اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
فقط خودت میدونی؟ به تجربیات قبلیت چسبیدی؟ شرک ورزیدی؟ فکر کردی حتما یه نفر دیگه کمکت میکنه؟
مواظب باش:) مغرور نشی!!
من فکر میکردم که یک خط راست پارچه رو خیلی راحت میتونم بدوزم و با خودم میگفتم که یه راستهدوزیه دیگه کاری نداره، ولی همش کار خراب میشد، پارچه جمع میشد، باددار وایمیستاد. همزمان هم فایل هم گوش میدادم. که یه لحظه وایستادم به خودم اومدم دیدم عه! منم وسط غرور خودمم. گفتم خدایا من حتی نمیتونم یه خط صاف رو بدوزم خودت کمکم کن من خیلی تازهکارم:)
و گفت پارچه رو هم از جلو و از پشت بگیر چون پارچه ساتنه لیز میخوره، و منم همین کار رو کردم. و واقعا فیکس فیکس شد:) در حالی که هنوز فایل تموم نشده بود.
به همین راحتی خدا اجابت میکنه، هدایت میکنه اگر اجازه بدیم، اگر مغرور نشیم.
دعا میکنم که وقتی یکم مغرور شدیم سریع از خدا سیلی بخوریم و برگردیم به مسیر درست. سریع بفهمیم که مغرور شدیم.
و سپاسگزار این باشیم که تا یکم مغرور شدیم سریع متوجه بشیم و قلبمون مهر و موم نشه:)
استان جان چشممون به جمالتون روشن شد، چقدر دلتنگ بودیم، خدا رو شکر
چقدر فایل زیبا و پر از آگاهی بود، هدایت الهی!
چقدر توی زندگیمون تجربش کردیم چقدر حس شیرین و تجربه لذت بخشیه وقتی خدا کارها رو انجام میده.
چقدر مثال از گذشته یادم میاد جاهایی که به خودش اعتماد کردم و کاملا رها شدم چقدر نتیجه گرفتم
منی که از سخنرانی و حرف زدن در جمع میترسیم، چه مراحلی رو هدایتم کرد طی کردم که بتونم بر ترسم غلبه کنم، منی که یه زمانی از حرف زدن در جمع میترسیدم منو جایی رسوند که الان دارم در دانشگاه تدریس میکنم،
از دفاع پایان نامه بگیر، تا مصاحبه دکتری که هیچ وقت یادم نمیره با خودم میگفتم بین این همه آدم که برای مصاحبه اومدن مگه میشه منو انتخاب کنند، اون موقعی که نوبت من شد برای مصاحبه چقدر خوب یادمه که با چه حسی بهش توکل کردم و خودم رو سپردم بهش گفتم من رها میکنم هر چی پیش بیاد خوبه، من فقط می خوام تجربه کنم که بعد فهمیدم توی رشته خودمون من اولین نفر بودن که انتخاب شدم، موقع آزمون زبان، موقع آزمون جامع، موقع دفاع از پروپوزال، چاپ مقاله!
همش رو خودش پیش میبرد من اصلا نمیتونستم، یعنی به خودم بود از همون اول توی مصاحبه رد میشدم چه برسه به این که دکتری رو تموم کنم،
اوج توکل رو در زمان دفاع از رساله دیدم که چقدر دل ها رو نرم کرد چقدر شرایط بر وفق مرادم بود، من به عنوان سوم شخص به خودم نگاه میکردم یعنی اصلا من نبودم خودش ارایه رو داد خودش دفاع کرد، خودش از زبان داوران تعریف و تمجید کرد، خدایا شکرت چقدر تو کارها رو آسون میکنی.
واقعا خودش داره همه کارها رو انجام میده
اما زمان هایی که خود سر شدم و باور نکردم که خدایی که تونسته این همه کار برام انجام بده در یکسری موضوعات هم میتونه، اونجاست که کارها خوب پیش نرفته،
چقدر استاد خوب توضیح دادید که مشکل آقا ابراهیم توی یکسری کارها که راه حل رو آخرش بهش میرسه به خاطر اینکه طبق پیش فرضهایی که از گذشته توی ذهنمون هست عمل میکنیم و این باعث میشه از هدایت خداوند دور بمونیم و نشنویم.
این خیلی درسته که بعضاً خداوند هدایت ها رو از زبان آدم های دیگه میرسه، من خیلی این مورد رو تجربه کردم، مثلاً خواهرم گفته فلان کار رو اینجوری انجام بده انجام دادم و درست پیش رفته، توی این مواقع با خودم میگم ببین خدا چقدر دوستم داره که وقتی میبینه خودم نمیتونم هدایت رو دریافت کنم از زبان کسه دیگه ای هدایت رو میرسونه که خطا نرم .
استاد جان این روزا احساس میکنم درونم از قبل تشنه تر شده برای دریافت آگاهی،
احساس میکنم این طول مدتی که فایل نذاشتید یک فرصتی هست که یکم این آگاهی ها به مغز و استخوانم نفوذ کنه، بخصوص آگاهی های دوره بی نظیر احساس لیاقت، از طرفی فایل های روزشمار تحول زندگی هم خیلی کمک میکنه.
استاد عزیزم امروز وقتی عکس فایل جدید رو در سایت دیدم خیلی ذوق زده شدم،
انشاءالله شما و مریم جان همیشه تنتون سلامت و تندرست باشه و همیشه پایدار و مستدام باشید.
میخوام درمورد تجربه خودم بگم که در مورد این موضوع چطور عمل کردم:
یادمه چند ماه پیش یه پروژه ای رو با یکی از دوستان شروع گردم که فروش یک محصول جدید بود و کسی شناخت زیادی از این محصول نداشت ، دقیقا تو روزهایی بود که خیلی خوب با خدای خودم صحبت میکردم و ارتباط بسیار زیبا و نزدیکی برقرار گرده بودم و خیلی احساس عاااالی داشتم
من در ابتدا از خداوند خواستم که من رو هدایت کنه به یه کار جدید و تو یه روز که داشتم تو اتوبان کرج میرفتم به خدا گفتم خدایا من هیچی نمیدونم ، من تسلیم توام مثل موسی که تسلیم تو بود ، خدایا تو تنها منبع رزق و تنها قدرت در کیهان هستی و همه چیز دست توئه وخودت همه چیز رو هدایت و رهبری میکنی و از همه چیز آگاهی و همه چیز رو میدونی ، پس خودت هم هدایتم کن که باید چه کار کنم که در مسیر پول ساختن قرار بگیرم و جالب اینه که تمام این صحبت ها رو بلند بلند میگفتم تو ماشین و خداوند پاسخ داد ( تو وجودم ) که برو پیش فلان دوستت که قبلا پیشش کار میکردی و ضمانتت رو پس بگیر و اونجا خبرایی هست
خلاصه من با حال خوب از همون جا مستقیم رفتم دفتر اون دوستم که قبلا براش کار میکردم و کلی خوش وبش و این حرفا و گفت چکار میکنی ، گفتم یسری کارا رو دارم انجام میدم ولی صبح ها وقت آزاد دارم و پیشنهاد کاری بهم داد و یجورایی کار رو شروع کردیم و در اصل خداوند من رو هدایت کرد به این مسیر
وقتی که کار شروع شد من هر روز همینطور با خدای خودم صحبت میکردم تا اینکه یکم به سختی خوردم و ترس و اضطراب سراغم اومد و نجواها داشت کارش رو انجام میداد و یکم وضعیت نا جالب شد ( ودلیلم این بود که من نتونستم ذهنم رو کنترل کنم و ایمانم رو حفظ کنم) و قدرت رو دادم به عوامل بیرونی مثل بازار خرابه ، مشتریها نمیشناسن جنس رو و ….
و بعد از مدتی دوباره خودم رو جمع و جور کردم و از خدا خواستم که هدایتم کنه و به خودم گفتم اون خدایی که من رو به این مسیر هدایت کرده خودش هم کمکم میکنه که فروش ایجاد بشه و یهو ورق برگشت و مدیرم که همون دوستم بود یه شرایط ویژه ای برای فروش گذاشت و من اینبار قدرت رو ندادم به اون فرد یا عوامل بیرونی و گفتم خدای من کار رو داره برام آشون میکنه ویجورایی خودش داره برام میفروشه و شاید باورتون نشه که در عرض کمتر از 10 من به لطف و کمک خداوند تونستم 11 تا پک 25 میلیون تومانی اونم یه محصول جدید که هیچکس نمیشناخت رو بفروشم و خیلی عاااالی پیش روفت تا جایی که شرکت مادر که ما جنس ور ازش خریده بودیم کلی در مورد این اتفاق شوکه شده بودن و باورشون نمیشد
و گذشت تا من به یه تضادی خوردم و دوباره ایمانم ضعیف شد و یجورایی همه کارها رو میخواستم خودم انجام بدم و میگفتم که توانایی منه که داره کارها رو پیش میبره یا اون شرایطی که مدیرمون گذاشته داره اتفاقات رورقم میزنه و همین دو عامل بیرونی شرک باعث شد تا به شدت فروش افت کنه و از اونجایی که من احساس ارزشمندیم رو گره زده بودم به این موفقیت باعث شد بسیار سرخورده و مایوس بشم و الان که فکر میکنم میفهمم که اولا من هیچم و هیچی نمیدونم و هرجایی تو نزدگیم خودم رو خاشع تر دونستم در مقابل رب اونجاها خداوند همه کارها رو انجام داده و مسیر هموار وبسیار لذت بخش بوده و هر جا که تکبر ، غرور ، منم منم و شرک ورزیدم چنان سیلی خوردم که چندین ماه من رو از مسیر دور کرده و بقول استاد :
همه چیز توحیده همه چیز خداونده
فرمانروای کیهان خودشه
تنها منبع قدرت خودشه
وهّاب خودشه
بخشنده خودشه
مهربان خودشه
رزّاق خودشه
ثروت خودشه
نعمت و برکت خودشه
عشق و مودّت خودشه
زیبایی خودشه
موفقیت خودشه
خوشبختی خودشه
و همه چیز خودشه
و از اونجایی که ما فراموشکار هستیم یادمون میره که کجاها خداوند دستمون رو گرفته ، حمایتگرمون بوده ، هدایتمون کرده و همین فراموشی باعث میشه که مغرور بشیم ، متکبر بشیم ، مشرک بشیم و طبق قانون همه چیز به سمت بد وبدتر تغییر میکنه
و من فهمیدم که باید روی توحید و ارزشمندی کار کنم که البته آدمی که خودش رو لایق ارتباط با خدا بدونه و احساس ارزشمندی داشته باشه میتونه توحیدی عمل کنه و اگر این اتفاق بیافته دیگه 100 درصد همه چیز به سمت بهتر وبهتر شدن پیش میره و خواسته ها یکی پس از دیگری بر آورده میشه
خدایا من هیچی نمیدونم ، من نا آگاهم و تو آگاهی و تو میدونی و خودت هم هدایتم کن به راه راست
خدایا من تسلیم توام و تو تنها منبع قدرت و فرمانروای کیهان هستی ، پس هدایتم کن به بهترین اتفاقات
خدایا من هر آنچه که دارم و هر آنچه که هستم از قدرت توست و من بدون تو هیچم و نمیدونم باید چکار کنم خودت هدایتم کن
خدایا تمام هستی ام از توست ، قلبی که در سینه ام میتپه ، نفسی که میکشم ، خونی که در رگهایم جاریه و همه و همه از قدرت توست و بدون تو من هیچم ، پس خودت دستم رو بگیر و هدایتم کن
خدایا تو تنها حامی و حمایتگر من هستی ، پس دستم رو بگیر و من رو ببر به مسیر خوشبختی و ثروت
خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو کمک و یاری میطلبم ، پس خودت یاریم کن و من رو ببر به مسیر زیبایی و عشق
خدایا من به هر خیری که از تو به من برسه فقیرم ، همچون موسی پیامبر من محتاج و نیازمند خیر توام
من انسان ارزشمندی ام و خداوند عاشق منه و من رو دوست داره و همیشه به فکرمنه و حمایتگر منه و همیشه هدایتم میکنه به مسیر های درست و خوشبختی بیشتر
واقعا لذت بردم از این فایل فوق العاده ، استاد اصلا فایلهلی توحیدی جنسش با تمام فایلها فرق میکنه و بنظر من بحث توحید بالاترین و الویتمند ترین موضوعیه که تمام مباحث رو شامل میشه چون به هرچیزی که فکر میکنم آخرش برمیگردم به توحید و اگر خدا رو بهتر بشناسیم و رابطه مون با خدا بهتر بشه و اگر ازش بخوایم همه چیز درست میشه و هر روز در همه ابعاد همه چیز زیباتر و بهتر وبهتر میشه
خدایا ازت سپاسگزارم بابت این حال خوبم
استاد از شما وخانم شایسته هم سپاسگزارم بابت این فایل و این سایت بینظیر
لبَّیک اللّهمّ لبَّیک، لبَّیک لا شریک لک لبَّیک، إنّ الحمد و النّعمه لک و الملک، لا شریک لک لبَّیک.
گوش بهفرمانم و بهسوی تو میشتابم، خدایا گوش بهفرمانم و بهسوی تو میشتابم، هیچ چیزی همتای تو نیست، گوش بهفرمانم و بهسوی تو میشتابم، فقط تو هستی که سزاوار ستایش و بزرگی هستی، تمام نعمتها از جانب توست، همه چیز به تو تعلق دارد و تو بر همه چیز مسلط هستی، هیچ چیزی همتای تو نیست، گوش بهفرمانم و بهسوی تو میشتابم.
سلام به استاد عزیزم
کلمه به کلمه ای میگفتین من بودم. نه قسمت توحیدیش ها قسمت مغرور بودنش.قسمت عالم بودنش قسمت همه چیزدونش. انگار که توی خیلی از قسمت های زندگی من خدا بودم. پس گردنی هارم میخوردم ها نمیفهمیدم باز ادامه میدادم تا جایی که دیگه انقد پس گردنی ها شدید میشد که دیگه انگار مجبور بودم بگم من تسلیمم مجبور اونم نه آگاهانه دیگه انگاری مجبور میشدم.
اینا مال قبل آشنایی با استاده مال زمانه که همه خدا بودن توی زندگی من جز خدا
رابطه عاطفیم خدا بود پدرم خدا بود مادرم خدا بود خواهرم خدا بود دوستام پول همه و همه خدا بودن
بعد آشنایی با استاد کم کم فهمیدم اصلا خدا چیه اصلا این چیزی که بقیه میگفتن با چیزی که استاد میگفت یکی نبود میدیدم اولین نفری که گفت تو دسترسی بی واسطه با الله داری استاد بود . از اولین کسی که شنیدم خدا باهام صحبت میکنه استاد بود.من اصلا فک نمیکردم که میتونم ازش حتی بخوام از این مسیر برم یا از اون مسیر چیزای خیلی ساده تر همش فک میکردم باید ازش چیزای بزرگ بخوایی چیزی که واقعا دیگه نمیتونی انجام بدی و اینکه زودم ناراحت میشد و نباید حرفی میزدی که ناراحت بشه
این خدایی بود که به من شناسونده بودن
اما خدایی که شما استاد بهم نشون دادین اصلا این چیزا نبود این خدا همه چیه این خدا منو برای صبح بیدا میکنه این خدا جواب همه چیو میدونه این خدا رفیق صمیمی منه این خدا بهم آرامش میده و از وقتی که طرز فکرم رو عوض کردم دارم میبینم روون تر شدن زندگیم رو دارم میبینم هدایت هاش رو اما اما آره منم اون پس گردنی رو خوردم چون هنوز یاد نگرفتم متواضع تر باشم هنوز گاهی یادم میره که ما رمیت اذ رمیت لکن الله رمی. هنوزم من فراموش کارم اما واقعا دیدم جاهایی که ضربه خوردم برگشت به مغرور بودنم و منم منم کردنام اما خیلیل جاها که گفتم من نیدونم تو بگو هدایت کرد و چقد قشنگ چقد میدیم چیده برام همه چیو همه چیو.
من دو هفته پیش تصمیم گرفتم که تمرین آگهی بازرگانیم رو بری بار اول اجرا کنم چون به خودم قول دادم رسیدم جلسه 6 عزت نفس تا تمرینشو انجام ندادم نرم جلسه بعد شروع کردم به نوشتن و همون روز آماده شدم و گفتم خدایا میدونی که بار اولمه و ترس هم خوب هست من تسلیمم در برابرت من میخام به قولی که به خودم دادم عمل کنم و تسلیمت باشم و تو هدایت کن که از کجا شروع کنم .و زدم از خونه بیرون
خدا بهم گفت برو تو بازار شهر و یه مغازه ای رو بهم گفت که من تا حالا پامو نذاشته بودم چون لباس بچه فروشی بود منم تسلیم وارانه رفتم و دیدم دو تا خانوم نشستن داخل مغازه اول که ذهنم اومد اذیت کنه دو نفرن چطور میخایی بخونی و از این حرفا اما من حتی بهش اجازه ندادم در لحظه حرکت کردم و رفتم تو مغازه استاد اصلا من مبهوت هدایت خدایی شدم که هر لحظمو بهش بسپرم خیلی قشنگ میچینه من رفتم و خانومی که داخل بود وقتی بهش گفتم نمیدونم چرا هدایتم کرد این جا خانومه گفت چون من خودم جذبت کردم چون وقتی مسیر زندگیت رو میسپری بهش خیلی قشنگ میبرتت من انقد حال کردم با این هدایت و خانومه دقیقا همون آدمی بود که من باید براش میخوندم و نمیدونی از مغازه اومدم بیرون چه حالی داشتم و دیدم هنوز هدایته هست میگه برو فلان مغازه باز رفتم اونجا باز اومدم بیرون باز گفت برو حالا اون مغازه ای که همیشه ازش عطر میخری باز گفتم چشم و رفتم و دوباره اومدم بیرون که برم برای خود ارزشمندم بابت انجام تمرینم یه جایزه بخرم همون جا دوباره گفت برو حالا اون مغازه و من رفتم و دیدم بعد اون مغازه دیگه چیزی نگفت اما استاد من دیگه آدم قبل آگهی بازرگانی نبودم من یکم هدایتو درک کردم من اعتماد به نفسم رو بردم بالاتر و مثال هایی دارم از جاهایی که واقعا تسلیم نبودم به هوای اینکه کاری نداره من بلدم خوشگل پس کله ای رو خوردم
استاد بی نهایت ازت سپاس گزارم که دارین این درسارو به ما میدین انقد متواضعانه و انقد اصلا عالی خدارو پیدا کردی و داری یاد میدی ما پیدا کنیم خودت که بهشت زندگیت دوس داری زندگی همه ماها بهشت بشه. سپاس گزارم ازت استاد عزیزم و همیشه هم سپاس گزارم خدام که منو به سمت شما هدایت کرد همیشه میگم خدایا اگه من کم کاری میکنم تو اصلا کم کاری تو کارت نیست و همیشه داری هدایت میکنی به سمت بهترین ها.
آخه استاد کی بهتر از تو برای آموزش همچین چیزی؟؟؟ هیچکس هیچکس هیچکس عاشقتم
مریم جانم سپاس گزارتم که انقد از شماهم دارم درس زندگی میگیرم
خدایا تنها تورا می پرستم وتنها از تو هدایت میخواهم…
مرا به راه راست به راه کسانیکه به انها نعمت داده ای هدایت کن ودر این مسیر همواره منو ثابت قدم وهوشیار واگاه نگهدار امین…
استاد قشنگم جا داره بازم ازتون تشکر کنم بابت این فایل بی نظیر که درست مثل یه نور اومد نشست وسط قلبم…
وهربار که بهش گوش میدم کل جریانات زندگیم از جلوی چشمم رد میشه، چه اونجاها که توکل کردم وتسلیم بودم وهدایت خواستم وعمل کردم به هدایت ها وچه اونجاها که خودمحوری کردم و بر عقل ناقص خودم یا کسایی مثل خودم تویه کردم …
استاد جان با اینکه 3 سالی هست دارم با آموزه های شما زندگی میکنم وبارها وبارها وبارها، فایل ️️️آیا چشم زخم حقیفت دارد ️️️ رو گوش کردم و در ادعا یه شاگرد 12 قدمی هستم، که از قوانین مطلع هست…
ولی بازم نمی تونستم باور مخرب وجود چشم زخم رو از وجودم پاک کنم…
جالبه که وقتی تو چند دقیقه ی اخر فایل در مورد غرور حرف زدید وگفتید هرجا غرور شمارو گرفته یه پس گردنی خوردید، حتی تو مسائل کوچیک مثل بازهای مجازی و در مورد چیزهای بزرگتر هم صدق میکنه…
یه دفعه یه صدایی توی گوشم زنگ زد، که آی میناااااا خانوووووم، کسی شمارو چشم نمیزنه، چیزی به عنوان چشم زخم زدن وجود نداره…
این خودت هستی که هر بار دچار غرور و خودستایی میشی وفک میکنی وحس میکنی که مثلا این زیبایی این شهامت این مال واموال این موقعییت این شرایط و……………
از خودته، از توانایی خودت از زرنگی خودت از باهوشی خودت از شم اقتصادی خودت از عقل خودت و دانایی خودت ….
انوقت اون حاضر همیشه در صحنه، همونیکه میدونی هر چی داری از خودشه، یه پس گردنی بهت میزنه تا بهت گوشزد کنه، که این تو نیستی بلکه همه چیز از خودشه و هرچیزی که هستی وهر چیزی که داری فقط وفقط لطف خودش بوده در حقت…
بهت می فهمونه که تو بدون اون هیچی نیستی، گاهی با یه گوش کشیدن ساده، گاهی با یه سیلی، گاهی با یه پس گردنی محکم، وگاهی با کلی چک ولگد….
واااااای چقدر احساس آرامش میکنم به خاطر درک این مطلب، چقدر خوشحالم که معنی حس لیاقت داشتن، عزت نفس واعتماد به نفس داشتن، دوست داشتن خود،متوکل بدون، تسلیم بودن، هدایت خواستن و عمل کردن به الهامات ..رو تا حدود زیادی تونستم بفهمم ودرکشون کنم….
خدایا چقدر قشنگ باهام حرف میزنی وچقدر قشنگ هدایتم میکنی…
آرههههه من همونم ، هنوز همونم ، همون آدمیکه که همیشه ازت خواسته ودعا کرده که ایمانی از جنس ایمان سیدحسین عباسمنش بهش بدی، همین سر سوزن ایمان همین یه کوچولو نور الهی، به اندازه ای قلبم وروحم رو آروم میکنه که فقط خدا میدونه…
استاد جانم حالا میفهمم ودرک میکنم اینکه انقدر مگید هیچکس هیچ قدرتی توی زندگی ما تداره، واونکه بر آستان مقدس الهی تکیه زده نه ترسی برش هست ونه اندوهگین میشه، اون شخص فقط وفقط از طریق تسلیم بودن در برابر خداوند هست که بر تخت وتاج پادشاهی زندگی دنیای خودش می تونه تکیه زده باشه ولاغیر…
کسیکه اونقدر به یاد خداست وبا نام خدا فکر میکنه حرف میزنه و رفتار میکنه، که خداوند هم هر لحظه در پس برآورده کردن خواسته ها وحاجات قلبیش هست…
واونکه بدون نام ویاد وهدایت خودش داره اموراتش رو سر وسامون میده، بدون شک به قول قرآن همون شخصی هست که سرمایه عمرش رو باخته وزیان دیده واقعی هست…
واقعا چطور نتونستم اینو قبلتر از اینها بفهمم ودرک کنم؟؟؟
چطور نففهمیدم که بارها وبارها شده وایسادم جلوی آینه وگفتم به به چه چشمهای قشنگی چه صورت ماهی چقدر زیبام و…وکلی خودستایی کردم وبعدش یا همون لحظه یا چند ساعت بعدش ناخنم خورده مثلا صورتم خط افتاده، یا کلی جوش دراوردم ویا چیزی رفته تو چشمم وبه حدی سوخته که اشکم در اومده، وبعد خیلی راحت سریع ذهنم گفته آهاااان چشم خوردی، یادته صبح فلانی گفت زیبا، یادته دیروز خواهرت گفت چه پوست خوبی داری؟؟؟؟
ای واااای برمن، اونجا که تعریف وتمجید شنیدم نگفتم خدایا شکرت که اینها همه از توست وهرچه هست از مهربانی وکرم توست واینها رو تو بهم عطاء کردی، تازه بعدش با غرور گفتم به به به این زیباییم و…..به به ….
یعنی این باورهای مخرب گذشته که مثل سیمان چسبیده به ذهن و کل وجودمون، انقدر کارشون رو خوب بلدند که برای از بین بردنشون وحذفشون باید خیلی خیلی هوشیار وآگاه باشی تا به موقعه عمل کنی…
اینکه بارها شده توی کسب وکار، توی خرید وسیله ای توی روابط و…. شرایط انقدر خوب پیش رفته که من گفتم ای ول، من خیلی باهوشم من بلدم حالا 4 نفرم تعریف وتمجید کردند ومن بیشتر مغرور شدم و بعد یه گره ای یه مشکلی افتاده تو کار و ….. بعدش برگشتم گفتم دیدی چشمم زدن؟؟؟
باباااااا چشم کدومه؟ چه کسی می تونه به کسیکه به صاحب جهانیان توصل وتوکل کرده وداره با ایمان وتوکل به خودش اموراتش رو انجام میده ضرری برسونه وچشمم بزنه؟؟؟
مگه کسی می تونی چیزی از کسی که تمام اختیاراتش رو سپرده به الله مهربان بگیره یا ازبین ببرتش، یا بدبختش کنه؟؟؟
منم فقط منم، مسئول صد درصد اتفاقات زندگیم منم…
منم که هم خودم رو خوشبخت میکنم وهم بدبخت…
منم که تصمیم میگیرم دست از خودستایی وغرور بردارم و اختیارم رو به خداوند بدم تا به لطفش نگهدار داشته ونعمتهام باشه واونهار و گسترش بده و کمکم کنه تا در شادی وسلامتی وراحتی و ثروت ومعنوییت وسلامتی و یکتاپرستی زندگی کنم
یا اینکه نه خود محوری کنم و خدایی کنم و هر لحظه به خودم اسیب بزنم و کام زندگی رو به خودم تلخ کنم…
البته هر توکل وتوصلی هم ج نمیده، هممون امتحان کردیم اونجاها که با گله وشکایت بوده، اونجاها که از سر ناچاری بوده، اونجاها که طلب کارانه وزورکی بوده…نه جواب نداده که نداده…
اما اونجاها که از سر اگاهی ودرک هست اونجاها که یقین داری اونکه خالق توست از خودت بیشتر میخواد که تورو خوشبخت وسعادتمند ببینه، اونجاها که باور داری قدرت تنها در دستان خودش هست ولاغیر، اونجاها که باور داری بخشندگی ومهربانیش کل جهان رو در بر گرفته، دقیقا همونجاها که میدونی اصلا بر خودش واجب میدونه که پاسخ بده به سوال کننده از خودش واجابت کنه دعای هر درخواست کننده ای رو، اونجاها که ایمان داری هرچی برات قرار بده بهترین هست برات، اونجاست که توکل کردنت ایمانت حتما وحتما برات شادی وحس خوشبختی وآرامش درونی به ارمغان میاره…
الهی هزاران بار شکرت که هر لحظه در حال هدایت من هستی وهر لحظه در حال پاسخ دادن به درخواستهای من..
ان شالله که هر لحظه وهمیشه تسلیم درگاهت باشم واز استان مقدست حتی لحظه ای دور وجدا نشم…
استاد جانم خیر دنیا وآخرت نسیبتون باشه الهی، که انقدر عاشقانه ساده و واضح قوانین رو برامون توضیح میدید تا ماهم به مسیر اونها که هدایت شدند وبهشون نعمت عطاء شده هدایت بشیم …
سلام به همه دوستان بخصوص استاد عزیزم و مریم خانم نازنین.
استاد این فایلهای توحیدی معرکه ان و در عین حال درکشون سخته، استاد من دیروز بعد از این فایل رفتم استخر، یادم اومد سری قبل وقتی تو عمیق شنا میکردم به خودم میگفتم «نگین تو میتونی دفعه قبلی تونستی مییتونی» و البته که «خدایا کمکم کن» رو هم میگفتم، اما این بار آگاهانه میگفتم «خدایا خودتیو من خودت مواظبم باش»، قبلا این رو متوجه شده بودم که چشم امیدم به وجود غریق نجات یا مربی ای بود که اون قسمتی که من بودم با شاگرداش کار میکرد، اما اینبار وقتی خلوت شد و مربی ای نبود رفتم تو عمیق، البته که میدونم غریق نجاتها کارشون رو خوب انجام میدن و مواظب هستن، اما من بودم و خدا، خلوت بود و میگفتم خدایا اینجا دیگه به امید خودت اومدم. میگفتم من توانا هستم اما اینم میدونم اگه کمک تو نباشه انسان توانا هم نمیتونه کارش رو خوب انجام بده.
استاد من دقیقا این حسی که گفتید رو داشتم که اگه مدام بگم من نمیدونم من نمیتونم دقیقا حس ناتوانی بهم دست میده، و من تااازه دارم این حس توانایی رودر خودم تقویت میکنم پس این جمله که خدایا من میتونم اما بدون خواست تو هیچ کس نمیتونه بهم کمک کرد که دوباره تو ذهنم خودم رو و تواناییم رو بی ارزش جلوه ندم.
و تونستم به یکی از ترسهام غلبه کنم و وسط استخر تو عمیق شیرجه برم و برگردم، قبلا همیشه کنار لبه (عرض) استخر میرفتم که دستم رو بگیرم به لبه بعد برگردم اما اینبار گفتم خدایا من میتونم خودت پشتیبانم باش و انجامش دادم خیلی هم برام لذت بخش بود. خدایا شکرت.
در موارد دیگه هم از خدا میپرسم و البته گاهی یادم میره ولی این فایل شما یادم انداخت باز هم از خدا بپرسم بین سه تا دکتری که مد نظرمه، پسرم رو پیش کدوم ببرم، و واضح بهم گفت.
یادمه تو کتاب رویاها میگفتید: «ببینید روحتون چی میگه» و این صداییکه بعد از این حرف میاد همیشه آرامم میکنه. میگم «نگین ببین روحت چی میگه!» و بعدش با اطمینان اون کار رو انجام میدم حتی اگه ندونم آخرش چی میشه چون روحم همون خداست و میگم این کار رو خدا بهم گفته و حتما به نفعمه.
سلام استاد عزیزم چقدر این فایل سنگین بود درکش 3 روز طول کشید تمومش کنم احساس کردم کلمه به کلمه مهمه باید خوب درکش کنم دقیقا استاد درست میگید ادم وقتی بی ادعا و میگه خدایا من نمیدونم خودت هدایتم کن چ خدا هدایت میکنه
اخر بهمن 98 تازه وارد یه کاری شده بودم که کرونا امد بعد از 3 جلسه کلاس کلا کلاسیکه تدریس میکردم تعطیل شد من بیکار شده بودم و از خدا هدایت میخواستم یادمه سال 99تازه 5ماه بود با سایت اشنا شدم و چقدر تشنه بودم شبانه روز فایلهای شما تو گوشم بود اون موقعه ها زیاد با قانون اشنا نبودم خیلی جو زده مخواستم بوتیک بزنم از اونجایی استاد گفته بود تو ابتدا کار پول قرض نگیرین وام نگیرین با سرمایه خیلی کم خواستم شروع کنم وبدون پول قرضی وام شروع کردم از اونجایی که شهرستانی بودم و تهران اصلا بلد نبودم بدون ترس فقط توکل کردم به خدا گفتم توی فلان روز میرم جنس میارم تو پاساژی که بودم اتفاقی نمیدونم یه حس خیلی قوی بهم گفت برو تو مغازه و به حسم اعتماد کردم رفتم و جالب اونجا بود صاحب مغازه خودش بهم پیشنهاد داد که با هم بریم تهران خودشم میخواد جنس بیاره من اون روز از اینکه اولین بار بود هدایت شدم کلی ذوق زده بودم من تو کسب کارم خیلی چیزها یاد گرفتم چقدر روزها بود تسلیم خداوند بودم وخدا جوری برام مشتری هارو میرسوند خودم میموندم جاهایی که غرور منومیگرفت میگفتم من خودم بلدم بامخ میخوردم زمین هر وقت منم منم کردم
بعد یه مدت دیدم دخل خرج به هم نمیخوره از خدا هدایت خواستم گفتم خدایا چیکار کنم باز هم صداشو واضح شنیدم گفت ببند بوتیکو قبل تمدید مغازه من ظرف 15 روز بوتیکو جمع کردم همهه میگفتن دیوانه ای شرایطط که خوب بود ولی من فهمیده بودم پنیر من جا به جا شد و من بعد 4سال جمع کردم 30مهر 1402 فقط یادمه اون روزا حسم خوب نگه میداشتم اروم بودم نجوایی نداشتم دیدی مغازتو بستی بیکاری شدی. هیچی یهجورایی مطمعن بودم باز هم از خدا هدایت خواستم گفتم الان چیکار کنم توی دی ماه 1402 یه تماسی داشتم که گفتن برای کار تبلیغاتی میخوان باهام کار کنن برای کار انتخابات مجلس اون روزها یادم نمیره نه تنها کار تبلیغات اون کاندیدا کارهای چند نفر دیگه رو هم گرفتم مشتری ها به سمت روانه شده بودن جوریکه همه روز اس ام اس واریزی حتی وقت اینو نداشتم نگاه کنم موجودی حسابمو شبانه روز در حال انجام کار از خودم خیلی راضی بودم از هنرم داشتم پول میساختم از این جا ای دل غافل کارا خراب شد منو غرور گرفت خودمو خداوندگار اون کارمیدونستم انتخابات تمام شد واریزیهای منم کم کمتر شد دقیقا جوری شد پولهایی که ساخته بودم از کفم رفت بعد برای اینکه بقیه پولهارو حفظ کنم از کفم نره به قول خودم پس انداز کردم خدا خوب گوشمو پیچوند دوباره ظرف مدت یکماهه خوب فهمیدم این فایل شما هم درست زمانی امد که من خیلی نیاز داشتم گفتم فاطمه دیدی غرور تورو بگیره بگی من بلدم اینطور میشه باز هم خداروشکر این روزها فقط دارم رو دوره کار میکنم بیشتر فایل گوش میدم که ازمسیر خارج نشم این درسی بود باید یاد میگرفتم
و الان منتظر هدایتش هستم میدونم جواب میده بهم خیلی زود خدایا من بلد نیستم خودت هدایتم کن
بنده در حالی این متن رو مینویسم که همچنان جای سیلی کائنات رو صورتم میسوزه :)))
قضیه از این قراره که من در جریان یه اقدام خیلی مهم تو زندگیمم.به لطف رب تمام مراحل کار ، مثل آب روان انجام شد. یعنی هرجایی تا کار سخت میشد، یه دری به روم باز میشد. همه چی عالی بود و همه اطرافیان از نتیجه ها تعریف میکردن. تا اینکه رسیدم به اخرین مرحله. که براش نگرانم نبودم. چون همه چی عالی بود. و پرونده ام حسابی عالی.
و فقط یه تایید نهایی مونده بود
قشنگ یادمه شب قبلش برای اینکه استرس خودم کم کنم، گفتم تهش چی میخواد بشه؟ یا همون لحظه قبوله یا چند روز بعد. همچین پرونده ی عالی بهش نه گفته نمیشه.
همون لحظه یکم حسم بد شد ولی به خودم گفتم من دارم استرسم کم میکنم. مغرور بودن نیست.
گذشت و فرداش خیلی با ارامش رفتم و پرونده رو دادم
و همون طور که حدس میزنین،پرونده ی به اصطلاح کامل من رد شد!! اون لحظه دقیقا این جمله ی خودم اومد تو ذهنم که گفتم :تهش چی میخواد بشه؟امکان رد شدن نیست!
پرونده زیر بغل برگشتم خونه
و شاید باور نکنین اما بیشتر از پرونده، دلم از این گرفت که حس میکردم شرک ورزیدم
به خدایی که اگه خودش نبود، امکان نداشت به این لحظه برسم و دلم خوش کرده بودم به پرونده ی خوب
چند روز بعدشم این فایل شنیدم، بازم دلم سوخت، ولی کنترل ذهن دارم میکنم و خدارو شکر میکنم که میفهمم ریشه ی کار اینجاست، درون من، نه توی پرونده.
انشاا… رو خودم کار کنم و با لطف خدا این بار درها به روم باز بشه.
(در مورد قسمت الف )چی بگم براتون که الی ماشاالله مثال تو زندگیم هست که بلدم بلدم ها دمار از روزگار ما درآورده بود هر چی گرفتاری و روزای بد بود از همین کلمات شروع شد
یه مثال بزنم براتون یه روز ما آمدیم با دامادمون شراکتی یه تولیدی بزنیم ملک از اوشون سرمایه از ما نه قراردادی نه چیزی میگفتم زشته داماد بزرگمون هست جای پدرمونه بعد کار رو شروع کردیم از روزی 20هزارتومان فروختم که رسیدیم به روزی یک ملیون و نیم دیدیم تو این مدت هر روز به چیزای الکی گیر می دادن بعد کردیم شیقت که یه روز من باشم یه روز اوشون یه مدت خوب بود بعد دوباره شروع شد اینبار گفتم این دیگه گیر الکی هست که ببینم داستان چی هست تازه فهمیدم که آقا چمش به پول افتاده و داره می بینه تولیدی داره رشد می کنه می خواد مارو رد کنه و با چه وضع وحشتناکی من از اونجا اومدم بیرون که نمی خوام درموردش حرف بزنم
(قسمت دوم مورد الف)
یه نمونه که این چند رور پیش بهش برخوردم و نشانه این برخورد بچه ها احساس خوبه وقتی می سپاری به خدا اون ته دلت خیلی آرومه اینقدر باید تمرین بکنیم که این احساس قوی تر و قوی تر بشه که خیلی راحت بفهمیمش
ما یه ماشین بار می خواستیم با یکی از مشتری ها می خواستیم معامله کنیم مدیرمون گفت اول چک پارت قبل رو بگیر بعد این سفارش رو بزن گفتم فلانی اعتبار داره گفت سیستم اینو میگه یکم مقاومت کردم بعد اون حس خوبه اومد گفت چرا داری زور میزنی چک رو بگیر و رفتم گرفتم ولی اگه قبلا بود 2هزارتا داستان باید درست می کردم که اون کار رو انجام ندم
جنس اون احساس که بهت مس ده خیلی بینظیره بی نهایت سپاس گذارتم استاد جانم که این آموزهارو به ما به رایگان به اشتراک می گذارید
قسمت (ب)
این جنس آگاهی رو از اولین فایل ها سعی می کردم که تمرین کنم که بعد فایل قبلی که تو تیر نزدی من تیر زدم که اعتبار تمام کائنات به خدا بر می گردد و من هر اعتباری دارم به خدا بر می گردد شده سر لوحه روز و شبم و خیلی سعی دارم که هر روز بیشتر و بیشتر بشه یکی از فروشندهام چند روز پیش با ذوق و شوق اومد پیشم گفتم آقا به فلانی هم بار دادم یه ریال بالای بود گفتم تو نبودی خدا بوده گفت نه چند ماهه دارم مذاکره می کنم گفتم عزیزم خدا خواسته اگر خدا نمی خواست نمی شد و نخواستم وارد صحبت کردن بشم چون می دونم هر چقدر هم من بگم چون فرکانسش متفاوت هست نمی دونه من چی میگم
بله دارم یاد می گیرم که تفاوت هارو بفهمم چون چند سال هست در کار خودم که فروش هست و به لطف الله اصول مذاکره رو هم یاد گرفتم می تونم بگم حرفه ای هستم ولی فقط کافیه این حس قبل مذاکره بیاد که من بلدم اوایل توجه نمی کردم می رفتم داخل مذاکره بعد که تموم می شد اصلا نتیجه راضی کننده نبود الان وقتی این حس میاد با یه عذر خواهی جلسه رو می ندازم به یه روز دیگه یا از فروش حرفی نمیزنم چون قبل اینکه جلسه شروع بشه همیشه سعی می کنم بعد اینکه این قوانین رو یاد گرفتم میگم خدایا من نمی دونم تو می دونی بریم ببینم چی می خوای بگی وای که یه نتیجه های فوق العاده ای بهم داده این طرز نگاه که هرچی بگم کمه
آنقدر ریشه ایمان به تو در تارو پودِ وجودم تنیده شده
که دیگر ناممکنی برایم معنایی ندارد ،
چون با تو بودن و با هدایت هایت پیش رفتن
یعنی عینِ عینِ خوشبختی و سعادتمندی
سلام به استاد بزرگوارم و مریم بانوی عزیزم
و همه دوستانم در اینمسیر توحیدی
خدایاشکرت که بار دیگر توانایی در نوشتن را با ذهنی بازوپاک و قلبی آرام و لبریز از آرامش به من عطا کردی و هر نوشته پیام توست که می آید و بر قلب این صفحه زیبا جا خوش می کند در فایلی به نام توحید که چقدر این فایل های توحیدی به دل هزاران هزار انسان نشسته و چه دگرگونی های عظیم درونی صورت گرفته و آشنایی با خدایی که شناختش و باورش شده حلالِ تک تک مسائلی که یک عمر در ناآگاهی زیستن باعث شد فقط لذّت بردن در لحظه را از دست بدهیم اما به قول شاعر
باز آ باز آ، هر آن چه هستی باز آ
گر کافر و گبر و بتپرستی باز آ
این درگهِ ما، درگهِ نومیدی نیست
صد بار اگر توبه شکستی باز آ
و صد البته که تاوان ها داده شد و در این مسیر سراسر لبریز از معجزه با خدابودن مان،نتیجه اش شد
آگاهانه قدم برداشتن وهر نفس از او هدایت خواستن و رسیدن به اصل داستان
همان احساسات عالی مساوی با اتفاقات عالی از دید یک انسان توحیدی و عملگرا یک بنده ای که تمامیت خود را به خدامی سپارد و نه نگرانی او را از پا
می اندازد و نه خوشی او را مست، در حالتی متعادل همیشه سر به سجده شکرگزاری می گذارد و از صبح که خود را زنده می بیند و هدیه زیبای یک روز دیگر را از خداوند دریافت می کند ،قلبش آرام است و ذهنش باز برای دریافت الهامات و می داند در هر اتفاق و شرایطی خداوند خیرو صلاحش را می خواهد چون خیالش راحت است هر لحظه راه درست و پاکی را از خداوند طلب می کند با همان نوشتن هایی که در دفتر معجزه وارِ ستاره قطبی اش می نویسد و تنها با خداوند معامله حق و حقیقت می کند و در عملکردهایش ثابت می کند که به هر خیری از جانب رب العالمین اش فقیر است و تنها محتاج راهنمایی و هدایت های اوست .
چند روز پیش و با توجه به آمدن گرما که خوش آمدو شاد آمد ، مصطفی بنده خدا خیلی تو فکر من بود که اطاق خنک باشد و کولر پنجره ای هم یه مسئله داشت خوب خنک نمی کرد با وجود اینکه همه کار های اصولی رو با هدایت های خداوند و الهامات خوشگلش مثل انجام عالیه بقیه کارها مصطفی جان انجام داده بود و
مجدد سرویس شد و عموجانِ خودش هم لطف کرده بود یه موتور از کولر خودش آورده بود برای تست،
اولا که این مسئله کولرهمزمان شده بود با شروع مجدد دوره شگفت انگیز و لبریز از معجزه کشف قوانین زندگی و شروع نوشتن خواسته هایم و یکی از آن خواسته ها همین خنکی عالی کولر بود و به دوروز نکشید وااای اشکم در میاد بخدا
تا مصطفی جانم هم از خداوند هدایت خواسته بوده که موتور کولر خودمان درست شود و اشکالش پیدا گردد و حتی یکی از دوستان چندین ساله اش هم پیشنهاد داده بود که کولر بلا استفاده دارد،
ولی مصطفی اصلا راضی نبود که محتاج کسی شویم و از خدا هدایت طلبید و درستش و اصولیش هم همین بود خلاصه رفتیم یه تعمیرات کولر تا دوتا موتور هم موتور عمو و هم موتور خود مان ابتدا تست شو د ولی تعمیرکار گفت باید موتور ها بماند و آماده شد خبر می دهم و ما هم احتیاج داشتیم و وقتی جایی مراجعه می کنیم ونه می شنویم و رفتاری حالت بی محلی می بینیم طبق تجربیات گذشته برایمان نشانه واضح و آشکار خداوند هست و همان چشمک زدن خداوند که این مکان و شخص مناسب انجام کاری که خواست من باشد و صلاح بدانم برایتان، نیست و قشنگ هدایت شدیم چند دقیقه بعد به یک تعمیرکار گُل و در واقع از دیدگاه ما انگار خداوند پشت میز نشسته بود
چقدر خوش برخورد یه پسر ورزشکار از بروبازویش مشخص بود ،چون مثل خودم حسابی عضله داشت ،
قشنگ و شیک موتورکولر خودمان که مصطفی دل و جگر همه چیز که برا تست نیاز بود رو هم آورده
بود و دوسه دقیقه بعد تست کرد و تمام و
گفتند موتور عمو 18 هزاره و موتور شما14 و اگر روی کولر نصب کرده بودید امکان داشت کلا فن خراب شود چون قدرتشون فرق می کند و بنده خدا چقدر توضیح و تجربه از خودش بیان کرد و من فقط می گفتم خدایا تو اینجایی و شکر می کردم و برای مغازه دار طلب خیروبرکت و فراوانی
گفت موتور و فن عالی و اگر لوله ها یخ می زند یعنی آت و آشغال داخلش گیر کرده و باید اساسی شیلنگ
آب داخل کولر گذاشته و حمام اصولی شود،
هر کاری کردیم چقدر هزینه اش می باشد گفتند هزینه ای نداشت و حتی قطعه ای هم می خواستیم بخریم تا حداقل کارتی به عنوان تشکر و قدردانی کشیده شود گفت نیاز به هیچ قطعه ای نیست و بنده خدا آنچه که نیاز بود انجام داد و بسلامتی آمدیم خانه و مصطفی باعشق مشغول سرویس کولر شد
و الان که دارم براتون می نویسم به جای لوله ها من یخ کردم از خنکی عالی و علت اصلی هم این بود که مصطفی موقع سرویس کولر فن رو با کیسه پلاستیکی می پوشاند آب داخلش نرود اما این دفعه کامل درآورده بود و اساسی شست.
چه بگویم از کدام لطف و محبت و سخاوتمندیش زبان بگشایم،
تمام لحظه لحظه های زندگیم شده وجود خودش و انجام عالیه هر کاری که شما فکرش را بکنید و گوش جان سپردن به هدایت هایش
کولر عمو هم حسابی سرویس کردیم .
و خداوند همه چیز می شود وقتی با یقین باورش می کنی و با ایمانی قلبی به او می سپاری بدونِ عجله ،نگرانی،دودلی و سه دلی ……
در پناه خداوندمهربانم هرنفس شاد، سلامت، ثروتمند، سعادتمند، موفق و عالی باشید و بدرخشید، عاشقتونم
به نام پروردگار هدایتگر
سلام به همه دوستان و استاد عزیزم
بشین فکر کن چرا دیر هدایت شدی؟
فقط خودت میدونی؟ به تجربیات قبلیت چسبیدی؟ شرک ورزیدی؟ فکر کردی حتما یه نفر دیگه کمکت میکنه؟
مواظب باش:) مغرور نشی!!
من فکر میکردم که یک خط راست پارچه رو خیلی راحت میتونم بدوزم و با خودم میگفتم که یه راستهدوزیه دیگه کاری نداره، ولی همش کار خراب میشد، پارچه جمع میشد، باددار وایمیستاد. همزمان هم فایل هم گوش میدادم. که یه لحظه وایستادم به خودم اومدم دیدم عه! منم وسط غرور خودمم. گفتم خدایا من حتی نمیتونم یه خط صاف رو بدوزم خودت کمکم کن من خیلی تازهکارم:)
و گفت پارچه رو هم از جلو و از پشت بگیر چون پارچه ساتنه لیز میخوره، و منم همین کار رو کردم. و واقعا فیکس فیکس شد:) در حالی که هنوز فایل تموم نشده بود.
به همین راحتی خدا اجابت میکنه، هدایت میکنه اگر اجازه بدیم، اگر مغرور نشیم.
دعا میکنم که وقتی یکم مغرور شدیم سریع از خدا سیلی بخوریم و برگردیم به مسیر درست. سریع بفهمیم که مغرور شدیم.
و سپاسگزار این باشیم که تا یکم مغرور شدیم سریع متوجه بشیم و قلبمون مهر و موم نشه:)
خدایا شکرت
خیلی ازتون ممنونم استاد️
سلام به استاد عزیزم، مریم جان و دوستان عزیز
استان جان چشممون به جمالتون روشن شد، چقدر دلتنگ بودیم، خدا رو شکر
چقدر فایل زیبا و پر از آگاهی بود، هدایت الهی!
چقدر توی زندگیمون تجربش کردیم چقدر حس شیرین و تجربه لذت بخشیه وقتی خدا کارها رو انجام میده.
چقدر مثال از گذشته یادم میاد جاهایی که به خودش اعتماد کردم و کاملا رها شدم چقدر نتیجه گرفتم
منی که از سخنرانی و حرف زدن در جمع میترسیم، چه مراحلی رو هدایتم کرد طی کردم که بتونم بر ترسم غلبه کنم، منی که یه زمانی از حرف زدن در جمع میترسیدم منو جایی رسوند که الان دارم در دانشگاه تدریس میکنم،
از دفاع پایان نامه بگیر، تا مصاحبه دکتری که هیچ وقت یادم نمیره با خودم میگفتم بین این همه آدم که برای مصاحبه اومدن مگه میشه منو انتخاب کنند، اون موقعی که نوبت من شد برای مصاحبه چقدر خوب یادمه که با چه حسی بهش توکل کردم و خودم رو سپردم بهش گفتم من رها میکنم هر چی پیش بیاد خوبه، من فقط می خوام تجربه کنم که بعد فهمیدم توی رشته خودمون من اولین نفر بودن که انتخاب شدم، موقع آزمون زبان، موقع آزمون جامع، موقع دفاع از پروپوزال، چاپ مقاله!
همش رو خودش پیش میبرد من اصلا نمیتونستم، یعنی به خودم بود از همون اول توی مصاحبه رد میشدم چه برسه به این که دکتری رو تموم کنم،
اوج توکل رو در زمان دفاع از رساله دیدم که چقدر دل ها رو نرم کرد چقدر شرایط بر وفق مرادم بود، من به عنوان سوم شخص به خودم نگاه میکردم یعنی اصلا من نبودم خودش ارایه رو داد خودش دفاع کرد، خودش از زبان داوران تعریف و تمجید کرد، خدایا شکرت چقدر تو کارها رو آسون میکنی.
واقعا خودش داره همه کارها رو انجام میده
اما زمان هایی که خود سر شدم و باور نکردم که خدایی که تونسته این همه کار برام انجام بده در یکسری موضوعات هم میتونه، اونجاست که کارها خوب پیش نرفته،
چقدر استاد خوب توضیح دادید که مشکل آقا ابراهیم توی یکسری کارها که راه حل رو آخرش بهش میرسه به خاطر اینکه طبق پیش فرضهایی که از گذشته توی ذهنمون هست عمل میکنیم و این باعث میشه از هدایت خداوند دور بمونیم و نشنویم.
این خیلی درسته که بعضاً خداوند هدایت ها رو از زبان آدم های دیگه میرسه، من خیلی این مورد رو تجربه کردم، مثلاً خواهرم گفته فلان کار رو اینجوری انجام بده انجام دادم و درست پیش رفته، توی این مواقع با خودم میگم ببین خدا چقدر دوستم داره که وقتی میبینه خودم نمیتونم هدایت رو دریافت کنم از زبان کسه دیگه ای هدایت رو میرسونه که خطا نرم .
استاد جان این روزا احساس میکنم درونم از قبل تشنه تر شده برای دریافت آگاهی،
احساس میکنم این طول مدتی که فایل نذاشتید یک فرصتی هست که یکم این آگاهی ها به مغز و استخوانم نفوذ کنه، بخصوص آگاهی های دوره بی نظیر احساس لیاقت، از طرفی فایل های روزشمار تحول زندگی هم خیلی کمک میکنه.
استاد عزیزم امروز وقتی عکس فایل جدید رو در سایت دیدم خیلی ذوق زده شدم،
انشاءالله شما و مریم جان همیشه تنتون سلامت و تندرست باشه و همیشه پایدار و مستدام باشید.
بنام الله یکتا
سلامی دوباره به استاد عزیز و خانم شایسته نازنین
درود به تمام عزیزان این سایت الهی
واقعا کیف کردم و لذت بردم از این فایل توحیدی و بینظیر
چقدر قشنگ و زیبا توضیح دادید توحید رو و چقدر زیبا بیان کردید
تحسینتون میکنم استاد ، خدا خیرتون بده بابت این آگاهی های ناب
میخوام درمورد تجربه خودم بگم که در مورد این موضوع چطور عمل کردم:
یادمه چند ماه پیش یه پروژه ای رو با یکی از دوستان شروع گردم که فروش یک محصول جدید بود و کسی شناخت زیادی از این محصول نداشت ، دقیقا تو روزهایی بود که خیلی خوب با خدای خودم صحبت میکردم و ارتباط بسیار زیبا و نزدیکی برقرار گرده بودم و خیلی احساس عاااالی داشتم
من در ابتدا از خداوند خواستم که من رو هدایت کنه به یه کار جدید و تو یه روز که داشتم تو اتوبان کرج میرفتم به خدا گفتم خدایا من هیچی نمیدونم ، من تسلیم توام مثل موسی که تسلیم تو بود ، خدایا تو تنها منبع رزق و تنها قدرت در کیهان هستی و همه چیز دست توئه وخودت همه چیز رو هدایت و رهبری میکنی و از همه چیز آگاهی و همه چیز رو میدونی ، پس خودت هم هدایتم کن که باید چه کار کنم که در مسیر پول ساختن قرار بگیرم و جالب اینه که تمام این صحبت ها رو بلند بلند میگفتم تو ماشین و خداوند پاسخ داد ( تو وجودم ) که برو پیش فلان دوستت که قبلا پیشش کار میکردی و ضمانتت رو پس بگیر و اونجا خبرایی هست
خلاصه من با حال خوب از همون جا مستقیم رفتم دفتر اون دوستم که قبلا براش کار میکردم و کلی خوش وبش و این حرفا و گفت چکار میکنی ، گفتم یسری کارا رو دارم انجام میدم ولی صبح ها وقت آزاد دارم و پیشنهاد کاری بهم داد و یجورایی کار رو شروع کردیم و در اصل خداوند من رو هدایت کرد به این مسیر
وقتی که کار شروع شد من هر روز همینطور با خدای خودم صحبت میکردم تا اینکه یکم به سختی خوردم و ترس و اضطراب سراغم اومد و نجواها داشت کارش رو انجام میداد و یکم وضعیت نا جالب شد ( ودلیلم این بود که من نتونستم ذهنم رو کنترل کنم و ایمانم رو حفظ کنم) و قدرت رو دادم به عوامل بیرونی مثل بازار خرابه ، مشتریها نمیشناسن جنس رو و ….
و بعد از مدتی دوباره خودم رو جمع و جور کردم و از خدا خواستم که هدایتم کنه و به خودم گفتم اون خدایی که من رو به این مسیر هدایت کرده خودش هم کمکم میکنه که فروش ایجاد بشه و یهو ورق برگشت و مدیرم که همون دوستم بود یه شرایط ویژه ای برای فروش گذاشت و من اینبار قدرت رو ندادم به اون فرد یا عوامل بیرونی و گفتم خدای من کار رو داره برام آشون میکنه ویجورایی خودش داره برام میفروشه و شاید باورتون نشه که در عرض کمتر از 10 من به لطف و کمک خداوند تونستم 11 تا پک 25 میلیون تومانی اونم یه محصول جدید که هیچکس نمیشناخت رو بفروشم و خیلی عاااالی پیش روفت تا جایی که شرکت مادر که ما جنس ور ازش خریده بودیم کلی در مورد این اتفاق شوکه شده بودن و باورشون نمیشد
و گذشت تا من به یه تضادی خوردم و دوباره ایمانم ضعیف شد و یجورایی همه کارها رو میخواستم خودم انجام بدم و میگفتم که توانایی منه که داره کارها رو پیش میبره یا اون شرایطی که مدیرمون گذاشته داره اتفاقات رورقم میزنه و همین دو عامل بیرونی شرک باعث شد تا به شدت فروش افت کنه و از اونجایی که من احساس ارزشمندیم رو گره زده بودم به این موفقیت باعث شد بسیار سرخورده و مایوس بشم و الان که فکر میکنم میفهمم که اولا من هیچم و هیچی نمیدونم و هرجایی تو نزدگیم خودم رو خاشع تر دونستم در مقابل رب اونجاها خداوند همه کارها رو انجام داده و مسیر هموار وبسیار لذت بخش بوده و هر جا که تکبر ، غرور ، منم منم و شرک ورزیدم چنان سیلی خوردم که چندین ماه من رو از مسیر دور کرده و بقول استاد :
همه چیز توحیده همه چیز خداونده
فرمانروای کیهان خودشه
تنها منبع قدرت خودشه
وهّاب خودشه
بخشنده خودشه
مهربان خودشه
رزّاق خودشه
ثروت خودشه
نعمت و برکت خودشه
عشق و مودّت خودشه
زیبایی خودشه
موفقیت خودشه
خوشبختی خودشه
و همه چیز خودشه
و از اونجایی که ما فراموشکار هستیم یادمون میره که کجاها خداوند دستمون رو گرفته ، حمایتگرمون بوده ، هدایتمون کرده و همین فراموشی باعث میشه که مغرور بشیم ، متکبر بشیم ، مشرک بشیم و طبق قانون همه چیز به سمت بد وبدتر تغییر میکنه
و من فهمیدم که باید روی توحید و ارزشمندی کار کنم که البته آدمی که خودش رو لایق ارتباط با خدا بدونه و احساس ارزشمندی داشته باشه میتونه توحیدی عمل کنه و اگر این اتفاق بیافته دیگه 100 درصد همه چیز به سمت بهتر وبهتر شدن پیش میره و خواسته ها یکی پس از دیگری بر آورده میشه
خدایا من هیچی نمیدونم ، من نا آگاهم و تو آگاهی و تو میدونی و خودت هم هدایتم کن به راه راست
خدایا من تسلیم توام و تو تنها منبع قدرت و فرمانروای کیهان هستی ، پس هدایتم کن به بهترین اتفاقات
خدایا من هر آنچه که دارم و هر آنچه که هستم از قدرت توست و من بدون تو هیچم و نمیدونم باید چکار کنم خودت هدایتم کن
خدایا تمام هستی ام از توست ، قلبی که در سینه ام میتپه ، نفسی که میکشم ، خونی که در رگهایم جاریه و همه و همه از قدرت توست و بدون تو من هیچم ، پس خودت دستم رو بگیر و هدایتم کن
خدایا تو تنها حامی و حمایتگر من هستی ، پس دستم رو بگیر و من رو ببر به مسیر خوشبختی و ثروت
خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو کمک و یاری میطلبم ، پس خودت یاریم کن و من رو ببر به مسیر زیبایی و عشق
خدایا من به هر خیری که از تو به من برسه فقیرم ، همچون موسی پیامبر من محتاج و نیازمند خیر توام
من انسان ارزشمندی ام و خداوند عاشق منه و من رو دوست داره و همیشه به فکرمنه و حمایتگر منه و همیشه هدایتم میکنه به مسیر های درست و خوشبختی بیشتر
واقعا لذت بردم از این فایل فوق العاده ، استاد اصلا فایلهلی توحیدی جنسش با تمام فایلها فرق میکنه و بنظر من بحث توحید بالاترین و الویتمند ترین موضوعیه که تمام مباحث رو شامل میشه چون به هرچیزی که فکر میکنم آخرش برمیگردم به توحید و اگر خدا رو بهتر بشناسیم و رابطه مون با خدا بهتر بشه و اگر ازش بخوایم همه چیز درست میشه و هر روز در همه ابعاد همه چیز زیباتر و بهتر وبهتر میشه
خدایا ازت سپاسگزارم بابت این حال خوبم
استاد از شما وخانم شایسته هم سپاسگزارم بابت این فایل و این سایت بینظیر
در پناه الله یکتا به هرچی که میخواید برسید
لبَّیک اللّهمّ لبَّیک، لبَّیک لا شریک لک لبَّیک، إنّ الحمد و النّعمه لک و الملک، لا شریک لک لبَّیک.
گوش بهفرمانم و بهسوی تو میشتابم، خدایا گوش بهفرمانم و بهسوی تو میشتابم، هیچ چیزی همتای تو نیست، گوش بهفرمانم و بهسوی تو میشتابم، فقط تو هستی که سزاوار ستایش و بزرگی هستی، تمام نعمتها از جانب توست، همه چیز به تو تعلق دارد و تو بر همه چیز مسلط هستی، هیچ چیزی همتای تو نیست، گوش بهفرمانم و بهسوی تو میشتابم.
سلام به استاد عزیزم
کلمه به کلمه ای میگفتین من بودم. نه قسمت توحیدیش ها قسمت مغرور بودنش.قسمت عالم بودنش قسمت همه چیزدونش. انگار که توی خیلی از قسمت های زندگی من خدا بودم. پس گردنی هارم میخوردم ها نمیفهمیدم باز ادامه میدادم تا جایی که دیگه انقد پس گردنی ها شدید میشد که دیگه انگار مجبور بودم بگم من تسلیمم مجبور اونم نه آگاهانه دیگه انگاری مجبور میشدم.
اینا مال قبل آشنایی با استاده مال زمانه که همه خدا بودن توی زندگی من جز خدا
رابطه عاطفیم خدا بود پدرم خدا بود مادرم خدا بود خواهرم خدا بود دوستام پول همه و همه خدا بودن
بعد آشنایی با استاد کم کم فهمیدم اصلا خدا چیه اصلا این چیزی که بقیه میگفتن با چیزی که استاد میگفت یکی نبود میدیدم اولین نفری که گفت تو دسترسی بی واسطه با الله داری استاد بود . از اولین کسی که شنیدم خدا باهام صحبت میکنه استاد بود.من اصلا فک نمیکردم که میتونم ازش حتی بخوام از این مسیر برم یا از اون مسیر چیزای خیلی ساده تر همش فک میکردم باید ازش چیزای بزرگ بخوایی چیزی که واقعا دیگه نمیتونی انجام بدی و اینکه زودم ناراحت میشد و نباید حرفی میزدی که ناراحت بشه
این خدایی بود که به من شناسونده بودن
اما خدایی که شما استاد بهم نشون دادین اصلا این چیزا نبود این خدا همه چیه این خدا منو برای صبح بیدا میکنه این خدا جواب همه چیو میدونه این خدا رفیق صمیمی منه این خدا بهم آرامش میده و از وقتی که طرز فکرم رو عوض کردم دارم میبینم روون تر شدن زندگیم رو دارم میبینم هدایت هاش رو اما اما آره منم اون پس گردنی رو خوردم چون هنوز یاد نگرفتم متواضع تر باشم هنوز گاهی یادم میره که ما رمیت اذ رمیت لکن الله رمی. هنوزم من فراموش کارم اما واقعا دیدم جاهایی که ضربه خوردم برگشت به مغرور بودنم و منم منم کردنام اما خیلیل جاها که گفتم من نیدونم تو بگو هدایت کرد و چقد قشنگ چقد میدیم چیده برام همه چیو همه چیو.
من دو هفته پیش تصمیم گرفتم که تمرین آگهی بازرگانیم رو بری بار اول اجرا کنم چون به خودم قول دادم رسیدم جلسه 6 عزت نفس تا تمرینشو انجام ندادم نرم جلسه بعد شروع کردم به نوشتن و همون روز آماده شدم و گفتم خدایا میدونی که بار اولمه و ترس هم خوب هست من تسلیمم در برابرت من میخام به قولی که به خودم دادم عمل کنم و تسلیمت باشم و تو هدایت کن که از کجا شروع کنم .و زدم از خونه بیرون
خدا بهم گفت برو تو بازار شهر و یه مغازه ای رو بهم گفت که من تا حالا پامو نذاشته بودم چون لباس بچه فروشی بود منم تسلیم وارانه رفتم و دیدم دو تا خانوم نشستن داخل مغازه اول که ذهنم اومد اذیت کنه دو نفرن چطور میخایی بخونی و از این حرفا اما من حتی بهش اجازه ندادم در لحظه حرکت کردم و رفتم تو مغازه استاد اصلا من مبهوت هدایت خدایی شدم که هر لحظمو بهش بسپرم خیلی قشنگ میچینه من رفتم و خانومی که داخل بود وقتی بهش گفتم نمیدونم چرا هدایتم کرد این جا خانومه گفت چون من خودم جذبت کردم چون وقتی مسیر زندگیت رو میسپری بهش خیلی قشنگ میبرتت من انقد حال کردم با این هدایت و خانومه دقیقا همون آدمی بود که من باید براش میخوندم و نمیدونی از مغازه اومدم بیرون چه حالی داشتم و دیدم هنوز هدایته هست میگه برو فلان مغازه باز رفتم اونجا باز اومدم بیرون باز گفت برو حالا اون مغازه ای که همیشه ازش عطر میخری باز گفتم چشم و رفتم و دوباره اومدم بیرون که برم برای خود ارزشمندم بابت انجام تمرینم یه جایزه بخرم همون جا دوباره گفت برو حالا اون مغازه و من رفتم و دیدم بعد اون مغازه دیگه چیزی نگفت اما استاد من دیگه آدم قبل آگهی بازرگانی نبودم من یکم هدایتو درک کردم من اعتماد به نفسم رو بردم بالاتر و مثال هایی دارم از جاهایی که واقعا تسلیم نبودم به هوای اینکه کاری نداره من بلدم خوشگل پس کله ای رو خوردم
استاد بی نهایت ازت سپاس گزارم که دارین این درسارو به ما میدین انقد متواضعانه و انقد اصلا عالی خدارو پیدا کردی و داری یاد میدی ما پیدا کنیم خودت که بهشت زندگیت دوس داری زندگی همه ماها بهشت بشه. سپاس گزارم ازت استاد عزیزم و همیشه هم سپاس گزارم خدام که منو به سمت شما هدایت کرد همیشه میگم خدایا اگه من کم کاری میکنم تو اصلا کم کاری تو کارت نیست و همیشه داری هدایت میکنی به سمت بهترین ها.
آخه استاد کی بهتر از تو برای آموزش همچین چیزی؟؟؟ هیچکس هیچکس هیچکس عاشقتم
مریم جانم سپاس گزارتم که انقد از شماهم دارم درس زندگی میگیرم
عاشقتونم
به نام خداوند بخشنده ی مهربان
سلام به استادعزیزم وسلام به مریم بانوی مهربان
وسلام به تک تک دوستانم
حمد وسپاس مخصوص خداییست که تنها رب جهانیان است….
خدایا تنها تورا می پرستم وتنها از تو هدایت میخواهم…
مرا به راه راست به راه کسانیکه به انها نعمت داده ای هدایت کن ودر این مسیر همواره منو ثابت قدم وهوشیار واگاه نگهدار امین…
استاد قشنگم جا داره بازم ازتون تشکر کنم بابت این فایل بی نظیر که درست مثل یه نور اومد نشست وسط قلبم…
وهربار که بهش گوش میدم کل جریانات زندگیم از جلوی چشمم رد میشه، چه اونجاها که توکل کردم وتسلیم بودم وهدایت خواستم وعمل کردم به هدایت ها وچه اونجاها که خودمحوری کردم و بر عقل ناقص خودم یا کسایی مثل خودم تویه کردم …
استاد جان با اینکه 3 سالی هست دارم با آموزه های شما زندگی میکنم وبارها وبارها وبارها، فایل ️️️آیا چشم زخم حقیفت دارد ️️️ رو گوش کردم و در ادعا یه شاگرد 12 قدمی هستم، که از قوانین مطلع هست…
ولی بازم نمی تونستم باور مخرب وجود چشم زخم رو از وجودم پاک کنم…
جالبه که وقتی تو چند دقیقه ی اخر فایل در مورد غرور حرف زدید وگفتید هرجا غرور شمارو گرفته یه پس گردنی خوردید، حتی تو مسائل کوچیک مثل بازهای مجازی و در مورد چیزهای بزرگتر هم صدق میکنه…
یه دفعه یه صدایی توی گوشم زنگ زد، که آی میناااااا خانوووووم، کسی شمارو چشم نمیزنه، چیزی به عنوان چشم زخم زدن وجود نداره…
این خودت هستی که هر بار دچار غرور و خودستایی میشی وفک میکنی وحس میکنی که مثلا این زیبایی این شهامت این مال واموال این موقعییت این شرایط و……………
از خودته، از توانایی خودت از زرنگی خودت از باهوشی خودت از شم اقتصادی خودت از عقل خودت و دانایی خودت ….
انوقت اون حاضر همیشه در صحنه، همونیکه میدونی هر چی داری از خودشه، یه پس گردنی بهت میزنه تا بهت گوشزد کنه، که این تو نیستی بلکه همه چیز از خودشه و هرچیزی که هستی وهر چیزی که داری فقط وفقط لطف خودش بوده در حقت…
بهت می فهمونه که تو بدون اون هیچی نیستی، گاهی با یه گوش کشیدن ساده، گاهی با یه سیلی، گاهی با یه پس گردنی محکم، وگاهی با کلی چک ولگد….
واااااای چقدر احساس آرامش میکنم به خاطر درک این مطلب، چقدر خوشحالم که معنی حس لیاقت داشتن، عزت نفس واعتماد به نفس داشتن، دوست داشتن خود،متوکل بدون، تسلیم بودن، هدایت خواستن و عمل کردن به الهامات ..رو تا حدود زیادی تونستم بفهمم ودرکشون کنم….
خدایا چقدر قشنگ باهام حرف میزنی وچقدر قشنگ هدایتم میکنی…
آرههههه من همونم ، هنوز همونم ، همون آدمیکه که همیشه ازت خواسته ودعا کرده که ایمانی از جنس ایمان سیدحسین عباسمنش بهش بدی، همین سر سوزن ایمان همین یه کوچولو نور الهی، به اندازه ای قلبم وروحم رو آروم میکنه که فقط خدا میدونه…
استاد جانم حالا میفهمم ودرک میکنم اینکه انقدر مگید هیچکس هیچ قدرتی توی زندگی ما تداره، واونکه بر آستان مقدس الهی تکیه زده نه ترسی برش هست ونه اندوهگین میشه، اون شخص فقط وفقط از طریق تسلیم بودن در برابر خداوند هست که بر تخت وتاج پادشاهی زندگی دنیای خودش می تونه تکیه زده باشه ولاغیر…
کسیکه اونقدر به یاد خداست وبا نام خدا فکر میکنه حرف میزنه و رفتار میکنه، که خداوند هم هر لحظه در پس برآورده کردن خواسته ها وحاجات قلبیش هست…
واونکه بدون نام ویاد وهدایت خودش داره اموراتش رو سر وسامون میده، بدون شک به قول قرآن همون شخصی هست که سرمایه عمرش رو باخته وزیان دیده واقعی هست…
واقعا چطور نتونستم اینو قبلتر از اینها بفهمم ودرک کنم؟؟؟
چطور نففهمیدم که بارها وبارها شده وایسادم جلوی آینه وگفتم به به چه چشمهای قشنگی چه صورت ماهی چقدر زیبام و…وکلی خودستایی کردم وبعدش یا همون لحظه یا چند ساعت بعدش ناخنم خورده مثلا صورتم خط افتاده، یا کلی جوش دراوردم ویا چیزی رفته تو چشمم وبه حدی سوخته که اشکم در اومده، وبعد خیلی راحت سریع ذهنم گفته آهاااان چشم خوردی، یادته صبح فلانی گفت زیبا، یادته دیروز خواهرت گفت چه پوست خوبی داری؟؟؟؟
ای واااای برمن، اونجا که تعریف وتمجید شنیدم نگفتم خدایا شکرت که اینها همه از توست وهرچه هست از مهربانی وکرم توست واینها رو تو بهم عطاء کردی، تازه بعدش با غرور گفتم به به به این زیباییم و…..به به ….
یعنی این باورهای مخرب گذشته که مثل سیمان چسبیده به ذهن و کل وجودمون، انقدر کارشون رو خوب بلدند که برای از بین بردنشون وحذفشون باید خیلی خیلی هوشیار وآگاه باشی تا به موقعه عمل کنی…
اینکه بارها شده توی کسب وکار، توی خرید وسیله ای توی روابط و…. شرایط انقدر خوب پیش رفته که من گفتم ای ول، من خیلی باهوشم من بلدم حالا 4 نفرم تعریف وتمجید کردند ومن بیشتر مغرور شدم و بعد یه گره ای یه مشکلی افتاده تو کار و ….. بعدش برگشتم گفتم دیدی چشمم زدن؟؟؟
باباااااا چشم کدومه؟ چه کسی می تونه به کسیکه به صاحب جهانیان توصل وتوکل کرده وداره با ایمان وتوکل به خودش اموراتش رو انجام میده ضرری برسونه وچشمم بزنه؟؟؟
مگه کسی می تونی چیزی از کسی که تمام اختیاراتش رو سپرده به الله مهربان بگیره یا ازبین ببرتش، یا بدبختش کنه؟؟؟
منم فقط منم، مسئول صد درصد اتفاقات زندگیم منم…
منم که هم خودم رو خوشبخت میکنم وهم بدبخت…
منم که تصمیم میگیرم دست از خودستایی وغرور بردارم و اختیارم رو به خداوند بدم تا به لطفش نگهدار داشته ونعمتهام باشه واونهار و گسترش بده و کمکم کنه تا در شادی وسلامتی وراحتی و ثروت ومعنوییت وسلامتی و یکتاپرستی زندگی کنم
یا اینکه نه خود محوری کنم و خدایی کنم و هر لحظه به خودم اسیب بزنم و کام زندگی رو به خودم تلخ کنم…
البته هر توکل وتوصلی هم ج نمیده، هممون امتحان کردیم اونجاها که با گله وشکایت بوده، اونجاها که از سر ناچاری بوده، اونجاها که طلب کارانه وزورکی بوده…نه جواب نداده که نداده…
اما اونجاها که از سر اگاهی ودرک هست اونجاها که یقین داری اونکه خالق توست از خودت بیشتر میخواد که تورو خوشبخت وسعادتمند ببینه، اونجاها که باور داری قدرت تنها در دستان خودش هست ولاغیر، اونجاها که باور داری بخشندگی ومهربانیش کل جهان رو در بر گرفته، دقیقا همونجاها که میدونی اصلا بر خودش واجب میدونه که پاسخ بده به سوال کننده از خودش واجابت کنه دعای هر درخواست کننده ای رو، اونجاها که ایمان داری هرچی برات قرار بده بهترین هست برات، اونجاست که توکل کردنت ایمانت حتما وحتما برات شادی وحس خوشبختی وآرامش درونی به ارمغان میاره…
الهی هزاران بار شکرت که هر لحظه در حال هدایت من هستی وهر لحظه در حال پاسخ دادن به درخواستهای من..
ان شالله که هر لحظه وهمیشه تسلیم درگاهت باشم واز استان مقدست حتی لحظه ای دور وجدا نشم…
استاد جانم خیر دنیا وآخرت نسیبتون باشه الهی، که انقدر عاشقانه ساده و واضح قوانین رو برامون توضیح میدید تا ماهم به مسیر اونها که هدایت شدند وبهشون نعمت عطاء شده هدایت بشیم …
سلام به همه دوستان بخصوص استاد عزیزم و مریم خانم نازنین.
استاد این فایلهای توحیدی معرکه ان و در عین حال درکشون سخته، استاد من دیروز بعد از این فایل رفتم استخر، یادم اومد سری قبل وقتی تو عمیق شنا میکردم به خودم میگفتم «نگین تو میتونی دفعه قبلی تونستی مییتونی» و البته که «خدایا کمکم کن» رو هم میگفتم، اما این بار آگاهانه میگفتم «خدایا خودتیو من خودت مواظبم باش»، قبلا این رو متوجه شده بودم که چشم امیدم به وجود غریق نجات یا مربی ای بود که اون قسمتی که من بودم با شاگرداش کار میکرد، اما اینبار وقتی خلوت شد و مربی ای نبود رفتم تو عمیق، البته که میدونم غریق نجاتها کارشون رو خوب انجام میدن و مواظب هستن، اما من بودم و خدا، خلوت بود و میگفتم خدایا اینجا دیگه به امید خودت اومدم. میگفتم من توانا هستم اما اینم میدونم اگه کمک تو نباشه انسان توانا هم نمیتونه کارش رو خوب انجام بده.
استاد من دقیقا این حسی که گفتید رو داشتم که اگه مدام بگم من نمیدونم من نمیتونم دقیقا حس ناتوانی بهم دست میده، و من تااازه دارم این حس توانایی رودر خودم تقویت میکنم پس این جمله که خدایا من میتونم اما بدون خواست تو هیچ کس نمیتونه بهم کمک کرد که دوباره تو ذهنم خودم رو و تواناییم رو بی ارزش جلوه ندم.
و تونستم به یکی از ترسهام غلبه کنم و وسط استخر تو عمیق شیرجه برم و برگردم، قبلا همیشه کنار لبه (عرض) استخر میرفتم که دستم رو بگیرم به لبه بعد برگردم اما اینبار گفتم خدایا من میتونم خودت پشتیبانم باش و انجامش دادم خیلی هم برام لذت بخش بود. خدایا شکرت.
در موارد دیگه هم از خدا میپرسم و البته گاهی یادم میره ولی این فایل شما یادم انداخت باز هم از خدا بپرسم بین سه تا دکتری که مد نظرمه، پسرم رو پیش کدوم ببرم، و واضح بهم گفت.
یادمه تو کتاب رویاها میگفتید: «ببینید روحتون چی میگه» و این صداییکه بعد از این حرف میاد همیشه آرامم میکنه. میگم «نگین ببین روحت چی میگه!» و بعدش با اطمینان اون کار رو انجام میدم حتی اگه ندونم آخرش چی میشه چون روحم همون خداست و میگم این کار رو خدا بهم گفته و حتما به نفعمه.
به نام خدای بخشنده مهربان
سلام استاد عزیزم چقدر این فایل سنگین بود درکش 3 روز طول کشید تمومش کنم احساس کردم کلمه به کلمه مهمه باید خوب درکش کنم دقیقا استاد درست میگید ادم وقتی بی ادعا و میگه خدایا من نمیدونم خودت هدایتم کن چ خدا هدایت میکنه
اخر بهمن 98 تازه وارد یه کاری شده بودم که کرونا امد بعد از 3 جلسه کلاس کلا کلاسیکه تدریس میکردم تعطیل شد من بیکار شده بودم و از خدا هدایت میخواستم یادمه سال 99تازه 5ماه بود با سایت اشنا شدم و چقدر تشنه بودم شبانه روز فایلهای شما تو گوشم بود اون موقعه ها زیاد با قانون اشنا نبودم خیلی جو زده مخواستم بوتیک بزنم از اونجایی استاد گفته بود تو ابتدا کار پول قرض نگیرین وام نگیرین با سرمایه خیلی کم خواستم شروع کنم وبدون پول قرضی وام شروع کردم از اونجایی که شهرستانی بودم و تهران اصلا بلد نبودم بدون ترس فقط توکل کردم به خدا گفتم توی فلان روز میرم جنس میارم تو پاساژی که بودم اتفاقی نمیدونم یه حس خیلی قوی بهم گفت برو تو مغازه و به حسم اعتماد کردم رفتم و جالب اونجا بود صاحب مغازه خودش بهم پیشنهاد داد که با هم بریم تهران خودشم میخواد جنس بیاره من اون روز از اینکه اولین بار بود هدایت شدم کلی ذوق زده بودم من تو کسب کارم خیلی چیزها یاد گرفتم چقدر روزها بود تسلیم خداوند بودم وخدا جوری برام مشتری هارو میرسوند خودم میموندم جاهایی که غرور منومیگرفت میگفتم من خودم بلدم بامخ میخوردم زمین هر وقت منم منم کردم
بعد یه مدت دیدم دخل خرج به هم نمیخوره از خدا هدایت خواستم گفتم خدایا چیکار کنم باز هم صداشو واضح شنیدم گفت ببند بوتیکو قبل تمدید مغازه من ظرف 15 روز بوتیکو جمع کردم همهه میگفتن دیوانه ای شرایطط که خوب بود ولی من فهمیده بودم پنیر من جا به جا شد و من بعد 4سال جمع کردم 30مهر 1402 فقط یادمه اون روزا حسم خوب نگه میداشتم اروم بودم نجوایی نداشتم دیدی مغازتو بستی بیکاری شدی. هیچی یهجورایی مطمعن بودم باز هم از خدا هدایت خواستم گفتم الان چیکار کنم توی دی ماه 1402 یه تماسی داشتم که گفتن برای کار تبلیغاتی میخوان باهام کار کنن برای کار انتخابات مجلس اون روزها یادم نمیره نه تنها کار تبلیغات اون کاندیدا کارهای چند نفر دیگه رو هم گرفتم مشتری ها به سمت روانه شده بودن جوریکه همه روز اس ام اس واریزی حتی وقت اینو نداشتم نگاه کنم موجودی حسابمو شبانه روز در حال انجام کار از خودم خیلی راضی بودم از هنرم داشتم پول میساختم از این جا ای دل غافل کارا خراب شد منو غرور گرفت خودمو خداوندگار اون کارمیدونستم انتخابات تمام شد واریزیهای منم کم کمتر شد دقیقا جوری شد پولهایی که ساخته بودم از کفم رفت بعد برای اینکه بقیه پولهارو حفظ کنم از کفم نره به قول خودم پس انداز کردم خدا خوب گوشمو پیچوند دوباره ظرف مدت یکماهه خوب فهمیدم این فایل شما هم درست زمانی امد که من خیلی نیاز داشتم گفتم فاطمه دیدی غرور تورو بگیره بگی من بلدم اینطور میشه باز هم خداروشکر این روزها فقط دارم رو دوره کار میکنم بیشتر فایل گوش میدم که ازمسیر خارج نشم این درسی بود باید یاد میگرفتم
و الان منتظر هدایتش هستم میدونم جواب میده بهم خیلی زود خدایا من بلد نیستم خودت هدایتم کن
خدارو هزارمرتبه شکر تو فرکانس این اگاهی بودم
از شما هم سپاسگزارم استاد جان
بمونه رد پای من
1403/1/29
سلام عزیزترین استاد
بنده در حالی این متن رو مینویسم که همچنان جای سیلی کائنات رو صورتم میسوزه :)))
قضیه از این قراره که من در جریان یه اقدام خیلی مهم تو زندگیمم.به لطف رب تمام مراحل کار ، مثل آب روان انجام شد. یعنی هرجایی تا کار سخت میشد، یه دری به روم باز میشد. همه چی عالی بود و همه اطرافیان از نتیجه ها تعریف میکردن. تا اینکه رسیدم به اخرین مرحله. که براش نگرانم نبودم. چون همه چی عالی بود. و پرونده ام حسابی عالی.
و فقط یه تایید نهایی مونده بود
قشنگ یادمه شب قبلش برای اینکه استرس خودم کم کنم، گفتم تهش چی میخواد بشه؟ یا همون لحظه قبوله یا چند روز بعد. همچین پرونده ی عالی بهش نه گفته نمیشه.
همون لحظه یکم حسم بد شد ولی به خودم گفتم من دارم استرسم کم میکنم. مغرور بودن نیست.
گذشت و فرداش خیلی با ارامش رفتم و پرونده رو دادم
و همون طور که حدس میزنین،پرونده ی به اصطلاح کامل من رد شد!! اون لحظه دقیقا این جمله ی خودم اومد تو ذهنم که گفتم :تهش چی میخواد بشه؟امکان رد شدن نیست!
پرونده زیر بغل برگشتم خونه
و شاید باور نکنین اما بیشتر از پرونده، دلم از این گرفت که حس میکردم شرک ورزیدم
به خدایی که اگه خودش نبود، امکان نداشت به این لحظه برسم و دلم خوش کرده بودم به پرونده ی خوب
چند روز بعدشم این فایل شنیدم، بازم دلم سوخت، ولی کنترل ذهن دارم میکنم و خدارو شکر میکنم که میفهمم ریشه ی کار اینجاست، درون من، نه توی پرونده.
انشاا… رو خودم کار کنم و با لطف خدا این بار درها به روم باز بشه.
دوستتون دارم
این فایل رو امسال میخوام مرتب گوش کنم
با سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته
(در مورد قسمت الف )چی بگم براتون که الی ماشاالله مثال تو زندگیم هست که بلدم بلدم ها دمار از روزگار ما درآورده بود هر چی گرفتاری و روزای بد بود از همین کلمات شروع شد
یه مثال بزنم براتون یه روز ما آمدیم با دامادمون شراکتی یه تولیدی بزنیم ملک از اوشون سرمایه از ما نه قراردادی نه چیزی میگفتم زشته داماد بزرگمون هست جای پدرمونه بعد کار رو شروع کردیم از روزی 20هزارتومان فروختم که رسیدیم به روزی یک ملیون و نیم دیدیم تو این مدت هر روز به چیزای الکی گیر می دادن بعد کردیم شیقت که یه روز من باشم یه روز اوشون یه مدت خوب بود بعد دوباره شروع شد اینبار گفتم این دیگه گیر الکی هست که ببینم داستان چی هست تازه فهمیدم که آقا چمش به پول افتاده و داره می بینه تولیدی داره رشد می کنه می خواد مارو رد کنه و با چه وضع وحشتناکی من از اونجا اومدم بیرون که نمی خوام درموردش حرف بزنم
(قسمت دوم مورد الف)
یه نمونه که این چند رور پیش بهش برخوردم و نشانه این برخورد بچه ها احساس خوبه وقتی می سپاری به خدا اون ته دلت خیلی آرومه اینقدر باید تمرین بکنیم که این احساس قوی تر و قوی تر بشه که خیلی راحت بفهمیمش
ما یه ماشین بار می خواستیم با یکی از مشتری ها می خواستیم معامله کنیم مدیرمون گفت اول چک پارت قبل رو بگیر بعد این سفارش رو بزن گفتم فلانی اعتبار داره گفت سیستم اینو میگه یکم مقاومت کردم بعد اون حس خوبه اومد گفت چرا داری زور میزنی چک رو بگیر و رفتم گرفتم ولی اگه قبلا بود 2هزارتا داستان باید درست می کردم که اون کار رو انجام ندم
جنس اون احساس که بهت مس ده خیلی بینظیره بی نهایت سپاس گذارتم استاد جانم که این آموزهارو به ما به رایگان به اشتراک می گذارید
قسمت (ب)
این جنس آگاهی رو از اولین فایل ها سعی می کردم که تمرین کنم که بعد فایل قبلی که تو تیر نزدی من تیر زدم که اعتبار تمام کائنات به خدا بر می گردد و من هر اعتباری دارم به خدا بر می گردد شده سر لوحه روز و شبم و خیلی سعی دارم که هر روز بیشتر و بیشتر بشه یکی از فروشندهام چند روز پیش با ذوق و شوق اومد پیشم گفتم آقا به فلانی هم بار دادم یه ریال بالای بود گفتم تو نبودی خدا بوده گفت نه چند ماهه دارم مذاکره می کنم گفتم عزیزم خدا خواسته اگر خدا نمی خواست نمی شد و نخواستم وارد صحبت کردن بشم چون می دونم هر چقدر هم من بگم چون فرکانسش متفاوت هست نمی دونه من چی میگم
بله دارم یاد می گیرم که تفاوت هارو بفهمم چون چند سال هست در کار خودم که فروش هست و به لطف الله اصول مذاکره رو هم یاد گرفتم می تونم بگم حرفه ای هستم ولی فقط کافیه این حس قبل مذاکره بیاد که من بلدم اوایل توجه نمی کردم می رفتم داخل مذاکره بعد که تموم می شد اصلا نتیجه راضی کننده نبود الان وقتی این حس میاد با یه عذر خواهی جلسه رو می ندازم به یه روز دیگه یا از فروش حرفی نمیزنم چون قبل اینکه جلسه شروع بشه همیشه سعی می کنم بعد اینکه این قوانین رو یاد گرفتم میگم خدایا من نمی دونم تو می دونی بریم ببینم چی می خوای بگی وای که یه نتیجه های فوق العاده ای بهم داده این طرز نگاه که هرچی بگم کمه
در زیر سایه خدای مهربان باشید
خدای وهاب و قدرتمندم
آنقدر ریشه ایمان به تو در تارو پودِ وجودم تنیده شده
که دیگر ناممکنی برایم معنایی ندارد ،
چون با تو بودن و با هدایت هایت پیش رفتن
یعنی عینِ عینِ خوشبختی و سعادتمندی
سلام به استاد بزرگوارم و مریم بانوی عزیزم
و همه دوستانم در اینمسیر توحیدی
خدایاشکرت که بار دیگر توانایی در نوشتن را با ذهنی بازوپاک و قلبی آرام و لبریز از آرامش به من عطا کردی و هر نوشته پیام توست که می آید و بر قلب این صفحه زیبا جا خوش می کند در فایلی به نام توحید که چقدر این فایل های توحیدی به دل هزاران هزار انسان نشسته و چه دگرگونی های عظیم درونی صورت گرفته و آشنایی با خدایی که شناختش و باورش شده حلالِ تک تک مسائلی که یک عمر در ناآگاهی زیستن باعث شد فقط لذّت بردن در لحظه را از دست بدهیم اما به قول شاعر
باز آ باز آ، هر آن چه هستی باز آ
گر کافر و گبر و بتپرستی باز آ
این درگهِ ما، درگهِ نومیدی نیست
صد بار اگر توبه شکستی باز آ
و صد البته که تاوان ها داده شد و در این مسیر سراسر لبریز از معجزه با خدابودن مان،نتیجه اش شد
آگاهانه قدم برداشتن وهر نفس از او هدایت خواستن و رسیدن به اصل داستان
همان احساسات عالی مساوی با اتفاقات عالی از دید یک انسان توحیدی و عملگرا یک بنده ای که تمامیت خود را به خدامی سپارد و نه نگرانی او را از پا
می اندازد و نه خوشی او را مست، در حالتی متعادل همیشه سر به سجده شکرگزاری می گذارد و از صبح که خود را زنده می بیند و هدیه زیبای یک روز دیگر را از خداوند دریافت می کند ،قلبش آرام است و ذهنش باز برای دریافت الهامات و می داند در هر اتفاق و شرایطی خداوند خیرو صلاحش را می خواهد چون خیالش راحت است هر لحظه راه درست و پاکی را از خداوند طلب می کند با همان نوشتن هایی که در دفتر معجزه وارِ ستاره قطبی اش می نویسد و تنها با خداوند معامله حق و حقیقت می کند و در عملکردهایش ثابت می کند که به هر خیری از جانب رب العالمین اش فقیر است و تنها محتاج راهنمایی و هدایت های اوست .
چند روز پیش و با توجه به آمدن گرما که خوش آمدو شاد آمد ، مصطفی بنده خدا خیلی تو فکر من بود که اطاق خنک باشد و کولر پنجره ای هم یه مسئله داشت خوب خنک نمی کرد با وجود اینکه همه کار های اصولی رو با هدایت های خداوند و الهامات خوشگلش مثل انجام عالیه بقیه کارها مصطفی جان انجام داده بود و
مجدد سرویس شد و عموجانِ خودش هم لطف کرده بود یه موتور از کولر خودش آورده بود برای تست،
اولا که این مسئله کولرهمزمان شده بود با شروع مجدد دوره شگفت انگیز و لبریز از معجزه کشف قوانین زندگی و شروع نوشتن خواسته هایم و یکی از آن خواسته ها همین خنکی عالی کولر بود و به دوروز نکشید وااای اشکم در میاد بخدا
تا مصطفی جانم هم از خداوند هدایت خواسته بوده که موتور کولر خودمان درست شود و اشکالش پیدا گردد و حتی یکی از دوستان چندین ساله اش هم پیشنهاد داده بود که کولر بلا استفاده دارد،
ولی مصطفی اصلا راضی نبود که محتاج کسی شویم و از خدا هدایت طلبید و درستش و اصولیش هم همین بود خلاصه رفتیم یه تعمیرات کولر تا دوتا موتور هم موتور عمو و هم موتور خود مان ابتدا تست شو د ولی تعمیرکار گفت باید موتور ها بماند و آماده شد خبر می دهم و ما هم احتیاج داشتیم و وقتی جایی مراجعه می کنیم ونه می شنویم و رفتاری حالت بی محلی می بینیم طبق تجربیات گذشته برایمان نشانه واضح و آشکار خداوند هست و همان چشمک زدن خداوند که این مکان و شخص مناسب انجام کاری که خواست من باشد و صلاح بدانم برایتان، نیست و قشنگ هدایت شدیم چند دقیقه بعد به یک تعمیرکار گُل و در واقع از دیدگاه ما انگار خداوند پشت میز نشسته بود
چقدر خوش برخورد یه پسر ورزشکار از بروبازویش مشخص بود ،چون مثل خودم حسابی عضله داشت ،
قشنگ و شیک موتورکولر خودمان که مصطفی دل و جگر همه چیز که برا تست نیاز بود رو هم آورده
بود و دوسه دقیقه بعد تست کرد و تمام و
گفتند موتور عمو 18 هزاره و موتور شما14 و اگر روی کولر نصب کرده بودید امکان داشت کلا فن خراب شود چون قدرتشون فرق می کند و بنده خدا چقدر توضیح و تجربه از خودش بیان کرد و من فقط می گفتم خدایا تو اینجایی و شکر می کردم و برای مغازه دار طلب خیروبرکت و فراوانی
گفت موتور و فن عالی و اگر لوله ها یخ می زند یعنی آت و آشغال داخلش گیر کرده و باید اساسی شیلنگ
آب داخل کولر گذاشته و حمام اصولی شود،
هر کاری کردیم چقدر هزینه اش می باشد گفتند هزینه ای نداشت و حتی قطعه ای هم می خواستیم بخریم تا حداقل کارتی به عنوان تشکر و قدردانی کشیده شود گفت نیاز به هیچ قطعه ای نیست و بنده خدا آنچه که نیاز بود انجام داد و بسلامتی آمدیم خانه و مصطفی باعشق مشغول سرویس کولر شد
و الان که دارم براتون می نویسم به جای لوله ها من یخ کردم از خنکی عالی و علت اصلی هم این بود که مصطفی موقع سرویس کولر فن رو با کیسه پلاستیکی می پوشاند آب داخلش نرود اما این دفعه کامل درآورده بود و اساسی شست.
چه بگویم از کدام لطف و محبت و سخاوتمندیش زبان بگشایم،
تمام لحظه لحظه های زندگیم شده وجود خودش و انجام عالیه هر کاری که شما فکرش را بکنید و گوش جان سپردن به هدایت هایش
کولر عمو هم حسابی سرویس کردیم .
و خداوند همه چیز می شود وقتی با یقین باورش می کنی و با ایمانی قلبی به او می سپاری بدونِ عجله ،نگرانی،دودلی و سه دلی ……
در پناه خداوندمهربانم هرنفس شاد، سلامت، ثروتمند، سعادتمند، موفق و عالی باشید و بدرخشید، عاشقتونم
خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت
متشکرم با تمام وجودم متشکرم متشکرم