اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
ممنون که مارو هم مسیر خودتون کردید در این جاده زیبا
و باز هم ابتدا و انتهای هر داستان به توحید برمیگرده !اونوقت توجه ما در همه سال های زندگی به جای این اصل مهم به دنبال فرع و سرنوشت و شرک بوده
چقدر این جمله استاد برای من امید بخش بود !
[وعده خداوند حق ،وقتی توکل میکنی به خدا و هدایت هارو دنبال میکنی وقتی ایمان داری وقتی احساست خوبه و نه غم داری و نه ترس و با ایمان و توکل مسیر پیش میریم
نتیجه اتفاق افتاده !شاید ما هنوز ندیدیمش ولی از دیدگاه خداوند اتفاق افتاده ]
امید خالص وقتی بفهمی دنیا همچنین نظمی داره ،اما چرا نمیشه ؟مشکل باز هم از ما و باورهامونه!
و این اهمیت بی انتها کنترول ورودی و توجه ما و خلق باور های مناسب ،به ما نشون میده
چقدر امید از طریق این شعر زیبا منتقل شد !اینکه خدا عیب پوشی میکنه توبه پذیره اینکه خدا هدایت گر و مسیر روشن میکنه اینکه خدا لطفش همواره شامل حال آدم میشه و مارو بسیار دوست داره و محافظت میکنه و…
بازهم چقدر متفاوت از خدایی که از ترس میپرسیدیم و نه به خاطر قابل پرستش بودن!
استاد هر دفعه منو مطمئن تر میکنه که استاد بزرگیه برای خودش!از هر طریقی در حال اموزشه !از مرغ و خروسای تو پردایس تا سفر ها یا حتی یک شعر زیبا
درست مثل هنرمندی که جهان با لنز متفاوت میبینه استاد هم اتفاقات با لنز خودش برامون توصیف میکنه
از خانم شایسته هم ممنونم که کمک کردن این فایل زیبا آماده بشه
امروز صبح عاشوراست و من طبق معمول همیشه اول سر زدم به خانه ایمانم سایت عباسمنش دات کام و این فایل زیبا رو دیدم و ساعت ها گریستم و شکر و سپاس خدای مهربانم رو که این آگاهی ها رو به من داد، استاد جان خیلی اولا از خدای مهربانم سپاسگزارم و بعد از شما که هر متنی و هر فیلم یا شعری میخونید و به احساس خوب میرسید و آگاهی های رو درک میکنید ما رو هم سهیم میکنید.
بارها شده کاری رو انجام دادم و خیلی شیک شده و یا فروشی رو انجام دادم و مشتری خیلی راضی بوده و یا مثلاً تو کمد قفسه بندی کردم و یه مشکلی رو برای خونه حل کردم در درجه اول گفتم دمت گرم چه کردی حسن عالی بود خلاصه شاید تو 80 درصد مواقع یادم رفته که ای نادان این هدایت الله بود که تو این کار رو انجام دادی ، به خدا الان که این متن رو تایپ میکنم اشکم امونم رو بریده و صد هزار مرتبه خدا رو شاکرم که این آگاهی باز هم به من یادآوری شد، که ای بنده خدا تو بنده خدا هستی و همه اعتبار قدرت توانایی ابتکار و… هرچه که داری از اوست و هر لحظه باید شکر گزار همه داشته هامون باشیم خدایا شکرت برای خردی که به من دادی خدایا شکر برای سلامتی و عقل و آگاهی که به من دادی ، همیشه سپاسگزارم از تو خدای مهربانم که از هر طریقی که میدونی منو هدایت میکنی از تو عزیزی که متن منو خوندی هم سپاسگزارم از استاد عزیزم و مریم جان مهربان هم قدردان و سپاسگزارم و با این آگاهی که من بدون قدرت الله هیچ نیستم جمله ام رو به پایان میبرم در پناه الله یکتا سلامت ، شاد و عاقبت به خیر باشیم انشالله ️️️️️️️️
سلام استادان جان شما رو میبینم یاد جوان شدن زلیخا میافتم و جوانی دوباره برام باور پذیر میشه هزار ماشاالله
صبح روز جشن نامزدی توی خونه پدریم همه مشغول آماده کردن خونه و لوازم پذیرایی بودند هر کس یه گوشه کارو گرفته بود که قبل از اومدن مهمونا همه چی مرتب باشه من و آقای داماد رفتیم آزمایشگاه جواب گروه خون و مجوز عقد رو بگیریم، حدود صد تا زوج اومده بودن و دونه به دونه همه رو صدا میکردن و مجوز عقد رو میدادن و براشون آرزوی خوشبختی میکردن و اونا هم خوش و خرم میرفتن
همه رفتن و ما همچنان منتظر بودیم آزمایشگاه خالی شد کم کم حسم از حالت خوشحالی به نگرانی تبدیل شد آروم رفتیم پشت در اتاق خانم دکتر گفتیم بیایم تو به من نگاه کرد و گفت شما فامیل هستید
گفتم نه کاملا غریبه هستیم گفت بیاید بشینید
مشخص بود خبر خوبی نداره گفت:
شما مشکل خونی دارید ما نمیتونیم براتون مجوز عقد صادر کنیم هر دوی شما مینور هستید اشکهام سرازیر شد و توی دلم میگفتم خدایا من که قصد ازدواج نداشتم من داشتم زندگیمو میکردم این آدم رو تو گذاشتی سر راهم خیلی از اولویتهای منو نداشت تو هدایتم کردی من گفتم چشم این چه کاری بود کردی فقط میخواستی آبرو ریزی بشه فقط میخواستی با احساساتم بازی کنی نمیتونستم قبول کنم این داستان همینجا تموم بشه برگه آزمایش و گرفتم و با همون حال گریه و زاری فقط به خانواده ها اطلاع دادیم مراسم کنسله و خودمون توی همون روز سه تا دکتر مختلف رفتیم و همه نظرشون یکی بود که نباید بچه دار بشید غروب با کوهی از غم برگشتم خونه و رفتم تنها نشستم کنار بخاری و مدام فقط به خدا میگفتم چرا این اتفاق افتاد چرا تو منو به چیز بد راهنمایی کردی این همه خواستگار داشتم چرا این آدم رو بهم گفتی بله بگو بعد اینجوری بشه(خیلی اون روز سخت گذشت ایمانم ضعیف بود برنامه خداوند رو نمیدونستم بهش بدگمان شدم شک کردم )
خانم دکتر بهمون گفت اگه تمایل دارید آزمایشات دقیقتر انجام بشه تا مطمئن بشید ولی تا جواب اون آزمایشاتم نیاد نمیتونید عقد کنید خلاصه دو ماهی گذشت و جواب آزمایش اومد مینور ما با هم فرق داشت و میتونستیم مجوز عقد بگیریم به صورت قانونی و بچه های آینده هم طبق نظر آزمایشگاه مشکل خونی نداشتند
در عرض دو روز عقد و مراسم ترتیب داده شد
بعد از ورودم به این مسیر روز ب روز منو همسرم فاصلمون بیشتر میشه یعنی جز اون 90 درصدی که با هم همراه میشن نیستیم انقدر از این مباحث دوره و متنفر که برنامه عباس منش رو از گوشی حذف میکنه من دوباره نصب میکنم ببینه من توی سایتم بدجور قشقرق به پا میکنه و هر بار بهش نگاه میکنم قلبم درد میگیره خدایا چه جوری چشم دل یه آدم باز نمیشه که نمیشه این پرده کنار نمیره که نمیره زیادی هم زور میزدم بفهمه بدتر سر خودم بلا میومد آخه اولش متوجه نمیشدم راهمون جداست فکر میکردم همراهیم خدایا خیلی وقته پذیرفتم رفتنش رو چون منو از تو دور میکنه منو از عمل به قوانینت دور میکنه هیچ حرفی با هم نداریم …
دوست ندارم تحمل کنم که بخوام ادامه بدم فقط پروردگارم هدایت کرده که تا پاییز آخر آبان باید صبر جمیل داشته باشم نمیدونم قراره چی بشه فقط هر بار این داستان مادر موسی نقل میشه حالم دگرگون میشه که خدایا تو موسی رو به بهترین نحو به مادرش برگردوندی منم دارم بهت گوش میدم بهت اعتماد میکنم که خودت آرامشم ببخشی بچه هامو به خودت سپردم یه حکمت اون روز نامزدی این بود که میخواستی به من بگی بچه مال تو نیست من بهت دادم…
استاد سه روزه دارم روی اولین فایل اجرای توحید در عمل و شعر خانم پروین و الخیر فی ما وقع کار میکردم که امروز این فایل اومد قبلا فکر میکردم خدا فقط داره به امور من رسیدگی میکنه الان فکر میکنم شما هم فایل هاتون فقط واسه احوال درونی منه
الهی شکرت
این پیام رو به عنوان رد پا ثبت کردم که بعد از نتایج کاملا توضیح بدم که چقدر هر فایل هر قدم از این مسیر خدا لحظه به لحظه کنارم بود چه جور خالصم کرد
من به فایل الخیر فی ما وقع هدایت شدم و داشتم رو نجواها کار میکردم که خدا با این فایل مهر تایید زد واسم که نگران بچه هامم نباشم
استادعزیزم من عاشق فایلهای باموضوع خداوند هستم وقتی صبح که ازخواب نازبلند شدم وسریع اومدم سایت وبنرفایل رودیدم باعنوان
“توحیدعملی9″ ازشدت خوشحالی نمیدونستم که اول باید کدوم کارروانجام بدم و طاقت نیاوردم سریع فایلو دانلود کردم وباتوجه به اینکه من فایلهای تصویری سایت رو ازطریق lcdمیبینم ولی ازآنجاکه اول صبح بود وخانواده هنوز خواب بودند ازطریق گوشی باهندس فری فایلو پلی کردم ابتدا بسیار تحسین کردم استادنازنین رو بابت حسن سلیقه ای که داشتن درانتخاب موضوع بامضمون شعربی نظیر وتوحیدی پروین اعتصامی این شاعرتوانای کشورمون وبعد دیوانه ان استایل استاد شدم با اون تیشرت فوق العاده خوش رنگ واون فضای روحانی وبسیازیبای مسیر واون فضای ارام داخل ماشین انگارنه انگار که ماشین درحرکت بود وبسیارتحسین کردم خانم شایسته عزیزرو باچه مهارتی رانندگی میکرند که درطول مدت فیلم به غیراز صدای نم نم باران که درادامه شدت گرفت وکلی لذت بردم ازبارش باران این رحمت الهی که من عاشقش هستم شاهدهیچ صدای اضافه ولرزشی درفیلم نبودیم
خدایاشکرت بابت این همه زیبایی شکوه وجلال
خدایا بی نهایت ازت سپاسگزارم که منو لایق دونستی
وبه من فرصت دادی تاباتماشای فایل شگفت انگیزدیگری ازاستادنازنینم لحظات زیبایی روتجربه کنم وآگاهی های تازه ای دریافت کنم
استادعزیزم وقتی درباره موضوع خداوند صحبت میکنین یه بقضی درصداتون هست انگارازخودبیخود میشوید وتوجه کردین وقتی کسی داره درموردیه موضوع خاص صحبت میکنه ازشدت هیجان صداش میلرزه واین لرزش درصدای شمازمانی که دارین درباره خداصحبت میکنین کاملا محسوسه (البته من اینطورفکرمیکنم)واین نشون دهنده اینه که انگار شمادراون لحظه باخدایکی هستین واین صحبتاداره ازقلبتون جاری میشه
مباحث مطرح شده درفایل همراه بود باکلی یاداوری ازاموزه های استاد وکلی برامون درس تازه ونکات ارزشمند داشت و من شخصه امروز ازمحتوای این فایل ودیگرفایلهای توحیدعملی شناختم نسبت به خدا خدایی که استادعباسمنش معرفش میباشد هرروز داره بیشتر بیشتر میشه و درکم نسبت به خداوند که خداوند انرژی است وجهان رو داره به وسیله یک سری قوانین ثابت وبدون تغیر و به صورت سیستمی اداره میکنه و همچنین عدالت خداوند خیلی بالاتررفته
امیدوارم خداوند قدرت سپاسگزاری بیشتری رو به من عطا کند تا شایستگی ولیاقت آن راداشته باشم تا یکی ازبندگان سپاسگزار واقعی اش باشم
واما شعرزیبای” لطف حق”ازسرودهاوشاهکار شاعرتوانای کشور بانو پروین اعتصامی
…
در این شعر خداوند با بازگو کردن داستان لطف خود به بشر و یادآوری توانایی های خود به مادر موسی میگوید به خدا اطمینان کرده و کودکش را به رودخانه نیل بسپارد که او حافظ کودک خواهد بود.
پیش از تولد حضرت موسی، منجمان به فرعون خبر دادند که فرزندی از بنیاسراعیل متولد خواهد شد که تهدیدی برای حکومت و شخص فرعون خواهد بود. فرعون برای جلوگیری از تولد او، دستور داد که تمام فرزندان پسر بنیاسراعیل را بکشند.
موسی به دور از چشم ماموران حکومتی فرعون به دنیا آمد. یوکابد، مادر حضرت موسی (ع) نگران بود و به این فکر میکرد که چگونه پسرش را از جلادان فرعون محافظت کند. خداوند به مادر حضرت موسی (یوکابد) الهام کرد که:
«او را شیر بده و هنگامی که ترسیدی که برای او خطری پیش آید، وی را در نیل بینداز»
یوکابد، موسی را درون یک سبد چوبی قرار داد و او را در رود نیل رها کرد.
و اینک ادامهی داستان از زبان پروین اعتصامی:
هنگامی که مادر موسی از فرمان خدا اطاعت کرد و پسرش را به رودخانهی بزرگ نیل انداخت، با حسرت و ناامیدی به فرزند خود که ظاهراً تک و تنها و بییاور بر روی سطح آب شناور بود، نگاه کرد و به او گفت:3
اگر لطف و مهربانی خداوند همراه تو نباشد هرگز نخواهی توانست با این صندوقچهی بیناخدا، خودت را نجات دهی. اگر خداوند تو را فراموش کند، نابود خواهی شد.
در این هنگام از سوی خداوند به یوکابد پیغام رسید که
چرا اینقدر افکار پوچ و باطل را در سرت پرورش میدهی؟ به خداوند ایمان داشته باش و بدان که پسرت هم اکنون در دستان خداوند راه میسپارد و چون او را به خدا سپردی، هم اکنون پروردگار، همراه و نگهبان او خواهد بود. شک و تردید را کنار بگذار تا با چشم دل ببینی که با این کارت چقدر سود کردی. اگر در وجود تو تنها مهر مادری وجود دارد، آگاه باش که ما از بندگانمان محافظت میکنیم و در حق آنها عدالت و انصاف را رعایت خواهیم کرد.
آیا فراموش کردهای که همهی رودخانهها تنها به دستور و خواست ما طغیان میکنند؟ آیا نمیدانی که این ما هستیم که امواج خروشان دریاها را تولید میکنیم؟
تو با افکار باطلت، به خداوند کفر میورزی چرا که با این افکار داری میگویی که خداوند نمیتواند از بندهاش محافظت نماید. پس این فکر و خیالات را کنار بگذار و امیدت به خداوند باشد.
نوزاد بر روی آب سرگردان بود و امواج رودخانه او را به هوا پرتاب کردند. خداوند به نیل دستور داد که آرام شود تا کودک جان سالم به در ببرد. پروردگار به صخرهها دستور داد که مراقب سبد چوبی او باشند تا مبادا این سبد شکسته شود و کودک در آب غرق گردد.
سپس خداوند به باد امر کرد که نوزاد را بغل کند و او را از آب بیرون آورد و در کنار ساحل رها کند. به سنگهای کنارهی آب دستور داد که در جایی که سبد میخواهد فرود بیاید، نرم شوند تا ضربهای به کودک وارد نشود. به برفهای کنار او دستور داد که گرم شوند تا کودک سرما نخورد و به خورشید صبحگاهی گفت که بروی کودک بتابد و او را گرم کند. به ژالهی صبحگاهی دستور داد که صورت کودک را شستشو دهد. به خار امر کرد که مبادا پوست ظریف کودک را زخمی کند و مار را از نیش زدن نوزاد نهی کرد. گرگ را از دریدن بدن او نهی کرد و از دستبرد دزد ممانعت نمود. خلاصه آنکه خداوند از این نوازاد به طور کامل محافظت نمود تا اینکه بزرگ شد و به درجه پیامبری نائل آمد.
لطف و احسان خداوند، تنها شامل بندگان خاص و مقربش نیست؛ بلکه خداوند حتی به ستمگران و سرکشان هم مهربانی ورزیده است همانگونه که به نمرود در کودکی محبت کرد هرچند که نمرود سپاس لطف خداوند را به جا نیاورد و در برابر خداوند سرکشی نمود. هنگامی که خداوند به شخصی همچون نمرود لطف میکند، طبیعی است که هرگز به کسی همچون موسی ستم نخواهد کرد.
عاشقتونم ودوستتان دارم خیلیییییی زیاد
همواره درپناه الله یکتا شادسلامت وسعاتمند دردنیا وآخرت باشید خدانگهدار
هم اکنون خوشحالم وشکر گزارکه همینک بودنم ادامه دارد و قوطوردرعضمت عشق خداهستم
بنام الله مهربان
سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته وخانواده عباسمنش
الله اکبر الله اکبر ازاین همه زیبایی
الله اکبر ازاین همه نمعت وخداوندهمه کس راهمچیز می شود بشرط ایمان وخداوندانسان های توحیدی رادربهترین زمان وبهترین مکان قرارمیده وبهترین رادرهمین دنیاتجربه میکنن.
چقدما انسانها بی ایمانیم وشرک تمام وجودماروفراگرفته بهمکس اعتمادمیکنیم اگه یه رئیس بانکی یه ادم پول داری یه وعده وعیدی بهمون بده خوش حال می شیم زوق میکنیم.
ولی وعده ای خدارو قبول نداریم میگیم خب چجوری ازکجا درصورتی که چندین باردرقران میگه وعده خداحقه پس چراماانسانها نمیتونیم اعتمادکنیم.
حالا می فهمم چراگفته تامیتوانید قران بخوانید چون میخادما اصل روبفهمیم ماربوبیت خداوندرادرک کنیم نه اینکه قران خواندن ثواب داره.خدایامنوببخش چهل سال درجهل ونادانی زندگی کردم ولی این مرد بزرگ این پیام اورالهی داره فریادمیرنه که همچیزتوحیده همچیز دست خداس ومردی ازدوردس آمد وگفت که به حرفای این مرد ایمان بیاورید چون این پیامبرخدا چون نتیجه دستشه. چقد این آیه آشناس دراین سایت. شاکرد اولی ها(حمیدحنیف.سییدعلی خوش دل.خانم شهریاری.و…)باکامنت هاشون دارن شهادت می دهن که استادمنش پیام اوره خداونده اوراباورکنین تاززندگیتونه انگونه که دوست داریم بسازیم
چقد کارهای اشتباه کردم چه جاهایی که کارهای اشتباه کردم که اگه قراربود خداوند لاپوشانه نکنه نمیتونستم سرموبلندکنم ولی من ایمان نیاوردم هی تکراراشتباه اما یک بارخداوندبستوه نیامد ورسوایم نکرد ولی بازمن ایمان نیاوردم من یکروز بندگی خدارونکردم ولی او هیچ نعمتهایش را ازمن دریق نکرد .خدایامن تسلیمم دربرابرامرواراده تو
پروردگارا من بهرخیری که ازتوبرسدبه آن فقیرم
استاد عزیزم بازبان وباکلام نمیشه ازشماتشکرکنم. امیدوارم بتوانم بانتیجه هایم بتوانم جواب این همه محبت شمارابدهم.
این سلسله فایل ها خودش یه دوره توحیدیه ولی حیف چون هدیس ومابابت بهایی پرداخت نکردیم قدرنمیدونیم.
روزی بود که خیلی گرفتار بودم، کمرم از فشار سختی وبدهی خم شده بود
شبی با خانم صحبت میکردیم یهو من گفتم یادته خیلی سال پیش فلان جا کار میکردم
خانم گفت آره یادمه وضعیت مالی مون خیلی عالی بود اگه همان را ادامه میدادی شاید الان یه مدیر ارشد میشدی
گفتم درسته
و
تنها اون شب من تو دلم گفتم که ای کاش همان جا میماندم
تا چند روزی بعد من برای کاری رفتم مرکز استان کارامو انجام دادم ودر راه برگشت جلوی یه دکه روزنامه فروشی ایستادم تا سیگاری بگیرم وسیگار رو گرفتم و همان جا یه سیگار روشن کردم وایستادم اونجا
اینم بگم که من هیچ وقت، هیچ وقت درخیابان وجای که کسی باشه سیگار نمیکشدم
اما اون روز نمی دانم چرا این کارو کردم
تو فکر بودم ویادم نیست به چه اما عمیق تو فکر فرو رفته بودم و چشمانم خیره شده بود به چیزی که نمیدانستم
یک مرتبه متوجه متنی در صحفه اول روز نامه شدم
آن چنان تعجبآور بود که حس کردم دچار توهم شدم
یک خبر خیلی خوبی برای من وامید وزنده شدن روح وجسمم.
همون شرکتی که قبلا کار میکردم یه طرح جدید در نزدیکی شهر ما استارت زده بود
خداوند شکرت من چه قدر خوشحال وشاد شدم
قرار بود چند روزی در آن شهر غریب بمانم اما خدای من گفت مرتضی برو خونه تون اون نیم نگاهی که چند شب قبل به من کردی را دریافت وهدایتت کردم
همان روز در کنار همان دکه روزنامه فروشی امید به زندگی من از صفر به صد رسید
اومدم خونه گفتم خانم یه چای وچند تا نون من چند روز نمیام خونه گفت کجا گفتم بعدأ بهت میگم ماشینو سوار شدم ورفتم.
در بیابان اطراف شهرمان به دنبال لوکیشنی میگردم که نمیدانم کجاست و هر کی را میبینم ازش می پرسم که دراین نزدیکی لودری یا ادوات خاک برداری کار میکنه یا نه .
دریغ از یه جواب مثبت
دو هفته گذشته اما من هنوز این لوکیشنو پیدا نکردم و خونه هم نرفتم
دو هفته فقط با نون وپنیر جای
اینو گفتم بدونید که چقدر وضعیت من بهرانی است واین لوکیشین برام اهمیت داره
اول بشدت مشکلات مالی دارم
دوم شغل وکار مورد علاقه منه
درکنار جاده جایگاهی برای سوخت توقف کردم تا گاز بزنم و رفتم آبی به سر وصورتم زدم جایگاه خلوته خلوت بود
از مردی که آن جا کار میکرد سلام واحوال پرسی کردم وگفتم
شما تواین نزدیکی ماشین آلات سنگین ندیدید
گفت چرا دیدم 30 کیلومتر ب طرف کوها اشاره کرد.
گفتم خودشه
بعد آن مرد شیرین سخن گفت فکر میکنم برای شرکت نفت کار می کنن یه پروژه جدیده
منم گفتم زنده باشی مرد بابت این راهنمایی
رفتم و رفتم پیداش کردم کجا 120 کیلومتر دورتر از خونه مون تو دل بیابان اما این بیابان ازهر جای دیگر برام خوشگل تر بود.
یک هفته هم طول کشید تا من استخدام بشم و هر روز میرفتم و می آمدم چون این کارو دوست داشتم
در زمان استخدام باید از خیلی جا ها بلامانع می گرفتم ومهمتر از همه معرفی نامه بود ک من تو این گیر بودم اما نا امید نبودم.
حالا همه چی بستگی به این معرفی داره تا من شروع بکار کنم
اینم بگم که به طور معجزه آسا همه اونائی که نمی شناختم بهم کمک کردن
رفتم شهر برای معرفی نامه تو یشهر دیگه چون حوزه شهر ما نبود هر چند تو شهر خودم بود من آشنایی نداشتم
در مسیر نجواها میگفتن کسی رو نمیشناسی ودلم میگفت تا تا اینجا آورده از این به بعدهم خودش درست میکنه
رفتم فرمانداری قسمت مربوط هنوز مسعولش نیامده بود ودر اتجا خیلی ها بهم گفتن این آدم بهت معرفی نامه نمی دهد باید یه پارتی کلفت داشته باشی
گفتم دارم بزرگشم دارم
نگرانیم بیشتر شد و مسعول اومد وحتی موقع ورود جواب سلام منو نداد
واونجا دو نفر که من اصلا نمیشناختم به شدت از من حمایت کردند وگفتن ایشون سابقه کاری دارد وشرکت خواهانش هست
تا آخر ساعت کاری اون فرد مقاومت کرد تا من استخدام نشم هزاران دلیل آورد
اما اراده خداوند چیز دیگری بود
واخرش این دو نفر که حتی من یکشواصلا ندیدم تا ازش تشکر کنم معرفی نامه را ازون شخص گرفتند ومن از فردا شروع بکار کردم
خداون منو بخاطر اینک دلی ازش درخواست کرده بودم به هدفم هدایت کرد.
من چکار کردم
بخاطر اینکه جا پای خودم محکم کنم آمدنم و تو شرکت کار کردنمو نسبت دادم به اینک آره من از طرف چندین اشخاص قوی و گردن کلفت سفارشی اومدم اینجا
یعنی شرک متلق
کار را خدا شروع ادامه وتمام کرد اما من به غیر خدا نسبت دادم
گفتم برو بابا من پارتی داشتم وگرنه ممکن نبود
بازم شرک خودمومیگم انسان تو چقدر ناسپاس
خلاصه هر کی می گفت چجوری استخدام شدی من فورا میگفتم فلانی پارتی منه توسط فلانیا اومدم
یعنی شرک من پایانی نداشت بعضی موقع روی خدا میستادم
چقدر نا سپاسم من و همین طور گذشت
یه روز ظهر داشتم از غذا خوری بیرون میامدم
از درونم ندای اومدکه تو چقدر پستی که همه امور زندگی ات را شرک آلود کردی
رفتم تو یه گوشه ساکت نشستم ودیدم خودم را که خدا روبروم هست
خدا بهم تبسم کرد همین
دیدم خودم را یک حیوان درنده نا سپاس و نا شکر طلب کار
چقدر درون من پر از نفرت وکینه بود
من شرک و نمرود درون خود را کشف کردم
و فهمیدم که ناسپاس تر از من نیست تو این جهان
اما خدا روشکر از آن وقت خیلی گذشت چون همان جا از خدا هدایت خواستم و هدایت شدم و زندگی ام پر برکت وارامه
از استاد بزرگوار ممنونم که این شرایط بسیار زیبا رو در اختیار مون گذشته تا همه عشق بازی کنیم
وسپاس گذاری ویژه برای خانم شایسته ک خیلی خوب اصل وفرع راتوضیح دادن هم یاد گرفتم وهم لذت بردم ممنون همتون هستم
همچنین کامنتهای دوستان خیلی کمک میکند تا درک بهتر ی از موضوع داشته باشیم
همه گل اند همه
خانم سعیده شهریاری علی آقا خوشدل و آقای اسداله زر گوشی وفهیمه خانم وهمه وهمه که دستی شدن تا بنده حقیر خودمو کشف کنم
کمال تشکر دارم
استا نازنین جناب آقای عباس منش و سرکار خانم شایسته در پیشگاه خداوند از شما بعنوان افراد توحیدی که مسیر زندگیم را دگرگون کرد شهادت میدهم که پیام آوران وحی بودین تا اصل را از فرع تشخیص بدم خدا نگهدار همه مون
با سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته گرامی و همه دوستان خوبم
خدایا شکرت فایل توحید عملی در مورد مفاهیم قرآن که استاد فرمودند کلی زیبایی و درسهای خوبی را یاد گرفتیم و لذت بردیم و مواردی را اشاره میکنم در مورد این فایل ارزشمند
اگر ترس و غم تو ذهن ما باشد تمام تصمیمات ما هم درست از آب در نمیآید مثل مادر موسی که موسی را در آب انداخت و با تصمیم درست دیگه ترسها نمیتواند غالب باشند در ذهن مادر موسی چون قوانین الهی بدون تغییر است و حق و مشخص است از نگاه خداوند
توکل و ایمان و احساس خوب و نه غم و نه ترس وقتی داریم نتایج خوب اتفاق میافتد وقتی در مورد عدل خداوند حرف میزنم وهرچی که دریافت میکنیم یا انجام میدهیم عادلانه اتفاق میافتد تو قرآن هم به همین موضوع هم اشاره شده که تمام اتفاقاتی که میافته تحت سیطره ماست
و وقتی در مورد قوانین و مشیعت گفته میشود از کلمه ما استفاده میکند هر چیز را کنترل میکنیم هیچ چیز اتفاقی و شانسی اتفاق نمیافتد خداوند چیزی میخواهد که ما داشته باشیم و همیشه خداوند ما را هدایت میکند چون قدرت انتخاب داریم سپاس گزارترین آدمهای دنیا هم نمیتوانند قدرت شکرگزاری نعمتهای خدا وند باشند چون ذره از آن را انجام دادهایم همه ما تو وجودمان نمرود و فرعونهایی داریم در حضور خداوند به همه قدرت دادهایم که یک موقعی خدا را نادیده گرفتیم وقتی آدم رو خودش حساب میکنه بدبختی است
استاد خیلی ممنونم از فایل خدایی وقتی مسیر خوبی وقتی استاد صحبت میکردی باران رحمت الهی بارید و انرژی و لذت بردیم و از خداوند میخواهم همه ما را هدایت کند به مسیرهای درست و زندگی ما را تغییر دهد همه دوستان خوبم را به خدای بزرگ میسپارم
در پناه الله یکتا شاد سلامت پیروز و ثروتمند باشید انشاالله
استاد جان سلام ، مریم خانم مهربان سلام، دوستان هم فرکانسی عزیزم سلام
بازم سپاسگزار خداوند مهربان هستم که روزی دیگری رو با دیدن و شنیدن زیبایی ها شروع کردم. قبل از اینکه شروع کنم درباره زیبایی های این فایل صحبت کنم، میخوام از خداوند تشکر کنم که ما رو در این مسیر زیبا قرار داده و در حال هدایت ما هست به سوی سعادت در دنیا و آخرت، سپاسگزارتم بابت همه نعمتهای که به جمع ما عنایت کردی، سپاسگزارتم بابت قوانین بدون تغییر ی که قرار دادی، سپاسگزارتم بابت سلامتی و تندرستی که به جمع ما عنایت کردی، سپاسگزارتم بابت همه ثروتهای که به ما عنایت کردی، و هزاران سپاسگزاری که در این مقال نمی گنجد.
دوستان عزیزم، به راستی که انسان فراموش کار است ، و به قول قرآن وقتی که به نعمتی میرسد، سخت فراموش میکند خداوند را و شاکر و سپاسگزار نیست.
علت پیشرفت اسناد و همه کسانی که به سعادت رسیدن ، سپاسگزاری از خداوند مهربان بوده ، و در همه حال یاد خدا کردن ، همانطور که در قرآن میفرماید، مؤمنان در همه حال مرا یاد میکنن ، چه در سختی و چه در آسانی ، چه ایستاده و چه خواب، در همه حال یاد خدا میکنن.
بازم خداوند در زمان نوشتن این متن هدایتم کرد که دوباره از قرآن بگویم، که میفرماید:اگر سپاسگزار باشید شما را می افزایم، یعنی ظرف وجودی تان را بزرگتر میکنم ، یعنی بیشتر به شما نعمت میدهم و شما هم بیشتر سپاسگزار میشوید.
شاه کلید رسیدن به همه نعمتها، سپاسگزاری است.
وقتی سپاسگزار واقعی باشی ، احساس خوبی پیدا میکنی ، و وقتی احساس خوبی داشته باشی، اتفاقات خوبی رو رقم میزنی این قانون خداوند است.
من و شما دوستان وظیفه داریم ، همانطور که استاد هر روز در حال تمرین و سپاسگزاری است ، ما هم اگر بخواهیم به سعادت در دو دنیا برسیم، هروز و هر لحظه سپاسگزار خداوند مهربان باشیم و در حال تمرین .
استاد جان چه جاده سر سبز و زیبای ، چه خانه های قشنگی ، چه باران با شکوهی، با تمام وجود داشتن همچنین تجربه ای رو از خداوند آرزو کردم و مطمئن هستم اگر احساس خوبی داشته باشم ، بدستش میآورم.
از شما سپاسگزارم که در این مسیر توحیدی زیبا ، ما را هم همراه میبرید.
در پناه آلله یکتا، شاد، سالم، تندرست، ثروتمندوسعادتمنددردنیاوآخرت باشیم، آمین
سلام میکنم به استاد عزیزم وخانم شایسته من جا داره یه تشکر ویژه داشته باشم از استاد عزیزم که قوانین خداوند رو گفتن و ماهم درس گرفتیم از این داستان زیبا امیدوارم که بتونیم بیشتر سپاسگزارخداوند باشیم بابت این همه نعمت و آگاهی های ناب که استاد عزیزم که واقعا من از خداوند شاکرم وسپاسگزارم که با استاد منو آشنا کرد الان حدود فکر کنم یک سال نیم هست که من با استاد آشنا شدم اونم کاملا هدایتی بود از جانب خداوند خیلی داستان داره که منو با استاد آشنا کرد وخیلی خوشحالم .خدایا شکرت .من واقعا کیف کردم و درس گرفتم وامیدوارم بتونیم درزندگیمون اجرا کنیم .استاد عزیزم خیلی دوست دارم من هر روز تو سایت شمامیام روزانه یک فایل میبینم و انگیزه میگیرم برای زندگی خدایا شکرت .بابت حضورتان .فعلا خدا نگهدار
به نام خدا
ردپای 89
سلام به استاد عزیز و دوستان خوبم
ممنون که مارو هم مسیر خودتون کردید در این جاده زیبا
و باز هم ابتدا و انتهای هر داستان به توحید برمیگرده !اونوقت توجه ما در همه سال های زندگی به جای این اصل مهم به دنبال فرع و سرنوشت و شرک بوده
چقدر این جمله استاد برای من امید بخش بود !
[وعده خداوند حق ،وقتی توکل میکنی به خدا و هدایت هارو دنبال میکنی وقتی ایمان داری وقتی احساست خوبه و نه غم داری و نه ترس و با ایمان و توکل مسیر پیش میریم
نتیجه اتفاق افتاده !شاید ما هنوز ندیدیمش ولی از دیدگاه خداوند اتفاق افتاده ]
امید خالص وقتی بفهمی دنیا همچنین نظمی داره ،اما چرا نمیشه ؟مشکل باز هم از ما و باورهامونه!
و این اهمیت بی انتها کنترول ورودی و توجه ما و خلق باور های مناسب ،به ما نشون میده
چقدر امید از طریق این شعر زیبا منتقل شد !اینکه خدا عیب پوشی میکنه توبه پذیره اینکه خدا هدایت گر و مسیر روشن میکنه اینکه خدا لطفش همواره شامل حال آدم میشه و مارو بسیار دوست داره و محافظت میکنه و…
بازهم چقدر متفاوت از خدایی که از ترس میپرسیدیم و نه به خاطر قابل پرستش بودن!
استاد هر دفعه منو مطمئن تر میکنه که استاد بزرگیه برای خودش!از هر طریقی در حال اموزشه !از مرغ و خروسای تو پردایس تا سفر ها یا حتی یک شعر زیبا
درست مثل هنرمندی که جهان با لنز متفاوت میبینه استاد هم اتفاقات با لنز خودش برامون توصیف میکنه
از خانم شایسته هم ممنونم که کمک کردن این فایل زیبا آماده بشه
واقعا سپاسگزار خداوند مهربان هستم
در پناه خدا باشید
بنام خداوند مینو سرشت.
بنام خدای باران
سلام بر فاطمه ی بی نظیر
حالتون عالی و متعالی
پایان کامنت ها = لحظه ی دیدار دوستان
کامنت تون مفید و مختصر
بود و عالی نوشتی و یک رده پای دیگه از خودتون جا گذاشتی …
مرسی از کامنت قبلی که برام نوشتی…
نقطه آبی شما رو دریافت کردم و خیلی خوشحال شدم ای دختر توحیدی و عاشق
دعای گوی شما هستیم
در این شب های استجابت دعا…
بهترین ها رو براتون آرزومندم.
امضای الله مهربان
پای تک
تک .آرزوهات…
بی نهایت خوب می نویسی
قلم تون توانا…
ای فرشته ی عاشق الله
سلام و صد سلام خدمت هم فرکانسی های عزیزم ️
سلام خدمت استاد عزیزم و مریم جان مهربان️️
امروز صبح عاشوراست و من طبق معمول همیشه اول سر زدم به خانه ایمانم سایت عباسمنش دات کام و این فایل زیبا رو دیدم و ساعت ها گریستم و شکر و سپاس خدای مهربانم رو که این آگاهی ها رو به من داد، استاد جان خیلی اولا از خدای مهربانم سپاسگزارم و بعد از شما که هر متنی و هر فیلم یا شعری میخونید و به احساس خوب میرسید و آگاهی های رو درک میکنید ما رو هم سهیم میکنید.
بارها شده کاری رو انجام دادم و خیلی شیک شده و یا فروشی رو انجام دادم و مشتری خیلی راضی بوده و یا مثلاً تو کمد قفسه بندی کردم و یه مشکلی رو برای خونه حل کردم در درجه اول گفتم دمت گرم چه کردی حسن عالی بود خلاصه شاید تو 80 درصد مواقع یادم رفته که ای نادان این هدایت الله بود که تو این کار رو انجام دادی ، به خدا الان که این متن رو تایپ میکنم اشکم امونم رو بریده و صد هزار مرتبه خدا رو شاکرم که این آگاهی باز هم به من یادآوری شد، که ای بنده خدا تو بنده خدا هستی و همه اعتبار قدرت توانایی ابتکار و… هرچه که داری از اوست و هر لحظه باید شکر گزار همه داشته هامون باشیم خدایا شکرت برای خردی که به من دادی خدایا شکر برای سلامتی و عقل و آگاهی که به من دادی ، همیشه سپاسگزارم از تو خدای مهربانم که از هر طریقی که میدونی منو هدایت میکنی از تو عزیزی که متن منو خوندی هم سپاسگزارم از استاد عزیزم و مریم جان مهربان هم قدردان و سپاسگزارم و با این آگاهی که من بدون قدرت الله هیچ نیستم جمله ام رو به پایان میبرم در پناه الله یکتا سلامت ، شاد و عاقبت به خیر باشیم انشالله ️️️️️️️️
به نام خالق زیبایی ها
همه چیز در دستان خداوند است
اگر فکر کنی کسی بیرون از درون ما خارج قدرت خداوند زندگی ات رو از دست میدی
همه چیز در سیطره فرمان خداوند است اون لحظه که استاد داشتن اون قسمتی که می گفت :
صخره را گفتم، مکن با او ستیز
قطره را گفتم، بدان جانب مریز
امر دادم باد را، کان شیرخوار
گیرد از دریا، گذارد در کنار
سنگ را گفتم بزیرش نرم شو
برف را گفتم، که آب گرم شو
صبح را گفتم، برویش خنده کن
نور را گفتم، دلش را زنده کن
لاله را گفتم، که نزدیکش بروی
ژاله را گفتم، که رخسارش بشوی
خار را گفتم، که خلخالش مکن
مار را گفتم، که طفلک را مزن
رنج را گفتم، که صبرش اندک است
اشک را گفتم، مکاهش کودک است
گرگ را گفتم، تن خردش مدر
دزد را گفتم، گلوبندش مبر
بخت را گفتم، جهانداریش ده
هوش را گفتم، که هشیاریش ده
تیرگیها را نمودم روشنی
ترسها را جمله کردم ایمنی
ایمنی دیدند و ناایمن شدند
دوستی کردم، مرا دشمن شدند
کارها کردند، اما پست و زشت
ساختند آئینهها، اما ز خشت
واقعا داشت گریه ام میگرفت چقدر زیبا گفت همه چیز در دستان خداوند است قدرت جهان و آسمان در دستان خداوند
و تازه نباید فکر کنیم خودمون هم کار هارو انجام میدیم چون اینم شرکه این هم شرکه
همه چیز در دستان خداوند است خدایا شکرت
سلام استادان جان شما رو میبینم یاد جوان شدن زلیخا میافتم و جوانی دوباره برام باور پذیر میشه هزار ماشاالله
صبح روز جشن نامزدی توی خونه پدریم همه مشغول آماده کردن خونه و لوازم پذیرایی بودند هر کس یه گوشه کارو گرفته بود که قبل از اومدن مهمونا همه چی مرتب باشه من و آقای داماد رفتیم آزمایشگاه جواب گروه خون و مجوز عقد رو بگیریم، حدود صد تا زوج اومده بودن و دونه به دونه همه رو صدا میکردن و مجوز عقد رو میدادن و براشون آرزوی خوشبختی میکردن و اونا هم خوش و خرم میرفتن
همه رفتن و ما همچنان منتظر بودیم آزمایشگاه خالی شد کم کم حسم از حالت خوشحالی به نگرانی تبدیل شد آروم رفتیم پشت در اتاق خانم دکتر گفتیم بیایم تو به من نگاه کرد و گفت شما فامیل هستید
گفتم نه کاملا غریبه هستیم گفت بیاید بشینید
مشخص بود خبر خوبی نداره گفت:
شما مشکل خونی دارید ما نمیتونیم براتون مجوز عقد صادر کنیم هر دوی شما مینور هستید اشکهام سرازیر شد و توی دلم میگفتم خدایا من که قصد ازدواج نداشتم من داشتم زندگیمو میکردم این آدم رو تو گذاشتی سر راهم خیلی از اولویتهای منو نداشت تو هدایتم کردی من گفتم چشم این چه کاری بود کردی فقط میخواستی آبرو ریزی بشه فقط میخواستی با احساساتم بازی کنی نمیتونستم قبول کنم این داستان همینجا تموم بشه برگه آزمایش و گرفتم و با همون حال گریه و زاری فقط به خانواده ها اطلاع دادیم مراسم کنسله و خودمون توی همون روز سه تا دکتر مختلف رفتیم و همه نظرشون یکی بود که نباید بچه دار بشید غروب با کوهی از غم برگشتم خونه و رفتم تنها نشستم کنار بخاری و مدام فقط به خدا میگفتم چرا این اتفاق افتاد چرا تو منو به چیز بد راهنمایی کردی این همه خواستگار داشتم چرا این آدم رو بهم گفتی بله بگو بعد اینجوری بشه(خیلی اون روز سخت گذشت ایمانم ضعیف بود برنامه خداوند رو نمیدونستم بهش بدگمان شدم شک کردم )
خانم دکتر بهمون گفت اگه تمایل دارید آزمایشات دقیقتر انجام بشه تا مطمئن بشید ولی تا جواب اون آزمایشاتم نیاد نمیتونید عقد کنید خلاصه دو ماهی گذشت و جواب آزمایش اومد مینور ما با هم فرق داشت و میتونستیم مجوز عقد بگیریم به صورت قانونی و بچه های آینده هم طبق نظر آزمایشگاه مشکل خونی نداشتند
در عرض دو روز عقد و مراسم ترتیب داده شد
بعد از ورودم به این مسیر روز ب روز منو همسرم فاصلمون بیشتر میشه یعنی جز اون 90 درصدی که با هم همراه میشن نیستیم انقدر از این مباحث دوره و متنفر که برنامه عباس منش رو از گوشی حذف میکنه من دوباره نصب میکنم ببینه من توی سایتم بدجور قشقرق به پا میکنه و هر بار بهش نگاه میکنم قلبم درد میگیره خدایا چه جوری چشم دل یه آدم باز نمیشه که نمیشه این پرده کنار نمیره که نمیره زیادی هم زور میزدم بفهمه بدتر سر خودم بلا میومد آخه اولش متوجه نمیشدم راهمون جداست فکر میکردم همراهیم خدایا خیلی وقته پذیرفتم رفتنش رو چون منو از تو دور میکنه منو از عمل به قوانینت دور میکنه هیچ حرفی با هم نداریم …
دوست ندارم تحمل کنم که بخوام ادامه بدم فقط پروردگارم هدایت کرده که تا پاییز آخر آبان باید صبر جمیل داشته باشم نمیدونم قراره چی بشه فقط هر بار این داستان مادر موسی نقل میشه حالم دگرگون میشه که خدایا تو موسی رو به بهترین نحو به مادرش برگردوندی منم دارم بهت گوش میدم بهت اعتماد میکنم که خودت آرامشم ببخشی بچه هامو به خودت سپردم یه حکمت اون روز نامزدی این بود که میخواستی به من بگی بچه مال تو نیست من بهت دادم…
استاد سه روزه دارم روی اولین فایل اجرای توحید در عمل و شعر خانم پروین و الخیر فی ما وقع کار میکردم که امروز این فایل اومد قبلا فکر میکردم خدا فقط داره به امور من رسیدگی میکنه الان فکر میکنم شما هم فایل هاتون فقط واسه احوال درونی منه
الهی شکرت
این پیام رو به عنوان رد پا ثبت کردم که بعد از نتایج کاملا توضیح بدم که چقدر هر فایل هر قدم از این مسیر خدا لحظه به لحظه کنارم بود چه جور خالصم کرد
من به فایل الخیر فی ما وقع هدایت شدم و داشتم رو نجواها کار میکردم که خدا با این فایل مهر تایید زد واسم که نگران بچه هامم نباشم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند رحمتگر وبخشایشگر
سلام درودبراساتید گرانقدار استادعباسمنش عشق ” عزیزدلها “وسرکارخانم شایسته نازنین وسایرعوامل ودوستان همسفر درسایت توحیدی والهی عباسمنش
روزروزرگارتان عالییییی باد ودرهرلحظه لحظه زندگیتون نفس گرم خداوند همراهتان باد
استادعزیزم من عاشق فایلهای باموضوع خداوند هستم وقتی صبح که ازخواب نازبلند شدم وسریع اومدم سایت وبنرفایل رودیدم باعنوان
“توحیدعملی9″ ازشدت خوشحالی نمیدونستم که اول باید کدوم کارروانجام بدم و طاقت نیاوردم سریع فایلو دانلود کردم وباتوجه به اینکه من فایلهای تصویری سایت رو ازطریق lcdمیبینم ولی ازآنجاکه اول صبح بود وخانواده هنوز خواب بودند ازطریق گوشی باهندس فری فایلو پلی کردم ابتدا بسیار تحسین کردم استادنازنین رو بابت حسن سلیقه ای که داشتن درانتخاب موضوع بامضمون شعربی نظیر وتوحیدی پروین اعتصامی این شاعرتوانای کشورمون وبعد دیوانه ان استایل استاد شدم با اون تیشرت فوق العاده خوش رنگ واون فضای روحانی وبسیازیبای مسیر واون فضای ارام داخل ماشین انگارنه انگار که ماشین درحرکت بود وبسیارتحسین کردم خانم شایسته عزیزرو باچه مهارتی رانندگی میکرند که درطول مدت فیلم به غیراز صدای نم نم باران که درادامه شدت گرفت وکلی لذت بردم ازبارش باران این رحمت الهی که من عاشقش هستم شاهدهیچ صدای اضافه ولرزشی درفیلم نبودیم
خدایاشکرت بابت این همه زیبایی شکوه وجلال
خدایا بی نهایت ازت سپاسگزارم که منو لایق دونستی
وبه من فرصت دادی تاباتماشای فایل شگفت انگیزدیگری ازاستادنازنینم لحظات زیبایی روتجربه کنم وآگاهی های تازه ای دریافت کنم
آخه چی بگم ازاین شعرزیبا وشاهکار باآن تفسیر جذاب وفوق العاده استادگرانقدر
استادعزیزم وقتی درباره موضوع خداوند صحبت میکنین یه بقضی درصداتون هست انگارازخودبیخود میشوید وتوجه کردین وقتی کسی داره درموردیه موضوع خاص صحبت میکنه ازشدت هیجان صداش میلرزه واین لرزش درصدای شمازمانی که دارین درباره خداصحبت میکنین کاملا محسوسه (البته من اینطورفکرمیکنم)واین نشون دهنده اینه که انگار شمادراون لحظه باخدایکی هستین واین صحبتاداره ازقلبتون جاری میشه
مباحث مطرح شده درفایل همراه بود باکلی یاداوری ازاموزه های استاد وکلی برامون درس تازه ونکات ارزشمند داشت و من شخصه امروز ازمحتوای این فایل ودیگرفایلهای توحیدعملی شناختم نسبت به خدا خدایی که استادعباسمنش معرفش میباشد هرروز داره بیشتر بیشتر میشه و درکم نسبت به خداوند که خداوند انرژی است وجهان رو داره به وسیله یک سری قوانین ثابت وبدون تغیر و به صورت سیستمی اداره میکنه و همچنین عدالت خداوند خیلی بالاتررفته
امیدوارم خداوند قدرت سپاسگزاری بیشتری رو به من عطا کند تا شایستگی ولیاقت آن راداشته باشم تا یکی ازبندگان سپاسگزار واقعی اش باشم
واما شعرزیبای” لطف حق”ازسرودهاوشاهکار شاعرتوانای کشور بانو پروین اعتصامی
…
در این شعر خداوند با بازگو کردن داستان لطف خود به بشر و یادآوری توانایی های خود به مادر موسی میگوید به خدا اطمینان کرده و کودکش را به رودخانه نیل بسپارد که او حافظ کودک خواهد بود.
پیش از تولد حضرت موسی، منجمان به فرعون خبر دادند که فرزندی از بنیاسراعیل متولد خواهد شد که تهدیدی برای حکومت و شخص فرعون خواهد بود. فرعون برای جلوگیری از تولد او، دستور داد که تمام فرزندان پسر بنیاسراعیل را بکشند.
موسی به دور از چشم ماموران حکومتی فرعون به دنیا آمد. یوکابد، مادر حضرت موسی (ع) نگران بود و به این فکر میکرد که چگونه پسرش را از جلادان فرعون محافظت کند. خداوند به مادر حضرت موسی (یوکابد) الهام کرد که:
«او را شیر بده و هنگامی که ترسیدی که برای او خطری پیش آید، وی را در نیل بینداز»
یوکابد، موسی را درون یک سبد چوبی قرار داد و او را در رود نیل رها کرد.
و اینک ادامهی داستان از زبان پروین اعتصامی:
هنگامی که مادر موسی از فرمان خدا اطاعت کرد و پسرش را به رودخانهی بزرگ نیل انداخت، با حسرت و ناامیدی به فرزند خود که ظاهراً تک و تنها و بییاور بر روی سطح آب شناور بود، نگاه کرد و به او گفت:3
اگر لطف و مهربانی خداوند همراه تو نباشد هرگز نخواهی توانست با این صندوقچهی بیناخدا، خودت را نجات دهی. اگر خداوند تو را فراموش کند، نابود خواهی شد.
در این هنگام از سوی خداوند به یوکابد پیغام رسید که
چرا اینقدر افکار پوچ و باطل را در سرت پرورش میدهی؟ به خداوند ایمان داشته باش و بدان که پسرت هم اکنون در دستان خداوند راه میسپارد و چون او را به خدا سپردی، هم اکنون پروردگار، همراه و نگهبان او خواهد بود. شک و تردید را کنار بگذار تا با چشم دل ببینی که با این کارت چقدر سود کردی. اگر در وجود تو تنها مهر مادری وجود دارد، آگاه باش که ما از بندگانمان محافظت میکنیم و در حق آنها عدالت و انصاف را رعایت خواهیم کرد.
آیا فراموش کردهای که همهی رودخانهها تنها به دستور و خواست ما طغیان میکنند؟ آیا نمیدانی که این ما هستیم که امواج خروشان دریاها را تولید میکنیم؟
تو با افکار باطلت، به خداوند کفر میورزی چرا که با این افکار داری میگویی که خداوند نمیتواند از بندهاش محافظت نماید. پس این فکر و خیالات را کنار بگذار و امیدت به خداوند باشد.
نوزاد بر روی آب سرگردان بود و امواج رودخانه او را به هوا پرتاب کردند. خداوند به نیل دستور داد که آرام شود تا کودک جان سالم به در ببرد. پروردگار به صخرهها دستور داد که مراقب سبد چوبی او باشند تا مبادا این سبد شکسته شود و کودک در آب غرق گردد.
سپس خداوند به باد امر کرد که نوزاد را بغل کند و او را از آب بیرون آورد و در کنار ساحل رها کند. به سنگهای کنارهی آب دستور داد که در جایی که سبد میخواهد فرود بیاید، نرم شوند تا ضربهای به کودک وارد نشود. به برفهای کنار او دستور داد که گرم شوند تا کودک سرما نخورد و به خورشید صبحگاهی گفت که بروی کودک بتابد و او را گرم کند. به ژالهی صبحگاهی دستور داد که صورت کودک را شستشو دهد. به خار امر کرد که مبادا پوست ظریف کودک را زخمی کند و مار را از نیش زدن نوزاد نهی کرد. گرگ را از دریدن بدن او نهی کرد و از دستبرد دزد ممانعت نمود. خلاصه آنکه خداوند از این نوازاد به طور کامل محافظت نمود تا اینکه بزرگ شد و به درجه پیامبری نائل آمد.
لطف و احسان خداوند، تنها شامل بندگان خاص و مقربش نیست؛ بلکه خداوند حتی به ستمگران و سرکشان هم مهربانی ورزیده است همانگونه که به نمرود در کودکی محبت کرد هرچند که نمرود سپاس لطف خداوند را به جا نیاورد و در برابر خداوند سرکشی نمود. هنگامی که خداوند به شخصی همچون نمرود لطف میکند، طبیعی است که هرگز به کسی همچون موسی ستم نخواهد کرد.
عاشقتونم ودوستتان دارم خیلیییییی زیاد
همواره درپناه الله یکتا شادسلامت وسعاتمند دردنیا وآخرت باشید خدانگهدار
هم اکنون خوشحالم وشکر گزارکه همینک بودنم ادامه دارد و قوطوردرعضمت عشق خداهستم
بنام الله مهربان
سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته وخانواده عباسمنش
الله اکبر الله اکبر ازاین همه زیبایی
الله اکبر ازاین همه نمعت وخداوندهمه کس راهمچیز می شود بشرط ایمان وخداوندانسان های توحیدی رادربهترین زمان وبهترین مکان قرارمیده وبهترین رادرهمین دنیاتجربه میکنن.
عجب شعرقشنگی ازصبح چندین بار گوش کردم وخیلی جاها اشک ریختم وشکرخداگفتم.
چقدما انسانها بی ایمانیم وشرک تمام وجودماروفراگرفته بهمکس اعتمادمیکنیم اگه یه رئیس بانکی یه ادم پول داری یه وعده وعیدی بهمون بده خوش حال می شیم زوق میکنیم.
ولی وعده ای خدارو قبول نداریم میگیم خب چجوری ازکجا درصورتی که چندین باردرقران میگه وعده خداحقه پس چراماانسانها نمیتونیم اعتمادکنیم.
حالا می فهمم چراگفته تامیتوانید قران بخوانید چون میخادما اصل روبفهمیم ماربوبیت خداوندرادرک کنیم نه اینکه قران خواندن ثواب داره.خدایامنوببخش چهل سال درجهل ونادانی زندگی کردم ولی این مرد بزرگ این پیام اورالهی داره فریادمیرنه که همچیزتوحیده همچیز دست خداس ومردی ازدوردس آمد وگفت که به حرفای این مرد ایمان بیاورید چون این پیامبرخدا چون نتیجه دستشه. چقد این آیه آشناس دراین سایت. شاکرد اولی ها(حمیدحنیف.سییدعلی خوش دل.خانم شهریاری.و…)باکامنت هاشون دارن شهادت می دهن که استادمنش پیام اوره خداونده اوراباورکنین تاززندگیتونه انگونه که دوست داریم بسازیم
چقد کارهای اشتباه کردم چه جاهایی که کارهای اشتباه کردم که اگه قراربود خداوند لاپوشانه نکنه نمیتونستم سرموبلندکنم ولی من ایمان نیاوردم هی تکراراشتباه اما یک بارخداوندبستوه نیامد ورسوایم نکرد ولی بازمن ایمان نیاوردم من یکروز بندگی خدارونکردم ولی او هیچ نعمتهایش را ازمن دریق نکرد .خدایامن تسلیمم دربرابرامرواراده تو
پروردگارا من بهرخیری که ازتوبرسدبه آن فقیرم
استاد عزیزم بازبان وباکلام نمیشه ازشماتشکرکنم. امیدوارم بتوانم بانتیجه هایم بتوانم جواب این همه محبت شمارابدهم.
این سلسله فایل ها خودش یه دوره توحیدیه ولی حیف چون هدیس ومابابت بهایی پرداخت نکردیم قدرنمیدونیم.
درپناه الله یکتا شادوثروتمند
بسمالله الرحمن الرحیم
سلام به استاد توحیدی
سلام به همه دوستان توحیدی
استاد چه خوب گفتید که
خداوند در داستان پروین میگوید
یعنی این شعر پروین نیز از اراده خداونده
روزی بود که خیلی گرفتار بودم، کمرم از فشار سختی وبدهی خم شده بود
شبی با خانم صحبت میکردیم یهو من گفتم یادته خیلی سال پیش فلان جا کار میکردم
خانم گفت آره یادمه وضعیت مالی مون خیلی عالی بود اگه همان را ادامه میدادی شاید الان یه مدیر ارشد میشدی
گفتم درسته
و
تنها اون شب من تو دلم گفتم که ای کاش همان جا میماندم
تا چند روزی بعد من برای کاری رفتم مرکز استان کارامو انجام دادم ودر راه برگشت جلوی یه دکه روزنامه فروشی ایستادم تا سیگاری بگیرم وسیگار رو گرفتم و همان جا یه سیگار روشن کردم وایستادم اونجا
اینم بگم که من هیچ وقت، هیچ وقت درخیابان وجای که کسی باشه سیگار نمیکشدم
اما اون روز نمی دانم چرا این کارو کردم
تو فکر بودم ویادم نیست به چه اما عمیق تو فکر فرو رفته بودم و چشمانم خیره شده بود به چیزی که نمیدانستم
یک مرتبه متوجه متنی در صحفه اول روز نامه شدم
آن چنان تعجبآور بود که حس کردم دچار توهم شدم
یک خبر خیلی خوبی برای من وامید وزنده شدن روح وجسمم.
همون شرکتی که قبلا کار میکردم یه طرح جدید در نزدیکی شهر ما استارت زده بود
خداوند شکرت من چه قدر خوشحال وشاد شدم
قرار بود چند روزی در آن شهر غریب بمانم اما خدای من گفت مرتضی برو خونه تون اون نیم نگاهی که چند شب قبل به من کردی را دریافت وهدایتت کردم
همان روز در کنار همان دکه روزنامه فروشی امید به زندگی من از صفر به صد رسید
اومدم خونه گفتم خانم یه چای وچند تا نون من چند روز نمیام خونه گفت کجا گفتم بعدأ بهت میگم ماشینو سوار شدم ورفتم.
در بیابان اطراف شهرمان به دنبال لوکیشنی میگردم که نمیدانم کجاست و هر کی را میبینم ازش می پرسم که دراین نزدیکی لودری یا ادوات خاک برداری کار میکنه یا نه .
دریغ از یه جواب مثبت
دو هفته گذشته اما من هنوز این لوکیشنو پیدا نکردم و خونه هم نرفتم
دو هفته فقط با نون وپنیر جای
اینو گفتم بدونید که چقدر وضعیت من بهرانی است واین لوکیشین برام اهمیت داره
اول بشدت مشکلات مالی دارم
دوم شغل وکار مورد علاقه منه
درکنار جاده جایگاهی برای سوخت توقف کردم تا گاز بزنم و رفتم آبی به سر وصورتم زدم جایگاه خلوته خلوت بود
از مردی که آن جا کار میکرد سلام واحوال پرسی کردم وگفتم
شما تواین نزدیکی ماشین آلات سنگین ندیدید
گفت چرا دیدم 30 کیلومتر ب طرف کوها اشاره کرد.
گفتم خودشه
بعد آن مرد شیرین سخن گفت فکر میکنم برای شرکت نفت کار می کنن یه پروژه جدیده
منم گفتم زنده باشی مرد بابت این راهنمایی
رفتم و رفتم پیداش کردم کجا 120 کیلومتر دورتر از خونه مون تو دل بیابان اما این بیابان ازهر جای دیگر برام خوشگل تر بود.
یک هفته هم طول کشید تا من استخدام بشم و هر روز میرفتم و می آمدم چون این کارو دوست داشتم
در زمان استخدام باید از خیلی جا ها بلامانع می گرفتم ومهمتر از همه معرفی نامه بود ک من تو این گیر بودم اما نا امید نبودم.
حالا همه چی بستگی به این معرفی داره تا من شروع بکار کنم
اینم بگم که به طور معجزه آسا همه اونائی که نمی شناختم بهم کمک کردن
رفتم شهر برای معرفی نامه تو یشهر دیگه چون حوزه شهر ما نبود هر چند تو شهر خودم بود من آشنایی نداشتم
در مسیر نجواها میگفتن کسی رو نمیشناسی ودلم میگفت تا تا اینجا آورده از این به بعدهم خودش درست میکنه
رفتم فرمانداری قسمت مربوط هنوز مسعولش نیامده بود ودر اتجا خیلی ها بهم گفتن این آدم بهت معرفی نامه نمی دهد باید یه پارتی کلفت داشته باشی
گفتم دارم بزرگشم دارم
نگرانیم بیشتر شد و مسعول اومد وحتی موقع ورود جواب سلام منو نداد
واونجا دو نفر که من اصلا نمیشناختم به شدت از من حمایت کردند وگفتن ایشون سابقه کاری دارد وشرکت خواهانش هست
تا آخر ساعت کاری اون فرد مقاومت کرد تا من استخدام نشم هزاران دلیل آورد
اما اراده خداوند چیز دیگری بود
واخرش این دو نفر که حتی من یکشواصلا ندیدم تا ازش تشکر کنم معرفی نامه را ازون شخص گرفتند ومن از فردا شروع بکار کردم
خداون منو بخاطر اینک دلی ازش درخواست کرده بودم به هدفم هدایت کرد.
من چکار کردم
بخاطر اینکه جا پای خودم محکم کنم آمدنم و تو شرکت کار کردنمو نسبت دادم به اینک آره من از طرف چندین اشخاص قوی و گردن کلفت سفارشی اومدم اینجا
یعنی شرک متلق
کار را خدا شروع ادامه وتمام کرد اما من به غیر خدا نسبت دادم
گفتم برو بابا من پارتی داشتم وگرنه ممکن نبود
بازم شرک خودمومیگم انسان تو چقدر ناسپاس
خلاصه هر کی می گفت چجوری استخدام شدی من فورا میگفتم فلانی پارتی منه توسط فلانیا اومدم
یعنی شرک من پایانی نداشت بعضی موقع روی خدا میستادم
چقدر نا سپاسم من و همین طور گذشت
یه روز ظهر داشتم از غذا خوری بیرون میامدم
از درونم ندای اومدکه تو چقدر پستی که همه امور زندگی ات را شرک آلود کردی
رفتم تو یه گوشه ساکت نشستم ودیدم خودم را که خدا روبروم هست
خدا بهم تبسم کرد همین
دیدم خودم را یک حیوان درنده نا سپاس و نا شکر طلب کار
چقدر درون من پر از نفرت وکینه بود
من شرک و نمرود درون خود را کشف کردم
و فهمیدم که ناسپاس تر از من نیست تو این جهان
اما خدا روشکر از آن وقت خیلی گذشت چون همان جا از خدا هدایت خواستم و هدایت شدم و زندگی ام پر برکت وارامه
از استاد بزرگوار ممنونم که این شرایط بسیار زیبا رو در اختیار مون گذشته تا همه عشق بازی کنیم
وسپاس گذاری ویژه برای خانم شایسته ک خیلی خوب اصل وفرع راتوضیح دادن هم یاد گرفتم وهم لذت بردم ممنون همتون هستم
همچنین کامنتهای دوستان خیلی کمک میکند تا درک بهتر ی از موضوع داشته باشیم
همه گل اند همه
خانم سعیده شهریاری علی آقا خوشدل و آقای اسداله زر گوشی وفهیمه خانم وهمه وهمه که دستی شدن تا بنده حقیر خودمو کشف کنم
کمال تشکر دارم
استا نازنین جناب آقای عباس منش و سرکار خانم شایسته در پیشگاه خداوند از شما بعنوان افراد توحیدی که مسیر زندگیم را دگرگون کرد شهادت میدهم که پیام آوران وحی بودین تا اصل را از فرع تشخیص بدم خدا نگهدار همه مون
به نام پروردگار نور و زیبایی
با سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته گرامی و همه دوستان خوبم
خدایا شکرت فایل توحید عملی در مورد مفاهیم قرآن که استاد فرمودند کلی زیبایی و درسهای خوبی را یاد گرفتیم و لذت بردیم و مواردی را اشاره میکنم در مورد این فایل ارزشمند
اگر ترس و غم تو ذهن ما باشد تمام تصمیمات ما هم درست از آب در نمیآید مثل مادر موسی که موسی را در آب انداخت و با تصمیم درست دیگه ترسها نمیتواند غالب باشند در ذهن مادر موسی چون قوانین الهی بدون تغییر است و حق و مشخص است از نگاه خداوند
توکل و ایمان و احساس خوب و نه غم و نه ترس وقتی داریم نتایج خوب اتفاق میافتد وقتی در مورد عدل خداوند حرف میزنم وهرچی که دریافت میکنیم یا انجام میدهیم عادلانه اتفاق میافتد تو قرآن هم به همین موضوع هم اشاره شده که تمام اتفاقاتی که میافته تحت سیطره ماست
و وقتی در مورد قوانین و مشیعت گفته میشود از کلمه ما استفاده میکند هر چیز را کنترل میکنیم هیچ چیز اتفاقی و شانسی اتفاق نمیافتد خداوند چیزی میخواهد که ما داشته باشیم و همیشه خداوند ما را هدایت میکند چون قدرت انتخاب داریم سپاس گزارترین آدمهای دنیا هم نمیتوانند قدرت شکرگزاری نعمتهای خدا وند باشند چون ذره از آن را انجام دادهایم همه ما تو وجودمان نمرود و فرعونهایی داریم در حضور خداوند به همه قدرت دادهایم که یک موقعی خدا را نادیده گرفتیم وقتی آدم رو خودش حساب میکنه بدبختی است
استاد خیلی ممنونم از فایل خدایی وقتی مسیر خوبی وقتی استاد صحبت میکردی باران رحمت الهی بارید و انرژی و لذت بردیم و از خداوند میخواهم همه ما را هدایت کند به مسیرهای درست و زندگی ما را تغییر دهد همه دوستان خوبم را به خدای بزرگ میسپارم
در پناه الله یکتا شاد سلامت پیروز و ثروتمند باشید انشاالله
به نام خداوند مهربان
استاد جان سلام ، مریم خانم مهربان سلام، دوستان هم فرکانسی عزیزم سلام
بازم سپاسگزار خداوند مهربان هستم که روزی دیگری رو با دیدن و شنیدن زیبایی ها شروع کردم. قبل از اینکه شروع کنم درباره زیبایی های این فایل صحبت کنم، میخوام از خداوند تشکر کنم که ما رو در این مسیر زیبا قرار داده و در حال هدایت ما هست به سوی سعادت در دنیا و آخرت، سپاسگزارتم بابت همه نعمتهای که به جمع ما عنایت کردی، سپاسگزارتم بابت قوانین بدون تغییر ی که قرار دادی، سپاسگزارتم بابت سلامتی و تندرستی که به جمع ما عنایت کردی، سپاسگزارتم بابت همه ثروتهای که به ما عنایت کردی، و هزاران سپاسگزاری که در این مقال نمی گنجد.
دوستان عزیزم، به راستی که انسان فراموش کار است ، و به قول قرآن وقتی که به نعمتی میرسد، سخت فراموش میکند خداوند را و شاکر و سپاسگزار نیست.
علت پیشرفت اسناد و همه کسانی که به سعادت رسیدن ، سپاسگزاری از خداوند مهربان بوده ، و در همه حال یاد خدا کردن ، همانطور که در قرآن میفرماید، مؤمنان در همه حال مرا یاد میکنن ، چه در سختی و چه در آسانی ، چه ایستاده و چه خواب، در همه حال یاد خدا میکنن.
بازم خداوند در زمان نوشتن این متن هدایتم کرد که دوباره از قرآن بگویم، که میفرماید:اگر سپاسگزار باشید شما را می افزایم، یعنی ظرف وجودی تان را بزرگتر میکنم ، یعنی بیشتر به شما نعمت میدهم و شما هم بیشتر سپاسگزار میشوید.
شاه کلید رسیدن به همه نعمتها، سپاسگزاری است.
وقتی سپاسگزار واقعی باشی ، احساس خوبی پیدا میکنی ، و وقتی احساس خوبی داشته باشی، اتفاقات خوبی رو رقم میزنی این قانون خداوند است.
من و شما دوستان وظیفه داریم ، همانطور که استاد هر روز در حال تمرین و سپاسگزاری است ، ما هم اگر بخواهیم به سعادت در دو دنیا برسیم، هروز و هر لحظه سپاسگزار خداوند مهربان باشیم و در حال تمرین .
استاد جان چه جاده سر سبز و زیبای ، چه خانه های قشنگی ، چه باران با شکوهی، با تمام وجود داشتن همچنین تجربه ای رو از خداوند آرزو کردم و مطمئن هستم اگر احساس خوبی داشته باشم ، بدستش میآورم.
از شما سپاسگزارم که در این مسیر توحیدی زیبا ، ما را هم همراه میبرید.
در پناه آلله یکتا، شاد، سالم، تندرست، ثروتمندوسعادتمنددردنیاوآخرت باشیم، آمین
سلام میکنم به استاد عزیزم وخانم شایسته من جا داره یه تشکر ویژه داشته باشم از استاد عزیزم که قوانین خداوند رو گفتن و ماهم درس گرفتیم از این داستان زیبا امیدوارم که بتونیم بیشتر سپاسگزارخداوند باشیم بابت این همه نعمت و آگاهی های ناب که استاد عزیزم که واقعا من از خداوند شاکرم وسپاسگزارم که با استاد منو آشنا کرد الان حدود فکر کنم یک سال نیم هست که من با استاد آشنا شدم اونم کاملا هدایتی بود از جانب خداوند خیلی داستان داره که منو با استاد آشنا کرد وخیلی خوشحالم .خدایا شکرت .من واقعا کیف کردم و درس گرفتم وامیدوارم بتونیم درزندگیمون اجرا کنیم .استاد عزیزم خیلی دوست دارم من هر روز تو سایت شمامیام روزانه یک فایل میبینم و انگیزه میگیرم برای زندگی خدایا شکرت .بابت حضورتان .فعلا خدا نگهدار