اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلااااام سلاااامی از قلب پاک و سلیمم به قلبهای پاک و سلیم استاد عباسمنش عزیز ااای جانم به این استاد
به استاد شایسته عزیز و دوستان توحیدی ام
خداااایا هر آنچه دارم از تو دارم
با خداااااباش و پادشاهی کن و با خداااباش و بندگیش را بکن فقط بندگیش ببین خدا برات کار نمیکنه قربونش برم شاهکار میکنه
بندگی خدا را بکن ببین چطور چرخ های زندگیت هر چهار چرخشش برات روون روون میچرخه و هر روز رووون تر از قبل هر روز چیه هر لحظه
چقدر عاااااشق این عااااشقیامم عاااااشقیای رهاااایی
رهاااای رها سبک بال و عااااشق
خدااااایا من هر آنچه دارم از تو دارم
استاد جاااان دو تا سوال پرسیدی کی چرخ زندگیت روووون کار کرده کی از حرکت ایستاده
کی از حرکت ایستاد وقتی فکر میکردم من میدونم ااای خداااای من مسئولم مرا ببخش و همین جا همین ثانیه از تو میخوام که یه صدم ثانیه هم منا رها نکنی منا به خودم وا نزاری خدایا من هیچ چیز نمیدونم حتی یه قدم جلوتر هم نمیدونم فقط تو میدونی خودت خدایا فرمون زندگیم به دستان تو اااااای جااااانم که چقدر وقتی بندگیشا کنی و ازش بخواهی که فرمون زندگیتا اون برونه همه چرخ هااااای زندگیت رووون روووون میشه خدا خودش شاهده و گواه که چقدر معجزات الهی تو زندگی من هر لحظه در حال اتفاق افتادنه هر لحظه خدااایاشکرت که خداااایی همچون تو داریم که عااااشق بندهاااتی عااااشق هدایتشون عاااشق خوشبختیشون عااااشق شاد بودنشون عاااااشق اینکه به اون حس پاک الهی برسن
واقعا بخوام رووونی هااای چرخ های زندگیم بعد از اینکه هم جهت شدم با جریان الهی خداوند را بگم باید یه کتاب بنویسم ااااای جاااانم اتفاقا ایده عااالیه
نام کتاب : روووونی هااای چرخ های زندگیت
خدایا هر آنچه دارم از تو دارم
بزار براتون معجزه ای که چند روز پیش تو زندگیم افتاد را بگم
ترک تحصیل پسرم که 17 سالشه
برگردیم به کمی عقب تر یعنی مرداد 1403
مرداد ماه بود که به شمال مهاجرت کردیم و نقطه عطف زندگی من از این مهاجرت شروع شد
خداوند همزمانی هاش را برام جور کرد با اومدنم به سمت شمال هدایت شدم به گوش کردن چند فایل از قانون آفرینش که دوستم برام فرستاده بود هر روز اونا را گوش میکردم کلی مدارم تغییر کرده بود و منوجه شدم که من نمیتونم دیگران را تغییر بدم
منی که باور به فراوانی داشتم وجودم سرشار از عشق و مهربانی بود همیشه فقط میگفتم خدا هیچ وقت دوست نداشتم با کسی در و دل کنم یا ناراحتیم را بگم حتی به خود خدا هم زیاد نمیگفتم فقط میگفتم خداااایا خودت درست کن خدااایا من فقط از تو میخوام
اما یه مانعی بزرگ یه ترمز بزرگ نمیزاشت چرخ هاای زندگی روون حرکت کنه و اون چیزی نبود جز ترس از دست دادن میگفتم خدا اما ایمانم قوی نبود ترسه نمیزاشت قوی باشه
و دقیقا همین ترس تو روابطم تاثیر گزار بود و همیشه تمرکزم روی تغییر دیگران بود و میخواستم اونا را تغییر بدم که از دست ندمشون طوری رفتار کنن که مورد تایید دیگران باشند و….
خب بریم سراغ داستان اصلی
بله مرداد ماه اومدیم برا زندگی شمال و پسرم که 17 سالش بود میرفت کلاس یازدهم
خدا را شکر هدایتمون کرد به سمت مدرسه عاااالی از هر لحاظ مخصوصا مدیرش
واقعا هر آنچه از حسن های این مدیر بگم کم گفتم
خب چه کسی این مدیر فرهیخته را سر راه ما قرار داد فقط خدا
مدار من داشت تغییر میکرد تا اینکه پسرم برج 10 با موتور تصادف کرد که بزرگ ترین معجزه خداوند را اونجا دریافت کردم خداوند دوباره پسرم را بهم هدیه داد
واقعا چه کسی جز خدا میتونه اینطور محافظت از عزیزت از خودت بکنه هیچ کس
فقط خدا
فالله خیر الحافظ و هو ارحم الراحمین
بله خدا را هزار مرتبه شکر همه چی بخیر گذشت
اما پسرم مدرسه نرفت و میگفت که من دیگه دوست ندارم درس بخونم و اینکه خیلی انسان های موفق درس خونده نیستند و از این صحبت ها
ناراحت میشدم از نرفتن پسرم به مدرسه و دوست داشتم که بره و بهش انگیزه میدادم اما فایده نداشت
تا اینکه به هدایت الله به دوره هم جهت با جریان الهی وارد شدم
و به لطف الله متوجه شدم ریشه همه مسائل من بخاطر اینکه نمرکز دارم رو تغییر دیگران اونم بخاطر ترس از دست دادن که خودش کلی ترس های دیگه بهمراه داشت مثل ترس از حرف مردم ترس از تایید نشدن و….
اینجا بود که این باور در من به لطف الله شکل گرفت که من خالق 100 درصد زندگی خودم هستم من هیچ کس را نمیتوانم تغییر بدهم فقط با تغییر خودم دنیای اطرافم تغییر میکنه این منم که دارم با افکارم با احساسم زندگیم را میسازم و دقیقا این باور تغییر دیگران بالاترین شرک بخداست چرا که هدایت فقط دست الله است و اوست هدایت گر بندش و من با این باور این شرک مخفی را در خودم ریشه دوونده بودم
خداااایا شکرت بابت اینکه هر روز آگاه ترم میکنی
بله من هدایت را دادم دست خداوند
گفتم خدااایا تو بر همه چی عالم و قادری فقط خودت
خودت آسانمون کن برا آسانی ها
خدایا میدونم که تو بهترین حفاظت کننده و حمایت کننده و هدایت کننده عزیزانم هستی پس من چکار هستم خدایا ببخش و متشکرم که همواره من و عزیزانم را هدایت میکنی
و اینکه وقتی فقط ایمانت و توکلت را میبری سمت خدا و خودت را رها میکنی و میشی هم جهت با جریان الهی
همواره چرخ های زندگی روون میشه و معجزات اتفاق میفته
سه روز پیش مدیر مدرسه خودش اومد محل کار همسرم بدون اینکه ما هیج اطلاعی داشته باشیم
به پسرم و همسرم گفته بود من 500 دانش آموز دارم و برا هیچ کدوم من چنین کاری که الان کردم را نکردم نمیدونم چرا نتونستم بی خیال باشم به آقا جاوید وقتی دیدم سر اولین امنحانش نیست و خلاصه کلی پسرم را بغل کرده بود و گفته بودکه بیا بقیه امتحانات را بده پسرم گفته بود من چیزی بلد نیستم گفته بود تو بیا که برات ترک تحصیل نخوره اونا درست میشه
منا بگو وقتی همسرم زنگ زد و جریان را با اون حس قشنگش برام تعریف میکرد با ذوق با عشق فقط میگفتم خداااایا شکرت خداااایا شکرت
و خدا را شکر امروز پسرم امتحانش را داد
ااااای جااااانم به این خدا خدااااایی که برا بندش کار نمیکنه شاهکار میکنه فقط کافیه خودتا رها کنی و بسپاری دست هدایتهاش
خدااااایا هر آنچه دارم از تو دارم
خدایا من به هر خیری که از تو به من برسه محتاجم
استاد جان واقعا بی نهایت سپاسگزارم از شما که بی نظیرید خدااااااایا شکررررررت بابت وجود چنین راهنمایی در مسیر زندگیم
وااااای خدای من یکی از ترمزها وترسهام برای خرید ماشین همین رانندگی کردن هستش. ویکی از اهداف امسالم اینکه ماشین بخرم..ولی هربار این ترمز که ذهنم به من میگه آخه تو راننده هستی ماشین میخوای؟؟؟؟؟
و برای کنترل ذهنم اومد سایت و فایل جدیدتون دیدم اه استاد فایل جدید گذاشته وسریع دانلود کردم وگوش دادم و واقعا از این هدایت خدا اشکم درآومد .
چه خدای بینظیری دارم..هرلحظه هدایتم میکنه ودوستم داره.اگه نعمتی تو زندگیم هست همه از برکت خداس
من اگه بخوام از یکی از تجربه هام که مغرور شدم بگم، توی ورزش هست. حدود دو سال پیش وقتی میدیدم سطحم خیلی بالاتر از دیگر ورزشکارانی هست که میبینم، به خودم مغرور شدم. فکر کردم این قدرت اراده خودمه که منو به اینجا رسونده. اما بعد زانو درد گرفتم و این درد تا یک سال ادامه داشت. البته درد شدیدی نبود و همچنان به ورزش ادامه میدادم اما اینکه مدتش طولانی بود و خوب نمیشد برام عذاب آور بود. شکر خدا بعد یک سال خوب شد. اون درد اومده بود تا چیزهایی رو به من بفهمونه
چقدر از این دیدگاه و این جنس از تفکرتون خوشم میاد که باور و فکر کسی نمیتونه از چیزی که بهش باور دارین ویا باورهاشو ساختین شما رو منصرف کنه یا چیزی از باور هاتونو تغییر بده.
خدارو شکر میکنم که با شما آشنا شدم و همون اندازه ای که روی باورهام کار کردم نتیجه گرفتم اما هنوز خییلی خییلی جای کار دارم و نتایجی بزرگ تر از قبل میخوام که همراه با آسونی تجربشون کنم .
این جمله شما رو خیلی دوست دارم که میگین باید آسون بشیم برای آسونی ها . نه این باوری که توی ذهن خیلی ها هست که باید زجر بکشی تا چیزی رو به دست بیاری باید له بشی تا بهت داده بشه . اما من میخوام سوت بزنمو راه برم توی جاده ی آسفالت جنگل که توی دوازده قدم میگفتین.
میخوام متعهدانه روی خودم کار کنم که آسون بشم برای اینکه خیلی آسون و با لذت آرزوهامو تجربه کنم.
میخوام به خودم قول بدم که پیوسته روی خودم و باورهام کار کنم میخوام استمرار داشته باشم و تمرکزمو بزارم روی خودم روی باور های محدود کننده ای که از بچگی وارد ذهنم شدن و ترمزایی هستن که محکم دارم با پام فشار میدم .
میخوام تمرکزمو بزارم روی خودم روی خود ارزشی خودم که بابا من جانشین خدا روی زمینم من لیاقت اینو دارم که هر آنچه که دوست دارمو تجربه کنم،به زیبایی های بیشتر هدایت بشم،با آدم هایی که با خودشون در صلح هستن معاشرت کنم و ذهن هایی دارن از فراوانی که با هم صحبتی با اونا لذت ببرم.
میخوام اینجا توی این کامنت بنویسم که زینب بدون تمرکز و استمرار و تعهدنمیشه رسید.
راستش من خییلی دلسوزی میکردم از بچگی برای همه و هرکاری از دستم برمیومد برای اطرافیانم انجام میدادم انگاری من دلسوز تر از خدام و خدا حواسش نیس و من بیشتر حواستم هست یطوری که حتی بیشتر وقتا از خودم میزدم برای بقیه اینم به این خاطر بود که دیده بشم و ازم تعریف بشه و بگن به به چه دختر خوبی!!
اینم به خاطر محیطی بود که توش بزرگ شدم و خیلی باورهای از این قبیل که دخترها فلانن و پسرها فلان و من از این بابت بود که هررر کاری برای همه انجام میدادم حتی در شرایطی که کارهای خودم میموند یا از لحاظ جسمی یا روحی واقعا خسته میشدم. خییلی نشونه ها میومد که برای خودت ارزش قائل باش خودتو دوست داشته باش برای خودت وقت بزار تو به خودی خود ارزشمندی و نیاز نیست که برای دیده شدن یا ثابت کردن خودت به دیگران این همه به خودت سختی بدی ، اما من هیچ کدومو نمیدیدم و انگاری نمیخواستم متوجه اش بشم .
تا اینکه این دنیا یه پس گردنیی بهم زد که چشمام باز بشه که دیگه بسه زینب ، دیگه تمرکزتو بزار روی خودت و وقتی خودت تغییر کنی جهان تورو هدایت میکنه به مکان بهتر به آدم های بهتر به تجربه های قشنگ تر .
خیلی از دوره هاتونو دارم استاد همشونو خودم خریدم با کلی ذوق اما بدون عمل کردن و کار کردن هر روز و هر روز فایده ای نداره. من یه مدت عمل میکردم بعد دوباره میذاشتم کنار و همین چرخه هی تکرار میشد و نتایجی که دلم میخواس نمیگرفتم.
چندوقتی میشه که به این نتیجه رسیدم که هییییچ کس جز خودم برای خودم نمیتونه کاری انجام بده و انتظارم از دیگران حتی نزدیک ترین افرادی که دارم باهاشون زندگی میکنم مثل پدر پولدارم با باورهایی که اغلب محدود کننده اس ، مثل باورهای مادرم ،بردارم بزارم روی خودم و خواسته هام، روی خودم کار کنم و باور هامو تغییر بدم که لاجرم همه چی تغییر میکنه وقتی من تغییر کنم.
امروز 1403/01/27همینجا توی این کامنت میخوام به خودم قول بدم روی باورهام متمرکز بشم و با هدایت های خدا انجامش میدم تا زندگی رو بسازم که قلبا دوسش دارم.
چقدر وقتی فایل هاتونو میبینم کیف میکنم. از خدا ممنونم که میتونم این فایل های بسیار بسیار آموزنده و ناب رو ببینم و از شما و از مریم جون چیز یاد بگیرم و شرک نورزم و خدامو بیشتر بشناسم . کیف میکنم و دوست دارم هزاران بار این درجه از روابط عاشقانه ای که شما و مریم جون دارین رو تحسین کنم و بگم ببین میشه همینقدر روابط عاطفی عمیق و با صداقت داشته باشی میشه همینقدر واقعی دونفر همدیگرو دوست داشته باشن .
خییلی دوست دارم وقتی مریم شایسه شروع میکنه به توضیح دادن یه مطلبی ، از نوع توضیح دادنشون که خیلی دلنشین و قشنگه خوشم میاد و حرفاشون انگاری حک میشه تو ذهنم.
چقدر باورام تغییر میکنه وقتی شما و مریم جون توی امریکا زندگی میکنید . کشوری که اینقدر دوست داشتنی هست و میشه آزادانه توش زندگی کنی . چقدر زیباس طبیعتش ، وقتی توی جاده میرین من کیف میکنم که همیچین درختای بلندی دو طرف جاده هست که انگاری دارن همراهیت میکنن تا برسی به مقصد و یه وقت حوصلت سر نره :)
چقدر آزادی زمانی ، مالی،مکانی شما رو دوست دارم که محدودیتی ندارین.
خیلی زیاد دوستون دارم استاد شما و مریم جون الگویی هستین که هیچ محدودیتی نمیتونه از رسیدن به خواسته ای که داریم که هر چقدر بزرگ و دست نیافتنی برای ذهن بیاد مانع بشه ؛ اگر با قلبت صدای خدارو بشنوی، ازش هدایت بخوای و متعهدانه روی خودت کار کنی.
این فایل برای من بسیار لذت بخش و یادآور لحظات شیرین تجربه کردن و تکیه دادن به خدا می باشد ولی از آنجا که انسان فراموشکار است در روزمره گی زندگی توجه نکردن و غرور ما انسانها باعث می شود که از الطاف خداوند کم بهره بمانیم .
تجربه من در زمینه کاری خودم بود برای جابجایی باید به کارگزینی مراجعه می کردم بسیار نگران بودم که چه اتفاقی می افتد زمانی که خواستم حضوری مراجعه کنم به خودم گفتم صبر کن تو چته چرا اینقدر نگران هستی بسپار به دست خدا ، خودش درست کنه همان لحظه آرامشی سراسر وجودم را گرفت و پس از مراجعه نزد مسئول کارگزینی، پیشنهاد عالی بهم شد که اصلا فکرش را نمی کردم و قدرت خدا را با تمام وجود حس کردم و خدا را شکر کردم و این یکی از خاطرات مهم و زیبای من از توکل به خدا بود . البته نشان دیگر این موضوع شب قبل خواب دیدم که در یک فضای سبز و زیبا بودم که من به سمت رودخانه ای هدایت شدم و من کنار رودخانه بزرگ نشستم و آن را روزی من قرار دادند . خدا را شکر به خاطر وجود شما نازنین ها
خداروشکر میکنم برای این فایلهای ناب توحیدی من عاشق فایلهای توحیدی ام یادمه اولین فایلی که منو وصل کرد به خدا و آموزه های ناب استاد عزیز فایل توحید عملی 6 بود …چه غوغایی که در من بپا کرد…چقدرررر نشست به قلبم …چقدررر قلبم رو باز کرد… چه آرامش عجیبی گرفتم …خداروهزاران مرتبه شکر
و اینبار فایلهای ناب توحید عملی 10 و 11 که خودش میشه گفت یه دوره ناب توحیدی بود …استاد فقط میتونم بگم خدا هزارررر برابرش رو بهتون برگردونه…واقعا شما بنده لایق و ارزشمند خداوند هستید که این کلمات ناب رو بر زبانتون جاری میکنه تا برسونید به گوش کسانی که خواستن بیشتر و بهتر بدونن و هدایت بشن به راه راست…خداروهزار مرتبه سپاس
من بارها و بارها سپردن و آرامش داشتن رو انجام دادم به لطف خداوند هدایتگر و نتیجه عااااالیییی بوده و هر بار که حواسم نبوده بلافاصله ینی بلافاصله چک رو خوردم کهههه حواستو جمع کن و سریع گفتم اوکی گرفتم عفو کن….
ینی اینقدر باید تکرار و تمرین کنی تا کم کمتر بشه روی خود حساب کردن تا حواااااست جمع بشه هر قدمی که برمیداری هر نفسی که میکشی در راستای توحید باشه کافیه بری غرق بشی تو خودت چک و لگد ها میاد تا هوشیارت کنه….
به لطف الله خیلی سعی کردم توحیدی عمل کنم و نتایج بینظیر بوده و همین نتایج گواهی شده بر قلبم که راه درسته حواست رو بیشتر و حسابی جمع کن و این حواس جمع بودنه چیزی نیست جزززز به زبان آوردن ویادآوری هر لحظه که
من نمیدونم تو میدونی
من ناتوانم تویی که توانایی
من به هرخیری از تو فقیرم
تو به من بگو تو راه رو بلدی
همه امور زندگیم رو به تو میسپارم
من فقط میخوام لذت ببرم
در هر لحظه
و در لحظه زندگی کردن و لذت بردنه که میشه
کنترل ذهن که میشه تقوا …
خداروهزاران بار شکر که در این مسیر توحیدی هستیم و هدایت میخوام ازش در هر لحظه
به نام خدایی که همواره مارو حامی وبهترین تکیه گاهه .استاد عزیزم طبق معمول خیلی به جا وبه موقع هدایت شدم به شنیدن این فایل. چندروز بود ذهنم خیلی درگیر و پریشون بود بابت یه سری مسائل که برام پیش اومده بود گاهی تو خلوت گریه میکردم گاهی ناله وزجه میزدم که خدا راهی بذاره جلو پام نزدیک خونه مون کوه وطبیعتی چشم نواز ودل نوازه که هرروز صبح ازپنجره شاهد این بهشت زیبای زمینی هستم وشکر گذار اینهمه زیبایی خیره کننده که هروز میبینم و تجربه میکنم دیروز از فرط یاس وناامیدی زدم به دل کوه و طبیعت دفترمو برداشتم ورفتم همچنان که از تپه میرفتم بالا با گریه با خدا حرف میزدم ومیرفتم هی گفتم وگفتم تا رسیدم بالای تپه نشستم همونجور که اشک میریختم دفتر مو بازکردم وشروع کردم به نوشتن با هق هق نوشتم ونوشتم صفحه ها بعدش یکم آروم ترشدم سرپایینی برگشتنی انگار خدابود که داشت باهام حرف میزد تمام مسیرو داشت اززبان خودم بهم گوشزد میکردومیگفت نگران چی هستی من هستم همیشه بودم همه جا کنارت بودم اما تو ندیدی وجودمو حس نکردی وبابت همون دغدغه ای که داشتم کلی جمله میومد تا اینکه کلا آروم شدم ورسیدم خونه دفترمو بازکردم وخوندم نشستم فکر کردم دیدم بله من خدارو فراموش کردم بکلی و میخاستم خودم به هر طریقی که هست مشکل موحل کنم خیلی دست وپا میزدم تقلا کردم اما هربار بیشتر فرو میرفتم تو مشکل بیشتر غرق میشدم وعمیق تر میشد تا اینکه فایل استاد و روسایت دیدم ونشونه واضح بودبرام که باید بسپرم به خودش به خودش که بزرگترین قاضی ووکیله و بهترین رای رو صادر میکنه به خودش که گفته من دلهارو براتون نرم میکنم وبسپرم خودمو به دستان پرقدرتش و بذارم خودش وارد عمل بشه و من بشینم کنار گود ونگاه کنم فقط نتیجه توکل و ایمانم رو خدایا منو ببخش که هزاران بار به مو رسیده پاره نشده اما فراموشت کردم جاهایی که فکرشم نمیکردم از طریق هزاران دستت بهم امداد غیبی رسوندی وچراغ راهم بودی همیشه اما من تکیه کرده بودم به غیرتو خدایا تو خودت عالم وحکیمی بهترین سمیع وبصیری تومالک جسم وجان منی اگر تو بخای خلقی بخان جلوداربشن توان شوندارن واگرتو نخای و همه خلق بخان نمیشه که نمیشه خدایا کمکم کن تو هرلحظه به یاد تو باشم و ازتو هدایت وحمایت بخام نه غیرتو که کسی که به تو وصل بشه دیگه نه غمی هست ونه ترسی داره از کوهی از مسائل لاینحل م که باشه حل میشه با کمک تو.به شرطی که ما خودمون با احساس بدمون و تقلای بیخود شرایط رو برا خودمون پیچیده تر وبحرانی تر نکنیم و با آرامش سعی کنیم ندای الهی هدایت الله رو بشنویم به گوش مون اجازه شنیدن بدیم و قلب مون لمس کردن جنس لطیف الهامات تورو بدیم.
الان باز داشتم یک بار دیگه بواسطه پیامی که یک دوست برام گذاشته بود و احساس کردم یه نشانه هست اومدم و شروع کردم به گوش دادن این فایل.
تا رسید به اینجا که استاد گفتند خداوند حتی میتونه دست منو از اول بگیره و بیاره روی خط کپی که ایراد داره از همون اول و نیاز نباشه من اینهمه بگردم و زیرو رو کنم همه چیزو.
باز این اومد تو ذهنم که در مورد کاری که بهش علاقه دارم و دارم این باور در خودم تقویت میکنم دیدم به اکراه میگم و باز دزدم حالم بد میشه و باز دیدم میگه چه حرفا تو رو چه به این حرفا این حرفها در حد تو نیست آخه مگه میشه مگه داریم چرا و پرت نگو دیگه با تا کی گول زدن خودت.
و یکم که خوب دقت کردم دیدم من چیکار میکنم تسلیم میشم سریف گیف آپ میکنم ولی میکنم یه پرش بلند میزتم میگم اوکی راست میگه این که نمیشه بزنیم کانال بعدی.
بعد گفتم دختر جان این همون نجوای شیطانه که میاد که تو رو تا امید کنه چرا پا پس میکشی چرا حرفش رو باور میکنی اون به تو وعده ای میده و خداوند هم وعده میده اما در اخرت اون میگه منو سرزنش نکن خودت رو سرزنش کن من دعوتت کردم درست خودت قبول کردی خدا هم داشت همزمان دعوتت میکرد خودت راه رو اشتباه انتخاب کردی.و گفتم ایول خودشه خود اصل جنسه این همون جایی که منو زندگیمو دچار نوسان سینوسی عظیمی کرده من کار میکنم روی خودم جلو میرم تا یه جاهایی اما همیشه تو پاشنه های آشیل گیو آپ زدم.
اینجاهاست که باید ایمانم رو نشون بدم اینجاهاست که باید استقامت بخرج بدم در موندن در مسیر درست و ادامه دادنش اینجا هاست که باید با گوش دادن به ندای قلبم و دل سپردن بهش کاری کنم صداش قویتر و بلند تر بشه تا صدای شیطان گم اما من همیشه برعکس عمل میکنم.
پس راه مشخص شد من باید تو این نقطه بیشتر روی خودم کار کنم بیشتر حواسم رو جمع کنم و دقت نظر داشته باشم.
این فایل فوق العاده نشانم شد و چقدرم بجا نشانم شد همین چندروز پیشم داشتیم با ابجیم راجع ب توحید عملی ها حرف میزدیم من میگفتم کدوم قسمتارو خیلی دوس دارم و ابجیمم میگف که این قسمت منم گفتم اتفاقا من با این قسمت ارتباط برقرار نکردم برام سنگین بود که وقتی امشب نشانم شد بار دیگه گوش دادم فهمیدم چون پاشنه اشیلم اینجاست منم خیلی زیاد استاد اذم مغروری هستم هم برا ادما هم برا خودم یعنی ب ندرت از ادما درخواست میکنم چون میگم غرورم لطمه میخوره اگه بگن نه یا برای خدا اینجوری نیس علنی به کلام بگم خدایا من مغرورما تو چیزی نیسی نه اصلا ولی با رفتارام دقیقا دارم اینجوری نشون میدم مثلا همش دارم کارارو خودم میکنم و فکر میکنم همه کارا رو شونه منه و خدا قدرتی نداره
یادمه وقتی برای اولین بار کار جدیمو استارت زدم خب من اصلا حسابداری کار نکرده بودم و وقتی جایی هدایت شدم که خسابدار میخواست انقدرررر اولاش دست ب دامان خدا بودم که حد نداشت و از تجربیات معجزه اساشم قبلا نوشتم تو فایلای مختلف تو همون اوایل کارمم عزت نفسو خریدم دیگه هیچی کولاک کردم میگفتم اااا چه باحاله من مثلا تا حالا از پسری گل دریافت نکرده بودم از وقتی دارم با عزت نفس کار میکنم همکارم فرداش برام گل خریده بود تقریبا پنج ماه زندگیم اینشکلی گذشت و بی نظیر بود اما من افتادم تو چرخه غرور که دیگه من بلدم و قدرمو خدا بره کنارو و ب شدتم داشتم از اطرافیان تغذیه تایید طلبی میشدم چون همیشه حسابدارای قبلشون کارو درست انجام نداده بودن و حالا با وجود من همه چیشون خوب پیش میرفت که بعد من به به چه چه اونارو اوایل شنیدم و دیگه شروع کردم و تا الان که سه سال هست اونجام زندگیم به زوووووور پیش میره یعنی پول میاد اما با سختی روابط میاد ولی مقطعی شرایط خوب میاد اما سریع حباب میشه چون گردن من کلفت شده یعنی قشنگ تفاوتش رو اخساس میکنم اون موقع که چسبیده بودم به خدا حتی بهم میگفت الان چیکار کنم یادمه حتی یه بار میخواستم پرینتر نصب کنم نصاب اوردیم نتونست بعد همون لحظه دست من رفت با موس رو یه فولدری باز شد گفتم وا این چی بود و همون لحظه دیدم از پرینتر صدا اومد که همکارم بغل من بود با تعجب به من نگاه کرد گف وا درست شد؟
یا بارها شده بود خدا جوابو توخواب بهم میگفت یعنی من تو زندگیم حسابداری نکرده بودم و جواب بهم داده میشد وقتی که من چشبیده بودم به خدا یعنی اگه یکی اینو برا من تعریف میکرد که من حسابدارم و سندای حسابداریو خدا میگه من میزنم من باور نمیکردم تا اینکه از نزدیک خودم لمسش کردم یا مثلا یه بارم میخواستم برم سفر بهم گف کیفتو نگاه کن پاسپورتتو چک کن گفتم برش داشتم دیگه اما یه خس قوی یه صدای بلندی گف چک کن و همون لحظه اسنپ داشت میرسید منم جلو در بودم که برم فرودگاه و وقتی گوش کردمو کیفمو دیدم ای دل غافل جای پاس شناسناممو برداشته بودم که سریع تعویض کردم
حالا الان یه جا میرم هزاربار خودم چک میکنم چی برداشتم چی برنداشتم منی که همه چیو هزاربار چک میکنم یه بار ایرپادم تو سرکارم جا موند که باورم نشد گفتم محاله من همه چیزمو موقع رفتن چکمیکنم و خیلی خودمو سرزنش کردم اما سریع سعی کردم جلوش رو بگیرم
واقعا از خدا خواهان هدایتم هستم خواهان خاشع بودن مرسی استاد جانم با این فایلای توحیدی که گنج ترینن عاشقتونم
سلام سلام و سلام بر استادعزیزم و تک تک دوستان خوبم
استاد چقد این تواضعتونودوست دارم
اوج اینتواضعو زمانی دیدم که واسه رانندگی گفتید چون معمولا افرادمخصوصا اقایون تو رانندگی ادعاشون میشه
و وقتی دیدم چقد متواضعانه دراین مورد گفتید یه لحظه حسخوبی بهم دست داد که دارم صحبتای استادی مثل شما رو گوش میدم
داشتم فکر میکردم به اینکه فاطمه باید حواست باشه زمانیکه به تمام رویاهات رسیدی تواضعت نسبت به خداوند رو از دست ندی
یادت نره کیاوردت بالا
اعتماد به خداوند بالاترین نوع ایمانه
و واقعا که ارامش عزت نفس حس خوب همه اتفاقات دست خداونده….
کسی که راهشو پیداکرده باشه
همه چیو میذاره گردن خدا و خودش به ارامش میرسه
خدایا توهدایتم کن
تو راه درستو نشونم بده
تو منو ببر جلو
بنظرم یه ادم خییییلی باید باهوش باشه که بتونه بجای جون کندن و دست وپا زدن از خداوند برای نشون دادن مسیر هرچیزی درخواست کنه….
عاشقتم خداجوووونمممم….
امشب شب 22چله من….
به نام خدای مهربانم
سلااااام سلاااامی از قلب پاک و سلیمم به قلبهای پاک و سلیم استاد عباسمنش عزیز ااای جانم به این استاد
به استاد شایسته عزیز و دوستان توحیدی ام
خداااایا هر آنچه دارم از تو دارم
با خداااااباش و پادشاهی کن و با خداااباش و بندگیش را بکن فقط بندگیش ببین خدا برات کار نمیکنه قربونش برم شاهکار میکنه
بندگی خدا را بکن ببین چطور چرخ های زندگیت هر چهار چرخشش برات روون روون میچرخه و هر روز رووون تر از قبل هر روز چیه هر لحظه
چقدر عاااااشق این عااااشقیامم عاااااشقیای رهاااایی
رهاااای رها سبک بال و عااااشق
خدااااایا من هر آنچه دارم از تو دارم
استاد جاااان دو تا سوال پرسیدی کی چرخ زندگیت روووون کار کرده کی از حرکت ایستاده
کی از حرکت ایستاد وقتی فکر میکردم من میدونم ااای خداااای من مسئولم مرا ببخش و همین جا همین ثانیه از تو میخوام که یه صدم ثانیه هم منا رها نکنی منا به خودم وا نزاری خدایا من هیچ چیز نمیدونم حتی یه قدم جلوتر هم نمیدونم فقط تو میدونی خودت خدایا فرمون زندگیم به دستان تو اااااای جااااانم که چقدر وقتی بندگیشا کنی و ازش بخواهی که فرمون زندگیتا اون برونه همه چرخ هااااای زندگیت رووون روووون میشه خدا خودش شاهده و گواه که چقدر معجزات الهی تو زندگی من هر لحظه در حال اتفاق افتادنه هر لحظه خدااایاشکرت که خداااایی همچون تو داریم که عااااشق بندهاااتی عااااشق هدایتشون عاااشق خوشبختیشون عااااشق شاد بودنشون عاااااشق اینکه به اون حس پاک الهی برسن
واقعا بخوام رووونی هااای چرخ های زندگیم بعد از اینکه هم جهت شدم با جریان الهی خداوند را بگم باید یه کتاب بنویسم ااااای جاااانم اتفاقا ایده عااالیه
نام کتاب : روووونی هااای چرخ های زندگیت
خدایا هر آنچه دارم از تو دارم
بزار براتون معجزه ای که چند روز پیش تو زندگیم افتاد را بگم
ترک تحصیل پسرم که 17 سالشه
برگردیم به کمی عقب تر یعنی مرداد 1403
مرداد ماه بود که به شمال مهاجرت کردیم و نقطه عطف زندگی من از این مهاجرت شروع شد
خداوند همزمانی هاش را برام جور کرد با اومدنم به سمت شمال هدایت شدم به گوش کردن چند فایل از قانون آفرینش که دوستم برام فرستاده بود هر روز اونا را گوش میکردم کلی مدارم تغییر کرده بود و منوجه شدم که من نمیتونم دیگران را تغییر بدم
منی که باور به فراوانی داشتم وجودم سرشار از عشق و مهربانی بود همیشه فقط میگفتم خدا هیچ وقت دوست نداشتم با کسی در و دل کنم یا ناراحتیم را بگم حتی به خود خدا هم زیاد نمیگفتم فقط میگفتم خداااایا خودت درست کن خدااایا من فقط از تو میخوام
اما یه مانعی بزرگ یه ترمز بزرگ نمیزاشت چرخ هاای زندگی روون حرکت کنه و اون چیزی نبود جز ترس از دست دادن میگفتم خدا اما ایمانم قوی نبود ترسه نمیزاشت قوی باشه
و دقیقا همین ترس تو روابطم تاثیر گزار بود و همیشه تمرکزم روی تغییر دیگران بود و میخواستم اونا را تغییر بدم که از دست ندمشون طوری رفتار کنن که مورد تایید دیگران باشند و….
خب بریم سراغ داستان اصلی
بله مرداد ماه اومدیم برا زندگی شمال و پسرم که 17 سالش بود میرفت کلاس یازدهم
خدا را شکر هدایتمون کرد به سمت مدرسه عاااالی از هر لحاظ مخصوصا مدیرش
واقعا هر آنچه از حسن های این مدیر بگم کم گفتم
خب چه کسی این مدیر فرهیخته را سر راه ما قرار داد فقط خدا
مدار من داشت تغییر میکرد تا اینکه پسرم برج 10 با موتور تصادف کرد که بزرگ ترین معجزه خداوند را اونجا دریافت کردم خداوند دوباره پسرم را بهم هدیه داد
واقعا چه کسی جز خدا میتونه اینطور محافظت از عزیزت از خودت بکنه هیچ کس
فقط خدا
فالله خیر الحافظ و هو ارحم الراحمین
بله خدا را هزار مرتبه شکر همه چی بخیر گذشت
اما پسرم مدرسه نرفت و میگفت که من دیگه دوست ندارم درس بخونم و اینکه خیلی انسان های موفق درس خونده نیستند و از این صحبت ها
ناراحت میشدم از نرفتن پسرم به مدرسه و دوست داشتم که بره و بهش انگیزه میدادم اما فایده نداشت
تا اینکه به هدایت الله به دوره هم جهت با جریان الهی وارد شدم
و به لطف الله متوجه شدم ریشه همه مسائل من بخاطر اینکه نمرکز دارم رو تغییر دیگران اونم بخاطر ترس از دست دادن که خودش کلی ترس های دیگه بهمراه داشت مثل ترس از حرف مردم ترس از تایید نشدن و….
اینجا بود که این باور در من به لطف الله شکل گرفت که من خالق 100 درصد زندگی خودم هستم من هیچ کس را نمیتوانم تغییر بدهم فقط با تغییر خودم دنیای اطرافم تغییر میکنه این منم که دارم با افکارم با احساسم زندگیم را میسازم و دقیقا این باور تغییر دیگران بالاترین شرک بخداست چرا که هدایت فقط دست الله است و اوست هدایت گر بندش و من با این باور این شرک مخفی را در خودم ریشه دوونده بودم
خداااایا شکرت بابت اینکه هر روز آگاه ترم میکنی
بله من هدایت را دادم دست خداوند
گفتم خدااایا تو بر همه چی عالم و قادری فقط خودت
خودت آسانمون کن برا آسانی ها
خدایا میدونم که تو بهترین حفاظت کننده و حمایت کننده و هدایت کننده عزیزانم هستی پس من چکار هستم خدایا ببخش و متشکرم که همواره من و عزیزانم را هدایت میکنی
و اینکه وقتی فقط ایمانت و توکلت را میبری سمت خدا و خودت را رها میکنی و میشی هم جهت با جریان الهی
همواره چرخ های زندگی روون میشه و معجزات اتفاق میفته
سه روز پیش مدیر مدرسه خودش اومد محل کار همسرم بدون اینکه ما هیج اطلاعی داشته باشیم
به پسرم و همسرم گفته بود من 500 دانش آموز دارم و برا هیچ کدوم من چنین کاری که الان کردم را نکردم نمیدونم چرا نتونستم بی خیال باشم به آقا جاوید وقتی دیدم سر اولین امنحانش نیست و خلاصه کلی پسرم را بغل کرده بود و گفته بودکه بیا بقیه امتحانات را بده پسرم گفته بود من چیزی بلد نیستم گفته بود تو بیا که برات ترک تحصیل نخوره اونا درست میشه
منا بگو وقتی همسرم زنگ زد و جریان را با اون حس قشنگش برام تعریف میکرد با ذوق با عشق فقط میگفتم خداااایا شکرت خداااایا شکرت
و خدا را شکر امروز پسرم امتحانش را داد
ااااای جااااانم به این خدا خدااااایی که برا بندش کار نمیکنه شاهکار میکنه فقط کافیه خودتا رها کنی و بسپاری دست هدایتهاش
خدااااایا هر آنچه دارم از تو دارم
خدایا من به هر خیری که از تو به من برسه محتاجم
استاد جان واقعا بی نهایت سپاسگزارم از شما که بی نظیرید خدااااااایا شکررررررت بابت وجود چنین راهنمایی در مسیر زندگیم
خداااااایا من هر آنچه دارم از تو دارم
عاااااشقتونم
در پناه الله توحیدی بمانید
.
سلام استاد عزیزم
وااااای خدای من یکی از ترمزها وترسهام برای خرید ماشین همین رانندگی کردن هستش. ویکی از اهداف امسالم اینکه ماشین بخرم..ولی هربار این ترمز که ذهنم به من میگه آخه تو راننده هستی ماشین میخوای؟؟؟؟؟
و برای کنترل ذهنم اومد سایت و فایل جدیدتون دیدم اه استاد فایل جدید گذاشته وسریع دانلود کردم وگوش دادم و واقعا از این هدایت خدا اشکم درآومد .
چه خدای بینظیری دارم..هرلحظه هدایتم میکنه ودوستم داره.اگه نعمتی تو زندگیم هست همه از برکت خداس
من اگه بخوام از یکی از تجربه هام که مغرور شدم بگم، توی ورزش هست. حدود دو سال پیش وقتی میدیدم سطحم خیلی بالاتر از دیگر ورزشکارانی هست که میبینم، به خودم مغرور شدم. فکر کردم این قدرت اراده خودمه که منو به اینجا رسونده. اما بعد زانو درد گرفتم و این درد تا یک سال ادامه داشت. البته درد شدیدی نبود و همچنان به ورزش ادامه میدادم اما اینکه مدتش طولانی بود و خوب نمیشد برام عذاب آور بود. شکر خدا بعد یک سال خوب شد. اون درد اومده بود تا چیزهایی رو به من بفهمونه
سلام به بهترین استاد و مریم شایسته عزیز
چقدر از این دیدگاه و این جنس از تفکرتون خوشم میاد که باور و فکر کسی نمیتونه از چیزی که بهش باور دارین ویا باورهاشو ساختین شما رو منصرف کنه یا چیزی از باور هاتونو تغییر بده.
خدارو شکر میکنم که با شما آشنا شدم و همون اندازه ای که روی باورهام کار کردم نتیجه گرفتم اما هنوز خییلی خییلی جای کار دارم و نتایجی بزرگ تر از قبل میخوام که همراه با آسونی تجربشون کنم .
این جمله شما رو خیلی دوست دارم که میگین باید آسون بشیم برای آسونی ها . نه این باوری که توی ذهن خیلی ها هست که باید زجر بکشی تا چیزی رو به دست بیاری باید له بشی تا بهت داده بشه . اما من میخوام سوت بزنمو راه برم توی جاده ی آسفالت جنگل که توی دوازده قدم میگفتین.
میخوام متعهدانه روی خودم کار کنم که آسون بشم برای اینکه خیلی آسون و با لذت آرزوهامو تجربه کنم.
میخوام به خودم قول بدم که پیوسته روی خودم و باورهام کار کنم میخوام استمرار داشته باشم و تمرکزمو بزارم روی خودم روی باور های محدود کننده ای که از بچگی وارد ذهنم شدن و ترمزایی هستن که محکم دارم با پام فشار میدم .
میخوام تمرکزمو بزارم روی خودم روی خود ارزشی خودم که بابا من جانشین خدا روی زمینم من لیاقت اینو دارم که هر آنچه که دوست دارمو تجربه کنم،به زیبایی های بیشتر هدایت بشم،با آدم هایی که با خودشون در صلح هستن معاشرت کنم و ذهن هایی دارن از فراوانی که با هم صحبتی با اونا لذت ببرم.
میخوام اینجا توی این کامنت بنویسم که زینب بدون تمرکز و استمرار و تعهدنمیشه رسید.
راستش من خییلی دلسوزی میکردم از بچگی برای همه و هرکاری از دستم برمیومد برای اطرافیانم انجام میدادم انگاری من دلسوز تر از خدام و خدا حواسش نیس و من بیشتر حواستم هست یطوری که حتی بیشتر وقتا از خودم میزدم برای بقیه اینم به این خاطر بود که دیده بشم و ازم تعریف بشه و بگن به به چه دختر خوبی!!
اینم به خاطر محیطی بود که توش بزرگ شدم و خیلی باورهای از این قبیل که دخترها فلانن و پسرها فلان و من از این بابت بود که هررر کاری برای همه انجام میدادم حتی در شرایطی که کارهای خودم میموند یا از لحاظ جسمی یا روحی واقعا خسته میشدم. خییلی نشونه ها میومد که برای خودت ارزش قائل باش خودتو دوست داشته باش برای خودت وقت بزار تو به خودی خود ارزشمندی و نیاز نیست که برای دیده شدن یا ثابت کردن خودت به دیگران این همه به خودت سختی بدی ، اما من هیچ کدومو نمیدیدم و انگاری نمیخواستم متوجه اش بشم .
تا اینکه این دنیا یه پس گردنیی بهم زد که چشمام باز بشه که دیگه بسه زینب ، دیگه تمرکزتو بزار روی خودت و وقتی خودت تغییر کنی جهان تورو هدایت میکنه به مکان بهتر به آدم های بهتر به تجربه های قشنگ تر .
خیلی از دوره هاتونو دارم استاد همشونو خودم خریدم با کلی ذوق اما بدون عمل کردن و کار کردن هر روز و هر روز فایده ای نداره. من یه مدت عمل میکردم بعد دوباره میذاشتم کنار و همین چرخه هی تکرار میشد و نتایجی که دلم میخواس نمیگرفتم.
چندوقتی میشه که به این نتیجه رسیدم که هییییچ کس جز خودم برای خودم نمیتونه کاری انجام بده و انتظارم از دیگران حتی نزدیک ترین افرادی که دارم باهاشون زندگی میکنم مثل پدر پولدارم با باورهایی که اغلب محدود کننده اس ، مثل باورهای مادرم ،بردارم بزارم روی خودم و خواسته هام، روی خودم کار کنم و باور هامو تغییر بدم که لاجرم همه چی تغییر میکنه وقتی من تغییر کنم.
امروز 1403/01/27همینجا توی این کامنت میخوام به خودم قول بدم روی باورهام متمرکز بشم و با هدایت های خدا انجامش میدم تا زندگی رو بسازم که قلبا دوسش دارم.
چقدر وقتی فایل هاتونو میبینم کیف میکنم. از خدا ممنونم که میتونم این فایل های بسیار بسیار آموزنده و ناب رو ببینم و از شما و از مریم جون چیز یاد بگیرم و شرک نورزم و خدامو بیشتر بشناسم . کیف میکنم و دوست دارم هزاران بار این درجه از روابط عاشقانه ای که شما و مریم جون دارین رو تحسین کنم و بگم ببین میشه همینقدر روابط عاطفی عمیق و با صداقت داشته باشی میشه همینقدر واقعی دونفر همدیگرو دوست داشته باشن .
خییلی دوست دارم وقتی مریم شایسه شروع میکنه به توضیح دادن یه مطلبی ، از نوع توضیح دادنشون که خیلی دلنشین و قشنگه خوشم میاد و حرفاشون انگاری حک میشه تو ذهنم.
چقدر باورام تغییر میکنه وقتی شما و مریم جون توی امریکا زندگی میکنید . کشوری که اینقدر دوست داشتنی هست و میشه آزادانه توش زندگی کنی . چقدر زیباس طبیعتش ، وقتی توی جاده میرین من کیف میکنم که همیچین درختای بلندی دو طرف جاده هست که انگاری دارن همراهیت میکنن تا برسی به مقصد و یه وقت حوصلت سر نره :)
چقدر آزادی زمانی ، مالی،مکانی شما رو دوست دارم که محدودیتی ندارین.
خیلی زیاد دوستون دارم استاد شما و مریم جون الگویی هستین که هیچ محدودیتی نمیتونه از رسیدن به خواسته ای که داریم که هر چقدر بزرگ و دست نیافتنی برای ذهن بیاد مانع بشه ؛ اگر با قلبت صدای خدارو بشنوی، ازش هدایت بخوای و متعهدانه روی خودت کار کنی.
به نام خداوند هدایتگر
با سلام خدمت استاد بزرگوار و دوستان خوبم
این فایل برای من بسیار لذت بخش و یادآور لحظات شیرین تجربه کردن و تکیه دادن به خدا می باشد ولی از آنجا که انسان فراموشکار است در روزمره گی زندگی توجه نکردن و غرور ما انسانها باعث می شود که از الطاف خداوند کم بهره بمانیم .
تجربه من در زمینه کاری خودم بود برای جابجایی باید به کارگزینی مراجعه می کردم بسیار نگران بودم که چه اتفاقی می افتد زمانی که خواستم حضوری مراجعه کنم به خودم گفتم صبر کن تو چته چرا اینقدر نگران هستی بسپار به دست خدا ، خودش درست کنه همان لحظه آرامشی سراسر وجودم را گرفت و پس از مراجعه نزد مسئول کارگزینی، پیشنهاد عالی بهم شد که اصلا فکرش را نمی کردم و قدرت خدا را با تمام وجود حس کردم و خدا را شکر کردم و این یکی از خاطرات مهم و زیبای من از توکل به خدا بود . البته نشان دیگر این موضوع شب قبل خواب دیدم که در یک فضای سبز و زیبا بودم که من به سمت رودخانه ای هدایت شدم و من کنار رودخانه بزرگ نشستم و آن را روزی من قرار دادند . خدا را شکر به خاطر وجود شما نازنین ها
به نام الله هدایتگر
سلام به استاد بینظیرم و مریم بانوی گل
سلام به دوستان ارزشمندم در این سایت الهی
یا ارحم الراحمین
ایاک نعبد و ایاک نستعین
خداروشکر میکنم برای این فایلهای ناب توحیدی من عاشق فایلهای توحیدی ام یادمه اولین فایلی که منو وصل کرد به خدا و آموزه های ناب استاد عزیز فایل توحید عملی 6 بود …چه غوغایی که در من بپا کرد…چقدرررر نشست به قلبم …چقدررر قلبم رو باز کرد… چه آرامش عجیبی گرفتم …خداروهزاران مرتبه شکر
و اینبار فایلهای ناب توحید عملی 10 و 11 که خودش میشه گفت یه دوره ناب توحیدی بود …استاد فقط میتونم بگم خدا هزارررر برابرش رو بهتون برگردونه…واقعا شما بنده لایق و ارزشمند خداوند هستید که این کلمات ناب رو بر زبانتون جاری میکنه تا برسونید به گوش کسانی که خواستن بیشتر و بهتر بدونن و هدایت بشن به راه راست…خداروهزار مرتبه سپاس
من بارها و بارها سپردن و آرامش داشتن رو انجام دادم به لطف خداوند هدایتگر و نتیجه عااااالیییی بوده و هر بار که حواسم نبوده بلافاصله ینی بلافاصله چک رو خوردم کهههه حواستو جمع کن و سریع گفتم اوکی گرفتم عفو کن….
ینی اینقدر باید تکرار و تمرین کنی تا کم کمتر بشه روی خود حساب کردن تا حواااااست جمع بشه هر قدمی که برمیداری هر نفسی که میکشی در راستای توحید باشه کافیه بری غرق بشی تو خودت چک و لگد ها میاد تا هوشیارت کنه….
به لطف الله خیلی سعی کردم توحیدی عمل کنم و نتایج بینظیر بوده و همین نتایج گواهی شده بر قلبم که راه درسته حواست رو بیشتر و حسابی جمع کن و این حواس جمع بودنه چیزی نیست جزززز به زبان آوردن ویادآوری هر لحظه که
من نمیدونم تو میدونی
من ناتوانم تویی که توانایی
من به هرخیری از تو فقیرم
تو به من بگو تو راه رو بلدی
همه امور زندگیم رو به تو میسپارم
من فقط میخوام لذت ببرم
در هر لحظه
و در لحظه زندگی کردن و لذت بردنه که میشه
کنترل ذهن که میشه تقوا …
خداروهزاران بار شکر که در این مسیر توحیدی هستیم و هدایت میخوام ازش در هر لحظه
تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میخواهم
در پناه رب …
به نام خدایی که همواره مارو حامی وبهترین تکیه گاهه .استاد عزیزم طبق معمول خیلی به جا وبه موقع هدایت شدم به شنیدن این فایل. چندروز بود ذهنم خیلی درگیر و پریشون بود بابت یه سری مسائل که برام پیش اومده بود گاهی تو خلوت گریه میکردم گاهی ناله وزجه میزدم که خدا راهی بذاره جلو پام نزدیک خونه مون کوه وطبیعتی چشم نواز ودل نوازه که هرروز صبح ازپنجره شاهد این بهشت زیبای زمینی هستم وشکر گذار اینهمه زیبایی خیره کننده که هروز میبینم و تجربه میکنم دیروز از فرط یاس وناامیدی زدم به دل کوه و طبیعت دفترمو برداشتم ورفتم همچنان که از تپه میرفتم بالا با گریه با خدا حرف میزدم ومیرفتم هی گفتم وگفتم تا رسیدم بالای تپه نشستم همونجور که اشک میریختم دفتر مو بازکردم وشروع کردم به نوشتن با هق هق نوشتم ونوشتم صفحه ها بعدش یکم آروم ترشدم سرپایینی برگشتنی انگار خدابود که داشت باهام حرف میزد تمام مسیرو داشت اززبان خودم بهم گوشزد میکردومیگفت نگران چی هستی من هستم همیشه بودم همه جا کنارت بودم اما تو ندیدی وجودمو حس نکردی وبابت همون دغدغه ای که داشتم کلی جمله میومد تا اینکه کلا آروم شدم ورسیدم خونه دفترمو بازکردم وخوندم نشستم فکر کردم دیدم بله من خدارو فراموش کردم بکلی و میخاستم خودم به هر طریقی که هست مشکل موحل کنم خیلی دست وپا میزدم تقلا کردم اما هربار بیشتر فرو میرفتم تو مشکل بیشتر غرق میشدم وعمیق تر میشد تا اینکه فایل استاد و روسایت دیدم ونشونه واضح بودبرام که باید بسپرم به خودش به خودش که بزرگترین قاضی ووکیله و بهترین رای رو صادر میکنه به خودش که گفته من دلهارو براتون نرم میکنم وبسپرم خودمو به دستان پرقدرتش و بذارم خودش وارد عمل بشه و من بشینم کنار گود ونگاه کنم فقط نتیجه توکل و ایمانم رو خدایا منو ببخش که هزاران بار به مو رسیده پاره نشده اما فراموشت کردم جاهایی که فکرشم نمیکردم از طریق هزاران دستت بهم امداد غیبی رسوندی وچراغ راهم بودی همیشه اما من تکیه کرده بودم به غیرتو خدایا تو خودت عالم وحکیمی بهترین سمیع وبصیری تومالک جسم وجان منی اگر تو بخای خلقی بخان جلوداربشن توان شوندارن واگرتو نخای و همه خلق بخان نمیشه که نمیشه خدایا کمکم کن تو هرلحظه به یاد تو باشم و ازتو هدایت وحمایت بخام نه غیرتو که کسی که به تو وصل بشه دیگه نه غمی هست ونه ترسی داره از کوهی از مسائل لاینحل م که باشه حل میشه با کمک تو.به شرطی که ما خودمون با احساس بدمون و تقلای بیخود شرایط رو برا خودمون پیچیده تر وبحرانی تر نکنیم و با آرامش سعی کنیم ندای الهی هدایت الله رو بشنویم به گوش مون اجازه شنیدن بدیم و قلب مون لمس کردن جنس لطیف الهامات تورو بدیم.
سلام به همگی
الان باز داشتم یک بار دیگه بواسطه پیامی که یک دوست برام گذاشته بود و احساس کردم یه نشانه هست اومدم و شروع کردم به گوش دادن این فایل.
تا رسید به اینجا که استاد گفتند خداوند حتی میتونه دست منو از اول بگیره و بیاره روی خط کپی که ایراد داره از همون اول و نیاز نباشه من اینهمه بگردم و زیرو رو کنم همه چیزو.
باز این اومد تو ذهنم که در مورد کاری که بهش علاقه دارم و دارم این باور در خودم تقویت میکنم دیدم به اکراه میگم و باز دزدم حالم بد میشه و باز دیدم میگه چه حرفا تو رو چه به این حرفا این حرفها در حد تو نیست آخه مگه میشه مگه داریم چرا و پرت نگو دیگه با تا کی گول زدن خودت.
و یکم که خوب دقت کردم دیدم من چیکار میکنم تسلیم میشم سریف گیف آپ میکنم ولی میکنم یه پرش بلند میزتم میگم اوکی راست میگه این که نمیشه بزنیم کانال بعدی.
بعد گفتم دختر جان این همون نجوای شیطانه که میاد که تو رو تا امید کنه چرا پا پس میکشی چرا حرفش رو باور میکنی اون به تو وعده ای میده و خداوند هم وعده میده اما در اخرت اون میگه منو سرزنش نکن خودت رو سرزنش کن من دعوتت کردم درست خودت قبول کردی خدا هم داشت همزمان دعوتت میکرد خودت راه رو اشتباه انتخاب کردی.و گفتم ایول خودشه خود اصل جنسه این همون جایی که منو زندگیمو دچار نوسان سینوسی عظیمی کرده من کار میکنم روی خودم جلو میرم تا یه جاهایی اما همیشه تو پاشنه های آشیل گیو آپ زدم.
اینجاهاست که باید ایمانم رو نشون بدم اینجاهاست که باید استقامت بخرج بدم در موندن در مسیر درست و ادامه دادنش اینجا هاست که باید با گوش دادن به ندای قلبم و دل سپردن بهش کاری کنم صداش قویتر و بلند تر بشه تا صدای شیطان گم اما من همیشه برعکس عمل میکنم.
پس راه مشخص شد من باید تو این نقطه بیشتر روی خودم کار کنم بیشتر حواسم رو جمع کنم و دقت نظر داشته باشم.
سلااااام
این فایل فوق العاده نشانم شد و چقدرم بجا نشانم شد همین چندروز پیشم داشتیم با ابجیم راجع ب توحید عملی ها حرف میزدیم من میگفتم کدوم قسمتارو خیلی دوس دارم و ابجیمم میگف که این قسمت منم گفتم اتفاقا من با این قسمت ارتباط برقرار نکردم برام سنگین بود که وقتی امشب نشانم شد بار دیگه گوش دادم فهمیدم چون پاشنه اشیلم اینجاست منم خیلی زیاد استاد اذم مغروری هستم هم برا ادما هم برا خودم یعنی ب ندرت از ادما درخواست میکنم چون میگم غرورم لطمه میخوره اگه بگن نه یا برای خدا اینجوری نیس علنی به کلام بگم خدایا من مغرورما تو چیزی نیسی نه اصلا ولی با رفتارام دقیقا دارم اینجوری نشون میدم مثلا همش دارم کارارو خودم میکنم و فکر میکنم همه کارا رو شونه منه و خدا قدرتی نداره
یادمه وقتی برای اولین بار کار جدیمو استارت زدم خب من اصلا حسابداری کار نکرده بودم و وقتی جایی هدایت شدم که خسابدار میخواست انقدرررر اولاش دست ب دامان خدا بودم که حد نداشت و از تجربیات معجزه اساشم قبلا نوشتم تو فایلای مختلف تو همون اوایل کارمم عزت نفسو خریدم دیگه هیچی کولاک کردم میگفتم اااا چه باحاله من مثلا تا حالا از پسری گل دریافت نکرده بودم از وقتی دارم با عزت نفس کار میکنم همکارم فرداش برام گل خریده بود تقریبا پنج ماه زندگیم اینشکلی گذشت و بی نظیر بود اما من افتادم تو چرخه غرور که دیگه من بلدم و قدرمو خدا بره کنارو و ب شدتم داشتم از اطرافیان تغذیه تایید طلبی میشدم چون همیشه حسابدارای قبلشون کارو درست انجام نداده بودن و حالا با وجود من همه چیشون خوب پیش میرفت که بعد من به به چه چه اونارو اوایل شنیدم و دیگه شروع کردم و تا الان که سه سال هست اونجام زندگیم به زوووووور پیش میره یعنی پول میاد اما با سختی روابط میاد ولی مقطعی شرایط خوب میاد اما سریع حباب میشه چون گردن من کلفت شده یعنی قشنگ تفاوتش رو اخساس میکنم اون موقع که چسبیده بودم به خدا حتی بهم میگفت الان چیکار کنم یادمه حتی یه بار میخواستم پرینتر نصب کنم نصاب اوردیم نتونست بعد همون لحظه دست من رفت با موس رو یه فولدری باز شد گفتم وا این چی بود و همون لحظه دیدم از پرینتر صدا اومد که همکارم بغل من بود با تعجب به من نگاه کرد گف وا درست شد؟
یا بارها شده بود خدا جوابو توخواب بهم میگفت یعنی من تو زندگیم حسابداری نکرده بودم و جواب بهم داده میشد وقتی که من چشبیده بودم به خدا یعنی اگه یکی اینو برا من تعریف میکرد که من حسابدارم و سندای حسابداریو خدا میگه من میزنم من باور نمیکردم تا اینکه از نزدیک خودم لمسش کردم یا مثلا یه بارم میخواستم برم سفر بهم گف کیفتو نگاه کن پاسپورتتو چک کن گفتم برش داشتم دیگه اما یه خس قوی یه صدای بلندی گف چک کن و همون لحظه اسنپ داشت میرسید منم جلو در بودم که برم فرودگاه و وقتی گوش کردمو کیفمو دیدم ای دل غافل جای پاس شناسناممو برداشته بودم که سریع تعویض کردم
حالا الان یه جا میرم هزاربار خودم چک میکنم چی برداشتم چی برنداشتم منی که همه چیو هزاربار چک میکنم یه بار ایرپادم تو سرکارم جا موند که باورم نشد گفتم محاله من همه چیزمو موقع رفتن چکمیکنم و خیلی خودمو سرزنش کردم اما سریع سعی کردم جلوش رو بگیرم
واقعا از خدا خواهان هدایتم هستم خواهان خاشع بودن مرسی استاد جانم با این فایلای توحیدی که گنج ترینن عاشقتونم