داستان هدیه تولدم - صفحه 19 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-30.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2016-03-08 17:56:452021-10-13 23:03:29داستان هدیه تولدمشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام الله یکتا، رب العالمین
خدایا شکرت بابت این فایل و آگاهی هاش و مداری ک درس قرار گرفتم ک باعث شده این فایل رو گوش بدم
در این فایل یاد گرفتم در این مسیری ک شروع کردم بجای حسرت خوردن تحسین کنم
به زیبایی ها توجه کنم
خودم رو باور کنم فارغ از نظر بقیه
خودم رو دوست داشته باشم فارغ از اینکه بقیه منو دوست دارن یا نه
و این سوال رو از خودم بپرسم که: تو فارغ از نظر بقیه چقدر خودت رو و تواناییات رو باور داری
فارغ از اینکه بقیه بهت چقدر ابراز علاقه میکنند تو چقدر خودت رو دوست داری آخه به اندازه ایی ک خودت رو دوست داشته باشی محبت دریافت میکنی به اندازه ایی ک خودت رو باور داشته باشی مسیر رو باور داشته باشی هدایت میشی.
فهمیدم چقدر همه چیز میتونه تغییر کنه وقتی استاد گفت ک قبلا اگه یک خودکار هم یکی بهم میداد واقعا ذوق میکردم و الان ک کادو های تولدم توی یک اتاق بزرگ هم جا نمیشه و این باعث شد به خودم یادآوری کنم هیچ چیز نشد نداره وقتی وقتی ک با خدا و خودم در صلح باشم وقتی این طوری زندگی کنم دیگ نگرانی نخواهم داشت. و البته ک وقتی ک این اتفاق برامون افتاد گذشتمون رو یادمون نره و یادآوری گذشته باعث بشه سپاسگزاری عمیقی رو تجربه کنیم از این حجم از تغییرات
ما اگر ما با خدا عشق کنیم ایمانمون رو تقویت کنیم و محتاج توجه نباشیم خود به خود همه مارو دوست میدارن و ارزشمند میشیم و همه محبت میکنند به ما و این تا از لطف و فضل پروردگار است.
رابطه خودت با خدا رو مهمترین رابطه در زندگیت بدون و بقیه نتایج از رابطه تو با خدا به وجود میاد
اگر به خواستمون نچسبیم طوریکه وابستگی پیش بیاد و بپریم تو بغل خدا و روز به روز سعی کنیم با خدا و خودمون به صلح برسیم جهان کاری جز رسوندن من به خواسته هام نداره همه چیز خود به خود به وجود میاد. ولی هرچی مهم تر باشه برامون خواستمون و وسواس به خرج بدیم جهان هم سخت میگیره به ما
حالا نشانه صلح با خودمون و خدا چیه
انسانی ک با خودش رفیقه و باخدا در صلح هست
دیگه نظر بقیه براش مهم نیست
خوشحال و شاد زندگی میکنه
هرجا میره زیبایی های خالق رو میبینه
از همین ک هست راضیه
بقیه رو دوست داره چون اوناهم از خداوندن
برای خودش زندگی میکنه و..
و بعد نتیجش چیه؟
خواسته هاش خود به خود به وجود میاد
تضادهاش برطرف میشه.
ثروت، نعمت، سلامتی، روابط همه چیز خودش میاد
و میفته توی یک سیکل مثبت خوشبختی و نعمت
ما نباید چیزی رو به زور بدست بیاریم اگر میبینی چیزی داره سخت پیش میره یجای کار اشتباهه یک قسمتی از رابطت با خودت و خدا اشتباهه باید روی ترمز هات کار کنی.
و این راحتی لیاقت همه مردمه همه مردمی ک اون رابطه زیبارو با خداوند داشته باشند و وقتی ک ما درست رابطه با خدا برقرار کنیم همه چیز خود به خود درست میشه مگه میشه ما به خداوصل باشیم و همه چیز سخت پیش بیاد؟ اصلا منطقیه این حرف؟
همه چیز به موقع در زمان و مکان مناسب رخ میدهد
تنها قدرت جهان خداوند یکتا هست
انسان برای باید به راحتی به موفقیت برسه
هرچه بیشتر روی مسائل درونی کار کنی بیرون همه چیژ راحت پیش میره
و متعهد شو به کار کردن روی خودت و نتایج رو ببین
ما باید دیدگاهمون رو به هرچیزی جوری تغییر بدیم ک احساس بهتری به ما بده اصل کار اینه مهارت میخواد ولی به نتایجی ک به ارمغان میاره میارزه. و زندگی رو راحت بگیریم و ب چیزی نچسبیم. و نگرانش نباشیم.
تعهد باید بدم ک
خونسرد تر بشم
بیخیال تر بشم
و سخت نگیرم
و اینها از نتیجه این باور است ک که آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع سخت میگیرد جهان بر مردمان سخت کوش.
و بعد همه چیز به راحتی و خود به خود به وجود میاد.
خدایا سپاسگزارم ازت که هرروز همه چیز رو برام راحت تر میکنی خدایا سپاسگزارم بابت آگاهی هایی ک بهم میدی و سپاسگزارم بابت این سایت توحیدی
در پناه الله یکتا، شاد، سالم، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.
به نام خدایی که زمان بندی اش دقیق است به نام خدایی که هیچ وقت دیر نمیکند ودر بهترین زمان من را به خواسته هایم میرساند.
سلام به استاد عزیزو خانم شایسته نازنین و تمام دوستان باعشق خانواده عباسمنش
روز نهم سفرنامه
من امروز یاد گرفتم وقتی با خودم در صلح باشم خودم را دوست داشته باشم چون ذره ای از ذات الهی هستم و دیگران را هم دوست داشته باشم چون آنها هم ذره ای از وجود پاک خداوند هستند روی خودم کار کنم به خواسته هایم نچسبم و رها باشم یعنی چیزی آنقدر برایم مهم نباشد که وابسته اش شوم و شب و روز به آن فکر کنم و نگران باشم که کی و چه موقع به دستش می آورم آن وقت است که تمام چیزهایی که از بچه گی تا به امروز می خواستم در زندگی ام پدیدار می شود .
تضاد ها باعث میشوند که خواسته های جدیدی در وجود من شکل بگیرد و وقتی من از زندگی لذت ببرم همه اتفاقات خوب رخ میدهد من باید تکاملم را طی کنم وزمانش که برسد به خواسته هایم میرسم و آن زمانی است که حسرت نخورم از موفقیت دیگران خوشحال شوم از هدیه دادن به دیگران لذت ببرم وقتی که با خودم در صلح باشم وقتی که عشق واقعی را از درونم بگیرم نه اینکه به دنبال دریافت عشق بیرون از خودم باشم وقتی که خداوند را تنها قدرت مطلق جهان بدانم و وقتی که فقط رابطه ام را با خدا روز به روز بهتر و عاشقانه تر کنم بقیه چیزها خود به خود و به راحتی درست می شوند( من هم مثل استاد عزیز عاشق گفتن کلمه خود به خود و به راحتی هستم چون معجزه اش را دیده ام ) ودر یک کلمه در هر لحظه از زندگی ودر هر شرایطی که هستیم نگاهمان به زندگی و اتفاقات را طوری تغییر دهیم که هر بار احساسمان کمی بهتر شود .
زندگی را راحت بگیریم چون سخت میگیرد جهان بر مردمان سخت کوش( این یک قانون است )
من به زمانبندی دقیق خدا ایمان دارم
بهترینها را برای شما که بهترین هستید آرزومندم .
هوالرزاق
رَبَّنَا لَا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَهً ۚ إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ ( 8 آل عمران)
به نام تنها قدرت مطلق جهان هستی.
سپاسگزارم از خداوندی که هادی حامی و حافظ من است.
سپاسگزارم از استاد عزیزم که دست ، صدا و تصویر خداوند است در زندگیم و سخنگویی است با زبان نتایج برایم که نتیجه صراط مستقیم آنان هستند که نعمت دریافت میکنند.
سپاسگزارم از بانو شایسته مهربان و قدرتمند و خانواده صمیمی عباسمنش که حامی من در درک بهتر قوانین هستند.
امروز روز نهم سفرم و سی و یکم مردادماه 1402.
چند روزی است که مدام این فایل رو گوش میکردم ولی درک نمی کردم دوباره روزهای قبل رو مرور میکردم ولی به روز نهم که می رسیدم دوباره و دوباره و دوباره گوش میکردم.
امروز نشستم متن ها رو خوندم و کامنت ها رو و خوندم و خوندم و خوندم .
تمرین امروز : نوشتن نشانه هایی که نتیجه در صلح بودن با خودم هست.
وقتی رسیدم به این قسمت متن:
مرتب به خودت یادآور شو که، “تنها کارِ زندگیِ من ایجاد هماهنگی میان ذهنم و روح است” به نحوی که به آرامش و شادی بیشتری برسم.
وقتی آن اطمینان قلبی را داری و آرام هستی، وقتی احساس شعف می کنی یعنی با خودت در صلح هستی. یعنی راه هدایت به سمت نعمت ها و برکتها را باز گذاشتهای.
و یعنی تمام خواستنیها به سوی زندگیات در حرکت است.
پس این هدیه را از خودت و زندگیات دریغ نکن.
نگاهی به زندگیم کردم و دیدم چندین سال است که استقلال مالی میخواهم تا بتوانم تمام تعهدات مالی رو انجام بدم و نشده چون من در هماهنگی میان ذهنم و روح نبوده ام فکر کردم چرا تو متن نوشته ذهنم و روح بعد یه حسی بهم گفت چون ذهن در مالکیت توست ولی روح تکه ای از وجود خداوند است و در مالکیت خداوند.
نوشته مرضیه پری پور عزیز رو خوندم اشک تو چشام حلقه زد وقتی که این آیه رو دیدم
رَبَّنَا لَا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَهً ۚ إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ ( 8 آل عمران)
چون چند روز است که تو دفترم می نوشتم هو الرزاق، انت الوهاب و دیروز بعد از هشت ماه یکی از دوستام اومد دیدنم و برام خوراکی های خوشمزه آورد جالب بود اخه هنوز دو روز نبود که گفتم اگه باور کنم خدا روزی رسان من است اگر باور کنم هو الرزاق خودش اتفاق می افته و جالب بود که امروز با یک خواب ناجالب بیدار شدم و یکم اتفاقات نا جالب پیش اومد بعد به خودم گفتم خدا هادی و حامی و حافظ من است و من خالق زندگیم هستم با افکار و فرکانس هام و امروز بعد از شش روز دارم این جا قدم نهم و ردپای نهم خودم رو می نویسم اونم با این نشانه های واضح و روشن .
1. تنها کار زندگی من هماهنگی میان ذهنم و روح است.
2. در صلح بودن با خودم یعنی عدم اثبات ارزشمندیم حتی به خودم.
3. در صلح بودن با خودم یعنی مهمترین دلیل ارزشمندی ام موجودیت فرکانسی ام است.
4.در صلح بودن با خودم یعنی یافتن ارزشمندی ام در آنچه که اکنون هستم.
5.در صلح بودن با خودم یعنی سپردن خودم به نیرویی که قادر است همه روابط من رو با دنیای اطرافم به بهترین شکل برنامه ریزی و مدیریت کند.
یعنی ساختن بهترین و مهمترین رابطه زندگیم.
اول به هر شیوه ای که میتونم خودم و چیزهای خوب اطرافم رو تحسین کنم و سپاسگزار باشم تا با این کار هماهنگی میان ذهنم و روح برقرار کنم.
دوم به هر شیوه ای که میتونم با تغییر زاویه نگاهم به احساس خوب برسم.
امیرعلی یادت باشه تنها کار زندگی من ایجاد هماهنگی میان ذهنم و روح است به نحوی که به آرامش و شادی بیشتری برسم و زمان های بیشتری در طول روز احساس خوب داشته باشم. ( یادت باشه تنها کار )
خدایا سپاسگزارم خدایا سپاسگزارم خدایا سپاسگزارم
سلام به استاد عزیزم عباس منش و خانم شایسته
استاد با شیندن این صحبت های تان چقدر لذت بردم و حال کردم
اینکه در گذشتها حسرت می خوردید یک کسی پیدا می شد روز تولد شما را بهتون تبریک می گفت اینکه می دیدی دیگران جشن تولد برای شأن گرفته می شود هدیه های گوناگونی دریافت می کردند و اینکه چقدر این آرزو در دل شما بوده که بیشود یک چنین جشن های برای شما هم گرفته شود
حالا بیماند به هر دلیلی که از این چنین جشن ها محروم هستیم و جالبی کار اینجاست که بعداً چقدر جشن های خوب و متعدد که حتی چندین روز جشن تولد برایتان گرفته می شده و هدایایی فراوان و گرانبهای را هم دریافت می کردید و آن گذشته های را که باحسرت سپری شده جبران کرده است
این خلی خوب است که روی خود مان کار کنیم و باور های مان را تغیر دهیم و با تغیر باور ها دنیایی از خوشبختی و سعادت وارد زندگی ما می شود
و اینکه با خود مان در صلح باشیم و خود را دوست داشته باشیم و این دوست داشتن خود باعث می شود که همیشه احساس خوب و خوش داشته و از هر لحظه زندگی بهترین لذت را بیبریم
استاد خلی نکته های عالی و قشنگ را بیان کردید و اینکه خودمان باشیم و تمرکز مان روی خود مان باشد و ورودی های مان کنترول کنیم و بیدانیم چی م ببینیم چی می شنویم چی فکر می کنیم و آن وقت است که زندگی شیرین و لذت بخش می شود
از دیگران کمتر گیلایه و شکایت داشته باشیم و بلکه بشتر از خود مان توقع داشت باشیم
استاد من در گذشته ها بشتر مسولیت های زندگیم را به گردن دیگران می انداختم که دولت مسول است که زمینه کسب و کار هارا فراهم نمی کند و در هر بخشی دیگران را بشتر مقصر می دانستم اما خودم بی عیب می دانستم
با لطف آموزش و آگاهی های شما حالا تمام مسولیت های زندگی را به خودم مربوط می دانم و هیچ کسی دیگری در زندگی من نقش ندارد و من باید خودم کاری برای رشد و پیشرفت زندگیم انجام دهم. و حالا خدارا شکر از هیچ کسی کینه و ناراحتی به دل ندارم و خلی ریکلس و راحت هستم و از اینکه در این مرحله زندگی هستم خلی لذت می برم و حالا آموختم هرکسی در هرجای و شرایط که قراردارد جایش درست و باید در همان جای باشد هیچ بی عدالتی صورت نگرفته است بلکه جاش درست است
استاد من خودم حتی تاریخ تولدم را نمی دانم و این شاید برای بعضی خنده آور باشد اما این من هستم و زندگیم این گونه است
سن من 34 ی35 است وقتی من متولد شدم کسی اسم من را ثبت نکرده حالا به هر دلیلی که بوده ثبت نشده است یا اینکه ثبت بعدا گم شده ولی من درست نمی دانم و از بعضی از بچهای فامل مان ثبت است و آن هم در کاغذی نوشته شده ثبت است
چون ما در گوشه های دور دست افغانستان به دنیا آمده ام و آن زمان مانند امروز این قدر مردم به این جور چیز ها خلی اهمیت نمی دادند ولی همین بود شرایط و حتی افراد های آن زمان شناسنامه های شأن هم خلی دقیق نیست بلکه بشتر اوقات از ذهن شأن یک عددی را گفتند و ثبت کردن و شناسنامه گرفتند. و آن زمان در دفترچه ها یاد داشت می شد و قشنگ قابل تغییر و تبدیل بود
در گذشته ها وقتی سن و سال مطرح می شد کمی برایم آزار دهنده بود و بعداً این مسأله برایم کمرنگ شده است و خلی حساسیت به خرج نمی دهم و جالب اینکه تا همین سن و سال رسیده ام من چیزی به نام جشن تولد را خودم تجربه نکرده ام و بعضی ها را دیده ام و در بعضی جشن تولد ها حظور داشته ام اما اینکه برای خودم جشن تولد کسی گرفته باشد را تجربه نکردم و خلی هم احساس این را ندارم که من چقدر از همه چی محروم هستم که ساده ترین دل خوشی را هم تجربه نکردم بلکه خلی شوق ندارم و اگر کسی برایم چنین جشن های بیگرد هم خلی ذوق مرگ نمی شوم و اگر گرفته نشد هم خلی نا امید و بیچاره خودم را احساس نمی کنم بلکه بشتر از درون احساس خوب و خوش دارم راحت هستم
اری من این چنین زندگی را تجربه کرده ام و حالا هم احساس پیشیمانی را ندارم بلکه خلی هم خوشحال هستم و احساس عالی دارم و خودم را بشتر دوست دارم وکیف می کنم
حالا تمرکزم فقط روی خودم است و دارم روی باورهایم بشتر وقت می گذارم و خداوند را خلی سپاسگذارم که در این مرحله زندگی قرار دارم
و دارم روی خودم سرمایه گذاری می کنم و از این کار خلی لذت می برم
خدایاصدهزار بارشکرت که مرا با استاد عباس منش آشنا کردی و هر روز و هر لحظه دارم چیز ها یاد می گیرم و خلی خوشحال و پر انرژی هستم
استاد خلی ممنون و سپاسگذارم
سلام دوستی روف رضایی عزیز مرسی بابت این گپ قشنگت و مثبت منم تاریخ تولدم یادم نیست و در دور رست افغانستان به دنیا آمدم چون اون زمان این چیزها نبود که تولد بگیرن و بگم منم هیچ احساس پشیمانی ندارم که تاریخ تولد ندارم خداراشکر میکنم که هیچ وقت این حسرت در دلم نه بود که تولدم بگیرن برم کیک کادو جشن بگیرن
هر وقت احساس عالی آرامش داشتم اون روز برام تولد هستش وقتی که حالت خوب باشه آرامش داشته باشم نعمت و برکت ثروت خودش میاد
در پناه رب ال عالمین
درود بر شما دوست عزیز
مهم اینجاست که داری روی خودت کار می کنی و این سرمایه گذاری کردن روی خود از هرچیزی با ارزش تر است
درست است که ما در گذشته در یک سری شرایط تا مناسب بودیم اما حالا باید خوشحال باشیم و از این فرصت خوبی که داریم و این مسیر لذت بخشی را که خداوند در مسیر ما قرارداده است استفاده مناسب کنیم و خوشحال و سپاسگذار باشیم
به نام خدای مهربان
سلام به همه
اصلایادم نمیادچندباراین فایل روگوش کردم حس میکنم بازم نیازه گوش کنم،تغییررابطه ام باخداچیزیه که خیلی وقتهاتصمیم داشتم انجامش بدم صادقانه بگم هیچوقت قدم درست وحسابی براش برنداشتم الان که دارم این کامنت رومینویسم هجده روزه یه سفرنامه براخودم تعیین کردم وکم وبیش دارم روخودم کارمیکنم وهم خودم هم قانون رومحک میزنم مقاومت مغزم زیاده ولازمه آروم آروم قانعش کنم یکی ازمحورهای اصلی کارم بهبودارتباط باخداست ونوشتن وسیله ای که انتخاب کردم کندپیش میرم ولی این مهمه که پیشرفت داشتم خدایاشکرت،من واسه رسیدن به خواسته هام خیلی تلاش کردم ولی نرسیدم،چرا؟؟؟جوابشو گرفتم چون چسبیدم بهشون وهرروزفکرمیکنم اگه بدستشون نیارم هیچی نیستم اینو خیلی خوب فهمیدم مثلا یه استپ وزنی داشتم وهمش شب وروزغصه میخوردم ودرگیرش بودم وهیچ نتیجه ای نمیگرفتم یه روزخسته شدم وگفتم ولش کن اصلانمیخوام من که بدون وزن ایده الم هنوززنده ام ومشکل بدنی هم ندارم،وتمرکزموگذاشتم رودرس خوندن بعدازچندماه خودمووزن کردم درکمال تعجب دیدم وزنم یه مقداری بالارفته اولش باورم نمیشدولی بعدش گفتم این همون قانونه که جواب میده البته که هنوزوزن ایده آلموندارم امادیگه نه غصه میخورم ونه شادی وزندگیموبهش گره زدم فقط شکرگزارپروردگارم هستم وهرروزازش هدایت میخوام که بتونم همه خواسته هام رورهاکنمتابهشون برسم،خدایامن نمیدونم چقدرفرصت زندگی دارم فقط هدایتم کن ازفرصت ارزشمندی که بهم دادی بهترین استفاده روبکنم خوب زندگی کنم وکمک کنم دنیاجای بهتری برای زندگی باشه
سلام درود به همه عزیزان
روز8 روتین_روزانه روز 10
درباره این فایل من از بچگی همیشه کادو برام به راه بود یعنی تولد هام رو میگرفتن
حتی بعضی وقتا از شرکت که پدرم توش کار میکرد میومدن برام تولد میگرفتن
یا مدرسه
و توی این موضوع خیلی حسرت ندارم ولی میدونید همیشه میخواستم که مثلا ایکس باکس یا پلی استیشن
یا هرچیز دیگه رو داشته باشم وقتی با بچه های دیگه صحبت میکردم و میگفتن ما فلان چیز رو داریم حسرت میخوردم و ناراحت میشدم و ازش دور دور تر میشدم و بدست نمی اوردم و دقیقا موقعی که رهاش میکردم و درسم رو میخوندم و نمره خوب میگرفتم پدرم برام جایزه می خریدش و چقد زیبا قانون عمل میکرد
وقتی رها میکردم وارد زندگیم میشد من قبلا برای اینکه فالور بدست بیارم برای اینکه ویو هام زیاد باشن خیلی دست و پا میزدم الان نمیدونم چطوری شده همین طوری میان از در دیوار من اصلا پست خواستی نذاشتم ها فقط خودمم کار های روزمرم رو میگم انیمه های که مبیبنم رو میگم خلاصه که خیلی باحاله ویو پیجم هر روز بیشتر میشه فالور هام بیشتر شدن
و چقد زیبا و دوست داشتنی قبلا هی دستو پا بزن تگ کن اینکارو بکن فلان الان نه داره جواب میده
وقتی اروم هستم ایده ها میان بهم گفته میشه که چکار کنم وقتی که ایمان داشته باشم حرکت میکنم
وقتی که ایده ها میان باید عمل کرد خداروشکر از روزی که اگهی رو گذاشتم ویو خوب داشته متنش رو تغییر دادم و چه چیز خوبی شده و هدایت شدم برای هر بخشش
چند نفر اومدن صحبت کردم و متما هستم جواب میگیرم
خدایا شکرت
درباره دست و پا زدن خیلی چیزا تجربه کردم و درسش رو تا حدودی یاد گرفتم و فقط باید یاد اوری بشه و چه به موقع این فایل یادواری کرد به من که معین دست پا نزن برای فروش الکی بزار خودشون میان
خدایا شکرت
استاد خیلی ممنونم
عاشقتونم تا درودی دیگر بدرود
سلام استاد عزیزم و مریم جونم
چقدر داستان تولدتون شیرینه
خدایا شکرت
استاد خیلی لذت میبرم از اینک همیشه میگی من خیلیی راحت همه چیز رو بدست میارم و ب دست خواهم آورد
منم استاد منم دارم سعی میکنم توی دنیای خودم زندگی کنم
و سعی میکنم تمرکز نکنم روی اتفاقات بیرونی
و راست میگین باید متعهد باشم باید زمان بیشتری رو با استمرار و توی مسیر موندن ادامه بدم و
استاد قول دادی ک اگ متعهد باشم مواظب ورودی هام باشم باورهام رو عوض کنم قول دادی ک همه چیز برای من ب راحتی بدست میاد
منم دارم این کارو انجام میدم
بهم گفتی رها باشم ب چیزی نچسبم
استاد راست میگی احساس بد وقتی میاد ک چیزی رو جدی گرفتم و باید آروم تر و خونسرد تر باشم
خدایا شکرت
استاد عاشقتمممم
من دارم ب حرف هاتون گوش میدم
و دارم نشونه های کوچیک میبینم
استاد عاشقتمممم
من زندگیم روز ب روز قشنگ تر میشه
سلام استاد عزیز و گرانقدرم..سلام به هرکسی که داره این کامنت رو میخونه
تو بخش کامنتایی بودم که راجب عزت نفس بود..یه نفر گفته بود که کسی ام که کامنت نمیذاره عزت نفس پائینی داره
راستش از وقتی که فهمیدم تماااام چیزایی که تو زندگیم هست یا نیست ریشه اش برمیگرده به عزت نفسم..شروع کردم یجورایی..
میخواستم دوره عزت نفس بخرماما هنوز نتونستم..خودم میفهمم که انگار هنوز تو مدارش نیستم
همینم که کار میکنم رو خودم..اینجوری ام که نوسان داره..یه مدت خیلییی همه چی عالیه و لذت میبرم از زندگیم..و یه مدت همه چیز دگرگون میشه برام
شاید ریشه اش تو احساس لیاقته..نمیدونم دقیق
اما تصمیم گرفتم دوباره شروع کنم
میخوام بیام اینجا زیاد بنویسم..همین 10 تا فایلی که تو بخش کلید عزت نفس هست رو هی گوش بدم..بنویسم..اجرا کنم…کامنتاشو بخونم و بنویسم
میدونم و باور دارم که این پاشنه آشیل منه…
و خب از دست این کمالگرایی ام واقعا دیگه خسته شدم…نمیذاره پیش برم
و بعد خودِ همین..عذاب وجدان میندازه ب جونم
خلاصه که اومدم یه اعلام درست حسابی بکنم که آقاا
من اینباردوباره شروع میکنم..
تک تک ایراداتمم نوشتم..ب عنوان چکاب فرکانسی ام که هرماه از خودم ویدیو میگیرم و توش صحبت میکنم و تعهد میدم( انصافا هم بهش عمل میکنم)
یجایی تو عقل کل از دوستان پرسیده بودم که منی که عزت نفس پایینی دارم.( ادمایی که هی ول میکنن یه کاریو) چطوری کار کنم رو عزت نفسم؟
و جواب این بود که اراده+ کنترل ذهن و…
اره اینام هست نمیخوام بگم نیست..اما بنظرم مهم ترین عاملی که من الان کشفش کردم اینه که حس لیاقت باید تو انجام هررر کاری باشه. و برای من..کمالگرایی هم باید به حداقل رسیده باشه
من فقط حسمو خوب کنم…کنترل ذهن انجام بدم و اراده کنم..نهایت 1ماه اوکی ام( انجام دادم که میگم)
اما اون حس لیاقته..با اینکه دقیق نمیدونم چیه و چطوری بدست میاد…باعث میشه که تا یک قدمی موفقیت بری..و بعد همه چی برگرده به حالت قبلش
نتونی حتی مدارتو اونجوری که باید عوض کنی
بهم فهمونده شد حتی کار کردن روی عزت نفس و لیاقت هم..احساس لیاقت میخواد
میخوام از ریشه و درونم این مشکلو حل کنم..میدونمم که تمومی نداره
پس باید هی بهتر و بهتر شم
یا حق
به نام خدا
سلام به همه
ردپای من در نهمین روز سفرنامه
خیلی خیلی خوش حالم که به این مسیر زیبا هدایت شدم و دارم از این فایل ها استفاده میکنم و برای بهبود خودم گام بر میدارم .
من با گوش دادن به این فایل از خودم پرسیدم
که من چقدر با خودم در صلحم ؟
چقدر زندگی رو آسون میگیرم ؟
چقدر نظر بقیه برام مهمه؟
چقدر خودم رو با دیگران مقایسه میکنم ؟
چقدر خودم رو همین جوری که هستم پذیرفتم ؟
چقدر زندگی رو جدی میگیرم ؟
چقدر ورودی هامو کنترل می کنم ؟
چقدر متعهد هستم ؟
چقدر رابطم با خودم و خدا خوبه ؟
چقدر به خدا ایمان دارم ؟
چقدر ایمان دارم که با کار کردن روی خودم نتایج خودبه خود رخ میده ؟
چقدر به خواسته هام چسپیدم ؟
چقدر خودم و چیز های خوب اطرافم رو تحسین میکنم ؟
چقدر خودم رو با ارزش میدونم و برای خودم ارزش قائلم ؟
چقدر دیگران رو دوست دارم و بهشون احترام میذارم و با هاشون در صلحم ؟
چقدر همه چیز رو به دست خدا می سپارم ؟
چقدر خودمو دوست دارم ؟
به نظر من این سوال ها رو باید هر روز از خودم بپرسم و خودم رو بسنجم. چون با سوال پرسیدن بهتر میفهمم که در چه جایگاهی هستم و توی کدوم زمینه ها قوی و توی کدوم زمینه ها ضعیفم .
_ وقتی به خاطر نداشتن چیزی ناراحتم و احساس نگرانی دارم ،یعنی در حال دور شدن از آن هستم.
_ هرگز به هیچ خواسته ای هر چقدر مهم ، نچسبم و وابسته نشوم .
_به هر شیوه ای که میتوانم خودم و چیز های خوب اطرافم رو تحسین کنم و به احساس خوبی برسم .
_ تنها کار زندگی من ایجاد هماهنگی میان ذهن و روحم است .
_ مهمترین رابطه زندگیم رابطه من با خداست
_ جوری به مسائل زندگی نگاه کنم که احساس خوبی به من بده.
_ جدی نگرفتن زندگی یعنی جوری به زندگیم نگاه
نکنم که اذیت بشم .
_ خدا بیشتر از خود ما میخواد که به خواسته هامون برسیم و جهان رو گسترش بدیم .
_ همه چیز به صورت طبیعی در زمان مناسبش اتفاق میوفته .
_ وقتی نگران چیزی هستیم ،یعنی اون چیز بیش از حد برای ما مهم شده .
_ احساس بد موقعی میاد، که ما زندگی رو خیلی جدی می گیریم.
خدایا شکرت به خاطر این همه لطف و این همه محبت و این همه زیبایی
به امید گرفتن بهترین نتایج
بنام فرمانروای قلبم جهانم دنیایم
بنام خدایم ک من را اونقدر ارزشمند خلق کرد خلیفه خودش در روی زمین قرار داد
بنام تنها یگانه هستی بخش
بنام معمار قلبم جانم روحم
خدای رحمان رحیم
اولین بارمه ک با چنین حسی روبرو هستم در مورد خدایم
سلام استاد عزیز خانم شایسته عزیز
سفرنامه من روز هشتم فایل نهم
روز سه شنبه 1403/3/8
به این دلیل ک
امروز من یک قدم جلوتر رفتم
هم 8 را نگاه کردم هم 9
فایل نهم من را بشدت تحث تأثیر قرار داد
من از صبح ساعت 8 تا همین الان ک ساعت 20:48
ست دارم کامنت میخونم دارم این فایلو گوش میدم
درک کنم
پاشنه آشیل بزرگ زندگی من ، من خودم هستم
از ساعت 6 غروب تا الان آگاهی ها میومد گریه میکردم کامنت میخوندم
فکر میکردم فکر کردم امروز روی دوست داشتن خود روی ارزشمندی خود ک برمیگرده ب خدای من خیلی فکر کردم خیلی
نوشتم نوشتم از خدا خواستم
خودش یاریم کنه
خدایا من میخام بهت نزدیک بشم
خدایا ب قلب و جانم روشنی ببخش
خدایا تو من را خلیفه خودت قرار دادی
من کیم ؟ خدایا درک خودم را خدای خودم ذا بمن عطا بفرما
خدایا میخام با خودم ب صلح برسم
میخام بین ذهن و روحم هماهنگی ایجاد بشه
تا شد ساعت 8 غروب
در تمام این لحظات فقط داشتم کامنت میخوندم با خودم و خدای خودم حرف میزدم
من درون کیه ؟ خدای درون کیه
صلح چیه
خیلی خیلی زیاد خواستم امروز هر جور شده قلبم ب این آگاهی روشن بشه
دوستان گفتن باید لذت ببریم
یک آن بخودم گفتم فاطمه چرا از همین الان زندگیت لذت ببری
چرا ؟
دوبار سه بار تکرار کردم
اصلا من جواب نمیدادم
چون من اصلا بلد نبودم
من اصلا درک نمیکردم این مباحثو
جواب داد
بابا تو اصلا با دنیا قهری
تو با درون خودت قهری
تو با قلب خودت قهری
گفتم آره راست میگه
واقعا همینه من قهرم
مشکل همینجاست اینه
ب این دلیل ک خدا در قلبم نیست
ب این دلیله ک خدا در قلبم جاری نیست
ب این دلیل من نمیتونم با درون خودم ارتباط برقرا کنم
ب این دلیل اصلا نمیفهمم دوست داشتن خود ینی چی ؟
یا چرا من ارزشمندم
چون من اصلا ، اصلا مَن وجود نداره
اشکم دراومد گریه کردم از این آگاهی
گفتم خدایا من را ببخش دقیقا همینه
خدایا من را عفو کن با دنیای بیرون خودم
با دنیای درون خودم قهرم
کمی سبک شدم
تو دفترم نوشتم ک تا یادم نره
نوشتم خدایا من خودم را گم کردم
من ، اصلا من درون را پیدا نمیکنه
بخاطر همین درکش نمیکنه
خدایا اصلا نمیدونم کیه و کجاست
ای خدایی ک تو من را خلیفه خودت قرار دادی
خداجونم من را نجات بده
من میخام درونم را پیدا کنم
من میخام خدای خودم را پیدا کنم
خدای من من میخام با درون خودم لا خدای درون خودم آشتی کنم
خدایا مارا آشتی بده
من بازهم بلد نیستم چطور
خدایا این آگاهی را تو بمن دادی
اینا رو نوشتم
دوباره کامنت خوندم خوندم
دراز کشیدم گوشی ب دست
چشمم افتاد ب لامپ نورانی سفید وسط اتاق
گفتم ای خدایی ک مثل این نور روشنی میبخشی
خدای من با نور قشنگ الهی خودت قلب و جانم را روشنی ببخش
خدایا قلبمو باز کن
در قلبمو باز کن
من ، را بمن نشون بده
اشک میریخت از گوشه های چشمم
زل زدم ب نور
دیگه نور اذیتم نمیکرد
گریه میکردم
فقط خدا را صدا میزدم
رفتم ب گذشته ام
از زندگی گذشته تا ب امروز
گفت چطور ب اینجا رسیدی
گفت قبلا چ زندگی داشتی
الان کجایی و چطور زندگی میکنی
از راحتی و رفاه الانم بهم گفت
بهم نشونم داد
از بچه های خوبم
از همسر خوبم
از قشنگی های زندگیم بهم نشون داد ک از کجا ب کجا رسیدم
و گفت بخاطر اینه خودت را گم کردی
ک همش و تمام تمرکزت اینبود چی داشته باشی
چطور زندگی کنی
ک فلانی بگه فاطمه چ خوشبخته
فاطمه چ شوهری داره
فاطمه شوهرش پولداره
فاطمه شوهرش چقد دوسش داره
فاطمه چ زندگی خوبی داره
فاطمه
فاطمه
فقط و فقط گفتی دیگران
تمام رفتارات برای اینبود ک دیگران چطور دوست دارن
دیگران خوششان بیاد
آخرشم هیچکدوم از اینا را نداری
از همشون دور و دورتر شدی
تو کجا بودی اینهمه مدت ؟
تو اصلا خودت را دیدی اینهمه مدت ؟
بخاطر همین ،من گم شد
بخاطر همین قطع ارتباط کردی با درون خودت
بخاطر همین قهر کردی با دنیای درونت
بخاطر همین قهر کردی با دنیا
بخاطر همین الان فکر میکنی هیچی نداری
بخاطر همین خودت را نمیبینی
اطراف خودتم را نمیبینی
نعمت ها را نمیبینی
برای اینکه غرق این و اون شدی
ک فلانی درمورد زندگی من چ فکری میکنه
فلانی میگه شوهرش فلانه
فلانی میگه شوهرش
فلانی میگه دخترش
فلانی میگه …..
همش شد بیرون و فلانی
تو اصلا دیدی و توجه کردی من درونت چی میخاد ؟
توجه کردی من درونت چی دوست داره ؟
بخاطر همینه ک الان اصلا نمیدونه چ شغلی را دوست داری ؟
حتی نمیدونی خواسته هایت چیا هستن ؟
بسکه غرق در دنیای دیگران بودی
ن دنیای خودت
تو دنیای خودت را فرستادی قعر چاه
اشک ریختم گریه کردم
گفتم آره خدا من زندگی خیلی خوبی دارم
من الان تو خونه خودم خیلی خیلی راحت دارم زندگی میکنم
هیچکس بمن نمیگه امروز باید ناهار این باشه شام نباید این باشه
میتونم تا هرساعتی بخابم بیدار بشم
هیچکس هیچکس مزاحمم نیست
شوهرم اختیار کل زندگیمو داده دست من
هر جا برم بیام
خرج کنم نکنم نمیگه کجا بودی پول چیکار کردی
خانواده خوبی دارم
همسر خوبم از صبح میره سرکار تاشب
هروقتم پول خواستم بهم داد
دانشگاه میرم درس میخونم
کانون گرم خانواده
قشنگی خونه ام
از خجالت و شرمندگی فقط گریه کردم اشک ریختم مثل ابر بهار
بخودم اومدم گفتم این منم ؟
ینی من بودم
سبکی تمام وجودم را فرا گرفت
کمی آروم شدم
آرامش برای اینکه تونستم کمی درک کنم
برای اینکه حداقل فهمیدم مشکل خودمم
برای اینکه فهمیدم مشکل کجا بود
این شد سریع اومدم اینجا کامنت بزارم
تا این حس و حالم تغییر نکرد
برای همین سریع اومدم کامنت فایل روز نهم را گذاشتم
و برگشتم دیدم چای سبز و کیک گذاشتم ک بخورم یخ کرد
فدای سرم
ارزش این آکاهی ناب
ارزش پیشرفت بسمت خدا
ارزش رسیدن ب نور الهی
برای من هزاران برابر بیشتره
خدایا شکرت
خدایا سپاسگزارم
استاد سپاسگزارم
خیلی سپاسگزارم
حس آرومی دارم
احساس میکنم کمی قلبم باز شد
هنوز اون آرامشی ک دوستان میگن ندارم .
ولی یک قدم پیش رفتم ب لطف خدا
خدایا دستمو بگیر و ب منبع الهی ب اصل خودم وصل کنم
الهی ب امید خودت
روز شمار تحول زندگی من
روز هشتم فایل نهم