توجه به داشته ها، راهِ رسیدن به خواسته ها - صفحه 21 (به ترتیب امتیاز)

2649 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    محسن جوکار گفته:
    مدت عضویت: 3023 روز

    به نام خداوند یکتا

    عرض سلام و ادب و احترام خدمت استاد عزیز و تک تک اعضای محترم سایت و تبریک سال 1397، امیدوارم که سالی پر از ثروت و شادی را تجربه کنید

    بنده در اواخر سال 1395 با سایت استاد عباسمنش آشنا شدم

    قبل از آن کتابهای زیادی در زمینه موفقیت مطالعه کرده بودم اما این سایت شیرازه و اصل قوانین الهی رو به صورت کاملا روشن بیان کرده ، واقعا عالیه ، خداوند را بینهایت سپاسگذارم که مرا هدایت کرد و بی نهایت خوشحالم که در جمع و گروه شما هستم

    و خوشحالتر اینکه وقت گذاشتید و نوشته های مرا با چشمان زیبایتان میخونید ، بینهایت ممنون و سپاسگذارم

    اتفاقات خوشایند سال 1396 رو بهتون میگم

    1٫ تصمیم قطعی جهت سفر به تهران و زندگی مستقل پس از مرگ خواهر عزیزم در اردیبهشت ماه و تنها با پانصد هزار تومان با ایمان قوی که صد در صد موفق میشم

    2٫ استخدام در آژانس املاک همراه با جای خواب

    3٫ تصمیم به ماندن در صورتی که هزار تومان هم نداشتم و بعد از 4ماه هیچ قراردادی نبسته بودم

    4٫ بستن قرارداد فروش ملک کلنگی که ثمن آن 750 میلیون تومان بود که دو میلیون تومان به حسابم واریز شد

    5٫ استخدام در یک املاک وی آی پی و بستن دو قرارداد دیگر که 3 میلیون تومان به حسابم واریز شد

    6٫ استخدام در یک رستوران به عنوان کارگر ساده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  2. -
    جستجوگر گفته:
    مدت عضویت: 3940 روز

    سلام

    الان که دارم این متن رو مینویسم تازه به فایل تلگرامی استاد گوش دادم که در ترافیک بوودن و راجع به توحید صحبت کردن. شاید هنوز معنی توحید رو ندونم ولی اتفاقی که افتاد این بود که جرقه ای در من ایجاد شد در مورد اینکه فقط روی خدا حساب باز کنم. و از ایشون ممنونم. و باعث شد حس بهتری به اکنونم داشته باشم و به خاطر خیلی چیزها سپاسگزاری کردم از خداوند.

    چند ثانیه ایه که میخوام به ترتیب از اتفاقای خوب سال 96 بگم ولی ذهنم مقاومت میکنه و چیزی یادش نمیاد!!

    اگه بخوام از اتفاقای خوب سال 96 به ترتیب بگم میشه گفت:

    در مورد مبحث ازدواج میتونم بگم بهتر متوجه شدم چه خصوصیاتی رو میپسندم و چه خصوصیاتی رو نه گرچه فردی که در سال قبل باهاش در ارتباط بودم خانم فوق العاده از هر جهتی خوب بود. اما وقتی به ازدواج فکر میکردم بیشتر به این فکر میکردم که یه چیزی کمه و اصلیترین اون اینه که من خودم رو هنوز قبول ندارم. درسته ظاهرا اتفاق خوبی نیست ولی آگاهیم در مورد مبحث ازدواج خیلیی رفت بالا. شاید بشه گفت مثبت نگریه ولی در هر حال بصورت Bold چیزایی یا باورهایی که لازمه تغییر کنه خودشونو نشون دادن و این روند الان هم ادامه داره.

    در مورد مبحث مالی هم یه مورد خیلیی عالی وجود داره که کاملا مرتبطه با موضوع این فایل یعنی توجه به خواسته ها یا داشته ها… فکر میکنم اوایل فصل زمستان 96 بود که طی یک تصمیمی قرار گذاشتم فایلهای رایگان آخر استاد رو که در سایت قرار داده بودن نگاه کنم. یادمه حدود 11 تا فایل در مورد توجه به نکات مثبت بود که استاد در سایت قرار داده بودن و من حدود 2 ساعت در روز رو مشغول نگاه کردن به این فایل ها و لذت بردن بودم و علاوه بر اون یادمه بقیه فایل های استاد و فایل های مشابه رو کار میکردم و دقیقا 3 هفته این کار ادامه پیدا کرد تا این که روز چهارشنبه هفته در یک مسابقه که از طرف شرکت الحاوی برگزار شد شرکت کردم و جواب صحیح رو دادم و فکر کنم روز یکشنبه هفته بعدش تماس گرفتن و منو به عنوان برنده اعلام کردن.میتونید برید کانالش و اسم من رو پیدا کنید (پدرام توطنی) و اتفاق دیگه ای در این زمینه رخ داد و اینبود که 25 درصد به درآمد من (پول توجیبی) افزوده شد.

    در مورد کارم هم چون دانشجو هستم و در آزمایشگاه کار میکنم، در سال 96 به آرزویی اینکه در آزمایشگاه کار عملی انجام بدم و تحصیلم به مباحث تئوری مقطع لیسانس ختم نشه، رسیدم ولی آنچنان که قبلا خوشحال بودم و ذوق داشتم، همچین ذوقی رو نشون نداردم اونم به خاطر نساختن هدف بعدی و بزرگتر بود که استاد در چند فایل بهش اشاره داشتن.

    برای سال جدید داشتن چه تجربه هایی مدنظرمه؟

    برای سال 97 با توجه به اینکه با سرعت مناسبی دارم روی فایلهای استاد و دیگر فایلهای مرتبط کار میکنم و انتظاراتی از خودم دارم اینه که درآمد میانگینم در ماه های آخر سال 97 بین 4 میلیون الی 5 میلیون باشه(الان که تعیینش کردم خیلی مقاومت داشتم که مطمینم به خاطر باورهامه… و به خودم میخندیدم!! ولی عب نداره، به حساب ذهنمم میرسم!!) و یا حتی بیشتر (بهم برخورد که به خودم خندیدم!)

    روی موضوعی برای پایان نامه ام کار کنم که خیلی خیلی مورد توجه افراد کارشناس دیگه قرار بگیره و خیلی راهگشا باشه برای افرادی که در زمینه کاریم کار خواهند کرد. نمیدونم چی هست موضوعش ولی گفته میشه… کاری هم ندارم به انکه حدود 6 بار موضوعم رو تغییر دادم. خدا خودش موضوع رو قرار میده سر راهم به شیوه خودش. و من به راحتی و با خوشحالی بسیار زیاد فارغ التحصیل میشم.(قبلا هم گفتم اینجام میگم من در یکی از بهترین رشته ها و بهترین دانشگاه ایران دارم درس میخونم و استاد دستی از خدا بود برای من در دورانی که من برای کنکور درس میخوندم و به راحتی قبول شدم در این رشته یعنی با وقت کم گذاشتن روی درس هام. و با حس خوب. ولی الان چون هدف بزرگتری رو برای خودم مشخص نکردم بعد از اون موفقیتم، کمی دلسرد شدم. که باز هم به این کاری ندارم و من با حس فوق العاده عالی و با افتخار فارغ التحصیل میشم از رشتم)

    میخوام خدا رو بیشتر تجربه کنم

    میخوام توحیدی رو که استاد میگه با تمام الکترون های بدنم حس کنم و به این درک به درک خدا برسم به تجربه ی خدا.

    میخوام خدا رو اونجوری که هست بشناسم نه اونجوری که گفته شده بوده. میخوام در سال جدید با خدا باشم. هر لحظه با خدا باشم.

    میخوام رفتارام خداگونه باشه

    میخوام خدا خودش راهنمام باشه

    میخوام پا رو جای پای خدا بذارم.

    راستش الان که راجع به خدا فکر کردم حسی به مال دنیا نداشتم …. اینگار مهم نیست چی دارم اینگار مهمه خدا رو دارم. (احساس کردم وقتی با خدا باشم چیز های دیگم مال خودمه…)

    میخوام در سال 97 هر چی باور اشتباهه رو تخریب کنم و باور های خوب و قدرتمند رو جایگذین کنم

    میخوام روابطم رو بهبود بدم (آهان راستی در سال 96 اتفاق جالبی که رخ داد این بود رابطم با پدرم خیلی خوب شد و تونستم به راحتی 3 هفته که اومده بود تهران و تنها بودیم بدون بحث و جدلی باهاش مثل دوست باشم که قبلا اینجوری نبودیم.)

    میخوام عزت نفسم رو به کلی از پی بسازم

    میخوام هر مهارتی که باعث میشه عزت نفسم بره بالا یا احساس بهتری نسبت به خودم پیدا کنم رو به خوبی و ر احتی یاد بگیرم.

    میخوام تمام بیماری هام درمان بشه بلا استثنا

    میخوام بحث سربازیم با بهترین شیوه حل بشه و نیازی به سربازی رفتن من نباشه

    میخوام با افراد بیشتری آشنا بشم و در روابطی قرار بگیرم که کمک میکنن تا به خواسته هام برسم.

    ولی از همه بیشتر میخوام با خدا باشم میخوام به درک خدا برسم به تجربه ی خدا به احساس با خدا بودن برسم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  3. -
    محمد فتحی گفته:
    مدت عضویت: 3891 روز

    یک سلام پرانرژی? دیگه به استاد گلم

    و خانواده ی دوست داشتنی من ?؛

    تمام اتفاقات خوب و تجارب عالی ای که در سال 96 داشتم؛

    ١ از دومین روز سال شروع به سفر کردن کردم – چندین تور مختلف

    ٢ بیشتر خوشحال بودم کمتر نگرانی به خودم راه میدادم همینجور استرس کمتر

    ٣ برنده ی جایزه ی ٢ میلیونی شدم دقیقا وقتی که از تور برگشتم و غرق در شادی

    4 امتحانات خرداد دانشگاه عالی تر از ترم های قبل دادم

    5 اول رمضان از ته دل خواستم که تغییر کنم به معنای واقعی شروع به گوش دادن تقریبا تمام فایل های رایگان استاد کردم با گوش دادن هر کدام حالم بهتر عشقم بیشتر انگار خودمو خدایم را پیدا کرده بودم با گوش دادن هر کدام تشنه تر میشدم از تمام فایل ها نت برداری کردم و معمولا هر روز تکرارشون میکردم جوری بود که من دو شب اول احیا را که هرساله میرفتم نرفتم و تمام طول شبانه روز می نشستم و فایل های را گوش میدادم

    6 همون موقع بود که خواستم هیچ ناراحتی را به دلم راه ندم و شعار زندگیم را” زندگی شادی را برای خودت بساز و کمک کن که دنیا جای بهتری برای زندگی بشه” گذاشتم

    ٧ با همین شعار دوباره یک سفر عالی سه نفره را رفتیم و بسیار خوش گذشت و تونستم باورهامو قوی تر کنم

    ٨ همین که برگشتم یک ماه رفتم کارآموزی ماهشهر پتروشیمی رازی و یک ماه زندگی شاهانه داشتم. برنامه ی یک ماهم این بود شنبه تا چهارشنبه از صبح که بلند میشدم بعد از راز و نیاز و عبادت با خدای واحد یک صبحانه مشتی شروع میکردم به کتاب خواندن به مدت ١5-٣٠ دقیقه و بعد ار آن میرفتم شرکت تو تایم استراحت هم روی باورهام کار میکردم و بعد از کار هم انقدر ذوق و شوق کتاب خواندنو داشتم که دوستم میکپید ? ولی من انقدر تشنه ی کتاب حرف های استاد بودم که انگار تازه شروع روزم منه، دوباره کتاب میخوندم تا وقتی که خوابم میبرد و این از شیرین ترین لحظه های عمرم بود همین منوال تا شب که میرفتم به مدت ١ ساعت دو میکردم هدستو میذاشتم رو گوشم با گوش دادن به اهنگ های شاد و ترنس کاری که میکردم فقط تجسم کردن اینده بود فقط . روزهای پنج شنبه و جمعه هم به صورت کامل حرف های استاد را می شنیدم.

    چیزی که توی این یک ماه باهاش اخت بسیاری پیدا کرده بودم قرآن بود شب ها گاهی یکی دو ساعت می نشستم قران میخوندم و معنی این کتاب آسمانی را میدونی به خدای بزرگ خیلی نزدیک تر شده بودم خدا را بهتر درک میکردم احساس میکردم

    می خواندمش و او به خوبی جواب مرا میداد

    ٩ بعد همین که این یک ماه شاهانه تموم شد شروع کردم ١5 روز دوباره خودمو بازسازی کردم و آماده شدم برای کامل مستقل شدن از خانواده ، بازم از خوزستان اومدم تهران( هر سال یکبار، و این بار سومین بار ) ولی نه فقط برای کار و پول بلکه برای پیدا کردن علایقم، سبک شخصی زندگیم، دوستان با معرفت و با وفا و همین هم شد، اینجا تونستم به یک پایداری تقریبا برسم که برای خودم افتخار آمیز بود، خانه گرفتم با چندتا از دوستان، رفتم تو کار قهوه و باریستایی و ویتری ارتباط موثر برقرار کردن با مردم مشکلاتمو ضعف هامو شناسایی کردن و پیدا کردن راه حل ، با افراد ثرومتند حشر و نشر داشتن

    ١٠ خریدن وسایل کوهنوردی و شروع این ورزش فوق العاده

    ١١ پیدا کردن دوستان با معرفت و با وفا و مهربون

    ١٢ ارتباط بهتر و راحت تر با جنس مخالف

    ١٣ خریدن دو قسمت از قانون آفرینش و یک فصل از کتاب رویاهایی که رویا نیستند

    ١4 خریدن وسایل کمپ ٢٧ اسفند

    ١5 کمتر TV دیدن بیشتر با دوستان مثبت اندیش و بیشتر با خودم بودم

    ١6 سعی کردم حرف های منفی را پشت سرم و حرف های مثبت و دوست داشتنی را توی گوشم و جلوم

    ١٧ پیدا کردن علاقه ی اصلیم ، یعنی همیشه در سفر بودن

    ١٨ شروع عکاسی با دوربین حرفه ای

    ١٩ نوشتن سفرنامه

    ٢٠ خداوند را تنها منبع خوشبختی ثروت آرامش تنها کلید گنج تمام ثروت ها، دیدن

    ٢١ نترسیدن از کسی بی باک بودن تنهایی به سفر رفتن و توکل و ایمان صد درصدی به خدا و همینطور بی پول سفر کردن

    ٢٢ سال ٩6 با میانگین درامد ماهانه ٨٣4 هزار ( جمعا ١٠ میلیون )

    ٢٣ فهمیدم که باید برای خودت باید زندگی کنی نه برای دیگران

    —————————-

    اما اهداف و تجاربی که میخوام در بهترین سال زندگیم ٩٧، تاکنون داشته باشم؛

    ١ درآمدم را حداقل 6 برابر یعنی به ماهی 5 میلیون و در کل ( 6٠ میلیون ) برسونم به امید تنها کلید گنج تمام ثروت هاا

    ٢ حالا که شغل های مورد علاقمو پیدا کردم همیشه در سفر بودن یک Traveller جهانگرد- تور لیدر- عکاس حرفه ای طبیعت و پرتره – مستندساز – نوازنده ای عالی در سبک مورد علاقم آکوستیک با خریدن گیتار آکوستیک و خوانندگی در این سبک دوست دارم تو هر کدام بهترین باشم اونم در سطح جهانی هم از نظر علم و دانش و هم تجربه و خلاقیت

    ٣ خریدن دوره ی روانشناسی ثروت ١، هدفگذاری و قانون آفرینش

    4 تسلط به زبان انگلیسی

    5 حشر و نشر با دوستان ثروتمند با معرفت و باوفا و مومن

    6 روزانه خواندن همیشگی زندگی نامه افراد موفق، کتاب های انگیزشی، نوشتن سپاس گذاری و از همه مهم تر عمل کردن به آموزه های استاد.

    ٧ بیشتر به خودم و خدایم عشق بورزم که در نهایت عشق و محبت بیشتر به خانواده دوستان موجودات دیگه میشه

    ٨ سعی در در کنترل غذای روح و جسمم باشم

    ٩ گرفتن گواهی نامه ماشین

    ١٠ پیاده روی٢٠ روز قبل از اربعین از سر مرز تا خود حرم

    ١١ گرفتن کارت معافیت سربازی

    ١٢ خاتمه دادن بحث ادامه کارشناسی با خانواده ام و خودم

    ١٣ خریدن دروبین حرفه ای خودم 760D canon 18-135 lenz به همراه کیف و هودی و طلق باتری اضافه یک رم ٣٢ گیگ و فیلتر پولورایز به علاوه کتاب راهنمای اون

    ١4 خریدن یک لپ تاپ سبک و باریک با صفحه ی Full Hd کیبورد جزیره ای و سخت افزاری قوی مناسب ساختن کلیپ و اهنگ سازی و مستند

    ١5 خریدن گوشی iphone X 256Gb black jet

    ١6 خریدن دوربین Gopro hero6black با امکانات کاملش

    ١٧ گرفتن هلی شات حرفه ای از محصولات Dji ، Mavic pro

    ١٨ بیشتر لباس شاد پوشیدن بیشتر کمک کردن به مردم

    ١٩ برای خودم زندگی کردن ، سعیم توجه و تمرکز بیشتر بر داشته هام و خواسته هام باشه و خداوند منان را تنها منبع خوشبختی ثروت ارامش و تنها کلید گنج ها ببیینم و فقطم روی خدا حساب باز کنم

    ٢٠ بیشتر روی باورهام کار کنم بیشتر شکرگزاری و تجسم کنم و همه را دوست داشته باشم

    ٢١ سعی کنم بیشتر عمل کنم تا حرف بزنم ٢ برابر بشنوم و به موقع حرف بزنم

    ٢٢ به خودشناسی و خداشناسی برسم و کتاب هایی را که خوبن بارها بخونم .

    الهی به امید تو .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  4. -
    پردیس پردیس گفته:
    مدت عضویت: 3655 روز

    قسمت دوم ….

    و همش نتیجه ی اون فرکانس های فکری بود که حدودا 2 ماه یا 3 ماه خودمو توش نگه داشته بودم و خیلی خوشحال بودم که قانون داره توی زندگیم جواب میده و با ذوق میگفتم حالا که اینا رو اومدن و البته که یکسری از شرایط دلخواه منو نداشتن پس حالا که قانون جواب میده من بیشتر روی خودم کار میکنم تا اون آدمی رو جهان برام بفرسته که من واقعا درخواستشو داده بود ، حالادر همین حین و بین بود که ما بخاطری که گفتم واقعا در مضیقه بودیم از لحاظ مالی حتی نتونسته بودیم که کولر گازی بخریم و اون طبقه ای که برای مهمان بود توی تابستون انقدر گرم بود که اصلا نمیشد کسی توش بیاد همون موقع بابا بمن گفت که من میرم پول قرض میکنم کولر میارم و ظرف و ظروف میخریم تا این خانواده هایی که ازت خواستگاری کردن بیان و تو احساس خجالت نداشته باشی جلوشون و تو حقته و الان سنته که انتخاب بکنی و بری دنبال زندگیت و منم هرطوری باشه جهیزیه تو جور میکنم و تو برو و من یکبار دیگه توی یه گردهمایی خانوادگی ))) اعلام کردم که حاضر نیستم در حالی که برنامه گذاشتم تا از این وضعیت بیرون بیایم دوباره شروع کنیم به پول قرض گرفتن و … در حالی که مطمئن بودم نمیخوام با اون آدما ازدواج بکنم و دلیلی هم نداشت که دیگه بیان توی خونمون و من یک درصد هم شک به دلم راه ندادم با وجود اینکه میدونستم اگر توی این شرایط بخوام برم بابام باید بره جلوی داداشاش دستشو برای من دراز کنه که اون موقع بهتر بود بمیرم و نبینم که به این روز افتاده – خلاصه یادآوری کردم که ما عهد بستیم تحت هیچ شرایطی نه وام جدید اضافه بکنیم نه قرض بگیریم و نه هزینه ی اضافه ای داشته باشیم ! در همین اوضاع فکری یکسری از فامیل هایی که بشدت منفی بودن و مدارشون با ما فرق داشت از ما دور شدن و خودبه خود ارتباط باهاشون قطع شد ! به خاطر اینکه ذهن بابا اینا آروم تر شده بود درآمدشون به حدودای 6 و 6٫5 میلیون رسیده بود توی اواخر تابستون بود و ما تونستیم با قناعت کردن و برنامه ریزی قسط ها رو بروز بکنیم – آخر هفته ها خارج از شهر میرفتیم خودمون با خودمون خوش بودیم مایی که تا قبلش واسه یه پارک رفتن زنگ میزدیم و آدم جمع میکردیم الان دیگه خودمون میزدیم میرفتیم آبشارای اطراف شهر هیچ نیازی هم به هماهنگی با کسی نمیدیدم شب ها میرفتیم پیاده روی و دو تا عروسی از فامیل هم رفتیم که انقدر بهمون خوش گذشت و من حسای خوبی رو تجربه میکردم و انگار عشقشون رو حس میکردم و تحسینشون میکردم و کلا هر چی جلوی چشمم میومد از شادی و قلب و خوشی و جشن و عشق و این چیزا بود یکی از بزرگترین کارایی که توی تابستون انجام دادم کنار گذاشتن خریدن کرم ها و ماسک و لوازم آرایش هایی بود که همیشه کلی پول براشون میدادم از وقتی که یاد گرفتم هزینه هامو کنترل بکنم از مواد طبیعی استفاده میکردم و راضی تر شده بودم و قانع به اون لوازم آرایشی که داشتم ! اینم اتفاق قشنگی بود برام آخه همیشه کمدم پربود از انواع و اقسام کرم و لوازم آرایشی خارجی مارک و لوسیون و ادکلن و هنوزم علاقه دارم ولی با کنترل بیشتری میخرمشون و حتی به طرز عجیبی من با محصولات با کیفیت تری آشنا میشم که قبلا اصلا نمیدیدمشون ! مثلا قیمتش مناسب تره یا به نسبت قیمتش کاراییش و کیفیتش بیشتر از قبلیا بود و یه جایی شنیدم از استاد که گفتن ثروت مند شدن فقط به زیاد شدن درآمد که نیست میتونه به کمتر شدن هزینه ها هم باشه و این اتفاق برای من افتاده بود ! از اتفاقات خوب دیگه این بود که به دلیل کنکور داشتن خواهرم و نیازش به دیدن سی دی ها ی آموزشی درسیش در کما ل ناباوریمون بابا اجازه داد که سینمای خانواده رو ببریم توی اتاق خواهرم و ما کل تابستونو تلویزیون نداشتیم و اصلا هم بهانه ی اخبار گوش کردن و فیلم دیدن رو نمیگرفت یه رادیو داره که ظهرها که میومد خونه روشن میکرد و یه چیزایی میشنید و کلا حال پذیرایی ما در سکوت کامل بود و داداش 10 سالمم اصلا توی کوچه نمیرفت بازی بکنه یا کتاب میخوند چون مثل خودمه روحیاتش عاشق کتابه و بعدشم باشگاه میرفت ووشو کار میکنه و مدال نقره استانی هم توی همون تابستون آورد و مارو خوشحالمون کرد و دیگه واسه خودش اونم میشینه پای فایلای سایت و نظرات کارشناسی خودشم میده مثه یه آدم بزرگ و من خوشحالم که از الان داره ذهنش داره با این مسائل آشنا میشه – فایلای استاد رو مخصوصا اونی که با میکائیل رفتن آی فلای رو فکر کنم بیست بار دیده از استاد صحبت میکنه یه مساله ای رو میخواد بگه میگه از نظر استاد عباس منش اینطوریه این ماجرا اونطوریه و کلا توی مدرسشونم معلمش همیشه میگه که با خیلی از بچه ها فرق داره و فن بیان قوی ای داره و همه چیزش عالی و رو به رواله خدا رو شکر واقعا ….

    « فصل 3 : پاییز »

    تابستون بسیار آرام در تنهایی خودمو داشتم هیچ وقت انقدر توی زندگیم به خودم نپرداخته بودم یا با خدا حرف نزده بودم و هیچ وقت انقدر بی خیال درس نبودم و تجربه ی عرفانی قشنگی برام بود خصوصا اینکه چندبار کتاب ملت عشق از الیف شافاک رو هم خونده بودم و با صدای خودم ضبطش کرده بودم و یه گروه از بچه هایی که دوستای اطرافم بودم داشتم که هر شب به اندازه یک ربع وویس میذاشتم از این کتاب و بقیه رو هم با خودم همراه کرده بودم از این لذت ….

    انقدر فضای ذهنیمون بهتر شده بود که اون نشریه بزرگ رو درآوردم و یکی دیگه رو نوشتم اینبار حساب و کتاب و جدول و … ما حدودا توی 6 ماه اول سال میشه گفت نزدیک 30 تومن از بدهی ها رو پرداخت کرده بودیم و البته گفتم که میانگین درآمدمونم به 6٫6 الی 7 رسیده بود – یه نشریه و توش 2 تا بانک تسویه شده بود و 7 تا مونده بود و منم با ماژیک درشت قرمز نوشتم خدایا سپاسگزاریم که اینا رو پرداخت کردیم و دوباره پایینش جا گذاشتم برای نوشتن پرداخت های بعدیمون …. حالا یه نشریه دیگه هم اضافه شده بود توش اوناع محصولات محل کار بابا رو نوشته بودم و به طور تخمینی حدس زده بودیم که چقدر دوست داریم فروش بره و جلوش نوشتیم و اونم روی در اتاقشون نصب کردم و قرار بود که توی دوماه اون فروش رو بزنن که دقیقا یک ماهه اون هدف زده شد و واقعا بابا داشت ایمان میاورد که عه واقعا یه خبرایی هست انگار – حالا دیگه وقتی که فایل ها با صدای بلند از کامپیوتر خونه پخش میشه هیچ مخالفتی نمیکنه که بگه سرم درد میکنه خاموشش کن یا بگه هندزفریتو بذار و … من میبینم که اگر چه با تمرکز نمیشینه پای برنامه ها ولی گوشش میشنوه و گوشه چشمی به تمام فایل هایی که توی خونه دارن پخش میشن داره ! علی الخصوص که واقعا از لحاظ کلامی خوش زبون تر شده البته من همیشه به مامان میگم که ما آروم تر شدیم که بابا هم آروم شده یعنی هممون حالمون یه ذره ذره بهتر و بهتر شده خلاصه اینهکه در طول دوران فصل پاییز درآمد ما به 8 میلیون رسید و برخورد مشتری ها واقعا خوب بود و بندرت ما اون مسائل و دغدغه های همیشگی که باهاشون از طرف مشتری ها مواجه بودیم رو داشتیم و خودمونم اینو یه شرایط عادی و طبیعی میدیدم که زندگیمون انگار قلق تر شده انگار یه روغنی توی چرخ دنده هاش ریخته شده راحت تر میچرخه – و توی همین اوضاع گوشه کنایه های فامیل شروع شد راجبه ماشینمون که پراید بود به هر دری مارو مسخره میکردن غیر مستقیم و مثلا منظورشون این بود که اگر دسته جمعی یه جایی میریم ما ماشینمون خیلی مدلش پایینه و افت کلاسه و … بعد بابارو تحریک میکردن البته ما هم واقعا این شرایطو دوست نداشتیم ولی در مقابل تمام حرف هاشون مسخره کردنا و تحقیر کردناشون موندیم و یه گوشمون در بود یه گوشمون دروازه و واقعا موندیم جلوی احساساتمون که نریم قرض بگیریم یا وامی بگیریم برای اینکه یه ماشین بالاتر بیاریم که خدا میدونه اگر رفتارمون مثل سالهای گذشته بود چه بلایی به سرمون میومد و به خاطر تاب نیاوردن در مقابل حرف های مردم خودمونو تا خرخره زیر بار چه بدهی هایی برده بودیم که تهش ناکجا آباد بود …

    و اما وضعیت فوق العاده خودم در فصل پاییز ، واقعا از زیباترین زیباترین زیباترین روزهای زندگیو در پاییز 96 گذروندم نتیجه اون تنهایی و خلوت با خودم و کار کردن روی باورام یه بهشتی رو برای من توی سه ماه بعد از تابستون رقم زده بود که از کجا ش بنویسم براتون ؟ اول از همه ما از طریق سیستم اتوماسیون خوابگاهی داشتیم اتاق انتخاب میکردیم که من یهو انتخاب واحدم کند شد و خلاصه از دوستایی که دو ترم ارشد رو باهم بودیم جدا افتادم توی سوییت روبروشون وقتی رفتم تهران شوکه شده بودم واقعا نمیدونستم باید چی بگم چون ما رابطه ی دوستیمون عالی شده بود و من دلم میخواست با اونا باشم که نشد خلاصه به اتاق جدید رفتم و چه دخترایی 3 تاشون دسته گل انقدر که منو تحویلم گرفتن که من انقدر خودمو تحویل نگرفته بودم توی عمرم و جالب بود بدون اینکه من کار خاصی بکنم با حرف خاصی بزنم یا رفتار به خصوصی داشته باشم انگار همه باهام رفیق بودن دوستای قبلیم که حتی یک شب هم نمیذاشتن من توی اتاق جدیدم شام بخورم هر شب پیششون بودن یه تخت برام از یکی بچه ها که فقط دو روز در هفته میومد تهران گذاشته بودن و همش اصرار که اینجا بخواب و کار به یه جایی رسیده بود که هم اتاقی های جدیدم میگفتن بخدا ما دخترای خوبی هستیم انقدر از اتاق خودت نرو و غریبگی نکن در حالی که بقیه بودن که هر شب میومدن سراغم و خلاصه توی عشق خالصی غرق بودم اصن نمیدونین بهترین ترم زندگیمو داشتم از اون طرف توی دانشگاه با یکی از همکلاسی هام هم گروه شدم توی همه ی درسام اونم به درخواست خودش که دیگه نگم براتون از تجربه ی هم تیم شدنمون انقدر که که به هردومون خوش گذشت و بهترین بودیم توی کلاس و مقاله دادن و ارائه و پرزنت و … و در همین دوران من رابطه ی اجتماعی بسیار دوستانه پر از احترام پر از خوشی و شادی رو با هم کلاسی های پسرم تجربه کردم که هیچ وقت اینطوری نبودم و جالبه که خودشون میگفتن تو یه تغییری کردی یجور ی شد ی که قبلا نبودی و من واقعا نه حرف زیادی میزدم نه طرفشون میرفتم و همش از طرف اونا بود این توجه ها !!! همون موقع با خانم فرهادی عزیز و خوش صدا تماس گرفتم و گفتم خانم فرهادی من چندین ماهه دارم روی دوره ی عشق و مودت کار میکنم نتیجه هایی هم گرفتم ولی چرا اون خواسته ی اصلی من که رابطه عاشقانه بود شکل نگرفته هنوز ؟ و ایشون با کمی صحبت کردن با من این پیشنهادو دادن که بهتره روی اعتماد به نفسم و عزت نفسم کار بکنم و چون خب شرایط خریدشو نداشتم گفتن که تمام نظرات اون دوره عزت نفس رو بخونم و تمرین هایی که بچه ها انجام دادنو نوشتنو منم انجام بدم و منم همین کارو کردم صبح ها به محض بیدار شدنم حدودا نیم ساعت تا یک ساعت توی تختم بودم و میرفتم توی سایت و اونا رو میخوندم و تمریناتشونو تا جایی که متوجه میشم انجام میدادم و خلاصه ای هم مینوشتم و توی یه دفتر چه ای جمع میکردم و واقعا فهمیده بودم که چقدر توی این قسمت گیر داشتم اینم یه اتفاق خوب دیگه و بازم هنوز هست که باید براتون بگم چون آقای عباس منش گفتن که با جزییات همشو بنویشین – یکی دیگه مسابقه آشپزی دانشگاه بود و خب من جرات پبدا کرده بودم که برم و خودمو نشون بدم و با افتخار من و دوستم اول شدیم با پختن مرغ لونگی و مغزیجات پلو و ابتکاری که به خرج دادم واسه پوشیدن لباس محلی و کارت هدیه گرفتیم از دانشگاه و من اعتماد به نفسم بالاتر رفته بود که منم میتونم غذاهای خوشمزه ای بپزم و بجز خانوادم بقیه هم خوششون میاد !!! با بچه ها رابطمون عالی شده بود من یه گروهی زدم توی تلگرام چند نفریم همین هم اتاقیا و اسمشو گذاشتم ما دخترای با اعتماد به نفس???

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
    • -
      ابوالفضل اشرفی گفته:
      مدت عضویت: 2843 روز

      سلام دوست با اعتماد به نفسم ?

      امیدوارم که در آرامش الهی باشی

      با ذوق و شوق کامنتت رو خوندم، آنقدری که روان و جذاب نوشته بودی

      واقعا برات خوشحالم که تونستی زندگی بهتری رو با عمل کردن به قوانین کیهانی برای خودت و اطرافیانت فراهم کنی و فصل به فصل نوشتن اتفاقای خوب96 ایده ی خوبی بوده و نظرم رو جلب کرد و احساس کردم که دست به قلمت هم خوب باشه چراکه از نوشتارت مثل نویسنده ها بود ?

      بازم میگم واقعا لذت بردم دوست خوبم امیدوارم که همیشه و در هر لحظه در آرامش الهی باشی و هر روز و هر لحظه بهتر از دیروز و لحظات قبل زندگیت رو بسازی ???️??????

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    پردیس پردیس گفته:
    مدت عضویت: 3655 روز

    ????من از ساعت 3 نصفه شب دیشب تا الان که 5 عصر روز بعدشه داشتم این داستانمونو تایپ میکردم و ویرایش میکردم جمله بندیشو بعد هر چقدر که کپی میکردم توی این صفحه دیدگاه ها بمن پیغام خطا میداد بیشتر از ده باره که ایمیلمو چک کردم و درخواست پشتیبانی فنی دادم و خلاصه ول کن ماجرا نبودم الان منو دارن صدا میزنن که بابا بیا یه چیزی بخور ???? من گفتم تا حلش نکنم نفرستم دیدگاهمو نمیام یعنی یه گیری داده بودم بعدش لپ تاپو بستم با گوشی اومدم توی سایت دوباره چندساعته درگیر همین قضیه ام فکر کنم از بی خوابی و گرسنگی مغزم کار نمیکرد

    آخرین راه این بود که فکر کردم چون از وورد دارم کپی میکنم قبولش نمیکنه و بالاخره مساله حل شد الان و من متوجه شدم که باید تیکه تیکه متنو تقسیم کنم بفرستم چون انگار با حجم زیادو نمیپذیره و منم 4 قسمتش کردم و پشت سر هم فرستادم

    و من الله توفیق ??????عجب گیری بودم من ها

    خوشحالم این مساله رو حل کردم ??????????????????????????????????????????برم برای ی نهار خوشمزه و خواب

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
    • -
      محسن سعدی خانی گفته:
      مدت عضویت: 2740 روز

      سلام یاسمین خانم. خیلی حال کردم با جریانی که داشتی. کلی خندیدم. چون فهمیدم یکی فتوکپی خودم وجود داره. تا اون لحظه فکر میکردم فقط من اینجور اخلاقی دارم.فکر میکردم فقط من یه متنی که میخوام ارسال کنم صدبار ویرایش, میکنم.الان ساعت 3:47 صبحه و از خنده ترکیدم???از خدا میخوام که تو بقیه خواسته هات هم اینقدر سمج و پیگیر باشی???

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      ابوالفضل اشرفی گفته:
      مدت عضویت: 2843 روز

      ? ? ?

      سلام چقدر خوبه این باور رو دارید که

      چیزی رو که میخوام به دستش میارم

      اتفاقا منم همچین باوری رو ایجاد کرده بودم و الان در حال ارتقا این باور به باور چیزی که میخوام خودش بهم میرسه

      و من الله توفیق??????

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    مهتاب گفته:
    مدت عضویت: 3220 روز

    – با تکیه بر الله و درخواست اقتدار و پیشرو بودن از خداوند تونستم کار انحصار وراثت رو بدون هیچ همکاری از طرف سایر خواهر و برادران در عرض یکروز انجام بدم و این یعنی توکل بر خدا. خود خدا همه کارها رو درست میکرد با توجه به اینکه هیچی هم نمیدونستم. پارتی هم نبود و همه چیز هم درست و قانونی. اما از اتمام کارم تا حصول نتیجه چون شل زدم روی کار کردن روی باورهام نتیجه ظاهری این شد که انحصار وراثت من خراب بشه اما به خودم گفتم اشکالی نداره حتما قراره چیزای بهتری رو خدا بهم بده و داد. مثلا پیدا کردن مزار مادرم با وجود آدرس ندادن و آدرس اشتباه دادن خانواده. یه سفر خیلی خوب و پر از موفقیت. زنگ زدن یه آدم توی همون سفر که حتی فکرشم نمیکردم و خوشحالم کرد. رو شدن دست ریاکارها و متظاهرها برای دیگران و…. خیلی چیزای دیگه. حستو همیشه خوب نگه دار و اگه یه پیشامد به ظاهر منفی برات پیش اومد خدا رو شکر کن که داره بهت میگه این چیزی که درخواست کردی برای لیاقت تو کوچیکه. بذار من بهت بیشترشو بدم. به الله اعتماد کن.

    16- یه سفر دیگه رفتم برای خوش گذروندن و تجدید روحیه. وقتی برگشتم به دوستم گفتم وسط برف و اینا بودیم و… دوستم گفت بهترین موقع برای سفر و بهترین جا رفتی. چندین بار هم تکرار کرد این حرفشو. هدایت پروردگار! همیشه در درست ترین و مناسب ترین زمان و مکان بودن یعنی خداوند همیش داره هدایتت میکنه.

    17- مراسم سالگرد میخواستم برای مامان بگیرم و گرفتم و اعضای خانواده محلم نذاشتن ولی خداوند با بی نهایت دستش به بهترین شکل برام برگزارش کرد که خیلی آدمای دیگه هم نفع بردن و باعث شد خیلی از فامیلام که منو نمیشناختن و دوست داشتن یه جوری با من آشنا بشن و رابطه داشته باشن فضاش فراهم بشه. آدمای خیلی بزرگ و یا مسن. یه جور صله رحم کردن. وقتی از قانون خلأ استفاده میکنی و چیزها و افراد نامناسب رو از محیط درون و بیرونت خالی میکنی فضا فراهم میشه که جهان با چیزهای بهتر پرش کنه.

    18- و چیزهای دیگری مثل تولد گرفتن های یهویی دوستام، کادو خریدن هاشون، نشستن آدمای مناسب توی سفر کنارم، گفتن جریان باورها به یه غریبه که تصادفی میاد کنارت میشینه و تو کمکش میکنی بره به سمت علاقه ش و باهاش پول بسازه، تجربه کردن حسهای دوست داشتن و محبت، فروشهای باحال کمی بعد از خواستن و تکرار باورهای پولساز، یکی از دوستام که برای هر خواسته م دست خدا شد و کارهامو انجام میداد یا برآورده شدن همه ی خواسته هام که حس خوب داشتم در بک گرانشون و به وضوح براشون رسیده بودم. چه خوبه که به اتفاقات روزانه تون فکرکنید و سعی کنید رد پای باورها و قوانین ثابت حاکم بر جهان هستی رو توشون پیدا کنید.

    به تازگی مفهوم اعتماد رو فهمیدم. از خودم پرسیدم اعتماد یعنی چی؟ اعتماد داشتن؟ اعتماد کردن یعنی چی؟ ما اعتماد میکنیم به شخص دیگری برای انجام کاری یا داشتن خصلتی. و ازونجایی که خداوند در همه ما از روح خودش دمیده و همه چیز شکلی از بی نهایت شکل خداست پس در واقع دارم به خدا اعتماد میکنم. اگه به یه نفر میگم کارمو انجام بده و اون به هر دلیل انجام نمیده مثل این میمونه که قفلی داشته باشی و از یه کلید استفاده کنی و اون کلیده نخوره بهش. باید ناراحت بشی یا تمرکزتو بذاری روی باز شدن قفل و دنبال کلیدای دیگه بگردی؟ سواستفاده کردن از اعتماد و… وقتی مفهوم پیدا میکنه که من روی اون آدم و نه خدای درون اون آدم حساب کرده باشم. یعنی چی؟ مگه میشه کسی از اعتمادت سواستفاده کنه؟ بله اگه تو بهش توی ذهنت اینجوری شکل داده باشی. اگه تو اون شخص رو دیده باشی نه خدای اون شخص رو. اصلا تو چرا باید مثلا به یه فرد اعتماد کنی؟ مثلا رازت رو بهش بگی؟ مگه خدا نمیگه منو مورد خطاب قرار نده بعد تو میای به یه فرد اسما اعتماد میکنی و اونو مخاطب رازها و یا بدی هات قرار میدی؟ انتظاری اگه داشته باشی در این مورد یعنی قوانین رو نمیدونی. داشتم به این فکر میکردم که چرا وقتی به یکی از دوستام اینو گفتم که من فقط به خودم و خدا اعتماد دارم چرا اون ناراحت شد؟ دلیلش اینه که اون این قوانین رو نمیدونست. این داستان برای روابط هم هست. چرا منتظر باشی یکی بیاد دوستت داشته باشه؟ چرا بدون یکی بمیری؟ چرا به یه نفر اعتماد کنی و زندگی تو براساس بودن یا نبودن اون بسازی؟ چرا بر پایه خدای درون خودت نسازی؟ چرا بترسی ازینکه اون بهت وفادار نباشه و از اعتمادت سواستفاده کنه و مثلا بره خیانت کنه؟ ایمان نداری که میترسی و ترس هرجا باشه شیطان هم همونجاست و شروع میکنه به نجواهای بیشتر و غمگینت میکنه و حس بدت اتفاقات بد رو برات ایجاد میکنه. از هر چی بترسی سرت میاد چون داری بهش توجه میکنی و انرژی میدی. چون میترسی و ترس از دست دادن هرچیزی رو داری یعنی ایمان نداری و شرک و کفر میورزی. و شرک آغاز همه گرفتاری هاست. میترسی و ترس از دست دادن کسی یا چیزی رو داری و ترس از دست دادن یعنی حسادت. و شیطان گناهان تان را در نظرتان زیبا جلوه میدهد و تو فکر میکنی حسادت از سر دوست داشتنه. نه از سر پوچ و خالی بودن و خلأ داشتن طرفته. والله من نه خوشم میاد مورد حسادت قرار بگیرم و نه حسادت میکنم چون ایمان دارم همه ی ما به یک اندازه به خداوند یعنی همه ی نعمت ها دسترسی داریم. فراوانی برای همه ی ما و بیش از نیاز همه ما هست.

    19- داشتم چند روز پیش به همون دفتر نکات حوزه مالیم نگاه میکردم و در کمال باحالی دیدم چه جالب بی اینکه کار خاصی بکنم درآمدم دقیقا 3 برابر شده و این یعنی جواب میدهد. در حالیکه آن چنان که از خودم انتظار داشتم هم روی باورهام کار نکرده بودم. پس اگه تا حالا جواب داده بازم جواب میده و بسم الله!

    و خیلی چیزهای دیگه که توی دفتر سپاسگزاریم نوشتم. و هرتجربه ای به دست میارم و هراتفاقی میفته که خوبه بلافاصله اونجا مینویسم تا یادم نره.

    اما برای 97 عزیزم این برنامه ها رو دارم:

    روانشناسی ثروت 3 رو میخوام بخرم. پولش هرچی بشه مهم نیست میخوام داشته باشمش. خدا رو شکر که دارمش و انقدر اینو تکرار میکنم و خودمو غرق حس خوب میکنم تا باورش کنم و بهم برسه.

    دوم روی باورام در همه جنبه ها و نه فقط حوزه مالی میخوام کار کنم. حالا میفهمم وقتی استاد میگه با شور و اشتیاق و علاقه کار میکنم و لذت میبرم یعنی چی. واقعا لذت بخشه.

    سوم میخوام همه بدهکاری هامو صفر کنم و ذهنم رو آزادتر از همیشه کنم به یاری الله جانم.

    چهارم میخوام تمام وجودم یکپارچه و سرشار از ایمان و توکل به الله بشه و دفراگ بشه از هر گونه شرک. باور کنید خدا خیلی لذت بخشه. خدا رو شکر که تو این راه هستم. راهی که یقینا جواب میده و به توحید واقعی میرسه. اگه ابراهیم (ع) تونسته موحد بشه و باشه و مشرک نباشه پس منم میتونم و به کمک خدا این خیلی راحته. و این چیزیه که نه تنها در 97 که تا ابد میخوامش حتی تا بعد از قیامت.

    پنجم میخوام همه کارایی که برای خونه م میخوام انجام بدم از تعمیر و تعویض گرفته تا خوشگلسازی رو امسال انجام بدم.

    ششم میخوام سلامتی گوش چپم که کم شنوا شده رو به دست بیارم همونطور که پارسال در یک بازه ی یک ماهه با تمرکز و باورهای قدرتمند کننده در حوزه سلامتی ساختن، باعث شد کامل و واضح بشنوم. سلامتی حق منه. من لایق سلامتی هستم.

    هفتم دوست دارم با استفاده از جلسه ده افرینش که خریدم اون تمرینی که استاد برای به دست اوردن رابطه ی دلخواه و ایده آل رو توضیح دادن و همچنین برانگیختگی در روابط که دارم چندین باره میشنومش و این یعنی یه نشونه، رو بارها و بارها تمرین کنم. خیلی ذوق دارم ببینم نتیجه ش چی میشه و حتما واستون یه جایی مینویسمش.

    دیروزم که درخواست کردم هوا یکم ابری بشه الان شد! دم خدا گرم. ابر دوست دارم.

    با تشکر از خدا که دیروز عصر به این نکته اعتماد و چرا حسادت به وجود میاد پی بردم و میخواستم یه جا بگمش که این فضا رو ایجاد کرد. گفتن تجارب یا استفاده از قدرت مکتوب باعث قدرت گرفتنش میشه و با توجه بر اون گسترشش میدیم. باید بدونیم چیزهایی که به دست آوردیم یا چیزهایی که میخوایم به دستشون بیاریم خواسته های ما از به دنیای مادی آمدنه و با برخورد به تضادها به وضوح در موردشون رسیدیم و میرسیم. پس فراموششون نکن و برای اونا برنامه بچین تا دنیا برات کار درست نکنه. حس هاتون رو هرگز سرکوب نکنید و بذارید آزاد و رها باشن و پرواز کنن و بدونید این پرنده تا ابد توی آسمون نمیمونه و دوباره برمیگرده به وجودتون و براتون از عوالم غیب خبر میاره و هدایت پروردگار رو بهتون میرسونه. حالا که در موردشون نوشتم اشتیاق بیشتری در وجودم حس میکنم، یه حس قوی و بی نظیر از میل به حرکت. خدا وکیلی شما هم این همه تجربه قشنگ داشته باشید مگه میتونید دیگه بشینید یه جا؟ اصلا ناخودآگاه بلند میشید و به تکاپو میفتید. زندگی واقعا بهتر از همیشه هست. ازینکه خدا رو دارم و اون خالق منه، ازینکه انسان و صاحب اراده و اختیار خلق شدم، ازینکه همه چیز رام و مسخر منه به خواست خدا، ازینکه آگاهی دارم، ازینکه خداوند به این زیبایی جهان رو داره رهبری میکنه و هر لحظه به بهترین وجه داره کارشو انجام میده واقعا خداوند رو سپاسگزارم.

    پیشاپیش روز مرد رو به همه آقایون و پسرا میتبریکم و بالاتر از همه به خدا. خدایا روزت مبارک. دمت گرم خیلی آقایی!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      مهتاب گفته:
      مدت عضویت: 3220 روز

      7- دوم ماه رمضون برای اولین بار در عمرم و بدون هیچ تجربه ای برای خودم شله زرد پختم و این موفقیت توی ابعاد کوچیک باعث شد اعتماد به نفسم بره بالا و برای 25 ماه رمضون شله زرد نذری بدم. اونم تنهایی! خب خدا کمکم کرد و هم خوشمزه شد هم واسه پخشش چند تا کمک فرستاد که پخشش کنم. تو توی هر راهی انتخاب کنی خدا کمکت میکنه. چه خیر و چه شر اما باید بپذیری نتیجه ش چون به خودت برمیگرده فقط دست به خیر باشی.

      8- آهان یادم رفت توی اون اوضاع بدی که تجربه میکردم تا به همین الان، خدا خودشو به شکل یه دوست درآورد که واقعا عالیه. باورای درستم علاوه بر اینکه توی حوزه موفقیت مالی کار میکردم توی حوزه های دیگه هم داشت خودشو نشون میداد و من چون باور غلطی داشتم که این جنبه ها از هم جداست و اولویت بندی کرده بودمشون متوجه نشده بودم که اینا باهمن. وقتی داری روی فراوانی کار میکنی فراوانی رو در همه چیزهای خوب در همه جنبه ها میبینی. فقط باید حواست باشه انرژی رو فقط به باورای قدرتمند کننده ی همه ی زمینه ها بدی. نه اینکه مثلا به باورای قدرتمند کننده در جنبه مالی و باوری محدود کننده در جنبه روابط انرژی بدی. اینجوری نیشه موفقیت در ثروت و شکست در روابط.حالا که دارم فکرشو میکنم میبینم بله نه تنها اون دوست که دوستان خوب دیگری هم خدا برام وارد زندگیم کرده بود که هنوزم هستن و من الان که دارم تجارب مثبت 96 رو مرور میکنم بهشون پی بردم. خدا خیرت بده استاد! من با اون دوستم در مورد اتفاقات خوبی که میفتاد (حرف) میزنم و خودش میگه واقعا متحول شدی قبلنا نمیشد باهات حرف زد و تا چیزی میگفتم یا اختلافی بین مون پیش میومد خیلی کش میدادی و اصلا وضعیتی بود ولی حالا خیلی آروم شدی و… . و اونم از آرامش من آروم شده بود و باورای من و حرف زدن از تجربیات و اتفاقات و استاد و باورها و قوانین روی زندگی اونم اثر گذاشته.

      9- تیرماه بود که ایه 19 سوره اسرا رو با کمک استاد کریمی مدرس دین و زندگی تفسیر کردم و انگار فرمول موفقیت رو کشف کردم. وجودم پر از احساس خوشبختی شده بود. چطوری میشه مثل استاد عباس منش نتایجی بگیری که همواره از ته دل سپاسگزار باشی؟ چطوری میشه سعیت مشکور باشه؟ چطوری سعی و تلاشت تباه میشه؟ 1- انگیزه 2- تلاش ازون تلاشای جانانه یا به قول استاد عباس منش با تعهد قوی و جهاد اکبر کردن 3- مومن باشی به اینکه میشود و میتونی موفق بشی 4- نتیجه. اینو رعایت نکنی سعی و تلاشت خراب میشه. فهمیدن این موضوع قبل از سفرم بود. سفری که مصداق آیه: (آیا زمین را وسیع خلق نکردیم پس چرا مهاجرت نکردید؟) بود. من توی اون فضایی که بودم، حالم خوب نبود و دلم یه فضایی میخواست برای کار کردن روی باورهام و جز به چند نفر نگفتم و بی خبر رفتم. بعد از سفرم آدمای نامناسب بیشتری رو از زندگیم فیلتر کردم چون با کار کردن روی باورهام در خلال این سفر فرکانسم بالاتر و بالاتر رفته بود. با حس خوبی که سفرم رو آغاز کردم مسیری که همیشه میرفتم برام کوتاه تر شده بود. به موقع تر میرسیدم. هیچ عجله و استرسی در کار نبود و تازه راننده بدون اینکه من بگم کلی به همکارش سفارش منو کره بود که در طول مسیر هوامو داشته باشه. بلیتها برام کمتر حساب میشد بدون اینکه من بگم و حتی راننده اولی بهم گفت اصلا امشب یه حسی بهت دارم خیلی مواظبت هستم و تا وقتی تو برسی به مقصد من هواتو دارم و چشم رو هم نمیذارم. همگی مصداق: (خدایی که خیرالحافظینه. هرگز خوابش نمیبره. زنده ای هست که هرگز نمیمیره) و من تو دلم هزار بار خدا رو شکر میکردم و میگفتم خدایا اینا همشون تویی. حتی من انتظار داشتم اتوبوسی که سوار میشن اسکانیا باشه ولی فکرشو نمیکردم خودتو به شکل vip دربیاری. البته که من very important passenger هستم. چون تو خدای منی و من خلیفه ی تو در زمین. خلاصه که یکی از بهترین سفرهای عمرم بود. حتی تا وقتی من رسیدم محلی که باید و همکارم رو ملاقات کردم هم اون راننده پیگیر بود حتی با پسر بزرگش منو بدرقه کردن.

      10- توی سفری که داشتم دوستم میگفت تو هرچی دلت میخاد بگو و بخواه و کاری نداشته باش که چطوری من برات مهیا میکنم و اصلا از من خجالت نکش. تجلی آیه: بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را و همچنین من نزدیکم اجابت میکنم دعای هر خواننده ای را به اندازه ای که به قدرت من در برآوردن خواسته هایش ایمان دارد. خدا خودشو شکلهای مختلف درمیاره برای هوای منو داشتن. به قول یکی از دوستان من نمیدونم تو چه سر و سری با خدا داری. همیشه هواتو داره و پیروزت میکنه. به قول استاد من چه جوریشو میسپرم به خودش و فقط ازش درخواست میکنم

      11- در مورد عمل به الهامات یه صبح بهم یه حس خوبی دست داد به خاطر یه اتفاق و سیکل حس خوب=اتفاقات خوب داشت برام تکرار میشد و یه حسی بهم گفت بیام و توی سایت بنویسم نظرمو و وقتی عین نظرمو توی کانال دیدم دیگه خودتون حدس بزنید حسم چی شد! فقط میگفتم خدایا شکرت و حتی به دوستمم نشون دادم و اونم خوند. آخرش سخن بزرگان مخصوص به خودمو نوشته بودم: ایول خدا دمت گرم خیلی آقایی. دوستم خنده ش گرفت و من از خنده ی اون شادتر. تا به حال حدود 35٫000 نفر به بالا اون نظرو توی کانال دیدن و خدا میدونه چند نفر خوندنش و خدا رو شکر که باعث شدم دیگران ایده یا الهام بگیرن و باوراشون قوی بشه. این یعنی فراوانی. 35٫000 نفر و بیشتر هستن که من توی زندگی شون حتی یه سرسوزن تاثیر گذاشتم. حس استادو که میگفت تو زندگی هزاران نفر اثر گذاشتمو اینجا فهمیدم.

      12- روی باور فراوانی و اینکه ثروت باعث ایمان و ایمان باعث ثروت میشه کار میکردم. فایل رایگان نامه 31 نهج البلاغه. دقیقا 25 مرداد بود و 3-4 روز بعدش اضافه حقوق گرفتم بی دلیل! و ماه بعدش هم همینطور چون داشتم روی باورام کار میکردم اما اون ماه هایی که کار نمیکردم حقوقم برگشته بود حالت اولش. وقتی درخواست کردم از خدا که من لایق این اضافه حقوق هستن و پیگیر شدم گفتن ازین ماه به بعد دوباره برقرار میشه. و از قبل هم بوده چرا به شما ندادن ما نمیدونیم. من پیش خودم گفتم من میدونم چون اصلا بهش فکر نکرده بودم چون توی مدارش نبودم. چون اصلا خودمو لایقش نمیدونستم. وقتی استاد در قالب یه فایل صوتی ازم پرسید چرا میانگین درآمد 2 سال گذشته ت 10 برابرش نیست؟ جواب من این بود: اصلا تا حالا به همچین چیزی فکر هم نکرده بودم! خب الان فکر میکنم حتی خیلی بیشتر

      13- من نقاشیم خیلی عالیه. دوستم بهم پیشنهاد داد که داداشم یه مدرسه برای کودکان استثنایی داره و احتیاج به رنگ کاری داره. منم با کمال میل پذیرفتم در ازای یه مبلغ مناسب و چیزی بهشون تحویل دادم که خودمم هرگز ایده ای براش نداشتم. اعتماد به خودتون یعنی اعتماد به خدای درون تون معجزه میکنه. خودشون میگفتن هیچ مدرسه ای در هیچ کجای استان به این زیبایی نشده تا به حال.

      14- مادرم که فوت کرد فرکانسم به بدترین حالت ممکن یعنی حزن شدید رسیده بود. مثلا چون نذاشته بودن من برای آخرین بار مادرم رو ببینم و بی خبر از من خاکسپاریش کرده بودن و… به خودم گفتم اینکه من تا ابد بشینم و غصه بخورم نه اونو زنده میکنه نه کارایی که من میخواستم براش بکنم دیگه اونجوری نمیشه انجام بشه. الان بهترین کار چیه؟ (سوال قدرتمند کننده بپرس) جواب این بود: همون کارایی که میخواستی انجام بدی براش خیرات و نذورات کن هم روح اون شاد میشه هم روح تو آروم. گریه بکن ولی نه از سر درد. استاد رو بازم به یاد آوردم که بعد از فوت بچه ش اونم دور از اون و در بی خبری ازون، تنها 3-4 ساعت ناراحت بود و برای من که مدت زیادی نبود که داشتم روی باورهام کار میکردم 14 روز طول کشید و بعدش برام عادی شد. باز هم به وسیله خوابها و سایر نشانه ها و الهامات الله جانم. مدام آیه انا لله رو با خودم تکرار میکردم و میگفتم چیزی ازم کم نشده اون برگشته همون جایی که بوده و ازش اومده. اون الان ملحق شده به الله و چسبیده به خدا. روح های ما الان یکی شده و دیگه حتی دوری فیزیکی هم نداریم. پیشمه مثل پدرم و ابدا احساس تنهایی و یا این احساساتی که ملت میان میگن تجربه کردیم یا میکنیم رو به لطف خدای مهربان من باهاشون بیگانه شدم. قدرت ایمان به خدا رو حس میکنم. مخصوصا وقتی دیگران از سر محبت و دلسوزی میان دلداریم بدن و میبینن من با قدرت باهاشون حرف میزنم تعجب میکنن. کاملا واکنش های احساسیم طبیعی بود و خدا حتی همونجا هم خودشو به شکل دوستان زیادی درآورد که کمک دستم باشم چون همه منو تنها گذاشته بودن و طردم کرده بودن. همه منظورم اعضای خانواده م بودن. اما نکاتی که من برداشت کردم ازین قضیه: اگه بین من و اعضای خانواده جدایی هست به دلیل اختلاف فرکانس شدید ماست. هیچ چیز غلط یا اشتباه نیست. منم سعی در درست کردنش ندارم و راضی هستم و به الله اعتماد دارم. چون این آدما نامناسب هستن برای من. دوم اینکه من ایمان و یقین کافی به خدا نداشتم، شرک داشتم که باعث شده دیگرانی مثل این افراد قدرت اینو پیدا کنن که نذارن من مادرمو برای آخرین بار ببینم و این ناخواسته رو ایجاد کنن و تأثیر این چنینی گذاشتن.شرک داشتم که عوامل بیرونی رو تاثیر گذار در زندگیم کردم. پس عوامل بیرونی هیچ تأثیری در زندگی من ندارن و فقط تنها قدرت در جهان الله هست و اون بر چیزی توانا و عالم به همه چیز هست. به نظرم همه ی باورهای محدودکننده که حاصل نجواهای شیطان هست یه جور شرک ورزیدن هست.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
      • -
        ابوالفضل اشرفی گفته:
        مدت عضویت: 2843 روز

        سلام خانم امیر شاهی امیدوارم که حالتون همیشه عاااالی باشه ?

        توی مورد 12 منم حرف واسه گفتن دارم

        من پارسال با سایت آشنا شدم و اپلیکیشن ثروت رو دانلود کردم و با دقت بهش نیگا کردم که استاد گفته چرا میانگین درآمد دوسال گذشتتون 10 برابر این درآمد نبوده و من قشنگ مبلغ میانگین اون مدت رو یادمه و الان به لطف خدا دقیقا 10 برابرش نصیبم شده به علاوه ی مزایای دیگه ای که شغلم داره و من بعد از اینکه این مبلغ بهم پیشنهاد شد از اونجایی که حافظم به لطف خدا عالیه یادم اومد که این درآمد پیشنهادی دقیقا 10 برابر میانگین درآمد دوسال گذشتمه و بابتش خیلی شکر گزاری کردم و از اینکه میتونم به لطف خدا خواستمو خلق کنم خیلی خوشحالم و بی نهایت سپاسگزار خداوندم و از شما ممنونم که با آوردن مورد 12 منو یاد این نعمت انداختید ??????????????????????

        امیدوارم که به اهداف سال 97 برسید و مطمئنم که میرسید به لطف خدا

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        رحیم خان گفته:
        مدت عضویت: 3539 روز

        سلام بر عزیز خدا

        هم ماه تاب هم امیر وهم شاه

        خواهرعزیز مرگی درکارنیست ماهمه جاودانیم ومادر عزیزت هم جاودان

        خدا خودش برای بی مادران مادر است برای بی پدران ،پدر است من هم مثل شماهستم اما یادم نرفته که صاحب قدرتمندی دارم

        من همیشه از میان خواهران عضو سایت به شما می بالم وخیلی خوشحالم که خواهری عزیز مثل شما دارم شما خیلی انسان بزرگی هستید و من همیشه کامنتهای شما رامیخوانم موفق میشوی

        برای درد دندان سیر خام بخور معجزه میکند

        خدانگهدار

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      مهتاب گفته:
      مدت عضویت: 3220 روز

      سلام.

      وای حالا که دارم فکرشو میکنم چقدر رویدادهای مثبت زیادی رو تجربه کردم و فراموش که نه ولی برام عادی و طبیعی شده بود. واقعا استاد راست میگن ذهن کمرنگ میکنه این قضایا رو.خب نمیدونم از کجا بگم اما فکر کنم ماه به ماه بررسی کنم باز بیشتر یادم بیاد.

      فروردین دقیقا روز اولش یه اتفاق خیلی غمگین برام افتاد. چیزی که بخاطرش منی که کمتر کسی گریه یا صدای گریه مو شنیده بود با صدای بلند و از ته دل گریه سر دادم. با دلی شکسته و تن بی رمق شروع کردم به فایلهای استاد رو دیدن. به خودم میگفتم به چیزای خوب توجه کن. این راهشه. فکر کنم همون الهامات بود. کسی با صدای خودت از درون قلب خودت با تو حرف میزنه و اون خداست. صداشم بلندتر از بقیه ی حرفهاست. اینم بگم اون موقع ها باورام خیلی کتلت بود و به اندازه ی الان خلوص نداشت ولی خب چیزی که با تمام وجود میخواستم تغییر و بهتر شدن بود. چیزی که تا الان هم همراهم هست و تعهد و ایمانم رو فراموش نکردم خدا رو شکر. گوش میکردم و نکته برداری میکردم با یه ستاره بغلش توی یه دفتر که هنوزم دارمش و این روزا دارم بهش تجربه و نکته اضافه میکنم و در بحث مالی هست. کارهایی که استاد رو میگفت بعضیا رو راحت و بعضیا رو به زور انجام میدادم و اونایی که خیلی سختم بود رو اون لحظه میگفتم بیخیالش و بعدا با گوش کردن های بیشتر راضی میشدم انجامشون بدم. اینم یه راه بود واسه انجام تمریناتی که برام سخت بود. گوش کردم. تمام روزهای عید پارسال. و حالم رو به بهبودی گذاشت. درست یادم نیست ولی چند روز بعد اون اتفاق باباخان رو خواب دیدم که با گفتن یه جمله کوتاه و با لبخند در حالیکه تو خواب داشتم اوضاعی که اتفاق افتاده بود رو شرح میدادم آرامش بهم داد. خدا خودشو شکل اون درآورد و هدایتم کرد. پدرم فوت کرده چندین سال پیش و هر بار احتیاج به راهنمایی داشته باشم یکی از بی نهایت راهی که خدا منو باهاش هدایت میکنه خواب دیدن اون هست. در مورد من وقتی باورای محدودکننده م قدرت میگیرن قبل ازینکه حتی توی جسمم خودشو نشون بده از خوابام هشدارشو میگیرم. هم در مورد خودم و هم در مورد بقیه. بعدش اون اتفاق رو با توجه نکردن بهش حس بد رو ازش گرفتم و الان فقط یه خاطره شده که هرموقع ذهنم میخواد یاداوریش کنه، من اعراض میکنم ازش.

      2- بخاطر باورای بدم دندونم درد وحشتناکی داشت و پول نداشتم براش برم دکتر. بررسی کردم که من قبل شروع درد چیکار میکنم؟ به طرز خنده داری جواب این بود: چون چاوشی گوش میکنم! من از طرفدارای پر و پا قرصش بودم از سالهای 83-84 که تازه اسمش دراومده بود ویه جورایی طرفدار پیگیر و باتعصبش بودم. به قول خودم از موقعی که بینی اش رو عمل نکرده بود تا به حال. اما وقتی امتحان کردم که بعد از گوش دادن به اهنگاش که 97% غمگین یا دارای بار احساسی غمگین یا گناه هست 6 و حداکثر 12 ساعت بعد ازون دندون دردی میگیرم که واویلا! در مورد اهنگای غمگین دیگر خواننده ها هم همین بود ولی باشدت کمتر. بنابراین گفتم چاوشی جان من دیگه نمیخوام درد بکشم و کل اهنگایی که داشتم شیفت+دیلیت+اینتر.اولش نجواها گفت این چه کاری بود و… که نذاشتم ادامه بده و گفتم حرف نباشه. بخاطر احساس کوچولوی گناهی که بخاطر این کار بهم دست داده بود شبش دوباره دندون درد توی خواب سراغم اومده بود و منم که تازه سپاسگزاری کردن رو یاد گرفته بودم شروع کردم مسلسل وار توی ذهنم خدایا شکرت گفتن رو. نمیدونم چقدر طول کشید ولی بعد یه مدت کوتاه بدون قرص خوردن خوب شد. حس لذتی داد بهم که نگو و یاد استاد افتادم که میگفت من سالهای ساله دارو مصرف نکردم و کسایی توی دوره هاشون بودن که حتی سرطان و تومور رو درمان کردن پس میشود. پس جواب میدهد. شبای بعدشم دندون درده بود ولی هربار کمتر و در بازه هایی طولانی تر نسبت به هم اتفاق می افتاد. چاوشی و دیگر انسانهای موفق رو تحسین میکنم ولی برای من این فرد مناسب نبود پس وجودم رو از وجودش خالی کردم و براش درخواست موفقیت های بیشتر رو میکنم. فهمیدم وقتی استاد آب تصفیه نشده ی پر از جک و جونور یا توت فرنگی نشسته میخوره و هیچیش نمیشه یعنی چی. چه ممممممیکنه این باورها.

      3- روی اینکه ایده برای ثروتمند شدن خیلی زیاده و هر روزم داره بیشتر و بیشتر میشه کار میکردم. به فکرم رسید من که پارسال از یه پخش آرایشی لوازم برای خودم گرفته بودم و از کیفیت و اصل بودنشم مطمئن بودم حالا خودم میگیرم و با قیمتی یکم بالاتر میفروشم. یه چند روز بعدش یکی از دوستام برای کل خونواده ش سفارش داد و بعد ازون قدم های کسب و کار اولیه م برداشته شد یعنی مشتری هام همینجور زیاد تر و زیادتر میشد. یه دوست آرایشگر داشتم که به قصد کمک تجربه های اکثرا منفی رو میگفت و من میدیدم بعد از هربار حرف زدن با این یه مشکلی هرچند کوچیک توی کارم پیش میاد پس رابطه مو باهاش محدود کردم. از یه کلید توی سال پیش ایده ای گرفتم برای شروع بیزینسم امسال.

      4- یاد گرفتم باید کارمو تبلیغ کنم و بهترین چیزی که به ذهنم رسید چاپ کارت ویزیت بود. البته قبل از سال چاپ کرده بودم ولی داشت خاک میخورد. و چه چیزی وحشتناک تر ازینکه برم خودم و کار قبلیم رو معرفی کنم! همچین که قدم برمیداشتم که برم با یکی صحبت کنم حباب ترسم میترکید و جوری بی فکر قبلی معارفه میکردم که میگفتم ایول خدا دمت گرم! معارفه کن می بودم تا حالا؟! با رفتن به یه کلاس فنی و حرفه ای یه فضایی رو برای خودم ایجاد کرده بودم که میتونستم خودمو معرفی کنم و اتفاقا محصول هم فروختم. من هروقت میخوام کاری رو انجام بدم که برام سخته میگم خدایا خودت کمکم کن.من فلان صفت رو میخوام و بعدش صاحب اون صفت میشم. نمیدونم چه جوریه ولی با سوال کردن و درخواست کردن بهم گفته میشه. حسم هم بهم میگه و قدم اول رو برمیدارم و قدم ها بهم گفته میشن. برای فهمیدن بیشتر درمورد این موضوع 5 آفرینش رو باید بخرم. چیزی که در حال حاضر میدونم فقط از روی گزارش اون جلسه ست.

      5- با توجه نکردن به چیزای ناخوشایند اونا رو تجربه نمیکنی. حتی اگه دیگران بیان قسم بخورن که ما چیزای ناخوشایند رو تجربه کردیم (که نمیدونن به واسطه کانون توجه بر ناخواسته هاشون اتفاق افتاده). از تجربه ای که سال 93 داشتم میدونستم نباید واقعیت زندگی دیگران رو واقعیت زندگی خودت و تنها شیوه و سبک زندگی برای زیستن دونست. بی نهایت سبک زندگی و شیوه تفکر وجود داره. چرا فراموش کردم که راه تفکر و خط مشی زندگی من حتی برای دبیرای دبیرستانمون تحسین برانگیز بوده؟ بدین ترتیب با این باور رفتم ابروهامو تتو کردم و مجددا دم خدا گرم که هیچ دردی حس نکردم و خیلی عالی و بی نقص دراومد و تازه با قیمت مناسب. من حرف بقیه رو نشنیدم در این مورد که چیزای بدی میگفتن. ازینکار حس خوبی داشتم و میخواستم زیباییم رو دائمی تر کنم و از دیدن خودم توی آینه لذت بیشتری ببرم.

      6- اوضاع مالیم بد بود و از خداوند ایده خواستم. اونم گفتم زمینتو به مبلغ فلان به فلانی بفروش و اگه اون نخواست به فلانی بفروش و اگه نه بعدش بهت میگم به کی. به فرد اولی گفتم و اونم ازم مهلت خواست. ته دلمم راضی بودم که فقط به اون بفروشم. اولش طمع کردم و نتیجه ی طمعم این شد که چندین ماه بعد فروش رفت به نصف قیمت ولی به همون فرد اما نتایج معنویش اونقدر زیاد بود که حتی همین الانم میشنوم که کار من باعث شده یه نفر دیگه که خیلی آدم نامناسبی بوده و به همین فرد که من زمینم رو بهش فروختم، تنبیه بشه. در واقع نتیجه کارای نامناسب و تهمتها و… رو به همین خریدار زمین من ببینه. از پیشرفت این فرد از فرط حسادت عصبانی شده بود. منم بهش گفتم کاری بهش نداشته باش اون داره خودش با دست خودش قبر خودش رو میکنه. خریدار زمین من خبری از جریان باورها نداره ولی ماها میدونیم اگه تحسین موفقیت کسی باعث موفق شدن ما میشه برعکسشم هست. و از آدمهای نامناسب باید اعراض کرد فقط همین. جالب این بود که این فرد نامناسب سالها پیش این بدی ها رو بهش کرده بود و

      من روحمم خبر نداشت. ایمان آوردم که هرکسی کار بدی کنه به خودش برمیگرده اونم توسط مثلا منی که ازین چیزا بی خبر بودم! خداوند از بی نهایت دستش بهت پس میده از هر دستی که بدی. پس گفتم ببین این یه درسه هرگز حتی زمانی که موقعیتشو داشتی انتقام نگیر و یا بدی نکن. ادای خدا رو درنیارو توکارش دخالت نکن. خداوند عزیز صاحب انتقامه. اون کارشو بهتر از همه بلده. نیاز نیست تو بهش بگی یا…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
    • -
      سعیده گفته:
      مدت عضویت: 2912 روز

      سلام خانم مهتاب امیر شاهی عزیز

      خداوند را سپاسگزارم اینقدر باور خدا همه چیز می شود همه کس را خوب توضیح دادی خیلی نیاز داشتم روی این باورم کار کنم و بهتر و بیشتر معنی اش را درک کنم متشکرم واقعا عالی بود

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    امیرحسین راد گفته:
    مدت عضویت: 2922 روز

    به نام خدا

    سلام و درود

    خدایا بی نهایت شکرت بایت سال اعجاب انگیزی که داشتم میتونم به جرعت بگم سالی پر از دانایی ،چرخش، شگفتی ، الهام ، خودشناسی ، خدا شناسی ، باورشناسی … بود.

    سال 96 من با باورهای بیمارم آشنا شدم با ضمیر خودآگاه و نا خودآگاه آشنا شدم ، با خدای واقعی و کارآمد ، با اصول پشت پرده کاسبی که مباحث معنوی هر کاسبی باشه آشنا شدم.

    فهمیدم که با مغذم میتونم کل آیندم رو شکل بدم ، معنای دقیق قضاوت کردن و نکردن دیگران و اصلا دلیل و ریشه اکثر رفتارهای انسانهارو فهمیدم و این باعث شده تا اونجایی که میتونم از دست کسی ناراحت نشم.

    فهمیدم فرق و فاصله ای بین من و دیگر موجودات زنده نیست و همه تیکه هایی انرژیک از یک انرژی کل هستیم.

    سال 96 تونستم با آموزشهای استاد عباس منش و منابع دیگر دگمه ایمان و توکل واقعی رو در خودم پیدا کنم و با فشردنش دنیای خودم رو عاری از ترس و نگرانی دلهره بکنم.

    با تمریناتم تونستم دیگه نگران آینده نباشم غم گذشته رو نخوردم با مدیتیشن در همین الان زندگی کنم و نگران هیچ موقعیت و چک و بدهی و تحدیدی نباشم و این یعنی قدرت یعنی آرامش یعنی شادی الهی .

    در این سال همسرم توانست وارد رشته مورد علاقش یعنی روانشناسی بشه که در کنار آموزشهایی که داشتم دریافت میکردم آموزشهایی که همسرم هم به من میداد درهای جدید از انسان شناسی و درک دقیق لایه های درونی یک انسان رو تونستم دریافت کنم که خیلی عجیب و جالبه.

    سال 96 سال قانون بزرگ فرکانس بود چقدر این قانون در لحظه به لحظه زندگی ما انسانها بر قراره و چقدر درسته و سوالهایی که داشتم در مورد اینکه چه ترتیب و قانونی برای دسته بندی انسان ها و در کل کی تعیین میکنه که کبوتر با کبوتر بپره رو تو این سال دریافتم.

    دستاورد بزگ من در این سال شراکت با خدا در کسب و کارم بود که اصلا دنیایی جدید در زندگی من گشود در حالی که همه از بازار و اوضاع کاسبی مینالیدن تولید من عجیب زیاد شده بود و از هر روزنه ای مشتری میومد و 1 روز هم من بیکار نبودم.

    سیستم کارمم اینطور بود که با خدا قرار گزاشتم که از از هر پول وردی 3 % برای تو و 3% برای من که همینطور پیشرفتیم تا اینکه 1 روز جرا تش رو پیدا کردم و کردمش 5 % برای خدا 5% برای من و در حسابی جداگانه سریعا بعد اینکه پول میومد تو حسابم واریز میکردم.

    الان حساب خداوند میلیونی توش پوله که صرف امور خیریه میکنم و هیچ کم و کسریم تو کارم ایجاد نشده.

    از طرفی خدا ببین چه کار میکنه تو کاسبیم یعنی مواد اولیه با بهترین جنس و کیفیت که به شدت نایابه خدا برام میاره با هم تولید کنیم چکهایی که اصلا امید به پاس شدنش نیست برام پاس میکنه ، حقوق خودم و بچه هام رو جور میکنه ، مشتریام رو گلچین میکنه …

    خلاصه طوفانی به پا کرده الانم که در عید هستیم با اینکه تعطیلم سفارش برام آورده و به شدت عاشق این کاراشم.

    در نهایت خیلی چیزهای دیگه یاد گرفتم که میدونم شدیدا اول راهم ولی با خودم میگم راهی که این اولش باشه آخرش چی میخواد بشههههههههه

    سال 97 رو میخوام با استفاده از آموزشهایی که در سال 96 یاد گرفتم و بیش از 50 عنوان کتابی که در سال 96 به صورت صوتی خریدم و گوش کردم رو به کار بگیرم ودنیای بهتری برای خودم و اطرافیان و باقی انسانها بکنم.

    دوست دارم به کارگر هام اضافه کنم کاسبیم رو بزرگتر کنم به سود بیشتری من و خدا برسیم….

    خدارو شکر بابت این موقعیت که به من داده شد بشینم بنویسم چکه ای از موفقیت هام رو

    سپاس فراوان

    بدرود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  8. -
    میثم جبلی گفته:
    مدت عضویت: 3036 روز

    سلام خدمت استاد و دوستان عزیز

    بی تردید سال 96 مثال زدنی ترین سال زندگیم بود و این مهم به خاطر آشنایی نزدیکتر و استفاده از آموزشهای استاد عباسمنش بود.

    از اینجا شروع میکنم که تو خرداد ماه یه روز که از خواب بیدار شدم قبل از اینکه برم صورتم رو بشورم یه ندایی بهم گفت کامپیوترت رو روشن کن و برو سایت عباسمنش رو چک کن و همونجا بود که سرآغار اتفاقها و جذب ها و خیلی چیزهای خوب برای من در امسال شد.

    از همون ابتدا با استفاده از آموزشهای استاد:

    – مهمترین مسئله زندگیم که شناخت و ارتباط با خدا بود حل شد و الان درکم و رابطه ام با خدا بسیار بی نظییییر شده و به شدت خوشحالم و باز هم دارم بهترش میکنم. (هر لحظه رابطه ام با خدا بهتر و بهتر میشود )

    – درآمدم به طور معجزه آسایی رو به افزایش رفت. البته با تغییر باورهام. (سیل ثروت به سمتم سرازیره)

    – اعتماد به نفسم رفت بالاتر که به مدل کاری که خودم دوست داشتم بپردازم و از همون راه پول دربیارم برای همین در عرض یک روز تصمیم گرفتم که تغییر مسیر کاری بدم و الان که تقریبا 8 ماهه میگذره میبینم که چه تصمیم درستی گرفتم.

    – به بیزینس هایی هدایت شدم که راحتتر میشه ثروت ساخت. (پول به راحتی بدست میاد)

    – انقدر به راحتی پروژه میگرفتم که طرافیانم متجب میشدند. تو پیاده روی هام قرارداد کاری اکی میکردم.

    – انقدر پول تو خیابون پیدا کردم که خیلی امید و انگیزه ام رو بیشتر میکرد.

    – به سمت آموزشهای حرفه ای در زمینه کاریم هدایت شدم.

    – با یه عالمه دوستای حرفه ای و هدفمند آشنا شدم.

    – کلی مشاوره و کمکهای فکری خوبی به اطرافیانم و بیزینس هایی که توشون فعال هستم داشتم که ثروت ساز و موثر بوده.

    – جواب خیلی از سئوالهامو رو در همین سایت با آموزشهای استاد پیدا کردم.

    – احساس لیاقتمندی بیشتری نسبت به قبل دارم.

    – هر روز رابطه ام با خدا داره بهتر و بهتر میشه.

    – به سمت آدمهایی هدایت شدم که از قبلی ها حرفه ای تر هستند. (همیشه آدمهای حرفه ای با من کار میکنند)

    – رفته رفته با کارکردن رو باورهام رونده کارهام راحتتر شد. قشنگ میبینم که خدا چند قدم جلوتر از من داره میره و کارا رو کی میکنه. (خداوند همیشه منو هدایت میکنه)

    – تو اسفند ماه گذشته انقدر کار بهم پیشنهاد شد که چون وقت انجامشون رو نداشتم و تمرکز کاریم از دست میرفت برای همین کنسلشون کردم. (سیل مشتری به سمتم سرازیره)

    – کسب و کاری که چن ماه پیش از صفر شروع کرده بودیم تو اسفند ماه به درآمد رسید و خیلی خوشحالمون کرد.

    و یه عالمه اتفاقهای بی نظییییر دیگه که واقعا از خدا سپاسگزارم که منو در این مسیر قرار داد.

    استاد عباسمنش از شما هم سپاسگزارم بابت این آموزشهای عالیتون. خداقوت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  9. -
    نیما جلالی گفته:
    مدت عضویت: 2844 روز

    با درود خدمت استاد محترم و همراهان عزیز ، و آرزوی سالی متفاوت و باشکوه برای تک تک عزیزان .

    دوستانی که در شهرهای بزرگ زندگی میکنند ، نیک میدانند کنشهای صدها هزار نفر در طول یک روز ، چه امواج کوه پیکری از انرژی ایجاد میکند ، خصوصاً زمانهایی که اخبار التهاب زا و پر تنش ، سطح استرس اجتماع را بالا برده و آستانه تحمل افراد را پایین میآورد .

    سال 1396 برای من مانند اکثریت افراد جامعه طی شد ، ضربات بسیار خوردم ، که آخرین و سهمگین ترین آن ، ترک رابطه دوستی بود که امید زیادی برای همراهی دائم با او داشتم ، دی ماه 1396 …

    مانند بوکسورها ، پس از هر ضربه مدتی گیج و چرخان بودم ، ولی دوباره می ایستادم و گارد میگرفتم ، حتی پس از تنها شدن …

    این آخرین ضربه من را به وادی دیگری کشاند ، گویی در یک رویا فرو رفتم ، شاید هم از یک رویا بیدار شدم ؟ واقعاً نمیدانم چه شد ، ولی چهار ماه آخر سال برای من جور دیگری بود ، شاید هم من جور دیگری شده بودم …

    قبلاً با عوالم معنوی سر و سری داشتم ، و همچنین مدتی بود که در محضر استاد عباس منش تلمذ میکردم ، ولی تماماً در بعد نظری سیر میشد ، و از درون ” حباب کاذب امنیت ” ، جهان را نظاره میکردم ؛ ولی حباب ترکید ، و من سقوط کردم ، مثل آلیس ، و وارد سرزمین عجایب شدم …

    کارمند بخش خصوصی بودم ، و مانند اکثریت این قشر ، وازده و ناراضی ؛ مدتی بود در پی تغییر بودم ، ولی تردیدها و عدم موفقیتهای گذشته ، چون زنجیری ذهن و دلم را در گرو داشت . دقیقاً یک هفته پس از ترک رابطه نازنین دوستم ، و در پی یک الهام ، ندا یا نجوا ، بطور کاملاً بی مقدمه و ناگهانی استعفا دادم ، آنقدر سریع که گویی دقیقه شمار عمر ، لحظات پایانی را نشان میدهد ؛ هیچ برنامه یا نقشه جایگزین نداشتم ، دقیقاً هیچ ، و همینطور سرمایه ای که بدان تکیه کنم ؛ تنها خودم بودم و مهارتهای شخصی ام ؛ تحت هدایت قلبم ، وارد وادی تدریس شدم ، راهی که خیلی مورد علاقه من است و عاشقانه بدان اهتمام دارم ؛ لحظات آزادم را پیوند زدم با مطالب و فایلهای رایگان استاد عباس منش ، و از آنجایی که از نعمت سواد انگلیسی ، بهره کافی دارم ، به تقویت ساختار ذهنی خودم از منابع اصلی مشغول شدم ، و از محضر بزرگانی چون باب پراکتور ، جک کنفیلد ، برایان تریسی ، دارن هاردی ، جول اوستین ، گابرین برن استین ، فلورانس اسکاول شین ، ناپلئون هیل ، والاس دی واتلز ، … بهره مند شدم ، و بدین صورت سال 1396 به پایان رسید ، با پسرفت محسوس در وضعیت مالی ، ولی پیشرفت قابل توجه در وضعیت ذهنی ، شناخت جهان و قوانین حاکم بر آن …

    اکنون احساس میکنم درحال جوانه زد هستم ؛ بینشی بدست آورده ام که بمن امکان میدهد جهان را آنگونه که هست ببینم ، بدور از عینکهای رنگارنگ مرسوم ؛ حتی امروز به این نتیجه رسیدم که این دوری مابین نازنین دوستم و من ، بخشی از طرحی بزرگتر است که برای پیشرفت من ( شاید هم ما ) درحال اجرا است …

    اکنون دریافته ام :

     هر روز یک تولد دوباره است ، هر روز یک عید ، و هر روز آغاز سال نو …

     جزیی هستم از یک کل هوشمند و دانا ، و تا زمانی که رها در دستان پر مهرش هستم ، فقط نیکی و خیر جاریست …

     هر زمان فرمان زندگی را در دستان دانایش نهادم ، به بهترین سرمنزل هدایت شدم ، و هر زمان فرمان را خودم بدست گرفته ام ، در یک دایره بی پایان چرخیده ام …

     طرح الهی منحصر به فردی برای من تنظیم شده که تا زمانی که تسلیم آن باشم ، پیروزم …

     کاستی ، سختی ، فقدان ، دوری ، … هیج جایی در طرح الهی ندارد ، و این خود من هستم که با پشت کردن به نور ، نگران تاریکی هستم …

     تا از درون پر نشوم ، نمیتوانم دستگیر دیگری باشم ، و بهترین راه پر شدن ، خالی کردن ظرف درون از تیرگی ها ، تردیدها ، بدبینی ها و ترس ها است …

    و اما سال 1397 :

    همانطور که در یک شب تاریک ، تنها با دیدن یک کیلومتر از مسیر در پرتو چراغهای ماشین ، میتوان از تهران تا شیراز رانندگی کرد ، با اطمینان به اینکه ” مسیر وجود دارد ، ولی بخاطر محدودیت دید ، تمام آن دیده نمیشود ” ، از کاتالوگ کیهانی ، خیر ، نیکی ، شادی ، سلامتی ، سربلندی ، موفقیت و ثروت را برمیگزینم ، فرمان زندگی را در دستان بی تزلزل خداوند میگذارم ، شنوای نجوای مهربانش میشوم ، ذره ذره عشقش را در ذره ذره عالم نظاره گر میشوم ، و با اتکا به یاوری چنین قاهر ، دانا و شکست ناپذیر ، دروازه های وجودم را به روی جهانی بینظیر و سراسر خوبی باز میکنم …

    با امید به اینکه سالها بعد ، وقتی خواستیم از موفقیتهای خود بگوییم ، اینطور آغاز کنیم :

    ” همه چیز از سال 1397 شروع شد … ”

    با آرزوی بهترین بهترینها برای تک تک انسانها ،

    شاد ، تن درست و ثروتمند باشید .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      الهام گفته:
      مدت عضویت: 3410 روز

      سلام جناب آقای جلالی

      سبک نوشتاری شما رو خیلی دوست داشتم

      و با اجازه شما از بخشی که نوشتید اکنون دریافته ام که :

      برای خودم کپی برداشتم

      خیلی خلاصه و مختصر مفید و عالی نوشتید

      من هم امیدوارم روزی برسد که بنویسم

      همه چیز از سال 97 شروع شد

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        نیما جلالی گفته:
        مدت عضویت: 2844 روز

        دوست مهربان ، از اینکه دلنوشته کوتاه بنده را شایسته پاسخ دانستید ، سپاسگزارم ، و امیدوارم ” ستاره اقبال ” شما همیشه بر فراز باشد .

        شادمانم که این دریافتهای مختصر ، مقبول طبع شما افتاد .

        دل شاد ، تن درست و برقرار باشید .

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    آناهید شفیعی گفته:
    مدت عضویت: 3039 روز

    اتفاقاتی که دوست دارم سال 1397 تجربه کنم:

    1_میخوام وجودم با خدا گره کور بخوره جوریکه هیچ جوری باز نشه میخوام هر لحظه تجربه قویتری از خدا داشته باشم. آمین یا رب العامین

    2_امروز فایل رایگان رسالت من استاد رو چندبار گوش دادم و مصمم شدم قرآن رو با خط خودم بنویسم و کلمه به کلمه ترجمه کنم. این تصمیم برام خیلی بزرگه چون من سالها قرآن رو رد کردم و کلا دین اسلام رو قبول نداشتم ولی حالا میخوام با همین شک و تردیدم سراغ قرآن برم و خودم ته و توش رو در بیارم چون وقتیکه استاد از معنی آیات میگن خیلی منقلب میشم و خیلی وقته که دارم نسبت به تعصبی که

    به قرآن دارم فکر میکنم و میخوام خیلی بیطرف سراغ قرآن برم انگارکه دارم یک کتاب موفقیت رو میخونم اصلا امروز بخودم گفتم اسم قرآن رو میزارم راه سعادت تا ببینم چجوری منو به سعادت واقعی میرسونه. وچون من آدم نوشتاری هستم اولویت امسال من نوشتن و ترجمه قرآن کلمه به کلمه هست و هرجا سوال داشتم از بچه های عقل کل کمک میگیرم.وااای خیلی هیجان دارم و از همه دوستام میخوام برام دعا کنن تا در کشف این دنیای ناشناخته و رسیدن به گنج حقیقت موفق بشم. آمین یا رب العالمین

    3_از اول سال تصمیم گرفتم سلامتی کامل معده م رو بدست بیارم و با خودم عهدبستم حتی یک قرص هم مصرف نکنم و میخوام یه معده جدید و قوی برای خودم بسازم معده ای که هیچ محدودیت غذایی نداشته باشه و خداروشکر تا امروزهم حتی یک قرص هم مصرف نکردم و همش با گفتن جمله های تاکیدی حالم رو بهتر کردم. همینطور میخوام با کمک و یاری خدا ضعف چشمام رو به قدرت و بینایی صددرصد تبدیل کنم آمین یا رب العالمین

    4_میخوام امسال با کمک خدا به استقلال مالی برسم و هیچ ایده ای هم ندارم ولی به قدرت و دستان بینهایت خدا ایمان شدیدی پیدا کردم و امیدوارم به روزهای مستقل شدن و رهایی و آزاااااادی. آمین یا رب العالمین

    5_میخوام امسال برم توی خونه شخصیه خودم. میخوام خونه آرزوهام رو بخرم. به نام خودم باشه. چجوری؟باکدوم پول؟باکدوم اعتبار؟نمیدونم. ولی خدا بهم قول داده که بموقعش هم برام پول میشه هم اعتبار هم راه هم خونه و من ایمان شدیدی به وعده هاش دارم. آمین یا رب العالمین

    6_میخوام امسال جایی زندگی کنم که سراسر سبزی و درخت و آب و آبادانی باشه میخوام جایی باشم که تا چشم کار میکنه طبیعت بکر باشه جنگل باشه دریا باشه گل باشه درخت باشه. خداجونم آخه من عاشق گل و گیاهم و خونه پنجاه متریم هم مثل یک گلخونه قشنگه و اینقدر دوربرم گل چیدم که دیگه جای خودم نیست.یکی از رویاهام احداث بزرگترین گلخانه دنیاست تا بتونم باتمام وجودم لذت لمس طبیعت و آفریده های خدارو بچشم و من به قدرت و دستان بینهایت خدا برای رسیدن به هدفم ایمان شدید دارم.آمین یا رب العالمین

    7_میخوام در ورزش یوگا به پیشرفتهای بزرگی برسم و بتونم برای امتحان مربیگری انتخاب بشم.چجوریشو نمیدونم فقط من با عشق و علاقه به تمریناتم ادامه میدم و بقیه ش سهم خداست چون من شدیدا بهش ایمان دارم. آمین یا رب العالمین

    8_میخوام درآمدم دریکسال پیش رو به حداقل ده میلیون تومان و بیشتر در ماه برسه. و ایمان دارم وقتی من باتمام وجودم میخواهم و چون خدای قادر میتواند پس میشود.آمین یا رب العالمین

    9_میخوام در سال پیش رو تمامی محصولات آموزشی استاد رو تهیه کنم. همه محصولات رو (روانشناسی ثروت یک دو سه، هفت جلسه باقیمانده قانون آفرینش،عزت نفس،روابط، هدف گزاری و……)همه رو تهیه کنم تا به آرامش و آسایش و سعادتی که استاد و بقیه دوستان تجربه کردن برسم و من به راههای خدا برای رسیدن به این خواسته م ایمان شدید دارم. آمین یا رب العالمین

    10_میخوام درسال جاری فقط و فقط با آدمهای مثبت و نیک اندیش و فرشته گونه روبرو بشم و اونارو جذب کنم. میخوام برام سالی پراز روابط عالی و سازنده باشه و خداروشکر میکنم که پیشاپیش منو در مسیر چنین گروه مثبت اندیش و خداگونه ای قرار داده و بخاطر مستجاب کردن خواسته م بارها وبارها سپاسگزارم

    11_میخوام عضو فعال سایت باشم و همه وقتم رو به مطالعه عقل کل و راهکارهای دوستام که دنیایی از تجربه های خوبه بگذرونم تا بتونم خودمم امسال عضو فعال عقل کل ها بشم آمین یا رب العالمین

    12_میخوام رانندگی یاد بگیرم و یه ماشین مدل بالا بخرم، میخوام شنا یاد بگیرم و کلی ورزشهای دیگه انجام بدم چون من عاشق ورزشم و ورزش برام بزرگترین تفریح و سرگرمیه،میخوام نقاشی بکنم چون استعدادیه که از بچگی درونم بود ولی بخاطر دختر بودنم پدرمادرم اجازه ندادن که شکوفا بشه. میخوام ادامه تحصیل بدم و محدودیتی برای خودم قایل نباشم برای رشد و پیشرفت. میخوام خیلی کارها بکنم خیلی کارهایی که بخاطر جنسیت و ملیت و سن و موقعیت ازشون منع شدم. میخوام خودم باشم. میخوام نقابم رو بردارم و انسانی باشم که موقع پیوند باخدا باتمام وجود از خودم راضی باشم و لبخند رضایت برلبم باشه. میخوام هنگام وصل خداو تمامی فرشتگان برام کف بزنن میخوام جوری زندگی کنم که سربلند باشم میخوام خوشحال باشم

    13_و میخوام طبق گفته استاد عزیزم در همه لحظات حس خوبم رو حفظ کنم چون فاصله تمامی خواسته هام به من با حس خوب پر میشه و همه آرزوهای بالا وقتی برام محقق میشه که در هر لحظه حالم خوب باشه و همشون رو به خدا بسپرم و از اکنونم لذت کامل رو ببرم. خدای عزیزم من خوشحالم و راضیم. راضیم ازینکه تورو دارم چون تو همه چی هستی. تو همه آرزوهامی. تو همه دنیا و آخرت و سلامتی و ثروت و سعادت واقعی من هستی. خدایا سپاسگزارم که هستی و سپاسگزارم که انسانی بزرگ رو سرراهم قرار دادی که تغییری رو درمن بوجود آورد بنام امید. امیدی که منو دوباره زنده کرد دوباره متولد شدم و چنان با شور و شعفی از خواسته هام نوشتم که انگار همه در چنگم هستند. خدایا تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میجویم. مرا به راه راست هدایت کن. آمین یا رب العالمین.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای: