توحید عملی | قسمت 10 - صفحه 32 (به ترتیب امتیاز)

1163 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سمیرا سعیدی گفته:
    مدت عضویت: 1728 روز

    سلام به استاد توحیدی و دوستان همراه سایت

    باز هم خدا جواب سوال من رو قبل از پرسیده شدن داد با کلام استاد، ممنونم ازتون استاد چقدر این فایل خوب بود چقدر برای من دلگرمی و آگاهی داشت چقدر آروم شدم و به خودم گفتم عجول نباش چقددددر از ته دلم یه همچین رابطه ای رو با خداوند خواستم، این خواسته در من قوی تر و آگاهانه تر شد که توکل کن بسپار یادت باشه که چجوری باید ایمان داشته باشی ایمان و ایمان و ایمان نکته ای که امروز واضح تر از قبل شنیدم این بود که اگر تو تسلیم باشی و مطمئن باشی که خدا داره کارها رو انجام میده بعد خداوند الهامات رو می‌رسونه پس تو چجوری بعضی وقتا منتظری در صورتی که دلشوره داری اضطراب داری و آروم نیستی خدایا سپاسگزارم که باز هم بهم یادآوری کردی که اگر کسی در زمان مناسب به چیزی نرسه و زودتر اتفاق بیفته نمیتونی جوابگوی اون اتفاق باشی باید خوراک بدی به مخاطب پس به موقع و وقتی تو آنقدر قوی بسی که بتونی پاسخگوی مخاطبت باشی اتفاق میفته خدایا شکرت. استاد نمی‌دونم چندین نفر الان با شنیدن این فایل حس منو دارن و این فایل برای خواسته ی اونها ضبط شده ولی حتماً خواسته ها آنقدری زیاد بوده که خدا مسیر صحبت شما رو به خاطرش تغییر داده خدای قریبم سپاسگزارم ازت برای اینکه آنقدر عالم و قادر و توانایی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  2. -
    شیدا و مهرک گفته:
    مدت عضویت: 1769 روز

    الَّذِینَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ

    سلام به استاد عزیزم و دوستان گلم

    توحید عملی

    واااای من استاد صدبار بغض کردم و لبخند رو لبام اومد

    هزار تا تصویر از توی ذهنم رد شد و قلبم باز شد

    دقیقا همون روزی که از خدا خواستم هدایتم کنه تا در مسیر درست باشم تا با ایمان تر و با تقوا باشم این فایل اومد

    یاد لحظاتی افتادم که رو شونه های خدا نشسته بودم و اون منو میبرد به بهترین نقاط و یاد روزهایی افتادم که فکر میکردم من اون کارارو کردم

    وقتی فقط الله رو میپرستیدم و هرچیزی که تو زندگیم اتفاق می افتاد میگفتم خدای این تو بودیا این آدمه این موقعیته این ایده

    در کمال ناباوری برای همه ی آدم ها من با 50 میلیون مهاجرت کردم خونه فوق العاده عالی گرفتم اقامت گرفتم درجا شروع به کار کردم 2 تا لپ تاپ خریدم چند روز بعدش مسافرت رفتم به یه شهر دیگه کنسرتی که چند سال آرزوم بود برم و اون خواننده واسه اولین بار این کنسرت گذاشته بود اینا چی بود جز روی شونه های خدا نشستن جز توحید جز یکتا پرستی

    و

    اونجایی که موقعیت شغلیم بهتر شد ،قدرت خریدم بالاتر رفت با آدمای ثروتمند میشستم پا میشدم و گفتم ممممن

    یواش یواش همه چیز نابود شد و با خاک یکسان شدم

    و خوووودم کردم

    و هر شری که میاد از سمت خودمونه

    و این خدا چقدر مهربونه چقدر بخشنده اس که باز هم هوامو داشت باز هدایتم میکرد

    باز میگفت بنده ی من بیا سمت من بیا که هربار بیای با آغوش باز میپذیرمت بیا که دنیا و آخرتت قشنگ باشه

    و به قول استاد این قلب من همیشه منو میبره به راه درست و من در مقابل الله ضعیفم و ناچیزم

    زندگیم رو دو دستی به دست االله سپردم بگه چپ برو میگم چشششششم بگه الان این کارو کن مغزم منطقم عقلم بگه نکن میگمممم هیییییییس اون داره میگه بکن یعنی خیره

    باورتون نمیشه تو این مدت که دارم توحیدی عمل میکنم و از یاد خدا غافل نمیشم یعنی سعی میکنم که نشم

    باید ببینید چجوری داره چرخ زندگیم روغنکاری میشه باید ببینید چجوری به مسیرهای خوب دارم هدایت میشم

    آدم هایی سر راهم میان که فقط روی خداگونه اشون رو نشون میدن

    ته همه چیز به نفعم تموم میشه

    همه چیز برام خیییره

    اینو با هیچی نمیخوام عوض کنم

    خدا زپ هزار مرتبه شکر

    سپاسگذارم استاد عزیییزم دوستتون دارم

    شیدا️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  3. -
    فاطمه گندمکار گفته:
    مدت عضویت: 1909 روز

    سلام عزیزانم

    .

    میخوام به خودم یاد اوری کنم اینجا.یبار تو دفترم نوشتم/از صبح که فایل و گوش کردم چندین بار هم به زبون اوردم و الانم اینجا مینویسم.

    فاطمه عزیز هر حس خوب هر موفقیت و هر نعمتی که داری همه از جانب خداونده.اینا رو خدا بهت داده.خدا هدایتت کرده وگرنه تو به خودی خود خیلی ضعیفی که بتونی به این نعمت ها و حال خوب برسی.اگر در حال حاضر من در سن 21 سالگی اینجا هستم و با قانون اشنام و در زندکی اجرا میکنم این ها همه از خداست.خدا هدایتت کرده.راستش اینقدر این تواضع در مقابل خدا برام غریبه که الان که دارم مینویسم ذهنم مقاومت میکنه میگه این تو بودی که خواستی تو بودی که تلاش کردی و من میگم کی تو رو هدایت کرد که مشتری بیاد سمتت؟خدا

    کی به تو اندام های سالم و بدن سالم داده که بتونی بی وقفه در پی تلاش باشی؟خدا

    کی دل داداشت و نرم کرده که اجازه بده تو توی دفترش کلاسات و برگزار کنی ؟خدا

    کی اقای شیرزادی رو اورد تو زندگیت که با عباسمنش اشنات کنه؟خدا

    همه رو خدا برات انجام میده عزیز من. تو هیچی از خودت نداری.تمام نعمتای زندگیت به خاطر لطف خدا و هدایت های اونه.اینی که ادما دوست دارن و بدون درخواست کارای بزرگی برات میکنن کار کیه؟خداست که دل اونا رو نرم میکنه که کارتو راه بندازن.

    اینکه حتی خانواده داری و دوست دارن و خداست.

    این هوشی که داری که سر کلاسا اینقدر خوب به سوالا جواب میدی رو خودت برا خودت ساختی؟ کوچیکترین نقشی هم در اون نداشتم.ضعیف تر از این حرفام :)

    واقعا تا این لحظه نمیدونستم تواضع در برابر خدا اینقدر مهمه.فک میکردم در همین حد که خدا رو قبول داری یعنی تواضع.

    باید روش کار کنم باید تواضع رو تمرین کنم. ((من هر چی که دارم و خدا بهم داده))

    استاد چقدر نیاز داشتم راجب هدایت بشنوم ازتون….

    استاد خیلی وقته که دور شدم از هم صحبتی با خدا.یعنی سپاسگزاری میکردم/حالمم خوب بود اما اینقدر منطفم قوی شده بود که اون ایمان و به الهامات نداشتم.

    خوشم میاد با ایمان و خیلی راحت از خدا میخواید بهتون بگه و واقعا هم گفته میشه بهتون.خیلیه هاااا . انگار داری با دوستت حرف میزنی همونقدر که مطمینی دوستت جوابت و میده مطمینی خدا هم جوابتو میده و خیلی راحت منتظر میمونی جواب بده بهت….

    خدای من ما چقدر محروم شدیم از خدا چقدر نزدیکی با خدا رو برامون سخت و غیر ممکن کردن.کسایی هستن مثل استاد و پیامبران و امامان که راحت صحبت میکنن با خدا و ایمان دارن جواب میده بهشون و راهنماییشون میکنه………

    پس چرا من همصحبتی با خدا رو از خودم دریغ کنم..منم تشنه حرف زدن باهاشم.تشنه اینم ازش بخوام راه و نشونم بده و دیگه نگران نباشم و وقتی اجازه میدی خئداوند در همه ی موضوعات باهات صحبت کنه زندگی برات میشه بهشت …واقعا میشه بهشت ..اصلا یه حس نشاط و زندگی و شادی میاد تو زندگیت که روحت و حجلا میده و هر لحظه منتظر یه اتفاق جالب یا یه موقعیت جدید هستی …دلم تنگ شده برا اون روزا.

    میگید همه چیو باهاش امتحان کردم و همه چیو میپرسین ازش.منم میخوام امتحانش کنم میخوام ازش بخوام تو موضوعات مختلف باهام صحبت کنه /////و اما جمله ی طلایی شما: یه موقعی همون لحظه میگفت یه موقعی یه هفته بعد “اما من ایمان داشتم که جوابو میده” پس منم اگر جواب ذمیخوام باید ایمان داشته باشم جواب میده

    استاد عاشق این نگاه متفاوتتون به موضوعاتم.

    اخه چند نفر تو این دنیا هستن که فکر کنن من به بقیه نمیگم منو سابسکرایب کنین منو به بقیه معرفی کنید چون من ایمان دارم به خدایی که خودش برام بهترین افراد و در زمان مناسب خودش میاره.خیلی قشنگه:)

    خداوند برای من مشتری میاره در زمان مناسبش .چقدر این جمله طلاییه…در زمان مناسبش.

    همه چیز اون ایمانه هست.تو ایمان داشته باش به خداوند دیگه همه چی حله.ایمان داشته باش که جوابتو میده و باهات صحبت میکنه/ازش بخواه/ایمان داشته باش خدا برات مشتری میاره پس چشمت به کسی نباشه برات مشتری بیاره

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  4. -
    رهاخانم گفته:
    مدت عضویت: 2202 روز

    به نام خدایی که دانا است

    چقدر این فایل رویایی بود

    خیلی عالی بود

    چقدر به جا

    خدایا شکرت

    خود توانایش من را هدایت کرد به این فایل

    وقتی استاد صحبت می کرد خیلی حالم خوب شد

    بهتر از هر سخنرانی استاد آدم را روشن می کنه

    از خدا می خواهم این سلسله فایل های توحیدی مثل سفر به دور آمریکا همین طور ادامه دار باشه و برود روی 100روی 200 ووووو همین طور بالا و بالاتر و بهتر و بهتر

    الهی الحمدلله

    خدایا شکرت

    خدایا را فقط و فقط باید باور کرد

    وقتی باور کنی بهت گفته میشه همین و تمام شد و رفت

    من خودم دنبال یه مورد خاص بودم درصورتیکه اینطور نیست

    باید باورش کنی روند کار کردن روی خودت را ادامه بدهی و گفته میشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  5. -
    محمد مفاخري گفته:
    مدت عضویت: 1422 روز

    حمد و سپاس مختص خدایی است که تنها فرمانروای جهانیان است.

    سلام و درود فراوان به استاد توحیدی عزیزم ،سلام دوستان بهشتی من،امیدوارم حالتون عالی باشه.

    از خداوند هدایت می‌خوام تا بتونم احساس این لحظه خودم رو بیان کنم.

    خدارو شاکرم که در مدار هدایت هستم و در فرکانس خوبی هستم تا بتونم اینجا و در این لحظه اقرار به بندگی کنم در برابر الله و از خودش میخوام که در هیچ زمانی من رو به حال خودم وانگذاره.

    زمان های زیادی بوده که متوجه نبودم و از راه در اومدم،حواسم نبوده و به بیراهه رفتم.اما خدا منو تنها نذاشته و جایی که حتی فکرشم نمی کردم دستمو گرفته و منو کشیده بالا.

    چند سال پیش من به شدت از مسیر دور شده بودم و اصلا انتخاب های که میکردم رو نمیتونستم کنترل کنم.با معرفی یکی از اقوام با دختری آشنا شدم و با کمترین تحقیق ممکن اقدام کردم برای ازدواج،به خداوندی خدا در هر لحظه خداوند توی گوشم میگفت نکن ،نرو ،با خودت اینجوری نکن ،همش بهم میگفت این راه اشتباهه،مدام توی گوشم می‌گفت این دختر مناسب نیست برات،مدااام توی دلم بود و بهم میگفت،اما کنه بی ایمان کنه لجباز هعی لجبازی کردم,تا جایی که خدا هم دیگه بیخیال من شد و منو گذاشت به حال خودم رها باشم،استاد توی اون روزها شیطان و‌نجواهای ذهنم مدام بهم من رو تشویق می‌کرد و همه چیز رو برای من قشنگ جلوه میداد،استاد من اون موقع با شما آشنا نبودم و با قوانین آشنایی نداشتم ،اما قوانین بود و در هر لحظه من با افکارم اتفاقات و شرایط رو برای خودم خلق می‌کردم.اتفاقات همه و همه دست به دست هم داد و من و اون خانم باهم ازدواج کردیم ،از روز اول که ازدواج کردیم ناراحتی و غم‌و غصه جا باز کرد توی زندگیم،از همون روز اول همش قهر و ناراحتی بود و سر ناسازگاری،

    بچه‌ها الان که دارم می‌نویسم و به یاد اون روزها میفتم به دقتی که توی قوانین وجود داره پی میبرم و سپاسگزارم از خداوند،به خاطر قوانین بدون تغییری که در جهان قرار داده ،

    اون روزها خودم رو در مقابل خداوند می‌دیدم ،انگار با خدا هم دعوا داشتم،انقدر شرک و بی ایمانی توی دلم بود که از هر کس و نا‌کسی درخواست کمک می‌کردم بجز خداوند،داستان زندگیم رو برای هرکسی که میرسید تعریف میکردم و با حالت خواهش ازش کمک می‌خواستم،اما حتی یک بار از ته دلم نتونستم از خدا کمک بخوام ،به شدت گمراه بودم،

    استاد اون روزهای من هیچ وقت یادم نمیره،روزهایی که درگیر شکایت و دادگاه بودم،روزهایی که هیچ روزنه امیدی نمی‌دیدم و همش تاریکی بود تاریکی ،

    یک جایی یادمه از خداوند کمک خواستم و انگار با یک بار صدا کردن صدای من رو شنید و بهم جواب داد.

    این شعر دقیقاً وصف حال اون روزهای من بود.

    ای آرزوی چشمم رویت به خواب دیدن

    دوری نمی‌تواند پیوند ما بریدن

    ترسم که جان شیرین هجران به لب رساند

    تا وقت آن که باشد ما را به هم رسیدن

    موقوف التفاتم تا کی رسد اجازت

    از دوست یک اشارت از ما به سر دویدن

    تا روح بر نیاید جهدی همی‌نمایم

    مشتاق را نشاید یک لحظه آرمیدن

    چشمی که دیده باشد آن شکل و آن شمایل

    بی او ملول باشد از روی خوب دیدن

    ما را به نیم جانی وصلت کجا فروشند

    ارزان بود به صد جان گر می‌توان خریدن

    غیرت همی‌نماید بر گوش دیده من

    کز دور می‌تواند پیغام تو شنیدن

    حیران شده است عقلم در صنع پادشاهی

    کز خاک می‌تواند خورشید آفریدن

    باشد همام شب‌ها در آرزوی خوابی

    وقتی مگر خیالت در بر توان کشیدن

    .

    خدارو صدا کردم و درها برای من باز شد ،استاد اون ازدواج کلا یک هفته دوام داشت اون هم با کلی ناراحتی و اعصاب خوردی و غم و غصه ،خداوند رو صدا کردم و اون هم لبیک گفت،

    اون خانم درخواست طلاق کرد و مهریه خودش رو‌گذاشت اجرا،من از همه کس بریده بودم و فقط سپردم دست خدا،خدا خوب بلده خدایی کنه به شرط اینکه ما بتونیم بندگی کنیم،من فقط یک لحظه برگشتم سمت خدا و ازش خواستم مشکل من رو حل کنه،یجورایی ناتوان بودم و خودم رو در مقابل هر خیری از طرف خداوند فقیر دیدم ،احساس عجز و ناتوانی کردم و خدا دست به کار شد،

    دیدم همسرم زنگ زد و گفت مهریه نمیخوام و فقط توافقی جدا بشیم ،باورم‌نمیشد اون کسی که تا دو روز قبل ادعای مهریه کرده بود و می‌خواست به قول خودش منو به خاک سیاه بشونه یهو از همه چیز گذشت و در کمتر از یک هفته همه چیز تموم شد،

    خداوند رو شاکرم که هیچ وقت منو رها نکرده و ازش طلب مغفرت و بخشش میکنم بخاطر بی ایمانی که داشتم و گاهی اوقات مشرک شدم ،

    .

    استاد گوش دادن فایلهای توحید عملی شده شیرین‌ترین کار هر رزوم،با این فایلها کلی با خداوند عشق‌بازی میکنم و ایمانم بهش قوی‌تر میشه،هر بار که این دسته فایلها‌رو گوش میکنم ایمان و انگیزه برای ادامه راه بیشتر و بیشتر میشه.

    خدارو شاکرم بابت همه چیز.

    از خداوند می‌خوام هدایت مون کنه در مسیر یکتا پرستی.

    ممنونم ازت استاد بابت این همه آگاهی خالص و ناب،‌خیلی خیلی دوستون دارم ،

    در پناه الله یکتا،شاد سالم سعادتمند و ثروتمند باشید.

    امضای خدا پای تک تک آرزوها تون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
    • -
      محمد جواد اسدی گفته:
      مدت عضویت: 907 روز

      شیرینی توحید از عسل بیشتر است…

      شیرینی که برات میشه ارتباطات عالی،ثروت بیشتر،سلامتی کامل،قدرت محض،عزت بی انتها،شجاعت،پدرو مادر،خانواده و ….

      یک بار صداش بزن اما تسلیم باش…و معجزها رو ببین ،مثل همین مثال زیبای شما دوست عزیزم که چطور راحت ورق برمیگرده که خود آدم هم باورش نمیشه حتی الان که چندین سال گذشته…

      شاید ما هر روز صداش میزنیم اما تسلیم نیستیم!!؟؟؟

      شاید هر روز صداش میزنیم اما امیدمون به یکی دیگه است؟؟!!!

      غافل از اینکه اون از رگ گردن به ما نزدیکتره و اون به نفس ما از خود ما آگاهتر است…

      چقدر حقیرم در برابر این قدرت و چقدر بی وجودم در برابر این وجود و چقدر فقیرم به این غنی و چقدر ناقصم در برابر این کامل…

      خدایا به تو پناه میبرم از شرک و از خودم…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    محمد حسین تجلی گفته:
    مدت عضویت: 2271 روز

    به نام یگانه خالق هستی

    سلام به تمامی دوستان عزیزم ، سلام به شما استاد آگاهم و خانم شایسته‌ی گرامی

    من می توانم اسم این فایل رو بگذارم ، عزت نفسِ توحیدی، یعنی اعتقادم بر اینه که آگاهی های این فایل عزت نفسی رو در وجودم می‌سازه که بر پایه های توحید استوار شده

    من موضوع هدایت و توحید را با شما یاد گرفتم استاد عباس منش عزیزم و تا همیشه از شما سپاسگزارم

    مطالب زیادی در ذهنم هست که دوست دارم بیان کنم، خدایا کمکم کن و بهم قدرتی بده که بتوانم افکارم رو به رشته‌ی تحریر در بیارم الهی به امید تو …

    – یکی از کار هایی که انجامش کمک می کنه من توحیدی تر رفتار کنم و همیشه به یاد داشته باشم کیه که قدرت داره؟ کیه که همه کارست؟!

    استفاده‌ی آگاهانه از جمله‌ی به لطف خدا هستش

    یعنی اول تمام گفتگوهای ذهنیم با خودم میگم به لطف خدا این اتفاق افتاد یا به لطف خدا توانستم فلان کار رو انجام بدهم یا … به شکل های مختلف از این جمله استفاده می کنم ؛ البته هنوز در این زمینه به ثبات نرسیده‌ام ولی تلاشم اینه که خیلی بیشتر آگاهانه از این عبارت مفهومی استفاده کنم تا به یاد بیارم کیه که داره همه کارها رو انجام میده و اعتبارش رو بدهم به اون … نه اینکه اعتبار اصلی رو بدهم به خودم ، نه اینکه اعتبار اصلی رو بدهم به بقیه‌ی آدم ها

    – یه مثال خیلی مشخص دارم از زمانی که روی عقل و هوش خودم حساب باز کردم و نتیجه‌اش هم اصلا جالب نبود!!

    این مثال دقیقاً مصداق همون جمله ای هست که استاد فرمود: وقتی در مسیر هدایت الهی نیستی، حتی اگر همه‌ی کارها رو درست انجام بدهی هم نتیجه اشتباه در میاد

    یادمه خرداد یا تیرماه 1402 بود یه ایده ای رو ذهن منطقی من بهم گفت برای رشد در کسب و کارم و جذب مشتری های فراوان و در نتیجه قراردادهای زیاد و در نتیجه ورودی مالی بالا، به خوبی یادمه که منطق ذهنم گفت، چون ایده های خداوند همراه با حالِ خوبه، من در اون برهه‌ی زمانی و اون روزها حالم میزون نبود، چقدر هم خوشحال بودم که من چقدر باهوشم! که همچین ایده‌ی عالی ای رو اجرا کردم و به ذهن بقیه نرسیده! من ایده‌ام رو اجرا کردم و چند روز خودم رو از زندگی کردن محروم کردم!! موبایلم به مدت دو سه روز روزی بیست الی سی تا زنگ و پیام دریافت می کرد و هر تماس رو اگر پاسخ می دادم بین 2 الی 10 دقیقه از من انرژی و زمان می گرفت که البته بیشتر تماس ها به سمت زمان بالا میل داشت!! و هر پیام هم اگر می خواستم پاسخ بدهم حدود 3 الی 5 دقیقه باید زمان بهش اختصاص میدادم

    از بین این همه مشتری و این همه پیگیری و این همه انرژی و زمان گذاشتن (بعد از حدود دو روز کم آوردم و اون ایده‌ی اجرایی رو لغوش کردم) تا حدود یک هفته تایمم پر بود و فکر می کنم یک مشتری از بین اون همه مشتری به ثمره رسید و منجر به عقد قراداد شد یا شاید هم هیچی… (دقیق یادم نمیاد، موضوع مال حدود 8 ماه پیش هستش)

    این مثال رو ذکر کردم که به خودم یادآوری کنم (این جمله رو باید با طلا بنویسم و قاب کنم و نصب کنم روی دیوار) وقتی در مسیر نادرستی هستی، حتی اگر تمام کارها رو درست انجام بدهی، نتیجه اشتباه میشه

    یه مثال دیگه هم دارم از زمانی که خداوند با یک اتفاقی که به ظاهر شاید برای همه تلخ بود به من یک درس زندگی ساز داد

    شاید بتوانم از این اتفاق به عنوان بزرگترین درس زندگی ام نه فقط در سال 1402 بلکه در کل زندگی‌ام تا به امروز یاد کنم

    قبل از اینکه بگم این درس زندگی ساز و این اتفاق چی بود یه مقدمه ای رو بگم از خودم…

    من در اواخر سال 1401 و سال 1402 متوجه شدم یه باورِ خیلی اشتباهی دارم که نمی توانم در لحظه‌ی حال زندگی کنم و از تک تکِ لحظاتم لذت ببرم و همیشه درگیر آینده یا گذشته هستم، در صورتی که همیشه این جمله‌ی استاد در ذهنم می پیچید که ، اصلاً تا زمانی که شما یاد نگیرید از زندگیتون لذت ببرید، شما به خواسته هاتون نمی رسید … یعنی فاصله‌ی بین شما و خواسته هاتون فقط با احساسِ خوبه که پر میشه

    با این درکی که از قوانین پیدا کردم و شناختی که از خودم پیدا کردم ، مدتی بود (چند ماهی میشد) که آگاهانه سعی می کردم از لحظاتم لذت ببرم و منتظر یه اتفاق خاص نباشم… و همیشه از خداوند می خواستم که کمکم کنه شخصیتم رو به این سمت تغییر بدهم

    اوکی

    من دو سه ماهی در بهار و تابستان سال پیش آگاهانه رفتم به یک محله‌ی جدید مشغول به کار شدم در دفتر یکی از دوستانِ دوستانم (هدف هایی مشخص داشتم که به لطف خدا بهشون رسیدم)

    این بنده‌ی خدا که صداش می کردن حاج حسن ، بسیار بسیار انسان شریف با آبرو و با اعتبار نیکی بود و خیلی ها دوستش داشتن ، از جمله خودم واقعاً انسان شریف و نازنینی بود

    بازنشسته‌ی فرهنگی بود و حدود 40 و خورده اب سنش بود، سنی نداشت …

    از اونجایی که قبلاً بسیار بسیار ثروتمند و متمول بود و ورشکسته شده بود و یک فرزند دختر هم داشت که در زمان به دنیا اومدن به خاطر اشتباهات پزشکی از دست رفته بود

    همیشه و همیشه غصه‌ی این دوتا اتفاق رو می خورد و تقریباً با هر کسی به کمی احساس صمیمیت می کرد سفره ‌ی دلش رو باز می کرد …

    تصور کنید که همچین شخصیتی پکیجی کامل از مسائل ناگوار و واقعاً دردناک و بیماری ها رو همیشه با خودش حمل می کرد دیگه!!

    من فقط یه مقداری فقط اشاره کردم به موضوع … دیگه نمی‌خواهم ادامه بدهم ، فقط تا حدودی گفتم که متوجه موضوع بشوید و خودم هم بعداً بتوانم با مراجعه به این دیدگاهم درسش رو به یاد بیارم …

    چند ماه از همکاری من با ایشون گذشت و من واقعاً تلاش می کردم ، خیلیییی تلاش ذهنی می کردم و سعی می کردم که پای صحبت های این مرد شریف نشینم و در مجالس گفتمان تو این دفتر شرکت نکنم!!

    ولی خدا شاهده حتی یکبار از خداوند شکایت نکردم که خدایا؟؟ من ازت چی خواستم و چه کردی؟

    نه …. آگاهانه سعی می کردم تمرکزم رو بگذار روی نکات مثبت اون محیط و محله ، اون دفتر و اون آدم که میگم انصافاً یکی از شریف ترین و درست کارترین انسان هایی بود که در زندگیم ملاقات کردم و به خودم می‌گفتم من به فراخور باورها و درخواست هایی که داشتم به اینجا هدایت شدم و باید ادامه بدهم … باید حال خودم رو خوب نگه دارم و اجازه بدهم خدا درس هایی رو که باید بهم بده … همیشه یادمه به چشم یک درس ، هدایت شدنم به این آدم و این دفتر رو نگاه می کردم و می‌گفتم در آینده به نیکی از این برهه‌ی زمانی زندگیم یاد خواهم کرد … و همینطور هم شد …

    ماه محرم گذشت و ما رسیدیم به ماه صفر ، من مقداری دینار خریده بودم برای مادرم ، ایشون رفت کربلا و برگشت و یه مقداری از دینارها اضاف اومد و با خودش آورد ایران

    دینار ها تو کیف پولم بود و یه شب در دفتر نشسته بودم (می خواستم فردای اون روز ببرم دینار ها رو change کنم) که ایشون به یکباره تصمیم گرفت ، فردا صبح اون روز بره کربلا، نزدیک‌ اربعین بود

    خب طبیعتاً دنبال دینار بود دیگه ، دینار های من هم ایشون خرید و مقداری هم از شخص دیگه ای خرید و صبح با دوستانش راهی کربلا شد

    دو روز بعد اعلامیه فوت ایشون رو تو گروه کاری ای که داشتیم دیدیدم و همه متعجب شدیم!!

    نمی خواهم داستان های مرتبط به فوت کردنشون و وقایع بعدش رو تعریف کنم …

    درس بسیار بسیار بزرگی که من گرفتم این بود که تا بهت فرصت زندگی کردن داده شده، زندگی کن و از تک تک لحظاتت لذت ببر و سعی کن غصه هیچ چیز … هیچ چیزی رو نخوری چون هیچ چیز … هیچ چیزی تو این دنیا ارزشِ غصه خوردن رو نداره، نقطه سر خط

    پس از این … من خیلی خردمندانه تر با وقایع و اتفاقات و شرایط و انسان ها برخورد می کنم و دائماً به خودم یادآوری می کنم که: زندگی یه فرصتِ کوتاهه … من می خواهم از این فرصت کوتاه نهایت استفاده رو ببرم ، نهایت لذت رو ببرم و زندگی رو واقعاً زندگی کنم …

    یاد صحبت های استاد در فایل «ما بی انتها هستیم» می افتم

    و اینجا ایمان من به خداوند خیلی قوی تر شد که هیچ اتفاقی، اتفاقی نیست منی که یک عمر در خانواده و فرهنگی بزرگ شدم که غصه خوردن یک ارزش بسیار والا و بزرگ شمرده می شده، باید هدایت میشدم به این انسان و این اتفاقات، تا این درس زندگی ساز رو یاد بگیر

    و مطمئنم تا زمانی که این درس رو در خاطر داشته باشم و مرور کنم دیگه به مسیر قبلی زندگی ام بر نمی گردم

    دیگه یاد گرفتم که: این شاد بودن هستش که ارزشه ، نه تنها یه ارزش بسیار بزرگه بلکه تنها راهِ رسیدن به خوشبختی و سعادت هستش، هم در این دنیا و هم در اون دنیا

    در پناه خداوند مهربان و توانا و هدایتگر باشیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  7. -
    معین کوه پیما گفته:
    مدت عضویت: 1350 روز

    سلام درود به همه عزیزان

    روز 39 ام از روتین روزانه

    البته امروز فعالیت بیشتری توی سایت داشتم و در بخش عقل کل و فعالیت کردم ولی بازم میخوام اینجا کامنت بزارم

    این فایل چقد خوب بود

    دقیقا به قول خود استاد که میگه افراد میگن استاد این فایل دقیقا برای من ساخته شده بود

    و برای من هم همین بود

    امروز صبح میخواستم با خدا صحبت کنم و خوب صحبت کردم و دقیقا بعدش اومدم توی سایت و این فایل رو دیدم

    تعجب کردم گفتم توحید عملی الان استاد که تمرکزش یکجا دیگه بود چی شد

    و دیدم چقد حق بود این فایل

    من ادم مغرور هستم و خوب دوست ندارم دیگران بهم از روی ترحم کمک کنن و

    ولی مغرور به این صورت که همه پایین تر از من هستن نه ها

    من چندین بار گفته بودم که بیشتر با بچه ها بازی میکنم و صحبت میکنم ولی خوب بزرگسالان هم اضافه کردم ولی کمن

    در کل از غرور درست دارم و سر اعتماد به خداست

    ولی وقتی استاد میگه که همه کاره خداست میدونم که خداست وجدانن خداست ولی مغزم مقاومت میکنه میگه یعنی این هم کار فقط خدا الکی نگو ما داریم اینجا زحمت میکشیم و اون فقط هدایت کرده و ایده داده

    اهایی مغز : این خدا نبود که به تو ایده ساخت تصاویر رو داد این خدا نبود که دستان خدا رو از هزاران طریق ارسال کرد

    این خدا نبود که صبح و بیدارد میکنه این خدا نبود که شهریه دانشگاه رو به موقع پرداخت کرد

    همه کار خداست همهههه کاره ما فقط داریم لذت میبریم چکار میکنیم

    انیمه میبینیم ، طراحی میکنیم ، فایل ظبط میکنم و ادیت میکنم

    و اموزش میبینم کلی کاری که من میکنم همینه

    ولی کاری که خدا میکنه خیلی سخت تره اون دلم مردم رو برای من نرم میکنه

    اون مردم رو به سمت من میاره

    اون برای من حرف میزنه اون برای من ایده میده

    اون همه کارست اونه که تعداد فالور هاتو داره میبره بالا بالا تر

    اونو که توی دانشگاه تو رو محبوب کرده

    اونو که بهت یاد داد طراحی بکنی چطوری اونه که مسیر رو برات روشن میکنه

    اونه که هر روز به تک تک سلول ها دستور بیدار باشه میده

    اونه که همیشه حواتو داره

    اونه که هر لحظه به فکرته

    خوب فکر کنم بست باشه نه البته هر موقع این مغزم میگه اینارو میگم

    میگم نگاه کن دو روز باهاش حرف نزنم صد کرته دیوانه شده بودم

    اونقدری ارامش دارم در حال حاضر که فکر نکنم کسی توی این سن بتونه داشته باشه و حالش تازه خوب هم باشه

    اصلا میگی در برابر شرایط بد مقاوم شدم البته نه اینکه پوست کلفت شدم نه

    خیلی ترسو هستم توی این مورد به محض یک اخطار سریع میترسم و به خودم میام امروز داشتم باهاش صحبت میکردم

    گفت فاصله ثروت با تو فاصله عمل تو به هدایت هاست بدون ترس و شک

    همینو گفت گفتمم اعععع اینو استاد گفته بود کهه

    و خوب گفت ثروت میخوایی توجه کن بهش توجه کن به نعمت هایی که بهت دادیم

    بریم برای تمرین این بخش

    سوال 1

    توی طراحی

    توی طراحی سایت

    توی کار

    توی کار دوم

    توی خرید دوازده قدم و عزت نفس

    توی ساخت پیج

    توی یاد گرفتن نرم افزار های مختلف از جمله فتوشاپ ایلیوستریتور بلندر پریمیر obs

    و کلی سایت هوش مصنوعی و زبان انگلیسی

    خرید قلم نوری

    خرید دوره ها اموزشی

    خرید سیستمم

    خرید صندلیم

    کلی چیز هست ها

    خوب بریم برای توضیح کلی

    توی تمام موارد خدا برام در هارو باز کرده و منو هدایت کرده

    مثلا همین صندلی که دارم به راحت ترین شکل ممکن من یک صندلی گیمینگ که ارزوش رو داشتم که داشته باشمش

    خریدم و با کمک دستان خدا به راحت ترین شکل ممکن

    دوره طراحی که خریداری کردم

    به راحت ترین شکل خریدم و ازش استفاده کردم میتونم با جرات بگم جزو بهترین های ایران هستن

    استادش ذهنی اگاه و باز داره و کلی باهاش حال کردم منیجر کار خانم بسیار عالی و خوش برخوردی بودن

    و کلی چیز دیگه به محضی که من جدی شروع به حرکت کردم استادم هم یک گروه زد و ترکوندم توی گروه شدم نفر اول

    پسرها و 5 تا نفر برتر کل دانشجو هاشون و روتین 150 روزه مداوام رو رعایت کردم و کلی پیشرفت کردم همشم کار همین خدا بوده الانم میشه به مولا

    این خداست که همه کارست این خدایی ما مهربون و عالیییه

    یادمه بچه بودم و خوب از همون بچگی میتونستم به راحتی ارتباط بگیرم

    یک حاجاقای توی کوچه خونمون بود فرد میان سال و عالی

    باهاش نمیدونم درباره چی صحبت کردم چون یادم نیست ولی میدونم خدا برام صحبت کرد

    اون فرد شد یکی از بهترین دستان خدا برای من

    شاید باورتون نشه بنده خدا

    هر عید برام عیدی میاورد و کلی پسته

    و مثل نوه اش با من رفتار میکرد منو حمایت میکرد و خوب دستی خدا بود برای من توی اون زمان

    کمک کرد که رشد کنم و یکی از دلایلی شد که باید رشد کنم چون میخوام یک روز اسمش رو بگم و بهش بگم دمش گرم و ازش روی استیج سپاس گذاری کنم

    دستان خدای دیگه

    استاد بیابان گل توی حوزه طراحی به بهترین شکل بهم کمک کرد تا رشد کنم توی طراحی

    علیرضا جوادی مدیر عزیزم مرد خوب عالی که بهم کسب کار رو رایگان یاد داد و منو رشد داد و خوب کلی لذت و بازی باهم ساختیم

    سید حسین موسوی صاحب کار شوخ و عالیم و کمی جدیم که کلی کمک کرد و زود زود برام حقوق میریخت و منم سریع رشد کردم و تونستم دوره هام رو بخرم وکلی درس یاد گرفتم درباره قانون و بزرگترین درس زندگیم رو یاد گرفتم که این بود اگر اتفاقی افتاد که ظاهرش ترسناکه و زشته ولی تو حالت خوب بوده متما باش باطن اون اتفاق به نفعه توست

    و کلی درس دیگه توی این مسیر بدست اوردم.

    خوب اینم خورد به اتفاق بالا

    توی کار من یک مشکلی خوردم و اکانت کاریم بن شد و من هیچ کاره بودم ولی بن شد و صاحب کارم منو مقصر میدونست و باهم صحبت کردیم و دعوا کرد و قعط کردم تموم بعد توی مسافرت بودیم و منم گفتم اقا بیا از قانون استفاده کنیم

    من که میدونم بی گناهم و مشکلی نیست درسته پس باید چکار کنم باید حالم خوب باشه اقا خلاصه من حالم خوب بود تا چند روز بعد از چند روز صاحب کار زنگ زد یک اکانت بهتر بهم داد معذرت خواهی کرد و سپاس گذاری کرد و من رفتم توی یکجایی بهتر و خوب عالی بود

    به مو رسید ولی پاره نشد بلکه سیمان شد و درس خوبی گرفتم ازش

    دیگه چیزی یادم نمیاد که به مو رسیده باشه چون اونقد حالمون خوب بوده که اتفاق بد به این شکل نیوفتاد و همون اول درستش میکردیم که به مو نرسه خدایا شکرت

    ——————————————————————————————————————————————————————————

    یادمه بعضی وقتا که بازی میکردم و توی بازی موفق میشدم بازی های من به صورتی هستن که وقتی بازی کنم

    هیچ چیزی عملا از بیرون حالیم نمیشه و نمی فهمم و میرم توی دنیا بازی

    یادمه توی بازی موفق شده بودم و مغرور بودم به خودم اره منم که این کار رو کردم و فلان اینا اقا توی بازی حالم بد شده بود

    اصلا میگی لامصب قانون حتی توی بازی های ذهنی هم جواب میده خلاصه حالم بد بود روزهای که توی بازی سپری میشد بی ذوق بودم و اصلا کیف نمیداد ولی تا موقعی که گفتم نه نه این جوری حال نمیده فرق کرد هر لحظش یک دوست داشتم که همیشه کنارم بود یکی که محافظم بود و خوب یکی بود که مسیر رو برام روشن کنه و این لذت بخشه

    من دوست ندارم چک و کتک رو بخورم تا حالیم بشه دوست دارم با زبون خوش بفهمم قوانین و کارهارو

    از بچگی هم همین طور بوده و برای همین هیچ وقت والدینم برای نمرات بد یا رفتار بد نیومده بودن به مدرسم وهر موقعی اومده بودن تشکر بوده از طرف مدیر و اعضا خدایا سپاس گذارم بابت این محبت

    خیلی سپاس گذارم از خداوند که این فایل رو هدایتی به استاد گفتن و سپاس گذار این استاد خفن هستم

    که اینقد سریع عمل میکنه و کیف کردم از قدرت عمل

    (ما مریم خانم هم میخوایم ما زندگی در بهشت میخوایم واقعا دلم برای فضایی زندگی در بهشت تنگ شده

    و جاتون خالی همین چند روز پیش یک پینگ پونگ خوبی بازی کردیم چقد کیف داد

    خانم شایسته عزیز ما منتظر فایل های زندگی در بهشت شما هستیم با عشق )

    خلاصه عاشقتونم تا درودی دیگر بدرود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  8. -
    سامان سادین گفته:
    مدت عضویت: 1724 روز

    بسم رب سلام استاد سلام نمی دونم چه شکلی بگم شکر یعنی تو لحظه های بودم که فقط رب میدونه که چقدر روحم تشنه شنیدن این هدایت الهام بود از صبح که این هدایت و خدا فرستاد سه بار گوش دادم هردفعه خواستم رد پا بزارم اشک امانم نداده اشک از جواب دادن که فقط میتونم بگم شکر استاد الان هم که دارم مینویسم رب داره میگه و من فقط مینویسم شکر از معبودی که نزاشت شما فایل دیگه ای بزارین تا با روح خودش سامان صحبت کنه بگه فرزندم عشقم من از تو به تو نزدیک ترم میدونم گاهی میلرزی کم میاری گم میشی اما من حتی لحظه ای ازت نه جداشدم و نه نا امید بارها فکر کردم من کاری برای دیگران کردم و نا خواسته منت گذاشتم طوقع داشتم ولی مدتیه دارم درک میکنم فقط دست خدا هستم اگر دانه ای میریزم کاری میکنم اون خداست که من و لایق دونسته ازم استفاده کنه و چقدر خوشبختم که لایق فقط دستش بودن شدم الله اکبر استاد متشکرم از شما شکر از رب العالمین که نان سفره غذام شده عزیزانی شده که عشقش و بهم برسونه برکتی شده که لمس میکنم شکر از این جا به بعد مناجات دلمه معبودم ای که نانم دادی ای که با کرم و لطفت پرورش دادی ای که این روزها از تمام جهان و عزیزانم جدا هستم که با تو خلوت کرده باشم ای که نور راهم شدی تا گم راه نباشم ای که به لطفت هدایتم کرده ای به شنیدن الهام هایت از زبان روح توحیدی خودت استاد ای که روی نیازم به توست دست گدای به درگاهت دراز کرده ام که تو را از خودت دریافت کنم ای که هر کجا رو می‌نگرم فقط توی رب من معبودم من به نادانیم به ناشکریم به گناه کاریم ببخش که من عجیب به کرم و لطفت که همیشه بر من داشته ای سخت امید بسته ام معبودم تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری می خواهم که تو خود گفتی که بخوانمت و اجابت دعا هایم را بر عهده گرفتی که خودت در اول سوره حمد خودت را بخشنده معرفی کردی تا بدانم همه چیزم از توست معبودم پناهم آرامش وجودم از توست شهادت میدهم اشهد ان لا الله الل الله معبودم نور راهم شدی و هدایتم کردی که در راه راست قدم بردارم تا در این جهان و جهان آخرت نعمت بو سیدنت را تجربه کنم مرا به سوی ثروت و نعمت و عشق خودت هدایت کردی که تو را جویم تورا گویم سپاس معبودم قلبم را به لیاقت عاشقت بودن شاد کن لبم را به شکر گزاری و عبادتت معطر کن نگاهم را به دیدن خودت که همه این عالم هستی روشن گردان وجودم را لایق دستت بودن بگردان پناهم معبودم در انتظار لحظه ملاقات تو در در آستانه پروردگاریت هستم هدایتم کن که این جهان را از وهاب بودنت از کرم و لطفت در فراوانی رزق و روزی و عشقت بگذرانم تا لایق بهشت که وعده ام کردی باشم معبودم هدایتم کن که آینه حضورت باشم و آن باشم که تو خشنود باشی مرا به نازکی استخوانم به کوچکی ایمانم به بیصبری و به فراموش کاریم ببخش که تنها تورا میپرستم و تنها نگاهم به توست. استاد بینهایت از شما سپاسگزارم که هدایت و الهام وکلام رب العالمین شده اید در زندگیم امید وارم با لایق بندگی خدا بودنم دل شما رو هم شاد کنم درود به تمام شما اعضای این خوانواده مقدس الهی شاد و سلامت و موفق باشید و حضور داعمی خدا رو تو تمام لحظات زندگی لمس و تجربه کنیم دوستتان دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  9. -
    بهاره گفته:
    مدت عضویت: 1446 روز

    سلام و درود به استاد عباسمنش عزیز

    در پاسخ به تمرینی که استاد گفتن توی کامنت‌ها بنویسیم؛ چندین مورد خیلی مهم هست که باید عنوان کنم:

    1_ زمانیکه توی روابط با همسرم دچار مشکلات فراوان و خیلی ناامید شده بودم، خداوند منو به دوره عشق و مودت در روابط هدایت کرد و اثری که این آگاهی‌ها بر روی من گذاشت تا زمانیکه زنده‌م همچنان ادامه داره.

    2_ اینکه با تمام سختی‌ها و مشکلات مخصوصا مشکلات مالی هیچوقت نذاشته عزت و آبرومون خدشه‌دار بشه یا دستمون جلو کسی دراز باشه، پس خیلی هوامو داشته.

    3_ اینکه بعد از چند سال ناباروری، خدای مهربونم یه جفت دوقلو دختر و پسر بهم داده، یعنی اوج سخاوت و مهربانی و عشق خداوند به من؛ که الهی من قربونش برم . خدا رو میگم.

    4_ اینکه دیدگاهم به زندگی نسبت به چند سال پیش خیلی تغییر کرده و بسیار آرام‌تر شدم و تقریبا هیچ حاشیه و اذیتی تو زندگیم ندارم.

    5_ و اینکه خداوند همواره معلم‌های بسیار ارزشمند و بزرگواری رو در مسیر زندگیم قرار داده که ازشون درس‌ها بیاموزم و در زندگیم اجرا کنم.

    خدا رو صد هزار مرتبه شکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  10. -
    طاهرجان صدیقی گفته:
    مدت عضویت: 855 روز

    سلام به استاد عزیزم و تمام دوستان خوبم!

    خیلی تشکر استاد به خاطر تهیه ‌و ترتیب این فایل توحید عملی که دقیقا همون چیزی بود‌ که من امروز سخت به اون نیاز داشتم

    خدایا شکرت که چقدر دقیق مارو هدایت می کنی.

    جاهای که تسلیم خدا شدم و روی خدا حساب کردم:

    6 سال پیش پس از یک سال تدریس در یه مدرسه، به یه مدرس بالاتر رفتم فرم پر کردم برای تدریس ، اون مدرسه سه مرحله برای آزمون داشت و پرسش روخوانی قرآن یکی از بخش های آزمون مرحله اول بود و من اون موقع ها فقط جز اول و دوم قرآن رو می توانستم روان روان بخوانم ولی آیه های دیگر رو به اون روانی نمی تونستم بخونم ، وقتی با (توکل و اعتماد به خدا ) رفتم برای آزمون بعد از یک ساعت که از بقیه داشتن امتحان می گرفتن نوبت من رسید موقعی که یکی از مسولین او مدرسه قرآن رو باز کرد تا من بخونم معجزه شد استاد بپرسید کجا رو باز کرد تا من بخونم ؟ جز دوم قرآن و منم خیلی خوب براش خوندم و مراحلی بعدی رو چون آماده گی گرفته بودم قشنگ آزمون دادم و موفق شدم.

    حالا از جایی برای شما بگم که به خدا توکل نکردم و تسلیم او نبودم:

    زمانی که من می خواستم دوره کار شناسی ارشد رو بخونم و خیلی هم براش آماده گی گرفته بودم چون روی خدا حساب نکردم و خیلی نگران بودم که نکنه کامیاب نشم و استادا چی میگن میگن منیره دانشجویی که این قدر لایق بود ناکام شد و خلاصه با این که زیاد برای آزموناش آماده گی گرفته بودم ناکام شدم اما بعد از یک سال که دوباره تصمیم گرفتم تا امتحان بدم این بار با خودم گفتم اون سال روی آماده گی های خودم حساب کردم نه روی خدا و به نحوی به خود غره و مغرور شدم و این مغرور شدن به ناکامییم تمام شد ولی امسال به خدا توکل می‌کنم ببینم چه میشه؟

    خلاصه بعد از گذشت هفت ماه زمان آزمون فرا رسید و من این بار چون دست مادرم شکسته بود و همه کارهای خونه رو دوش من بود نتونسته بودم درست آماده گی بگیرم ، روز آزمون زبان -که باید یا زبان عربی رو امتحان میدادیم یا انگلیسی ، -تصمیم گرفتم زبان عربی رو امتحان بدم چون هر دو زبان رو یاد داشتم اما زیادی قوانین صرف و نحوش به یادم نبود و از سوی هم خیلی سخت بود آزمون هر دو زبان، اون روز یک ساعت مانده بود به شروع آزمون دم در دانشکده با یکی از دوستام داشتیم قوانین صرف رو می خوندیم که دیدم یکی از همکلاسی های دوره لیسانسم اومد با یک جزوه تو دستش گفت منم می خوام زبان عربی رو امتحان بدم بیا منیره با هم چهار جوابه های این جزوه رو بخونیم شاید از این جزوه هم سوال بیاد، من و دوستم و همکلاسیم این جزوه رو تا شروع امتحان خوب خوندیم و حفظ کردیم موقعی که امتحان شروع شد و برگه های امتحان رو به ما دادن با دیدن برگه اول وبقیه برگه ها باز هم شگفت زده شدم بپرسید چرا چون عینا همان سوال های جزوه ای بود که ما سه نفر همراه با جواباش یک ساعت پیش همه رو حفظ بودیم خلاصه امتحان رو دادیم و ما سه نفر بلند ترین نمره هارو گرفته بودیم استاد و به لطف خدای مهربان از مرحله دوم هم که اختصاصی بود کامیاب به در شدم. این بود نتیجه به خدا اعتماد کردن.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای: