توحید عملی | قسمت 8 - صفحه 32 (به ترتیب امتیاز)

903 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زهراهدایتی گفته:
    مدت عضویت: 478 روز

    به نام خدای مهربان که هرلحظه مراهدایت وحمایت میکند…

    سلام به استادعزیزم ومریم نازنینم …

    زمانی که باور به عوامل بیرونی داشتید چه نتایجی گرفتید ؟؟؟

    قبل ازاینکه بااستادآشنابشم ترس این وداشتم که دیگران درزندگی من دخالت داشته باشند وآنهانفوذبالایی دارند وباعث میشوند که آنطوری که بخواهیم زندگی نکنیم ،باعث ایجاداختلاف من وهمسرم میشوند‌،سد معبرمیشوندبرای موفقیت هاوپیشرفت ما..

    دقیقا این هم شد وآنها باعث اختلاف وپیشرفت ماشدند ،آنهاباکلام وعمل شان درزندگی ما تاثیرگذاشتند و باعث تجربه ی تلخ من شد .

    زمانی که بااستادآشناشدم وآگاه شدم به خودم گفتم ای دل غافل استادراست میگن نه تنهامن بااین باور به خودم زجردادم وزندگی وتلخ کردم وکارخودم وسخت کردم وباعث تجربه های بدشدم ،بلکه ندانسته گناه بزرگی به نام شرک هم میکردم ..

    امابه جرات میتونم بگم من بااین باوربمباران شده به ذهنم بزرگ شده بودم واون وپذیرفته بودم چندین ولاس درس خوانده بودم امابه من اصل رویاد نداده بودند نمازو تک تک کلمه هاشو وحرکاتش وبلد بودم وبه جامیاوردم وضوروبلد چندین سوره و …..بلدبودم واما نمیدانستم شرک تنهاگناهیه که بخشیده نمیشه .

    اماالان واقعا شکرت خداجانم که دراین مسیرتوحیدی ام الان سعیم ومیکنم که توحیدی باشم ومشرک نباشم .

    استادفرمودند که پیامبرعزیزمون فرمودن :شرک مثل راه رفتن مورچه سیاه توتاریکی دل شب روی سنگ سیاهه دردل مومن ..

    اونم دردل مومن حالا ماکه دیگه ……

    یعنی انقدرمخفیه ،مرموزه ،حتی خودمون هم متوجهش نمیشیم ..

    خیلب خودم وبهبود بخشیدم نسبت به قبل .

    اما این موضوع پاشنه ی آشیلمه ..

    دیروز محل کارم بین من وهمسرم یه شخصی هست وه همش کارش سخن چینی ودخالت و فوضولی وتیکه پرونی هست ….

    یه جورایی حرف میزد وزخم زبان میزد وحرف هایی میزد که واقعا من ونگران میکرد (شگردشم اینه که به شوخی )….

    آشوب میشدم واونجوری که باید نمیتونستم احساساتم وکنترل کنم .

    ذهنم نجواکنان میگفت :(نکنه تاثیربزاره این حرفاش توزندگی من ،نکنه باهمسرم بحث مون بشه ،نکنه همسرم ازمن ناراحت بشه ،یابه هم بزنه میونمون و)

    بعد یادحرف استادمیوفتادم که میگفت اگه توجه کنیم و بهش قدرت بدیم توزندگیمون تاثیرمیزاره ..

    به خودم گفتم مگه من باور :تنهاقدرت جهان هستی خداونده که خلق زندگی هرکس وبه خودش داده روتکرارنمیکنم؟ باورکردم ؟؟؟

    دیدم نه هنوز جزیی ازوجودم نشده هنوزپاشنه آشیلمه .

    درسته من هنوز نگران حرف ودیدگاه مردمم نگران غیبت کردن وآشوب به پاکردنای مردمم من خیلی بهترایزایناباید روخودم کارکنم ،باید فقط خودم وخدام وتوزندگیم تاثیرگذاربدونم ..

    اومدم وباعجز ازخدانشونه خواستم گفتم خدایاچه کنم ؟مشکلم کجاست چرابهم میریزم ؟این فایل نشونه اومدبرام بنده ی من تومشرکی ،زندگیت دست من ودست خودته ازآدم هانترس ،نترس نترس ….

    استغفارکردم وگفتم خدایا من وببخش من شرک میورزم ،سرنمازم گریه کردم دلم سبک شد ،آروم شدم چه قدر نزدیکه به من ،چه قدر جوابم ومیده ،چه قدر دلم وآروم میکنه ،حرفام وگوش میده ولبخندمیزنه واجابت میکنه ،بعضی جاهاهم بهم میگه عزیزم بنده ی نازنینم درخواست توپذیرفته س منتهاتوباید بعضی درساروبگیری ،ظرفت ویکم بزرگ ترکنی ،بهم میگه بنده ی من توجزئی ازمنی خودت ودرگیر حرفای ناروا نکن ،درگیرحرفای پوچ مردم نکن ،بیا این جا به پشت سرت نگاه نکن اگه هرکی بهت بدکرد ،خودش زجرمیکشه درسته توروهم زجرمیده ولی اگه بزرگترشی وتوحیدی زجرنمبینی ،بیاعوضش هرچی میخای ازمن بخواه من بهت میدم ،

    پول وثروت میخوای ؟؟

    آرامش میخوای ؟؟

    شهرت میخوای؟؟

    نورصورت میخوای ؟

    دل بزرگ میخوای ؟؟

    هدایت به مکان بهترمیخوای ؟

    پیشرفت میخوای ؟؟

    توجه ومهرومحبت میخوای ؟

    سلامتی میخوای ؟

    همه شون ومن دارم من خالق کل کیهان وفراترازاون چیزی که توبفهمی هستم ،فقط باورکن ،چیززیادی ازت نمیخام فقط باورکن ،،به خودم قسم که من خیرت ومیخام ،به خودم قسم ازهمه مهربان ترم بهت ،ازمادرتم مهربونترم برات ،هرلحظه کنارتم ،هواتو دارم ،مبینی که دارم هدایتت میکنم ،میبینی که دارم بهت الهام میکنم ،حمایتت میکنم ،کمکت میکنم ،عاشقتم ،دوست دارم ،تورو جاودانه آفریدم ،جاودانه توازمنی وبه سوی من برمیگردی خودت و درگیراصل کن نه فرعیات ..

    این نوشته هاازکجااومد وچشمای من پرازاشکه من نمیدونم ولی حس خوبیه .

    امیدوارم به همه ی اینها عمل کنم باوجود تمام تلاش های شیطان که من و دربند وسوسه میکنه ،آزارمیده تمام سعیش ومیکنه امایه حقیقتی وبگم حیفم میاداین وجودخداگونه رو درگیر چیزا وحرفای بیهوده و دعواها کنم ،،بعد که این تصمیم ومیگیرم ،ازیه راه دیگه واردمیشه برمیگرده بهم میگه:(چیه ترسو ترسیدی ،تو ضعیفی توآب نداری وگرنه شناگرماهری هستی ،توازاون شخص هایی که بهت بدی میکنن وغیبت وتهمت وحرفای ناروامیزنن میترسی ،وگرنه جوری ادبش میکردی که دیگه تکرارنکنه ،آره تومیترسی عرضه نداری ،بزارهرکارباهات میکنن بکنن حقته …

    بعدجواب میدم بهش:میگم همه چیزباوره من نمیخام بهشون توجه کنم استادمیگه احساس بد “اتفاقات بد ،

    هرچی تمرکزوتوجه کنی بیشتروبیشترمیشه ،نمیخام خودم ودرگیر ناخواسته ها کنم میخام توجهم وبزارم روی خواسته ها تاخلق شن .

    میخام به خداوصل شم حرفای ناروا بحث ودعوا که درنزد خداشایسته نیست .اگه من فرکانسم تغییرکنه محیطمم تغییرمیکنه باهمون آدما خداوند من وبه جای بهتر هدایت میکنه با آدم اای خداگونه درارتباط باشم ..

    مومنان دردل نه ترسی دارند ونه اندوهگین میشوند ..

    باهمه این نجواها ذهنم باعملم نمیخونه دست ودلم به کاربد وحرف بدنمیره …

    میخام بگم آهای اونی که داری کامنتم ومیخونی من این هاروواسه حال خوب خودم نوشتم ،میخام بهت بگم اگه ذهنت همش نجوامیکنه توشرایط سختی وتودلت میگی وای من چه قدربدم این هاهم افکارمنه ،اینهادیگه چه فکری ان من اگه خوب بودم که این فکرهارونمیکردم بدون که نه عزیزم اگه توهم مثل من درعمل مخالف ذهنتی بدون اون ذهنت حرفای شیطانه چقدر مایوس میشه که موفق نمیشه …

    یه چیزدیگه بگم ..

    من وخواهرم همیشه دوست داشتیم یه کم وزن مون بره بالاتر و لاغرتربودیم اما آبجیم همیشه میگفت دیگه مااینجوری م دیدی بعضیا آبم بخورن چاق میشن خب مابرعکسیم نمیشیم هرچه قدرم بخوریم اما من این باوروشکستم وبعد اون وزنم خیلی بهترازقبل شده وقتی باورت وتغییرمیدی ایده هاو اتفاقت میان که کمکت کنن …

    ایاک نعبد وایاک نستعین

    اهدناالصراط المستقیم ،

    صراط الذین انعمت علیهم غیرالمغذوب علیهم والضالین.

    خدایاسپاسگذارم ازت ..

    استادمیدونم تودستی ازدستان خداوندی که برای یاری وپیشرفت من آمدی ومن آماده ی تغییربودم وباتمام وجودم ،استاد اگه این سایت نبود من گمراه ودیوانه بودیم ..

    پیامبرزمان من مرسی که توجه وتمرکزت وگذاشتی روی این سایت توحیدی ،،،،

    عاشقتم خدا عاشقتم استاد

    عاشقتم مریم عزیزم فرشته ی مهربونم ..

    میبوسم تون ..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      مریم دوستداشتنی گفته:
      مدت عضویت: 1932 روز

      سلام زهرا جان

      ممنون از پیام سرشار از آگاهیت

      اولش پیام تو دیدم گفتم وای چقدر زیاده ذهنم داشت مقاومت میکرد که نخونه که یدفعه تو کامنت نوشتی آهای اونی که داری این پیامو میخونی که منو نگه داشت روی پیامت

      امدم پایین تر دیدم درمورد وزن نوشتی که دقیقا من یه چند وقتی هست درگیر وزنم شدم وهمین موضوع باعث شده حسم بد بشه هرکاری میکنم وزنم بالا نمیره

      خواستم بپرسم شما چیکار کردین وچ باوری استفاده کردین که منم بتونم برای خودم شمارو منطقی کنم که راحت این موضوع رو بپذیرم

      انشالله که پیاممو بخونی زود زود جوابمو بدی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        زهراهدایتی گفته:
        مدت عضویت: 478 روز

        سلام عزیزم ،

        من درمورد وزنم تجسم کردم ونوشتم وباور؛خدایاشکرت من به وزن ایده آلم رسیدم ..

        دکترتغذیه هم میتونه کمکت کنه ..

        درضمن ورزش هم خیلی به من کمک میکنه وخیلی تاثیرخوبی رواشتهاوزن وعضلات موردنظرم میگذاره ..

        وهمین طور قرص ب کمپلکس .

        وقتی به این باورمیرسیم که همه چی امکان پذیره ،باورمیسازم واحساس مون وخوب نگه میداریم واونجاس که همه چی شروع میشه ..وباورهای قبلیمون شکسته میشن ..

        کاش بشه توی سایت پاسخ کوتاه هم داد چو

        ن فعلا نمیشه

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    زینب خان محمدی گفته:
    مدت عضویت: 2340 روز

    باورهایی غلطی که درمورد به ارث‌ رسیدن فلان رفتار و بیماری داشتم

    اینکه طایفه ما کلا چون خانی هستن همشون کم حوصله و زود جوش بیار هستن و اصلا نباید سر به سرشون بزاری و دقیقا من توی تمام مردای اقوام دیدم که هرکس فامیل خان داشت این خصوصیت رو داشت و حتی یادمه یکی از اقواممون رفته بود خان رو از فامیلش برداشته بود تا تغییر بده رفتار خودشو

    و بابای من همیشه خدا ساکت بود و اصلا ارتباط نمیگرفت با کسی وقتی میخواست تو جمع صحبت کنه خجالتی بود و خیلی به زور حرف میزد و همیشه سر درد و معده درد داشت و داره

    منم اینو باور کرده بودم که ما ژنتیکی خجالتی هستیم و عمه هامم سردرد و معده درد دارن و واقعا منم همین نتایج رو میگرفتم

    مثلا تو کلاسای دانشگاه نمیتونم کنفرانس بدم و همیشه فرار میکردم از صحبت کردم چون تپق میزدم

    و هرروز هفته بخاطر معده درد، سر درد داشتم و میگفتم اره من مثه بابامم

    یا پریودیای شدید دردناک داشتم و ربطش میدادم به خواهرام و مامانم و عمه هام

    همیشه صورتم و بدنم جوش داشت و همه میگفتن باید این سن بلوغ بگذره و من همیشه منتظر بودم تا بعد 30 سالگی پوستم خوب بشه

    تا اینکه باور کردم میشه همیشه سلامت بود کسایی هستن پر انرژی و سالم و پوست عالی خدا هدایتم کرد به دوره سلامتی

    خدایاشکرت

    البته بااینکه منطق و قانون سلامتی رو درک کردم ولی بازم بعضی وقتا باورهای محدود کننده ای که دارم درمورد سلامتی میان رو کار و خودشون رو نشون میدن که من با فکت و منطقی که تو قانون سلامتی یاد گرفتم باورهای قدرتمندکننده سلامتی رو جایگزین میکنم

    درمورد خجالتی بودن هم میگفتم درسته خانوادم کلا خجالتی و اروم هستن ولی من دلم میخواد مثه فلان دختر سر زبون داشته باشم و واضح صحبت کنم و با هرغریبه و اشنا برخورد داشته باشم با اعتماد به نفس

    و خداروشکر الان از عزت نفس خودم خیلی راضیم

    با تمرین هایی که انجام دادم خودمو مجبور به کارایی کردم که روم نمیشد و مثلا تمرین درخواست دادن و نه گفتن و نگران حرف بقیه نبودن

    از دختری که ساکت بودم و کسی صدای سلاممو نمی شنید و پشت مامانم و بزرگترا قائم میشدم تبدیل شدم به ی دختر مودب و با صدای بلند حرف میزنم و البته با عزت نفس که از درون خودم حس میکنم و بقیه هم متوجه اون میشن و قبلا روم نمیشد کارای اداری رو انجام بدم مخصوصا بانک رفتن ولی انقد رفتم انقد تمرین کردم که با صدای بلند حرف بزنم که الان براحتی کارای اداری رو انجام میدم با عزت نفس بالا

    ی باور محدودکننده دیگه که قبولش نکردم چون من تو روستا بدنیا اومدم آخرش باید ازدواج کنم و بچه دار بشم پس درس خوندن فایده نداره

    ولی من باور کردم و مثال میزدم برا خودم دخترایی که از روستامون رفتن دانشگاه و کلی پیشرفت کردن و خودمم رفتم دانشگاه و صاحب شغل و درامد شدم

    و ی باور دیگه هم که میگفتن عشق و عاشقی تا چن ساله بعدش عادی میشه و من همیشه دلم عشق پایدار رو میخواست و مثالایی برا خودم میزدم که عاشق هم بودن و تااخر عمر باهم زندگی کردن و خوشحال بودن و الان دارم این عشق رو با امین تجربه میکنم خدیاشکرت

    جاهایی که خیلی کار دارم باورهای محدود کننده درمورد ثروته

    که امروز وقتی داشتم فایل 4 قدم 2 رو مرور میکردم متوجهش شدم

    اینکه بالاخره ثروتمندا هم روزای بی پولی دارن و هست وقتایی که زندگیشون بالا پایین داره

    پس ذهن من ناخوداگاه مقاومت نشون میده به ثروتمند شدن و میگه فعلا که توهم درآمد داری بالا پایین داری پس چه فرقی میکنه چه ماهی 100 میلیون داشته باشی چه 1 میلیارد

    بازم زندگی بالا پایین داره پس تلاش نکن برا ثروتمند شدن

    بجاش باور قدرتمندکننده اینکه خیلی ها هستن ساعتی دارن پول میسازن و همیشه پول وارد حسابشون میشه حتی اگر کار نکنن و برن تفریح که هزاران الگو و مثال دارم میتونم بنویسم یکیش استاد و مریم جان

    یکیی دیگه از باورهای محدود ثروتساز اینه که

    ثروتمندا همه چی براشون فراهم هست ولی ارامش و فکر راحت ندارن و بالاخره خوشی میزنه زیر دلشون و خیانت میکنن و کارای بی فایده میکنن و همین مانع ثروتمند شدن من میشه

    هزاران ثروتمند و پولدار میشناسم و دیدم که اخلاقای عالی دارن و با هرروز ثروتمندتر شدن ارامش و خیال راحتتری دارن

    بازم مثالش استاد و مریم جان

    مانی خوشبین و لیلا میلانی

    ای خدای من شکرت بابت این اگاهی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  3. -
    محمد شادی گفته:
    مدت عضویت: 830 روز

    بادورود فراوان به استاد بزرگوار وخانم شایسته .

    باز امروز اول صبح استاد با گذاشتن این فایل جدید منو سورپرایز کردن چون خدا شاهده هر موقع فایل جدید میاد من قبل از اینکه کارهامو انجام بدم اول باید فایل رو یک بار گوش بدم .این بحث ژنتیک که بسیاری به قول استاد قبول دارن یه سری بحثهای است که دانشمندان اینو میگن اونو میگن ولی شنونده باید آگاه باشه این بحث در خانواده خود ماهم هست که مادرم وپدرم هر دو فشار خون داشتن وسکته مغزی کردن الان خواهران میگن که این در خانواده ما هست ولی من اصلا قبول ندارم چون از موقعی که با استاد آشنا شدم روی باورهای خودم کار میکنم و میگم اصلا اینطور نیست این جریانات رو برای اینکه یک سری افراد انتشار میدم که بله دنیا دست فلانیه دنیا و اون گروه های مخفی اداره میکنن واز این جور حرفها ولی اگر ما بهتردقت کنیم میبینیم که اینها تماماً سو استفاده از باورهای مردمه البته من خودم هم وقتی حرفهای اون آمریکای که استاد میگن رو شنیدم اول باور کردم ولی بعد از شنیدن حرفهای استاد و درست فکر کردن فهمیدم که حرف درست کدام است واقعاً اگرمن به این حرفها باورم رو بیشتر میکردم قدرت خداوند رو کوچک میکردم وشریک قرار می‌دادم به خدا که اینها دنیا رو اداره میکنن واز اینجور حرفهای بی در و پیکر .باز هم از استاد تشکر میکنم که با آموزه های خود واقعاً مارو به مسیر درست راهنمای میکنن باتشکر فراوان از همه دوستان .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  4. -
    شیما ممیز گفته:
    مدت عضویت: 738 روز

    استاد شما یکی از دستان پر قدرت خداوند بر روی زمین هستید در زمان ما حرف های شما شده زمزمه روز وشب ما حتی با ویس های رایگان هم ما کلی پیشرفت کرده ایم واز شما ممنونیم از این همه انرژی مثبت ممنون از این همهدحال خوب ممنون که ما فهمیدیم وسط این همه افکار منفی این همه گرانی که میگویند واین همه اخبار منفی وبد خدایی هست که قدرتش بیشتر از این حرفهاست وبنده ای که به او ایمان آورده باشد را به سمت رحمت ونعمت راهنمایی میکند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  5. -
    ملیحه گفته:
    مدت عضویت: 1495 روز

    به نام الله رزاق و رحمن و رحیم

    سلام به همگی

    نرم افزار قرآنی دارم که هر روز یک آیه رو به عنوان آیه روز برای من میاره و آیه امروزم این بود

    ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُمْ وَ اشْکُرُوا لِلَّهِ إِنْ کُنْتُمْ إِیَّاهُ تَعْبُدُونَ﴾ آیه 172 سوره بقره

    ای کسانی که ایمان آورده آید از چیزهایی پاکی که روزی شما کرده ایم بخورید و شکر خدا را به جای آورید اگر فقط اورا عبادت و پرستش می کنید .

    نکاتی که از این آیه یادگرفتم :

    آیه خطاب به مومنان هست نه مردم عادی (ناس) .شاید بدلیل این که مردم عادی شکرگزار نیستند .

    مومنان خود را از نعمات حلال الهی ، محروم نمی کنند .

    طیبات رو ،خداوند رزق و روزی مومنان کرده نه کس دیگه ای . یعنی خداوند رو رزاق بدونیم نه هیچ عامل دیگه ای .

    اگر بنده خداوند هستیم باید که شکر نعمات او را به جای بیاوریم . و شکر لازمه عبادت خداوند و بندگی اوست . شکرگزاری وظیفه مومن است در قبال برخورداری از بی نهایت نعمت الهی که رزق او شده.

    در پناه حق و با آرزوی اینکه مومن به پروردگار و شکرگزار باشیم و بنده خالص خداوند،

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  6. -
    اسماعیل ریاحی گفته:
    مدت عضویت: 1367 روز

    سلام .اولا خدارو شکر ک هرلحظه داریم هدایت میشیم و رشد میکنیم .و از طرفی هم این قدرت مارادستهای خودش قرار داده و خودش را داره گسترش میده .

    باوری که همیشه سد راهم بود اینه که اگر خوب هم باشم بازم بدها میتونن اذیتم کنم در حالی ک خدای مهربان هدایتم کرد و ب من فهموند ک هرکسی هرلحظه داره تویه آنچه باور کرده زندگی می‌کنه .

    در حقیقت ظالمان و ستمگران فقط میتونن بخودشون خیانت و بدی کنم فقط میتونن مانع رشد و پیشرفت خودشون باشند و فقط میتونن سدراه و چاه خودشون باشند و کسانی ک اونارو خدای خود و باور کردن .

    از وقتی این حقایق بهم الهام شده فهمیدم جنگ ها از ریشه سر تحمیل عقاید و باور ب کمبود بود .

    احساس امنیتم خدارو شکر روز بروز درحاله امنیته.

    خوب فقط خوبی میبینه وبد فقط بدی .خدا عدالتی پایدار و استوار برای همه ی ماست .

    ما همه ی تفاوتمون نتیجه ی باور هامونه وگرنه همه انسان و دستان مقدس خداوندیم .

    شرایط مالی من بهتر شده .

    آره دوستان من شاهدم ک همه چیز از خداست و طبق خدا پیش میره .رابطم با همکاران بهتر شده و خیلی محیط کار برام آسان و بهتر شده.

    فقط من کنترل کننده ی همه چیز زندگی ام هستم

    و کنید ما هم نتیجه ی باور های ما نسبت ب خداوند است.خدایا شکرت .

    آقای عباسمنش دوستت دارم و ممنونم.

    دوستان فقط ادامه بدیم ک خدا حقه.

    موفق باشید دوستتان دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  7. -
    Reza Hedari گفته:
    مدت عضویت: 913 روز

    سلام به استاد عشق

    سلام خانوم شایسته عزیز

    و سلام به تمامی دوستانم

    استاد چقدر شما ساده این قانون رو توضیح میدید چقدر ساده و قابل درک چقدر عالی توضیح میدید برعکس تمامی اساتید دنیا

    که یک لقمه روهزاران بار می‌چرخونن و میزارن تو دهن

    شما لایق استاد بودن هستید

    و حلالتون باشه تمامی هزینه هایی که بابت دوره دریافت می‌کنید حلالت باشه مرد از شیر مادر حلال تره

    خوب( یکی از باور هایی که من الان تو خودم پیدا کردم و هر بار دارم ازش ضربه میخورم رو پیدا کردم ک الان چند وقت هست باعث. شدع که من راکت باشم و هیج تکونی نتونم از جام بخورم

    من همیشه در شهرستان ها کار میکردم و فقط برای مرخصی میومدم خونه

    و باورم این بود که من تو خونه آرامش ندارم بخاطر پدرم واس من بهتره که من برم شهرستان کار کنم تو خونه آرامش ندارم تا وقتی که شبا میام خونه نمیتونم درست حسابی کار کنم

    و همین باور باعث شده الان که مدت هاست خونه هستم و چند وقتی هست علاقه پیدا کردم به غذاها و محبت های مادرم و هرچقدر دنبال کاری میگردم ک این امکان رو داشته باشه برم صب کار کنم و شب بیام خونه پیدا نمیکنم در حالیک اطراف خانه ما پر از کارخانه ها و شرکت هاست تازه میفهمم چرا نمیشه

    در حالیک من اگر جوری کار کنم که بتونم کنار خانوادم هم باشم خیلی سریع تر پیشرفت میکنم منی که اگه شهرستان کار میکردم خودم لباس هامو با دست میشستم ولی تو خونه مادرم زحمت میکشه بدون اینک من بگم لباس هارو میندازه لباسشویی و من نیازی نیست وقتم رو برای لباس شستن بزارم اون زمانی رو که میزارم رو لباس شستن میزارم روی کار کردن فایل ها روی باورهام

    من شهرستان که کار میکردم خودن باید صبحونه خودم رو حاظر میکردم ولی تو خونمون صبح به محض اینک چشمامو باز میکنم صبحونه امادس ی دوش میگیرم مثل شاه بعد میام سر سفره چای آماده صبحونه آماده چقدر منطقیه

    شهرستان که مار میکردم نصف درامدم خرج خوراکی و جای خوابم میشد

    ولی وقتی خونه هستم تمامی درامدم صرف پیشرفتم میشه صرف گسترش کارم میشه

    اون خرج ها قطع میشه چون تمامی هزینه هارو پدرم پرداخت میکنه قبض اب، برق، گاز خوراکی غذا و همه چیز

    این همه نعمت داشتم و تا الان استفاده نمیکردم الکی داشتم پول هامو خرج چه کارهایی میکردم من

    تازگی دوره کشف قوانین رو خریداری کردم و تازه میفهمم اونجایی که استاد میگه

    ( اگر باورهاتو عوض کنی همون دلایلی که فک میکنی عامل بدبختی تو میشه عامل خوشبختی تو )

    وای خدای من الان چقدر قشنگ تر تونستم این موضوع رو درکش کنم

    و یک چیز جالبه دیگ من اصلا قرار نبود در مورد این موضوع کامنت کنم فقط میخواستم یک کامنتی گذاشته باشم خیلی کم پیش میاد کامنت بزارم

    ولی حالا میفهمم چرا استاد میگه کامنت بزارید کامنتت های بقیع رو هزاران بار بخونید

    بزارید باورهاتون بریزه بیرون با نوشتن

    وقتی من شذوع کردم به نوشتن کامنت ابن صحبت ها و این باور از وجودم اومد که اره من این باور رو دارم و انگار دستانم خودش داشت این هارو می‌نوشت

    از این به بعد بابت هر فایلی کامنت خواهم گذاشت چون حالا دلیل اینک استاد تاکید دارند رو خوندن کامنت بچه ها رو میفهمم

    خدایا شکرت بابت تمومی این آگاهی های نابی که به من میدی

    خدایا شکرت که قدرت خلق زندگیمو دادی دیت خودم

    استاد عزیزم ممنونم از آگاهی هایی که در اختیار ما میدین تا ما هم بتونیم با استفاده از اونها کنترل زندگیمون رو در دست بگیریم

    سپاس گذارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  8. -
    رویا میانکاله گفته:
    مدت عضویت: 1004 روز

    به نام خالق زیبایی ها

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته نازنین

    و همچنین دوستان هم فرکانسی

    استاد من تازه این فایل گوش دادم و چقد به موقع .

    اتفاقا دیشب یه بحثی بین منو همسرم ایجاد شد که اگ رویای قبل بودم کلی بحث میکردم کلی دنبال دلیل میگشتم تا چند روز تو قیافه بودم زندگی برای خودم و خانواده زهرمار میکردم البته بحث جدی هم هست که یه جوری تکرار میشه هر چند وقت یکبار.

    ولی دیشب رفتم تو حیاط رو به آسمون کلی با خدا حرف زدم گفتم اگ این الگو داره تکرار میشه برای باور اشتباه خودم .من خودم مسئول تموم اتفاق ها میدونم و این باور های اشتباه میزارم کنار .به خدا گفتم من دربرابر تو ضعیفم ،میدونم این بحث ها یه درسی داره که باید یاد بگیرم خلاصه کلی حرف زدم تا نزدیک صبح بیدار بودم .و اینم بگم که از خدا خواستم منو اروم کنه در صورتی که قبلا از خدا میخواستم همسرم یا شرایط تغییر کنه ولی دیشب با کار کردن تو دوره ها و باورخوبی که ایجاد کردم که اگ شرایط هر طوری باش من اروم باشم به زیبایی توجه کنم بابت تنها چیزی که هر لحظه سپاسگزاری میکنم اینکه خدا همیشه با منه عاشق منه دوست داره من پیشرفت کنم حتما همه چیز عالی پیش میره وقتی صبح بیدار شدم یه جور خاصی قلبم اروم بود انگار هیچ ناراحتی از همسرم تو دلم نبود خیلی راحت برخورد کردم دیدم همسرم برگشت بهم میگ تو منو سوپرایز کردی تو چقد تغییر کردی من عاشقتم .به همین خوبی عالی پیش رفت .و بعد اینکه رفت سرکار چقد سپاسگزاری کردم و به خودم افتخار کردم چقد عاشق تر شدم نسبت به خدا.

    انقد تو این مدت خدا سوپرایز کرده حتی تو اوج حال بد اینم ته ذهنم یا اینطور بگم دلیل منطقی برای ذهن دارم که همه چیز به نفع من پیش میره و خدا کمکم میکنه.

    الان شاید بگم 90 درصد اینکه روی کسی حساب باز کنم اون فقط خداست …

    اگرچه انسانیم و گاهی وقتا در برابر این همه خوبی خدا ناشکری میکنم ولی خیلی زود برمیگردم شاید در عرض چند دقیقه .

    استاد حتی بودن شما برای من حکم یه پیامبر داره من از بچگی همش از خدا میخواستم که یکی باش مثل پیامبر و امامان اون دوره کمکمون کنه با دلیل و منطق توضیح بده و این باور داشتم که باید بهش برسم تا اینکه شما رو پیدا کردم خیلی ازتون ممنونم

    من عاشق خدا شدم خدا تو این مسیر برام پدر مادر همسر خواهر برادر رفیق عشق ….شد .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  9. -
    فاطمه بهرامیان گفته:
    مدت عضویت: 770 روز

    به نام خدایی که به تنهایی کافیست.

    سلام به استاد ومریم عزیز.

    زندگی من قبل از دریافت این آگاهیها واومدن به سایت پر از شرک بود در حالی که فکر می کردم یه مسلمان وشیعه واقعی هستم نمازهای سر موقع نماز شب خوندن قران که فقط خوندن کلمات بود ودر کلاسهای قران شنیده بودم این کلمات خوندنشون وبه زبان اوردنشون هم دارای اعجاز هست وحتی نگاه کردن به کلماتش هم ثواب داره وخوندن نمازهایی که همه جا بودم جز در محضر خدا.

    وفرداش هر کاری می خواستم انجام بدم دنبال پارتی واشنا بودم دنبال گرفتن وام ورو انداختن به ریس بانک وکارمندها .

    شب وروز خدارو به خیال خودم می خوندم اما بعد قدرت رو در دست همه کس وهمه چیز می دادم جز خدا.

    از چشم زخم وحسادت دیگران می ترسیدم وهر اتفاق بدی رو به شوم بودن به چشم به حسادت ربط می دادم.

    همه زندگیم شرک بود در حالی که فکر می کردم یه خداپرست ویکتاپرست هستم.

    هر وقت هم مشکلاتم بیشتر وبیشتر می شد به درگاه خدا گله وشکایت می کردم که چرا کمکم نمی کنی.

    هر وقت خودم وخانواده ام مریض می شدیم ترس ونگرانی وجودم رو می گرفت ودست به دامان امامزاده ها ونذر ونیاز می شدم و از انها می خواستم حالا که آبرودار نزد خدا هستند من رو شفاعت کنند تا خدا من سر تا پا گناه رو ببخشه.

    الان وقتی به اون افکار فکر می کنم باورم نمی شه این افکار شرک آلود برای من بوده و من غرق در شرک بودم.

    اما وقتی به سایت اومدم وشما از مسول بودن ما در برابر زندگیمون گفتید از خالق بودنمون از اینکه هیچ کس قادر نیست زره ای زندگی ما رو رقم بزنه یا تغییر بده مگر اینکه ما بهش قدرت بدیم حتی خداوند هم اختیار زندگیمون رو به خودمون به افکار وباورهامون داده وبه هر سمتی که بخواهیم بریم هدایتمون می کنه.

    این ما هستین که زندگیمون رو می سازیم نه چشم وحسادت مردم نه ژن وگذشته ما نه پدر ومادر ما از هر جا که تصمیم به تغییر بگیریم زندگیمون تغییر می کنه .

    دیگه وقتی توی مغازه مشتری می یاد فکر نمی کنم اون داره روزی بهم می ده بلکه این خداست که دستانش رو فرستاده تا بهم روزی برسونه.

    هر وقت مشتری نبود می گم خدا از بی نهایت راه روزی می رسونه قرار نیست فقط با راهی که من فکر می کنم بهم روزی برسونه.

    اگر بیمار شدم یا بیماری دیدم در موردش حرف نمی زنم سعی می کنم به قسمتهای سالم بدنم توجه کنم وفایلهای ارامش در پرتو آگاهی رو گوش بدم وبه خودم بگم بدن من قادر هست هر چند وقت یکبار خودش رو از نو بسازه.

    من اگر مواظبت کنم بر بدنم وباورهای سلامتی رو داشته باشم می تونم در سلامت کامل زندگی کنم.

    ولی با شنیدن حرفهای شما با ساختن باورهای درست در مورد خدا در مورد شنیدن اینکه خدا فقط خالق نیست او رب هست کسی که همه قدرتها در اختیارش هست او برام پارتی می شه برام آشنا می شه برام روزی بی حساب می فرسته وقتی خدا رو دارم چیزی کم ندارم.

    کافیه مسولیت خودم رو قبول کنم بدونم خدا آنچیزی رو برام رقم می زنه که من بخوام فراوانی رو باور کنم ثروت در جهان هر روز بیشتر وبیشتر می شه باور کنم من قادرم هر روز سالم وسالمتر وشادتر وشادتر باشم.

    هیچ چیز در زندگیم اثر نداره .

    فقط خدا خدا خدا وقدرت باورها وفرکانسهای خودم.

    استاد خواست وتونست زندگیش رو در تمام ابعاد تغییر بده والگو بشه برای ما.

    پس می شه رها شد از باورهای غلط که زندگی ما رو در دست دیگران قرار می ده وزندگی رو انجور که ما دوست داریم رقم زد.

    خدایا شکرت شکرت شکرت.

    استاد متشکرم.

    در پناه خدا.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  10. -
    اعظم م گفته:
    مدت عضویت: 1358 روز

    سلام وآرزوی سلامتی برای وارستگان وهدایت یافتگان

    خدا پرستی این طور برای ما جا افتاده بود که زبانی بگیم خدا را می پرستیم ونماز هم باید می‌خواندیم و مثلا،در شرایط سخت به خدا توکل می کردیم ،،

    ولی بعداً فهمیدیم بابا ،،اصلا خدا شناسی این نیست خدا شناسی یعنی خود شناسی،،،واینکه به عوامل بیرونی قدرت ندهیم واین فقط در عمل رخ میدهد که منشا اون بر میگرده به افکارمون،که چه باورهایی داریم آیا پدر و مادر را مسعول،اتفاقات زندگیمان می‌دانستیم ،،یا دولت ،،یا اوضاع اقتصادی، یا ژنتیک،،وهزاران فکر مخرب دیگه

    که باید شناسایی کنیم که چرا

    پیشرفت نکردیم

    به آن افکار در ذهن قدرت دادیم

    تنها قدرتی که درون ما درست عمل میکند

    نیروی بینهایتی است که این جهان را اداره می‌کند

    همان نیروی عظیمی که این بدن را ساخته است

    آن وقت ما این مدرک اصل (همین بدن)را رها کردیم که چه قدر خارق العاده ساخته شده و چسبیدیم به فرع

    وچه قدر ساده از کنار این عظمت بینهایت(بدن)عبور میکنیم

    و چسبیدیم به ذهن استدلالی مون

    و این نیروی عظیم را دودستی تقدیم ذهن استدلالی(باورهای محدود ومخرب) کردیم و

    ذهن محدود و بسته ی ما لحظه به لحظه داره برامون تصمیم گیری میکنه

    به قول استاد حتی اگه درصد کمی به قدرت ژنتیک یا عوامل بیرونی دهیم مغزمان (ذهن)این قابلیت را دارد که از کاه کوه میسازد

    وبه نظر من

    ومانع سعی و تلاش وپیشرفت ما میشود وحس قربانی بودن به ما دست میدهد

    پس همان درصد ناچیز را هم اصلا در نظر نمیگیریم،،،چون در مقابل عظمتی که قدرت درونمان دارد بسیار ناچیز است

    این توجه ماست که چیز ها را بزرگ میکند

    چطور متوجه نمی‌شویم که این قدرت درون است که از کاه کوه میسازد پس چرا بیاییم به باورهای مخرب توجه کنیم وآن را بزرگ کنیم

    خوب این نیروی لایزال توجه را صرف باورهای درست کنیم

    استاد مثال بسیار زیبایی زدند در مورد دوقلوها

    که هر حرفی و هر باوری و تحلیلی کسی داشت قبول نکنیم گفتند چرا دوقلوهایی که شرایط یکسان دارند نتایج یکسان نمیگیرند؟؟؟

    متوجه میشویم حتی دانشمند هم که باشی اگه باورهای مخرب داشته باشی ،بی چاره میشی

    با تشکر و سپاس فراوان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای: