توحید عملی | قسمت 8 - صفحه 22 (به ترتیب امتیاز)

903 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    javad گفته:
    مدت عضویت: 1790 روز

    با درود آفرین به استاد عزیزم و همه مخاطبین عزیز سایت استاد عباس منش �تاد من از بچه‌های دوره 12 قدم هستم و موفقیت‌های ک و بزرگ خیلی خوبی داشتم در اندازه‌ای که تمرین کردم متعهد بودم تمرین انجام بدم نتیجه هم گرفتم اما به قول اون فایلی که چند روز پیش گذاشتی رو سایت با موضوع نتایج پایدار به خدا من چقدر سقف آرزوهام کوچیک بود من زود یادم رفت زود فراموش کردم دوباره افتادم دنبال مسائل سیاسی و اقتصادی به خدا بحث در مورد اینا فقط شرکه شرک مطلقه

    بخدا استاد اینقدر زندگی یشنگ‌و جذاب اروم پیش میرفت تا اومدین تو این مسائل لعنتی وکذای دوباره قهری با دین با قران دوباره دنبال بحثهای سیاسی بحث اقتصادی فوش به این به اون اینا برن پسر شاه بیاد فقط اون به دادمون میرسه و چ چ چ میبینم دوستانی رو که هر روز در سفر هستن. شاد هستن. هر روز پول بیشتری دارن هر روز قاچتر سرخ سفیدتر میشن جای که مشغول به کار هستم ادمهای میان سه تفر شام میخورن پایه حقوق یک کارگر در طول ماه میشه پول شامشون شاد سرحال قهقه میزنن و من بجای لذت بردن بجای اینکه روی باور ثروت سازم کار کنم روی فراوانی کار کنم دنبال شرک افتادم دنبال بحث که یک عامل بیرونی قدرت داره اگر اینا برن اونا بیان من زندگیم لذت بخش میشه شاد میشم و…

    استاد چندتا فیلم از سخنرانی های خمینی گوش دیدم چقدر متنفر شدم از ابن بشر چقدر این صحبتاش جنگ طلبانه و تشویش کننده بود که ملت عراق رو تحریک میکرد به اینکه بریزید تو خیابون مالیات ندین به صدام اگر میتونید اینارو بکشید حتی پول آب برق ندین میگفت همبن کاری که مردم تو ایران کردن بکنید اگرنتونستبن بیاد ایران ما درخدمت شما هستبم

    این سخنرانیش هرچی من در مورد این شخص تو سرم ساخته بودم هرچی نکته مثبت بود نابود کرد بعد از ابن سخنرانی تقریبا شش ماه بعدش جنگ شد

    چقدر حالم بد شد که میگفت حیوان هم همه فکرش اقتصادش است شکمش است

    نمیدونم کامنتم منتشر میشه یا نه ولی واقعا اون دو سه فیلم از صحبتهای این انسان حال بهم زن بود

    ی جای میگفت اگر کفار عده ای مسلمان رو سپر انسانی کردن بر ما واجبه کافر مسلمان رو بکشیم کافر به جهنم و مسلمانش به بهشت میرود

    استاد خداشاهد ابنا مزگم کلم خالی بشه هیچ کس کامل نیست هیچ کس کامل نیست هیچ کس

    اما همین اقای خمینی کلی هم نکات نثبت داره که الا از دستش عصبی هستم نمیتونم بگم باشه واسه بعد ولی خدا کمک کنه این بتپرسی دست بردارم همچیز از توحید استاد

    همچیز من در دوران مصرفم هر جا که از مواد جان سالم بدر میبردم میگفتم زرنگی خودم بود تا قبلش کل قران رو از بر میخوندم که از این ایست بازرسی رد بشیم نگیرنمون

    چقدر ناشکر ناسپاس بودم و حالا هم گاهی به گذشته برمیگردم

    من همیشه دنبال یک کسب کار شخصی بودم که از شر کار کردن برای مردم راحت بشم.

    حالا یک کسب کار بهم الهام شده دارم یادش میگیرم دارم تمرینش میکنم

    من تمروز به این فایل نیاز مبرم داشتم خیلی عصری جالم گرفته بود چرا که برای چندمین بار جاکارت عابربانکم رو گم کرده بودم و کلید جاگذاشته بودم این موضوع دیگ داشت زجرم میدادم

    نشستم با خودم صحبت کردم که جواد بابا ول کن این بحثها رو نگا کن فلانی فلانی رو الا کجان چکار میکنن چطوری زندگی میکنن الا توهم جا موندی از زندگی 32 سالته ول کن همش دنبال ین بحثا بودی همش دنبال راهی برای فرار از واقعیت این استاده (عباسمنش) اومده نجاتت بده ول کن این بحثا رو تا کی دنبال قضاوت خودت با دیگران و دنبال این هستی که یکی بیاد نجاتت بده

    استاد شرک شرک بیچاره میکنه ادم من بیچاره کرده دست به طلا بزنم پهن میشه باور کن تا زمانی که با شرک زندگی مبکنم همینه

    خدایا مردنگی کن جان مادرت مارو از شر این حرفا و این بحثای نجات بده این قدرت بده من برم دنبال زندگیم

    بخدا اینقدر تو محیط کارم عذت احترامم میزارن

    اینقدر اختیارات بهم دادن

    حقوقم از بقیه بالاتر نقدتر وسیله زیر پام

    غذای خوب مرتب خوابگاه تنیز رو به روی دریا ویو دریا غروب بینظیر و یک میدان زیبا باد گرم باد خنک همچیزی کشتی به گل نشسته همچیز عالی همچیز قشنگ

    ولی مغز بیصاحب دنبال کمبودها و نداری ها ای خدا دمت گرم

    تو کمک کردی من الآ 11 سال پاکم از این بع بعدش هم میدونم کمک میکنی خدایا صفای وجودت که هر وقت اومدی تو زندگیم شادی سلامتی نوووور زیبای تمیزی اوردی

    خدایا دوست دارم مردونه کارت درسته

    چند شب پیش رفتم جلسه چ حالی داد چه حالی داد مردونه رفیق قدیمی داشتم از دوران مص ف و اوایل پاکی صحبت کرد و تعییراتی که اهسته اهسته تو زندگی رخ داد البته که با لحجه جنوبی و ماهم دنبال خنده و مسخره بازی بالخره جلسه رو هوا بود کلی خندیدم

    واقعآ این خدای مهربون و کار درست هر وقت بری سمتش بغلت میکنه هواتو داره دوستت داره عاشقت میشه

    خدایا ژنتیک پنتیک بیخیال قربونت برم میخوام بیام تو سایت دوباره برم سراغ تمریناتم

    از دورها از فایلهای رایگان

    خسته و دست پا درازتر برگشتم بخدا ول کنید بچها این 5 فایل رایگان اخیر رو مرتب گوش بدین و تنرین کنید کم کم از ماتریکس وحشتناک میایم بیرون و زندگی زیبا نور خورشید ارامش بوی خوب دوباره میاد تو زندگی رقص شادی پول سفر دوباره میاد عاشقتم خدای خوبم دوستت دارم نازنینم

    استاد گل همه مردا چه استایلی ساختی زندگیم دوستت دارم اندامی من

    خدا بخیر کنه عاقبت هممونو

    در پناه ایزد منان شاد سالم و تن درست باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  2. -
    Malek_success گفته:
    مدت عضویت: 2961 روز

    بنام الله یکتا

    سلام استاد

    خداروشکر میکنم که امروز در مدار آگاهی های این فایل بی نظیر قرار گرفتم..

    امروز روز دوم از تعهد من برای” نوشتن روزانه حداقل یک کامنت” هست که به صورت هدایتی فایل ها انتخاب میشن

    در کنار اصل اساسی “من با افکار و باورهام خالق زندگی خودم هستم” توحید نقش بسیار مهمی داره

    یعنی من نیازه که تاثیر هر نوع عامل بیرونی رو در ذهنم از بین ببرم. این دیدگاه نیازمند تلاش ذهنی فراوان هستش ..

    خوب همیشه خبری که از زبان دانشمندان باشه برای من مقبولیت بیشتری داشت و هیچ وقت اون دیدگاه رو به چالش نکشیدم به این دلیل که میگفتم این حرفا بر اساس علم و منطق بیان شده پس نباید به اونا شک کرد اما امروز یاد گرفتم که یک فیلتری برای خودم بزارم و اون اینه که “این حرف یا دیدگاه چه کمکی به من میکنه؟آیا من رو محدود میکنه؟آیا قدرت رو از من میگیره؟” اگر جواب نه باشه اون رو می‌پذیرم..

    قطعا شرک من باعث شده در این شرایط زندگی کنم در غیر این صورت در تمام جنبه ها باید رشد میکردم..

    موردی که اخیرا روی من تاثیر گذاشته بود همین بحث بدنسازی و ساختن عضله بود..چون با همه که صحبت میکردم و نظر میدادن میگفتن که بدنسازی بدون خوردن مکمل یا زدن تسترون فایده نداره..حتی از چندتا مربی این سوال رو کردم که میشه طبیعی و بدون مصرف مکمل به نتیجه مدنظرم برسم؟ و اونها راه حل سخت تر که تغذیه متفاوت که به 6 وعده در روز میرسه رو پیشنهاد میکردن…

    اما من باور نکردم و سعی می‌کردم توجه نکنم به این حرفها..

    چند وقته که به باشگاه نمیرم چون به قول استاد من تا آخر عمر نمیتونم هفته ایی 4 بار باشگاه برم و تمرینات سنگین انجام بدم..هدف من سلامتی و داشتن بدن قدرتمند هست..

    و وقتی رفتم باشگاه چند نفر از دوستام گفتند که مصرف میکنی و اصلا باور نمی‌کردند که به صورت طبیعی این اندام رو دارم..البته که هنوز دوره سلامتی رو تهیه نکردم که در لابلای فایلهای رایگان استاد مفاهیم اصلی رو درک کردم ولی دوست دارم با جزئیات اونها رو بدون و در زندگی خودم بکار ببرم…

    مورد دیگر شرک و دخالت عوامل بیرونی مربوط به زمانی میشه که در دانشگاه بودم و داخل خوابگاه ماشالله همه استاد سیاست و بدگویی درباره سیستم موجود!

    من هم قانون رو نمیدونستم و خیلی در این بحث ها شرکت میکردم…باورهای اون موقع منجر به این شد که حالم اصلا خوب نبود. همیشه خودم رو یک قربانی میدیدم و از همدردی بقیه لذت می‌بردم و راه حل مهاجرت به کشور دیگه بود و از اون ور هم پولی نداشتم که مهاجرت کنم..

    هر وقت شرایط از نظر مالی و روانی سخت میشد به خودم میگفتم تقصیر من نیست..من در جای نامناسب به دنیا نیومدم.. یاد حرف یکی از آشنایان در زمان بچگی افتادم که گفت اگه خدا ما رو دوست داشت ما رو اینجا نمی آفرید!

    و کلا دنبال تغییر دولت و نظام بودم تا فرجی بشه و نظام جدید با ایجاد روابط با کشورهای غربی و برجام شغل ایجاد کنه و من بتونم سرکار برم و به رویاهام برسم!

    چقدر دعا دعا میکردم که برجام به سرانجام برسه!

    اما هر چی می گذشت میدیدم که اوضاع تغییری نکرده هیچ بدتر هم شده بنابرین به فکر تغییر افتادم و خوب در مدار استاد و آگاهی های این سایت قرار گرفتم..بعد از خرید دوره روانشناسی ثروت 1 ورژن قدیم و دادن تست باورها فهمیدم چقدر باورهام داغون بود..

    خلاصه بعد از دیدن الگوهایی که فقط به واسطه اینترنت تونستند کسب و کار خودشون رو راه بندازن و به استقلال مالی برسن، تاثیر این باور در ذهنم کم تر شد و تونستم سرکار برم و خدا رو شکر از نظر مالی دو احساسی رشد خوبی رو تجربه کنم..الان که به اون روزا فکر میکنم هیچ شباهتی با اون شخص ندارم و کلا از بحث های سیاسی فرار میکنم.

    این دیدگاه و باور از نظر رفتاری و شخصیت باعث شده که شجاع تر باشم، هنگام تصمیم گیری های سریعتر عمل کنم و کلا ترس از آینده نداشته باشم…

    همچنین تمرکز خودم رو بهبود شخصیتی گذاشته و دنبال تغییر عوامل بیرونی نباشم

    خدا رو شکر میکنم که تونستم امروز هم کامنت بزارم و افکارم رو در مسیر درست هدایت بکنم

    24 تیرماه 1402

    در پناه الله یکتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  3. -
    الهه علینژاد گفته:
    مدت عضویت: 1052 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام استاد عزیزم

    سلام دوستان بسیار دوست داشتنی ام

    چی بگم از کجا بگم چطوری بگم

    شرک چه پدری از من درآورد و توحید چه هدایایی به من داد

    مرده بدم زنده شدم

    دولت عشق آمد و من

    دولت پاینده شدم

    این نشانه امروز من بود ،قبلا بارها و بارها این فایل بسیار ارزشمند گوش کردم الان جایی هستم که نشانه امروز من زدم فقط تونستم نوشته‌ها رو بخونم و جواب سوال استاد بدم.

    زمانی که باور به عوامل بیرونی داشتید چه نتایجی گرفتید؟؟

    چه نتایجی؟؟

    غم ،نگرانی، بیچارگی، چه کنم چه کنم های فراوان

    بدو بدو های بی نتیجه

    بچه شیر خوارتو از شیر بگیری بزاری پیش مادرشوهر بدویی بری سر کار آخرش هم هییییییییچ

    نه آرامش، نه پول، نه برکت، نه استراحت ،نه خوشی

    واقعا من با این مسیر زنده شدم ،فکر نکنم روزی باشه که من به خاطر مسیر الهی که توش هستم و توحید و استاد و سایت سپاسگزاری نکنم .یکی از سپاسگزاری های ویژه من.

    خدایا مرسی عاشقتم که دستم گرفتی و از غم و نگرانی نجاتم دادی.

    روزی نیست که نتایج این مسیر نبینم ، روون شدن چرخ زندگیم نبینم، محبت و عشق آدما رو نبینم

    پریروز صبح حدودای 10 بود داشتیم صبحانه میخوردیم ،خدارو شکر یه کوچولو آزادی زمانی داریم ،صبحها من و رضا(اگه دخترم هم مدرسه نباشه و تعطیل باشه )باهم صبحانه میخوریم فایل گوش میدیم و گاهی پیاده روی وخرید و …کارهای دیگه رو باهم انجام میدیم،خلاصه صبح پنج شنبه بود که موقع خوردن صبحانه رضا گفت خیلی دوست دارم برم نمایشگاه قزوین که مربوط به دستگاههای مربوط به کارش بود ،ما گیلان زیبا هستیم،گفتم اگه دوست داری خوب بریم،سریع جمع جور کردم و راه افتادیم دخترم گفت من هم بعدازظهر 2تا کلاس دارم و شنبه هم 2تا امتحان. نمیتونم بیام ،از اونجایی که تو دوازده قدم از استاد خیلی چیزها یادگرفتم و سعی میکنم عمل کنم ،اصراری به دخترم نکردم گفتم هرجور که راحتتری ،اگه قبلا بود زورش میکردم که باید بیاد.

    خلاصه دخترم بردم پیش مادرم که راحت به کلاس و درس و برنامش برسه ماهم راه افتادیم.

    جاده و آهنگ وفایل استاد و نورخورشید و برگهای پاییزی و …دست به دست هم دادو خیلی خوش گذشت ،تا اینکه رسیدیم قزوین و‌نمایشگاه .

    اونجا چقدر دستاورد داشتیم.چقدر خوب بود

    صبح تو ستاره قطبیم نوشته بودم امروز دوست دارم هدیه بگیرم ،نمیدونستم میخواهیم بریم مسافرت یک روزه.

    اونجا همه به ما اشانتیون میدادن و ساک دستی هدیه میدادن با قهوه و …. از ما پذیرایی کردن.

    یه لحظه که رضا داشت بایکی در مورد دستگاه ها حرف میزد و اطلاعات میگرفت من احساس خستگی کردم .رفتم رویه صندلی نشستم .یه خانمی اونجا بود ،برعکس سابق که خیلی درونگرا بودم اصلا باکسی زیاد هم کلام نمی شدم وصحبت نمیکردم (بعد از اینکه وارد این مسیر هم شدم مقاومت شدید داشتم فکر میکردم الان تمام باورهام خراب میکنن،خخخخ) با اون خانم هم صحبت شدم ،انگار سالهاست هم میشناسیم ،وقتی فهمید که من تازه از راه رسیدم و از شمال اومدم کلی از شمال و چایی شمالی تعریف کرد و به همکاراش گفت از ایشون پذیرایی کنید و خلاصه کلی محبت کرد.

    در همون حال که من با اون خانم مهربون حرف میزدم کاملا آگاه به افکارم بودم گفتم الهه این تویی چقدر راحت با یه نفر صحبت میکنی (فکر کنم این به خاطر دوره بی نظیر احساس لیاقت که تازه 3 هفته هست داریم روش کار می‌کنیم)

    بعدش هم رفتیم یه قسمت دیگه نمایشگاه، باورم نمیشد یه نفر اونجا بود که اسم و محصول رضا رو میشناخت و گفت که من خیلی تعریف شما روشنیدم ،یه دوستی دارم تو لاهیجان دنبال شما و محصول شماست و….خلاصه اونجا نماینده فروش بود و کلی در مورد قیمت دستگاهها برای ما تخفیف گرفت .

    همه اینها از طرف کی بود ؟؟

    جز خدا کی میتونست این کار هارو برامون بکنه.

    کی به جز خدا اسم همسرم بالا برد؟؟

    کی تو تمام لحظات مسافرت کنارم بود و کمک کرد انقدررررر به ما خوش بگذره؟؟

    خدایا مچکرم عاشقتم

    استاد با تمام وجودم ازت ممنونم.

    مریم جان مرسی بانوی مهربان.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  4. -
    مهدی کاتبی گفته:
    مدت عضویت: 1266 روز

    بنام خداوند یکتا

    سلام استاد عزیزم و مریم بانوی عزیز

    سلام به خانواده عباسمنش

    برای صحبتاتون توی این فایل یک مثال خیلی خیلی خوب از زندگی خودم دارم که الان در سال ششم تجربه اش هستم و شده اساسی ترین پاشنه آشیل من یعنی روابط

    حدودا 8 9 سال پیش در سنین 15 16 سالگی من از نظر عزت نفس در روابط با جنس مخالف خیلی عالی بودم یعنی من وقتی توی گروه های تلگرامی یا توی خیابون حتی، دست روی دختری میذاشتم میدونستم تا 90 درصد قضیه حله و من میتونم با اون شخص ارتباط برقرار کنم بخاطر باور های درستی که داشتم و ناخودآگاه بود، زمانی که یک فرد رو انتخاب کردم توی ذهنم برای یک عمر و باهاش ارتباط گرفتم و رابطه عاطفی ما خیلی خیلی بالا گرفت و خیلی خوب و تکاملی همه چی پیش رفت تا اینکه من مشرک شدم و توجهم از روی خودم برداشته شد، الان میتونم بگم توجهم برداشته شد اون زمان ناخودآگاه اصلا همه چی رو بسته به عوامل بیرون میدونستم، به هر حال کاره من بجایی کشید که من اون شخص رو واقعااااا واقعااااا خدای زندگیم میدونستم، گفتگو های ذهنیم رو شبا یادمه قشنگ، میگفتم خدایا این دختر خیلی خوبه و من میپرستمش، من عاشقش نیستم من این آدمو میپرستمش ازم نیگیریش یوقت که بیچاره میشم، من حتی مهاجرتم از شهر زادگاهم به تهران هم بخاطر همون دختر بود که جزئیاتش الان ربطی به این فایل نداره، در نتیجه چرخش افکارم به شرک کاره من به جایی کشید که اواخر رابطه کسی که شبا زنگ میزد صدای منو فقط بشنوه افتاده بود دنبال بهانه که منو از زندگیش بیرون کنه منم همه کارای مهاجرتم از شهرم انجام شده بود و دقیقا جدایی با ذلتی که برام اتفاق افتاد همزمان شد با مهاجرتم به شهر غریب و دنیای جدید اما دلیل این مهاجرت دیگه تو زندگیم نبود، خلاصه بعد اون اتفاق من در روابط تا همین الان که دارم زیر این فایل مینویسم نتونستم دیگه احساسی رو تجربه کنم که آدما بهش میگن عشق، الان از عید که دارم روی دوره شیوه حل مسائل کار میکنم کم کم و تکاملی سعی بر قدم برداشتن برای حل این مسئله ام کردم، اولین قدمم شروع ورزش بود، من در 6 سال اخیر به تناسب اندامم فکر هم نکردم چون در نبود یک شخص من دلیلی نمیخواستم واسه تناسب اندام و باور نداشتم و ندارم که من میتونم یه بار دیگه وارد رابطه عاطفی بشم، هم زمان که احساس کردم نشتی باوره لیاقتم بدنم و استایلم هست و راجع بهش اقدام عملی کردم خداوند بهم فهموند که اینم شرک بود ولی چون قدم برداشتی بهت میگم، نه اینکه به این نتیجه برسم ورزش و تناسب اندام بده ها هنوزم باشگاه رو میخوام ادامه بدم، منتهی فهمیدم که بابا قبل هر اقدام ببین با چه باوری داری انجامش میدی. وقتی من در راستای ایده ای که فکر میکردم درسته اقدام عملی کردم خداوند با نشونه ها بهم نشون داد که قضیه مال باور هاته حتی اگه اندامتم به اون چیزی که تو فکرته برسونی قضیه درونیه نه بیرونی. آدمهایی رو تو خیابون، محل کارم، تو رفیقام میبینم که یکی اندامش مثل منه، رابطه بی نظیر یکی از نظر ظاهری همه چی تمام ولی رابطه ای به معنای واقعی رابطه عاطفی در زندگیش وجود نداره، کار کردن روی باور هارو این روز ها خیلی خیلی بهتر از قبلم درک کردم و سعی دارم درکم رو عمل کنم که انشالله بیام و بنویسم در زمینه روابط چیارو پیدا کردم و نتیجه چی میشه

    حالا مثال تجربه خوب از توحیدی عمل کردن:

    من به واسطه اینکه از نوجوانی مشغول به کار بودم باورام راجع به اینکه درآمد به عنوان شغل و صنف ربطی نداره و شغل های زیادی از سن 13 سالگی عوض کردم، جوری که انگار تا 2 3 سال اخیر متوجه شده بودم من باید به یه شغلی علاقمند شم و هدفم از اون شغل رو در ذهن خودم تعیین کنم، از سال 99 افتادم در مسیر شغلی که تا سال گذشته تقریبا مطمئن شده بودم علاقه من این کاره و چون فکر میکردم سرمایه اولیه حتما میتونه عامل رشد من باشه توی 3 سال اخیر من بخاطر تامین سرمایه هی میرفتم سراغ شغل هایی که جامعه میگفتن زود پول میده خوب پول میده تا اینکه فهمیدم این از کمالگراییه منه من تمام مولفه هایی که نیاز دارم برای حرکت در شغلم رو دارم، خلاصه حاضر شدم با هزینه ایاب و ذهابم هم برم یه جا شاگردی کنم که صحبت از این شده من با حقوق پایه وزارت کاری و پورسانت کار کنم در مهارت مورد علاقم، جایی که من قدرت رو به فقط به خدا دادم خداهم معجزه نشون داد، فرمول در همه زمینه ها یکیه فقط باید وقت بذاریم ترمز هارو بشناسیم کوچکترین عمل رو که برای ذهنمون قابل باوره انجام بدیم بعد قدم های بعدی رو خدا هم میگه هم در های معجزه باز میشه که واقعا نمیتونم توی کلمات توصیفش کنم

    آرزوی بهترینا برای همتون عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  5. -
    محمد گفته:
    مدت عضویت: 771 روز

    سلام استاد گرامی و هوشمند ما

    واقعا دنیا هوشمند و خدای ما به هم وصل هستند

    همین دیشب با دوستم در مورد ماتریکس و همین موضوعات داشتیم بحث میکردیم که البته 2 تامون توی راه روشنایی هستیم

    ایشون تازه در مورد این موضوع فهمیده هست و من چندین سال هستش و خسته شده بودم و میگفتم این قضیه نمیتونه صحت داشته باشه

    البته ما انسان ها هر کدوم مون توی دنیای جداگانه زندگی میکنیم و میتونیم یه ماتریکس درست کنیم برای خودمون و الان هم یه ماتریکس جمعی و میلیاردی برای تمام انسان های روی زمین و خود آدم ها برای خودشون ساختن

    البته به فیلم ماتریکس که 20 سال پیش ساخته شده بود نباید دست کم گرفت چون این فیلم پر مفهوم و رمز و کد هستش رفته توی ناخودآگاه جمعی آدم ها و الان 20 سال گذشته مردم ایران هم توی اینستاگرام و شبکه های اجتماعی صحبت میکنند

    من خودم تا همین یک سال پیش قربانی همین موضوع بودم و بالای 8 مرتبه این فیلم دیدم و هر بار برای دونستن یک مطلب دیگه و یه کد دیگه که فکر میکردم واقعی هستش نگاه میکردم فیلم رو و واقعا تحت تاثیر قرار میگرفتم

    (یه چیزی داخل پرانتز بگم الان هم یه فیلم ایرانی طنز هم در مورد این فیلم ماتریکس هم ساختن )

    در واقع فیلم ماتریکس و و همه عوامل دیگر (حرف ها و صحبت ها و اکانت های شبکه های اجتماعی ) آماده سازی ذهن ها برای ماتریکس جمعی هستش

    بیشتر از این هم واقعا دلم نمیخواد در موردش صحبت بکنم

    یه عوامل دیگه ایی که صحبت عام هستش و البته من خیلی روش فوکوس بودم قدرت های رهبرها و سیاست مدارهای کشورهای خارجی و آدم های خاص و پشت پرده که مردم کشوهای دیگر را استعمار و استثمار به صورت مخفی و به بهونه دین و مذهب و هرچیز دیگری نمونه هاش هم میگفتم هند و افریقا کشورهای خاورمیانه و خود ایران و نمونه اش هم جمهوری اسلامی

    همیشه برام سوال بود و قدرت میدادم به این آدم های پشت پرده انگلیس و امریکا و غیره برای مردم و ما تصمیم میگرن

    واقعا برام معضل شده بود و راستش هم بخواهید تا همین الان هم بعضی از موارد و حرف ها از ذهن ناخودآگاهم پاک نشده و چیزی جایگزین نشده البته دارم با فایل ها و برنامه های استاد عزیزم خودم را اصلاح میکنم اما با سرعت خیلی کم

    همین جا از استاد عزیزم و مریم خانوم مهربان میخواهم یک فایل در مورد این سوال ها و حرف هایی که میدونید از 10 تا کلمه مردم ایران حداقل 8 تاش از این هاست و چه باورهایی و چه چیزی جایگزین این حرف ها بکنیم برای ما درست کنید

    میدونم وارد سیاست نمیشید و نمیخواهید بشوید اما به ما بگید چه باورهایی بسازیم که این عوامل کارهایی که انجام دادن به ضرر کشورمون و ما شده بتونیم با خودمون صلح داشته باشیم و همچنین دنیا رو بهتر ببینیم و خدا رو باور کنیم

    چون بلاخره این کارها انجام شده و ما هم به اشتباه با خبر شدیم از الان به بعد چه باورهایی میتونیم بسازیم که به صلح برسیم

    ممنون از استاد عزیزم

    خدای مهربانم سپاسگذارم که همچین فایلی را به این زودی در اختیارم گذاشتی و رب شایستگی خودت هست تا ابد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  6. -
    سید محسن مصطفوی گفته:
    مدت عضویت: 1035 روز

    سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته

    در مورد سوال اول جواب و تجربه زندگیم من بر می گرده به سال 95 که من وارث یک زمین کشاورزی دو هکتاری بودم ولی مدرک برای اثباتش نداشتم کار رو به یک وکیل سپردم قرا ر شد 2 دانگ‌از زمین رو برداره و کارهاشو انجام بده این پروسه 4سال طول کشید و ما یه جاهایی با هم کارها رو انجام میدادیم

    در گفتارم‌ به خدا توکل کرده بودم ولی در باورهای خودم به او قدرت داده بودم

    در گفتار م نام خدا رو می آوردم ولی در عمل هر چه ایشون می گفت من قبول می‌کردم

    من هم خر و می خواستم هم خرما رو

    هم توجه خدا رو می خواستم هم می خواستم او از من ناراحت نشه و خدا رو از یاد برده بودم

    من به نظر مردم هم‌توجه می کردم

    باورهای شرک‌الود من و قدرت دادن به او باعث شد که به لایه های زندگی من رسوخ کنه ومن رو مجاب کنه که باغ رو بفروشیم

    من خیلی بهش قدرت داده بودم و دیگه سخت می شد برگشت به سمت خدا

    آخر هم طبق میل او و خلاف میل باطنی من باغ رو به قیمت پایین فروختیم و او سهمش رو‌کرفت رفت در حالی که‌من اون باغ رو خیلی دوست داشتم نگه دارم

    کافی بود من یک‌ذره توحیدی عمل میکردم و همون اول قدرت رو به خدا میدادم اون وقت کل بازی به نفع من تموم می‌شد

    از اون به بعد سعی کردم در کارهام عوامل بیرونی رو از بین ببرم و قدرت رو فقط به خدا بدهم

    در دوران کرونا هیچ واکسنی نزدم و گفتم هیچ‌عامل بیرونی نمی تواند روی من تاثیر بگذارد

    کار به جایی رسید که اداره ما بدون کارت واکسن کارمند ها رو می خواست جلو گیری کنه من گفتم‌ خدا روزی من رو خودش میده هیچ‌گیری تا الان به من نداده جایی

    من کار مندی هستم که ماهی یکبار ماموریت هم می‌روم

    من مادرم رو سال‌های سال نگهداری می کردم و به شدت به‌مادرم‌ وابسته بودم حاضر بودم تموم بلاهای دنیا سر من بیاد ولی یه مو از سر مادرم کم نشه بزرگ‌ترین ترس من ،ترس از دست دادن‌مادر بود

    بعد از اینکه خدا رو درک‌کردم

    مادرم ظرف 3روز از دنیا خیلی راحت رفت

    موقع مرگ تو بقل خودم جون داد

    و من خدا رو در نظر گرفتم و بسیار راحت با مرگ مادرم‌کنار اومدم

    اگه توحیدی عمل نمیکردم صد در صد کارم به دیونه خونه میکشید یا یه کاری دست خودم میدادم

    جایی توحیدی عمل کردم که 3ساله از اخبار و سیاست ‌مملکت و مسوعلین مملکت اومدم بیرون و ذهنم راحت شد

    چون دیگه اونها رو ضامن خو شبختی خودم نمی بینم

    جایی توحیدی عمل کردم که 2سال فکر می‌کردم با یه خانم دیگه حالم خوب میشه خیلی راحت هدایت شدم‌وتوجهم رو از روش برداشتم

    جایی توحیدی عمل کردم که روی عزت نفسم‌کار کردم و هدایت شدم‌ به سایت استاد و سریال زندگی در بهشت رو دیدم و بعدش چقدر جاهای دیدنی ایران رو با خانواده رفتیم دیدیم و لذت بردیم

    هر جا که توحیدی عمل کردم نتایج واقعا شگفت انگیز بود

    هر جا روی آدم‌ها حساب کردم از همون آدمه سیییلی خوردم تا بفهمم روی کی باید حساب کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  7. -
    سارا رحیم زاده گفته:
    مدت عضویت: 2034 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان

    ممنون و سپاسگزارم استاد عزیز برای تهیه این فایل سراسر آگاهی

    دقیقا این فایل موقعی روی سایت اومد که دقیقا من تمام فایلهای توحید عملی رو دانلود کردم تا بشینم دونه دونه از توحید عملی 1 نگاه کنم تا آخر.

    توحید یعنی قدرت دادن فقط به خداوند و نه هیچ عامل بیرونی….هیچ کس و هیچ چیز…..

    چیزی که این روزا زیاد درگیرش بودم و به خاطر چیزهایی که دیده بودم از اطرافیان با یه بحث کوچک با همسرم،ذهنم می‌رفت سمت اون که نکنه این طور و اون طور…..

    این در صورتی هست که من همیشه خداوند اولویت اول زندگیم بوده،اما شرک ،شرک ،شرک…..

    که با خودم تصمیم گرفتم شروع کنم روی باورهای توحیدی ام کار کنم ……

    و استارتش رو زدم و از چندروز قبل شروع کردم و این فایل سراسر آگاهی اومد و انگار خداوند جواب منو داد که بیا مسیرت درسته…. و منم میگم چشم خدای مهربون….

    تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری می جویم

    من باور دارم برگی بدون اذن خداوند از درخت بر زمین نمی افتد

    من باور دارم تنها یک نیرو و قدرت در جهان وجود دارد و آن نیروی ربه….

    خداوند مرا هدایت و حمایت می‌کند

    خداوند عاشق منه.

    خداوند منبع خیر و خوبی است.

    ممنونم از همه دوستانی که کامنت من رو خوندند

    سپاسگزارم استاد عزیز.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  8. -
    نوروزعلی کریمی گفته:
    مدت عضویت: 992 روز

    بنام یگانه قدرت عالم هستی.

    سلام و دورود خدمت شما استاد عزیزم و سایر دوستان دوست داشتنی خانواده عباس منشی که کنار هم هستیم.

    استاد نهایت عزیز و گرامی ام اولتر از همه میخواهم این را بیان کنم که من مدت ها پیش حدود سه یا هم چهار ماه پیش تمام قسمت های این فایل توحید عملی را دنلود کرده بودم و تمام قسمت های آنرا گوش کردم و از آگاهی های آن استفاده کردم واقعا بسیار عالی و بنظیر است این فایل و یک نوع احساس آرامش و اطمینان را در وجودم خلق کرده بعد از این که دیدگاهم را تغییر دادم راجع به خداوند و حتا رفتار رابطه ام با خداوند را تغییر دادم طوری با خدواند ارتباط برقرار می کنم که نزدیک ترین دوست من است و تنها کسی که همواره به فکر منه و رفیقانه مرا دوست دارد و در اشتباهات کنار منه دست مرا می گیرد و بمن کمک می کند آن دوست یگانه من است. و واقعا هم از اتفاق های زنده‌گی خاطرم جمع شده و هر قدر که به او وصل می شوم حالم بهتر می شود و ها جلسه پنجم همین فایل بسیار بسیار تاثیر گذار و بسیار بسیار نیروی توحیدی را در وجودم بیدار کرد و حالا هم همین جلسه را هر چند وقت یکباری گوش می کنم تا این چیزی که در وجودم ایجاد شده بنیادین شود. نگرانی ام در مورد یک سلسله کارهای زنده‌گی که نگران شان بودم گناه است خداوند از من ناراحت می شود وغیره که نمی‌خواهم در مورد شان صحبت کنم از باور های مذهبی بود. خانواده ام به شدت مذهبی اند ولی از وقت که من تغییر کردم و به عملکرد آنها عمل نمی کنم آنها هم با من خیلی راحته و اصلا کاری به کارم ندارد از این که تغییر کردم آنها آگاه اند و در مقابل من عوض میشن این را بخاطر بیان می کنم که دو برادر دارم که آنها هم مانند عملکرد سایر خانواده عمل نمی کنند ولی کلی با آنها دعوا می کنند و بزور یک عملکرد مذهبی را سر شان انجام می دهند. در مقابل من اصلا عوض می شوند و هیچ سوالی هم نمی کنند که چی کار کردم یا نکردم.

    احساس آرمش و اطمینان را کاملا در خودم خلق کردم البته از نگاه در ارتباط بودن با خداوند.

    و یک فایل دیگری بنام تنها فقط روی خدا حساب باز کن این فایل هم بسیار بسیار درک و آگاهی درست بمن داد.

    و میخواهم در مورد داستان هدایت امروزم اینکه به این فایل هدایت شدم را برایتان تعریف کنم.

    امروز صبح از خواب بلند شدم صبحانه را صرف کردم رفتم اطاق ام گوشی ام را برداشت به شبکه مجازی فیسبوک سر زدم آنجا کلا پیچ های خودرو ، ماشین، خانه های فروشی و پیچ های آشپزی این ها را لایک کردم بخاطر اینکه خیلی برای شان علاقه دارم، همین که نت ام را روشن کردم چیزی بمن می گفت که برو سایت را باز کن شاید یک فایل جدیدی استاد آپلود کرده باشه این ذهن نجوا گر می گفت نه بابا برو فیسبوک آنجا بگرد و ماشین های دلخواهت را بیبین همین قسم هر دو در مجادله بود که ذهن نجوا گرم نگذاشت سایت را باز کنم با صدا دلیل فیسبوک را باز ماشین ها را می دیدم و لایک می کردم ولی هی بمن می گفت ادامه نده برو سایت را باز کن شاید یک فایل جدید آپلود شده باشه و بلاخره اقدام کردم گفتم این خداست که بمن میگه و آن داستان شما که در جنگل رفتین و وارد ترس های تان شدید یادم آمد گفتم بلی خدا با من صحبت می کنه نجوا های ذهنی را نادیده بگیر برو سایت را باز کن همین که سایت را باز کردم قسمت هشت توحید عملی فایل جدید نوشته بود.

    دانلود کردم و گوش کردم دقیقا چیز های را فهمیدم که به شدت نیاز داشتم و میخواهم بگویم که استاد من دیگه صد در صد باور کردم که خودم زنده‌گی ام را خلق می کنم بخدا خودم هستم. صد در صد تمام اتفاق های که در زنده‌گی ام رخ داده خودم خلق کردم هیچ فاکتور بیرونی نبود جز خودم و خدایم.

    و فهمیدم که همه چیز تغییر پذیر است بجز قوانین ثابت خداوند یا سنت های الهی.

    در واقع همین سنت های ثابت و بدون تغییر خداوند تمام یا همه چیز را در جهان امکان تغییر دادن را داده.

    این را صد در صد پذیرفتم و باورش کردم چیزی که به شدت نیازش داشتم و مثال را که شما گفتید (( در مورد شرایط زنده‌گی قبلی تان صبحت کردید و رابطه تان با خانواده تان، و گفتید برید ببینید کسانی را که پدر و مادر شان به آنها سخت گرفته و وقتی که به موفقیت نرسید این دلیل و باور را برایشان ایجاد کرده که خانواده شان سخت گرفته نگذاشته تغییر کنه و برعکس آن کسانی که والدین شان به آنها آسان گرفته و وقتی که به موفقیتی نرسید میگه والدینم بمن سخت نگرفته وگرنه من خیلی موفق می شدم آنها همه چیز را برایم مهیا ساخته و باعث شدن که تبل شوم و موفق نشوم این مثال خیلی دقیق بود برایم که خودم هم این باور ها را دارم و داشتم و دیدم دوستان ام را که زا زنده‌گی شان شکایت کرده و گفته کاش والدین ما مثل شما بود دقیقا در زنده‌گی خودم تجربه کردم، وقتی این مثال را زدید و من درک کردم که عامل همه چیز خود ما هستیم آنقدر منو خنده گرفت که گفتم بلی بلی چقدر واضح بوده چرا من آنقدر سالها متوجه نشدم و کلی خندیدم و گفتم خدایا شکرت که هدایت ام کردی خدایا شکرت خدایا شکرت )) دیگه چی بگویم در انتهای مغزم در پوست و استخوانم نشست و نفوس کرد که به خودم گفتم بیبن نوروز خدواند هدایت ات کرد و بیشتر عاشق خدا شدم خدایا شکرت استاد همین حالا اینقدر یک حس عالی دارم که نمیدانم از خداوند با چی جمله ای زیبا شکرگزاری کنم هر قدر شکرگزاری می کنم هی میگم نوروز کمه تو هدایت خدا را بیبین که چقدر نقطه پانشه آشیل ترا برایت گفت و تو دیگه می توانی آنها باور ها را تغییر دهی. و استاد یاد گرفتم که قدرت دادن به هر عامل بیرونی شرک است و مرتکب این اشتباه دیگه نشوم و اگه در زنده‌گیم ‌کسی مهم باشه و وابسته اش باشم که اون می تواند بمن کمک کنه و اون می تواند مرا موفق بسازه اگه حمایتم کنه اگه کنارم باشه یعنی بهش قدرت دادم دیگه شرک کردم. و همه آدم ها را از ذهنم پاک ساختم و یا هم هر عامل بیرون را. آره درک کردم آنها مثل من یک موجود است که خدا خلق کرده و آنها هم مثل من نیازمنده به کمک گفتم بیبین نوروز خدا چقدر با تو عالی سخن گفت و قشنگ برایت فهماند که تنها کسی قدرت این جهان است مثل شما موجودات هیچ نیازی نداشته باشه و ضعیف نباشه.

    که فهمیدم بلی تنها قدرت جهان الله یکتا است. فهمیدم چی که درک کردم با تمام وجودم و این فایل را بارها و بارها گوش می کنم تا قشنگ به باورم تبدیل شوند این آگاهی های که گرفتم و این درک که کردم.

    و در مورد باورهای جنتیکی بلی من از وقتی که از فایل های شما استفاده کردم به این تئوری های دانش مندان شک کردم من خودم پزشکی می‌خوانم و به خیلی جا ها روبه رو شدم که می گفت این جنتیکه حتا به بیماری های ساری بعد من کاملا شک کردم و باورم به نسبت به قانون کمی بیشتر شد من قضیه را از نگاه باور او خانواده می دیدم ولی استاد دانشگاه و هم کلاسی هایم از جنتیک ، خوب من بین این دوتا تردید داشتم قبل از اینکه این فایل را گوش کنم گاهی می گفتم باور های آنهاست که قوانین به کل اعضای آن خانواده جواب داده و گاهی می گفتم جنتیک است.

    و این فایل بهم کمک کرد که بفهمم که جنتیک نیست و قشنگ آن جواب که به دوستت دادی جواب سوال من هم بود که تو اینقدر دوقلو های که در یک خانواده زنده‌گی کردند ولی نتایج متفاوت داشتن را ندیدی این یک مورد را پذیرفتی و همچنان بلی بلی در بحث پزشکی این قدر نظریه ها تغییر می کنند که هر یک روز بعد می بینی که اون تداوی اشتباه بوده ولی ماه ها حتا سالها تجویز شده و غیره بحث ها و تئوری ها خیلی تغییر کردن و حتا در کتاب ها نوشته اند ممکنه این نباشه شاید تغییر کنه باید تحقیقات بیشتر صورت بگیرد اکثریت بحث های پزشکی همینه.

    چون من درین ریشه هستم و عالی بود از این که جواب هایم را گرفتم و خواستم یک برنامه متفاوت داشته باشم در مسیر پزشکی و قوانین بدن را خوب بلد شوم. علمی که از قوانین بدن صحبت می کند فیزیولوژی است و منم خواستم درین مسیر ماستر بگیرم و حتا PHD البته نه برای مدرک بلکه چون پروسه طولانی تحقیقاتی هستند و بیشتر در مورد قوانین بدن آگاهی کسب می توانم.

    خیلی خیلی از خداوند سپاسگزارم که هدایتم نمود و به سوالات من پاسخ داد و باور های نادرست من را برایم آشکار ساخت. خیلی خیلی سپاسگزارم که برایم گفت چگونه باورها را روی خودم کار کنم.

    یک جهان سپاس و تشکر از شما استاد عزیزم

    ان شاءالله هر کجا باشید شاد سالم ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید

    و همچنان شما دوستان نهایت عزیز و گرامی ام شاد و موفق باشید.

    الله نگهدار تان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  9. -
    کیمیا گفته:
    مدت عضویت: 886 روز

    سلام استاد عزیز سلام دوستان یه بخش کوچیکی رو خلاصه وار مینویسم که هم باورهای خودم قوی تر بشه هم شما بدونید هیچ شرایطی نمیتونه محدودیت ایجاد کنه

    و میشه از محدودیت ها فرصت ساخت

    من یه خانم بیست و سه ساله هستم توی یه شهر غریب زندگی میکنم..از بیکاری و روزمره بودن خسته بودم.

    همسرم کمی سخت بهم پول میداد نمیتونستم لباس های دلخواه و مرتب و در شان خودم بپوشم واسه هر کاری باید ماه ها بهش اصرار و التماس میکردم آخرش هم بی نتیجه نمیدونستم باید چیکار کنم چون نه تحصیلات داشتم نه موقعیت..دو تا بچه هم دارم که مسئولیت صددرصدی اون ها هم با منه کسی نیست حتی برا چند دقیقه پیشش بزارم بچه هامو..من اینجا هیچکسی رو نمی‌شناختم ولی با خودم میگفتم من از یه جایی باید شروع کنم کم کم مسیر برام هموار و روشن میشه.. و اینکه دوست داشتم برا خودم کار کنم..رفتم با یه مبلغ جزئی شال و روسری خرید کردم برای فروش.اطرافیان بهم میگفتن با چه عقلی این کارو کردی تو نه دوست و همسایه و آشنا داری که روشون حساب کنی نه موقعیت مکانی خوبی داری چون خونه مون ته یه کوچه بن بسته که هر کس بخواد بیاد اینجا رو پیدا کنه باید نیم ساعت تلفنی آدرس بهش بدیم که گم نشه…

    خلاصه میگفتن حالا که خریدی برا اینکه جنسات رو دستت نمونه برو یه جا بساط کن‌..من میگفتم نه

    من کاری رو میخوام که کنار بچه هام باشم حواسم به خونه و زندگی و همسرم باشه..علاف نشم وقتم هدر نره هزینه رفت و آمد ندم هر موقع مشتری بود منم باشم نبود به زندگی و استراحتم برسم

    با اینکه اون سال کرونا هم بود و حتی مدارس هم حضوری نبود پسرم خونه درس میخوند

    اگه مدرسه ها باز بود حداقل چند نفر رو میدیدم که تبلیغ کارم رو بهشون بکنم

    من ناامید نشدم روزی یه مشتری گاهی اصلا

    میرفتم بالا پشت بوم از اونجا به محله و شهر نگاه میکردم میگفتم چقدر اینجا بزرگه هنوز کلی آدم هست که از من خرید نکردن هر کدوم این آدم ها کلی آشنای دیگه دارن که اون ها هم میان از من خرید میکنن

    تو خیابون چهره هارو میدیدم میگفتم چقدر آدم جدید هست تو این شهر که هنوز از من خرید نکردن پس من منتظرشون هستم خدا از بهترین راه ها اون ها رو با من آشنا میکنه…

    و همین طور هم میشد و من هر بار باورم قوی تر میشد..وقتی مشتری داشتم با جان و دل کمکش میکردم بهترین انتخاب و داشته باشه حتی اگه منفعتی برا من نداشت..همیشه میگفتم اولویت من اینه مشتری به حال خوبی برسه..دوست داشتم و هنوز هم دوست دارم که به خانم ها هر کدوم به طریقی کمک کنم خودشون رو دوست داشته باشن و حس خوبی بهشون دست بده..چون منطقه از نظر مالی هم ضعیفه و بیشتر خانوم ها دیگه خودشون رو فراموش کرده بودن..طوری که همسایه مون میگه کیمیا از وقتی تو اومدی همه خانوم های محله مون شیک پوش و مرتب شدن

    کم کم رونق دادم به کارم..بدون هیچ کمک مالی از هیچ جایی.فقط برای خودم هدف تعیین میکردم که فلان مقدار پول لازم دارم که فلان جنس رو هم بیارم و جور میشد و من خرید میکردم و هر بار باورم رو قوی تر میکردم..الان دیگه همه چی رو دارم تو مغازه ام یه خانم وارد بشه سر تا پا نو میشه و میره هم خونگی هم بیرونی و من دوباره غرق لذت میشمالان دیگه تو بازار پیش کاسب های بزرگ و قدیمی کلی اعتبار دارم با سن کمی که دارم هر جا بخوام راحت خرید میکنم حساب دفتری دارم پیششون و چک به تاریخ دلخواه میدم

    بچه هام کنارم هستن موقع کار..مهمون داشته باشم بهشون میرسم لازم نیست قید خونه و استراحتم رو بخاطر کار بزنم

    دیگه بیشتر خانوم ها منو می‌شناسن و نه فقط خرید بخاطر شخصیتم منو دوست دارن و بهم احترام میزارن

    محدودیت هایی که داشتم برا من شد برگ برنده..

    گاهی بعضی ها از روی حسادت پیش بقیه زیرآب منو میزدن که اون غریبه ست همشهری ما نیست ازش خرید نکنید و….

    ولی من تمرکزم رو آدم هایی بود که حس خوبی بهم میدادن دوست داشتنی و با احترام بودن تعدادشون بیشتر و بیشتر شد

    من تمام قدرت رو دادم دست خدا(نه به آشنا تکیه کردم نه دوست نه فامیل حتی من تا حالا به کسی نگفتم برام مشتری بیار خودجوش خودش راضی بوده رفته کل فامیلش رو آورده حتی از شهر های دیگه) و اون برام قشنگ چید همون اندازه که تو باور من می گنجید..قطعا اگر بیشتر از این ها میخواستم خدا کمکم میکرد و راه رو نشونم میداد..هربار که صحبت های استاد رو می‌شنوم یاد گذشته میوفتم و با مرورش باور هام قوی تر میشه..خدایا سپاسگزارتم..خدایا بابت وجود استاد و این فضای عالی بسیار زیاد ممنونتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      یگانه بانو گفته:
      مدت عضویت: 792 روز

      سلام کیمیای عزیزم

      لذت بردم از کامنت زیبات

      چقدر قشنگ روی خدا حساب کردی و چقدر قشنگ خدا همراهیت کرد.

      اونجا که گفتی محدودیت هایی که داشتی شد برگ برنده ت…

      چقدر خوبه همیشه و تو همه لحظات و شرایط زندگیمون اجازه ندیم عوامل بیرونی و یا محدودیت ها قدرت پیدا کنند.

      همینجور خداگونه وار ادامه بده دوستم……..

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    ام البنین بیگدلی فر گفته:
    مدت عضویت: 3092 روز

    به نام خداى عشق و زیبایى

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته نازنین و دوستان هم فرکانسى عزیز

    خدا رو شاکرم که من رو به این مسیر درست و الهى هدایت کرد .

    انا علینا للهدى ( بر ماست هدایت شما)

    الله اکبر از این همه زیبایى پرادایس ، الله اکبر .

    سوال: زمانى که تاثیر عوامل بیرونى داشتید چه نتایجى گرفتید؟

    – همیشه مقصر عدم اعتماد بنفس و عزت نفسم رو پدر و مادرم و بخصوص مادرم مى دونستم ، براى همین با وجودیکه از ١۴ و ١۵ سالگى مى دونستم اعتماد بنفسم مشکل داره ،ولى هیچ وقت هیچ کارى براش نکردم چون دلیلش رو برخوردایى که در دوران کودکى و نوجوانى باهام شده مى دونستم پس دیگه نمیشه کاریش کرد و همینه که هست ، خیلى وقتا مى خواستم برم روانشناس و مشاور ولى هیچ وقت نرفتم با وجودیکه این مسئله واسم خیلى آزاردهنده بود ، چون فکر مى کردم تاثیرى نداره . به همین دلیل هیچ تلاشى براى بهبود شخصیت و اعتماد بنفسم نکردم ، تا اینکه با استاد آشنا شدم و دوره عزت نفس ، استاد از همون جلسه اول میگن که دنبال مقصر نباشید که چرا شرایطم اینطورى شد ، بگید الان باید چکار کنم که عزت نفس رو در خودم بوجود بیارم و توضیحاتى که در مورد اینکه همه ى ما در کودکى برخوردایى باهامون شده و هیچ کس نیست که دوران کودکى پرفکتى داشته باشه و اینکه عزت نفس اکتسابى ، آنقدر گوش کردم و منطقى کردم مثل پدرم که این اعتماد بنفس و عزت نفس رو خودش ایجاد کرده و عمل کردم ، خودم رو در موقعیت هایى که مى ترسیدم قرار دادم مثل جمع هاى شلوغ که باید خودت رو معرفى کنى و خدا واقعا کمکم کرد و شرایطى رو فراهم کرد تا بهتر بشم .

    مورد دیگه اینکه من از زمانى که یادمه مشکل حساسیت و آلرژى دارم و از بچگى دکتر زیاد رفتم و همه مى گفتن ژنتیک چون خانواده مادرى من اکثرا آلرژى دارن ، و من هم باور مردم که این ژنتیک و بقول یکى از پزشکان این تو خونت و نمیشه کاریش کرد ، تو یسرى فصل ها واقعا آزاردهنده بود و من مدتى کلا بى خیالش شدم و گفتم دیگه راهى نداره ، تا اینکه حرفهاى استاد رو گوش کردم و بخش آرامش در پرتو آگاهى کمى بهتر شدم ، بعد هم آن مدتى که از قانون سلامتى استفاده مى کردم کامل برطرف شد.

    اما موضوعى که پاشنه آشیلم هست ( روابط) ، تو این زمینه از یک زمانى خیلى عوامل بیرونى رو مهم مى دونستم مثل سن و خانواده ( چیزایى که الان یادم میاد ) ، تو این زمینه با گوش کردن به دوره عشق و مودت ، منطقى کردن و دیدن نمونه هاى عینى و نوشتن خانم هایى که هم سن کم دارن و هم سن بالا و از نظر خانوادگى و … ، بخصوص مقالات خانم شایسته هزیز و دوست داشتنى در مورد قدرت دادن به عوامل بیرونى ، شرک در زمینه روابط بهتر شدم .

    سوال : این نگاه توحیدى چه تغییراتى در رفتار ، شخصیت و ایمان و عملکرد و جسارت شما ایجاد کرده ؟

    استاد فقط این رو بگم که بنین قبلى با ورژن جدیدش در زمینه اعتماد به نفس متفاوت و بارها این رو از اطرافیانم شنیدم ، و مى دونم خیلى خیلى باید روى خودم کار کنم .

    این نگاه توحیدى ، باعث شد قدم بردارم ، وارد محیط ها و موقعیت هاى جدید بشم و با افراد جدید آشنا شم . پا روى بعضى ترسهام بذارم .

    توى شرایط سخت خانوادگى که خانواده ام مى گفتن نمیشه و فلانى رو باید بشناسیم ، من به قدرت خداوند ایمان داشتم و مى دونستم میشه، یادمه داداشم مى گفت خود خدا که نمیشه بیاد این رو به نفع ما کنم ، گفتم دستانش مى تونن اینکار رو کنن ، الان هم که یادم میاد اشکام سرازیر میشه ، عجیب آروم بودم ، هر اتفاقى میفتاد و بقیه بهم میریختن من مى گفتم خیر و به نفع ماست ، آخرش هم همه چیز به نفع ما شد ، و یه مدت بعدش حتى پولى هم که داده بودیم برگشت دادن. آن زمان فکر کنم ٢ سال پیش فقط فایل هاى دوره ١٢ قدم گوش میکردم.

    گاهى آنقدر آروم و بى خیال میشم که خودم هم تعجب میکنم ، حتى گاهى بقیه هم تعجب میکنن و میگن حتما هزینه این کار رو جدا گذاشتى و یک فکرى کردى .

    آرزوم اینه که این آرامش و توکل همیشگى باشه.

    – همین که کامنت میذارم ، حرفایى رو اینجا مى نویسم که بعضیاش رو به هیچ کس نگفتم و خودافشایى میکنم براى من یعنى کلى تغییر .

    استاد نمى دونم چجورى این حس سپاسگزارى و قدردانى و عشق رو بیان کنم .

    از شما استاد بى نظیر ، خانم شایسته نازنین و دوستان عزیزم که با کامنتاشون کلى درس میگیرم بسیار بسیار سپاسگزارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای: