اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
بنام خداوند مهربان همیشه حاضر یکتا و عاشق پیشرفت لذت و آزادی ما،
و درود و رحمت و سعادت و ثروت و سلامتی و ارامشو لذت آزادی هر لحظه جاری به زندگی شما استاد گرامی و عالیقدر و خانم شایسته مهربان نازنین،
با عرض سلام و ادب،
استاد این فایل نه تنها این فایل بلکه هر فایل شما
حرف خداست به ما و انگار هر طوری شده ما هم هدایت بشیم باور کنیم ایمان بیاوریم و اعتماد و اطمینان کنیم که خدا مارو دوست داره عشق ما رو و اعتماد و پیشرفت مارو میخواد خدایا ممنونم استاد ممنونم،
و این کلام حق و درست میفرمایید ممنون یادآوری بهمون میکنید که :
بیای به میدان باور اونکسی که از اول با عشق خودش ما رو آفریده به خدا آسون و خدا منتظر ماست در قلب ماست و در درون ما ازخود نزدیکتر به ماست و هر لحظه دوست داره با ما عاشقی کنه و فقط از خودش بخواهیم و او به ما عطا کنه،
استاد یاد گرفتم یا بهتر بگم باورم در من روشن شده و تقویت ایمانم به تنها قدرت مطلق خداوند مهربانمون،
یاد آوری بهم شده و داره تقویت میشه که از من بخواه با چهار ویژگی:
1(با اعتماد و اطمینان) کامل تنها و تنها از خودش یعنی خداوند واحد یکتا و تنها صاحب ابدی باید خواست،سختش نکنیم و دورش نبینیم بلکه آسان نزدیک در همین لحظه باور کنیم به همین آسانی بدونیمش و آگاه باشیم که
خداوند تمام قصدش با ما عاشقی و معشوقی هستش،
2 و اصلا و ابدا در هیچ چیزی( نه برای رقابت نه برای مقایسه و نه تایید دیگران) نه چشمو هم چشمی کاری نکنیم،
بلکه فقط و فقط برای پیشرفت و لذت و آزادی دل خودمون باید ازش بخوایم، خداوند دوست داره ما عشق کنیم با خودش و نعمتهاش و مدام بگیم به به احسنت!! وای خدای شگفت انگیز منو چقدر باحال نعمت میده چقدر باحال نعمتهاشو آفریده !!!
و مدام بگیم بهش دمت گرم چقدر عالی و بی نظیری،البته او از ینایشما هم بی نیاز ،
3 و هر چیزی را که میخواهیم باید با وقار و تواضع و خاشعیت اون چیز را با اطمینان بخوای و بعدش رهاش کنیم،
( نه با حس حسرت نه با حس حسادت )یا نه با حس محتاجیم و نیازمندیم و عجزو ناله و بد نه ،
بلکه با وقار با جسارت و احترام و اطمینان به قدرت خدا و به حکمت خدا که اون چیز برا من گذاشته شده کنار چه معنوی چه مادی از قبل اونم اینحوری باید بخواهیم از خداوند عزیزمون با سماجت و احترام و خاضعیت از خداوند مهربان اما رهاش کن با اعتماد و اطمینان به خداوندمون،
بله با اطمینان مال تو اون چیز و بس با حس خوب قدرتمند و اعتماد به قدرت مطلق خدا ،
چونکه:
اگر مال من نبود به فکرمم نمیومد پس ازقبل،
خدای دانا میدونسته من چی میخواستم و برای من سهممو با گسترش ظرفیت من و به موقع دقیق سر وقتش عطا کرده،
الف)خداوند دیر نمیکند خداوند دقیق است
ب)خداوند خلف وعده نمیکند خداوند وفادار هست،
حتی زمانیکه ما خودمون یادمون رفته خداوند یادش بوده و بهتر از اون چیزی برامون به موقع عمل کرده و میکند،
ج)خداوند یکتا میگوید مرا بخوان تا اجابتت کنم و تماااام.
د)خداوند در ضمن به پیامبر ص میفرماید چشمت را از روی مال دیگران بردار مبادا حسرت و فریب بخوری,
چون حس ناشکری و حس کمبود برات میاره ،
بلکه فقط تحسین کن زیبا ببین و از خداوند تو هم بخواه با حس خوب کافی و عالی و قدرتمند و اعتقاد به کامل بودن خداوندت که تو هم لایقی به تو هم میده چرا که نه این عدالت خداست به همه استعداد ،توانایی لیاقت و عشق و نعمت داده و بیشترین میده تا بینهایت،
4)و مورد آخر در مورد خواستن به نظر من:
تو خودتو دستور دهنده و سرور و مستقل و پادشاه و بی نیاز از اون خواسته ات بدان ،اونموقع که خدا را صاحب مطلق همه چیزت بدانی حتی صاحب مطلق خواسته ات اونموقع اون چیز برای توست و به سمتت میاد، وقتی بندگیو فروتنی به جا بیاری و به غیر خدا بنده چیز دیگه ای نشی،و البته بعدش که بهت عطا شده و عطا شد باید با احترام باهاش رفتار کنی و با قدردانی فقط از خدا،(پس با حس اینکه تو مالکشی و وابسته بهش باشی و عشق اون چیز تو را از عشق مطلقا به خدا غافل کنه وحس نیاز و وابستگی داشته باشی هیچوقت به هیچ عنوان اینطوری چیزی رو نخواه)،
بلکه با حس قدرت و اعتماد به قدرت و مالکیت مطلق خداوند که او صاحب اصلی هست بخواه و او عطا کننده مطلق و خواهان پیشرفت لذت و ازادی و عشق ماست،
چون خودتو اگر نیازمند و وابسته به خواسته ات بدانی اون چیز میشه سرور تو و تو بندگی به غیر خدا کردی، بدتر به طرفت نمیاد یعنی نوعی شرک و ناشکری که باز با قانون عشق بازی با خدای احدو واحد جور درنمیآید و غلط،
پس تو بعد از خدا به اذن الله میتونی دستور دهنده و خالق کوچک و مطیع خدا برای گسترش خیر و برکتی و نوری البته به شرط اینکه خدا رو فقط قدرت مطلق بدانیم یادمون باش،
و تو باید فقط بخوای در خودت باور اینکه این نعمت حق طبیعی من هست با حس قدرت و باور عالی و خوب و توحیدی به خداوندا خواسته ات را بخواهی،پس تو نوعی قدرتی بعد خدا البته همیشه خداست میخواهم مفهوم برسونم اینکه اون چیز خدمتکار تو اون باید دنبال تو بیاد و تو هم با احترام و شکرگزاری به استقبالش میری و اعتبارش هم فقط از خدا باید بیبینی و بدونی همیشه وتمااام.
در هر لحظه از زندگی به نظرم باید خدا را صدا کرد و اجازه گرفت و خدایت خواست خدایا شکرت ای احدو واحد یکتا،
بله ما چنین خدایی داریم خدایا شکرت تو خدای ما هستی هزاران بار شکرت که
حس خوب بهمون دادی آخر همه تعکنهات دلمون میخواد خسمون خوب باش لذت ببریم از نعتمهامون و ازادو و کمک کننده باشیم خدایا شکرت به ما هدایت و آگاهی میدی تا ما هم با صفات خودت یکی شویم از قدرت و تواضع و فروتنی و ثروت و نعمت مثل خودت
خداوندا لیاقت بندگی خوب به ما عطا کن تا آخر عمرمان.
سلام به استاد عباس منش عزیز و بانو شایسته دوست داشتنی،امیدوارم که هرجا هستید شاد و سلامت باشید،کسی که در مدار درست هست به قول استاد امکان ندارد اتفاق بدی براش پیش بیاد، چون اصلا دسترسی ندارن اتفاقات بد بهش، و همه چیز در همه ی جنبه فقط خیر و خوبیست، و اگر اتفاق بظاهر بدی هم بیوفته،اگر کنترل ذهن کنیم که انصافا بشدت تمرین میخواد ، همون اتفاق بظاهر بد،خیریتی برامون داره…. الان سایت رو باز کردم و فایل جدید توحیدی دیدم، و یه حسی بهم گفت کامنت بزار این اتفاقات دیروز رو که چطور خدا خودش داشت تمام کارها رو انجام میداد و منم فقط ناظر و نظارگر این ماجراها بودم و فقط میگفتم خدایا شکرت و خدایش هم تونستم خوب ذهنم رو کنترل کنم و آرامش داشته باشم، من فقط یک دقیقه از این فایل رو گوش کردم، قلبم گفت بنویس، چون من بندرت کامنت میزارم ولی الان شارش ذهنم بشدت بالاست و فقط دارم تایپ میکنم و تپش قلبم هم داره خیره بالا، چون این ماجراها مال همین دیروز هست که میخوام تعریف کنم،
بریم سراغ ماجرا…
3 روز پیش از اهواز به سمت کوهرنگ حرکت کردیم که یه مسافرت برفی داشته باشیم،من و داداشم، کلا دو خانواده بودیم، داداشم شب قبل از حرکت بهم گفت که ضد یخ بریز توی ماشین که رادیاتور یخ نزنه، منم رفتم تعویض روغنی که کارهای ماشین رو انجام بدم،بعد بهش گفتم که ضد یخ هم میخوام، اونم اومد و ضد یخ رو ریخت توی محفظه ی بغل نه تو رادیاتور،حالا چرا،الله و اعلم ( هدایت خدا) من بهش گفتم رادیاتور رو خالی کن و بریز که اوکی بشه،گفت نه همین اوکیه، خلاصه ما با توکل بخدا حرکت کردیم، ولی اینبار از مسیر تاراز رفتیم که همش پیچ در پیچ و هیجان انگیز بود و پر از برف…
ما رسیدم مقصد و هوا یخ بود،شب خوابیدم،صبح که بیدار شدیم بریم پیست دیدم که رادیاتور یخ زده، خداوند دستی فرستاد و با آب گرم یخ ها رو رفع کردیم(من حالم اوکی بود و تلاش کردم اراوم باشم و تو دلم گفتم خیره) با ماشین داداش رفتیم پیست و کلی بازی کردیم و غروب برگشتیم، ماشین رو بردیم تعویض روغنی و اون آقا کاراش رو انجام داد و ضد یخ ریخت توی رادیاتور و ماشین کاملا اوکی شد.خدا رو شکر…
ظهر روز بعد حرکت کردیم قسمت اهواز و ماجراها تازه شروع شد، بعد از یکساعت یهو دیدم آمپر ماشین اومده بالا،زدم کنار دیدم داره آب میریزه، (هدابت خدا : درست زمانی که به یه شهر رسیدیم این اتفاق افتاد و به یک مکانیکی خوب هدایت شدیم، جالب بود که واترپمپ خراب شده بود، بخاطر ضد یخی که ریخته بودیم تمام جرم اومده بود اونجا و باعث شد واتر پمپ خراب بشه. بازم هدایت خدا: اگر توی مقصد ضد یخ میریختم قطعا توی مسیر پیچ و خم دچار مشکل میشدم و توی کوهستان بشدت کارم سخت میشد) در همین حین مکانیک تسمه تایم ماشین رو هم چک کرد که اصلا اوضاع خوبی نداشت ( ماشین رو تازه گرفتم خبر نداشتم) و گفت فقط خدا آوردت تا اینجا و تسمه رو باز عوض کردیم که اگر مترکید توی مسیر کلا کل موتور ماشین خراب میشد، ( من این وسط فقط سپاسگزاری میکردم و آرامش داشتم و نگران نبودم که مثلاً شب توی جاده باشیم، چون نمیخواستم شب توی جاده رانندگی کنم،)
باز خدا که خواست با جوش اومدن ماشین بگه تسمه تایم که یک مشکل بسیار بزرگ ایجاد میکرد رو عوض کن، خدایا شکرت… من طی این ماجراها سعی کردم ساکت باشم و نکات مثبت قضیه رو ببینم، اینکه در زمان درستی که توی شهر بودم این ماجرا پیش اومد و اینکه از روز اول ضد یخ نریختم، و اینکه ماشین جوش آورد که بفهمم تسمه تایم خرابه اصلا، هی میگفتم حتما خیره و خدا رو شکر.
شکر خدا رسیدیم خونه و توی مسیر میخندیم و میرقصیدم و سپاسگزار بودم که کارها خوب پیش رفتن…
استاد عاشقتم، خیلی باید روی خودم کار کنم که سر سپرده تر بشم، رها تر بشم،ارومتر بشم.…
بیشتر باید باور کنم که هرآنچه هست خیریت هست هر آنچه که هست و نیست در راستای بهتر شدن من و جهان من هست، باید باور کنم و بپذیرم..
مرسی از شما دوست عزیزی که تا اینجا کامنت من رو خوندی،
در پناه الله شاد و ثرومند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.
چه مقدار کریدیت داشته و فعالیت، موفقیت مان را به خداوند میدهم؟
چه مقدار متواضیع هستیم؟ یعنی چه مقدار داشته هایم را به خداوند نسبت میدهم، که هر آنچه به من داده است از آن اوست
درک و توحید بودن اصل است هر اندازه توحیدی ام خالص تر شود ایمان بهبود پیدا کند به همان اندازه چرغ زندگی ام از تمام حالات روان تر می شود آرامیش بیشتر نمایان می شود
خدایا سپاس گذارم بابت حضور تان در زندگی ام خدایا سپاس گذارم بایت هدایت و الهامات تان خدایا سپاس گذارم که مدام توحید تر میشوم خدایا شکرت از کفر و شریک که تو زره زره سلول بدنم جا گرفته بود تو تمام جنبه ها زندگی ام بود پاکسازی می شود
خدایا شکرت که تسلیم تر می شوم
خدایا شکرت که تسلیم به معنی واقعی را دارم درک میکنم
خدایا شکرت که در بهترین زمان به موقع خود تان را می رسانی دقیقا امروز حالم ناخوش بود گفتگو های درونی باز هم مثل ثابق شروع کرده بود به غر و غور کردن نقشه های شوم شیطانی که ثابق ها تو تمام لحظات زندگی در حال طرح ریزی بود امروز باز با بهترین دستان بهترین استاد که حضور این یک دانه بزرگ ترین نعمت زندگی من است آموزشات و آگاهی های که از این ابر مرد حال حاضر جناب بزگوار استاد عباسمنش عزیز️بدست آوردم بازم با یک فایل فوق العاده که اصل و اساس همین است تهیه و تدین نمودی تا باشد از آکاهی های ناب وسپاس گذارم قدر دان شان باشم
امروز روزی بارنی فشنگ داشتم با هوای 18درجه دنیا با تمام زیبای های خود امروز ستایش الله را داشتند ولی من یکی چندان روز خوبی نداشتم بازم نجواها نگذاشت امروز از این باران که اینجا خیلی کم باران داریم شاید در سال چند بار بیشتر نباشد اینجا عربستان سعودی است محیط خشگ بیابانی ولی با یک عالم ثروت و فروانی این مملکت احاطه شده است
دلیل اینکه نگذاشت از این باران لذت کافی را نبرم ریشه شان تو همین فایل بود
رفتار آدما فرق کرده بود با من یک جواری بد شده بود حرف های همکارام احساس می کردم نیش دارد کنایه می گویند نمی دونم امروز این قشنگی چرا برای من راست نبود
احساس پوجی و بی ارزشی داشتم امروز نمی دونم
ولی این فایل را ساعت 11صبح دیدم روی سایت است دانلود کردم ولی شب دقیقا ساعت 6 عصر بود گوش دادم
این اون پاک زهر بی حالی و زشتی امروز ام بود
با گوش دادن این فایل این تواضیع بودن مان خیلی من را در خود در گیر کرد
خوب از اینکه لطف الهی بود شاگرد دوره احساس لیاقت بودم خودم را درک میکنم خودم قبول میکنم اشتباه ام را می پذیریم نمی جنگم این را از آموزشات این دوره یاد گرفتم
دیدم من چقدر فخر فروشی کردم چقدر من ظالم بودم چقدر من جای مظلوم قرار داشتم
چقدر از مردم درخواست همکاری شدید داشتم چقدر مردم را بولد کردم چقدر خلی خلی کردم
چقدر کسانی که پاین تر از من بودن مسخره کردم
چقدر قضاوت کردم چقدر دخالت داشتم چقدر جای که مسخره ام کردن توهین ام کردن ساده گذشتم خندیدم به این حالت
وا وی لا
خدایا ازت دعای خیر می طلب ام من را یاری ام کن تا مسیر تکاملی ایمانم و توحیدی بودنم را طی کنم
خالص تر شوم
آها راستی زمانی یادم است که هدایت شدم به سمت سایت چه زمانی بود
دقیقا یادم است این تکه شان واقعا واقعا قشنگ ترین و رمانتیک ترین حالت تسلیم بودن من است
حدود 5-6ماه بود دقیق یادم نیست
من دوکان خریده بودم از پول قرص از اینکه اینجا به اسم سعودی است من عامل دیگر شرکت بودم او شرکت کار نداشت از طرف در دوکان خودم کار نمی توانیستم چون این سعودی نمی گذاشت
او شرکت قبلی تنازل ام را نمی داد از طرف میگفت کار ام نمی دهم پولم را بیار تو دفترم بگذار بعد من تنازل تان را میدهم خلاصه در بد ترین حالت گیر کرده بودم از یک طرف ایجازه کار نداشتم از طرف دیگر نفر پول خود را می خواست
باز یک دوستی عزیزم که واقعا دوست دارم تو هم خانواده در سایت هستیم گفت چطوری با آموزشات من گفتم من دیگر نه به قانون جذب و عباسمنش اعتماد ندارم اصلا دوست ندارم صدای شان را بیشنوم تمام فایل های شان را حذف کردم
بعد گفت برو در قسمت نتایج دوستان رضا عطا روشن را بیبن
من گفتم باشه رفتم قسمت اول فایل رضا جان را دیدم بعد بازم رها کردم نمی دونم بازم این دوست گفت من این نتایج را دیدم نفرای است که زیر صفر به کجا ها که نرسیده اند
فایل رضا جان را تکمیل دیدم
…
به طور خیلی عجیب. گفتم خدایا تسلیم هستم در مقابل تان هر اتفاق که در زندگی ام روخ داده است مقصر صد در صد خودم هستم یک سجده کردم
همین طور شوق و اشتباق بیشتر پیدا کردم به آموزشات تا اینکه تصمیم گرفتم یک از آموزشات استاد را بگیرم
همینجا هم گفتم خدایا خودت هدایت بدی چه را بخرم
که فردای شان دوره احساس لیاقت در سایت قرارگرفت گفتم ای خودش است حتا فایل توضیح شان را سیل نکردم توضیحات شان را نخواندم
به دوست گفتم من به شرایط از پی پال استفاده نمی توام از طریق صرافی پول می زنم ایران شما برایم خرید کنید کفت اوکی فرای شان این فایل را خریدم
داستان در نره از همان روز که گفتم خدایا با تمام وجود تسلیم هستم نتیجه بوم بوم می آمد خود نفر زنگ زد گفت برو تنازل کن اینجا که قرار بود تنازل کنم دفتر دار گفت کل مصارف تان 10هزار ریال میشه باز نا امید شدم گفتم من از کجا کنم این مقدار پول را بعد گفت باش یک چک کنم کمپیوتر را چه میگه خدا وکلی الله اکبر با چشمان براق دید گفت یا محمد والاه عظیم معجزه معجزه
گفتم چه شده گفت بخشش خورده از طرف دولت مصرف شما از تنازل 2هزار میشه
بعد گفت کل مصارف شما با تجدید اقامه 3 ماهه تان 4700ریال میشه
اگر طور نورمال من پیش می رفتم بایت 12500 ریال می دام این یکی از معجزه الهی
بعد گفت باید کارت بیمه تهیه کنی گفتم چند میشه گفت نورمال عادی 500ریال اگر با خدمات عالی می خواهی 2هزار ریال من گفتم من اصلا اعتقاد ندارم خندید گفت این قانون است
بعد این را دید گفت پسر تو دیگه کی هستی یک سال پیش وی آی پی ثبت کردی گفتم من خبر ندارم من اصلا جعمه نکردم اتفاقا کارت بیمه ام ندارم
گفت وی آی پی در اقامه و آبشر شان است کارت فزیکی ندارید
بازم گفت الهی شکر این کل معجزات و لطف خداوند است
این ها چه است اینها از زمانی بود که دیگر خسته شده بودم دیگر توان حرکت نداشتم گفتم خدایا تسلیم هستم
تا اینکه حالا رسیدن به این حالت خداره شکر
کل بدیهی هام پرداخت شد
کل پول دارم
شاگرد دو دوره بی نظر احساس لیاقت و کشف قوانین زندگی هستم
سپاس گذار خداوند هستم
خدایا خودت حامی ما باش در تواضیع ، بردباری، خیر تان ما همیشه تسلیم و فقیر هستم در مقابل خیر و بزرگی تو
سپاسگزاره خداوندم که به من فرصت داد تا باردیگر بااین آگاهیهای ناب توحیدی خودم رو رفرش کنم و اعتبار تموم زندگیم رو به خدای قدرتمندم بدم
سلام به استادعزیزم و بینهایت بار سپاسگزارم ازشمابابت این لطفی که به ما دارید و بهمون میفهمونید دلیل یکسری پیشرفت نکردنهامون سستی در اجرای توحیدمون هست،نه اینکه بی عدالتی در اجرای قانون الهی باشه
استادمیخواستم بگم هزاران بار تحسینتون میکنم که اینقدر عالی میتونید اعتبار همه ی زندگیتون رو به خدا بدید و خدانتیجه ی این اعتبارهایی که به اون دادید رو به شیوه های مختلف هربار بیشتروبیشتر واردزندگیتون میکنه
استادوقتی که به شیوه ی قانون سلامتی عمل میکنم چنان قوت ونیرو به بدنم خدا تزریق میکنه،که تعجب میکنم چرا بااینکه دوروز ورودی غذا به بدنم وارد نکردم اینهمه توانمندم،،وقتی اعتبار اینهمه قوت و نیروم رو به خدا میدم،نتیجش شده قوت و نیروی بیشتر به بدنم،و نظرخیلی ها نسبت به من اینه که ازوقتی بارداریت رو ختم دادی چقدر ضعیف شدی و رنگو روی صورتت سفیدونورانی شده،یچیزی بخور چاق بشی دشمنتو شاد نکنی،بگه بیچاره بچشو که ازدست داد لاغرو ضعیفم شد
یعنی وقتی این حرفو میشنوم میخوام زار زار به حال دیدگاه اینجور آدما گریه کنم،که همیشه بخاطر حرف دشمن همیشه بخاطر حرف دیگران کاری کنیم که خوب دیده بشیم
چقدر این آدما بیچارن که نخواستن یکبار بخاطر خودشون زندگی کنن تا ببینن طعم شیرین برای خود زندگی کردن چقدر لذتبخشه
ازوقتی که مهم بودن چاقی صورتم از اولویتم بیرون رفت و بیشتر خواستم سلامتی رو تجربه کنم و قوت ونیروی بیشتری داشته باشم،خیلی آرامشم بیشترشده،اونقدر آرامش دارم به لطف خداوند،که هرموقع این حرفارو میشنوم انگار دیگه درکشون نمیکنم،فقط بایک لبخند اونا رو رد میکنم میره پی کارش..
استاد واقعا خوردن هله هوله های الکی دیگه برام معنایی نداره،اصلا در هشتاد درصد شبانه روز من مثل یک آدم روزه دار هیچورودی به بدنم نمیدم،اینجوری انگار ذهنم هم حوصله ی نجواکردن نداره،فقط دوست داره خودمو به یک کاری مشغول کنم و انگار نای حرف زدن براش نمیمونه
بخدا دقیقا دارم درک میکنم،خوراکیهای غیر مفید حرصو ولع ذهن رو هم بیشترمیکنه،حتی درمورد موضوعات زندگی هم حرصو ولع پیدامیکنه که از گذشته ها برات بیاره و نشخوارکنه،این رو دارم به عینه میبینم که چقدر ذهنم خاموش تر شده و انگار بهتر میتونم باخدا رازونیازکنم،انگار بهتر میتونم به خدا بگم اعتبار تموم زندگیم دست خودته
ولی امان از روزی که بخوام سلامتیمو به فلان خوراک یانوشیدنی ربط بدم،دقیقا یک ماه منو به یک سرماخوردگیی هدایت میکنه که فقط به خدا میگم بابا دمت گرم اشتباه کردم،من حتی به خوب کردن یک سرماخوردگی ساده هم ناتوان و ضعیفم،اعتبار همه چیزم خودتی،بخدا ناتوانم ازینکه بخوام یک سرماخوردگی ساده روروی خودم حساب بازکنم و بگم این که چیزی نیست بایک آبلیمو عسل حلش میکنم
بخدااستاد هرموقه به سلامتی خودم غره شدم و گفتم من که هیچ وقت چیزیم نمیشه،همینم باعث میشه من یجای ازبدنم بلنگه و دوباره به خدا میگم عاشقتم درمان همهچیز دست خودته من هیچی بلدنیستم
الان دوهفته ای میشه بی هیچدلیلی یک دفعه من زکام شدم و هیچعلائم سرماخوردگیی ندارم،تازمانیکه با نسخه هایی که خودم گفتم بلدم وخوبم میکنه پیش رفتم اتفاقا هرروز بدتروبدترم شدم،ولی یکی دوسه روزهست که به خدا گفتم عاشقتم من حتی به برطرف کردن یک زکام ساده از بینی م ناتوانم،من رو به راه حلی که خودت میدونی هدایت کن
استادازت ممنونم که بهم یاددادی حتی توساده ترین موضوعات زندگیم هم روی خودهخدا حساب بازکنم
منی که همیشه فکرمیکردم یک آدم فقط بایدبخاطر قرضوبدهی هاش روی خداحساب بازکنه،الان فهمیدم که حتی یک سرماخوردگی ساده هم باید خدا هدایتم کنه به اون روشی که خودش بهتر میدونه
شاید اون موقعا بااون روش خوب میشدم که همونم هدایت خدابوده،ولی خدا بی نهایت روش داره که میتونه منو به اون هدایت کنه و خوبم کنه
عاشقتونم استاد عزیزوتوحیدی،خیلی مثالها دارم بزنم ولی خواستم به خودم ازهمین سرماخوردگی سادم مثال بزنم تا به خودم بفهمونم این روهم باید به خدا سپرد تا راه درست درمونشو خودش بهم بگه
خدایا سپاسگزارتم بابت اینکه منو دوباره به مسیر اوردی خدایا سپاسگزارتم بابت اینکه تو سریع العجابی بعد یک روز توکل جوابمو دادی منو از جهنم ترس وبلاتکلیفی نجاتم دادی خدایا سپاسگزارتم که توی گوشم میخندی باهام حرف میزنی بهم قول سلامتی دادی همه ی بدی و ترسو از وجودم پاک کردی دیروز تو گوشم گفتی منو یاد ایه قران انداختی که گفت سپاسگزار خداوندم که غمو از ما زدود . خدایا سپاسگزارم بابت اینکه این سایت فوق العاده رو بهم نشون دادی بابت اینکه منو با دوره هایی اشنا کردی خدایا شکرت بابت اینکه تمام وجودم تجلی توئه خدایا شکرت که دارمت خدایا شکرت که منو هدایتم میکنی .
باز هم خدا رو شکر می کنم که هر بار از او هدایت خواستم او مرا پاسخ داد الهی شکرت که کوچکتر چه بزرگ تو همیشه می بخشی
در پاسخ به سوالی که کجاها به مو رسیده ولی پاره شده و من با توکل به خدا مسئله ای حل شد باید بگم این پر رنگترین تو ذهنم بود وقتی چند سال قبل سر مسئله ای و سر اتهامی بازداشت شده بود یک دفعه و ناگهانی اتفاق افتاد و ما در شوک بزرگی افتادیم ک همسرم در شهر دور از ما در بازداشت بود تا تحت بازجویی قرار می گرفت خیلی اضطراب و دلهره و ترس داشتیم من با دخترم از یک طرف فشار خانواده ها از یک طرف
سوال مردم و آشنایان از یک طرف واقعا اوضاع سختی بود و مشکل این بود ما هیچ مدرکی برای اثبات حقانیت و بی گناهی همسرم نداشتیم کار من شده بود راز و نیاز ولی گریه پیش خدا ولی وقتی پیش خانواده ها بودم اصلا بروز نمی دادم اگرچه ترس هم تو وجودم بود اما ایمان داشتم که موضوع حل میشه چون می دونستم که همسرم اشتباهی مرتکب نشده اما بعد از یه مدت حتی خانواده به من و همسرم شک کردن اون موقع با اینکه دلم ازشون شکست اما انگار خدا رو به خودم نزدیکتر حس می کردم
زمانی همه می نالیدن و به من خبرهای بد میدادند من باز هم دلم روشن چون هر روز با خدا صحبت می کردم تا مشکل حل بشه
از اون جایی که موضوع یک مسئله دولتی و کلاهبرداری بود و اون اشخاصی که به نام همسرم و بت کد اون سواستفاده کرده بودن فراری بودن و تنها راه بی گناهی همسرم دستگیری اون افراد بود هر بار که پیگیر میشدیم ما رو نا امید می کردن
هر بار که خانواده همسرم می نالیدن من بهشون تشر میزدم که همه چی درست میشه
تا اینکه یک روز از خدا با قلبم شکسته و ناامید از همه بنده هاش که به مل قول میدادن درست میشه اما هیچکدومش نتونسته کاری بکنند دلمو به خدا واقعی سپردم بعد از یه مدت کوتاه شاید یه هفته خبر دستگیری اون افراد و اعترافشون رو به ما دادن هر کی می گفت شما شانس اوردین امان نداشت گیر بیفتن اما خدا می دونه که من به اون تکیه کردم و از او خواستم اینو همیشه به همسرم می گم ای کاش یادمون نره که بنده خدا هیچکاره است خود خدا ست که همه کارست و همسرم بعد از سه ماه آزاد شد و بعد از چند وقت کامل تبرئه شد
بعدها که یاد این موضوع می افتم یک دلیل اتفاق رو غرور می دونم هم غرور خودم هم غرور همسرم چون یه کار حساس دولتی بودن و تقریبا به دلیل کارش با افراد زیادی در ارتباط بود و دوست و آشنا از همسرم درخواست پارتی بازی و مساعده می کردن اگرچه همسرم سعی می کرد تا متواضع باشه اما ما می دونیم غرور بی جای ما به دوست و آشنا با نا چه کرد
این درس بزرگی برای ما شد که به هر جایی که رسیدیم یادمون باشه این امانتی از سوی خداست و اوست که همه کارها را پیش می برد
استاد عزیزم من تا بحال به چنین جزئی نگرش از تواضع در برابر خدا درک نکرده بودم فکر می کردم فقط در برابر کارهای بزرگه که انسان باید یادش بیفته
جدیدا که الهامی دریافت می کردم یا اقدامی می کروم به خودم نسبت می دادم چون فکر می کردم این کارهای کوچک انجامش با منه و قدم های بزرگ فقط با خداست امروز منو به این درک رسوندین که
هد قدم کوچک من هر نعمت کوچک در زندگی من
هر محبتی هر اتفاقی خوبی هر چند کوچک
هر خیری که به من و زندگی ام وا د میشه و هست از سوی خداست
من یادم بشه که لحظه لحظه زندگی ام در حال دریافت نعمتی هستم خدا به من بخشیده
خدایا شکرت به خاطر هزاران و میلیونها نعمتی که دریافت می کنیم اما بابت فقط چند تاش شکر گزار هستیم
خدایا ما رو ببخش که گاهی غرور مون باعث میشه یادمون بره که کی هستیم و بدون هیچی نیستم و اگر تو نخواهی پر کاهی هم وارو زندگیمون نمیشه
خدایا شکرت که تو بی مزد ک منت می بخشی و لی ما با کوچکترین کاری می لغزیم و منت می ذاریم
تو ما را رو هوایت کن اگه نکنی ما در زمره گنراهانیم ک کسی جز تو به ما رحم نمی کنه
مصداق حدیث معروف امیرمؤمنان على(علیه السلام): «ما رَأَیْتُ شَیْئاً اِلاّ وَ رَأَیْتُ اللهَ قَبْلَهُ وَ بَعْدَهُ وَ مَعَهُ»؛ (چیزى را ندیدم مگر این که خدا را قبل از آن و بعد از آن و با آن دیدم.)
درود به استاد عزیزم و مریم جان شیرین و دوستان
خدایا منو ببخش اگر این ذهنم همکاری نمیکنه و نمیگه تمام لحظاتی رو که تو بودی و دیگر هیچ
منو ببخش که یادم میره هر لحظه تکرار کنم [ هذا من فضل ربی]
وقتی بچه بودم و مامانم فکر میکرده بچه ی توی دلش پسره ولی دختر شدم خدا اونجا بوده وقتی دامادمون به بابام میگه تو بچه هات زیاده زهراتو بده به من و بابام میگه مگه هرکی بچه هاش زیاد بود باید تقسیمش کنه به دیگران خدا اونجا بوده وقتی من مریضی میگیرم که شکمم ورم میکنه اما خواهر برادرهام کمکدمیکنن تا خوب بشم خدا اونجا بوده وقتی تازه 7 سالم بود و با موتور تصادف کردم و زنده موندم خدا اونجا بود تمام وقتهایی که تحقیر شدم سرزنش شدم نادیده گرفته شدم خدا اونجا بود وقتی خواستم برم دانشگاه و یه ضرب بعدازدیپلم دانشگاه ملی قبول شدم خدا اونجا بود وقتی توی یک مهلکه گیر کرده بودم و خدا رو صدا زدم و خدا نجاتم داد خدا اونجا بود وقتی برای ازدواج با خودش عهد بستم و اونم بهترین بنده شو بهم هدیه داد خدا اونجا بود وقتی شوهرم تازه فارق التحصیل شده بود سربازم بود شغل هم نداشت پس اندازم نداشت حامی مالی هم نداشت ولی خدا رو داشتیم و جهیزیه گرفت و عروسی گرفت و رفتیم سر خونه زندگیم خدا اونجا بود وقتی از یه خونه ی داغون رفتیم یه خونه ی بزرگ و پرنور و تمیز و قیمت مناسب خدا اونجا بود وقتی ماشین خریدیم به قیمت مناسب و درزمان مناسب خدا اونجا بود وقتی باردار شدم در تک تک ثانیه های اون 9 ماه خدا اونجا بود وقتی لحظه ی آخر زایمان نزدیک بود پسرم رو از دست بدم ولی خدا نجاتش داد بازم خدا اونجا بود وقتی برای زایمانم آبجیم و زنداداشم و مامانم بهم رسیدگی کردن خدا اونجا بود وقتی قطره ی مولتی ویتامین دادم به پسرم و خودم تنها خونه بودمو نزدیک بود خفه بشه اما خدا نفسش رو برگردوند خدا اونجا بود وقتی اسباب کشی کردیم یه خونه ی جنوبی و من خیلی تنهایی کشیدم ولی حالمو با دونه ریختن برای پرنده ها خوب میکردم خدا اونجا بود وقتی همون روزهای تنهایی کتاب شفای زندگی رسید دستم تا با خودم آشتی کنم خودمو دوست داشته باشم خدا اونجا بود وقتی با یه استاد شخصیت سازی آشنا شدم و هی مدام گوش میدادم خدا اونجا بود وقتی مهاجرت کردیم روستا به یه خونه ی فوق العاده عالی تمیز بزرگ تو دل طبیعت حیاط بی انتها صدای پرندها درختان میوه همسایه های عالی نزدیک کار همسرم دیگه خدا اونجا بینهایت بود وقتی منو پسرم تصادف کردیم ماشین چندتا ملق خورد بچه ی 2 ساله از شیشه پرت شد بیرون ولی ولی ولی خون هم از دماغ دوتامون نیومد خدا بی نهایت اونجا بود تو بغلش بودیم وقتی دوره خریدم و هی گوش دادیم و هی گوش دادیم خدا اونجا بود وقتی تراکتور خرید همسرم وقتی ماشین دوم رو خرید همسرم و ماشین اولی اومد زیر پای من خدا اونجا بود وقتی به موقع خونه خریدیم خدا اونجا بود وقتی صدها باری که خطر از بیخ گوش خودمو پسرم رد شد همونجا گفتم خدایا تو نگهدارمون بودی خدا اونجا بود وقتی با استاد عباسمنش آشنا شدم خدا اونجا بود وقتی همسرم با ماشین چپ کرد و خون از دماغش نیومد خدا اونجا بود وقتی ترسم از رانندگی رو زیر پا گذاشتم خدا تو قلبم بود وقتی کارگاه هنری خودمو زدم خدا اونجا بود وقتی با دوست جدیدم دوست شدم خدا توی قلبم بود وقتی هربار ازش سوال میپرسم و جوابمو میده خدا توی تک تک سلولهامه وقتی برنده جایزه میشم خدا توی تک تک ضربان قلبمه وقتی صبور شدم شجاع تر شدم توحیدی تر شدم منظم شدم تمیز شدم مسئولیت پذیرتر شدم متخصص تر شدم توی هنرم دوسداشتنی تر شدم برای خودم خدا توی تک تک نفس هامه وقتی کلی سفرهای بینهایت زیبا و عالی رفتیم خدا توی تک تک ضربان قلبمه وقتی کسانی که هم فرکانسم نیستن دیگه نمیبینمشون خدا توی تک تک نفس هامه .خدایا منو ببخش که خیلی چیزهارو از قلم انداختم تو از ازل تا ابد در قلب من بودی و هستی و خواهی بود.
درود بر تمامی کسانی که دارن روی خودشناسی و خداشناسی کار میکنند و این فایل رو جذب کردند
من چهار سال پیش با هدایت خداوند اومدم در یکی از شهرستانهای استان یزد دفتر املاک زدم
به لطف خداوند کم کم با محیط آشنا شدم و اعتبار پیدا کردم
تو این چهار پنج سال بالا پایین داشتم و هر روز به لطف و هدایت خداوند با تجربه تر شدم و زمان هایی بود که به مو میرسید ولی پاره نمیشد
چهار ماه پیش از مغازه ای که چهار سال داخلش بودم به الهام خداوند بیرون اومدم و قبل از اینکه خالی کنم گفتم خدایا اگر من باید برم توی اون خیابان و اون مغازه (که مد نظرم بود) نشانه ای برام بفرست نزدیک غروب صاحب مغازه جدیدم خودش اومد دفتر من (بعد از دو سه ماه که ندیده بودمش)و داستان را بهش گفتم.
گفت امروز این طرف کار داشتم گفتم یه سری بهت بزنم و گفت دیروز اومدن اجاره کنن برای پوشاک فروشی ندادم و تو بیا
از یک ماه پیش هر شب قبل از خواب و بعد از بیدار شدن معنی سوره حمد را مینویسم
بنام خداوند بخشنده مهربان (1)
سپاس و ستایش مخصوص خدایی است که فرمانروای جهانیان است(2)
بخشنده و مهربان است(3)
مالک روز جزاست(4)
تنها تو را میپرستیم و تنها از تو یاری میجوییم(5)
ما را به راه راست هدایت کن(6)
به راه کسانی که به آنان نعمت دادی و نه کسانی که بر آنان غضب کردی و نه گمراهان(7)
و در آخر این رو مینویسم که:
خدایا به هر خیری که از تو به من برسد محتاج و نیازمندم (هر شب و هر صبح)
و هر روز صبح با هدایت خداوند میرم جلو اینه و کلی از خودم تعریف میکنم و میگم
تو ارزشمند و با لیاقت هستی
تو انسان شایسته ای هستی
تو بنده خاص خداوندی هستی
تو لایق بهترین ها هستی
تو لایق هم صحبتی با خداوند هستی
تو لایق دریافت الهامات خداوند هستی
خداوند مقدر کرده که تو ثروتمند باشی
تنها منبع رزق،ثروت،سلامتی و خوشبختی تو خداست
فقط روی خداوند حساب باز کن
و ………………..
و هر روز صبح به لطف خداوند به محضی که پام رو میزارم تو دفتر املاک
معنی ایه الکرسی رو برای خودم میخونم
بنام خداوند بخشنده مهربان
نیست معبودی جز خدای یگانه،او زنده و پاینده است(1)
هیچگاه کسالت خواب سبک و سنگینی او را فرا نمیگیرد(2)
آنچه در آسمان ها و انچه در زمین است از آن اوست(3)
کیست که در نزد خدا جز به فرمان خدا شفاعت کند(4)
انچه پیش رویشان و پشت سرشان است میداند(5)
کسی به علم او محیط نمیشود به اندازه ای که در مشیتش باشد(6)
تخت او اسمان ها و زمین را در بر گرفته و نگهداری از انها او را خسته نمیکند(7)
او بلند مرتبه و عظیم است(8)
من به لطف خداوند و هدایتش هر روز چند صفحه از کتاب استاد ( رویاهایی که رویا نیستند) رو رونویسی میکنم و الان فصل پنجم هستم که چند خطش رو اینجا مینویسم:
زیرا وقتی که فقط قدرت این نیرو را باور میکنی،وقتی فقط از این نیرو مدد میخواهی،وقتی به این یقین مرسی که هدایت همه جهان و طبیعت،حتی غریزه آن حیوان نیز در سیطره ی قدرت من است.
وقتی این یقین را جزئی جداناپذیر از خود بدانی،انگاه یک موسی،محمد،مسیح،یا ابراهیم دیگری میشوی که قادر است در زندگی معجزه کند!چون نیرویی را باور کرده است که مدیریت جهان در دست اوست.نیرویی که محافظ هر جنبنده ای است.نیرویی که هیچ خطا یا تغییری در قوانینش نمی توان دید.
نیرویی که بی اذن او حتی برگی هم از درخت نمیافتد.چنین حدی از یقین تو را چون ابراهیم،از هر تردید یا ترس دور خواهد کرد.
و با این تمریناتی که انجام میدم هر روز معجزه برام اتفاق میفته
من خیلی کم اتفاق میفته که فایل هام رو برای فروش بزارم تو برنامه دیوار
چند وقت پیش یه فایل برام اوردن و بهم الهام شد که این رو بزار توی دیوار
منم فورا گذاشتم و به لطف خدا چند روز بعد یه مشتری اومد و خریدش و حق الزحمه خوبی هم گرفتم
و حتی از توی این فایل که گذاشتم توی دیوار با چند تا مشتری جدید آشنا شدم
این رو هم بگم
و یه کاری که از استاد یاد گرفتم (توی دوره روانشناسی ثروت 1)استاد میگه تو فقط پیشنهاد بده
منم به لطف خدا فقط یک بار با مشتری تماس میگیرم و پیشنهاد میدم و میزارم دیگه مشتری باهام تماس بگیره و معجزه ها دیدم از این کار چیزی بنام پیگیری ندارم اگر ملکی که بهش پیشنهاد دادم رو میخواد اون باید باهام تماس بگیره
(قبلا چندین بار به عنوان پیگیری با مشتری تماس میگرفتم و حتی جواب من رو هم نمیدادن مشتری ها)
ولی الان اگر میخوان از یه مشاور املاک ارزشمند و بالیاقت و پاک دست و راستگو و درستکار ملک بخرند اونها باید با من تماس بگیرن
من هر روز از خداوند هدایت میطلبم
و خداوند برام کارها رو انجام میده
مثلا دیروز یه خانمی اومده بود برای کار خیاطی (مغازه زیر دفتر) خیاط نبود اومد بهم گفت من این لوازم رو میزارم اینجا میرم و بر میگردم گفتم باشه گفت راستی دو واحد داریم برای اجاره و شماره ی اقاش را بهم داد
یه روز دیگه یه خانمی اداره گاز کار داشت (قبلا کنار دفترم بوده و جا ب جا شدن)اومد ادرس جدید اداره گاز رو بپرسه بهم یه فایل برای فروش سپرد
دیشب رفتم یه مغازه خرید کنم صاحب مغازه بهم گفت شما تو کار ملک هستین گفتم آره(اصلا من نمیشناختمش)گفت یه اپارتمان دارم برام بفروشید
منی که تو این شهر غریب هستم و هیچ تبلیغاتی انجام ندادم خداوند از در و دیوار برام فایل و مشتری جور میکنه
شنبه شب بخاری دفتر رو یادم رفته بود خاموش کنم و فرداش هم که تعطیل بود، یکشنبه شب تو خونه،رو تخت خوابیده بودم یه لحظه بهم گفته شد که پاشو از خونه برو بیرون به خانمم گفتم الان بهم گفته شد که برم بیرون
لباس پوشیدم رفتم بیرون یه خورده راه رفتم تو خیابون بهم گفت که ماشین بردار برو دفتر دوباره رفتم جلوتر بهم گفت برو ماشین بردار برو دفتر دوباره پیاده رفتم جلوتر و باز بهم گفت
منم برگشتم ماشین رو برداشتم و رفتم دفتر دیدم بخاری روشنه و خاموشش کردم.
امروز صبح گفتم خدایا دوست دارم امروز تو بشی مدیر فروش و بازاریاب کسب کار من
یه مشتری با خانمش اومدن خونه اجاره ای میخواستن با خوش رویی باهاش برخورد کردم بعد گفت دفتر شما فلان جا نبود گفتم آره گفت یه خونه قدیمی دارم میخوام بفروشم و مشخصات ملک رو بهم داد و قرار شد شب بیاد خونه برای اجاره بهش نشون بدم(چون صاحب خونه رفته بود یزد)
همین الان که دارم این کامنت رو مینویسم یکی از مشاور املاک های منطقه اومد پیشم (میدونن که من با هیچ کدوم از املاک ها کار نمیکنم)و چند تا از ملک هایی که صاحبش خودش هست رو برای فروش بهم سپرد
واقعا وقتی از خداوند هدایت میطلبیم خیلی قشنگ و راحت هدایتمون میکنه
چند روز پیش قبل از اینکه استاد این فایل رو بزارین خونه مادرم بودم بابت یه کاری که برادرم نتونسته بود انجامش بده من با یکی از دوستانم تماس گرفتم و گفت بیا من برات اوکی میکنم وقتی گوشی رو قطع کردم یه لحظه گفتم ببین این مسئله هم رو (من) حل کردم به محضی که حرفم تموم شد من و خانمم باهم گفتیم خدا کرد
استاد ممنونم بخاطر این فایل فوق العاده و بی نظیر
ممنونم که دست خداوند شدین تا زندگی من و هزاران هزار نفر دیگه از طریق فایل ها و محصولات شما دگرگون بشه
بنام خداوند مهربان همیشه حاضر یکتا و عاشق پیشرفت لذت و آزادی ما،
و درود و رحمت و سعادت و ثروت و سلامتی و ارامشو لذت آزادی هر لحظه جاری به زندگی شما استاد گرامی و عالیقدر و خانم شایسته مهربان نازنین،
با عرض سلام و ادب،
استاد این فایل نه تنها این فایل بلکه هر فایل شما
حرف خداست به ما و انگار هر طوری شده ما هم هدایت بشیم باور کنیم ایمان بیاوریم و اعتماد و اطمینان کنیم که خدا مارو دوست داره عشق ما رو و اعتماد و پیشرفت مارو میخواد خدایا ممنونم استاد ممنونم،
و این کلام حق و درست میفرمایید ممنون یادآوری بهمون میکنید که :
بیای به میدان باور اونکسی که از اول با عشق خودش ما رو آفریده به خدا آسون و خدا منتظر ماست در قلب ماست و در درون ما ازخود نزدیکتر به ماست و هر لحظه دوست داره با ما عاشقی کنه و فقط از خودش بخواهیم و او به ما عطا کنه،
استاد یاد گرفتم یا بهتر بگم باورم در من روشن شده و تقویت ایمانم به تنها قدرت مطلق خداوند مهربانمون،
یاد آوری بهم شده و داره تقویت میشه که از من بخواه با چهار ویژگی:
1(با اعتماد و اطمینان) کامل تنها و تنها از خودش یعنی خداوند واحد یکتا و تنها صاحب ابدی باید خواست،سختش نکنیم و دورش نبینیم بلکه آسان نزدیک در همین لحظه باور کنیم به همین آسانی بدونیمش و آگاه باشیم که
خداوند تمام قصدش با ما عاشقی و معشوقی هستش،
2 و اصلا و ابدا در هیچ چیزی( نه برای رقابت نه برای مقایسه و نه تایید دیگران) نه چشمو هم چشمی کاری نکنیم،
بلکه فقط و فقط برای پیشرفت و لذت و آزادی دل خودمون باید ازش بخوایم، خداوند دوست داره ما عشق کنیم با خودش و نعمتهاش و مدام بگیم به به احسنت!! وای خدای شگفت انگیز منو چقدر باحال نعمت میده چقدر باحال نعمتهاشو آفریده !!!
و مدام بگیم بهش دمت گرم چقدر عالی و بی نظیری،البته او از ینایشما هم بی نیاز ،
3 و هر چیزی را که میخواهیم باید با وقار و تواضع و خاشعیت اون چیز را با اطمینان بخوای و بعدش رهاش کنیم،
( نه با حس حسرت نه با حس حسادت )یا نه با حس محتاجیم و نیازمندیم و عجزو ناله و بد نه ،
بلکه با وقار با جسارت و احترام و اطمینان به قدرت خدا و به حکمت خدا که اون چیز برا من گذاشته شده کنار چه معنوی چه مادی از قبل اونم اینحوری باید بخواهیم از خداوند عزیزمون با سماجت و احترام و خاضعیت از خداوند مهربان اما رهاش کن با اعتماد و اطمینان به خداوندمون،
بله با اطمینان مال تو اون چیز و بس با حس خوب قدرتمند و اعتماد به قدرت مطلق خدا ،
چونکه:
اگر مال من نبود به فکرمم نمیومد پس ازقبل،
خدای دانا میدونسته من چی میخواستم و برای من سهممو با گسترش ظرفیت من و به موقع دقیق سر وقتش عطا کرده،
الف)خداوند دیر نمیکند خداوند دقیق است
ب)خداوند خلف وعده نمیکند خداوند وفادار هست،
حتی زمانیکه ما خودمون یادمون رفته خداوند یادش بوده و بهتر از اون چیزی برامون به موقع عمل کرده و میکند،
ج)خداوند یکتا میگوید مرا بخوان تا اجابتت کنم و تماااام.
د)خداوند در ضمن به پیامبر ص میفرماید چشمت را از روی مال دیگران بردار مبادا حسرت و فریب بخوری,
چون حس ناشکری و حس کمبود برات میاره ،
بلکه فقط تحسین کن زیبا ببین و از خداوند تو هم بخواه با حس خوب کافی و عالی و قدرتمند و اعتقاد به کامل بودن خداوندت که تو هم لایقی به تو هم میده چرا که نه این عدالت خداست به همه استعداد ،توانایی لیاقت و عشق و نعمت داده و بیشترین میده تا بینهایت،
4)و مورد آخر در مورد خواستن به نظر من:
تو خودتو دستور دهنده و سرور و مستقل و پادشاه و بی نیاز از اون خواسته ات بدان ،اونموقع که خدا را صاحب مطلق همه چیزت بدانی حتی صاحب مطلق خواسته ات اونموقع اون چیز برای توست و به سمتت میاد، وقتی بندگیو فروتنی به جا بیاری و به غیر خدا بنده چیز دیگه ای نشی،و البته بعدش که بهت عطا شده و عطا شد باید با احترام باهاش رفتار کنی و با قدردانی فقط از خدا،(پس با حس اینکه تو مالکشی و وابسته بهش باشی و عشق اون چیز تو را از عشق مطلقا به خدا غافل کنه وحس نیاز و وابستگی داشته باشی هیچوقت به هیچ عنوان اینطوری چیزی رو نخواه)،
بلکه با حس قدرت و اعتماد به قدرت و مالکیت مطلق خداوند که او صاحب اصلی هست بخواه و او عطا کننده مطلق و خواهان پیشرفت لذت و ازادی و عشق ماست،
چون خودتو اگر نیازمند و وابسته به خواسته ات بدانی اون چیز میشه سرور تو و تو بندگی به غیر خدا کردی، بدتر به طرفت نمیاد یعنی نوعی شرک و ناشکری که باز با قانون عشق بازی با خدای احدو واحد جور درنمیآید و غلط،
پس تو بعد از خدا به اذن الله میتونی دستور دهنده و خالق کوچک و مطیع خدا برای گسترش خیر و برکتی و نوری البته به شرط اینکه خدا رو فقط قدرت مطلق بدانیم یادمون باش،
و تو باید فقط بخوای در خودت باور اینکه این نعمت حق طبیعی من هست با حس قدرت و باور عالی و خوب و توحیدی به خداوندا خواسته ات را بخواهی،پس تو نوعی قدرتی بعد خدا البته همیشه خداست میخواهم مفهوم برسونم اینکه اون چیز خدمتکار تو اون باید دنبال تو بیاد و تو هم با احترام و شکرگزاری به استقبالش میری و اعتبارش هم فقط از خدا باید بیبینی و بدونی همیشه وتمااام.
در هر لحظه از زندگی به نظرم باید خدا را صدا کرد و اجازه گرفت و خدایت خواست خدایا شکرت ای احدو واحد یکتا،
بله ما چنین خدایی داریم خدایا شکرت تو خدای ما هستی هزاران بار شکرت که
حس خوب بهمون دادی آخر همه تعکنهات دلمون میخواد خسمون خوب باش لذت ببریم از نعتمهامون و ازادو و کمک کننده باشیم خدایا شکرت به ما هدایت و آگاهی میدی تا ما هم با صفات خودت یکی شویم از قدرت و تواضع و فروتنی و ثروت و نعمت مثل خودت
خداوندا لیاقت بندگی خوب به ما عطا کن تا آخر عمرمان.
ممنونم خداوند یکتا
ممنونم استاد عالیقدر
ممنونم از همگی دوستان پر انرژی .
4
سلام به استاد عباس منش عزیز و بانو شایسته دوست داشتنی،امیدوارم که هرجا هستید شاد و سلامت باشید،کسی که در مدار درست هست به قول استاد امکان ندارد اتفاق بدی براش پیش بیاد، چون اصلا دسترسی ندارن اتفاقات بد بهش، و همه چیز در همه ی جنبه فقط خیر و خوبیست، و اگر اتفاق بظاهر بدی هم بیوفته،اگر کنترل ذهن کنیم که انصافا بشدت تمرین میخواد ، همون اتفاق بظاهر بد،خیریتی برامون داره…. الان سایت رو باز کردم و فایل جدید توحیدی دیدم، و یه حسی بهم گفت کامنت بزار این اتفاقات دیروز رو که چطور خدا خودش داشت تمام کارها رو انجام میداد و منم فقط ناظر و نظارگر این ماجراها بودم و فقط میگفتم خدایا شکرت و خدایش هم تونستم خوب ذهنم رو کنترل کنم و آرامش داشته باشم، من فقط یک دقیقه از این فایل رو گوش کردم، قلبم گفت بنویس، چون من بندرت کامنت میزارم ولی الان شارش ذهنم بشدت بالاست و فقط دارم تایپ میکنم و تپش قلبم هم داره خیره بالا، چون این ماجراها مال همین دیروز هست که میخوام تعریف کنم،
بریم سراغ ماجرا…
3 روز پیش از اهواز به سمت کوهرنگ حرکت کردیم که یه مسافرت برفی داشته باشیم،من و داداشم، کلا دو خانواده بودیم، داداشم شب قبل از حرکت بهم گفت که ضد یخ بریز توی ماشین که رادیاتور یخ نزنه، منم رفتم تعویض روغنی که کارهای ماشین رو انجام بدم،بعد بهش گفتم که ضد یخ هم میخوام، اونم اومد و ضد یخ رو ریخت توی محفظه ی بغل نه تو رادیاتور،حالا چرا،الله و اعلم ( هدایت خدا) من بهش گفتم رادیاتور رو خالی کن و بریز که اوکی بشه،گفت نه همین اوکیه، خلاصه ما با توکل بخدا حرکت کردیم، ولی اینبار از مسیر تاراز رفتیم که همش پیچ در پیچ و هیجان انگیز بود و پر از برف…
ما رسیدم مقصد و هوا یخ بود،شب خوابیدم،صبح که بیدار شدیم بریم پیست دیدم که رادیاتور یخ زده، خداوند دستی فرستاد و با آب گرم یخ ها رو رفع کردیم(من حالم اوکی بود و تلاش کردم اراوم باشم و تو دلم گفتم خیره) با ماشین داداش رفتیم پیست و کلی بازی کردیم و غروب برگشتیم، ماشین رو بردیم تعویض روغنی و اون آقا کاراش رو انجام داد و ضد یخ ریخت توی رادیاتور و ماشین کاملا اوکی شد.خدا رو شکر…
ظهر روز بعد حرکت کردیم قسمت اهواز و ماجراها تازه شروع شد، بعد از یکساعت یهو دیدم آمپر ماشین اومده بالا،زدم کنار دیدم داره آب میریزه، (هدابت خدا : درست زمانی که به یه شهر رسیدیم این اتفاق افتاد و به یک مکانیکی خوب هدایت شدیم، جالب بود که واترپمپ خراب شده بود، بخاطر ضد یخی که ریخته بودیم تمام جرم اومده بود اونجا و باعث شد واتر پمپ خراب بشه. بازم هدایت خدا: اگر توی مقصد ضد یخ میریختم قطعا توی مسیر پیچ و خم دچار مشکل میشدم و توی کوهستان بشدت کارم سخت میشد) در همین حین مکانیک تسمه تایم ماشین رو هم چک کرد که اصلا اوضاع خوبی نداشت ( ماشین رو تازه گرفتم خبر نداشتم) و گفت فقط خدا آوردت تا اینجا و تسمه رو باز عوض کردیم که اگر مترکید توی مسیر کلا کل موتور ماشین خراب میشد، ( من این وسط فقط سپاسگزاری میکردم و آرامش داشتم و نگران نبودم که مثلاً شب توی جاده باشیم، چون نمیخواستم شب توی جاده رانندگی کنم،)
باز خدا که خواست با جوش اومدن ماشین بگه تسمه تایم که یک مشکل بسیار بزرگ ایجاد میکرد رو عوض کن، خدایا شکرت… من طی این ماجراها سعی کردم ساکت باشم و نکات مثبت قضیه رو ببینم، اینکه در زمان درستی که توی شهر بودم این ماجرا پیش اومد و اینکه از روز اول ضد یخ نریختم، و اینکه ماشین جوش آورد که بفهمم تسمه تایم خرابه اصلا، هی میگفتم حتما خیره و خدا رو شکر.
شکر خدا رسیدیم خونه و توی مسیر میخندیم و میرقصیدم و سپاسگزار بودم که کارها خوب پیش رفتن…
استاد عاشقتم، خیلی باید روی خودم کار کنم که سر سپرده تر بشم، رها تر بشم،ارومتر بشم.…
بیشتر باید باور کنم که هرآنچه هست خیریت هست هر آنچه که هست و نیست در راستای بهتر شدن من و جهان من هست، باید باور کنم و بپذیرم..
مرسی از شما دوست عزیزی که تا اینجا کامنت من رو خوندی،
در پناه الله شاد و ثرومند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.
دوستدار شما امین ستایش
چه مقدار کریدیت داشته و فعالیت، موفقیت مان را به خداوند میدهم؟
چه مقدار متواضیع هستیم؟ یعنی چه مقدار داشته هایم را به خداوند نسبت میدهم، که هر آنچه به من داده است از آن اوست
درک و توحید بودن اصل است هر اندازه توحیدی ام خالص تر شود ایمان بهبود پیدا کند به همان اندازه چرغ زندگی ام از تمام حالات روان تر می شود آرامیش بیشتر نمایان می شود
خدایا سپاس گذارم بابت حضور تان در زندگی ام خدایا سپاس گذارم بایت هدایت و الهامات تان خدایا سپاس گذارم که مدام توحید تر میشوم خدایا شکرت از کفر و شریک که تو زره زره سلول بدنم جا گرفته بود تو تمام جنبه ها زندگی ام بود پاکسازی می شود
خدایا شکرت که تسلیم تر می شوم
خدایا شکرت که تسلیم به معنی واقعی را دارم درک میکنم
خدایا شکرت که در بهترین زمان به موقع خود تان را می رسانی دقیقا امروز حالم ناخوش بود گفتگو های درونی باز هم مثل ثابق شروع کرده بود به غر و غور کردن نقشه های شوم شیطانی که ثابق ها تو تمام لحظات زندگی در حال طرح ریزی بود امروز باز با بهترین دستان بهترین استاد که حضور این یک دانه بزرگ ترین نعمت زندگی من است آموزشات و آگاهی های که از این ابر مرد حال حاضر جناب بزگوار استاد عباسمنش عزیز️بدست آوردم بازم با یک فایل فوق العاده که اصل و اساس همین است تهیه و تدین نمودی تا باشد از آکاهی های ناب وسپاس گذارم قدر دان شان باشم
سلام استاد عباسمنش سلام بانو شایسته عزیز سلام بچه های سایت
امروز روزی بارنی فشنگ داشتم با هوای 18درجه دنیا با تمام زیبای های خود امروز ستایش الله را داشتند ولی من یکی چندان روز خوبی نداشتم بازم نجواها نگذاشت امروز از این باران که اینجا خیلی کم باران داریم شاید در سال چند بار بیشتر نباشد اینجا عربستان سعودی است محیط خشگ بیابانی ولی با یک عالم ثروت و فروانی این مملکت احاطه شده است
دلیل اینکه نگذاشت از این باران لذت کافی را نبرم ریشه شان تو همین فایل بود
رفتار آدما فرق کرده بود با من یک جواری بد شده بود حرف های همکارام احساس می کردم نیش دارد کنایه می گویند نمی دونم امروز این قشنگی چرا برای من راست نبود
احساس پوجی و بی ارزشی داشتم امروز نمی دونم
ولی این فایل را ساعت 11صبح دیدم روی سایت است دانلود کردم ولی شب دقیقا ساعت 6 عصر بود گوش دادم
این اون پاک زهر بی حالی و زشتی امروز ام بود
با گوش دادن این فایل این تواضیع بودن مان خیلی من را در خود در گیر کرد
خوب از اینکه لطف الهی بود شاگرد دوره احساس لیاقت بودم خودم را درک میکنم خودم قبول میکنم اشتباه ام را می پذیریم نمی جنگم این را از آموزشات این دوره یاد گرفتم
دیدم من چقدر فخر فروشی کردم چقدر من ظالم بودم چقدر من جای مظلوم قرار داشتم
چقدر از مردم درخواست همکاری شدید داشتم چقدر مردم را بولد کردم چقدر خلی خلی کردم
چقدر کسانی که پاین تر از من بودن مسخره کردم
چقدر قضاوت کردم چقدر دخالت داشتم چقدر جای که مسخره ام کردن توهین ام کردن ساده گذشتم خندیدم به این حالت
وا وی لا
خدایا ازت دعای خیر می طلب ام من را یاری ام کن تا مسیر تکاملی ایمانم و توحیدی بودنم را طی کنم
خالص تر شوم
آها راستی زمانی یادم است که هدایت شدم به سمت سایت چه زمانی بود
دقیقا یادم است این تکه شان واقعا واقعا قشنگ ترین و رمانتیک ترین حالت تسلیم بودن من است
حدود 5-6ماه بود دقیق یادم نیست
من دوکان خریده بودم از پول قرص از اینکه اینجا به اسم سعودی است من عامل دیگر شرکت بودم او شرکت کار نداشت از طرف در دوکان خودم کار نمی توانیستم چون این سعودی نمی گذاشت
او شرکت قبلی تنازل ام را نمی داد از طرف میگفت کار ام نمی دهم پولم را بیار تو دفترم بگذار بعد من تنازل تان را میدهم خلاصه در بد ترین حالت گیر کرده بودم از یک طرف ایجازه کار نداشتم از طرف دیگر نفر پول خود را می خواست
باز یک دوستی عزیزم که واقعا دوست دارم تو هم خانواده در سایت هستیم گفت چطوری با آموزشات من گفتم من دیگر نه به قانون جذب و عباسمنش اعتماد ندارم اصلا دوست ندارم صدای شان را بیشنوم تمام فایل های شان را حذف کردم
بعد گفت برو در قسمت نتایج دوستان رضا عطا روشن را بیبن
من گفتم باشه رفتم قسمت اول فایل رضا جان را دیدم بعد بازم رها کردم نمی دونم بازم این دوست گفت من این نتایج را دیدم نفرای است که زیر صفر به کجا ها که نرسیده اند
فایل رضا جان را تکمیل دیدم
…
به طور خیلی عجیب. گفتم خدایا تسلیم هستم در مقابل تان هر اتفاق که در زندگی ام روخ داده است مقصر صد در صد خودم هستم یک سجده کردم
همین طور شوق و اشتباق بیشتر پیدا کردم به آموزشات تا اینکه تصمیم گرفتم یک از آموزشات استاد را بگیرم
همینجا هم گفتم خدایا خودت هدایت بدی چه را بخرم
که فردای شان دوره احساس لیاقت در سایت قرارگرفت گفتم ای خودش است حتا فایل توضیح شان را سیل نکردم توضیحات شان را نخواندم
به دوست گفتم من به شرایط از پی پال استفاده نمی توام از طریق صرافی پول می زنم ایران شما برایم خرید کنید کفت اوکی فرای شان این فایل را خریدم
داستان در نره از همان روز که گفتم خدایا با تمام وجود تسلیم هستم نتیجه بوم بوم می آمد خود نفر زنگ زد گفت برو تنازل کن اینجا که قرار بود تنازل کنم دفتر دار گفت کل مصارف تان 10هزار ریال میشه باز نا امید شدم گفتم من از کجا کنم این مقدار پول را بعد گفت باش یک چک کنم کمپیوتر را چه میگه خدا وکلی الله اکبر با چشمان براق دید گفت یا محمد والاه عظیم معجزه معجزه
گفتم چه شده گفت بخشش خورده از طرف دولت مصرف شما از تنازل 2هزار میشه
بعد گفت کل مصارف شما با تجدید اقامه 3 ماهه تان 4700ریال میشه
اگر طور نورمال من پیش می رفتم بایت 12500 ریال می دام این یکی از معجزه الهی
بعد گفت باید کارت بیمه تهیه کنی گفتم چند میشه گفت نورمال عادی 500ریال اگر با خدمات عالی می خواهی 2هزار ریال من گفتم من اصلا اعتقاد ندارم خندید گفت این قانون است
بعد این را دید گفت پسر تو دیگه کی هستی یک سال پیش وی آی پی ثبت کردی گفتم من خبر ندارم من اصلا جعمه نکردم اتفاقا کارت بیمه ام ندارم
گفت وی آی پی در اقامه و آبشر شان است کارت فزیکی ندارید
بازم گفت الهی شکر این کل معجزات و لطف خداوند است
این ها چه است اینها از زمانی بود که دیگر خسته شده بودم دیگر توان حرکت نداشتم گفتم خدایا تسلیم هستم
تا اینکه حالا رسیدن به این حالت خداره شکر
کل بدیهی هام پرداخت شد
کل پول دارم
شاگرد دو دوره بی نظر احساس لیاقت و کشف قوانین زندگی هستم
سپاس گذار خداوند هستم
خدایا خودت حامی ما باش در تواضیع ، بردباری، خیر تان ما همیشه تسلیم و فقیر هستم در مقابل خیر و بزرگی تو
سپاس گذارم که این کامنت را مطالعه میکنید
️️
به نام خداوند بخشنده ی مهربان و روزی رسان
سپاسگزاره خداوندم که به من فرصت داد تا باردیگر بااین آگاهیهای ناب توحیدی خودم رو رفرش کنم و اعتبار تموم زندگیم رو به خدای قدرتمندم بدم
سلام به استادعزیزم و بینهایت بار سپاسگزارم ازشمابابت این لطفی که به ما دارید و بهمون میفهمونید دلیل یکسری پیشرفت نکردنهامون سستی در اجرای توحیدمون هست،نه اینکه بی عدالتی در اجرای قانون الهی باشه
استادمیخواستم بگم هزاران بار تحسینتون میکنم که اینقدر عالی میتونید اعتبار همه ی زندگیتون رو به خدا بدید و خدانتیجه ی این اعتبارهایی که به اون دادید رو به شیوه های مختلف هربار بیشتروبیشتر واردزندگیتون میکنه
استادوقتی که به شیوه ی قانون سلامتی عمل میکنم چنان قوت ونیرو به بدنم خدا تزریق میکنه،که تعجب میکنم چرا بااینکه دوروز ورودی غذا به بدنم وارد نکردم اینهمه توانمندم،،وقتی اعتبار اینهمه قوت و نیروم رو به خدا میدم،نتیجش شده قوت و نیروی بیشتر به بدنم،و نظرخیلی ها نسبت به من اینه که ازوقتی بارداریت رو ختم دادی چقدر ضعیف شدی و رنگو روی صورتت سفیدونورانی شده،یچیزی بخور چاق بشی دشمنتو شاد نکنی،بگه بیچاره بچشو که ازدست داد لاغرو ضعیفم شد
یعنی وقتی این حرفو میشنوم میخوام زار زار به حال دیدگاه اینجور آدما گریه کنم،که همیشه بخاطر حرف دشمن همیشه بخاطر حرف دیگران کاری کنیم که خوب دیده بشیم
چقدر این آدما بیچارن که نخواستن یکبار بخاطر خودشون زندگی کنن تا ببینن طعم شیرین برای خود زندگی کردن چقدر لذتبخشه
ازوقتی که مهم بودن چاقی صورتم از اولویتم بیرون رفت و بیشتر خواستم سلامتی رو تجربه کنم و قوت ونیروی بیشتری داشته باشم،خیلی آرامشم بیشترشده،اونقدر آرامش دارم به لطف خداوند،که هرموقع این حرفارو میشنوم انگار دیگه درکشون نمیکنم،فقط بایک لبخند اونا رو رد میکنم میره پی کارش..
استاد واقعا خوردن هله هوله های الکی دیگه برام معنایی نداره،اصلا در هشتاد درصد شبانه روز من مثل یک آدم روزه دار هیچورودی به بدنم نمیدم،اینجوری انگار ذهنم هم حوصله ی نجواکردن نداره،فقط دوست داره خودمو به یک کاری مشغول کنم و انگار نای حرف زدن براش نمیمونه
بخدا دقیقا دارم درک میکنم،خوراکیهای غیر مفید حرصو ولع ذهن رو هم بیشترمیکنه،حتی درمورد موضوعات زندگی هم حرصو ولع پیدامیکنه که از گذشته ها برات بیاره و نشخوارکنه،این رو دارم به عینه میبینم که چقدر ذهنم خاموش تر شده و انگار بهتر میتونم باخدا رازونیازکنم،انگار بهتر میتونم به خدا بگم اعتبار تموم زندگیم دست خودته
ولی امان از روزی که بخوام سلامتیمو به فلان خوراک یانوشیدنی ربط بدم،دقیقا یک ماه منو به یک سرماخوردگیی هدایت میکنه که فقط به خدا میگم بابا دمت گرم اشتباه کردم،من حتی به خوب کردن یک سرماخوردگی ساده هم ناتوان و ضعیفم،اعتبار همه چیزم خودتی،بخدا ناتوانم ازینکه بخوام یک سرماخوردگی ساده روروی خودم حساب بازکنم و بگم این که چیزی نیست بایک آبلیمو عسل حلش میکنم
بخدااستاد هرموقه به سلامتی خودم غره شدم و گفتم من که هیچ وقت چیزیم نمیشه،همینم باعث میشه من یجای ازبدنم بلنگه و دوباره به خدا میگم عاشقتم درمان همهچیز دست خودته من هیچی بلدنیستم
الان دوهفته ای میشه بی هیچدلیلی یک دفعه من زکام شدم و هیچعلائم سرماخوردگیی ندارم،تازمانیکه با نسخه هایی که خودم گفتم بلدم وخوبم میکنه پیش رفتم اتفاقا هرروز بدتروبدترم شدم،ولی یکی دوسه روزهست که به خدا گفتم عاشقتم من حتی به برطرف کردن یک زکام ساده از بینی م ناتوانم،من رو به راه حلی که خودت میدونی هدایت کن
استادازت ممنونم که بهم یاددادی حتی توساده ترین موضوعات زندگیم هم روی خودهخدا حساب بازکنم
منی که همیشه فکرمیکردم یک آدم فقط بایدبخاطر قرضوبدهی هاش روی خداحساب بازکنه،الان فهمیدم که حتی یک سرماخوردگی ساده هم باید خدا هدایتم کنه به اون روشی که خودش بهتر میدونه
شاید اون موقعا بااون روش خوب میشدم که همونم هدایت خدابوده،ولی خدا بی نهایت روش داره که میتونه منو به اون هدایت کنه و خوبم کنه
عاشقتونم استاد عزیزوتوحیدی،خیلی مثالها دارم بزنم ولی خواستم به خودم ازهمین سرماخوردگی سادم مثال بزنم تا به خودم بفهمونم این روهم باید به خدا سپرد تا راه درست درمونشو خودش بهم بگه
درپناه حق خدا هدایتگر هممون به سمت خوبیهاباشه
به نام خداوند حمایتگر عاشق و دوست داشتنی .
خدایا سپاسگزارتم بابت اینکه منو دوباره به مسیر اوردی خدایا سپاسگزارتم بابت اینکه تو سریع العجابی بعد یک روز توکل جوابمو دادی منو از جهنم ترس وبلاتکلیفی نجاتم دادی خدایا سپاسگزارتم که توی گوشم میخندی باهام حرف میزنی بهم قول سلامتی دادی همه ی بدی و ترسو از وجودم پاک کردی دیروز تو گوشم گفتی منو یاد ایه قران انداختی که گفت سپاسگزار خداوندم که غمو از ما زدود . خدایا سپاسگزارم بابت اینکه این سایت فوق العاده رو بهم نشون دادی بابت اینکه منو با دوره هایی اشنا کردی خدایا شکرت بابت اینکه تمام وجودم تجلی توئه خدایا شکرت که دارمت خدایا شکرت که منو هدایتم میکنی .
دوست دارم رب مهربانم
به نام خدای عزیز و مهربانم
سلام به همه
سلام به استاد عباس منش پرچمدار توحید به روش پیشرفته و جذاب، توحید قرآنی و اصل
چقدر توحید را زیبا بیان می کنید که این همه نفرات جذب میشن
خدایا شکرت بابت این همه کلام توحیدی
خدایا زیباترین جملات، جملاتی است که از ربوبیت و عظمت حضرتت سخن به میان میاد
چقدر شیرین و دلپذیر است سخن از ربوبیت خدای وهاب،
جان جانان، خالق و آفریننده ما و تمام عالم هستی
چه زیبا استاد از تواضع در مقابل خدا گفتتید، تواضع و نهایت تواضع(به قول دوستان قدیمی end تواضع )،
باید فقط برای خداوند و رب عزیزمون باشه ، به سایرین احترام بگذاریم ولی تواضع فقط برای اون نهایت عشق باشه
خدایا شکرت بابت این آگاهی ها
خدایا شکرت بابت این حجم از کامنتهای خوب و خدا یی از دوستان توحیدی
خدایا قربونت برم، فدات شم
شاد و سالم و ثروتمند باشید.
به نام خداوند وهاب
سلام خدمت استاد جان و
خانم شایسته عزیز
واقعا هر جا که منم منم زدم با خاک یکی شدم
وهر جا گفتم خدایا به امید تو ورفتم جلو به همه چیز
رسوند منو خداوند
یه زمانی من شروع کردم پیمانکاری ساختمان وهروز صبح به صبح که میخواستم از خانه بیرون برم فقط میگفتم خدایا به امید تو خودت درست کن بهترینهارو
خدا رو شاهد میگیرم جوری شده بود که وقت نمیکردم
حتی شب بخوابم همش کار بود پول درآمد
بعد یه مدتی هر کی من میدید میگفت از کجا میاری این ماشینها واین موتور های خوشکل رو
ومن غافل میگفتم زحمت میکشم وخودم دارم مثل چی کار میکنم وپول در میارم
یعنی تو چند ماه شروع شد به اینکه کارهای من کم شد کارگرهام رفتن ومن موندم وکلی بد همکاری
باز رفتم نمایشگاه ماشین خیلی خوب پول در میآوردم
وباز سوال ها شروع شد
ومثل همیشه خودم خودم سر زبونم افتاد ونتیجه شد ورشکستگی
اینه همه برا اون موقع بود که اصلا از قانون هیچ نمیدونستم
ولی حالا میخوام اب بخورم میگم خدایا شکرت بابت این آب خوشمزه وعالی
وتمام کارهامو با یاد خدا وسپردن به خودش انجام میدم
البته که نتایج هم رگباری شده وخدارو هزاران بار شکر
که فهمیدم قدرت سپاسگزاری وسپردن به خودش
واینها همه رو مدیون استاد عزیزم هستم که لطف
میکنند وبه ما آموزش میدن خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت
به امید توفیق روز افزون ثروت سلامتی آرامش برای تمامی عزیزان عباس منشی
در پناه حق
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام می کنم به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان
باز هم خدا رو شکر می کنم که هر بار از او هدایت خواستم او مرا پاسخ داد الهی شکرت که کوچکتر چه بزرگ تو همیشه می بخشی
در پاسخ به سوالی که کجاها به مو رسیده ولی پاره شده و من با توکل به خدا مسئله ای حل شد باید بگم این پر رنگترین تو ذهنم بود وقتی چند سال قبل سر مسئله ای و سر اتهامی بازداشت شده بود یک دفعه و ناگهانی اتفاق افتاد و ما در شوک بزرگی افتادیم ک همسرم در شهر دور از ما در بازداشت بود تا تحت بازجویی قرار می گرفت خیلی اضطراب و دلهره و ترس داشتیم من با دخترم از یک طرف فشار خانواده ها از یک طرف
سوال مردم و آشنایان از یک طرف واقعا اوضاع سختی بود و مشکل این بود ما هیچ مدرکی برای اثبات حقانیت و بی گناهی همسرم نداشتیم کار من شده بود راز و نیاز ولی گریه پیش خدا ولی وقتی پیش خانواده ها بودم اصلا بروز نمی دادم اگرچه ترس هم تو وجودم بود اما ایمان داشتم که موضوع حل میشه چون می دونستم که همسرم اشتباهی مرتکب نشده اما بعد از یه مدت حتی خانواده به من و همسرم شک کردن اون موقع با اینکه دلم ازشون شکست اما انگار خدا رو به خودم نزدیکتر حس می کردم
زمانی همه می نالیدن و به من خبرهای بد میدادند من باز هم دلم روشن چون هر روز با خدا صحبت می کردم تا مشکل حل بشه
از اون جایی که موضوع یک مسئله دولتی و کلاهبرداری بود و اون اشخاصی که به نام همسرم و بت کد اون سواستفاده کرده بودن فراری بودن و تنها راه بی گناهی همسرم دستگیری اون افراد بود هر بار که پیگیر میشدیم ما رو نا امید می کردن
هر بار که خانواده همسرم می نالیدن من بهشون تشر میزدم که همه چی درست میشه
تا اینکه یک روز از خدا با قلبم شکسته و ناامید از همه بنده هاش که به مل قول میدادن درست میشه اما هیچکدومش نتونسته کاری بکنند دلمو به خدا واقعی سپردم بعد از یه مدت کوتاه شاید یه هفته خبر دستگیری اون افراد و اعترافشون رو به ما دادن هر کی می گفت شما شانس اوردین امان نداشت گیر بیفتن اما خدا می دونه که من به اون تکیه کردم و از او خواستم اینو همیشه به همسرم می گم ای کاش یادمون نره که بنده خدا هیچکاره است خود خدا ست که همه کارست و همسرم بعد از سه ماه آزاد شد و بعد از چند وقت کامل تبرئه شد
بعدها که یاد این موضوع می افتم یک دلیل اتفاق رو غرور می دونم هم غرور خودم هم غرور همسرم چون یه کار حساس دولتی بودن و تقریبا به دلیل کارش با افراد زیادی در ارتباط بود و دوست و آشنا از همسرم درخواست پارتی بازی و مساعده می کردن اگرچه همسرم سعی می کرد تا متواضع باشه اما ما می دونیم غرور بی جای ما به دوست و آشنا با نا چه کرد
این درس بزرگی برای ما شد که به هر جایی که رسیدیم یادمون باشه این امانتی از سوی خداست و اوست که همه کارها را پیش می برد
استاد عزیزم من تا بحال به چنین جزئی نگرش از تواضع در برابر خدا درک نکرده بودم فکر می کردم فقط در برابر کارهای بزرگه که انسان باید یادش بیفته
جدیدا که الهامی دریافت می کردم یا اقدامی می کروم به خودم نسبت می دادم چون فکر می کردم این کارهای کوچک انجامش با منه و قدم های بزرگ فقط با خداست امروز منو به این درک رسوندین که
هد قدم کوچک من هر نعمت کوچک در زندگی من
هر محبتی هر اتفاقی خوبی هر چند کوچک
هر خیری که به من و زندگی ام وا د میشه و هست از سوی خداست
من یادم بشه که لحظه لحظه زندگی ام در حال دریافت نعمتی هستم خدا به من بخشیده
خدایا شکرت به خاطر هزاران و میلیونها نعمتی که دریافت می کنیم اما بابت فقط چند تاش شکر گزار هستیم
خدایا ما رو ببخش که گاهی غرور مون باعث میشه یادمون بره که کی هستیم و بدون هیچی نیستم و اگر تو نخواهی پر کاهی هم وارو زندگیمون نمیشه
خدایا شکرت که تو بی مزد ک منت می بخشی و لی ما با کوچکترین کاری می لغزیم و منت می ذاریم
تو ما را رو هوایت کن اگه نکنی ما در زمره گنراهانیم ک کسی جز تو به ما رحم نمی کنه
مصداق حدیث معروف امیرمؤمنان على(علیه السلام): «ما رَأَیْتُ شَیْئاً اِلاّ وَ رَأَیْتُ اللهَ قَبْلَهُ وَ بَعْدَهُ وَ مَعَهُ»؛ (چیزى را ندیدم مگر این که خدا را قبل از آن و بعد از آن و با آن دیدم.)
درود به استاد عزیزم و مریم جان شیرین و دوستان
خدایا منو ببخش اگر این ذهنم همکاری نمیکنه و نمیگه تمام لحظاتی رو که تو بودی و دیگر هیچ
منو ببخش که یادم میره هر لحظه تکرار کنم [ هذا من فضل ربی]
وقتی بچه بودم و مامانم فکر میکرده بچه ی توی دلش پسره ولی دختر شدم خدا اونجا بوده وقتی دامادمون به بابام میگه تو بچه هات زیاده زهراتو بده به من و بابام میگه مگه هرکی بچه هاش زیاد بود باید تقسیمش کنه به دیگران خدا اونجا بوده وقتی من مریضی میگیرم که شکمم ورم میکنه اما خواهر برادرهام کمکدمیکنن تا خوب بشم خدا اونجا بوده وقتی تازه 7 سالم بود و با موتور تصادف کردم و زنده موندم خدا اونجا بود تمام وقتهایی که تحقیر شدم سرزنش شدم نادیده گرفته شدم خدا اونجا بود وقتی خواستم برم دانشگاه و یه ضرب بعدازدیپلم دانشگاه ملی قبول شدم خدا اونجا بود وقتی توی یک مهلکه گیر کرده بودم و خدا رو صدا زدم و خدا نجاتم داد خدا اونجا بود وقتی برای ازدواج با خودش عهد بستم و اونم بهترین بنده شو بهم هدیه داد خدا اونجا بود وقتی شوهرم تازه فارق التحصیل شده بود سربازم بود شغل هم نداشت پس اندازم نداشت حامی مالی هم نداشت ولی خدا رو داشتیم و جهیزیه گرفت و عروسی گرفت و رفتیم سر خونه زندگیم خدا اونجا بود وقتی از یه خونه ی داغون رفتیم یه خونه ی بزرگ و پرنور و تمیز و قیمت مناسب خدا اونجا بود وقتی ماشین خریدیم به قیمت مناسب و درزمان مناسب خدا اونجا بود وقتی باردار شدم در تک تک ثانیه های اون 9 ماه خدا اونجا بود وقتی لحظه ی آخر زایمان نزدیک بود پسرم رو از دست بدم ولی خدا نجاتش داد بازم خدا اونجا بود وقتی برای زایمانم آبجیم و زنداداشم و مامانم بهم رسیدگی کردن خدا اونجا بود وقتی قطره ی مولتی ویتامین دادم به پسرم و خودم تنها خونه بودمو نزدیک بود خفه بشه اما خدا نفسش رو برگردوند خدا اونجا بود وقتی اسباب کشی کردیم یه خونه ی جنوبی و من خیلی تنهایی کشیدم ولی حالمو با دونه ریختن برای پرنده ها خوب میکردم خدا اونجا بود وقتی همون روزهای تنهایی کتاب شفای زندگی رسید دستم تا با خودم آشتی کنم خودمو دوست داشته باشم خدا اونجا بود وقتی با یه استاد شخصیت سازی آشنا شدم و هی مدام گوش میدادم خدا اونجا بود وقتی مهاجرت کردیم روستا به یه خونه ی فوق العاده عالی تمیز بزرگ تو دل طبیعت حیاط بی انتها صدای پرندها درختان میوه همسایه های عالی نزدیک کار همسرم دیگه خدا اونجا بینهایت بود وقتی منو پسرم تصادف کردیم ماشین چندتا ملق خورد بچه ی 2 ساله از شیشه پرت شد بیرون ولی ولی ولی خون هم از دماغ دوتامون نیومد خدا بی نهایت اونجا بود تو بغلش بودیم وقتی دوره خریدم و هی گوش دادیم و هی گوش دادیم خدا اونجا بود وقتی تراکتور خرید همسرم وقتی ماشین دوم رو خرید همسرم و ماشین اولی اومد زیر پای من خدا اونجا بود وقتی به موقع خونه خریدیم خدا اونجا بود وقتی صدها باری که خطر از بیخ گوش خودمو پسرم رد شد همونجا گفتم خدایا تو نگهدارمون بودی خدا اونجا بود وقتی با استاد عباسمنش آشنا شدم خدا اونجا بود وقتی همسرم با ماشین چپ کرد و خون از دماغش نیومد خدا اونجا بود وقتی ترسم از رانندگی رو زیر پا گذاشتم خدا تو قلبم بود وقتی کارگاه هنری خودمو زدم خدا اونجا بود وقتی با دوست جدیدم دوست شدم خدا توی قلبم بود وقتی هربار ازش سوال میپرسم و جوابمو میده خدا توی تک تک سلولهامه وقتی برنده جایزه میشم خدا توی تک تک ضربان قلبمه وقتی صبور شدم شجاع تر شدم توحیدی تر شدم منظم شدم تمیز شدم مسئولیت پذیرتر شدم متخصص تر شدم توی هنرم دوسداشتنی تر شدم برای خودم خدا توی تک تک نفس هامه وقتی کلی سفرهای بینهایت زیبا و عالی رفتیم خدا توی تک تک ضربان قلبمه وقتی کسانی که هم فرکانسم نیستن دیگه نمیبینمشون خدا توی تک تک نفس هامه .خدایا منو ببخش که خیلی چیزهارو از قلم انداختم تو از ازل تا ابد در قلب من بودی و هستی و خواهی بود.
بنام خداوند بخشنده مهربان
درود بر استاد عباس منش عزیز
درود بر استاد شایسته ی،شایسته
درود بر تمامی کسانی که دارن روی خودشناسی و خداشناسی کار میکنند و این فایل رو جذب کردند
من چهار سال پیش با هدایت خداوند اومدم در یکی از شهرستانهای استان یزد دفتر املاک زدم
به لطف خداوند کم کم با محیط آشنا شدم و اعتبار پیدا کردم
تو این چهار پنج سال بالا پایین داشتم و هر روز به لطف و هدایت خداوند با تجربه تر شدم و زمان هایی بود که به مو میرسید ولی پاره نمیشد
چهار ماه پیش از مغازه ای که چهار سال داخلش بودم به الهام خداوند بیرون اومدم و قبل از اینکه خالی کنم گفتم خدایا اگر من باید برم توی اون خیابان و اون مغازه (که مد نظرم بود) نشانه ای برام بفرست نزدیک غروب صاحب مغازه جدیدم خودش اومد دفتر من (بعد از دو سه ماه که ندیده بودمش)و داستان را بهش گفتم.
گفت امروز این طرف کار داشتم گفتم یه سری بهت بزنم و گفت دیروز اومدن اجاره کنن برای پوشاک فروشی ندادم و تو بیا
از یک ماه پیش هر شب قبل از خواب و بعد از بیدار شدن معنی سوره حمد را مینویسم
بنام خداوند بخشنده مهربان (1)
سپاس و ستایش مخصوص خدایی است که فرمانروای جهانیان است(2)
بخشنده و مهربان است(3)
مالک روز جزاست(4)
تنها تو را میپرستیم و تنها از تو یاری میجوییم(5)
ما را به راه راست هدایت کن(6)
به راه کسانی که به آنان نعمت دادی و نه کسانی که بر آنان غضب کردی و نه گمراهان(7)
و در آخر این رو مینویسم که:
خدایا به هر خیری که از تو به من برسد محتاج و نیازمندم (هر شب و هر صبح)
و هر روز صبح با هدایت خداوند میرم جلو اینه و کلی از خودم تعریف میکنم و میگم
تو ارزشمند و با لیاقت هستی
تو انسان شایسته ای هستی
تو بنده خاص خداوندی هستی
تو لایق بهترین ها هستی
تو لایق هم صحبتی با خداوند هستی
تو لایق دریافت الهامات خداوند هستی
خداوند مقدر کرده که تو ثروتمند باشی
تنها منبع رزق،ثروت،سلامتی و خوشبختی تو خداست
فقط روی خداوند حساب باز کن
و ………………..
و هر روز صبح به لطف خداوند به محضی که پام رو میزارم تو دفتر املاک
معنی ایه الکرسی رو برای خودم میخونم
بنام خداوند بخشنده مهربان
نیست معبودی جز خدای یگانه،او زنده و پاینده است(1)
هیچگاه کسالت خواب سبک و سنگینی او را فرا نمیگیرد(2)
آنچه در آسمان ها و انچه در زمین است از آن اوست(3)
کیست که در نزد خدا جز به فرمان خدا شفاعت کند(4)
انچه پیش رویشان و پشت سرشان است میداند(5)
کسی به علم او محیط نمیشود به اندازه ای که در مشیتش باشد(6)
تخت او اسمان ها و زمین را در بر گرفته و نگهداری از انها او را خسته نمیکند(7)
او بلند مرتبه و عظیم است(8)
من به لطف خداوند و هدایتش هر روز چند صفحه از کتاب استاد ( رویاهایی که رویا نیستند) رو رونویسی میکنم و الان فصل پنجم هستم که چند خطش رو اینجا مینویسم:
زیرا وقتی که فقط قدرت این نیرو را باور میکنی،وقتی فقط از این نیرو مدد میخواهی،وقتی به این یقین مرسی که هدایت همه جهان و طبیعت،حتی غریزه آن حیوان نیز در سیطره ی قدرت من است.
وقتی این یقین را جزئی جداناپذیر از خود بدانی،انگاه یک موسی،محمد،مسیح،یا ابراهیم دیگری میشوی که قادر است در زندگی معجزه کند!چون نیرویی را باور کرده است که مدیریت جهان در دست اوست.نیرویی که محافظ هر جنبنده ای است.نیرویی که هیچ خطا یا تغییری در قوانینش نمی توان دید.
نیرویی که بی اذن او حتی برگی هم از درخت نمیافتد.چنین حدی از یقین تو را چون ابراهیم،از هر تردید یا ترس دور خواهد کرد.
و با این تمریناتی که انجام میدم هر روز معجزه برام اتفاق میفته
من خیلی کم اتفاق میفته که فایل هام رو برای فروش بزارم تو برنامه دیوار
چند وقت پیش یه فایل برام اوردن و بهم الهام شد که این رو بزار توی دیوار
منم فورا گذاشتم و به لطف خدا چند روز بعد یه مشتری اومد و خریدش و حق الزحمه خوبی هم گرفتم
و حتی از توی این فایل که گذاشتم توی دیوار با چند تا مشتری جدید آشنا شدم
این رو هم بگم
و یه کاری که از استاد یاد گرفتم (توی دوره روانشناسی ثروت 1)استاد میگه تو فقط پیشنهاد بده
منم به لطف خدا فقط یک بار با مشتری تماس میگیرم و پیشنهاد میدم و میزارم دیگه مشتری باهام تماس بگیره و معجزه ها دیدم از این کار چیزی بنام پیگیری ندارم اگر ملکی که بهش پیشنهاد دادم رو میخواد اون باید باهام تماس بگیره
(قبلا چندین بار به عنوان پیگیری با مشتری تماس میگرفتم و حتی جواب من رو هم نمیدادن مشتری ها)
ولی الان اگر میخوان از یه مشاور املاک ارزشمند و بالیاقت و پاک دست و راستگو و درستکار ملک بخرند اونها باید با من تماس بگیرن
من هر روز از خداوند هدایت میطلبم
و خداوند برام کارها رو انجام میده
مثلا دیروز یه خانمی اومده بود برای کار خیاطی (مغازه زیر دفتر) خیاط نبود اومد بهم گفت من این لوازم رو میزارم اینجا میرم و بر میگردم گفتم باشه گفت راستی دو واحد داریم برای اجاره و شماره ی اقاش را بهم داد
یه روز دیگه یه خانمی اداره گاز کار داشت (قبلا کنار دفترم بوده و جا ب جا شدن)اومد ادرس جدید اداره گاز رو بپرسه بهم یه فایل برای فروش سپرد
دیشب رفتم یه مغازه خرید کنم صاحب مغازه بهم گفت شما تو کار ملک هستین گفتم آره(اصلا من نمیشناختمش)گفت یه اپارتمان دارم برام بفروشید
منی که تو این شهر غریب هستم و هیچ تبلیغاتی انجام ندادم خداوند از در و دیوار برام فایل و مشتری جور میکنه
شنبه شب بخاری دفتر رو یادم رفته بود خاموش کنم و فرداش هم که تعطیل بود، یکشنبه شب تو خونه،رو تخت خوابیده بودم یه لحظه بهم گفته شد که پاشو از خونه برو بیرون به خانمم گفتم الان بهم گفته شد که برم بیرون
لباس پوشیدم رفتم بیرون یه خورده راه رفتم تو خیابون بهم گفت که ماشین بردار برو دفتر دوباره رفتم جلوتر بهم گفت برو ماشین بردار برو دفتر دوباره پیاده رفتم جلوتر و باز بهم گفت
منم برگشتم ماشین رو برداشتم و رفتم دفتر دیدم بخاری روشنه و خاموشش کردم.
امروز صبح گفتم خدایا دوست دارم امروز تو بشی مدیر فروش و بازاریاب کسب کار من
یه مشتری با خانمش اومدن خونه اجاره ای میخواستن با خوش رویی باهاش برخورد کردم بعد گفت دفتر شما فلان جا نبود گفتم آره گفت یه خونه قدیمی دارم میخوام بفروشم و مشخصات ملک رو بهم داد و قرار شد شب بیاد خونه برای اجاره بهش نشون بدم(چون صاحب خونه رفته بود یزد)
همین الان که دارم این کامنت رو مینویسم یکی از مشاور املاک های منطقه اومد پیشم (میدونن که من با هیچ کدوم از املاک ها کار نمیکنم)و چند تا از ملک هایی که صاحبش خودش هست رو برای فروش بهم سپرد
واقعا وقتی از خداوند هدایت میطلبیم خیلی قشنگ و راحت هدایتمون میکنه
چند روز پیش قبل از اینکه استاد این فایل رو بزارین خونه مادرم بودم بابت یه کاری که برادرم نتونسته بود انجامش بده من با یکی از دوستانم تماس گرفتم و گفت بیا من برات اوکی میکنم وقتی گوشی رو قطع کردم یه لحظه گفتم ببین این مسئله هم رو (من) حل کردم به محضی که حرفم تموم شد من و خانمم باهم گفتیم خدا کرد
استاد ممنونم بخاطر این فایل فوق العاده و بی نظیر
ممنونم که دست خداوند شدین تا زندگی من و هزاران هزار نفر دیگه از طریق فایل ها و محصولات شما دگرگون بشه
شادابتر و موفقتر باشید.