پیروی از هدایت الهی و پدیده همزمانی - صفحه 59
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/11/abasmanesh-9.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2022-11-18 06:32:302022-12-14 08:24:44پیروی از هدایت الهی و پدیده همزمانیشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام الله هدایتگر
سلام دوستان گلم
ردپای من درفایل177سفرنامه
من باوردارم که تمام اتفاقات زندگی من بدون استسنابه خاطرافکاروباورهاوفرکانس هایی هست که به جهان هستی ارسال میکنم
وقتی روی خودمون کارمیکنیم وتمرکزمیکنیم برروی زیبایی هاوذهنمون روهمواره کنترل میکنیم خدادندماروهدایت میکندبه شرایط وادم هاوفرصت های بهتروهرروزمدارمابهتروبهترمیشه
.یادمه کارت بانکیموگم کرده بودم ونمیدونستم که گم شده وصبح میخواسم برم همون بانکی که کارتم روگم کرده بودم دیدم یکی ازبانک زنگ زدوگفت این مدارک واین کارت مال شماس؟؟گفتم بله گفت بیان تحویل بگیرید
منم خداروشکرکردم وهیجان زده شدم ازاین لطف پروردگارواین هم زمانی وهم مکانی معجزه وارکه من میخواستم برم بانک وکارتم هم مربوط به همون بانک بودالله اکبر
یک بارکلاج من توخیابون بریدوکارنکردیک دفه بعداولش ناراحت شدم ولی بعددیدم اطراف من همه تعمیرگاه ماشبن هست ودقیقاجایی ماشبن من خراب شدکه پرازتعمیرگاه بودورفتم ماشبنم روبه راحتی درست کردم
یک معجزه دیگه که من شب توخیابان کارت های بانکی وشناسایی من توخیابون افتاده بودومن متوجه نشدم ورفتم خونه یه حسی گفت بروتواینستا ومن هم فیلترشکن روروشن کردم وبعددیدم یک پیامی برام اومده دیدم یکی درخواست داده ونوشته یک چندتامدرک شناسایی هست احتمالامال شماست وبعدمن بهش پیام دادم ودیدم انلاینه وگفتم اره ماله منه وشمارسوفرستادومن تماس گرفتم ورفتم دم درخونش کارت هاموگرفتم بهش گفتم چطوری ایدی ایتستای منوداشتی گفت اسمتوزدم وپیدات کردم ومنم تعجب کردم یعنی این اگه هدایت الله نیست پس چیه
خداهمه جادرکنارماست اگه اتفاق بدی برای مابیفته خداحلش میکنه بدون این که ماخبرداشته باشیم
وقتی درمسیردرست هستی همه اتفاقات به نفع تورخ میده وقتی حالت خوبه وقتی شادی وقتی سپاسگذارهستی تودرزمان ومکان مناسب قرارمیگیری
وقتی رهاهستی یعنی تسلیمی وکارهاتوبه خداواگدارکردی که اوانجام بده
درموزدکوچکترین مواردازخداهدایت بخوایم واوجواب میدهد
فَسَتَذْکُرُونَ مَا أَقُولُ لَکُمْ ۚ وَأُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَى اللهِ ۚ إِنَّ اللهَ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ
ـــــــــــــــ
پس به زودی متذکر خواهید شد آنچه را که من به شما می گویم. و به خدا کارم را می سپارم. قطعا خدا به بندگانش بینا است.
(سوره غافر، آیه 44)
شادوموفق باشید
سلام ساناز عزیز…
درود براستاد عزیزم و خانم شایسته عزیز..
درود بردوستان هم فرکانسم…
من چندوقت پیش این فایل رو اتفاقی دیدم و محو خدا و زیبایی های جهان و محو عشقی که استاد و مریم جان توسایت بهمون میدن…
ذخیره کردم ک بارها گوش بدم ولی دیگ پیداش نکردم توگوشیم…
هرچی توسایت سرچ کردم نمیدونم چرا پیدانمیشد وامروز گیر مسائلی بودم که منو بهم ریخته بودوهرچی باخودم فکر میکردم به نتیجه ای نمیرسیدم…
فقط بخودم میگفتم تو که نمیدونی الان چه کاری درسته یااشتباه پس حداقل واکنشی نشون نده که بعد پشیمون نشی…
لپ تاپ رو روشن کردم برنامه های ذخیره شده رو عوض کردم هیچکدوم بهم حال نمیداد وفقط بخدا میگفتم خدایا منو به جایی هدایت کنه که جواب درست مسائلم رو بگیرم من گیج شدم و ایمان دارم تومیتونی کمکم کنی…
و باز اتفاقی فایل دوست داشتنی پدیده هم زمانی وهدایت خداوند رو دیدم و انگار قبل دیدن آروم شدم و بخودم گفتم جوابا اینجاست و من به آرامش میرسم…
وقتی مریم عزیز یادداشت های هم زمانی رو میگفتن واستاد توضیح میدادن که چقد دقیق خداوند اونا روتوی زمان مناسب تومکان مناسب قرار داده منم بیاد میاوردم که منم دوسال پیش که پسر بزرگم رو نامزد کردم داشتم فکر میکردم خدایا من چجوری یک خونه جورکنم برا اینا تو همین محل که خونه ی نامزدش بود و من عاشق آرامش اون محل بودم چون یک منطقه نیمه کوهستانی تر تمیز و هوایی عالی داشت دقیقا 4روز بعد عقد یک زمین بهمون معرفی شده با پروانه و نقشه ساخت که خداوند کمک کرد براشون خریدم کلی آروم شدم ولی دوباره این اومد توذهنم منک ازاین محل دورم کارمم که زیاده و سرم شلوغه چجوری اونجا نظارت کنم که این خونه رو درست کنم براشون؟
چندوقتی درگیربودم ومیگفتم خدابزرگه و همون خدایی که قبلا زمین رو جور کرد شرایط رومهیا میکنه خونه هم درست کنیم…
دیگه سرگرم کارم شدم و بعد دوماه داداش عروسم که بنای ساختمان هست بهم زنگ زد اینجا یک خونه ی تازه ساخت رو یک نفر میخواد بفروشه حالا شب ساعت 10شب بود که زنگ زد…
منم گفتم صبح ساعت9 باهاش وعده کن بیام ببینم پسند کردم ازش میخرم…
صبح ساعت 9 سرقراربودم خونه عالی و همون چیزی که من میخواستم وخداوند برامون درنظر گرفته بود…ساعت 6غروب همون روز زمین قولنامه شد وحالا بحث خرید اون خونه که الان که بگم فقط میشه بعنوان یک معجزه ازش یاد کرد…
مالک خونه خودش گفت من میخوام از اینجا برم پیش بابا ومامانم که پیرن وبهم احتیاج دارن وبعد ساخت تاحالا میخوام بفروشم کسی نیومده بخره و شما اگه قصد خرید دارید با شرایط خودتون بهتون میدم و نهایت خونه 1و نیم میلیاردی رو من با برجی 40تومن پیشنهاد دادم تا تسویه بشه و درتهایت هر5 ماه 200تومن چک دادم بهش تا تسویه کامل که من 402خریدم پایان404تسویه میشه خونه هم تخلیه دست خودمونه…
شاید باور کردنی نباشه ولی این اتفاق افتاده وبرای من حکم یک معجزه رو داره همچین اتفاقی…آخه کی میاد خونشو 3 ساله بفروشه.گ؟؟.من توی اون زمان دوره نخریده بودم از استاد ولی سالیان سال از دوره هاشون استفاده کرده بودم ک توی فایل های قبلی به ناآگاه بودن خودم اعتراف و ازاستاد عذرخواهی کردم و دوره ها رو دارم میخرم و اون زمانم توی فرکانس اتفاق همجین مواردی بودم ….
حالا ازنظر استاد خرید چکی و وام کار درستی نیست ولی زمان خرید من اینو نمیدونستم و انجامش دادم…همه چی توزمان خودش اتفاق افتاد زمانی که من به خداوند واگذار کردم و گفتم من نمیدونم چجوری ولی اینارو میخوام…
و دقیقه 54 به بعد جوابای من
رو استاد دادن که رو خودت حساب نکن .. رو مغزت حساب نکن..رو توانایی خودت حساب نکن… رو عقققلت حساب نکن مگه عقل ما چیه غیر ورودی هایی که از اطراف یاد گرفتیم؟
استاد گفتن من یاد گرفتم که بگم خدایا من هیچی نیستم ومن روی مغزم حساب نمیکنم و روی توحساب میکنم…
منم گفتم جواب همینه وقتی رو خودم حساب میکنم وقتی روتوانایی های خودم حساب میکنم آرامشم بهم میریزه استرس میگیرم چون خودمو ناتوان حساب میکنم رو خلق اینهمه خواسته…
کامنت ساناز عزیز واقعا منو منغلب کرد یعنی حس کردم این حرفا تو نیمه شب فقط الهام خداوند بوده به ساناز و چقد پرمفهوم هستن حرفها اونجایی که میگن اصلا همه این برنامه ها بهم میریزه و کنسل میشه که همچین فایل هایی بیاد والا واقعا منم فکر کردم اگر استاد ایران بودن که همچین فایلی ضبط نمیشدو چقد قوانین خداوند دقیق کارمیکنن و همه ی ما درزمان درست در مکان درست هستیم بشرطی که من بتونم درکش کنم و تسلیم باشم…
ازاستاد عزیز سپاسگزارم
از خانم شایسته عزیز سپاسگزارم…سپاسگزار دوستان هم فرکانسم و ساناز عزیز هستم..
عاشقتونم
به نام خدای معجزه ها
یادگار 177
سلام استادم عزیزم و سلام مریم ناز
و سلام به همه همراهان این مسیر الهی
خدایا هزاران بار شکرت که به من این فرصت رو دادی تا بیام این مکتب و عاشقانه بنویسم
استاد خیلی قشنگم من با جان و دل از شما و مریم ناز سپاس گذارم که وقت میزارین و لحظه ها فوق العاده ای که خلق میکنین رو با ما به اشتراک میزارین
استاد نازنینم نمیدانم واقعا چجوری تشکر کنم تنها چیزی که به ذهنم میرسه اینکه بتونم شاگرد خوبی باشم و تو مکتب مقدس شما حضور فعال داشته باشم
و اینو قطع به یقین میدانم و میگم اون لحظه های که صرف هر چیزی جز مکتب شما میشه به والله که هدر رفت عمر و انرژی هست
من با جان و دل عاشق شما و مکتب شما هستم
خدای همیشه مهربانم خدای وهاب سلیمان و خدای رزاق حضرت علی و خدای معجزه گر ساناز
بی نهایت سپاس گذارم که به من عمر دوباره دادی بی نهایت سپاس گذارم که به من معنی زندگی رو فهموندی بی نهایت سپاس گذارم که ساعت 2:30 بامداد منو بیدار کردی و گفتی برو بنویس
این مدل بیدار شدن در کل زندگی من جز تقریبا نادرترین اتفاق هاست
شاید به جرات بگم در کل زندگی 36 ساله ام شاید بار اول یا دوم باشه
و من به محضی که چشم باز کردم دیدم گفت برو سایت
و جایی که من و خدا عاشقانه کنار همیم
خدایا هزاران بار شکرت
و چقدر برای من لذت بخشه من زمانی معنی زندگی رو درک کردم که خدارو به شهود کنارم دارم
استاد قشنگم خدا داند سر رشته این مسیر کجاست خدا داند اصلا مسیر به کجاست که جو ی کشور به هم بریزه و شما از اون مسافرت منصرف بشین و اون عدد بزرگ از پول هزینه خرید تراک کمپر بشه و شما بزنین به دل جاده
اصلا خدا داره چیکار میکنه ؟
همون داستان پرتاپ اخر
شاید خدا به هر طریقی نتونست مسیر رو به من حالی کنه
گفت بزار طوفانی برم جلو
ی اتفاق تقریبا نادر تو کشور رخ بده
سفر شما به این مسافت کنسل بشه و اون صندلی متعلق شه به کسی که خدا داند چرا باید دقیقه اخر ی نفر انصراف بده و اون به سفرش برسه
و اون پول زیاد به کسی برسه که خدا داند در چه زمینه ای مصرف شده و خدا داند چه چرخی از زن گی چه آدماهایی به حرکت در اومد
خدا داند چه مساله هایی حل شده در جهان
خدا داند چه آدم هایی با این پول به رویاهاشون رسیدن و چه کمکی به گسترش جهان شده
الله اکبر
اصلا چرا برنامه تدوین مریم عشق باید کنسل بشه راهی این سفر بشه؟
اصلا مگه نه که تدوین و کار کردن رو این فایل ها لذت بخش ترین بخش زندگی مریم جان هست؟
اصلا مگه نه که حتی اگه موندن استاد در ایران طولانی میشد باز مریم جان پلن داشتن رو سایت حسابی فعال باشن؟
تمام این پلن ها کنسل شده که چی بشه؟
مگه نه که اگه استاد می اومد و کلی برنامه ایجاد میکرد خدا داند چه معجزه هایی رخ میداد
خدا داند چه قلب هایی که باز راه خدا رو با ایمان تر پیش میرفتن
خدا داند اصلا قلب مادر استاد به چه شوق و ذوقی میرسید
اصلا تمام این ها کنسل شده که چی بشه؟
اصلا چیدمان خدا تبعیت میکنه از چی؟
از کی؟
الله اکبر
من به چی فکر میکنم اصلا
خدا میگه ببین استاد رسالت شما این هست که در این برهه تاریخ ناجی باشین
و من میگم چجوری و برای کی
خدا میگه من همه چی رو ی جوره دیگه میچینم
فقط اون بخش ناجی بودن اجرا میشه اما این بار در زمان دیگه در مکان دیگه
این بار طوری اجرا میشه که سهم ساناز حفظ بشه
من میگم تمام این برنامه ها متغییر شدن تا این چنین فایل هایی بیاد بالا
و اگه اون زمان استاد می اومد و برنامه اجرا میکرد منکه نبودم
و قطعا نمیتونستم برم
پس خدا محافظ قلب من بوده
گفته نمیزارم جا بمونی
گفته تو منو پدر صدا میزنی نمیزارم دخترم چیزی کم و کسری داشته باشه
خدایا هزاران بار شکرت
و خدا چیده که قلب من پر بشه از تمام حس زیبای این فایل
جایی که شن ها به راحتی نقش برف رو بازی میکنن
جایی که فقط لذت و اکسیژن عشق
جایی که نفس میکشی قلب سرشار از حضور بی وقفه خدا میشه
جایی که تا چشم باز میکنه سفره زیبایی خدا پهن شده
جایی که بد رقم میطلبه بیای و به خدا درخواست بدی
حس میکنم نشسته پشت میز میای کنارش و سلام میکنی و اون اولین کلمه بهت میگه جانم
میگی من چندتا درخواست دارم
لبخند میزنه میگه بگو قشنگم تا بنویسم
همین که دهن باز میکنی میگه تیک خورد بعدی
میگی این
تیک خورد بعدی
میگی اینم میخوام
تیک خورد بعدی
میگی خب پس اینم
میخنده میگه عزیز دلم تیک خورد بعدی
با ی ذره صدای لرزانت میگی اینم میخوام
ی نگاه میندازه به عمق چشات
میگه تو دست پروده منی
تو هدف من رو این کره خاکی هستی
تو منی رو این زمین نماینده من
اصلا تو تنها موردی که من دارم باهاش پز میدم
اونوقت با ترس و لرز درخواست میدی؟
بابا تیک خورد بعدی
و تو با توجه ذهن محدود خودت درخواست میدی
و اون با توجه به فضل و کرمش داره تیک میزنه
میبینی خدای من ی عالمه هم اشانتیون بهت داده چون ثابت کردی خودتو.اصلا سربلند در اومدی
شدی الگو شدی دلیل پز دادن خدا
میگه ببین من ذاتم اینه بی علت میبخشم بی حد میبخشم چشم بسته میبخشم تصاعدی میبخشم
کلا حال میدم کلا حال میدم بهت
فقط به کسانی که در این محدود باشن
در این حریم
در این چارچوب
الله اکبر
این موقع شب چی داری از ذهن من میکشی بیرون اخه؟
خدای معجزه گرم من با جان و دل ازت سپاس گذارم که زندگی دوباره بهم دادی
و واقعا زنده بودنم به جونم میشینه و من عاشقانه عاشق این زنده بودنم هستم
فرصتی که داده شده دوباره عاشقت بشم و شیدای مکتب تو شناسی باشم
خدایا این همه هدایت کردی که من به کجا برسم؟
چجور میتونم اخه عاشقت نشم
من فقط رفتم ی ماشین بخرم و همین
اما هر روز و هر روز پرسنل اون نمایندگی منو ببندن به تلفن که داریم میریم بیرون تو هم بیا
خدایا تو داری با من عشق بازی میکنیاااااا
حواسم هست که
که منو بیرون دعوت بگیرن که برام ذرت بخرن
که منو به پیاده روی دعوت کنن
که استاد جلو چشم خودم ساعت 8 شب زنگ رو زنگ برای واسپاری که ماشین منو زودتر تحویل بدن
چرا اینقدر داری حال میدی به قلب و زندگی من؟؟
من بی نهایت بی تفاوت دارم ذرت میخورم و فقط لبخند میزنم و تو قلبم میگم خدایا دستامو محکم بگیر که من روانی این عشق بازی هاتم
که اینقدر اصرار دارن دو روزه ماشین تحویل بدن
خدای معجزه ها قلبمو بزرگ کن تا بتونم این محبت و معجزه تورو درک کنم
اصلا چرا مدیر داخلی بگه من خودم میخوام ماشینتو کارواش کنم ؟
خداوکیلی شدنیه؟؟
مگه من کی ام؟
مگه من به کجا رسیدم؟
مگه من چیو تصرف کردم؟
خدایا دیدی اون لحظه حال منو؟
تو چی ساختی از من؟
من شدم محبوب قلب هر کسی که دو کلمه با من حرف بزنه
خدایا دیدی چقدر بی تفاوت بودم؟فقط تو قلبم یک نفس میگفتم خدایا شکرت منکه عاشق همین دیوونه بازی هاتم که
اصلا من ماشین میخوام چیکار
اینکه برای لذت مادی منه
من اصلا میخوام بچسبم به لذتی که هر لحظه با تو دارم
وای خدای من از همین الان دارم تصور میکنم برای خواسته بعدیم چه حرکتای خفنی میخوای بزنی
وای من از الان مردم
من غش
من دور تو میگردم
خدای معجزه ها چجور میتونی اینقدر فوکوس کنی رو زندگی من و فقط حال بدی اخه
تو خودت بهتر از هرکسی میدانی که من لحظه به لحظه زندگیم ازت سپاس گذارم که فرصت دوباره بهم دادی
خدایا از الان من خودت بهتر از هر کسی میدانی
بالغ بر 200 میلیون تومان بدهی دارم
شرایط فروشم ریخته به هم
حتی از پس هزینه های زندگیم برنمیام
چالش عجیبی دارم میگذرونم
به والله به ربانیتت قسم به حضور همیشگیت قسم اصلا دیدی من حرفی بزنم؟
اصلا چرا وسط این گیرودار من عاشق تو شدم؟
اصلا دقیقا تو اوج این دغدغه ها من روانی حضورت شدم من عاشق زندگی شدم عاشق نفس کشیدنم
عاشق خونم اتاق خوابم
عاشق دفترم میزم و حتی عاشق این پتو سبزی شدم که کف اتاقم پهن کردم و هر شب بدون هیچ دغدغه ای راحت روش میخوابم
مگه نکه من همین ی ماه پیش ی تختخواب عالی و گرم و نرم داشتم؟
اما لذت اینه
دقیقا همین پتو سبز که برای من اندازه ی تخت پادشاهی لذت بخشه
میان تو اتاقم میگن کف اتاق سرامیکه رو پتو نخواب اذیت میشی
و من میگم همه چی رو از من بگیرین هر چیزی که دارم ولی تنها فکر من دقیقا همین پتو سبز همون دفتر جلد صورتی همین چندتا خودکار مخصوصا جلد ابیه که روان مینویسه و گوشیم که شیامی هست و اینقدر از دل و روده گوگل چندین پنجره سایت باز کردم و برای هر کدومش مینویسم میخونم و گوش میدم
الان هر کجای زندگیم که بخورم زمین که گیر کنم که دغدغه بشه که بخواد تضاد بشه دقیقا همون لحظه از ی جای دیگش یواشکی دست خدارو میگیرم و میریم به خلوتگاهمون
اصلا من چیز جدیدی یافتم
ی جنس از با هم بودن خاصی
اصلا حال میده چسبیدن به بازوهای خدا
من بیدار شدم که چی بشه اصلا
خدایا شکرت
خدایا شکرت که بیدارم کردی
خدایا شکرت که بهم زندگی دادی
خدایا شکرت که میخوابم وچند ساعت دیگه بازم بهم زندگی میدی
خدایا شکرت که ساعت 7 بیدارم میکنی
خدایا شکرت که فردا هم کلی پلن چیدی برام
خدایا شکرت که نون صبحونه دارم اون سنگک
خدایا شکرت که رزق فردا رو هم برای از قبل چیدی
خدایا شکرت که من در قلبت جا دارم
استاد قشنگم و مریمی که صدات ارامش قلب منه خدا همیشه شریک لحظه هاتون
خدایا مرسی که هستی اینقدر پررنگ
ماچ به کلت
به نام خداوند بخشنده و مهربان
روز 177 : سلاااااااااااام ، پروردگارا تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میخواهم من را به راه درست هدایت کن ، وقتی تسلیم خداوندیم خداوند مارو هدایت میکند این جمله خیییلی مهمه وقتی تسلیم هستیم وقتی میگیم خدایا ما هیچی نمیدونیم خودت هدایتمون کن به مسیر های درست، اگر ما با یه جایی با فضایی هم فرکانس نباشیم حتی اگه بخوایم بزور هم بریم اونجا جهان این اجاره رو نمیده ، وقتی ما رو خودمون کار میکنیم ما هدایت میشیم به آدم ها ، به شرایط ، به اتفاقات بهتر ، خداوندا من از هر خیری که از طرف تو به من برسه نیازمندم ، این مدتی که دارم رو خودم کار میکنم وقتی دیگران رفتارشون با خیلی خوب شده اعتبارشو میدم به خداوند و میدونم که خداوند که داره شرایط و آدمای درست دور من جمع میکنه ، چقد کیف کردم که این همزمانیاتون رو گفتید و این همه اتفاقای باحال، عااااالی بودهه ، من هرچیزی که تو زندگیم دارم و هر اتفاق خوبی که افتاده فقط میتونم بگم که خداوند منو هدایت کرده من هروی دارم به خاطر خداوند ، هر گل خوشگلی که تو فوتبال میزنمو خداوند داره میزنم خداونده که بم میگه کجا وایسا تا توپ بت برسه ، وقتی سپاسگزاریم به خاطر داشته هامون ، وقتی تسلیمیم در برار خداوند ، وقتی با چیزی نمیجنگبم ، وقتی همیشه در هر شرایطی احساس خودمون رو خوب نگه میدارم وقتی با خودمون با خوده خودمون حال میکنیم خداوند مارو هدایت میکنه به جاهای بهتر ، به اتفاقای زیبا تر ، باید ورودی های مناسب بدیم تا نتایج مناسبی بدهد.
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام و خوش باشی به استاد عزیزم و همه دوستان
استاد عزیزم نکتههای بسیار ارزندهای در این فایل من را به وجد آورد تا بخواهم تمام نکات را بنویسم و برای خودم رد پای برجا بگذارم،و استاد عزیزم بسیار سپاسگزارم که این نکات ارزنده را به ما یاد میدهی تا ما هم در مسیر توحیدی پروردگار قرار بگیریم و با عمل کردن به این نکات روز به روز ما هم توحیدیتر شویم.
وقتی با یک جایی هم مدار نباشی مهم نیست که چقدر میخوای بری اونجا ،اصلاً جهان اجازه نمیده ،یعنی دنیا ،دنیای هم مداری هست یعنی شما جایی هستی که با اتفاقات آنجا هم مدار هستی.
وقتی شما با یک فضای هم فرکانس نباشی حتی اگر خودت هم بخوای بروی توی اون فضا جهان نمیذاره.
وقتی تفاوت فرکانس شما با یک جمعی با یک فضایی با یک منطقه زیاد باشه یعنی شما فرکانست خیلی خوب و عالی باشه و اونجا خوب نباشه یا برعکس شما فرکانس خوب نباشه و ناخوش باشی و اونجا فرکانس خوبی داشته باشه حتی اگر بخوای هم جهان نمیذاره که مثال همان از ( طیبات و طیبین) جهان نمیذاره شما به اون سمت بروی حتی اگر خودت بخواهی.
در جهان هر چیزی ،چیزی را جذب کرد
گرم گرم و سرد سرد
وقتی ما روی خودمان کار میکنیم هدایت میشویم به آدمها و شرایط و موقعیتهایی که بهترند و باعث آرامش بیشتر و شادی بیشتر و لذت بیشتر میشوند.
وقتی روی خودمان کار نکنیم هدایت میشویم به آدمها و مکانها و موقعیتهایی که باعث میشود شرایط بدتری را تجربه کنیم باعث میشود حتی از آنجایی که هستیم پایینتر بیاییم.
بنابراین خیلی مهمه که ما هر روز روی خودمان کار کنیم و باورهایمان را درست کنیم و تمرکز کنیم بر روی نعمتهایمان و تمرکز کنیم بر روی زیباییها و تمرکز کنیم بر روی اون چیزهایی که میخواهیم صحبت کنیم نه آن چیزها که نمیخواهیم.
احساس خودمان را خوب نگه داریم ، نعمتهای خداوند را ببینیم،قدردان باشیم و سپاسگزار باشیم تمرکز کنیم بر روی زیباییهای اطرافمان و روی باورهایمان کار کنیم و دیگر کاری نداشته باشیم و بزاریم جهان کار خودش را انجام دهد و هر جا جهان ما را برد اونجا جای خوبی است وقتی روی خودمان کار میکنیم و هر جایی اجازه نده ما بریم اونجا جایی هست که نباید برویم وقتی روی خودمان کار میکنیم نشانه ها میاد و به ما گفته میشه و از بینهایت طریق با ما صحبت میکنه و ما را به راه درست هدایت میکنه و فقط ما سمت خودمان را انجام دهیم و مطمئن باشیم که وقتی روی خودمان کار میکنیم طبق قانون وقتی اعتماد به نفسمان را بالاتر میبریم، وقتی سپاسگزارتر هستیم وروحیه بهتری داریم ،وقتی آرامش بیشتری داریم ،خداوند ما را به جایی بهتر هدایت میکنه تا باز اعتماد به نفسمان برود بالاتر و با آدمهایی بهتر و موقعیتهای بهتر و شرایط بهتر و جای زیباتری هدایت میشویم و این خداوند همیشه داره انجام میده فقط ما باید سمت خودمان را انجام دهیم.
تو خودت داری زندگیت را رقم میزنی عوامل بیرونی روی تو تاثیری ندارد اگر تو جوری دیگری به دنیا نگاه کنی تمرکز را باید بگذاری روی زیباییها و جهان تو را هدایت میکنه به جاهای زیبا و قشنگتر و هیچ عامل بیرونی دخیل نیست و نیاز نیست برای رسیدن به خواستههات بجنگی وقتی تو برای رسیدن به خواستههات بجنگی به سمت جنگ بیشتری هدایت میشوی تو به سمت مشکلات و درگیری بیشتری هدایت میشوی.
«تمام اتفاقات زندگی ما بدون استثنا حاصل توجه ما و کانون خودمان است»
وقتی که ما از خداوند میخواهیم که در زمان و مکان مناسب قرار دهد و ما شادی و لذت را تجربه کنیم وقتی رها میکنیم مقصدی را مشخص نمیکنیم و از خداوند میخواهیم که ما را به جایی هدایت کند و حال کنیم و لذت ببریم جایی که از خداوند برای هر چیزی هدایت بخواهیم یعنی عقل مان را بگذاریم و بگوییم که عقل من به خاطر ورودیهایی که داشته یه محدودیتها و اطلاعاتی که داره و… ما چه میدانیم! بگذاریم خداوند هدایت کنه و به صورت هدایتی پیش برویم.
و بدانیم که هرجا که به خداوند سپردیم و گذاشتیم ذهنمان خاموش شود و از خداوند بخواهیم که هرچی که برایمان پیش میآید خیر و از خداوند بخواهیم که ما را هدایت کند.
و بگذاریم خداوند قلب ما را باز کند و گوش شنوا داشته باشیم برای دریافت هدایتها تا صدای پروردگار را بشناسیم و از خداوند بخواهیم این ذهن منطقیمان را خاموشتر کند و قلبمان را باز کند تا هدایتها را بهتر درک کنیم.
و بگذاریم رو دوش خداوند بنشینیم و ما را ببرد و ما را هدایت کند.
و خداوند میگوید تو به من ایمان آوردی و من اجابت میکنم تو را…
به قول قرآن بر ماست که تو را اجابت کنیم زمانی که تو به ما ایمان آوردی.
و من میگم خداوندا من به تو ایمان آوردم و تو مرا یاری کن مرا کمک کن.
شاد باشید.
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق برای شما
این نوشته رو که اول مینویسم ،بعد نوشتن رد پام ، رخ داد تا من بیام اولش اضافه کنم وبعد ادامه رد پام باشه
وای خدای من چقدر من ذوق میکنم
حالا چرا؟
چون که این چند روزو که شروع کردم بیشتر سعی کنم آگاهانه کنترل کنم ورودی های ذهنم رو و هی تکرار کنم باورهایی که نوشتم و ضبط کردم ، هر موقع درمورد یکی از حرفای استاد فکر میکنم یا یادم میاد و بعدش به خدا میگم که خدا یه فایلی که به الان من مربوط باشه بهم بگو تا گوش بدم
و وقتی گوش میدم میبینم دقیقا همون حرفی که از استاد یادم اومده تو اون فایل گفته شد توسط استاد
دقیقا مثل الان ،من دیشب حدود نزدیکای صبح رد پامو تو گوگل درایو نوشتم تا بعد تو سایت بذارمش وای نمیدونستم کدوم فایل باید بذارم
حتی درمورد کشتی نجات هم حرفای استاد یادم اومد و نوشتم ، که در ادامه میخونید ، بعد هدایت شدم به روز شمار تحول زندگیم که از شماره 177 مونده بود ،دیدم نوشته پیروی ار هدایت الهی و پدیده هم زمانی
رفتم فایل رو گوش بدم بعد خوابیدم گفتم صبح گوش میدم ، وقتی ظهر گوش دادم به دقیقه 21 که رسیدم دوباره تعجب کردم دوباره حیرت زده شدم برای این همزمانی و اینکه خانم شایسته گفتن
وقتی با یک جایی هم مدار نباشی ،اصلا مهم نیست چقدر میخوای بری اونجا ،اصلا جهان اجازه نمیده، یعنی دنیا دنیای هم مداریه ، شما جایی هستی که با اتفاقای اونجا هم مدار هستی
و این برای من خیلی درس داشت
و بعد استاد تایید کردن و گفتن که
این جمله خیلی ارزشمندیه که وقتی که شما با یک فضایی هم فرکانس نباشی ،حتی اگر خودت هم بخوای بری تو اون فضا جهان نمیذاره ،وقتی تفاوت فرکانسی شما با یک جمعی با یک فضایی ،با یک منطقه ای خیلی زیاد باشه
یعنی شما خیلی فرکانست خوب باشه خیلی عالی باشی و اونجا خیلی خوب نباشه و یا برعکس
شما خیلی فرکانست بد باشه و ناخوش باشی و اونجا خیلی فرکانسش خوبی داشته باشه ،حتی اگر بخوای هم ،جهان نمیذاره که همون مصداق الطیبات لطیبین ،جهان نمیذاره که شما به اون سمت بری
حتی اگر خودت بخوای
من دقیقا این صحبتارو یادم اومد و خدا فایلشو بهم نشون داد
این یعنی چی؟؟؟؟ یعنی هدایت دقیق و حساب شده داره کار خودشو میکنه
خیلی جذابه برام بارها رخ داده ولی الان انگار بار اول بود کلی ذوقشو کردم
خب حالا رد پای روز 23 مردادم رو با عشق نوشتم در ادامه
سفینه النجاه
فقط و فقط این گفته استاد عباس منش ،امروز بهم یادآوری شد و همه اش گفتم وای خدای من
استاد میگفت که حتی اگر جایی باید حضور داشته باشی خدا جوری هدایتت میکنه که در اون مکان قرار بگیری
و یا اگر نباید جایی باشی هرکاری بکنی و تلاش و تقلا کنی نمیتونی تو اون مکان حاضر باشی
من امروز قشنگ این رو درک کردم البته با توجه به مداری که الان درش هستم
از 9 مرداد تا 23 مرداد که امروز هست ، و دهه عزاداری در میدان آزادی تهران برگزار شده بود
من از روزی که فهمیدم مراسم هست ،هی گفتم فردا برم هی گفتم و نشد
انگار خدا نگه داشته بود که امروز برم
و البته به خواسته خدا بود نه خواسته من
چون من نمیخواستم برم و مادرم گفت بیا بریم ،با اینکه دلم اونجا بود و خیلی دوست داشتم در اون مکان باشم ولی گفتم نه نیام بشینم نقاشی مسابقه رو تموم کنم
که باز تاکید میکنم اصلا اراده ای نداشتم با اینکه به زبونم میگفتم نمیام ولی یه نیرویی منو حرکت داد تا حاضر بشم و با مادرم بریم
امروز صبح که بیدار شدم دوباره نشستم پای نقاشیای مسابقه زیبا سازی شهری
تا بعد از ظهر کار کردم و وقتی حاضر شدیم تا بریم ، اصلا نمیدونستم قراره به چه مکانی برم
فقط میگفتم برم کشتی سفینه نجات رو ببینم و فیلماشو که از تلویزیون دیده بودم عین کربلا درستش کرده بودن
من از وقتی پا در مسیر آگاهی گذاشتم ، برای امام حسین گریه نکردم و از خدا خواستم معرفت زیارتش رو و اگر قرار بر اینه گریه از چشمام سرازیر بشه رو خودش به وقتش بهم عطا کنه اون درک و فهم و شعور رو
که روز عاشورای امسال من با درک گریه کردم بعد از 1 سال
با درکی که اینبار برای خدا گریه میکردم و اینکه نظاره گر عظمت خدا بودم
وقتی رسیدیم ….
الان که داشتم مینوشتم که وقتی رسیدیم ….تو دلم گفتم وقتی رسیدیم کربلا … متوجه شدم ، گفتم چرا من کربلا گفتم ؟؟؟
ما که داشتیم میرفتیم میدان آزادی تهران !!!!
طیبه چرا گفتی کربلا
خیلی دلم میخواد کربلا برم ، با اینکه دوبار رفتم ،یه بار سال 91 و یه بارم سال 98 برای پیاده روی اربعین ولی اینبار درکم یه جور دیگه شده و دلم میخواد یه جور دیگه پا تو مسیر کربلا بذارم ، اینبار یه جور دیگه دارم درک میکنم هر روز هم رفته رفته بیشتر دارم درک میکنم که عظمت خداست خود واقعه عاشورا و کربلا
اینکه من هر روزم رو از امام حسین یاد بگیرم تا تصمیم گیری کنم
تا منافع خودم رو زیر پا بذارم و خودم رو شهید کنم
یاد حرفای استاد الهی قمشه ای افتادم
یادمه من اصلا حرفاشو متوجه نمیشدم ،از وقتی تو سایت صمیمی عباس منش آگاهی هارو دریافت کردم و رفته رفته تمرین کردم و پیش رفتم ،تازه دارم حرفای استاد الهی قمشه ای رو میفهمم و دریافت میکنم
تو یه فایلی میگفت که
هر روز صبح عاشوراست
هرجا که آدم ،همونجا داره قدم میزنه
همونجا کربلاست
لحظه به لحظه تصمیم گیری باید کرد
که آیا من باشم یا او (ربّ)باشه
ابن زیاد تصمیم گیری کرد ،گفت من باشم
خودشو شهید نکرد ، حق رو شهید کرد
گفت یه شب مهلت بده
تو این شب مهلت برای چیه؟!
که من میخوام خودمو شهید کنم یا حق رو شهید کنم
حق رو شهید کرد !
گفت من باشم تو نباشی
دید نمیتونه از چشم و ابروی خوبان ری و مقام سلطنت و عیش و عشرت دو روزه باطل نمیتونه بگذره حق رو شهید کرد
ماهم هر لحظه در تمام شئون زندگی مون هر روز این واقعه رخ میده
حق رو زیر پا نذار خودتو زیر پا بذار
اگر دیدی منافع تو در اینست که حق رو زیر پا بذاری
منافع خودت رو زیر پا بذار
من جواب سوالامو دارم یکی یکی میگیرم
یادمه بارها سوالم این بود که پیام عاشورا چیه و چی باید بدونم
تا اینکه تو فایل الهی قمشه ای تازه درک کردم و تو کتاب عشق خدا که آستان مقدس رضوی ،امام رضا چاپش کرده بود و هدیه گرفتمش و اونجا خوندم که دوست داشتن اهل بیت به خاطر خدا باید باشه
وگرنه اگر دوست داشتنی باشه که خدا درش نباشه شرک هست
من یاد گرفتم که جور دیگه ای امام حسین و اماما رو دوست داشته باشم
یاد گرفتم که وقتی به اماما عرض ادب میکنم و یا گریه میکنم ،خدارو اول ببینم و عظمت خدارو در اماما ببینم و اول ادای احترامم برای ربّ باشه که در اونها تجلی پیدا کرده
اینکه اماما انقدر تلاش کردن تا کنترل ذهن داشته باشن که بشن دوست خدا ،که خداگونه باشه رفتاراشون و ازشون سعی کنم که یاد بگیرم و مهم تر از همه عمل کنم
اینکه من هم سعی کنم اماما رو الگوی خودم قرار بدم تا یاد بگیرم ازشون
من از عاشورا درسی که گرفتم اینه که هر روز عاشوراست و هر روز باید من تصمیم بگیرم که خدارو یاد کنم و هرچی خدا گفت تسلیمش باشم
همونجور که امام حسین تسلیم خدا بود
همونجور که حضرت ابراهیم تسلیم خدا بود
من هم سعی کنم عمل کنم
وقتی رسیدم میدان آزادی از دور کشتی نجات رو دیدم دلم لرزید نمیدونم چرا یه انرژی تو سرم حس میکردم و عین یه برق بود
وقتی نزدیک تر شدیم با مادرم و دیدم عین بین الحرمین چراغ گذاشتن و نگاه کردم ،دوباره اون حس رو داشتم و چشمام پر اشک شد
هم دلم میخواست کربلا بودم و هم از اینکه رفتم میدان آزادی از خدا سپاسگزاری کردم که من رو به این مکان که حضور خدا رو بیشتر و بیشتر حس میکنم و عظمتش رو حس میکنم دعوتم کرد
من و مامانم رفتیم و از بین چراغایی که مثل بین الحرمین بود رد شدیم تا بریم سمت کشتی
من از پشت کشتی رفتم و داشتم نگاهش میکردم و رفتم از نزدیک دستمو به چوب کشتی زدم کنجکاو بودم که چجوری ساختنش این کشتی بزرگ رو و همه این ها عظمت خداست
وقتی اومدم سمتی که روی بادبان ها نوشته بود سفینه النجات و اسمای امام ها ، به یکباره گریه کردم ،یاد خوابم افتادم که تو روز شمار تحول زندگیم نوشتم که
خواب دیده بودم که یه جایی شبیه دریا بودم مادرمم بود و چند تا از فامیلامون ،انگار ما روی آب دریا بودیم و اصلا نمیفتادیم توی آب ، انگار یه لایه فرش بین ما و آب بود ولی قشنگ میدیدم که روی آبیم و یه جور شیشه ای بود انگار
که حتی تو خوابم هم میگفتم مگه میشه من الان دراز میشکم ببینم میفتم تو آب یا نه و میدیدم نه اصلا نمیرم زیر آب
و یادمه تو خواب رفتم گوشه اون فرش یا پارچه یا شیشه نمیدونم اسمشو چی بذارم ،گرفتم و زیر آب رو نگاه کردم
اول یه قسمت تاریکی دیدم و یه آبی تیره و بعد دیدم
یه شهر زیبا که حتی اتوبوس هم میدیدم همه چی پر بود از نور شهر نورانی با چراغای زیاد
وقتی سرمو سمت راست برگردوندم دیدم یه کشتی خیلی خیلی بزرگ و نورانی و طلایی که بدنه اش از طلا بود و بادباناش و نوشته هاش میدرخشید
وقتی نگاه کردم داشتم مادرمو صدا میکردم تو خواب که بیا ببین یه کشتی زیبا میبینم زیر آب که یهویی دیدم یه گنبد طلایی و مکان خیلی خیلی بزرگی که شبیه مسجده ولی مسجد نبود ،تو خواب حس میکردم که مسجد نیست و انقدر نورانی بود و زیبا و طلایی که محو نگاه کردنش شده بودم و میگفتم مادر ببین چقدر زیباست
و وقتی از خواب بیدار شدم اولین کلمه ای که به زبانم جاری شد سفینه نجات بود و فهمیدم که اون گنبد هم گنبد حرم امام حسین و دقیقا حیاط حرم امام حسین بود به اون بزرگی و عظمت و نورانی
اون روز من حس کردم تابلو نقاشی جدید سفینه نجات و هرچی که دیدم روقراره بکشم این طرحش هست و حتی طراحیشم کردم ولی چون طراحیم خیلی قوی نیست نتونستم هرآنچه که دیدم رو درست به تصویر بکشم و خدا بهم گفت تا هرچی تو خواب دیدم به تصویر بکشم ،بعد اون روز من هنوز اون نقاشی رو نکشیدم
ولی امروز من اون کشتی نجات رو در واقعیت دیدم
درسته عین اون کشتی که تو خواب دیدم از طلا نبود و نورانی تر نبود ولی نورانی بود
وقتی با مادرم وایسادیم و من اشک ریختم گفتم مامان من این کشتی رو تو خواب دیده بودم یادته بهت گفتم؟؟؟
گفت آره یادمه
یکم گریه کردم و با مادرم عکس گرفتیم و رفتیم تا از پله های کشتی بریم بالا
من تو اون لحظات همه اش داشتم این انرژی رو از قلبم و سرم حس میکردم ، سرم یه جور نمیدونم برق داشت انگار ،یه جورایی بخوام تشبیهش کنم شبیه سوزن سوزن شدن دست بود ولی نه خیلی فراتر از اینا بود ، نمیدونم چجوری توصیفش کنم این انرژی رو
هی چشمام پر اشک میشد و میگفتم خدا ممنونم که منو آوردی به این مکان و ازش خواستم کربلا باشم و گفتم من لایقشم که برم کربلا ،من ارزشمندم که منو کربلا ببری خدای من میدونم ارزشمندم و میشه
وقتی رفتیم بالای کشتی خیلی حس خوبی داشت ،هم شربت و هم چای میدادن و از بالا چراغای بین الحرمین رو که شبیه سازی کرده بودن میدیدم و خیلی حس خوبی داشتم
خیلی فضای معنوی بود خیلی زیبا بود
عظمت خدا که بعد از هزاران سال باز هم با عشق پا برجا بود تا بگه عظمت خداست ،هر کس از خودش بگذره و رها بشه و تسلیم بشه و هرآنچه درجهان هستی هست بگذره خدا عزیزش میکنه
اونجا وقتی وایساده بودم و به کشتی نگاه میکردم درمورد همون خواسته ام دوباره به خدا گفتم که من نمیخوامش درسته ته دلم خواستش رو طلب دارم ولی کمکم کن تا رها بشم و بگذرم
و همینجور داشتم نگاهش میکردم و حرف میزدم
وقتی مراسم تموم شد چراغارو خاموش کردن و کشتی هم تو تاریکی خیلی زیبا دیده میشد
داداشم که اومد دنبالمون ،من و مامانم رفتیم از کنار کشتی رد بشیم خیلی زیبا دیده میشد وایسادم و عکس گرفتم ،فوق العاده زیبا بود
امروز فوق العاده عالی ترین بود و زیبا و بی نهایت از خدا سپاسگزارم
!إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ
تنها تو را میپرستم و تنها از تو کمک میخوام
اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ
هدایتم کن به راه راست
صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَلَا الضَّالِّینَ
راه کسانی که به آنها نعمت داده یی نه کسانی که مورد غضب هستن و گمراه شدن
سلام به استاد عزیزم
این آیات و میلیارد ها بار شنیدم و گفتم اما درکش و عمل کردنش بهش مهمه
منی که ادعای موحد بودن داشتم و فکر میکردم خیلی باورهای توحیدی دارم متوجه شدم تا خرخره تو شِرک فرو رفتم
مهم نیست چه حرفی میزنم ، مهمه اینکه چه تصمیماتی میگرم و چه اعمالی دارم
در هزاران فایل شنیدم از شما که هیچ عامل بیرونی در زندگی ما تاثیر نداره
به شعر مولانا ایمان داشتم که
بیرون ز تو نیست آنچه در عالم هست
تمام آیات قرآن داره فریاد میزنه تنها عامل بدبختی و نابودی قوم های گذشته شِرک بوده
شِرک چیه ؟؟؟
شِرک یعنی قدرت دادن به هر عامل بیرونی برای رسیدن به اهدافت
حالا هدفت میخواد درست کردن یک نیمرو باشه
که بگی من که بلد نیستم خواهرم نیمرو خوب درست میکنه
هدفت خرید کردن باشه
بگی من که شانس ندارم همیشه جنس بی کیفیت یا گرون گیرم میاد
هدفت موفقیت مالی باشه
من اینجا که هستم نمیشه از این بیشتر رشد کرد
من با شرایطی که دارم ( زنم ، ملیتم ، مکان زندگی ام ، تحصیلاتم ، یا هر چیز دیگه یی ) نمیتونم زندگی بهتری بسازم
بعد مثل آدمی که کور و کر باشه راه بیافتی که شرایط بیرون و تغییر. بدی تا به هدفت برسی
میدونی کجاش درد داره استاد ؟؟!
اینکه فکر کنی موحد هستی
اما از اونجایی که به خدا اعتماد داری و تسلیم هستی تو دل هر اتفاقی منتظری که خدا اصل و بهت نشون بده
خدا هم رهات نمیکنه و بهت شِرک درونت و نشون میده تا از زندان شِرک آزاد بشی تا با توحید و یکتاپرستی به مسیر راست هدایت بشی
هدایت نسبت به شخصیت هر کسی ، گذشته یی که داشته ، اهدافی که داره فرق داره
وقتی هدفت موحد بودنِ
وقتی هدفت شناخت و درک ِ اصل ِ
وقتی هدفت شناخت عمیق خودت و اصلاح شخصیت خودمه
وقتی هدفت شنوا شدن و بینا شدن به هدایت خداوندِ
خدا هم طبق خواسته ی خودت هدایتت میکنه تا به هدفت برسی ،
روبرو شدن با خودی که سالها بر اساس تجربه ها ساخته شده و با اصل قانون خدا مخالفه و تصمیماتش براساس شرک و کمبود ِ خیلی سخته
و باید موحد باشی که بتونی این بُت ذهنت و بشکنی تا از زندان ذهن آزاد بشی
باید اول ببینی شِرک و در درونت
بعد با تمام قدرت با تمام سختی اش ، ایستادگی کنی تا شکسته بشه
تازه وقتی شکسته بشه باید شروع کنی به ساختن من جدید
منی که بر پایه توحید و فراوانی رشد کنه
من در این لحظه تازه به نقطه یی رسیدم که فکر میکنم بت ذهنم تَرک خورده و در حال ِ شکستنِ
البته قبلا تو توهم بودم که من موحد هستم و تغییر کردم اما مهم نیست چه حرفی میزنیم و چقدر توهم داریم مهم اینکه چه تصمیماتی میگیرم و چه اعمالی داریم
خدایا خیلی به حمایت و هدایتت نیازمندیم تا شکسته بشه درونم و پاک بشم از شِرک و کمبود
خدایا تویی تنها هدیتگر و حمایتگر من در این مسیر
تنها تو را میپرستم و تنها از تو درخواست کمک و یاری دارم
خدایا لحظه یی رهام نکن که بی تو نابود هستم
سلام و درود بر استاد عزیزم و مریم جان دوست داشتنی و سارای عزیز
واقعا کامنتتون عالی بود، اشک از چشمام سرازیر شد
نمیدونم چرا من خیلی مقاومت دارم نسبت به نوشتن کامنت در سایت، البته دارم کم کم میفهمم که به دلیل احساس عدم لیاقته، فکر میکنم نمیتونم خوب بنویسم و حرف و صحبتهام خیلی ارزشمند نیستن و از قضاوت شدن میترسم و خیلی خیلی باورهای محدود کننده و نامناسب دیگه ….
یک هفته ای هست که دوره احساس لیاقت رو خریدم و دارم گوش میدم، ان شاءالله که روی این پاشنه آشیلم کار کنم و خودم و شخصیتم رو تکاملی بهبود بدم
الان که هدایت شدم به خوندن کامنت شما مقاومت ذهنیم رو شکستم و بلافاصله به ایده ی الهامی نوشتن کامنت در پاسخ به کامنت شما هدایت شدم و قبل از اینکه نجواها مانع بشه و منصرفم کنه شروع کردم به نوشتن، واقعا اشکم در اومد و حس کردم چقدر شرک هست تو وجودم و منم چقدر قدرت میدم به عوامل بیرونی و به ظاهر فکر میکنم دارم تو مسیر توحیدی میرم ولی در عمل و در مواجه با تضادها اون شرک خودش رو نشون میده….
دعای آخرتون رو منم با تمام وجودم میکنم:
*
خدایا خیلی به حمایت و هدایتت نیازمندم تا شکسته بشه درونم و پاک بشم از شِرک و کمبود
خدایا تویی تنها هدایتگر و حمایتگر من در این مسیر
تنها تو را میپرستم و تنها از تو درخواست کمک و یاری دارم
خدایا لحظه ای رهام نکن که بی تو نابود هستم
آمین ای پروردگار و فرمانروای جهان هستی و گرداننده ی آسمانها و زمین و ماه و خورشید و شب و روز
بازم سپاسگزارم از استاد و مریم عزیزم و از سارای عزیز و کامنت هدایتی و عالی تون
سلام به اساتید عزیزم ودوستان خوبم
سلام به سارای عزیز ومتعهد به نوشتن کامنتهای در مسیر شناخت خودمون با حل چالشها وآگاهانه توحیدی عمل کردن در تصمیمات هر لحظه از زندگیمون
همزمانی هدایت من به کامنت شما ومسافرتی که الان در حال لذت بردن وشکر گزاری هستم ومسیر رشدی که در زمینه فراوانی وهزینه کردن وسود رساندن به بقیه بهتر از قبل عمل میکنم،،برام جالب هست
الان که این کامنت رو مینویسم کنار ساحل روی شن های داغ بدنبال آب بازی با بچه ها وگل بازی در حال ریلکس کردن با احساس خوب وشکر گزاری هدایت خداوند که قبل از سفر در خواست کرده بودم ودیدن زیبایی های اطرافم هستم
این سفر چهار روزه که 2 روز اول درجنگل ودیدن زیبایی های جنگل وآبشار بسیار زیبایی که با همراهی خوب پسرم ودوستاش صعود خوبی رو از پله های سنگی که خداوند در مسیر آبشار برامون درست کرده بود وریشه های درختانی که بهمون کمک میکردن با شکر گزاری ازشون برای صعود بهتر استفاده کنیم ولذت آب بازی را با اطمینان بیشتر از تجربه هدایت خداوند خلق کنیم
با احساس خیلی خوب در کنار شادی وبازی بچه ها با قورباغهها وحلزونها وخرچنگها که فرصت خوبی برای تمرکز روی خودمون وصحبت کردن در مورد زیبایی های مسیر رو به من وخواهرم وهمسرش داده بود وآرامش خوبی تجربه کردیم
وسپس هدایتی به این ساحل زیبا وتمیز هدایت شدیم ودوست داشتم این همزمانی وهدایت سفرم به همراه این کامنت زیبای شما با تفکر وتعمق بیشتر شکر گزاری کنم وبنویسم وبه هدایتهای خداوند با عدم شرک ورزیدن آگاهانه توجه بیشتری داشته باشم
سلام و عرض ادب به استاد عزیز و خانم شایسته گرامی.
من و همسرم هم یک سالی هست که داریم روی خودمون و باور هامون کار میکنیم.
اتفاقاتی که برامون میافته در بیشتر مواقع حیرت انگیزه،هفته ی گذشته بعد از سه نوبت معاینه چشم همسرم رفتیم که برای عمل لیزیک وقت بگیریم به صورت معجزه وار فردای اون روز به ما وقت داد وعمل به راحتی انجام شد.و اتفاقات این چنین که فقط رب العالمین برای ما هماهنگ میکنه.
بازم بابت آگاهی هایی که به ما از جانب خداوند می آموزید از شما سپاسگزارم
به نام خداوند بخشنده و مهربان
روز 132 سفرنامه : سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته عزیز و دوستان خوبم امیدوارم حالتون خوب باشه، واااااای خدای من چه صحنه زیبااااایی چه سه های سفید و نرمی چه انرژیش عالیه اونجا استاد مرسی مرسی بابت گذاشتن این صحنه های زیبااااا خدای من چقدر جادوییه ، ایا ک نعبدُ و ایا کَنَستعین خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میخواهم ، و هیچ نیرویی بیرون از تو نیست ، وقتی ما رو خودمو کار میکنیم ما هدایت میشیم به افراد ، موقعیتها ،آدما ، شرایطی که بهترین که احساس آرامش داریم ، وقتی ما رو زیبایی ها تمرکز کنیم خداوند مارو به سنت زیبایی های بیشتر هدایت میکنه ، ما اگه بجنگیم خداوند مارو به جنگ بیشتر هدایت میکنه، هیچکس با جنگیدن به آرامش و صلح نرسیده، باید در مسیر رسیدن به خواسته ها لذت برد ، خداوندا من رو هدایت کن به زیبایی های بیشتر ، وقتی ورودی های ذهنمونو کنترل کنیم و زیبایی هارو ببینیم خداوند مارو هدایت میکنه به زیبایی های بیشتر ،اینکه خداوند همه چیز رو فراهم میکنه و هرچیز در زمان مناسب در مکان مناسب خودشه یه بار ظهر کلاسم تموم شد تو تو دانشگاه اما موندم پیش دوستم تا عصر تو بوفه تنها بود بعد گفتم دیگه برگردم موقعی که داشتم برمیگشتم دوست صمیمیم رو دم در دانشگاه دیدم که اتفاقن اونم تازه کلاسش تموم شده بود و به طور همزمان دم در بودیم باهم گفتم کجا میخوای بری گفت میرم نادری ، منم مسیرم همونجا بود و باهم رفتیم و خیلی خوش گذشت ، اینجور همزمانی ها که خدا درست میکنه زیاد تو زندگیم بوده از وقتی رو خودم کار کردم.
به نام خدا
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته
روزشمار تحول زندگی من روز 177
دراین فایل در صحبتهای استاد میشه پیروی کردن از هدایت خداوند رو درک کرد و با مثالهایی که دراین فایل گفته شده میشه پی برد و هدایت خدا رو در زندگی درک کرد البته به شرط پیروی از هدایت خدا که منظور اینکه من در اون حال و هوا و فرکانس قرار بگیرم و به نشانه ها توجه کنم و تسلیم باشم و به عقل خودم متکی نباشم و چقدر مثالهای خوبی استاد زدن از جاهایی و موقعیتهایی که هدایت شدن که به صورت همزمانی و درست به وقتش بوده و کارها بسیار راحت براشون پیش رفته و چقدر خوبه که من هم با خدا تقسیم کار کنم و اون بهتر از هر کسی دیگه میتونه از بهترین راه و با توجه به شرایط من هدایت مناسب من رو ایجاد کنه چرا که اون دانای مطلقه و عالم به همه چیزه پس خودمو به دست اون میسپارم و اجازه میدم که هدایتم کنه و من هم از سمت خودم فرکانسمو با خدا تنظیم کنم.
خدارو شکر میکنم که در این مسیر زیبا و حقیقت واقعی هستم .
در پناه حق باشید.