توحید عملی | قسمت 8 - صفحه 7 (به ترتیب امتیاز)

903 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فرزاد امان اله زاده گفته:
    مدت عضویت: 1605 روز

    بنام خدای مهربان

    سلام استاد گلم سلام خانم شایسته عزیز

    وَ عِنْدَهُ مَفٰاتِحُ اَلْغَیْبِ لاٰ یَعْلَمُهٰا إِلاّٰ هُوَ وَ یَعْلَمُ مٰا فِی اَلْبَرِّ وَ اَلْبَحْرِ وَ مٰا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَهٍ إِلاّٰ یَعْلَمُهٰا وَ لاٰ حَبَّهٍ فِی ظُلُمٰاتِ اَلْأَرْضِ وَ لاٰ رَطْبٍ وَ لاٰ یٰابِسٍ إِلاّٰ فِی کِتٰابٍ مُبِینٍ

    و کلیدهای غیب فقط نزد اوست، و کسی آنها را جز او نمی داند. و به آنچه در خشکی و دریاست، آگاه است، و هیچ برگی نمی افتد مگر آنکه آن را می داند، و هیچ دانه ای در تاریکی های زمین، و هیچ تر و خشکی نیست مگر آنکه در کتابی روشن [ثبت] است.

    استاد جان چقدر حالم خوبه چقدر خوشحالم چقدر این قدرت خدارو در زندگیم درک میکنم وقتی اومدم فقط یک درصد قدرت دادم دست خدا تو زندگیم معجزه شد و امروز بهترین روز زندگیم با این فایل بی نظیر با صدای بهترین استاد دنیا که واقعا کلام خدا تو تک تک گفته هاتون جاری میشه .

    استاد عزیزم خبرهای خیلی خوبی دارم که به زودی میام اینجا مینویسم به لطف الله و با آموزش های بسیار بسیار عالیتون نتایج فوقالعاده دارم میگیرم

    فقط فقط تعهد به آموزش های استاد و شاکله همه این آموزش‌ها توحید و توحید و توحید

    عاشق همتون هستم خیلی دوستون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 26 رای:
  2. -
    Neda paviz گفته:
    مدت عضویت: 2175 روز

    بنام الله یکتا

    سلام به دو استاد عزیزم

    سپاسگزارم بابت تمام این فایل های اخیر که چه ترمزای تو ذهنم پیدا کردم که همزمان شد با خرید دوره کشف قوانین چقد حرفاتون داره چه کد هایی تو ذهنم پیدا کردم سپاسگزارم بابت حرفای که بهتون الهام میشه که بیاید جلو دوربین بهمون بگید تا ما هم درک کنیم و بفهیم این دنیا چقدر قشنگه خودمون بخاطره باورهامون حرفای خانوادمون داریم زندگی گذشتگان خودمونو داریم تکرار میکنیم

    سپاسگزارم بابت اون قدرت بیانتون که با چه قدرتی دارید میگید بابا دست بردار از این فکراو باورا دست بروار از این باورای اشتباه

    سپاسگزارم ازت استاد بابت دوره کشف قوانین

    سپاسگزارم به تمام حرفای که میزنید رسیدید و الان دارید میگید این نتایج من

    من قبل از اینکه با شما اشنا بشم دوره استاد دیگه داشتم که شاگرد شما ما بود و همین ادمی که الان میگید دوره کوین ترودو را بگیرید و این همون شخصی هست که الان زندان هست اون استاد میگفت شما میتونین با یه ذکر باوراتونو تغیر بدید و الان یاد این حرفا افتادم چقد من مشرک بودم که با یه ذکر توحیدی تر میشم با یه ذکر باورام تغیر میکنه به یه ذکر ادمای اطرافمو تغیر میدم

    یادمه همیشه مامانم میگفت پدر بزرگم همیشه سردرد داره میگرن داره و مامانم همس سر درد وحشناک داشت و من تا سال پیش همین باورو داشتم و همیشه سر درد داشتم و همه بهم میگفتن این ژنتیکه شما همتون سر درد دارید بخاطر این ژنی که دارید ولی من دوره قانون سلامتو شروع کردم سر دردم محو شد

    همه اون سر دردای که من داشتم همش باورای من بود و هرسری اطرافیان میگفتن ژنتیکیه و تا آخر عمر باهاته

    یه باور نادرست دیگه این بود زندگی بچه ها وقتئ ازدواج کردند اندازه یه جو یا بهتره از زندگی مامان باباشه با یه جو پاینه تره و الان خواهر بزرگتره من همش میگه من اندازه یه جو زندگیم از تو خونه بابام بهتره و ای کاش ازدواج نمیکردم

    یه باور اشتباه دیگه پیش دکترای سید روز چهارشنبه و دوشنبه نرید اینا این روزا بد اخلاق هستنو نسخه اشتباه میپیچن و مامان من با این باور رفت پیش دکتر دندون پزشک و چون روز چهارشنبه رفت و و نیم ساعت زیر دست دکتر بود بخاطره یک دندون ساده که اخرشم بخیه خورد و بعد که فهمیدیم مامانم گفت از تو مطب که نوبتم بشه این باورو داشتم خدایا کمک کن امروز چهارشنبس و دکتر اخلاق نداره

    و وقتی نوبتش شد دکتر بهش گفت این دندونو پیغمبرم نمیتونه بکشه و این دندون نیمساعت زمان برد

    یه باور دیگه این‌که همیشه بابام میگفتم هر کس نون سیدارو بخوره اخلاقشون مثل اونا میشه و زود جوش میارند و من این باورو داشتم و چند تا دوست سید داشتم و همیشه تو مدرسه غذاهای همو میخوردیم و بعد روزاهای که بعضی مواقع عصبی بودم دقیقا روز چهار شنبه و دوشنبه بود و همش بهم میگفتن سید شدی و هر موقعه عصبی میشدم میگفتم اره حرفا بابام درسته منم اخلاقم مثل سیدا شده ‍️

    باور اشتباه دیگه که همش تو خونه تکرار میشه اینکه پسر خوب دیگه الان نیست پسرای قدیم مرد بودند الان همشون یا تو پارتین یا بیکارن یا مواد مصرف میکنن بیبین تو اخبار و اینستاگرام چقد پر شده چقد طلاق زیاد شده بیبین زندگیا الان با یه دعوای کوچیک به طلاق ختم میشه و الان مد شده تو هر خونه یه طلاقی باشه و این حرفارو باور کردیم و شد خواهرم تا مرز طلاق پیش رفتند ولی من دارم میبینم دوستام چقدر از زندگیاشون راضین و میگن ازدواج کنی یه دره جدیدی تو زندگیت باز میشه از فامیلای خودم دیدم که چقدر خوشبختن زندگی استادو دیدم زندگی بچه های سایت و این باور منشد که اره هست من باید این باورو با الگوی خوب جایگزین کنم زندگی آقای خوشدل که با عادله جون الان تو سفرن چقد لذت میبرم که این دنیا قشنگ داره پیش میره کبوتر با کبوتر باز با باز کند همجنس با همجنس پرواز و فقط باید رو خودم کار کنم تا همجنس منم وارد زندگیم بشه

    من صبح ساعت 5صبح فایل استاد گوش دادم و تا الان که ساعت 8هست 2بار دیگه گوش دادم و یادم افتاد و نوشتم و دارم به تعهدی که به خودم دادم عمل میکنم و چقد نوشتن به کمک میکنه چقدر دارم خودمو بیشتر میشناسم استاد سپاسگزارم بابت این فایل چقد حالم الان خوبه که اومدم نوشتم با اینکه مقاومت داشت ذهنم سپاسگزارم عاشششششقتم من ️️️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 26 رای:
  3. -
    جلال خیری گفته:
    مدت عضویت: 1059 روز

    سلام عرض ادب واحترام

    خداوکیلی اینقدر راضی هستم از این تفکر چند ساله که خداوند بهترین ها را در هر کاری سر راه من قرار میده که حد نداره

    استاد بزگوار گفتنی زیاده ولی به دلیل ضعف در تایپ و کم حوصله بودن در این زمینه به یکی از چندین اتفاق زندگیم و اعتماد به خداوندبسنده میکنم

    در کل چیزی که من در عمده مردم جامعه دیدم اعتقاد به خدا بوده ولی هیچ اعتمادی وجود نداره من الان 40 سالمه و خداوند 6 فرزند دسته گل بهم داده که خدارا شکر به خاطر تمام نعمتهاش

    فرزند آخرم که 6 روز دیگه تولد 4سالگیشه موقعی که همسر عزیزم باردار بود تو آزمایشات و سونوگرافی ها گفتن سندروم دان داره (البته اگه اسمشا اشتباه ننوشته باشم که الان اصطلاح عامیانه‌شا نمیخام بگم) و فلج هم هست تا 7 ماهگی که جنسیت‌شا نمیتونستن معلوم کنن چون هیچ تکونی نمیخورد و از رو هورمون های بدن خانمم میگفتن پسره و اصرار برای سقط بچه و درگیری بین من و دکتر ها که میگفتم هر چی باشه میخامش و خوب چه کلماتی که درباره من به کار رفت بماند.

    خوب بین من و همسرم که خیلی هم دوستش دارم یه سری بحث هایی انجام شد و خوب بهش حق میدادم میگفت من بچه سالم میخام

    یکی از حرفهایی که بین من وهمسرم رد شد این بود که گفتم شاید خدا میخاد کلامی ما را امتحان کنه ببینه چیکاره ایم اما 5 تا بچه سالم خدا داه ماله تو این یکی ماله من اصلا به دنیا اومد حتی نگاهم بهش نکن من میدونم و اون بچه

    اینم بگم دوستان حتی یک لحظه از خدا نا امید نبودم و همیشه هم بهش میگفتم همه چیز دسته تو. من آماده دریافت معجزه هستم و اعتماد کامل بهت دارم اگر بگم استرس نداشتم دروغه ولی خدا شاهده که یک لحظه یه ضربه میزد به کمتر از دقیقه کنترل میشد و 99 درصد مواقع حالم خوب بود اینم اضافه کنم که انواع سونو و انواع آزمایشگاه ها را رفتیم و جواب یکی بود با یه کم اختلاف جواب آزمایشات تا دانشگاه تهران واز اونجا آلمان و نتیجه یک حرف

    اما امان از اون وقتی که اعتماد کنی و قدرت را دست کی بدی (خالق )دورش بگردم

    استاد اشکام نمیزاره درست صفحه گوشیما ببینم و دائما اصلاح میکنم کلماتا.

    بگذریم

    از همسرم خاستم بعد از 7 ماهگی دیگه دکتر نره خیلی اذیتش میکردن

    حالا موقعی که میری برا انجام زایمان اگر جواب آزمایشات خوب نباشه بیمارستانها قبولت نمیکنن و از پذیرش امتنا میکنن که اونم خدا راهشا گذاشت

    بچه به دنیا اومد

    طبق قول قرارمون همسرم که اصلا بچه را ندیده بود ساعت 5 و نیم صبح بود به پرستار گفتم خوب بچه چطوره گفت خوبه

    گفتم یعنی تکون میخوره گفت یعنی چه آقا داستانا براش گفتم و اولین چیزی که برای من گفت این بود (نور محمد و آل محمد تو چهره بچه‌ته)و لباسم پوشوند تا خودم برم ببینمش ولباسش بپوشونم چون هیچ کسی را به عنوان کمک نبرده بودم واقعا درست میگفت

    حالا یه دسته گل یه دختر ناز و شیطون به نام حدیث به خانواده اضافه شده و قدر دان خداوندم که این قدرت اعتماد کردن را بهم داد و کمکم کرد.

    از اینجور موارد خیلی هست که واقعا بعضی هاشا میترسم بگم چون با باور هایی که مردم دارن میگن دیوانه شده ولی چیز هایی بوده که اتفاق افتاده با گوشتا پوستم لمسشون کردم دیگه خودما که نمیتونم گول بزنم

    بازم از خدا ممنونم که با این گروه فوق العاده آشنا شدم که نتیجه ی باور های خودمه که خدا بهترین ها را سر راهم میزاره

    الان اوضاع خیلی خوبه از همه نظر ولی هر روز بهتر از دیروز و هر روز بهتر از دیروز

    از شما استاد بزرگوار هم سپاسگذارم بابت تمام آگاهی هایی که به جهان اضافه میکنید

    و همینطور خانم شایسته و زحمات شون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 26 رای:
    • -
      سمانه جان صوفی گفته:
      مدت عضویت: 1913 روز

      سلام آقا جلالِ عزیز.

      کامنتتون شگفت انگیز بود.

      این اولین کلمه ای هست که بعد از خوندن به قلبم ظاهر شد…

      ایمان به خدا در عمل، شده نتیجه ای که ازش نوشتین تو کامنت…

      خدا سلامتی و عمر با عزت و لذت بده به شما، همسر نازنینتون، و بچه های گل تون.

      وقتی از قولِ پرستار نوشتین:

      اولین چیزی که برای من گفت این بود (نور محمد و آل محمد تو چهره بچه‌ته)

      بی نهایت احساساتی شدم، میخکوب شدم…

      خداوند یکتا خودش حافطِ حدیث خانم و 5 تا بچه ی دیگه تون و خودتون و همسرتون باشه.

      فالله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین

      الان پیروِ کشف و شهودهام در رابطه با شرک، متوجه شدم گاهی ما با گرفتن قدرت از خدا و دادن قدرت به پزشکان، مشرک میشیم…

      پزشکانِ نازنین، دست های مهربان و نازنینِ خدا هستن، اعتبار همیشه از آنِ الله هست و بس.

      گاهی قدرت رو از خدا میگیریم و به دست بیماری میدیم، یعنی قدرت بیماری از خدا بالاتر میره و اینطوری مشرک میشیم…

      متوجه شدم من یکی از دلایلِ شرک هام این باورِ نادرسته که حرفِ مردم رو خیلی جدی میگیرم…

      برای همین آسیب‌های زیادی دیدم از این سمت…

      انقدر قدرت میدم به حرفِ یه آدم که یادم میره اون فقط یه انسانه…

      اون انسان حُسن داره، خطا هم داره…

      قدرتِ اصیل و اصل و اصلی دستِ خداست فقط…

      آقا جلال، ممنونم که کامنت نوشتین و دست خدا شدین تا به تحلیل خودم بپردازم و متوجه شرک هام بشم.

      در پناهِ رب العالمین باشین همیشه در کنار عزیزانتون.

      خدایا شکرت که داری دونه دونه شرک هامو آشکار میکنی برام

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      پریسا شعبانی گفته:
      مدت عضویت: 2667 روز

      سلام اقا‌جلال

      امیدوارم‌حال شما و قند عسلتون و‌خانمتون عالی باشه .

      دوست عزیزم‌ عالی اتفاق و‌بیان کردین و چقدر زیبا ایمان خودتون و‌نشون دادید

      و چقدر خداوند زیبا بهتون‌جایزه داده

      اصلا ی چیزی عالی

      عاملی که همه گفتن 100٪ وجود داره

      شما ایمانتون و‌نشون دادین ،خدای من ،امتحان‌کلامی (چ تفسیر زیبایی)

      وجودم‌ لرزید دوست‌من

      و جواب معجزه بود

      من هم‌اول کامنت لج ام گرفته بود از تصمیم اتون

      اما نتیجه شما معجزه خداوند بود ،

      مبارکتون‌باشه فرزند اخریتون ،دختر زیبا حدیث جان ،ببوسیدش قند عسل و

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      زهره گفته:
      مدت عضویت: 897 روز

      به نام خدا

      سلام آقا جلال

      اشکم در اومد برادر

      خدایا شکرت

      تحسینتون میکنم ایمان واعتماد

      به رب رو و تبریک میگم قبولی شما در امتحان الهی رو.

      خداوند به سه طریق به دعاها

      جواب میدهد:او میگوید آری و

      هر چه میخواهی به تو میدهد.

      او میگوید نه و چیز بهتری به تو

      میدهد.او میگوید صبر کن و

      بهترین ها رو به تو میدهد.

      آرزوی بهترین ها رو برای شما و

      فرزندان گلتون دارم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        سمانه جان صوفی گفته:
        مدت عضویت: 1913 روز

        سلام زهره جانم.

        سپاس گزارتم برای این کامنت، برای نوشتنِ:

        خداوند به سه طریق به دعاها جواب میدهد:

        او میگوید آری و هر چه میخواهی به تو میدهد.

        او میگوید نه و چیز بهتری به تو میدهد.

        او میگوید صبر کن و بهترین ها رو به تو میدهد.

        برای من این باورِ زیبایی هست.

        منو به این نتیجه میرسونه در هر صورت خیره، چون از سمت خدا برای من خیر ارسال میشه هر لحظه، خودم باید دقت کنم ترمز نذارم سرِ راهِ خواسته هام.

        خدا هر لحظه میخواد که من به خواسته هام برسم، خودم هم باید بخوام، اتفاق میوفته.

        تازه و کم کم دارم متوجه میشم کجاها دارم ترمز میذارم.

        کجاها شرک باعثِ نرسیدن به خواسته هام میشه.

        خدایا شکرت برای روزیِ غیرِ حسابی که از طریق مطالعه و نوشتنِ کامنت بهم میرسونی هر روز.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    مجید مرادی گفته:
    مدت عضویت: 3458 روز

    سلام به همه

    امیدوارم عالی باشید

    امشب با چنتا آیه خوشگل بازم اومدم که به اسم دلنوشته های پول با خدا توی سایتم منتشر کردم

    الان بعد از چن روز منتقلش میکنم به اینجا که احساس خوب بگیرم

    آیات 88 تا 89 سوره یونس

    وَقَالَ مُوسَىٰ رَبَّنَا إِنَّکَ آتَیْتَ فِرْعَوْنَ وَمَلَأَهُ زِینَهً وَأَمْوَالًا فِی الْحَیَاهِ الدُّنْیَا رَبَّنَا لِیُضِلُّوا عَن سَبِیلِکَ ۖ رَبَّنَا اطْمِسْ عَلَىٰ أَمْوَالِهِمْ وَاشْدُدْ عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ فَلَا یُؤْمِنُوا حَتَّىٰ یَرَوُا الْعَذَابَ الْأَلِیمَ ‎﴿٨٨﴾‏

    قَالَ قَدْ أُجِیبَت دَّعْوَتُکُمَا فَاسْتَقِیمَا وَلَا تَتَّبِعَانِّ سَبِیلَ الَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ ‎﴿٨٩﴾‏

    و موسی گفت: «پروردگارا، تو به فرعون و اشرافش در زندگی دنیا زیور و اموال داده‌ای، پروردگارا، تا [خلق را] از راه تو گمراه کنند، پروردگارا، اموالشان را نابود کن و آنان را دل‌سخت گردان که ایمان نیاورند تا عذاب دردناک را ببینند.» (88)

    فرمود: «دعای هر دوی شما پذیرفته شد. پس ایستادگی کنید و راه کسانی را که نمی‌دانند پیروی مکنید.» (89)

    بارها به این آیه ای که آوردم بر خورده بودم

    که خدایا داستان چیه

    چرا یه جاهایی توی قرآن دعاهای بعضی پیامبرا رو در حق بعضی های دیگه مستجاب کردی

    اینجا اینجوری گفتی

    با اینکه فرعون ثروتمند بوده

    بعد موسی دعا میکنه که این ثروتش ازش گرفته بشه

    بعد زارتم خدا میگه باشه حله برو من ثروتشو ازش میگیرم

    چیه داستان؟

    تا اینکه رسیدم به اینکه

    اصن بحث چیز دیگه ای بوده

    بابا فرعون کافر بوده باید طبق قوانین ثروتش ازش گرفته میشده خود به خود

    حالا این قانونه خود خدا هم که میومد روی زمین

    نمیتونس از قوانین خودش سرپیچی کنه

    حالا این وسط موسی ام دعا کرده

    خدا هم که که خواه ناخواه این ثروتو از این میگرفته

    و دقیقا دعاش یه جورایی مستجاب شده هرچن موسی ام دعا نمیکرد بازم پول دست کافر جماعت نمیمونه

    دقیقا مثل حضرت یونس که میره دعا میکنه که قومش عذاب بشن

    ولی این دعاهه با قوانین خدا در تضاد بوده ثمره اش میشه اینکه خودش عذاب میشه وسلام

    اینجا ام اگه مثلا فرعون با ایمان بود قطعا خدا موسی رو بیچاره میکرد

    اصن اینجاهاس که میشه تحسین موفقیت رو دید

    یه جورایی تحسین موفقیت ریز میرسه به یه همچین چیزایی

    ما خیلی وقتا حسادت میکنیم

    ولی نمیفهمیم که با این حسادتمون در واقع داریم میگیم خدایا از اون بگیر بده به من

    خدا که دعامونو مستجاب نمیکنه هیچ

    تازه ما رو هم فقیر تر میکنه

    این یه موضوع

    موضوع دوم یاد احد عظیم زاده میوفتم

    سال هفتاد دو کل زندگی این بشرو توی کشورهای مختلف میخوره میره

    وقتی که داشت تعریف میکرد

    اینجوری گفت

    گفت اگه اوسی کریم بخاد یکی رو ببره بالا کسی جلودارش نیست

    اگه ام بخاد بیاره پایین بازم کسی جلودارش نیست

    شاید بگین منظورش مثل باور همه ی مردم عادی اینکه

    خدا باید بخاد تا ما ثروتمند بشیم و ما هیچ کاره ایم

    اما احد عظیم زاده مثلا میاد میگه که من جز فلانو  فلان چیزی ندارم

    سریع حرفشو میخوره میگه خدا رو شکر برای همونایی ام که دارم

    انگار این بشر خدا بالاسرش وایساده که پاشو کج بذاره

    اینجوری از خدا میترسه

    این آدمی که اینجوری عمممممممل میکنه

    میتونه اصن بگه خدا برای یکی میخاد برای دیگری نمیخاد؟

    قطعا این باور نداره

    چون داره لحظه به لحظه خدا رو بر رفتارهاش ناظر میدونه

    انگار ناخودآگاه میدونه که تک به تک این حرفاش باعث شده که ثروتمند بشه

    انگار ناخودآگاه بما قدمت ایدیهم رو بلده

    و دمش گرم که به اینجا رسیده

    سوره ی هود آیه 10 و 11

    وَلَئِنْ أَذَقْنَاهُ نَعْمَاءَ بَعْدَ ضَرَّاءَ مَسَّتْهُ لَیَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّیِّئَاتُ عَنِّی ۚ إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ ‎﴿١٠﴾‏ إِلَّا الَّذِینَ صَبَرُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَٰئِکَ لَهُم مَّغْفِرَهٌ وَأَجْرٌ کَبِیرٌ ‎﴿١١﴾

    و اگر -پس از محنتی که به او رسیده- نعمتی به او بچشانیم حتماً خواهد گفت: «گرفتاریها از من دور شد!» بی‌گمان، او شادمان و فخرفروش است. (10) مگر کسانی که شکیبایی ورزیده و کارهای شایسته کرده‌اند [که‌] برای آنان آمرزش و پاداشی بزرگ خواهد بود. (11)

    چه قدر خوب بود این آیه

    قبل از این آیه میگه خداوند که

    اگه رحمتی که به انسان دادیم رو ازش بگیریم نا امید میشه

    حواستون باشه دازه از لفظ انسان استفاده میکنه

    یعنی ب بسم الله

    یعنی کسی که اصلا روی خودش کار نکرده

    یه جورایی فابریک فابریکه

    بعد میاد میگه ما اگه رحمتی به انسان بدیم و بعد ازش بگیریم

    یهو مایوس میشه

    یهو نا امید میشه

    واقعا راس میگه

    این همه شده که خدا ب ما نعمتی داده

    تا بوده قدرشو ندونستیم

    مثلا یه عزیزی رو اگه خدا ازمون گرفت

    خدا لطف کرده مثلا تا این سن سایه پدر و مادر بالای سر من نگه داشته

    لططططططف بوده وظیفه نبوده

    ما فک میکنیم خدا با ما لج داره که اونو ازمون گرفته

    در صورتی که نمیفهمیم که این همه بچه هستن بدون پدر و مادر بزرگ میشن

    ما این همه سال از وجودشون لذت بردیم

    و همین الان برای وجود پدر و مادرم سجده شکر میکنم

    واقعا این کارو کردم

    توی آیه 9 میاد میگه که اگه بعد از اون قضیه یه نعمتی بهش دادیم

    سریع جو گیر میشه نمیفهمه که بابا خدا این نعمت رو به تو داد

    قرار نیس که دائمی باشه بازم لططططططف خدا بوده

    و آیه آخر میاد میگه

    ب جز کسانی که صبر کردن و عمل صالح انجام دادن

    بعدشم میگه برای اونا هم پاداش هم آمرزش

    خیلی حرف داره این آیه ده

    میخام هجی ش کنم واو به واوشو توضیح بدم

    اول گفته مگر کسانی که صبر کردن

    صبر یعنی با احساس خوب اجازه بدی خدا کارها رو انجام بده

    مثلا خدا به تو فلان ایده رو رسونده تو هم انجام دادیش منتظر نتیجه ای

    صبر یعنی با احساس خوب بذاری زمان بگذره نا امید نشی

    عمل صالح

    من تا حالا دروغ نگم

    فک میکردم این عمل صالح

    یعنی همون روزه و اینا

    اینجا فهمیدم که منظورش عمل کردن به ایده هاس

    همیشه عمل کردن و صبر کردن کنار هم دیگه اس

    چون ما توی دنیای فیزیکی هستیم

    نمیشه اجی مجی کنیم یهو شرایط عوض بشه باید صبر داشته باشی

    سوم گفته پاداش

    باز من فک میکردم این پاداش مال اون دنیاس

    در صورتی که ثمره ی صبر کردن شده این

    یعنی مال همین دنیاس

    یعنی اونی که با احساس خوب ادامه داده

    میتونه پیشرفت کنه میتونه بترکونه

    و این ترکوندن ثمره ی اون آرامشه

    ثمره ی اون صبر کردنه

    و آخرش میگه آمرزش

    یعنی اونجاهایی که از کوره در رفتی مشکلی نداره

    خدا به زات انسان آگاهه

    میدونه که ممکن یه جایی طبق اون ایده آلها عمل نکنه

    اونجاهایی که اون شکلی شد مشکلی نداره

    چه قدر این خدا خوبه آخه

    چه قدر این قرآن بی نظیره آخه

    سوره هود آیه 56

    إِنِّی تَوَکَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّی وَرَبِّکُم ۚ مَّا مِن دَابَّهٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِنَاصِیَتِهَا ۚ إِنَّ رَبِّی عَلَىٰ صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ

    در حقیقت، من بر خدا، پروردگار خودم و پروردگار شما توکّل کردم. هیچ جنبنده‌ای نیست مگر اینکه او مهار هستی‌اش را در دست دارد. به راستی پروردگار من بر راه راست است. (56)

    آیه امشب در مورد هود

    اون داستانی که براش پیش میاد

    و قومش ایمان نمیارن

    هودم بهشون میگه که

    همه زورتونو بزنید که منو از بین ببرید

    من همیشه میگفتم دم پیامبرا گرم که اینجوری حرف میزنن

    ولی هیچ وقت هیچ جایی دقت به آیه ی بعدش نکرده بودم

    اینجا داره یه جورایی باور هود رو میگه

    که این باورهاس که ثمره اش شده اون نتیجه

    میگه که من توکل میکنم به خدا

    توکل جایی میاد که شما ترسیدی

    و داری بازم عمل میکنی

    یعنی هودم اینجوری نبوده ک خیالش شش دنگ راحت باشه ک اونا هیچ آسیبی بهش نمیزنن

    ته دلش نیمچه ترس رو بوده ولی عملش نشون میداده که اون ایمان بیشتر از اون ترسه

    بعدش باز میگه

    هیچ جنبده ای توی این دنیا نیس

    مگر اینکه اون افسارش دست خداس

    یعنی یه جورایی ریش و قیچی دست اونه

    ماها هیچی نیستیم در برابرش

    و اینا باورش بوده

    آخرشم میگه که رب من

    فرمانروای من به راه راسته

    یعنی حتی خود خدا هم

    وارد حاشیه نمیشه

    اون کاری رو انجام نمیده که خلاف قوانینش باشه

    کارهاش بر اساس مشیتشه

    اینجوری نیس که بخاد برای منی که پیامبرشم پارتی بازی کنه

    هود یه جورایی داره قانون مندی خدا رو بهش اشاره میکنه

    یاد عباس برزگر میوفتم

    میگفت که بعد از یه تایمی که کارم گرفت

    گفتم به آژانسی ها که من دیگه با اون نرخ کار نمیکنم

    چون عمده ی درآمد عباس میرفته توی جیب دلال ها

    میگفت اون زمان درآمد دویست میلیونم شد ماهی سی میلیون یهو

    ولی بعدش از طریق نهادهای گردشگری دنیا یه اتفاقی افتاده که

    تمام آژانس ها مجبور شدن این بار عمده سود رو بدن به عباس برزگر

    دقیقا نشون میده که هرکسی نون ایمانشو داره میخوره

    به اندازه ای که تو خدا رو باور کنی به همون اندازه بهت جواب میده

    خدایا ما رو به راه راست هدایت کن راه کسانی که بهشون نعمت دادی

    خدایا منو از اون متقینی قرار بده که فاصله ای بین حرف و عملشون نیس

    دوستون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 26 رای:
    • -
      رویا مهاجرسلطانی گفته:
      مدت عضویت: 2206 روز

      درود و سلام خدمت شما دوست عزیز آقا مجید مرادی عزیز

      چقدر این آیه ها رو. قشنگ و از زوایای قوانین درک کردید و قشنگ توضیح دادید. ممنون و سپاسگزارم بخاطر این دقت و توجه ریزبینانه تون برای درک و مفاهیم درست و مناسب قرآنی.

      آقای مرادی عزیز واقعا جای تحسین داره که اینقدر به مفاهیم قرآن آگاه شدید که تمام زاویه ی دیدگاه تون از چشم قوانین رویین می کنید. خواستم تشکر و. قدردانی کنم برای اینکه با خواندن کامنت زیبا و پر محتوا تون به درک و آگاهی بیشتری هدایت شدم ممنون و سپاس

      توکل جایی میاد که شما ترسیدی و داری بازم عمل میکنی

      یعنی هودم اینجوری نبوده ک خیالش شش دنگ راحت باشه ک اونا هیچ آسیبی بهش نمیزنن

      ته دلش نیمچه ترس رو بوده ولی عملش نشون میداده که اون ایمان بیشتر از اون ترسه

      بعدش باز میگه

      هیچ جنبده ای توی این دنیا نیس

      مگر اینکه اون افسارش دست خداس

      یعنی یه جورایی ریش و قیچی دست اونه

      ماها هیچی نیستیم در برابرش

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      علی میرزایی گفته:
      مدت عضویت: 1591 روز

      سلام آقای مرادی عزیز

      این آگاهی و درکتون را از آیه های قرآن تحسین میکنم که اینقدر خوب میتونید تحلیل کنید و به زبان خیلی ساده اینجا برای ما به اشتراک بگزارید

      همیشه کامنت های شما که تحلیل یک آیه است را دنبال میکنم و کلی نکات و مطلب از آنها یاد میگیرم

      موفق و پایدار باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      رویا مهاجرسلطانی گفته:
      مدت عضویت: 2206 روز

      درود و سلام خدمت شما دوست عزیز آقا مجید مرادی عزیز

      چقدر این آیه ها رو. قشنگ و از زوایای قوانین درک کردید و قشنگ توضیح دادید. ممنون و سپاسگزارم بخاطر این دقت و توجه ریزبینانه تون برای درک و مفاهیم درست و مناسب قرآنی.

      آقای مرادی عزیز واقعا جای تحسین داره که اینقدر به مفاهیم قرآن آگاه شدید که تمام زاویه ی دیدگاه تون از چشم قوانین روییت می کنید. خواستم تشکر و. قدردانی کنم برای اینکه با خواندن کامنت زیبا و پر محتوا تون به درک و آگاهی بیشتری هدایت شدم ممنون و سپاس

      توکل جایی میاد که شما ترسیدی و داری بازم عمل میکنی

      یعنی هودم اینجوری نبوده ک خیالش شش دنگ راحت باشه ک اونا هیچ آسیبی بهش نمیزنن

      ته دلش نیمچه ترس رو بوده ولی عملش نشون میداده که اون ایمان بیشتر از اون ترسه

      بعدش باز میگه

      هیچ جنبده ای توی این دنیا نیس

      مگر اینکه اون افسارش دست خداس

      یعنی یه جورایی ریش و قیچی دست اونه

      ماها هیچی نیستیم در برابرش

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    جواد جمشیدپور گفته:
    مدت عضویت: 1653 روز

    عجب بمبی هستن این فایل های توحیدی استاد.

    من همیشه این درخواست رو از کودکی به جهان میفرستادم که میخوام ثروتمند بشم جدا از اینکه خانوادم در چه شرایط مالی هستن و تقریبا میشه گفت حسودی میکردم به همسن های خودم که چقدر اوضاعشون روبراهه و خانوادشون براشون همچیز فراهم میکنه…

    هیچوقت از این دید به این موضوع نگاه نکرده بودم که شاید اونا هم حسرت اینو بخورن که کاش خانوادشون سختگیر بود..چقدر جالب بود این نکته ای که گفتید استاد..

    درمورد ماتریکس چقدر جالب بود صحبتی که کردید استاد جان،من تو فضای مجازی چندبار به موضوعاتی از قبیل ماتریکس برخوردم و از اونجایی که ذهن ما انسانها به تحلیل و اکتشاف و…علاقه داره،تمامه ویدیوهای ماتریکس هم از این قوه استفاده میشه توش و جذابیت خاصی بهش میده و از اونجا که ذهن ماهایی که دانشجوی شما هستیم آماده جذب هست من با دیدن چندتا ویدیو خیلیی زود جذب کردم تمومه مفهوماتی که درباره ماتریکس بود..حتی تو خانواده افرادی پیدا شدن که هر روز از این ویدیو ها برام ارسال میکردن،فیلم سینمایی میدیدم که موضوعش به همین قضیه مرتبط بود،حتی محل کارم ارباب رجوع میومد که درباره همین ماتریکس صحبت میکرد و تمام صفحات مجازیم شده پر از همین مزخرفاتی که واقعا ذهن آدم رو تو مدار نامناسب و کمبود قرار میده.اینکه اونا همیشه پیروز هستن و قدرت دست اوناست و مارو یکی داره کنترل میکنه و باید خودمون رو رها کنیم و… خب اینا چرت و پرت نیست پس چیه…من استادم رو دارم میبینم که با یه توکل صددرصدی و ایمان قلبی به خدا به همچیز رسیده و همه عاشقشن اونم از مسیر درست و هموار،و تنها شما استاد برای من کافی هستید تا باور کنم همچیز خوده ما هستیم و حاشیه هارو باید بریزیم دور.واقعا فضای مجازی بدترین و مخرب ترین جاییه که میشه توش وقت گذاشت.

    من هرزمان که از فضای مجازی یکم فاصله میگیرم به خدا نزدیکتر میشم و باهم بیشتر صحبت میکنیم،با خودم بیشتر صحبت میکنم،زیبایی های بیشتری میبینم و این روند خیلی خیلی زیاااد حالمو خوب میکنه اما بخاطر پیج کاریم باید بریم تو اینستا و استوری و پست بزاریم و ایده بگیریم و همین مجدد شروعی میشه برای گشتن و گشتن تو فضای مجازی و دریافت باورهای نادرست.

    استاد خیلی خوب گفتین.این فایلتون هم مثل همیشه بینظیر بود و کلی استفاده کردیم.ممنونم استاد جان و خانوم شایسته عزیز.دلم برای جفتتون تنگ شده،انشالله زودتر میام پیشتون که هم از همصحبتی باهاتون بینهایت لذت ببرم و هم اینکه یه وعده از اون غذای لذیذی که میخورید رو باهاتون شریک بشم در حد انفجار…عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 30 رای:
  6. -
    سیده سمانه گفته:
    مدت عضویت: 1963 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان همفرکانسم که خیلی درس ها از کامنت هاتون میگیرم.

    استاد جانم ممنونم که انقدر راهنمای آگاه و کاربلد به اتفاقات روز و خبرهای جهان هستید و مارو راهنمایی میکنید به راه درست به راهی که هرچیز و هرحرفی رو قبول نکنیم و مشرک نباشیم.

    من میخام از باورهایی که هیچوقت قبولشون نکردم و نتایج متفاوت دیدم رو بنویسم.

    همیشه به من میگفتن هرکسی مادرش زایمان سختی رو تجربه کرده با‌شه دخترشم همونطور میشه و داستان های مادر من از زایمان های سختش و مردن و زنده شدنش یجای دل من و میلرزوند قبل از آشنایی با شما ولی وقتی این باور و در خودم ایجاد کردم که من بدنی متفاوت دارم و مادر من هم نون باورهای خودشو خورده زایمانی داشتم به صورت کاملا طبیعی بدون هیچ گونه بیحسی و انقدر زیبا خداوندم کمکم کرد که فرزندم رو به دنیا اوردم.و بعدبه راحتی تمام کارهامو خودم انجام میدادم چیزی که همیشه خلافشو دیده بودم که بعد از زایمان چه داستان هایی داشتن اطرافیانم خدایا شکرت.

    باور دیگه اینکه تیرویید ارثی هست و توام میگیری چون مادرت داره ولی هیچوقت قبولش نکردم در صورتی که 6تا خاله ی من چون مادرشون داشته اونا هم همگی تیرویید کم کار و هرروز صبح ناشتا قرص میخورن هیچوقت نتونستم این رو بپذیرم که من هم باید این کارو کنم و چون دخترخاله های من هم این رو باور کردن همگی دچارش ‌شدن از سن 20سالگی و من الان که 32 سالمه سالم سالم هستم خدایا شکرت.

    و باور ترسناک دیگه ای که مدام اطرافیتم بهم میگفتن که بخت بخت اوله هرکی جدا بشه باز هم مثل ادم قبلی گیرش میاد شایدم بدتر از اون ولی باز هم من هیچوقت با قدرت گفتار شما این رو باور نکردم چون جدایی داشتم از ادمی که هیچ ربطی به من نداشت وبا کار کردن رو باور ارزشمندی و لایق بودنم خداوند به من همسری عطا کرد که بشدت همفرکانس هم هستیم و بسیار خوشبخت و شاد کنار هم لذت میبریم که باعث تعجب اون دسته از ادمایی که اون حرف هارو مدام بهم میزدن شدیم.خدایا شکرت.

    یک باور دیگه در مورد حساسیت فصلی که کل خانواده ی ما چندین نسل هست با خودش داره و مدام میگفتن پدر پدربزگ و خانوادشم اینطوری بودن و من از کودکی مدام این باورهارو میشنیدم و میدیدم ولی الان چندسالی هست که حالم عالیه و از بهارو تابستان لذت میبرم و اطرافیانم هنوز دستمال به دست و عطسه زنان.خدایا شکرت.

    و باوری که سال ها به من زحمت و رنج داد این بود که پدر و مادر هربلایی سر بچه در بیارن نباید چیزی بگی عاق میکنن و….خیلی زمان برد تا این باورو در خودم ریشه کن کنم به تضادها به احساسات خیلی بدی میرسیدم از رفتارها و حرف های نامناسب خانوادم و میگفتم چاره ای ندارم باید تحمل کنم ولی دیگه انقدر خدای درونم و عمل کردن واقعی به حرف های استاد من رو قوی کرد که بالاخره تونستم اعراض کنم و چندین ماه هست که هیچ برخورد هیچ حرفی و هیچ دیداری ندارم و درهایی از نعمت و برکت و ارامش و احساس خوب به روم باز شده و راه هایی خداوند داره سرراهم میزاره به پاداش این ایمان و خود ارزشی،جایزه های خداوندم یکی یکی داره بهم داده میشه و نتایج عالی داره برام رقم میخوره.

    فعلا همین چند مورد یادم اومد. ممنونم از شما استاد روزی نیست که دعاتون نکنم شما زندگی من رو شخصیت من رو زیرو رو کردین.

    عمرتون طولانی و پراز عزت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 29 رای:
    • -
      سپیده گفته:
      مدت عضویت: 1382 روز

      سمانه عزیزم سلام

      دوست خوب همفرکانسی من تحسینت میکنم برای اینکه سعی کردی توحیدی رفتار کنی و در نتیجه نتایج متفاوتی رو تجربه کنی..

      در مورد زایمانت ک گفتی برای من خیلی جالب بود چون من الان یه فرشته کوچولو دارم ک تا چند ماه دیگه میاد تو بغلم و قیل از اینکه حامله بشم از هر خانومی ک بحث بارداری و زایمان میشد حرف ها و تجربیات ناخوبی رو میگفتن ک ب خاطر مدار پایینم بود ک چنین حررف هایی رو میشنیدم و همیشه یکی از ترس های بچه دار شدنم دوران بارداری و زایمان بود ک خداروشکر ب این سایت و اگاهی هاش هدایت شدم و ترسسم ریخت و اگاهانه کانون توجهم رو کنترل کردم ک خب نتیجه شد حرف های بی ربط کمتر شد و صد البته ترس من از زایمان کانلا از بین رفت…

      من دوران بارداری بیسار بیساار عالی رو دارم سپری میکنم بدون ذره ای حالت تهوع و مطمئن هستم ک ب لطف خدا زایمان بسیار راحتی رو هم تجربه خواهم کرد چون خیلی دارم روی این باورم کار میکنم و اگاهانه تحربیات کسانی ک زایمان راحتی رو داشتن میشنوم و بهشون توجه میکنم و میدونم ک من نتیجه باورم رو در روز زایمان تجربه خواهم کرد….

      البته ک مادرمم زایمان های راحتی داشته و من مادرم و کسانی ک براحتی زایمان میکنن رو برای مغز بولد میکنم ک ببین چقدر هستند کسانی ک براحتی میتونن این پروسه رو بگذرونن…و کامنت شما ک من باهاش همزمان شدم برای این بود ک خدا من رو ب سمت خواسته هام داره هدایت میکنه…و مچکرم از شما ک دیدگاه ازرشمندتون رو در این بهشت ثبت کردین ..

      براتون بهترین ها رو ارزو میکنم….

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        سیده سمانه گفته:
        مدت عضویت: 1963 روز

        سپیده ی عزیزم سپاس گذارم از توجهت و کامنتی که برام نوشتی این تحسینت خیلی برام ارزشمند هست.

        بهت تبریک میگم حس شیرین مادر شدن رو خیلی خوشحالم که داری تجربش میکنی این معجزه ی الهی رو قدر تک تک روزهاشو بدون که وقتی کوچولوی قشنگت دنیا بیاد کلی دلت واسه این زمان تنگ میشه.مادر صبور و توحیدی افرین که به ورودی های مثبت توجه میکنی و قطعا زایمانی آسان و عالی به لطف خدای مهربون خواهی داشت.تو قوی و شجاع و با ایمانی.در پناه الله آسانی ها باشی دوست خوبم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
        • -
          سپیده گفته:
          مدت عضویت: 1382 روز

          چ جااالب واقعا

          سمانه عزیزم سلام بینهایت مچکرم از تو ک کامنتت دقیقا همزمان شد با اولین شبی ک من کمی برای خوابیدن بی طاقت بودم چون کوچولوی قشنگم بزرگ تر شده و دیشب یکم برام سخت بود ک دراز بکشم و بخواابم ولی ایننننقدر حالم خوب بود و حس خوبی داشتم از تکون خوردنای عشقم ک اشکام بی اراده سرازیر شد و بی نهایت خدای مهربونم رو شکرگزاری کردم برای تجربه چنین حس های فوق العاده…

          دیشب رو میتونستم غر بزنم ک من نمیتونم بخوابم و اذیت هستم ولی تمام اون لحظات رو من داشتم لذت میبردم از تکون های پسر کوچولوم از اینکه چقدر داره بزرگ میشه از اینکه قراره ب زودی بغلم بگیرمش و بوش کنم و این کامنت شما جایزه خدای خوبم بود ک سریع الجوابه…

          واقعا عاشق این همزمانی های خدای خوبم هستم ک ذره ای مراقب مدارت باشی سریع متوجه دریافت نعمت ها میشی…

          سمانه خوبم برات بهترین ها رو ارزو میکنم ….

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
          • -
            آرزو گفته:
            مدت عضویت: 2732 روز

            سلام سپیده عزیزم

            فکر میکنم الان دیگه پسر گلت دنیا اومده و بغلش کردی و داری لذت میبری میشه کمی درباره زایمانت و باورهات و …برای من بگی چون من الان 6ماهه باردارم و یه دختر کوچولوی ناز خدا بهم داده به صورت معجزه وار

            خیلی دوسش دارم و واسم عزیزه ولی از زایمان میترسم

            البته پروسه طبیعی زایمان خوبه و ترس نداره بیشتر از بلاهایی میترسم که پرستارا و ماماها سر آدم میارن و اینقدر مدارم این چند وقت پایین بوده که همش همین حرفا میشنوم و جوری شدم که حس میکنم دوام نمیارم و حتما میمیرم از درد

            البته مثال های زیادی هست برای زایمان راحت ولی با این حال ترس دارم

            لطفا راهنماییم کن ممنونم ازت

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
            • -
              سپیده گفته:
              مدت عضویت: 1382 روز

              سلام ارزو عزیزم…

              اول از همه بهت تبریک میگم به خاطر دختر کوچولو و عزیزی که در راه داری و برات بهترین ها رو از صمیم قلبم میخوام…

              دوست دارم قلم رو بدم دست خدای توانا و عالم به همه چیز تا خودش برای تو و من بگه…

              دوست خوبم من تا لحظه ای که رفتم تو بیمارستان مطمئن بودم که زایمان راحتی خواهم داشت و هیچ ترسی نداشتم و خداروشکر تا لحظه زایمان دوران بارداریم عااااالی بود .همیشه میگفتم اگه ازمایش نمیدادم من نمیفهمیدم که حامله هستم اینقدر که همه چیز برام خوب بود…

              اما از زایمانم برعکس انتظارم زایمانم برای من سخت بود ولی الان که دارم بهش فکر میکنم خداروشکر میکنم اینقدر که این دوران بارداری و بعد بارداری و پرسنل بیمارستان و … خوب بودن میبینم که کمی بی انصافی هس ک توجهم رو بزارم روی درد زایمان…

              الان که به اون درد فکر میکنم میبینم که تغییر درد داره برای یکی بیشتر برای یکی کمتر برای من تغییر از زن بودنم به مادرشدنم درد داشت ولی لحظه ای که زایمان انجام شد و پسرم رو گذاشتن تو بغلم همه چییییییز تموم شد همه چیز فراموش شد و من غرق لذذذذت بودم پسری سالم و اروم خدا بهم داد پسری همه چی تموم داد بهم یادم میاد وقتی پسرم رو گذاشتن تو بغلم به خاطر خیسی موهاش به هم چسبیده بود و من فکر کردم شاید یه کم کچلی داره و بعدا که حالم بهتر شد و لباس تن پسرم کردن دیدم نه موهای کچلی نداره و خدای خودم رو شکر کردم که بچه ای سااااااللللم سااالللم سالم بهم هدیه داده میتئنست این بچه یه نقص خیلی کوچیک مثل همین کچلی کم رو داشته باشه ولی خدای مهربونم نعمتش رو بر من تموم کرد.

              پرسنل بیمارستان عالی بودن و با کلی احترام با من برخورد میکردن با اینکه قبلا از هز کی شنیده بودم میگفتن اگه سر و صدا کنی پرستارا بهت رسیگی نمیکنن ولی من فقط احرام دیدم ازشون فقط رسیدگی تا لحظه خروجم از بیمارستان یه اخم یا یکی با صدای بلندتر باهام حرف بزنه ندیدم و خدا باز هعم اینجا نعمت رو بر من تموم کرد….

              چالش هایی قبل از زایمان تو مسایل خانوادگی و مالی داشتم ولی بعد از زایمانم حالم عالی بود و میگفتن بعضی از مادرها افسرگی بعد از زایمان میگیرن ولی من محبت خدای خوبم رو هر لحظه به خودم میدیدم و مادری شاد بود و حالم عالی بود و اینجا باز هم خدا لطفتش رو بر من تموم کرد….

              توی دوران بارداری دکتر بر اساس سونو به من گفت استراحت کن و…که سقط یا زایمان زود هنگام نداشته باشی و به لطف خدا همه چی عالی پیش رفت بدون ذره ای نگرانی که چند وقت پیش یکی از اقوام به خاطر همون مسئله باعث شد که بچش متاسفانه سقط بشه و خدا بهم تلنگری زد که ببین باز هم من اینجا نعمتم رو بر تو تمام کردم..

              و من خدای مهربونم رو به خاطر تمام نعمت های که بهم داده از جمله حامین عزیزم رو شکر میکنم و برای تو دوست خوبم زایمانی راحت ارزو میکنم…

              زایمان هر جور که باشه لحظه ای که بچه میاد تو بغلت همه چیز تموم میشه و غرق در لذت میشی…این لذت رو برات ارزومندم…

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    بهار بختیاری گفته:
    مدت عضویت: 1681 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    خدایی که بارزترین ویژگی اش، دهندگی است.

    سلام استاد عزیزم.

    اعتراف میکنم من مفهوم شرک و توحید را با شما شناختم.

    اوایل نمی‌فهمیدم ، پیش خودم میگفتم مگر چقدر مهم است شرک ورزیدن.

    ما که همه می دانیم یک خدا داریم.

    چرا استاد اینقدر اصرار دارد به توحیدی بودن…

    تا کم کم تکاملم را طی کردم و فهمیدم، شرک به این دلیل مهم است که تو را، ذهن تو را، فلج می‌کند.

    تو میخواهی خالق زندگی ات باشی، تو میخواهی مسیولیت زندگی ات و خلق آن را در دست داشته باشی ولی عوامل بیرونی نمی‌گذارند.

    رنگ چشمت

    چاقی و لاغری ات

    پوششت

    قدت

    خانواده ات

    کشورت

    امکاناتت

    سن تو

    جنسیت تو

    گذشته ی تو

    و حالا ژنتیک تو

    این ها تو را فلج می‌کند و نمی‌گذارد از یه حدی بالاتر روی.

    دوستی دارم که یک برند معروف لباس دارد ولی از سالها پیش که با هم حرف می زدیم، متوجه شدم که باور دارد نیروی کار خوب و دلسوز نیست به همین دلیل از یه حدی بزرگتر نمیشود. خیلی میخواهد، خیلی ظرفیت دارد، اما نمیشود، فلج شده. در صورتی که اگر این باور را داشت که من خالق شرایطم و من میتوانم افرادی را با شرایط دلخواهم جذب کنم، الان یک برند جهانی بود.

    بگذار سرم را به کار خودم بیندازیم.

    باور قوی ای که داشتم و گاهی هنوز هم سر در می آورد ، باور تاثیر خانواده اش.

    همش میگویم فلانی اگر موفق شد چون پدر و مادرش فلان طور بودند یا اینکه اگر پدر و مادرم فلان رفتار را نمی‌کردند من الان چه ها که نشده بودم.

    آمدم این را بهبود دادم و البته که من نتایج بسیار خوب مالی دارم.

    البته که وقتی که بهبود دادم این باور را دست از خدایی کردن برای دخترم هم برداشتم.

    جایی که داشتم تو تله قسط می افتادم برای ثبت نام در یک مدرسه ی خوب ، مچ خودم را گرفتم که همین باور که« پدر و مادرم مرا مدرسه ی خوب نفرستادن» دارد تو را وارد تله میکند. اگر داری یک جا بپرداز شهریه ی مدرسه را وگرنه بنشین و خدایی نکن. نخواه که این مدرسه سرنوشت بچه ات را رویایی کند.

    آری اکنون هر جا میخواهم تصمیم بگیرم، یک نیش ترمز میزنم و میپرسم، پشت این تصمیمت، عوامل خارجی هست یا نه؟

    نتیجه میشود که خدا برایم خانه ای سه خوابه میان بهشت میشود.

    خدا برایم میشود کفیل، در شهری که از خارجی ها برای اجاره دادن کفیل میخواهند.

    حتی خدا برایم لوکیشن خانه میشود وقتی قرار است چند هفته بعد به تو پیشنهاد کاری ای شود که تو بی خبر از همه جا، لوکیشن خانه ات مهم خواهد شد. آررررری اتفاقی در آینده که تو بی خبری ولی او بهتر از تو میداند.

    خدا برایت همسایه می‌شود که چون آشپز شرکتی است هر روز برایت غذا خواهد آورد.

    اینها همه وقتی اتفاق افتاد که خدا بهم گفت باید خانه ی قبلی ات را عوض کنی، یک سوییت چهل متری و نشانه ها هم همین را میگفتن و من بی خبر از همه جا، فقط گفتم من نمیدانم کرایه را چطوری بپردازم، کجا خانه بگیرم، کفیل ندارم و تو میدانی، تو گفتی و من لبیک میگویم و به والله که زندگی مالی ام با این تصمیم زیر و رو شد.

    کرایه خانه ام چهار برابر شد و درآمدم بیست برابر و اصلا گم شد مبلغ کرایه خانه ام.

    همان شب اثاث کشی برایم مشتری ای فرستاد که با دو روز کار کردن با او، یک برابر و نیم کرایه ی جدید تامین می‌شد.

    و بگذارید بگویم که شرک و توحید در روابط چه کرد؟

    به دخترم در ذهنم قدرت داده بودم برای انتخاب همراه مورد نظرم.

    میگفتم او هم باید بپسندد، او هم باید بخواهد و یک جا به خودم آمدم که فلج شدم، نمیتوانم فکر هیچ رابطه ای را بکنم مگر اینکه قبلش در ذهنم معیارهای دخترم را مرور کنم. از خدای درونم پرسیدم چرا تا این حد نظر دخترم مهم شده و قدرت پیدا کرده، بهم گفت « تو بهش قدرت دادی» « تو قدرت را از من گرفتی و به او دادی» « تو داری برای دخترت خدایی میکنی» مگر نه اینکه او هم خدایی دارد، رزاقی دارد ، فرکانس و مداری دارد؟ پس بشین سر جایت و پایت را تو کفش من نکن.

    و من متخصص زود درس گرفتن هستم. مگر میشود دوزاری ام بیفتد و تعلل کنم. قدرت را در ذهنم به خدا دادم و بوووووم دخترم با من همراه شد.

    و یک مثال از شرک و توحید در کارم

    قدرت دادم به معلمم با این تصور که خیلی خوب است، خیلی خلاق است، خیلی کاربلد است و وقتی به خودم آمدم دیدم من دارم با متد اون کار میکنم. اااااا چرا من نمیتوانم در برخورد با این فرد خودم باشم؟؟؟

    بله شرک ، فراموش کرده بودم که در ستاره قطبی یک معلم خلاق، کاربلد، با استعداد و … میخواهم و این را خدا، یا همان قوانین بی نقص جهان هستی، همان خالق کن فیکون برایم فرستاده.

    در جا مچ خودم را گرفتم و گفتم اگر یک بار همچین معلمی آمده میلیون ها بار دیگر خواهد آمد.

    بدان رییس تویی، صاحب باورهای توحیدی بودی که این موقعیت شغلی برای این معلم بوجود آمده.

    و خوب میتوان حدس بزنید که چه شد.

    این روزها حتی معنای باورهای قدرتمند کننده را نیز بهتر میفهمم.

    باورهای قدرتمند کننده هر باوری است که توحیدی باشد. قایم به ذات باشد. به عوامل بیرونی بستگی نداشته باشد و هر باور قدرتمندتر کننده هم همان باورهای توحیدی تر است.

    نمیشود توحید را درک نکرد و اعتماد به نفس داشت.

    بدون توحید احساس لیاقت معنی ندارد.

    بدون توحید باور فراوانی هیچ کاربردی ندارد.

    بدون توحید از پس حل مسایل کسب و کارت بر نمیایی.

    آری از دیدگاه من توحید همه چیز است.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 27 رای:
    • -
      سمانه جان صوفی گفته:
      مدت عضویت: 1913 روز

      سلام بهار جانم.

      چه سعادتی که تونستم کامنتتو بخونم الان.

      بَه بَه.

      چقدر مثالت خوب بود، من حقیقتا با مثال بهتر درک میکنم مفهوم هر چیزی رو.

      مثال ثبت نام مدرسه خیلی برام آگاهی بخش بود.

      نوشتی اگه مبلغش رو نقد داری ثبت نام کن و گرنه بشین و خدایی نکن…

      چقدر جذاب داره میشه برام که کم کم مثال های شرک دارن آشکار میشن.

      اول یه طوریه که به قول شما آدم با خودش میگه خل ما فقط خدا رو به خدایی قبول داریم دیگه. پس ما توحید رو قبول داریم دیگه…

      بعد که تازه مثال ها و افکار و عملکردها آشکار میشه، تازه میفهمم ای دل عافل، چه نشسته ای سمانه که داخلِ خودت اینهمه شرک داری که قائم شدن، اتفاقا خیلی هم پررو تشریف دارن و هیچ رقمه زیر بار نمیرن که شرک هستن…

      مرسی برای این آگاهی بخشی تو این کامنت بهار جان.

      من الان متوجه شدم، من یه لایه ی رویی و در سطح دارم که میگه و قبول داره فقط خدا، خدا و خدا و لاغیر…

      و اما لایه های زیر این لایه ی سطحی داره کم کم نشون میده شرک دارن داخلشون.

      دیروز دو تا کامنت در مورد توحید و شرک نوشتم، یه دونه هم قبلش.

      الان این چهارمین کامنتم میشه در مورد مفهوم توحید و شرک…

      حقیقتا که شرک عین مورچه سیاه تو دلِ تاریکیِ شبه که روی یه سنگِ سیاه هست…

      یعنی انقدر تشخیصش سخته…

      ولی ممکنه.

      کم کم داره نور میخوره به شرک هام و شناسایی میشن.

      کلی خوشحال شدم که این قسمت رو خوندم، به عبارتی سورپرایز شدم:

      نمیشود توحید را درک نکرد و اعتماد به نفس داشت.

      بدون توحید احساس لیاقت معنی ندارد.

      بدون توحید باور فراوانی هیچ کاربردی ندارد.

      بدون توحید از پس حل مسایل کسب و کارت بر نمیایی.

      پس بگو چرا گاهی تلاش میکنم و خروجی مطلوب نمیگیرم، باید روی ریشه ی اصلی کار کنم…

      چون دقیقا من هدفم افزایشِ احساس لیاقت و ارزشمندی بود (عزت نفس)، همینطور فراوانی…

      بعد هدایت اومد که توحید، روی توحید کار کن…

      باز خوب شیر فهم نشدم، دوباره یه کم توحید یه کم عزت نفس یه کم فراوانی…

      الان تو کامنتِ شما مستقیم باهام حرف زد خدا…

      اول توحید

      وسط توحید

      انتها توحید

      از اول تا آخر توحید

      توحید درست شه، تقویت شه، بهبود پیدا کنه همه چی با هم درست میشه…

      چه ساده در عین حال پر کار…

      چقدر راه حل ساده است.

      پس چرا انقدر سختش کردی سمانه؟

      الان وقتشه تمرکز لیزری بذاری روی توحید ولاغیر…

      مرسی بهار جانم.

      دست خدا شدی و من دوباره با خودم تحلیل کردم چی به چیه در مورد من و شرایطم.

      خیر، شادی، ثروت، آرامش داشته باشی در دنیا و آخرت.

      چقدر لایه های پنهانیِ ریز و تو در تو داره این قدرت رو از خدا گرفتن و دادن به عاملِ بیرونی.

      گاهی این عامل بیرونی همسرِ آدمه، مادر آدمه، خواهر آدمه، مادر شوهر آدمه، هر کدوم از اعضای خانواده است که تو ذهن بزرگشون میکنیم، ازشون حساب میبریم به اصطلاح، ازشون می‌ترسیم که ناراحتمون کنن، از خودمون می‌ترسیم که ناراحتشون کنیم، یعنی رودربایستی و ترس یه بلایی سر آدم میاره که موش میشه، دیگه خودش نیست، دائم النقاب میشه آدم…

      در این حالت زندگی چه سود؟

      هیچی…

      وای وای بهار جان

      این قسمت مو رو به تنِ آدم سیخ میکنه:

      تو بهش قدرت دادی» « تو قدرت را از من گرفتی و به او دادی» « تو داری برای دخترت خدایی میکنی

      وای وای

      زدی به هدف

      مرسی حرف های خدا رو نوشتی تا من بخونم و تلنگر بخودم.

      تو داری برای …… خدایی میکنی

      این جای خالی رو میشه با هر عامل بیرونی پر کرد…

      وقتی با دلسوزی میخوام کاری انجام بدم برای کسی، دارم براش خدایی میکنم.

      مفهومِ همدلی با دلسوزی خیلی فرق داره.

      مفهوم بخشش از قلب با ایثار و نادیده گرفتن خود* خیلی فرق داره…

      گاهی بنا به مصلحت و شرایط، مفاهیم رو جابه جا میکنم، راضی هم بر میگردم…

      دیگه خودمو که نمیتونم گول بزنم که گاهی برای مورد تایید واقع شدن دارم باج میدم، نه اینکه خواسته ی قلبیم انجام اونکار باشه…

      پس باج دادن خودش شرک محسوب میشه سمانه خانم.

      میرم این نمونه از شرک رو هم به لیست دفترم اضافه می کنم.

      هر چی از میزان و شدتِ تاثیرگزاری این کامنت برای خودم بگم کم گفتم، این کامنت به شدت برای من بولد هست، ممنونتم بهار جان و تحسینت میکنم برای تحلیلِ عالیِ خودت و شناساییِ درونت به این زیبایی.

      خدایا شکرت برای دریچه ی نگاهِ امروزم به زندگیم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
      • -
        بهار بختیاری گفته:
        مدت عضویت: 1681 روز

        سلام سمانه جانم

        دست قدرتمند و توحیدی خدا

        احسنت بهت که متعهدانه روی خودت کار می‌کنی و جملات را شمرده شمرده میجوید و قورت میدی.

        این ها کلام خداست که جاری شده و خدا را شکر که با شما هم مدار و هم فرکانس بوده.

        سمانه ی عزیزم منتظر نوشتن شما از نتایج خیره کننده ات هستم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    Ehsan Moqadam گفته:
    مدت عضویت: 1937 روز

    به نام خالق عشق و زیبایی

    درود و خداقوت به استاد عزیزم، بانو شایسته استثائی و همه دوستان گلم در این جمع الهی

    استاد جان حقیقتاً سلسله‌ فایل‌های توحید عملی زندگی همه کسانی که در این مسیر هستند رو متحول خواهد کرد. مهم‌ترین تفاوت آموزه‌های شما که باعث اختلاف فاحش بین نتایج شما و سایر اساتید هست، دقیقاً همین درک اصل و اساس توحیده. اساتید بسیاری رو دیدم که خیلی خوب حرف می‌زنند، خیلی همه مخاطب دارند اما یکم که پای صحبت‌هاشون میشینی این رگه‌های چرکین شرک در صحبت‌هاشون دیده میشه و اون حرفه به دل و جان آدم نمیشینه و در قلب جای نمی‌گیره، یعنی یادم میاد که دقیقاً همین موضوع بود که باعث شد کلاً من همه رو کنار بگذارم و پایبند این راه بشم چون در خانه اگر کس است یک حرف بس است، این مسیر همان مسیره ابراهیم خلیل و موسی کلیمه، همون مسیر عیسی و محمد و شکل امروزیش استاد عباس‌منش. مطمئناً اگر ذره‌ای شک و تردید در کار شما وجود داشت انقدر همه عاشقانه مشتاق این راه نمیشدند چون در نهاد همه ما به‌دنبال حقیقت هستیم و این مسیر نشان رحیم بودن خداوند نسبت‌به بندگانی است که متعهدتر به تغییر و کشف حقیقت و اصل هستند. ما خیلی باید قدر این مسیر رو بدونیم.

    وقتی صحبت از توحید میشه نیاز نیست فکر کنی که چی باید بگی و چه کاری باید انجام دهی، گوش به صدای قلبت میدی و اون برات کارها رو انجام میده.

    شروع آشنایی بسیاری از دوستان عباس‌منشی، دست‌کم خودم، از همین نقطه شروع شد. از نقطه‌ای که همه اون‌هایی که روشون حساب کردیم، همه اون‌هایی که فکر می‌کردیم بی‌اون‌ها نمی‌تونیم زندگی کنیم، همه اون‌هایی که فکر می‌کردیم باید راضی نگهشون داریم و اگر نباشند ال می‌شود و بل کنار رفتند تا یار رخ بنماید. تازه فهمیدیم عشق چیه، معشوق کیه. تازه فهمیدیم ثروت چیه، خوشبختی چیه، همه اون چیزهایی که ما به‌عنوان عوامل موفقیت و خوشبختی می‌شناختیم تبدیل شدن به یه‌سری اسباب‌بازی که زود ازشون خسته میشیم و بعد یه مدت دنبال مدل جدیدتر و خاص‌تریم و چیزی که به ما لذت میده حالمون رو خوب میکنه شوق بازی و امید به پیروزیه و عشق به بازیگردان.

    این جفای خلق با تو در جهان

    گر بدانی گنج زر آمد نهان

    خلق را با تو چنین بدخو کنند

    تا تو را ناچار رو آن سو کنند

    اعضای خانوادت، کسب‌وکارت، همه این‌ها وسیله‌های عشق بازی با معشوق اصلیه.

    نمیدونم چقدر مثال دارم ازینکه توحید چه کرده با من تو زندگی. جاهایی که همه فکر می‌کردند کارم دیگه تمومه این ایمان به رببوبیت چنان معجزه کرد تو زندگیم که همه انگشت به دهان موندند که چی شد که یه دفعه همه چیز دگرگون شد، آدم افسرده و بی‌‌حال دیروز، شده امیدوارترین و زنده‌دل‌ترین انسان دور و برمون.

    توحید همان دم مسیحایی که است که مرده را زنده می‌کند. هر چقدر هم که مثل کاغذ به همه مچاله شده و مثل نخ به هم گره خورده باشی، چنان پیچ‌وخمت را باز می‌کنه و صافت می‌کنه که از روز قبل همه بهتر می‌شی. توحید یعنی انا لله و انا الیه راجعون. توحید یعنی حسبناالله و نعم‌الوکیل.

    از تمام حقیقت جهان هرکس اگر فقط همین یک اصل را درک کرده باشه برای همه چیز و همه کارش کافیه: ومن یتوکل علی‌الله و هو حسبه.

    نمی‌خوام از روزهای خیلی دور صحبت کنم، همین روزها انقدر کمتر نگران هستم و بیشتر امیدوار که انقدر حال دلم خوبه که سرشار از انرژی هستم. کار من از نگاه دیگران کار سنگین و حساسیه و من هم قبلاً خیلی نگران بودم و استرس داشتم اما الان میگم خدایا تو مدیر منی، همه کارها رو به تو می‌سپارم، یه یا الله میگم و چنان خوشگل همه چیز رو کنار هم میچینه که خیلی وقت‌ها بعداً می‌فهمم که چقدر خوب شد که اتفاقاً فلان کار به فلان طریق پیش رفت یا فلان نفر حاضر نشد و فلان کس به‌جاش اومدم یا فلان کار به فلان شکل اتفاق افتاد. انقدر مشتری‌هام این روزها ازم راضی‌تر هستند که میگن نمیدونیم چرا ولی خیلی خیالمون راحت بود. منم تو دلم میگم چون کارو سپرده بودم به اهل فنش، وقتی هم کار بیفته دست اون کاردان بزرگ مگه میشه خطایی توش باشه.

    چه ارباب مهربانیه که میگه تو بیا پیش من، تو از من بخواه، من تو را از همه چیز و همه کس بی‌نیاز می‌کنم، به‌قول استاد تو دنبال خرده نان تو سطل آشغال‌های مردم یا از دست مردم نباش،گنج‌ها دست منه، من از جایی میدم که تو فکرش رو نمیکنی.

    وقتی میبینم که این توحید چطور برکت رو وارد کسب‌وکار و زندگی و روابط و جسم و جانم کرده مگر میتونم ذره‌ای به حقیقتش شک کنم اما باید اعتراف کنم استاد عزیزم خیلی خیلی بهتر اصل رو درک کردند و اجرا می‌کنند چون من با اینکه واقعاً یه خط قرمز در تمام امور زندگیم به نام شرک گذاشتم و همه کارهام رو از این فیلتر عبور میدم و باوجود اینکه قلبم بهم میگه که در چه مسیری هستم اما به‌خوبی استاد نتونستم هنوز انقدر مو رو از ماست حقیقت و اصل بکشم بیرون، یعنی درحال‌حاضر قلبم بهم واکنش احساسی میده اما اینکه دقیقاً چی میگه و از کجا نشئت میگیره رو خیلی عالی نمی‌تونم بفهمم که نیاز داره بیشتر رو خودم کار کنم.

    واقعاً این دوره کشف قوانین زندگی و همزمانی با فایل‌های اخیر استاد، جهان تازه‌ای رو به روم گشوده و فهم دقیق‌تری از توحید و قانون رو دارم بهم میشناسونه. همین تمرین کدنویس اتفاقات روزانه دلخواه، همین که فکر کنی چرا یه سری از اتفاقات داره دقیق میفته و یه سری از اتفاقات نه یا با تأخیر، به خوبی میتونی بفهمی تو اون جاهایی که طبق خواسته پیش رفته تو قدرت به کسی ندادی و نگاهت به خدا و خودت بوده اما در بقیه موارد نتونستی این باورها رو ایجاد کنی یا با تأخیر ایجاد شده، یعنی بدون استثناء تمام مواردی که طبق خواسته پیش نرفته میشه رگه‌های شرک رو توش پیدا کرد.

    مثلاً درخصوص مشتری، خیلی اوقات اون مشتری دلخواهم اومده تا پای قرارداد هم پیش رفتیم اما یه دفعه همه چیز متوقف شده چرا؟ چون نگاه رفت به اینکه اونه که قدرت داره و قراره به تو روزی بده، نه اینکه این رو بخوام جار بزنم، نه، تو ذهنم قدرت دادم و صداش رو هم درنمی‌اوردم. یعنی من دیگه درخصوص این موضوع کارم از ایمان گذشته، نمیدونم یقین بالاتر از اونه یا واژه‌ای مناسب‌تر رو باید دنبالش بود که این حالتم رو توصیف کنه.

    توحید یعنی تویی و خدا، بقیه در خدمت تو در میان تا این حقیقت رو بیشتر به تو ثابت کنند اما به قول استاد ما همه چیز رو به‌شکل دیگه‌ای پذیرفتیم. پذیرفتیم که دنیا همینیه که هست دیگه یه روز خوبه یه روز بد، یه روز حالت عالیه یه روز دنیا رو سرت خراب میشه، یه روز احساس ثروت داری و یه روز کاسه چه کنم چه کنم دست میگیری، یه روزی قوی‌ترین هستی و یه روز از درد به خودت میپیچی. نه. این طبیعی نیست. کسی که رب رو پذیرفته باشه هرگز دچار چنین حالاتی نمیشه همیشه در اوج حرکت میکنه. این حرفا و این مسائل برای زمانیه که ما هنوز داریم 6و8 میزنیم، وگرنه طبیعی اینکه ما همیشه رو به جلو باشیم. فستجیبو لی و لیومنو بی لعلهم یرشدون.

    اگر دقت کنید تمام داستان‌های پیامبران که در قرآن آمده برای زمانیه که هنوز ناخالصی‌های در باورهای انبیا وجود داشته و حقیقت توحید رو به درستی درک نکرده بودن و از زمانی که به درستی درک کردند همه امورشون به سادگی پیش رفته و اتفاق عجیب و غریبی براشون نیفتاده، یعنی اگر تو زندگی ما داره اتفاق‌های عجیب و غریب و نوسانات احساسی پیش میاد به این معناست که ما هنوز حقیقت توحید رو به‌خوبی درک نکردیم.

    چرا یک جای قرآن صحبت از کار و درآمد یا شکست‌های عاطفی و وضعیت سلامتی پیامبران نشده؟ چون از پایه ما تمام این موضوعات رو به اشتباه پذیرفتیم و به‌عنوان اصل و اساس خوشبختی پنداشتیم چون اگر توحید وارد عمل بشه و مبنای امور قرار بگیره هیچ خللی در هیچ کاری به‌وجود نخواهد آمد. این خلل‌ها نشان‌دهنده ناخالصی فرکانسیه. جهان داره طبق قانون عمل میکنه و تغییر تو این قانون ایجاد نمیشه. چه ابراهیم باشه چه محمد چه عباس‌منش چه احسان، چه هزار سال پیش باشه چه هزار سال بعد تغییری نخواهد کرد داره طبق یه فرمول پیش میره. این عین عدالت خداونده.

    تمام تلاشم بر اینکه این حرفا در مقام عمل در زندگیم تمام و کمال اجرایی بشه، نه اینکه هیچ‌وقت هیچ خظایی رخ نده اما بتونم به خوبی استاد تشخیص بدم که این افکار دقیقاً از چه جهتی داره شرک رو وارد زندگیم میکنه و من رو از خدای خودم دور میسازه.

    من از وقتی توحید رو درک کردم فهمیدم که نباید کینه‌ای از کسی به دل داشته باشم با اینکه هیچ وابستگی به هیچ شخص و نهادی ندارم اما معجزاتی رو تو همین حکومت نسبت‌به کار خودم دیدم که کاملاً تناقض داره با باورهای جامعه، هرچند که برخی تضادها باعث شده که من به فکر زندگی در مکانی آزادتر باشم اما من فهمیدم که من اگر تفکرم خشم و نفرت باشه هر جا برم این دنبال من هست، کما اینکه از اقوام خیلی خیلی درجه یک من در همون جایی که من دوست دارم باشم زندگی میکنه و جالبه که خیلی بهتر و دقیق‌تر از اخبار داخل ایران به نسبت‌ من خبر داره و میبینم که چه احوالاتی هم داره و جالب اینجاست که تعجب هم میکنه که چرا زندگی وفق مرادش نیست یا حال دلش اونجوری که توقع داره خوب نیست. برای همینه که من با دوستانی که در همین ایالت فلوریدا زندگی میکنند صحبت میکنم میبینم حتی شبیه زندگی و تجربه‌ای که استاد دارند رو ندارند چون موضوع محل زندگی نیست، درسته فلوریدا آزادی و امکانات بیشتری داره اما این گزینه‌ها به درد کسی میخوره یا برای کسی فعال میشه که در باورهاش آزادی و رفاه و زیبایی بیشتر باشه.

    ما پذیرفتیم که یه سری چیزها جور دیگه‌ای باشه به همین خاطر امثال ترامپ‌ها را مسخره می‌کنیم چون نمی‌خواهیم قبول کنیم که برای ریاست جمهوری آمریکا نیاز به توحید داری، هرچقدر هم که همه برخلاف تو باشند، نه فقط برای ریاست جمهوری آمریکا، برای همه چیز نیاز به توحید داری.

    یادم میاد یه مسئله‌ای یه مدتی برام پیش اومد رئیس یه بخشی تغییر کرده بودند و بچه‌ها میومدن میگفتن که آره فلانی اومده و گرد و خاک کرده و کی که پرش به پره تو بگیره، منم تو دلم می‌خندیدم و اون زمان هم داشتم رو قدم هفتم کار میکردم و اون صحبت‌های استاد که میگفتن شما اگر در مدار خوبی باشید اصلاً اتفاقات بد به شما دسترسی ندارند و با مثال پیامبران که چرا هیچکدام از پیامبران به قتل نرسیدند با وجود اینکه این همه مخالف داشتند برام منطقی شد این موضوع که آقا من اصلاً نباید کاری به کار اون بنده خدا داشته باشم من باید مسیرم رو ادامه بدم و حواسم به حال و زندگی خودم باشه. به خدا قسم همون آدم از تمام قدرتش استفاده کرد که اوضاع من رو تغییر بده اما عین یک موشی که در تله افتاده یه اتفاقاتی افتاد که من اصلاً نفهمیدم چجوری اما دیدم که نتوتنست قدمی برداره و تمام حرکاتش درنهایت به بی‌آبرویی و ضعف خودش بدل شد.

    اما در همین اوقات زمان‌هایی هم شده که با وجود اینکه فکر میکردم که خیلی دارم توحیدی عمل میکنم اما نگاهم به این بوده که خب بالاخره نظر این فرد هم مهمه و سعی بر راضی کردن اون فرد داشتم اما باز وقتی به مسیر بازگشتم دوباره اتفاقات به‌شکل دلخواه من پیش رفت. چقدر این فایل به موقع بود برای من. اصلاً معنای توبه یعنی همین، یعنی بازگشت به مسیر چون همه ما در ابتدای ورود به دنیا در مسیر درست هستیم اما باورها و ورودی‌های ذهنیمون و چیزهایی که به‌عنوان اصل و اساس پذیرفتیم ما رو از مسیر درست دوره کرده، مسیری که نعمت‌ها و ثروت‌ها هست کافیه ما درش قرار بگیریم اونوقت به‌شکل طبیعی بهش دسترسی خواهیم داشت.

    به خدا از زمانی که دارم بیشتر روی بحث توحید کار میکنم جنس مشتریانم تغییر کرده که واقعاً خدا بهترین بنده‌هاش رو برام میفرسته، انقدر که این افراد با خودشون در صلح هستند، شادند، آرامند، ثروتمند و سپاس‌گزار هستند و این رو وقتی میبنیم که گاهی با برخی از دوستان همکار صحبت میکنم و میبینم این تفاوت‌ها رو و ایمانم قوی‌تر میشه. بله همه این‌ها اعتبارش برای خداست. من دارم تمرین میکنم از خدا بخوام برای خدا کار کنم، یعنی طرف حسابم خدا باشه. خودش میدونه چجوری باهات حساب کتاب کنه.

    خدایا شکرت. مارو در این مسیر ثبات قدم بدار.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 28 رای:
  9. -
    amene nasiri گفته:
    مدت عضویت: 3913 روز

    استاد عزیزم و خانواده بی نظیرم سلام

    چقدر این جمله استاد ادمو تکوون میده که خداوند کفر رو میبخشه و شرک رو نه!!!!

    ومن بارها فکر میکنم به مواردی که مشرک بودم ونمیدونستم که هستم و خدایا ممنونم ازت که منو آشنا به این آگاهی هاای ناب کردی که چه طور باید بشناسمت و چه طور باید ریشه های بسیار مخفی و ظریف شرک رو تو وجودم ببینم و با توحید جایگزینش کنم الهی هزاران بار شکر

    چقدر صحبت هاتون استاد در مورد توحید یهههه جور دیگه شیرین تر به دل آدم میشینه و چه قدر وجود من تشنه شنیدن از توحیده

    سوالی که باید از خودمون بپرسیم این بود که چه باورهایی داشتیم که عواملی بیرون از خودمون تعیین کننده سلامتی و شادی و خوشحالی و آرامش مابوده و این باورها چه نتایجی داشته؟

    1_ مثلا من باور داشتم که الهی شکر که من شبیه طایفه پدریم هستم که بسیار سالم و خوش هیکل بودن وتنها بیماری که داشتن مریضی قلبی بوده مثلا عموهام و پدرم

    وخیلی بابد مراقب باشم که منم چکاپ بدم که قلبم سالم باشه

    حالا نتیجه این شد که این باور باعث شد دوبار که من از ناراحتی و استرس تپش قلب کرفتم رفتم پیش دکتر و تقاضای اکو کردم و پزشک گفتن نتایج نوار قلبت عالی بوده و نیازی به اکو نیس وفقط به خاطر استرسته اما من گفتم چون پدرم بیماری قلبی دارن میخوام چکاپ بشم و ایشون پذیرفتن و اکو دادم وهمه چی خوب بود شکر خدا و فقط به خاطر استرس بود

    و یا بار دیگه که مساله ناراحت کننده ایی برام پیش اومد به قدری زیر قلبم دردگرفت که از ترس زنگ زدم اورژانس و رفتیم بیمارستان و هر لحظه من فکر میکردم که الان تو سن 30سالگی سکته میکنم و بعد کلیییی چکاپ خودم متوجه شدم که فشار عصبی روده ام بوده نه قلب ویک باور اشتباه چه بلایی سر آدم میاره.

    2_باور اینکه هرررکاری کنی هرچقدر به دندونات برسی همش ژنتیکیه و تازه ممکنه حساس تر بشه دندونات بببین فلانی کمتر مسواک میزنه اما دندوناش سالم تره

    همین باور باعث شد که من خیلی برای دندونهام هزینه کنم و بارها علاوه براین هزینه دندون خودمم از دست دادم وهمش باخودم میگفتم چراااا واقعاوهی از دکترا میپرسیدم که یعنی من جنس دندونام بده ؟!والان خیلی رغبتی به رسیدگی دندون هام ندارم

    3_باور اشتباهی که میگفتن دخترها تو دوران پریود نجس هستن خیلیییی حس بدی به تمام دخترها میداد و باعث میشد اون دوران از خودشون متنفر باشن و حس ناپاکی بهشون دست بده و اینکه حتی دعاهاشونم برآورده نمیشه که یادمه یکبار مامان یکی از دوستانم گفته بودم کی این حرفو زده اتفاقا دعای دختران تو دوران پریودشون خیلییی زودتر برآورده میشه و من چقدر حس خوبی بهم دست داد با این باور

    4-یا باور اینکه مادربزرگم میگفت کلا ما شانس نداریم هرکی میاد تو خانواده ما خوشبخته و هرکی از خانواده ما میره بدبخته چون زحمات ما دیده نمیشه و به چشم نمیاد ببین این دخترمو ببین اون یکی رو و تمام مثال ها درست بودن

    این حرف باعث شد منم همیشه فکر بکنم که تلاش ها و زحماتم به چشم همسر وخانواده همسرم نمیاد و ما شانس نداریم وماهمه چیو به دست میاریم اما با سختییی فراوون.

    5-یا باور اینکه لطف نکن چون بعدا میشه وظیفه برات و این باور باعث شد بارها تجربش کنم و برام بسیار مسائل ساخت.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 28 رای:
  10. -
    رضوان یوسفی گفته:
    مدت عضویت: 2233 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم الملک القدس السلام المومن الوهاب الرزاق العلیم

    سلام، سلامی به گرمی تابش آفتاب. سلامی پاک و زلال به زلالی آب روان. سلامی از صمیم قلب از اعماق وجود از انتهای محبت به شما عزیزای دلم، عباد المخلصون.

    شرک واژه ایست که چند صباحی ایست که به درک نسبی از آن رسیده ام و دریافتم تمام عمر مشرک بود و به خیال خودم مومن.

    مردم آمریکا و اسرائیل و اروپا و روسیه و … همه مشرک و رانده شده از درگاه خدا که جایگاهی غیر از خُلد در جهنم ندارند و ما که خم و راست می شویم در صدر جنت فردوس و هم کلام با اولیا و بهشتیان خواهیم بود.

    خدا را آفرینده ای می دیدم که ما را خلق کرده و فرستاده تو این دنیا که ما را به جون هم بندازه، و هر کس در این نبرد حق علیه باطل پیروز شود او را به بهشت برین رهنما شود و الباقی باید در آتش بسوزند بلکه گناهانشان پاک گردد و اجازه ورود به بهشت. و پارتی بازی می‌کند و فقط با پیامبرانش صحبت می کند.

    و ما می مانیم و رئیس کشور و صاحبان قدرت و پدر و مادر و همسر و… که هر کدام یه جورایی افسار ما را گرفته و این سو و آن سومی برند و ما مانند پر کاهی در باد رقصانیم.

    گاه که بر اثر تضاد دلمان برای خودمان به درد می آید، التماس امامان و پیامبران خدا کرده بلکه خدا دلش به رحم آید و اون مشکل را مرتفع سازد یا آن خواسته را برآورده.

    هنوز متعجب از لطف خدایم با این همه شرک، چطور شمه ای از نسیم خنک و روح نواز توحید مرا مهمان کرد و لذت و شیرینی اش به من چشاند.

    یکی از ملموس ترین شرک هایی که داشتم، ترس از همسر بود. این که اجازه ندارم بدون اون از خانه برم بیرون و…. بقیه اش را شما می‌دانید.

    و از موقعه ای که روی توحید کار کردم اون هیولای وحشتناکی که از همسر در ذهنم ساخته بود تبدیل شد به یک دوستی که یه عمر کنارم بود و اون را نمی‌دیدم، دوستی که عاشقانه دوستم دارد و حاضر است جانش را فدایم کند.

    این یکی از هزاران شرکی که داشتم بود، که چون نتیجه اش برایم واضح و روشن بود اون رو نوشتم، الباقی باید در شرایطش قرار بگیرم ببینم چه واکنشی خواهم کرد، آیا آنچه که در قلبم می گذرد میتوانم در عمل ثابت کنم. مثلا در دیدار یه منصب نظامی یا کشوری.

    استاد تو را سپاس.

    مریم جانم تو را سپاس. کاش دوربین 180 درجه می چرخید و ما چهره زیبا و نورانی ات را می‌دیدم مریم جان. دلم برای اون لبخند قشنگ ات تنگ شده.

    دوستتان دارم.

    در پناه حق روز به روز عاشق تر و شادتر و ثروتمند تر و مداراتان به منبع نزدیک و نزدیک تر شود. آمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 30 رای:
    • -
      فهیمه زارع گفته:
      مدت عضویت: 2981 روز

      سلام رضوان خوش ذوق وخوش سلیقه

      چقدر لذت بردم از کامنتت مثل خودت بی نظیر بود

      مردم آمریکا و اسرائیل و اروپا و روسیه و … همه مشرک و رانده شده از درگاه خدا که جایگاهی غیر از خُلد در جهنم ندارند و ما که خم و راست می شویم در صدر جنت فردوس و هم کلام با اولیا و بهشتیان خواهیم بود.

      خدا را آفرینده ای می دیدم که ما را خلق کرده و فرستاده تو این دنیا که ما را به جون هم بندازه، و هر کس در این نبرد حق علیه باطل پیروز شود او را به بهشت برین رهنما شود و الباقی باید در آتش بسوزند بلکه گناهانشان پاک گردد و اجازه ورود به بهشت. و پارتی بازی می‌کند و فقط با پیامبرانش صحبت می کند.

      و ما می مانیم و رئیس کشور و صاحبان قدرت و پدر و مادر و همسر و… که هر کدام یه جورایی افسار ما را گرفته و این سو و آن سومی برند و ما مانند پر کاهی در باد رقصانیم.!

      سپاسگزار وجود ارزشمندتم مرسی که هستی ونوشتی

      بهترین بهترینها را برات آرزو میکنم

      میبوسمت حق نگهدارت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: