توحید عملی | قسمت 11 - صفحه 43 (به ترتیب امتیاز)

1225 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زهرا گفته:
    مدت عضویت: 1552 روز

    درود و سلام به شما استاد گرانقدر

    یکی مورد که الان خاطرم اومد

    بله از سپردن بگم

    سپردن به نیرویی که کمک من میکنه

    ی روز میخاستم از خونه برم دو تا کوچه اونورتر دنبال پسرم از مهد

    اومدم بگم خدایا به تو‌میسپارم

    یهو ذهنم کفت اخه ی کوچه میری حلو دیکه سپردن نمیخاد و رد شدم

    من عادت هوبی دارم اکثر اوقات میگم خدا یا یه امید تو و الان که دیگه بیشتر شده

    و اون روز نسپردم

    و داشتم تو کوچه میرفتم احساس کردم یکی داره پشت سرم میاد یهو برگشتم و نا خدا اگاه احاسم کفت فرار کن نمیدونم چرا

    کوچه خلوت بود و اون اقا یهو ی جوری حمله کرد نمیدونم چرا

    فکر کنم قصد دزدی ویزی داشت گوشی رو هم نبرده بودم که خلاصه زیاد ازش نگم فقط در همین حد که نسپردم

    و یا یاد کرفتم زهراااااا در هر کاری بگو سپردم

    و از اون زوز به بعد هر حرکتی میخام بکنم از خداوند همراهی میخام حتی کار کوچک

    و انقدر قشنگ اون کار راحت انجام میشه وقتی نجنگم

    هر موقع خودم میخاستم درست کنم من بلدم انگار سخت پیش میره

    به قولی نمک غذا رو هم از خدا بخاه و حتی ی سوپری

    و مسافرتی که میخاستیم برگزدیم همه گفتتند شلوغه ولی ما سپردیم همه چیزم به خدا و لنقدر خلوت و تعجبی بود 12 فروردین حاده شمال که نگو

    و ما ذوق زده از سپردن

    و وقتی میسپاری انقدر قشنگ میچینه که نگووو‌و

    همون جور که برای شما استاد نازنینم چیده

    و این ندای و هدایت با گوش دادن زیاد پر رنگتر میشه واضح صداشو میشنوی و شما استلد بهش قدرتی دادی که اینجوری براتون کار میکنم و با توکل به خدا ما هم به این درجه از رهایی و سپردن و هدایت برسیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  2. -
    رویا طالبی گفته:
    مدت عضویت: 1733 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    هُوَ ٱلَّذِی یُنَزِّلُ عَلَىٰ عَبۡدِهِۦٓ ءَایَٰتِۭ بَیِّنَٰتٖ لِّیُخۡرِجَکُم مِّنَ ٱلظُّلُمَٰتِ إِلَى ٱلنُّورِۚ وَإِنَّ ٱللَّهَ بِکُمۡ لَرَءُوفٞ رَّحِیمٞ

    اوست که بر بنده اش آیات روشنى نازل مى کند، تا شما را از تاریکى ها به سوى نور بیرون آورد و یقیناً خدا نسبت به شما رئوف و مهربان است

    سوره حدید آیه 9

    کپی‌شده از برنامه قرآن نور

    سلام به صاحب اختیارم سلام به خالقم که مرا از ظلمات به سوی نور هدایت کرد بر من منت نهاد و هر لحظه دارد مرا پرورش می دهد و آگاهی هایش را در من جاری می سازد

    سلام خداوند به خودم به استادان عزیزم و دوستان قشنگم

    سلام خداوند به خودم که وقتی بر میگردم به گذشته که چطور شد که خداوند منو به سمت نور هدایت کرد هر چقدر فکر میکنم میبینم کار بزرگی انجام ندادم این خداوند رحمان و رحیم بوده که بند بوده به بهانه تا من یه لحظه برگردم به سمت معبودم تا مرا به سوی خودش هدایت کند واقعا خداوند یک بهانه کوچک می خواهد تا بنده اش را هدایت کند

    چه منطقی محکم تر از آیه فوق که میگه خداوند رئوف و رحیم و مهربان و دلنواز هست تا برگردیم به سمت خدا مارو می بخشه و مارو به سوی نور به سوی خودش هدایت می کنه و ناز مارو میکشه و به قول استاد سوار بر شانه خداوند در یک جنگل زیبا سوت زنان از زندگیمون لذت میبریم

    خدایا ای الهه من ای معبود من سپاسگزارم که از من درگذشتی و مرا مورد لطف و رحمت خود قرار دادی مرا بخشیدی و همواره مرا به سوی خودت هدایت می کنی سپاسگزارم

    معبود من هر که تو را ندارد هیچ ندارد و هر که تورا دارد همه چیز اذان اوست

    من هیچی نیستم بدون تو من وصلم به تو اگر این اتصال قطع بشه یقیناً من مُردم شاید این جسم فیزیکم زنده باشه ولی در اصل مُردَم

    پرودگارا چطور وقتی نور به گیاه نرسه گیاه رشد نمیکنه اگر هدایتت و نورت به منِ محتاج به تو نرسه رشد نمیکنم و درآخر از بین میرم از تو می خواهم همواره نورت و هدایتت شامل حال من شود معبودا

    خدایا شکرت که قلمم شدی تا بنویسیم هر آنچه که باید نوشته می شد

    عشق براتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  3. -
    بهاره نوروزی گفته:
    مدت عضویت: 1288 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    اول از همه از خداوند روزی دهنده سپاسگزارم که من و خانواده ام رو به این فایل زیبا و دوست داشتنی هدایت کرد و دوم اینکه از خداوند برای استاد عزیزم و خانم شایسته ی عزیز و تمام دوستهای دوست داشتنی خودم طلب آمرزش و دریافت نعمت های فراوان میکنم.

    در رابطه با سوالی که استاد قشنگم مطرح کردند نسبت به اینکه کجا ها مغرور شدم و یا کجا ها در برابر خداوند دانا خاشع بودم؛ قصد دارم جوابم رو مطرح کنم.

    اول اینکه به درستی به یاد دارم پارسال اواسط اردیبهشت ماه من به یک کلاس زبان (که البته یک موسسه بود) رفتم و خب سطح پایه نبود که بخوایم بگیم هیچی از زبان نمی‌دونیم و اینجور چیزها! سطحی بود که باید می‌تونستیم به راحتی نسبت به موضوعی که می‌دن صحبت کنیم.

    و من قبل اون کلاس، در زمان 2 سال کرونا دو زبان رو تقویت کردم که همه ی اینها از نعمت های بزگ خداوند بود که نسیب من شد و من همیشه بابت این لطفش که من رو در اون زمان به زبان خوندن هدایت کرد بسیار سپاسگزار بودم و هستم و خواهم بود.

    خلاصه بعد 2 الی 3 سال من رفتم کلاس حضوری و وقتی به کلاس رسیدم با خودم گفتم خدایا خودت بهم کمک کن خودت کاری کن که من متوجه بشم افرادی که تو کلاس نشستند و لهجه های متفاوتی دارند من متوجه حرف هاشون بشم و به کیفیت همون ها هم صحبت کنم.

    یادمه وقتی کار و سپردم به خدا چه شاهکاری بهم تحویل داد.

    هنوزم وقتی به اون لحظه فکر می‌کنم برام دوست داشتنی و غیرقابل باوره!

    وقتی بچه ها یکی‌یکی شروع کردند به حرف زدن و من متوجه حرف‌هاشون شدم؛ اونجا متوجه شدم که بخاطر لطف خدا دارم متوجه تک تک حرفها می‌شم؛ و از تعجب چند لحظه ای مات و مبهوت شدم و وقتی شروع کردم به حرف زدن، خودم باورم نمیشد که دارم انقدر خوب صحبت می‌کنم ( وقتی الان به این موضوع فکر می‌کنم به این پی می‌برم که اینها همه از لطف خداوند بوده و من در اون لحظه در برابرش خاشع بودم)

    نسبت به اون سوال که چه زمانی مغرور شدم:

    حدود 4 الی 5 ماه بعد از اینکه به زبان رفتن ادامه دادم طبیعتا چیزهای بیشتری نسبت به ماه اول یاد گرفته بودم.

    یادمه که تو باشگاه بودم و برای استادم ایمیلی از طرف جایی اومده بود که قرار بود مسابقات کراسفیت در اونجا برگزار بشه و ایمیل انگلیسی بود و استادم نتونست متوجه بشه که منظور اون ایمیل چی بود!

    بعد پرسید کسی اینجا انگلیسی بلده و اینا من یه حس غرور ریزی گرفتم و با استرس گفتم که من بلدم و خلاصه داد که براش ترجمه کنم. وقتی ایمیل رو یکبار خوندم اصلا متوجه نشدم چی می‌گه! بعد اون لحظه گفتم خدایا خودت کمکم کن، خودت بهم راه درست و نشون بده و نزار ضایع بشم ( حتی نگران حرف مردم هم بودم!) وقتی بار دوم خوندم تونستم یه چکیده ای از اون ایمیل رو ترجمه کنم و بگم.

    و وقتی این فایل رو دیدم به وضوح یادم اومد که چقدر تو زندگی برای هممون اتفاق افتاده که مغرور بشیم و در آخرش یه سیلی آبدار و خوب از خدا می‌خوریم که توی اون سیلی درس زندگیه!

    این تجربیات من بود و امیدوارم دوستان قشنگم بخونن و لذت ببرن از این همه لطف خداوند.

    استاد عزیزم از شما هم سپاسگزارم که این فایل زیبا رو در اختیار ما گذاشتید. خدا شاهده هر سری قیافه نازنینتون رو می‌بینم از تک تک اجزای صورتتون لذت می‌برم. همش با خودم می‌گم خدا به این شاهکاری که ساخته هزار بار احسنت می‌گه

    خدارو صدهزار بار شکر که خدا من رو هدایت کرد تا با نبی خودش و دوستانم هم مسیر باشم

    خدایا خودت هممون رو عاقبت به‌خیر کن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  4. -
    نجمه 🤍 گفته:
    مدت عضویت: 1196 روز

    سلام به استاد عزیزم و بانو شایسته و دوستان گرامی

    اول از همه خداروشکر که این فایل رو دیدم

    جلل خالق این فایل دقیقا برای خود من انگار استاد آماده کرده بودن ،منم دقیقا این روزا درگیر رانندگی هستم و شرایطم تقریبا شبیه خواهر استاد هست چقد کمکم کرد چقد بهم یادآوری کرد و بهم نکات مهمی رو گوش زد کرد

    اما دلم میخواد از تجربه های بگم

    من مدت ها پیش خیلی دنبال این بودم که از شهر دیگه ای انتقالی بگیرم و بیام شهر خودمون شاید باورتون نشه به هر دری زدم به هر در هان به همه کسی رو زدم برای اینکه انتقالی بگیرم حتی روی یه آدمی که خیلی پست و مقام داشت و بقولی گردن کلفت بودم هم رو زدیم به عنوان امید آخر اما اونم نشد حقیقتا اون لحظات همش میگفتم خدایا آخه چطور ممکنه تو این کارو بکنی دقیقا همون شبی که اون آدم هم گفت نه ناراحت شدم و اومدم و یادمه نوشتم که خدایا منو ببخش من ناتوانم خدایا من به همه رو زدم از همه خواستم جز تو سپردمش بخودت شاید باورتون نشه فردا شبش همون آدم و چندتای دیگه هم زنگ زدن و گفتند که باشه انجامش میدم ومن الان خداروشکر اومدم شهرمون

    یا اینکه من دست‌پختم خیلی خوبه حتی یادم روزای که خیلی مهمون داریم یا اینکه برای خیرات یا هرچیزی به تعداد زیاد غذا درست میکنم همش تو دلم از خدا کمک میخوام و به شدت اون غذا عالی و فوق‌العاده عالی میشه اما همون غذا رو وقتی برای خودمون میخوام درست کنم میگم من که بلدم یه غروری هم میگیرتم ک دیگه میدونم و واقعا غذا اصلا خوب نمیشه

    یا بگم از اینکه جاهای ک روی همه حساب کردم و همه پشتمو خالی کردن این روزا عجیب به این کلیپ احتیاج داشتم و عجیب تر اینکه دقیقا برای خود خود من بوده این کلیپ اگر هدایت و هم کلامی خدا نیست پس چیه؟؟ الهی شکرت خدا جون شکرت که هرلحظه هوامو داری و هدایت ام میکنی

    ممنونم از شما استاد عزیزمم ️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  5. -
    روح الله آقاسی گفته:
    مدت عضویت: 1223 روز

    بنام خداوند بخشنده بخشایشگر..

    سلام استاد عزیز و خانم شایسته ..

    سلام به کسی که چشم و دل مرا نسبت به خدا ودین بصورت واقعی و با تجربه زندگیش باز کرده…

    دوستان سلام ،دوستان خداوند ما رو خیلی دوستدارد،چون در زمانه ای هستیم که فردی بنام استاد عباس منش راهنما ما برای رسیدن به رب واقعی میباشد..

    خدایا شکرت بابت نعمت آگاهی …

    تجربه شخصی خودم رو براتون بازگو میکنم..

    من به شخصه کار خطا بسیار فراوان داشتم و به دیگران و جامعه بسیار خسارت میزدم و از انجا که خدا دوست واقعی من هست کمک کرد تا تغییر بزرگی تو زندگیم ایجاد کنم ،فقط خدا تونست بهم کمک کنه..

    عدل خدا میگه روح الله تو بسیار انسان نابهنجار و خطا کاری بودی پس جای بخشش نداری وباید به بدترین شکل مجازات شی ،استاد عزیز و دوستان گرامی اینکه میگم خطا منظورم به جز قتل نفس هر کاری بگی کرده بودم و از لحاظ بشری فکر کنم حیوانی بیش نبودم ولی از انجا که دو دو تای خدا چهار تا نمیشه فضل و کرم و بخشش وهاب بودن الله مهربان اینجا به چشم میخوره به من کمک کرد و نجات پیدا کردم و از باتلاقی که خودم باعث شده بودم نجات ام داد من خدا رو تو زندگیم لمس میکنم و هدایتی که من کرده به وضوح دارم میبینم به درجه ای از عجز و ناتوانی رسیده بودم که توان بیدار شدن هم دیگر نداشتم چه برسه به خوابیدن و دیگر غرایز زندگیم خلاصه چه خدای دارم من …

    بسیار وهاب ..بسیار ستار ،،بسیار هدایتگر،،

    خدایا دوستدارم ، خدایا متشکرم ، خدایا ممنونم

    کاری برای من کرده که الان مسئولیت یه خانواده 5 نفره رو به دوش میکشم من دوتا پسر دارم یه دختر همسرم هم هفته ای دو روز شب کار بیمارستان و من میمونم و این سه تا بچه که یکیش 9 ماه یکیش 4 سال و یکیش هم مدرسه کلاس اول …

    اگه خودم باشم من خودم رو به زور جمع میکنم ولی چون خدا رو دعوت کردم به همکاری میاد کمک میکنه چه کمکی ، چه رسیدگی ،چه نگهداری میکنه از من بیشتر دوستام میگن تو توهم میزنی از ارتباط با خدا ولی استاد شما میدونی من چی میگم انقدر حالم خوبه انقدر با خدا عشق بازی میکنم انقدر قربون صدقه خدا میرم که نگو ،،،

    خدایا ممنونم بابت اینکه به خودم توان دادی میتونم با سه تا بچه کنار بیام ..

    خوب من گوشه ای از زندگی شخصیم رو باز گو کردم که بگم ببینید فضل چه کاری میکنه اگه واقعا بی خیال کارهای بد گذشته خودت بشی تازه من هنوز قشنگ قلبی ایمان پیدا نکردم اگه قلبی بشه که دیگه نگو بعد از اینکه استاد گفت اگه به خدا ایمان داشته باشی برات کار انجام میده من به خودم نگاه کردم دیدم خیلی از جاهای زندگیم فقط کلامی متوسل شدم قلبی خیر …کار زیاد داره درون من تازه تازه دارم درک میکنم که معنی رب یعنی چی ..

    بله من به خدا اعتقاد دارم ولی آیا اعتماد دارم همه چیز زندگیم رو بهش بسپارم.

    کل کل نکنم سر هوای نفسم

    همش دنبال اراده شخص خودم هستم نه اراده خداوند

    سپردم ولی هروز ازش میگیرم دوباره بهش تحویل میدم و انقدر مهربون که نگو و نه گلایه میکنه و نه نق میزنه و باز دوباره کارش انجام میده ولی چون من همش فکر میکنم که خودم میتونم و خودم میدونم دو چاره مشگل میشم استاد درست میگه که ما باید اعتبار زندگیم رو بدیم به خدا چون پرورش دهنده در زندگیم در حال حاضر الله مهربان و دوستداشتنی هست.

    من پلیس درونم و بکمک و هدایت خداوند بیدار کردم و هر گاه در اشتباه و خطا هستم گوش ام میگیره و اگه توجه نکنم تو سری میزنه تا برگردم سر جام تا دوماه قبل از عید تو کارم داشتم پول می‌ساختم و دروغ میگفتم و حرام و حلال میکردم و اتفاقی که افتاد خدا گوشم و گرفت و منو آورد تو مدارام چرا چون خودم بهش گفتم من نمیتونم و نمیدونم درست زندگی کردن چه جوری ولی تو خدای منی پس وظیفه رب بودن اینکه دست منو تو این بازار شلوغ دنیا ول نکنی منم ولت کردم تو ولم نکن چون به یه چشم بهم زدن گم میشم ،منم ،غرور،تکبر،ورم میداره…

    درست تو کاری که میکردم الان دیگه در آمدی ندارم و خدا من تو خونه کاشته که رو خودم کار کنم و بیشتر خودم رو بشناسم و این اتفاق با مطالعه قرآن صورت گرفته .ناگفته نمونه همسرم که یکی از خوبان عالم میباشد به من خیلی انگیزه میده که خدا با تو روح‌الله کار داره و داره خرابت میکنه تا از دوباره بسازه باید رو خودت کار کنی تا بیشتر خودت و بشناسی و این اتفاق با گفته های استاد زودتر داره پیش میره..

    معبود من سرور من پرودگار من ،،،،هرگز مرا به حالم خودم وا مدار هرگز از زندگیم خروج نکن

    این گوشه ای از تجارب زندگیم بود شاید به کسی کمک کنه ،،

    امید به خدا دوستان بالاترین سرمایه است چون اگه تو زندگیم نباشه انگیزه ای برای ادامه ندارم

    من الان که دارم این مطالب رو مینویسم بسیار انسان خدا شناس و لایقی هستم که تو این سایت و دوستانی مثل شما دارم ..

    با سپاس از استاد عزیز….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  6. -
    مریم گفته:
    مدت عضویت: 1009 روز

    به نام رب هدایتگرم

    سلام با عشق به استاد عزیزم سلام به مریم جون سلام به دوستان و همراهان در این مسیر زیبا مسیر توحید و آگاهی

    خداوند رو سپاسگزارم با تمام وجودم که منو هدایت کرد به این سایت به دریافت این آگاهی ها واین سپاسگزاری هر روز منه و چقدر لذت میبرم که لایق دریافت هستم

    استاد شما بزرگترین دلیل سپاسگزاری من هستید همیشه به خدا میگم ،

    عاشقتم که بهترین انسان توحیدی رو دلیل رشد و پیشرفت من قرار دادی چطور میتونم شکرگزار باشم اولین بار که اسم قانون جذب به گوشم خورد همون اول کار منو به سمت بهترین استاد هدایت کردی و نزاشتی برم تو درو دیوار بعد هدایت بشم شاید چون قبل از آشنایی با قانون من امتحانا مو پس داده بودم و حتما از من راضی بودی که این جایزه ی بزرگ و ویژه رو برام در نظر گرفتی….

    استاد من با گوشت و پوست و استخوانم درک میکنم صحبتهای شما رو و به وضوح دیدم توی زندگیم که هر کجا عاجز و درمانده وتسلیم رو به سوی خداوند کردم خدا آنچنان برام ساخت که هیچ احدی باورش نمیشد و هر جا یادم می‌رفت که توکل کنم واز خدا بخوام و میخواستم مشکلات رو بنا به آگاهی ها و تجربیات خودم حل کنم هر بار به در بسته می‌خوردم و هر بار تلاشم هیچ نتیجه هی نداشت …

    مثالهای زیادی تو زندگیم هست ولی چند تا مورد بیشتر از همه و همیشه توی ذهنمه و هر بار به خودم یاد آوری میکنم که این خداونده که باید برای همیشه و تا ابد وبا تمام وجودم ازش سپاسگزار باشم که زندگی منو نجات داد و در اوج ناامیدی به دادم رسید و کارهایی رو برام انجام داد که هیچ کس حتی خودم باورم نمیشد به این راحتی انجام بشه …من خیلی زود ازدواج کردم وقتی 19سالم بود بچه ی اولم توی دوماهگی سقط شد بعد دوسال دوباره باردار شدم واز همون اول خیلی نگران بودم که نکنه این بچه ام هم سقط بشه و دوران بارداری خیلی سخت و استراحت مطلق بودم و چند بار هم احتمال سقط داشتم تا اینکه توی اولین هفته ی ماه هفت بارداری دردهام شدید شد وتوی بیمارستان بستری شدم اون جا بود که دکترها بهم گفتن این بچه اصلا برات نمی‌مونه وتا حالا نشده توی شروع ماه هفت بارداری بچه دنیا بیاد و سالم بمونه منم خیلی ناامید شده بودم وهمش دنبال این بودم که همسرم بره بهترین دکتر وبا هر جوری شده بیاره بیمارستان تا بتونن بچه رو نجات بدن ولی کسی قبول نمی‌کرد می‌گفت هر پزشکی که مجوز بستری بیمار و داده همون حق داره بالا سرش باشه خلاصه اون زمان توی سه روز که من بیمارستان بودم به هر کس و هرجایی فکر کنید تماس گرفتیم و ازشون کمک خواستیم و هیچ کس قبول نمیکرد خود منم پلاکت خونم پایین بود و این شرایط و سخت تر هم میکرد بلاخره بعد کلی تلاش و از سمت ما وداروهایی که توی بیمارستان تزریق میکردن که بتونم دیر تر زایمان کنم تاشاید بچه سالم بمونه هیچ نتیجه ای حاصل نشد و شب آخر دکتر به من گفت نگران نباش تو هنوز جوونی و دوباره بچه دار میشی و کلی میخواست به من دلداری بده وقتی رفت ومن تنها شدم کلی با خدا حرف زدم و گریه کردم وازش کمک خواستم اونجا واقعا تسلیم شدم و همون لحظه قلبم آروم شد آنقدر آروم که باورم نمیشد تا چند دقیقه قبل من چقدر متشنج و نگران بودم وانگار باور کردم هر اتفاقی بیفته همون بهترینه

    فردای اون شب بچه ی من به دنیا اومد وهیچ کس باورش نمیشد این بچه اینقدر خوب و سالم باشه که حتی لازم نشد بزارننش توی دستگاه کل پرسنل بخش میومد بچه ی منو ببینن انقدر که کوچولو بود وزنش خیلی کم بود یک کیلو و ششصد ولی سالم سالم بود اوایلش حتی جون نداشت گریه کنه یعنی صدای گریه ش در نمیومد ولی الان 13 سالشه و رشدش هم از همون ماهای اول عالی بود و من هر بار میبینمش یادم میاد که خداوند چقدر قدرت داره چقدر بزرگ و باعظمته و چقدر به من لطف کرده خدایا شکرت هزاران بار شکر

    زندگی من پر از معجزه های خداست ولی به قول قرآن انسان ناسپاس است

    استاد از شما سپاسگزارم با تمام وجود که مروج توحید هستین و کمک میکنید به یاد بیاریم بزرگی و عظمت پروردگار رو

    امیدوارم تا همیشه شاد و موفق و سلامت باشید

    برای همه ی عزیزانم آرزوی بهترینها رو دارم

    یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  7. -
    لیلی اسفندیاری گفته:
    مدت عضویت: 1897 روز

    به نام خدای قدرتمند همیشگی عزیزم

    سلام

    فایل توحید عملی شماره 11

    امروز در بی خبری کاملی بودم که جواب آزمونی که با عشق زیاد براش تلاش کرده بودم آمد

    و اصلا نتیجه ای که مدنظرم بود رتبه دلخواهم نبود . تا دو ساعت که در انکار بودم بعدش که متوجه شدم واقعی ست گریه زیادی کردم

    الان دارم مینویسمش که برام ردپا بشه که :

    صددر صد این هم خیری ست برای من

    به شدت غمگین شدم ولی دیگه اینم از اون زمانهاست که باید درسهای توحیدیم رو پس بدم

    اره خداجونم میدونم میدونم مراقبمی و بهتر از این رو بهم میدی

    اره خدا جون میدونم هستی تا ابددددددد چون قول دادی

    آره خدا جون میدونم فردا یه روز تازه ست نه اصلا همین دو ساعت بعدش تو همون حالت انکارهام رفتم سریع به انجام هدفهای بعدی

    واقعا این درس خوندن خیلییییی برام پربار بود خیلی منو تغییر داد بزرگترشدم نگرشهای جدید پیدا کردم

    خیلیییی خوش گذشت مطالعه و یادگیری و بازم ادامه داره

    حالا شاید سال آینده دوباره تلاش کردم

    خدایاااا شکرت ببخش گریه زیادی بود ولی لازمش داشتم الان خوبم عزیزم

    استاد گفتی به نتیجه دل نبندید و از مسیر لذت ببرید . من لذت رو بردم اگرچه نتیجه دلخواهم رو کسب نکردم .

    زودی بهم بگو چه خیری برام در نظر گرفتی .

    اینها کلیشه نیست شعار نیست . بارها این مسیر رو رفتم و بزرگ شدم و از قوی بودن خودم لذت بردم .

    الان در حالت سکوتم فقط من و تو .

    دارم مینویسم اینجا که بعدها گذارم افتاد از اینهمه پیشرفتم لذت ببرم . از این دختر قوی پاک مهربان لایق شایسته از بنده خوبت

    دوستت دارم خدا جونم

    مرسی استاد برای همه اونچه بهم یاد دادی و میدی

    مرسی از خودم که اینقدر بااستقامت ادامه میدم و لذتم رو میبرم . حس خوب کلش همینه . بارها همینو گفتی استاد و الان حسم خوبه.

    خدایا چقدر خوبه که تو رو همیشه دارم .

    شاه قلب من

    الا بذکر الله تطمئن القلوب

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  8. -
    مریم حسینی مطلق گفته:
    مدت عضویت: 1025 روز

    بنام خداوند هدایتگر

    سلام استاد عزیزم و بچه های عباسمنشی و مریم جان شایسته

    اول از همه بگم استاد چقدررر با این فایل گریه کردم

    بیشترش بخاطر غره شدن و کمک نخواستن از خداوند بود و چقدررر استاد خاشعانه و خاضعانه و با عجز از خداوند هدایت خواستین

    واقعا چرا یادمون میره که بابااااا سرت بااااید پیش خدا پایین باشه هاا

    خودتو در مقابل اون هییییچ هییییچ حساب کنیا

    در مقابل علمی که اون داره ما چی میدونیم اخه

    هعیییی

    دیشب کلیپ اندازه ستارگان رو میدیدم

    وااای خدای من شگفت زده شدم این جهاااان چقدررررر بزرگه

    بیلیون هاااا ستاره و ماه و خورشید و زمین و مریخ و عطارد و و و تو ی کهکشان هستند

    و باز بیلیوووووون هاااا کهکشان وجود داره

    ببین عظمت خداوند رو آخه

    دوستان سرچ کنن و کلیپاشو ببین اصلا باور کنین که مغز آدم سوت میکشه،اصن میسپزه ازین همه پهناور بودن جهان

    بعد ما دلمون خوشه که عالمیم؟؟؟

    قادریم؟

    ان اقول کن فیکون

    کافیه بگه باش،و میشود

    و میشود

    و میشود

    و میشود.

    خدای من ،من مریم بنده تو به هرررر خیری که از شما برسه به من فقیرم،من ناآگاهم،شما آگاهی،شما دانایی،شما عالمی،شما ته خطی،من هیچی در مقابل شما نیستم.

    هدایتم کن

    خودت راه هارو بهم نشون بده

    قدرت تشخیص حق از باطل رو بهم عطا کن

    من هیچییییی نمیدونم

    بخدا نمیدونم

    من به تو محتاجم

    من به تو نیازمندم

    ایاک نعبد و ایاک نستعین

    تنها تورو میپرستم و تنها از تو یاری میجویم

    اهدنا الصراط المستقیم

    هدایت کن مارو به راه راست

    صراط الذین انعمت علیهم

    به راه کسانی که به آنها نعمت دادی

    غیر المغذوب علیهم و لضالین

    نه راه کسانی که بر انها غضب کردی و نه گمراهان.

    الله اکبر

    تو بزرگی

    دستم تو دست توئه

    تو منو هررر جا که میدونی برام بهتره ببر.

    استاد عزیزم امروز با تضاد برخوردم

    و ذهنمو اساسی درگیر کرده بود

    ولی اینو هی به خودم میگفتم که اگر داری روی خودت کار میکنی هرررر اتفاقی بیفته داره به نفع من میفته

    چون تقریبا یک هفته بود فایل جلسه اول عشق و مودت رو گوش میدادم و خودتون میدونین که چقدر احساس آرامش و درصلح بودن و هماهنگ بودن به آدم میده

    حالا تضاد چی بود؟

    من امروز رفتم کارگاه خیاطی

    و سعیده که پیشش کار میکردم اومد درحقیقت اوین حقوقمو داد

    پول نقد و 600 هزار تومن!!!!!

    من هنگگگ که این چیه

    بلافاصله به من داد و رفت جایی کار داشت

    من نشستم با خودم فکر کردم

    مریم شما داری از 10 صبح میای تا 5 عصر و هرروزم میای

    ی سره هم مشغولی و عصر از خستگی داری میمیری

    این پول یک روزه توهم نیست اخه

    خلاصه گذاشتم اومد و گفتم این چیه؟

    من این همه مانتو درست کردم

    کار کردم

    از فلان ساعت تا فلان ساعت اومدم

    این درحالی بود که من فقط کرایه رفت و برگشتم 750 تومن شده بود خورد و خوراکو که اصلا حساب نکن و این پول حتی جبران کرایه هامم نبود

    و اینارو گفتم بهش

    و اون فرد به حدی بد برخورد کرد بامن

    که گفت از کارگاهم برو بیرون و دیگه نیا

    من از قبل وسایلمو جمع کردم چون نمیدونم انگار دلم میگفت این آدم کلا آدم اینجوریه،بااینکه هی میگفت پیشم بمون ولی از برخوردهاش دیده بودم که اولویت زندگیش فقط خودشه و برای دیگران ارزش قائل نیست

    البته استاد اینم بگم من تمااام تمرکزم روی خوبیهاش بود همیشه و هرجا خرفش بود فقط از خوبیاش میگفتم و درونا هم احساس اینو داشتم که خیلی دوستم داره و این برخورد رو نمیکنه

    ولی چیزی که بیشتر منو آزار داد این بود که

    من که برای خودم خیلی بیشتر ارزش قائل بودم

    من که به خودم خیلی بیشتر احترام گذاشتم

    پس این چه بازخوردی از جهان بود

    اول اون 600تومن که پول هییییچی نیست

    و بعدشم این برخورد

    ولی ی صدایی هم در درونم میگه

    گریم بقیه قدر تورو ندونن،ارزشمندیه تورو نبینن تو هدایت میشی به جای بهتر،با افراد بهتر و باشخصیت تر.اصلا این کار جهانه که داره تو رو ازینجا هدایت میکنه به جای بهتر

    استاد شاید باورتون نشه ولی خداشاهده دوختهای من از دوختهای این خانم تمیزتر و بهتر بود

    من همه جوره اوکی بودم

    با نظم

    مرتب و تمیز بودم تو کار

    محل کارو چون خودم از کثیفی بدم میاد دسته گلش میکردم

    چون هدف داشتم سرم فقط به کار و یادگیری و عمل کردن بود

    و صادق و درستکار و سرتایم برم و دیگه همه چی تموم بودم

    و میدونم که اون منو از دست داد

    چون من با خودم در صلح بودم

    در آرامش بودم

    هماهنگ بودم با خداوند

    پس نمیتونه اتفاق بدی برام بیفته

    هرچند نجواهای شیطانی هم هست

    ولی صدای خدا بلندتره

    همش میگم رزق و روزی من رو که خداوند فراهم میکنه

    بر عهده اونه،نگرانی چیه

    همونجور که منو هدایت کرد اون موقع به سمت سعیده،منو هدایت میکنه به جاهای خیلی بهتر

    نگران نیستم خداروشکر

    ولی از طرفی هم بابت رفتارهای ظالمانه اون ناراحت و دلگیر و عصبانی هم هستم.

    استاد هدایت بزرگ زندگیه من

    که وقتی به عجز رسیدم و از خداوند در حالی که سجده کرده بودم و با گریه گفتم خدایا کمکم کن،من هیچی نمیدونم،من بنده توام،کمکم کن خدای من،اگه وجود داری هستی کمکم کن

    این بود که شمارو سر راه من قرار داد و چه معجزه هاااا چه معجزه هاا و تقویت ایمانی برای من بود که این راهو ادامه بدم

    و الان که به خودم نگاه میکنم

    خدایاشکررررت

    چقدر بزرگ شدم

    چقدر عاقل شدم

    چقدر نترس شدم

    چقدر قدرتو دیگه به دست آدمها نمیدم

    چقدر از نبودن ادمها نمیترسم

    از تنهایی نمیترسم که هیچ با خودم حال میکنم با خدا حال میکنم

    چقد اعتماد به نفسم و احساس لیاقتم بهتر شده

    و همه اینا از همون روزی شروع شد که با گریه طلب هدایت کرد کمک خواستم گفتم نمیدونمممم،راهو نشونم بده،خوشبختم کن،ثروتمندم کن،سلامتم کن،آرامش روحی بهم بده،افراد فوق العاده رو بیار تو زندگیم

    الان ادمهای نامناسب دارن حذف میشن

    ان شالله خیلی خییییلی خییییلی زود زمان اومدن ادمهای فوق العاده به زندگیمه

    موقعیتهای فوق العاده

    شرایط عالی

    من میخوام و تعهد دارم تحت هرشرایطی شاد باشم،متوکل باشم.امیدوار باشم.

    استاد چندوقته با خدا خوب تنها نبودم

    همش سرکار و خستگی

    و این تیکه از فایل که گفتین اصلا خیلیا فکر میکنن که باید پوستشون کنده بشه تا به جایی برین،که خدا نعمت و ثروت بهشون بده شاید ناخوداگاه منم بوده و همیشه پشت این نقاب که نه من فقط باید تلاش کنم تلاش کنم تلاش کنم تا به رویاهام برسم جون بکنم و این خستگی خوبه و این ینی دارم به آرزوهام نزدیک میشم قایمش کردم.

    استاد بااین فایلتون قلبمو روحمو احیاء کردین و حالم جا اومد

    ازتون سپاسگزارم

    از خداوند طلب هدایت میکنم حتی زمانی که سرکش میشم و یادم میره اون فراموشم نکنه و به پای غرور من نزاره

    چون من همه جوره نوکرشم،بهش بدجور محتاجم

    نیازمندم

    فقیرم

    سرم جلوش پایینه

    خدایا دوستت دارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  9. -
    سید محسن فاطمی گفته:
    مدت عضویت: 2280 روز

    سلام استاد جان

    چندین روزه ک من این فایلا را گوش میدم

    و بیاد میارم ک از کجا ب کجا رسیدم درتمام ابعاد

    زندگیم و انگار اون عجزی ک اون اوایل داشتم در

    برابر خدا برای بهتر شدنم الان کمتر شده ولی از

    بین نرفته و هر روز ب خودم میگم یادت هست

    اون کار اداری ک هیچکس کارش درست نمیشد

    از تو درست شد و همه میگفتن چطور ؟

    چه کار کردی یادت هست؟ آره تو ذهنم و زبونم

    خدایا خودت آن‌چیزی ک لازمه بر زبانم جاری

    کن خودت جای اونها امضا کن همان طور ک

    موسی را درجریان آب هدایت کردی منم هدایت

    کن تو کارم را درست کن تو رب العالمین هستی

    قدرت دست توست ،دستت بالای همه دستهاست

    کسی ب تو نمی‌تواند نه بگوید ،هیچ برگی بدون

    اذن تو نمیوفته .

    امروز ک داشتم از سفر برمیگشتم گفتم خدایا

    خودت سالم آوردی سالمم برگردون جاده شلوغ

    بود خب گفتم بزار لاین ما عوض کن اونور راحت

    میرن گفت نه وایسا میخواستم برم دیدم قلبم

    میگع ن یهو اونور ترافیک شد فقط لاین ک توش

    بودم باز شد دوباره جلوتر گفت لاینا

    عوض کن یکم مکث کردم ولی عوض کردم

    دیدم جلوتر تضادف شده

    خیلی تو ذهنم با خودم حرف زدم

    ک مغرور نشم کارهایی قبلن میکردم تو رانندگی

    سبقت ها و سرعتا هایی ک میرفتم

    الان نکنم و عمل کردم و ورد زبونم بود خدایا

    من نمیدونم چه موقع سبقت گرفتنه برم نرم

    یهو نشونه میداد برو تا این حد امروز تو رانندگی

    عمل کردم و خداراشکر مثل همیشه سالم بردم

    و سالم آوردم بدو اینکه یه خط ب خودم و ماشین

    بیوفته خدایا تو اگه کمک نکنی من توانایی انجام

    کاری ندارم

    همین الان ک این کامنتا نوشتم

    خودش گفت برو بنویس گفتم خسته

    ام نمیخواد برنامه ایی ندارم ک چی بنویسم‌

    گفت شروع کن و گفتم چشم و‌خودش کمکم کرد

    چقدر از هرجهت دست هایی تو زندگیم آورده

    ک بهم نعمت دادند این که استاد همیشه

    میگه بشین روی دوش خدا و خدا

    کارها را انجام بده بعد از چندین سال

    یکم درکش کردم مزش زیره زبونم رفته ک چقدر

    کارها راحت واسون پیش میره

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  10. -
    Beti گفته:
    مدت عضویت: 744 روز

    وای خدای من

    این دقیقا کاریه که من همیشه میکنم…ولی ناخودآگاه میکردم…

    من یه نوازنده هستم و وقتی ساز میزنم همه کلی منو تحسین میکنن و کلی هم تعجب میکنن که چجوری توی این سن کم(از نظر اونا البته! وگرنه خیلی کوچیکتر از خودم دیدم که از من هم بهتر ساز میزنن) اینقدر خوب میزنم و اینا

    منم همیشه درجواب تحسین هاشون میگفتم نبابا چیزی نیس که

    خیلی آسونه که!

    منکه کاری نکردم و فلان

    کلا ادعا نمیکنم هیچوقت که من خیلی خفنم، نه. همیشه اینجوری فکر میکردم که…منکه کار خاصی نمیکنم، هرکس تمرین کنه میتونه انجام بده، چجوری اینا اینقدر تعجب میکنن و اینا…

    و یچیزیم که هست اینه که، خدا کاری میکنه آهنگ های من به دل اونا بنشینه

    یعنی خودم خیلی نوازنده دیدم که از لحاظ تکنیکی خوبن ولی خیلی خشک و بی احساس میزنن، ولی وقتی من ساز میزنم انگار…نمیدونم، ولی صداش از قلبم میاد و به دل بقیه مینشینه، خیلی وقتا هم دیدم طرف چنان مات و مبهوت مونده انگار خفنترین آهنگ دنیا رو شنیده

    یا خیلی وقتا منو میبینن فقط میگن این آهنگو بزن، شده یبار یه آهنگی رو شاید پونصد بار واسه چندنفر اجرا کردم و بار پونصدم‌‌‌ هم مسحور شدن و سیر نشدن از شنیدنش.

    خیلیییی ازین تجربه ها داشتم که موقع ساز زدنم طرف اصن مونده…یا اگه آهنگ غمگین بوده اشک تو چشماش جمع شده و اینا

    یا اونقدر ذوق کرده که هرجا میره به همه تعریف منو میکنه

    یه دفتر میتونم پر کنم از مواقعی که من داشتم ساز میزدم و کسایی که اصن منو نمیشناختن یا حتی از من بدشون میومده، با صدای سازم مسخ شدن…انگار هیپنوتیزم شده باشن، همینجوری گیج و ویج موندن.

    الان میفهمم همش بخاطر این بوده که من روی خودم حساب نمیکردم، میگفتم منکه کاری نکردم…و واقعا هم نکردم، این خداست که آهنگای منو به دل بقیه مینشونه، وگرنه منکه چیزی نیستم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای: