اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام ب همه دوستان هم فرکانسیم و استاد توحیدیِ عزیز و دوست داشتنی
خدای من چقدر این فایلها داره منو روز ب روز آروم تر و صبور تر میکنه و چقدر داره شخصیتم را متفاوت تر از دیگران و حتی متفاوت تر از خود روز قبلم میکنه
و این تفاوت وقتی واسم آشکار میشه ک با دیگران هستم و زندگی افراد را میبینم
خدایا ازت ممنونم ک منو وقتی هدایت کردی ک عاجزانه ازت هدایت خواستم و تو منو خیلی راحت ب این سایت توحیدی هدایت کردی و منو از دنیای آدمها متفاوت کردی و دنیام را ثانیه ب ثانیه زیباتر داری میکنی.
خدایا چ فایل زیبایی امروز از زبان استاد عباسمنش شنیدم
خدایا مرسی ک این ساعت هدایت شدم ب سایت تا این فایل را از زبون استاد بشنوم و چقدر ب خودم اومدم،چقدر کارهایی واسم انجام دادی و الان دارم میفهمم و چقدر کارم سخت میشه ک از این ب بعد باید حواسم باشه ک چجوری با خودم و افراد رفتار کنم
خدایا خودت کمکم کن در این مسیر لذت بخش ولی جهاد اکبری در برابر لغزش ها و شیاطین قدم بردارم
خدایا منو متواضع تر کن در برابر خودت
در حال شنیدن این فایل بودم
و در مورد یک پروژه ای از خدای درونم هدایت خواستم و بهم گفت اینکار را انجام بده و همون لحظه دست ب عمل شدم و ایده ای ک گفت را انجام دادم و دیدم چقدر کار راحتتر شد و چقدر خداراشکر کردم
و شیطان وجودم گفت حالا بعدش چیکار میکنه ،بهش گفتم بزار این ایده را تموم کنم خودش راه بعدی را برای ادامه مسیر بهم گفته میشه
و هی میخواست بگه این ایده خیلی هم تغییری در مسیرت ایجاد نکرد ولی من بهش گفتم اتفاقا خیلی ساده تر شد کاری ک قرار بود مثلا 3 ساعت زمان من را میگرفت با این ایده 3ساعت منو جلوتر انداخت
خدایا ازت سپاسگزارتم
خدایا منو تسلیم خودت کن منو متواضع تر نسبت ب خودت کن
خدایا منو هدایت کن ب سمت خوبی ها ب سمت راه راست ب سمت زیبایی ها و ب سمت راه درستی،ب سمت راه نعمت و برکت و رحمت
خدایا منو عجین کن با خودت
خدایا منو آسان کن برای آسانی ها
آرامش وجودیم را با ایمان تر شدنم در این مسیر بیشتر کن
خدایا سپاسگزار وجود استاد هستم ک این حرف های قشنگ و توحیدی را ب قلبش میاری تا بیاد جلوی دوربین و برای ما بیان کنه اینقدر ساده ک ب قلب ما بشینه و آروم ترمون کنه
استاد عزیزم متشکرم از وجودت و از این همه تواضع و فروتنی ک در برابر خدای وجودت داری و با این تواضع میای و با ما صحبت میکنی.
استاد عزیزم بی نهایت سپاسگزارم بابت این انرژی وشور و عشق فراوانی که میزاری تا ما از مسیر درست خارج نشیم..
حقیقت امر خیلی شخصیت دوران جوانی شما با من عجینه ویک طورایی همزاد پنداری میکنم با دوران کودکی و نوجوانی خودم..
چون من هم اصلا هیچ طوری تو کتم نمیرفت کسی بهم زور بگه حتی با اینکه قدو قامتی معمولی داشتم ولی خصلت شخصیتی عجیبی داشتم..حتی بعضی مواقع بالا خواه بقیه که ضعیف تر بودن در میومدم اصلا داستانی داشتم:)
زیاد هم دنبال خود نمایی واین جور چیزها نبودم
بقول دوستام همیشه این ضرب المثل رو برام بازگو میکردن..
از آن نترس ک های وهوی داره
از آن بترس که سر ب زیر داره
و از زمانی که با مباحث شما آشنا شدم کلی شرایط شخصیتی ام رو ب بهبود هست خدارو شکر
ولی این فایل زمانی آپلود شد روی سایت ک من خیلی بهش نیاز داشتم..
خیلی حرف های شما تو این فایل عمیقه خیلی باید دقیق شد روش تا درک واقعی تری نسبت بهش داشته باشی چون نجواهای ذهنی سخت مقاومت میکنه اولش
یعنی همه کارها رو خداوند داره انجام میده و من هیچ کاره هستم؟
بله همش کار اوست
اوست که میگوید ومن مینویسم
اوست نشسته در نظر من ب کجا نظر کنم…
اوست گرفته شهر دل من ب کجا سفر برم
استاد عزیزم باور کنید از روزی که این فایل آپلود شده تا همین الان که دارم کامنت میزارم شاید روزی 5بار گوشش میدم وهر سری ی طوری جدید برام باز گو میشه..
دقیقا مث جمله زیباتون تو همین فایل که از خدا درخواست میکنید تا بعد متافیزیک رو براتون بگه
من هم دقیقا با هر بار گوش دادن بعد متافیزیک و درک مدار برام واضح تر میشه که چطور میشه هر بار ی طور جدید ی از صحبتهای شما درک میکنم..
اصل مطلب
الان 6 ماهی هست که دارم دومیدانی کار میکنم
خدا روشکر رشد خوبی داشتم از یک کیلومتر شروع شد وتا نزدیک ب 40 کلیومتر رسیدم..150 دقیقه نان استاپ دویدن..
ولی چن وقتی قبل از این فایل هر چی تلاش میکردم دیدم دارم افت میکنم و زود خسته میشم وتوانایی هام کمتر میشه وهمیشه با خودم میگفتم چرا من مث قبل انرژی وقدرت ندارم ویک جورایی قلبم میگفت این راهش نیست من نباید زیاد زور بزنم چون هر چقدر تلاش میکردم جواب منفی بود..؟
تا اینکه ازش خواستم ببینم ایراد کارم چیه؟
تا این فایلو گوش دادم فهمیدم ایرادم چیه
بله
من تو ذهنم وایگو تمام کردیت کارها رو ب خودم میدادم وفکر میکردم که منم دارم همهی کارها رو انجام میدم ب قول شما منم منم میکرد البته در ذهنم..
خدا با این فایل بهم فهموند که من تیر انداختم تو کاری نکردی حواست باشه مهدی غرور و منیت نگیری ک میخوری زمین حتی تو ذهنت هم ب کسی قدرت نده قدرت مطلق منم ولا غیر..
وجالبش اینجاس از روز ی که قدرت دادم ب رب العالمین وگفتم که من بی تو هیچی نیستم روال بدنم اوکی شده وب لطف قدرت مطلق هر روز قوی تر وپرانرژی تر حرکت میکنم..
وهرچی با خودم کنکاش میکنم وتمام زندگیمو میریزم روی دایره میبینم که همه جا خودش بوده ومن کاره ای نبودم وهر لحظه ایمانم بهش قوی وقوی تر میشه
خدایا بر فهم و درک من ببار تا بیشتر درکت کنم
خدایا منو هر لحظه خاشع تر وشکور تر کن
ک من بی تو هیچی نیستم..
خیلی جاها عزت منو حفظ کرده ومیکنه
ویک جاها ی ک از مسیر درست خارج میشم سریع گوشممو میپیچونه..دمش گرم:)
استاد عزیز بینهایت ازت سپاسگزارم کلمات قادر نیستن عمق سپاسگزاریم رو بیان کنند
ولی از خودش رب العالمین فرمانروای جهانیان خواستارم تا خودش ب بهترین شکل ممکن برات جبران کنه…
واز تمام دوستان ارزشمند ولایقم سپاسگزارم بابت کامنتهای فوقالعاده و زیباشون که کلی انرژی مثبت میگیرم
در پناه الله بی همتا براتون عشق؛آرامش؛برکت؛سلامتی وفراوانی خواستارم
خدا فقط منبع خیر و نعمت و برکت است و اگر گوش ما پیچونده میشه بخاطر اعمال شرک آلود ماست…
اگر در تاریکی شب در برف و بوران و یخبندان راه میرویم و پامون توی سنگ و برف و سخره ها گیر میکنه و با صورت میخوریم زمین و زخمی و داغون میشیم این کار خدا نیست و این تاریکی نشون دهنده ی عدم روشنایی هست…
ما میتونیم یک چراغ برداریم تا راه رو درست و روشن ببینیم تا نیافتیم و آسیب نبینیم و این چراغ هم روشنایی دارد و هم گرما…
هر بلایی و هر مصیبتی فقط از شرک میاد و اگر بلایی هست که از شرک نباشد اون بلا نیست و رحمتی است با ظاهر بلا…که باید صبر کرد و توکل کرد..
هر اتفاقی که درجهان میافته فقط به نفع من است و خداوند مرا کافیست
ولی ازوقتی توی مسیرشما اومدم اصلا نمیخوام که کسی روسرجاش بنشونم،اصلا کاراطوری پیش میره که خودبه خود درست باشه واگه درست نباشه سعی کنم تذکر لازم رو بدم،به قول شما سمت خودمو انجام بدم وبقیشو به او بسپرم
ومطمئن باشم که خودش درستش میکنه.
چند روز پیش درمورد یک پول خانوادگی به مشکل برخوردیم ،وقتی که خواستیم جمعی حرف بزنیم ،ازخواخواستم که هدایتم کنه حرفای مناسب بزنم بدون اینکه دل کسی رو برنجونم،ووضوح وشفافیت رو بطلبم
وقبلش بوسیله یک تلفن اطلاعاتی بهم داده شد،
وازطرف شخصی داده شد که اتفاقا ذینفع طرف مقابل بود
خلاصه حرفها خیلی تاثیرگذار ومناسب گفته شد .وهمینکه خوشحالی میومد که خوب گفتی؟!
یه چیزی درمن میگفت تو که نگفتی،
دیدی وقتی میسپاری به خدا وازاون کمک میخوای چطوری پیش میره.؟
وبعد ازاون هم ذهنم رو سعی کردم آزاد باشه وباحس خوب ونگاه مثبت نگر،
منتظر نتیجه باشم.
نتیجه هنوزنیومده ولی به خودم وخدای خودم گفتم حتی اگراین نشه اونقدر نعمت وثروت خدا بهم داده ومیده که همش باید شکرگزارباشم.
بعد امروز داشتم توی هوای عالی گرگان میرفتم النگدره
با واحد رفتم وداشتم باخدای خودم حرف میزدم.
بهش گفتم خدا جونم من بطورشفاف میخوام که آزادی مالی،زمانی ومکانی داشته باشم همراه باتوحید ولذت(اینو بگم که من دوسه ساله معنی قلبی توحیدو درک کردم وخیلی اش لذت میبرم،برای همین یکی ازخواسته هامه که دائم درکم بیشتربشه وازاین درک لذت ببرم)
خلاصه داشتم ازهوای عالی ومنظره عالی وصدا چهچه پرنده ها کیف میکردم وباخودم حرف میزدم که یه جرقه توی ذهنم زد وبلند گفتم
دیگه چی میخوای بگو دیگه چی میخوای؟تو با آزادی مالی کامل اومدی گردش،واین مسیرو باهروسیله ای که میخواستی میتونستی بیای ،
پیاده، واحد ،تاکسی ،،اسنپ،شخصی،
تا یه واحددیدی سوارشدی
جسمت سالم بود که اومدی،هیچکس مانعت نشدکه حتی بپرسه تودیشب ازسفراومدی چرا میری؟
زمانت ازاد بود که استرس دیرشد زودشد رونداشته باشی
الان داری ازتوحید حرف میزنی وفایل تو حیدی هم شنیدی ویکدنیا هم لذت میبری ،
دیگه معجزه به چی باید بگی که یکساعت نیست خواستی وباجزئیات داری میگیری؟
چند دقیقه پیش داشتم با خدا درمورد موضوعی حرف میزدم گفتم بهم نشونه میدی ،تو اکسپلور اینستاگرام رفتم و از فایلای استاد که تیکه هاشو میذارن یه فایل توجهمو جلب کرد
چجوری با خدا رفیق بشیم
میگفتن که دیدگاه من درمورد خدا اینه که خدا وظیفه اش هست هرکاری رو که من میخوام برام انجام بده
من بندگیشو میکنم و خدا منو به خواسته هام میرسونه
به اندازه ای که باورش داری بهت میده
کم نخواه زیاد بخواه
حتی تو دفترم تمرینامو داشتم انجام میدادم از کتاب رویاهایی که رویا نیستند نوشتم به نام ربّ رفیق من و بعد تمرینم و با احساس و شور و اشتیاق نوشتم
خیلی حس خوبی داشت چقدر عالیه که رفیف خدا باشی و همه کاراتو خدا انجام بده و وظیفه اش هست که انجام بده چقدر این خدای من ناب و خاصه
این برام یه نشونه بود که خدا جوابمو داد و پشت سرش این بود که بخواهی و میشود
یاد سوره یس آیه 82 افتادم که خدا بارها بهم گفته بود از راه های مختلف که بگه موجود باش موجود میشه
بعد من که قرآن خوندم
در مورد موضوعی گفتم خدا من نمیدونم دو روز وقت داریا گفته بودم برای پنج شنبه میخوامش
گفتم از قرآن یه صفحه رو خودت برام باز کن قدرت دستمو داری همه چی من از تو هست تو بهم بگو چیکار باید بکنم
راهنماییم کن
یهویی که صفحه رو باز کردم دیدم سوره انفال آیه 17
دقیقا حرف استاد تو این فایل بود که از قرآن مثال زد
نه شما بلکه خدا کافران را کشت و (ای رسول) چون تو تیر افکندی نه تو بلکه خدا افکند و برای آنکه مؤمنان را به آزمونی نیکو از سوی خود بیازماید، که خدا شنوا و داناست17 انفال
فقط اشک ریختم خدا بهم این فایل رو و آگاهی هاش رو یادآور کرد که کارهام رو انجام میده و من با خیال راحت بخوابم خودش هدایت میده بهم چیکار کنم مثل همیشه
خدایا شکرت
قبل خواب گفتم بیام اینجا بنویسم ،دقیقا بین اون همه آیه آیه ای رو بهم هدایت کرد که من فایل استاد رو در توحید عملی این قسمت چند روزه گوش میدم
خدا هر لحظه در حال هدایت کردن من هست و هر لحظه داره کارامو انجام میده
سعی میکنم آرامشم رو حفظ کنم و از مسیر لذت ببرم
حتی امروز تلویزیون خونمون روشن بود و داشتن اخبار ورزشی میدیدن یهویی شنیدم گفت تیم چادرملو پیش خودم گفتم خدا اینم یه نشونست من اولین بار این اسمو از زبون استاد شنیدم که درمورد بورس گفتن و اینکه سهمشون بیشتر شده بود
برام جالب بود دوباره شنیدن اسم سهم بورس
وقتی داشتم گوش میدادم به فایل باز تو دلم گفتم خدا منم میخوام مثل استاد عباسمنش بهم بگی تو هدایت هات که منم سهم بگیرم ،یا کی بگیرم درخواستشو از خدا کردم با هر باری که گوش میدم فایلو
استاد عزیز، برای تکتک کلمات و جملات این فایل از صمیم قلب ازتون قدردانی میکنم.
مدتی بود که با اشتیاق و احساس نیاز زیاد به امید اینکه صحبتهایی با چنین موضوعی منتشر کرده باشید گاه و بیگاه به سایت سر میزدم تا اینکه چند روز پیش به آرزوم رسیدم…
استاد من به دلایل زیاد بخاطر وجود شما و آموزشهای شما زندگی و پیشرفتهام رو مدیون شما هستم اما اگر از من بپرسید بیشتر از هرچیز در چه زمینهای بواسطه شما هدایت شدهام و ظرفیت وجودیم توسعه پیدا کرده بدون تردید در یک کلمه میگم “توحید”
در این چند سال اخیر زندگیم خیلی بیشتر از هرزمانی خدا رو در درونم حس کردم و با نیروی این آگاهی قدرت گرفتم. انقدر که بتونم از پس تصمیمها و کارهایی بربیام که قبلا شاید قادر به تصورش هم نبودم.
شما بهتر از هرکسی خداباوری رو در من زنده و فعال کردید. این مهم نیست که صرفا به خدا ایمان داشته باشی اینکه به کدام خدا با چه جایگاهی با چه خصوصیاتی ایمان داری بسیار بسیار مهمتره.
خدای کوچک و محدود و تنگنظر و در یک کلمه به قول شما شبیه به انسان، که از کودکی برایم ساخته بودند کجا و خدایی که شما برایم تعریف کردید کجا!
و از وقتی تعریف و تصورم از خدا به شدت بزرگ و وسیع شد خودبهخود خیلی چیزها هم به دنبالش آمد.
در برابرش بسیار خاضعتر از قبل شدم. تبدیل به کودک معصومی شدم که همهش دنبال او افتاده و برای هرچیزی با او کار دارد و به توجه و هدایتش نیاز دارد.
چشم و گوش و حواسش به او و نشانههای قشنگ اوست که بیان و به قدمهاش جهت بدن. بیان و به جسم و روح و روانش جان بدن برای رفتن در مسیرهایی که دوست داشته بره ولی میترسیده، نیاز داشته بره ولی خودش رو کافی نمیدیده.
به لطف این باورهای تازهای که بسیار قدرتمندکننده هستند شجاعتم چندین برابر قبل شده تا جایی که گاهی حتی جلو میرم و توی دلم میگم خدایا فرصت نشد ازت کمک و هدایت بخوام لطفا پشت سرم بیا هرجا لازمه سرعت و جهتم رو کنترل کن و انگار او هم با مهربانی تمام میگه باشه خیالت راحت تو فقط حرکت کن من حواسم بهت هست! و من پیش میرم و میرم…
وقتی به تعداد بیشمار نمونهها و نتایجی فکر میکنم که حتی در همین یک سال اخیر به لطف حضور قدرتمند خداوند در زندگیم بهشون رسیدم گیج میشم که از چی و از کجا بگم.
بعضی از اونها به ظاهر خیلی بزرگتر و چشمگیر هستن و بعضی کوچکترن و الان که فکر میکنم میبینم چقدر در مورد دسته دوم ناسپاس بودم و آنچنان که باید رصد نکردمشون در حالی که چه بسا اگر این برکتها و موفقیتهای کوچک نبودند برکات بزرگ به بار نمینشستند(چه آگاهی نابی بود که بهش احتیاج داشتم)
پس ترجیح میدم بخاطر خودم هم شده الان اونها رو در ذهنم مرور کنم؛
آدمهایی که در این چند ماه اخیر به زندگیم وارد شدند و سیلی از خوبی به واسطه اونها در زندگیم جاری شده و هربار که توجه کردم به وضوح متوجه شدم اونها پاسخ کدام خواسته یا خواستههای من از خدا بودند و اون ارمغان رو برام آوردن و بعد غرق شدم در احساس شکرگزاری از او.
کتابها و آموزشهایی که به نحوی گاهی خیلی عجیب سر راهم قرار گرفتن و یا به طور عمومی یا تخصصی در زمینه حرفهم بسیار به کارم اومدن و بعد ناگهان یادم افتاده یک جایی یک لحظهای در دلم این نیاز رو اظهار کرده بودم.
تصمیمهای زیادی که گرفتم و براشون برنامه ریختم اما طبق برنامه پیش نرفتن و از خدا چارهجویی کردم و به طور شگفتانگیزی سر از جای دیگه و مسیر دیگهای درآوردم و در نهایت نتیجهای بارها و بارها بهتر از چیزی که خودم اول دنبالش بودم نصیبم شد. و چقدر دلچسبن اینها حتی الان که دارم مرورشون میکنم.
مصداق بارز نشستن روی شانههای خداوند!
چقدر دغدغهها در مورد بچههام داشتم که خیلی نرم و راحت به واسطه پیدا شدن مدرسه خوب، دوست یا رابطههای خوب بهتر از چیزی که فکرش رو میکردم حل شده.
و نگم از صدها و صدها هدایتی که با لطافت تمام بلافاصله بعد از درخواست صادقانه من از راه رسیدن و مثل یه آغوش خیلی گرم به روی من باز شدن و من مست و مسحور شدم از اینهمه حضور لطیف خداوندم…
استاد مطمئنم با این فایل جدید شما که از آخرین نمونههای همین آغوش پرمهر هدایت خداوند بود من باز هم بهتر و توحیدیتر از قبل زندگی خواهم کرد.
تواضع در برابر خداوند کار بسیار سختیه و من به معنای واقعی درش ضعیف هستم و شما با این صحبتها کمک فوقالعادهای به آدمی کردید که در طول روز شاید بیشتر از هرچیزی به این جنس آگاهی و یادآوری احتیاج داره. چرا که یاد خدا به عنوان کسی که منشا هر انرژیای در زندگی منه و دنبال نوازشها و آغوش گرم او بودن همون صدیست که اگر بیاد نود هم پیش منه
واقعا برام تحسینبرانگیزه اینهمه حضور قلب و ذهن شما در این زمینه و بسیار الهامبخش هستید برای منی که باگها و خلاءهای زیادی دارم که نمیذارن مثل شما نقش خدا رو انقدر پررنگ در زندگیم احساس کنم و او رو منشا هر خیری ببینم.
مطمئنم دقیقه به دقیقه این صحبتها رو بارها و بارها خواهم شنید و با جانم خواهم نوشید و هربار برای وجودتون خدا رو شکر خواهم کرد.
اینطور حرفها کلماتی نیستند که اگر با زبان هرکسی بشنوی به جانت بشینه. اثر این حرفها به میزان صداقت و خلوص گوینده و تجربه حقیقیای که خودش داره ارتباط بسیار زیادی داره.
و دوست دارم از همین الان اشتیاق زیاد خودم برای فایل توحیدی بعدی رو بهتون اعلام کنم و بگم هرچهقدر و به هر زبانی از خدا بگید سراپای وجودم آماده و تشنه شنیدن و نوشیدنشه!
هر دوتون در لحظهلحظههای زندگی در آغوش پرمهرش باشید که لایقش هستید
به نام خدای مهربان.. سلام خدمت شمااستادگرامی وتمام دوستان عزیز،،، داستان من برمیگرده به سالهاپیش،اون روزا وخوب یادم نمیاد و اینقدرذهنم عادت کرده زوم کنه روخوبی هاکه، که درسها وتجارت میبینه ولی منفی ها حال بدی ها وخیلی کمتر.. یادم میاد ته ناامیدی رسیده بودم حال خوبی نداشتم، وغم واندوه سرتاسر وجودم گرفته بود،زندگی مشترکم دیگه تموم بودو همسری که میگفت اگه میخای طلاقت بدم باید مهریه توببخشی، من تنها سلاحم تو اون روزا دعا بود که خدایا هرچی خیره رقم بزن، خدایا نجاتم بده،وووو، تا اینکه یک روز، یادمه یک شیشه نعنا خشک شده داشتم،گفتم پاشم برم خونه خالم هم سری بزنم وهم یکم حالم عوض کنم، دست برقضا دخترخالم اونجابود، الان ازشاگردای استاده، باهام صحبت کرد، بدون اینکه چیزی بهش بگم اصلاخبراززندگی من نداشت،خیلی باهام صحبت کرد، حالم بهترشده بود،قرارشد هم ببینیم، رفتم خونشون وبهم شروع کردبه آموزش قوانین جهان مخصوصا شکرگزاری،یادمه رفتم دفترخریدم باچند رنگ خودکار، ونوشتم واسه همه چی شکرگزاری کردم وبه صورت هرروزه،، ازهمه چی هوای خوب، آب سالم، غذایی که میخورم،اولش سخت بودپیدانمیکردم ولی کم. کم نعمتها دیدم ونوشتم… حالم بهترشد، وآرامترشدم،،، وخلاصه یکسری اتفاقات افتاد که به راحتی به عرض کم تراز یک ماه جداشدم، وهم حق وحقوقاتم داد،خانوادم که پشت من نبودن اومدن پشتم وووو… من واقعا دستان خدارو دیدم،، به مو رسیدولی پاره نشد، والان بعدچندسال من دیگه اون آدم نیستم،رهایم، آزادم، حالم باخودم خوبه، وابستگی به کسی ندارم، وعاشق تنهایی هام دارم میشم، چه قدرانسان بزرگه، عزیزه،دارم درس میخونم تو رشته موردعلاقم،،، چندبار صعودبه قله داشتم، طبیعت گردی که عاشقش بودم انجام دادم،تنهامسافرت که آخ چه حالی میده،آدمهای خوب که میان سرراهم،،پول که خداوندهرموقع بخوام میرسونه، منی که همش محتاج به بقیه بودم، ولی الان قدمم پول ساختنه،ودارم روباورام کارمیکنم،،،ومیدونم وایمان دارم که میشه، چون بی منت میده به هرکه بخواهد،خدای سلیمان خدای منم هست… یاحق
سلام بر استادعزیز و خانم شایسته مهربان و دوستان گلم
من گم شده بودم
آنقدر ذهنم نزدیک به دوسالی که درسایت هستم درگیر شناسایی موانع ذهنی و کدنویسی و تغییر باورها و قانون جهان و فرکانس ها و قدرت ذهن و گاز وترمز و این مفاهیم شده بود که اصل تو ذهنم کمرنگ و کمرنگ ترشد و علیرغم پر کردن چندین دفاتر و سررسید و شب وروز فایل گوش دادن وتحلیل کردن و شناسایی موانع و عقل کل سرچ کردن و… به خواسته ام نرسیدم .
ولی منم منم زباد شد و خدا درذهنم ردیف آخر ماجرا بود .
اگرچه از خدا میخاستم تو بهم بگو که باز کدوم مانع مونده من کولاکی بهش حمله کنم .
دیگه این اواخر مستاصل شده بودم و روند تکراری وخسته کننده .
تسلیم شدم به خدا گفتم من هرکاری از دستم برمیومد
انجام دادم ومیدم تو بهم بگو دیگه چی کارکنم .
این اواخر مرتب یا دستم روچاقو میزدم یا دستم میسوخت یا پاهام کبود میشد .
خدایا چرامن اینطوری شدم . آخه یه خیار پوست کردن اینهمه دست بریدن داره و…
الان که این فایل رو شنیدم گفتم آره همینه .
منی که توان پوست کندن خیار رو ندارم یا… چطور ادعا میکنم من قدرت خلق خواسته ام رو دارم و اعتبار رو به خودم دادم .
خدایی که هرلحظه ازم مراقبت میکنه رو فراموش کردم وقدرت رو به خودم دادم .
قانون اینه
من درخواست میدم
خدا همش اجابت میکنه
من کافیه باهاش همجهت بشم .
همین .
مگه من ملکی داشتم که چندین سال برای فروش گذاشته بودم دریغ از یه مشتری . اما وقتی به خدا واگذار کردم وبهش گفتم خدایا تو بنگاهی من باش .
ان واحد ملکم فروش رفت بدون حق بنگاهی و باقیمت عالی که همه تعجب کرده بودن .
رفتم دوباره ملک خریدم بدون حق بنگاهی
مگه من ماشین خریده بودم اصلا دخالتی داشتم ماشینی که در حد نو بود و سالم .فقط به خدا واگذار کردم .
مگه من توشغلم اینهمه پیشرفت داشتم وخداشاهده درمسیر آدمهای فوق العاده ای قرار گرفتم که خودشان مشتاق یادگیری من بودن بدون دستمزدی . تلاشی کردم .چون به خدا سپرده بودم .
من دوره آرایشگری رفتم بدون دادن یک ریال دستمزد به آرایشگر وحتی کار برای ایشون. و آموزش فوق العاده مربی
یا من سالن باز کردم باقیمت فوق العاده عالی که صابخونه سال دوم بهم گفت پول رهن نمیخام باهمون قیمت پارسال باشین .بازم سپرده بودم به خدا .
اصلا آشنایی ام بااین سایت که تو پروفایلم نوشتم وهمه وهمه .
من فقط یه کار کردم روی خدا حساب باز کردم وتسلیم شدم . اونوقت نتیجه میومد .
چقدر این فایل به موقع اومد انگار بازم تسلیم بودم وخدا جواب اینهمه ابهاماتم رو داد .
استادعزیز ازتون ممنونم که چالشهای این مسیر رو که باعث توقف ما درمسیر میشه رو بهمون گوشزد میکنید وچه به موقع این فایل اومد موقعی که سردرگم بودم .و ازتون ممنونم که اینهمه برای دانشجویانتون وقت میزارید و کمک میکنید تا ما هم بتونیم تجربه زیبایی از زندگی کردن تو این دنیا داشته باشیم .
سوال:کجاها به خودم و توانایی هایم مغرور شدم و تواضع در برابر خداوند را فراموش کردم و ضربه خوردم؟
اونجایی که من توی میدان ونک تهران کتاب دست فروشی میکردم و یه دونه یک کتاب میفروختم و یه کتاب پولش رو بر میداشتم اونجا من خداوند خیلی خوب و عالی گوشمو پیچوند که یادم نمیره 5 نفر یا 6نفر ریختن روی سر من و منو زدن چای داغ رو ریختن توی صورت من و آره مسیر اشتباه نتیجش همینه و خداروشکر میکنم که الان توی مسیر درست هستم
اونجایی که توی استانبول توی هتل کار میکردم و مغرور شده بودم رفته بودم سمت گناه و خداوند اونحا هم درس بزرگی به من داد و پاترونم که 2برابر خودم قد هیکل داشت باهاش درگیر شدم و از هتل بیرونم کرد جوری زده بود من رو که نمیتونستم راه برم
اونجایی که مغرور شدم و پدرم رو کتک زدم و از من شکایت کردن و از من تعهد گرفتن اره من مغرور شده بودم و نتیجشم گرفتم ..
اونجایی که مغرور شدم به خودم و با ماشین رفتم توی عروسی مردم و ریختن رو سرمون و جام عقب ماشین رو آوردن پایین و اگه نمیرفتیم خون به پا میکردن چون همه مست بودن و غرور داشتن در مورد ناموس این حرفا اونم مخصوصا شهرستان جهرم که ما هستیم و اره نتیجه مغرور شدن و با شیطان مامله کردن همین هست
اونجایی که شیطان جوری بر من چیره شده بود که من دست به خودکشی زدم و رفتم بیمارستان یه لوله از راه دماغم کردن داخل رفت تا معدم و معدمو شست شو میدادن و مُردمو زنده شدم …
اره نتیجه مامله با شیطان این هاست ولی الان من مدت هاست توی مسیر درست هستم و اصلا خداوند یه نرمی به من داده که نه ناراحت میشم نه عصبی میشم کنترل ذهنه آسان شده و توی یه مسیر کاملا درست هستم
و خداوند بخشنده و مهربانه همین طور که موسی آدم کشت و اون رو بخشید و از مقربان شد اینا برای من پند هست شاید شیطان ذهن بگه تو بخشیده نمیشی ولی خداوند میفرماید از زمانی که عملت تغییر میکنه و توی اون مسیر درست میمونی و پا فشاری میکنی به مسیر درست من پاکت میکنم و نعمتم رو بهت تمام میکنم
اصلا من دو روز پیش داشتم قرآن مطالعه میکردم وخداوند خودش داره میگع من این قرآن رو نازل مردم که بهش عمل کنی تا نعمتم رو بهت تمام کنم تا سپاس گذار باشی
خودش میخاد با ثروتمند شیم خودش داره میگه
البته اون همه بالا پایین شدن های من بد هم نشد برای من یعنی من اگه بخام داستان زندگیمو بگم شاید خیلیا بگن دروغه ولی این بلاها یه جورایی به نفعم شد دیگه هندونه سر بسته به قول استاد نمونده برام و خیلی راحت و هموار شده برام مسیر خیلی راحت دارم عمل میکنم به دستورات خداوند و هرروز به خودم یادآوری میکنم و الان هم کار دارم میکنم هم روزانه باورتان نمیشه از 7صبح که تمرین ستاره قطبیم رو انجام میدم تا ساعت 11شب اینا که دیگه بخام فقط فایل گوش میدم کامنت میزارم قرآن میخونم تفکر میکنم سپاس گذاری و کلی پروژه برای خودم دارم و من امدم برای کنترل ذهنم یه کاری رو انجام دادم و الانم دارم انجام میدم و اون کار این هست که روزی یه وعده غذا میخورم ساعت 12ظهرتا 12ظهر و مابقیش یا آب میخورم یا قهوه یا چای و خیلی دوست دارم وارد دوره قانون سلامتی بشم و از فایل های رایگان استاد یه چیزهایی دستگیرم شده که دارم طبق اونا عمل میکنم اصلا شیرینی جات روغن ادویه جات و اینا نمیخورم و غذای سالم میخورم تا به امید خدا وارد دوره قانون سلامتی بشم و طبق اون دقیقا عمل کنم
خیلی رویا دارم خیلی زیاد و این نوع غذا خوردن بسیار به کنترل ذهنم کمک کرده و کنترل ذهن کردن برام به شدت راحت شده
سلام ب همه دوستان هم فرکانسیم و استاد توحیدیِ عزیز و دوست داشتنی
خدای من چقدر این فایلها داره منو روز ب روز آروم تر و صبور تر میکنه و چقدر داره شخصیتم را متفاوت تر از دیگران و حتی متفاوت تر از خود روز قبلم میکنه
و این تفاوت وقتی واسم آشکار میشه ک با دیگران هستم و زندگی افراد را میبینم
خدایا ازت ممنونم ک منو وقتی هدایت کردی ک عاجزانه ازت هدایت خواستم و تو منو خیلی راحت ب این سایت توحیدی هدایت کردی و منو از دنیای آدمها متفاوت کردی و دنیام را ثانیه ب ثانیه زیباتر داری میکنی.
خدایا چ فایل زیبایی امروز از زبان استاد عباسمنش شنیدم
خدایا مرسی ک این ساعت هدایت شدم ب سایت تا این فایل را از زبون استاد بشنوم و چقدر ب خودم اومدم،چقدر کارهایی واسم انجام دادی و الان دارم میفهمم و چقدر کارم سخت میشه ک از این ب بعد باید حواسم باشه ک چجوری با خودم و افراد رفتار کنم
خدایا خودت کمکم کن در این مسیر لذت بخش ولی جهاد اکبری در برابر لغزش ها و شیاطین قدم بردارم
خدایا منو متواضع تر کن در برابر خودت
در حال شنیدن این فایل بودم
و در مورد یک پروژه ای از خدای درونم هدایت خواستم و بهم گفت اینکار را انجام بده و همون لحظه دست ب عمل شدم و ایده ای ک گفت را انجام دادم و دیدم چقدر کار راحتتر شد و چقدر خداراشکر کردم
و شیطان وجودم گفت حالا بعدش چیکار میکنه ،بهش گفتم بزار این ایده را تموم کنم خودش راه بعدی را برای ادامه مسیر بهم گفته میشه
و هی میخواست بگه این ایده خیلی هم تغییری در مسیرت ایجاد نکرد ولی من بهش گفتم اتفاقا خیلی ساده تر شد کاری ک قرار بود مثلا 3 ساعت زمان من را میگرفت با این ایده 3ساعت منو جلوتر انداخت
خدایا ازت سپاسگزارتم
خدایا منو تسلیم خودت کن منو متواضع تر نسبت ب خودت کن
خدایا منو هدایت کن ب سمت خوبی ها ب سمت راه راست ب سمت زیبایی ها و ب سمت راه درستی،ب سمت راه نعمت و برکت و رحمت
خدایا منو عجین کن با خودت
خدایا منو آسان کن برای آسانی ها
آرامش وجودیم را با ایمان تر شدنم در این مسیر بیشتر کن
خدایا سپاسگزار وجود استاد هستم ک این حرف های قشنگ و توحیدی را ب قلبش میاری تا بیاد جلوی دوربین و برای ما بیان کنه اینقدر ساده ک ب قلب ما بشینه و آروم ترمون کنه
استاد عزیزم متشکرم از وجودت و از این همه تواضع و فروتنی ک در برابر خدای وجودت داری و با این تواضع میای و با ما صحبت میکنی.
بنام قدرت مطلق الله
سلام ب استاد عزیزم وعزیز دل استاد
و
تمام دوستان ارزشمند این سایت الهی..
استاد عزیزم بی نهایت سپاسگزارم بابت این انرژی وشور و عشق فراوانی که میزاری تا ما از مسیر درست خارج نشیم..
حقیقت امر خیلی شخصیت دوران جوانی شما با من عجینه ویک طورایی همزاد پنداری میکنم با دوران کودکی و نوجوانی خودم..
چون من هم اصلا هیچ طوری تو کتم نمیرفت کسی بهم زور بگه حتی با اینکه قدو قامتی معمولی داشتم ولی خصلت شخصیتی عجیبی داشتم..حتی بعضی مواقع بالا خواه بقیه که ضعیف تر بودن در میومدم اصلا داستانی داشتم:)
زیاد هم دنبال خود نمایی واین جور چیزها نبودم
بقول دوستام همیشه این ضرب المثل رو برام بازگو میکردن..
از آن نترس ک های وهوی داره
از آن بترس که سر ب زیر داره
و از زمانی که با مباحث شما آشنا شدم کلی شرایط شخصیتی ام رو ب بهبود هست خدارو شکر
ولی این فایل زمانی آپلود شد روی سایت ک من خیلی بهش نیاز داشتم..
خیلی حرف های شما تو این فایل عمیقه خیلی باید دقیق شد روش تا درک واقعی تری نسبت بهش داشته باشی چون نجواهای ذهنی سخت مقاومت میکنه اولش
یعنی همه کارها رو خداوند داره انجام میده و من هیچ کاره هستم؟
بله همش کار اوست
اوست که میگوید ومن مینویسم
اوست نشسته در نظر من ب کجا نظر کنم…
اوست گرفته شهر دل من ب کجا سفر برم
استاد عزیزم باور کنید از روزی که این فایل آپلود شده تا همین الان که دارم کامنت میزارم شاید روزی 5بار گوشش میدم وهر سری ی طوری جدید برام باز گو میشه..
دقیقا مث جمله زیباتون تو همین فایل که از خدا درخواست میکنید تا بعد متافیزیک رو براتون بگه
من هم دقیقا با هر بار گوش دادن بعد متافیزیک و درک مدار برام واضح تر میشه که چطور میشه هر بار ی طور جدید ی از صحبتهای شما درک میکنم..
اصل مطلب
الان 6 ماهی هست که دارم دومیدانی کار میکنم
خدا روشکر رشد خوبی داشتم از یک کیلومتر شروع شد وتا نزدیک ب 40 کلیومتر رسیدم..150 دقیقه نان استاپ دویدن..
ولی چن وقتی قبل از این فایل هر چی تلاش میکردم دیدم دارم افت میکنم و زود خسته میشم وتوانایی هام کمتر میشه وهمیشه با خودم میگفتم چرا من مث قبل انرژی وقدرت ندارم ویک جورایی قلبم میگفت این راهش نیست من نباید زیاد زور بزنم چون هر چقدر تلاش میکردم جواب منفی بود..؟
تا اینکه ازش خواستم ببینم ایراد کارم چیه؟
تا این فایلو گوش دادم فهمیدم ایرادم چیه
بله
من تو ذهنم وایگو تمام کردیت کارها رو ب خودم میدادم وفکر میکردم که منم دارم همهی کارها رو انجام میدم ب قول شما منم منم میکرد البته در ذهنم..
خدا با این فایل بهم فهموند که من تیر انداختم تو کاری نکردی حواست باشه مهدی غرور و منیت نگیری ک میخوری زمین حتی تو ذهنت هم ب کسی قدرت نده قدرت مطلق منم ولا غیر..
وجالبش اینجاس از روز ی که قدرت دادم ب رب العالمین وگفتم که من بی تو هیچی نیستم روال بدنم اوکی شده وب لطف قدرت مطلق هر روز قوی تر وپرانرژی تر حرکت میکنم..
وهرچی با خودم کنکاش میکنم وتمام زندگیمو میریزم روی دایره میبینم که همه جا خودش بوده ومن کاره ای نبودم وهر لحظه ایمانم بهش قوی وقوی تر میشه
خدایا بر فهم و درک من ببار تا بیشتر درکت کنم
خدایا منو هر لحظه خاشع تر وشکور تر کن
ک من بی تو هیچی نیستم..
خیلی جاها عزت منو حفظ کرده ومیکنه
ویک جاها ی ک از مسیر درست خارج میشم سریع گوشممو میپیچونه..دمش گرم:)
استاد عزیز بینهایت ازت سپاسگزارم کلمات قادر نیستن عمق سپاسگزاریم رو بیان کنند
ولی از خودش رب العالمین فرمانروای جهانیان خواستارم تا خودش ب بهترین شکل ممکن برات جبران کنه…
واز تمام دوستان ارزشمند ولایقم سپاسگزارم بابت کامنتهای فوقالعاده و زیباشون که کلی انرژی مثبت میگیرم
در پناه الله بی همتا براتون عشق؛آرامش؛برکت؛سلامتی وفراوانی خواستارم
آفرین به شما دوست عزیز
خدا فقط منبع خیر و نعمت و برکت است و اگر گوش ما پیچونده میشه بخاطر اعمال شرک آلود ماست…
اگر در تاریکی شب در برف و بوران و یخبندان راه میرویم و پامون توی سنگ و برف و سخره ها گیر میکنه و با صورت میخوریم زمین و زخمی و داغون میشیم این کار خدا نیست و این تاریکی نشون دهنده ی عدم روشنایی هست…
ما میتونیم یک چراغ برداریم تا راه رو درست و روشن ببینیم تا نیافتیم و آسیب نبینیم و این چراغ هم روشنایی دارد و هم گرما…
هر بلایی و هر مصیبتی فقط از شرک میاد و اگر بلایی هست که از شرک نباشد اون بلا نیست و رحمتی است با ظاهر بلا…که باید صبر کرد و توکل کرد..
هر اتفاقی که درجهان میافته فقط به نفع من است و خداوند مرا کافیست
قسم به قلم و آنچه مینوسید
همه چی خودشه و من هیچم…
سلام استاد عزیزم.
بینهایت ازتون سپاسگزارم بخاطر این فایل بینظیر.
چقدر عالی بود. خداروشکر. انگار واسه همین الان من بود این فایل.
تو مسیری هستم که زبانم میگه من میلیارد میخواهم باورم میگه من ارزشش را ندارم.
همین مشکل در باورم باعث شده بود که یکم مشرک بشم.
راستش استاد من توی کاری که هستم با شریک هایم درآمد خوبی داریم ولی هیچ وقت خودم را ارزشمند نمیبینم که بیشتر پول بردارم.
بخاطر اینکه میبینم زمان آزاد بودن زیاد شده است.
بنابراین خودم را ارزشمند نمیبینم که پول بردارم.
این خیلی سوراخ بزرگی هست که باعث هرز رفت انرژی من شده است.
بنابراین همیشه مثل دقیقا یک یویو بوده ام و هی شرایط خوب میشه، هی بد میشه.
با اینکه میدونم چقدر باید احساس خوبی داشته باشم. اما هر چند وقتی یکبار متاسفانه این موضوع با همسرم منو درگیر میکنه.
حالا اما استاد عباسمنش دقیقا اون روزی که من به مفهوم توحید نیاز داشتم، میاد و فایلی میذاره که دیگه حجت بر من تمام میشه.
چرا تمام میشه. خدا میگه آقا من تیر را زدم.
تو سوله نساختی، من ساختم.
تو هر جا بری هر خیری بهت برسه منم.
حتی اگه تو یه کاری بکنی هم تو نبودی، من بودم.
خداروشکر. اشکم در آورد. خدایاشکرت بخاطر اینکه تو همه چیزی. تو اول و آخری، تو ظاهر و باطنی.
استاد دقیقا چیزایی بود که بهش نیاز داشتم.
نمیتونم نکاتی که توش هست را بگم. چون فقط یکبار گوش دادم ولی به قلبم نشست.
استاد یه موردی بگم. چند وقت پیش توی کار با پدرم به همین شرک برخوردم که ایشان تمام نتایج منو به خودشون گره زد.
از همون لحظه کارمو باهاشون قطع کردم تا حدودی.
به این دلیل که هنوز نمیتونم بگم میتونم 100 در 100 جدا بشم چون خیلی سر حسابهای خودم هیچی تقریبا پول ندارم و همه اش سر حسابهای شرکت هست.
اما دیگه بسه این روند. ان شاءالله خداوند هدایتم میکنه، با احساس خوب. کاری را بکنم که سریعا با احساس خوب به شرایطی برسم که همه چیز در دستان خودم باشه.
عاشقتم استاد عزیزم.
قطعا هر آنچه هست ازآن خداوند هست و همه اینها را خداوند به من عطا کرده است.
ان شاءالله هرکجا هستید در پناه رب العالمین شاد، سالم، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.
به نام خدایی که از رگ گردن به ما نزدیکتره
سلام به استاد عزیز وتوحیدی سلام به خانم شایسته ی عزیز ودوستان عزیزم در این سایت توحیدی
استاد واقعا از شما سپا سگزارم برای این فایل های توحیدی که
بر روی سایت می گذارید
مهمترین اصلی که ما باید در زندگی یاد بگیریم توحیده
تمام مشکلات ما در زندگی بر میگرده به شرک اگه ما واقعا خدای خودمون رو بشناسیم وفقط به او اتکا کنم دیگه چیزی در زندگی کم نداریم
اگه توحید ر بشناسیم ودر زندگی با ایمان پیاده کنیم به همه چیز تو زندگی رسیدیم
ایمان به رب همه چیز میشه برای ما به شرط باور
چه باوری به خدا داریم همان تجلی پیدا میکنه تو زندگیمون
با خدا باش و پادشاهی کن بی خدا باشه چه خواهی کن
توحید برای ما ثروت میشه
توحید برای ما سلامتی میشه
توحید برای ما آرامش میش
توحید برای ما افراد عالی میشه
توحید برای ما همه چیز میشه
پس ما باید تو همه کارها به خدا توکل کنم واز او کمک بگیریم تا خداوند ما رو هدایت کنه به راه درست
استاد عزیزم هر وقت تو زندگی قدرت رو به خدا دادم
ورها کردم کارهام به بهترین شکل انجام
شد
هر وقت تو زندگی شر ک ورزیدم وقدرت رو به عوامل بیرونی دادم کارهام گره خورد
خدایا تنها ت ورو می پ ستم واز ت یاری می جویم
استاد عزیزم بی نهایت از شما ومریم جون سپاسگزارم
برای این فایل های توحیدی که روی سایت می گذارید
خداوند دردنیا وآخرت به شما خیر وسعادت برساند که این چنین عاشقانه ما رو راهنمایی می کنید
در پناه رب
سلام به استاد عزیزم وشایسته ی جانم
وهمه دوستان هم مسیر
استادجونم،تلنگری که زدی رو هرچندوقت بزن
خود من باوجوداینکه مثل شما هیچوقت یا تقریبا اکثراوقات باوجودغرورفراوونم، خیلی کارارو نمیکنم
وبه ضعیفتر،ناتوانتر،کوچکتر،ازخودم باوجود داشتن توانایی توی اون زمینه ضربه یاضرری نمیزنم والبته بازمثل شما بچه پرو هارو سعی کردم سرجاشون بنشونم.
ولی ازوقتی توی مسیرشما اومدم اصلا نمیخوام که کسی روسرجاش بنشونم،اصلا کاراطوری پیش میره که خودبه خود درست باشه واگه درست نباشه سعی کنم تذکر لازم رو بدم،به قول شما سمت خودمو انجام بدم وبقیشو به او بسپرم
ومطمئن باشم که خودش درستش میکنه.
چند روز پیش درمورد یک پول خانوادگی به مشکل برخوردیم ،وقتی که خواستیم جمعی حرف بزنیم ،ازخواخواستم که هدایتم کنه حرفای مناسب بزنم بدون اینکه دل کسی رو برنجونم،ووضوح وشفافیت رو بطلبم
وقبلش بوسیله یک تلفن اطلاعاتی بهم داده شد،
وازطرف شخصی داده شد که اتفاقا ذینفع طرف مقابل بود
خلاصه حرفها خیلی تاثیرگذار ومناسب گفته شد .وهمینکه خوشحالی میومد که خوب گفتی؟!
یه چیزی درمن میگفت تو که نگفتی،
دیدی وقتی میسپاری به خدا وازاون کمک میخوای چطوری پیش میره.؟
وبعد ازاون هم ذهنم رو سعی کردم آزاد باشه وباحس خوب ونگاه مثبت نگر،
منتظر نتیجه باشم.
نتیجه هنوزنیومده ولی به خودم وخدای خودم گفتم حتی اگراین نشه اونقدر نعمت وثروت خدا بهم داده ومیده که همش باید شکرگزارباشم.
بعد امروز داشتم توی هوای عالی گرگان میرفتم النگدره
با واحد رفتم وداشتم باخدای خودم حرف میزدم.
بهش گفتم خدا جونم من بطورشفاف میخوام که آزادی مالی،زمانی ومکانی داشته باشم همراه باتوحید ولذت(اینو بگم که من دوسه ساله معنی قلبی توحیدو درک کردم وخیلی اش لذت میبرم،برای همین یکی ازخواسته هامه که دائم درکم بیشتربشه وازاین درک لذت ببرم)
خلاصه داشتم ازهوای عالی ومنظره عالی وصدا چهچه پرنده ها کیف میکردم وباخودم حرف میزدم که یه جرقه توی ذهنم زد وبلند گفتم
دیگه چی میخوای بگو دیگه چی میخوای؟تو با آزادی مالی کامل اومدی گردش،واین مسیرو باهروسیله ای که میخواستی میتونستی بیای ،
پیاده، واحد ،تاکسی ،،اسنپ،شخصی،
تا یه واحددیدی سوارشدی
جسمت سالم بود که اومدی،هیچکس مانعت نشدکه حتی بپرسه تودیشب ازسفراومدی چرا میری؟
زمانت ازاد بود که استرس دیرشد زودشد رونداشته باشی
الان داری ازتوحید حرف میزنی وفایل تو حیدی هم شنیدی ویکدنیا هم لذت میبری ،
دیگه معجزه به چی باید بگی که یکساعت نیست خواستی وباجزئیات داری میگیری؟
ازته قلبم خندیدم وشکرگفتم وخوشبختی رو حس کردم وباز توحید درقلبم قویترشد
سپاسگزارم از استادم وحتی الهاماتش که به کمکمون میاد.
خلاصه میفهمم که هرچی میخوام رو باید ازاون بخوام
سمت من خواستنه،واضح،شفاف،باحس خوب،
وسمت او،دادنه،،،،،،راحت،ساده،شیرین
وامتیازش هم مال اوست،چطورمیشه مال اونباشه ،وقتی دارم به وضوح میبینمش
چراقبلا نمیشد؟
خداوندا من به هرخیری ازتو فقیرم
یه چیز دیگه هم بگم.احساس کردم که همین فایل به تنهایی میتونه همه دوره هارو بزاره کنار وفقط باید چندصدباراونو شنید تا بشدت ملکه ذهن بشه.
همین امروز سه بار شنیدم
خداوندا برای همه داده هات شاکروسپاسگزارم،مخصوصا این کلاس درس توحیدی عاشقانه
واین استاد لایق برای مهرک لایق
سلام به مهرک عزیز
بعضیها از ته دل نویسنده اند! مثل مهرک الهی!
توی یه مسیر باحال راه میری و خوبی هوا و صدای چهچهه پرندگان هم از تو نوشته ت بیرون میاد! دست مریزاد!
این، لذت خوندن نوشته رو صد برابر بیشتر میکنه، این که نویسنده، نویسنده باشه!
مرسی که امروزم رو ساختی… دست و پنجه شما درد نکنه. چه خوشحال شدم که از ته دل، زندگی را مثل نوشتنت به حالت اوتوران! سپردی و از آن لذت میبری.
خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشی.
سلام علی جان.
ممنونم ازکامنت زیبات.خیلی خوشحالم کرد
به قول قدیمیا
هرچه که ازدل براید،لاجرم بردل نشیند
وهمچنین که میگن
وصف العیش، نصف العیش
طبیعت وگشتوگذارش نصیبتون باد.
چقدراز اون دایره آبی کناراسمم خوشحال میشم ومخصوصا دوست خوبی که چندوقتیه خبرشو نداشتی
ممنون ازتعریفت،
وامیدوارم خداوند مسیرهرخیر وشادی وثروتی رو که دوست داری برات بازکنه.
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق برای شما
من از وقتی این فایل اومده سه روزه دارم گوش میدم
و هر بار یه چیزی یاد میگیرم از این فایل
چند دقیقه پیش داشتم با خدا درمورد موضوعی حرف میزدم گفتم بهم نشونه میدی ،تو اکسپلور اینستاگرام رفتم و از فایلای استاد که تیکه هاشو میذارن یه فایل توجهمو جلب کرد
چجوری با خدا رفیق بشیم
میگفتن که دیدگاه من درمورد خدا اینه که خدا وظیفه اش هست هرکاری رو که من میخوام برام انجام بده
من بندگیشو میکنم و خدا منو به خواسته هام میرسونه
به اندازه ای که باورش داری بهت میده
کم نخواه زیاد بخواه
حتی تو دفترم تمرینامو داشتم انجام میدادم از کتاب رویاهایی که رویا نیستند نوشتم به نام ربّ رفیق من و بعد تمرینم و با احساس و شور و اشتیاق نوشتم
خیلی حس خوبی داشت چقدر عالیه که رفیف خدا باشی و همه کاراتو خدا انجام بده و وظیفه اش هست که انجام بده چقدر این خدای من ناب و خاصه
این برام یه نشونه بود که خدا جوابمو داد و پشت سرش این بود که بخواهی و میشود
یاد سوره یس آیه 82 افتادم که خدا بارها بهم گفته بود از راه های مختلف که بگه موجود باش موجود میشه
بعد من که قرآن خوندم
در مورد موضوعی گفتم خدا من نمیدونم دو روز وقت داریا گفته بودم برای پنج شنبه میخوامش
گفتم از قرآن یه صفحه رو خودت برام باز کن قدرت دستمو داری همه چی من از تو هست تو بهم بگو چیکار باید بکنم
راهنماییم کن
یهویی که صفحه رو باز کردم دیدم سوره انفال آیه 17
دقیقا حرف استاد تو این فایل بود که از قرآن مثال زد
نه شما بلکه خدا کافران را کشت و (ای رسول) چون تو تیر افکندی نه تو بلکه خدا افکند و برای آنکه مؤمنان را به آزمونی نیکو از سوی خود بیازماید، که خدا شنوا و داناست17 انفال
فقط اشک ریختم خدا بهم این فایل رو و آگاهی هاش رو یادآور کرد که کارهام رو انجام میده و من با خیال راحت بخوابم خودش هدایت میده بهم چیکار کنم مثل همیشه
خدایا شکرت
قبل خواب گفتم بیام اینجا بنویسم ،دقیقا بین اون همه آیه آیه ای رو بهم هدایت کرد که من فایل استاد رو در توحید عملی این قسمت چند روزه گوش میدم
خدا هر لحظه در حال هدایت کردن من هست و هر لحظه داره کارامو انجام میده
سعی میکنم آرامشم رو حفظ کنم و از مسیر لذت ببرم
حتی امروز تلویزیون خونمون روشن بود و داشتن اخبار ورزشی میدیدن یهویی شنیدم گفت تیم چادرملو پیش خودم گفتم خدا اینم یه نشونست من اولین بار این اسمو از زبون استاد شنیدم که درمورد بورس گفتن و اینکه سهمشون بیشتر شده بود
برام جالب بود دوباره شنیدن اسم سهم بورس
وقتی داشتم گوش میدادم به فایل باز تو دلم گفتم خدا منم میخوام مثل استاد عباسمنش بهم بگی تو هدایت هات که منم سهم بگیرم ،یا کی بگیرم درخواستشو از خدا کردم با هر باری که گوش میدم فایلو
خدای من بی نهایت سپاسگزارم
استاد عزیز، برای تکتک کلمات و جملات این فایل از صمیم قلب ازتون قدردانی میکنم.
مدتی بود که با اشتیاق و احساس نیاز زیاد به امید اینکه صحبتهایی با چنین موضوعی منتشر کرده باشید گاه و بیگاه به سایت سر میزدم تا اینکه چند روز پیش به آرزوم رسیدم…
استاد من به دلایل زیاد بخاطر وجود شما و آموزشهای شما زندگی و پیشرفتهام رو مدیون شما هستم اما اگر از من بپرسید بیشتر از هرچیز در چه زمینهای بواسطه شما هدایت شدهام و ظرفیت وجودیم توسعه پیدا کرده بدون تردید در یک کلمه میگم “توحید”
در این چند سال اخیر زندگیم خیلی بیشتر از هرزمانی خدا رو در درونم حس کردم و با نیروی این آگاهی قدرت گرفتم. انقدر که بتونم از پس تصمیمها و کارهایی بربیام که قبلا شاید قادر به تصورش هم نبودم.
شما بهتر از هرکسی خداباوری رو در من زنده و فعال کردید. این مهم نیست که صرفا به خدا ایمان داشته باشی اینکه به کدام خدا با چه جایگاهی با چه خصوصیاتی ایمان داری بسیار بسیار مهمتره.
خدای کوچک و محدود و تنگنظر و در یک کلمه به قول شما شبیه به انسان، که از کودکی برایم ساخته بودند کجا و خدایی که شما برایم تعریف کردید کجا!
و از وقتی تعریف و تصورم از خدا به شدت بزرگ و وسیع شد خودبهخود خیلی چیزها هم به دنبالش آمد.
در برابرش بسیار خاضعتر از قبل شدم. تبدیل به کودک معصومی شدم که همهش دنبال او افتاده و برای هرچیزی با او کار دارد و به توجه و هدایتش نیاز دارد.
چشم و گوش و حواسش به او و نشانههای قشنگ اوست که بیان و به قدمهاش جهت بدن. بیان و به جسم و روح و روانش جان بدن برای رفتن در مسیرهایی که دوست داشته بره ولی میترسیده، نیاز داشته بره ولی خودش رو کافی نمیدیده.
به لطف این باورهای تازهای که بسیار قدرتمندکننده هستند شجاعتم چندین برابر قبل شده تا جایی که گاهی حتی جلو میرم و توی دلم میگم خدایا فرصت نشد ازت کمک و هدایت بخوام لطفا پشت سرم بیا هرجا لازمه سرعت و جهتم رو کنترل کن و انگار او هم با مهربانی تمام میگه باشه خیالت راحت تو فقط حرکت کن من حواسم بهت هست! و من پیش میرم و میرم…
وقتی به تعداد بیشمار نمونهها و نتایجی فکر میکنم که حتی در همین یک سال اخیر به لطف حضور قدرتمند خداوند در زندگیم بهشون رسیدم گیج میشم که از چی و از کجا بگم.
بعضی از اونها به ظاهر خیلی بزرگتر و چشمگیر هستن و بعضی کوچکترن و الان که فکر میکنم میبینم چقدر در مورد دسته دوم ناسپاس بودم و آنچنان که باید رصد نکردمشون در حالی که چه بسا اگر این برکتها و موفقیتهای کوچک نبودند برکات بزرگ به بار نمینشستند(چه آگاهی نابی بود که بهش احتیاج داشتم)
پس ترجیح میدم بخاطر خودم هم شده الان اونها رو در ذهنم مرور کنم؛
آدمهایی که در این چند ماه اخیر به زندگیم وارد شدند و سیلی از خوبی به واسطه اونها در زندگیم جاری شده و هربار که توجه کردم به وضوح متوجه شدم اونها پاسخ کدام خواسته یا خواستههای من از خدا بودند و اون ارمغان رو برام آوردن و بعد غرق شدم در احساس شکرگزاری از او.
کتابها و آموزشهایی که به نحوی گاهی خیلی عجیب سر راهم قرار گرفتن و یا به طور عمومی یا تخصصی در زمینه حرفهم بسیار به کارم اومدن و بعد ناگهان یادم افتاده یک جایی یک لحظهای در دلم این نیاز رو اظهار کرده بودم.
تصمیمهای زیادی که گرفتم و براشون برنامه ریختم اما طبق برنامه پیش نرفتن و از خدا چارهجویی کردم و به طور شگفتانگیزی سر از جای دیگه و مسیر دیگهای درآوردم و در نهایت نتیجهای بارها و بارها بهتر از چیزی که خودم اول دنبالش بودم نصیبم شد. و چقدر دلچسبن اینها حتی الان که دارم مرورشون میکنم.
مصداق بارز نشستن روی شانههای خداوند!
چقدر دغدغهها در مورد بچههام داشتم که خیلی نرم و راحت به واسطه پیدا شدن مدرسه خوب، دوست یا رابطههای خوب بهتر از چیزی که فکرش رو میکردم حل شده.
و نگم از صدها و صدها هدایتی که با لطافت تمام بلافاصله بعد از درخواست صادقانه من از راه رسیدن و مثل یه آغوش خیلی گرم به روی من باز شدن و من مست و مسحور شدم از اینهمه حضور لطیف خداوندم…
استاد مطمئنم با این فایل جدید شما که از آخرین نمونههای همین آغوش پرمهر هدایت خداوند بود من باز هم بهتر و توحیدیتر از قبل زندگی خواهم کرد.
تواضع در برابر خداوند کار بسیار سختیه و من به معنای واقعی درش ضعیف هستم و شما با این صحبتها کمک فوقالعادهای به آدمی کردید که در طول روز شاید بیشتر از هرچیزی به این جنس آگاهی و یادآوری احتیاج داره. چرا که یاد خدا به عنوان کسی که منشا هر انرژیای در زندگی منه و دنبال نوازشها و آغوش گرم او بودن همون صدیست که اگر بیاد نود هم پیش منه
واقعا برام تحسینبرانگیزه اینهمه حضور قلب و ذهن شما در این زمینه و بسیار الهامبخش هستید برای منی که باگها و خلاءهای زیادی دارم که نمیذارن مثل شما نقش خدا رو انقدر پررنگ در زندگیم احساس کنم و او رو منشا هر خیری ببینم.
مطمئنم دقیقه به دقیقه این صحبتها رو بارها و بارها خواهم شنید و با جانم خواهم نوشید و هربار برای وجودتون خدا رو شکر خواهم کرد.
اینطور حرفها کلماتی نیستند که اگر با زبان هرکسی بشنوی به جانت بشینه. اثر این حرفها به میزان صداقت و خلوص گوینده و تجربه حقیقیای که خودش داره ارتباط بسیار زیادی داره.
و دوست دارم از همین الان اشتیاق زیاد خودم برای فایل توحیدی بعدی رو بهتون اعلام کنم و بگم هرچهقدر و به هر زبانی از خدا بگید سراپای وجودم آماده و تشنه شنیدن و نوشیدنشه!
هر دوتون در لحظهلحظههای زندگی در آغوش پرمهرش باشید که لایقش هستید
به نام خدای مهربان.. سلام خدمت شمااستادگرامی وتمام دوستان عزیز،،، داستان من برمیگرده به سالهاپیش،اون روزا وخوب یادم نمیاد و اینقدرذهنم عادت کرده زوم کنه روخوبی هاکه، که درسها وتجارت میبینه ولی منفی ها حال بدی ها وخیلی کمتر.. یادم میاد ته ناامیدی رسیده بودم حال خوبی نداشتم، وغم واندوه سرتاسر وجودم گرفته بود،زندگی مشترکم دیگه تموم بودو همسری که میگفت اگه میخای طلاقت بدم باید مهریه توببخشی، من تنها سلاحم تو اون روزا دعا بود که خدایا هرچی خیره رقم بزن، خدایا نجاتم بده،وووو، تا اینکه یک روز، یادمه یک شیشه نعنا خشک شده داشتم،گفتم پاشم برم خونه خالم هم سری بزنم وهم یکم حالم عوض کنم، دست برقضا دخترخالم اونجابود، الان ازشاگردای استاده، باهام صحبت کرد، بدون اینکه چیزی بهش بگم اصلاخبراززندگی من نداشت،خیلی باهام صحبت کرد، حالم بهترشده بود،قرارشد هم ببینیم، رفتم خونشون وبهم شروع کردبه آموزش قوانین جهان مخصوصا شکرگزاری،یادمه رفتم دفترخریدم باچند رنگ خودکار، ونوشتم واسه همه چی شکرگزاری کردم وبه صورت هرروزه،، ازهمه چی هوای خوب، آب سالم، غذایی که میخورم،اولش سخت بودپیدانمیکردم ولی کم. کم نعمتها دیدم ونوشتم… حالم بهترشد، وآرامترشدم،،، وخلاصه یکسری اتفاقات افتاد که به راحتی به عرض کم تراز یک ماه جداشدم، وهم حق وحقوقاتم داد،خانوادم که پشت من نبودن اومدن پشتم وووو… من واقعا دستان خدارو دیدم،، به مو رسیدولی پاره نشد، والان بعدچندسال من دیگه اون آدم نیستم،رهایم، آزادم، حالم باخودم خوبه، وابستگی به کسی ندارم، وعاشق تنهایی هام دارم میشم، چه قدرانسان بزرگه، عزیزه،دارم درس میخونم تو رشته موردعلاقم،،، چندبار صعودبه قله داشتم، طبیعت گردی که عاشقش بودم انجام دادم،تنهامسافرت که آخ چه حالی میده،آدمهای خوب که میان سرراهم،،پول که خداوندهرموقع بخوام میرسونه، منی که همش محتاج به بقیه بودم، ولی الان قدمم پول ساختنه،ودارم روباورام کارمیکنم،،،ومیدونم وایمان دارم که میشه، چون بی منت میده به هرکه بخواهد،خدای سلیمان خدای منم هست… یاحق
سلام بر استادعزیز و خانم شایسته مهربان و دوستان گلم
من گم شده بودم
آنقدر ذهنم نزدیک به دوسالی که درسایت هستم درگیر شناسایی موانع ذهنی و کدنویسی و تغییر باورها و قانون جهان و فرکانس ها و قدرت ذهن و گاز وترمز و این مفاهیم شده بود که اصل تو ذهنم کمرنگ و کمرنگ ترشد و علیرغم پر کردن چندین دفاتر و سررسید و شب وروز فایل گوش دادن وتحلیل کردن و شناسایی موانع و عقل کل سرچ کردن و… به خواسته ام نرسیدم .
ولی منم منم زباد شد و خدا درذهنم ردیف آخر ماجرا بود .
اگرچه از خدا میخاستم تو بهم بگو که باز کدوم مانع مونده من کولاکی بهش حمله کنم .
دیگه این اواخر مستاصل شده بودم و روند تکراری وخسته کننده .
تسلیم شدم به خدا گفتم من هرکاری از دستم برمیومد
انجام دادم ومیدم تو بهم بگو دیگه چی کارکنم .
این اواخر مرتب یا دستم روچاقو میزدم یا دستم میسوخت یا پاهام کبود میشد .
خدایا چرامن اینطوری شدم . آخه یه خیار پوست کردن اینهمه دست بریدن داره و…
الان که این فایل رو شنیدم گفتم آره همینه .
منی که توان پوست کندن خیار رو ندارم یا… چطور ادعا میکنم من قدرت خلق خواسته ام رو دارم و اعتبار رو به خودم دادم .
خدایی که هرلحظه ازم مراقبت میکنه رو فراموش کردم وقدرت رو به خودم دادم .
قانون اینه
من درخواست میدم
خدا همش اجابت میکنه
من کافیه باهاش همجهت بشم .
همین .
مگه من ملکی داشتم که چندین سال برای فروش گذاشته بودم دریغ از یه مشتری . اما وقتی به خدا واگذار کردم وبهش گفتم خدایا تو بنگاهی من باش .
ان واحد ملکم فروش رفت بدون حق بنگاهی و باقیمت عالی که همه تعجب کرده بودن .
رفتم دوباره ملک خریدم بدون حق بنگاهی
مگه من ماشین خریده بودم اصلا دخالتی داشتم ماشینی که در حد نو بود و سالم .فقط به خدا واگذار کردم .
مگه من توشغلم اینهمه پیشرفت داشتم وخداشاهده درمسیر آدمهای فوق العاده ای قرار گرفتم که خودشان مشتاق یادگیری من بودن بدون دستمزدی . تلاشی کردم .چون به خدا سپرده بودم .
من دوره آرایشگری رفتم بدون دادن یک ریال دستمزد به آرایشگر وحتی کار برای ایشون. و آموزش فوق العاده مربی
یا من سالن باز کردم باقیمت فوق العاده عالی که صابخونه سال دوم بهم گفت پول رهن نمیخام باهمون قیمت پارسال باشین .بازم سپرده بودم به خدا .
اصلا آشنایی ام بااین سایت که تو پروفایلم نوشتم وهمه وهمه .
من فقط یه کار کردم روی خدا حساب باز کردم وتسلیم شدم . اونوقت نتیجه میومد .
چقدر این فایل به موقع اومد انگار بازم تسلیم بودم وخدا جواب اینهمه ابهاماتم رو داد .
استادعزیز ازتون ممنونم که چالشهای این مسیر رو که باعث توقف ما درمسیر میشه رو بهمون گوشزد میکنید وچه به موقع این فایل اومد موقعی که سردرگم بودم .و ازتون ممنونم که اینهمه برای دانشجویانتون وقت میزارید و کمک میکنید تا ما هم بتونیم تجربه زیبایی از زندگی کردن تو این دنیا داشته باشیم .
سپاس سپاس سپاس
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام به همه دوستان توحیدی
سوال:کجاها به خودم و توانایی هایم مغرور شدم و تواضع در برابر خداوند را فراموش کردم و ضربه خوردم؟
اونجایی که من توی میدان ونک تهران کتاب دست فروشی میکردم و یه دونه یک کتاب میفروختم و یه کتاب پولش رو بر میداشتم اونجا من خداوند خیلی خوب و عالی گوشمو پیچوند که یادم نمیره 5 نفر یا 6نفر ریختن روی سر من و منو زدن چای داغ رو ریختن توی صورت من و آره مسیر اشتباه نتیجش همینه و خداروشکر میکنم که الان توی مسیر درست هستم
اونجایی که توی استانبول توی هتل کار میکردم و مغرور شده بودم رفته بودم سمت گناه و خداوند اونحا هم درس بزرگی به من داد و پاترونم که 2برابر خودم قد هیکل داشت باهاش درگیر شدم و از هتل بیرونم کرد جوری زده بود من رو که نمیتونستم راه برم
اونجایی که مغرور شدم و پدرم رو کتک زدم و از من شکایت کردن و از من تعهد گرفتن اره من مغرور شده بودم و نتیجشم گرفتم ..
اونجایی که مغرور شدم به خودم و با ماشین رفتم توی عروسی مردم و ریختن رو سرمون و جام عقب ماشین رو آوردن پایین و اگه نمیرفتیم خون به پا میکردن چون همه مست بودن و غرور داشتن در مورد ناموس این حرفا اونم مخصوصا شهرستان جهرم که ما هستیم و اره نتیجه مغرور شدن و با شیطان مامله کردن همین هست
اونجایی که شیطان جوری بر من چیره شده بود که من دست به خودکشی زدم و رفتم بیمارستان یه لوله از راه دماغم کردن داخل رفت تا معدم و معدمو شست شو میدادن و مُردمو زنده شدم …
اره نتیجه مامله با شیطان این هاست ولی الان من مدت هاست توی مسیر درست هستم و اصلا خداوند یه نرمی به من داده که نه ناراحت میشم نه عصبی میشم کنترل ذهنه آسان شده و توی یه مسیر کاملا درست هستم
و خداوند بخشنده و مهربانه همین طور که موسی آدم کشت و اون رو بخشید و از مقربان شد اینا برای من پند هست شاید شیطان ذهن بگه تو بخشیده نمیشی ولی خداوند میفرماید از زمانی که عملت تغییر میکنه و توی اون مسیر درست میمونی و پا فشاری میکنی به مسیر درست من پاکت میکنم و نعمتم رو بهت تمام میکنم
اصلا من دو روز پیش داشتم قرآن مطالعه میکردم وخداوند خودش داره میگع من این قرآن رو نازل مردم که بهش عمل کنی تا نعمتم رو بهت تمام کنم تا سپاس گذار باشی
خودش میخاد با ثروتمند شیم خودش داره میگه
البته اون همه بالا پایین شدن های من بد هم نشد برای من یعنی من اگه بخام داستان زندگیمو بگم شاید خیلیا بگن دروغه ولی این بلاها یه جورایی به نفعم شد دیگه هندونه سر بسته به قول استاد نمونده برام و خیلی راحت و هموار شده برام مسیر خیلی راحت دارم عمل میکنم به دستورات خداوند و هرروز به خودم یادآوری میکنم و الان هم کار دارم میکنم هم روزانه باورتان نمیشه از 7صبح که تمرین ستاره قطبیم رو انجام میدم تا ساعت 11شب اینا که دیگه بخام فقط فایل گوش میدم کامنت میزارم قرآن میخونم تفکر میکنم سپاس گذاری و کلی پروژه برای خودم دارم و من امدم برای کنترل ذهنم یه کاری رو انجام دادم و الانم دارم انجام میدم و اون کار این هست که روزی یه وعده غذا میخورم ساعت 12ظهرتا 12ظهر و مابقیش یا آب میخورم یا قهوه یا چای و خیلی دوست دارم وارد دوره قانون سلامتی بشم و از فایل های رایگان استاد یه چیزهایی دستگیرم شده که دارم طبق اونا عمل میکنم اصلا شیرینی جات روغن ادویه جات و اینا نمیخورم و غذای سالم میخورم تا به امید خدا وارد دوره قانون سلامتی بشم و طبق اون دقیقا عمل کنم
خیلی رویا دارم خیلی زیاد و این نوع غذا خوردن بسیار به کنترل ذهنم کمک کرده و کنترل ذهن کردن برام به شدت راحت شده
عاشقتونم
استاد ازت سپاس گذارم
در پناه خدا شاد باشید