پیروی از هدایت الهی و پدیده همزمانی - صفحه 56 (به ترتیب امتیاز)

853 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مسعود حسینی گفته:
    مدت عضویت: 1482 روز

    سلام من راجب هدایت ام در داستان معافیت خدمت ام بنویسم

    من سال ۹۹ رفتم واکسن مربوط رو زدم اما کار های دفترچه رو نکردم

    سال ۱۴۰۰ ک رفتم کاره های دفترچه رو انجام بدم

    گفتن دکتر معاینه دوباره باید بری و زمانی ک رفتم دکتر

    گفت مسئله نداری گفتم دریچه میترال قلبم مشکل داره آزمایش رو ک دید گفت این طبیعیه ولی تو برو شانس تو امتحان کن برای معافیت دائم

    من کاراش کردم بعد آزمایش گفت ن قلبت مشکل داره اما زیاد ن

    بعد یادم اومد من تو سن ۷ سالگی تشنج کردم باز از اون طریق اقدام کردم

    نشستم دوباره افکار مو بررسی کردم

    ترس رو گزاشتم کنار

    و رفتم آزمایش ام آر ای اگ اشتباه نکنم دادم و دکتر اولی و دکتر دومی تایید کردن تشنج مو و خیلی راحت معاف دائم شدم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    سمانه گفته:
    مدت عضویت: 1929 روز

    سلام به استاد قشنگم و مریم جان بی نظیرم و همه دوستان هم فرکانسی خوبم

    استادجانم در این فضای ملکوتی و عرفانی و خداگونه منم خیلی احساساتی شدم و دوست داشتم با خدا گفتگو کنم و ازش سپاسگزاری کنم

    خداجونم خدای خوب و مهربونم من فقط به تو ایمان دارم من فقط از تو انتظار دارم خدای خوبم در زمان مناسب منو همیشه در مکان مناسب قرار بده همونجایی که همه نعمت هات یه جا جمع شدن

    کمکم کن هدایت هاتو ببینم قلبمو باز کن به روی نشانه ها رها باشم قفل نباشم روی ذهنم . اسیر ذهنم نباشم فقط با شهود و الهام قلبی و هدایت تو جلو برم خداجونم ازت سپاسگزارم که بهم کمک کردی آدم بهتری بشم عاشقانه آدمای مهم زندگیمو دوس داشته باشم کمکم کردی آرامش داشته باشم کمکم کردی هیچ عامل بیرونی ای رو دلیل موفقیت و شکستم ندونم و اینجوری لحظه به لحظه عمیق بشم توی باورها و رفتار خودم تا روز به روز زندگی بهتری رو تجربه کنم

    خدای مهربونم ازت سپاسگزارم و میخوام منو یه لحظه به حال خودم واگذار نکنی و از بینهایت دستهات همیشه منو هدایت کنی به سمت بهترین شرایط و اتفاقات

    خدایا منو همیشه به راه راست هدایت کن راهی که به آنها نعمت داده ای

    استاد عزیزم ازتون سپاسگزارم که این فضای قشنگ رو باهامون به اشتراک گذاشتین کلی لذت بردم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    اکرم پیشه ور گفته:
    مدت عضویت: 1940 روز

    به نام خدای الحمدلله به نام انک انت الوهاب

    سلام بر استاد بزرگوارم و مریم شایسته ی سپاسگزاریهای ما همسفران

    با دیدن این شنهای سفید بی مثال این نفمت بی حساب این روحانیت و تخیل به تصویر کشیده بی اختیار این شعر به ذهنم می آید:

    پیش از اینها فکر می کردم خدا

    خانه ای دارد کنار ابر ها

    مثل قصر پادشاه قصه ها

    خشتی از الماس، خشتی از طلا

    پایه های برجش از عاج و بلور

    بر سر تختی نشسته با غرور

    ماه برق کوچکی از از تاج او

    هر ستاره پولکی از تاج او

    اطلس پیراهن او آسمان

    نقش  روی دامن او  کهکشان

    رعد و برق شب طنین خنده اش

    سیل و طوفان نعره ی توفنده اش

    دکمه ی پیراهن او، آفتاب

    برق تیر و خنجر او، ماهتاب

    هیچ کس از جای او آگاه نیست

    هیچ کس را در حضورش راه نیست

    پیش از اینها خاطرم دلگیر  بود

    از خدا  در ذهنم این تصویربود

    آن خدا بی رحم بود و خشمگین

    خانه اش در آسمان دور از زمین

    بود، اما در میان ما نبود

    مهربان و ساده و زیبا نبود

    در دل او دوستی جایی نداشت

    مهربانی هیچ معنایی نداشت

    … هر چه می پرسیدم از خود از خدا

    از زمین از آسمان از ابرها

    زود  می گفتند: این کار خداست

    پرس و جو از کار او کاری خطاست

    هر چه می پرسی جوابش آتش است

    آب اگر خوردی جوابش آتش است

    تا ببندی چشم کورت می کند

    تا شدی نزدیک دورت می کند

    کج گشودی دست، سنگت می کند

    کج نهادی پای  لنگت می کند

    تا خطا کردی عذابت می دهد

    در میان آتش آبت می کند

    با همین قصه دلم مشغول بود

    خواب هایم خواب  دیو و غول  بود

    خواب می دیدم که غرق آتشم

    در دهان شعله های سرکشم

    در دهان اژدهایی خشمگین

    بر سرم باران گرز آتشین

    محو می شد نعره هایم بی صدا

    در طنین خنده ی خشم خدا…

    نیت من در نماز و در دعا

    ترس بود و وحشت از خشم خدا

    هر چه می کردم همه از ترس بود

    مثل از بر کردن یک درس بود ..

    مثل تمرین  حساب و هندسه

    مثل تنبیه مدیر مدرسه

    تلخ، مثل خنده ای بی حوصله

    سخت، مثل حل صد ها مسئله

    مثل تکلیف ریاضی سخت بود

    مثل صرف فعل ماضی سخت بود

    تا که یک شب دست در دست پدر

    راه افتادم به قصد یک سفر

    در میان راه، در یک روستا

    خانه ای دیدیم، خوب و آشنا

    زود  پرسیدم: پدر! اینجا کجاست؟

    گفت: اینجا، خانه ی خوب خداست!

    گفت: اینجا می‌شود یک لحظه ماند

    گوشه ای خلوت، نمازی ساده خواند

    با وضویی دست و رویی تازه کرد

    با دل خود، گفتگویی تازه کرد

    گفتمش پس آن خدای خشمگین

    خانه اش اینجاست؟ اینجا در زمین؟

    گفت :آری خانه ی او بی ریاست

    فرش هایش از گلیم و بوریاست

    مهربان و ساده و بی کینه است

    مثل نوری در دل آیینه است

    عادت او نیست خشم و دشمنی

    نام  او نور و نشانش روشنی

    خشم، نامی از نشانی های اوست

    حالتی از مهربانی های اوست

    قهر او از آشتی شیرین تر است

    مثل قهر مهربان مادر است

    دوستی را دوست معنی می دهد

    قهر هم با دوست معنی می دهد

    هیچ کس با دشمن خود قهر نیست

    قهر او هم یک نشان از دوستی است

    تازه فهمیدم خدایم این خداست

    این خدای مهربان و آشناست

    دوستی از من به من نزدیک تر

    از رگ گردن به من نزدیک تر!

    آن خدای پیش از این را باد برد

    نام او راهم دلم از یاد برد

    آن خدا مثل خیال و خواب بود

    چون حبابی نقش روی آب بود

    می توانم بعد از این با این خدا

    دوست باشم دوست، پاک و بی ریا

    می توان با این خدا پرواز کرد

    سفره ی دل را برایش باز کرد

    می توان در باره ی گل حرف زد

    صاف و ساده مثل بلبل حرف زد

    چکه چکه  مثل باران  راز گفت

    با دو قطره صد هزاران  راز گفت

    می توان  با او صمیمی حرف زد

    مثل یاران قدیمی حرف زد

    می توان تصنیفی از پرواز خواند

    با الفبای سکوت آواز خواند

    می توان مثل علف ها حرف زد

    با زبانی بی الفبا حرف زد

    می توان در باره ی هر چیز گفت

    می توان شعری خیال انگیز گفت

    مثل این شعر روان و آشنا:

    پیش از اینها فکر می کردم خدا …

    تا که چیزی حدود ۱۰۰۰ روز پیش با استاد عباسمنش اگاهم راه افتادیم ب سوی خدای بزرگ و شناخت قانون و اکنون نزدیک به ۱۰۰۰ روز است پراز آگاهی و جدا از نرم جامعه

    هرروز پدیده همزمانی را تجربه میکنم

    قسم به خدا که عالیترینها را تجربه میکنم

    سپاسگزارم خدای افریننده ستاره قطبی خدای استاد خدای شایسته ترین مریم ما خدای من خدا ی حشرست خدا ی سنارست خدا من خدا تو خدا همه

    الحمدلله رب العالمییین🌹🌹🌹🌹🌹🎯🎯🎯

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    لیلا هاشمی گفته:
    مدت عضویت: 1861 روز

    سلام خدمت استاد عزیز و مهربان و دلسوز و سلام خدمت خانم شایسته مهربون و دوس داشتنی،

    دوس دارم از اخر این فایل و حس عالی ک این اهنگ و این مناظر زیبا ک با درون نشونمون دادین صحبت کنم چون انقدر احساس خوبی داد بهم ک دوس داشتم این حس ناب تو کامنتم باشه.

    استاد با اون دست تکون دادن اخر ب درون و من ناظر؛ اشک تو چشمم جمع شد .

    تو دلم گفتم: خدایا شکرت. چقدر این استاد مهربونه ک این فایلها و این زیبایی هارو نشونمون میده. خدایا چقدرررر این بنده ت مهربانه. چقدر مثل خودته خداااا.

    چقدر باید سپاسگزار اون تکه ی اخر باشم ک گفتین: هرکسی ب چیزی ک توجه میکنه هدایت میشه، فارغ از اینکه اون بیرون چ خبره؟ چ اتفاقات بدی داره میوفته،

    هرکسی ک توجه کنه ب زیبایی ها، خدا هدابتش مبکنه ب زیبایی های بیشتر. . . .

    چی ازین بهتر؟!

    چی ازین عادلانه تر؟!

    واقعا چی ازین عادلانه تر هست تو دنیا؟!!!

    استاد عزیز و خانم شایسته مهربون میخام از ۲تا هدایت خداوند ک تو همین چندروز برام اتفاق افتاد براتون بگم ک هر دوش هدایت خداوند بود، ولی ۲ هدایت ک ۲ راه متفاوت.

    از اونجایی ک بارها و بارها استاد گفتن ک خداوند هدایتت میکنه؛ ب هر راهی ک تو بخای؛ ن هدایتی ک ب صلاحته،

    هدایتت میکنه ب مسیری ک “تو بخای”

    برای همین میخام از ۲ هدایت خداوند بگم ک هر دوش رو خودم با توجه م انتخابش کردم‌.

    استاد عزیز واقعا بارها و بارها گفتین ک خییلی باید مراقب توجه مون باشیم. خیلی باید مراقب این ذهن چموش و سرکش مون باشیم.

    بارها گفتین این اگاهی ها فرار هستن و باید مدام این فایلهارو ببینید، فکر کنید در موردش. . . .

    و اما هدایت اول:

    من چند روز پیش فقط با دیدن یک عکس کودک ۹ساله کنجکاو شدم ک ببینم چ اتفاقی براش افتاده و چرا همه جا صحبت این کودکه؟ و چرا همه جا عکسش هست؟

    و نا خواسته افتادم تو اخبار منفی و اعتراضات اخیر مردم و کشت و کشتار. . . .

    فقط با دیدن یک عکس و ارضا کردن حس کنجکاوی م و بعد اخبار منفی پشت اخبار منفی،

    جوری شد ک منی ک اصلا وارد سیاست و این اخبار نمیشدم و اصلا علاقه ای نداشتم ب دنبال کردن مباحث سیاسی و اعتراضات مردم، یک دفعه ب خودم اومدم دیدم چقدر حس بدی دارم، چقدر تنفر دارم ازین دولت، چقدر نگرانم. چقدر دلشوره بچه هام رو دارم ک نکنه این اتفاق برای بچه ی پیش بیاد( همون ذهنی ک همیشه میگید جایگاه شیطانه و مدام میخاد ک وضع رو بد نشون بده و میخاد ک نگرانت کنه). و بعد بقدری اخبار بدتر ب گوشم رسید و فیلمهای ناراحت کننده پشت سر هم دیدم ک حس تنفر و ناامنی بهم داد تو این کشور. . .

    و بعد ب خودم گفتم باید از این حس بیام بیرون و اومدم تو سایت ک سعی کنم کم کم این حس تنفر و ناامنی و نگرانی رو در خودم از بین ببرم.

    هدایت دوم:

    استاد ی فایلی هست تو سایت ک شما گفتین: برید هر چند وقت یکبار جواب گروه تحقیقاتی عباسمنش رو ک ب سوالات دوستان جواب دادن رو بخونید، گفتین ارزش داره، حتی اگر چندین ساعت وقت شمارو بگیره ارزش داره، چون اگاهی هایی ب شما میده ک ارزشش خیییلی خییلی بیشتر از اون زمانیه ک شما برای خوندنش میزارید.

    وقتی داشتم یکی از جوابهارو میخوندم ک خانم شایسته عزیز خیییلی کامل جواب داده بودن، ی جایی گفتن ک: اگر مبخای باورهاتون تغییر کنه باید ورودی ها

    تون رو تغییر بدین و بهترین ورودی، دیدن فایلهای رایگان( ک از نظر من اصلاااا رایگان نیست و نمیشه اصلا ارزشش رو با پول مشخص کرد) سوال و جواب دوستان، خوندن کامنتها ، خرید محصولات و کتابها و. . .

    و در کل گفتن سعی کنید خودتون رو “غرق” در این اگاهی ها بکنید چون بهترین ورودی ها هستن و اومدم این فایل زیبارو دیدم(هدایت دوم) ک چقدر حالمو خوب کرد و باز استاد در پایان این فایل قانون رو برامون یاداوری کردن، ک ب هرچیز توجه کنیم، از اون چیز بیشتر و بیشتر وارد زندگی مون میشه.

    میخام بگم این ۲تا هدایت ، هر دوش هدایت خداوند بود ولی از ۲ جنس.

    هر دوش هدایت بود از چیزی ک من از خدا خواسته بودم،

    و واقعا تو این چند روز متوجه شدم ک ما چقدر داریم هدایت میشیم ب سمتی ک خودمون میخایم، ن ب سمتی ک ب صلاح مون هست یا خدا میخاد، ن

    ب سمتی ک من میخام، با (کانون توجه م )

    و چقدر زود از مسیر بیرون میایم و چقدر زود فراموش مبکنیم قانون رو

    واقعا از خداوند سپاسگزارم بخاطر این قوانینش ک

    دخالتی نداره تو سرنوشت ما و قضاوت نمیکنه، فقط و فقط هدایت میکنه مارو ب چ مسیری؟

    ب مسیری ک من دارم بهش توجه میکنم

    و این عین عدالته و چ کسی عادل تر از خداوند؟؟

    از خدا تشکر میکنم بخاطر شما استاد عزیز

    از خدا تشکر میکنم بخاطر خانم شایسته عزیز

    از خدا تشکر میکنم بخاطر این اگاهی ها ک من رو ب سمتش هدایت کرد

    از خدا تشکر میکنم بخاطر وجود این سایت ک هر چقدرررر سپاسگزاری کنم ازش بازم کمه بخدا

    چقدر این سایت ارزشمنده، چقدر آگاهی دهنده س و چقدر خوب یاد ما میاره قانون رو

    از خدا تشکر میکنم بخاطر جوابهایی گروه تحقیقاتی عباسمنش ب سوالات دوستان دادن. چقدر کامل و عالی توضیح داده شده ب تک تک سوالات و واقعا بقول استاد هر کدوم ازین جوابها بارها و بارها ارزشمندتر از هر کتاب موفقیته، وااااقعا خیییلی با ارزشه

    ب دوستانی ک این کامنت رو میخونن، پیشنهاد میکنم حتما برن و این جوابهارو بخونن، خییییلی ارزشمنده.

    از خدا تشکر میکنم بخاطر این فایل ک باعث شد من ازون حس بد بیرون بیام ک ب جایی برسم ک با دیدن این فایل ،اشک ذوق تو چشمام جمع بشه.

    و تشکر میکنم از دوستانی ک این کامنت منو میخونن.

    برای همتون ارزوی ” احساس خوب دائم” رو میکنم ک همه چیز رو همین احساس خوب براتون میاره.

    موفق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    فرناز اصغرزاده گفته:
    مدت عضویت: 1573 روز

    سلام خدمت استاد عزیز که با حرفاش منو به خدا نزدیک کرد و خانم شایسته بزرگوار و محترم،،خیلی خیلی فایل فوق العاده ای بود،،واقعا احساسش بی نظیر بود و واقعا احساسم عالی شد،،با هر جمله نابی که درباره ایمان گفتید استپ کردم و خدا رو حس کردم،ممنونم واقعا سپاسگزارم ازتون،،منم همزمانی های زیادی داشتم هر وقت با ایمان بخدا سپردم نتیجه عالی گرفتم،،بازم ممنونم ازتون و پر شدم از احساس خوب..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    سانیا سلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2288 روز

    سلام به استاد عزیزم و مریم جان

    اول از همه ممنونم برای این ویدیوی قشنگ. اینقدر برام پرمعنابود و خارق العاده و بزرگ که فقط و فقط شکرخدا میگفتم و از دیدن این شن های سفید لذت میبردم و میگفتم ببین این همون آرزویی بود که داشتی. استاد من دقیقا یکی از بزرگترین آرزوهام راه رفتن روی شن های سفید ساحل و حس کردنشه و وقتی این ویدیو رو دیدم لبخند زدم و با خودم گفتم: استاد عباس منش و مریم جان چقدر آدمای خوشبختی هستن که توی این فضای قشنگ قدم میزنن و زمانی زیبا از زندگیشون رو با این تجربه گذروندن. این ویدیو منبع عشق و حس خوب بود، همون سایه ابرهای آسمون روی شن ها و سکوت و زیبایی محیط و صدها هزار نشونه دیگه فقط و فقط منو به فکر فرو برد و حس خوبمو با خدای مهربونم که عاشقشم در میون گذاشتم و امروز بعد از گذشت یک روز بعد از دیدن ویدیو اومدم تا جواب سوالتونو در حدی که متوجه شدم بدم. استاد من فایل عزت نفسو داشتم امروز دوباره مرور میکردم و جمله شما منو به فکر انداخت و گفتم: من حالا حرف استادو میفهمم، جاهایی که کسی یا موضوعی در شرایط کاری ام، نشونه ای از خدا یا دست الهی اش بود، به جای اینکه بتونم این شخص رو برای خودم بت نکنم و فقط یه تشکر ازش بکنم و اینرو همزمانی شرایط ببینم که بلطف خدا هدایت شدم و کارم راه افتاده، صد برابر برای خودم بزرگش کردم و یادم رفت که این ادم، دست خداست و نشونه ای که کارم درست میشه. اما متوجه نشدم و دقیقا همون ادم از زندگی ام رفت و نفر بعدی اومد و الان که با حرفاتون بیشتر معنای زندگیو فهمیدم، هشیارتر شدم که این افراد و شرایط نشانه هایی برای من هستن تا من راهم رو پیدا کنم و مسیر زندگیمو جلوتر برم و باید شکرگزار خدای خودم باشم و بگم ببین چقدر خدا مهربونه که تو هر شرایط و هر زمانی داره دقیقا منو هدایت میکنه و همین برای من پیغام بودن خدای مهربونم و حضورش در زندگیمه. این یکی از نکاتی بود که من با دیدن این ویدیو و گوش دادن دوباره فایل عزت نفس تون در خودم پیدا کردم و باید اصلاحش کنم و ازتون ممنونم برای این گفتار قشنگتون که دقیقا بقول خودتون با گوش کردن مداوم فایل هاتون، هر دفعه برای ما یک معنای جدیدی داره. مریم جان از شما هم ممنونم برای دقت و توجه جالبتون به موضوعات 😊🌸

    شاد و سالم و خوشبخت باشین.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    ناعمه احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1290 روز

    سلام 🌱❤️

    استاد باورمون شد ها،گفتم یا خدا ببین این دفعه دیگه استاد چ جای شگفت انگیزی رو کشف کرده،برف زیر پاشه ولی تیشرت پوشیده 😅👍

    🌱 استاد چقدر فرکانسش مثبت بود اینجا،چقدر همه مون حال کردیم اصلا از حال و هوای خودتون و مریم جون هم معلوم بود چ فرکانس مثبتی گرفتین از فضا،چقدر حالمونو خوب کردین خیلی🤗🤗

    🌱 من ک حتی دوییدم و جیغ و غلطی زدم اونجا ک نگو 😉😌

    خیلی کیف کردم خیلی جای زیباییه چی بگم من آخه

    🌱 چقدر لذت بخشه ک تو همچین فضای روحانی ای بشینی با خدات خلوت کنی،از سپاسگزاری های سال ات بگی از لطف هایی ک خدا در حقت کرده،و بعدش بیای و از خواسته های جدیدت بگی و از اینم موفق تر و شادتر و ثروتمند تر بشی دمتون گرم الگوهای توحیدی من 🙏😊

    🌱 استاد چقدر این هدایت الهی ب آدم آرامش میده در وهله اول،فک کن یکی باشه ک ب تو بهترین ایده هارو بده تو هر شرایطی، اصلا خیال جمعی بهتر از این !؟

    فک کن تو فقط باید بگی خدایا تو بگو من انجامش بدم اصلا من هیچی نمیدونم چقدر این تنبل بودنه اینکه از مغزت کمک نخوای راحته والا

    البته ک باید تکاملی طی کنیم این مسیرو،و رفته رفته ظرف وجودی مون آماده دریافت الهامات بزرگ و بزرگ تر بشه

    استاد من تو خواسته هام ب خدا میگفتم خدایا الهاماتت رو ب من بگو،نگو ک خدا هر لحظه هرلحظه در حال هدایت همه مون چ اشیا چ گیاهان چ حیوانات و صد البته ما بندگان عزیزش

    🌱 با این فایل تون متوجه شدم ک من باید درخواست کنم ک خدایا چشم و دل و قلب من رو باز کن ک الهاماتت رو بشنوم

    ک این بیشتر شنیده شدن الهامات ملزم ب چی هست ؟ ب ظرف وجودی تو

    🌱 گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش

    تو ب اندازه ظرفت و ب اندازه فرکانس کنونی ات الهامات رو میشنوی

    تو درخواست کن از خدات، اشکال نداره کم کم پله هارو طی میکنی و هی بزرگ و بزرگ تر میشی

    من واقعا تصمیم گرفتم کل نظرات این فایل رو بخونم ک چقدر ایمان من رو بیشتر میکنه ب هدایت چقدر باور سازی میکنه،ممنونم از همه بچه های گل ❤️🌱

    🌱 و البته یاد آوری کنم ب خودم ک با عمل کردن ب ایده هاست ک الهامات بیشتری رو میشنوی ها

    مثلا من از خدا خواستم خدایا دلم میخواد تجربه جدید کسب کنم،گفت خوب پاشو فلان روز از صبح زود برو فلان جا تنهای تنها بگرد و بگرد و لذت ببر منم گفتم چشم قربان ب امید تو میریم جلو

    درخواست هاتون از اول کوچیک باشه،مثلا بگو تقوای بیشتر و میخوام عشق بیشتر نسبت ب خودم و انسان ها، مثلا امروز سپاسگزارتر باشم و امروز چشمم رو ب روی نعمت هایت بگشا وووو

    و همین طور برررررریم جلو 💃

    🌱 استاد من چقدررر شوک شدم وقتی شنیدم می‌خواستین بیاین ایران ی لحظه دهنم وا موند، گفتم خدااااای من فکرشو بکن سمینار، دیدن از نزدیک، حرف های خوب زدن، بچه هارو دیدن، عشق کردن وووو

    خیلی خوشحال شدم خیلی، و فکر اینکه ی روزی ب وقتش قراره بیاین و ما میتونیم دورهم جمع بشیم و عشق کنیم منو ب وجد میاره 🤗🤗

    🌱 چه همزمانی هاییییی خدای من دیوانه شدیم 🥹

    اون تراکی ک نصف شب پیدا کردین، اون پول نقدی ک همراه تون داشتین،اون تعویض روغنی،همزمانی قطع اینترنت،حتی روز پروازتون

    🌱 مریم جون من چقدر این رها بودن تون رو دوست دارم،اینکه خودتون رو می سپرین ب جریان هدایت و بااینکه برنامه داشتین برا خودتون،ولی گفتین این یه نشونه است من باید برم

    🌱 و بازهم میگم چقدر قانون فرکانس ب آدم اطمینان خاطر میده،اینکه تو اگر خودت بخوای هم نمیتونی با آدم هایی ک فرکانس متفاوت از تو دارن در یک جا بمونی،اصلا جهان بهت این اجازه رو نمیده

    🌱 اینو ب خودم میگم و ب تو دوست عزیزی ک داری این متن و میخونی، بیا این روزا اعراض کنیم و نشویم و نبینیم و بگذریم و بسپریم ب خدا

    مطمئن باش این تقوا پاداش بسیاری داره،ما داریم بزرگ تر میشیم ما با ایمان تر میشیم،ایمان مون رو ب خدا ثابت میکنیم

    🌱 تو روی خودت کار جهان خودش کارشو ب بهترین نحو انجام میده

    تقوا تو این شرایط باعث میشه خدا جایزه های بزرگ تری در آینده ببخشه بهمون 😉

    🌱 استاد چقدر من لذت بردم از بازی با شن از لذت بردن تون،از خودتون بودن

    🌱 خوب راستش در مورد هدایت و همزمانی هام بخوام بگم،بهترین اش داستان هدایتم ب سایت بود

    من قبل از آشنا شدن با سایت شما از طریق دیگه ای رفته بودم تو فضای آشنایی با فلسفه و عرفان و از اون دسته مطالب ک تهش دیوانه میشی،و همزمان با یک دوستی آشنا شدم ک خود ایشون باعث ترک من از اون کلاس شد و بعدشم بخاطر اختلاف فرکانسی ارتباط مون قطع شد و انگار ایشون فقط از طرف خدا مامور شده بود ک منو از بیراهه نجات بده ،تو همون ۲ هفته آشنایی مون (دقیقا همزمانی آشنا شدن ما و رفتن من ب اون کلاس ) و نتیجه این شد ک من بعد از ۲ هفته اون کلاس رو ترک کردم و با اینکه خیلی جوگیر شده بودم ولی واقعا خدا نمیدونم چطوری انقدر سریع منو کشید بیرون از اون بیراهه و حدود ۱ ماه بعدش اومدم تو سایت شما ب صورت هدایتی  ثبت نام کردم

    🌱 و هزاران هدایت ریز و درشتی ک خدای عزیزم هر روز انجام میده،از اینکه کجا برو کدوم مسیر رو برو،چ حرفی بزن،چ رفتاری بکن،چ غذایی بخور وووو

    🌱 حتی بسیار همزمانی ها شده نصف شب بیدار شدم و گفتم برای چی بیدار شدم الان ؟ بعد رفتم لب پنجره و با یک منظره بسیار زیبا از ستاره ها ک مثلا انگار همه شون روبروی پنجره دورهم جمع شده بودن ک من ببینم اشون،یا یک طلوع زیبا رو دیدم و ستایش کردم و خوابیدم و اون روز خیلی حس خوبی رو تجربه کردم

    حتی همین همزمانی خلوت شدن خونه مون اینکه من بیام و تو آرامش تمام این فایل رو ببینم و کامنت بنویسم 😉

    دوستتون دارم و سپاسگزارم 🙏❤❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    مسیر توحیدی موفقیت گفته:
    مدت عضویت: 1913 روز

    به نام خدای مهربون و نزدیک

    سلام به همگی عزیزان و استاد گلمون

    هفته پیش طی یه مسافرتی که یه مدت بود در نظر داشتم برم با دوستم ولی براش هیچ برنامه ریزی نکرده بودم که کی برم،یهو هفته پیش در عرض ۲ روز همه شرایطش محیا شد و قدم در راه گذاشتیم بدون اینکه دقیقا بدونیم کی و کجا و چند روزه قراره بریمیک دور نمایی داشتم که کدوم سمت بریم ولی نه اینکه معلوم کنم یا بگم مقصد کجاس و….و دوستمم تقریبا همین شکلیه و خیلی درگیر برنامه ریزی های از پیش تعیین شده نیست(هم مداریم)

    خلاصه اولین اتفاق هدایتی این بود که یه دوست جدید باهامون اومد و اون دوستمون که قرار بود باهامون بیاد که ۳نفری بریم کار براش پیش اومد و نیومد(که ماها میدونیم کار به منزله ی هم مدار نبودمه و…)

    روز اول لب دریا دقیقا جایی نشستیم که یه گروه اومدند پیشمون و موسیقی زنده اجرا کردند بدون اینکه ما بدونیم برنامه ای هست و چقدر لذت بردیم

    اسکان شب اولمون براحتی با اولین جایی که رفتیم جور شد و شب توی اون تراس مه زیبایی رو به تماشا نشستیم

    من یسری پوشاک نیاز داشتم که دو ماهی بود هربار که میخواستم برم بازار نمیشد و گفتم موقع مناسبش پیش میاد و جنس خوب و مورد پسندمو میگیرم و دقیقا عصر روز اول رفتیم بازار منطقه آزاد و چیزایی رو که نیاز داشتم با کیفیت عالیشو گرفتم و خیلی لذت دارم میبرم ازشون.

    شب دوم تو شهر بعدی دوباره خیلی هدایتی با اولین جایی که ایستادیم برا اسکان،یه اقای خیلی باشخصیت ما رو برد خونشون و چقدر خونه ی زیبا و تمیزی داشتند که البته ما اجاره یک شب رو بهشون پرداخت کردیم

    روز سوم با تماس پدر دوستم پیشنهاد داد بریم یه ابشار اون منطقه و چقدر تو فصل پائیز مثل بهشت بود اونجا،جنگل ۱۰۰۰رنگ واقعا

    روز چهارم توی مسیرمون یهو یه چیزی بهم چشمک زد و رفتیم داخل یه فرعی و توی یه وویوی رویائی ناهار خوردیم که چقدر زیبا بود

    شب همون روز وقتی به شهر مقصدمون رسیدیم خیلی جالب بود به محض اینکه از ماشین پیاده شدم ینفر از تو پنجره ی یه هتل صدام کرد و گفت دنبال جا میگردی گفتم تازه رسیدیم و همون موقع اسکان اون شب و شب بعدش هم اوکی شد و با یه قیمت ناچیز و جای مناسب واقعا

    صبح برگشت برا خوردن صبحونه تو راه باد میومد پیش خودم گفتم خدایا یه جای خوب برا صبحونه داری برامون و چند دقیقه بعد چندتا آلاچیق که دورشون پوشیده شده بود دیدم و رفتیم داخلشون و یه صبحونه ی دلچسب خوردیم

    و ظهرش دوباره هدایت شدیم برا ناهار داخل یه رستوران تو راهی(معمولا تو راهیا خیلی کیفیت ندارند) که واقعا غذای بسیار بسیار با کیفیتی خوردیم و همگی تحسینش کردیم

    کلا از اب و هوا هم که جالب بود این چند روز آفتابی و مطبوع بود و دقیقا روز برگشت ما هوا به ۲ درجه رسید و باد شدید شروع شده بود ولی تمام این ۵ روز واقعا بهمون خوش گذشت بدون اینکه اذیت بشیم یا بخوایم زور بزنیم برا اسکان یا غذا و…

    قطعا همش لطف و کارگشایی پرودگار بوده و هست و آخر این سفر هم که داشتم این همزمانی ها رو زیر دوش برا خودم مرور میکردم از خدا خواستم که کمکم کنه که توی بقیه ی جنبه های زندگیم هم بتونم اینجور رها باشم و دستشو باز بذارم تا هم لذت ببرم و هم به خواستم برسم

    و برای شما دوستان عزیزم هم همین خواسته رو میخوام

    به امید خدای مهربونمون

    در پناه حق🍁🍁🍁

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    خاتون حاجی وند گفته:
    مدت عضویت: 1961 روز

    سلام سلام سلام به همه 🖐🖐🖐🖐🖐

    استاد ممنون بابت این توالی که در گذاشتن فایلا دارید من دیگه خدا رو شکر مغزم شرطی شده هر روز به سایت سر میزنم 👌👌👌👌

    از همون اول که گفتید سفر خارجی داشتید قلبم گفت ایران بوده و انقدر با اشتیاق منتظر بودم که بالاخره گفتید که آره میخاستید بیاید ایران نمیدونید چقدر ذوق کردم با اینکه گفتید کنسل شده سفرم یه حس دوگانه ای داشتم یکی اینکه ای وای کاش شرایط مهیا بود و استاد میومد بعد یه لحظه خودمو دیدم که توی اون سمینار نشستم . استاد من مطمئنم که این اتفاق میفته به زودی و ما شما رو در ایران حضوری زیارت خواهیم کرد 💪💪💪💪

    استاد هم تو چهره ی شما هم مریم جان میشد اون اتصاله به خداوند رو دید ❤️❤️❤️❤️❤️

    وقتی شما با شن ها بازی میکردید دیگه تهش بود احساس فوق العاده ای که از این اتصال داشتید کاملا مشهود بود

    و چه ایده ی خوبی که من هم بشینم و مثل مریم جان هدایتا رو لیست کنم ❤️❤️❤️❤️❤️

    چه راهکار خوبی برای بالا بردن سطح ارتعاش واقعا ممنونم ❤️❤️❤️❤️❤️

    دیدن فردی پشت سر شما اونم با یه فاصله زیاد عظمت و وسعت مکانی که داخلش بودید رو به نمایش گذاشت گفتم خدای من چقدر این فضا پهناور و بزرگه با این همه شن که تازه مرتب جابجا میشن و شکل های مختلفی تولید می کنند اینه قانون فراوانی ….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    امیر آهنگری گفته:
    مدت عضویت: 1686 روز

    ب نام الله مهربان و هدایتگر

    من قبلن این فایل کامنت گزاشتم و این کامنت دومه

    هدایت الله امسال برای من تا اینجا

    ب بهترین شکل انجام شده

    من یادمه عید امسال خودمو ب هدایت خداوند سپردم

    ولی مثل الان باور قوی نداشتم ولی سپردم

    هدایت زیبای من

    از تیرماه شروع شد

    دوره سلامتی خریدم که اتفاغای جادویی

    تو زندگیم افتاد وکلن بیگ بنگی درونم اتفاغ افتاد

    بعد از نتایج فراوان

    تو ی فایل شنیدم استاد گفت چرا شکر گزاری نمینویسید

    توی مسافرت بودم توی ماشین شنیدم

    چرا باور نمیکنید به شکر کزاری اتفاغای خوب می افته

    من از همون غروب اومدن دفتر خودکار خریدم و شروع کردم روزی دو سه بار نوشتن شکرکزاری

    و چقد حالم خوب خوب تر میشد

    و بعد هدایت شدم ب کتاب شکرگزاری

    بعد نوشتن هر روز شکرگزاری که یک ماه دقیق تمرینهای کتابو انجام دادم و در بهترین شرایط زندگیم قرار گرفتم چقد چرخ زندگیم دقیق درست شد با این کتاب خدایا شکرت

    که باورهام و هدفهامو نوشتن و تمریناتشو دقیق انجام دادم خیلی بهم کمک کرد

    بعد هدایتم ب کتاب راز

    بعد بی اندیشید و ثروتمند شوید

    بعد کتاب بنویسید تا اتفاغ بی افته

    بعد هدایت شدم ب دوره بی نظیر دوازده قدم که چقد این دوره رویایی و چقد سوال داشتم

    که اویل دوره برام همش حل شد

    و هنوز تازه در قدم دوم هستم

    و شروع کردم فعالیت زیاد در سایت

    اول تصمیم این بود روی هر فایل جدید کامنت بزارم

    و ب گفته استاد گوش کردم

    و روزی نیم ساعت یک ساعت مصاحبه افراد موفق یا زندگی نامشونو میبینم

    و برنامم اینه برم با افراد موفق شهر صحبت کنم

    بعد ی مدت تصمیم این شد روزی ی کامنت بزارم

    و الان تصمیم اینه روزی دو سه تا کامنت میزارم

    واقعن کامنت گزاشتن بهترین روش برای اینه که روی خودمون تمرکز داشته باشم

    و چقد کمک میکنه موضوعات را دقیق بفهمیم

    بعد کتاب چه کسی پنیر مرا جاب جا کرد

    بعد کتاب قدرت فکر

    بعد کتاب چه کسی قورباقه برایان ترسی

    و الان هر فایلی که میبینم چ جدید چ قدیمی کامنت میزارم

    تو دفترم مینویسم

    خلاصه اینکه این تکامل امسال من از دوره ها تا کتابها

    خیلی خیلی بهم کمک کزدم حرفهای استاد بهتر بفهمم

    تازه قدرت ذهن فهمیدم

    و چندین دفتر دارم

    شکرگزاری

    هدف گزاری

    کلمات تاکییدی

    دسته چک ثروت که اونم هر روز همیشه میدم

    برای بازی فراوانی

    کتابها خیلی خیلی بهم کمک کردن

    کامنت گزاشتن خیلی کمک کرد

    اصلن چه کتابی چ موقع بخونم بی نظیر بود

    شاید کتاب قدرت فکر اول سال میخوندم هیچی نمیفهمیدم

    اینقد این کتاب سنگین و زیباست

    هدایت الله مهربان بهترین زمان بود که خوندم و تونستنم بفهمم و درکش کنم

    کتاب پنیر چقد موقع خوب خوندم

    امسال واقعن جادویی برای من برنامه ریزی شده بود

    چقد دوره دوازده قدم بجا و درست بود خدایا شکرت

    واقعن شکر گزار خداوند هستم امسال اینقد دقیق برنامه ریزی کرد برام

    که نمیدونم چطور بگم که چطور تونستم حرفای استاد باور کنم

    خدایا شکرت هنوز سال تموم نشده و اینقد اتفاغای خوب برای من افتاده

    و الانم هدایت شدم مغازمو جمع کنم

    و حسم بهم میگفت باید جمع کنم پنیر داره تموم میشه

    با اینکه در امد خوبی دارم و کار راحتی

    ولی ب هدایت الله مهربان گوش دادم

    چون امسال بینظیر برای من برنامه ریزی کرد

    همین کامنت حسم دوسه روز میگه بنویس

    و اومدم نوشتن

    هم برای دوستان خوب باشه

    هم برای خودم یا اوری عالی

    خیلی حالم خوبه خیلی خوبه خدایا شکرت

    خیلی حالم خوبه

    عاشقتووووووووونم♥️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: