توحید عملی | قسمت 11 - صفحه 30

1225 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    شیما محسنی گفته:
    مدت عضویت: 3607 روز

    استاد جونم سلام و صد سلام. امیدوارم شما و مریم بانو جان، در بهترین حال باشین. ممنون از این فایل عاااااالی که عالی تر از همیشه بود.

    خیلی درسها داشت برام. خیلی تلنگرها، داشت برام. مخصوصا من که سال هاست در کنار آموزش های شما هستم و دایم در تلاش در بکار بردن آن ها در زندگی. ولی انگار یه چیز خیلی با ارزشی یادم رفته بود و با این فایل ارزشمند شما دوباره برام تلنگر شد.

    یاد روزهای ابتدایی آشنا شدن با شما و آموزه ها افتادم که چقدر توکلم به خدا جون بیشتر و بیشتر بود و یکسری چیزها برام خیلی عادی شده بود. این که میفرمایین یادمون نره که حتی اگر خیلی حرفه ای شده ایم، در هر موضوعی، بازم دایم از خدا جون هدایت بخواهیم و باور داشته باشیم که اگر دایم رو دوش خدا جون نباشیم، هیچچیم، هیچی هیچی ….

    دقیقا مثال رانندگی که من که سال هاست، رانندگی میکنم و تو جاده هم تنهایی زیاد رانندگی کرده ام، اما اخیرا خیلی به خودم مغرور بودم و همیشه به همه میگفتم که ای بابا کاری نداره که ….در همین عید نوروز که در ماه رمضان به رودبار سفر رفتم، من و پسر تنهایی بودیم، در بعد از سحری خوردن راهی رودبار شدیم و من با یه اتفاقی روبرو شدم که اصلا تا به الان تجربه نکرده بودم. در صورتیکه فکر میکردم که این عادی ترین، کار است برای من. من که آدمی سحرخیز و صبح زودی هستم و تو اون ساعت خیلی پیش اومده بود که رانندگی کرده بودم، شدیداً خواب اومد سراغم که تا حالا ندیده بودم و تجربه نداشتم و متاسفانه از ترس گیر نکردن در ترافیک، رفتم.‌فقط گاهی می ایستادم و آب سرد میزدم به صورتم، …. خیلی ترسناک بود برام. بعدها که برای بقیه تعریف کردم، گفتند به دلیل سحری خوردن و راه افتادن بود که شکم پر بوده و خواب اومده سراغم. خلاصه که کلی درس داشت برام و برگشت بعد از سحری خوردن، چرتی زدم و بعد راه افتادم. خلاصه اینکه من اصلا تو ذهنم نبود که خدا جون من چه کاره هستم که در رانندگی ادعا کنم. تو من رو همیشه باید هدایت کنی. حتی اگر خیلی وارد شده ام. تو همیشه محافظ من هستی. تو همیشه باید کنارم باشی. من باید همیشه به تو توکل کنم. من همیشه باید تو رو در ذهنم یاد داشته باشم. تو همه چیز من هستی. تو عشق من هستی. بی تو هیچ هیچم…..

    استاد جانم، بازم ممنون از این فایل عاااالی. خدا قوت.

    یه مورد دیگه که اخیرا در مورد هدایت گرفتن از خدا جون و توکل به اون، در مهمانی اخیر که میخواستم برای یه تعداد بیشتری قیمه درست کنم، در صورتیکه خیلی وقت بود که در مقدار زیاد این خورشت را درست نکرده بودم و یکم فکرم مشغول بود. در حین شروع درست کردن خورشت، از صمیم قلب گفتم خدا جون، خودت من رو هدایت به بهترین خورشت کن و خودت عالی اش کن. باورتون نمیشه اصلا خورشتی شد عالی. خیلی عالی. همش یاد جملاتم با خدا جون افتادم که خود خودش کمک کرد. البته ناگفته نماند که بعدش تو ذهنم به خودم مغرور شدم و میگفتم ببین شیما کاری نداشت که …. تو همه چیز بلدی ….. در صورتیکه فقط خدا بود و بس که به هدایت هاش گوش دادم و احتیاط هایم را کردم و عالی شد.

    یه مورد دیگه اینکه به لطف خدا الان دو سال است که در فصل پاییز و زمستان هفته ای یک روز، روزه میگیرم و 20 روزی غیر از رمضان، روزه میگیرم و لذت میبرم. به همه میگفتم که اصلا کاری نداره، من که خیلی راحت هستم، بعد یه روز از اول صبح که روزه بودم، سر درد خفیف اومد تو سرم و تا بعدازظهر وحشتناک شد، بعد به خودم گفتم ای بابا …. شیما بانو تو که روزه نمیگیری، خدا جون بهت لطف می‌کنه و شرایط روزه گرفتن رو برات فراهم میکنه. حتی در روزهای کوتاه سال هم امکان داره تو توان روزه گرفتن برات فراهم نشه …. این لطف خدا جون است که همیشه باید یادت بمونه که خداوندا هدایتم کن به راه راست، راه کسانیکه به آن ها نعمت داده ای، نه راه گمراهان و ناسپاسان.

    در پناه خود خود خودش باشین همیشه

    شیما بانو

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  2. -
    سعید میرزاخانی گفته:
    مدت عضویت: 2322 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام به همه دوستان عزیز و استاد عباسمنش عشق و خانم شایسته مهربون

    میدونید چیه ،حقیقتش اینه که من چندسالی هست با استاد دارم کار میکنم

    البته نه تمرکزی ،ولی صحبتهای استاد همیشه بهم آرامش میداد و کمکم میکرد و بخاطر همین میگم باهاشون چندسال دارم کار میکنم

    ولی بعد از این چندسال ،حدودا 3 4 ماهی میشه که متوجه شدم نه تنها استاد بلکه اکثر آدمهای موفق اطرافم آگاهانه یا ناآگاهانه بیس و پایه موفقیتهاشون توحید هست و ی توکل خاصی دارند

    و

    بر این پایه و اساس هست که دست به خاک میزنن طلا میشه ،حرف میزنن باید حرفاشونو با طلا نوشت،ووووووو

    مثلاً برادر من ناآگاهانه این توحید رو داره و چندوقت پیش داشتیم باهم صحبت می‌کردیم و همش داشت راه کار میداد به من و بقییه و من از چیزایی که از استاد یاد گرفتم متوجه میشدم داره اشتباه راه کار میده و گذاشتم همه حرفاشو زد و همگی هم گوش میدادند،اما لابه لای حرفاش گفت که من همیشه احساس میکنم خدا داره جلوتر از من میره و من جا تو پای خدا میزارم و چون ناآگاهانه این باور رو داره ،خیلی محکم نگفت و این جمله رو و بیشتر داشت رو راه کارهایی که به عوامل بیرونی ربط داشت پافشاری میکرد

    و در انتهای صحبتهاش یجورایی به شوخی ولی جوری حق مطلب ادا بشه گفتم داداش گلم میخوای بدونی اصل اساس موفقیتت چیه و بهت بگم بقیه راه کارهات اگه اون نباشه دوزار بهت کمک می‌کنه ؟؟؟

    گفت بگو ولی قبل از گفتن من خودش چندناشو گفت که اونا همش چیزایی بود که اصل نبود و منم با ی لطافت خاص که هم روی خودم تاثیر داشته باشه و هم برای بقییه

    گفتم کل موفقیتت بر پایه و اساس و فنداسیون قوی هست که داری و لابه لای حرفات خیلی کمرنگ از بغلش رد شدی

    گفت چی ،گفتم همیشه پاهاتو جای پای خدا میزاری و این اصل هست و بقیه ایده ها و راهکارهات اگه جواب میدن فقط و فقط برای این ایده و باور و نگرش هست و تمام

    و خودش و بقییه رفتن تو فکر

    و همونجا تو قلبم خیلی از استاد سپاسگزاری کردم بابت همه آموزش هاشون

    و تجریه کلی زندگی منم اینو ثابت کرده بهم که هرجا به هوش و استعداد و زیبایی و دانش خودم تکیه کردم له شدم خورد شدم و جهان سیلی خیلی خیلی خیلی محکمی بهم زده تا بیدار بشم

    ولی چه کنم که بعنوان انسان ،فراموش کار هستم و تعهد دادم تا باورهای توحیدیم مستحکم نشه و با خدای خودم ارتباط درست ایجاد نکنم و تسلیم بودن در مقابل اراده اش رو یاد نگیرم ،تا غرور من بلدم من بلدم و من میتونم من میتونم رو به پایین ترین حدش نرسونم ،دنبال آموزش های دیگه استاد نرم یا لااقل 80درصد رو باورهای توحیدیم کار کنم و 20پرصد هم مابقی باورهام و از اون 20درصد هم 10 درصد رو عزت نفسم باشه

    میدونید ما باورهای شرک آلود زیادی تو وجودمون هست که عفونت کل بدن باهاش درگیر شده و باید خیلی خیلی روشون کار کنیم اینو بیشتر با خودم هستم

    چون وقتی به گذشته زندگیم و تجربه هام نگاه میکنم میبینم کل باختن های زندگیم تو همه جنبه ها فقط همین نداشتن توحید بوده و اونجاهایی هم که موفق بودم به عجز رسیدم ووقتی هم به عجز میرسی ایده ای بهتر خدا پیدا نمی‌کردم

    ولی مبخوام دیگه یجوری این ارتباط ساخته بشه که همیشه اول خدا باشه بعد ایده و حرکت و هدایت

    این که اول خدا باشه تو همه جنبه های زندگی،دقیقاً راهی هست که استاد رفته و همچنان داره میره

    و این فایل خودش میتونه حجت رو برای همه اونایی که مثل من هستن رو تموم کنه

    ارنی کسی بگوید که تو را ندیده باشد

    تو که با منی همیشه چه تری چه لن ترانی

    مولانا

    امیدوارم هممون به راه راست ،راه کسانی که سرلوحه زندگیشون خداست و توحیده و به راحتی و در آرامش به همه آرزوها و خواسته هاشون رسیدن هدایت بشیم

    استاد جان و همه دوستان عزیز هممتونو دوست دارم و براتون بهترین هارو از خدا مبخوام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  3. -
    سمیرا سعادتمند گفته:
    مدت عضویت: 1550 روز

    بنام خدای دانا و توانا و آگاه و علیم ، پروردگار رزاق و‌وهاب و رحمان و رحیم

    خدایا تنها تورا مبپرستم و تمها از تو یاری میجویم مرا به راه مستقیم و کوتاه و آسون هدایتم کن ، هرآنچه دارم از آن توست …

    استاد عباس منش عزیزم، چقدر با دیدن این فایل توحیدی در شروع سال بعد از این همه مدت طولانی ، با دیدن روی ماه تون خوشحال شدم .

    توحید عملی ، زیباترین واژه ای که از زمان عضویت ام در سایت باهاش آشنا شدم و هرچقدر بیشتر بدونیم باز هم کمه ، از طولانی بودن این فایل پر از آگاهی قبل از دیدن اش چقدر به ذوق و شوق افتادم . خدایا شکرت برای بودن در این مسیر توحیدی ، تا اینجا نیمی از کامنتهای ارزشمند دوستان هم خوندم، واقعا که به قول استاد هر کامنت بچه ها کلی نکات آموزنده واسمون داره .این فایل برای من پر از درس بود :

    یاد روزهایی افتادم که در کاری که شروع کرده بودم به جای خداوند به دل سپردن به جریان هدایت اش از بنده خدا ، مشتری میخواستم و وقتی خودم‌و به جریان هدایت الهی سپردم ، خداوند در کارم واسم مشتری و رزق و‌روزی …شد ، از جاهایی که فکرش و نمیکردم .

    این فایل خیلی منو به فکر فرو بست و صفحه ها نت برداشتم‌و نوشتم ، سمیرا باز هم فروتن و سربزیر تر سو‌در مقابل پروردگارت ، کردییت هر آنچه داری از آن خداست و از او به تو رسیده ، مثال رانندگی عالی بود ، همیشه پشت فرمان به خدا میگم خدایا فرمون زندگی ام دست توئه خودت هرجایی که میدونی بهتره منو همونجا هدایت ام کن …

    این یکی دو‌ماهه که کلی نشونه های خوب از رسیدن به خواسته هام داشتم ، خدارا شاکرم و تحسین کردم نزدیک شدن به خواسته هام و امروز با این فایل فهمیدم مغرور نشم و فقط از خداوندم هدایت بخوام و با لذت انجام کارهام‌ ، نتیجه نهایی رو با آرامش و احساس خوب به خودش بسپارم .

    خدای خوبم من بدون تو هیچ هم نیستم ، تو خودت کارها رو‌واسم انجام بده …

    خدایا خودت خواسته ها و‌اهدافم و میدونی ، دستانم پر دستان توست و‌رپی شونه های تو سوارم ، حالم با تو خوبه ، پازل های زندگی ام و‌خودت با نزدیکترین و سرراست ترین راهها چیدمان کن ، درهای قلب ام با ایمان و‌توکل و اطمینان قلبی باز است برای دریافت پیام ها و نشونه هایی که این روزها بر زندگی ام جاری میکنی ،

    من در مقابل آگاهی بیکران تو خداوند جهان هستی و کهکشانها هیچی نمی‌دونم ظرف وجودی ام خالیست ، خاشع و خاضع و متواضع و فقیر به درگاهتم ، سمیرا بنده باهوش ات می‌خواد از این به بعد اجازه بده تو‌کارهارو‌واسش انجام بدی و‌گوش بزنگ دریافت الهامات ات هستم .

    خودت جاده زندگی ام را نرم و جنگلی و زیبا کن و سوت زنان در رسیدن به اهدافم ، مسیرهای زندگی ام‌و‌ ساده و روون کن ، من هرروز منتظر دریافت صدای با کیفیت خداوندم و‌معجزات ات هستم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  4. -
    محسن mohsenta57 گفته:
    مدت عضویت: 991 روز

    درود خدمت استاد عباس منش عزیز و خانم شایسته گرامی و همه دوستان هم فرکانسی ام .. سال جدید را به همه شما تبریک عرض میکنم و برایتان بهترین ها را آرزو میکنم

    خدارا سپاسگزارم به خاطر فرصتی که امروز به من داد تا این فایل ارزشمند را گوش کنم و نکته های نابی از اون را برای بهتر شدن زندگی ام یادداشت کنم و اینجا بنویسم تا بعنوان ردپایی از من در این سایت به یادگار بماند .

    یادگرفتم که غرور در اثر حرفه ای شدن در هر کاری وجود داره و متوجه شدم که باید در این مواقع با توجه به خدا باور کنم که هیچی نمیدونم و باور کنم که خدا است که همه علوم را میدونه و فقط از اون طلب هدایت کنم …یاد گرفتم که اگر میخوام هدایت خدا رو دریافت کنم (اگر چه که خدا دائما مثل یک فرستنده سیگنال هدایتش را ارسال میکنه و این گیرنده من هست که مشکل داره) باید چند موضوع را بدونم اول اینکه باور داشته باشم که خدا با من هم صحبت میکنه و دوم اینکه باور داشته باشم من لیاقت هم صحبتی با خدا را دارم و از طرفی هم قبول کنم که چیزی نمیدانم تا با ترکیب این موارد و تکرار و تکرار این اصول بتونم هدایت خدای مهربان را سریعتر و آشکارتر دریافت کنم …. یادگرفتم که در هر موضوعی از غذا درست کردن تا رانندگی و شروع هر کاری از خدا طلب یاری و هدایت کنم و چقدر این موضوع برای من جا افتاد که در هر کاری ایاک نستعین گفتن مهمه و چقدر الهامی که الان در خصوص آیات سوره مبارکه فاتحه دریافت کردم برای من جالب بود که در زیر بهش اشاره خواهم کرد :

    ایک نعبد و ایک نستعین اهدنا الصراط المستقیم

    وای خدای من چقدر آیات قران راحت و آشکار و واضح و تمیز و مرتب و سلسله وار و مدرسه ای همه چیز رو توضیح داده و لقمه را حاضر و آماده کرده ولی من نمیفهمیدمش و بهش توجه نمیکردم ….. ببینید در همین آیات خداوند دقیقا مراحل هدایت را بیان فرموده بدینصورت که ابتدا باید بندگی خدارو کرد یعنی اینکه قبول کنیم که خدا از ما برتر است و طبیعتا بیشتر از ما میدونه و قدرت مطلق ایشونه و وقتی قبول کنیم که قدرت همه چیز و علم هر چیزی در دست خداست و ما نسبت به خدا علمی نداریم لذا میریم به سمت کمک و یاری خواستن از خداوند و اگر با این دو اصل بریم جلو ،خداوند ما را به راه مستقیم هدایت میکنه و نتیجه راه مستقیم هم میشه حل مشکل و بهبود نتایج که در آیه بعد بهش اشاره کرده و وصل میشیم به نعمات الهی مثل سلامتی آرامش ثروت و ….

    خدایا شکرت بابت دریافت این الهام و خدایا شکرت به خاطر شنیدن این فایل و از استاد عزیزم هم بابت اینکه دستی از دستان بیشمار خداوند شده ، بینهایت سپاسگزارم و امیدوارم روزی از نزدیک زیارتتون کنم و حضورا هم از محضرتون کسب فیض کنم و هم تشکر و قدردانی از شما بکنم .

    در پناه خدای مهربان ،شاد ،پیروز و سربلند و ثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  5. -
    فاطمه بهشتی گفته:
    مدت عضویت: 3074 روز

    هذا من فضل ربی

    سلام به روی ماه استاد عزیزم که انقد دلتنگتون بودیم

    شهریور ماه پارسال،شرایط طوری رقم خورد که پسر ده ساله م بعد سالها اومد تا با من زندگی کنه. من خیلی خوشحال بودم و فک میکردم به خاطر غریزه ی مادر و فرزندی و تجربه ای که تو تربیت فرزند داشتم و آگاهی هایی که به دست آوردم به راحتی میتونم از پسش بربیام و خیلی روی خودم و مثلا دانسته هام حساب کرده بودم. چندروزی که گذشت چالش های بین من وبچه شروع شد چون چندین سال از هم دور بودیم من اون حس مادری رو داشتم ولی پسرم نسبت به من نداشت بنابراین مشکلات شروع شد هرچقد من عاشقش بودم اون از من دوری میکرد و اذیت.

    خلاصه شرایط طوری پیش رفت که هرروز عصر کار من گریه بود از شدت ناراحتی و عصبانیت، منی که تا قبل اومدن پسرم به خاطر آگاهی ها و کارکردن روی خودم تو احساس آرامش و سعادت بودم و اگه یه زمانی اشکی میرختم،اشک سپاسگزاری و شوق بود، الان شده بود گریه ی ناراحتی.

    یه مدت به همین منوال گذشت و من فک میکردم میتونم درستش کنم،تا اینکه یه روز که همچنان داشتم گریه ی ناراحتی میکردم، یه سری اتفاقات مثل فیلم از جلوی چشمام گذشت و خدا به یادم اورد که چه تصمیماتی رو تو زندگی م گرفته بودم و نتایج همه افتضاح بودن چون فک میکردم خودم میدونم خودم میدونم خودم میدونم…….

    وقتی خاطرات گذشته یادم اومد دیدم ، نه من نمیدونم، من نمیدونم باید چیکار کنم من نمیدونم چطور باید با این بچه رفتار کنم من هیچی نمیدونم

    وقتی فهمیدم من هیچی نمیدونم انگار قلبم سبک شد و فقط زار میزدم و از ته قلبم داد میزدم که خدایا من نمیدونم خدایا من نمیدونم خدایا من اشتباه کردم و انقد گریه کردم تا اینکه به یه آرامش خالصی رسیدم حالم خوب شده بود وبه حالت خنثی رسیده بودم.

    بعد از اون خداوند یه ایده ای داد بهم یه راهکار که منم بلافاصله انجامش دادم و خداروشکر کم کم شرایط مون و ارتباط من و پسرم بهتر و بهتر شد و الان که چند ماه از اون روز میگذره خدا میدونه چه احساس قلبی قشنگی بین من و سام به وجود اومده.

    استاد جونم چقد این فایل مناسب حال این روزهای منه که درگیر افکاری شده بودم که فک میکردم من خودم همه کاره م و خودم میدونم و خدای مهربونم چند روز پیش بهم گفت که چقد خودت رو همه کاره میدونی پس من چیکاره م؟ بعد شما این فایل رو گذاشتین

    استاد عزیزم فقط میتونم ازتون سپاسگزاری کنم و عشق بی نهایتم رو نثار روی مهربونتون کنم

    استاد عزیزم دوره ی احساس لیاقت زندگی م رو از این رو به اون رو کرده کاش میتونستم بشینم رو به روتون و از نتایجم بگم که هم تو بعد مادی رخ داده هم بعد معنوی و تو همه ی جوانب زندگی م

    سپاس استاد نازنینم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
    • -
      هادی بهشتی گفته:
      مدت عضویت: 2178 روز

      سلام فاطمه عزیز امیدوارم خداوند بخشنده و مهربان اون راه درست رو هر چه زودتر جلوی راهت قرار بده و شما بتونید به اون آرامش برسید فاطمه عزیز مطمئن باش وقتی از خود خداوند راهکار بخواهی و فقط کارهات رو به اون بسپاری خیلی زودتر از اون تایمی که تو احتیاج داری تا اون چالشی که تو زندگیت بوجود اومده رو حلش کنی خداوند توسط دستان بیشمارش که همیشه یار و همراه تمام بندگانش بوده راه حلش رو به تو الهام میکنه در پناه الله یکتا شاد وپیروز و سربلند باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    فاطمه و رسول گفته:
    مدت عضویت: 1126 روز

    سلام به استاد جانم وخانم شایسته عزیزم

    کامنت محمدحسن خانکی پسرخانواده

    استاد من فایل شما را گوش دادم ودقت کردم به حرفهای شما و تو دفترم نوشتم

    استاد عباس منش استادی هست که همیشه خدا را در زندگیش بالا میبره و

    چقدر خوبه منم یادبگیرم وخدارا بالاببرم

    هدایت من :

    من توسفرشمال وقتی رفتیم به شهر نکا در مازندران و جنگل زیبایی به اسم جنگل مهربان ، گفتم خیلی دوست دارم مامان آتیش درست کنیم با چوبای خشک تو اون هوای ابری و مامانم گفت کبریت با خودم نیاوردم ،تو ماشین مونده وماشین فاصله داشت ،بابام هم رفته بود تنها تو جنگل قدم بزنه و ما درکنار مامانم بودیم وکسی اونجا نبود .من رفتم به حرکت ابرها دقت کردم و گفتم خدا چه جوری به باد گفته ابرهارو جابجا کنه و باد کارخودش رو میدونه مگه باد عقل داره ؟

    پس خدا میتونه برای من کبریت بفرسته

    یادمه مامانم بهم نگاه کرد وگفت همه چیز رو داری قاطی میکنی باهم

    کارباد رو قانون خدا ونظم طبیعته

    کبریت هم تو ماشینه وفاصله داریم

    قراره خدا از آسمون واسه ما کبریت بفرسته

    همچین توقعی داری واقعا ؟

    من گفتم از آسمون نمیخواد کبریت بفرسته

    شاید تو اینجا کسی کبریتی جا گذاشته باشه و من رفتم با هلیسا با آبی که اونجا

    تو جنگل بود و خیلی هم کم عمق بود بازی کنم و مامانم هم اونجا نشسته بود

    استاد نیم ساعت بعد بابام اومد و گفت

    محمدحسن نظرت چیه آتیش درست کنیم

    گفتم بابا نیم ساعت پیش به مامان گفتم

    وگفت بی خیالش بشیم ،کبریت توماشین مونده باید بری بیاری

    بابام نگام کرد وگفت من تو راه قدم زدن

    دونفر دیدم توجنگل ازشون کبریت گرفتم

    من اون لحظه مطمئن بودم که خدا یه جور برام کبریت میفرسته و فرستاد

    خب من نگاه کردم به مامانم وگفتم

    خدا منظمه حتی تو کبریت فرستادن..

    میدونی چرا چون من فقط به زیبایی های جنگل توجه میکردم مثل شما استاد

    که تو سفرهاتون از زیبایی ها میگید وتوجه میکنید

    من اون روز توجنگل بیشتراز صدبار

    نگاه کردم به آسمون ابری و زیبایی جنگل

    گفتم خدایاشکرت صدای منو شنیدی

    باد که داشت برگ های خشک شده ی جنگل را جابجا میکرد چقدر با هلیسا بوسش کردیم و بادستامون لمسش کردیم وازش تشکر کردیم و

    گفتیم چه خوب کارتو بلدی و جارو به دست هستی و داری جنگل رو بهاری میکنی.

    استاد تو همون جنگل سوراخ هایی دیدیم رو درختها که دارکوب ایجاد کرده بود و حالا شده بود لونه ی بچه گنجشکها و میرفتن داخلش و باز اونجا گفتم خدا منظمه

    دارکوبی هست که نه تنها درخت هارو از کرم ها وسوسک های چوب خوار نجات میده بلکه لونه ی آماده تقدیم پرنده ها میکنه .کسایی که عاشق موسیقی هستن متوجه میشن که منظورم چیه ،تو سکوت جنگل باشی و صدای به شدت زیبای این پرنده را بشنوی و بهش گوش بسپاری خیلی حال میده ، پرنده ای مثل دارکوب درسته عقلی مثل ما نداره اما خوب کارش را بلده و درخت هارو نجات میده از حشرات و سوسکهای چوب خوار ،آیا من هم مثل این بادو ابرها

    مثل این دارکوبها

    مثل این درختها یا این آب

    میتونم به خدا بگم

    عقل و فکری که به من بخشیدی

    بزرگترین نعمت منه مثل استاد.

    من با این عقل میتونم تجسم کنم

    میتونم برم تو رویاهام و پروازکنم

    حتی برم تو خیالم تا بالای اون درخت و دارکوب را تماشاکنم و لبخند بهش بزنم

    و بارها بگم عاشقتم دارکوبی زیبا .

    من با این عقل میتونم تو مدرسه حتی تو وسط بازی فوتبال که زمین میخورم و دردم میگیره بی توجهی به دردم بکنم و با هیجان بازی کنم و لذت ببرم .

    با همین عقلی که خدا بهم داده از حرفای شما یاد میگیرم چه طوری با همکلاسی های جدیدم دوست بشم ، چه طوری به دوستم که داره مسخره میکنه توجه نکنم و همون لحظه زیبایی های چهره و لباس وکفش وکیف یا حتی موهاش رو ببینم .

    میدونی استاد امروز با فایل شما فهمیدم

    محمدحسن اگه داره خوب می نویسه

    اگه عاشق حیوونهاست و اگه کتاب زیاد میخونه

    یادش باشه و تو دفترم بزرگ با ماژیک نوشتم که

    همش بخاطر خداست نه خودش

    شما که میدونی استاد من کی هستم

    این محمدحسن همون پسربچه ی خجالتی

    چندسال پیش هست که نمیتونست از معلم اجازه بگیره بره بیرون از کلاس یا جواب سوالی که بلده رو بگه

    و حالا این روزها بارها کنفرانس میده

    و نماینده کلاس میشه

    من با این عقلی که خدا بهم داده میتونم

    لبخند بزنم و راحت با خدا حرف بزنم

    چون استاد ازشما یاد گرفتم و یاد می گیرم

    با همین عقلی که خدا بهم داده حداقل میتونم هرروز بیشتر آسمون آبی رنگ و آفتاب و نور زیباش و کوهها و دریاهارو یا حتی نور ماه ومهتاب رو ببینم .

    من با همین عقلی که خدا بهم داده میتونم

    تمرین کنم بیشتر مهربون تر باشم باخودم

    با لباس هام ، با کتاب هام ،با مدادهام .

    مهربون تر باشم با همه مثل خود خدا

    که این همه زیبایی توزندگی برای ما گذاشته تا ببینیم و سپاسگزار باشیم.

    ساعت شش ونیم صبح قبل از رفتن به مدرسه

    این متن را که دیشب تو دفترم نوشته بودم

    تونستم برای شما تایپ کنم تا مثل

    همیشه لذت ببرید و بهم لبخند بزنید .

    خیلی دوست دارم استاد جانم تو قلبمی

    ازطرف محمدحسن خانکی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 61 رای:
    • -
      زهره زیدآبادی گفته:
      مدت عضویت: 1428 روز

      سلام محمد حسن دوست داشتنی

      بیا بغلم که بوست کنم ، میخوام کلی از انرژیهای وجودت رو دریافت کنم عزیزم ، پسرک ناز و دقیق و عاقل و باهوش و با استعداد و نازنینم

      میتونی فکر کنی چقدر دوستت دارم و عاشق نوشته هاتم ؟؟

      به اندازه ی وسعت همون آسمون قشنگی که از دیدنش لذت میبری دلبرکم .

      من معلم کلاس چهارم بودم و پارسال به عنوان آخرین سال خدمتم دانش آموزام پسر بودن ، فضای کلاسم همیشه حال و هوای خاصی داشت چون خودم معلم خاصی بودم .

      الان که کامنت قشنگت و خوندم و بغلت کردم و بوسیدمت یاد پارسال و وروجکای توی کلاسم افتادم .

      برات رویاهای شیرینی رو آرزو دارم که با تجسم های زلال به واقعیت تبدیلشون کنی و لذتش و ببری گلم

      دستهای کوچولو و عزیزت و می بوسم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      معصومه گفته:
      مدت عضویت: 2299 روز

      سلام ب روی ماهت محمد حسن قشنگ و توحیدی

      چقدر خوب نوشتی پسر چقدر لذت بردم

      تا اخرین جمله لبخند روی لبام بود از زیبای کلام و حسی خداییت

      چقدر شگفت‌انگیزه این خدا ک توی رسوندن کبریت محمد حسن هم منظمه

      من توی عید ی سفر ب جنگل ناهار خوران گرگان داشتم

      اومممم نگم از زیبایی هاش از ذوقی ک با بلوط های ریخته زیر درختا میکردم اولین بار بود ک جوونه زدن همون بلوط هایی ک رو زمین بود رو میدیم

      چندتا نهالم دیدم

      یعنی اون درخت رو ک خداوند از بلوط پر میکنه و تو پاییز زمستون رو زمین میوفته دوباره میشه نهال و بعدش درخت

      میبینی فراوانی رو ..

      حسم میگه محمد حسن یه پسر لُپیِ

      هوم؟

      این پیام حاوی کلی عشق و بغل میباشد:)

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      لی لی گفته:
      مدت عضویت: 2278 روز

      محمدحسن عزیز

      می دونی عاشقتتتتتم؟

      میشه تو کامنتی بنویسی و چشمای ما رو بارونی نکنی؟

      مرسی بابت کامنت قشنگ و شاعرانه ات

      مرسی که نعمتهای خدا رو انقدر با طبع شاعرانه و لطیف توصیف کردی

      خیلی خیلی تحسینت میکنم

      انشاالله همیشه موفق و شاد باشی

      پسر فوق العاده و توحیدی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      آسمان گفته:
      مدت عضویت: 1610 روز

      به نام خدای زیباییها

      سلام به محمد حسن عزیز پسر دوست داشتنی و مهربون و زیبا بینم

      محمد حسن عزیزم پسر نازنینم با خوندن کامنتت کلی کیف کردم اشکمم در اومد از صداقتت از باور و رفاقتت با خداوند

      منم یک محمد امین دارم شش سالشه یک شب که خواب بودم صداشو می‌شنیدم که می‌گفت خدای مهربون بابام گوشیشو بده به من

      خدای مهربون یک دایناسور بزرگ یا هر چی میشه یک اسباب بازی بده به من.

      محمد امین من عاشق دایناسوره و بازی‌های دایناسوری

      منم در همون حالت خواب تکون نخوردم اما با خودم میگفت بابا گوشیو تازه خریده و گوشی نو هست و مدل بالا به تو که نمیده عزیز مامان

      اما محمد حسن یک اتفاق جالب افتاد و در کمال تعجب بعد چند روز باباش گوشی مدل بالاشو داد بهش و با پول‌های عیدی یک دایناسور بزرگ برای محمد امین خرید

      میخوام بگم برای خدا غیر ممکن وجود نداره و همیشه یه راهی هست شما درست میگفتی برای خدا کاری نداره توی یک جنگل یک کبریت بفرست برای کسی که دوست داره آتیش درست کنه

      منم اون شب ته دلم میگفت غیر ممکن بابا گوشیشو بده به تو اما برای محمد امین من غیر ممکن نبود

      من از شما پسرهای قشنگم یاد گرفتم با رفاقت و باور به خداوند همه چی به دست میاد

      در پناه خدای مهربونم باشی پسر قشنگم

      آفرین به شما و خوش به حال مامان و بابا به خاطر وجود شما پسر نازنینم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      فهیمه زارع گفته:
      مدت عضویت: 3017 روز

      بنام الله

      سلام به وجود نازنین وارزشمندت

      چقدر لذت بردم از کامنتت احسنت به شما خاله جان با ایمان وتوکلت

      احسنت به طبع شاعرانه وذهن بازی که داری

      چقدر محمدحسن جان تحسین برانگیزی هزار آفرین به این دیدگاه زیبات

      خداوند عقل داده تا بیندیشیم

      منم مثل خودت عاشق حیوانات وپرندگانم اتفاقا دیروز یه مستند دیدم دوتا دارکوب سینه سرخ میدونی این دارکوبها برا اینکه به بچه هاشون طریقه پرواز وبدست آوردن غذا بیاموزند آنها را چند رو گرسنه میزارند تا مجبور شوند برا بدست آوردن غذا از لانه بیان بیرون وبر اساس قدرت وغریزه ای که خداوند در وجودشون قرار داده یاد می‌گیرند از نوک ها وپاهاشون استفاده کنند ویواش یواش از درخت بالا برند وبا نوک حشرات درختان را بخورند وپدر ومادر هم مخفیانه مواظبشون هستند و با جایزه دادن ،آنها را تشویق می کنند به ادامه دادند تا پرواز وزندگی کردن را بیاموزند

      خیلی دوست دارم خاله

      احسنت به فاطمه جان ورسول عزیز

      ما هم به وجود شما افتخار می‌کنیم

      یا حق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      مجید بختیارپور عمران گفته:
      مدت عضویت: 1007 روز

      سلام و درود بر محمدحسن گل گل گلاب

      پسررررر تو چند سالته که اینقدددد قشنگ نوشتی و نگاه تو به خدا و اطرافت اینقدددد گسترده هست که من فرد50ساله دهنم وا مونده ازاین نوع نگاه ازاین وسعت دیدت خوش بحال پدر و مادر محمدحسن عزیز فاطمه خانم گل و داش رسول عزیز دمتون گرم با این پرورش عالی دم خدا گررررم که چقد بهتون کمک کرد چقد دوستتون داشت چقد بهتون لطف کرده که همچین پسری پرورش دادین خدا محمدحسن و هلسا جونو براتون نگهداره و دم محمدحسن گرم چقدر زیبا درجوابتون گفت نه قرار نیست از آسمون کبریت بندازه شاید زیر بوته ای درختی جایی کبریت جامونده باشه و این نشون میده چقد زیبااااا قانون و درک کرده که من ازش امروز چیزها آموختم و چقد زیبا خدا براش کبریت و آورده تا به آرزوش که آتیش روشن کردنه برسه بنازم به دست خدا بنازم به قانون زیبای خدا که اینجوری رد خور نداره کارش و چقد مثال عقل و نعمت زیبایی که خدا به ما داد که میتونیم باهاش در رویاها به همه جا پروار کنیم به هر بلندی بشینیم و زیبایی های دنیا رو ببینیم محمدحسن عزیزم درود بر خدای درونت که چقد زیبا بوسیله ذهن کوچکت و قلب بزرگت برامون آگاهی فرستاد احسن پسر گل ما احسن برتو چندسالته؟ که اینقد قشنگ و زیبا نوشتی و مارو سوپرایز کردی عشق کردم با کامنتت لذت بردم و سیوش کردم تا بعدها بخونم تو دیگه کی هستی محمدحسنننننن دمتگرم.بازم درود انشالله روز بروز زیبایی بیشتر ازت بشنویم و موفقیت های بسیار ازت ببینیم به همراه خواهر خوب و پدرومادر گلت.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    زیبا گفته:
    مدت عضویت: 2544 روز

    به نام خداوند هادی و هدایتگر

    سلام استاد و مریم جان

    فایل توحید عملی

    توحید یک کلمه خالص که فقط به خدا وند تکیه کنیم و از او هدایت بطلبیم

    گوش دادم و محو خوندن کامنتها شدم

    از تک تک دوستان و کامنت های اونها

    چقدر عالی هستن تشکر میکنم

    دلم میخواد بنویسم ولی نمیدانم

    فقط میتونم بگم هر زمان گفتم جواب داد و من بیشتر باور کردم اگر ندارم چون نخواستم

    حتی همین امروز از تلاشی ناامید شدم یه لحظه گفتم خدایا سپردم به خودت دیگه نمیتونم بهش بگم

    خودت بیدارش کن و بگو بره دانشگاه

    فقط،5دقیقه طول کشید دیدم اومد لباس پوشیده و آماده

    اره سپردم به خودش

    خدایا بیشتر میخواهم و بیشتر کارها را به تو می سپارم و ازت هدایت میطلبم

    چنان کن سرانجام کار تو خوشنود باشی وما رستگار

    خدایا شکرت که هستی

    خدایا شکرت بابت همه چیز سپاسگزارم

    شاد موفق و ثروتمند باشید در دنیا و آخرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  8. -
    رسول سواری گفته:
    مدت عضویت: 863 روز

    سلام به استاد عزیزم وسلامی به تمام عزیزانم درسایت امیدوارم استادحال دلت همیشه خوب باشه ودوستان عزیزم هم شادو خوشحال باشن همیشه .

    دوستان عزیز چندوقته که از خدای مهربونم فاصله گرفتم واصلا باهاش حرف نزدم وفرمون زندگیم راخودم گرفتم تودستم که طبیعتأنتیجه حال بد؛لذت نبردن اززندگی وکسالت وگرفتگی بود.

    امروز صبح پاشدم نمازخوندم وچندصفحه قرآن خوندم وهمینجا ازخدای مهربونم دعوت میکنم که بیادتوزندگیم وخداجونم اطمینان دارم که لحظه به لحظه تمام بندگانت راهدایت میکنی؛خداجون میخوام کمکم کنی نشونه های هدایت راببینم؛خالق من؛بزرگ من؛عزیز من؛خدای دوست داشتنی همه وجودم راگوش میکنم ومنتظرشنیدن صدات میشم که بهترین لحظه های زندگیمه؛تک به تک سلول های بدنم چشم میشه تابتونه نشونه هاکه برای هدایت زندگی رسول میفرستی راببینه تادرمدارسلامتی وثروت قدم بردارم خالق من واقعأسپاسگذارم بابت اینکه تو این روزهایی که اکثر مردم اعتقاداتشون راازدست دادن من باتمام وجودم خودت راخالق جهان وقرآن راکتاب هدایت وپیامبروامامان راقبول دارم.خالق من خودت آگاهی که اولین وبزرگترین خواسته وآرزوی من حس کردن خودت باتمام وجودمه خداجون آرزومیکنم بتونم عاشقانه واقعأعاشقانه عاشقت باشم طوری که لحظه به لحظه بیادت باشم ودرست مثل عاشقی که هرکاری میکنه تاعشقش ازش بیشترراضی باشه منم هرکاری که میکنم اول رضایت خودت راببینم.خداجون میدونی که اگه بهم تمام دنیارابدی ولی خودت توزندگیم نباشی من اون دنیارانمیخوام.خداجون همه چیز باآرامشی که باتوبودن داره معنی پیدامیکنه وقتی همه وجودم ازخودت پرمیشه احساس شادی وصف ناپذیری دارم بخصوص وقتی نشونه هارامتوجه میشم یامثل یه باری که یه صدایی تووجودم جوابم راداد.خداجون هیچ وقت تو زندگیم اون لحظه واون قدرخوشحالی رانداشتم حتی وقتی دخترم به دنیااومد بااون همه انتظارودکترودارواینقدر خوشحال نبودم.خدای مهربون تقاضا دارم ظرفم رابزرگترکنی تابیشتربتونم خودت وقوانین ثابت براین دنیارادرک کنم ومهمتراینکه بهش عمل کنم تادرمدارسلامتی؛آرامش وثروت قدم بردارم.

    خداجون ازت ممنونم که هستی ممنونم بابت سلامتی خودم وخانواده ام وبستگانم.خداجون ممنونم بابت همراه زندگی مهربونم بابت دخترای سالم؛زیبا؛باهوش ومهربونی که بهم دادی؛خداجون سپاسگزارم بابت ماشینم که بدون اذیت مناهمراهی میکنه؛ممنونم بابت کارم ومشتریهای خوب وخوش حساب درکل آدم حسابی که تومسیرکسب وکارم قراردادی.خداجون ممنونم بابت افرادی که تو این بازارآشفته که همه نقدمیفروشن سرراهم قراردادی که باقیمت عالی وبصورت اعتباری بهم پارچه میده تابتونم تولیدکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  9. -
    حسام گفته:
    مدت عضویت: 2009 روز

    سلام به استاد عزیز و همه دوستان

    شب حدودا ساعت 9 می اومدم خونه رسیدم منزل دیدم هیچکسی نیست

    تماس گرفتم با خانوادم گفتند که به صورت اتفاقی از یه مراسم افتتاحیه یه رستوران سنتی باخبر شدند و الان توی مسیر اونجان تا به جشن برسند

    لوکیشن فرستادند که منم برم

    ماشین رو برداشتم و رفتم

    خیلی خوش گذشت

    میشه گفت توی این چند ماه گذشته توی فضا قرار نداشتم و چون قبلش از اینکه برم توجه کرده بودم به خواسته هام

    یکی از خواسته هام به خدا این بود که دوس دارم با آدمای شاد باشم و ………

    خلاصه خوش گذشت

    وقتی برمی گشتیم من رانندگی میکردم

    و طبق معمول گاهی حرکاتی رو که استاد عزیز گفتند رو دارم ولی اونقدر سطحش بالا نیس و در حد لایی کشیدن و اینا نیس

    مثلا دوس دارم ماشین هم با آهنگ خیلی آروم‌ برقصه و خیلی آروم فرمون رو به راست و چپ میبرم طوری کا ماشین در همون حالت حرکت توی مسیر صاف خانوادم به چپ و راست میرن

    یا اینکه وقتی به میادین میرسم گاهی اون میدون رو تا 3 یا 4 مرتبه دور میزنم و وقتی خانوادم گفتند تو رو خدا بسه دیگه مسیرمو ادامه میدم.

    البته اینم بگم که اینقد ادعام شده جلوی خانوادم که من رانندگیم خوبه که به خودم میگم راننده بین ال (بین الملل)

    و کلی از این حرفای بین ال ی به خودم نسبت میدم.

    بقول معروف ادعام میشه

    مث

    معکوس هام حرف نداره

    شاگرد چایی برام بریز

    و ……

    دیشب همگام با ریتم آهنگ ، نیش ترمزهایی رو میگرفتم مثلا 5 تا نیش ترمز پشت سر هم با ریتم آهنگ ،بعد از اینکه چند مرتبه گرفتم انگار که ترمز سمت راست خالی کرد و نگرفت . و باز رها کردم و گرفتم و بهتر شد

    اول ترسیدم

    خلاصه میتونم با توجه به صحبتهای استاد ، بگم که خدا ماشین رو هدایت کرد

    اومدیم خونه و کارامونو انجام دادیم و خوابیدیم

    به جرات میتونم بگم توی چند سال گذشته ساعت 4 صبح من بیدار نشدم

    نمیدونم چی شد بیدار شدم دیدم ساعت 4 صبحه

    هر چقد غلت زدم خوابم نبرد و یاد کامنت دوستان افتادم که میگفتن صبح خدا بیدارشون کرده و اونا از خدا پرسیدن که چی میخواد بگه و بهشون موضوعی رو گفته بوده

    منم دوس داشتم این تجربه رو داشته باشم اما هنوز نشده بود.

    منم توی همون گیجی گفتم خدا جون فک کنم چیزی میخوای بگی بگو

    بعد دیدم کمی سردرد دارم

    پاشدم شیاف سردرد گذاشتم

    بعد یهو گفتم خوب چیکار کنم

    فایل درسها رو ببینم

    یا برم قسمت مرا به نشانه ام هدایتم کن و یا……

    دیدم فایل جدید اومده

    استاد جان تا وسط فایل رو گوش دادم دیدم درباره حسام دارین میگین

    خوب فک کدم دیدم درسته

    خداوند داره بهم میگه مثال رانندگی رو بگیر ببر توی تمام زندگیت و ببین کجاها داری مغرور میشی.

    نشونه ها و سر نخ هایی رو گرفتم از اینکه نزدیک 47 سال ، این اجازه رو از خودم نداشتم که برای درآمدم هیچگونه تصمیمی بگیرم ولی با دوره احساس لیاقت این اتفاق افتاد و الان تصمیم‌گیرنده برای خریدهام منم

    در روابط معجزه ها اتفاق افتاد

    در شغلم اتفاقات خوبی افتاد

    در سلامتیم همینطور

    در خرید ماشینم همینطور

    و ………..

    اما استاد جان شما راست میگین این همزمانی اتفاق ماشین من با فایل شما ، خبرهای مهمتری توش داره مث اینکه تا چه حد دارم از نیروی هدایت در تمام قسمتهای زندگیم کمک میگیرم

    تا چه اندازه اونو اصل میدونم

    و……

    ممنونم بابت این آگاهی های عمیق

    عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  10. -
    ســـمیه گفته:
    مدت عضویت: 692 روز

    به نام الله …

    خدا رو شکر میکنم که لایق شنیدن این فایل توحیدی هستم … از خدا برای هدایتم ، برای آگاه کردنم ، برای تغییر دیدگاهم ، برای بیشتر شدن ایمانم ، بهتر شدن احساس لیاقتم ، برای آرامشم ، برای تمام عشق و مهربونیش ممنونم ….

    منو‌ از غصه نجات داد و خودش آرومم کرد …

    « خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم »

    شکرگذارتم یا الله

    استاد از شمام خیلی ممنونم که با دل پاک برامون فایل میذارید و کلامتون نشانه خدا برای تک تکمون میشه …

    فایل رو باید صدها بار شنید و بهش فکر کرد ، و هر روز یادآور شد که بابا توحید همه چیزه …

    ممنون استاد جان

    برای همه دوستان سایت آرزوی بهترین ها رو دارم.

    در پناه خدا

    .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: