توحید عملی | قسمت 8 - صفحه 8 (به ترتیب امتیاز)

903 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سیده مینا سیدپور گفته:
    مدت عضویت: 1589 روز

    به نام خداوند بخشنده ی مهربان

    سلام به استادعزیزم وسلام به مریم بانوی مهربانم

    وسلام به تک تک دوستانم

    توحید عملی!!!!

    اول باید توحید معنا بشه برای یکی تا اون شخص بتونه بهش عمل کنه، اول باید آدم بدونه شرک ورزیدن یعنی چی، بدونه مشرک کی هست بعد بتونه درک کنه توحید رو، یکتاپرستی رو!!!!!

    کلام خداست در قرآن آیه 116 سوره انعام..

    وَ إِنْ تُطِعْ أَکْثَرَ مَنْ فِی الأَرْضِ یُضِلُّوکَ عَنْ سَبیلِ اللّهِ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاّ یَخْرُصُونَ

    و اگر از بیشتر کسانى که در روى زمین هستند اطاعت کنى، تو را از راه خدا گمراه مى کنند; (زیرا) آنها تنها از گمان پیروى مى نمایند، و تخمین و حدس (واهى) مى زنند.

    استاد جانم وقتی شما میگید 98 درصد مردم در نااگاهی هستند وغفلت درست میگید منم یه روزی جزء اون 98 درصد بودم، وقتی میگید این آگاهی هایی که میدید برای همه نیست و98 درصد مردم اصلا نمی تونن حرفهاتون رو بپذیرند چه برسه به اینکه درکش کنند و بخوان اجراش کنن درست میگید…

    وقتی خود خداوند میگه پیرو اکثر مردم نباش وازشون اطاعت نکن چون در گمراهی هستند خب درست گفته وشکی درش نیست، جالبتر اینکه خداوند خیلی واضح توی این ایه گفته انها بر پایه حدس وگمان حرف میزنند، یعنی یقین وباوری به چیزیکه میگن ندارن، یعنی حرفهاشون باورهاشون بر پایه ی وهم وخیالات و شایدها واماها واگرها بناشده…

    اینکه شما میگید دانشمندان یه وقت میان یه چیزی میگن بعد چند وقت یه چیز دیگه ویا یه عده دیگه میان بر خلاف اون کشفیات چیزی میگن اینم درسته…

    واینو شما میدونید ومن که تازه تواین مسیر قرار گرفتم به لطف الله، که 98 درصد جامعه دنبال حاشیه هستند تا اصل!!!

    به قول شما دونستن خیلی چیزها هیچ کمکی بهمون نمی کنه وقتی ما بدونیم اصل چیه، وباید بر پایه چه اصولی زندگیمون رو شکل بدیم و باورها واعتقاداتمون بر مبنای چه اصلی بنا شده باشه تا بهترین نتیجه رو، که داشتن خیر دنیا وآخرت هست رو، برامون به ارمغان بیاره…

    مگه من در گذشته، یا 98 درصد جامعه اصلا خدارو میشناسند؟ اصلا از بزرگی وعظمت ورحمت ولطف ومهربانی خداوند اگاهن؟ اصلا مگه به این درک رسیدن که قدرت کل عالم هستی تنها دراختیار خداوند هست وبرگی به اذن خداوند از درخت نمی افته؟ تا بخوان بیان و توحیدی عمل کنند و مشرک نباشند؟؟؟

    مگه منه مینای دوسه سال پیش درکی که الان از خداوند وقوانینش رو دارم داشتم؟ مگه 98 درصد جامعه شده برن بدون تعصب کتابی که کلام خداست رو حداقل 5 بار معنی فارسیش رو بخونن و برن ریشه کلماتی که براشون شک برانگیزه بگردن وپیدا کنند؟؟!!! ویا مگه همه این شانس رو داشتند که کسی مثل سیدحسین عباسمنش وارد مسیر زندگیشون بشه که بیاد به زبان ساده وشیرین فکر خدا رو براشون بازگو کنه و بهشون یاد بده که چطور به خود شناسی وخدا شناسی و جهان شناسی برسند؟!!!!

    نخیر عزیز دل من، نخیر استاد قشنگه من!!

    98 درصد جامعه در خواب غفلتی عظیم به سر میبرند که می تونند از نزدیکترین افراد خانوادمون واز خون وگوشت وپوست واستخون خودمونم حتی باشند و ما از دستمون برای اگاه کردنشون کاری برنیاد و حتی چه بسیار از کسانیکه باشما وآموزه های شما آشنا شدند ولی صدافسوس که چون تسلیم نیومده بودن و عاجز نبودند خیلی راحت وخیلی زود به سبک وصیاق گذشته خودشون و زندگی با همون باورهای قبلیشون برگشتند و از مسیر حق منحرف شدن…

    بله جان دل، حالا شما بیا وبگو آهای زن اهای مرد، آااای مردم دنیا آااای کسانیکه حرفهای منو میشنوید قدرت واختیار رقم زدن تمام اتفاقات زندگیتون با خودتونه، شما مسئول صد درصد خلق زندگیتون هستید واینکار رو با نیروی برترتون شریک هستید، نیرویی که شما رو خلق کرده وهر آنچه نیاز داشتید در اختیارتون قرار داده و عهد بسته که اگر با تکیه بر ایمان وتوکلش قدم برداریم در تمامی امورات زندگیمون لحظه به لحظه هدایتگرمون هست تا به تک تک خواسته هامون برسیم وصدالبته به شرط ایمان وتوکل و یقین و یکتاپرستی و درستکاری وبه شرط پاکی دل…

    اون کسی اینهارو درک میکنه وبا گوشت وپوست واستخون وتک تک سلولهای تن و با تمام تاروپودش بهش یقین داره، به وجود نیروی برتری که صاحب اختیارش، که زیر بار سنگین بی خدایی ها و تکیه برمردم وتکیه بر عزیزانش له شده باشه حسابی شکسته شده باشه و یه جایی دیگه تسلیم وعاجز، عجزش رو پیش خدا برده و طلب حمایت وهدایت کرده باشه!!!

    وگرنه اونکه هنوز توی آدمها میگرده تا به ارامش وامنیت و صحت و ثروت وسعادت برسه ، فقط داره سرمایه ی عمرش رو بر باد میده و در گمراهی عمیقی غرق شده….

    اون آدم گمراه خودش رو به خواب زده که هنوز امیدش به آدمهاست و باعوض کردن آدمها، شرایط کاری ومالی وخانوادگی، اجتماعی و شهر ودیار وکشورش رو هی عوض میکنه به امید اینکه فرجی بشه واینبار این آدمه، این کاره، این رئیسه، این رهبر، این معشوق، این مهاجرته اونو به خواستهاش برسونه، اسیر ودرگیر همونهایی که در فکر وباورش هست می مونه…..

    الهی هزاران بار شکر الله مهربان رو که بعد اونهمه شرک وبی خدایی، دستهام رو گرفت و به سمت روشنی وحق هدایتم کرد، بماند که چی از مشرک بودنهام کشیدم ودیدم…

    اما از با خدا بودنم از یکتاپرست بودنم از غیر خدا بریدن و از دیگران وشرایط وموقعییتها بریدن و لطف خدا رو دیدن ، به خیر دنیا وآخرت رسیدم، از کجا اینو میفهمم، از آرامش وسکوت وصبر و شادی درونی و اشکهای از سر شوقی که بابت درک هر نعمتی که بهم عطاء کرده می ریزیم هر روز….

    دیروز داشتم ناهار میخوردم جاتون خالی، یه کم نعناع ریختم رو ماست و عطرش که پیچید توهوا، اشکم سرازیر شد، گفتم خدایاااا ای تنها رب جهانیان دیگه چی قرار بود به من وبه مردم این دنیا خصوصا مردم این زمانه عطاء کنی از خیر وخوشی و امکانات و خوراک وپوشاک و وسایل نقلیه و اینترنت و ……………

    واقعا چی؟؟؟؟ چی کم گذاشته به عنوان خالق برای منه مخلوق؟؟؟

    خدایی که میگه بخوان مرا تا اجابت کنم تورا، و وقتی تو یاد گرفتی فقط با یه تمرین ساده مثل ستاره قطبی به خواسته هات برسی، یعنی داری نشون میدی ایمان فعالت رو، وخداوند داره نشون میده هر بار نزدیک بودنش رو، شنوا بودنش رو، توانا بودنش رو، قدرتمند بودنش رو، تنها رب بودنش رو والبته رحمان ورحیم وبخشنده بودنش رو…..

    گفتن که فایده نداره، باید بهش عمل کنی، یه قدم کوچولو بر میداری به سمت یکتاپرست وتوحیدی شدن، خدا صد قدم هزار قدم برات برمیداره…

    خب منم جزء اون 98 درصد بودم، وحالا حس میکنم جزء اون 2 درصد نسبتا آگاه شدم، جزء اون دسته ای که بلاخره چشمها وگوشها وقلبش رو که راههای دانستن وآگاه شدن هست رو باز کرده ودیگه نمیخواد که هیچوقت حتی لحظه در خواب غفلت و نادانی وجهلی که درش بود برگرده….

    واقعا مدتهاست که از چیزهایی خندم میگیره و به حال کسایی افسوس میخورم که میشنوم ومی بینم هنوز درگیر حاشیه ها هستند…

    فلان گروه قدرت داره!، ژنتیک مهمه،!ماه تولد مهمه! زمان تولد مهمه،!چه اسمی داشته باشی مهمه! پدر ومادرت کی باشن مهمه! و کلی از این قبیل چرت وپرتها….

    کاش خود من که الان دارم این اگاهی هارو که باعث بیدارشدنم از خواب غفلت شده رو می نویسم بتونم 50 درصد بهشون تو تک تک لحظات زندگیم عمل کنم، انوقت دیگه پادشاه بخت خودم میشم، زمان میبره، یک عمر کلی باور غلط واشتباه رفته تو وجودمون حالا داریم یکی یکی اصلاحشون می کنیم ….

    اما یه چیز رو خیلی خوب درک کردم، اینکه زمان برای خداوند معنا نداره، یعنی قوانین جهان هستیش رو طوری بنا کرده، که هر لحظه ودر لحظه می تونی مسیرت رو تغییر بدی وبا هر تغییر مسیری در خیر وشر، نتایجت متناسب با افکار وگفتار واعمالت در زندگیت نمایان میشه ومن عاشق این عدل وانصافشم….

    استاد جانم به قول شما همه چیز باوره، وحالا که من کلی باور درست دم دستم هست وبه راحتی می تونم ازشون بهره ببرم چرا واقعا نخوام که هوشیارانه زندگی کنم، واجازه ندم مثل گذشته باورهای اشتباه وحاشه هایی که هیچ کمکی بهم نمی کنند منو درگیر خودشون کنند؟!

    استاد جانم بی نهایت ازتون ممنونم بابت اینهمه آگاهی به همراه اینهمه عشقیکه با ما به اشتراک میذارید تا همیشه آپدیت وبه روز نگهداریم آگاهیهایی رو که کسب کردیم…

    انشالله هر لحظه وهمیشه در کنار مریم بانو، در پناه امن خداوند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
  2. -
    محمد دِرخشان گفته:
    مدت عضویت: 1928 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام و صد درود خدمت استاد گرانقدر دوست داشتنی،خانم شایسته عزیز و دوستان هم فرکانسیم در سایت

    زمانی که باور به تاثیر عوامل بیرونی مثل: ژنتیک، سیاست، قدرت یک فرد خاص و… داشتید، چه نتایجی در زندگیتان گرفتید؟

    از بچگی من هم فرد صبوری بودم ولی وقتی عصبانی میشدم آمپر از 0 یکدفعه 100 میشد و خودما اینطور قانع کرده بودم که آره پدر تو و پدر بزرگ پدری تو هم همین طور هستن پس تو نقشی در خشن و زود عصبی شدن نداری و این در ذات و ژنتیک شما هست و تو نمیتونی تغییرش بدی

    یا باور دیگه اینکه اجداد تو نسل در نسل کشاورز بودن و کشاورزی شغل انبیا هستش و خیر و برکت اون فراوان هست هر چی بخوری و به دیگران ببخشی باز تهش یه چیزی برای پس انداز و آینده میمونه و تو پیشونی و سرنوشت تو کشاورز بودن هست،من اینا قبول نداشتم و ندارم

    به محض اینکه اوضاع کمی سخت شده، چطور این نوع باورهای شرک آلود مثل (تاثیر ژنتیک، قیمت دلار، اوضاع اقتصادی و… ) شما را به احساس ” ناتوانی از تغییر آن شرایط سخت ” رسانده است؟

    وقتی شرایط اقتصادی یکم بهم فشار میاره که الان خیلی کمتر شده نسبت به قبل،پدرم را مقصر شرایط اقتصادی بد الان زندگیم میدونم با اینکه دارم روی خودم کار میکنم و تو ذهنم هزارن دلیل که چرا زمین کشاورزی بیشتری نخرید تا درآمد بیشتری داشته باشیم و چرا به فکر بچه هاش و خانوادش نبود و هزاران دلیل بی منطق که فکر کردن و مقصر دونستن اون در وضعیت اقتصادی الان من هیچ تاثیری نداره نخواهد داشت و من خالق صفر تا صد زندگیم هستم

    یا اگه به چند سال پیش برمیگشتم دیگه درس نمیخوندم و سعی می‌کردم دنبال یه حرفه ای برم و چیزی یاد بگیرم تا بدردم بخوره و راه درآمدی از اون داشته باشم

    یا اگه چند سال پیش که شرایط اقتصادی ایران بهتر بود من هم یکم سنم بیشتر بود اون موقع میتونستم بهتر کار کنم و خودما تا حالا از لحاظ اقتصادی بسته بودم(شرایط اقتصادی چند سال پیش بهتر بود و بهتر میشد کار کرد)

    وقتی آن باورهای شرک آلود را تغییر دادید، چه تغییرات مثبتی در نتایج شما ایجاد شد؟

    وقتی سعی کردم ذهنیتما تغییر بدم و خودما مسئول زندگیم بدونم به جای اینکه دیگران را مقصر بودنم،روحیه ام شادتر شد،از افسردگی خارج شدم،از فکر و خیال بافی های بیهوده خلاص شدم،و سعی کردم خودم خالق شرایط مالی زندگی خودم باشم و دست از مقصر دونستن دیگران ور دارم

    به چه شکل توانستید باورهای توحیدی را جایگزین این باورهای شرک آلود کنید؟ این نگاه توحیدی چه تغییراتی در رفتار، شخصیت، عملکرد، ایمان و جسارت شما ایجاد کرده است؟

    تغییر باورهام از شروع آشنایی من با استاد شروع شد اول هم فایل هایی که تو تلگرام برام ارسال میشد اصلا سایت استاد را بلد نبودم شاید هم تو فرکانسش نبود منی که از زمین و زمان(پدر،مادر،برادر،عمو،دایی،خاله،عمه) انتظار کمک مالی و معنوی در شرایط سخت را داشتم و همیشه از اونها انتظار داشتم الان تبدیل شدم به شخصیتی که در حق دیگران خوبی میکنم برای دل خودم و هیچ انتظاری حتی به اندازه سر سوزن ندارم

    از موقعی که خدا را بهتر درک کردم و فهمیدم که باید فقط روی خدای خودم حساب کنم همین باور باعث شد که دیگه نه گفتن بقیه هم برام آزار دهنده و ناراحت کننده نباشه و مهم نباشه برام و هیچ انتظاری از دیگران چه آشنا و چه غریبه نداشته باشم

    این باور باعث شده که نه انتقاد دیگران از من برام مهم باشه و نه تعریف و تمجیداشون،نه کارهاشون مهم باشه و نه درخواستشون،نه جواب نه گفتناشون و نه جواب بله گفتناشون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
  3. -
    آزاده گفته:
    مدت عضویت: 2217 روز

    بنام خدای هدایتگر

    سلام به استاد گل و مریم جون که نمونه یک خانم تمام عیار هست استاد ممنون بابت این فایل بسیار عالی ممنون از مریم جون که همیشه همراه استاد هستن.

    خدای من چقدر این فایل دقایق ابتداییش عالی بود چه تصاویر زیبایی انگار داشتم کارت پستال می‌دیدم خونه روی آب آسمون آبی با ابرهای بی نظیر دریاچه فوق العاده همه چیز رویایی و عالی خدایا شکرت بابت این فایل آگاهی دهنده.

    برم سراغ اصل مطلب در مورد شرک این اصل اگر در وجودمون نهادینه کنیم همه چی تموم که قدرت اول و آخر خداست هیچ چیز و هیچ کس احاطه ای بر زندگیمون نداره باورام زندگیمو میسازه قانون و ژنتیک و این حرف ها دروغ محض هست.

    من در کارم به مدیرم که سالیان سال هست و یک خانم باشخصیت و باوقار خیلی متکی بودم عادت کرده بودم همه حق و حقوقمو ایشون بگیره و به نوعی احساس میکردم ایشون وکیل مدافع من هست سالیان سال به همین منوال گذشت و کار به جایی رسید که موعد بازنشستگی ایشون فرا رسید نمیدونین ابتدا چه حس وحشتناکی داشتم که ای وای مدیرم عوض شد اضافه کارم چی میشه کی میخواد از من در جلسات در مقابل مدیران دیگه دفاع کنه حال روحی بدی داشتم اینم اضافه کنم که چون ایشون همیشه برای اضافه کار و پاداش از من دفاع میکردن من خودمو مدیونش میدونستم و مجبور بودم عید و تعطیلات هم در منزل کار کنم چیزی که نباید انجام میدادم حتی وقتی مرخصی بودم هم کارمو تو خونه انجام میدادم بالاخره ایشون عوض شدن و مدیر جدید اومدن من با حال بد و گارد کارمو باهاش شروع کردم ولی کم کم اومدم به خودم گفتم آزاده چرا اینجوری بهش وابسته شده بودی مگه استاد نگفته بودن در رابطه هاتون به هیچ کس وابسته نشین مدام فایل هاتونو در کل روز حتی در ساعاتی که سرکار بودم گوش میکردم اومدم برای خودم شکرگذاری روزانه مو روی برگه نوشتم و جلوی چشمم گذاشتم و از خدا خواستم همه چی خیلی عالی و البته راحت برام اتفاق بیفته همین مداوم فایل گوش کردن و این جمله طلایی بدون اذن خداوند حتی برگ از روی درخت به زمین نمیفته بهم کمک کرد که شرایط کاری منو هیچ مدیری رقم نمیزنه و فقط و فقط خودم میتونم.

    الان آنقدر شرایط کاریم بعد 13 سال راحت شده که حتی هر هفته دوشنبه ها نمیرم چیزی که سالیان سال آرزشو داشتم که وسط هفته یه استراحت داشته باشم و مدتی هم هست به یه کار دیگه ای هدایت شدم و از خدا می‌خوام تا بهم کمک کنه که باورهام قوی بشه جسارت پیدا کنم که کار کارمندی رو بذارم کنار.

    این تجربه من در مورد سوال شما بود استاد جان خیلی خیلی خدارو شاکرم که در مسیر این آگاهی ها و این دوستان عزیز هستم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
  4. -
    ایسن خرمالی گفته:
    مدت عضویت: 887 روز

    به نام خدای یکتا

    فرمانروای کل عالم

    استادجان سلام ،سلام به روی ماهت

    چقدر شما بینظیرید، شما پیامبر این دوره هستید

    من چقدر خوش شانسم که در این دوره بدنیا آمدم،خدایا شکرت

    استاد جان، من از وقتی خودمو شناختم ، از دوران نوجوانی ،ناخودآگاه اینو میدونستم که فقط باید از خدا بخواهم و قدرت تمام و کمال جهان فقط خداست.

    آروم آروم که بزرگ شدم ،طبق ورودی های ذهنم ،همفکر بقیه مردم شدم ولی نه کاملا.

    همیشه میگفتم اول و آخر خدا ،ولی بازم فلانی ، ، پست فلانی ، قدرت فلان شخص برام مهم بود . با روبرو شدن با تضاد ،ثابت شد بهم که من در دوران نوجوانی درست فکرمیکردم و فهمیدم که فقط باید از خدا یاری بگیرم .

    من از قوانین جهان هستی اطلاعی نداشتم ، ولی میدونستم که من هرچیزی،هرچیزی از خداوند یکتا طلب کنم خدا برام اجابت می‌کنه .

    سالها پیش ،از خدا درخواستی داشتم و به کسی نگفتم فقط به خداجانم گفتم . خدای عزیزم اجابتم کرد اونم به راحتی و به سرعت و به قشنگی و زیبایی.

    یعنی من کیف کردم ، لذت بردم از اینکه درمسیر درست باشم و فقط از خدا بخوام ، شدنیه .

    آرزوم ،آرزویی بود که خیلی‌ها خواستار اون آرزو بودن ولی اون آدمها به یکی غیر از خدا اعتماد کرده بودن و انتظار داشتن که به خواستشون برسن.

    استاد جانم ، مثال دیگه ای در مورد توحید و یکتاپرستی ، موافقت با درخواست نامه ام بود. نامه ی اداری، نامه ای که غیر ممکن بود که پاسخ مثبت بهش بدن البته غیر ممکن از دیدگاه دنیوی و تفکر اکثر جامعه، ولی من به خداجانم گفتم ، بهش گفتم خدایا من می‌خوام با این نامه موافقت بشه تا من به هدفم برسم.

    عاااشقتم خدایاااااا ، دوستان عزیزم ،با نامه ام موافقت شد.

    غیرممکن ،ممکن شد فقط به وسیله خداوند یکتا،بله خدا خدا خدا.

    خدایا عاشقانه فقط تورا میپرستم و فقط از تو یاری میجویم.

    استاد جان ،این یکتاپرستی تو وجودم همیشه بوده ولی از زمانی که با سایت توحیدی شما آشنا شدم و مطالب و درسهای این دانشگاه بینظیر دنیا، با استاد بینظیر دنیا با روش آموزشی یونیک و الهی را یاد گرفتم و در زندگیم عملی کردم ، عمیقاً در وجودم ،نشست و کمکم کرد این موضوع مهم توحید را خوب و درست درک کنم و آگاهانه درکل زندگیم ازش استفاده کنم .

    استادجان ،شما با آموزه های ارزشمند و یونیکتان ، یکتاپرستی را به بهترین شکل و به زیبایی بهم آموزش دادید.

    استاد جان ،شما تو این فایل گفتید کامنتها را تک تک میخوانید ، واسه همون خیلی خیلی با اشتیاق زیاد دارم کامنتهامو می‌نویسم ولی هنوز مثل بقیه دوستان ،مثل آقا یزدان ،آقا ابراهیم متبحر نشدم که کامنتهای زیبا در شأن و شخصیت شما استاد بزرگوارم بنویسم.

    استاد جان خیلی خیلی برام ارزشمندید. متشکرم که هستید . عاشقتونم ،هم عاشق شما استاد جانم و هم عاشق مریم جانم.

    استاد جانم ،من خدمتتان ایمیلی ارسال کردم خیلی دوست دارم که پاسخ دل انگیز شما را بخوانم و نظر شریف شما را متوجه بشم.

    استاد جانم ،الان دارم طبق آموزه های شما ، یه کار فوق‌العاده ای انجام میدهم .

    اول، توکل کردم به خدا و تنها یکتاپرستی را ضامن هدفم و خواسته ام کردم و دوم ،اطاعت از آموزه های شماست.

    یقین دارم همونی میشه که من میخواهم. به زودی نتیجه اش را با شما استادجانم و مریم جانم و هم خانواده عزیزم به اشتراک می‌گذارم.

    خدایاتنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
    • -
      سونا شریف نژاد گفته:
      مدت عضویت: 1517 روز

      ایسن جون سلام

      کامنت قشنگی حاکی از فرکانس زیبای الهی و دل زیبایت نوشتی

      از اینکه به خاطر باورهای توحیدی به اهدافت رسیدی بهت تبریک میگم دوست گلم

      واقعا این سایت و این خانواده بوی بهشت میده و خوندن کامنت های دوستان سایت باعث میشه در این مسیر توحیدی انسان ، ثابت قدم و مشتاق بمونه

      استاد و آموزش هاشون که دیگه نگم چقدر معرکه هستن

      در پناه خداوند همیشه خوش خبر باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
      • -
        ایسن خرمالی گفته:
        مدت عضویت: 887 روز

        سلام سونا جان

        دوست قشنگم

        خیلی خیلی ممنونم بابت تبریکت

        متشکرم از محبتت، متشکرم بابت پاسخ بسیار زیبات،دقیقا همینطور هست که میگید،این سایت الهی بی نظیره ،همتا نداره، ما خیلی خوشبختیم که عضو این سایت هستیم و از رهنمودهای الهی این سایت بهره مند میشیم.

        سونا جان براتون ،بهترین ها را از خداوند متعال آرزومندم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    فهیمه زارع گفته:
    مدت عضویت: 2980 روز

    بنام خداوند بخشنده ومهربان

    سلام به استاد گرانقدر وبانو شایسته عزیز

    وسلامی به دوستان الهی ام در این سایت الهی

    استاد جان من قبلاکامنت گذاشتم ولی الان که نماز خواندم ومشغول قرآن خواندن بودم به طرز شگفت آوری مچ ذهنم را گرفتم ویادم این حرف شما آمد که در یکی ازفایلها فرمودید به گفته پیامبر اکرم کفر دردل مؤمن مثل راه رفتن مورچه سیاه بر روی سنگ سیاه در دل تاریکی شب هست استاد من تازه فهمیدم که این شرک چقدر میتونه خفی باشه سارای عزیز تو کامنتش اشاره کرده که شرک نفس کارها را زیبا میکنه دقیقا درسته خیلی باید حواست باشه

    شرح ماوقعه :من قبل از عید بخاطر شرایطم چند ماهی میشد که خونه مامانم بودم به همسرم میگفتم میخوام عید خونه خودم باشم ایشون هم قبول نمی‌کردند به خاطر شرایط من یه روز بخدا گفتم این خواسته را تو بدلم انداختی من به دکتر وبقیه کار ندارم خودت هم نشونه ها رو بهم بگو تا بدونم مسیر وخواسته ام درسته یانه، همون بعدازظهر از صحبت‌های دونفر از نزدیکانم که دقیقا در مورد جابجایی به منزل شخصی خودشون بود من جوابم رو گرفتم شبش بخدا گفتم حالا که درسته خودت راهش رو برام باز کن خانم صاحبخانه تماس میگرفت بهم میگفت بیا خونه من هستم ایشان طبقه بالا هستند بلاخره روزی دوسه بارمیام بهت سر میزنم وکاری داری انجام میدم ویا خواهر همسرم میگفت آره بیا من صبح تا ظهر تنهام میام دو سه ساعت پیشت منم حواسم نبودکه دارم بجای حساب کردن رو خودش رو بنده هاش حساب میکنم همسرم موافقت کرد آمدیم خونه همه حرف همسرم این بود که چون پله داریم سخته برات ولی خدا برام جوری درست کرد که راحت ترین کار شده بود برام واستاد نشون به آن نشون که خانم صاحب خانه که اصرار داشت در حد یکی دوبار آنهم ده دقیقه آمد به من سر زدو خواهر همسرم فقط در حد سرکشی با مامانش آمدند ولی خدا برامن جوری برنامه چید بدون اینکه به خواهردیگه همسرم حرفی بزنیم خودش پیشنهاد میده به همسرم که من روزا میام پیش فهیمه تنها نباشه این آبجیش که میگم یعنی اصلا از خونه بیرون نمیره برا من باور کردنی نبود والان وقتی خانم صاحبخانه درب باز کرد من متوجه شدم (صدا پایین میاد )هنوز داشتم به توحید وشرک فکر میکردم گفتم آهان فهیمه حالا فهمیدی چرا میگن شرک بصورت زیبا ظاهر میشه تا بجای حساب کردن رو خدا رو بنده اش حساب کنی درست خانم صاحبخانه وخواهر همسرم از روخیرخواهی بود ولی چون من رو حرف آنها حساب کردم هیچ کدام نیومدند واز آنجا که خدا همیشه هوای بنده هاش را داره راههای بهتری براشون باز میکنه وناخودآگاه من در یه لحظه خفی بودن شرک در این حد در ذهنم تجلی شد

    خدایا ازت ممنونم که هرلحظه منو هدایت میکنی تا لایه های زیرین ذهنم را شخم بزنم ومنو متوجه رفتار وگفتار اشتباهم میکنی

    استادجان از شما ومریم بانو بی نهایت سپاسگزارم با این سوالات واین فایلها فقط دنبال جستجو در درون خودمون هستیم یعنی من وقتی هنگام قرآن خواندم یه لحظه متوجه این موضوع شدم چقدر گریه کردم واز خدا طلب بخشش کردم چون داشتم سوره ص

    در مورد قضاوت حضرت داود را می‌خواندم که بدون اینکه حرف دو طرف دعوی رابشنوه قضاوت میکنه وبعد از خدا طلب مغفرت کرد منم در آن لحظه حسی بهم گفت استغفار کن فهیمه وبعد هم آمدم سایت تا این تجربه را به اشتراک بزارم تا رد پایی بماند از خودم که همیشه یادم باشه توحید به عمل کردنه نه حرف زدن های زیبا

    دوستتون دارم

    در پناه حق شاد وسلامت وثروتمند وسعادتمند باشید در دنیا وآخرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 26 رای:
    • -
      سعيده رضايى گفته:
      مدت عضویت: 2013 روز

      سلام فهیمه جان

      لذت بردم صد آفرین به شما. خیلی زیبا به نکته ظریفی پی بردی که تشخیصش واقعا برای کسی که در مسئله توحید تازه کاره سخته. ولی شما با نور ایمانت متوجهش شدی. به خصوص اون قسمتش که گفتی شرک ظاهر مسائل رو زیبا نشون میده تا روی غیر خدا حساب باز کنی.

      ممنونم از این آگاهی که دادی. خیلی به دردم خورد.

      ان شاالله در پناه حق تندرست و همیشه خوش انرژی باشی. و البته موحد واقعی.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        فهیمه زارع گفته:
        مدت عضویت: 2980 روز

        سلام به سعیده زیبا

        ممنونم که وقت گذاشتی وکامنتم را خواندی وبرام نوشتی تا بقول دوستان اول صبحی چشم خدا رو داشته باشم چراغ آبی وکامنت خودم هم دوباره برام مرور بشه خداروشکر استفاده بردی یعنی سعیده هر چی از حال واحساسم آن لحظه بگم کمه خوشحالی همراه با تاسف

        الان هم که دارم برات مینویسم چند تا گنجشک مشغول صحبت کردن چه حس خوبی می‌میگرم این حس رو خوب را باهزاران عشق تقدیم سعیده عزیزم میکنم امروز روز معجزه الهی است ممنون از دعای خوبت

        در پناه حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    آرزو رضائیان گفته:
    مدت عضویت: 837 روز

    به نام خدایی که از روح خودش در من دمید و منو ارزشمند کرد

    سلام

    (با احترام به همه کسایی که سهمیه داشتن چه استفاده کردن چه نکردن)

    گذشته ی من مصداق همینه که استاد میفرماین که هرچی باور کنی همون رو دنیا بهت نشون میده

    کنکور که میخواستیم بدیم هزار بدوبیراه نثار سهمیه دارها که توی دفترچه میزان سهمیه شون خورده بود میکردیم ، خلاصه کنکور که دادم باید برای دولتی میرفتم شهر دور پس نرفتم و باز اجلاس تشکیل میدادیم که آره اگه سهمیه داشتیم الان نخونده دولتی اصفهان رو شاخش بود و این … ها با سهمیه ی پدراشون این جایگاه رو دارن و خودشون … و … این نفرت ما از ازشون باعث شد هرجا میدیدمشون بخوایم حالشون رو بگیریم و اذیتشون کنیم و یه جورایی دلمون رو خنک کنیم (چون حس میکردیم موفقیت یه فرصت های محدودی بوده که اینا از ما که از هر لحاظ ازشون سرتریم گرفتن) و دنیا هم مدام بهم ثابت میکرد که بله شماها درست میگین همه جا افراد بی دست و پایی میدیدم که توی جایگاه های بالا بودن و با سهمیه یا پارتی اون جایگاه رو داشتن و اصلا یه جورایی لایق اون جایگاه نبودن و هربار باورم محکم تر میشد که بله تنها راه موفقیت همینه اصلا مگه جور دیگه هم میشه …

    دانشگاه تموم شد ، دفترچه ازمون استخدام رو که وا کردم اولین چیزی که توجهمو جلب کرد ضریب نمره ی سهمیه دارها بود !!!! چرا من باید با ضریب 1 آزمون بدم و اونا با 1و خرده و دوباره روز از نو روزی از نو !!!

    آزمون استخدام قبول شدم و وقتی رفتم مصاحبه دقیقا کسایی که باهام تو یه گروه بودن هم همونا بودن کسایی که یه پرونده از مدارک پر کرده بودن که پدرشون فلانه و .‌‌.. و باز دنیا بهم ثابت کرد باورمو و باز باورم محکم تر شد که همه جا بشینم و جار بزنم که آی حق ما رو کیا میخورن و بی عدالتی و …

    اصلا استادجان این کانون توجه منو به سمتی سوق داد که وقتی ازدواج کردم و از شهر خودم رفتم اومدم کجا؟؟!! قانون دقییییق عمل کرد و منو آورد شهری که پررررر بود از همینجور آدما ، شهری که به حسینیه ایران معروفه :-)

    و این یعنی دقت قانون و بی نقص عمل کردن قانون چون ما قانون دفع نداریم ولی جذب داریم …

    وقتی با این مسیر آشنا شدم و یکم از توی در و دیوار در اومدم که اصلا چی به چیه اصلا اینایی که استاد میگه یعنی چی فهمیدم به به آرزو چی ساختی !!! یه مشرک به تمام معنا !!!

    همه چی برام قدرت داشت جز خدایی که یه اسم بود برای زمان ترسیدن و زمان گریه کردن و …

    خلاصه شروع کردم با دوره ای که خدایی که تو وجودم پیداش کرده بودم بهم گفت (عزت نفس)

    گذشت و تمرین هامو انجام میدادم ، فهمیدم من اصلا رشته تحصیلمو دوس نداشتم و دلایل انتخابش و دلایل شرکت در آزمون استخدامی و … رو لیست کردم دیدم همه با باورهای مزخرف و ناجور

    حالا علاقم چیه ؟! زمین تا آسمون با رشتم فرق داره ، حالا از کجا شروع کنم ! یه جورایی مستأصل و عاجز شدم انگار و کمک خواستم گفتم خدایا من ترکیدم انقد دودوتا چارتا کردم تو یه راهی بده چیکار کنم و زمانی که تسلیم میشی معجزه میشه!!!!

    فرداش موقع رانندگی دیدم تابلوی یه دفتر از یه شرکت بسیار معروف در کشور رو دیدم و تو ذهنم گفت دینگ چرا نمیری سراغش ببینی شرایطش چیه،گفتم بیخیال بابا تو ام دست گذاشتی رو پله اخر ، این مرحله برا با سابقه هاش هم قفله ، گفت برو یه سوال کن از این دفتره، دور زدم رفتم که باهاش حرف بزنم و با کسی مواجه شدم که کاملا نا امیدم کرد اخه تو فکر کردی بچه بازیه من ده سال سابقه کار داشتم و مدرک دانشگاهیم از فلان دانشگاهه و مرتبطه و من فلانم و … ، اونوقت تو بدون سابقه بدون حتی رشته ی مرتبط با یه علاقه مندی میخوای بری که چی برو ده سالی خاکشو بخور بعد شاید حاضر شن بهت سلام کنن اونم بدون مدرک مرتبط یه جورایی با تمسخر و طعنه کنایه!!!! قشنگ زد برجک رو ترکوند !!! وقتی آویزون از پله ها پایین میومدم تو گوشم صدای استاد بود که حرف وکیل مهاجرتی رو باور نکرد ولی برام آسون نبود شیطان داشت جیغ میزد با قدرت …

    شبش رفتم تو سایت اصلی خود شرکت و در کمال ناباوری دیدم بعد از هشت سال که هیچ فراخوانی نداشتن دقیقا الان فراخوان زدن !!!!!! اونم برای محدوده ی نزدیک من !!! عجب همزمانی !!! روز مصاحبه فرا رسید و وقتی رفتم دیدم اوه مای گاد چقد متقاضی !!

    با چندتاشون که صحبت کردم همه بالای پنج سال سابقه بخاطر ضعف ایمان و ضعف خودباوری خودمو باختم و بدون مصاحبه شرکت رو ترک کردم ، بعدم توجیح کردم که این راهش نیست داری بیراهه میری ، حدود 20روزی گذشت و من همچنان چیزای جدیدی از دوره عزت نفس متوجه میشدم و اجرا میکردم که برام پیامک اومد که متقاضی محترم وقت مصاحبه جدید فردا فلان ساعت !!! چی!؟ کدوم مصاحبه !؟ بعد متوجه شدم مصاحبه سری قبل بخاطر تغییر مدیرعامل لغو شده بوده و به زمان دیگه ای موکول شده ، اینو یه نشانه دیدم و خیلی قدرتمندتر از قبل پیش رفتم ، این دفعه هم همه داشتن از معرفی نامه هایی که از فلان سازمان آوردن و سابقه کارهاشون میگفتن، آگاهانه خودمو دور کردم گفتم میخوام امتحانش کنم نه برای قبول شدن بلکه میخوام انجامش بدم به عنوان یه تمرین که سدش برام بشکنه میخوام عزت نفسمو بسنجم ، به طور محسوسی حالم عالی بود تا مسئولش گفت هرکس معرفی نامه داره و سابقه کار لطفا داخل نیاره و روند کار فرق کرده و مدیرعامل جدید اصلا روند کاریش متفاوته !!!!! خدا میدونه چه حالی شدم ! همه شاکی همه معترض و من انگار احساس میکردم خدا بهم فرصت داده خودمو نشون بدم و داشتم خودمو کنترل میکردم گریه نکنم از چشمک فرصت خدا

    شرح ماوقع بسیاااار طولانیه

    ولی از بین یه تعداد بسیار زیاد که نشمردم 2 نفر انتخاب شدن که من یکی از اون دونفرم

    من با رشته ی نامرتبط رو فرستادن دوره فشرده و بعد اتمامش زمان ارائه اش مدیرعامل گفت من مطمئن بودم تو پتانسیلشو داری با این شوق یادگیری :-)

    و الان که دارم این کامنت رو مینویسم در حال فراهم کردن لوازم دفترمم

    من مصادف شده بودم با بهترین شرکت در این زمینه ، همزمان شدم با تغییر مدیرعاملِ سابقه گرا به مدیرعامل شخصیت گرا ، چی در اطراف من تغییر کرد در این مدت 110 روزه که در طی چندسال گذشته تغییر نکرده بود؟ چی شروع به تغییر کرد جز خودم ؟ چی شروع به تغییر کرد جز شروع به تغییر کانون توجهم جز تغییر نگاهم به خدا جز آرام آرام پی بردن به شرک درون وجودم که چقدر ریشه زده در تموم وجودم و منم و یه وجودی که هرچی پیش میرم با ابعاد جدیدی ازش مواجه میشم

    وقتی این« فقط یکی » و فقط یکی از جنبه ها و ثمره های این سه ماهه پس بزن برییییم که نتیجه ی سه سال و 6سال و ده سال و …. خارق العادست

    خدایا شکرت

    سپاس استاد عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
  7. -
    سعید عظیمی گفته:
    مدت عضویت: 1716 روز

    سلام به استاد عزیزم خانم مریم شایسته عزیز و دوستان همفرکانسی ام

    در مورد ژنتیک من هم این مثال رو شنیده بودم، اگر چه در بستگانم دوقلوهای همسان و غیرهمسان داشته ایم که نتایج کاملا متفاوت با یکدیگر داشته اند، اصلا همگی اون مثال‌ها به کنار بزرگترین و واضح‌ترین مثال در مورد ژنتیک… من هستم… من خودم که مطمئن هستم ژنتیکم یکی هستش…. قبول …. حالا من با همین ژنتیک یکسان که حتی 10 سال پیش در دانشگاه به من میگفتن که نابغه هستم، من با همان ژنتیک با همان آناتومی ، با همان خانواده، با همان جامعه، با همان دولت، با همان… فقط با آموزه‌های بینهایت ارزشمند باورساز استاد، الحمدالله رب‌العالمین چنان تغییری در زندگی‌ام ایجاد شده در تمام ابعاد، در تمام ابعاد… این بزرگترین نمود برای من هستش که من با همان ژنتیک الان در وضعیت و شرایطی هستم که هیچ ارتباط و شباهتی با خودم در 4 سال قبل ندارم …. خدایا شکرت که اینقدر دنیا و قانونش ساده است …. خدایا شکرت بخاطر قوانین واضح و مشخص ….. خدایا شکرت بخاطر نعمت وجودی استاد عباسمنش ….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
  8. -
    علی برزگر گفته:
    مدت عضویت: 1034 روز

    سَلَامٌ عَلَىٰ إِبْرَاهِیمَ (سوره مبارکه صافات آیه 109)

    سلام و تحیّت خدا بر ابراهیم باد

    سلام بر استاد توحیدی که واقعا باید افتخار کرد به این استاد بابت

    کلام فوق العاده زیبا و احساسیش

    سلام بر خانم شایسته قدرتمند

    و سلام به آقا ابراهیم عزیز و همه دوستان گلم

    داداش چیکار کردی با این فایل

    اون لحظه که گفتید واسه لب تون مشکل پیش اومده بود نمیتونستید

    به درستی خمیازه بکشید و شکر گذار خدا باشید گریه کردم به حال خودم که چرا شکر گذار این خمیازه نبودم تا امروز بخدا گریه کردم اگه بدونید کجام باور نمیکنید گریه کردم

    همین الان شنبه 24 تیر ماه تو عروسی هستم همه دارن خوشحالی میکنن من نشستم ب حال خودم گربه میکنم چرا بلد نیستم نعمت هام و بزرگ کنم و شکر گذاری واقعی و انجام بدم بخدا من باختم من درس شکرگذاری و بدجور صفر شدم

    خیلی اوضاع خرابه دوستانی که شکر گزاری و بلدن خوش ب سعادت تون

    دمتون گرم توروخدا به منم راهشو نشون بدید

    استاد جان الان تو عروسی هستم

    اما بخدا قسم داشتم راه شرک و میرفتم یهو هدایت شدم به کامنت آقا ابراهیم

    استاد داماد امشب ما یه پسر 18 ساله است اما وضعیت مالی پدرش که دوست منه خییلی خوبه

    به داماد خونه خریده بهش ماشین خریده بهش کار و زندگی داده

    من یه ساعت پیش داشتم میگفتم

    آره دیگه باباش بهش داده خودش چی داره باباش نبود مگه میتونس ازدواج کنه و از این حرفا که خداوکیلی ناخودآگاه اومد تو ذهنم

    اما استاد پدر ما 16 سال هست که ساکن بهشت هستند من واسه خودم خونه خریدم ماشین خریدم ازدواج کردم عروسی گرفتم و هزار مورد دیگه

    یهو یادم اومد دیدم وای خدا پدر هم نباشه خدا که هست مگه واسه تو این همه کار بزرگ نکرد علی تو چقد ناشکری چرا قدرت و میدی به غیر خدا همون لحظه شرمنده شدم

    خداشاهده یه احساسی بهم گفت بیاد سایت استاد کامنت برتر این فایل و بخون

    همه ی این اتفاق ها تو 5 دقیقه افتاد اونم تو عروسی

    تا بهم بگه علی جان شرک داشتی

    به خدا فقط زبانی میگفتی تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری می‌جویم

    آره حاجی ما خیییییلی اوضامون خرابه اما خداروشکر الان که بهم یه

    نشانه ای داد که علی آقا پاشنه آشیل تو شرکه وسلام برو این و درست کن بقیه خودش درست میشه یاد توحید های 5 و6 افتادم

    که استاد گفتید شما انسان توحیدی باشید خدا خودش ماشین و زندگی و پول و خود ب خود درست میکنه

    اما من اون موقع متوجه نشدم

    بعد از چند سال این فایل توحیدی شما منو روشن کرد فقط روی توحید و ایمان کار کنم

    استاد جان این سایت کامنت هاش

    زندگی عوض میکنه چه برسه به فایل های شما عمل کنیم اون موقع کن فیکون میکنه دمت گرم بابت این محفل توحیدی که واسمون قرار دادی دمت گرم استاد جان آرزوی بهترین هارو دارم واستون

    کامنتم و مثل همیشه با یه آیه قرآن که در مورد شرک و توحید است تمام میکنم

    سوره مبارک یونس آیه 104 الی 107

    بگو: «اى مردم! اگر در عقیده من شک دارید، من آنهائى را که جز خدا مى پرستید، نمى پرستم! تنها خداوندى را پرستش مى کنم که شما را مى میراند! و من مأمورم که از مؤمنان باشم!

    105 ـ و (به من دستور داده شده که:) روى خود را به آئینى متوجه ساز که از هر گونه شرک، خالى است; و از مشرکان مباش!

    106 ـ و جز خدا، چیزى را که نه سودى به تو مى رساند و نه زیانى، مخوان! که اگر چنین کنى، از ستمکاران خواهى بود!

    107 ـ و اگر خداوند، (براى امتحان یا کیفر گناه،) زیانى به تو رساند، هیچ کس جز او آن را بر طرف نمى سازد; و اگر اراده خیرى براى تو کند، هیچ کس مانع فضل او نخواهد شد! آن را به هر کس از بندگانش بخواهد مى رساند; و او آمرزنده و مهربان است

    از همه دوستان این سایت الهی تشکر میکنم هرجا هستید شاد و سبز و ثروتمند باشید…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 27 رای:
  9. -
    زهره آرزومندی گفته:
    مدت عضویت: 1695 روز

    بنام خالق ثروت افرین

    سلام به یادآوران نعمات زندگیمان و سلام به دوستان خوبم دراین مسیرالهی

    خداوندهمه چیزه همه چیز

    خدایاشکرت تو بزرگترین دارایی منی و تو بزرگترین شکرگذاری منی

    یادمه همیشه دوس داشتم تنها سفربرم تنهایی مهاجرت کنم تنهایی زندگی کنم

    ولی همیشه میگفتم نمیشه نمیزارن خانوادم

    استاد از وقتی که به این مسیرالهی هدایت شدم همه چیز تغییرکردبرای من

    از وقتی فهمیدم که خداوند درون منه ومنوهدایت میکنه به اون‌ مسیری که من میخوام و من خالق زندگی خودمم

    همه چیز تغییر کرد

    هرچقدر به خداوند نزدیکتر شدم همه چیزعالیتر رغم خورد

    من رویایی مهاجرت وسفربه تنهایی داشتم همیشه دوس داشتم از خانوادم دور باشم همیشه میگفتم قم برای من کوچیک شده

    دیگه اینجا جایی من نیس

    من باید برم دنبال زندگی خودم

    همیشه این خواسته رو داشتم از وقتی تو این مسیر و این اگاهی ها قرارگرفتم خواسته من واضح ترو پررنگترشد

    و این رویا برای من به حقیقت پیوست

    همه چیز خیلی راحت اتفاق افتاد

    و من مهاجرت کردم به تهران

    ی دختر تنها بدون هیچ اشنایی هیچ شناختی

    فقط میدونستم که باید برم

    قم برای من کوچیک شده

    وبر این باوربودم که من از پسش برمیام

    کاری نداره برای من

    خداکمکم میکنه

    خداوند شرایط و برای من رغم میزنه

    من چیزی کم ندارم و من با رفتن رشد میکنم موفق میشم

    درکل موضوع برای من خیلی اسان بود

    امکان پذیر بود

    از خداخواستم هدایتم کنه و من هدایت شدم در طول این مسیرهدایت شدم

    اصلا خداوندکاری کرد که مادرم برام ارزویی موفقیت کرد اصلا استاد واقعا خداوند مهرزد به کلام و قلب خانوادم هیچکس هیچی نگفت منی که میگفتم خانوادم نمیزارن

    خداوند همه چیزوبرای من اسان رغم زد

    و من هرچی که فکرمیکردم قرار ازش استفاده کنموبرداشتم

    و مابقی لباسامووسایلامودادم بیرون

    با ی چمدون لباس مورد نیازو9میلیون موجودی مهاجرت کردم

    بدون هیچ ترسی نگرانی اصلا درون من خیلی ارومه خیلی مطمئنم به اینکه خدا کمکم میکنه قم و تهران نداره توقمم خدا محافظ من بود اینجاهم خدامراقب منه اینجاهم خداوندروزی منومیده

    خیلی بخدایی خودم مطمئنم میدونم که خداوند به شجاعان پاداش میده و کمک میکنه

    خدا همه چیزه همه چیز

    منی که همیشه دوس داشتم دیگه چادر نپوشم تنهایی سفر برم مهاجرت کنم

    همه اینا اتفاق افتاد خیلی اسون و تنها دلیلش استاد اینکه من واقعا ازخداخواستم

    وخداوندبرای من خیلی اسون کردرسیدن به خواسته هامو

    ترس و نگرانی بودتومسیری که داشتم میومدم از ترس و نگرانی دستام سرد شده بودولی همش تو دلم میگفتم خدایا هدایتم کن خدایابهترین افرادو به سمت من هدایت کن خدایا ارومم کن خدایا دستاتوبزارروقلبم ارومم کن

    استادحرف زدن با خداوندخیلی ارومم میکرد گوش دادن به فایل ها ارومم میکردولی نه به اندازه حرف زدن خودم با خداوند

    شب اولی که تهران بودم بشدت دلتنگ بودم ی حس خیلی بدی داشتم احساس پوچی داشتم بااینکه این رویایی همیشگی من بودولی این حس داشتم

    دوباره صحبت باخداوند ارومم کرد

    گفتم خدایا ارومم کن بزاربیشتراز قبل احساست کنم بیشترازقبل بهت نیازدارم من هیچکسوجزتوندارم

    کنارم باش ارومم کن

    اصلا استاداینقدراین صحبت هامنواروم میکنه

    اینقدراحساس خوبی دارم

    شماواموزش هایی شما باعث شد تا من بفهمم خدایی خودموبفهمم بابا تو برای رسیدن به موفقیت نیازبه هیچکس و هیچ چیزی جز خدا نداری بهش بگواون بتومیده بی حدومرزمیبخشه بدون هیچ سوالی چشم داشتی خدایاشکرت

    ازشما استادعزیزم که باعث ایجاد این چنین ارتباط زیبا شدید بینهایت سپاسگذارم

    خداوند همه چیزه

    خداوند بیشترازمن میخواد تامن موفق بشم

    خداوندشرایط و برای من رغم میزنه به شرط ایمان و باور قلبی

    خدایا مرابه راه راست به راه کسانی که به انها نعمت داده ای هدایت کن

    خدایا مرابه سمت بهترین افرادوبهترین افرادبه سمت من هدایت کن

    خدایاشکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 27 رای:
  10. -
    نازیلا صادقی گفته:
    مدت عضویت: 946 روز

    سلام به جناب عباس منش و سایر دوستان خوب، من به صورت مادرزادی و ژنتیکی بابیماری خاص و نادری (Osteogenesis Imperfecta)متولد شدم که پزشکا میگفتن شاید هیچوقت نتونه راه بره چون به قدری استخوان های ضعیف و بی کیفیتی داشتم که حتی پاهام تحمل وزن بالاتنه من رو نداشتن و مدام میشکستن و همه از جمله علم پزشکی به این باور بودن که تنها راهی که من بتونم حرکت کنم استفاده از ویلچر هست. اما باور پدر و مادر من چیز دیگه ای بود با اینکه پدر من از پزشکان و کادر درمان بودن باز هم این باور را داشتن که من میتونم راه برم و تموم تلاششون رو کردن تا من هم باور به توانایی راه رفتن رو داشته باشم. بعد از چند سال رفته رفته پاهای من قوی تر شدن و الان با تجربه بیش از 30 عمل جراحی اونقدر استخوانهام مستحکم شدن که با دو تا عصا با اختلاف طولی 10 سانت بین دو پا، هم کوهنوردی میکنم هم سفر میرم و دو ساله که دارم سفرهای خارجی پرچالش رو از جمله نپال و فیلیپین هم تجربه میکنم. ذهن خلاقی دارم و از نخبگان حوزه گرافیک هم هستم و بیزنس خودم رو دارم.

    خواستم بگم شرایط من رو شاید کمتر از 5 درصد افرادی که دچار این بیماری هستن ممکنه داشته باشن و من با باوری که از خانواده ام گرفتم انقدر ذهن قدرتمندی دارم که به هرچیزی که بخوام میرسم و هیچ مانعی برای نرسیدن برای من وجود نداره و واقعا میتونم با اطمینان بگم ژنتیک هیچ عامل بازدارنده ای برای خوشبختی ما نیست. ممنونم از اینکه وقت گذاشتید و کامنت من رو خوندید. نازیلا صادقی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
    • -
      الهه امینی گفته:
      مدت عضویت: 994 روز

      سلام اول اینکه چه اسم زیبایی دارید و دوم اینکه توی این پیام کوتاه عجب کولاکی کردی …

      وای خدای من واقعا چه شاهکاری کردی باعث افتخاری شما 30 عمل جراحی و اختلاف طولی 10 سانتی بین دو پا و کوهنوردی و سفر خارجه

      مرحبا دختر بی‌نظیری بی نظیر…

      تو سد محدودیت رو شکستی چقدر ذهن قوی داری

      من کییییییییف کردم

      ممنون که نوشتی عزیزم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        نازیلا صادقی گفته:
        مدت عضویت: 946 روز

        عزیز دلین الهه جان ممنونم از اینکه نظرتون رو برای من نوشتید، خلاصه نوشتم چون داستان من خیلی مفصل و طولانیه. سعی می‌کنم هربار با موضوعاتی که استاد مطرح می‌کنن تجربم رو با جزییات بگم که بتونم از دوستانی چون شما کمک بگیرم برای طی کردن مسیر درست و رسیدن به اون باورهای قدرتمندی که می‌تونه زندگی من رو متحول کنه.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: