پیروی از هدایت الهی و پدیده همزمانی - صفحه 2 (به ترتیب امتیاز)

853 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    اسما ابوتراب گفته:
    مدت عضویت: 1438 روز

    سلام سلام سلااممم

    استاد عزیزم این فایل رفت جزوه فیوریت های من و از اون فایلایی شد ک باید هزاران بار گوشش کنم. شد مثل فایل های توحیدی.. توحید یعنی قدرت ندادن به عوامل بیرونی توحید یعنی قدرت دادن فقط به خداوند ولاغیر

    هیچ دولتی هیچ نظامی هیچ فردی قادر به تغییر سرنوشت من نیست بغیر از خودم و این حرفارو باید بیشتر بشنوم تا برای ذهنم منطقی بشه باید بره تو گوشت و استخونم باید جذب تک تک سلول های مغزم بشه…

    ابنفدر مطلب هست برای گفتن ک نمیدونم از کجا شروع کنم استاد امروز 27ابان 1401 ساعت 8.50صب دارم مینویسم و که خب 25تولدم بود و اگ بخوام از همزمانی ها بگم این بود ک این چند روز شاید برای بقیه روزهای جالبی نبود ولی برای من معرکه بود از سوپرایز شدن توسط ادم هایی که پارسال تو زندگیم نبودن بگم تا حل شدن مسئله کاریم.. استاد همزمانی یعنی که دیشب با عشقم بریم بیرون و بارون بیاد و ی شب رویایی باشه برامون. همزمانی برای من یعنی عقد دو تا دوستای عباسمشی عزیزم با تولد من یکی بشه همزمانی برای من یعنی وجود پسری تو زندگیم که رشتش و شهرش با من یکیه و عباسمنشیه.. مهم ترین همزمانی برای من بدنیا اومدن تو دوره ایه که شما بودی و قوانی رو مطرح کردی… همزمانی برای من حذف شدن دوستای سمی دقیقا قبلا از وجود دوستی های خالصانه… استاد همزمانی برای من پیدا کردن کار بود که بتونم هزینه کلاسمو خودم پرداخت کنم و کلییی مخارج دیگ که من واقعا برای این مسئله شدیدا ذهنمو کنترل کردم و کار پیدا کردم اونم به صورت کاملا خدایی و راه های الهیی

    اخه اینم داستانی داره که باید بگم

    استاد من وقتی برای مصاحبه رفتم مدیر شرکت اصلا نمونه کار منو ندید و منو پذیرفت

    درسته ک یک هفته اونجا ازمایشی بودم ولی بعد همون یک هفته تبدیل به سابقه کاریم میشه و درواقع کار من از همون روز شروع میشه…

    استاد وقتی برای مصاحبه رفتم مدیر قسمت مربوطه به من گفت این کار یه جورایی شاید قسمتت بوده چون من با اولین نفری ک تماس گرفتم و اولین نفری ک ب چشمم تو لیست مراجعین اومده تو بودی

    ولی من ک میدونم این کارا کار خدای منه ولاغیر…

    استاد اونجایی که گفتید روغن ماشینتونو میخواستید عوض کنید اونجا واقعا خیلییی کلیدی بود اخه چرا اینقدر همه چی در عین حالی ک بی برنامس برای شما یه جورایی از پیش تعیین شده بوده و فقط شما نمیدونستید

    یاد اون حرفتون افتادم ک رابطه ما با خدا مثل رابطه ی کودک با پدرشه که بهش اعتماد نمیکنه تا بغلش کنه و از جوب بپره و وقتی خودش میگه من بلدم میخوره زمین و دفعه بعد دیگ جرئت نمیکنه از جوب بپره..صداتون داره مدام تو گوشم پلی میشه باید بگی من نمیدونم من نمیتونم بپرم منو بغل کن بذار اونجا… شما نمیدونید مقصد بعدی کجاست چون خدا قراره بغلتون کنه بذارتتون سر جای درست با کلی پلنی ک شما اصلا در جریان نیستید…

    تجربه مسافرت هدایتی رو نداشتم ولی یک روز برای تفریح با عزیزدلم به صورت هدایتی رفتیم جلو و معجزه ها بود ک برای ما در زمان مناسب رخ میداد… از دیدن ساختمون معروف مربوط به رشتمون گرفته تا پیدا کردن یه اتیش در پارک که هیچکسی اونجا نبود و انگار خدا برامون اون اتیش رو درست کرده بود در اون هوای سرد…

    استاد وقتی گفتید میخواستید بیایید ایران و نشده اولش کللللیییی ناراحت شدم ولی یعد ک شرایط رو سنجیدم دیدم ک الان شاید وقت مناسبی برای من نبود ک شما رو ببینم و شاید اصلا نمیتونسم و چون تازه وارد شرایط جدیدی شدم و هنوز وضعیت اسیبلی ندارم شاید چند وقت دیگ خیلییی عالی تر هدایت بشید و بیایید ایران و اون موقس ک من دیگ پرواز میکنم از خوشحالی دیدن شما… تازه ایشالا با مریم گلی میایید چون من خیلی دوست دارم ک ایشونم ببینم از نزدیک و کلیییی ببوسمش😍😍😍😍مریم گلی کاپشنت خیلی خوشگل بود رنگ سفیدش با اون شنا معرکه بود من ک خیلییی لذت بردم😘😘😘

    استاد عزیزم قربونت برم من ک تو اینقدررررپاکی و خالص

    من از صمیم قلبم عاشششققتتتمممم واقعا عاشقتم استاد

    مرسی که منو عوض کردی مرسی که منو از این رو ب اون رو کردی

    از خدا واقعا سپاسگزارم بخاطر وجودت بخاطر همزمانی زندگیم در دوره شما چه نعمتی بالاتر از این که من از بین تمام ادمایی که میتونستن جای من باشن انتخاب شدم واسه زندگی اونم تو دوره استاد عباسمنش

    و مطمعنم من ایشالا این روندو ادامه میدم و خیلیییی خفن تر میشم البته که الانم بی نظیرم

    😘😍❣️

    تا کامنتی دیگر بدرود قربونتون برم من

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 47 رای:
    • -
      مهرداد غنچه-اسما ابوتراب گفته:
      مدت عضویت: 2368 روز

      سلام سلام به عزیز دلم ، اسما جانم

      سلام به استاد عزیزم و مریم جان توحیدی

      خدایا شکرت بخاطر این متن زیبایی که عشقم نوشته ، چقدر خالصانه

      من میبینم تغییرات خوبت رو

      من میبینم که هر روز داری توحیدی تر میشی

      استاد جان ازت سپاس گذارم که باعث این همه رشد و پیشرفت این همه آدم شدی

      من میبینم رابطه هایی که معروف شده به رابطه ی عباس منشی

      و رابطه من و عشقم هم یه رابطه عباس منشی هست

      خدایا شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        اسما ابوتراب گفته:
        مدت عضویت: 1438 روز

        سلام به مهرداد عزیزم سپاسگزارم که همیشه تحسین میکنی منو و از واژه توحیدی استفاده میکنی این صفت واقعا احساس عالی رو بهم میده

        اول از همه سپاسگزار خداوندم بخاطر قوانین ثابتش که تونستیم ازش استفاده کنیم و ی رابطه بی نظیر رو خلق کنیم و بعد از اون سپاسگزار استاد عزیزم هستم که قوانین رو به ما یاو اوری کرد و خدای واقعی و جهان پر از نعمت و قشنگیو بهمون نشون داد تا بتونیم به یاد بیاریم که ما بدنیا اومدیم برای لذت بردن و لاغیر

        و بعد از اون سپاسگزار عشقم هستم که با ورودش به زندگیم زیبایی ها رو چندین برابر کرد

        زندگی این روزا برای من بهشتیه که قراره هر روز بهشتی تر هم بشه❣️

        عاششقتم عزیزم❣️

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    سعيده رضايى گفته:
    مدت عضویت: 2012 روز

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

    إِنَّهُ کَانَ فَرِیقٌ مِنْ عِبَادِی یَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا وَأَنْتَ خَیْرُ الرَّاحِمِینَ ﴿109﴾

    در حقیقت دسته‏ اى از بندگان من بودند که مى گفتند پروردگارا ایمان آوردیم بر ما ببخشاى و به ما رحم کن [که] تو بهترین مهربانى (109)

    فَاتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِیًّا حَتَّى أَنْسَوْکُمْ ذِکْرِی وَکُنْتُمْ مِنْهُمْ تَضْحَکُونَ ﴿110﴾

    و شما آنان [=مؤمنان] را به ریشخند گرفتید تا [با این کار] یاد مرا از خاطرتان بردند و شما بر آنان مى ‏خندیدید (110)

    إِنِّی جَزَیْتُهُمُ الْیَوْمَ بِمَا صَبَرُوا أَنَّهُمْ هُمُ الْفَائِزُونَ ﴿111﴾

    من [هم] امروز به [پاس] آنکه صبر کردند بدانان پاداش دادم آرى ایشانند که رستگارانند (111)

    «««««««««««««««««««»»»»»»»»»»»»»»»»»»»»

    سلام به عزیزدلم استاد عباسمنش بزرگوارم،

    سلام به عزیزدلم استاد شایسته نازنینم،

    سلام به همه دوستان عزیزم.

    سه روز نتونستم کامنت بنویسم انگار سه سال برام گذشته.

    الهی شکر برای اشک و لبخندم بعد از هدایت شدن به سوره شریف مومنون.

    الهی شکر برای فرصت خالی و مناسبی که دارم برای تمرین توحید.

    دارم به کمک خدا به خاطر میارم جاهایی که هدایتم کرد و خودش دستمو گرفت و پا به پا برد به پیش.

    چقدر به قول استاد ذهن من فقیر و خزانه علم پروردگار غنیه.

    چقدر من کوچکم و او بزرگ.

    من هیچم و او همه.

    در سوره مومنون هدایت شدم به خوندن این آیات و به خاطر آوردم که منم به خاطر ایمانم مسخره شدم. ولی پا پس نکشیدم.

    از جمع مسخره کنندگان که اون زمان فکر می کردم مثل خواهرانم می مونن خارج شدم.

    کسانی که قلب منو درک نمی کردن و به ظاهر رفیق بودن.

    قصدی نداشتن، فقط من دیگه در مدار اونها نبودم. من در منظومه دیگری و اونها در منظومه های دیگر سیر می کردیم.

    الهی شکر که هدایتم کردی به آسان شدن برای آسانیها. چیزی که در زندگی اونها جاری نیست.

    چقدر تجربیات استاد که بر روی زبانشون جاری میشه حقه، سالمه، و درس آموز.

    چقدر من محتاج این عباراتم…

    من هیچی نمی دونم، من فقط روی دوش خدا می شینم و میگم هرچی تو بگی من همون کار رو می کنم

    من هیچ اعتباری برای هیچ کاری به خودم نمیدم. همه چیز از هدایت پروردگار به من رسیده

    هر اتفاقی بدون استثنا، که در زندگیمون میفته حاصل افکار و باورهای خودمونه

    خدایا کمکم کن فقط با این فرمول پیش برم و هر روز در این درس قویتر بشم.

    ==================================

    یادم میاد روز تولد ترانه جانم دقیقا 5 سال پیش در چنین روزی…

    چقدر تجربه شیرینی بود. من بخاطر مراسم عروسی برادرم که 45 روز قبل از زایمانم بود رفتم اهواز خونه پدرم و موندم تا موقع زایمانم برسه.

    قلبم می گفت دنبال فلان بیمارستان خصوصی و لاکچری بازی نباش.

    رفتم بیمارستان نیمه خصوصی-دولتی که دختردایی عزیزم فاطمه اونجا کار می کرد.

    فاطمه دقیقا یک فرشته است در قالب انسان.

    چقدر همه چیز برام راحت پیش رفت. حتی مادرم در تمام طول پروسه بالای سرم بود و دستمو گرفته بود.

    و من در کمال آرامش و شادی با سرعتی که کسی انتظارش رو نداشت فارغ شدم.

    ==================================

    یادم میاد سالهای قبل از آشنایی با ابراهیم جانم، بعد از یک رابطه عاطفی شکست خورده با زخم عمیقی درگیر شده بودم که چندین سال این زخم تازه مونده بود و آزارم می داد.

    یه روزی رو به خدا کردم و با یک حس طلبکارانه و تحکم و تندی فریاد زدم و گفتم خدایا دیگه بسه، نمی خوام بیشتر از خوار و خفیف بشم.

    می خوام آزاد بشم از این غم و احساس عجز.

    دقیقا از همون زمان یکی یکی درها باز شد.

    یک سال طول کشید تا من تجدید روحیه کنم اما من دقیقا یک سال از شهریور 95 تا شهریور 96 هر روز تلاش کردم و خواستم که عوض بشم.

    من عوض شدم و شرایط به طرز شگفت انگیزی همراه من تغییر کرد.

    چقدر الان خدا رو شکر می کنم که اون رابطه شکست خورد، اصلا شکست خورد تا من یاد بگیرم رابطه درست چیه.

    انسان درست کیه.

    من با کی و با چه جنس آدمی احساس آرامش و آسایش بیشتری دارم.

    از خوبیهای بیشمار ابراهیم جان زیاد گفتم و همچنین اتفاقات زنجیروار خوبی که داره تو زندگی مشترکمون میفته.

    مادر ابراهیم قبلش هم بیمار همون مطب فیزیوتراپی بود که من توش کار می کردم، اما چرا تا اون زمان نیومد جلو بگه که من پسری دارم که تهران کار و زندگی میکنه؟

    چرا دقیقا روزی که من تصمیم گرفتم به خودم محبت بیشتری کنم و لباس زیباتری بپوشم و شادتر باشم اومد و پیشنهاد ازدواج برای پسرش داد؟

    چون من بایستی بزرگ می شدم. من نیاز به تکامل احساسی داشتم.

    من بایستی بعد از اون زمین خوردن خدا رو پیدا می کردم و باهاش دوست می شدم.

    اون موقع استاد عباسمنش رو نمی شماختم ولی خدا خودش رو با یک کتاب به من نشون داد.

    بعدها آروم آروم پخته تر شدم تا رسیدم به درجه ای که توحید رو از زبان استاد شناختم و در مدرسه ایشون شاگرد شدم.

    خدا خودش منو بغل کرد و آورد. اون بود که پاسخ درخواستمو داد زمانی که صداش کردم.

    اون همیشه بود ولی من بلد نبودم ببینم و بشنوم و صداش کنم.

    ==================================

    یادم میاد میزبان پدرشوهر و مادرشوهر و دختر برادرشوهرم بودم. تصمیم گرفتیم دختر نوجوان رو ببریم شهربازی مجتمع تجاری نزدیک خونمون که بهش خوش بگذره.

    اصلا اون روز من پام به اونجا باز شده بود تا اتفاق بزرگ دیگری برام بیفته.

    من قبلش از خدا رفیق خوب درخواست کرده بودم.

    جوری فاطمه جان و آقارسول خانکی معروف سایت جلوی روم ظاهر شدن که نمیشد نبینمشون.

    از روی عکس پروفایلشون در سایت چهره هاشون رو تشخیص دادم و صداشون کردم.

    به همین سادگی و زیبایی خدا بهترین رفیق رو نصیبم کرد.

    تازه با واسطه فاطمه جان دورادور با سعیده جان شهریاری هم گفتگو کردم.

    نگم از برکاتی که وارد زندگیم شده با ورود به مدار این عزیزان. چه عشقی، چه احساس آرامشی!

    این همزمانی اگر معجزه نیست پس اسمش چیه؟

    ==================================

    یادم میاد عید سال گذشته به همراه خانواده رفته بودیم مسافرت بوشهر.

    توی مسیر هر اقامتگاه یا سوییتی که سرچ می کردیم یا پر بودن یا خیلی گرون یا دور از شهر.

    من و مادرم گفتیم توکل به خدا میریم و بالاخره یه جایی خدا برامون پیدا میکنه.

    پدرم طبق عادت همیشگی دنبال آشنا می گشت و حدود دو ساعت تلفن به دست در به در دنبال واسطه و آشنا بود تا برامون جا پیدا کنن. اما نشد که نشد.

    اما دل من و مادرم قرص بود.

    شب شده بود که رسیدیم شهر زیبای بوشهر

    خودم سرچ کردم و یک سوییت دقیقا وسط شهر اونم جایی که بعدا فهمیدیم بالاشهر محسوب میشه پیدا کردم با قیمت باورنکردنی یک سوم جاهای دیگه.

    تماس گرفتم و رفتیم و دیدیم کاملا نوساز با تمام امکانات تمیز و شیک، هنوز بوی رنگ میداد(من عاشق بوی رنگم) و ما اولین مهمانان اونجا بودیم.

    شرایط اجاره دهنده طوری بود که نمی تونست بیشتر از اون قیمت بده با اینکه سوییتش 3 برابر قیمت داشت.

    و ما 4 روز عالی رو در اون شهر و مکان زیبا سپری کردیم.

    ==================================

    فکر می کنم همین چند مورد کافی باشه تا برای هر ذهنی منطقی بشه که وقتی کار رو به دست خدا بسپاری چنان برات برنامه های جذاب و آسان و سرراست می چینه که تو فقط می شینی و خیره میمونی که آخه چطوووررررر؟ مگه میشه؟

    افوض امری الی الله، ان الله بصیر بالعباد

    خدا بیناست به هر بنده ای. به نیازش. به ظرفیتش. به نیاز آینده اش.

    مگه من می دونستم که دخترم به گفتاردرمانی نیاز داره؟

    من فقط خواستم واسه خودم کار کنم، بچه رو گذاشتم مهد، مدیر مهد تشخیص داد که بره گفتاردرمانی هم تلفظش بهتر میشه هم اعتماد بنفس و توانایی ابراز وجودش بهتر میشه.

    من هدایت شدم به یه کلینیک گفتار درمانی عالی.

    هم بچه ام بسیار بسیار از همه لحاظ رشد کرد و بچه شادتری شد. هم مهارتهای من در کنارش تقویت شد.

    هم پام به یک منطقه زیبا و پر از امکانات شهر باز شد که در من خواسته ای رو ایجاد کرد که اونجا ساکن بشم، و مطمئنم به زودی امکان این برام فراهم میشه که با چنین منطقه خوبی هم فرکانس بشم.

    هر دفعه که میرم جهانشهر حس می کنم باهاش راحت تر شدم و می تونم تصور کنم خونه ام اونجاست.

    هدایت یعنی همین دیگه.

    یعنی صدایی رو بشنوی و قلبت گواهی بده همین درسته. باهاش راحت بشی و قبولش کنی هرچقدر که ذهنت مقاومت کنه و آسمون ریسمون ببافه که نمیشه، چطور؟ کی؟ کجا؟

    من خدایی دارم که در این نزدیکیست

    من خدایی دارم، که در این نزدیکی‌ست…

    نه در آن بالاها!

    مهربان، خوب، قشنگ…

    چهره‌اش نورانیست

    گاه‌گاهی سخنی می‌گوید،

    با دل کوچک من،

    ساده‌تر از سخن ساده من

    او مرا می‌فهمد‌!

    او مرا می‌خواند،

    او مرا می‌خواهد،

    او همه درد مرا می‌داند…

    یاد او ذکر من است، در غم و در شادی

    چون به غم می‌نگرم،

    آن زمان رقص‌کنان می‌خندم…

    که خدا یار من است،

    که خدا در همه جا یاد من است.

    او خدایست که همواره مرا می‌خواهد،

    او مرا می‌خواند

    او همه درد مرا میداند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 49 رای:
    • -
      سعیده شهریاری گفته:
      مدت عضویت: 1292 روز

      من خدایی دارم، که در این نزدیکی‌ست…

      نه در آن بالاها!

      مهربان، خوب، قشنگ…

      چهره‌اش نورانیست

      گاه‌گاهی سخنی می‌گوید،

      با دل کوچک من،

      ساده‌تر از سخن ساده من

      او مرا می‌فهمد‌!

      او مرا می‌خواند،

      او مرا می‌خواهد،

      او همه درد مرا می‌داند…

      یاد او ذکر من است، در غم و در شادی

      چون به غم می‌نگرم،

      آن زمان رقص‌کنان می‌خندم…

      که خدا یار من است،

      که خدا در همه جا یاد من است.

      او خدایست که همواره مرا می‌خواهد،

      او مرا می‌خواند

      او همه درد مرا میداند

      سلام از سعیده ی تسلیم شده،به سعیده ی دلبرایِ دلنشینم،با صورت خیس اشک کامنتت رو خوندم و قلبم گفت در پاسخت بنویسم:

      ماورای باورهای ما

      ماورای بودن ها و نبودن ها

      آنجا دشتی است…

      فراتر از همه تصورات راست و چپ…

      تـو را آنجـا خواهم دیــد…‏

      به امید دیدارت در بهترین زمان و مکان….

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 50 رای:
      • -
        سعيده رضايى گفته:
        مدت عضویت: 2012 روز

        به نام الله

        سعیده گل گلابم، رفیق گرما و سرما چشیده من سلام.

        ما توی خورستان گرما و شرجی زیاد دیدیم و الان کاملا وضعیتت رو درک می کنم.

        توصیه می کنم کفش چرمی نپوش چون ذوب میشه می چسبه به پات.

        عزیزدلم، من ازت یاد گرفتم توحید یعنی همه چیز.

        استاد گفته بود ولی دیدی مدرسه که بودیم گاهی معلم با اینکه عالی درس داده بود و ما جزوه هم نوشته بودیم ولی خوب شیرفهم نشده بودیم؟ بعد یه شاگرد زرنگ که واسمون توضیح میداد تازه اصل قضیه رو به زبون شاگردی خودمون متوجه می شدیم.

        الان دقیقا قضیه من با تو اینه.

        نگاه می کنم به روند تغییرت. تکرار می کنم که چه کارهایی کردی. چه تصمیمات اساسی گرفتی و پاش موندی.

        روزمره هات رو به خاطر میارم و می فهمم لمس می کنم که دقیقا استاد داره چی میگه.

        خیلی این نکته برام مهمه که پای تصمیماتمون بمونیم و علی رغم نگرانیها، احساساتی شدنها، ضعفهای شخصیتی که از بچگی داریم یدک می کشیمشون، اتفاقات ناجالب یا دیر دریافت کردن هدایتها بازم سر تصمیممون بمونیم و جا نزنیم.

        من اینا رو از تو دارم یاد می گیرم و مطمئنم یه روزی یه برهه ای یا جایی به دردم می خوره.

        تو با اون قرآن سبزرنگ توی قلبت کاری کردی کارستون.

        مرزهای احساس ارزشمندی رو جابجا کردی اصلا.

        مرزهای ترقی شخصیتی و قدرت مستقل عمل کردن رو درنوردیدی (درنوردی دندی!!!)

        همیشه خود الانت رو بزرگ کن و به خاطر بیار از کجا به کجا رسیدی، چون الگوی خیلیها از جمله من شدی.

        هیچوقت خدا ما رو معطل نگذاشته و پا بندازه روی اون یکی پا تا ما هی بال بال بزنیم.

        همیشه جهان مشغول اجابت ما بوده و هست حتی قبل از درخواست.

        این چشم مادی ماست که نمی تونه پروسه رو ببینه و هی میگه کی و کجا و چطور.

        تو استادیار منی و روزی که ببینمت اول تعظیم می کنم بعد بغلت می کنم.

        به اون لحظه که فکر می کنم اشکام سرازیر میشه مثل همین الان.

        الهی شکر در تمام طول 3 ساعت و خورده ای که گذشته تا آزمایش دیابت بارداری بدم مشغول کامنت نوشتن بودم و نفهمیدم زمان چطور گذشت و اطرافم چه اتفاقاتی افتاد.

        اینم از معجزه شاگردی استاد عباسمنش.

        حسن ختامش هم عرض ادب خدمت شما سعیده جان شیرینم با طعم نارنگی!

        خدا حفظت کنه برامون.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 26 رای:
    • -
      سارا محمدی گفته:
      مدت عضویت: 1464 روز

      بسم الله الرحمن الرحیم

      نجم:29

      فَأَعْرِضْ عَن مَّن تَوَلَّى عَن ذِکْرِنَا وَلَمْ یُرِدْ إِلَّا الْحَیَاهَ الدُّنْیَا

      پس کاری به کار کسی که از یاد ما روی برتافته و جز زندگی دنیا [و لذات و بهره‌مندی‌های آن] چیزی نمی‌خواهد نداشته باش.

      قربون خدا برم که اینقدر واضح و شفاف با ما صحبت می کنه

      =========================

      سلام سلام سلاااام به روی ماه تو سعیده جااااانم

      الهی که غرق نور الله بشی که با این کامنتت قلبم روشن تر شد و نشانه ای دیگر دریافت کردم… خدایا شکرت … آخه کی جز تو می تونه اینقدر عالی پازل رو بچینه؟؟

      «یادم میاد سالهای قبل از آشنایی با ابراهیم جانم، بعد از یک رابطه عاطفی شکست خورده با زخم عمیقی درگیر شده بودم که چندین سال این زخم تازه مونده بود و آزارم می داد.

      یک سال طول کشید تا من تجدید روحیه کنم اما من دقیقا یک سال از شهریور 95 تا شهریور 96 هر روز تلاش کردم و خواستم که عوض بشم.

      من عوض شدم و شرایط به طرز شگفت انگیزی همراه من تغییر کرد.

      چقدر الان خدا رو شکر می کنم که اون رابطه شکست خورد، اصلا شکست خورد تا من یاد بگیرم رابطه درست چیه.

      انسان درست کیه.

      من با کی و با چه جنس آدمی احساس آرامش و آسایش بیشتری دارم.»

      خدایا شکرت…. شکرت… شکرت

      نشانه چی بود؟؟

      سارا جانم فکر نکن تو این رابطه، عمرت تلف شده … بلکه تو بزرگتر شدی … خواسته هات از رابطه‌ی عاطفی مشخص شده… خواسته هات از شریک عاطفی مشخص شده…

      و نشانه ی بعدی کلمه شهریور بود … در تایید نشانه های قبل که بهم گفته بود تا قبل از 15 شهریور تکلیفت مشخص میشه

      خدایا شکرت برای نشانه هات که اینقدر واضحه

      ==========================

      دیشب ساعت 12 به بعد اومدم ویژگی های شریک عاطفی مدنظرم رو تو نت گوشیم نوشتم … الان میارم اینجا کپی می کنم تا ردپا بشه:

      «شریک عاطفی»

      من یه شریک عاطفی می خوام که موحد و ثروتمند باشه… حنیف باشه… جهان بینی و عقاید و اصولمون با هم بخونه… عاشق من باشه و عشق بی قید و شرطش رو بهم بروز بده… تحت هر شرایطی بهم احترام بزاره و با احترام باهام صحبت کنه… رابطه مون بدون وابستگی باشه… شخصیت من براش مهم باشه و تمایلات جنسی براش اولویت نباشه… از نظر سطح تحصیلات بالاتر از من باشه… اعتماد کامل به هم داشته باشیم… صداقت و درستکاری جزو شخصیتش باشه… متعهد باشه… توقع تو رابطه نباشه…

      زندگیش هدایتی باشه… صدق بالحسنی جزو شخصیتش باشه… منطق پشت رفتارهاش باشه… احساس لیاقت بالایی داشته باشه… آزادی زمانی، مالی و مکانی داشته باشه… صورت زیبایی داشته باشه… اندام متناسبی داشته باشه… ساعت ها با هم حرف بزنیم… از کنار هم بودن بی نهایت لذت ببریم… عااااشق آشپزی باشه… شاد و شوخ طبع مثبت باشه… کاملاً سالم باشه از لحاظ جسمی و روحی و احکامات قرآنی… هر موقع یکی از ما دوست داشت تنها باشه، بر اساس اصل ازادی، خواسته اش محقق بشه یا بتونه تنهایی سفر بره و در کل مقید به اصل آزادی و اختیار باشیم… حوزه کاریمون مرتبط باشه مثل استاد عباسمنش و مریم جان… مهربان باشه… شکور باشه… با عشق برام کادو‌بخره و سوپرایزم کنه… با هم زیبایی های جهان رو تجربه کنیم… و هر چی که باعث میشه من لعلک ترضی بشم ولی هنوز برام واضح نشده… من لایقشم و انک انت الوهاب

      بعد از نوشتن این موارد در رابطه، بلافاصله کمتر از یک دقیقه این ایه اومد:

      بقره:186

      وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَهَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْیَسْتَجِیبُوا لِی وَلْیُؤْمِنُوا بِی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ

      خدایا شکرت… شکرت

      من تسلیم جریان هدایتم و بدون هیچ پش فرض ذهنی اجازه میدم فرمون زندگیم دست تو باشه

      رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبْرًا وَتَوَفَّنَا مُسْلِمِینَ… خدایا بر ما صبر ببار و ما را در حال تسلیم بمیران

      با کلی حال خوب رفتم خوابیدم

      و امروز صبح همسرم خواب دیده بود که:

      در یه جمعی رفتیم… من و همسرم به خاطر تعصباتش، دچار تضاد شدیم… و من از اون محیط اومدم بیرون… و اون و طایفه اش در اون محیط، تضادشون شدیدتر شده بود(تعصبات قومی )

      پیامش برام این بود که:

      سهم من اینکه روی خودم کار کنم بدون منیت و تعصب، تسلیم جریان هدایت بشم…

      و نشونه ی بعد این بود که هدایت شدم به جلسه 5 قدم 2… که نکته ای که بهم چشمک زد رو اینجا می نویسم:

      اصلاً نیازی نیست به زور دیگران رو تغییر بدی… که اگه تو مدارت نباشن، بزنن تو ذوقت … تو فقط روی خودت کار کن… زیبایی ها و خوبی ها رو بلد کن… با صحبت کردن در موردشون، به انرژی جهت بده… وقتی متعهدانه این کار رو انجام بدی، آدم های اطرافت عوض میشن و اگه نخوان که تغییر کنن، جهان ادم های بهتری رو به سمتت هدایت می کنه که با تو پایه باشه برای توجه به زیبایی ها و خوبی ها مثل عزیز دل استاد مریم جانم

      =====================================

      عنکبوت:69

      وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ

      و کسانی که در راه ما [با قبول مصیبت‌ها و محرومیت‌ها] می‌کوشند، مسلماً ما نیز آن‌ها را به راه‌های خود رهبری خواهیم کرد و مسلماً خدا با نیکوکاران است.

      دوستدارم سعیده جاااانم

      این آیه در پاسخ به تمسخرهایی که شدی، بود که در ابتدای کامنتت اشاره کرده بودی… نووووش جونت عزیزم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
      • -
        سعيده رضايى گفته:
        مدت عضویت: 2012 روز

        به نام خدای نور، نوری بر روی نور، نوری بالای همه نورها، نوری که هیچ نوری شبیه آن نیست.

        سلام سارا جانم، سارا یعنی خالص و بی غل و غش

        درست مثل اسمت صاف و صادق و شفاف نوشتی. کامنتت عالی بود، چون حست عالی بود. چون قلبت صاف شده.

        نمی دونم از کی. نمی شناسمت، گذشته و حالت رو نمی دونم. اما چیزی که برام واضح شده اینه که الان خیلی خالص و بی پیرایه هستی. زلالی مثل آینه. مثل آب.

        اولش فکر کردم مجردی، بعد که متوجه شدم متاهلی و داری با وجود شرایط نامساعد زندگی مشترکت این درخواستهای واضح و زیبا رو از رابطه عاطفیت به جهان ارائه میدی اصلا برق از کله ام پرید.

        خیلی تحسینت کردم و ازت درس یاد گرفتم. مرسی که بهم یاد دادی همینی که هست رو نپذیرم هرچند که از خیلی از جنبه ها همسرم خیلی عالیه، ولی خوب هیچکس پرفکت نیست.

        می تونم همین الانم درخواستهام رو در مورد شریک عاطفی به جهان اوردر بدم و امید داشته باشم که اتفاق بیفته.

        درسته که من نمی تونم کسی رو تغییر بدم ولی جهان که میتونه از بی نهایت طریق احساس آرامشی که مد نظرم هست رو بهم بده.

        من نمی دونم، خدا که میدونه.

        خیلی آموزشهای 12 قدم و الانم دوره احساس لیاقت و همین فایلهای ارزشمند رایگان استاد روی روند پخته تر شدن شخصیتم تاثیر گذاشته که یکی از نتایجش همین فاصله گرفتن از مدار مسخره کنندگان بوده.

        حتی گهگاهی که با همون افراد صحبت می کنم دیگه خبری از اون رفتارهاشون نیست. دیگه با من مثل قبل نیستن.

        ولی آیاتی که برام نوشتی حجت رو بر من تکمیل کرد و دلمو قرص کرد که اگه هیچکس نباشه، خدا هست. در همین نزدیکی!

        همون خدایی که با نشونه ها باهات صحبت کرده و گفته که اندکی صبر، سحر نزدیک است…

        منم دوستت دارم و خیلی به وجود دوستان خوبی مثل شما افتخار می کنم.

        در پناه لطف خدا شاداب و موحد باشی.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
        • -
          سارا محمدی گفته:
          مدت عضویت: 1464 روز

          بسم الله الرحمن الرحیم

          نجم:39

          وَأَن لَّیْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى

          و این‌که برای انسان [هیچ دستاوردی] جز تلاش او [=ثمره‌ای در آخرت] نخواهد بود؟

          سلام سلام سلااااام عزیز دلم … سعیده جانم….‌ دختر مرررررسی که برام نوشتی… نمی دونی چقدر حالم بهتر شد … اصلا همون اول کامنتت برام کلی نشونه داشت …. بزار برات تعریف کنم… از خدا می خوام بر عقل و درک و قلبم من بباره و چیزایی که باید نوشته بشه رو بهم بگه تا رد پا بزارم از مسیرم…

          دوست عزیزم که واقعاً خیلی دوستدارم، همسر منم ویژگی های خوب خیلی زیادی داره و مطمئن هستم اگه در کنار شریک عاطفی قرار بگیره که جهان بینیشون شبیه باشه، قطعاً احساس خوشبختی می کنن…

          با اموزش های استاد یاد گرفتم از خدا بهترین هاش رو بخوام… به کم قانع نباشم… چون من اومدم لعلک ترضی بشم چون من اومدم به فلاح برسم یعنی استعدادهام شکوفا بشه… چه موقعی این اتفاق می افته؟ وقتی شرایط مساعد باشه… خب منم ازش همینو خواستم… الان شرایط من مساعد نیست..‌. راضی نیستم… من ویژگی های شخص مورد نظرم رو که با کاتالوگ های خدا یا تضادهام بهش رسیده بودم رو بهش گفتم… ولی وابسته به شخص خاصی نشدم… و اجازه میدم که خودش منو ببره به شرایط مساعد …

          خب بریم سراغ نشانه هایی که از کامنت شما دلبر جااااانم گرفتم:

          سلام سارا جانم، سارا یعنی خالص و بی غل و غش

          این خالص و بی غل و غش بودن دقیقاً قدم چهارم من بود که خدا گفت باید بردارم…(قدم های قبل رو در پاسخ به کامنت فاطمه و رسول جان در فایل تسلیم بودن در برابر خداوند، نوشتم)… بزار برم از نت گوشیم گفت و‌گوهای خودم و خودش رو بیارم اینجا :

          بسم الله الرحمن الرحیم

          #بیستویکم_مرداد

          حشر:19

          وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ أُولَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ

          و مانند کسانی نباشید که خدا را از یاد بردند و خدا نیز آنها را به فراموشی خودشان برد آنها به راستی بیرون رفته‌اند.

          رب نازنینم سلام… سلامی از جنس نور و عشق… از جنس خودت… خدایااااااا شکرت برای نعمت قرآن که گنجی تمام نشدنی… کمکم کن قدردانش باشم. خدایا چگونه شکرت رو بجا بیارم که شایسته ات باشه؟؟…

          مولای من… من به شکرانه قرآن، تازه دارم باورت می کنم… و‌ اینقدر عاشق گفت و گو باهات شدم که حد نداره… تو این مدت چقدر به خودم ظلم کردم که فراموشت کرده بودم و خودمو هم فراموش کرده بودم و واقعا فاسق بودم… بله یار شیرین و دلبرم… کسی که تو رو فراموش کنه، خودشم فراموش می کنه… تمرکزش میره روی دنیای بیرون… به عوامل بیرونی قدرت میده… لذت و رسیدن به خواسته هاش رو گره میزنه به عوامل بیرونی… و نتیجه شرک، فسق و زندگی جهنمی…

          به قول خودت وقتی ادم خودشو فراموش می کنه… دچار خلأ میشه… و برای پر کردن این خلأ میره بیرون… و وابسته میشه به عوامل بیرونی… یعنی اون عامل بیرونی می تونه حالشو خوب یا بد کنه… یعنی با این سبک واقعاً فاسد میشه و به قول قرآن فاسق میشه

          نکته: فراموشی خدا⬅️فراموشی خود⬅️ خلأ ⬅️ پناه بردن به عوامل بیرونی⬅️ فسق

          خب این متن اول ستاره قطبی من بود که مزین شده بود به این آیه ی بی نظیر

          حالا بریم به قسمت سوال ستاره قطبیم:

          #بیستویکم_مرداد

          خدایا در راستای اجابت شریک عاطفی مدنظرم، امروز سهم من چیه؟؟

          حشر:19

          وَلَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ أُولَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ

          و مانند کسانی نباشید که خدا را از یاد بردند و خدا نیز آنها را به فراموشی خودشان برد. آنها به راستی بیرون رفته‌اند.

          ببین دو بار این ایه برام اومد یعنی قدم چهارم اینه (سه قدم اول رو abasmanesh.com

          اینجا نوشتم)

          بعدش برای اینکه اگه طبق عادت عمل کردم، احساس گناه نکنم آیه 225 بقره اومد

          حالا برای اینکه منظور خدا برام واصحتر بشه این ایه برام اومد:

          بقره:138

          صِبْغَهَ اللَّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَهً وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ

          – [با پاک شدن از رنگ تعلّقات تعصّب‌آمیز، به] رنگ خدایی [آیین ابراهیم درآیید]، و کیست از خدا نکوتر در رنگ آمیزی؟ و ما، تنها عبادتگران [=پذیرفتگان رنگ و اسماء نیکوی] اوییم.

          از دو صد رنگی به بی رنگی رهی ست

          رنگ چون ابر است و بی رنگی مهی است

          یعنی:

          رنگ مثل ابر مات و تیره است و بی رنگی مثل ماه، روشنی بخش است… وقتی بی رنگ باشی خدا رنگت میزنه و کی بهتر از خدا برای رنگ امیزی

          واااای خدای من این دقیقاً همونی که تو هم بهش اشاره کردی… سارا یعنی خالص و بی غل و غش

          مررررسی عزیزم که برام نوشتی

          ببین بعدش چی اومد:

          اسراء:36

          وَلَا تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ کُلُّ أُولَئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا

          و در پی چیزی [یا کسی] که به آن علم نداری مرو [و بدان که] گوش و چشم و دل [=ابزار سه گانه شناخت تو] تماماً از این [پیروی کورکورانه در پیشگاه الهی] مورد پرسش قرار می‌گیرند.

          یعنی سارا جانم حواست به فرهنگ غلط جامعه باشی… نکنه بخوای همرنگ جماعت بشی… بی رنگ باش… و پشت رفتارهات منطق علم، یا هدایت، یا قرآن باشه… حواست باشه چشم و گوش و ذهنت مسئول هستن… چرا؟؟ چون خالق زندگیت هستن

          ببین چه خدای بی نظیری داریم… اینقدر واضح با آدم حرف میزنه… خدایا شکرت… مولای من، اخه من چطوری شکرت کنم که شایسته ات باشه؟؟…

          بعدش بهم تذکر داد که برای خالص شدنم بابد مراقب طغیان از حق باشم با این آیه:

          بقره:42

          وَلَا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَکْتُمُوا الْحَقَّ وَأَنتُمْ تَعْلَمُونَ

          و [خلوص] حقّ را به باطل [هوای نفس و نظریات خود] نپوشانید و آگاهانه حق را پنهان نکنید.

          دو افت که همواره حق رو تهدید می کنه: 1. تلبیس 2. کتمان اگاهانه اولی را نفس زینت میده و به نفع شخص توجیه می کنه(کلاه شرعی)… و دومی به کلی نادیده گرفته میشه و پوشانده میشه… و اینا باعث میشه در مسیر غیر دین خدا باشی و ولایت دیگران رو قبول کنی…

          واااای از دست این کلاه شرعی گذاشتن و توجیه کردن رفتارهامون و یا گاهی حقیقیت برامون آشکار میشه ولی تعصب اجازه نمیده بپذیریمشون که خدا اینجا اخطار میده

          بعد میدونی بهم چی گفت؟

          نجم:25

          فَلِلَّهِ الْآخِرَهُ وَالْأُولَى

          [چنین نیست، امور] دنیا و آخرت در اختیار خداست.

          مرررسی که بهم میگی نگران عوامل بیرونی و نتیجه نباشم چون اینا سهم توعه… من باید سهم خودمو عالی انجام بدم… و بیرون از خودم رو بسپارم به تو

          ببین آخه کجا می تونستم همچین صاحب اختیاری پیدا کنم… قربونت برم یار دلبر و شیرینم

          بعدش هم اینو گفت:

          فاطر:15

          یَاأَیُّهَا النَّاسُ أَنتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ

          ای مردم، همه شما [در مسیر کمال] نیازمند به سوی خدایید، تنها خداست که بی‌نیاز و ستوده شده است.

          مولای من… مولای من… همواره من محتاج توأم… تویی که از نقاط قوتم، از استعدادهام، از ترمز و ناخالصی هام، از عوامل بیرونی خبر داری و به همه چی محیطی و همه چی مال توعه و تو داری اداره می کنی… تو غنی و حمید هستی… من اجازه میدم همواره فرمون زندگیم دست تو باشه تا هم لذت ببرم و هم استعدادهام شکوفا بشه

          و بعدش مهر نهایی رو زد که دیگه خیالم راحت بشه:

          نحل:40

          إِنَّمَا قَوْلُنَا لِشَیْءٍ إِذَا أَرَدْنَاهُ أَن نَّقُولَ لَهُ کُن فَیَکُونُ

          هرگاه چیزی را اراده کنیم، سخن [=فرمان] ما جز این نیست که بگوئیم باش! پس [بی درنگ] می‌شود!

          و بعدش:

          احقاف:13

          إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ

          بی‌‌تردید کسانی که گفتند [=اعلام کردند] ارباب ما خداست، پس از آن استقامت کردند(کم نیاوردن و جا نزدن)، نه ترسی برای ایشان است و نه چنین کسانی اندوهگین می‌شوند.

          گفت : ببین حواست باشه من دعات رو اجابت کردم ولی تو کم نیاری هااااا..‌ جا نزنی هاااا… منو باور کن… منو باور کن… من رب و صاحب اختیار توأم… نگران نشی هاااا… نترسی هااااا

          و بعد با آیه 110 اسراء بهم گفت اسماء الحسنی رو دانلود کن و زیاد گوش بده

          و بعد با آیه ی 104 بقره بهم گفت : سارا جانم …. نکنه گزینشی عمل کنی… تو باید تسلیم جریان هدایت بشی… نه اینکه اگه جایی برات سخت بود یا ناخوشایندت بود، انجام ندی… باید مثل بیماری که برای درمان میره پیش طبیب، تو هم تجویز منو به موقع و کامل انجام بدی

          دیدی چقدر همه چی بدون عیب و نقص… و بعدش تو پیام میدی که نشانه ای باشه برام که جریان هدایت رو درست فهمیدم

          و اینکه نوشتی: اندکی صبر، سحر نزدیک است!!!

          عااااااشقتم دست خدا… عاااااشقتم … مرررسی که به حرف قلبت گوش کردی و نوشتی

          برات بهترین ها رو ارزو می کنم چون لایق انعمت علیهم هستی

          و اما حسن ختام این کامنت که همش نوری بود از رب العالمین:

          حجرات:12

          یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیرًا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا یَغْتَب بَّعْضُکُم بَعْضًا أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَن یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا فَکَرِهْتُمُوهُ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَّحِیمٌ

          ای کسانی که ایمان آورده‌اید، از بسیاری گمان‌ها بپرهیزید که بی‌تردید برخی از گمان‌ها[ی منفی] گناه است، و [برای کشف معایب مردم] تجسّس نکنید و به غیبت یکدیگر نپردازید، آیا هیچ یک از شما دوست دارد گوشت برادر مرده خود را بخورد!؟ مسلماً از این کار کراهت دارید! پس از [نافرمانی] خدا پروا گیرید و [برای غیبت‌های گذشته توبه کنید که] خدا توبه پذیر مهربان است.

          صدق الله العلی العظیم

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
          • -
            سعيده رضايى گفته:
            مدت عضویت: 2012 روز

            به نام رب العالمین

            سلام سارا جااااااان عزیزم چقدر زیبا نوشتی و چه هدایتهایی دریافت کردی. نوش جااااانت

            این حس های خوب سهم کسانیه که مدام گوشهاشون تیزه برای دریافتش.

            بهاشو پرداختن و صبر کردن. با تقوا و کنترل ذهن صبر کردن.

            من ایستاده برات کف می زنم و روی ماهتو می بوسم چون این حجم از احساس آرامش و پذیرش ناهماهنگی شرایط موجود زندگی کار آسونی نیست.

            وقتی بتونی به تضادهات جوری نگاه کنی که احساس بهتری بهت بده یعنی تو بردی. همین یعنی نعمت.

            که صد البته با خودش نعمتهای بیشتر و بزرگتری به همراه میاره.

            اینکه تو تونستی ویژگیهای خوب همسرت رو ببینی و بگی حتما با کسی شبیه تر به خودش شاد و خوشبخت خواهد بود نهایت درک از قوانین مدارهاست.

            و درک صحیح از قوانین باعث میشه با آرامش هدایتهای بیشتری دریافت کنی و تصمیمات بهتر بگیری.

            سبک باشی.

            شاد باشی.

            جسور و منحصربفرد باشی.

            و خداگونه و خداپسندانه عمل کنی، نه عوام پسندانه.

            برات نور و روشنی بیشتر آرزو می کنم و متشکرم که باز هم برام نوشتی.

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        زهره زیدآبادی گفته:
        مدت عضویت: 1391 روز

        سلام سارا جون

        کامنت قشنگت و خوندم

        به وقت سحر

        آخه من و سحر سی ساله که با هم عاشق و معشوقیم

        تایمی که من میتونم خودم باشم

        زهره ی واقعی

        سحر معجزه ها برام داشته و اینجور بگم همه اتفاقات قشنگ زندگیم از غنیمت شمردن این تایم بود

        در مورد رابطه نوشتی

        به یاد رابطه خودم افتادم

        رابطه ای که مثل شما اینقدر دقیق و نکته به نکته ننوشتم اما نوشتم :

        در سحر نوشتم

        همین تایمی که انرژیش معجزه میکنه

        با اینکه چهار سال قبل از قانون چیزی نمیدونستم نوشتم :

        با اینکه اون زمان از فرکانس چیزی نمیفهمیدم اما نوشتم :

        چون به تجربه برام ثابت شده بود :

        * نوشتن معجزه میکنه

        * سحر یک شنونده ی عالی داره که به دور از حواشی روزمره بغلش میکنی و براش میگی و مینویسی و لذت میبری و باور داری که میشه

        این بار براش نوشتم :

        کم و کوتاه اما با قدرت

        از قلبم نوشتم

        تکرار میکنم سارا جون

        از قلبم نوشتم :

        خدای قشنگ و قدرتمندم :

        حالا که بهم قدرت دادی که سدها رو بشکنم و با سه قل مهاجرت کنم وقتش رسیده برای بچه ها یک بابای به تمام معنا و یک دوست برامون بفرستی ،

        جوون و مجرد باشه

        خوش اخلاق و چشم پاک  باشه

        اگر هم این مورد و در بین 8 میلیارد انسان نداری

        همین امشب نطفه ی این شخصی رو که میخوام منعقد کن و رشدش بده و بفرست برامون

        منتظرم .

        باورت بشه سحر جون

        قدرت کن فیکون روزگار

        همو که جانم به دستشه

        برامون برای قلب هر چهار نفرمون

        کاری کرد

        کارستون

        الان چهار ساله که من دوستی رو در کنارم دارم که بوی خدا میده

        و دخترهای شاد و موحدم ، بابایی دارن به رنگ صداقت و زلالی آب

        عزیزکم سارای دوست داشتنی

        قلبت که بخواد و بنویسه ، انرژی حاکم بر روزگار تاییدش میکنه

        باور داشته باش

        به همین زودی ها ، خیلی ساده و زیبا ، اون کسی که منتظرش بودی از راه میرسه و اونوقته که  با هر دیدنش با هر بوئیدنش یاد سحر و عشقبازی با معبودت میفتی

        دوستت دارم سارا جون و منتظرم کامنت سراسر نورت رو به زودی دریافت کنم و بگی برام که :

        چطور معجزه وار ، رابطه ی دلخواهت رو تیک زدی .

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
        • -
          سارا محمدی گفته:
          مدت عضویت: 1464 روز

          بسم الله الرحمن الرحیم

          ملک:2

          الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاهَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَهُوَ الْعَزِیزُ الْغَفُورُ

          همان که مرگ و زندگی را آفرید تا شما را به چالش [در سختی‌ها برای رشد و کمال] بیندازد تا [معلوم شود] کدام یک از شما نکوکارتر است و او فرادست [در عقوبت ستمگران] و آمرزگار [گناه مؤمنان] است.

          سلااااااام سلاااااااااام به تو که نور خدایی… دختر چیکار کردی با این کامنتت…بغضی گلوم رو گرفت … بغضی از جنس شکرگزاری و تسلیم و خشوع… خدایا شکرت..‌ خدایا شکرت… شکرت که زهره جان رو آوردی تا کامنت منو که خودت نوشته بودی، بخونه…. و بعد بهش بگی بنویسه تجربه اش رو… و منی که الان تو آسمون روی ابراااااام…. اینقدر سبک شدم…. خدایا مگه داریم!!! … مگه میشه!!!…. آره سارا جانم با خدا هم داریم و هم میشه…. اونم به راحتی… به راحتی… به راحتی….

          واااای دختر مرررررسی که برام نوشتی

          بزار برم بازم این نور رو بخونم تا بیشتر روشن بشم و قلبم بگه چی برات بنویسم:

          آره عشقم… کاملاً درست میگی انرژی سحر فوق العاده است .. اصلا قدم هایی که باید بردارم در سحر بهم الهام شد… خودش منو ساعت 4 بیدارم کرد… تو یکی از کامنت ها رد پا گذاشتم که به خدا گفتم خوابم میاد… ولی اینقدر وعده هاش برام شیرین و جذاب بود که خوابم پرید…

          «سحر یک شنونده ی عالی داره که به دور از حواشی روزمره بغلش میکنی و براش میگی و مینویسی و لذت میبری و باور داری که میشه»… عاااااشقتم زهره جان

          بزار این قسمت از نور کامنتت رو یکبار دیگه اینجا کپی کنم:

          «این بار براش نوشتم :

          کم و کوتاه اما با قدرت

          از قلبم نوشتم

          تکرار میکنم سارا جون

          از قلبم نوشتم :

          خدای قشنگ و قدرتمندم :

          حالا که بهم قدرت دادی که سدها رو بشکنم و با سه قل مهاجرت کنم وقتش رسیده برای بچه ها یک بابای به تمام معنا و یک دوست برامون بفرستی ،

          جوون و مجرد باشه

          خوش اخلاق و چشم پاک باشه

          اگر هم این مورد و در بین 8 میلیارد انسان نداری

          همین امشب نطفه ی این شخصی رو که میخوام منعقد کن و رشدش بده و بفرست برامون

          منتظرم .

          ….

          یار دلبر و شیرینم… مولای من… من به حز تو پناهی ندارم هاااا… من به کمک هات، من به هدایت هات فقیرم… فقیرم… فقیرم… تو غنی… تو غنی… تو غنی… منم منتظرم… تو خلف وعده نمی کنی… اینو برای ذهن منطقی خودم می نویسم که فراموش نکنه:

          «إِنَّکَ لَا تُخْلِفُ الْمِیعَادَ»….بی گمان تو خلف وعده نمی کنی

          «إِنَّ اللَّهَ لَا یُخْلِفُ الْمِیعَادَ»… مهر تایید خداوند که میگه… بله صد البته که خداوند خلف وعده نمی کنه….

          «فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ» …. خداوند همواره اجابت می کنه…. اینم سند مکتوب خودشه

          (ممنون از حمید حنیف عزیز بابت این سندی که برامون رو کرد)

          مولای من… مولااااای من… ای رب العالمین… تویی که همه چی رو از عدم خلق کردی… تویی که همه چی مال توعه… تویی که همه چی رو بدون عیب و نقص، خودت اداره می کنی… تویی که به همه چی محیطی… ببین… ببین دارم تلاش می کنم تا تسلیم حریان هدایت بشم… ببین دارم تلاش می کنم به اندازه ای که در توانم هست شخصیتم رو طبق قدم هایی که بهم گفتی، تغییر بدم… خدای مبارک من…( تَبَارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ(54 اعراف)

          چقدر رب العالمین پر خیر و برکت… یعنی ارامش و مفید بودن… همیشگی و جاوید)… منو غرق خیر و برکتت کن… قدم هام رو استوار کن… به تلاش هام خیر و برکت بده …

          خدایا منم دوست و شریک عاطفی می خوام که بوووووی تو‌رو بده… بپووووی تو رو بده… چقدر این جمله همونی بود که می خواستم (مررررسی زهره جاااانم)

          خلاصه خدایا کمکم کن این خواسته ای که اجابتش کردی، رو در بهترین زمان و مکان دریافتش کنم و لعلک ترضی بشم و به فلاح برسم….

          آمین یا رب العالمین

          «قلبت که بخواد و بنویسه ، انرژی حاکم بر روزگار تاییدش میکنه

          باور داشته باش»

          زهره جان … قلبم شدیداً می خواد… شدیداً…

          باورش دارم… باورش دارم

          و مُهر نهایی رب العالمین از زبان دستش:

          «به همین زودی ها ، خیلی ساده و زیبا ، اون کسی که منتظرش بودی از راه میرسه و اونوقته که با هر دیدنش با هر بوئیدنش یاد سحر و عشقبازی با معبودت میفتی»

          خدااااااایا مررررسی

          خدایا کرور کرور شکرت

          منم دوستدارم زهره جانم (استیکر بووووووس) … منم دوستدارم… ان شاءالله به زودی میام و برات می نویسم که چطور راحت و لذت بخش و از مسیر کوتاه، خدا برام خدایی کرد… و دقیقاً اونی که قلبم می خواد رو به زندگیم آورد…. و چطور لعلک ترضی شدم

          زهره جااااااانم… خیلی برات خوشحالم…. خیلی تحسینت می کنم که اینقدر عالی خلق کردی این زندگی پر از نور رو

          بهت تبریک میگم و بی نهایت تحسینت می کنم که با سه قل مهاجرت کردی … بزار با قلم سعیده جان بهت یه مژده ای بدم و بگم که مزد مهاجرت چیه:

          دیروز با خوندن سوره ی واقعه فهمیدم روز قیامت ،آدم ها به دو دسته تقسیم نمیشن،بلکه به سه دسته تقسیم میشن: اصحاب یمین که درست کارها هستن،اصحاب شمال که بدکاران هستن و یک دسته هم هست به اسم:

          وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ

          السابقون جز سوگلی های خدان…

          و این گروه،تعداد کمی از دوران بعد پیامبر هستند …

          و در آیه ١٠٠توبه میاد توضیح میده ویژگیشون رو …

          وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا ۚ ذَٰلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ

          پیشگامان نخستین از مهاجران و انصار و کسانی که به نیکی و درستی از آنان پیروی کردند، خدا از ایشان خشنود است و آنان هم از خدا راضی هستند؛ برای ایشان بهشت هایی آماده کرده که از زیرِ [درختانِ] آن نهرها جاری است، در آنجا برای ابد جاودانه اند؛ این است کامیابی بزرگ.

          مباااارکت باشه VIP بهشت خداوند… که برای مهاجران تدارک دیده شده

          تحسینت می کنم که اینقدر خدا رو باور داشتی که تسلیم شرایط نشدی و نخواستی مثل اکثر خانم های جامعه که به هر دلیلی تنها میشن، بسوزی و بسازی … مررررسی الگوی بی نظیر من

          تحسینت می کنم که اینقدر خودت رو باور داشتی و اینقدر خودت رو لایق دیدی که درخواست کردی. خدایی که همیشه اجابت می کنه

          شجاعت و جسارتت رو تحسین می کنم… تو دل ترس ها رفتنت رو تحسین می کنم… بت شکستن هات رو تحسین می کنم… بت شکستن هات رو تحسین می کنم… تو لایق VIP خداوند در بهشت هستی و به خاطر همین هم خدا دوستی بهت داد که بوی خودش رو میده

          عاااااشقتم…. دوستدارم…

          اینم حسن ختام این جریان هدایت:

          نساء:111

          وَمَن یَکْسِبْ إِثْمًا فَإِنَّمَا یَکْسِبُهُ عَلَى نَفْسِهِ وَکَانَ اللَّهُ عَلِیمًا حَکِیمًا

          و هرکس خودپرستی کسب نماید، جز این نیست که به زیان خویش کسب کرده و خدا بسی دانای حکیم است.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        سمانه جان صوفی گفته:
        مدت عضویت: 1911 روز

        سلام سارا جان.

        هم اسمِ خواهرمی و این بسیار شیرینه.

        مرسی از کامنتت.

        کامنتها چراغ هایی رو توی قلب هر آدم متناسب با شرایط و شخصیت و رشد فردیش روشن میکنن.

        این قسمت چراغِ قلبم رو روشن کرد:

        سارا جانم فکر نکن تو این رابطه، عمرت تلف شده … بلکه تو بزرگتر شدی … خواسته هات از رابطه‌ی عاطفی مشخص شده… خواسته هات از شریک عاطفی مشخص شده…

        خب سمانه اینو برمیگردونه تو خودش میگه:

        سمانه جان اون چالش های بزرگی که گذروندی مخصوصا در رابطه با شغل و اضافه وزن شکست یا عدم موفقیت محسوب نمیشه.

        تو تجربه هایی کردی و چیزهایی به دست اوردی، درس هایی گرفتی، پاداش هایی دریافت کردی، اونا فقط بخشی از مسیر نقشه ی زندگیت هستن، نه همش.

        از اونا باید عبور میکردی.

        چون فکر میکردی مسیر a باید جواب b رو بده و نداده یعنی موفق نشدی؟!

        سال 99 خودت اگاهانه انصراف دادی از همکاری با مدرسه ای که 4 سال توش معلم هنر دبستان پسرانه غیرانتفاعی بودی.

        چرا؟

        چون حقوقت کم بود و مطالباتی داشتی که تا به اون لحظه روت نمیشد بگی ولی اردیبهشت 99 دیگه گفتی و با خوشحالی و شجاعت و رفاقت از مجموعه جدا شدی.

        اون سال شونصدتا مدرسه رفتی مصاحبه.

        جنت اباد شمالی، بلوار فردوس شرق، 35 متری گلستان و …

        (این مناطق نزدیک به محل سکونت و تحصیلم بودن قبل از ازدواج، یعنی نقطه امنم هم محسوب میشدن)

        ولی جایی مشغول به کار نشدی.

        البته موقعیتی تو بلوار فردوس فراهم شد که جذبت کنن ولی تصمیم گرفتی نری، چون مسیرش دور میشد برات و رفت و امد سخت، ضمن اینکه برای کامپیوتر میخواستنت نه هنر و تو اصلش برای هنر رفته بودی ولی مصاحبه کامپیوتر هم انجام دادی.

        خلاصه اینکه جایی مشغول نشدی باعث سرزنش خودت میشد.

        و یه مدرسه تو جنت اباد شمالی هم بود که گفت سال بعد.

        سال بعد رفتی مصاحبه و اتفاقا پذیرفته شدی، قرارداد هم بستی، مرداد و شهریور چند بار رفتی و اومدی و اولین روز مدرسه که رفتی، اعلام انصراف کردی…

        و یادمه چقدر سبک بودی و خوشحال برگشتنی تو اتوبوس.

        چون انتخاب کردی که میخوای عذاب بکشی یا نه؟

        چون تدریس غیر حضوری برات ناسازگار بود تو اون مدرسه و شرایط.

        تو حضوری میخواستی.

        و دلیل محکم دیگه ات این بود که مسیر خیلی دوره تا خونه، به عبارتی شاید حدود 1/5 ساعت تو راه بودی تا برسی اون مدرسه.

        البته دلیل مصاحبه هام تو اون مدارس این باورِ محدود کننده بود که فکر میکردم باید منطقه مو عوض کنم تا شرایط حقوق و امکانات تدریسم بهتر شه.

        این مدرسه نه تنها حقوقش بهتر نبود، مشکل عمده اش دوری هم بود، بلکه بی امکاناتی هم بود.

        موقع قرارداد بستن هیجان داشتی و فکر میکردی خوبه دیگه، اما بلافاصله بعد قرارداد ابرهای هیجان رفت کنار و واقعیت عیان شد که تو دقیقا چرا اینجا با این شرایط که بهتر از جای قبلی که نیست هیچ، کمتر هم هست، موافقت کردی؟؟؟

        بله و تو با جمع بندی درست انصراف دادی، هر چند که خیلی سختت هم بود.

        خونه ی ما تا قبل ازدواج جنت اباد بود، و دانشگاهم جنت اباد شمالی، احساس انس و الفت داشتم اونجا که رفتم مصاحبه.

        در صورتی که بعد ازدواج ساکن تهرانسر شدم.

        فکر میکردم منطقه بالاتر و بهتر لِوِلِ بهتری داره از همه جهات، که برام نداشت، چون باور پشتش غلط بود.

        باور نداشتم تو تهرانسر هم مدرسه و مدیری پیدا میشه که قدر هنر و مهارتم رو در هنر و تدریسش بدونه…

        شاید ایراد از خودم بود که در وهله ی اول خودم ارزش برای خودم و مهارتم و توانمندیم قایل نبودم.

        برگردیم روی درس ها و موهبت ها و پاداشهای مدرسه جنت اباد شمالی، تو مرداد و شهریوری که رفتم و اومدم و بعد اول مهر انصراف دادم.

        – تونستم 2 دوز واکسن کرونا رو به دلیل معلم بودنم و با معرفی اون مدرسه بزنم زودتر از موعد.

        اون موقع هنوز واکسن زیاد نبود.

        – اعتماد به نفسم تو مصاحبه ها بالاتر رفته بود.

        اینکه تنها میرفتم و گفتگو میکردم با مدیرها، معاونین و …، رزومه مفصلمو نشون میدادم، به عبارتی خودمو پرزنت میکردم خیلی اعتماد به نفسمو بالاتر برد، یه جور تمرین عملی یا حتی نزدیک به اگهی بازرگانی دوره عزت نفس بود، البته فقط در مورد مهارتهام در تدریس هنر و خلاقیت هام در آموزش هنر.

        – نقاشی های قشنگ روی دیوارِ حیاطِ مدرسه دیدم و تحسین کردم ذوقِ مدیر و همکارانش رو.

        – تو جلسه همکاران اون مدرسه شرکت کردم یک بار. یه عالمه ادم جدید دیدم و تو جمعشون وارد شدم.

        با یکی دو نفر تو اون مدرسه دوست شدم.

        – ویدیوی اول سال گرفتم برای هنر اون مدرسه.

        – جالبه وقتی انصراف دادم، با قطعیت و محکم گفتم مدارکم رو هم بدن.

        جالب بود که من سفته ای که گفته بودن بدم مدرسه اصلا نداده بود از اول و بدون هیچ مشکلی خارج شدم از مدرسه بدون هیچ دردسری.

        – و مدتی بعدش تو موسسه اوریگامی مشغول به کار شدم که عاشقش بودم.

        خودم شاگرد اونجا بودم و عاشق تک تک اعضاش.

        خلاصه که متوجه درس ها و پاداش هام در این مسیر شدم، همینطور ضعف ها و باگهای شخصیتی ام.

        ولی میخوام به خودم بفهمونم بهتر درک کنه فقط روی موفقیتهایی که تو ذهنش قفلی زده روشون حساب نکنه، یه مقداره دایره نگاهشو بازتر کنه، از بالاتر و از شعاع بیرونی تری نگاه کنه به خودش و رشدهاش و مسیرش و …

        من قبل این کامنت داشتم تو دفترم مینوشتم و یهو کشیده شدم سایت و اینجا.

        مرسی که کامنتت انگیزه داد بهم تا خودمو واکاوی کنم.

        لذت میبرم که کنکاش میکنم تو خودم.

        کیف میکنم کم کم دارم یاد بگیرم از اون سمانه ای که فقط جلوی پاشو میدید تبدیل میشم به سمانه ای که از خودش فاصله میگیره و از بالا به خودش نگاه میکنه و تحلیل میکنه.

        الهی شکر.

        و یه نکته دیگه که کامنتت بهم یاداوری کرد:

        اینکه هر لحظه میشه درخواست داد تو رابطه هامون چی میخوایم، محدودیتی نداره.

        رابطه همسری، با مادر پدر، خواهر برادر، دوست، همکار، همسایه و …

        و البته که خودم باید نزدیک شم به چیزی که درخواستشو میدم.

        اگه رابطه توام با صداقت میخوام، خودم باید صادق باشم و …

        برقرار و شاد باشی سارا جان.

        داستان اشناییت با سایت رو هم خوندم، بسیار جذاب و الهام بخش بود.

        نمیدونستم معلمی و بسیار خوشحال شدم.

        نکات و داستانی که اینجا نوشتم جزو زیبایی های زندگیمه، امروز نرفتم تو صفحه زیبایی ها را ببینیم، همین کامنت میشه توجه امروزم به زیبایی ها.

        چقدر با نگاه بهبودگرایی و توجه به جریانِ هدایت میشه زندگی رو برای خود شیرین و اسان و زیبا کرد.

        فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

        الهی شکرت بی نهایت.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    اسداله زرگوشی گفته:
    مدت عضویت: 1277 روز

    سلام و درود بر استاد گرانقدر؛خانم شایسته گرامی و عزیزان همفرکانس

    خدا رو شکر می کنم که آدینه ام را با دیدن این فایل زیبا و پر از الهام و هدایت آغاز کردم و از دیدن این تصاویر زیبا و سخنان ناب که قانونمندی های هستی را به ما یادآوری کرد استفاده کردم و لذت بردم و خداوند را سپاس گفتم.

    تصاویر که شروع شد از دیدن این لوکیشن واقعآ تعجب کردم بخصوص وقتی استاد گفتند که برف باریده چند سانتی و من ایشون و نگاه می کردم که چرا آستین کوتاه پوشیده اند و احساس سرما نمی کنند! نکنه برف آنجا گرم باشه😂 تا وقتی که استاد گفتند اینها شنهای روان و نرمی هستند که عین برف سفید و مثل آرد نرم هستند و من تا بحال همچی چیزی را نه دیده بودم و نه شنیده بودم و اگر استاد با پا شنها را لمس نمی کردند باورش برایم سخت بود. خدایا شکرت بابت معجزات بی اندازه ات؛ خدایا شکرت بابت زیبائیهای بی اندازه ات؛ خدایا شکرت بابت نعمت های بی شمارت؛ خدایا شکرت بابت دیدن اینهمه زیبائیهایت.

    چقدر بحث هدایت برایم جذاب؛ شگفت انگیز و باورساز است. وقتی که باور داشته باشیم که خداوند در هر لحظه در حال هدایت ماست؛ کافیست که در احوال و اتفاقات زندگیمان دقت کنیم و بدانیم که در این جهان هیچ چیزی اتفاقی اتفاق نمی افتد!

    همه ما در حال هدایت شدنیم کافیست که از خداوند بخواهیم که ما را به سمت خوبی ها؛ زیبائ ها؛ ثروت ها؛ فراوانی ها؛ مهربانی ها؛ شادی ها؛ موفقیت ها؛ عشق و مودت ها و هر آنچه لازمه خداگونه بودن است هدایت کند «إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعینُ» نه اینکه بخواهیم به سمت ناخواسته ها؛ به سمت زشتی ها؛ به سمت فقر؛ خشونت؛ جنگ؛ آشوب و هر آنچه که با فطرت ما در تصاد است هدایت کند. زیرا خداوند ما را به هر سمتی که بخواهیم هدایت خواهد کرد!

    در مورد نمونه هایی از هدایت که استاد گفتید در کامنت هاتون بگید اولین چیزی که به ذهنم آمد همین دیدن این فایل و بودن در این سایت است.اگر ما در فرکانس این تعالیم و زیبائیها نبودیم هرگز جهان اجازه دیدن این زیبائی ها و این آموزشها و این آگاهی ها را به ما نمی داد و من به این موضوع ایمان دارم.

    لحظه لحظه زندگیم در حال توجه به ندای درونم و هدایت پروردگارم هستم و وقتی که به احوال خودمان آگاهیم و در اتفاقات زندگی مان دقت می کنیم این هارمونی و این رد پای خداوند را در کوچکترین اتفاقات و لحظه های زندگیمان خواهیم دید.

    من از لحظه ای که از خواب بر می خیزم و زندگی و روزم را آغاز می کنم این الهام و هدایت را در اولویت برنامه هایم قرار می دهم.باور کنید استاد من این نشانه ها و هدایت را حتی در رسیدن به چراغ های سبز راهنمایی و رانندگی که در مسیرم تا محل کارم هست می بینم و هر وقت حالم خوبه؛ هر وقت در حال سپاسگزاریم همواره در زمان مناسب به این گره های ترافیکی میرسم و پشت چراغ قرمز نمی مانم و انگار همون لحظه خداوند یک تیک سبز به حالم و زندگیم و مسیری که قرار دارم و زندگیم می زند و دائمآ خداوند را بابت همین اتفاقات به ظاهر بی اهمیت و ساده سپاسگزاری می کنم و باورهایم را قوی و قویتر میکنم و نشانه های خداوند را بیشتر دقت می کنم که ببینم.

    استاد من امسال دو بار به شمال مسافرت کردم که هر دو بار بر خلاف سالهای قبل که از ماه ها قبل می دانستم چه فصلی؛ چه ماهی و حتی چه روزی بروم، امسال فقط به ندای درونم و الهامات و هدایت پروردگار گوش دادم. سفر اولمان اینگونه اتفاق افتاد که یکی از خواهر زاده هایم یکروز که در دامن طبیعت بودیم بهم گفت که بیا با هم بریم شمال و این خواهر زادم تا بحال از من چنین درخواستی نکرده بود؛ این اتفاق در اردیبهشت افتاد و من هم ایام عید جایی نرفته بودیم. گفتم اگر کارم ردیف بشه چرا که نه! و خدا رو شکر همه چیز را خداوند برایم کنار هم چید و مسافرتمان که یکی از بهترین مسافرتهایم بود رقم خورد و من که تا بحال به علت فصل کارم و مدرسه رفتن دخترم و نبودن تعطیلات در این ماه به شمال نرفته بودم تجربه فوق العاده ای داشتم در نوشهر و فیلبند داشتم که آنرا مدیون توجه به الهام خداوندم.

    مورد بعدی استاد در اواخر شهریور اتفاق افتاد که من داشتم روی دوره آفرینش کار می کردم و قصد مسافرت بر خلاف سالهای قبل در این ایام را نداشتم و اینهم بگم که من عاشق مسافرت رفتنم و سالی دو سه بار مسافرت خارج استان میرم و اکثر جمعه ها در دامن طبیعتیم بخاطر آب و هوای چهار فصلی که داریم، همسرم تا قبل از این زیاد تمایلی به مسافرت رفتن نداشت ولی هر چقدر به اول مهر نزدیک می شدیم میگفت باورم نمیشود که امسال شهریور نمی خواهی مسافرت بروی😅 تا اینکه شهریور داشت تموم می شد و خودش اومد گفت که باید ما رو قبل از شروع مدارس ببری مسافرت و من هم که اشتیاقشون رو دیدم باز بصورت هدایتی رفتیم انزلی و کنار ساحل جا گرفتیم و اینقد به ما خوش گذشت که چند روز بیشتر موندیم و هنگام برگشت متوجه اتفاقات کشور و این ناآرامی ها شدیم و منو همسرم دقیقآ این جمله را به خودمان گفتیم که خدا خواسته که ما در بهترین زمان در بهترین مکان باشیم و از این ناخواسته ها اعراض کنیم. به قول خانم مریم جان دنیا؛ دنیای هم فرکانسیه و حتی اگر ما چیزی را بخواهیم که با فرکانسمان هماهنگ نباشد جهان اجازه رفتن به آنجا را به ما نمی دهد و برعکس اگر در جایی باشیم که قرار است ناخواسته ای اتفاق بیفتد و ما در فرکانسش نباشیم؛ جهان ما را هدایت می کند به جایی که آن اتفاق شامل ما نشود نمونه دیگرش همین الهام و هدایتی که سفر استاد به ایران را کنسل کردند و خدا را شکر که این اتفاق نیفتاد با اینکه برای دیدن استاد و حضورشان لحظه شماری می کنیم و خداوند دیدن این سفرنامه را به استاد و خانم شایسته و همه اعضای سایت هدیه کردند و این تجربه فوق العاده را رقم زدند.کافیست که الهامات و هدایتهای درونیمان را جدی بگیریم.

    نکته بعدی یادآوری این سخن گرانبهای استاد است که تمام اتفاقات زندگیمان بدون استثنا حاصل باورهایمان است و وقتیکه به ناخواسته هایمان توجه میکنیم یا برای رسیدن به آزادی یا صلح یا زندگی بهتر میجنگیم داریم طبق قانون آنرا در زندگیمان گسترش می دهیم و حتی کسانی که از قانونمندی های خداوند آگاهی ندارند؛ تاریخ را هم فراموش می کنند و تجربیات مشابه را خیلی زود از یاد میبرند و چقدر این روزها متوجه تفاوت میان خودمان و نه تنها عوام بلکه کسانی هستیم که جزء افراد مشهور و الگوهای این جامعه اند و متاسفانه تمرکزشان روی ناخواسته های مردم و زندگیشان است و اینرا مدیون این آموزشها و آگاهی های الهی هستیم.

    برایتان از خداوند عمر باعزت؛ سلامتی و شادی آرزومندم و به امید دیدارتان در زمان مناسب و مکان مناسب😍💖

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 53 رای:
  4. -
    سمیه زحمتکش گفته:
    مدت عضویت: 1630 روز

    به نام خدای هدایتگرم به سمت فراوانی ها وثروت وزیبایی ها

    ودرود به تنها استاد توحیدی ومریم جانم

    می‌خوام با هدایت الهی بنویسم فقط

    این فایل چرا اینقدر من رو دگرگون کرده اصلا اشک من رو درآورد از اون احساس استاد در مورد هدایت الهی برام توحید بود این فایل پاک وخالص

    احساس کردم به خدا نزدیک شدم توحید را حس کردم

    اینقدر انسانی توحیدی باشید که در همه چیز از خداوند هدایت بخواهی وتسلیم باشید وخداوند چقدر قشنگ هدایت می‌کنه وجواب میده به بنده هایی که همه چیز را به خدا فقط نسبت میدهند

    اول از انرژی اون محیط که قشنگ خدا را میشه حس کرد چقدر حس وحال روحانی داشت واقعا انگار مکه بود کعبه عشق وپاک وزلال بود انگار خدا شما را فرستاده تا توحید رابه انسانها یادآوری کنید

    چقدر قلبم گشاده شده چقدر دلم میخواد رو این شن ها راه برم وشکر کنم خدا را

    اصلا انگار خود خدا اززبان شما صحبت کرد بامن انگار این فایل به موقع برای من اومده بود زمانی که سوال تو ذهنم بود دیروز که چطور بهتر بفهمم هدایت های خدارا چطور بفهمم که این هدایت ازخداست یا ذهنم

    اینجا مکان رویایی برای مراقبه باخداست هیچ خانه ای نبود هیچ ولی همه چیز بود بوی خدا خود خدا را میشد دید دیوانه ام کرد

    وقتی با درون ازبالا فیلم می گرفتید اون خانم با لباس قرمز چقدر حسم را عالی کرد که داشت با خدا عشق میکرد

    خودم را دیدم که دارم می‌دوم وشاد و پابرهنه از خدا تشکر میکنم

    اینقدر نکته های خوبی داشت این فایل که 6تا صفحه از دفترچه ام از نکات زیبای استاد را نوشتم یعنی نمیشد ننویسی اینقدر که پاک وزلال بود ولی خدا میداد حرف های استاد

    نکات استاد را اینجا یادآوری میکنم هرچه که متوجه شدم بعد جواب سوال را می‌نویسم

    تمرکز روی خواسته هامون

    درصلح باشیم وبا خدا صحبت کنیم

    مسیر توجه به خواسته ها

    تسلیم خداباشیم

    اگرما روی خودمون کار کنیم هدایت میشیم به آدم ها وشرایط و موقعیت های بهتر که باعث میشه به شادی بیشتری هدایت شویم

    وقتی هم روی خودمون کارنکنیم هدایت میشویم به آدم ها وشرایط که باعث میشه احساس بد جذب کنیم

    روی خودمون هرروز کارکنیم باورهامون را درست کنیم

    تمرکز کنیم برروی نعمت ها واحساسمون را خوب نگه داریم

    نعمت ها را ببینیم وسپاسگزارباشیم

    نشانه ها میآید ما فقط سمت خودمون را انجام بدیم

    تمام اتفاقات زندگی ما بدون استثنا حاصل کانون توجه ما وباورهای خودمون هست

    سفر بدون برنامه وهدایتی سفر های فوق العاده تری است

    زمانی که می‌گوییم خدایا ما را در زمان ومکان مناسب هدایت کن

    گوش به زنگ نشانه ها باشیم ودقت کنیم

    وقتی که از خدا میخواهیم مارا درزمان ومکان درست هدایت کند این اتفاقات خوب می افتد

    ازخدا برای هرچیزی هدایت بخواهیم بگذاریم خدا هدایت کند

    زمانی که به خدا سپردم وذهنم را خاموش گذاشتم ومبگیم خدایا هدایت کند ولی دوست داریم که ابن اتفاق بیفته که ما میخواهیم وهدایت ها را ‌وصل کنیم به اتفاق خاصی که دوست داریم بیفتد ومانع هدایت میشیم ولی وقتی که یه موقع هوایی میگیم وتسلیم هستیم که هرچه پیش بیاد خیر است

    قلبم را باز کنم برای دریافت هدایت الهی این ماهستیم که نمی‌شنویم والا اون که هدایت می‌کنه هر لحظه گوش وچشم شنوا وبینا برای دریافت هدایت ها داشته باشیم

    به خدا میگم می‌خوام روی دوش تو سواری کنم وروی دوش تو بنشینم تو من را ببر را ه را به من نشان بده تومرا هدایت کن وخدا هم میگه چشم بنده من تو به من ایمان آوردی ومن هم انجام میدم

    خدایا من هیچی نیستم من روی مغزم حساب نمیکنن وخدایا من روی تو حساب میکنم

    خودمون را درست کنیم اون وقت فارغ از شرایط ومحیط ودولت ها مثل نوح ولوط وقتی اسراییل که هدایتشون کرد هدایت می‌کنه مارا به بهترین مکان و زمان و بهترین انسانها

    مارا درزمان مناسب هدایت کرد درمکان مناسب

    مارا تسلیم خودت کن

    واما سوال چطور خداوند شما را هدایت کرد وقتی که شما تسلیم شدید وتغییر کردید وقتی که شما تمرکز کردید برروی زیبایی ها وقتی که شما آرام شدید وله چیزهای بهتر وزیبتذ هدایت شدید؟

    ۱ زمانی که خواستم دوره ای را شروع کنم وبخرم ونمیدونستم که از کدوم دوره شروع کنم و هدایتی خدا به قلبم همش الهام میکرد دوره قانون آفرینش را بخرم اصلا هیچ آگاهی ‌‌‌اطلاعاتی نداشتم ولی گوش کردم وخریدم عالی بود برام انگار همه دوره ها دراین دوره قانون آفرینش بود

    ۲ آمدن به سایت هدایتی بود زمانی که چک ولگد جهان را خوردم وتسلیم شدم خدا هدایتم کرد به سایت وچقدر خداراشکر به بهترین استاد و بهترین فایل ها وتوحید هدایت شدم وتغییر کردم راستش خیلی دنبال استادوالگویی بودم که حرفش با عملش یکی باشه وازخدا بگه که هدایتم کرد به سایت واموزه های شما

    ۳زمانی که بچه هام را به مدرسه میبرم درست زمانی که خیابون خلوته یا ماشین ها عالی میرن وتصادفی قبلش میشه که من اصلا نمی‌بینم وبعد که برمی‌گردم میبینم همون جا شلوغه

    ۴خوابی که دوسال پیش دیدم وخواب نبود وواقعی بود که بعد از اون خواب واقعی کلا همه چیز درون وبیرون برایم تغییر کرد خواب دیدم که نور زیبایی از بیرون به پنجره خونه اومد داخل چیه کریستال بسیار زیبا وبزرگ که نمی‌دونم کریستال آب یا نور که اصلا نمیشه توصیف کرد وارد خونه شد و به اتوبوسی که تو کوچه وایستاده بود منتظر من که برم وازرخواب بلند شدم و همسرم را صدا زدم که بریم وحتی درراهم باز کردم که بریم ولعد فهمیدم این خواب من بوده و بقیه خواب هستند وازاون به بعد من دگرگون شدم ووارد سایت شدم

    ۵ یه دوهفته ای میشه که فایل ها را شب ها درگوشم میذارم ومیخوابم دوشب پیش فایل ۱۵ ثروت دو صداش ازایرپاد جداشده بود وبلند بود که اصلا تعجب کردم وبعد فهمیدم که هدایت الهی بوده برای شنیدن بهتر این فایل

    ۶ زمانی که ایده از خدا هستم برای درآمد بهتر ودرخواب روی مکتوب کردن خط کشیده شده بود و فهمیدم باید مکتوب کنم

    ۷دیرور صبح زود با همسرم رفتیم به مسافرت خدای من بهترین هم زمانی بود برام زمان طلوع خورشید و بهترین موقع بیرون رفتیم اینقدر زیبا بود که تا حالا طلوع به این زیبایی ندیده بودم بهترین زمان و بهترین مکان

    ۸زمانی که میرم خرید وبهترین موقع میرم که همه چیز و همه جا آرومه ودرگیری نیست وهمه انسانهای خوب را میبینم

    ۹زمانی که میگم خدایا مرا در زمان ومکان درست قرار بده وبرای ثبت نام دخترم وپسرم رفتم هردو مدیر قبل از اینکه ما بریم رفته بودن وگفتم این هدایت الهی است که انسانهای خوب فقط میبینیم

    اصلا هزاران مورد دارم وکامنت طولانی میشه

    فقط می‌خوام بگم هدایت را ازشما یاد گرفتم وتوحید ویکتاپرستی که با فایل های توحید عملی درحال تکامل هستم که بگم تنها تورا میپرستم وتنهاازتو یاری می‌جویم

    خدایا عاشقتم که عاشقمی وهرلحظه هدایتم میکنی

    استاد. جان ومریم جان این فایل بی نظیر بود مکان و زمان شما هم بینظیر بود عجب فایلی دم شما گرم درپناه خدا بهترین ها را براتون آرزومندم

    خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 55 رای:
  5. -
    مينا جان گفته:
    مدت عضویت: 1496 روز

    سلام بر همه عزیزان

    چقددددر بی نظیر بود هم مناظر هم صحبت ها

    دمت گرم آقای عباس منش که در بهترین و دقیق ترین لحظات فایلها رو می ذارید و من به شدت بهش احتیاج داشتم.

    در حال حاضر جلسه سوم قدم هفتم را چند روز پیش دیدم و موضوع دقیقا در مورد هدایت بود و انقدر قدرت توی این جلسه بود که بیش از 4 روزه دارم مدام هر روز گوشش میدم . در من به شدت راه های جدیدی باز کرد و با یه تجربه دو روز پیش هدایت را آگاهانه لمس کردم و حتما همیشه هدایت می شدم ولی چون هیچ اطلاعی از قوانین نداشتم یا توجه نمی کردم و یا می گفتم من خوش شانسم.

    ولی این بار آگاهانه درخواست کردم که برای کاری هدایت بشم و به بهترین شکل ممکن کارم را آدم ها خودشون مشتاقانه انجام دادن و جاهایی که نه میومد تو کار صبر می کردم تا نشانه را ببینم و بی نظیر انجام شد.

    امروز می خواستم جلسه بعدی قدم هفتم را ببینم که این فایل روی سایت بود و تکمیل کننده آگاهی من شد و این همزمانی اخیر بود برام.

    در مورد وقایع اخیر در تصمیم گیری اینکه قانون جهان الان چی هست فایل دو ماه پیش شما به من خیلی کمک کرد.

    الان بیش از 3 ساله که از تلویزیون و هر نوع برنامه ای و بیش از 6 ماه که از اینستاگرام و اخبار دور شدم.

    دو ماه پیش بی خبر از همه جا وقتی زمزمه های نام مهسا را می شنیدم ولی نمی دونستم ماجرا چیه چون ایران هم زندگی نمی کنم و پیگیری نکردم چون نمی خواستم بفهمم ولی بعد از چند روز بلاخره به گوشم رسید و اولین تظاهرات این کشوری که توش هستم را از نزدیک دیدم به شدت تحت تاثیر جو قرار گرفتم در صورتی که من اصلاااا خودم را وابسته به کشوری یا ملیتی نمی دونستم و توی فکرم این بود من انسانم و آزاد و رها و هر جایی دوست دارم و احساس آرامش می کنم زندگی می کنم و متعلق و محدود به جایی نمی خوام باشم و بعدااا دیدم شما در یکی از قدم ها هم همین نظر را داشتید که برام جالب بود این هم مداری و همفکری.

    خلاصه تا یه هفته تا 10 روزی مثل یه باتلاق من کشیده شدم به پیگیری اخبار ولی تنها کاری که خداروشکر می کردم هیچ فیلمی را در مورد زدن و کشتن ها نمی دیدم .

