اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
من این فایلو دیشب گوش کردم ، تنها بودم و حالم یه ذره از دست خودم خوب نبود ، داشتم با ماشین میرفتم یه جایی ، تو جاده که میفرفتم و گوش میکردم فقط گریه می کردم و گوش میدادم ، چون این فایل برای من بود ، گریه میکردم چون خداوند رو بیشتر میشناختم و اشک شوق می ریختم، گریه میکردم چون گناهکار بودم و ازش طلب بخشش میکردم ، گریه میکردم چون یاد کمک ها و هدایتهاش می افتادم جاهایی که تنها بودم و میخاستن منو زمین بزنن ولی اون منو سربلندم کرد و بهم عزت داد ، گریه میکردم چون من گناه میکردم و اون ندیده میگرفت و باز بهم نعمت بیشتری میداد، گریه میکردم به خاطر اینکه من خیلی آدم ضعیفی بودم و اون کمکم میکرد، گریه میکردم به خاطر ترسهایی که داشتم و هیچ کدوم از ترسهام واقعی نبود و هیچ کدوم اتفاف نیافتاد چون اون پیشم بود و دلگرمی بهم می داد و آرومم میکرد، گریه میکردم چون نعمت هایی بهم داده که خیلی ها آرزوی داشتنشو دارن.
من الان که یه مقدار به لطف استاد عزیزم آشنا شدم با مباحث توحیدی ، و دارم گذشته ام رو مرور میکنم و اتفاقاتی که برام افتاد و اتفاقاتی که برام نیافتاد رو مرور میکنم ، متوجه شدم که خداوند هر لحظه پیشم بوده . جاهایی بوده که من نمیتونستم حرفم رو بگم و اون بجای من حرف زده ، جاهایی بوده که تو رانندگی من نمیدونستم که باید ترمز بگیرم و اون به جای من ترمز گرفته ، جاهایی بوده من نمی دیدم و اون برام چشم شده، زمانهایی بوده که اصلا پول نداشتم و اون به جای من خرج کرده ، زمانهایی بوده که نزدیک بود که آبروم بره ولی خودش آبروم رو حفظ کرده ، زمانهایی بوده که کم مونده بود که عیبم برای دیگران مشخص بشه ولی خدا اوضاع رو جوری تغییر داده که عیبم مخفی مونده ، زمانی بوده که بچه ام داشته از دست میرفته و اون دوباره بهم هدیه داده ،
خدایا شکرت به خاطر نادیده گرفتنهات، خدایا شکرت به خاطر دیدن هات، خدایا شکرت به خاطر هدایتهای دقیق و بموقع، خدایا شکرت به خاطر نعمت هایی که نمیتونم بشمارم ، خدایا بخشش به خاطر کم کاری هام.
امروز روز تولدمه و من این فایلو هدیه تولدم از طرف خداوند میدونم چون خیلی برام درس داشت و بهم تلنگر زد تا دوباره به آغوشش برگردم و فقط از خودش بخام و در پناه اون باشم و امروز برام تولدی دوباره هست تا با انگیزه و شور و اشتیاق بیشتری در این مسیر توحیدی تلاش کنم تا رشد کنم و به همه خواسته هام برسم،
در پایان از استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته پرتلاش و تیم حرفه ای شون هم سپاسگزاری میکنم.
باسلام خانم زیبا ، ممنون بابت تبریکتون، کامنت شما هم مثل اسمتون زیبا بود و استفاده کردم و انرژی گرفتم، امیدوارم در پناه خداوند مهربان روز به روز رشد و پیشرفت داشته باشین، من هم پیشاپیش تولدتون رو بهتون تبریک میگم، سربلندی شما را آرزومندم.
سلااااام استاد عزیز و مریم خانم شایسته و دوستان گل..
خدایا شکرت عجب فایلی هدایتم کردی دمت، بله بله همه قدرت دست دوست تو هستی تنها هادی و حامی، بقول کلام قران تنها یارو و یاور تو هستی….
خدایا شکرت..
چند روز پیش بطور اتفاقی دوستی رو در مکانی دیدم که اصلا فکرش رو هم نمیکردم اونجا ببینمش و چقدررررر از دیدنش خوشحال شدم ، این موضوع موجب شد که به این فکر میکنم که خدا چطور من و اون دوست رو هدایت کرد که همو ببینیم از ساعت خروج ما از خونه گرفته تا میزان توقف های ما در هرجایی، سرعت حرکت ما حرکت ماشینهای دیگه ، دقیق یادمه اینطور بود که من میخواستم برم به مثلا نقطه بی، بعد یهو هنگام حرکت گفت برو خونه مامانت و کاملا گفت و گو کردم گفتم من که اونجا کاری ندارم اوجا چرا اخه گفتی اوتجا برم؟ و پیروی کردم و رفتم، و ساعت کوتاهی اونجا بودم و برگشتم به سمت نقطه بی، طی مسیر گفتم برم مغازه ی سر راه فلان وسیله رو بخرم، نزدیک مغازه که شدم گفتم ولش کن حوصله ندارم خریدم واجب نیست، باز هم دلم گفت برو و من میگفتم ولش کن و در اخر باز هم پیروی کردم،
توو مغازه خریدم به این صورت بود که چیز میخریدم دوباره یه چیز دیگه یادم میومد دوباره خرید میکردم، خودم تعجب کردم که چرا تک تک دارم خرید میکنم، که یهو صدای دوست عزیزی رو تو مغازه شنیدم و تعجب کردم که اونجا چه میکنه؟؟؟
گفت مغازه بغلی که کارگاه نجاری بوده دوستش بوده که الان بسته است، که ارّه دوستش دستش بوده رو خواست بیاره اما الان نیست گفت بدم به این مغازه….
شاید داستان الان کمی طولانی شد اما من خیییییلی اون روز به هدایت الله فکر کردم که به همین راحتی رقم زد،
اما واقعا چطور رقم زد که اون هم در اون ساعت به اون مغازه برسه، که دوست نجار نباشه، که بخواد ارّه رو بیاره بده این مغازه..
خیییییییلی کار خدا غیر قابل درک هست که برای ما که چطور این کارو کرد؟؟؟؟
و بسیار بسیار مثلهای چنینی رو دیدم و متوجه شدم و چقدر برای خدا بقولی مثل اب خوردن میمونه…. و این موردها باعث شد در مورد خواسته های دیگه یادم بیارم و بگم ببین خدا مثل اب خوردن انجام میده به خودش بسپار و بی خیال باش.. .
و چقدر این توجه به این مثالها منو اروم تر کرد و بی خیال تر انگار رها از همه خواستها شدم دوست دارم تجربه کنم اما نگران و وابسطه نیستم.
چقدر جمله تون رو دوست داشتم که خدایا قدرت شکر گذاری من رو بیشتر کن، چقدر دعای قشنگی و قابل تامل…
یهو یه مقیاسی به من گفته شد، گفت تو عاشق هر ادمی که باشی وقتی اون هر چی بگه میگی چشم و هر حرفی هم میگه قبول میکنی و برات صادق هست، یعنی باورش داری یعنی ایمان داری بهش.
پس میخوای ایمانت به خدا بیشتر باشه بیشتر عاشق اش باش،، قبولش داشته باش و به صداقتش شک نکن….. که واقعا کار خدا بی عیب و نقص هست………
خدایا شکرت چقدر این فایل عالی بود و پر بار، قبل این فایل داشتم به این فکر میکردم که چقدر دلم بارون میخواد هدایا شکرت جیگرم کیف اومد با دیدن این بارون شکرت شکرت شکرت….
خیلی وقته که دیگه هیچ دیدگاهی نذاشتم و امروز دوست دارم دوباره شروع کنم از معجزات زندگیم بگم شش ماه پیش من تصمیم گرفتم برای زندگی مهاجرت کنم به مازندران اما نه پولی داشتم نه ایده ای شهودم گفت بگردم از سایت دیوار توی شهر های مازندران دنبال کار که یه کار خیلی خوب پیدا کردم در شهر متل قو پرستار یه خانم سن بالا که قرار بود از تهران بخاطر اب و هواش بیاد ویلای پسرش شهر سلمانشهر زندگی کنه این خانم سالم بودن اما چون تنها بودن پسرشون برای تنهایی مادرشون یه پرستار میخواستن حقوق بالا جای خواب تو یکی از پنج تا اتاق ویلا و خلاصه من تما گرفتم صحبت کردیم چند روزی گذشت و این اقا برای اینکه خاطرش جمع بشه گفت باید با بزرگترم صحبت کنند ببینن خونواده راضی هستن در جریان هستن که من میخوام مهاجرت کنم چون پدر ندارم شماره مادرمو دادم و با مامانم صحبت کردن و ایشون خواستگار مامانم شدن خلاصه کلی پیگیری و التماس درخواست و بعد از یه ماه اشنایی با مامانم قرار شد مامان چند روزی بره شمال که از نزدیک بیشار با هم اشنا بشن من و برادرم هم موافق بودیم چون ادم خوب و موقعیت خوبی داشتن ایشون اینم بگم ما اصلاتا مشهدی هستیم و میشهد زندگی میکردیم مامان رفت و چند روزی اونجا بود و بع دقیقا روزی که مامان داشت میرفت تهران که از اونجا بلیت پرواز داشت به مشهد تو راه صابخونمون زنگ زد به مامانم و گفت خانم ولی زاده باید خونه رو خالی کنید یه ماه دیگه قرار داد خونمون بود که پسرم میخواد خانومشو بیاره اونجا مامان به اون اقا گفت و ایشون پیشنهاد دادن ما بریم با ایشون زندگی کنیم مامان اومد مشهد و داداشم گفت مامان پریسا که میخواد بره همش میگه دوست دارم برم شمال خب بیاین با هم برین اونجا یه خونه بگیرید و مستقل زندگی کنید تا این اقا رو هم بیشتر بشناسی که اگه نخواستی به هر دلیلی رابطه ادامه بدی خونه از خودت داشته باشی با اینکه ما پول کافی نداشتیم اما چون به خداوندی که تا اینجا هدایتمون کرده بود اعتماد کردیم و گفتیم خودش درست میکنه مامان بعد 20 روز دوباره رفت شمال دنبال خونه دومین خونه ای که دیده بود رو با یه قیمت خیلی خوب رهن و اجاره کرد و پولش اصلا همینطوری خداوند رسوند ما خونرو گرفتیم اونم چه خونه ای چه جایی نزدیک دریا که پیاده میشه رفت دریا نزدیک کوه و کل مسیر خونمون یعنی خیابون خونمون یه طرفش یه رودخونه بزرگ داره که میشه با قایق تو رودخونه رفت از کوه به دریا رودخونه میریزه و کل مسیر خونمون یه طرف دریاس یه طرف جنگل و کنار رودخونه اصلا یه جای رویایی هدایت شدیم که هنوزم باورم نمیشه یه همچنین جای زیبایی خونمون باشه خلاصه مامان خونه موند من و داداشم لوازم رو بار ماشین کردیم فرستادیم برادرم بخاطر قرار داد کاریش شال اینده قرار شده بیاد و منم چند روز بعد بلیط گرفتم و اومدم جالب اینجاس خونمون کلا یه طبقه دربسته که پایینش یه پارکینگ بزرگ داره و تو کوچه ای که هستیم تنها خونه ما پارکینگ داره و هر وقت مهمون میاد کیف میکنه کا ماشسن رو تو پارکینگ میزاره ما تنها کاری که کردیم به خدا اعتماد کردیم و خودمون رو سپردیم به جریان الهی و به راااحتی به راحتی مهاجرت کردیم به جایی که تصورشم نمیکردیم کوچه ای که کل خونه هاش برای یه خونواده اس خواهر و برادرن از امنیتش که نگم مثلا میرن یکی دو روز نیستن کلید رو در خونشونه ما اول فکر کردیم فراموش کردن کلید رو دره بعد متوجه شدیم که نه اینجا انقدر امنیت داره که کلید همیشه رو در خونشونه خونه ها حیاط نداره خیلی باحاله مامان همیشه میگفت دوست دارم خونه ای داشته باشیم که حیاطش دیوار نداره و ما تو کوچه ای هستیم که حیاط خونه ها دیوار نداره الهی شکررر واقعا اگر هزار سال میگذشت ما نمیتونستیم فکر کنیم به این راحتی از 900 کیلومتر دور تر تو یه شهر دیگه به سرعت 2 روز ما خونه بگیریم اون هم با این همه امتیاز هیچ کس خبر نداشت ما قراره مهاجرت کنیم هیچ کس جز خودمون 3 نفر وقتی رفتیم مستقر شدیم مامانم به همه گفت و همه گفتن شما دیونه اید دوتا زن تنها بدون هیچ پول و درامدی چطور جرات کردید اما اگر این دیوانگی هست من عاشق این دیوانگی هستم البته هر چند که بعدش همه تحسین کردند این شجاعت و جسارتمون رو من اسمش رو شجاعت نمیزارم میگم ایمان به رب و قدرت رو تنها دادن به پروردگار همه چیز رو اینقدر آسان و رویایی میکنه واسه اهل ایمان
به نام خداوند بخشنده مهربان، خداوند هدایتگر من و همه دوستان به شرط باور قلبی به خودش
درود بر شما استاد عباسمنش عزیز
توحید یعنی قدرت رو دست یک جریان بدی، اون جریانی که من و همه موجودات و کهکشانها و ستارگان و کیهانو بوجود آورده و داره مدیریت میکنه
ما همیشه فکر میکنیم خودمون با جسم مادی مون در مقابل عوامل محیطی داریم تلاش میکنیم یا میجنگیم و 90 درصد آدم ها از قدرت ذهنشون هم خبر ندارن و تا چیزی رو نبینن باور نمیکنن
اشعار پروین اعتصامی نشون دهنده اینه که این شاعر بزرگ از قوانین خداوند خبر داشته و به طریقی داشته ازشون استفاده میکرده و در شعرهاش میشه رد پای این قوانین رو دید، چقدر عالی مثال زده و شعر گفته
مثال داستان موسی درس های بینظیری به ما میده
وقتی ما دعایی میکنیم و درخواستی از خداوند داریم باید بدونیم که وعده خداوند همیشه شدنیه و همیشه حقه، ما فقط باید اجازه بدیم از طریقی که میدونه درسته مارو به اون خواسته برسونه، موقعی که ما درخواستی داریم و خداوند راهی رو برسرمسیرمون قرار میده ممکنه مسیر به مذاق ما خوش نیاد ولی در پس اون مسیری همون خواسته ای هستش که ما درخواست کرده بودیم، ولی گفتم چون اکثر ما میخوایم بدونیم و سر در بیاریم از شرایط فکر میکنیم که مسیر درست نیست و خودمونو از خواسته مون دور میکنیم ولی اگه یکم ایمان داشته باشیم صبر کنیم و توکل کنیم مطمئنا به اون خواسته میرسیم
دشمن ایمان و توکل ، شک و تردیده
وقتی درخواستی کردیم و شک داریم که خدا میتونه انجام بده یا نه داریم شرک میورزیم و خودمون از خواستمون دور میکنیم
برای خودم بارها پیش اومده که وقتی اجازه دادم خداوند هدایتم کنه به خواسته هایی که میخواستم از جایی که فکرشو نمیکردم رسیدم، ولی وقتایی که از عقل و آگاهی خودم خواستم کمک بگیرم همه چیز خراب شده، یادگرفتم اجازه بدم خداوند بهم بگه چه کار کنم ، درسته کار راحتی نیست غلبه بر نجواهای ذهن ولی هرچقدر تمرین کنیم یواش یواش به مدار بالاتر میریم و راهنمایی های بیشتری دریافت میکنیم
اتفاقاتی که برای ما رخ میده بر اساس عدل خداونده اونم به اینصورت که ما همون چیزی رو دریافت میکنیم که به جهان میفرستیم و چیزی غیر از این نیست ، هیچ چیز اتفاقی رخ نمیده و این ما هستیم که باعث میشیم اتفاقات چطور رقم بخوره
اون موقع که بعد از یه تضادی میتونیم خودمونو آروم کنیم ، میتونیم صدای خداوندو بشنویم چون اگه در حالت ناراحتی و غم بخوایم کاری کنیم اون صدای شیطان و صدای نجوای ذهنه، ولی وقتی آروم شدیم اون صدا ، صدای خداونده و الهاماتی هست که از طرف خداوند به ما گفته میشه اگه بتونیم با ایمان و توکل بهش عمل کنیم اون موقع ست که پاداش ها میان، البته که کار آسونی نیست به راحتی بتونیم از حالت منفی به حالت مثبت برسیم باید سیر تکامل طی کنیم و نه از خودمون و نه از دیگران نباید انتظار داشته باشیم یکدفعه حالمونو خوب کنیم ولی میتونیم برای قدم اول به نکات منفی کمتر توجه کنیم بعد زمانشوکمتر کنیم و بعد بتونیم به نکات مثبت هم توجه کنیم
ما هرگز نمیتونیم سپاسگزار واقعی خداوند باشیم ولی وقتی بتونیم نعمت هایی که بهمون داده رو ببینیم و احساس خوبی داشته باشیم اون موقع پاداش های خداوند بیشتر میشه و درب رو روی جریان نعمت های خداوند میتونیم باز کنیم
انسان ها وقتی مشکلاتشون حل میشه و از تضادی بیرون میان جوری رفتار میکنن که انگار خودشون مشکلو حل کردن و اصلا دچار چنین تضادی نبودن
ما اگه جلوی خداوند متواضع و فروتن باشیم خداوند کاری میکنه که جلوی بندگانش سرمون همیشه بالا باشه
مشکل ما اینه که یادمون میره خداوند چه نعماتی بهمون داده و برامون عادی میشه اگه بتونیم یکم به یاد داشته باشیم و قدردان نعمات خداوند باشیم میبنیم که همین قدردانی و اینکه قدرت دست چه کسی هست ، میتونیم به نعمت های بیشتری برسیم
استاد جان ممنونم از شما به خاطر این آگاهی ها و از خداوند سپاسگزارم که این همه نعمت بهم داده، خیلی دوستون دارم و دوست دارم بیام امریکا از نزدیک ببینمتون
سلام به دوستان عزیز خانواده عباسمنش استاد و مریم عزیز چقدر کامنت یوسف عزیز برای رسیدن به خواسته ها وعدل خداوند کامل بود سه بار خوندم وکلی لذت بردم
از خداوند میخواهم کمکم کند تا بتونم درک کنم وتکاملم رو طی کنم و برای رسیدن به خواسته ام صدای ذهنم رو آروم کنم و به الهامات خداوند عمل کنم ممنونم از کامنت زیباتون خیلی به موقع بود
خدارو سپاسگزارم که کامنتی که خداوند هدایتم کرد تا بنویسمش مورد لطف دوستان قرار گرفت و برای افرادی همچون شما مفید واقع شد
بی شک که همه ما برای بهبود خودمون میتونیم همیشه تلاش کنیم باید همیشه امیدوار باشیم و توکل کنیم به خدا و آرام باشیم اون موقع است که صدای خداوند و هدایت خداوندو میشنویم
امیدوارم در پناه الله یکتا شاد سالم ثروتمند و سعادتمند باشید
بسیار سپاسگزارم که این کامنت زیبا رو نوشتید و به من یادآوری شد که وعده خداوند حق هست و منو به خواسته ام میرسونه کافیه من بخوام ، من ایمان و توکل واقعی داشته باشم و رها باشم در بهترین زمان اتفاق خواهد افتاد.
از دیشب ذهنم درگیر یک خواسته ایی بود که از خداوند داشتم وقتی میخواستم بخوابم به خدا گفتم میدونم که منو به خواسته ایی که دارم میرسونی
نمیدونم کی ولی من از تو خواستم که در زمان مناسب منو برسونی پس رها میکنم و از زندگیم از داشته هام از نعمت هام لذت میبرم
به قول استاد که در فایل
« رابطه ما با انرژی ایی که خدا نامیده ایم میگفتند در رابطه با نوشتن کتاب چگونه فکر خدا را بخوانیم که استاد هیچ ایده ایی نداشتند ولی خدا بهشون گفته بوده که تو برو شروع کن باورم داشته باش آرام باش لذت ببر در زمان درستش بهت گفته میشه هدایت میشوی »
اما خب از اون جایی که نجواها هم هستند و بیکار نمیشینند کنترل این نجواهای ذهن کار سختیه
( هرچند اولش سخته اما کم کم دستت میاد چجوری افسار ذهنتو دستت بگیری ) با اینکه موقعیت های دیگه ایی بوده و من درخواستی داشتم از خداوند و رها بودم و فقط به خودش سپردم و توکل داشتم به خدا و تونستم تا حدی ذهنمو کنترل کنم و در بهترین زمان به خواسته ام رسیدم
(البته که کار کردن روی باور ها هم مهم ترین رکن هست )
و میگفتم خدایاشکرت که الان در این زمان به خواسته ام رسیدم اگر طبق چیدمان خودم میخواستم برسم بهش زمان مناسبی نبود خوب شد که الان رسیدم بهش.
اما الان هم همینطوره مثل قبل کافیه من فقط ازش بخوام
و همش به خودم یادآوری میکنم که زهرا خداوند اجابت میکنه درخواست بنده هاش رو
به قول خداوند در قرآن که میفرماید
به پیامبر بگو که من نزدکیم اگر از تو درمورد من سوالی کردند بگو من نزدیکم من اجابت میکنم درخواست درخواست کننده رو اما به شرط ایمان به شرط پاکی دل .
من تا جایی که قانون رو درک کردم دارم عمل میکنم و سعی خودمو میکنم که ثابت بمونم در این مسیر ولی امید دارم و مطمئنم که خدا پاسخ خواهد داد.
کامنت شما رو مطالعه کردم و بسیار لذت بردم در واقع کامنت شما تکمیل کننده کامنت بنده بود و نکات آموزنده عالی داشت
قطعا ما میتونیم هرلحظه بهتر باشیم مهم نیست در گذشته چقدر مسیرو اشتباه رفتیم همین که متوجه بشیم میتونیم برگردیم و از به مسیر درست بریم و از نعمت های خداوند بیشتر استفاده کنیم با بزرگ کردن ظرف وجودی مون
کافیه رها کنیم و نگران چیزی نباشیم من مطمــءنم وقتی رها میکنیم و به خدا میگیم که من نمیدونم فقط این خواسته رو میخوام و راهشو تو به من بگو اون موقع ست که از جاییکه فکرشو نمیکردیم وارد زندگی مون میشه
البته که باید همیشه تمرین کنیم و نذاریم یادمون بره
استاد شایسته مهربان و عشق و هنرمند عجب شاهکاری ساختید با عکسی که کاور فایل کردید واقعا اثر هنری بی نظیری ساختید،براونی مغرورِ جذّاب چه زیبا در مقابل دست های نوازشگر استاد سر خم کرده،زیباترین عکسی که تا به حال روی فایل های سایت کاور شده همین عکس هست که به دریم بوردم اضافه کردم،آخه دیدنتون یکی از بزرگ ترین آرزوهای من هست،سپاسگزار تمام زحماتتون هستم استاد شایسته نازنین و چه زیبا این فورد بی نظیر را در مسیر سبز و زیبا هدایت می کردید تا استاد با فراغ بال درباره بحث شیرین و جذاب توحید عملی صحبت کنند(。‿。)
استاد عباس منش عزیز چقدر لذت می برم وقتی اشعار زیبا و همینطور قرآن را در قالب قانون برای ما خیلی واضح و مفصل شرح میدین و دوست دارم از این دسته فایل ها بیشتر و بیشتر روی سایت قرار بگیره و شما بسیار تأثیرگذار و شیرین بیان میکنید که به عمق جان هر موحدی مینشینه البته اگر افتخار موحد بودن را داشته باشم،خلاصه استاد عزیزم امروزم را ساختید و ساز دلم را کوک کردید،کلمه ایی برای تشکر پیدا نمیکنم که حق مطلب را به جای بیاورم برای سپاسگزاری از شما که از هر فرصتی بهترین بهره رو می برید و درباره یک مطلب مهم و اساسی برای ما صحبت میکنید که هر کدام از این فایل ها که رایگان و بی منت برای ما روی سایت قرار میدین گنجینه ایی از تمام ثروت های جهان در آن ها نهفته است و چقدر باعث گسترش جهان هستید خوشا به حالتون،خدا رو شکر میکنم برای وجود پر برکتتون و برای حضورم در این سایت الهی.
امروز صبح هم طبق معمول هر روز از خداوند طلب هدایت کردم که شنیدنی ها را بشنوم و دیدنی ها را ببینم تا بهتر بدانم که امروز چه رسالتی را باید به سرانجام مقصود برسانم که هدایت شدم به این فایل بی نظیر و شاهکار.
استاد جونم امروز با دیدن این فایل خیلی اشک ریختم و از خداوند خواستم که من هم به بالاترین حد ممکن از توحید برسم.
این روزها خیلی دقیق و موشکاف شدم روی رفتارهای خودم و دائم از خودم می پرسم که در این سه سالی که افتخار حضور با بهترین استادهای دنیا نصیبم شده و هر روزم را با صدای پرطنین شما و تمرین و تکرار صحبت های شما صبحم را شروع میکنم و شب ها بعد از خواندن دیدگاه های بی نظیر دوستانم به خواب میرم،چقدر توانستم این صحبت ها و قوانین خداوند را سرلوحه اعمال روزمره زندگی ام قرار بدهم؟ گاهی به خودم خرده می گیرم که چرا کاری برای محقق شدن خواسته هایت انجام نمی دهی؟ چرا قدمی برنمی داری؟ اما وقتی دقیق تر میشم میبینم که چه توحید عملی بالاتر از این که هر جا بحث غیبت و قضاوت هست یا سکوت میکنم و خودم را مشغول به کاری میکنم یا آن مکان را ترک میکنم و یا خواهش میکنم که بحث عوض بشه بگذریم که مسخره هم میشم که لیلا جدیدا واعظ شده.
این که همیشه سعی میکنم از زاویه روح که همان خداوند هست به انسان ها و مخلوقات نگاه کنم که همچنان از این دیدگاه فقط خوبی ها بدون نقص و کم و کاستی به چشم می آیند و برای همه مخلوقات خداوند درود می فرستم و خیر و برکت را بدرقه راهشان میکنم.
همین که بدون این که من تلاشی کنم، مادرم که همیشه در مقابل تمام حرف های من مقاومت داشت امروز که داشتم این فایل محشر رو میدیدم، مادرم تا استاد عباس منش رو دید بلند گفت آقای خوش تیپ کی بشه شما رو از نزدیک ببینیم؟من که دیگه از خوشحالی فقط اگه دو تا بال داشتم پرواز می کردم چون آرزوی قلبی من این بود که مادرم هم در این مسیر قرار بگیره و ذهنیت مذهبی که در تمام وجودشون رخنه کرده بود به مسیر درست هدایت بشه و این اتفاق افتاد بدون این که من حرفی بزنم و تا همین حد هم برای من خوشحال کننده هست.
این که هر وقت می خوام فکر کنم که کارهامو چطور سر و سامان بدم فورا از خداوند طلب مغفرت می کنم که در کار خداوند دخالت کردم و این عبارت را تکرار می کنم خداوندا من تمام امورم را به تو می سپارم که انجام تمام امور بر عهده توست و من فقط افتخار بندگی تو را دارم و اتفاقی که می افته این هست که یک آرامش خاطر عجیبی در قلبم می نشیند و راحت و سبک بال میشوم و جالب این که آن کارها بدون این که من دخالتی داشته باشم انجام میشوند و من فقط سجده شکر به جای می آورم.
این که در تمام امورم با خداوند مشورت می کنم و خداوند هم در خواب و بیداری هدایتم میکند و خیلی خیلی اتفاق های بی نظیر دیگه که فقط بین من و خداوند هست، تمام این ها اگر توحید عملی نیست پس چه هست؟؟ البته که تمام این ها تازه نقطه شروع هست و تا زمانی که نفس می کشم باید تکرار و تمرین کنم تا به عادت رفتاری و شخصیتی من تبدیل بشه و به اندازه ایی که عمل کردم نتیجه دیدم نه بیشتر و نه کمتر و عدل خداوند بی نقص و کامل هست.
و دقیقا همین جاست که متوجه میشوم چه ترمز ذهنی ریشه داری را هنوز در ذهنم یدک می کشم که برای محقق شدن خواسته هایم باید حتما کارهای فیزیکی انجام بدهم و به خودم تلنگر می زنم که تو فقط ورودی های ذهنت را کنترل کن،توکل کن و تسلیم باش و قدرت را فقط و فقط به خدا بده تا کار فیزیکی که باید انجام بدی به قلبت الهام بشه و هر روز در فانوس دریایی حتما این را به خودم متذکر میشوم که مراقب ورودی های ذهنم باشم و غیبت و قضاوت نکنم و انصافا تمام سعی ام هم بر همین است و تا حدود زیادی موفق هم هستم و چه چیزی بالاتر از این که بتوانم هر روز منِ بهتری باشم و خداوند هم برای من اعتبار می شود ، ثروت می شود ، عشق می شود و به قول استاد خداوند برای من آنچه که نیاز دارم می شود.
باز هم سپاسگزارم برای این مبحث زیبای امروز و این که دوباره تفاوت کلمه من و ما را که خداوند در قرآن به آن ها اشاره کرده، اینقدر زیبا توضیح دادین،استاد عباس منش عزیزم استاد شایسته نازنینم شما فوق العاده و بی نظیر هستید.
امیدوارم که مسیر زندگی من و همه دوستان توحیدی ام همانند مسیر زندگی شما سبز و بی انتها باشه آمین
سلام خدمت استاد عباس منش و خانوم شایسته و همه بچه های سایت
این داستانهای حضرت موسی در قرآن از جذابترین داستانهای قرآنی هست که میتونیم بسیار زیاد از این داستانها توی زندگی روزمره بهره ببریم و استفاده بکنیم
و توی این داستان رها کردن حضرت موسی روی آب توسط مادرش به نظر من مهمترین درسش
کنترل ذهنه
اینجا مادر حضرت موسی بعد از این که بچه رو روی آب رها کرد این نبود که دیگه کارش تموم شده و دیگه کنترلی رو آینده و شرایط نداشته باشه
و کاری از دستش بر نیاد
مادر موسی بعد از رها کردن بچه روی آب دوتا کار میتونست انجام بده
یکی این که با گریه و زاری و گله و شکایت از زمین و زمان در احساس بد باشه و با ترس و نگرانی شرایط رو جوری رقم بزنه که دیگه هیچ وقت دستش به بچه نرسه
یعنی خودش خالق زندگی خودشه در هر شرایطی
یا راه دیگه اینه که با کنترل ذهن و توکل به خدا و ایمان به عدل و قوانین خداوند بتونه که افکار منفی و ترس و نگرانی از آینده رو کنترل کنه و شرایط رو به نفع خودش رقم بزنه
و خداوند هم داره به مادر حضرت موسی قوانین رو گوش زد میکنه که نترس و غمگین نباش که اینجا قوانین در کارند تو خودت انتخاب میکنی آینده چه اتفاقی بیفته و شرایط چطور پیش بره
این هر روز توی زندگی ما هم هست و ما داریم هر لحظه زندگیمون رو با افکار و فرکانسها رقم میزنیم
و واقعا بعضی از شرایطی که برای ما پیش میاد احساس میکنیم که شرایط سخت شده و نجواهای ذهن شروع میکنن که آینده رو حتی بدتر از این هم نشون بده
اما اینجاست که ما باید از این داستانهای قرآنی و آموزهای استاد عزیز استفاده کنیم و بتونیم که هر جوری که شده شرایط رو آروم کنیم و ذهن رو کنترل کنیم تا ورق رو در آینده برگردونیم و به نفع خودمون تموم کنیم
در همچین شرایطی هست که عیار واقعی ما مشخص میشه مثل این شرایطی که الان خودم توش قرار گرفتم من باید با شکر گزاری و دیدن داشتهام و به یاد آوردن جاهایی که خدا دستم رو گرفت و کمکم کرد و این که همه چیز طبق قوانین خدا پیش میره و برگی بدونه اذن خدواند نمیوفته ، بازی رو به نفع خودم تموم کنم من باید همیشه این رو به خودم یاد آوری کنم که تا زمانی که من در مسیر درست هستم و سعی میکنم به هیچ عامل بیرونی قدرت ندم و توحیدی باشم ، همه چیز به نفع من تموم میشه حتی اگر در ابتدا ظاهر قضیه این رو نشون نده مثل زمانی که همه چیز به ظاهر این رو نشون میداد که بچه از دست مادر رفته و دیگه همه چیز تمام شده اما دیدیم که با نترسیدن و نامید نشدن و کنترل ذهن و اطمینان به قوانین بدون تغییر خداوند چه سرانجامی داشت
خدا رو شکر بابت این مسیر توحیدی که توش قرار گرفتیم و اگر نبود استاد عباس منش و آموزشهاش و هم زمانی این فایلها با شرایط الانم خدا میدونه که به چه قهقرایی میرفتم
خدایا صد هزار مرتبه شکر بخاطر این همه زیبایی و برکت و توحید
خدایا صد هزار مرتبه شکرت که در این مسیر توحیدی و الهی ثابت قدم هستم
استاد عزیزم اینقدر با مدارم و فرکانسم بالا رفته که شما فرکانسم رو دریافت کردین و فایل ضبط کردین اینم از قدرت خداوند یکتاست دقیقا مثل همون باران پر برکت که میبارید
استاد اشک از چشمانم مثل همون باران سرازیر شده بود و این فایل رو با چشمان نمدار و عشق و لذت نگاه کردم چقدر لذت بردم خدایا شکرت
استاد جان بخاطر وجود شما و خانم شایسته عزیز همیشه در لیست سپاسگزاریم نوشته میشه با تمام وجودم عاشقتونم
استاد امروز صبح وقتی سایت رو باز کردم و با عکس شما و برونی روبرو شدم یه حس خیلی آرامش بخشی بهم دست داد خیلی زیباست بینهایت زیباست وقتی فایل رو دانلود کردم و پلی کردم جذب رنگ تیشرت زیباتون شدم و احساسم رو بهتر کرد وقتی موضع فایل رو متوجه شدم مو به تنم سیخ شد میدونید استاد حدود یک ماه پیش من هدایت شدم به این شعر زیبا از خانم پروین اعتصامی و اشکم رو در آورد همون موقع این شعر زیبا رو گذاشتم توی کانال تلگرام مون و دو روز پیش دوباره هدایت شدم به خوندنش و امروز هم معجزه ی خداوند رخ داد و از سمت شما قشنگ برام بازش کرد بخاطر همین میگم معجزه است و هم مدار شدم با شما
خیلی احساسم خوبه اصلا عالیه یه حس لطیفی که سراسر عشقه خداوند موج میزنه در وجودم
استاد من این شعر زیبا رو میزارم اینجا
….
استاد عزیزم ان شاءالله هر جایی که هستی همیشه غرق در نعمت و ثروت و برکت و شادی الهی باشید
که خدای مهربان چگونه در گذشته آدم هایی که بد منو میخواستن و نقشه نابودی منو کشیده بود خدا باهاشون چیکار کرد و خودشون گرفتار نقشه خودشون شدن
دانستم که چگونه خداوند در گذشته محافظ و یاور من بوده دوباره هم قشنگ تر از گذشته یار و یاورم هست و هیچ کس نمیتونه به من آسیب بزنه چرا که اون قدرت مطلق هست اون صاحب آسمان و زمین و آنچه بین آن دو هست ، هست
و تصمیممو گرفتم
و بر ترس هام غلبه کردم
و خودمو سپردم دستش چون واقعا خداوند حجتش رو با من تمام کرده و خودش رو به من ثابت کرده و میدونم که چقدر دوستم داره چقدر عاشقم هست و به اندازه ای که بهش اعتماد کردم کارهام عالی پیش رفته
و وقتی فایل رو گوش کردم دیدم استاد داره شعر میخونه
خدای من …..
هر قسمتی از شعری که استاد میخوند به یه قسمتی از قرآن اشاره می کرد
بگو آن کیست که شما را از تاریکى هاى بیابان و دریا نجات مى دهد گاهى که او را به تضرع و زارى و از باطن قلب مى خوانید که اگر ما را از این مهلکه نجات داد پیوسته شکرگزار او خواهیم بود؟
ولی ما لحظه ای که به هدفمون میرسیم اگر آدم خوبی باشیم شکر گزاری می کنیم و بعدا یادمون میره
یادمون میره از کجا به کجا رسیدی
یادمون میره چه کسی مارو تا اینجا آورده
یادمون میره تو گذشته وقتی که بهش اعتماد کردیم چقدر کارها راحت و عالی پیش رفته
ولی از خداوند مهربان میخوام همواره یاریمان کند شکر گزار نعمت هایش باشیم یادمان نرود چه نعمت های گران قدری در زندگیمان هست
به به که چه لذتی داره فایل های توحیدی استاد عباسمنش
الهی شکرت برای یک فایل جدید دیگه که سرشار هست از توحید و عشق
الهی شکرت برای وجود نازنین توحیدی ترین استاد زندگیم
می خوام برای دل خودم کامنت بنویسم.
حال و هوای شهر جوری شده بود که می خواستم ، دلم رو روی کاغذ بیارم و خدا رو شکر کنم که به یک احساس آرامش درونی رسیدم و ظاهر شهر و رفتار مردم شهر ، مثل قبل نمی تونه هیچ تاثیری بر عشق الهی و توحیدی درونم بذارِ…
هر کسی این اختیار رو داره که هر جوری دوست داره فکر کنه و عمل کنه
احساس خوشبختی و سعادت عجیبی در وجودم شکل گرفته
الهی شکرت
هر چقدر دوره کشف قوانین رو جلوتر می رم ، اهداف و خواسته هام واضح تر و قابل لمس تر میشن و تحقق اونها برام باورپذیر میشن.
وای که چقدر خوب که خالق زندگیم هستم.
.
.
وقتی صبح سایت رو دیدم ، لذت بردم از هدایت خدا که دقیقا تایید کرد حس و حالم رو
خدایا شکرت برای کشف قوانین زندگی و دوری از حواشی جهانِ اطرافم
چقدر لذت بخشِ که بر عکس اطرافیانم ، هر روز آرامش و احساس خوب بیشتری رو تجربه می کنم
چقدر لذت بخش که هر روز مهارتم در کد نویسی خواسته ام قوی تر رو قوی تر میشه
من بنده هدایت شده هستم.
همونطور که خداوند مادر موسی رو قدم به قدم هدایت کرده ، هر وقت من هم تونستم تسلیم باشم و حالم رو خوب نگه دارم ، هدایت شدم به جواب مسائل زندگیم.
هر وقت که کم آوردم و کار رو به خدا سپردم ، هدایت شدم به راه حل ها
حالا باید ببینم کجاها من تسلیم شدم و هدایت شدم ؟؟
و کجاها تقلا کردم و زجر کشیدم!!
خدای مهربان ، تو همیشه حاضری ، من هستم که با غرور و تکبرم گاهی اوقات باعث میشم زندگی رویِ سختش رو به من نشون بده
تمام کار برمیگرده به من
اگر من هر لحظه تو را حاضر و ناظر بدونم
اگر من باور قلبی داشته باشم که تحت حمایت و هدایت تو هستم
اگر من قبول کنم که تو تواناترین و آگاه ترین هستی
اگر من قبول کنم که تو مهربان ترین مهربان ها هستی
اگر من بپذیرم که تو به همه چیز احاطه داری و برگی بدون تو بر زمین نمی افته
اون وقت تمام کارهای خودم رو با این باور شروع می کنم که ، من باید قدم اولی که بهم الهام شده رو بردارم و قدم های بعدی رو خداوند به موقع بهم میگه و این احساس یعنی امید ، آرامش ، یعنی لاتخف و لاتحزن ، یعنی صبر و ایمان
دقیقا مثل مادر موسی
بهترین کار برای من اینِ که این شعر و آیات قرآن ، در مورد داستان موسی رو ، برای خودم پیاده سازی کنم
منطق وجود چنین این آیات و داستان هایی اینِ که درسش رو بگیرم و طبق همین درسها ، عمل کنم.
باید این داستان سرلوحه تمام کارهام باشه.
یعنی وقتی از خواب بیدار می شم ، از همون لحظه خدا رو در دورن خودم حس کنم و باور داشته باشم که هیچ فاصله ای بین من و خدا وجود نداره. دقیقا از خود صبح تا آخر شب
و باید هدف داشته باشم
خودم رو محدود نکنم
به جای کوچک تر کردن خواسته ها و اهدافم ، ایمان و باور و عمل صالح رو در خودم تقویت کنم
باید به سمت علایق و خواسته ها قدم بردارم و ایمان داشته باشم که وقتی خداوند شجاعت و جسارت و حرکت و تعهد و عشق و علاقه من رو که ببینه ، اون وقت من رو هدایت می کنه و خواسته هام رو تک به تک محقق می کنه.
.
.
خدایا سپاسگزارم که غل و زنجیره هایی رو که خودم برای خودم ساخته بودم ، باز شدند…
غل و زنجیرهایی که من انتخاب کرده بودم
در گذشته نچندان دور ، من هم در چنین ایامی تو سر خودم می زدم
من هم خودم رو گناه کار می دونستم و احساس پوچی و بی ارزشی داشتم
نوکرِ درِ خونه ….
خاکِ پایِ ….
به من گفته بودند که هدف خلقت ما عزاداری و نوکری هست!!!!
ادای بقیه رو در می آوردم
سعی می کردم هم رنگ جماعت بشم ، چون حرف بقیه برام مهم بود ، چون خودم تفکر و تعقل نمی کردم !!!
چون اصلا اجازه تعقل کردن به خودم رو نمی دادم ، باورم این بود که باید تقلید کنم!!!
من کجا و نزدیکی به خداوند کجا ؟؟
من کجا و هدایت شدن و دریافت الهامات کجا؟؟
بقیه مشکی می پوشن ، پس من هم باید بپوشم!!!
بقیه تو سر می زنند ، پس من هم باید بزنم !!!
الله اکبر از شرک و نادانی که داشتم
عقل و قلب و وجودم در اختیار افرادی بود که تریبون داشتند…
چقدر با لعن و نفرین کردن افراد در گذشته ، بیشتر و بیشتر احساس نفرت و کینه و خشم رو در خودم به وجود می آوردم و از خدای خودم فاصله می گرفتم؟؟؟
چقدر عزت نفس پایینی داشتم و خود واقعی ام نبودم!!!
ولی یه چیزی در اعماق وجودم می گفت : نه !!!! این راه درست نیست
راه راست ، راه غم و زجر و عزا و ماتم و آدم پرستی نیست
راه راست ، راه نفرین و کینه و خشم نسبت با انسانها نیست
ای فرمانروای ما ، ما صدای منادیی که خلق را به ایمان فرا میخواند که به فرمانروای تان ایمان آورید، شنیدیم و ایمان آوردیم، ای فرمانروای ما ، از گناهان ما درگذر و زشتی کردار ما بپوشان
.
و من ، 1191 روز پیش صدای منادی تو را شنیدم که به ایمان دعوت کرد
به راه راست دعوت کرد
به راه نعمت و خوشبختی و سلامتی و احساس خوب دعوت کرد
و من شنیدم و ایمان آوردم…
.
ای الله غفور و رحیم
ای رزاق و فتاح و علیم
ای تواب و وهاب و حکیم
ای خالق کل قوانین
ای مالک و ای صاحب اختیار من
ای که حاضری و غایب نیستی!!!!
ای خدایی که تنها منبع قدرت هستی
ای خدایی که خورشید و ماه و زمین و منظومه ها و کهکشان ها و میلیاردها میلیارد سیارات رو به آسانی مدیریت می کنی
ای خدایی که صاحب گنج های آسمان و زمین هستی
ای خدایی که از قدرت خودت به من عطا کرده ای تا زندگی خودم را خلق کنم
ای خدایی که پاک و منزه و بدون خطایی
سپاسگزارم که دستم رو گرفتی و هدایتم کردی
.
خدایا شکرت برای اشک شوقم در این لحظه …
خدایا سپاسگزارم برای ساختن باورهای توحیدی در وجودم
خدایا سپاسگزارم برای ساختن مجدد عزت نفس و اعتماد به نفسم بر روی پایه های توحیدی
خدایا سپاسگزارم برای ترک شرک و ترک آدم پرستی
خدایا سپاسگزارم برای رسیدن به احساس خوب همیشگی
خدایا سپاسگزارم برای احترام گذاشتن و دوست داشتن همه انسانها در ادوار تاریخ و دیدن نکات مثبت آنها
خدایا سپاسگزارم برای همیشه قدرت رو به تو می دهم نه هیچ کس دیگه
خدایا ممنونم که هر روز سپاسگزارم تر می شوم
خدایا شکرگزارم برای رسیدن به احساس خوب واقعی به وسیله شکرگزاری
خدایا شکرت همه اینهایی که گفتم و ساختم و به دست آوردم ، خود تویی …
.
هر روز و هر لحظه باید به خودم بگم ، که هر اتفاق خوبی که برام می افته از طرف توست.
جای پاری پیدا کردن
خریدن میوه ها و سبزیجات سالم
برخورد خوب انسانها
عشق و محبت فرزندان و همسرم
عشق و محبت پدر و مادرم
نفس کشیدنم
تپش قلبم
ترشح هورمون ها
هضم و جذب مواد غذایی در دستگاه گوارشم
بینایی و دیدن زیبایی ها
شنوایی و شنیدن ندای حق و شنیدن صدای آب ، صدای موسیقی ، صدا آب
لمس کردن نعمت ها
بوییدن عطر گلها
حرف زدن و ارتباط برقرار کردن
چشایی و لذت بردن از غذاها
راه رفتن و خوابیدن
ثروت و پول
رزق و برکت
سعادت و خوشبختی
آرامش و آسایش
تولد و مرگ
کسب دانش و مهارت و علم
همه چیز تویی
هو الاول والآخر والظاهر والباطن وهو بکل شیء علیم؛ “اوست اول و آخر و ظاهر و باطن و او به هر چیزی داناست”
ما یکون من نجوی ثلاثه الا هو رابعهم ولا خمسه الا هو سادسهم ولا ادنی من ذلک ولا اکثر الا هو معهم این ما کانوا)؛”هیچ گفتگوی محرمانهای میان سه تن نیست مگر اینکه او چهارمین آنهاست و نه میان پنج تن مگر اینکه او ششمین آنهاست و نه کمتر از این و نه بیشتر مگر اینکه هر کجا باشند او با آنهاست”
و هو معکم این ما کنتم والله بما تعملون بصیر؛”و هر کجا باشید او با شماست و خدا به هر چه میکنید بیناست”
خدای یکتا که جز او هیچ معبودی نیست، زنده و قائم به ذات [و مدّبر و برپا دارنده و نگه دارنده همه مخلوقات] است، هیچ گاه خواب سبک و سنگین او را فرا نمی گیرد، آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین است در سیطره مالکیّت و فرمانروایی اوست. کیست آنکه جز به اذن او در پیشگاهش شفاعت کند؟ آنچه را پیش روی مردم است [که نزد ایشان حاضر و مشهود است] و آنچه را پشت سر آنان است [که نسبت به آنان دور و پنهان است] می داند. و آنان به چیزی از دانش او احاطه ندارند مگر به آنچه او بخواهد. تخت [حکومت، قدرت و سلطنت] ش آسمان ها و زمین را فرا گرفته و نگهداری آنان بر او گران و مشقت آور نیست؛ و او بلند مرتبه و بزرگ است.
خدایا ، هدایت شدنم من هم یعنی تو
انتخاب مسیر یکتارپرستی و توحید هم یعنی تو
همه چیز تویی
اگر تو دستم رو نمی گرفتی قطعا از گمراهان و مغضوبین بودم
خدایا شکرت که ارزش و جایگاه من رو برای من نمایان کردی
خدایا شکرت که توانایی ها و رسالتم برای واضح کردی
.
من هیچ تفاوتی با موسی و عیسی و ابراهیم و یوسف و سلیمان و محمد ندارم.
همون طور که بندگان صالح خودت رو کمک و هدایت کردی ، من رو هم هدایت و یاری می کنی.
همه چیز به باور من و نگاه من بر می گرده.
تو همیشه بودی هستی و خواهی بود ، این من هستم باید تو رو انتخاب کنم .
و خدای مهربان ، من به هر خیری که از تو به من برسه ، فقیر و محتاج هستم.
باید هر روز حواسم به کبر و غرور باشه که مبادا طغیان و سرکشی کنه!! چون این کار ذهنِ
خدایا بی نهایت ممنونم برای این فایل و این آگاهی ها که به من الهام کردی
و روزم سرشار شد از نور الهی و کلام حق
چقدر زیباست این احساس بندگی تو
که پاداش اون ، سربلندی در میان بندگان توست
الهی شکرت
خدایا عاشقتم و ممنونم که هدایتم کردی به توحیدی ترین استاد عصر حاضر.
خدایا سپاسگزارم برای همسفر بودن با دوستان نازنین و مهربانم در این مسیر بی نهایت زیبا و لذت بخش
خدایا شکرت که من زنده ام و اینا رو به سمع و بصر من میرسونی
استاد شما میخوندی و من هم موهای تنم سیخ میشد
قلبم، قلبم سرشار از حسی خاص میشد
مطمئنا که ربّ لطیف از زبان پروین سخن گفت
و ربّ من، همه چیز من، مهربان من، رفیق من، چقدر تو مهربونیو دل رقیق، چقدر تو پر ذوقی و شگفت انگیز، چقدر تو عاشقی و صبور، تو سرشار از، عشقی پروردگارم، انقدر سرشار از عشقی که اینی که تو نظر ما صبره، اصلا برای تو صبر نیست، همینم عشق بازیه با بنده هاته…
قربون تک تک ذوق کردنات برای خلقت بشم
هر روز که با عشق جهان رو آغاز میکنی و با لذت به تماشای خلقت میشینی…
هربار که ما شاد میشیم
هربار که ما چیزی رو میسازیم
هربار که ما قدمی جلو میریم
تو سرشار از شادی میشی
تو همونی که وقتیما رو خلق کردی،همون اول، همون اول که ما هنوز کار خاصی هم نکرده بودیم، ولی تو انقدر عاشق بودی و پر ذوق، و اونقدر از تماشای ما غرق در لذت شدی که گفتی:«فتبارک الله، تبارک الله، احسن الخالقین»
و این ذوق وصف ناپذیر تو رو میرسونه
و هربار که این خلقت قدمی رو به جلو برمیداره، من مطمئنم تو هزاران بار فتبارک میگی و از هر آجری که ما روی هم میزاریم، چه تو ساخت برج و باروها چه تو ساخت خودمون، تو سرشار از لذت میشی… تو پر از ذوقی… تو خود ذوق و تحسینی.
تو هر صبح سبزی سبزه ها رو تو نور آفتاب
آواز پرنده ها رو اول صبح
عشق بازی بنده هات رو
هر لبخند رو
تو تحسین میکنی و از تماشاش لذت میبری…
و هربار که ما ناامید و خسته میشیم
تویی که از حجم عشق خودت به ما خبر داری، تو میتونی قلب ما رو آروم کنی چون میدونی اونقدر عشق داری به ما، که هیچی مهم نیست…
دیدی وقتی برا کسی که خیلیییییی برات عزیزه یه مشکلی پیش میاد و اون بهم میریزه، ولی تو اونقدر دوسش داری که انجام اون کار براش، برای تو هیچی نیست! و میخندی و بش میگی بابا چتههههه تو! این که هیــــچی نیست اصن! اصن یه ثانیه هم نگرانش نباش بابا.
و این ربّ پر ذوق و عشق، همونیه که هربار ما ناامید و ترسان و خسته میشیم،میخنده و میگه: اینکه هیــــــچی نیست! اصلا لازم نیست بهش فکرم بکنی…
چون اونقدر عاشقه که برات همه کار میکنه
همه کار
اصلا خنده اش میگیره تو بخوای نگران چیزی باشی
نه که مسخره ات کنه ها
نه!
اون خنده شادیه بخاطر اون حجم عشقی که به تو داره…
مثل موقعایی که اونقدر عشق داری به یک نفر که احساس این عشق، به خودی خود،تو رو میخندونه…
و خودش خیلی قشنگ گفت:
ما که دشمن را چنین میپروریم
دوستان را از نظر، چون میبریم
خدایا ما رو با خودت آشنا کن،خودت ما رو به مسیر توحید هدایت کن.
باسلام خدمت استاد گرامی خانم شایسته دوست داشتنی و دوستان همفرکانسیم
من این فایلو دیشب گوش کردم ، تنها بودم و حالم یه ذره از دست خودم خوب نبود ، داشتم با ماشین میرفتم یه جایی ، تو جاده که میفرفتم و گوش میکردم فقط گریه می کردم و گوش میدادم ، چون این فایل برای من بود ، گریه میکردم چون خداوند رو بیشتر میشناختم و اشک شوق می ریختم، گریه میکردم چون گناهکار بودم و ازش طلب بخشش میکردم ، گریه میکردم چون یاد کمک ها و هدایتهاش می افتادم جاهایی که تنها بودم و میخاستن منو زمین بزنن ولی اون منو سربلندم کرد و بهم عزت داد ، گریه میکردم چون من گناه میکردم و اون ندیده میگرفت و باز بهم نعمت بیشتری میداد، گریه میکردم به خاطر اینکه من خیلی آدم ضعیفی بودم و اون کمکم میکرد، گریه میکردم به خاطر ترسهایی که داشتم و هیچ کدوم از ترسهام واقعی نبود و هیچ کدوم اتفاف نیافتاد چون اون پیشم بود و دلگرمی بهم می داد و آرومم میکرد، گریه میکردم چون نعمت هایی بهم داده که خیلی ها آرزوی داشتنشو دارن.
من الان که یه مقدار به لطف استاد عزیزم آشنا شدم با مباحث توحیدی ، و دارم گذشته ام رو مرور میکنم و اتفاقاتی که برام افتاد و اتفاقاتی که برام نیافتاد رو مرور میکنم ، متوجه شدم که خداوند هر لحظه پیشم بوده . جاهایی بوده که من نمیتونستم حرفم رو بگم و اون بجای من حرف زده ، جاهایی بوده که تو رانندگی من نمیدونستم که باید ترمز بگیرم و اون به جای من ترمز گرفته ، جاهایی بوده من نمی دیدم و اون برام چشم شده، زمانهایی بوده که اصلا پول نداشتم و اون به جای من خرج کرده ، زمانهایی بوده که نزدیک بود که آبروم بره ولی خودش آبروم رو حفظ کرده ، زمانهایی بوده که کم مونده بود که عیبم برای دیگران مشخص بشه ولی خدا اوضاع رو جوری تغییر داده که عیبم مخفی مونده ، زمانی بوده که بچه ام داشته از دست میرفته و اون دوباره بهم هدیه داده ،
خدایا شکرت به خاطر نادیده گرفتنهات، خدایا شکرت به خاطر دیدن هات، خدایا شکرت به خاطر هدایتهای دقیق و بموقع، خدایا شکرت به خاطر نعمت هایی که نمیتونم بشمارم ، خدایا بخشش به خاطر کم کاری هام.
امروز روز تولدمه و من این فایلو هدیه تولدم از طرف خداوند میدونم چون خیلی برام درس داشت و بهم تلنگر زد تا دوباره به آغوشش برگردم و فقط از خودش بخام و در پناه اون باشم و امروز برام تولدی دوباره هست تا با انگیزه و شور و اشتیاق بیشتری در این مسیر توحیدی تلاش کنم تا رشد کنم و به همه خواسته هام برسم،
در پایان از استاد عباسمنش عزیز و خانم شایسته پرتلاش و تیم حرفه ای شون هم سپاسگزاری میکنم.
یاحق
سلام و درود
وقتی نوشتی
دقیق مثل خودت خدا خیلی جاها دستم رو گرفت و ندید خطاها رو
دستم رو گرفت و نریخت آبرو
دستم گرفت و آسون منو برو
دستم گرفت و برام پول خرج کرد
خدایا تو خیلی خدایی
شکرت
تولدت مبارک دوست عباس منشی
وقتی نوشتی تولدتون هست خوشحال شدم و تبریک میگم
یه همزمانی پیش اومد
من تولدم شهریور هست و همسرم امسال امروز بهم کادو داد خیلی خوشحال شدم
این همزمانی رو یک نشونه میبینم که خدا آسان میکند برایم کارها را
شاد و موفق و ثروتمند باشید
باسلام خانم زیبا ، ممنون بابت تبریکتون، کامنت شما هم مثل اسمتون زیبا بود و استفاده کردم و انرژی گرفتم، امیدوارم در پناه خداوند مهربان روز به روز رشد و پیشرفت داشته باشین، من هم پیشاپیش تولدتون رو بهتون تبریک میگم، سربلندی شما را آرزومندم.
سلااااام استاد عزیز و مریم خانم شایسته و دوستان گل..
خدایا شکرت عجب فایلی هدایتم کردی دمت، بله بله همه قدرت دست دوست تو هستی تنها هادی و حامی، بقول کلام قران تنها یارو و یاور تو هستی….
خدایا شکرت..
چند روز پیش بطور اتفاقی دوستی رو در مکانی دیدم که اصلا فکرش رو هم نمیکردم اونجا ببینمش و چقدررررر از دیدنش خوشحال شدم ، این موضوع موجب شد که به این فکر میکنم که خدا چطور من و اون دوست رو هدایت کرد که همو ببینیم از ساعت خروج ما از خونه گرفته تا میزان توقف های ما در هرجایی، سرعت حرکت ما حرکت ماشینهای دیگه ، دقیق یادمه اینطور بود که من میخواستم برم به مثلا نقطه بی، بعد یهو هنگام حرکت گفت برو خونه مامانت و کاملا گفت و گو کردم گفتم من که اونجا کاری ندارم اوجا چرا اخه گفتی اوتجا برم؟ و پیروی کردم و رفتم، و ساعت کوتاهی اونجا بودم و برگشتم به سمت نقطه بی، طی مسیر گفتم برم مغازه ی سر راه فلان وسیله رو بخرم، نزدیک مغازه که شدم گفتم ولش کن حوصله ندارم خریدم واجب نیست، باز هم دلم گفت برو و من میگفتم ولش کن و در اخر باز هم پیروی کردم،
توو مغازه خریدم به این صورت بود که چیز میخریدم دوباره یه چیز دیگه یادم میومد دوباره خرید میکردم، خودم تعجب کردم که چرا تک تک دارم خرید میکنم، که یهو صدای دوست عزیزی رو تو مغازه شنیدم و تعجب کردم که اونجا چه میکنه؟؟؟
گفت مغازه بغلی که کارگاه نجاری بوده دوستش بوده که الان بسته است، که ارّه دوستش دستش بوده رو خواست بیاره اما الان نیست گفت بدم به این مغازه….
شاید داستان الان کمی طولانی شد اما من خیییییلی اون روز به هدایت الله فکر کردم که به همین راحتی رقم زد،
اما واقعا چطور رقم زد که اون هم در اون ساعت به اون مغازه برسه، که دوست نجار نباشه، که بخواد ارّه رو بیاره بده این مغازه..
خیییییییلی کار خدا غیر قابل درک هست که برای ما که چطور این کارو کرد؟؟؟؟
و بسیار بسیار مثلهای چنینی رو دیدم و متوجه شدم و چقدر برای خدا بقولی مثل اب خوردن میمونه…. و این موردها باعث شد در مورد خواسته های دیگه یادم بیارم و بگم ببین خدا مثل اب خوردن انجام میده به خودش بسپار و بی خیال باش.. .
و چقدر این توجه به این مثالها منو اروم تر کرد و بی خیال تر انگار رها از همه خواستها شدم دوست دارم تجربه کنم اما نگران و وابسطه نیستم.
چقدر جمله تون رو دوست داشتم که خدایا قدرت شکر گذاری من رو بیشتر کن، چقدر دعای قشنگی و قابل تامل…
یهو یه مقیاسی به من گفته شد، گفت تو عاشق هر ادمی که باشی وقتی اون هر چی بگه میگی چشم و هر حرفی هم میگه قبول میکنی و برات صادق هست، یعنی باورش داری یعنی ایمان داری بهش.
پس میخوای ایمانت به خدا بیشتر باشه بیشتر عاشق اش باش،، قبولش داشته باش و به صداقتش شک نکن….. که واقعا کار خدا بی عیب و نقص هست………
خدایا شکرت چقدر این فایل عالی بود و پر بار، قبل این فایل داشتم به این فکر میکردم که چقدر دلم بارون میخواد هدایا شکرت جیگرم کیف اومد با دیدن این بارون شکرت شکرت شکرت….
خیلی وقته که دیگه هیچ دیدگاهی نذاشتم و امروز دوست دارم دوباره شروع کنم از معجزات زندگیم بگم شش ماه پیش من تصمیم گرفتم برای زندگی مهاجرت کنم به مازندران اما نه پولی داشتم نه ایده ای شهودم گفت بگردم از سایت دیوار توی شهر های مازندران دنبال کار که یه کار خیلی خوب پیدا کردم در شهر متل قو پرستار یه خانم سن بالا که قرار بود از تهران بخاطر اب و هواش بیاد ویلای پسرش شهر سلمانشهر زندگی کنه این خانم سالم بودن اما چون تنها بودن پسرشون برای تنهایی مادرشون یه پرستار میخواستن حقوق بالا جای خواب تو یکی از پنج تا اتاق ویلا و خلاصه من تما گرفتم صحبت کردیم چند روزی گذشت و این اقا برای اینکه خاطرش جمع بشه گفت باید با بزرگترم صحبت کنند ببینن خونواده راضی هستن در جریان هستن که من میخوام مهاجرت کنم چون پدر ندارم شماره مادرمو دادم و با مامانم صحبت کردن و ایشون خواستگار مامانم شدن خلاصه کلی پیگیری و التماس درخواست و بعد از یه ماه اشنایی با مامانم قرار شد مامان چند روزی بره شمال که از نزدیک بیشار با هم اشنا بشن من و برادرم هم موافق بودیم چون ادم خوب و موقعیت خوبی داشتن ایشون اینم بگم ما اصلاتا مشهدی هستیم و میشهد زندگی میکردیم مامان رفت و چند روزی اونجا بود و بع دقیقا روزی که مامان داشت میرفت تهران که از اونجا بلیت پرواز داشت به مشهد تو راه صابخونمون زنگ زد به مامانم و گفت خانم ولی زاده باید خونه رو خالی کنید یه ماه دیگه قرار داد خونمون بود که پسرم میخواد خانومشو بیاره اونجا مامان به اون اقا گفت و ایشون پیشنهاد دادن ما بریم با ایشون زندگی کنیم مامان اومد مشهد و داداشم گفت مامان پریسا که میخواد بره همش میگه دوست دارم برم شمال خب بیاین با هم برین اونجا یه خونه بگیرید و مستقل زندگی کنید تا این اقا رو هم بیشتر بشناسی که اگه نخواستی به هر دلیلی رابطه ادامه بدی خونه از خودت داشته باشی با اینکه ما پول کافی نداشتیم اما چون به خداوندی که تا اینجا هدایتمون کرده بود اعتماد کردیم و گفتیم خودش درست میکنه مامان بعد 20 روز دوباره رفت شمال دنبال خونه دومین خونه ای که دیده بود رو با یه قیمت خیلی خوب رهن و اجاره کرد و پولش اصلا همینطوری خداوند رسوند ما خونرو گرفتیم اونم چه خونه ای چه جایی نزدیک دریا که پیاده میشه رفت دریا نزدیک کوه و کل مسیر خونمون یعنی خیابون خونمون یه طرفش یه رودخونه بزرگ داره که میشه با قایق تو رودخونه رفت از کوه به دریا رودخونه میریزه و کل مسیر خونمون یه طرف دریاس یه طرف جنگل و کنار رودخونه اصلا یه جای رویایی هدایت شدیم که هنوزم باورم نمیشه یه همچنین جای زیبایی خونمون باشه خلاصه مامان خونه موند من و داداشم لوازم رو بار ماشین کردیم فرستادیم برادرم بخاطر قرار داد کاریش شال اینده قرار شده بیاد و منم چند روز بعد بلیط گرفتم و اومدم جالب اینجاس خونمون کلا یه طبقه دربسته که پایینش یه پارکینگ بزرگ داره و تو کوچه ای که هستیم تنها خونه ما پارکینگ داره و هر وقت مهمون میاد کیف میکنه کا ماشسن رو تو پارکینگ میزاره ما تنها کاری که کردیم به خدا اعتماد کردیم و خودمون رو سپردیم به جریان الهی و به راااحتی به راحتی مهاجرت کردیم به جایی که تصورشم نمیکردیم کوچه ای که کل خونه هاش برای یه خونواده اس خواهر و برادرن از امنیتش که نگم مثلا میرن یکی دو روز نیستن کلید رو در خونشونه ما اول فکر کردیم فراموش کردن کلید رو دره بعد متوجه شدیم که نه اینجا انقدر امنیت داره که کلید همیشه رو در خونشونه خونه ها حیاط نداره خیلی باحاله مامان همیشه میگفت دوست دارم خونه ای داشته باشیم که حیاطش دیوار نداره و ما تو کوچه ای هستیم که حیاط خونه ها دیوار نداره الهی شکررر واقعا اگر هزار سال میگذشت ما نمیتونستیم فکر کنیم به این راحتی از 900 کیلومتر دور تر تو یه شهر دیگه به سرعت 2 روز ما خونه بگیریم اون هم با این همه امتیاز هیچ کس خبر نداشت ما قراره مهاجرت کنیم هیچ کس جز خودمون 3 نفر وقتی رفتیم مستقر شدیم مامانم به همه گفت و همه گفتن شما دیونه اید دوتا زن تنها بدون هیچ پول و درامدی چطور جرات کردید اما اگر این دیوانگی هست من عاشق این دیوانگی هستم البته هر چند که بعدش همه تحسین کردند این شجاعت و جسارتمون رو من اسمش رو شجاعت نمیزارم میگم ایمان به رب و قدرت رو تنها دادن به پروردگار همه چیز رو اینقدر آسان و رویایی میکنه واسه اهل ایمان
به نام خداوند بخشنده مهربان، خداوند هدایتگر من و همه دوستان به شرط باور قلبی به خودش
درود بر شما استاد عباسمنش عزیز
توحید یعنی قدرت رو دست یک جریان بدی، اون جریانی که من و همه موجودات و کهکشانها و ستارگان و کیهانو بوجود آورده و داره مدیریت میکنه
ما همیشه فکر میکنیم خودمون با جسم مادی مون در مقابل عوامل محیطی داریم تلاش میکنیم یا میجنگیم و 90 درصد آدم ها از قدرت ذهنشون هم خبر ندارن و تا چیزی رو نبینن باور نمیکنن
اشعار پروین اعتصامی نشون دهنده اینه که این شاعر بزرگ از قوانین خداوند خبر داشته و به طریقی داشته ازشون استفاده میکرده و در شعرهاش میشه رد پای این قوانین رو دید، چقدر عالی مثال زده و شعر گفته
مثال داستان موسی درس های بینظیری به ما میده
وقتی ما دعایی میکنیم و درخواستی از خداوند داریم باید بدونیم که وعده خداوند همیشه شدنیه و همیشه حقه، ما فقط باید اجازه بدیم از طریقی که میدونه درسته مارو به اون خواسته برسونه، موقعی که ما درخواستی داریم و خداوند راهی رو برسرمسیرمون قرار میده ممکنه مسیر به مذاق ما خوش نیاد ولی در پس اون مسیری همون خواسته ای هستش که ما درخواست کرده بودیم، ولی گفتم چون اکثر ما میخوایم بدونیم و سر در بیاریم از شرایط فکر میکنیم که مسیر درست نیست و خودمونو از خواسته مون دور میکنیم ولی اگه یکم ایمان داشته باشیم صبر کنیم و توکل کنیم مطمئنا به اون خواسته میرسیم
دشمن ایمان و توکل ، شک و تردیده
وقتی درخواستی کردیم و شک داریم که خدا میتونه انجام بده یا نه داریم شرک میورزیم و خودمون از خواستمون دور میکنیم
برای خودم بارها پیش اومده که وقتی اجازه دادم خداوند هدایتم کنه به خواسته هایی که میخواستم از جایی که فکرشو نمیکردم رسیدم، ولی وقتایی که از عقل و آگاهی خودم خواستم کمک بگیرم همه چیز خراب شده، یادگرفتم اجازه بدم خداوند بهم بگه چه کار کنم ، درسته کار راحتی نیست غلبه بر نجواهای ذهن ولی هرچقدر تمرین کنیم یواش یواش به مدار بالاتر میریم و راهنمایی های بیشتری دریافت میکنیم
اتفاقاتی که برای ما رخ میده بر اساس عدل خداونده اونم به اینصورت که ما همون چیزی رو دریافت میکنیم که به جهان میفرستیم و چیزی غیر از این نیست ، هیچ چیز اتفاقی رخ نمیده و این ما هستیم که باعث میشیم اتفاقات چطور رقم بخوره
اون موقع که بعد از یه تضادی میتونیم خودمونو آروم کنیم ، میتونیم صدای خداوندو بشنویم چون اگه در حالت ناراحتی و غم بخوایم کاری کنیم اون صدای شیطان و صدای نجوای ذهنه، ولی وقتی آروم شدیم اون صدا ، صدای خداونده و الهاماتی هست که از طرف خداوند به ما گفته میشه اگه بتونیم با ایمان و توکل بهش عمل کنیم اون موقع ست که پاداش ها میان، البته که کار آسونی نیست به راحتی بتونیم از حالت منفی به حالت مثبت برسیم باید سیر تکامل طی کنیم و نه از خودمون و نه از دیگران نباید انتظار داشته باشیم یکدفعه حالمونو خوب کنیم ولی میتونیم برای قدم اول به نکات منفی کمتر توجه کنیم بعد زمانشوکمتر کنیم و بعد بتونیم به نکات مثبت هم توجه کنیم
ما هرگز نمیتونیم سپاسگزار واقعی خداوند باشیم ولی وقتی بتونیم نعمت هایی که بهمون داده رو ببینیم و احساس خوبی داشته باشیم اون موقع پاداش های خداوند بیشتر میشه و درب رو روی جریان نعمت های خداوند میتونیم باز کنیم
انسان ها وقتی مشکلاتشون حل میشه و از تضادی بیرون میان جوری رفتار میکنن که انگار خودشون مشکلو حل کردن و اصلا دچار چنین تضادی نبودن
ما اگه جلوی خداوند متواضع و فروتن باشیم خداوند کاری میکنه که جلوی بندگانش سرمون همیشه بالا باشه
مشکل ما اینه که یادمون میره خداوند چه نعماتی بهمون داده و برامون عادی میشه اگه بتونیم یکم به یاد داشته باشیم و قدردان نعمات خداوند باشیم میبنیم که همین قدردانی و اینکه قدرت دست چه کسی هست ، میتونیم به نعمت های بیشتری برسیم
استاد جان ممنونم از شما به خاطر این آگاهی ها و از خداوند سپاسگزارم که این همه نعمت بهم داده، خیلی دوستون دارم و دوست دارم بیام امریکا از نزدیک ببینمتون
سلام به دوستان عزیز خانواده عباسمنش استاد و مریم عزیز چقدر کامنت یوسف عزیز برای رسیدن به خواسته ها وعدل خداوند کامل بود سه بار خوندم وکلی لذت بردم
از خداوند میخواهم کمکم کند تا بتونم درک کنم وتکاملم رو طی کنم و برای رسیدن به خواسته ام صدای ذهنم رو آروم کنم و به الهامات خداوند عمل کنم ممنونم از کامنت زیباتون خیلی به موقع بود
درود بر شما دوست عزیز مریم خانم
خدارو سپاسگزارم که کامنتی که خداوند هدایتم کرد تا بنویسمش مورد لطف دوستان قرار گرفت و برای افرادی همچون شما مفید واقع شد
بی شک که همه ما برای بهبود خودمون میتونیم همیشه تلاش کنیم باید همیشه امیدوار باشیم و توکل کنیم به خدا و آرام باشیم اون موقع است که صدای خداوند و هدایت خداوندو میشنویم
امیدوارم در پناه الله یکتا شاد سالم ثروتمند و سعادتمند باشید
به نام خالق زیبایی ها
سلام به شما دوست گرامی امیدوارم حالتون عالی باشه
بسیار سپاسگزارم که این کامنت زیبا رو نوشتید و به من یادآوری شد که وعده خداوند حق هست و منو به خواسته ام میرسونه کافیه من بخوام ، من ایمان و توکل واقعی داشته باشم و رها باشم در بهترین زمان اتفاق خواهد افتاد.
از دیشب ذهنم درگیر یک خواسته ایی بود که از خداوند داشتم وقتی میخواستم بخوابم به خدا گفتم میدونم که منو به خواسته ایی که دارم میرسونی
نمیدونم کی ولی من از تو خواستم که در زمان مناسب منو برسونی پس رها میکنم و از زندگیم از داشته هام از نعمت هام لذت میبرم
به قول استاد که در فایل
« رابطه ما با انرژی ایی که خدا نامیده ایم میگفتند در رابطه با نوشتن کتاب چگونه فکر خدا را بخوانیم که استاد هیچ ایده ایی نداشتند ولی خدا بهشون گفته بوده که تو برو شروع کن باورم داشته باش آرام باش لذت ببر در زمان درستش بهت گفته میشه هدایت میشوی »
اما خب از اون جایی که نجواها هم هستند و بیکار نمیشینند کنترل این نجواهای ذهن کار سختیه
( هرچند اولش سخته اما کم کم دستت میاد چجوری افسار ذهنتو دستت بگیری ) با اینکه موقعیت های دیگه ایی بوده و من درخواستی داشتم از خداوند و رها بودم و فقط به خودش سپردم و توکل داشتم به خدا و تونستم تا حدی ذهنمو کنترل کنم و در بهترین زمان به خواسته ام رسیدم
(البته که کار کردن روی باور ها هم مهم ترین رکن هست )
و میگفتم خدایاشکرت که الان در این زمان به خواسته ام رسیدم اگر طبق چیدمان خودم میخواستم برسم بهش زمان مناسبی نبود خوب شد که الان رسیدم بهش.
اما الان هم همینطوره مثل قبل کافیه من فقط ازش بخوام
و همش به خودم یادآوری میکنم که زهرا خداوند اجابت میکنه درخواست بنده هاش رو
به قول خداوند در قرآن که میفرماید
به پیامبر بگو که من نزدکیم اگر از تو درمورد من سوالی کردند بگو من نزدیکم من اجابت میکنم درخواست درخواست کننده رو اما به شرط ایمان به شرط پاکی دل .
من تا جایی که قانون رو درک کردم دارم عمل میکنم و سعی خودمو میکنم که ثابت بمونم در این مسیر ولی امید دارم و مطمئنم که خدا پاسخ خواهد داد.
خدایا هرآنچه که دارم از آن توست
در پناه خداوند شاد و سلامت باشید.
درود بر شما دوست عزیز زهرا خانم
کامنت شما رو مطالعه کردم و بسیار لذت بردم در واقع کامنت شما تکمیل کننده کامنت بنده بود و نکات آموزنده عالی داشت
قطعا ما میتونیم هرلحظه بهتر باشیم مهم نیست در گذشته چقدر مسیرو اشتباه رفتیم همین که متوجه بشیم میتونیم برگردیم و از به مسیر درست بریم و از نعمت های خداوند بیشتر استفاده کنیم با بزرگ کردن ظرف وجودی مون
کافیه رها کنیم و نگران چیزی نباشیم من مطمــءنم وقتی رها میکنیم و به خدا میگیم که من نمیدونم فقط این خواسته رو میخوام و راهشو تو به من بگو اون موقع ست که از جاییکه فکرشو نمیکردیم وارد زندگی مون میشه
البته که باید همیشه تمرین کنیم و نذاریم یادمون بره
سپاس از کامنت شما . شاد باشید
به نام خدای زیبای ها
سلام دوست عزیز
ممنونم بابت خواندن کامنت من
بله کاملا درست هست
و این هم تکامل میخواد که بفهمیم باید رها بود باید فقط به خدا سپرد
و لذت برد و نچسبید به خواسته هامون
و این هم بگم من خواسته ایی که داشتم و از خدا درخواست کرده بودم رو به شکلی فوق العاده عالی و راحت رسیدم درواقع خداوند هدایتم کرد (:
و البته کار راحتی هم نبود کنترل ذهن
اما میدونستم که ایمان و توکلم بیشتر و بیشتر میشه
و هر خواسته ایی که دارم میدونم بهش میرسم
میدونم اجابت میشه توسط خداوند کافیه من جلوش رو نگیرم
( با ترمز ها و باورها ی نامناسب )
و صد البته که رها باشم و لذت ببرم
به قول استاد که میگن من و خدا باهم تقسیم کار کردیم
من لذت میبرم من عشق و حال ها رو میکنم و خداوند کارها رو انجام میده
خدایا شکرت
سپاس از شما
سلام و عرض ادب خدمت شما خوبان، استاد عباس منش
و استاد شایسته
استاد شایسته مهربان و عشق و هنرمند عجب شاهکاری ساختید با عکسی که کاور فایل کردید واقعا اثر هنری بی نظیری ساختید،براونی مغرورِ جذّاب چه زیبا در مقابل دست های نوازشگر استاد سر خم کرده،زیباترین عکسی که تا به حال روی فایل های سایت کاور شده همین عکس هست که به دریم بوردم اضافه کردم،آخه دیدنتون یکی از بزرگ ترین آرزوهای من هست،سپاسگزار تمام زحماتتون هستم استاد شایسته نازنین و چه زیبا این فورد بی نظیر را در مسیر سبز و زیبا هدایت می کردید تا استاد با فراغ بال درباره بحث شیرین و جذاب توحید عملی صحبت کنند(。‿。)
استاد عباس منش عزیز چقدر لذت می برم وقتی اشعار زیبا و همینطور قرآن را در قالب قانون برای ما خیلی واضح و مفصل شرح میدین و دوست دارم از این دسته فایل ها بیشتر و بیشتر روی سایت قرار بگیره و شما بسیار تأثیرگذار و شیرین بیان میکنید که به عمق جان هر موحدی مینشینه البته اگر افتخار موحد بودن را داشته باشم،خلاصه استاد عزیزم امروزم را ساختید و ساز دلم را کوک کردید،کلمه ایی برای تشکر پیدا نمیکنم که حق مطلب را به جای بیاورم برای سپاسگزاری از شما که از هر فرصتی بهترین بهره رو می برید و درباره یک مطلب مهم و اساسی برای ما صحبت میکنید که هر کدام از این فایل ها که رایگان و بی منت برای ما روی سایت قرار میدین گنجینه ایی از تمام ثروت های جهان در آن ها نهفته است و چقدر باعث گسترش جهان هستید خوشا به حالتون،خدا رو شکر میکنم برای وجود پر برکتتون و برای حضورم در این سایت الهی.
امروز صبح هم طبق معمول هر روز از خداوند طلب هدایت کردم که شنیدنی ها را بشنوم و دیدنی ها را ببینم تا بهتر بدانم که امروز چه رسالتی را باید به سرانجام مقصود برسانم که هدایت شدم به این فایل بی نظیر و شاهکار.
استاد جونم امروز با دیدن این فایل خیلی اشک ریختم و از خداوند خواستم که من هم به بالاترین حد ممکن از توحید برسم.
این روزها خیلی دقیق و موشکاف شدم روی رفتارهای خودم و دائم از خودم می پرسم که در این سه سالی که افتخار حضور با بهترین استادهای دنیا نصیبم شده و هر روزم را با صدای پرطنین شما و تمرین و تکرار صحبت های شما صبحم را شروع میکنم و شب ها بعد از خواندن دیدگاه های بی نظیر دوستانم به خواب میرم،چقدر توانستم این صحبت ها و قوانین خداوند را سرلوحه اعمال روزمره زندگی ام قرار بدهم؟ گاهی به خودم خرده می گیرم که چرا کاری برای محقق شدن خواسته هایت انجام نمی دهی؟ چرا قدمی برنمی داری؟ اما وقتی دقیق تر میشم میبینم که چه توحید عملی بالاتر از این که هر جا بحث غیبت و قضاوت هست یا سکوت میکنم و خودم را مشغول به کاری میکنم یا آن مکان را ترک میکنم و یا خواهش میکنم که بحث عوض بشه بگذریم که مسخره هم میشم که لیلا جدیدا واعظ شده.
این که همیشه سعی میکنم از زاویه روح که همان خداوند هست به انسان ها و مخلوقات نگاه کنم که همچنان از این دیدگاه فقط خوبی ها بدون نقص و کم و کاستی به چشم می آیند و برای همه مخلوقات خداوند درود می فرستم و خیر و برکت را بدرقه راهشان میکنم.
همین که بدون این که من تلاشی کنم، مادرم که همیشه در مقابل تمام حرف های من مقاومت داشت امروز که داشتم این فایل محشر رو میدیدم، مادرم تا استاد عباس منش رو دید بلند گفت آقای خوش تیپ کی بشه شما رو از نزدیک ببینیم؟من که دیگه از خوشحالی فقط اگه دو تا بال داشتم پرواز می کردم چون آرزوی قلبی من این بود که مادرم هم در این مسیر قرار بگیره و ذهنیت مذهبی که در تمام وجودشون رخنه کرده بود به مسیر درست هدایت بشه و این اتفاق افتاد بدون این که من حرفی بزنم و تا همین حد هم برای من خوشحال کننده هست.
این که هر وقت می خوام فکر کنم که کارهامو چطور سر و سامان بدم فورا از خداوند طلب مغفرت می کنم که در کار خداوند دخالت کردم و این عبارت را تکرار می کنم خداوندا من تمام امورم را به تو می سپارم که انجام تمام امور بر عهده توست و من فقط افتخار بندگی تو را دارم و اتفاقی که می افته این هست که یک آرامش خاطر عجیبی در قلبم می نشیند و راحت و سبک بال میشوم و جالب این که آن کارها بدون این که من دخالتی داشته باشم انجام میشوند و من فقط سجده شکر به جای می آورم.
این که در تمام امورم با خداوند مشورت می کنم و خداوند هم در خواب و بیداری هدایتم میکند و خیلی خیلی اتفاق های بی نظیر دیگه که فقط بین من و خداوند هست، تمام این ها اگر توحید عملی نیست پس چه هست؟؟ البته که تمام این ها تازه نقطه شروع هست و تا زمانی که نفس می کشم باید تکرار و تمرین کنم تا به عادت رفتاری و شخصیتی من تبدیل بشه و به اندازه ایی که عمل کردم نتیجه دیدم نه بیشتر و نه کمتر و عدل خداوند بی نقص و کامل هست.
و دقیقا همین جاست که متوجه میشوم چه ترمز ذهنی ریشه داری را هنوز در ذهنم یدک می کشم که برای محقق شدن خواسته هایم باید حتما کارهای فیزیکی انجام بدهم و به خودم تلنگر می زنم که تو فقط ورودی های ذهنت را کنترل کن،توکل کن و تسلیم باش و قدرت را فقط و فقط به خدا بده تا کار فیزیکی که باید انجام بدی به قلبت الهام بشه و هر روز در فانوس دریایی حتما این را به خودم متذکر میشوم که مراقب ورودی های ذهنم باشم و غیبت و قضاوت نکنم و انصافا تمام سعی ام هم بر همین است و تا حدود زیادی موفق هم هستم و چه چیزی بالاتر از این که بتوانم هر روز منِ بهتری باشم و خداوند هم برای من اعتبار می شود ، ثروت می شود ، عشق می شود و به قول استاد خداوند برای من آنچه که نیاز دارم می شود.
باز هم سپاسگزارم برای این مبحث زیبای امروز و این که دوباره تفاوت کلمه من و ما را که خداوند در قرآن به آن ها اشاره کرده، اینقدر زیبا توضیح دادین،استاد عباس منش عزیزم استاد شایسته نازنینم شما فوق العاده و بی نظیر هستید.
امیدوارم که مسیر زندگی من و همه دوستان توحیدی ام همانند مسیر زندگی شما سبز و بی انتها باشه آمین
به نام خداوند عادل و قدرتمند
سلام خدمت استاد عباس منش و خانوم شایسته و همه بچه های سایت
این داستانهای حضرت موسی در قرآن از جذابترین داستانهای قرآنی هست که میتونیم بسیار زیاد از این داستانها توی زندگی روزمره بهره ببریم و استفاده بکنیم
و توی این داستان رها کردن حضرت موسی روی آب توسط مادرش به نظر من مهمترین درسش
کنترل ذهنه
اینجا مادر حضرت موسی بعد از این که بچه رو روی آب رها کرد این نبود که دیگه کارش تموم شده و دیگه کنترلی رو آینده و شرایط نداشته باشه
و کاری از دستش بر نیاد
مادر موسی بعد از رها کردن بچه روی آب دوتا کار میتونست انجام بده
یکی این که با گریه و زاری و گله و شکایت از زمین و زمان در احساس بد باشه و با ترس و نگرانی شرایط رو جوری رقم بزنه که دیگه هیچ وقت دستش به بچه نرسه
یعنی خودش خالق زندگی خودشه در هر شرایطی
یا راه دیگه اینه که با کنترل ذهن و توکل به خدا و ایمان به عدل و قوانین خداوند بتونه که افکار منفی و ترس و نگرانی از آینده رو کنترل کنه و شرایط رو به نفع خودش رقم بزنه
و خداوند هم داره به مادر حضرت موسی قوانین رو گوش زد میکنه که نترس و غمگین نباش که اینجا قوانین در کارند تو خودت انتخاب میکنی آینده چه اتفاقی بیفته و شرایط چطور پیش بره
این هر روز توی زندگی ما هم هست و ما داریم هر لحظه زندگیمون رو با افکار و فرکانسها رقم میزنیم
و واقعا بعضی از شرایطی که برای ما پیش میاد احساس میکنیم که شرایط سخت شده و نجواهای ذهن شروع میکنن که آینده رو حتی بدتر از این هم نشون بده
اما اینجاست که ما باید از این داستانهای قرآنی و آموزهای استاد عزیز استفاده کنیم و بتونیم که هر جوری که شده شرایط رو آروم کنیم و ذهن رو کنترل کنیم تا ورق رو در آینده برگردونیم و به نفع خودمون تموم کنیم
در همچین شرایطی هست که عیار واقعی ما مشخص میشه مثل این شرایطی که الان خودم توش قرار گرفتم من باید با شکر گزاری و دیدن داشتهام و به یاد آوردن جاهایی که خدا دستم رو گرفت و کمکم کرد و این که همه چیز طبق قوانین خدا پیش میره و برگی بدونه اذن خدواند نمیوفته ، بازی رو به نفع خودم تموم کنم من باید همیشه این رو به خودم یاد آوری کنم که تا زمانی که من در مسیر درست هستم و سعی میکنم به هیچ عامل بیرونی قدرت ندم و توحیدی باشم ، همه چیز به نفع من تموم میشه حتی اگر در ابتدا ظاهر قضیه این رو نشون نده مثل زمانی که همه چیز به ظاهر این رو نشون میداد که بچه از دست مادر رفته و دیگه همه چیز تمام شده اما دیدیم که با نترسیدن و نامید نشدن و کنترل ذهن و اطمینان به قوانین بدون تغییر خداوند چه سرانجامی داشت
خدا رو شکر بابت این مسیر توحیدی که توش قرار گرفتیم و اگر نبود استاد عباس منش و آموزشهاش و هم زمانی این فایلها با شرایط الانم خدا میدونه که به چه قهقرایی میرفتم
خدایا شکرت
خدایا شکرت
خدایا شکرت
به نام خدای مهربان
سلام خدمت استاد توحیدی و خوشتیپم
سلام خدمت خانم شایسته ی خندان و زیبا
سلام خدمت دوستان توحیدی خودم
خدایا صد هزار مرتبه شکر بخاطر این همه زیبایی و برکت و توحید
خدایا صد هزار مرتبه شکرت که در این مسیر توحیدی و الهی ثابت قدم هستم
استاد عزیزم اینقدر با مدارم و فرکانسم بالا رفته که شما فرکانسم رو دریافت کردین و فایل ضبط کردین اینم از قدرت خداوند یکتاست دقیقا مثل همون باران پر برکت که میبارید
استاد اشک از چشمانم مثل همون باران سرازیر شده بود و این فایل رو با چشمان نمدار و عشق و لذت نگاه کردم چقدر لذت بردم خدایا شکرت
استاد جان بخاطر وجود شما و خانم شایسته عزیز همیشه در لیست سپاسگزاریم نوشته میشه با تمام وجودم عاشقتونم
استاد امروز صبح وقتی سایت رو باز کردم و با عکس شما و برونی روبرو شدم یه حس خیلی آرامش بخشی بهم دست داد خیلی زیباست بینهایت زیباست وقتی فایل رو دانلود کردم و پلی کردم جذب رنگ تیشرت زیباتون شدم و احساسم رو بهتر کرد وقتی موضع فایل رو متوجه شدم مو به تنم سیخ شد میدونید استاد حدود یک ماه پیش من هدایت شدم به این شعر زیبا از خانم پروین اعتصامی و اشکم رو در آورد همون موقع این شعر زیبا رو گذاشتم توی کانال تلگرام مون و دو روز پیش دوباره هدایت شدم به خوندنش و امروز هم معجزه ی خداوند رخ داد و از سمت شما قشنگ برام بازش کرد بخاطر همین میگم معجزه است و هم مدار شدم با شما
خیلی احساسم خوبه اصلا عالیه یه حس لطیفی که سراسر عشقه خداوند موج میزنه در وجودم
استاد من این شعر زیبا رو میزارم اینجا
….
استاد عزیزم ان شاءالله هر جایی که هستی همیشه غرق در نعمت و ثروت و برکت و شادی الهی باشید
عاشقتونم بینهایت
خواستم این احساس نابم رو با شما به اشتراک بذارم
سپاسگزارم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به استاد عزیز و مریم جان زیبا و هم فرکانسی ها عالیم
قبل از اینکه این فایل بی نظیر رو ببینم میخواستم برا یه موضوع مهمی تصمیم بگیرم ولی چند مورد ترس داشتم
ترس هامو نوشتم
و خوابیدم شب تو خواب دیدم که دارم سوره فیل رو میخونم
فقط آیه اول رو تو خواب میخوندم
أَلَمۡ تَرَ کَیۡفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصۡحَٰبِ ٱلۡفِیلِ 1
آیا ندیدی که خداى تو با اصحاب فیل چه کرد؟
همراه با این آیه تو خواب میخواستم یه شعر سه بیتی بخونم یادم نمی اومد نمی تونستم بخونم
صبح همین که بیدار شدم سوره فیل رو خوندم که کلا پنچ آیه هست
أَلَمۡ تَرَ کَیۡفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصۡحَٰبِ ٱلۡفِیلِ 1
آیا ندیدی که خداى تو با اصحاب فیل چه کرد؟
أَلَمۡ یَجۡعَلۡ کَیۡدَهُمۡ فِی تَضۡلِیلٖ 2
آیا نقشه آنها را در ضلالت و تباهى قرار نداد؟!
وَأَرۡسَلَ عَلَیۡهِمۡ طَیۡرًا أَبَابِیلَ 3
و بر سر آنها پرندگانی رو گروه گروه فرستاد
تَرۡمِیهِم بِحِجَارَهٖ مِّن سِجِّیلٖ 4
تا آن سپاه را به سنگهاى سجّیل سنگباران کردند
فَجَعَلَهُمۡ کَعَصۡفٖ مَّأۡکُولِۭ5
و تنشان را چون علفى زیر دندان حیوان خرد گردانید
و به یاد آوردم
که خدای مهربان چگونه در گذشته آدم هایی که بد منو میخواستن و نقشه نابودی منو کشیده بود خدا باهاشون چیکار کرد و خودشون گرفتار نقشه خودشون شدن
دانستم که چگونه خداوند در گذشته محافظ و یاور من بوده دوباره هم قشنگ تر از گذشته یار و یاورم هست و هیچ کس نمیتونه به من آسیب بزنه چرا که اون قدرت مطلق هست اون صاحب آسمان و زمین و آنچه بین آن دو هست ، هست
و تصمیممو گرفتم
و بر ترس هام غلبه کردم
و خودمو سپردم دستش چون واقعا خداوند حجتش رو با من تمام کرده و خودش رو به من ثابت کرده و میدونم که چقدر دوستم داره چقدر عاشقم هست و به اندازه ای که بهش اعتماد کردم کارهام عالی پیش رفته
و وقتی فایل رو گوش کردم دیدم استاد داره شعر میخونه
خدای من …..
هر قسمتی از شعری که استاد میخوند به یه قسمتی از قرآن اشاره می کرد
به این که انسان چقدر فراموش کار هست
قُلۡ مَن یُنَجِّیکُم مِّن ظُلُمَٰتِ ٱلۡبَرِّ وَٱلۡبَحۡرِ تَدۡعُونَهُۥ تَضَرُّعٗا وَخُفۡیَهٗ لَّئِنۡ أَنجَىٰنَا مِنۡ هَٰذِهِۦ لَنَکُونَنَّ مِنَ ٱلشَّـٰکِرِینَ انعام آیه 63
بگو آن کیست که شما را از تاریکى هاى بیابان و دریا نجات مى دهد گاهى که او را به تضرع و زارى و از باطن قلب مى خوانید که اگر ما را از این مهلکه نجات داد پیوسته شکرگزار او خواهیم بود؟
ولی ما لحظه ای که به هدفمون میرسیم اگر آدم خوبی باشیم شکر گزاری می کنیم و بعدا یادمون میره
یادمون میره از کجا به کجا رسیدی
یادمون میره چه کسی مارو تا اینجا آورده
یادمون میره تو گذشته وقتی که بهش اعتماد کردیم چقدر کارها راحت و عالی پیش رفته
ولی از خداوند مهربان میخوام همواره یاریمان کند شکر گزار نعمت هایش باشیم یادمان نرود چه نعمت های گران قدری در زندگیمان هست
رَبِّ أَوۡزِعۡنِیٓ أَنۡ أَشۡکُرَ نِعۡمَتَکَ نمل آیه 19
پروردگارا توفیق ده مرا که شکر کنم نعمتت را
به نام خداوند بخشنده و مهربان
الحمدالله رب العالمین
به به که چه لذتی داره فایل های توحیدی استاد عباسمنش
الهی شکرت برای یک فایل جدید دیگه که سرشار هست از توحید و عشق
الهی شکرت برای وجود نازنین توحیدی ترین استاد زندگیم
می خوام برای دل خودم کامنت بنویسم.
حال و هوای شهر جوری شده بود که می خواستم ، دلم رو روی کاغذ بیارم و خدا رو شکر کنم که به یک احساس آرامش درونی رسیدم و ظاهر شهر و رفتار مردم شهر ، مثل قبل نمی تونه هیچ تاثیری بر عشق الهی و توحیدی درونم بذارِ…
هر کسی این اختیار رو داره که هر جوری دوست داره فکر کنه و عمل کنه
احساس خوشبختی و سعادت عجیبی در وجودم شکل گرفته
الهی شکرت
هر چقدر دوره کشف قوانین رو جلوتر می رم ، اهداف و خواسته هام واضح تر و قابل لمس تر میشن و تحقق اونها برام باورپذیر میشن.
وای که چقدر خوب که خالق زندگیم هستم.
.
.
وقتی صبح سایت رو دیدم ، لذت بردم از هدایت خدا که دقیقا تایید کرد حس و حالم رو
خدایا شکرت برای کشف قوانین زندگی و دوری از حواشی جهانِ اطرافم
چقدر لذت بخشِ که بر عکس اطرافیانم ، هر روز آرامش و احساس خوب بیشتری رو تجربه می کنم
چقدر لذت بخش که هر روز مهارتم در کد نویسی خواسته ام قوی تر رو قوی تر میشه
من بنده هدایت شده هستم.
همونطور که خداوند مادر موسی رو قدم به قدم هدایت کرده ، هر وقت من هم تونستم تسلیم باشم و حالم رو خوب نگه دارم ، هدایت شدم به جواب مسائل زندگیم.
هر وقت که کم آوردم و کار رو به خدا سپردم ، هدایت شدم به راه حل ها
حالا باید ببینم کجاها من تسلیم شدم و هدایت شدم ؟؟
و کجاها تقلا کردم و زجر کشیدم!!
خدای مهربان ، تو همیشه حاضری ، من هستم که با غرور و تکبرم گاهی اوقات باعث میشم زندگی رویِ سختش رو به من نشون بده
تمام کار برمیگرده به من
اگر من هر لحظه تو را حاضر و ناظر بدونم
اگر من باور قلبی داشته باشم که تحت حمایت و هدایت تو هستم
اگر من قبول کنم که تو تواناترین و آگاه ترین هستی
اگر من قبول کنم که تو مهربان ترین مهربان ها هستی
اگر من بپذیرم که تو به همه چیز احاطه داری و برگی بدون تو بر زمین نمی افته
اون وقت تمام کارهای خودم رو با این باور شروع می کنم که ، من باید قدم اولی که بهم الهام شده رو بردارم و قدم های بعدی رو خداوند به موقع بهم میگه و این احساس یعنی امید ، آرامش ، یعنی لاتخف و لاتحزن ، یعنی صبر و ایمان
دقیقا مثل مادر موسی
بهترین کار برای من اینِ که این شعر و آیات قرآن ، در مورد داستان موسی رو ، برای خودم پیاده سازی کنم
منطق وجود چنین این آیات و داستان هایی اینِ که درسش رو بگیرم و طبق همین درسها ، عمل کنم.
باید این داستان سرلوحه تمام کارهام باشه.
یعنی وقتی از خواب بیدار می شم ، از همون لحظه خدا رو در دورن خودم حس کنم و باور داشته باشم که هیچ فاصله ای بین من و خدا وجود نداره. دقیقا از خود صبح تا آخر شب
و باید هدف داشته باشم
خودم رو محدود نکنم
به جای کوچک تر کردن خواسته ها و اهدافم ، ایمان و باور و عمل صالح رو در خودم تقویت کنم
باید به سمت علایق و خواسته ها قدم بردارم و ایمان داشته باشم که وقتی خداوند شجاعت و جسارت و حرکت و تعهد و عشق و علاقه من رو که ببینه ، اون وقت من رو هدایت می کنه و خواسته هام رو تک به تک محقق می کنه.
.
.
خدایا سپاسگزارم که غل و زنجیره هایی رو که خودم برای خودم ساخته بودم ، باز شدند…
غل و زنجیرهایی که من انتخاب کرده بودم
در گذشته نچندان دور ، من هم در چنین ایامی تو سر خودم می زدم
من هم خودم رو گناه کار می دونستم و احساس پوچی و بی ارزشی داشتم
نوکرِ درِ خونه ….
خاکِ پایِ ….
به من گفته بودند که هدف خلقت ما عزاداری و نوکری هست!!!!
ادای بقیه رو در می آوردم
سعی می کردم هم رنگ جماعت بشم ، چون حرف بقیه برام مهم بود ، چون خودم تفکر و تعقل نمی کردم !!!
چون اصلا اجازه تعقل کردن به خودم رو نمی دادم ، باورم این بود که باید تقلید کنم!!!
من کجا و نزدیکی به خداوند کجا ؟؟
من کجا و هدایت شدن و دریافت الهامات کجا؟؟
بقیه مشکی می پوشن ، پس من هم باید بپوشم!!!
بقیه تو سر می زنند ، پس من هم باید بزنم !!!
الله اکبر از شرک و نادانی که داشتم
عقل و قلب و وجودم در اختیار افرادی بود که تریبون داشتند…
چقدر با لعن و نفرین کردن افراد در گذشته ، بیشتر و بیشتر احساس نفرت و کینه و خشم رو در خودم به وجود می آوردم و از خدای خودم فاصله می گرفتم؟؟؟
چقدر عزت نفس پایینی داشتم و خود واقعی ام نبودم!!!
ولی یه چیزی در اعماق وجودم می گفت : نه !!!! این راه درست نیست
راه راست ، راه غم و زجر و عزا و ماتم و آدم پرستی نیست
راه راست ، راه نفرین و کینه و خشم نسبت با انسانها نیست
.
.
و این صدا کم کم و قوی تر شد…
تا یک روز
.
رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِیًا یُنَادِی لِلْإِیمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا ۚ رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَکَفِّرْ عَنَّا سَیِّئَاتِنَا
ای فرمانروای ما ، ما صدای منادیی که خلق را به ایمان فرا میخواند که به فرمانروای تان ایمان آورید، شنیدیم و ایمان آوردیم، ای فرمانروای ما ، از گناهان ما درگذر و زشتی کردار ما بپوشان
.
و من ، 1191 روز پیش صدای منادی تو را شنیدم که به ایمان دعوت کرد
به راه راست دعوت کرد
به راه نعمت و خوشبختی و سلامتی و احساس خوب دعوت کرد
و من شنیدم و ایمان آوردم…
.
ای الله غفور و رحیم
ای رزاق و فتاح و علیم
ای تواب و وهاب و حکیم
ای خالق کل قوانین
ای مالک و ای صاحب اختیار من
ای که حاضری و غایب نیستی!!!!
ای خدایی که تنها منبع قدرت هستی
ای خدایی که خورشید و ماه و زمین و منظومه ها و کهکشان ها و میلیاردها میلیارد سیارات رو به آسانی مدیریت می کنی
ای خدایی که صاحب گنج های آسمان و زمین هستی
ای خدایی که از قدرت خودت به من عطا کرده ای تا زندگی خودم را خلق کنم
ای خدایی که پاک و منزه و بدون خطایی
سپاسگزارم که دستم رو گرفتی و هدایتم کردی
.
خدایا شکرت برای اشک شوقم در این لحظه …
خدایا سپاسگزارم برای ساختن باورهای توحیدی در وجودم
خدایا سپاسگزارم برای ساختن مجدد عزت نفس و اعتماد به نفسم بر روی پایه های توحیدی
خدایا سپاسگزارم برای ترک شرک و ترک آدم پرستی
خدایا سپاسگزارم برای رسیدن به احساس خوب همیشگی
خدایا سپاسگزارم برای احترام گذاشتن و دوست داشتن همه انسانها در ادوار تاریخ و دیدن نکات مثبت آنها
خدایا سپاسگزارم برای همیشه قدرت رو به تو می دهم نه هیچ کس دیگه
خدایا ممنونم که هر روز سپاسگزارم تر می شوم
خدایا شکرگزارم برای رسیدن به احساس خوب واقعی به وسیله شکرگزاری
خدایا شکرت همه اینهایی که گفتم و ساختم و به دست آوردم ، خود تویی …
.
هر روز و هر لحظه باید به خودم بگم ، که هر اتفاق خوبی که برام می افته از طرف توست.
جای پاری پیدا کردن
خریدن میوه ها و سبزیجات سالم
برخورد خوب انسانها
عشق و محبت فرزندان و همسرم
عشق و محبت پدر و مادرم
نفس کشیدنم
تپش قلبم
ترشح هورمون ها
هضم و جذب مواد غذایی در دستگاه گوارشم
بینایی و دیدن زیبایی ها
شنوایی و شنیدن ندای حق و شنیدن صدای آب ، صدای موسیقی ، صدا آب
لمس کردن نعمت ها
بوییدن عطر گلها
حرف زدن و ارتباط برقرار کردن
چشایی و لذت بردن از غذاها
راه رفتن و خوابیدن
ثروت و پول
رزق و برکت
سعادت و خوشبختی
آرامش و آسایش
تولد و مرگ
کسب دانش و مهارت و علم
همه چیز تویی
هو الاول والآخر والظاهر والباطن وهو بکل شیء علیم؛ “اوست اول و آخر و ظاهر و باطن و او به هر چیزی داناست”
ما یکون من نجوی ثلاثه الا هو رابعهم ولا خمسه الا هو سادسهم ولا ادنی من ذلک ولا اکثر الا هو معهم این ما کانوا)؛”هیچ گفتگوی محرمانهای میان سه تن نیست مگر اینکه او چهارمین آنهاست و نه میان پنج تن مگر اینکه او ششمین آنهاست و نه کمتر از این و نه بیشتر مگر اینکه هر کجا باشند او با آنهاست”
و هو معکم این ما کنتم والله بما تعملون بصیر؛”و هر کجا باشید او با شماست و خدا به هر چه میکنید بیناست”
اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لَا تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَلَا نَوْمٌ لَهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلَا یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَلَا یَئُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ
خدای یکتا که جز او هیچ معبودی نیست، زنده و قائم به ذات [و مدّبر و برپا دارنده و نگه دارنده همه مخلوقات] است، هیچ گاه خواب سبک و سنگین او را فرا نمی گیرد، آنچه در آسمان ها و آنچه در زمین است در سیطره مالکیّت و فرمانروایی اوست. کیست آنکه جز به اذن او در پیشگاهش شفاعت کند؟ آنچه را پیش روی مردم است [که نزد ایشان حاضر و مشهود است] و آنچه را پشت سر آنان است [که نسبت به آنان دور و پنهان است] می داند. و آنان به چیزی از دانش او احاطه ندارند مگر به آنچه او بخواهد. تخت [حکومت، قدرت و سلطنت] ش آسمان ها و زمین را فرا گرفته و نگهداری آنان بر او گران و مشقت آور نیست؛ و او بلند مرتبه و بزرگ است.
خدایا ، هدایت شدنم من هم یعنی تو
انتخاب مسیر یکتارپرستی و توحید هم یعنی تو
همه چیز تویی
اگر تو دستم رو نمی گرفتی قطعا از گمراهان و مغضوبین بودم
خدایا شکرت که ارزش و جایگاه من رو برای من نمایان کردی
خدایا شکرت که توانایی ها و رسالتم برای واضح کردی
.
من هیچ تفاوتی با موسی و عیسی و ابراهیم و یوسف و سلیمان و محمد ندارم.
همون طور که بندگان صالح خودت رو کمک و هدایت کردی ، من رو هم هدایت و یاری می کنی.
همه چیز به باور من و نگاه من بر می گرده.
تو همیشه بودی هستی و خواهی بود ، این من هستم باید تو رو انتخاب کنم .
و خدای مهربان ، من به هر خیری که از تو به من برسه ، فقیر و محتاج هستم.
باید هر روز حواسم به کبر و غرور باشه که مبادا طغیان و سرکشی کنه!! چون این کار ذهنِ
خدایا بی نهایت ممنونم برای این فایل و این آگاهی ها که به من الهام کردی
و روزم سرشار شد از نور الهی و کلام حق
چقدر زیباست این احساس بندگی تو
که پاداش اون ، سربلندی در میان بندگان توست
الهی شکرت
خدایا عاشقتم و ممنونم که هدایتم کردی به توحیدی ترین استاد عصر حاضر.
خدایا سپاسگزارم برای همسفر بودن با دوستان نازنین و مهربانم در این مسیر بی نهایت زیبا و لذت بخش
هر روزتون سرشار از نور خداوند
هر لحظه تون مملو از احساس لذت و شادی و خوشبختی
استاد جانم
استاد عزیزم
چه میکنید با ما
خدایا شکرت که من زنده ام و اینا رو به سمع و بصر من میرسونی
استاد شما میخوندی و من هم موهای تنم سیخ میشد
قلبم، قلبم سرشار از حسی خاص میشد
مطمئنا که ربّ لطیف از زبان پروین سخن گفت
و ربّ من، همه چیز من، مهربان من، رفیق من، چقدر تو مهربونیو دل رقیق، چقدر تو پر ذوقی و شگفت انگیز، چقدر تو عاشقی و صبور، تو سرشار از، عشقی پروردگارم، انقدر سرشار از عشقی که اینی که تو نظر ما صبره، اصلا برای تو صبر نیست، همینم عشق بازیه با بنده هاته…
قربون تک تک ذوق کردنات برای خلقت بشم
هر روز که با عشق جهان رو آغاز میکنی و با لذت به تماشای خلقت میشینی…
هربار که ما شاد میشیم
هربار که ما چیزی رو میسازیم
هربار که ما قدمی جلو میریم
تو سرشار از شادی میشی
تو همونی که وقتیما رو خلق کردی،همون اول، همون اول که ما هنوز کار خاصی هم نکرده بودیم، ولی تو انقدر عاشق بودی و پر ذوق، و اونقدر از تماشای ما غرق در لذت شدی که گفتی:«فتبارک الله، تبارک الله، احسن الخالقین»
و این ذوق وصف ناپذیر تو رو میرسونه
و هربار که این خلقت قدمی رو به جلو برمیداره، من مطمئنم تو هزاران بار فتبارک میگی و از هر آجری که ما روی هم میزاریم، چه تو ساخت برج و باروها چه تو ساخت خودمون، تو سرشار از لذت میشی… تو پر از ذوقی… تو خود ذوق و تحسینی.
تو هر صبح سبزی سبزه ها رو تو نور آفتاب
آواز پرنده ها رو اول صبح
عشق بازی بنده هات رو
هر لبخند رو
تو تحسین میکنی و از تماشاش لذت میبری…
و هربار که ما ناامید و خسته میشیم
تویی که از حجم عشق خودت به ما خبر داری، تو میتونی قلب ما رو آروم کنی چون میدونی اونقدر عشق داری به ما، که هیچی مهم نیست…
دیدی وقتی برا کسی که خیلیییییی برات عزیزه یه مشکلی پیش میاد و اون بهم میریزه، ولی تو اونقدر دوسش داری که انجام اون کار براش، برای تو هیچی نیست! و میخندی و بش میگی بابا چتههههه تو! این که هیــــچی نیست اصن! اصن یه ثانیه هم نگرانش نباش بابا.
و این ربّ پر ذوق و عشق، همونیه که هربار ما ناامید و ترسان و خسته میشیم،میخنده و میگه: اینکه هیــــــچی نیست! اصلا لازم نیست بهش فکرم بکنی…
چون اونقدر عاشقه که برات همه کار میکنه
همه کار
اصلا خنده اش میگیره تو بخوای نگران چیزی باشی
نه که مسخره ات کنه ها
نه!
اون خنده شادیه بخاطر اون حجم عشقی که به تو داره…
مثل موقعایی که اونقدر عشق داری به یک نفر که احساس این عشق، به خودی خود،تو رو میخندونه…
و خودش خیلی قشنگ گفت:
ما که دشمن را چنین میپروریم
دوستان را از نظر، چون میبریم
خدایا ما رو با خودت آشنا کن،خودت ما رو به مسیر توحید هدایت کن.