اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
وقتی که یک کاری رو برای اولین بار انجام میدیدم خودمون رو کاربلد نمیدونیم ،خودمون رو نیازمند این میبینیم که به یاری خداوند نیاز داریم ، ولی وقتی کمی راه میوفتیم توی اون کار خبره میشیم دیکه خودمون رو عقل کل مبدونیم و احساس میکنیم که نیازی به کمک و مشورت خداوند نداریم.
در صورتیکه ما همیشه به کمک خداوندی که کل مسیر رو میدونه نیاز داریم.
اینکه ما چقدر میتونیم هدایت خداوند را دریافت کنیم به عوامل زیر بستگی دارد:
1) چقدر باور داریم که نیرویی که کل جهان رو مدیریت میکنه میتوووونه ما رو هم هدایت میکنه
2) چقدر باور داریم که ما لیااااقت هدایت از طرف خداوند رو داریم.
+بپذیریم که ما در مقابل خداوند هیچ چیزییی نمیدونیم، در برابر هرچیزی نه فقط کارهای گنده بلکه حتی در غذا درست کردن.
+انقدر تو هرچیزی باید از خداوند کمک بگیریم تا این بشه جزوی از زندگیمون
+ما باید فقیییر باشیم به کمک خداوند
+ایاک نعبد و ایاک نسنعین ورد زبونمون باشه
+خشوع خودمون نسبت به خداوند رو نشون بدیم
و در یک کلام ما همواره و در هر لحظه و در هر کاری، به یاد خداوند باشیم، خشوع در دل و زبان باید همیشه با ما باشد در نهایت، به خاطر این که خداوند خود تنها منبع قدرت، علم و هدایت است، باید همیشه در برابر او فروتن و نیازمند باشیم.
همیشه این حد از تواضع و خشوع شما برام هم جای تعجب داشته هم بسیار تحسین برانگیز بوده
چطور یه انسان میتونه در ریزترین مسائلشم هدایت بطلبه ؟ وفقط از اون یاری بگیره و مثله یه نوزاد خودشو وابسته به خدا بدونه و با تموم وجودش نشون بده که بدون خدا هیچه
خدایاشکرت که منو با این بنده ی بینظیرت آشنا کردی و ازطریق این انسان منو به راه درست هدایت کردی
انسانی که نه تنها گفتار ورفتارش یکیه
حتی از اشکی که تو چشماش بارها حلقه میزنه و اون نگاهش میتونی بفهمی چقدر وصله به تو
چقدر باور داره تو رو
چقدر اعتماد داره بهت
بقول آقای عرشیانفر اعتماد نه اعتقاد
استاد عزیزم مایه ی مباهات منه که دارم از شما یاد میگیرم و حرکت میکنم و تموم حرفهاتونو وحی منزل میدونم و در حد ظرفم سعی میکنم بهشون عمل کنم .
هدایت ، خشوع ، توکل کردن ، فقط و فقط از خودش خواستن ، توحید عملی
کلماتی هستند که حتی شنیدنشون قند تو دلم اب میکنه چه برسه عمل کردن به اونها
یادمه وقتی ازتون شنیدم کلمه هدایتو
خیلی راحت پذیرفتم که من لایقم هیچ ترمزی نداشتم که منم میتونم هدایت بشم
ولی قسمت دوم ماجرا رو خیلی عجله داشتم
قسمت دوم برا من چطوریش بود ؟
اینکه بپذیرم که علم ودانش من درمقابل خداوند هیجی نیست رو هم به راحتی پذیرفتم
البته مثله ایمان اینم مرحله مرحله بود
بصورت زبانی و قلبی پذیرفته بودم ولی در عمل خیلی جاها کم میوردم
اونم بخاطر تجربیات قبلیم، توانایی کم در کنترل ذهن،
عجول بودنم ،عادت داشتن به اینکه بصورت خودکار یه سری کارها رو بکنم و……
مثله یه آدم مشتاق و تشنه که ولع آب گوارا داشت
ومیدونست رسیدن به این هدایته
یعنی رسیدن به آب خنک همیشگی
نمیدونستم چه طعمی داره ولی تموم وجودم میدونست و باور داشت لذیذترین طعمیه که نه تنها طعمش خوشاینده بلکه تو رو اسون میکنه برا آسونیها
وای از اینکه اون بگه تو عمل کنی
اون بگه تو بخری بفروشی
بری نری قبول کنی نکنی
اون بگه تو بنویسی
خلاصه یه تقسیم کار باحال باخدا
99درصد کارا با اون یه درصدشم با تو
اون یه درصدم لذت بردن باشه از مسیر همواری که اون برات قطعه هاشو میچینه
سعیده عجول ما خیلی دلش میخواست زود بفهمه
جطوری میتونه بشنوه اون صدارو
ببینه وقتی خدا داره چشمک میزنه رو
حس کنه اون هدایتو و شاخکهاش تیز بشن برا دریافتشون
بعد فهمید اینم تکامل میخواد با عجله نمیشه
آروم آروم باید بری جلو تا پرده ها از حلو جشمات برن کنار تا کم کم بتونی اون نور الهامات رو ببینی
خیلی آزمون و خطا کردم چون عجول بودم
تا الان که یکم بهترم
فهمیدم نشونه گذاری بهترین روشه
وهربار یه نشونه میزارم جواب قطعا درست از آب درمیاد
البته تو موضوعاتی که همون لحظه میخوام بدونم آره یا نه یکم هنوز به جایگاه استیبل نرسیدم
ولی استاد کلا بیشتر گفتگوهای ذهنیم با خداست تا اونجایی که بتونم همش دارم تو ذهنم باخدا حرف میزنم
یا تشکر میکنم یا هدایت میخوام یا آرامش میخوام یاذکر حسبی الله ، الهی و ربی من لی غیرک میگم
خلاصه سعیم بر اینه که ذهنمو با خدا کانکت کنم
چند وقته دارم سعی میکنم هر روز یه کامنت بنویسم
واقعا برا خیلیاشون هیچ ایده ای ندارم
ولی به قول مریم جون که به شما میگفتن بشین پشت دوربین خدا هدایتتون میکنه
موقع ای که سن و سالم پایین بود ، و ماشین نداشتم داشتم میومدم زنجان و اومدم یه جا گذری وایسادم یه جا که تو شهرستان ما طارم توریستی هستش و آخرهفته ها از مرکز استان میان برای تفریح
روز جمعه هم بود ، اونجایی که من وایساده بودم خیلی کم تاکسیا سوار میکنن همینطوریش که تاکسی در طول هفته کم هست و جمعه کمتر از بقیه روزاست و باشن هم اونجا وسط مسیره باید خیلی شانس بیاره آدم که سوارش کنن
خلاصه که احتمال تاکسی گیر اومدن اونجا کمه
منو یه شاسی بلند سوار کرد رو صندلی های عقب پسرشون دراز کشیده بود و خواب بود ولی با این حال منو سوار کردن و رسوندن زنجان
خیلی چیز بزرگی نبود
ولی نتیجه گیری که تو ذهنم اتفاق افتاد اینکه کافیه که اراده کنی و قدم برداری خدا برات طوری میچینه که بیای مثلا به یکی که تو این فازا نیست تعریف کنی قطعا میگه که دروغه
من به بیماری وسواس فکری دچارم ،دوساله دارم رنج میبرم ،انواع داروهای اعصاب رو خوردم ،انواع روانشناس هارو رفتم ،ولی نشد که نشد حتی بدترم شد،این وسواسه اونقدر شدیده که من همیشه سرم درد میکنه ،دیگ به یجایی رسیدم که قفل شدم هیچکاری نمیتونستم بکنم ،همه روش هارو رو رفتم ،ولی یه درصدم بهتر نشدم ،دیروز داشتم به خدا میگفتم خدایا دیگ خسته شدم ،تو خودت دیدی تو این دوسال چقدر اینور اونور زدم ،خودت یه کاری واسم بکن
دقیقا امروز اومدم تو سایتتون و میخواستم شروع کنم دسته بندیه اجرای توحید در عمل ،بعد دیدم نوشته توحید عملی قسمت 11،گفتم بزار همینو گوش کنم ،بعد دیدم دقیقا همون چیزایی رو دارین میگین که من نیاز دارم بشنوم ،حرفای شما انگار حرفای خدا بود که میگفت انقدر به این در اون در نزن ،به حرف من گوش کن ،بیماریتو بسپار به من ،اصلا نمیدونین چقدر شگفت زده شدم ،دقیقا حرفایی شنیدم که نیاز بود بشنوم ،الان تازه فهمیدم بابا ،علم من و علم اون روانشناس در مقابل خدا هیچی نیس ،یه بار ساکت بشینم ببینم خدا چی میگه، بگه کدوم کارو کن ،تو این دوسال همش روش های خودمو انجام دادم اخرش رسیدم به جایی که قفل کردم،مطمئنم خدایی که ازش کمک خواستم و در کمتر یه روز کلیپی از شما دیدم که نیاز شدید من بودم ،مرحله به مرحله کمکم میکنه از بیماری نجات پیدا کنم ،
یه جا از ویدیو گفتین خیلی وقته کلیپی نزاشتین تو سایت ،بعد به خودم گفتم خدایا ببین استاد بعد چند وقت یه کلیپ هم که گذاشت دقیقا مناسب من بود
باسلام و درود خدمت شما استاد عزیز و خانواده صمیمی عباس منشی ها تجربه ای که از خودم دارم این است که در برحه ای از زندگیم کسی وارد شد و من چنان مریدش شدم که خدا ناباور شدم و به کلامش کذب که به قعر چاهی عمیق فرو رفتم در زندانی تاریک به عجز و ناله افتادم ناگهان صوتی در گوشی موبایلم از گروه های تلگرامی پخش شد که صدای استاد بود سوره حمد را تفسیر میکرد اشکم جاری و دلم نرم شد شروع به توبه کردم و مرتب اون فایل را گوش میکردم اون موقع استاد را نمیشناختم و همش میگفتم این کیه چقدر خوبه و نماز خواندن را از سر گرفتم و قرآن و شروع به درک و فهمش و وارد سایت شدم و دوره ها را تهیه کردم ولی اونجوری که تو کامنت ها میخوندم بچها نتیجه میگیرن نمیگرفتم و ناراحت بودم یکم از سایت فاصله گرفتم تا اینکه با یه کلاس شکرگذاری آشنا شدم اونجا کتاب خانم راندا برن را تدریس میکنند حالم خوب شد و فهمیدم من اول باید شکرگزار باشم و بعد باید ببخشم این پله اول دریافت هستش و یه کانال مولانا خوانی هم هست که تفسیر مثنوی میکنه و خیلی خوبه حالمو خوب میکنه و رهنمودهای را گوش میدهم .خدا را شکر میکنم که دستم را گرفت و توبه ام را قبول کرد و من و با سایت آشنا کرد و از گمراهی نجاتم داد و حالا هم دنبال جواب بودم که این فایل اومد و استاد گفت باید باور داشته باشی که لایق هستی خدا جوابت را بده انشالاه که همه عزیزان این سایت لایق همسبتی با خدای بخشنده مهربان باشند .سپاس فراوان از شما
وقتی امروز این فایل رو دیدم،قبل از اینکه شروع به گوش دادن کنم،تصمیم گرفتم که کامنت بگذارم…
تصمیم گرفتم از مسیر توحیدی شدنم یک ردپا بگذارم برای خودم….
من اولین بار توحیدی شدن رو از استاد شنیدم
و وقتی درک کردم که باید دست به سمت خدا برد و برید از شرک،همونجا سجده کردم و بغض کردم…سه سال از اون روز میگذره،فهمیدم که چقدر اشتباه میکردم که منتظر پول و مشتری از مدیر کلینیکم بودم ،فهمیدم من یک آدم رو برای خودم بزرگ میکردم و فکر میکردم که این راه رشد کردنه و به جایی رسیدم که کم کم از اون آدم دور شدم و بعد از اون درآمدم بهتر شد،اقداماتم زیادتر شد،مشتری ها بیشتر شد و عزت نفسم رشد کرد.
امسال اسفند ماه لیزری بر روی باورعوامل بیرونی
کار کردم و از عوامل بیرونی بر روی توحید عملی کار کردم،چقدر فایلهای دسته بندی عامل توحیدی زیباست، و میدونم این درس یازده برای من ضبط شده،چون من خدای رحمن و رحیم دارم،خدایی که میحاد بنده هاش رشد کنن و میاد در وجود استاد عزیزم این آگاهی رو قرار میده،و استاد عزیز من چون ارزشمنده،چون توحیدی،چون نامبر وانه،چون با خودش در صلحه این ها درک میکنه و شروع میکنه به آموزش دادن به ما،حالا اولین شاگردش کیه؟بانوی عشق و نظم پشت دوربین استاده و سراتاپا گوش ،درک میکنه و فایل رو برامون ارسال میکنه.
(میخام طبق قانون جهان از شما دو عزیز تشکر کنم)
میخام بگم من قبل از باور توحیدی یک درون محکم نبودم،من طبل تو خالی بودم
هر فردی درونی داره که خودش باهاش حالش خوبه یا بده،من اون درون رو داشتم که حالم با خودم خوب نبود اما امروز آزاد رها عاشق هستم
خیلی خیلی خیلی مسیر دارم که بتونم این توحید رو پررنگ کنم اما همین ده درصد بهتر شدنه،بهم کمک زیادی کرده خدایا در اولین ماه سال 403 بهترین فایل ممکن رو دریافت کردم…
توحید عملی….خدا جونم مرسی که میخای برو بچه های این سایت رو به خودت نزدیک تر کنی…
خدایا کمکم کن در این مسیر بیشتر رشد کنم هنوز ترس دارم اما میخام غلبه کنم بر ترسم…
سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته و همه دوستان این سایت توحیدی
خدایا فقط تو را عبادت می کنم و تنها از تو یاری می خواهم مرا به راه درست هدایت فرما.
باز هم خدا را سپاسگزارم که با شنیدن این فایل زیبا الگویی را دیدم که سعی کنم شبیه آن عمل کنم.
بیش از 30 سال است که رانندگی را یاد گرفتم و به لطف خدا لحظات خوبی را در حین رانندگی داشتم و از مسافرت ها لذت بردم. در این مورد خیلی خوشحالم که رفتارم در مهارت رانندگی شبیه استاد است. هیچ ادعایی ندارم ولی دوستان و خانواده از شیوه رانندگی من راضی بودند.
هر روز در ذهن خودم اینطور فرض میکنم که اولین روز رانندگی را شروع کردم و از خداوند برای حفاظت و حمایتش سپاسگزارم.
چند ماه پیش بود که ناخودآگاه توجهم به رانندگانی جلب میشد که در حال صحبت با تلفن همراه خود هستند و حالم بد میشد . جالب اینجاست بطور عجیبی در کوچه و خیابان جلوی چشمم ظاهر میشدند. و این باعث بدتر شدن حالم میشد. تا اینکه گفتم خدایا من در مقابل بعضی رفتارها عاجزم از تو بخاطر انسان های قانونمند و با فرهنگ سپاسگزارم. خدا را شکر الان حتی در یک ماه به چشمم نخورده که این صحنه را ببینم.
واقعا هر خواسته ای را باید فقط از خدا خواست تا به زیبایی و آسانی انجام شود. موقعی که از خدا یاری خواستم و قلبم برای هدایت الله باز بود مسیرهای رانندگی خیلی آسانتر و با ترافیک کمتر و از زمانبندی خداوند لذت بردم.
استاد عباسمنش از انجمن NA گفتند که اولین قدم عجز در مقابل مواد مخدر است.بله هر جا گفتم من می توانم غروری کاذب وجودم را گرفت و باعث شکستم شد. هر جا از تمام وجودم خدا را خواستم گرمی دستش را حس کردم.
عجز را در هر جنبه ای از زندگی می توان یافت و در مقابل آن می توان از خدا درخواست یاری کرد.
من در مقابل بی احترامی عاجزم خدایا کمکم کن تا با انسان ها ی محترم و با ایمان در ارتباط باشم.
من در مقابل بی پولی عاجزم خدایا کمکم کن تا همیشه ذهنی ثروتمند و خلاق داشته باشم.
من در مقابل درد و بیماری عاجزم خدایا کمکم کن تا جسمی سالم و قوی داشته باشم.
من در مقابل کنترل احساساتم عاجزم خدایا کمکم کن تا قدرت کنترل احساساتم را بدست گیرم.
بقول استاد اگر به ابزار و رنکینگ نگاه کنیم و مغرور شویم موفقیتی یا پیروزی در راه نیست. پیروزی و موفقیت زمانی بدست می آید که از هدایت خدا با قلبی باز کمک بگیریم.
من در صورت پذیرش عجز و ناتوانی خود در امور زندگی می توانم حرکتی را شروع کنم و میسر بهبودی و یاری خداوند را ببینم که او بهترین یاری گر و هدایتگر است.
خدایا تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری می جویم مرا به راه درست هدایت فرما. آمین یا رب العالمین
چقدر این فایل برای امروز من بود ، اومدم رد پای روزم رو در روز شمار بنویسم که دیدم این فایل جدید اومده یه حسی بهم گفت امروزت رو اینجا بنویس
اوایل فایل رو گوش دادم
این قسمت که استاد گفت :
باور مخربی که ما داریم که میگیم من انقدر گناهکارم که خدا منو نبخشیده
و گفتن که : خدا همیشه داره با ما ارتباط برقرار میکنه
و حتی اگر آدم تو یه مسیر اشتباهی رفته باشه تو زندگیش ،باید بیاد از خدا طلب بخشش کنه و باور کنه که خدا بخشیده و خدا میخواهد که همه مارو هدایت کنه
اول درمورد این موضوع بگم که :
من چند روز پیش 20 فروردین ماه که اومدم تو رد پام نوشتم در مورد اینکه یه تیکه از فیلم رو دیدم که در مورد مرگ بود و فرشته مرگ ترسیدم و باقی جریاناشو نوشتم تو رد پام و یه قسمت از تجربه گری که در برنامه زندگی پس از زندگی میگفت از عذاب هایی که شده بود و میگفت
که بعدش در سوره حج دیدم که تو آیه 20
یُصۡهَرُ بِهِۦ مَا فِی بُطُونِهِمۡ وَٱلۡجُلُودُ
که آنچه در شکم هاى ایشان است و پوست بدنشان به وسیلۀ آن گداخته مى شود
یادم اومد که میگفت اینجوری عذاب شده موقعی که کما رفته بود و تجربه کرده بود و حتی خوبی هاشم دیده بود
و من اونروز ترسیدم و گفتم نکنه خدا منو نبخشه به خاطر اعمالم و به هر حال همه خودشون از اعمال و رفتارشون خبر دارن
و من اونروز فکر کردم و خدا جوری هدایتم کرد که :
هدایتم کرد به سمت قرآن در صورتی که من نمیخواستم قرآن بخونم و میخواستم بیام سایت نشانه ام رو ببینم
و حتی بهم گفت سوره شوری وقتی که رفتم تا قرآن و بردارم
که بعد دیدم آیه غفور الرحیم بارها تکرار شده
و بعد، دستمو بین برگه های قرآن گذاشتم و باز کردم که یهویی دیدم سوره توبه هست
و طبق نگرانی که داشتم خدا قشنگ به من دو تا نشونه واضح داد و گفت که وقتی میای و الان سعی داری تا اعمالت رو تصحیح کنی بخشیدمت نگرانیت برای چیه؟ تو الان هر روز داری تلاش میکنی و این رو میبنه خدا پس نگران نباش و سعی کن هر روزت رو از مسیر تکاملت لذت ببری و خوب رفتار کنی و شخصیتت رو خوب و مستمر و ادامه دار تغییر بدی
این نشونه سوره ها ،که گفت دیگه فکر این نباشی که من قبل از آگاهی اعمالم چگونه بود
تو حالا داری صدای خدای خودت رو میشنوی ، راهنماییت میکنه
بهت راه رو نشون میده و با هر قدم برداشتنت بیشتر کمکت میکنه ، حتی به قول استاد دل آدما رو نرم میکنه که واقعا تو این چند ماه به چشم دیدم
و این فایل دوباره منو یاد اون روز 20 ام تا امروز انداخت که هر بار به خودم میگفتم ببین تو لایق شنیدن هدایت های خدایی که هر روز ازش میپرسی و خدا به بهترین و هزاران روش جواب رو بهت میگه
پس مطمئن باش که الان در مسیر درستی و گذشته رو رها کن
تو الان داری هم جبران میکنی رفتار هات رو و هر روز داری با عشق بیشتر ادامه میدی و اثراتشو میبینی که جهانت داره بهتر و بهتر میشه با توجه به قدمی که برمیداری طیبه
این فایل دوباره مروری شد برای من که انقدر خدا مهربان و آمرزنده هست و من لایق و ارزشمندم که با خدا هم صحبت شدم و جدیدا هر روز، دارم برای همه چی ازش کمک میخوام و میگم نمیدونم تو بگو
درسته یه وقتایی مقاومت داشتم ولی سعی میکنم چشم بگوی خوبی باشم
حتی امروز میخواستم لباس بپوشم برم کلای ،خودم یه لباس دیگه میخواستم بردارم ولی بهم گفته میشد نه نه نه و من یه جورایی مقاومت داشتم ولی آخرش گفتم چشم
من امروز صبح که بیدار شدم و حاضر شدم تا برم اولین جلسه کلاس رنگ روغنم رو
خودم نمیخواستم آینه دستی هایی که رنگ کرده بودم ببرم کلاس ، میخواستم فقط یدونه شو ببرم هدیه بدم به شاگرد استادم که الان استاد شده ولی برنداشتم ، ولی یه حسی بعدش بهم گفت بر دار و ببر بفروش
برداشتم و رفتم تو راه میگفتم خدایا تو کمکم کن من تو این مدت وقتایی که بهت ایمانم رو نشون دادم فروش خوبی داشتم ولی وقتی ترسیدم و نرفتم تا نقاشیامو بفروشم هیچ تغییری که نکردم هیچ حتی پولی هم به حسابم نیومد
من تو راه رفتن به کلاس داشتم به تمام وقتایی که حرکت کردم فکر میکردم و به نتیجه ای رسیدم که هر وقت گفتم خدا من میرم تو بگو همه چیز رو خدا قشنگ منو راضی کرده
طبق آیه سوره ضحی
و لسوف یعتیک ربک فترضی
گفتم ببین طیبه تو الان داری میری کلاس ، الان تو حسابت هیچ پولی نداری ، از اول سال هم تعهد دادی که دیگه قرض نگیری از کسی ،حتی خانواده ات که شهریه کلاس رنگ روغن و خرید رنگ و قلموهاتو خودت از فروش نقاشیات در بیاری
پس باید امروز حرکت کنی وگرنه بدتر از این میشه
و یاد خودم انداختم که جهان حرکت رو دوست داره و باز از خدا کمک خواستم و رفتم سر کلاس، که بعدش زودتر تموم شد استاد نقاشیم شروع به حرف زدن برای هنرجوها در مورد مدیریت زمان کرد
گفت اگر شما درست از زمانتون استفاده نکنید و برنامه روزانه و مستمر برای تمرین طراحی و نقاشی و هر روز برای اهدافتون تلاش نکنید میاین میبینین که سال تموم شد و هیچ کاری نکردین هیچی نشدین
با تمرین روزانه هست که یک سال بعد آخر سال استاد میشید
گفت باید روزانه هفتگی ماهانه و سه ماهه و 6 ماهه برنامه داشته باشید تا مستمر کار نکنید پیشرفت نمیکنید
و من که گوش میدادم میگفتم چه چیزی باید یاد بگیرم از حرفای استادم
بعد که درمورد موضوعات مختلف حرف میزدیم بقیه سوال میپرسیدن یهویی منم سوال پرسیدم و در مورد نقاشیام گفتم و روزیو تعریف کردم که جلوی بزرگترای سربازا تو بهشت زهرا حرف زدم و خودشون ازم خرید کردن بزرگترای همون سربازایی که میگفتن الان بزرگترامون میان و جنسای نقاشیتو میبرن و هیچ کاری نمیتونی بکنی و من اونجا فقط و فقط از خدا خواستم تو دلم و خدا بود که لحظه لحظه ام رو خودش یاری کرد حتی صحبت کردن رو و استادم تحسین کرد گفت پس قدم بردار تو اونو تونستی تو مترو فروختنم میتونی فقط کافیه که بخوای و قدم بعدیتو برداری
و بعد آینه دستیامو نشون دادم ،استادم 3 تا از آینه دستیارو برداشت و گفت هزینه این روز از کلاس رو پرداخت نکن
خیلی خوشحال بودم و داشتم فکر میکردم که من چند وقت بود باز توقف داشتم و نمیرفتم جایی تا بفروشم نقاشیامو و خدا عملا هیچ قدمی هم برای من برنمیداشت چون من قدمی برنداشته بودم
ولی امروز که بردم، البته یه حسی گفت ببر و گفتم خدا خودت کمکم کن ، و بعد از کلاسم رفتم مترو تجریش اولش رفتم پایین نتونستم، خجالت میکشیدم تو مترو بگم ، همون لحظه هم داشتم فایل مصاحبه با استاد قسمت 16 رو گوش میدادم ،البته چند روزه من دارم فقط به همین فایل قسمت 16 گوش میدم هر بار چیز جدید یاد میگیرم و درک میکنم که استاد میگفت بهشت را به بها دهند نه به بهانه
ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است
به خودم گفتم ببین طیبه تو اگر الان نری یعنی اینکه تو ایمان نداری به خدا ، الانه که باید ایمانت رو نشون بدی و بری، کافیه که بری و وایسی یه جا و آینه هارو بذاری زمین باقی با خدا
من وقتی رفتم چیدم آینه هارو زمین ، بلند شدم عکس بگیرم از آینه هام که یادم باشه من چه قدم هایی برداشتم ،یهویی دیدم یه خانم اومد و زود یدونه آینه گرفت انقدرم خوشش اومده بود و میگفت چقدر زیبا هستن و کلی تحسین کرد پرسید کار خودمه و کلی ذوق داشت برای آینه و کارت به کارت کرد و رفت
من از خوشحالی داشتم بال درمیاوردم گفتم ببین طیبه تازه گذاشتی زمین کاراتو ،از دوربین گوشیم ساعت عکسارو نگاه کردم دیدم 14 ثانیه نشده خدا برام مشتری فرستاد
انقدر خوشحال بودم که میگفتم طیبه ببین تو کافیه ایمانت رو نشون بدی
دیگه سعی کن از این لحظه به بعد توقف نکنی
بارها این برات قشنگ نشونه بوده و فروش داشتی همون لحظه اول، پس تو از این به بعد لطفا ایمانت رو بیشتر نشون بده به خدا، تا خدا هم برات مثل الان مشتری بیاره خیلی سریع
من بعدش یک ساعت وایسادم چندین نفر قیمت پرسیدن و کارت خوان نداشتم و بعد یک ساعت یهویی یه آقایی اومد و یه آینه گرفت گفت برای دخترم میگیرم اونم هنرمنده و سیاه قلم کار میکنه و مثل شما هنرمنده و در مورد کیفیتش هم سوال کرد
و من امروز 3 تا به استادم 390
دو تا هم تو مترو 280
670 جمعش
فروختم که البته خدا برام همه کارارو کرد من هیچ کاری نکردم تنها کاری که کردم این بود که قدمم رو بردارم و ایمانمو نشون بدم و خدا باقی کارارو انجام داد
و چقدر قشنگ برام جور کرد همه چیو
استاد میگفت تو فایل مصاحبه 16 که اگر میخوای هدفت بزرگه بهش برسی باید بهاش رو بیشتر بپردازی
امروز از ته دل از خدا میخوام کمکم کنه بهای بیشتر و بزرگتری برای همه چیز بدم تا تو همه جنبه ها پیشرفت کنم نسبت به هر روز قبلم
و این باور رو دارم که خدا انقدر خوب کمکم میکنه که واقعا بی نظیره
من صبح حتی نوشتم که تو گوگل درایوم که خدا چیکار باید بکنم تو راه رو نشونم بده و تو نوشته هام دوباره حرف زدیم باهم
الان که دارم فکر میکنم مثل قبل نگران نبودم که چجوری پول کلاس رنگ روغنم جور میشه
یا بخوام خود خوری کنم
ولی به رفتار امروزم که فکر میکنم میبینم نه ،من درسته میگفتم شهریه کلاس و باید امروز به استادم بدم ولی ادامه اش میگفتم خدا میدونم مثل همیشه کمکم میکنی میدونم راه نشونم میدی و از ته دلم با توجه به اتفاقاتی که این 6 ماه افتاد و خدا هر بار بهم امید داد با هدایتا و کمک هاش دلم قرص بود که جور میشه
آیه 82موجود باش سوره یس
و لسوف یعتیک ربک فترضی که بهم نشونه داد اینا بزرگترین امیدی بود که خدا بهم نشونه داد
احساس میکنم ار وقتی که آیه ولسوف یعتیک ربک فترضی رو به دلم جاری کرد آیه شو از اون روز امیدم بیشتر شده تا ذهنم میاد حرف بیهوده بزنه میگم تو کاری نداشته باش خدا خوب بلده کارشو و طبق این آیه ها میدونم که راضیم میکنه
البته اینم به خودم تکرار میکردم که طیبه قدم برداری راضیت میکنه پس قدم بردار
و خدا چه قشنگ جورش کرد ،به دلم انداخت آینه هارو ببرم و استادم حرف بزنه سر کلاس و مابین صحبتا ،حرفش پیش بیاد و آینه هارو نشون بدم و ازم خرید کنه و این همه کار خداست
،وگرنه من هیچم هیچ از وقتی از استاد عباس منش یاد گرفتم که میگفتن در مقابل خدا متواضع باشید ، و از خدا خواستم کمکم کنه
هر روز دارم ازش کمک میخوام و بی نهایت زیاد کمکم میکنه
خیلی خیلی خوشحالم از اینکه امروز قدم برداشتم به لطف و کمک خدا
و فردا اگر خدا بخواد میرم یکشنبه بازار که هفته پیش رفتم ولی باز نتونستم نقاشیامو رو زمین بذارم و یه صدایی بهم گفت تو اصلا نقاشیاتو گذاشتی زمین ببینی میخرن یا نه
تو تا اینجا اومدی ولی هیچ کاری نکردی باید قدم برداری تا خدا بهت بی نهایت قدم برداره
تمام سعیمو میکنم هر روز قدم بردارم و تعهد میدم که تلاشم رو بیشتر کنم هم برای کنترل ذهن و هم برای مهارت های نقاشی و هم برای قدم برداشتن به سمت هدایت ها و ایده هایی که خدا بهم میگه
راستی اینو ننوشتم الان یادم اومد ، همیشه فامیلامون میگفتن آدم به نقاشی پول نمیده ولی پنج شنبه که مهمون داشتیم دو روز پیش دو تا سفارش داد همون فردی که میگفت من به نقاشی پول نمیدم
همه اینا کار خداست که حتی فامیلامونم از اول سال بهم سفارش دادن 7 تا سفارش و خرید کردن
الان که نوشتم خیلی حس فوق العاده ای دارم از لحظه ای که تصمیم گرفتم هدفم برای امسال تغییر شخصیتم باشه و روی رفتارام متمرکز بشم ، خدا ما بقی کارا رو خودش درست میکنه
پول خودش میاد
عشق خودش میاد
سلامتی خودش میاد
و همه چیز خودش میاد خدا بلده کی عطا کنه
من وظیفه ام اینه که درمسیر تکاملم حرکت کنم برای تمام اهداف و خواسته هایی که نوشتم و از یه جایی به بعد به قول استاد دیگه به خواسته ها هم فکر نکنیم
که من این روزا قشنگ این حرفشونو حس میکنم چون خیلی کمتر شده که به خواسته هام فکر کنم و یه جورایی بخوام بگم که کی رخ میده ،الان تنها کارم اینه که کنترل کنم ورودی ذهنم رو و تغییر بدم شخصیتم رو که اگر شخصیتم تغییر کنه همه چی خودشون میان به زندگیم و یهویی میبینم که همه شونو دارم
و هر لحظه یاد خدای باحال و ماچ ماچی خودم باشم که هر لحظه حامی و هدایتگرم هست
و در ادامه مشتری خودش میاد حتی کارامو هم با ارزش میدونن و خودشون میگن چقدر با ارزش و خوبه و تحسین میکنن
حتی همون فردی که تو فامیلمون میگفت به نقاشی پول نمیدم اومد اتاقم رنگ روغنامو دید گفت یاد بگیر وقتی چهره کشیدی سفارش بدم چهره مو بکش با پول
الان که یادم اومد حرفاش واقعا تعجب کردم البته تعجب نداره به قول استاد چون وقتی شروع میکنی که تغییر کنی خدا همه چیز بهت عطا میکنه
کافیه که قدم برداری
از خدا میخوام کمکم کنه از این لحظه به تعهدی که دادم پایبند باشم و دیگه متوقف نشم و هر بار همه این شگفتی هاش رو یادآور کنه بهم تا زودتر قدم هام رو برای حرکت بردارم
در روی زمین با غرور راه نروید همانا خداوند متکبرین را دوست ندارد
چند روز پیش این آیه را دیدم و خیلی به فکر فرو رفتم که یعنی چی در روی زمین با غرور راه نروید ؟؟؟ اصلا کلمه غرور یعنی چی ؟؟؟
خیلی فکر کردم اما درست متوجه نشدم تا اینکه این فایل را دیدم و متوجه شدم که مغرور شدن یعنی مشرک شدن یعنی روی مغز خودم حساب کردن یعنی روی همه چیز و همه کس حساب کردن
مغرور شدن یعنی هر اتفاقی بیفتد من با دانش خودم با توانایی های خودم با ارتباطاتی که دارم با تجربه ای که دارم میتوانم آن را حل کنم و نیازی به کمک خداوند ندارم .
من وقتی دارم روی مغز خودم حساب میکنم یعنی دارم شرک میورزم.
من وقتی دارم روی دانش خودم حساب میکنم یعنی دارم شرک میورزم.
من وقتی دارم روی ارتباطات خودم حساب میکنم یعنی دارم شرک میورزم.
من وقتی عوامل بیرونی مثل سن ، مکان ، شغل خاص و … را دلیل اصلی ثروتمند شدن میدانم یعنی دارم شرک میورزم.
من اگر فقیر هستم یعنی مشرک هستم چون روی خدا حساب نکرده ام.
من اگر غمگین و افسرده هستم یعنی مشرک هستم چون روی خدا حساب نکرده ام.
من اگر ناامید هستم یعنی مشرک هستم چون روی خدا حساب نکرده ام.
من اگر دارم توی زندگیم سختی میکشم در واقع مشرک هستم چون روی خدا حساب نکرده ام و فرمان زندگیم را به دست خدا ندادهام.
من اگر شغل مورد علاقه ام را هنوز پیدا نکرده ام در واقع مشرک هستم چون روی خدا حساب نکرده ام و از خدا هدایت نخواسته ام.
من اگر برای نظر دیگران دارم زندگی میکنم و شغل خودم را انتخاب میکنم در واقع مشرک هستم.
من اگر برای اینکه دیگران خوششان بیاید حرف هایی را میزنم در واقع مشرک هستم.
من اگر بیمار هستم و روابطم خوبی ندارم در واقع مشرک هستم چون روی آن نیروی برتر حساب نکرده ام و ازش هدایت نخواسته ام.
شرک شرک شرک
حالا میفهمم که چرا پیامبر اسلام فرمودند که «راهیابی شرک به دل انسان از راه رفتن مورچهای سیاه در شب تاریک بر تخته سنگی سیاه پنهانتر است.»
همهی ما به این نیروی برتر دسترسی داریم ، همهی ما به تمام ثروت و نعمت های الهی دسترسی داریم ، اگر زندگی داغونی داریم فقط خودمون مقصر هستیم چون اجازه نداده ایم که خدا برامون کارها را انجام دهد.
لطفاً از سر راه خدا کنار برویم و بگذاریم خدا خودش کارها را برای ما انجام دهد.
مگر از زندگی چه میخواهیم که در خدایی خداوند یافت نمیشود…؟؟؟
أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ؛ آیا خدا برای بندهاش کافی نیست…؟؟؟؟
خدا جونم کمک کن تا صحبت های استاد عباس منش عزیز را بفهمیم ، درک کنیم و عمل کنیم.
امروز به شدت به توحید عملی نیاز داشتم
بعد از اینکه توز دوراهی طلاق یا ادامه زندگی گیر افتادم که همسرم مطرح کرده بود
قفل شده بودم نمیدونستم چیکار کنم
فقط اینو فهمیده بودم که باید مهریمو بده و توافقی جدابشیم
اما بازهم مردد بودم میگفتم نکنه باعث بشه بیشتر اذیت بشم
نکنه نده و به خاطر منداشتن پول با من بمونه
اما یه ندایی توی قلبم میگه خداوند کمکت میکنه به راحت ترین شکل ممکن جدا بشی
نه بدون مهریه که حق توهست
قانون خداونده
تو باید عزتمندانه جدا بشی
الحمدو الله همسرت خیلیم بد نیست بشین توی خونت و شکر زندگیت رو بجا بیاور
این فایل توحید عملی که اومد
فهمیدم که چقدر نیاز دارم که توی مسیر صبر کردن و شکرگزاری و توکل بمونم
و عجله نکنم تند تند نخوام مسئله تموم بشه
فهمیدم که این مسئله بخاطر این هست تا به خودم و خداوند نشون بوم که چقدر میتونم صبر کنم و خلق کنم با ذهنم
من یه زندگی آروم
با احترام
با عشق رو خلق میکنم
چه بمونم توی این رابطه چه برم
من پول فراوانی و عزتمندی رو خلق میکنم به کمک خداوند و توکل میکنم به خودش میسپارم به خودش
و اینطوری آرامش تمام وجودمو میگیره
من از خداوند میخوام تابهم کمک کنه که کدوم مسیرو برم تا عزتمندی و رابطه خوب رو خلق کنم
از همه دنیا متشکرم
و از هیچکس کینه به دل نمیگیرم
چون همه اینا کار خداونده
همه اینا مشیت خداونده
من از پشت اتفاقات خبر ندارم
اما هر اتفاقی که افتاده به نفعم هست
یک سوال قدرتمند کننده
تا آخر شب
چه خوبی هایی افراد در حقم کردن
مثلا پدرم
مادرم
خواهرم
خواهرشوهرم
خیلییی با احترام باهام برخورد کردن
و پدرم گفت هرمشکلی داشته باشی من خودم کمکت میکنم بهم پول داد هرچی نیاز داشتم برام خرید گفت نگران نباش حتی بهم گفت من خودم پول میدم برید پیش مشاور
با همسرم خیلی با احترام صحبت کرد
مادرم خیلی با محبت و عشق با من و با همسرم رفتار کرد
خواهرشوهرم هم با من و با همسرم صحبت کرد خیلی منطقی هستن ایشون
شکرخدا سلامتم به راحتی میخوابم بیدار میشم مطالعه میکنم
غذای سالم و کافی دارم
همسرم بازهم مراقبم هست و هیچ آسیبی بهم نمیزنه حتی محبت میکنه
و حاظد هست هر اتفاقی که میخواد بیوفته با آرامش بیوتفه
اینا همش لطف خداونده
چه خیرهایی همسرم بهم رسونده و داره میرسونه
همیشه مرتب هست توی خونه
هیچوقت نمیزاره من بدون پول بمونم همیشه منو حمایت میکنه
مایحتاج خونه رو به طور کامل میخره و حواسش به من هست
که ناراحت نشم گریه نکنم در آرامش و راحتی باشم
حواسش هست تا احساس تنهایی نکنم
بهم احترام میزاره
بهم اعتماد داره
“خشوع در برابر خداوند”
وقتی که یک کاری رو برای اولین بار انجام میدیدم خودمون رو کاربلد نمیدونیم ،خودمون رو نیازمند این میبینیم که به یاری خداوند نیاز داریم ، ولی وقتی کمی راه میوفتیم توی اون کار خبره میشیم دیکه خودمون رو عقل کل مبدونیم و احساس میکنیم که نیازی به کمک و مشورت خداوند نداریم.
در صورتیکه ما همیشه به کمک خداوندی که کل مسیر رو میدونه نیاز داریم.
اینکه ما چقدر میتونیم هدایت خداوند را دریافت کنیم به عوامل زیر بستگی دارد:
1) چقدر باور داریم که نیرویی که کل جهان رو مدیریت میکنه میتوووونه ما رو هم هدایت میکنه
2) چقدر باور داریم که ما لیااااقت هدایت از طرف خداوند رو داریم.
+بپذیریم که ما در مقابل خداوند هیچ چیزییی نمیدونیم، در برابر هرچیزی نه فقط کارهای گنده بلکه حتی در غذا درست کردن.
+انقدر تو هرچیزی باید از خداوند کمک بگیریم تا این بشه جزوی از زندگیمون
+ما باید فقیییر باشیم به کمک خداوند
+ایاک نعبد و ایاک نسنعین ورد زبونمون باشه
+خشوع خودمون نسبت به خداوند رو نشون بدیم
و در یک کلام ما همواره و در هر لحظه و در هر کاری، به یاد خداوند باشیم، خشوع در دل و زبان باید همیشه با ما باشد در نهایت، به خاطر این که خداوند خود تنها منبع قدرت، علم و هدایت است، باید همیشه در برابر او فروتن و نیازمند باشیم.
بنام خدای مهربان
سلام به توحیدیترین انسانی که تا به امروز دیده ام
همیشه این حد از تواضع و خشوع شما برام هم جای تعجب داشته هم بسیار تحسین برانگیز بوده
چطور یه انسان میتونه در ریزترین مسائلشم هدایت بطلبه ؟ وفقط از اون یاری بگیره و مثله یه نوزاد خودشو وابسته به خدا بدونه و با تموم وجودش نشون بده که بدون خدا هیچه
خدایاشکرت که منو با این بنده ی بینظیرت آشنا کردی و ازطریق این انسان منو به راه درست هدایت کردی
انسانی که نه تنها گفتار ورفتارش یکیه
حتی از اشکی که تو چشماش بارها حلقه میزنه و اون نگاهش میتونی بفهمی چقدر وصله به تو
چقدر باور داره تو رو
چقدر اعتماد داره بهت
بقول آقای عرشیانفر اعتماد نه اعتقاد
استاد عزیزم مایه ی مباهات منه که دارم از شما یاد میگیرم و حرکت میکنم و تموم حرفهاتونو وحی منزل میدونم و در حد ظرفم سعی میکنم بهشون عمل کنم .
هدایت ، خشوع ، توکل کردن ، فقط و فقط از خودش خواستن ، توحید عملی
کلماتی هستند که حتی شنیدنشون قند تو دلم اب میکنه چه برسه عمل کردن به اونها
یادمه وقتی ازتون شنیدم کلمه هدایتو
خیلی راحت پذیرفتم که من لایقم هیچ ترمزی نداشتم که منم میتونم هدایت بشم
ولی قسمت دوم ماجرا رو خیلی عجله داشتم
قسمت دوم برا من چطوریش بود ؟
اینکه بپذیرم که علم ودانش من درمقابل خداوند هیجی نیست رو هم به راحتی پذیرفتم
البته مثله ایمان اینم مرحله مرحله بود
بصورت زبانی و قلبی پذیرفته بودم ولی در عمل خیلی جاها کم میوردم
اونم بخاطر تجربیات قبلیم، توانایی کم در کنترل ذهن،
عجول بودنم ،عادت داشتن به اینکه بصورت خودکار یه سری کارها رو بکنم و……
مثله یه آدم مشتاق و تشنه که ولع آب گوارا داشت
ومیدونست رسیدن به این هدایته
یعنی رسیدن به آب خنک همیشگی
نمیدونستم چه طعمی داره ولی تموم وجودم میدونست و باور داشت لذیذترین طعمیه که نه تنها طعمش خوشاینده بلکه تو رو اسون میکنه برا آسونیها
وای از اینکه اون بگه تو عمل کنی
اون بگه تو بخری بفروشی
بری نری قبول کنی نکنی
اون بگه تو بنویسی
خلاصه یه تقسیم کار باحال باخدا
99درصد کارا با اون یه درصدشم با تو
اون یه درصدم لذت بردن باشه از مسیر همواری که اون برات قطعه هاشو میچینه
سعیده عجول ما خیلی دلش میخواست زود بفهمه
جطوری میتونه بشنوه اون صدارو
ببینه وقتی خدا داره چشمک میزنه رو
حس کنه اون هدایتو و شاخکهاش تیز بشن برا دریافتشون
بعد فهمید اینم تکامل میخواد با عجله نمیشه
آروم آروم باید بری جلو تا پرده ها از حلو جشمات برن کنار تا کم کم بتونی اون نور الهامات رو ببینی
خیلی آزمون و خطا کردم چون عجول بودم
تا الان که یکم بهترم
فهمیدم نشونه گذاری بهترین روشه
وهربار یه نشونه میزارم جواب قطعا درست از آب درمیاد
البته تو موضوعاتی که همون لحظه میخوام بدونم آره یا نه یکم هنوز به جایگاه استیبل نرسیدم
ولی استاد کلا بیشتر گفتگوهای ذهنیم با خداست تا اونجایی که بتونم همش دارم تو ذهنم باخدا حرف میزنم
یا تشکر میکنم یا هدایت میخوام یا آرامش میخوام یاذکر حسبی الله ، الهی و ربی من لی غیرک میگم
خلاصه سعیم بر اینه که ذهنمو با خدا کانکت کنم
چند وقته دارم سعی میکنم هر روز یه کامنت بنویسم
واقعا برا خیلیاشون هیچ ایده ای ندارم
ولی به قول مریم جون که به شما میگفتن بشین پشت دوربین خدا هدایتتون میکنه
منم میشینم پشت گوشی بنام خدارو مینویسم بعد میگم خودت بگو
ووقتی که خدا میگه همینطور پشت هم مینویسم یهو میبینم یکساعت هم بیشتره دارم تایپ میکنم
استاد میدونید خدا آشپز خیلی خیلی ماهریه؟
باور کنید موقعهایی که میگم خدایا تو بپز با اینکه دست پخت خودم عالیه ولی
اون غذا به طرز عجیبی خوشمزه تر از همیشه میشه
من همون مراحل همیشگی رو میرم ولی همینکه میگم خدایا تو بهش طعم و مزه بده
کولاک میکنه خداوند
انقدر صحبتهای روزانم حول خدا وهدایتهاشه تو خونه که شیرین خانم ما هم یه پا عاشق و شیفته ی خداوند شده
کتاب قران رو تو کیفش جلوی بقیه کتابا میزاره
هرچی بخواد یا سر دوراهی بمونه
میگه بزار از خدا بپرسم
تکه کلامش شده مامان خدا هدایتم کرد به این، به اون
حتی به دوستاشم میگه و اونا میمونن هدایتم کرد یعنی چی؟
یه روز گفت مامان خدا کارش اینه که نعمتها رو بیافرینه و مارو به آرزوهامون برسونه
انگار داشت میگفت خدا برا این افریده شده که ما رو به خواسته هامون برسونه
درواقع وظیفشه
فقط یه مشکل داره که چرا منکه انقدر خدارو میخوام وهمه چیم بهم داده تا الان
نمیتونم پرواز کنم ؟ چرا این خواستمو محقق نمیکنه؟
استاد انقدر بعضی روزها حالم عالیه عالیه که خودم یه ان میگم چته سعیده ؟
نکنه فلان خواستت براورده شده ؟ میبینم نه
نکنه یه خبر عالی شنیدی ؟ میبینم نه
فقط میبینم از شوق خدا و اتصال به اون و هدایتهای ریز ریزش و روونی زندگیم
میخوام پرواز کنم همش قند تودلم داره آب میشه
خلاصه به قول شاعر
همه چی ارومه من چقد خوشحالم
پیشم هستی حالا به خودم میبالم
خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت
سلام خدمت استاد عباس منش و خانوم شایسته عزیز
و خدمت خانواده گروه تحقیقاتی عباس منش
داشتم مصاحبه با استاد قسمت 29رو گوش میدادم
یه خاطره ای یادم افتاد که خیلی برای خودم جالب بود
موقع ای که سن و سالم پایین بود ، و ماشین نداشتم داشتم میومدم زنجان و اومدم یه جا گذری وایسادم یه جا که تو شهرستان ما طارم توریستی هستش و آخرهفته ها از مرکز استان میان برای تفریح
روز جمعه هم بود ، اونجایی که من وایساده بودم خیلی کم تاکسیا سوار میکنن همینطوریش که تاکسی در طول هفته کم هست و جمعه کمتر از بقیه روزاست و باشن هم اونجا وسط مسیره باید خیلی شانس بیاره آدم که سوارش کنن
خلاصه که احتمال تاکسی گیر اومدن اونجا کمه
منو یه شاسی بلند سوار کرد رو صندلی های عقب پسرشون دراز کشیده بود و خواب بود ولی با این حال منو سوار کردن و رسوندن زنجان
خیلی چیز بزرگی نبود
ولی نتیجه گیری که تو ذهنم اتفاق افتاد اینکه کافیه که اراده کنی و قدم برداری خدا برات طوری میچینه که بیای مثلا به یکی که تو این فازا نیست تعریف کنی قطعا میگه که دروغه
و خداوند کار کوچیک و بزرگ براش فرقی نداره
انجامش میده
سلام وقت بخیر استاد گرامی ،
دقیقا نیاز داشتم به این ویدیو و هدایت شدم
دلیلشو میگم
من به بیماری وسواس فکری دچارم ،دوساله دارم رنج میبرم ،انواع داروهای اعصاب رو خوردم ،انواع روانشناس هارو رفتم ،ولی نشد که نشد حتی بدترم شد،این وسواسه اونقدر شدیده که من همیشه سرم درد میکنه ،دیگ به یجایی رسیدم که قفل شدم هیچکاری نمیتونستم بکنم ،همه روش هارو رو رفتم ،ولی یه درصدم بهتر نشدم ،دیروز داشتم به خدا میگفتم خدایا دیگ خسته شدم ،تو خودت دیدی تو این دوسال چقدر اینور اونور زدم ،خودت یه کاری واسم بکن
دقیقا امروز اومدم تو سایتتون و میخواستم شروع کنم دسته بندیه اجرای توحید در عمل ،بعد دیدم نوشته توحید عملی قسمت 11،گفتم بزار همینو گوش کنم ،بعد دیدم دقیقا همون چیزایی رو دارین میگین که من نیاز دارم بشنوم ،حرفای شما انگار حرفای خدا بود که میگفت انقدر به این در اون در نزن ،به حرف من گوش کن ،بیماریتو بسپار به من ،اصلا نمیدونین چقدر شگفت زده شدم ،دقیقا حرفایی شنیدم که نیاز بود بشنوم ،الان تازه فهمیدم بابا ،علم من و علم اون روانشناس در مقابل خدا هیچی نیس ،یه بار ساکت بشینم ببینم خدا چی میگه، بگه کدوم کارو کن ،تو این دوسال همش روش های خودمو انجام دادم اخرش رسیدم به جایی که قفل کردم،مطمئنم خدایی که ازش کمک خواستم و در کمتر یه روز کلیپی از شما دیدم که نیاز شدید من بودم ،مرحله به مرحله کمکم میکنه از بیماری نجات پیدا کنم ،
یه جا از ویدیو گفتین خیلی وقته کلیپی نزاشتین تو سایت ،بعد به خودم گفتم خدایا ببین استاد بعد چند وقت یه کلیپ هم که گذاشت دقیقا مناسب من بود
خدایا شکرت
خدایا شکرت
استاد ممنونم ازت
به نام خدا
باسلام و درود خدمت شما استاد عزیز و خانواده صمیمی عباس منشی ها تجربه ای که از خودم دارم این است که در برحه ای از زندگیم کسی وارد شد و من چنان مریدش شدم که خدا ناباور شدم و به کلامش کذب که به قعر چاهی عمیق فرو رفتم در زندانی تاریک به عجز و ناله افتادم ناگهان صوتی در گوشی موبایلم از گروه های تلگرامی پخش شد که صدای استاد بود سوره حمد را تفسیر میکرد اشکم جاری و دلم نرم شد شروع به توبه کردم و مرتب اون فایل را گوش میکردم اون موقع استاد را نمیشناختم و همش میگفتم این کیه چقدر خوبه و نماز خواندن را از سر گرفتم و قرآن و شروع به درک و فهمش و وارد سایت شدم و دوره ها را تهیه کردم ولی اونجوری که تو کامنت ها میخوندم بچها نتیجه میگیرن نمیگرفتم و ناراحت بودم یکم از سایت فاصله گرفتم تا اینکه با یه کلاس شکرگذاری آشنا شدم اونجا کتاب خانم راندا برن را تدریس میکنند حالم خوب شد و فهمیدم من اول باید شکرگزار باشم و بعد باید ببخشم این پله اول دریافت هستش و یه کانال مولانا خوانی هم هست که تفسیر مثنوی میکنه و خیلی خوبه حالمو خوب میکنه و رهنمودهای را گوش میدهم .خدا را شکر میکنم که دستم را گرفت و توبه ام را قبول کرد و من و با سایت آشنا کرد و از گمراهی نجاتم داد و حالا هم دنبال جواب بودم که این فایل اومد و استاد گفت باید باور داشته باشی که لایق هستی خدا جوابت را بده انشالاه که همه عزیزان این سایت لایق همسبتی با خدای بخشنده مهربان باشند .سپاس فراوان از شما
سلام به دوستان عزیزم
سلام به خانواده توحیدی عباسمنش
وقتی امروز این فایل رو دیدم،قبل از اینکه شروع به گوش دادن کنم،تصمیم گرفتم که کامنت بگذارم…
تصمیم گرفتم از مسیر توحیدی شدنم یک ردپا بگذارم برای خودم….
من اولین بار توحیدی شدن رو از استاد شنیدم
و وقتی درک کردم که باید دست به سمت خدا برد و برید از شرک،همونجا سجده کردم و بغض کردم…سه سال از اون روز میگذره،فهمیدم که چقدر اشتباه میکردم که منتظر پول و مشتری از مدیر کلینیکم بودم ،فهمیدم من یک آدم رو برای خودم بزرگ میکردم و فکر میکردم که این راه رشد کردنه و به جایی رسیدم که کم کم از اون آدم دور شدم و بعد از اون درآمدم بهتر شد،اقداماتم زیادتر شد،مشتری ها بیشتر شد و عزت نفسم رشد کرد.
امسال اسفند ماه لیزری بر روی باورعوامل بیرونی
کار کردم و از عوامل بیرونی بر روی توحید عملی کار کردم،چقدر فایلهای دسته بندی عامل توحیدی زیباست، و میدونم این درس یازده برای من ضبط شده،چون من خدای رحمن و رحیم دارم،خدایی که میحاد بنده هاش رشد کنن و میاد در وجود استاد عزیزم این آگاهی رو قرار میده،و استاد عزیز من چون ارزشمنده،چون توحیدی،چون نامبر وانه،چون با خودش در صلحه این ها درک میکنه و شروع میکنه به آموزش دادن به ما،حالا اولین شاگردش کیه؟بانوی عشق و نظم پشت دوربین استاده و سراتاپا گوش ،درک میکنه و فایل رو برامون ارسال میکنه.
(میخام طبق قانون جهان از شما دو عزیز تشکر کنم)
میخام بگم من قبل از باور توحیدی یک درون محکم نبودم،من طبل تو خالی بودم
هر فردی درونی داره که خودش باهاش حالش خوبه یا بده،من اون درون رو داشتم که حالم با خودم خوب نبود اما امروز آزاد رها عاشق هستم
خیلی خیلی خیلی مسیر دارم که بتونم این توحید رو پررنگ کنم اما همین ده درصد بهتر شدنه،بهم کمک زیادی کرده خدایا در اولین ماه سال 403 بهترین فایل ممکن رو دریافت کردم…
توحید عملی….خدا جونم مرسی که میخای برو بچه های این سایت رو به خودت نزدیک تر کنی…
خدایا کمکم کن در این مسیر بیشتر رشد کنم هنوز ترس دارم اما میخام غلبه کنم بر ترسم…
خدایا شکرت
به نام خدای مهربان
سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته و همه دوستان این سایت توحیدی
خدایا فقط تو را عبادت می کنم و تنها از تو یاری می خواهم مرا به راه درست هدایت فرما.
باز هم خدا را سپاسگزارم که با شنیدن این فایل زیبا الگویی را دیدم که سعی کنم شبیه آن عمل کنم.
بیش از 30 سال است که رانندگی را یاد گرفتم و به لطف خدا لحظات خوبی را در حین رانندگی داشتم و از مسافرت ها لذت بردم. در این مورد خیلی خوشحالم که رفتارم در مهارت رانندگی شبیه استاد است. هیچ ادعایی ندارم ولی دوستان و خانواده از شیوه رانندگی من راضی بودند.
هر روز در ذهن خودم اینطور فرض میکنم که اولین روز رانندگی را شروع کردم و از خداوند برای حفاظت و حمایتش سپاسگزارم.
چند ماه پیش بود که ناخودآگاه توجهم به رانندگانی جلب میشد که در حال صحبت با تلفن همراه خود هستند و حالم بد میشد . جالب اینجاست بطور عجیبی در کوچه و خیابان جلوی چشمم ظاهر میشدند. و این باعث بدتر شدن حالم میشد. تا اینکه گفتم خدایا من در مقابل بعضی رفتارها عاجزم از تو بخاطر انسان های قانونمند و با فرهنگ سپاسگزارم. خدا را شکر الان حتی در یک ماه به چشمم نخورده که این صحنه را ببینم.
واقعا هر خواسته ای را باید فقط از خدا خواست تا به زیبایی و آسانی انجام شود. موقعی که از خدا یاری خواستم و قلبم برای هدایت الله باز بود مسیرهای رانندگی خیلی آسانتر و با ترافیک کمتر و از زمانبندی خداوند لذت بردم.
استاد عباسمنش از انجمن NA گفتند که اولین قدم عجز در مقابل مواد مخدر است.بله هر جا گفتم من می توانم غروری کاذب وجودم را گرفت و باعث شکستم شد. هر جا از تمام وجودم خدا را خواستم گرمی دستش را حس کردم.
عجز را در هر جنبه ای از زندگی می توان یافت و در مقابل آن می توان از خدا درخواست یاری کرد.
من در مقابل بی احترامی عاجزم خدایا کمکم کن تا با انسان ها ی محترم و با ایمان در ارتباط باشم.
من در مقابل بی پولی عاجزم خدایا کمکم کن تا همیشه ذهنی ثروتمند و خلاق داشته باشم.
من در مقابل درد و بیماری عاجزم خدایا کمکم کن تا جسمی سالم و قوی داشته باشم.
من در مقابل کنترل احساساتم عاجزم خدایا کمکم کن تا قدرت کنترل احساساتم را بدست گیرم.
بقول استاد اگر به ابزار و رنکینگ نگاه کنیم و مغرور شویم موفقیتی یا پیروزی در راه نیست. پیروزی و موفقیت زمانی بدست می آید که از هدایت خدا با قلبی باز کمک بگیریم.
من در صورت پذیرش عجز و ناتوانی خود در امور زندگی می توانم حرکتی را شروع کنم و میسر بهبودی و یاری خداوند را ببینم که او بهترین یاری گر و هدایتگر است.
خدایا تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری می جویم مرا به راه درست هدایت فرما. آمین یا رب العالمین
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق برای شما
چقدر این فایل برای امروز من بود ، اومدم رد پای روزم رو در روز شمار بنویسم که دیدم این فایل جدید اومده یه حسی بهم گفت امروزت رو اینجا بنویس
اوایل فایل رو گوش دادم
این قسمت که استاد گفت :
باور مخربی که ما داریم که میگیم من انقدر گناهکارم که خدا منو نبخشیده
و گفتن که : خدا همیشه داره با ما ارتباط برقرار میکنه
و حتی اگر آدم تو یه مسیر اشتباهی رفته باشه تو زندگیش ،باید بیاد از خدا طلب بخشش کنه و باور کنه که خدا بخشیده و خدا میخواهد که همه مارو هدایت کنه
اول درمورد این موضوع بگم که :
من چند روز پیش 20 فروردین ماه که اومدم تو رد پام نوشتم در مورد اینکه یه تیکه از فیلم رو دیدم که در مورد مرگ بود و فرشته مرگ ترسیدم و باقی جریاناشو نوشتم تو رد پام و یه قسمت از تجربه گری که در برنامه زندگی پس از زندگی میگفت از عذاب هایی که شده بود و میگفت
که بعدش در سوره حج دیدم که تو آیه 20
یُصۡهَرُ بِهِۦ مَا فِی بُطُونِهِمۡ وَٱلۡجُلُودُ
که آنچه در شکم هاى ایشان است و پوست بدنشان به وسیلۀ آن گداخته مى شود
یادم اومد که میگفت اینجوری عذاب شده موقعی که کما رفته بود و تجربه کرده بود و حتی خوبی هاشم دیده بود
و من اونروز ترسیدم و گفتم نکنه خدا منو نبخشه به خاطر اعمالم و به هر حال همه خودشون از اعمال و رفتارشون خبر دارن
و من اونروز فکر کردم و خدا جوری هدایتم کرد که :
هدایتم کرد به سمت قرآن در صورتی که من نمیخواستم قرآن بخونم و میخواستم بیام سایت نشانه ام رو ببینم
و حتی بهم گفت سوره شوری وقتی که رفتم تا قرآن و بردارم
که بعد دیدم آیه غفور الرحیم بارها تکرار شده
و بعد، دستمو بین برگه های قرآن گذاشتم و باز کردم که یهویی دیدم سوره توبه هست
و طبق نگرانی که داشتم خدا قشنگ به من دو تا نشونه واضح داد و گفت که وقتی میای و الان سعی داری تا اعمالت رو تصحیح کنی بخشیدمت نگرانیت برای چیه؟ تو الان هر روز داری تلاش میکنی و این رو میبنه خدا پس نگران نباش و سعی کن هر روزت رو از مسیر تکاملت لذت ببری و خوب رفتار کنی و شخصیتت رو خوب و مستمر و ادامه دار تغییر بدی
این نشونه سوره ها ،که گفت دیگه فکر این نباشی که من قبل از آگاهی اعمالم چگونه بود
تو حالا داری صدای خدای خودت رو میشنوی ، راهنماییت میکنه
بهت راه رو نشون میده و با هر قدم برداشتنت بیشتر کمکت میکنه ، حتی به قول استاد دل آدما رو نرم میکنه که واقعا تو این چند ماه به چشم دیدم
و این فایل دوباره منو یاد اون روز 20 ام تا امروز انداخت که هر بار به خودم میگفتم ببین تو لایق شنیدن هدایت های خدایی که هر روز ازش میپرسی و خدا به بهترین و هزاران روش جواب رو بهت میگه
پس مطمئن باش که الان در مسیر درستی و گذشته رو رها کن
تو الان داری هم جبران میکنی رفتار هات رو و هر روز داری با عشق بیشتر ادامه میدی و اثراتشو میبینی که جهانت داره بهتر و بهتر میشه با توجه به قدمی که برمیداری طیبه
این فایل دوباره مروری شد برای من که انقدر خدا مهربان و آمرزنده هست و من لایق و ارزشمندم که با خدا هم صحبت شدم و جدیدا هر روز، دارم برای همه چی ازش کمک میخوام و میگم نمیدونم تو بگو
درسته یه وقتایی مقاومت داشتم ولی سعی میکنم چشم بگوی خوبی باشم
حتی امروز میخواستم لباس بپوشم برم کلای ،خودم یه لباس دیگه میخواستم بردارم ولی بهم گفته میشد نه نه نه و من یه جورایی مقاومت داشتم ولی آخرش گفتم چشم
من امروز صبح که بیدار شدم و حاضر شدم تا برم اولین جلسه کلاس رنگ روغنم رو
خودم نمیخواستم آینه دستی هایی که رنگ کرده بودم ببرم کلاس ، میخواستم فقط یدونه شو ببرم هدیه بدم به شاگرد استادم که الان استاد شده ولی برنداشتم ، ولی یه حسی بعدش بهم گفت بر دار و ببر بفروش
برداشتم و رفتم تو راه میگفتم خدایا تو کمکم کن من تو این مدت وقتایی که بهت ایمانم رو نشون دادم فروش خوبی داشتم ولی وقتی ترسیدم و نرفتم تا نقاشیامو بفروشم هیچ تغییری که نکردم هیچ حتی پولی هم به حسابم نیومد
من تو راه رفتن به کلاس داشتم به تمام وقتایی که حرکت کردم فکر میکردم و به نتیجه ای رسیدم که هر وقت گفتم خدا من میرم تو بگو همه چیز رو خدا قشنگ منو راضی کرده
طبق آیه سوره ضحی
و لسوف یعتیک ربک فترضی
گفتم ببین طیبه تو الان داری میری کلاس ، الان تو حسابت هیچ پولی نداری ، از اول سال هم تعهد دادی که دیگه قرض نگیری از کسی ،حتی خانواده ات که شهریه کلاس رنگ روغن و خرید رنگ و قلموهاتو خودت از فروش نقاشیات در بیاری
پس باید امروز حرکت کنی وگرنه بدتر از این میشه
و یاد خودم انداختم که جهان حرکت رو دوست داره و باز از خدا کمک خواستم و رفتم سر کلاس، که بعدش زودتر تموم شد استاد نقاشیم شروع به حرف زدن برای هنرجوها در مورد مدیریت زمان کرد
گفت اگر شما درست از زمانتون استفاده نکنید و برنامه روزانه و مستمر برای تمرین طراحی و نقاشی و هر روز برای اهدافتون تلاش نکنید میاین میبینین که سال تموم شد و هیچ کاری نکردین هیچی نشدین
با تمرین روزانه هست که یک سال بعد آخر سال استاد میشید
گفت باید روزانه هفتگی ماهانه و سه ماهه و 6 ماهه برنامه داشته باشید تا مستمر کار نکنید پیشرفت نمیکنید
و من که گوش میدادم میگفتم چه چیزی باید یاد بگیرم از حرفای استادم
بعد که درمورد موضوعات مختلف حرف میزدیم بقیه سوال میپرسیدن یهویی منم سوال پرسیدم و در مورد نقاشیام گفتم و روزیو تعریف کردم که جلوی بزرگترای سربازا تو بهشت زهرا حرف زدم و خودشون ازم خرید کردن بزرگترای همون سربازایی که میگفتن الان بزرگترامون میان و جنسای نقاشیتو میبرن و هیچ کاری نمیتونی بکنی و من اونجا فقط و فقط از خدا خواستم تو دلم و خدا بود که لحظه لحظه ام رو خودش یاری کرد حتی صحبت کردن رو و استادم تحسین کرد گفت پس قدم بردار تو اونو تونستی تو مترو فروختنم میتونی فقط کافیه که بخوای و قدم بعدیتو برداری
و بعد آینه دستیامو نشون دادم ،استادم 3 تا از آینه دستیارو برداشت و گفت هزینه این روز از کلاس رو پرداخت نکن
خیلی خوشحال بودم و داشتم فکر میکردم که من چند وقت بود باز توقف داشتم و نمیرفتم جایی تا بفروشم نقاشیامو و خدا عملا هیچ قدمی هم برای من برنمیداشت چون من قدمی برنداشته بودم
ولی امروز که بردم، البته یه حسی گفت ببر و گفتم خدا خودت کمکم کن ، و بعد از کلاسم رفتم مترو تجریش اولش رفتم پایین نتونستم، خجالت میکشیدم تو مترو بگم ، همون لحظه هم داشتم فایل مصاحبه با استاد قسمت 16 رو گوش میدادم ،البته چند روزه من دارم فقط به همین فایل قسمت 16 گوش میدم هر بار چیز جدید یاد میگیرم و درک میکنم که استاد میگفت بهشت را به بها دهند نه به بهانه
ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است
به خودم گفتم ببین طیبه تو اگر الان نری یعنی اینکه تو ایمان نداری به خدا ، الانه که باید ایمانت رو نشون بدی و بری، کافیه که بری و وایسی یه جا و آینه هارو بذاری زمین باقی با خدا
من وقتی رفتم چیدم آینه هارو زمین ، بلند شدم عکس بگیرم از آینه هام که یادم باشه من چه قدم هایی برداشتم ،یهویی دیدم یه خانم اومد و زود یدونه آینه گرفت انقدرم خوشش اومده بود و میگفت چقدر زیبا هستن و کلی تحسین کرد پرسید کار خودمه و کلی ذوق داشت برای آینه و کارت به کارت کرد و رفت
من از خوشحالی داشتم بال درمیاوردم گفتم ببین طیبه تازه گذاشتی زمین کاراتو ،از دوربین گوشیم ساعت عکسارو نگاه کردم دیدم 14 ثانیه نشده خدا برام مشتری فرستاد
انقدر خوشحال بودم که میگفتم طیبه ببین تو کافیه ایمانت رو نشون بدی
دیگه سعی کن از این لحظه به بعد توقف نکنی
بارها این برات قشنگ نشونه بوده و فروش داشتی همون لحظه اول، پس تو از این به بعد لطفا ایمانت رو بیشتر نشون بده به خدا، تا خدا هم برات مثل الان مشتری بیاره خیلی سریع
من بعدش یک ساعت وایسادم چندین نفر قیمت پرسیدن و کارت خوان نداشتم و بعد یک ساعت یهویی یه آقایی اومد و یه آینه گرفت گفت برای دخترم میگیرم اونم هنرمنده و سیاه قلم کار میکنه و مثل شما هنرمنده و در مورد کیفیتش هم سوال کرد
و من امروز 3 تا به استادم 390
دو تا هم تو مترو 280
670 جمعش
فروختم که البته خدا برام همه کارارو کرد من هیچ کاری نکردم تنها کاری که کردم این بود که قدمم رو بردارم و ایمانمو نشون بدم و خدا باقی کارارو انجام داد
و چقدر قشنگ برام جور کرد همه چیو
استاد میگفت تو فایل مصاحبه 16 که اگر میخوای هدفت بزرگه بهش برسی باید بهاش رو بیشتر بپردازی
امروز از ته دل از خدا میخوام کمکم کنه بهای بیشتر و بزرگتری برای همه چیز بدم تا تو همه جنبه ها پیشرفت کنم نسبت به هر روز قبلم
و این باور رو دارم که خدا انقدر خوب کمکم میکنه که واقعا بی نظیره
من صبح حتی نوشتم که تو گوگل درایوم که خدا چیکار باید بکنم تو راه رو نشونم بده و تو نوشته هام دوباره حرف زدیم باهم
الان که دارم فکر میکنم مثل قبل نگران نبودم که چجوری پول کلاس رنگ روغنم جور میشه
یا بخوام خود خوری کنم
ولی به رفتار امروزم که فکر میکنم میبینم نه ،من درسته میگفتم شهریه کلاس و باید امروز به استادم بدم ولی ادامه اش میگفتم خدا میدونم مثل همیشه کمکم میکنی میدونم راه نشونم میدی و از ته دلم با توجه به اتفاقاتی که این 6 ماه افتاد و خدا هر بار بهم امید داد با هدایتا و کمک هاش دلم قرص بود که جور میشه
آیه 82موجود باش سوره یس
و لسوف یعتیک ربک فترضی که بهم نشونه داد اینا بزرگترین امیدی بود که خدا بهم نشونه داد
احساس میکنم ار وقتی که آیه ولسوف یعتیک ربک فترضی رو به دلم جاری کرد آیه شو از اون روز امیدم بیشتر شده تا ذهنم میاد حرف بیهوده بزنه میگم تو کاری نداشته باش خدا خوب بلده کارشو و طبق این آیه ها میدونم که راضیم میکنه
البته اینم به خودم تکرار میکردم که طیبه قدم برداری راضیت میکنه پس قدم بردار
و خدا چه قشنگ جورش کرد ،به دلم انداخت آینه هارو ببرم و استادم حرف بزنه سر کلاس و مابین صحبتا ،حرفش پیش بیاد و آینه هارو نشون بدم و ازم خرید کنه و این همه کار خداست
،وگرنه من هیچم هیچ از وقتی از استاد عباس منش یاد گرفتم که میگفتن در مقابل خدا متواضع باشید ، و از خدا خواستم کمکم کنه
هر روز دارم ازش کمک میخوام و بی نهایت زیاد کمکم میکنه
خیلی خیلی خوشحالم از اینکه امروز قدم برداشتم به لطف و کمک خدا
و فردا اگر خدا بخواد میرم یکشنبه بازار که هفته پیش رفتم ولی باز نتونستم نقاشیامو رو زمین بذارم و یه صدایی بهم گفت تو اصلا نقاشیاتو گذاشتی زمین ببینی میخرن یا نه
تو تا اینجا اومدی ولی هیچ کاری نکردی باید قدم برداری تا خدا بهت بی نهایت قدم برداره
تمام سعیمو میکنم هر روز قدم بردارم و تعهد میدم که تلاشم رو بیشتر کنم هم برای کنترل ذهن و هم برای مهارت های نقاشی و هم برای قدم برداشتن به سمت هدایت ها و ایده هایی که خدا بهم میگه
راستی اینو ننوشتم الان یادم اومد ، همیشه فامیلامون میگفتن آدم به نقاشی پول نمیده ولی پنج شنبه که مهمون داشتیم دو روز پیش دو تا سفارش داد همون فردی که میگفت من به نقاشی پول نمیدم
همه اینا کار خداست که حتی فامیلامونم از اول سال بهم سفارش دادن 7 تا سفارش و خرید کردن
الان که نوشتم خیلی حس فوق العاده ای دارم از لحظه ای که تصمیم گرفتم هدفم برای امسال تغییر شخصیتم باشه و روی رفتارام متمرکز بشم ، خدا ما بقی کارا رو خودش درست میکنه
پول خودش میاد
عشق خودش میاد
سلامتی خودش میاد
و همه چیز خودش میاد خدا بلده کی عطا کنه
من وظیفه ام اینه که درمسیر تکاملم حرکت کنم برای تمام اهداف و خواسته هایی که نوشتم و از یه جایی به بعد به قول استاد دیگه به خواسته ها هم فکر نکنیم
که من این روزا قشنگ این حرفشونو حس میکنم چون خیلی کمتر شده که به خواسته هام فکر کنم و یه جورایی بخوام بگم که کی رخ میده ،الان تنها کارم اینه که کنترل کنم ورودی ذهنم رو و تغییر بدم شخصیتم رو که اگر شخصیتم تغییر کنه همه چی خودشون میان به زندگیم و یهویی میبینم که همه شونو دارم
و هر لحظه یاد خدای باحال و ماچ ماچی خودم باشم که هر لحظه حامی و هدایتگرم هست
و در ادامه مشتری خودش میاد حتی کارامو هم با ارزش میدونن و خودشون میگن چقدر با ارزش و خوبه و تحسین میکنن
حتی همون فردی که تو فامیلمون میگفت به نقاشی پول نمیدم اومد اتاقم رنگ روغنامو دید گفت یاد بگیر وقتی چهره کشیدی سفارش بدم چهره مو بکش با پول
الان که یادم اومد حرفاش واقعا تعجب کردم البته تعجب نداره به قول استاد چون وقتی شروع میکنی که تغییر کنی خدا همه چیز بهت عطا میکنه
کافیه که قدم برداری
از خدا میخوام کمکم کنه از این لحظه به تعهدی که دادم پایبند باشم و دیگه متوقف نشم و هر بار همه این شگفتی هاش رو یادآور کنه بهم تا زودتر قدم هام رو برای حرکت بردارم
بی نهایت سپاسگزارم استاد عزیز و مریم خانم شایسته
باسلام خدمت استاد عزیزم جناب آقای عباس منش و خانم شایسته دوست داشتنی و همه دوستان گلم
وَلَا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحًا ۖ إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ
در روی زمین با غرور راه نروید همانا خداوند متکبرین را دوست ندارد
چند روز پیش این آیه را دیدم و خیلی به فکر فرو رفتم که یعنی چی در روی زمین با غرور راه نروید ؟؟؟ اصلا کلمه غرور یعنی چی ؟؟؟
خیلی فکر کردم اما درست متوجه نشدم تا اینکه این فایل را دیدم و متوجه شدم که مغرور شدن یعنی مشرک شدن یعنی روی مغز خودم حساب کردن یعنی روی همه چیز و همه کس حساب کردن
مغرور شدن یعنی هر اتفاقی بیفتد من با دانش خودم با توانایی های خودم با ارتباطاتی که دارم با تجربه ای که دارم میتوانم آن را حل کنم و نیازی به کمک خداوند ندارم .
من وقتی دارم روی مغز خودم حساب میکنم یعنی دارم شرک میورزم.
من وقتی دارم روی دانش خودم حساب میکنم یعنی دارم شرک میورزم.
من وقتی دارم روی ارتباطات خودم حساب میکنم یعنی دارم شرک میورزم.
من وقتی عوامل بیرونی مثل سن ، مکان ، شغل خاص و … را دلیل اصلی ثروتمند شدن میدانم یعنی دارم شرک میورزم.
من اگر فقیر هستم یعنی مشرک هستم چون روی خدا حساب نکرده ام.
من اگر غمگین و افسرده هستم یعنی مشرک هستم چون روی خدا حساب نکرده ام.
من اگر ناامید هستم یعنی مشرک هستم چون روی خدا حساب نکرده ام.
من اگر دارم توی زندگیم سختی میکشم در واقع مشرک هستم چون روی خدا حساب نکرده ام و فرمان زندگیم را به دست خدا ندادهام.
من اگر شغل مورد علاقه ام را هنوز پیدا نکرده ام در واقع مشرک هستم چون روی خدا حساب نکرده ام و از خدا هدایت نخواسته ام.
من اگر برای نظر دیگران دارم زندگی میکنم و شغل خودم را انتخاب میکنم در واقع مشرک هستم.
من اگر برای اینکه دیگران خوششان بیاید حرف هایی را میزنم در واقع مشرک هستم.
من اگر بیمار هستم و روابطم خوبی ندارم در واقع مشرک هستم چون روی آن نیروی برتر حساب نکرده ام و ازش هدایت نخواسته ام.
شرک شرک شرک
حالا میفهمم که چرا پیامبر اسلام فرمودند که «راهیابی شرک به دل انسان از راه رفتن مورچهای سیاه در شب تاریک بر تخته سنگی سیاه پنهانتر است.»
همهی ما به این نیروی برتر دسترسی داریم ، همهی ما به تمام ثروت و نعمت های الهی دسترسی داریم ، اگر زندگی داغونی داریم فقط خودمون مقصر هستیم چون اجازه نداده ایم که خدا برامون کارها را انجام دهد.
لطفاً از سر راه خدا کنار برویم و بگذاریم خدا خودش کارها را برای ما انجام دهد.
مگر از زندگی چه میخواهیم که در خدایی خداوند یافت نمیشود…؟؟؟
أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ؛ آیا خدا برای بندهاش کافی نیست…؟؟؟؟
خدا جونم کمک کن تا صحبت های استاد عباس منش عزیز را بفهمیم ، درک کنیم و عمل کنیم.