    می فهمیدم که دارم دور میشم از مسیرم و از کار و زندگی و برنامه هام عقب میوفتم وللللی ذهنم چنان حرفه ای بهم کردیت

    می داد که ایرادی نداره الان شرایط کشور اینه و حق داری یه مدت تاخیر توی کارات ولی به قول شما وقتی مدارت عوض میشه به زور نمی تونی در مداری که در اون تعلق نداری باشی . و من بعد اون یه هفته اولین ویدیو شما را دیدم که در همین مورد بود و حتی قبل از شروع این اتفاقات شما ضبط کرده بودید و گذاشتید.

    اولای ویدیو گارد ذهنی داشتم و نمی خواستم حرفاتون را بپذیرم که باید هیچ توجهی به حکوت و …. نداشته باشی و خود به خود هدایت میشی و بعد از ویدیو با خودم فکر کردم ببینم کدوم طرف کفه ترازو سنگین تره

    اگه من که خارج از ایرانم مدام اخبار چک کنم چی به دست میارم؟ و اگه داخل بودم چکار می کردم؟

    به خودم اینطور جواب دادم : اگه داخل ایران بودم که به هیچ عنوان توی خیابونا نمی رفتم ولی توی خونه مدام گلایه و شکوه و گله و اخبار را دنبال می کردم و خودم را دیوونه می کردم و البته به شرطی که هنوز همون آدم قبلی بودم.

    و الان که اینجا هستم با دنبال کردن اخبار چه نتایجی به دست میارم؟ دیدم تمام ذهنم از صبح که چشمام باز میشه تمام تصاویر و جملاتی که دیدم کل روزم را پر میکنه و اصلا نمی تونم متمرکز بشم روی کارام . مخصوصا اون موزیک شروین که من اصلاااا نمی دونم چه انرژی داخلشه که می کشوندت داخل.

    خلاصه به این نتیجه رسیدم همین جا استاااااااپ می کنم و به هیچ عنوان پیگیری نمی کنم .

    چون جهان نمیاد بپرسه که دلیل این همه حجم انرژی منفی که از من داره خارج میشه منطقی پشتشه به اسم شرایط کشور

    جهان جواب من را با هر آنچه عمل منه می ده رحم نداره و تخفیف نمی ده و زیر سبیلی رد نمی کنه.

    و در ضمن من قرار نیست همرنگ جماعت باشم که تایید بشم و من تصمیم گرفتم متفاوت از بقیه زندگی کنم با باورها و نظام های ارزشی جدیدی که ساختم در جهت من جدید.

    فایل شما خیلی تاثیر داشت که من برای علامت سوالی که داشتم در این شرایط به جواب و تصمیم درست برسم.

    ممنون از یا رب مطلق و از شما

    پر قدرت ادامه بدید و بدونید کلامی خدا بهتون داده بسیار تاثیر گذار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 58 رای:
  6. -
    زهرا ملکی گفته:
    مدت عضویت: 679 روز

    به نام خداوند بی همتا

    سلام الان که دارم این کانت رو مینویسم چشمانم پراز اشک و قلبی شرمنده دارم از خداوندی که هر لحظه برام خدایی کرده و من نادان متوجه نبودم میخوام با خدارحرف بزنم و این متن شاید یه جا به درد کسی چون من بخوره امروز داشتم توی سایت مطالعه میکردم که یه دفعه یادم افتاد نهار همسرم اماده نیست رفتن دنبال کارم و مشغول پختن غذا شدم همینطور که مشغول بودم ناگهان متوجه صدایی شدم وقتی به سمت صدا رفتم دیدم پسر 5 ساله ام داره با شلنگ بخاری بازی میکنه و میخواد اونو از لوله گاز دربیاره اول با عصبانیت رفتم سمتش و دعواش کردم که این وسیله بازی نیس اونم ترسید و رفت کنار همینکه خواستم شلنگ رو مرتب کنم پشت بخاری با یه صحنه مواجه شدم که اگه لطف خداوند نبود به خداوندی خودش قسم من حتی یک ماهه دیگه اگه زنده بودم هم متوجه نشده بودم قضیه اینطور شد که من هفته پیش خونه رو مرتب کردم و جابجایی دکور داشتم همون زمان براثرجابجایی یه تیکه از شلنگ بخاری چسبیده بوده به بخاری و بعداز گرما دیدن اب شده بود و اندازه یه تار مو مونده بود که پاره شه خدا شاهده اگه هدایت خودش نبود معلوم نبود چه اتفاقی میفتاد من الان یه ربعه که هنگ کردم و فقط اشک میریزم و خدا رو شکر میکنم خدایا تو چطور اینثد رحمانی رحیمی مهربانی چطور اینقد عزیزی من چطور از تو قدردانی کنم که لایق تو باشه تنها کاری که میتونم انجام بدم اینه که سجده شکر کنم و بگم هرچه دارم از توست خدایا شکرت که هر لحظه هواست به من’ من خدایی چون تو دارم شاید کامنتم بی ربط به این قسمت باشه ولی قلبم گفت بنویس تا شاید با خوندنش قلبی به یاد خدا به صدا در بیاد *سپاسگزار خداوندم که هرلحظه ما رو هدایت میکنه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 62 رای:
  7. -
    حمید رضا نارنجی ثانی گفته:
    مدت عضویت: 1985 روز

    سلام استاد عزیزم

    این کامنتی که میزارم در واقع برای این فایل نیست و مربوط به لایو جدیدتون با اقای عرشیانفره و چون مال همین دیشبه دوست داشتم بقیه هم ازش استفاده کنند.

    خدایا شکرت بخاطر تمام اتفاقات زیبای اطرافم. خدایا خیلی شکرت.

    دبشب یه مهمونی دعوت بودم این مهمونی باعث شد بفهمم چقدر باید خدارو شکر کنم که تو چه دنیای متفاوتی دارم زندگی میکنم خدایا خیلی خیلی سپاسگذارم.

    درس بزرگ امشب این بود:

    بعد از یه مدت که همه چیز عالی پیش میره همه ادمها رفتارشون خوبه هر جا میری کارات به شکل معجزه اسایی راه میفته دنیا روی زیباشو بهت نشون میده و همه چی گل و بلبل میشه. روابطت قشنگ میشه رابطت با خانوادت رویایی میشه و اصلا انگار خود خدا خیلیی شخصی کار دنیارو ول کرده و فقط داره کارای تورو انجام میده انگار کم کم یادت میره که این اتفاقات شانسی نبوده.

    انگار که قبلا شانسی همه چی بد بوده و الان شانسی همه جیز خوب شده

    اما امشب که تو جمع دوستا بودم و خداروشکر همونجا لایو استاد عباسمنش و اقای عرشیانفرو دیدم چقدر همون لحظات نفسگیر بود. نفسگیر ازین بابت که معحزه اسا هدایت شدم به دیدن لینک اپارات اون فایل.

    چقدر قوی تر از قبل عمل کردم اصلا برام مهم نبود نظر بقیه چیه ؟ و ممکنه ناراحت بشن که چرا من تو جمعشون نیستم و دارم کار خودمو انجام میدم ( نکته ای که تو جلسات ثروت یک گفتید که وقتی میخای یه کاریو انجام بدی نظر بقیه برات چقدر سخته ولی وقتی انجامش میدی میبینی اصلا اونطوری که فکر میکردی نبوده و خیلی خیلییی انجامش اسونه )هندزفریمو در اوردم و شروع کردم به دیدن فایل .تو یک گوشم هندزفری بود و از یه گوشم حرفای بقیه رو میشنیدم البته سعی میکردم تمرکزم رو فایل باشه. انگار یه گوشم شرایط فعلی خودم بود و یه گوشم گذشته خودم.

    خدا چقدر زیبا هدایتم کرد به درک این موضوع

    که با یه گوشم حرفهای بقیه رو میشنیدم و شرایطشونو ارتباط میدادم به کانون توجهشون به این که چقدر تمرکزشون رو همون چیزاییه که نمیخان و دقیقا چقدر حالشون بده چقدر نگرانن چقدر استرس دارن چقدر خشم دارن چقدر غر میزنن چقدر به زمین و اسمون بد و بیراه میگن چقدر دنیا رو سخت و بد میبینن چقدر احساس میکنن مورد ظلم واقع شدن‌ چقدر خودشونو ناتوان از تغییر میدونن چقدر برگی شدن در باد.چه قدر قدرت خلق زندگی و اتفاقاتو به بقیه دادن و واقعا هم وقتی تصور میکنی مثل یه بوکسور ضعیف و خسته گوشه رینگ گیر افتادی و از یه حریف غدر فقط داری کتک میخوری و هییییچ راهی بجز له شدن و کتک خوردن و تحمل رنج نداری چقدر درد میکشی. درد مشتهایی که تو صورتت میخوره خیلی کمتر از درد ناتوانی از تغییر شرایطه.

    انگار تحمل درد ضربه ها خیلیییی اسونتر از درد بیچارگیه. چقدر این که تصور میکنی خدا بهت ظلم کرده که تو این شرایط گیر افتادی دردناکه.انگار یه بغضی داری ولی نمیتونی کاری بکنی.

    واقعا بعضی وقتا دلم میسوزه برای ادما

    که چقدر با ندونستن قانون دارن زجر میکشن

    منم تا همین چند سال پیش دقیقا همینطوری بودم چقدر حالم از خدا بهم میخورد.چه تناقض بزرگی تو وجودم بود. من مذهبی من سوپر سوپر مذهبی به مرحله ای از بیچارگی و تحمل درد رسیده بودم که از خدای خودم متنفر بودم. کسی که فکر میکردم تمام زندگیمو پای اعتقاد بهش گذاشتم جرا انقدر جلاده چرا انقدر ظالمه که صدامو نمیشنوه چرا انقدر بیرحمه که درد منو میبینه ولی کاری برام نمیکنه. از یه طرف از همه چیز گذشته بودم برای خدا و جلب رضایت خدا ولی از یه طرف از همون یه نفر هم متنفری. چرا؟ چون عامل تمام بدبختیهاتو اون میدونی.

    بواقع شرایط دردناک و له کننده ایه.

    امشب اون گوش دیگم داشت شرایط فعلیمو بهم گوشزد میکرد

    خدارووشکر مدتهاست اصلا نمیدونم غم چیه غصه چیه نگرانی چیه. مساعل مالی کمی اذیتم میکرد. ولی یه کوچولو تغییر کردم و اونم داره بهتر میشه. اونم از درک نادرستم بود.

    چقدر خوب بود امشب. خدا عاشقانه بهم یاداوری کرد اینکه هر روزت داره کمی بهتر از دیروزت میشه شانسی نیستا اینکه ادما عاشقت شدن و دورتو گرفتن الکی نیستا این که درامدت داره بهتر میشه همینجوری شانسی نیستا این که تو شرایطی که همه دارن مینالن حتا کسایی که ثروتشون چند میلیارد برابر توئه اما تو انقدر حالت خوبه الکی نیستا.

    اینکه مدتهاست همه چیز خوبه رابطت با اطرافیانت عالیه اینکه زندگیت در صلح و ارامشه اینکه سلامتیتو بدست اوردی اینکه عزت داری اینکه حااااال درونیت خوبه اینا هییییچ کدومش شانسی نیستا.

    یوقت فکر نکنی چیزی بیرون از توئه ها

    تو داری رو خودت کار میکنی و اینها نتیجه طبیعی این تغییراتته

    تو ورودی هاتو کنترل میکنی پس پاداشش این ارامش این سلامتی این حال خوب این درامد و این نگاه متفاوت بدنیاست.

    چقدر این دوگانگی در گوش چپ و راستم جالب و اموزنده بود.

    خدایا بدددد عاشقتم.

    چقدر باحاله که انگار تویه سیاره دیگه زندگی میکنی

    انگار تو این دنیا نیستی. همه غرق گرفتاری و مریضی و مشکل و دعوا و درکیری و اعتراض و اغتشاش و تغییر حکومت و ظلم و بدبختین .چه پولداراشون چه ضعیف تراشون

    و چقدر خوبه تو دنیای جدید خودتو داری

    بزار فکر کنن اسکلی

    چه خوب اگه اصلا اینطوری فکر میکنن

    اگه عاقلی یعنی رنج یعنی بیچارکی چه خوبه من عاقل نیستم

    البته به نظر خودم من تازه عاقل شدم

    خدایا چقدر قوانینت زیباست چقدر دنیات عادلانست چقدر تو بخشنده ای چقدر تو بزرگی چه قدرتی به من دادی

    چه مخلوقی خلق کردی

    واقعا جای تحسین داشت خلق من

    دمت گرم

    خدایا شکرت بدددد جوووور شکرت

    شکرت که باعث شد قدر این روزهای خوبمو بیشتر بدونم

    بعضی روزا دلم میگیره که چرا امروز مثل هر روز یه معجزه خفن که از شدت خوشحالی اشکم در بیاد اتفاق نیفتاد.اخه تقریبا هر روز این شرایطو تجربه میکنم ولی اگه یه روز معجزه ای نمیدیدم حالم بد میشد.

    اماااااا چقدر سخاوتمندانه بهم یاداوری کردی شرایط امروزت ارزوی دیروزت بود.

    پس چرا برات عادی شده

    بقول استاد انسان کفوره انسان عجوله

    اگه مدتهاست همه چیز خوبه این شرایط نباید برام عادی بشه .انقدددددددر به لطف خدا همه جیز تو بهترین شکل خودشه انگار برام عادی شده این خوبیها و این معجزات خدا .انگار براموعادی شده دیگه انسولین نمیزنم انگار برام عادی شده همه تو هر مهمونی از اندامم تعریف میکنن انگار برام عادی شده همه جلو روم یا پشت سرم از خوبیهای شخصیتم تعریف میکنند. اینا قبلا نبود. هیییییچ کدومش نبود.

    اما وقتی امروز دیدم همه، تقریبا همه تو هر روزشون هزاااار تا مشکل دارند که من اصلا دیگه یادمم نمیاد اینا در مورد چی دارن حرف میزنند تلنگر خوردم که حمید اصراف نکنیها. ناسپاسی نکنیها. یوقت یادت نره اینها خواسته تو بود .وقتی دریافتشون کردی یوقت یادت نره که چطور وارد زندگیت شدن .وقتی یادت بره دیگه با دقت و تمرکز قبل با تعهد به راهت ادامه نمیدی و کم کم نتایج عوض میشه .

    خدایا بینهایت سپاسگذارم که باااز هم با عشق بهم درسهامو دادی .چقدر خوبی خدا.چقدر دوست دارم.

    دیگه مدتهاست ازت متتفر نیستم. دیگه تو اون خدای مذهب نیستی برام.دیگه حالم ازت بهم نمیخوره.

    اگه حتی به اندازه یک پله از بینهایت پله شناخته باشمت همین یه پله دنیای منو زیر و رو کرده.

    دوست دارم خدای سیستمی

    دوست دارم خدای بدور از احساس

    دوست دارم خدای قانونمندی

    دوست دارم عدالت محض

    دوست دارم و سپاسگذارتم که تنها تو لایق ستایشی.

    عاشقتم خدا.

    بوس بوس😘

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 68 رای:
    • -
      رویا مهاجرسلطانی گفته:
      مدت عضویت: 2204 روز

      سلام و درود به حمید آقای گل و بلبل

      حمید آقا نتونستم فقط بهتون امتیاز پنج ستاره بدم گفتم حتما براتون بنویسم 📝👏

      دوست عزیز این کامنت الهی بینظیرت اشکمو در آورد چقدر زیبا گذشته و امروزت رو توضیح دادی چقدر قشنگ با هندس فری که یک گوشت مدار حال امروزت بود و یک گوشت حمید قبل رو توضیح دادی .. چقدر قشنگ ایمان بخدا ی قبل و بعدت رو توصیف کردی

      واقعا تحسینت کردم و باید برات کف زد ..👏👏👏🙏

      خدایااااا شکرت که به کامنت زیبا و تاثیر گذارتون هدایت شدم و خواستم تشکر و قدردانی کنم بابت این حد از آگاهی و این حد از خودشناسی و خداشناسی دیروز و امروزتون

      خدایااا شکرت که اشک های شوق من از کامنت زیباتون سرازیر شد

      خدایاااا شکرت

      🙏🙏🙏🙏🥀🥀🥀🌹🌹😪

      بهترینع بهترین و زیباترین و آگاهی بیشتر و بهتر و قشنگتر رو برای شما دوست عزیز و برای همه مون آرزومندم

      روز و شبت زیباتون

      وفق مراد👏👏👏👏👏🙏🙏🙏🙏

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
      • -
        حمید رضا نارنجی ثانی گفته:
        مدت عضویت: 1985 روز

        سلام دوست عزیزم.

        بسیار بسیار سپاسگزارم از لطفتون

        خدارو خیلی شکر میکنم که توتستم کمی خدارو بشناسم.خدایی که تو ذهن من مذهبی تعریف شده بود واقعا خدای ترسناکی بود که نمیشد عاشقش شد. نمیشد باهاش رفاقت کرد.نمیشد دوسش داشت.

        و این نوع شناخت چقدر کمک کرد که بتونم به لطف اموزه های استاد ذره ای بهتر خدارو بشناسم

        و احساس میکنم هر چقدر خدارو بهتر میشناسم این دنیا برام زییاتر میشه.

        به امید درک خدای واقعی برای همه کسایی که دوست دارن بخدا نزدیک بشند.

        در پناه خود خود خدا باشید🌷

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      سحر دیزجانی گفته:
      مدت عضویت: 1302 روز

      سلام آقای ثانی ، متشکرم از کامنت زیباتون ، خیلی قشنگ توصیف کرده بودین ، شرایط قبل و بعد تونو ، احسنت به شما که اینقدر قشنگ قانون رو درک کردین و دارین بهش عمل می کنید ، من هم دقیقا مثل شما دیروز ظهر مهمونی بودم و کاملا شرایط شما رو داشتم و دقیقا میفهمیدم که چرا دیگران اینقدر ناراحت و عصبانی پر از خشم و استرس هستن و من ارومم ، خدایا شکرت که دستم رو گرفتی و منو آوردی توی این مسیر آگاهی ، آقا حمید از شما هم سپاسگزارم که بهم یاد اوری کردین که یادم نره این آرامشی که الان دارم ، این تغییرات چه در روابط ، چه مالی و…. شانسی نیستااااا👌🏻

      خیلی از این قسمت کامنتتون لذت بردم که خدا امشب بهم عاشقانه یاد اوری کرد اینکه هرروزت بهتر از دیروزت شانسی نیستا ، اینکه ادمها عاشقت شدن و دورتو گرفتن الکی نیستا اینکه درامدت داره کمی بهتر میشه شانسی نیستا اینکه تو شرایطی که همه دارن می‌نالن و تو حالت خوبه الکی نیستا

      خدایاااا شکرت خدایااااا شکرت که بهم این آگاهی ها رو میدی ، راستش استاد بعد از یکسال عضو سایت بودن حالا کم کم دارم یه چیزایی میفهمم و همش بر می گردم و از ریشه و اساس به قضیه فکر می کنم و سعی می کنم درستش کنم ، خدایاااا هزاران مرتبه شکررررر🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      محمد عبداللهی گفته:
      مدت عضویت: 1596 روز

      سلام به روی ماهت حمیدجان.

      من امروز هدایت شدم سمت این کامنت زیبای شما.

      منم یادم رفته بود که چیزایی که الان ساختم آرزووووویییی دست نیافتنیییی من بود !

      من نمیدونستمامید چیه . دوست داشته شدن چیه. اینکه هرجا میری پرچم عثمان میکننت و از خوبیات میگن چیه. نمیدونستم داشتن رفیقای خوب چیه. نمیدونستم انرژی خوب داشتن میتونه چه کارهایی بکنه. اما الان هست خیلی فراتر از اینها هم هست. شرایطی که الان دارم رویای دست نیافتنی من بوده که با کار کردن روی خودم به دستش آوردم.

      با خوندن کامنت این نکات بهم یادآوری شد. ممنونم از تو و از خدای هدایتگرم.

      ب شدت لذت برم هم از لایو هم از کامنت زیبای شما.

      راستی ، در رابطه با رابطه عاشقانه ای هم که دارین هم یکی دوتا کامنتتون رو خوندم . خیلی خوشحال میشم که بیشتر واسم توضیح بدین و اقداماتی که روی خودتون کردین رو بگین.

      آرزو میکنم که آرزوهاتون واقعیت های زندگیتون بشن.️

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    زهرا ولایتی گفته:
    مدت عضویت: 1122 روز

    سلام استاد عزیز من

    سلام مریم جون عزیزم

    الهی شکرت که باهام حرف زدی

    الهی شکرت که این فایل رو برای من فرستادی

    الهی شکرت که درخواست ستاره قطبیم تیک خورد.

    الهی شکرت

    استاد من عاشقتونم که زبان خداوند می شید و رها و آزاد اجازه میدید خداوند بهتون بگه و شما صحبت کنید.

    عاشقتونم که کلام خداوند رو بر زبان تون جاری می کنید.

    قشنگ خدا نشسته بود و داشت برای ما و شرایط الان ما باهامون صحبت می کرد. قشنگ بهمون مسیر رو نشون داد و گفت الان باید چه کار کنیم. ببین چه خدایی که یک ساعت فایل برامون آماده کرد و فرستاد.

    صبح بیدار شدم ،ستاره قطبیم رو نوشتم و یکی از درخواست هام این بود که خدایا می خوام برای وضعیت الان باهام حرف بزنی و بهم یک نشونه ی بسیار واضح بدی و چه کسی بهتر از خداوند برای اجابت کردن درخواست هات به بهترین شکل ممکن که توی تصورت هم نمی گنجه.

    الهی شکرت که بندگی تو رو می کنم.

    بعد از کار کردن روی باور هام و نکته برداری یکی از جلسات محصولات ، اومدم تو سایت و دیدم که به به فایل جدید داریم ولی نه از نوع سفرنامه ، بلکه از نوعی که اسمش هم من رو به وجد آورد و از همون لحظه ی اول فهمیدم که الان خدا می خواد باهام حرف بزنه. جالب اینجاست که بابام هم همون موقع بیدار شده بود و گفت منم می خوام ببینم ، بنابراین رفتیم مامانم رو هم بیدار کردیم و سه تایی با هم نشستیم تا خداوند از زبان استاد هدایت مون کنه و عجب هدایتی ، عجب صحبتی

    استاد ما دیوااااااااااااانه شدیم.

    استاد شما گفتید اگر در مدار جایی نباشیم ، هر چقدر هم تلاش کنیم به اون سمت هدایت نمی شویم و اگر در مدار جایی باشیم بدون ذره ای تلاش و سختی به همون جا به طرز معجزه آسایی هدایت می شویم . پس فقط باید روی خودمون کار کنیم.

    شما گفتید رها باشیم و فقط روی دوش خداوند بشینیم و اجازه بدیم خدا ما رو به بهترین جاها ببره.

    خدااااااااااااای مننننننننننن

    در چه مکان رویایی و ملکوتی این همه با ما صحبت های معجزه وار کردی. چقدر دقیق حرف می زنی و نشونه میدی.

    اینجایی که تا چشم کار می کرد سفید بود و بی انتها. عجب کویر سفید و زیبایی.

    وقتی درون بچه رفت بالا و چشمان من این همه زیبایی دید ، دیواااااااانه شدم. خیلی رویایی بود. واقعا به قول استاد روحانی بود.

    الهی شکرت

    می خوام از بی نهایت همزمانی و هدایت الله که برامون رخ داده بگم تا برای خودم و تمام کسانی که کامنت من رو می خونن باور پذیر بشه که خداوند بهترین هدایتگر و حمایتگر است اگر بهش ایمان داشته باشی و روی شونه هاش بشینی.

    اول از همه بگم الان دقیقا توی شرایط خاصی هستیم که بی صبرانه منتظریم معجزه ی خداوند رو ببینیم و این یک فکت رویایی و بزرگ خواهد شد که در خیالات هم جایی نداره. بعد از مشخص شدن نتیجه میام و اون رو هم میگم.

    فعلا می خوام در مورد اتفاقات و همزمانی هایی که تا اینجای زندگیم رخ داده صحبت کنم.

    بسیاری از اونها در مسیر مهاجرت مون به ترکیه رخ داده که واقعا هر بار که یادمون میاد میگیم خدایا عجب هماهنگی و هدایتی.

    یکیش زمانی بود که بابام ترکیه بود و من و مامانم و دو تا بچه کوچیک با اون همه چمدون و وسایل می خواستیم سوار قطار بشیم و از یزد بریم تهران و از تهران با هواپیما بیایم ترکیه.

    وسایل ما خیلی زیاد و سنگین بودن و ما بر اساس مقدار وسایلی که می تونستیم توی هواپیما بیاریم آماده کرده بودیم در صورتی که ظرفیت قطار برای چمدون ها کمتر بود و ما از این موضوع بی خبر بودیم ولی از اونجایی که هلکوپتر خداوند بدون اینکه یک لحظه خوابش ببره یا حواسش نباشه ، دائما داره ما رو به مسیر های آسان و بهتر هدایت می کنه ، توی راه آهن فردی سر راه ما قرار گرفت که از مدت ها قبل برای بحث دیگه ای آشنا بودیم و اون توی راه آهن کار می کرد و ما این رو نمی دونستیم. اون اومد و خیلی راحت چون همه چیز رو می شناخت و بلد بود ، وسایل ما رو برد و ما بدون اینکه چک بشیم سوار قطار شدیم و بار هامون اومد تو قطار (بدون ذره ای زحمت برای ما) و قطار راه افتاد.

    بعد وقتی رئیس قطار اومد که بلیط ها رو چک کنه ، تعجب کرد و به ما گفت چطور شما این همه بار آوردید. شما حقی ندارید بیشتر از دو چمدون وارد قطار کنید(ما چهار تا چمدون داشتیم) و بعد گفت من چنان شما رو جریمه می کنم که حالتون جا بیاد و وقتی قیمت جریمه رو گفت من خندم گرفت. اون ما رو ۵۰ هزار تومن بابت بار مون جریمه کرد و واقعا این مبلغ خیلی ناچیز بود. در حالی که اگر اون دست خداوند توی اون موقعیت نبود ما نمی تونستیم دوتا از چمدون هامون رو بیاریم و کلی از وسایل ضروری مون می موند . و یا شاید ما نمی تونستیم بیایم و کلی اتفاق دیگه…

    یک همزمانی بزرگ و معجزه وار که هربار مرور می کنیم و از خدا بابتش سپاسگزاریم.

    اصلا توی این مهاجرت درها معجزه وار پشت سر هم باز می شد و ما به بهترین شکل و آسان ترین و لذت بخش ترین شکل مهاجرت کردیم.

    الهییییییییی شکرت

    استاد شما چقدر برامون فکت آوردید. مریم جون چقدر دقیق همزمانی ها و هدایت های الهی رو نوشتن و برامون خوندن.

    عاشقتم خدای توانمند و خردمند من که قبل از درخواست من پاسخ رو آماده کرده بودی و بعد از درخواست من برام فرستادی.

    بچه ها به خدا اگر به خداوند ایمان داشته باشیم و بشینیم روی دوش خدا و توی کارای خدا دخالت نکنیم و اجازه بدیم خدا از اون بالا طبق چیزی که می دونه همه چیز رو در زمان مناسب برامون اوکی کنه ، اگر کاری که الان باید انجام بدیم رو انجام بدیم و به الهامات توجه کنیم ، اگر تمام تمرکزمون رو بزاریم روی مثبت ها و حس و حال خوب => معجزهههههههههههه میشههههههه . به خدا میشه. فقط باورش کنید.

    اون چیزی که تو می تونی تجسم کنی میتونی خلق کنی

    فقط تو مسیر بمون

    خدایا دارم دیوونه میشم.

    منو از این سن توی این مسیر رویایی قرار دادی و گفتی بیا زهرای عزیزم. تو از الان می تونی اینها رو بفهمی و طبق قوانین زندگیت رو از همین سن اون جوری که می خوای خلق کنی و با من عشق کنی.

    خدایا آخه من چقدررررررر خوشبختم ؟

    الهی شکرت

    همین جوری که دارم می نویسم اشک از چشام داره میاد. من عاشق این خدام. خدایی که بهت میگه : ایاک نعبد و ایاک نستعین

    فقط تو را بندگی می کنم پس فقط هم از تو درخواست میکنم.

    خدایا تو به من خیلی وعده دادی.

    وعده ی خوشبختی ، وعده ی ثروت بی شمار و…

    و چه کسی وفادار تر از تو به وعده خودش است؟ هیییییییییچ کس

    عاشقتم خداجونم

    اون روزی که یک ماه به تایم خونمون مونده بود و صاحبخونه گفته بود باید برید و ما نمی دونستیم باید چه کار کنیم و فقط یه سری درخواست از تو داشتیم و تو چه کار کردی؟ تو در آرامش کامل و معجزه آسا در شرایطی که تصورش ناممکن بود ما رو آوردی اینجا. ۱۰ روز قبل از تایم تخلیه خونه ، در حالی که بابام نبود ، در آرامش کامل و به راحت ترین شیوه مهاجرت کردیم . هنوز که هنوزه بقیه باورشون نمیشه که ما از اون شرایط به اینجا رسیدیم.

    ولی قوانین تو بدون تغییر هستن و کسی که مدارش عوض میشه ، فارغ از هر چیز دیگه ای به جای مناسب هدایت میشه.

    الهی شکرت

    حرف برای گفتن زیاد دارم و حسم طوریه که اگه بنویسم تا فردا بدون توقف می نویسم ولی می خوام بقیه حرف ها رو با خدا بزنم و دائم توجهم رو روی نکات مثبت بزارم و حس و حالم رو عالی نگه دارم تا شاهد معجزات خداوندم باشم.

    استاد من عاااااااااااشقتوووووووووووونم

    الهی شکرت

    منتظر کامنت دوستان عزیز هم هستم تا کلی برام فکت بشه و بیشتر و بیشتر ایمانم رو به خدا قوی تر کنم.

    عااااااااااااشقتووووووونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 75 رای:
    • -
      محسن منجزی گفته:
      مدت عضویت: 1712 روز

      زهرا جان سلام

      کامنتت فوق العاده عالی بود و بی نهایت تاثیرگذار و پر محتوا

      کنجکاو شدم و رفتم پروفایلت رو مطالعه کردم، ما همه کسانی که توی این مسیر زیبا هستیم خیلی خیلی خوشبخت که در جهت درست و با یک راهنمای درست داریم طی مسیر می کنیم و خداوند هم لطفش خیلی خیلی شامل حال تو شده که از 15 سالگی توی این مسیر قرار گرفتی و داری این آگاهی های ناب رو با روح زیبا و قلب پاکت درک میکنی و قانون رو یاد میگیری.

      آرزوی بهترین ها رو برات دارم ان شاالله که هر روز در مسیر خواسته ها و علائقت بیشتر و بیشتر حرکت کنی و به همه خواسته هات برسی با لذت و عشق.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        زهرا ولایتی گفته:
        مدت عضویت: 1122 روز

        سلااااااااام دوست عزیز

        چقدررررر خوبه آدم سر صبح بیدار بشه و بیاد تو سایت و اولین چیز ، این پیام ارزشمند رو ببینه.

        چقدرررررر فضای سایت مثبته.

        چقدررررر خوبه که وقتی فرکانست میره بالا ، خدا هدایتت میکنه به جای اینکه مثل عامه مردم تو اینستا و … بگردی و ورودی های نامناسب به ذهنت بدی ،در مدار آدم های عالی و بی نظیر قرار بگیری و در یه همچین فضای رویایی باشی و عشق کنی.

        واقعااااااا چقدررررررر ما خوشبختیم که این آگاهی ها رو دریافت می کنیم و می تونیم ازشون استفاده کنیم.

        سپاسگزارم بابت کامنت عالی تون.

        الهی شکرت

        عاااااااااشقتوووووونم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    یگانه ثروت گفته:
    مدت عضویت: 1766 روز

    ملکا، ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی

    نروم جز به همان ره که توام راه نمایی

    سلام به استاد عزیزم و مریم جانم.

    سلام به هم فرکانسی های نازنین.

    استاد این فایل چیزی کم نداشت برای اینکه کافر ایمان بیاره به خدا.

    تصویرهای زیبایی که درون‌بچه‌ی قشنگمون برامون گرفت،

    این شعر بی‌نظیر از سنایی با صدای محسن چاوشی عزیز در پایان فایل،

    این وسعت بی پایان، تپه ها و دشت های شنی سفید، آسمون به غایت آبی،

    اون شن های نرم و سفیدِ آردی توی مشت های شما و مریم جون که من هم خوب حسشون می کردم،

    این همه داستان همزمانی که مریم جون نوشته بودند و برامون گفتند،

    این همه هدایتی که شما روشن و شفاف ازش حرف زدید و حالمون رو خوب کرد…

    خدایا شکرت به خاطر این همه.

    استاد می دونستید که وجود شما برکته؟

    می دونستید که چقدر باعث خیر و آرامش و اتفاق خوب و حال خوب می شید؟

    استاد اسم این فایل «پیروی از هدایت الهی و پدیده همزمانی» است‌

    می دونستید که من هم دیروز از طریق پدیده همزمانی هدایت شدم؟

    از طریق پدیده همزمانی (بیمار شدنم و اومدنِ فایل توضیحات قانون سلامتی به عنوان نشونه روزم) هدایت شدم به خرید دوره قانون سلامتی.

    استاد من از دو روز پیش حالم اصلاً خوش نبود. هم دچار یک بیماری جدید شده بودم و علائم نگران کننده و عجیبی داشتم، هم یک بیماری پوستی از گذشته داشتم که این چند روز شدیداً عود کرده بود، و هم یک مشکلی پیدا کرده بودم که باید براش سونوگرافی می کردم. در کنار اینها سردرد بسیار شدید هم بود. علاوه بر این، چون هر صبح ناشتا خودم رو وزن می کنم، دو روز پیاپی وقتی که روی ترازو رفته بودم، دیده بودم که وزنم بی دلیل کم شده و باز این هم نگرانم کرده بود.

    خلاصه این موارد که همه با هم و به صورت همزمان رخ داده بود، من رو داغون کرد.

    شدیداً ایمان و امیدم متزلزل شد. خودم رو باخته بودم که لابد یه بیماری خطرناکه…

    آدم وقتی بیمار می شه بسیار سخته که مثبت فکر کنه و امیدوار باشه. فکر می کنه تموم شده و بیماری قراره اونو از پا بندازه. منم همینطور فکر کردم.

    استاد هر کاری که می کردم، نمی تونستم ذهنم رو کنترل کنم و روی زیبایی ها و نکات مثبت تمرکز کنم.

    در قسمتی از بدنم درد داشتم، در دست ها و پاهام خارش شدید داشتم و چند جای بدنم زخم شده بود، سردرد غیر قابل تحمل داشتم،

    استاد نمی تونم بگم چقدر حالم خراب بود…

    داشتم واقعا از پا می افتادم و می رفتم تو خاکی.

    بعد گفتم حالا چی کار می خوای بکنی؟ همینه که هست. می خوای بجنگی؟ یا صبر کنی؟

    استاد همون روز بود که رسیده بودم به جلسه پنج قدم اول و جلسه قرانی. و این آیه که شما درباره ش حرف زدید:

    الذین اذَا اصابتهُم مصیبهٌ…

    اولئک عَلیهم صلواتٌ مِن رَبهم و رحمَهٌ و اولئک هُم المُهتدون.

    و گفتید اینهایی که صبر می کنند همون هایی اند که خدا، خودِ خودِ خدا بهشون صلوات می فرسته. نه که بگه الهمم صل علی محمد و ال محمد. نه، یعنی خودِ خدا بهشون نگاه می کنه نگاه همراه با رحمت. و اینها کسانی اند که هدایت یافته اند.

    استاد روز اول بیماری تا شب و فردا صبحش اصلا نتونستم ذهنم رو کنترل کنم. ولی فرداش که قرار گذاشته بودم جلسه پنجم رو کار کنم، نشستم و جلسه قرانی رو کار کردم و نوشتم، بعدش اتوماتیک هدایت شدم که یکسره توی سایت باشم.

    یعنی یه حسی بهم گفت که بیا همین جوری فایل ببین، هیچ کاری نکن. فقط ببین، بشنو و اگه تونستی کامنت ها رو بخون.

    استاد نشستم و تمام حواسم رو تا حد ممکن دادم به فایل ها. سعی کردم تمرکزم رو از مریضی بردارم و بی توجه باشم و فقط فایل ببینم و در احساس خوب باشم. خیلیییی سخته استاد ولی شد.

    چندین و چند فایل دیدم و گوش کردم، کلی کامنت خوندم، با وجود حالِ ناخوب چند تا هم کامنت نوشتم، داستان هدایت دوستان رو در کانال تلگرام خوندم، دوباره اومدم تو سایت و در عقل کل نظرات رو درباره سلامتی خوندم…

    بعد نشونه روزم رو دیدم… جل الخالق!

    فایل «توضیحات درباره قانون سلامتی قسمت ۵» بود. چشم هام اشکی شد… می خواستم بشینم زار بزنم. 😭🥺

    گفتم هدایت از این واضح تر؟! خدا داره باهات حرف می زنه. باید این دوره رو بخری. باید تمرکز کنی روی سلامتی و شکرگزار باشی.

    استاد فایل رو دیدم. و رفتم قسمت های دیگه توضیحات درباره قانون سلامتی رو هم یکی یکی دیدم. و کامنت های دوستان رو خوندم.

    گفتم خدا خودش به این روشنی هدایتم کرده. و خودش هم حتماً اسبابش رو جور می کنه که بتونم این دوره رو بخرم. من از خودش می خوام. من نمی دونم چه جوری و از کجا، ولی اون خودش می دونه و پولش رو جور می کنه.

    و گفتم تا وقتی خدا اون دوره رو جورش کنه، من باید فایل های خوب دیگه رو ببینم. باید مدام کار کنم رو خودم.

    و استاد تمام این دو روز، تمامش رو، به غیر از فواصل کوتاهی برای رسیدگی به کارهای خونه، من یا فایل دیدم یا گوش کردم یا کامنت خوندم یا نوشتم. وقتایی که بلند می شدم به کاری برسم هم هندزفری در گوشم بود. حتی در خواب.

    استاد جمعه صبح که بیدار شدم خدا رو صدها هزار بار شکر دیدم حالم خیلی بهتره‌.

    علائمم کمتر شده بود.

    زخم و خارشم بهتر بود.

    برعکسِ دو روز قبل که ناامید و فروریخته بودم، احساس سلامتی داشتم.

    شاید هم بیماریم کامل رفع نشده چون الان هم کمی اذیت هستم. ولی در کل احساس سلامتی و حال خوب دارم. خدا رو بی نهایت شکر.

    و الان که دارم کامنت می نویسم ساعت نزدیک شش صبح شنبه است و من از دیشب بیدارم و مدام در سایت بودم‌. الهی شکر بابت این همه.

    استاد اینها رو از شما دارم که دست خدا هستید برای من‌. هدیه خدا هستید.

    تمام این دو سه روز من با شما و مریم جون در سفر بودم، در حال خوشی و دیدن مناظر رویایی. همه ش حرف از هدایت بود و زیبایی و سلامتی.

    و من کمتر به ذهنم مجال دادم که به بیماری فکر کنه.

    و وقتی فکر نکرد، لاجرم از قدرت بیماری کاسته شد و من تا حدودی احساس سلامتی کردم‌.

    مطمئنم که اگه به این هدایت ها عمل کنم، و راهی رو که این دو سه روز رفتم همیشه و مداوم برم و مدام خودم رو با فایل های سایت تغذیه کنم کاملاً در مدار سلامتی و آرامش و ثروت قرار می گیرم.

    استاد عزیزم ازتون بی نهایت سپاسگزار و ممنونم. عاشقتون هستم که این قدر زلال و خدایی هستید. ❤️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 77 رای:
    • -
      محسن منجزی گفته:
      مدت عضویت: 1712 روز

      یگانه خانم سلام و شب و روزتون بخیر باشه

      از خدا میخوام قلبی سراسر از آرامش، جسمی لبریز از سلامتی، روحی سرشار از احساس خوب، جیب ها و حساب هایی سراسر از پول و ثروت و خونه و ماشین هایی با بینهایت کیفیت و زیبایی بهتون بده. انشاالله

      زندگیتون سراسر از یاد خدا و هدایت های بی نظیر به سمت خواسته هاتون و چهره ای همیشه خندان و شاداب.

      کامنتتون بسیار تاثیر گذار و زیبا بود ان شاالله به هر آن چه از خدا میخواید علی الخصوص سلامتی، هر چه زودتر برسید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        یگانه ثروت گفته:
        مدت عضویت: 1766 روز

        دوست خوبم، آقا محسن عزیز سلام.

        از لطف شما دوست عزیزم و این همه آرزوی خوب واقعاً سپاسگزارم.

        خدا رو شکر که دوستانی مثل شما دارم، این قدر زلال و بامحبت.

        اینکه ما بتونیم اینقدر راحت برای دیگری دعاهای خوب بکتیم ساده نیست و باید خیلی با خودمون در صلح باشیم و از عشق و عاطفه لبریز شده باشیم.

        استاد هم همیشه گفتند که برای هم خوبی بخوایم. ممکنه دعاهای ما در حق دیگری جواب نده اما قطعاً انرژیش به خودمون برمی گرده و در زندگی خودمون جواب می ده.

        حالا با این نگاه، منم امیدوارم این همه دعای خوب که برای من داشتید انرژیش به خودتون برگرده و همیشه در پناه خدا سلامت و ثروتمند و سعادتمند باشید. 💚🌸

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      عارفه گفته:
      مدت عضویت: 1212 روز

      سلام یگانه عزیزم

      چقدر از خوندن کامنتت لذت بردم

      چقدر ازت یاد گرفتم

      چقدر نکته های آموزنده گفتی

      و چقدر خوشحالم که بهتری و حالت را خودت ساختی و ایمان دارم از جایی که فکرش را نکنی پول این دوره را به دست میاری امیدوارم من هم در این مدار قرار بگیرم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        یگانه ثروت گفته:
        مدت عضویت: 1766 روز

        سلام عارفه جانم.

        از کامنتت خوشحال شدم. از محبتت ممنونم عزیزم.

        خدا روشکر، با عمل به قوانین در این چند روزه و کنترل ذهن مدام، خیلی بهترم.

        همه ما از هم یاد می گیریم عزیزم.

        الان که در کامنتت نوشتی «چقدر نکته آموزنده گفتی»، خودم برگشتم و دوباره کامنتم رو خوندم که ببینم چه نکته آموزنده ای داره. اونچه رو که اون لحظه در نوشته‌م جاری شده بود دوباره مرور کردم.

        دیدم تعهد – تعهد به انجام تمرین در مسیر خواسته – باعث شد نتیجه بگیرم.

        خدا رو برای وجود این سایت و دوستانی مثل تو عارفه عزیز شکر می کنم.

        همیشه در مدار سلامتی و ثروت و خوشبختی باشی. ❤️

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      سهیلا مقدمی گفته:
      مدت عضویت: 1019 روز

      خیلی عالی بود چشمان من هم اشک آلود کردید یگانه عزیز آرزوی سلامتی میکنم برای شما هم مداری عزیزم🌹

      واقعا استاد و مریم جون برای همه نا نشونه هایی هستند از جانب پروردگار.

      ما همسفران شما هستیم و از این همراهی با شما خوشحالیم و خوشبختیم ♥️♥️

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        یگانه ثروت گفته:
        مدت عضویت: 1766 روز

        سلام به شما دوست ارزشمندم سهیلای عزیز.

        خیلی ممنونم از محبتت سهیلا جان.

        امیدوارم که همیشه فقط اشک شوق و شادی چشمانت رو تر کنه. ❤️

        همینطوره که می گی دوست خوبم. استاد واقعاً برای ما منبع عظیمی از الهامات و هدایت هاست. خدا رو شکر برای وجود بابرکتش. مریم جان هم که یک الگوی بی نظیر و عالی از انسان صالح است. کسی که روح به شدت لطیف و پاکی داره و پر از عشق و آگاهیه.

        خدا رو شکر می کنم که در فرکانسی هستم که صدای استاد رو بشنوم و به اندازه ظرفم از این آگاهی ها بهره مند بشم. امید که بتونیم ظرف وجودی‌مون رو وسیع تر و عمیق تر کنیم تا در جریان هدایت های بیشتر قرار بگیریم.

        شکرگزار هستم برای وجود دوستان ارزشمندی مثل تو سهیلای عزیز.

        در پناه الله سلامت و شاد و ثروتمند باشی.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    سودا مختاری گفته:
    مدت عضویت: 1963 روز

    به نام خدای هدایتگرم به سمت خواسته هایم به سادگی و زیبایی و عزتمندانه وبه صورت کاملا طبیعی و بدیهی

    سلام به استاد و مریم عزیزم

    چقدر فضای،زیبایی رو برای صحبت در مورد هدایت الهی انتخاب کردید یه ویوی فوق‌العاده زیبا از دریای آبی و آسمون آبی و زیبا و ساحلی که شنهایی به سفیدی برف و نرمی مثل آرد داره و تا چشم کار میکنه جلوه‌ای از زیبایی و شکوه و عظمت خداوند رو میشه دید واقعا این هوای آفتابی این زیبایی و سکوت بهترین زمان و مکان هست برای مراقبه و صحبت با خداوند از خواسته های گفتن از نعمت هاییهای داری سپاسگزاری کردن خدایا مرا به راه راست هدایت کن راه کسانی که به انها نعمت دادی نه کسانی که بر آنان غصب کردی و نه گمراهان تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری می جویم

    استاد جان شما از خداوند رشد بیشتر شخصیت بهتر و بهتر شدن در این مسیر الهی رو خواستید بودن در مسیر درست و هدایت شدن به بهترین مسیرها رو خواستید و ایمان دارید خدای اجابت کننده پاسخ دهنده به درخواستهای شما مهر تایید و اجابتش رو پای خواسته های شما کوبید و مریم جانم که از همزمانیهایی که تو این سفر رویایی با هدایت الله تا به اینجای سفر داشتید و بودنشون در بهترین زمان و مکان تو گوگل کیپ یادداشت کردن صحبت کردن که چجوری شروع این سفر رویایی خودش با کلی نشونه هدایتهای الهی بود کنسل شدن سفر به ایران با دیدن نشونه ها و رها و تسلیم خداوند بودن و به راحتی تراک کمپر مد نظر خودتون رو خریدید همه چی با برنامه ریزی دقیق خداوند راحت و آسون پیش رفته تا شما آماده این سفر رویایی در آمریکا بشید و چقدر هدایت درستی درحالی که شما هیچ آگاهی از شرایط به وجود اومده در ایران نداشتید با نشونه ها پیش رفتید و نتیجه عمل به این هدایت الهی این همه خلق زیبایی با دیدن این زیباییها و تولید فایلها در این شرایط هست که چقدر به کنترل کانون توجه شما و ما بچه های سایت کمک کرد

    نکته مهم اینه وقتی تو روی خودت کار میکنی باورهای درست داری به زیباییها توجه میکنی به خواسته هات توجه میکنی «حتی اگر بخواهی هم جهان نمیزاره تو در مدار نامناسب موقعیت و یا شرایط با آدمهای نامناسب هم مدار بشی و وقتی احساس بد داری روی خودت کار نمیکنی توجه به نکات منفی و ناخواسته ها هست جهان تو رو در مدار افراد نامناسب و شرایط و موقعیت نا مناسب هدایت میکنه هرچقدر هم نخواهی جهان تو رو به مداری که هستی هماهنگ میکنه و هدایت میشی »

    نکته مهم اینه تمام اتفاقات زندگی بدون استثنا بدون استثنا حاصل کانون توجه و باورهای ماست باید تمام شبانه روز هواسم به کانون توجهم باورهام باشه به خواسته هام توجه کنم تا هدایت بشم به اون چیزی که در طی شبانه روز بیشتر بهش توجه میکنم به زیباییها به خواسته ها این قانون بدون تغییر خداوند هست

    ویژگی شخصیتی شما دو عزیز دل رها و تسلیم بودن و به خداوند و هدایتش ایمان داشتن هست نه به ذهن منطقی که با ورودیهای متفاوت و محدود هست باید بشه جزو شخصیتم که من هم با نشونه ها خیلی هوشمندانه در این جهان هوشمند توجه کنم قدم به قدم با هدایت الهی خداوند پیش برم و به برنامه ریزی خداوند که استاد برنامه ریزی ها هست اعتماد کنم و پیش برم از خدا میخوام که قلب منو برای دریافت الهاامات بازکنه ذهن منطقی منو خاموش کنه گوش منو برای شنیدن الهامات شنوا کنه

    من هیچ ادعا و حسابی روی ذهن منطقی و محدود خودم روی توانایی و استعداد و هوش خودم ندارم من روی خدا حساب باز کردم میخوام رو شونه های خدا باشم میخوام آسون بشم برای اسونیها میخوام تو زمان و مکان مناسب باشم من نمیخوام تقلا و سختی و رنج بکشم من به خدا ایمان و توکل و اعتماد و امید دارم میخوام کارها رو خدا برام انجام بده خدایا تو پاسخ ایمان و توکل منو میدی و من با هدایت الهی تو پیش می رم و همه چیز در این مسیر خیر و به نفع منه

    همین فایل امروز دقیقا در زمان مناسبی برای من بود من مدتی هست که هرروز قبل از طلوع آفتاب به آسمان خیره میشم درست در لحظه ای که آسمون داره روشن میشه با خدا صحبت میکنم ازش هدایت شدن به خواسته هام به سادگی و زیبایی و عزتمندانه رو میخوام از خواسته هام میگم از توکلی که به خداوند کردم و از عمل به هدایتهاش میگم

    هیچ چیز رو نمیتونم بیرون از خودم تغییر بدم نه با تقلا کردن نه با جنگیدن نه با اعتراض کردن من فقط به خداوندی که وعده اجابت خواسته هام رو داده توکل میکنم به زیباییها توجه میکنن احساسم رو خوب نگه میدارم شکر گزاری میکنم با خودم در صلح و در آرامش هستم کانون توجه ام رو کنترل میکنم به خواستم توجه میکنم تا خداوند منو به زمان و مکان مناسب هدایت کنه در همزمانی باشم مثل شما استاد جان که انقدر زیبا از همزمانی گفتید از هدایت شدن و عمل به الهامات خودتون گفتید انشاءالله استاد جان در بهترین زمان به ایران بیاید و من هم با نتایج عالی لایق دیدار و حضور در برنامه هایی که تو ایران برگزار میکنید باشم عاااااشقتونم خدایا عاشقتم که عاشقمی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 81 رای:
    • -
      مسعود گودرزی گفته:
      مدت عضویت: 1282 روز

      آفرین

      آفرین

      آفرین

      آفرین چه دقتی چقدر زیبا جمع بندی کرده بودیت لذت بردم از این همه دقت شما و درکی که از قانون داریت بهتون تبریک میگم خانم مختاری عزیز

      قانون رو یک بار دیگه برای من تکرار کردیت

      در پناه الله یکتا شاد ثروتمند سعادتمند و سلامت باشیت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      نوید گفته:
      مدت عضویت: 3132 روز

      سلام سودای عزیز

      خدا رو شاکرم که دوستانی خوب مثل شما دارم

      هر بار که کامنت‌های شما رو میخونم لذت میبرم و تحسینت میکنم

      از قلم و دیدگاهی که دارید

      از این صلحی که دارید

      واقعأ نمیشه بدون پاسخ و تحسین از کامنت‌های شما گذر کرد

      امیدوارم هر جا هستید همیشه سالم و شاد و ثروتمند باشید

      مسیر زندگی براتون هموار باشه

      اتفاقات خوب و افراد خوب در مسیر زندگی‌تون قرار بگیره

      در پناه الله باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: