پیروی از هدایت الهی و پدیده همزمانی - صفحه 59 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2022/11/abasmanesh-9.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2022-11-18 06:32:302022-12-14 08:24:44پیروی از هدایت الهی و پدیده همزمانیشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام
اسم این فایل پیروی از هدایت الهیه قبلا دیدمش ولی الان نه
اما در این مرحله از زندگی فقط انگار رسیدم به بن بست که چرا این قانون برای من جواب نمیده یا اینکه هیچ کاری از هیچ کس بر نمیاد کاش حداقل میشد استاد نشانه ای برایم که به این خواستم برسم حرفهای خانوادم هم انگار مزید بر علت شده و بر ناامیدیم افزوده نمیدانم واقعا که خدا چه برنامه ای داره برام هنوز هم حس میکنم که چرا خدا فقط برای استاد همه کار انجام میداد و میده من هم که تمام تلاشم را کردم که در این مسیر باشم ولی دریغ از اتفاق افتادن خواستم و حرفهای دیگران هم شده مزید بر این حالم و نا امید از همه چیز نمیدانم واقعا به کجا برسم فقط ادامه میدم به کجا ختم بشه نمیدانم واقعا انگار هم خودم امیدی به یک اتفاق و رسیدن به این خواستم نمیبینم هر کاری از دستم برمیومد کردم طبق قانون عمل کنم خودمو فکرمو ایزوله کنم ورودی بد به ذهنم ندم روی باورهام کار کنم اقدام کنم عمل کنم ولی انگار که هیچ به هیچ شاید اتفاقهای خوب کوچک رخ داده باشه ولی من رسیدن به آن رویا و خواسته ای را میخواستم که از همان اول وارد این مسیر شدم نمیدانم استاد دیگر هیچ نمیدانم با خودم میگم که کاش این خدا برای منم مثل استاد همه چیز رو همینقدر راحت رقم میزد رسیدم به بن بست در این لحظه واقعا عجز و ناتوانیم رو حس میکنم کاش حداقل اینقدر ایمان داشتم بهش که امیدم به اون باشه ولی بسکه هیچ اتفاقی نیوفتاده انگار فکر میکنم باز هم همین تکرار و تکرار است بدون هیچ اتفاق خاصی بدون رسیدن به خواسته هام کاش حداقل میشد استاد حرفهای شما رو باور کنم ولی بسکه هیچ اتفاقی نیوفتاده به این قانون و همه چیز شک کردم نمیدانم تنها خدا میداند و بس که ته این ماجرا به کجا میرسه دیگه از من گذشته که بخوام به به و تحسین کنم این حرفها رو واقعا باید صادق بود هر چی که هست من که تمام تلاشم را کردم در مسیر باشم دیگه نمیتونم که خودمو بکشم کامل و بی نقص باشم ولی انصافا تمام تلاشم را کردم که طبق این مسیر پیش برم واقعا خسته ام دیگه کاش یک چیزی رخ دهد که ورق برگردد که نور امیدی برایم باشد نمیدانم دیگر هیچ نمیدانم.
بنام خداوندی ک هدایت کردن منو وظیفه ی خودش میدونه
إِنَّ عَلَیْنَا لَلْهُدَىٰ
به یقین هدایت کردن بر ماست
پس خدا گوش منو ب نشانه ها شنوا کن
خدایا منو ب راه راست هدایت کن، راه کسانی ک ب اونا نعمت دادی
خدا جونم من اول راهم ممکنه نشونه ای بهم نشون بدی ولی من توجه نشم پس ازت میخوام که راحت و ساده بهم بگی نشونه ها رو چون من نمیدونم
الهی ب امیدت
قانون مدار ها : وقتی شما با یه فضایی همفرکانس نباشی حتی اگه بخوای بری توی اون فضا جهان نمیزاره
یبار دیگه میگم: جهان نمیزاره
برعکسشم هست وقتی شما با یه فضایی همفرکانس باشی خیلی راحت و لاجرم توی اون فضا قرار میگیری
قصد داشتم کارهای فارغ التحصیل شدنم رو انجام بدم باید میرفتن دانشگاه
منتظر رفیقم بودم و باهاش هماهنگ کردم ک با اون بریم(ک نخوام کرایه بدم) موقع رفتن من آماده بودم بهش زنگ زدم گوشیش خاموش بود… این کنسل شد
یه نفر دیگه رو میشناختم ک اولا توی شهر ما بود و دوما همون دانشگاه ک من کار داشتم هم میرفت پس با ایشون هماهنگ کردم(ک نخوام کرایه بدم) و ایشونم موقع رفتن گوشیش رو جواب نمیداد و… کنسل شد
و من چقدر این رفتار عصبانیم کرد
احتمالا تا الان فهمیده باشید ک این رفتار ها از شرک نشات میگیره
من میخواستم با اینا برم تا کرایه ندم، روی اینا حساب میکردم و چقدر نرررم ضربش رو هم خوردم
و وقتیم ک روی اینا حساب میکردم از در خونمون ب قصد رفتن ب دانشگاه 5 دقیقه هم دور نشدم
چون پول کمی داشتم همش در تلاش بودم ک مجانی با یکی برم
چند روز بعدش گفتم خودم تک و تنها با پول خودم میرم
خداجونم چقدر لذت بخش بود اون روز
فقط شما ب همزمانی ها دقت کنید
سوار ماشین شدم، اقائه مسافر کش نبود ولی سوارم کرد ن اون منو میشناخت و ن من اون رو، تومسیر با هم حرف زدیم نمیدونم چطوری حرف ما ب جایی پیش رفت ک صحبت راجب صنفی شد ک پدرم توی اون صنف مغازه داشت و اللخصوص فامیل پدرمم گفت و خلاصه من اونجا خودم رو معرفی کردم و… منو ب شهر رسوند و چیزی ازم نگرفت
کارم دانشگاه میناب ک تموم شد رفیقم بدرقم میکرد ک برم ،
همون موقع ک من درب در دانشگاه میناب میخواستم برم دانشگاه هرمزگان یکی دیگه از رفیقام اون ور خیابون با ماشین بود ما رو دید و گفت من میرم بندر اگه عجله نداری میتونی با من بیای چون من یکم کار دارم، اینقدر هیجان زده بودن گفتم ن عجله ای نداره
گفت شنیدم رستوران ایرانیان خیلی خوبه بریم اونجا یه چیزی بخوریم و بعد بریم
رستوران منوش هم فست فود و هم غذاهای رستورانی داشت
من چون پول کمی داشتم اون دوره گفتم فست فود میخورم تو دلم گفت ارزون ترش همینه دیگه
رفیقم گفت این لحظه ظهر فست فوووود!!
گفتم خودت چی میخوری گفت نمیدونم قیمه… واسا ببینیم چی دارن الان
موقع سفارش گفت کاریت نباشه مهمون من
منم گفتم من کوبیده میخورم خودشم کوبیده سفارش داد، سر میز ناهار بودیم میگفت من روزی 500 هزار تومن کار میکنم من این دو دست غذا چقدر میشه دیگه
( من این شخص رو تو دانشگاه باهاش سلام و علیک میکردم در همین حد رفیق بودیم ک میدیدمش باهاش سلام میکردم و خیلی خیلی کم باهم حرف زده بودیم )
موقع حساب هم خودش حساب کرد
این شخص منو مهمون کرد خلاصه از اونجا هم مستقیم منو برد دانشگاه هرمزگان درب خوابگاه پسران
دانشگاه هرمزگان یک جای پرتیه، خیال کن ب ماشین های خط بگی میخوام برم اونجا امکان داره یه مسیری رو نبرنت و باید پیاده بیای تا ب دانشگاه برسی و فاصله ی گیت ورودی تا خوابگاه پسرا هم زیاده
وقتی ک فرکانس من از فرکانس شرک ب توحید تغییر کرد خدا جوری دستاش رو فرستاد ک اصلا فکرش رو هم نمیکردم یکی منو به رستوران دعوتم کنه و بعدشم ببره دانشگاه هرمزگان در خوابگاه پسران و چقدر هزینه رفتم کم شد الهی شکرت
وعده کسی ک عین خودمونه رو باور میکنیم ولی وعده ی خدا ک وعده فزونی و نعمت میده رو میزاریم توی چرتکه و راحت حساب و کتاب میکنیم و میگیم ن نمیشه، امکان نداره
واقعا معجزه بود … معجزه بود…
دوستای خوبن دوستون دارم – استاد و خانم شایسته عزیز دوستون دارم – خدا همیشه حامیتون باشه
به نام خداوند هدایتگر
سلام به استاد عزیزم مریم جان عزیز و دوستان خوبم
روز 132
چقدر من لذت میبرم و تحسین میکنم این همه هم زمانی ها را حالا در دوازده قدم قدم اول جلسه 5 استاد عزیزم در باره هدایت صحبت کردن که بیشتر روی اصل تمرکز بکنید و آن موقع که در ایران همه رفتن کار ها ناجالب کردن و تمرکز خود را گذاشتن به نکات منفی استاد عزیزم تصمیم میگیره که تمرکز خود را بر زیبایی ها بماند حالا میبینیم همه چی آرام شد همه چی به حالت اولش برگشت اما حاصل این همه اعتراضات فقط حس بود و بود اتفاقات افرادی که دید شأن اینه که با تغییر دولت یا تغییر عوامل بیرونی می توانند شادی تجربه کند سخت در اشتباه هستند وختی ما از درون تغییر میکنیم شرایط مکان همه چیز برای ما تغییر میکنه
یک جمله را خوانده بودم خییلی به دلم نشست
هر جا آرامش داشتی همانجا وطن شماست
چرا اینقدر باید بچسپیم به کشور که بدنیا آمدیم میبینم اگر چیزی که ما می خواهم آن طور نیست مهاجرت کنیم و برویم به جایی که خداوند هدایت میکند
خییلی از افراد همیشه تمرکز روی فرعیات دارند اصل را رها کردند اصل چیزیه با آن می توانیم همه چیز را درست کنیم اما خییلی ها مریض اندد به قول قرآن نمی خواهند که به اصل تمرکز کند
این جهان کوهست و فعل ما ندا
سوی ما آید نداها را صدا
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خدایا که من را انسان آفرید و قدرت خلق کنندگی رو به من داد که خالق زندگی خود باشم ، خدایا شکرت به خاطر چنین نعمت
سلام به استاد عزیزم و مریم جان مهربانم و دوستان خوبم
این فایل تقریبا هفته پیش اومد و جز فایل های روز شمار زندگی قرار گرفت و همون موقع میخواستم کامنت بنویسم ولی نشد و امروز که روز تولدم هست به این فایل هدایت شدم . به چه فایلی هدایت شدم و چه هدیه از طرف خدا دریافت کردم و چه نعمتی از این بالاتر که هدایت شدم در چنین جای ملکوتی و راجبه چه موضوعی هدایت شدم هست. (الله اکبر) موضوع ((((هدایت و هم زمانی ))))) .
موضوعی که تو فایل 12 قدم ، استاد مبحث فایل های قرآنی رو با همین موضوع شروع کردند، خدایا شکرت
خدایا شکرت که من لایق دریافت چنین آگاهی هایی شدم.
استاد از زمانی که من تمرکزی تو سایت هستم و دارم روی ورودی هام و کنترل ذهنم کار میکنم ، هم زمانی ها هر روز بیشتر بیشتر میشه . همین اومدن فایل هم، همزمانی شد با آیه ایی از قرآن که تفال کردم و موضوع آیه با چیزی بود که استاد در این فایل گفتند ، یک بود . آیه 41 و 42سوره ی نحل
“به آنان که مورد ستم واقع شدند و در راه خدا مهاجرت کردن ، در این جهان جایگاه نیکو می دهیم . و اگر بدانند اجر آخرت بزرگتر است ؛ آنان که صبر پیشه کردند و بر پروردگارشان توکل میکنند.”
یه هم زمانی دیگه ، که دیروز برای من اتفاق افتاد .
من دیروز کلاس زبان انگلیسی داشتم و صبح زود بلند شدم و گفتم به مناسبت روز تولدم برای بچه های کلاس که واقعا بی نظیر و دوست داشتنی هستند کیک درست کنم و ببرم و هیچ کس از این موضوع اطلاعی نداشت. اما استاد من خواستم بچه ها رو سورپرایز کنم در واقع اونها من رو سورپرایز کردند و برام کیک تولد خیلی خوشگل و بزرگ خریده بودند.
وااااااااااااای خدای من چقدر لحظه زیبایی بود و تا حالا اینطوری سورپرایز نشده بودم ، چون ما مدت زیادی نیست که همدیگر رو می شناسیم ولی من با کار کردن روی خودم و عزتی که خداوند به من داده چنان تو کلاس محبوب همه شدم و همیشه به من میگن تو انرژی مثبت کلاسی و بودن در کنار تو حالمون رو خوب میکنه ، خلاصه خیلی روز خوبی بود و رفت تو خاطرات خیلی خوب همه مون .
استاد این حرف رو که دوستانم به من میزنند ، من بارها بارها از همسرم شنیدم و بهم میگه: بودن در کنار تو ،احساس میکنم به یک انرژی خیلی قوی متصلم و شارژ میشم و کلی نیرو میگیریم و احساسم عالی میشه .
استاد این چیزی که میبینم و می شنوم و لمس میکنم همه همه از لطف و عنایت پروردگارم هست . اون آدم ها و شرایط خوب و چیزهای خوب رو به سمت من هدایت میکنه . من از خودم چیزی ندارم او هستش که به من عزت ، مهربانی و آرامش میده .
مخصوصا از زمانی که شما فایل توحید عملی 10 رو گذاشتید تو سایت من این رو آگاهانه بارها بارها به خودم میگم و احساس میکنم با گفتن این جملات چندین برابر مدارم بالاتر رفته و استاد عزیزم شما کلید در گنج رو دستم دادید و خدایا بی نهایت سپاسگزارم و من چطور میتونم قدردان تو و دستانی که سمت من هدایت میکنی باشم .
استاد احساس میکنم این موقع ها ،سکوت کردن و تو دلت ،گفتن (خدایا شکرت )بهترین کاره، چون واقعا با کلمات نمیشه و اون چنان قدرت ندارند و نمیتونی اون طوری که باید سپاسگزارم باشی. پس باید سکوت کنی و فرکانس های خوب بفرستی ، همین .
خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت
دوستتون دارم عزیزای دلم
بزودی از نزدیک تو USA میبینمتون
اری سلام سلام سلام
و سلام و تحیت پروردگار بر استاد سید حسین عباس منش
سلام و درود خدا بر پیامبر خدا بر روی زمین
سلام و درود خدا بر بهترین استاد
سلام و درود خدا بر خانم مریم شایسته بزرگوار
و سلام ها و درود ها بر اعضای بهترین سایت استاد سید حسین عباس منش
میخوام در مورد هدایتی که امشب شدم بنویسم
استاد ما امشب با پدر و زن بابام رفته بودیم افطاری خونه دختر خواهرم
افطاری رو نوش جان کردیم و پسر خواهرم حمیدرضا اومد چند لحظه ای نشستیم و شامشو خورد من رفتم بیرون و یه نخ سیگار کشیدم و اومدم تو یه حسی بهم گفت مصطفی کنار حمیدرضا بشین با تمام مقاومتی که ذهنم داشت من نشستم و بهش گفتم چخبر و اینا من راستش موتور یاماها هشتادم چند روزه که خراب شده و استاد تعمیرگاه بهم گفت مال اگزوزش هست دوده گرفته باید باز کنی و با سری کپسول بسوزونیش تا روغناش بره و خوب میشه خوب من با تمام ترسهایی که داشتم و نجواها چون در گذشته هم یکبار فقط اگزوز رو باز کرده بودم و اونو با یه اگزوز دیگه جابجا کرده بودم بلد بودم اما ذهنم بهم میگفت نه بابا تو نمیتونی اونموقع تونستی چون به این دلیل و اون دلیل و اینا ولی من این کار رو کردم و موتور که روشن کردم دیدم هیچ فرقی نکرده با اولش خوب احساسم رو خوب نگه داشتم و گفتم مشکلی نداره مهم اراده ای که من به خرج دادم و تلاشی که کردم هست و زنگ زدم یه استاد دیگه گفت مال برقش هست گفتم خوب شنبه میارم برات و خیلی دوس داشتم بتونم با پولی که دارم یه موتور بخرم با اینکه مقدارش کم بود ذهنم مقاومت میکرد میگفت اصلا به این مقدارها پول موتور نیست که تو بتونی بخری و اینا خوب من به مدت سه چهار ماه تو سپاسگذاری هام از خداوند مینوشتم که خدایا شکرت بخواطر موتور هندایی که دارم و تجسمش میکردم و میگفتم باللاخره خدا جور میکنه که من بتونم یه موتور هندا بخرم و بابت موتور یاماهایی هم که داشتم احساس خوب داشتم و ازش شاکر پروردگار بودم و تا میتونستم بهش عشق میورزیدم خلاصه این سوال شده بود برام از چند شب پیش و یه اراده ای شده بود برام که هر جور شده من باید یک موتور هندا بخرم خدایا کمکم کن و اینا نشسته بودم پای حمیدرضا که یه حسی بهم گفت به حمیدرضا بگو دایی هیشتا موتور هندا سراغ نداری پرسیدم و اتفاقا اونم گفت چرا یکی از بچها موتور مزایده ای اورده و قیمتش هم خوبه تو پول داری که برات بردارم گفتم پول دارم گفت من خودم قرار شده بردارم حالا تو میخوای شب قرار شده زنگم بزنه و برم ببینم و خبرت میدم من احساسم رو خوب نگهداشتم و میگفتم خدا کمکم میکنه من میخرم و اومید خدا ایشالا یه تومن هم تخفیفم میده و ساعت ده شد که زنگم زد گفت کجایی گفتم در خونه نشستم اومد و زنگ رفیقش زد و رفتیم موتور پنج تا بود اقا وحید بهم گفت هر کدومش میخوای انتخاب کن خوب من از موتور و اینا چیزی سر در نمیارم گفتم شما که سر رشته داری تو این کار نظرتون چیه گفت این موتور رو بردار عالیه خلاصه رفتم پای کارتخوان و اون برگه ای که باید به عنوان سند موتور مزایده ای بود و امضا کردم و گفتم اقا وحید شما میگی چند گفت پونزده تومن حالا شما چهارده و نیم بده من گفتم میخوام پول نقد بهت بدم چهارده تومن قبول کرد و موتور رو بردیم تعمیرات یه خازن گذاشت روش. و یه خورده کار هم داشت انجام دادیم و اومدم خونه موتور هم تمیز هست عالیه فقط مزایده ای هست
میخوام اینو بگم من اول از خدا خواستم
بعد سوال پرسیدم
بعد خدا بهم الهام کرد از حمیدرضا بپرس
و استاد اصلا خدا از طریق دستاش اقا وحید و حمیدرضا با برخورد خوب اونا کار منو راه انداختن و ازشون تشکر کردم و خدا وقتی که میگه ما از غیب اگاهیم و بیشتر از شما میدونیم اخه من کجا عقلم میکشید که یه موتور تمیز و سالمم هست که من با این پولم میتونم بخرم و خدا هدایتم کرد و کارم رو درست کرد
خیلی خوشحالم استاد واقعا من فقط از فایلهای رایگان شما و دوره عذت نفس استفاده کردم
امسال تا امروز همه روزهامو شدم روابطم چقدر بهتر شده چقدررر از لحاظ روحیه عالی شدم و حالا هم که چند سال بود میخواستم یه موتور هندا بخرم و ذهنم مقاومت ها داشت و میگفت تو دیگه نمیتونی موتور هندا بخری و گرون شده و اینا و خدا چنان منو هدایت کرد و به من نعمتش رو داد و منو به خواستم رسوند که واقعا کیف کردم
اره مصطفی دیدی با اینکه ذهنت میگفت نه بابا تو دیگه نمیتونی موتور هندا بخری با این درامدت از مداحی کردن و باید چند سال صبر کنی تا بری سر کار و پول در بیاری اونوقتم نمیتونی بخری دیدی چجور خدا بهم داد
اره مصطفی یادت باشه این نتایجی که داری میگیری از حرفای استاد عباس منشه و تغیر باورات این نشونه هست هنوز خدا نعمتهای بیشتری رو بهت میده فقط ادامه بده
استاد دمت گرم واقعا مردی
خدا راسپاس که امشب به خواسته چند سال پیشم رسیدم و خلاص شدم از موتورم که میترسیدم حالا اگه بارون بیاد میره تو شمعش روشن نمیشه چکنم و چنکنم خدا را شکر
و خیلی مهمه برام که ذهن من باید بدونه این نتایجی که داره رخ میده از گوش دادن به این حرفا و عمل کردن بهشون هست نه چیز دیگه ای اخه نجواها میاد و حرف دیگه ای میزنه من خودم رو امشب تحسین کردم و به خودم یاد اوری کردم که نتیجه باور من هست نسبت به خداوند که این شده زندگیم
امیدوارم بتونم در این مسیر زیبا ادامه بدم برا همتون این ارزو رو دارم
سپاسگذارم از چشمهایی که کامنتمو خوند
ب نام خدای مهربان! سلام ب استادعزیزم ومریم نازنینم وسلام ب همه دوستای گلم !استاد ب موضوعات خوبی اشاره کردید اولش من ب خودم گفتم آخه چیزی نیس بنویسم کامنت بچه هارو ک خوندم یکی یکی یادم افتاد ک کجاها خدا منو ب جاهای خوب هدایت کرده ی روز برای تمدید گواهینامه رفتم پلیس +10 اونجا برای ی مبلغی خواستن تا کارای تمدید گواهینامه انجام بدن من کارت یادم رفته بود ببرم پول نقد پیشم داشتم خانوم منشی گفت پول نقد قبول نمیکنم فقط کارت ته دلم گفتم خدایا حالا چیکار کنم کی این همه مسیر برمیگرده یهو ی آقایی ک پشت سر من نوبت ایستاده بود تا بعد من بره کارش انجام بدن گفت من کارت میدم کارتو انجام بده وای کلی خوشحال شدم وتشکر کردم وکلی خدارو شکر کردم ، موضوع بعدی اینکه ی روز رفتم مغازه کرم مرطوب کننده بخرم ب آقا گفتم چقدر میشه گفت 250 دستم کردم توکیفم ک کارت دربیارم کلا دیدم کیف پولم همراهم نیس کرم خواستم برگردونم فروشنده ی آقای بسیار مهربان خوش چهره ای بودن گفت بعدا بیار گفتم آخه اینطوری خودم راحت نیستم گفت اشکال نداره هرموقع رات افتاد بیار اینجاهم باز کلی تشکر کردم ودقیقا چند روز بعد رفتم پیش همون فروشنده پول بهش بدم از من تشکر کرد منم دوباره تشکر کردم ازایشون وگفتم ممنون بابت اعتمادی ک بهم کردین فروشنده مهربان گفت من نگات ک کردم دلم گفت کرم بدم پولشو میاری نمیدونم چی شد بهتون اعتماد کردم خلاصه اینکه ازجایی ک ما انتظارشو نداریم خداوند کمکمون ازاین اتفاقات زیاد توزندگیم افتاده ولی من ب همین دوموضوع بسنده میکنم ک رد پایی برای خودم باشه ..استاد بی نهایت ازتون سپاسگزارم وهردو استاد عزیز ب خدای مهربان میسپارم!
سلام ساناز عزیز…
درود براستاد عزیزم و خانم شایسته عزیز..
درود بردوستان هم فرکانسم…
من چندوقت پیش این فایل رو اتفاقی دیدم و محو خدا و زیبایی های جهان و محو عشقی که استاد و مریم جان توسایت بهمون میدن…
ذخیره کردم ک بارها گوش بدم ولی دیگ پیداش نکردم توگوشیم…
هرچی توسایت سرچ کردم نمیدونم چرا پیدانمیشد وامروز گیر مسائلی بودم که منو بهم ریخته بودوهرچی باخودم فکر میکردم به نتیجه ای نمیرسیدم…
فقط بخودم میگفتم تو که نمیدونی الان چه کاری درسته یااشتباه پس حداقل واکنشی نشون نده که بعد پشیمون نشی…
لپ تاپ رو روشن کردم برنامه های ذخیره شده رو عوض کردم هیچکدوم بهم حال نمیداد وفقط بخدا میگفتم خدایا منو به جایی هدایت کنه که جواب درست مسائلم رو بگیرم من گیج شدم و ایمان دارم تومیتونی کمکم کنی…
و باز اتفاقی فایل دوست داشتنی پدیده هم زمانی وهدایت خداوند رو دیدم و انگار قبل دیدن آروم شدم و بخودم گفتم جوابا اینجاست و من به آرامش میرسم…
وقتی مریم عزیز یادداشت های هم زمانی رو میگفتن واستاد توضیح میدادن که چقد دقیق خداوند اونا روتوی زمان مناسب تومکان مناسب قرار داده منم بیاد میاوردم که منم دوسال پیش که پسر بزرگم رو نامزد کردم داشتم فکر میکردم خدایا من چجوری یک خونه جورکنم برا اینا تو همین محل که خونه ی نامزدش بود و من عاشق آرامش اون محل بودم چون یک منطقه نیمه کوهستانی تر تمیز و هوایی عالی داشت دقیقا 4روز بعد عقد یک زمین بهمون معرفی شده با پروانه و نقشه ساخت که خداوند کمک کرد براشون خریدم کلی آروم شدم ولی دوباره این اومد توذهنم منک ازاین محل دورم کارمم که زیاده و سرم شلوغه چجوری اونجا نظارت کنم که این خونه رو درست کنم براشون؟
چندوقتی درگیربودم ومیگفتم خدابزرگه و همون خدایی که قبلا زمین رو جور کرد شرایط رومهیا میکنه خونه هم درست کنیم…
دیگه سرگرم کارم شدم و بعد دوماه داداش عروسم که بنای ساختمان هست بهم زنگ زد اینجا یک خونه ی تازه ساخت رو یک نفر میخواد بفروشه حالا شب ساعت 10شب بود که زنگ زد…
منم گفتم صبح ساعت9 باهاش وعده کن بیام ببینم پسند کردم ازش میخرم…
صبح ساعت 9 سرقراربودم خونه عالی و همون چیزی که من میخواستم وخداوند برامون درنظر گرفته بود…ساعت 6غروب همون روز زمین قولنامه شد وحالا بحث خرید اون خونه که الان که بگم فقط میشه بعنوان یک معجزه ازش یاد کرد…
مالک خونه خودش گفت من میخوام از اینجا برم پیش بابا ومامانم که پیرن وبهم احتیاج دارن وبعد ساخت تاحالا میخوام بفروشم کسی نیومده بخره و شما اگه قصد خرید دارید با شرایط خودتون بهتون میدم و نهایت خونه 1و نیم میلیاردی رو من با برجی 40تومن پیشنهاد دادم تا تسویه بشه و درتهایت هر5 ماه 200تومن چک دادم بهش تا تسویه کامل که من 402خریدم پایان404تسویه میشه خونه هم تخلیه دست خودمونه…
شاید باور کردنی نباشه ولی این اتفاق افتاده وبرای من حکم یک معجزه رو داره همچین اتفاقی…آخه کی میاد خونشو 3 ساله بفروشه.گ؟؟.من توی اون زمان دوره نخریده بودم از استاد ولی سالیان سال از دوره هاشون استفاده کرده بودم ک توی فایل های قبلی به ناآگاه بودن خودم اعتراف و ازاستاد عذرخواهی کردم و دوره ها رو دارم میخرم و اون زمانم توی فرکانس اتفاق همجین مواردی بودم ….
حالا ازنظر استاد خرید چکی و وام کار درستی نیست ولی زمان خرید من اینو نمیدونستم و انجامش دادم…همه چی توزمان خودش اتفاق افتاد زمانی که من به خداوند واگذار کردم و گفتم من نمیدونم چجوری ولی اینارو میخوام…
و دقیقه 54 به بعد جوابای من
رو استاد دادن که رو خودت حساب نکن .. رو مغزت حساب نکن..رو توانایی خودت حساب نکن… رو عقققلت حساب نکن مگه عقل ما چیه غیر ورودی هایی که از اطراف یاد گرفتیم؟
استاد گفتن من یاد گرفتم که بگم خدایا من هیچی نیستم ومن روی مغزم حساب نمیکنم و روی توحساب میکنم…
منم گفتم جواب همینه وقتی رو خودم حساب میکنم وقتی روتوانایی های خودم حساب میکنم آرامشم بهم میریزه استرس میگیرم چون خودمو ناتوان حساب میکنم رو خلق اینهمه خواسته…
کامنت ساناز عزیز واقعا منو منغلب کرد یعنی حس کردم این حرفا تو نیمه شب فقط الهام خداوند بوده به ساناز و چقد پرمفهوم هستن حرفها اونجایی که میگن اصلا همه این برنامه ها بهم میریزه و کنسل میشه که همچین فایل هایی بیاد والا واقعا منم فکر کردم اگر استاد ایران بودن که همچین فایلی ضبط نمیشدو چقد قوانین خداوند دقیق کارمیکنن و همه ی ما درزمان درست در مکان درست هستیم بشرطی که من بتونم درکش کنم و تسلیم باشم…
ازاستاد عزیز سپاسگزارم
از خانم شایسته عزیز سپاسگزارم…سپاسگزار دوستان هم فرکانسم و ساناز عزیز هستم..
عاشقتونم
روز 177 فصل ششم روز شمار تحول زندگی من:
از وقتی که این روز شمار رو شروع کردم به شغل ها
و شرایط کاری متفاوتی هدایت شدم و وقت و انرژی گذاشتم
درآمد کسب کردم و هر چی در می آوردم همونقدر و بیشتر هزینه دارم و پس اندازی ندارم
خدا جونم اگه 3تومن ورودی دارم 3700 هزینه
این جنبه مالی شده پاشنه آشیل من
چکار کنم که درآمدم رو سه برابر و بیشتر کنم
میشه هدایتم کنی
( همین الان هدایت اومد که برای لمینت ناخنت میتونی بری مدل رایگان ناخن کاری بشی که به تو وجودت نیاز داره برای آلبوم کاریش)
شغلی که عاشقش هستم مربی فیتنس و بدنسازی
هست در صورتی که من مربی رزمی ام
رشته تحصیلی و شغل هایی که تا کنون داشتم ربطی به ورزش و رزمی ندارن
اما یه حسی درونم میگه برو دنبال چیزی که بهش علاقه داری قدم اول رو بردار خدا بقیه راه ها رو بهت میگه
الان اولین راه اینکه یه تومن داشته باشم که بتونم
تئوری درجه 3 بدنسازی رو شرکت کنم
البته بگم که من مربیگری درجه 2 یه رشته ی رزمی رو دارم
اما الان بیشتر گرایشم روی بدنسازی و فیتنس
و هنرجو گرفتن و فعالیت کردن تو این رشته است
خدایا خودت هدایتم کن تا مسیرم هموار شود…
به نام خداوندبخشنده ومهربان، خداوندی که جواب میده وهدایت میکنه هرلحظه.
سلام به استادنازنین ومریم عزیزم ودوستان ناب
اون موقع که این فایل اومدروی سایت و اولین دفعه دیدم درکی ازهدایت هرلحظه وهمزمانی هاوسپردن کارهابه خداوندنداشتم ولی ورودی هاروتاحدودی کنترل میکردم واتفاقات اون زمان رواکیدادنبال نمیکردم وحتی یکروزهم نبودکه فایل گوش نکنم برای درک بهترآگاهیها.
وهردفعه که می اومدم توی سایت وفایلهای سفربه امریکارومیدیدم ذهنم میگفت ایناکه آگاهی نداره بروفایلهای دیگه روگوش کن .
امروز که به این فایل دوباره هدایت شدم بارهاوبارهاطعم شیرین هدایت روچشیدم وتاحدودی درک کردم وهمزمانیهایی رخ داده که اشکمودرآورده، بعدازچندروز روزه ی چشم وگوش وذهن وفقط گوش دادن ونوشتن،حرفای دیگه ای رومی شنیدم که دفعه اول کروکوربودم ونمیفهمیدم وبه این گفته ایمان اوردم که هردفعه که فایلهارومی بینیم تازه ست وتکراری نمیشه چون ما درفرکانس درک قرارمیگیریم.واین فایل رفت توی پلی لیستم.
این ذهن همیشه درحال نجواست والان که خانواده دارن سریال خانگی می بینن ومن که رفتم توی آشپزخونه نجواکردکه وایستا ببین چیزی نمیشه وهرلحظه درحال نجواست که من روزه موبازکنم.مدتیه حتی نمیتونم سرسفره بابقیه غذابخورم…
همیشه ازخدامیخوام کمکم کنه برای درک بهترآگاهیها وهدایت شدم به جمله ای ازشماکه توی دفترم نوشتم که جهان اگه اشتیاق وتعهدوتمرکز شماروببینه ازشمامشتاقتره برای کمک به شما .
ومنم دارم اشتیاق وتعهدوتمرکزم رونشون میدم برای اینکه هدایت بشم به دوره روانشناسی ثروت1 که مدتیه درخواستش رودادم وامروزبازدرخواست دادم ونوشتم ودوباره قلبم گفت تعهدت روعملی نکردی چندروزه میخوای بری کتابخونه وباتمرکز بیشترکارکنی روی خودت ولی هردفعه به بهانه ای نرفتی پس هنوزاون اشتیاق رونداری….
کتابخونه هم درخواستش روخودم دادم وخداونددرآنی اجابت کردوپیداکردم .
خدایاشکرت وهزاران بارشکرت به خاطرهدایتهاوکمکهای هرلحظه …..
درپناه حق سلامت وسعادتمندباشید
سلام استاد نازنینم سلام مریم دوست داشتنی شاید باورتون نشه من دیدن این فایل اشک شوق ریختم من الان تو بهمن سال 1403این فایل رو دیدم و یادم. افتاد به اون زمان سال 1400 که اون اتفاقات تو ایران افتاد و ما چقدر گمراه بودیم …..و چقدر در مدار و فرکانس پایین .. و اون همه انرژی منفی دسته جمعی چه اتفاقاتی رو رغم زد …….این اولین کامنت من تو سایت هست
چقدر این سایت الهی هست
چقدر شما ملکوتی و الهی هستید
خدا رو هزاران بار شکرگذارم که شما هستید که راه درست رو ، راه الهی رو ،بهمون نشون بدید
بیش از تو باد و این سبک زندگی