسوندن تا دم در خوابگاهم یا مثلا آخر هفته منم باهاشون میرفتم فدراسیون آزادی تماشای مسابقاتشون و برمیگشتم منم در مقابلش کارایی که از دستم برمیومد رو انجام میدادم مثلا غذاهای خوشمزه میپختم یا میان وعده میبردم باشگاه و در حد توان خودم منم معرفتمو توی دوستی نشون میدادم و واقعا لذت میبردم این کارم و همه رو از لطف خدای مهربونم میببینم و امتحانات ترم سوم ارشدم رو هم دادم و بقیه داستان در فصل 4 زمستانی …..

    « فصل 4 : زمستان »

    همه ی بچه های خوابگاه برای تعطیلات رفته بودن خونه هاشون و من بخاطر تعهدی که به تیم داشتم فقط یک هفته اومدم خونه و دوباره برگشتم تهران از صبح تا شب توی باشگاه تمرین میکردم و میدونستم که دارم مراحل رشدمو طی میکنم توی این رشته …و راضی هم بودم واقعا – میدونی بیشترین خواستم از این ادامه دادن ورزش این بود که احساس میکردم با هر بار تمرین یه رشته از اعتماد به نفس سرکوب شده ی من گره میخوره و ترمیم میشه نه دنبال قهرمانی بودم نه دنبال اسمم روی زبونا بچرخه بین بچه ها نه دنبال جلب توجه فقط به طرز عجیبی احساس میکردم مرهمیه روی شاید دردی که نمیدونم چیه و از کجاست فقط میدونم خیلی باهاش حس خوبی دارم حسی که برام ارزش داره – خلاصه اینکه من تمرین میکردم و خوب بودم تا اینکه خواهرم تماس گرفت و گفت که ایمیلش براش از طرف سایت عباس منش کد تخفیف اومده در حالی که من چند شب قبلش که توی سایت داشتم با گوشیم میچرخیدم گفتم کاش منم 40درصد تخفیفو گرفته بودم تا دوره عزت نفس رو بخرم ببینم توش چی میگه استاد انقدر که میل داشتم که واقعا روی این قسمت از وجودم کار بکنم که خواهرم تلفن زد و خلاصه مامانم گفت تو واقعا حقشو داری که پولشو بهت بدم که بخریش و فکر کنم حدود 800 تمون با کد تخفیف شد و خریدمش و خوشحال و خندان بودم از این اتفاق خوب باز هم – ولی خب اون موقع واقعا نمیتونستم گوشش بدم از 9 صبح میرفتم باشگاه 10 شب برمیگشتم و تایمی نداشتم که تمرکزی بشینم پاش و موکولش کردم به تاریخ بعد از مسابقم – حالا توی همون دوران من توی باشگاه این فرصتو داشتم که با اکثر بچه های تیم ملی اون رشته آشنا بشم یا ببینمشون خلاصه فضای قشنگی بود برام فضای حرفه ای جالبی بود که من توش زودتر رشد میکردم و از این بابت راضی بودم تا موقع مسابقه من شب قبلش خیلی آروم بودم و تمرین کرده بودم و واقعا مربیم راضی بود ازم در حد 6 ماهیی که کار کرده بودم نتایج خیلی خوبی گرفته بودم و زودتر از بقیه رکوردهای بهتری رو ثبت میکردم و خب دقیقا صبح روز 30ام بهمن از خواب بیدار شدم و پیامکی رو روی گوشیم دیدم که یه شوک خیلی زیادی به بدنم وارد کرد دایی من به رحمت خدا رفته بود نصفه شبش و همون روز من مسابقه داشتم و نمیتونم واقعا اسمشو بذارم اتفاق خوب چون واقعا از لحاظ روحی شوکه بودم و زنگ زدم به خونه و مامان بمن گفت که تو باید بمونی و مسابقتو بدی بعد بیای – خب من اول شوک بودم بعد گریه کردم و چون چندین بار لابه لای وقتایی که اضافه آورده بودم جلسه اول عزت نفسو گوش داده بودم به این نتیجه رسیده بودم که آدمای با اعتماد به نفس بالا میتونن احساسات خودشونو گریه و خنده هاشونو کنترل بکنن و من به خودم گفتم که امروز روز آزمایش توهست – میتونی انتخاب بکنی که مثل یه بچه بزنی زیر گریه و توی خوابگاه همه بفهمن که عزیزی رو از دست دادی و بیان دلداریت بدن و خلاصه احتمالا یه گند اساسی به مسابقت خواهی زد و میتونی هم بگی من ناراحتم ولی ناراحتی های خودمو موکول میکنم به بعد از این تایم و خودمو کنترل میکنم – اعتراف میکنم سخت بود تنها بودم شوکه بودم دلم تا ته سوخته بود باورم نمیشد داییم فوت شده باشه صدای گریه های مامانم توی گوشم زنگ میزد و شروع کردم به بستن چمدون هام و گاهی گریه میکردم گاهی خودمو جمع میکردم تا موقعی که ساعت 12 ظهر سرویس فرستادن آماده شدم واسه مسابقه با همون برنامه ریزی که از قبل داشتم همون صبحانه همون تغذیه و پلنی که داشتم و رفتم سالن خب خیلی غم از چهرم میبارید و چشمامم ورم داشت ولی به هیچ کسی نگفتم چه اتفاقی افتاده فقط هم اتاقیم تا اونجا اومد باهام که همراهم باشه و یهو حالم بد نشه و یکی از بچه های اونجا که اومد خصوصی ازم پرسید چه اتفاقی افتاده و براش گفتم و گفتم نمیخوام بقیه بدونن چون میان که مثلا همدردی بکنن بعد من کلا بهم میریزم – خلاصه با توکل به خدا شروع کردم همه چیز خیلی خوب پیش رفت تنها ضعفم ضعف بدنی بود که از صبحش گرفته بودم و زانوهام دایما خالی میکرد و میتونستم مثل رکورد باشگاه بهتر باشم توی اون مسابقه ولی خب خلاصه بگم که من نفر هفتم کشور شدم در حالی که 4 نفر اول دانشجوهایی بودن که عضو تیم ملی بودن و من میدونستم که واقعا رکورد اونا رو نداشتم ولی خب بهر حال توی جایگاه خوبی ایستادم بعدش مربیم در جریان این قضیه قرار گرفت خیلی راضی بود – میگفت بهت افتخار میکنم کار بزرگی کردی که امروز اومدی و موندی و توی رقابت شرکت کردی و خب این قدرتی بود که من فقط و فقط بخاطر تکرار و زمزمه ی این فایل ها و این نوشته ها توی این مدت داشتم و بعدشم برگشتم بلیط گرفتم و اومدم خونمون – مراسمو گذروندیم در حالی که من به چشم میدیدم که مامانم با صبر بیشتری این واقعه رو داره هضم میکنه و باهاش کنار میاد – یکماه اسفند رو کنار خانوادم بودم اتفاق خوب میتونه همین باشه که کنارشون بودم مراقبت کردم خیلی موقع ها با مامانم صحبت کردم آرومش کردم و خیلی زود خیلی زود …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای: