اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
من یک تجربه جالب از باور و عدم باور علم ژنتیک دارم
من وقتی که همه در مورد ژنتیک صحبت میکردند که فلانی دکتر شده چون خونوادگی درس خون هستن ببین دایش دکتر یا داداش دکتر یا… و مثلا تمام اعضای خانواده مادری من کیسه صفرا عمل کردند چون همشون باور دارن چون مادر ما این بیماری داشته ماهم داریم ولی من این موضوع مغزم قبول نمیکرد و وقتی بهش فکر میکردم میگفتم این یک دروغ اصلا این با اصل عدالت خدا متفاوته من یا هرکسی دیگه چه گناهی کرده که فرضا باباش یا داییش سرطان داره اونم بگیره خدا شکر هیچوقت نتونستم این باور قبول بکنم و قدیما که قانون جذب بلد نبودم و سریع با دیگران بحث میکردم همیشه سر این موضوع با بقیه بحث میکردم
من هم پدرم هم برادرام و هم داییم کچل هستند و خیلی کم مو هستند ولی من همیشه با خودم میگفتم قرار نیست چون اونا کچل هستند منم کچل بشم و این باور میگفتم دروغه ولی با مغزم نمیجنگیدم که بخوام بیشتر به این موضوع توجه بکنم این نکته مهمه نباید با چیزی که نمیخوایم بجنگیم چون بیشتر بهش توجه میکنیم و بیشتر بهمون نزدیک میشه حتی اگر اون قبول نداشته باشیم مثلا یکی از همکارهای من میگفت کرونا دروغه وجود نداره و… روزی ده بار فقط به من این حرف میزد بماند که به بقیه چقدر این حرف میگفت آخر دوبار کرونا گرفت که هم موهاش ریخت و هم فراموشی گرفت و یه اوضاع بدی بهش پیش اومد حتی دارو اشتباهی بهش دادن و میخواست بمیره ولی من اصلا کرونا نگرفتم شاید باورتون نشه. بریم سراغ موهام داشتم میگفتم :با این موضوع نمیجنگیدم ولی الان با اینکه 30 سالم هست موهای بسیار خوبی دارم ولی 5 تا داداشام تو سن 30 سالگی همشون کم مو و کچل شده بودن ولی من نشدم
در ضمن من بعد از چندین ماه آشنایی با این موضوعات فایل گوش دادن تازه ایمان
واقعی پیدا کردم که با تغییر باورها زندگی تغییر میکنه چون من خیلی اوضاع باورهام داغون بود و الان یک هفته است دوره کشف قوانین زندگی خریدم و احساس میکنم داره زندگیم تغییر میکنه
ممنونم از استاد عباسمنش و خانم شایسته عزیز تلویزیون من شده سریال زندگی در بهشت هم صحبت من شده استاد عباسمنش و مطمئن هستم نتیجه میگیرم عین روز برام روشنه
انقدر کاور این فایل قشنگ بود که دلم نیومد فایل تصویری رو نبینم .
چقدر این فضا زیبا و بهشتیه هر چقدر از قشنگیش بگی کمه ، فوق العادس . استاد چقدر هیکلتون عالی شده عکسای قبل و بعدی که گذاشتید واقعا شگفت انگیزه چقدر چهرتون جوون و شادابتر شده
استاد فایل های شما همیشه بینظیر بوده و هست ولی فایل هایی که اخیرا دارید رو سایت میذارید و آخرش یه سوال از ما میپرسید که مارو به فکر کردن وادار میکنه خیلییییی مفید تر هست هر کدوم از فایل هارو چندین بار گوش دادم و یه کاغذ خودکار گذاشتم جلوم و نکته های مهمشو یادداشت کردم و چقدر این کار باعث میشه تمرکز بیشتری رو گفته های شما داشته باشم و فقط این نباشه که یه سری حرفای قشنگو بشنوم و به کمک سوالهایی که هربار میپرسید چقدر بهتر خودمو شناختم چقدر باور مخرب پیدا کردم و مطمئنم نتایج عالی میشه ممنونم ازتون .
درمورد باورهای توحیدی حس میکنم انقدر مشکل داشتم و دارم که اصلا فکر نمیکردم ژنتیک هم بتونه شرک ایجاد کنه یه جمله ای رو شما تو فایل های توحیدی قبلی از پیامبر برامون گفتید ؛
شرک مخفیتر از حرکت آرام مورچه بر صخرهای سیاه در شب تاریک هست
این موضوع رو کاملا تو این فایل میشه متوجه شد
خیلی راحته تو هر چیزی تقصیرو بندازیم گردن یکی دیگه و تو همون وضع ثابت بمونیم ولی خیلی قشنگتره که قدرتو از هرچیز وهرکسی جز خودمون وخدا بگیریم و بدونیم میشه اوضاع رو تغییر داد این حس امید و حرکت به آدم میده .
وقتی ازدواج کردم انگارهمسرم خدام شد فکرمیکردم اگه نباشه من نمیتونم خوشبخت باشم ،گاهی ازدوریش گریه میکردم ،همش میخواستم اون کنارم باشه وجایی که تنها بودم هیچ لذتی نمیبردم به معنای واقعی تمام احساس خوب وخوشبختیم رو به اون گره زدم وچنان ضربه هایی از همون رابطه خوردم وچنان سختی ها وخفت هایی کشیدم که قشنگ بفهمم که خداکیه قدرت کیه
وگاهی ماه ها تنه بودم منی که میخواستم مدام کنارهم باشیم کل پنج سال رو از هم دور بودیم
اما به محض آشنایی به استاد (قبلش هم فایل آساتید دیگه وکتاب میخوندم ،یعنی یه پیش زمینه تکاملی داشتم) این موضوع رو فهمیدم وکل رابطم رو به خدا سپردم واز خدا خواستم خودش عشقم باشه وخودش منو به هرراهی که خودش میدونه درسته هدایت کنه والان سه ساله که همون رابطه تبدیل به یه رابطه ی بهشتی شده واقعا خدا منو راضی کرد وعشق رو خودش بهم تقدیم کرد
اما اینبار یادم بود که نباید همسرم رو کنترل کنم ،نباید آزادی هردومون رو بگیرم ،نباید ازش بت بسازم واون یه آدمه که فقط قراره چندصباح نامعلومی کنارهم باشیم وعشقِ خدارو به هم تقدیم کنیم (البته که عالی نبودم اما درحدی بوده که حال زندگی ورابطم خوب باشه )
2.مایه خونه 65متری داریم نقلی باصفا وپاز عشق بادکوری های صورتی خوشگل خودم :)خیلی دوس داشتم خونمون رو بزرگتر کنیم بااینکه حداقل به یک میلیارد پول نیاز داشتیم دارحالی که کلا 50میلیلون پول داشتیم ،برای خدا مینوشتم که خدایا من نمیدونم چطوری فقط از تو توقع دارم فقط از تو
پس خونم دوخوابه باشه از هرطرف نوگیر باشه به پارک بانون نزدیک باشه ،تو کوچه بن بست باشه :)
و…یعنی با جزئی ترین جزییات هرروز کنار بقیه خواسته هام اینم مینوشتم واحساس میکردم که حتما میشه وتجسمش میکردم تااینکه دوماه پیش شد!!
باورتون میشه دقیقا همون که خواستم حتی کوچه بن بست ،حتی تک واحدی ،وااااای حتی نزدیک پارک بانوان، 100متری که بزرگتراز خونه قبلیه وخداوند جوری شرایط رو پیش برد که ما یکسال فرصت پرداخت پولش رو داریم (یعنی همسرم بجای پول برای ایشون پروژه شون رو تکمیل کنه)
وحالا من همونطوری که تو نامه نوشته بودم میتونم کل دیزاین کابینت و…خونرو خودم طراحی کنم وشد واینو گفتم تا بگم من چند سال بود خونه میخواستم اما همیشه میگفتم نمیشه ما پول نداریم ،الان دیگه نمیشه قدیم میشد .فلانی شانس داشت که شد وهی قدرت رو به عوامل بیرونی میدادم اما وقتی اومدم از خدا خواستم معجزه وار شد &
خدایا سپاس برای قدرتت که همواره در اختیار من قراردادی
استاد جان حقیقت این هست که من به عنوان یک فرد مذهبی اولین بار توحید رو از شما یاد گرفتم مخصوصا فایل رابطه مابا انرژی ای که خدا نامیده ایم، اونجا که میفرمایید: اون خودشه، همه چی خودشه. آه که چقدر روحم از شدت شوق و ذوق به پرواز درمیاد. استاد جان در موردتاثیر عوامل بیرونی من به این حد از یقین رسیدم با آگاهی هایی که از شما گرفتم که هیچ عامل بیرونی، هیچ و هیچ و هیچ عامل بیرونی در زندگی من مطلقا اثری نداره جز به خواست و اجازه خودم. ولی استاد جان من یه گیر ذهنی به عبارتی یه نجوای ذهنی شیطانی دارم که در گوشم زمزمه میکنه که اگر خود خدا برات محدودیت گذاشته باشه چی، و میگه اگر تو خلق میکنی پس آیه 223 سوره بقره و آیه 34 سوره نسا چی میگن؟
خب به عنوان یک خانم که میخوام ازدواج دلخواهم روخلق کنم این نجواها قدرت عمل رو ازمن میگیره
البته باید بگم منظورم ازین دو آیه، ترجمه و تفسیر متداولشون هست نه حقیقت امر که قطعا باید متفاوت باشه.
وقتی این نجواها به ذهنم میاد، صحبتهای توحیدی شما نجاتم میده که اون خودشه وقتی همه چی رب هست وبا من فقط و فقط براساس خواسته های فرکانسیم رفتار میکنه، پس هر ترس و غمی ناشی از برداشت اشتباه و غیر توحیدی ازین آیات یا هر آیه دیگری عین شرک هست، عین شرک.
استاد جانم چقدر دلم میخواد شما راجع به این دوتا آیه برداشت توحیدیتون که همان حقیقت قصد رب سبحان هست روبفرمایید
قوام کلمه ای عربی هست که به معنای نگه داشتن هستش.در قرآن آیه قوام المسجد نیز داریم.یعنی نگه دارنده ی مسجد.
این آیه تاکید داره بر درک تفاوت ذاتی زن و مرد نه از حیث کرامت انسانی
ازین حیث که مردان بخاطر شرایط ذاتی و فیزیکیشون وظیفه حماایت و نگهداری از خانواده رو دارن و مناسبترن برای تامین معاش و الزامات زندگی
حال اینکه زنان بخاطر لطافت درونی مناسبترن برای حفظ کانون گرم خانواده و فرزند پروری
به هیچ عنوان منظور از قوام تسلط و اجازه مالکیت یا برتری مرد بر زن نیست
هم زن و هم مرد دارای کرامات انسانی یکسان هستند و هر دو فرصت رشد و بالندگی یکسان دارند و هیچ یک بر دیگری برتری ندارد
حضور و همراهی زن و مرد با توامان شدن این تفاوت های ذاتی در کنار هم در اوج اختیار و حقوق انسانی طرفین موجب داشتن خانواده ای کامل و روابطی عالی میشود
حال رسیدن به این درک که برای اثبات توانایی های خود دست از جنگ با ذات لطیف خود برای اثباتش به دیگران برداریم چه بسا لذت زندگی صدچندان میشود.
متاسفانه در عصر حاضر با بازی با کلماتی چون فمینیست برداشت های اشتباه فکری ازین جهت که زن آزاد است که هر کار بخواهد بکند یا واژگانی چون استقلال باعث نزاعی درونی برای جنس لطیف زن شده است.
قدم برداشتن در مسیر اهداف و امیال و خواسته هایمان چه ارتباطی به تلاش برای اثبات توانمندیمان یا اینکه ما از پس خودمان بر می آییم دارد
پر واضح است که از پس خودمان و ده ها و صدها و حتی هزاران قبیله بر می آییم
اما این برآمدن برای دل خودمان است یا اثبات توانمندیمان به دیگران
مردان درونا و ذاتا حمایت کردن و تامین کردن را دوست دارند و زنان زنانگی و حمایت فکری و روانی و تربیت را
ما برای لذت بردن از زندگی و رشد و بالندگی آمدیم نه برای اثبات خودمان به کسی
مردان موحد و با تقوا هرگز زیر بار کنترل احدی حتی همسر خود نمیروند چون هم سو با افکار الهیشان نیست زیرا که ایمان دارند تنها کسی را که میتوانند کنترل کنند خودشان و افکارشان است و همینطور زن مومن و موحد و با تقوا نیاز به کنترل همسرش ندارد چون او میداند که آنقدر ارزشمند است که شکی در این ارزشمند بودنش او را به کنترل همسر سوق نمیدهد
بدون وابستگی در کنار هم اما با عشق پاک مامنی الهی به اسم خانواده یا هر چیز که این مفهوم الهی را دارد به دور از هر اسم و قالبی با توجه به درک تفاوت های زیبای یکدیگر برای رشد هم و زندگیشان قدم برمی دارند
آنجا که جسارت و مردانگی میطلبد حضور مرد پر رنگ میشود و آنجا که لطافت و نرمی میطلبد مدیریت زن نمود پیدا میکند در کمال همراهی هم فکری و احترام و لذت بردن از این تفاوت های یکدیگر که لذت زندگی را صدچندان میکند
حال آنکه لطافت زن برای مرد زیبا و دلبرانه است و مردانگی مرد برای زن جذاب و دلگرم کننده
پاسخت به این سوال دوستمون آنقدر زیبا بود که دلم نیومد که نیام و تحسینت نکنم و به افتخارت پا نشم و یه کف مرتب برات نزنم. وقتی که داشتم کامنتت رو می خوندم نمی دونم چرا یه لحظه انگار داشتم تصور می کردم که در یک محیط باز که فلاسفه یونان با همدیگه بحث می کردند انگار نشسته ام و شما روی سن نیمدایره شکلی دارید قدم میزنید و با شور و اشتیاق این سوال رو برای ما و حضاری که نشستیم توضیح می دین. دلیلش رو از خودتون نپرسین چون خودمم نمی دونم
خواهر عزیزم وقتی که سوال نسیبه جان را خواندم اصلا وسوسه نشدم که برم آیاتی رو که اشاره کردند رو بخونم تا بفهمم از چه زاویه ای ایشون داره به مسئله نگاه میکنه! دلیلش رو وقتی از خودم سوال کردم به این پاسخ رسیدم که دلیلش تکامله! هر چقدر بیشتر تکامل پیدا می کنیم، کمتر از این سوالات برامون پیش میاد. چرا؟ چون بهتر متوجه میشیم که اصل چیه و فرع چیه!
از آموزش های استاد عزیزمون یاد گرفتم که در هر زمینه ای دنبال اصل باشم نه فرع. از آموزش های استاد عزیزمون یاد گرفتم که هر باوری که داره بهم کمک میکنه رو فالو کنم و هر باوری که کمکی بهم نمیکنه را آنفالو! و این همان چیزی است که استاد برای فهم قرآن ما رو به اون ارجاع میدن یعنی آیه 7 سوره آل عمران که استاد آن رو کلید درک و فهم قرآن می دونند. خیلی از این سوالات بر میگرده به نگاه و باورهایی که در ما نسبت به خداوند و قرآن ساخته اند. برای همینست که افراد موحد یکتا پرست مثل ابراهیم اسوه و الگو معرفی میشن بسیار کم و تا دلمان بخواهد در زندگی مشرکیم! خواهر عزیز اگه اگه این کامنت رو میخونی میخوام بگم که هر باوری که به تو احساس خوبی میده و تو رو قویتر میکنه آنرا کلام خدا بدون و هر کلامی که تو را تضعیف میکنه و بهت احساس بدی میده رو خطاب به خودت تلقی نکن حتی اگر گفتند کلام خداست! زیرا ما خدا رو آنگونه که شایسته است نشناختیم و همه مشکلات و گرفتاری ها و غم ها و غصه های ما از دور بودن از همین منشآ و منبع هستی نشات می گیره.برای همینست که خداوند مومنان را کسانی خطاب می کند که نه ترسی دارند و نه غمی! روزگارتان توحیدی. یا حق
چه زیبا مثال زدید چه زییا تحسینم کردید و چقدر لذت بخش به دلم نشست
واای منو یونانو فلاسفه و سخنرانیم روی سن
دل انگیز و دل پذیر و پر از هیجان بود
ممنوونتم برادر جانم برای مهر عظیمت
دقیقااااا همین گونه است که فرمودید.با تمام وجوودم سپاسگزار وجود نازنینتان هستم که به زیبایی برایم متذکر شدید.به گوش جان میسپااارمش.
حقیقتا من آن شب رویایی به صورتی اتفاقی به این کامنت هدایت شدم.ابتدا برای پیدا کردن یکی از سوالهایم در عقل کل چرخ میزدم که با سوال این دوسته عزیزمون در اونجا که به نحو دیگه ای مطرح شده بود مواجه شدم اما گذر کردم و بعد به اینجا هدایت شدم و دیدم بعد از چند وقت هنوز این سوال برایشان مطرح بوده و حل نشده.حقیقتش من آنقدر کنجکاو نبودم که حتی یک بار هم تا به کنون سراغ فهمیدن چرایی این آیه رفته باشم.در واقع به همان سبک و سیاق و فرمول خودم هرچه که به کارم بیاید را میپذیرم.اما مدتی بود که این آیه ذهنم را درگیر کرده بود و نمیدانییید که چه انقلابی در من به وجود آورد وقتی بطنش را فهمیدم.
آن نیمه شب آماده بودم که بخوابم و ازین کامنت گذر کردم اما پروردگار گفت بنویس.گفتم من که چیزی نمیدانم به حدی که ذهن پرسشگرم قانع شود جستجویی کردم چه بنویسسم؟گفت میگویم بنویس تو قرار نیست چیزی از خودت بگویی من بر تو جاری میکنم.
خدای من گواهه که من در ابتدای شروع به نوشتن هیچ نمیدونستم که به چه سمت و سویی میره.چون من هیچ دانشی نسبت به قرآن ندارم.
اما بی وقفه آمد و من فقط تایپ کردم.
نمیگویم کامنت من هست میگویم کامنت اوووست.
من گاهی در حین نوشتن کامنت این حس را که تنها واسطه ام برای بیان را حس میکنم اما این کامنت واقعاا متفااوت از هر کدوم بود برای من.خلوصش را در لحظه فهمیدم.
وقتی برای عشق جانم روز بعدشم خواندمش هر دو حیرت زده بودیم و انصافا نتوانستم اعتبارش را به خودم بدهم
نمیداانم نمیداااانم من پرسش هایی در ذهنم بود و به حد درکم خدا اینگونه بر من جاری کرد.
من برای سوالی دیگر رفته بودم اما گویا به نحوی ریشه ای خدا مغز مرا جراحی کرد و در واقع این مسیرهای اخیرم برای درخواست هدایتش هست که هر بار گوشه ای را ترمیم میکند.
› و تنها به دست توست نه به دست غیر تو ، فزونی و کاستیام و سود و زیانم ( مناجات شعبانیه )
ســـلام و درود بر دوستان موحد و متوکل عزیزم
و ســلام بر استاد عزیزمان که با اجرای توحید در اعمالش ( متعهدانه ) بهشت وعده داده شده را محقق ساخت و دریافت کــرد .
امروز در جمعی با دوستان بودم و صحبت شد از فردی که با استفاده از علوم غریبه و تسخیرات و جن و … اینا بسیار پولدار شده
و به طور ناخودآگاه دوستی که تو این زمینه ها فعالیت و اطلاعات داشت به من پیشنهاد داد که تو هم بیا بهت یاد میدم و اینا ، تو پسر قوی هستی زود جواب میگیری !!! من چند لحظه مکث کردم و بعد خندیدم گفتم من خودم تسخیرات دارم ممنونم
خیلی به فکــر رفتم ، با خودم و خدا صحبت کردم گفتم خدایا میدونم که این حرف ها جزئی از هدایت من بوده که باید میشنیدم حالا برا چی نمیدونم ، ولی من دوست دارم ازت عذرخواهی کنم که حتی این جمله رو شنیدم چه برسه که به این پیشنهاد و این راه فکر کنم ، گفتم یعنی چقدر باید خاکم به سر باشه که از جن ها گدایی کنم ، چقدر باید احمق باشم که چنین شرک بزرگی انجام بدم .
اگه من آدم چند سال قبل بودم با اون باورهای غلط ، الان با طرف رفته بودم جن گیری و معلوم نبود چه بدبختی سر خودم میآوردم
› پس تو را سپاس میگزارم، برای اینکه در آستان بزرگواریات واردم کردی و هم اینکه دلم را از آلایههای بیخبری از حضرتت پاک نمودی.
امشب که این فایل استاد رو دیدم متوجه هدایتش شدم ، متوجه شدم کجا بودم و الان کجام ، متوجه شدم اصل چیه و نتیجه اش چیه ، میفهمم تغییر باور چیه و چطور رفتار رو تغییر میده ، میفهمم که الان دیگه تو کیفم دعاهای گره گشایی و زبان بند و چشم زخم نیست یعنی چی ، میفمم که هر چی الان هست چه خوب چه بد کُـدهای خودمه و خودم به وجود آوردمش
بیشتر باورهای گذاشته ام و نحوه نگاه و فکر کردنم به مسائل رو مرور کردم و با نتایجی که رقم خورد مقایسه کردم
نتایجی که با باور های توحیدی رقم خورده شگفت انگیزه ( مهاجرتم به شهر بزرگتر ، تشکیل زندگی ام ، رابطه عاطفی ام ، خرید خونه و ماشین هام و … )
استاد دقیقا درست میگه » وقتی منطق راه درست رو در قانون سلامتی توضیح میدم و میشنوی ، متوجه میشم که یک سال من دارم یک وعده غذا میخورم به صورت ناخودآگاه و بدون اذیت و تلاش
چطور یک باور درست و کد گذاری درست رفتار مون رو تغییر میده
وقتی منطق و اساس سیستم جهان رو متوجه میشی دیگه از خدا خجالت میکشی که روزی به چشم زخم عقیده داشتی و چنین شــرکی میورزیدی
سلام بر استاد عزیز راسخ،عارف، اندیشمند،مبتکر، خلاق،و مصداق بارز انسانیکه خداوند فرشتگان را بر او ترجیح داد، بوضوح کامل و بدون تردید استاد عباس منش هست،
خدایا سپاس از اینکه منو به این سایت و به این استاد عزیز هدایت کردی، و چقدر من از این بابت خوشحالم که غیر قابل وصف هست،
با خودم میگم، استاد عباس منش عزیز،چراغ راهنمایی هست که راه مستقیم را خیلی واضح نشون میده، خدایا ایشان را تنی سالم تر، وعاقبت بخیر تر، و هرچی که خودت از یک بنده تمام عیارت در خلقش داشتی به اون درجه ارتقا بده،
این فایل فصل الخطابی برای من بود،
که در رابطه با پژوهش های علمی که مطالعه کرده بودم و بر این باور بودم که علم اگر چیزی را ثابت کرد دیگه باید تسلیم شد
در حالیکه توانمندی انسان بسیار بسیار فراتر از این اکتشافات و پژوهشهاست،
امروزه کمتر اندیشمندی پیدا میشه که مثل استاد عباس منش عزیز، به این اصل و اساس باور انسان پژوهش و تحقیقات میدانی انجام داده باشه، و یا اگر هم وجود داشته باشه، بنگاههای اقتصادی داروهای شیمایی، غالب افراد جامعه را با بزرگنمایی و اغواگری
خود مسموم کرده اند و علم اصلی که از بیماری ها پیشگیری میکند، آن را نیز زیر سوال برده اند،
من دیروز در یک میهمونی بودم، اتفاقا یکی از اقوام که مهندسی ITخونده و بسیار هم باسواد و مورد قبول هست، اشاره ایی بر اینکه انسان نباید تنها باشه، و این اجتماع هست که انسان را رشد میدهد و اگر تنهایی ادامه داشته باشه،
انسان منزوی میشه، و اینکه انسان زمانی متوجه میشه که تنهایی چیز بدی بوده دیگه وقتش گذشته و دیگه سنش بالا رفته و… از این حرفها و اضافه کرد که این بر میگرده به ژن و رفتار پدر مادر که باعث میشن این حالت برای فرزندان اتفاق. میافتد، و…
من یاد حضرت ابراهیم افتادم که پدرش بت پرست بود و بهش گفتم، و در ادامه مثالی برایش گفتم
اینکه، امروزه هر بخشی از جامعه مراجعه میکنیم، احساس میکنیم همه افراد جامعه صرفا در همان مکان هستند و دیگر هیچ مکانی غیر از این وجود ندارد
مثلا میری پارک، کافی شاپ، بازار، کنار دریا و…
آدم احساس میکنه همه همونجا هستن
و…
و بهش گفتم شما یک سایتی را احتمالا پیدا بکنی که بیش از یک میلیار انسانی که تنها هستن، عضو داره و این در حالی هست که این یک میلیارد افراد تنها، با هم هستن و نظریات مشترکی دارن و با هم ارتباط دارن، یا حضوری یا مجازی
و…
من دیروز فایل باز نشده را دیدم و زمانی بود که برای رفتن به یک مهمونی آماده میشدم،
و متاسفانه فرصت نشد زودتر ببینم و امروز با جان و دل گوش دادم،
و اینقدر آرام شدم انگار دنیا را فتح کردم
تحصیلات من علوم اجتماعی هست، و من سالها پیش از ورود و عضویت در سایت، به شدت طرفدار محیط و شرایط اجتماعی بودم و انسانها را ساخته و پرداخته محیط تصور می کردم البته با استناد بر تحقیقات جامعه شناختی،
و نظریات آنان،
لذا این یک بعدی نگری. علم امروزی، خسارت جبران ناپذیری را را برای خیلی از انسانها وارد میکند
استاد عزیز
خیلی عالی این بدعت را شکستی، و خیلی منطقی کارکرد مغز و شرایط بیرونی با باور انسانها تشریح فرمودین،
بخدا قسم هر کلمه هر جمله استاد عباس منش عزیز را هزاران بار گوش کنم، نه خسته میشم و و نه سیر
بلکه عین یک الماس هست هرچقدر کار کنه شفاف تر میشه
و سخنانش تا هزاران سال به روزترین و زنده ترین نظریاتی خواهد بود که من الان دارم با جان دل میشنوم و یاد میگیرم،
من از زمانیکه وارد این سایت شدم، در
چندین گروه تلگرام ادمین بودم و چه گروه هایی!!!؟
درسته که همه اعضای گروه، جز بهترین رتبه های کنکوری بودند ولی چون فرکانس من تغییر کرد
دیگه همه را پاک کردم
همین الان از همون افراد که برخی مواقع بعلت کار مشترک اداری می بینم، وجز نخبه بود، و هیات علمی دانشگاه معتبر هستش
هنوز درگیر ازدواج نکردن هستش
و سنش 50 را رد کرده است و.. منم مثل ایشان بودم
من قبلا، هر ماه روابطم در اداره با دوستان همسر و…. تیره میشد
الان
من نمیدونم عصبانیت چی هست(خنده)
و…
یک فرد منتقد شدید بر اساس نظریات روان شناسان و جامعه شناسان رادیکالیست بودم
که فقط میکوبیدم، طوری بود که یک مقاله ام ISIشد و در سایت تامسون نمایه شد
و الان دارم می بینم، اعصای سایت ISIهم در فاز فرکانسی منتقدین هستن، (خنده)
یعنی فقط دنبال مقصر بودم(خنده)
خدا را هزاران بار شکر
که هدایت شدم به این سایت الهی استاد عباس منش
که دیدم اقیانوسی هست که آبش شیرینه
با اینکه من همه آبها را شور میدیدم
و اینکه مرغ فقط یک پا دارد، فکر غالب من بود، و…
چقدر خوشحال شدم
از توضیحات بی نظیر استادم
که بحث ژنتیک را با باور شفاف تر کرد
و اینکه باور چه کارهایی که نمی کند!!!!
خدا را شکر و میلیارد ها مرتبه شکر،
که عصو این سایت شدم
و با استاد عباس منش آشنا شدم و راه صراط المستقیم را برایم شناساند،
استاد نمیدونی چقدر دوستتون دارم
کاش از نزدیک ببینمتون و چنان بغل میکنم
و روی ماهتون را میبوسم که نمیدونم چه حسی بالاتر از این داشته باشم!!!! و این حس از زمان ورودم به سایت با من زندگی میکند،
دوستی و علاقم نسبت برای شما اینقدر زیاده خیلی خوابم میایی و با من حرف میزنی،
یک بار یک کاری را نیخواستم شروع کنم
خوابم اومدی، دیدم داخل قایقی در دریا هستیم داریم پارو میزنیم
بله همینطوره..این تفکر ژنتیک و قدرت های بیرونی ک زندگی ما را کنترل میکنن در لایه های پنهان ذهن اکثر ماها وجود داره
من خودم یکی از اون آدما هستم ک اصلا اولین بار با برخوردن ب همچین مشکلی به سمت فایل های شما هدایت شدم..برای من همیشه وحشتناک ترین چیز وجود دنیای بی خدا بود..و یا اینکه قدرت غیر از خداوند در اختیار نیروهای دیگر هم باشد..شب ها لز ترس نمیتوانستم بخوابم..همیشه حس میکردم یک حضوری در اتاق وجود دارد..موجودات نامرئی مثل اجنه..ک ممکن است بلایی سرم بیاورند ..با خودم میگفتم فوقش میمیری دیگر..ولی من میگفتم بدترین چیز برای من این است ک از شدت ترس دیگر نتوانم با آرامش زندگی کنم..اگر یکبار من را لمس کنند یا ببینمشون حتی اگر بلایی هم سرم نیاورند از آنموقع تا آخر عمر با ترس زندگی خواهم کرد..این فشار در من انقدر زیاد بود و البته کمی هنوزم هست چون همانطور ک گفتین پاشنه های آشیل فقط کمی بهتر می شوند ..این فشار انقدر زیاد بود که همیشه بر ق ها را روشن میگذاشتم ..اصلا نمیتوانستم دست و پایم را از پتو بیرون بگذارم میترسیدم لمسش کنند هرچند خیلی خنده دار است..مثلا پتو چی هستش ک بتونه از آدم محافظت کنه..ولی متاسفانه مغز من نمیفهمید..یا زیر دوش وقتی چشمامو کفی میکردم سریع میشستم فکر میکردم الان یه چی ظاهر میشه..یا مثلا چراغ چی هستش ک بتونه اون موجودو محو کنه آخه که اگر خاموش کنی میاد و روشن کنی میره..چه شب هااا ک قرانو میذاشتم کنارم و باز هم نمیتونستم بخابم..انقدر می موندم و این نور چراغ میخاست مغزمو سوراخ کنه..و خیلی وقتا روز میشد و نور روز ب من آرامش میداد و میتونیتم بخوابم..یا تلوزیونو روشن میذاشتم و چ عذابی میکشیدم تا بتونم یه خواب هرچند ناراحت و با عذاب و پر از کابوس داشته باشم..حتی هرگز نمیتونستم در یک خانه ای ک هیچ کس درش نیست بخوابم یا با آرامش بمانم حتی در روز..حتی در خانه ی خودمان ک پدر و مادرم بودند..اگر در اتاقشون باز بود میتوانستم بخابم و آرامش داشتم ولی اگر بسته بود آن خانه مثل جایی برایم بود ک کسی توش نیست..خلاصه همیشه خیلی عذاب میکشیدم تا اینکه این رنج در زمان کنکور به اوج خودش رسید و من دیدم ک با این اوضاع من اگر شب درست نخوابم چطور فردا بتونم درس هایم رو بخونم..خلاصه یک شب با غصه و التماس فراوان با خداوند صحبت کردم و گفتم ک دنیای بی تو برای من ترسناک ترین چیزه و من نیاز دارم بدونم ک همه چیز دست توست و تا زمانی ک من در مسیر راستی و درستی قدم بر میدارم و تا وقتی ک ب تو فکر میکنم و تو رو پناه خودم میدونم هیچ عامل بیرونی دیگه ای هیچ قدرتی نداره..و در اوج ناراحتی گفتم بذار تا در یوتیوب راجع ب ایمان سرچ کنم..ابتدا یکسری کلیپ ها رو نگاه کردم..همینطور ک پیش میرفتم با یک کشیش آشنا شدم ک حرف هایش ب دلم نشست..چندتا کلیپ از او دیدم و به یک باره یک کلیپ از شما ب چشمم خورد و بازش کردم..به دلم نشست و باز هم چندتا کلیپ دیگر از شما دیدم و به جد ب شما میگم که اون صحبت هارو هیچ وقت نشنیده بودم و تا ب حال از اون نقطه نظر ب این قضایا نگاه نکرده بودم..کم کم قلبم آروم شد و حس کردم ک این هدایتی از طرف پروردگار بود..بعد از این قضیه کلیپ های شما رو حتی در طی مسیرم از این شهر ب اون شهر و در مسیر کلاس های کنکور گوش میکردم و ایمانم ب خدا بیشتر میشد و حال دلم هم همزمان بهتر میشد..و دیگر شما رو رها نکردم
الان خیلی بهترم ولی خب چون این مشکل از سه چهار سالگی با من بوده هنوز کامل برطرف نشده و به صورت خفیف همچنان با من هست ولی من میدانم که تنها راه حلش همین قوت بخشیدن و تکرار توحید و شناسایی و دوری از شرک های پنهان است.
و در آخر خب من مشاور تغذیه هستم..بله توجیه اکثر مراجعین چاق ک باهاشون برخورد داشتم این بوده ک ما ژنتیکمون اینجور هستش و این قضیه انگیزه ی حرکت ب سمت خواسته شون رو ازشون میگیره و اونهارو مایوس میکنه
به نام خدای هدایتگر، خدایی که در لحظه لحظه زندگی من جاریست.
سلام به استاد عزیز و مریم جان نازنین.
وااای استاد نمیدونید من چه جوری با دیدن این فایل هدایت و همراهی خدا رو دیدم. هرچند اولین بار نبود و بارها تجربه مشابهی داشتم.
من شبِ قبل از دیدنِ این فایل، خونه یکی از نزدیکان بودم. اونها پسر دو ساله ای دارند که خیلی بانمکه. اما رفتار پدر با اون بچه حالت دیکتاتور گونه هست . از آنجائیکه من کارشناسی ارشد روانشاسی دارم و در کتابها بارها در مورد تربیت فرزندان و اینکه خانواده چه اثری میتونه روی رفتار بچه ها بذاره، خونده بودم و از طرفی چون خودم در خانواده ای بزرگ شدم که سبک تربیتی مناسب رو نداشتند و با اختلافات و درگیری های شدید از کودکی مواجه بودم، روی مساله تربیت فرزند و نحوه برخوردِ والدین خیلی حساس بودم و همیشه این عامل بیرونی رو خیلی پررنگ میدیم . با اینکه بارها شما در این مورد توضیح دادید و من بارها شنیده بودم اما با اینکه تمرین میکردم ، باز هم نتونستم این باور رو در خودم اصلاح کنم چون تحصیل در رشته روانشناسی و مطالعه کتابهای متعدد و دیدن ِزندگی ِخودم، من رو به این باور رسونده بود که خانواده نقش بسیار مهمی در شکل گیریِ شخصیت من داشتن . اون شب که خونه ی اون فامیل نزدیک بودم ، با دیدن برخورد نامناسب پدر با کودک، خیلی عصبی شدم، چند بار جلوی خودم رو گرفتم که چیزی نگم اما نشد و جالب اینکه به محض گفتگو با پدرِ بچه که به قصد راهنمایی بود، رفتار نامناسبِ او بیشتر شد. و من کاملا میدیم که با حرفِ من در جهت خلاف خواسته ی من، قدرت گرفته و داره بیشتر به بچه گیر میده. وقتی اومدم خونه حسِ بسیار بدی داشتم و پشیمان از اینکه چرا به ناخواسته توجه کردم، از طرفی با خودم میگفتم من وظیفه خودم رو میدونستم که پدر رو متوجه اشتباهش کنم، (هر چند چیزی درست نشد).
حسم خیلی بد بود و از خدا خواستم که در سایت شما از طریق فایل های توحیدی من رو هدایت کنه. وقتی سایت رو باز کردم با کمال تعجب دیدم که فایل جدید با عنوان توحید عملی قسمت 8 گذاشتید. الان که دارم مینویسم بدنم مور مور میشه . اون لحظه به خودم گفتم ، خدایا تو کی هستی؟ چقدر به من نزدیکی و چقدر هدایتگر. وقتی فایل رو دیدم و شنیدم، باز دگرگونه تر شدم. فایل دقیقا در مورد موضعی بود که من اون شب باهاش درگیر شده بودم. خدای من ، چه طور ممکنه.
استاد نمیدونید این چیزها رو که میبینم چقدر ، ایمان بیشتر و بیشتر میشه و حضور خداوند رو کاملا در کنار خودم حس میکنم. جالب اینجاست که روز ِ قبل از دیدن این فایل، از خدا در سایتِ شما نشانه خواستم و فایل مربوط به کمبود را باور نکن، حتی اگر هاوکینگ گفته باشد، برام اومد. و به فاصله یک روز دوباره من این جمله را برای مرتبه دوم در فایلِ توحید عملی 8 شنیدم.
خدایا اینها همه معجزه هست در زندگی من.
با توجه به جریاناتی که تعریف کردم، با دیدن ِ این فایل ، باور کهنه و قدیمی که در اثر شستشوی مغزی در رشته روانشناسی ایجاد شده بود، رنگ دیگری گرفت، و باور اینکه والدین نمیتونن نقشی در سرنوشت ما داشته باشند بهتر برام قابل درک شد و به جانم نشست. با اینکه قبلا بارها با جملات تاکیدی خواستم درستش کنم و نتیجه خاصی نگرفته بودم، این بار اما، به دلیل همزمانی این فایل و تجربه ای که گفتم، تاثیر دیگری داشت. خدایا شکرت .
مثال جالبی که در مورد ژنتیک و دوقلوهای همسان گفتید، چقدر برام تامل برانگیز بود. من این رو در کتابهای علمی روانشناسی خونده بودم اما هیچ وقت ، این جوری که شما گفتید بهش فکر نکرده بودم. اینکه چقدر احتمال داره که دو قولوهای همسان رو جدا کنند و بتونند نتیجه گیری کنند. خدایا چرا من در این مورد فکر نکردم؟ با اینکه آدم دنباله رویی نیستم و خیلی تجزیه و تحلیل میکنم. استاد شما بی نظیرید و چقدر ساده و قشنگ این مساله رو باز کردید. هر بلایی که سرمون میاد به خاطر اندیشه نادرست و فکر نکردن هست.
به خاطر ِ باور کهنه و غلط در مورد اینکه خانواده با تربیت اشتباه، شخصیتی از من ساختند که باعث شده به توانایی خودم ایمان نداشته باشم، هر وقت با مساله ای مواجه میشدم، ناخودآگاه نقش خانواده در ذهنم میومد و به دنبالش حسِ خشم و کینه.در نتیجه با اینکه خیلی تلاش میکردم اما دستاورد دلخواه رو نداشتم. و به خاطر این باور ، رابطه زیبایی رو هم نمیتونستم تجربه کنم. با اینکه میدونستم باورم غلط هست، اما در عمل نمیتونستم درست رفتار کنم. اما این فایل رو باید هر روز ببینم که بهم یادآوری بشه، از کجا دارم ضربه میخورم. یادآوری بشه که فقط قدرت رو به خدا بدم نه عوامل بیرونی، یادآوری بشه که من خودم خالق زندکی ام هستم و دیگران هیچ نقشی ندارند. یادآوری بشه که خدا به من نزدیک است. پس تنها او را میپرستم و تنها یاری از او میجویم، نه آدم هایی رو که ازشون بت ساختم.
استاد بی نهایت سپاسگزارم که آگاهی های ارزنده رو با ما به اشتراک میگذارید و قدردان مریم جان هستم که در این راه پا به پای شما می آیند.
بهترین ها را برای شما و خانواده صمیمی عباس من آرزومندم.
پروردگارم تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم.
سلام به استاد توحیدی و بینظیرم.سلام به دوستان توحیدی ام در درسایت
اینقد شرک درونم زیاد که نمیدونم کدوم رو اینجا بنویسم .
زندگی من سراسر شرک و بت پرستی بوده و اقرار میکنم هم اکنون هم هست.همیشه قدرت اول در زندگی من دیگران بودند .(نکنه دیگران ناراحت بشن.نکنه آبروم بره.نکنه ولم کنن.نکنه تاییدم نکنن .نکنه بهم حق ندن ،اگه اینجوری بشه من بدبختم .آخه اکرم بدون دیگران تنهاست بی ارزشه .)
افکار شرک آلود من لذت رو از زندگی من برده و منو تبدیل به یه فرد قربانی و ترسو کرده.افکاری که توانی برای من نگذاشته و امید را از من ربوده .اکرمی که خودش پادشاست ولی کاسه گدایی بدست دارد و بدنبال افکار پوچش میدود …
خیلی سعی میکنم این باور مخرب را حذف کنم ولی بحدی در من ریشه دوانده که باید به اندازه تمام عمرم را برای حل این باور بگزارم .
بی انصافی نکنم و تلاشهامو نادیده نگیرم رشدم را میبینم ولی از خودم انتظار بیشتری دارم .
شرک این گناه نابخشودنی انسان را ترسو و ضعیف میکند و توان حرکت رو از انسان میگیرد چون امیدی که باید به خدای درونش داشته باشد به دیگران میدهد دیگرانی که از عهده مسائل خودشان هم برنمی آیند و من توقع حل مسایلم را از آنها دارم .مشخص است که به خواسته ام نمیرسم و این احساس طرد شدن از من یه قربانی و مظلوم میسازد که همیشه به او ظلم میشود .چه احساس بدی است این احساس .چقد انسان میتواند خودش را حقیر میکند .وقتی خدایی دارد که تمام امور به دست اوست و تمام قدرتها از آن اوست ولی برای رفع نیازهایش رو به بندگان دیگر خداوند میزند .خنده دار است .
تجربه های زیادی در ذهنم مرور میشود از این قدرت دادن های پوچ.
خدایی که اگر تنها اجازه ورود او را به زندگی ام بدهم تمام خواسته ها و نیازها و آرزوها مرا با خودش میآورد به قول مولانا «چون که صد آید نود هم پیش ماست»
چقد ساده میشه به تمام خواسته ها رسید و این ذهن چموش و مقاوم مسیر رو برام ما سخت میکنه .اگه مشتری نباشه اگه فلانی ناراحت بشه اگه اگه اگه…من نابودم.عجب!!!
یادمه مجبور شدم مغازمو عوض کنم و هر چی به صاحب مغازه گفتم شما هر چی بگید برا اجاره من قبول میکنم ولی ایشون راضی نشد منم تو دلم نگران بودم ولی خب سپردم به خدا و چاره ای نداشتم و خداوند از فضل خودش منو هدایت کرد به جایی با اجاره خیلی پایینتر و مکانی شلوغ تر و بعد از دوسال باز دوباره این اتفاق افتاد من کمی شجاعتر شده بودم اینبار هم خدا از فضل خود مرا به مکان و شرایطی بهتر از قبل هدایت کرد.واقعا خداوند دیگر چطور باید با من حرف بزند تا من باورش کنم .هر وقت به او اطمینان کردم نتایج عالی برایم رقم زد.
دوس دارم باورش کنم برای همیشه تا ابد و از ته قلبم…
خدایا ما را به راه راست هدایت کن .به راه آنان که نعمت داده ای نه گمراهان
واژه ای که تا یکی دو سال پیش برای من فقط یه واژه مذهبی بود و اصلا حس خوبی بهش نداشتم تنها شناختی که ازش داشتم این بود که یکی از اصول دین هستش و همیشه با خودم میگفتم که اون دنیا ازم وقتی سوال کردن این یکی از اصول دینه….
وای که خدارو چقدر شکر گذارم و چقدر از شما سپاسگزارم بابت اینکه هدایت شدم تا درک دقیق و درست از این واژه داشته باشم
تو قسمت های قبلی از درس توحید به خیلی از ایرادات و باورهای غلط فکری خودم پی بردم و با کمک شما و صحبتهای شما اون باورها و تفکرات رو تغییر دادم ،هنوزم دارم روش کار میکنم…اما تو این قسمت به باورها و ترمزهای ذهنی بزرگی برخوردم و پی بردم که حمیدرضا حالا خیلی کار داری….
اصلا فکر نمیکردم که نوع تفکر و نگاه به ژنتیک هم میتونه به نوعی شرک باشه…درست که فکر کردم و چند و چندین بار که گوش دادم درک کردم و مو به تنم سیخ شد که درسته وقتی که من قدرت رو از خودم که نِمود قدرت خداوند هستم میگیرم و به غیر از اراده خدا و خودم میدم به قول استاد به عامل بیرونی میسپارم اونجاست که اشکال و باور اینچنینی قدرت رو از من میگیره و اون اتفاق که نباید رخ میده….و واقعااا ترمز بزرگی رو توی اعماق ذهنم پیدا کردم ….
و اینجا بود که فهمیدم که شرک فقط این نیست که بخوای جلوی رییست یا مسسولت یا هر کس دیگه سر خم کنی و از اون طلب کمک کنی ،اینکه حتی تو درون خودت هم میتونه شرک به خدا اتفاق بیفته، توی ذهنت ، ژنتیک زمانی قدرت پیدا میکنه که من اون رو میپذیرم ….
و اینکه خیلی جاها شنیده بودم و خونده بودم که آره یه گروهی از سیاستمداران تو دنیا هستند که دنیا رو دارن کنترل میکنن….
آره ،،،اره ،،هستن اما برای کسانی که اینو باور کردن
اینو بگم که من با قطعیت نظرم و باورم این نبود ، اما تو این موضوع شاید پنجاه ،پنجاه بودم حالا یکی دیگه از ترمزهای ذهنی رو شناختم جالب اینکه و این دو تا موضوع که نوشتم چقدر ریز و نامحسوس استتار کرده بودن تو ذهنم به قول استاد که تو یکی از جلسات گفتن ،«شرک در دل مومن مثل حرکت مورچه سیاه روی سنگ سیاه در دل شب تاریک میمونه » اینجا واقعاا این جمله رو درک کردم و خیلی خوشحالم که دارم رشد میکنم و رو به جلو میرم و این لطف و اراده خداوند هستش و کمک و راهنمایی استاد عزیزمون و این دورهمی دوستان همراه که از نوشته ها و تجربیات همدیگه استفاده میکنیم
خداروشکر از حضور پررنگ خداوند تو زندگیم
خداروشکر از حضور شما همراهان عزیز
مجددا سپاسگزارم از استاد عزیز و خانوم شایسته مهربان
سلام خدمت دوستان هم مدار خودم
سلام خدمت استاد عباسمنش و خانم شایسته
من یک تجربه جالب از باور و عدم باور علم ژنتیک دارم
من وقتی که همه در مورد ژنتیک صحبت میکردند که فلانی دکتر شده چون خونوادگی درس خون هستن ببین دایش دکتر یا داداش دکتر یا… و مثلا تمام اعضای خانواده مادری من کیسه صفرا عمل کردند چون همشون باور دارن چون مادر ما این بیماری داشته ماهم داریم ولی من این موضوع مغزم قبول نمیکرد و وقتی بهش فکر میکردم میگفتم این یک دروغ اصلا این با اصل عدالت خدا متفاوته من یا هرکسی دیگه چه گناهی کرده که فرضا باباش یا داییش سرطان داره اونم بگیره خدا شکر هیچوقت نتونستم این باور قبول بکنم و قدیما که قانون جذب بلد نبودم و سریع با دیگران بحث میکردم همیشه سر این موضوع با بقیه بحث میکردم
من هم پدرم هم برادرام و هم داییم کچل هستند و خیلی کم مو هستند ولی من همیشه با خودم میگفتم قرار نیست چون اونا کچل هستند منم کچل بشم و این باور میگفتم دروغه ولی با مغزم نمیجنگیدم که بخوام بیشتر به این موضوع توجه بکنم این نکته مهمه نباید با چیزی که نمیخوایم بجنگیم چون بیشتر بهش توجه میکنیم و بیشتر بهمون نزدیک میشه حتی اگر اون قبول نداشته باشیم مثلا یکی از همکارهای من میگفت کرونا دروغه وجود نداره و… روزی ده بار فقط به من این حرف میزد بماند که به بقیه چقدر این حرف میگفت آخر دوبار کرونا گرفت که هم موهاش ریخت و هم فراموشی گرفت و یه اوضاع بدی بهش پیش اومد حتی دارو اشتباهی بهش دادن و میخواست بمیره ولی من اصلا کرونا نگرفتم شاید باورتون نشه. بریم سراغ موهام داشتم میگفتم :با این موضوع نمیجنگیدم ولی الان با اینکه 30 سالم هست موهای بسیار خوبی دارم ولی 5 تا داداشام تو سن 30 سالگی همشون کم مو و کچل شده بودن ولی من نشدم
در ضمن من بعد از چندین ماه آشنایی با این موضوعات فایل گوش دادن تازه ایمان
واقعی پیدا کردم که با تغییر باورها زندگی تغییر میکنه چون من خیلی اوضاع باورهام داغون بود و الان یک هفته است دوره کشف قوانین زندگی خریدم و احساس میکنم داره زندگیم تغییر میکنه
ممنونم از استاد عباسمنش و خانم شایسته عزیز تلویزیون من شده سریال زندگی در بهشت هم صحبت من شده استاد عباسمنش و مطمئن هستم نتیجه میگیرم عین روز برام روشنه
ممنونم
سلام به استاد عزیزم و همه دوستانم
انقدر کاور این فایل قشنگ بود که دلم نیومد فایل تصویری رو نبینم .
چقدر این فضا زیبا و بهشتیه هر چقدر از قشنگیش بگی کمه ، فوق العادس . استاد چقدر هیکلتون عالی شده عکسای قبل و بعدی که گذاشتید واقعا شگفت انگیزه چقدر چهرتون جوون و شادابتر شده
استاد فایل های شما همیشه بینظیر بوده و هست ولی فایل هایی که اخیرا دارید رو سایت میذارید و آخرش یه سوال از ما میپرسید که مارو به فکر کردن وادار میکنه خیلییییی مفید تر هست هر کدوم از فایل هارو چندین بار گوش دادم و یه کاغذ خودکار گذاشتم جلوم و نکته های مهمشو یادداشت کردم و چقدر این کار باعث میشه تمرکز بیشتری رو گفته های شما داشته باشم و فقط این نباشه که یه سری حرفای قشنگو بشنوم و به کمک سوالهایی که هربار میپرسید چقدر بهتر خودمو شناختم چقدر باور مخرب پیدا کردم و مطمئنم نتایج عالی میشه ممنونم ازتون .
درمورد باورهای توحیدی حس میکنم انقدر مشکل داشتم و دارم که اصلا فکر نمیکردم ژنتیک هم بتونه شرک ایجاد کنه یه جمله ای رو شما تو فایل های توحیدی قبلی از پیامبر برامون گفتید ؛
شرک مخفیتر از حرکت آرام مورچه بر صخرهای سیاه در شب تاریک هست
این موضوع رو کاملا تو این فایل میشه متوجه شد
خیلی راحته تو هر چیزی تقصیرو بندازیم گردن یکی دیگه و تو همون وضع ثابت بمونیم ولی خیلی قشنگتره که قدرتو از هرچیز وهرکسی جز خودمون وخدا بگیریم و بدونیم میشه اوضاع رو تغییر داد این حس امید و حرکت به آدم میده .
سلام به استاد تحسین برانگیزم
جاهایی که قدرت رو به غیر خدا دادم ونابود شدم:
1.رابطه ی عاطفیم با همسرم!
وقتی ازدواج کردم انگارهمسرم خدام شد فکرمیکردم اگه نباشه من نمیتونم خوشبخت باشم ،گاهی ازدوریش گریه میکردم ،همش میخواستم اون کنارم باشه وجایی که تنها بودم هیچ لذتی نمیبردم به معنای واقعی تمام احساس خوب وخوشبختیم رو به اون گره زدم وچنان ضربه هایی از همون رابطه خوردم وچنان سختی ها وخفت هایی کشیدم که قشنگ بفهمم که خداکیه قدرت کیه
وگاهی ماه ها تنه بودم منی که میخواستم مدام کنارهم باشیم کل پنج سال رو از هم دور بودیم
اما به محض آشنایی به استاد (قبلش هم فایل آساتید دیگه وکتاب میخوندم ،یعنی یه پیش زمینه تکاملی داشتم) این موضوع رو فهمیدم وکل رابطم رو به خدا سپردم واز خدا خواستم خودش عشقم باشه وخودش منو به هرراهی که خودش میدونه درسته هدایت کنه والان سه ساله که همون رابطه تبدیل به یه رابطه ی بهشتی شده واقعا خدا منو راضی کرد وعشق رو خودش بهم تقدیم کرد
اما اینبار یادم بود که نباید همسرم رو کنترل کنم ،نباید آزادی هردومون رو بگیرم ،نباید ازش بت بسازم واون یه آدمه که فقط قراره چندصباح نامعلومی کنارهم باشیم وعشقِ خدارو به هم تقدیم کنیم (البته که عالی نبودم اما درحدی بوده که حال زندگی ورابطم خوب باشه )
2.مایه خونه 65متری داریم نقلی باصفا وپاز عشق بادکوری های صورتی خوشگل خودم :)خیلی دوس داشتم خونمون رو بزرگتر کنیم بااینکه حداقل به یک میلیارد پول نیاز داشتیم دارحالی که کلا 50میلیلون پول داشتیم ،برای خدا مینوشتم که خدایا من نمیدونم چطوری فقط از تو توقع دارم فقط از تو
پس خونم دوخوابه باشه از هرطرف نوگیر باشه به پارک بانون نزدیک باشه ،تو کوچه بن بست باشه :)
و…یعنی با جزئی ترین جزییات هرروز کنار بقیه خواسته هام اینم مینوشتم واحساس میکردم که حتما میشه وتجسمش میکردم تااینکه دوماه پیش شد!!
باورتون میشه دقیقا همون که خواستم حتی کوچه بن بست ،حتی تک واحدی ،وااااای حتی نزدیک پارک بانوان، 100متری که بزرگتراز خونه قبلیه وخداوند جوری شرایط رو پیش برد که ما یکسال فرصت پرداخت پولش رو داریم (یعنی همسرم بجای پول برای ایشون پروژه شون رو تکمیل کنه)
وحالا من همونطوری که تو نامه نوشته بودم میتونم کل دیزاین کابینت و…خونرو خودم طراحی کنم وشد واینو گفتم تا بگم من چند سال بود خونه میخواستم اما همیشه میگفتم نمیشه ما پول نداریم ،الان دیگه نمیشه قدیم میشد .فلانی شانس داشت که شد وهی قدرت رو به عوامل بیرونی میدادم اما وقتی اومدم از خدا خواستم معجزه وار شد &
خدایا سپاس برای قدرتت که همواره در اختیار من قراردادی
وسپاس بخاطر پیامبرت که منو درمدارش قراردادی
استاد بزرگوارم سپاسگزارم
سلام استاد عباسمنش نازنینم و خانم شایسته عزیزدلم
استاد جان حقیقت این هست که من به عنوان یک فرد مذهبی اولین بار توحید رو از شما یاد گرفتم مخصوصا فایل رابطه مابا انرژی ای که خدا نامیده ایم، اونجا که میفرمایید: اون خودشه، همه چی خودشه. آه که چقدر روحم از شدت شوق و ذوق به پرواز درمیاد. استاد جان در موردتاثیر عوامل بیرونی من به این حد از یقین رسیدم با آگاهی هایی که از شما گرفتم که هیچ عامل بیرونی، هیچ و هیچ و هیچ عامل بیرونی در زندگی من مطلقا اثری نداره جز به خواست و اجازه خودم. ولی استاد جان من یه گیر ذهنی به عبارتی یه نجوای ذهنی شیطانی دارم که در گوشم زمزمه میکنه که اگر خود خدا برات محدودیت گذاشته باشه چی، و میگه اگر تو خلق میکنی پس آیه 223 سوره بقره و آیه 34 سوره نسا چی میگن؟
خب به عنوان یک خانم که میخوام ازدواج دلخواهم روخلق کنم این نجواها قدرت عمل رو ازمن میگیره
البته باید بگم منظورم ازین دو آیه، ترجمه و تفسیر متداولشون هست نه حقیقت امر که قطعا باید متفاوت باشه.
وقتی این نجواها به ذهنم میاد، صحبتهای توحیدی شما نجاتم میده که اون خودشه وقتی همه چی رب هست وبا من فقط و فقط براساس خواسته های فرکانسیم رفتار میکنه، پس هر ترس و غمی ناشی از برداشت اشتباه و غیر توحیدی ازین آیات یا هر آیه دیگری عین شرک هست، عین شرک.
استاد جانم چقدر دلم میخواد شما راجع به این دوتا آیه برداشت توحیدیتون که همان حقیقت قصد رب سبحان هست روبفرمایید
عاشقانه شما و خانم شایسته نازنینم رو دوست دارم
درود و سلام دوسته الهی من
الرجال قوامون علی النسا
قوام کلمه ای عربی هست که به معنای نگه داشتن هستش.در قرآن آیه قوام المسجد نیز داریم.یعنی نگه دارنده ی مسجد.
این آیه تاکید داره بر درک تفاوت ذاتی زن و مرد نه از حیث کرامت انسانی
ازین حیث که مردان بخاطر شرایط ذاتی و فیزیکیشون وظیفه حماایت و نگهداری از خانواده رو دارن و مناسبترن برای تامین معاش و الزامات زندگی
حال اینکه زنان بخاطر لطافت درونی مناسبترن برای حفظ کانون گرم خانواده و فرزند پروری
به هیچ عنوان منظور از قوام تسلط و اجازه مالکیت یا برتری مرد بر زن نیست
هم زن و هم مرد دارای کرامات انسانی یکسان هستند و هر دو فرصت رشد و بالندگی یکسان دارند و هیچ یک بر دیگری برتری ندارد
حضور و همراهی زن و مرد با توامان شدن این تفاوت های ذاتی در کنار هم در اوج اختیار و حقوق انسانی طرفین موجب داشتن خانواده ای کامل و روابطی عالی میشود
حال رسیدن به این درک که برای اثبات توانایی های خود دست از جنگ با ذات لطیف خود برای اثباتش به دیگران برداریم چه بسا لذت زندگی صدچندان میشود.
متاسفانه در عصر حاضر با بازی با کلماتی چون فمینیست برداشت های اشتباه فکری ازین جهت که زن آزاد است که هر کار بخواهد بکند یا واژگانی چون استقلال باعث نزاعی درونی برای جنس لطیف زن شده است.
قدم برداشتن در مسیر اهداف و امیال و خواسته هایمان چه ارتباطی به تلاش برای اثبات توانمندیمان یا اینکه ما از پس خودمان بر می آییم دارد
پر واضح است که از پس خودمان و ده ها و صدها و حتی هزاران قبیله بر می آییم
اما این برآمدن برای دل خودمان است یا اثبات توانمندیمان به دیگران
مردان درونا و ذاتا حمایت کردن و تامین کردن را دوست دارند و زنان زنانگی و حمایت فکری و روانی و تربیت را
ما برای لذت بردن از زندگی و رشد و بالندگی آمدیم نه برای اثبات خودمان به کسی
مردان موحد و با تقوا هرگز زیر بار کنترل احدی حتی همسر خود نمیروند چون هم سو با افکار الهیشان نیست زیرا که ایمان دارند تنها کسی را که میتوانند کنترل کنند خودشان و افکارشان است و همینطور زن مومن و موحد و با تقوا نیاز به کنترل همسرش ندارد چون او میداند که آنقدر ارزشمند است که شکی در این ارزشمند بودنش او را به کنترل همسر سوق نمیدهد
بدون وابستگی در کنار هم اما با عشق پاک مامنی الهی به اسم خانواده یا هر چیز که این مفهوم الهی را دارد به دور از هر اسم و قالبی با توجه به درک تفاوت های زیبای یکدیگر برای رشد هم و زندگیشان قدم برمی دارند
آنجا که جسارت و مردانگی میطلبد حضور مرد پر رنگ میشود و آنجا که لطافت و نرمی میطلبد مدیریت زن نمود پیدا میکند در کمال همراهی هم فکری و احترام و لذت بردن از این تفاوت های یکدیگر که لذت زندگی را صدچندان میکند
حال آنکه لطافت زن برای مرد زیبا و دلبرانه است و مردانگی مرد برای زن جذاب و دلگرم کننده
در پناه حق باشید
سلام و درود خداوند بر نگین عزیزم
پاسخت به این سوال دوستمون آنقدر زیبا بود که دلم نیومد که نیام و تحسینت نکنم و به افتخارت پا نشم و یه کف مرتب برات نزنم. وقتی که داشتم کامنتت رو می خوندم نمی دونم چرا یه لحظه انگار داشتم تصور می کردم که در یک محیط باز که فلاسفه یونان با همدیگه بحث می کردند انگار نشسته ام و شما روی سن نیمدایره شکلی دارید قدم میزنید و با شور و اشتیاق این سوال رو برای ما و حضاری که نشستیم توضیح می دین. دلیلش رو از خودتون نپرسین چون خودمم نمی دونم
خواهر عزیزم وقتی که سوال نسیبه جان را خواندم اصلا وسوسه نشدم که برم آیاتی رو که اشاره کردند رو بخونم تا بفهمم از چه زاویه ای ایشون داره به مسئله نگاه میکنه! دلیلش رو وقتی از خودم سوال کردم به این پاسخ رسیدم که دلیلش تکامله! هر چقدر بیشتر تکامل پیدا می کنیم، کمتر از این سوالات برامون پیش میاد. چرا؟ چون بهتر متوجه میشیم که اصل چیه و فرع چیه!
از آموزش های استاد عزیزمون یاد گرفتم که در هر زمینه ای دنبال اصل باشم نه فرع. از آموزش های استاد عزیزمون یاد گرفتم که هر باوری که داره بهم کمک میکنه رو فالو کنم و هر باوری که کمکی بهم نمیکنه را آنفالو! و این همان چیزی است که استاد برای فهم قرآن ما رو به اون ارجاع میدن یعنی آیه 7 سوره آل عمران که استاد آن رو کلید درک و فهم قرآن می دونند. خیلی از این سوالات بر میگرده به نگاه و باورهایی که در ما نسبت به خداوند و قرآن ساخته اند. برای همینست که افراد موحد یکتا پرست مثل ابراهیم اسوه و الگو معرفی میشن بسیار کم و تا دلمان بخواهد در زندگی مشرکیم! خواهر عزیز اگه اگه این کامنت رو میخونی میخوام بگم که هر باوری که به تو احساس خوبی میده و تو رو قویتر میکنه آنرا کلام خدا بدون و هر کلامی که تو را تضعیف میکنه و بهت احساس بدی میده رو خطاب به خودت تلقی نکن حتی اگر گفتند کلام خداست! زیرا ما خدا رو آنگونه که شایسته است نشناختیم و همه مشکلات و گرفتاری ها و غم ها و غصه های ما از دور بودن از همین منشآ و منبع هستی نشات می گیره.برای همینست که خداوند مومنان را کسانی خطاب می کند که نه ترسی دارند و نه غمی! روزگارتان توحیدی. یا حق
درود و سلام نازنین برادرم
سپاااس و تشکر من از صمیم قلبم را پذیرا باااشید
چه زیبا مثال زدید چه زییا تحسینم کردید و چقدر لذت بخش به دلم نشست
واای منو یونانو فلاسفه و سخنرانیم روی سن
دل انگیز و دل پذیر و پر از هیجان بود
ممنوونتم برادر جانم برای مهر عظیمت
دقیقااااا همین گونه است که فرمودید.با تمام وجوودم سپاسگزار وجود نازنینتان هستم که به زیبایی برایم متذکر شدید.به گوش جان میسپااارمش.
حقیقتا من آن شب رویایی به صورتی اتفاقی به این کامنت هدایت شدم.ابتدا برای پیدا کردن یکی از سوالهایم در عقل کل چرخ میزدم که با سوال این دوسته عزیزمون در اونجا که به نحو دیگه ای مطرح شده بود مواجه شدم اما گذر کردم و بعد به اینجا هدایت شدم و دیدم بعد از چند وقت هنوز این سوال برایشان مطرح بوده و حل نشده.حقیقتش من آنقدر کنجکاو نبودم که حتی یک بار هم تا به کنون سراغ فهمیدن چرایی این آیه رفته باشم.در واقع به همان سبک و سیاق و فرمول خودم هرچه که به کارم بیاید را میپذیرم.اما مدتی بود که این آیه ذهنم را درگیر کرده بود و نمیدانییید که چه انقلابی در من به وجود آورد وقتی بطنش را فهمیدم.
آن نیمه شب آماده بودم که بخوابم و ازین کامنت گذر کردم اما پروردگار گفت بنویس.گفتم من که چیزی نمیدانم به حدی که ذهن پرسشگرم قانع شود جستجویی کردم چه بنویسسم؟گفت میگویم بنویس تو قرار نیست چیزی از خودت بگویی من بر تو جاری میکنم.
خدای من گواهه که من در ابتدای شروع به نوشتن هیچ نمیدونستم که به چه سمت و سویی میره.چون من هیچ دانشی نسبت به قرآن ندارم.
اما بی وقفه آمد و من فقط تایپ کردم.
نمیگویم کامنت من هست میگویم کامنت اوووست.
من گاهی در حین نوشتن کامنت این حس را که تنها واسطه ام برای بیان را حس میکنم اما این کامنت واقعاا متفااوت از هر کدوم بود برای من.خلوصش را در لحظه فهمیدم.
وقتی برای عشق جانم روز بعدشم خواندمش هر دو حیرت زده بودیم و انصافا نتوانستم اعتبارش را به خودم بدهم
نمیداانم نمیداااانم من پرسش هایی در ذهنم بود و به حد درکم خدا اینگونه بر من جاری کرد.
من برای سوالی دیگر رفته بودم اما گویا به نحوی ریشه ای خدا مغز مرا جراحی کرد و در واقع این مسیرهای اخیرم برای درخواست هدایتش هست که هر بار گوشه ای را ترمیم میکند.
خدارا شاااکرم سپاسگزارم
وجود الهی و ارزشمندتون رو تحسین و قدردانی میکنم
در پناه حق باااشید
› وَبِیَدِکَ لَابِیَدِ غَیْرِکَ زِیادَتِى وَنَقْصِى وَنَفْعِى وَضَرِّى
› و تنها به دست توست نه به دست غیر تو ، فزونی و کاستیام و سود و زیانم ( مناجات شعبانیه )
ســـلام و درود بر دوستان موحد و متوکل عزیزم
و ســلام بر استاد عزیزمان که با اجرای توحید در اعمالش ( متعهدانه ) بهشت وعده داده شده را محقق ساخت و دریافت کــرد .
امروز در جمعی با دوستان بودم و صحبت شد از فردی که با استفاده از علوم غریبه و تسخیرات و جن و … اینا بسیار پولدار شده
و به طور ناخودآگاه دوستی که تو این زمینه ها فعالیت و اطلاعات داشت به من پیشنهاد داد که تو هم بیا بهت یاد میدم و اینا ، تو پسر قوی هستی زود جواب میگیری !!! من چند لحظه مکث کردم و بعد خندیدم گفتم من خودم تسخیرات دارم ممنونم
خیلی به فکــر رفتم ، با خودم و خدا صحبت کردم گفتم خدایا میدونم که این حرف ها جزئی از هدایت من بوده که باید میشنیدم حالا برا چی نمیدونم ، ولی من دوست دارم ازت عذرخواهی کنم که حتی این جمله رو شنیدم چه برسه که به این پیشنهاد و این راه فکر کنم ، گفتم یعنی چقدر باید خاکم به سر باشه که از جن ها گدایی کنم ، چقدر باید احمق باشم که چنین شرک بزرگی انجام بدم .
اگه من آدم چند سال قبل بودم با اون باورهای غلط ، الان با طرف رفته بودم جن گیری و معلوم نبود چه بدبختی سر خودم میآوردم
› فَشَکَرْتُکَ بِإِدْخالِى فِى کَرَمِکَ، وَ لِتَطْهِیرِ قَلْبِى مِنْ أَوْساخِ الْغَفْلَهِ عَنْکَ
› پس تو را سپاس میگزارم، برای اینکه در آستان بزرگواریات واردم کردی و هم اینکه دلم را از آلایههای بیخبری از حضرتت پاک نمودی.
امشب که این فایل استاد رو دیدم متوجه هدایتش شدم ، متوجه شدم کجا بودم و الان کجام ، متوجه شدم اصل چیه و نتیجه اش چیه ، میفهمم تغییر باور چیه و چطور رفتار رو تغییر میده ، میفهمم که الان دیگه تو کیفم دعاهای گره گشایی و زبان بند و چشم زخم نیست یعنی چی ، میفمم که هر چی الان هست چه خوب چه بد کُـدهای خودمه و خودم به وجود آوردمش
بیشتر باورهای گذاشته ام و نحوه نگاه و فکر کردنم به مسائل رو مرور کردم و با نتایجی که رقم خورد مقایسه کردم
نتایجی که با باور های توحیدی رقم خورده شگفت انگیزه ( مهاجرتم به شهر بزرگتر ، تشکیل زندگی ام ، رابطه عاطفی ام ، خرید خونه و ماشین هام و … )
استاد دقیقا درست میگه » وقتی منطق راه درست رو در قانون سلامتی توضیح میدم و میشنوی ، متوجه میشم که یک سال من دارم یک وعده غذا میخورم به صورت ناخودآگاه و بدون اذیت و تلاش
چطور یک باور درست و کد گذاری درست رفتار مون رو تغییر میده
وقتی منطق و اساس سیستم جهان رو متوجه میشی دیگه از خدا خجالت میکشی که روزی به چشم زخم عقیده داشتی و چنین شــرکی میورزیدی
› إِلٰهِى فَلَکَ الْحَمْدُ أَبَداً أَبَداً دائِماً سَرْمَداً یَزِیدُ وَلَا یَبِیدُ کَما تُحِبُّ وَتَرْضىٰ .
› معبودم تو را سپاس، سپاسی ابدی و جاودانه، همیشگی و بیپایان، سپاسی که افزون شود و نابود نگردد، آنگونه که پسندی و خشنود گردی
سلام بر استاد عزیز راسخ،عارف، اندیشمند،مبتکر، خلاق،و مصداق بارز انسانیکه خداوند فرشتگان را بر او ترجیح داد، بوضوح کامل و بدون تردید استاد عباس منش هست،
خدایا سپاس از اینکه منو به این سایت و به این استاد عزیز هدایت کردی، و چقدر من از این بابت خوشحالم که غیر قابل وصف هست،
با خودم میگم، استاد عباس منش عزیز،چراغ راهنمایی هست که راه مستقیم را خیلی واضح نشون میده، خدایا ایشان را تنی سالم تر، وعاقبت بخیر تر، و هرچی که خودت از یک بنده تمام عیارت در خلقش داشتی به اون درجه ارتقا بده،
این فایل فصل الخطابی برای من بود،
که در رابطه با پژوهش های علمی که مطالعه کرده بودم و بر این باور بودم که علم اگر چیزی را ثابت کرد دیگه باید تسلیم شد
در حالیکه توانمندی انسان بسیار بسیار فراتر از این اکتشافات و پژوهشهاست،
امروزه کمتر اندیشمندی پیدا میشه که مثل استاد عباس منش عزیز، به این اصل و اساس باور انسان پژوهش و تحقیقات میدانی انجام داده باشه، و یا اگر هم وجود داشته باشه، بنگاههای اقتصادی داروهای شیمایی، غالب افراد جامعه را با بزرگنمایی و اغواگری
خود مسموم کرده اند و علم اصلی که از بیماری ها پیشگیری میکند، آن را نیز زیر سوال برده اند،
من دیروز در یک میهمونی بودم، اتفاقا یکی از اقوام که مهندسی ITخونده و بسیار هم باسواد و مورد قبول هست، اشاره ایی بر اینکه انسان نباید تنها باشه، و این اجتماع هست که انسان را رشد میدهد و اگر تنهایی ادامه داشته باشه،
انسان منزوی میشه، و اینکه انسان زمانی متوجه میشه که تنهایی چیز بدی بوده دیگه وقتش گذشته و دیگه سنش بالا رفته و… از این حرفها و اضافه کرد که این بر میگرده به ژن و رفتار پدر مادر که باعث میشن این حالت برای فرزندان اتفاق. میافتد، و…
من یاد حضرت ابراهیم افتادم که پدرش بت پرست بود و بهش گفتم، و در ادامه مثالی برایش گفتم
اینکه، امروزه هر بخشی از جامعه مراجعه میکنیم، احساس میکنیم همه افراد جامعه صرفا در همان مکان هستند و دیگر هیچ مکانی غیر از این وجود ندارد
مثلا میری پارک، کافی شاپ، بازار، کنار دریا و…
آدم احساس میکنه همه همونجا هستن
و…
و بهش گفتم شما یک سایتی را احتمالا پیدا بکنی که بیش از یک میلیار انسانی که تنها هستن، عضو داره و این در حالی هست که این یک میلیارد افراد تنها، با هم هستن و نظریات مشترکی دارن و با هم ارتباط دارن، یا حضوری یا مجازی
و…
من دیروز فایل باز نشده را دیدم و زمانی بود که برای رفتن به یک مهمونی آماده میشدم،
و متاسفانه فرصت نشد زودتر ببینم و امروز با جان و دل گوش دادم،
و اینقدر آرام شدم انگار دنیا را فتح کردم
تحصیلات من علوم اجتماعی هست، و من سالها پیش از ورود و عضویت در سایت، به شدت طرفدار محیط و شرایط اجتماعی بودم و انسانها را ساخته و پرداخته محیط تصور می کردم البته با استناد بر تحقیقات جامعه شناختی،
و نظریات آنان،
لذا این یک بعدی نگری. علم امروزی، خسارت جبران ناپذیری را را برای خیلی از انسانها وارد میکند
استاد عزیز
خیلی عالی این بدعت را شکستی، و خیلی منطقی کارکرد مغز و شرایط بیرونی با باور انسانها تشریح فرمودین،
بخدا قسم هر کلمه هر جمله استاد عباس منش عزیز را هزاران بار گوش کنم، نه خسته میشم و و نه سیر
بلکه عین یک الماس هست هرچقدر کار کنه شفاف تر میشه
و سخنانش تا هزاران سال به روزترین و زنده ترین نظریاتی خواهد بود که من الان دارم با جان دل میشنوم و یاد میگیرم،
من از زمانیکه وارد این سایت شدم، در
چندین گروه تلگرام ادمین بودم و چه گروه هایی!!!؟
درسته که همه اعضای گروه، جز بهترین رتبه های کنکوری بودند ولی چون فرکانس من تغییر کرد
دیگه همه را پاک کردم
همین الان از همون افراد که برخی مواقع بعلت کار مشترک اداری می بینم، وجز نخبه بود، و هیات علمی دانشگاه معتبر هستش
هنوز درگیر ازدواج نکردن هستش
و سنش 50 را رد کرده است و.. منم مثل ایشان بودم
من قبلا، هر ماه روابطم در اداره با دوستان همسر و…. تیره میشد
الان
من نمیدونم عصبانیت چی هست(خنده)
و…
یک فرد منتقد شدید بر اساس نظریات روان شناسان و جامعه شناسان رادیکالیست بودم
که فقط میکوبیدم، طوری بود که یک مقاله ام ISIشد و در سایت تامسون نمایه شد
و الان دارم می بینم، اعصای سایت ISIهم در فاز فرکانسی منتقدین هستن، (خنده)
یعنی فقط دنبال مقصر بودم(خنده)
خدا را هزاران بار شکر
که هدایت شدم به این سایت الهی استاد عباس منش
که دیدم اقیانوسی هست که آبش شیرینه
با اینکه من همه آبها را شور میدیدم
و اینکه مرغ فقط یک پا دارد، فکر غالب من بود، و…
چقدر خوشحال شدم
از توضیحات بی نظیر استادم
که بحث ژنتیک را با باور شفاف تر کرد
و اینکه باور چه کارهایی که نمی کند!!!!
خدا را شکر و میلیارد ها مرتبه شکر،
که عصو این سایت شدم
و با استاد عباس منش آشنا شدم و راه صراط المستقیم را برایم شناساند،
استاد نمیدونی چقدر دوستتون دارم
کاش از نزدیک ببینمتون و چنان بغل میکنم
و روی ماهتون را میبوسم که نمیدونم چه حسی بالاتر از این داشته باشم!!!! و این حس از زمان ورودم به سایت با من زندگی میکند،
دوستی و علاقم نسبت برای شما اینقدر زیاده خیلی خوابم میایی و با من حرف میزنی،
یک بار یک کاری را نیخواستم شروع کنم
خوابم اومدی، دیدم داخل قایقی در دریا هستیم داریم پارو میزنیم
بهم گفتی
بزرگتر فکر کن و..
خیلی عاشقتم،
و خدا را هزاران بار شکر
که چنین استادی مثل شما دارم
و جنین دوستان ناب و اصیل
که با خواندن کامنتهاشون مست میشم
همتونو دوست دارم عاشقتونم
همیشه شاد و تندرست و در پناه خداوند مهربون باشید
سلام استاد عزیز
بله همینطوره..این تفکر ژنتیک و قدرت های بیرونی ک زندگی ما را کنترل میکنن در لایه های پنهان ذهن اکثر ماها وجود داره
من خودم یکی از اون آدما هستم ک اصلا اولین بار با برخوردن ب همچین مشکلی به سمت فایل های شما هدایت شدم..برای من همیشه وحشتناک ترین چیز وجود دنیای بی خدا بود..و یا اینکه قدرت غیر از خداوند در اختیار نیروهای دیگر هم باشد..شب ها لز ترس نمیتوانستم بخوابم..همیشه حس میکردم یک حضوری در اتاق وجود دارد..موجودات نامرئی مثل اجنه..ک ممکن است بلایی سرم بیاورند ..با خودم میگفتم فوقش میمیری دیگر..ولی من میگفتم بدترین چیز برای من این است ک از شدت ترس دیگر نتوانم با آرامش زندگی کنم..اگر یکبار من را لمس کنند یا ببینمشون حتی اگر بلایی هم سرم نیاورند از آنموقع تا آخر عمر با ترس زندگی خواهم کرد..این فشار در من انقدر زیاد بود و البته کمی هنوزم هست چون همانطور ک گفتین پاشنه های آشیل فقط کمی بهتر می شوند ..این فشار انقدر زیاد بود که همیشه بر ق ها را روشن میگذاشتم ..اصلا نمیتوانستم دست و پایم را از پتو بیرون بگذارم میترسیدم لمسش کنند هرچند خیلی خنده دار است..مثلا پتو چی هستش ک بتونه از آدم محافظت کنه..ولی متاسفانه مغز من نمیفهمید..یا زیر دوش وقتی چشمامو کفی میکردم سریع میشستم فکر میکردم الان یه چی ظاهر میشه..یا مثلا چراغ چی هستش ک بتونه اون موجودو محو کنه آخه که اگر خاموش کنی میاد و روشن کنی میره..چه شب هااا ک قرانو میذاشتم کنارم و باز هم نمیتونستم بخابم..انقدر می موندم و این نور چراغ میخاست مغزمو سوراخ کنه..و خیلی وقتا روز میشد و نور روز ب من آرامش میداد و میتونیتم بخوابم..یا تلوزیونو روشن میذاشتم و چ عذابی میکشیدم تا بتونم یه خواب هرچند ناراحت و با عذاب و پر از کابوس داشته باشم..حتی هرگز نمیتونستم در یک خانه ای ک هیچ کس درش نیست بخوابم یا با آرامش بمانم حتی در روز..حتی در خانه ی خودمان ک پدر و مادرم بودند..اگر در اتاقشون باز بود میتوانستم بخابم و آرامش داشتم ولی اگر بسته بود آن خانه مثل جایی برایم بود ک کسی توش نیست..خلاصه همیشه خیلی عذاب میکشیدم تا اینکه این رنج در زمان کنکور به اوج خودش رسید و من دیدم ک با این اوضاع من اگر شب درست نخوابم چطور فردا بتونم درس هایم رو بخونم..خلاصه یک شب با غصه و التماس فراوان با خداوند صحبت کردم و گفتم ک دنیای بی تو برای من ترسناک ترین چیزه و من نیاز دارم بدونم ک همه چیز دست توست و تا زمانی ک من در مسیر راستی و درستی قدم بر میدارم و تا وقتی ک ب تو فکر میکنم و تو رو پناه خودم میدونم هیچ عامل بیرونی دیگه ای هیچ قدرتی نداره..و در اوج ناراحتی گفتم بذار تا در یوتیوب راجع ب ایمان سرچ کنم..ابتدا یکسری کلیپ ها رو نگاه کردم..همینطور ک پیش میرفتم با یک کشیش آشنا شدم ک حرف هایش ب دلم نشست..چندتا کلیپ از او دیدم و به یک باره یک کلیپ از شما ب چشمم خورد و بازش کردم..به دلم نشست و باز هم چندتا کلیپ دیگر از شما دیدم و به جد ب شما میگم که اون صحبت هارو هیچ وقت نشنیده بودم و تا ب حال از اون نقطه نظر ب این قضایا نگاه نکرده بودم..کم کم قلبم آروم شد و حس کردم ک این هدایتی از طرف پروردگار بود..بعد از این قضیه کلیپ های شما رو حتی در طی مسیرم از این شهر ب اون شهر و در مسیر کلاس های کنکور گوش میکردم و ایمانم ب خدا بیشتر میشد و حال دلم هم همزمان بهتر میشد..و دیگر شما رو رها نکردم
الان خیلی بهترم ولی خب چون این مشکل از سه چهار سالگی با من بوده هنوز کامل برطرف نشده و به صورت خفیف همچنان با من هست ولی من میدانم که تنها راه حلش همین قوت بخشیدن و تکرار توحید و شناسایی و دوری از شرک های پنهان است.
و در آخر خب من مشاور تغذیه هستم..بله توجیه اکثر مراجعین چاق ک باهاشون برخورد داشتم این بوده ک ما ژنتیکمون اینجور هستش و این قضیه انگیزه ی حرکت ب سمت خواسته شون رو ازشون میگیره و اونهارو مایوس میکنه
به نام خدای هدایتگر، خدایی که در لحظه لحظه زندگی من جاریست.
سلام به استاد عزیز و مریم جان نازنین.
وااای استاد نمیدونید من چه جوری با دیدن این فایل هدایت و همراهی خدا رو دیدم. هرچند اولین بار نبود و بارها تجربه مشابهی داشتم.
من شبِ قبل از دیدنِ این فایل، خونه یکی از نزدیکان بودم. اونها پسر دو ساله ای دارند که خیلی بانمکه. اما رفتار پدر با اون بچه حالت دیکتاتور گونه هست . از آنجائیکه من کارشناسی ارشد روانشاسی دارم و در کتابها بارها در مورد تربیت فرزندان و اینکه خانواده چه اثری میتونه روی رفتار بچه ها بذاره، خونده بودم و از طرفی چون خودم در خانواده ای بزرگ شدم که سبک تربیتی مناسب رو نداشتند و با اختلافات و درگیری های شدید از کودکی مواجه بودم، روی مساله تربیت فرزند و نحوه برخوردِ والدین خیلی حساس بودم و همیشه این عامل بیرونی رو خیلی پررنگ میدیم . با اینکه بارها شما در این مورد توضیح دادید و من بارها شنیده بودم اما با اینکه تمرین میکردم ، باز هم نتونستم این باور رو در خودم اصلاح کنم چون تحصیل در رشته روانشناسی و مطالعه کتابهای متعدد و دیدن ِزندگی ِخودم، من رو به این باور رسونده بود که خانواده نقش بسیار مهمی در شکل گیریِ شخصیت من داشتن . اون شب که خونه ی اون فامیل نزدیک بودم ، با دیدن برخورد نامناسب پدر با کودک، خیلی عصبی شدم، چند بار جلوی خودم رو گرفتم که چیزی نگم اما نشد و جالب اینکه به محض گفتگو با پدرِ بچه که به قصد راهنمایی بود، رفتار نامناسبِ او بیشتر شد. و من کاملا میدیم که با حرفِ من در جهت خلاف خواسته ی من، قدرت گرفته و داره بیشتر به بچه گیر میده. وقتی اومدم خونه حسِ بسیار بدی داشتم و پشیمان از اینکه چرا به ناخواسته توجه کردم، از طرفی با خودم میگفتم من وظیفه خودم رو میدونستم که پدر رو متوجه اشتباهش کنم، (هر چند چیزی درست نشد).
حسم خیلی بد بود و از خدا خواستم که در سایت شما از طریق فایل های توحیدی من رو هدایت کنه. وقتی سایت رو باز کردم با کمال تعجب دیدم که فایل جدید با عنوان توحید عملی قسمت 8 گذاشتید. الان که دارم مینویسم بدنم مور مور میشه . اون لحظه به خودم گفتم ، خدایا تو کی هستی؟ چقدر به من نزدیکی و چقدر هدایتگر. وقتی فایل رو دیدم و شنیدم، باز دگرگونه تر شدم. فایل دقیقا در مورد موضعی بود که من اون شب باهاش درگیر شده بودم. خدای من ، چه طور ممکنه.
استاد نمیدونید این چیزها رو که میبینم چقدر ، ایمان بیشتر و بیشتر میشه و حضور خداوند رو کاملا در کنار خودم حس میکنم. جالب اینجاست که روز ِ قبل از دیدن این فایل، از خدا در سایتِ شما نشانه خواستم و فایل مربوط به کمبود را باور نکن، حتی اگر هاوکینگ گفته باشد، برام اومد. و به فاصله یک روز دوباره من این جمله را برای مرتبه دوم در فایلِ توحید عملی 8 شنیدم.
خدایا اینها همه معجزه هست در زندگی من.
با توجه به جریاناتی که تعریف کردم، با دیدن ِ این فایل ، باور کهنه و قدیمی که در اثر شستشوی مغزی در رشته روانشناسی ایجاد شده بود، رنگ دیگری گرفت، و باور اینکه والدین نمیتونن نقشی در سرنوشت ما داشته باشند بهتر برام قابل درک شد و به جانم نشست. با اینکه قبلا بارها با جملات تاکیدی خواستم درستش کنم و نتیجه خاصی نگرفته بودم، این بار اما، به دلیل همزمانی این فایل و تجربه ای که گفتم، تاثیر دیگری داشت. خدایا شکرت .
مثال جالبی که در مورد ژنتیک و دوقلوهای همسان گفتید، چقدر برام تامل برانگیز بود. من این رو در کتابهای علمی روانشناسی خونده بودم اما هیچ وقت ، این جوری که شما گفتید بهش فکر نکرده بودم. اینکه چقدر احتمال داره که دو قولوهای همسان رو جدا کنند و بتونند نتیجه گیری کنند. خدایا چرا من در این مورد فکر نکردم؟ با اینکه آدم دنباله رویی نیستم و خیلی تجزیه و تحلیل میکنم. استاد شما بی نظیرید و چقدر ساده و قشنگ این مساله رو باز کردید. هر بلایی که سرمون میاد به خاطر اندیشه نادرست و فکر نکردن هست.
به خاطر ِ باور کهنه و غلط در مورد اینکه خانواده با تربیت اشتباه، شخصیتی از من ساختند که باعث شده به توانایی خودم ایمان نداشته باشم، هر وقت با مساله ای مواجه میشدم، ناخودآگاه نقش خانواده در ذهنم میومد و به دنبالش حسِ خشم و کینه.در نتیجه با اینکه خیلی تلاش میکردم اما دستاورد دلخواه رو نداشتم. و به خاطر این باور ، رابطه زیبایی رو هم نمیتونستم تجربه کنم. با اینکه میدونستم باورم غلط هست، اما در عمل نمیتونستم درست رفتار کنم. اما این فایل رو باید هر روز ببینم که بهم یادآوری بشه، از کجا دارم ضربه میخورم. یادآوری بشه که فقط قدرت رو به خدا بدم نه عوامل بیرونی، یادآوری بشه که من خودم خالق زندکی ام هستم و دیگران هیچ نقشی ندارند. یادآوری بشه که خدا به من نزدیک است. پس تنها او را میپرستم و تنها یاری از او میجویم، نه آدم هایی رو که ازشون بت ساختم.
استاد بی نهایت سپاسگزارم که آگاهی های ارزنده رو با ما به اشتراک میگذارید و قدردان مریم جان هستم که در این راه پا به پای شما می آیند.
بهترین ها را برای شما و خانواده صمیمی عباس من آرزومندم.
«بسم الله الرحمن الرحیم»
پروردگارم تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم.
سلام به استاد توحیدی و بینظیرم.سلام به دوستان توحیدی ام در درسایت
اینقد شرک درونم زیاد که نمیدونم کدوم رو اینجا بنویسم .
زندگی من سراسر شرک و بت پرستی بوده و اقرار میکنم هم اکنون هم هست.همیشه قدرت اول در زندگی من دیگران بودند .(نکنه دیگران ناراحت بشن.نکنه آبروم بره.نکنه ولم کنن.نکنه تاییدم نکنن .نکنه بهم حق ندن ،اگه اینجوری بشه من بدبختم .آخه اکرم بدون دیگران تنهاست بی ارزشه .)
افکار شرک آلود من لذت رو از زندگی من برده و منو تبدیل به یه فرد قربانی و ترسو کرده.افکاری که توانی برای من نگذاشته و امید را از من ربوده .اکرمی که خودش پادشاست ولی کاسه گدایی بدست دارد و بدنبال افکار پوچش میدود …
خیلی سعی میکنم این باور مخرب را حذف کنم ولی بحدی در من ریشه دوانده که باید به اندازه تمام عمرم را برای حل این باور بگزارم .
بی انصافی نکنم و تلاشهامو نادیده نگیرم رشدم را میبینم ولی از خودم انتظار بیشتری دارم .
شرک این گناه نابخشودنی انسان را ترسو و ضعیف میکند و توان حرکت رو از انسان میگیرد چون امیدی که باید به خدای درونش داشته باشد به دیگران میدهد دیگرانی که از عهده مسائل خودشان هم برنمی آیند و من توقع حل مسایلم را از آنها دارم .مشخص است که به خواسته ام نمیرسم و این احساس طرد شدن از من یه قربانی و مظلوم میسازد که همیشه به او ظلم میشود .چه احساس بدی است این احساس .چقد انسان میتواند خودش را حقیر میکند .وقتی خدایی دارد که تمام امور به دست اوست و تمام قدرتها از آن اوست ولی برای رفع نیازهایش رو به بندگان دیگر خداوند میزند .خنده دار است .
تجربه های زیادی در ذهنم مرور میشود از این قدرت دادن های پوچ.
خدایی که اگر تنها اجازه ورود او را به زندگی ام بدهم تمام خواسته ها و نیازها و آرزوها مرا با خودش میآورد به قول مولانا «چون که صد آید نود هم پیش ماست»
چقد ساده میشه به تمام خواسته ها رسید و این ذهن چموش و مقاوم مسیر رو برام ما سخت میکنه .اگه مشتری نباشه اگه فلانی ناراحت بشه اگه اگه اگه…من نابودم.عجب!!!
یادمه مجبور شدم مغازمو عوض کنم و هر چی به صاحب مغازه گفتم شما هر چی بگید برا اجاره من قبول میکنم ولی ایشون راضی نشد منم تو دلم نگران بودم ولی خب سپردم به خدا و چاره ای نداشتم و خداوند از فضل خودش منو هدایت کرد به جایی با اجاره خیلی پایینتر و مکانی شلوغ تر و بعد از دوسال باز دوباره این اتفاق افتاد من کمی شجاعتر شده بودم اینبار هم خدا از فضل خود مرا به مکان و شرایطی بهتر از قبل هدایت کرد.واقعا خداوند دیگر چطور باید با من حرف بزند تا من باورش کنم .هر وقت به او اطمینان کردم نتایج عالی برایم رقم زد.
دوس دارم باورش کنم برای همیشه تا ابد و از ته قلبم…
خدایا ما را به راه راست هدایت کن .به راه آنان که نعمت داده ای نه گمراهان
خدایا شکرت برای همه چیز
عاشقتونم ، خیلی زیاد :)
«من اکرم خالق زندگی خودم هستم»
درود بر استاد و وقت بخیر
توحید….
واژه ای که تا یکی دو سال پیش برای من فقط یه واژه مذهبی بود و اصلا حس خوبی بهش نداشتم تنها شناختی که ازش داشتم این بود که یکی از اصول دین هستش و همیشه با خودم میگفتم که اون دنیا ازم وقتی سوال کردن این یکی از اصول دینه….
وای که خدارو چقدر شکر گذارم و چقدر از شما سپاسگزارم بابت اینکه هدایت شدم تا درک دقیق و درست از این واژه داشته باشم
تو قسمت های قبلی از درس توحید به خیلی از ایرادات و باورهای غلط فکری خودم پی بردم و با کمک شما و صحبتهای شما اون باورها و تفکرات رو تغییر دادم ،هنوزم دارم روش کار میکنم…اما تو این قسمت به باورها و ترمزهای ذهنی بزرگی برخوردم و پی بردم که حمیدرضا حالا خیلی کار داری….
اصلا فکر نمیکردم که نوع تفکر و نگاه به ژنتیک هم میتونه به نوعی شرک باشه…درست که فکر کردم و چند و چندین بار که گوش دادم درک کردم و مو به تنم سیخ شد که درسته وقتی که من قدرت رو از خودم که نِمود قدرت خداوند هستم میگیرم و به غیر از اراده خدا و خودم میدم به قول استاد به عامل بیرونی میسپارم اونجاست که اشکال و باور اینچنینی قدرت رو از من میگیره و اون اتفاق که نباید رخ میده….و واقعااا ترمز بزرگی رو توی اعماق ذهنم پیدا کردم ….
و اینجا بود که فهمیدم که شرک فقط این نیست که بخوای جلوی رییست یا مسسولت یا هر کس دیگه سر خم کنی و از اون طلب کمک کنی ،اینکه حتی تو درون خودت هم میتونه شرک به خدا اتفاق بیفته، توی ذهنت ، ژنتیک زمانی قدرت پیدا میکنه که من اون رو میپذیرم ….
و اینکه خیلی جاها شنیده بودم و خونده بودم که آره یه گروهی از سیاستمداران تو دنیا هستند که دنیا رو دارن کنترل میکنن….
آره ،،،اره ،،هستن اما برای کسانی که اینو باور کردن
اینو بگم که من با قطعیت نظرم و باورم این نبود ، اما تو این موضوع شاید پنجاه ،پنجاه بودم حالا یکی دیگه از ترمزهای ذهنی رو شناختم جالب اینکه و این دو تا موضوع که نوشتم چقدر ریز و نامحسوس استتار کرده بودن تو ذهنم به قول استاد که تو یکی از جلسات گفتن ،«شرک در دل مومن مثل حرکت مورچه سیاه روی سنگ سیاه در دل شب تاریک میمونه » اینجا واقعاا این جمله رو درک کردم و خیلی خوشحالم که دارم رشد میکنم و رو به جلو میرم و این لطف و اراده خداوند هستش و کمک و راهنمایی استاد عزیزمون و این دورهمی دوستان همراه که از نوشته ها و تجربیات همدیگه استفاده میکنیم
خداروشکر از حضور پررنگ خداوند تو زندگیم
خداروشکر از حضور شما همراهان عزیز
مجددا سپاسگزارم از استاد عزیز و خانوم شایسته مهربان