ریشه جذب ناخواسته ها و راهکاری برای تغییر آن - صفحه 18 (به ترتیب امتیاز)

698 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مهری حصاري گفته:
    مدت عضویت: 1398 روز

    سلام استاد عزیزم

    چقدر انتخاب خوبی کردین ک در این فضا کلیپ گرفتین

    من عاشق اینم ک طلوع خورشید رو تماشا کنم واقعا لذت بردم

    برای توجه کردن

    من وقتی توی مشکلاتی ک قرارداشتم هرجا میشستم هرجا میرفتم حتی باخودم دائما میگفتمو میگفتم آنقدر ک حال خودمو گرفته بودم انگار افسرده شده بودم وناامید

    از همه حس همدردی میخواستم ، میخواستم بگم من چقدر شرایطم ناجوره در صورتیکه توی ذهنم بهش قدرت داده بودم و شرایط منو پیش می‌برد

    و از یک‌جایی دیگه تصمیم گرفتم این کار رو حذف کنم

    به خودم اومدم ودیدم خیلی رفتم ته چاه اوضاع منفی شرایط و گفتم باید نجات بدم خودم رو ،و هرجا میفتم وصحبت میکردم از گله وشکایت و شرایط ناراحت کننده حرف نمیزدم و کم کم دیگه هم بهش فکر نکردم و الان نمیگم شرایطم خوب شده ولی حداقلش حال خودم بهتره وامیدوار ترم به آینده خودم ، الان ک فهمیدم همه چی دست منه دارم آگاهانه فکر میکنم وحواسم هست تا یه لحظه نجوای خوبی نمیاد سراغم سریع تغییرش میدم

    هرروز صبح برای داشته هام از خدا شکرگذاری میکنم

    و این روزا حالم خیلی بهتره خداروشکر

    و مطمئنم وقتی این مسیر و باعشق وامید ادامه بدم لحظه ب لحظه زندگیه من دلنشین وآرامشبخش میشه و من عاشق اون لحظه ی خدایی هستم

    این کلیپ یادآوری خیلی خوبی بود برام مرسی استاد خوبم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  2. -
    شاپور امامی گفته:
    مدت عضویت: 1929 روز

    بنام خدا

    با سلام خدمت استاد گرانبها و خانم شایسته(شایسته هستی که شایسته ای)

    من دی ماه سال ۹۲ هنگام طی کردن عرض خیابون با یک ماشین سواری تصادف کردم( علت تصادفم ۱۰۰٪ جذبش کار خودم بود) پای راستم از ناحیه ساق پا به شدت آسیب دید و حتی یک سال خانه نشین شدم، دوستان پیشنهاد میکنم روی دوره عزت نفس خیلی کار کنید، ما فقط فکر میکنیم با چندبار گوش دادنش درک کردیم داستان چیه، اصلا اینطوری نیست، مفهوم خیلی مهم قربانی شدن ، احساس لیاقت، این موضوع ها نیاز به کار مداوم داره ، خیلی فرار هستن، در مورد جلب توجه من بعد از اینکه یواش یواش راه رفتم رو دوباره شروع کردم انگار نگاه ها از روی من با راه رفتنم برداشته شد، متاسفانه اون احساس تخریب شدن ها ، اون عدم اعتماد به نفس ها و … در دوران کودکی، قشنگ در دوران بزرگسالی خودش رو نشون میده، و اگه ما در دوران کودکی از محبت سیرآب نشده باشیم این خلاء با ما بزرگ میشه، وقتی تونستم آروم آروم راه برم و برم محل کارم، هرکی ازم می پرسید، جوری این داستان رو تعریف میکردم، انگار از جنگ جهانی دوم برگشته بودم و من تنها بازمانده این جنگ بودم، با گذشت زمان من داشتم خوب میشدم و نگاه ها از روی من برداشته میشد، و من اینو به وضوح احساس میکردم ، انقد دنبال توجه و تمرکز روی این تصادف بودم که بعد گذشت یکسال پام عفونت کرد و برگشتم سر خونه اول، الان که قانون رو درک کردم و میشینم با خودم فکر میکنم و مرور میکنم میبینم در ۱۰۰٪ موارد من دنبال جلب توجه، ترحم و دلسوزی اطرافیان بودم، اینکه استاد میگه باید شخصیت تغییر کنه تا نتایج رنگ دیگه ای بگیره، مثل روز برام روشنه، منظور استاد چی هستش، مثل روز برام روشنه عوامل بیرونی نقشی ندارن، مثل روز برام روشنه صلح با خودت به چه معناست، مثل روز برام روشنه احساس لیاقت یعنی چه ، احساس ارزش یعنی چه، واقعا جهان بسیار بسیار دقیق عمل میکنه ، به قول استاد اصلا مهم نیست تو پیامبری یا …، جهان با ترحم، دلسوزی و گریه کردن کار نمیکنه، تغییر شخصیت نیاز شدید به یک بازنگری اساسی داره ، باید آدم دیگه ای شد، نه اینکه فیلم بازی کنیم و ادا دربیاریم، چون ادا درآوردن هم همون احساس نیاز به توجه هستش، دقیق نمیدونم قسمت چندم سریال زندگی در بهشت بود ، استاد در تمپا مهمان داشتن(خانم معلم فرزند استاد به همراه همسرشون) وقت ناهار استاد توی تراس داشت با خیال راحت از دیدن رودخونه و مردم لذت میبرد همزمان ناهارش رو میل میکرد ، اصلا کاری به غذا خوردن مهمان نداشت(یکی از عادت های بسیار زشت ما ایرانی ها، وقتی مهمان داریم برای جلب توجه کلی ظرف و ظروف نو به همراه تعارف های پوچ و بی اساس، ریختن بیش از حد غذا در ظرف مهمان) استاد از غذا خوردن خودش لذت میبرد ، بهرحال غذا به اندازه کافی بود مهمان واسه ناهار دعوت شده پس دلیلی وجود نداره که من حواسم به مهمان باشه ، تورو خدا بخور، تعارف نکنی ها و … اینها همه نشان عزت نفس است که من خودم اولویت دارم ، من وجود با ارزشی هستم (با رعایت احترام به مهمان و دیگران) ، خدارو میلیارد ها بار شکر میکنم در حال حاضر سلامت کامل هستم و روی دوپای نازنینم راه میرم و همیشه نوازششون میکنم و خدارو بابت سلامتیم شاکرم، همچنین بابت استاد عزیزم که منت گذاشت و منو آگاه کرد که به خودم بیام و خودم رو پیدا کنم، استاد واقعا شما و خانم شایسته انسانهای شریفی هستین، استاد ممنونم که یادم دادی عزت نفس فنداسیون شخصیت واقعی هستش، خانم شایسته عزیز ممنونم بابت راهکارهای دوره عزت نفس، خیلی کمکم کرد که بفهمم من کیم، دوره عزت نفس انتهای تمام خوشبختی هاست، فقط باید توهم نزد و تکامل رو رعایت کرد، استاد فهمیدن حرفهات نیاز درک و شعور داره، نیاز به تسلیم داره، به جرات میگم بعضی از فایل هاتون رو شاید ۳۰۰ مرتبه گوش کردم، مثل قالی کرمان میمونه با هربار شستن خوشکل تر میشه، استاد الان دیگه با هربار گوش دادن به حرفهات فقط گریه میکنم، الان مدتهاست دوست دارم فقط تنها باشم ، باور کن استاد درک کردم اعراض یعنی چه، درک کردم صلات کردن یعنی چه، درک کردم تقوا رو ، درک کردم گفتی قرآن به صورت مضارع هستش(آخ چقدر این جملت تکونم داد) استاد بخدا فهمیدم که باید سرم رو بکنم توی زندگی خودم و کاری به دیگران نداشته باشم، استاد فهمیدم تغییر دیگران در راستای علایق من کار درستی نیست، استاد فهمیدم کبوتر با کبوتر و باز با باز در جهان بر اساس احساس لیاقت و ارزش وجودی هستش نه نقش بازی کردن و خود تحقیری برای یک عده که تورو آدم حساب کنن، استاد سپاس گذارم ازت که یادم دادی خدا ته ته ته عدالته

    دوست دارم عاشقانه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  3. -
    امیر متین پور گفته:
    مدت عضویت: 1301 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته من از شهر بوشهر هستم و ۱۷ سال دارم تقریبا دو سال پیش من دقیقا جوری رفتار میکردم که بقیه برای من دلسوزی کنند و در واقع همین احساس قربانی بودن بهم دست بده تا بتونم توجه بقیه رو داشته باشم یعنی هرکس که با من شروع به گفت و گو میکرد من شروع میکردم به گفتن مشکلات ده تا هم خودم میزاشتم روش که بدبخت تر دیده بشم و دلسوزی بیشتری نصیبم بشه و به هر حال کاری یا چیزی که میخواستم و برام انجام بدن ولی الان یکسالی هست که با شما و دوره های بی‌نظیرتون آشنا شدم و اولش فایل های رایگان رو گوش کردم و به جرعت میتونم بگم فایل رایگانی نیست که تمرینش نکرده باشم و گوش نداده باشم به نظر من این فایل های رایگان هم حتی خودشون خیلی خیلی ارزش دارند و کسی که اون ها رو گوش می‌کنه باید به نحوی بهاش رو پرداخت کرده باشه بله و من بسیار تغییرات زیادی در زندگیم رخ داده در عزت نفس . ارتباطات. شغل . ذهن ثروت در همه جنبه ها از وقتی این تغییرات رخ داده که من فایل ها رو به دقت گوش و تمرین کردم و اجازه ندادم هیچ چیزی مانع من بشه و به تازگی دوره عزت نفس رو دارم کار میکنم که خیلی خیلی در اعتماد به نفس من تاثیر مثبت داشته من از بچگی به وسیله خانواده و اطرافیان اعتماد به نفسم خورد شده بود حالا به تمام دلایلی که وجود داره و الان بسیار حس عالی به زندگی دارم و پدر و مادر و خانواده من همچنان به زندگی که همیشه داشتند ادامه میدن و همیشه به اخبار گوش میدن بیش از ۱۰ ساعت در روز و به کمبود و مشکلات فکر میکنن و هر روز و هر روز اتفاقات بد بیشتری رو جذب میکنن ولی من چون آگاهانه به داشته هام و حس خوب و عالی که دارم به هر اتفاقی که برام رخ میده فکر میکنم و توجه میکنم همیشه حس و حال خوبی دارم اگر گاهی هم به هر دلیلی حالم اوکی نباشه نه با کسی حرف میزنم نه بهش فکر میکنم یا فایل های شما رو گوش میدم و قدم میزنم یا فیلم میبینم و به هیچ چیز توجه نمیکنم من و خانواده ام داخل یک خونه هستیم ولی افکار متفاوت زندگی های مارو متفاوت از هم می‌کنه خدارو صد هزار مرتبه شکر میکنم که با شما آشنا شدم و خدا من رو هدایت کرد به سمت شما الهی صد هزار مرتبه شکرت 💙💙💙

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  4. -
    یاسین نظری گفته:
    مدت عضویت: 1621 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام خدمت شما استاد گرامی و خانوم شایسته من چند وقت پیش با توجه کردن به بیماری خودم رو بیمار کردم ولی من چند وقتی بود که دوره به صلح رسیدن با خود رو خریداری کرده بودم و تصمیم گرفتم تو شرایطی که به ظاهر بد هست خودم رو کنترل کنم و زمان هایی که حالم بهتره تمرکز کنم رو چیز هایی که دارم و به خاطرشون شکر گذار خداوند هستم و آرام آرام حالم بهتر شد و فردای همان روز کاملا خوب شدم ، یه چیز دیگه دوستان ما به هیچ وجه نباید روی مشکلات مون توجه کنیم چون باتوجه کردن به اون ها و درد و دل کردن حس می‌کنی داری خودتو خالی میکنی اما نه تو داری فرکانسی به جهان میفرستی که میگی من از این جنس مشکلات بیشتر می‌خوام همون‌طور که برعکسش هم هست وقتی که توجه میکنی به یه اتفاق خوب و اون رو در طول رو با خودت میگی پاسخ این فرکانس اینه که از اون جنس اتفاق ها بیشتر و بیشتر برات پیش میاد و هی حالت بهتر میشه 🥰 و این برای همه صدق می‌کنه چون این قانونه جهانه و دیگه اینکه ما کم و بیش این احساس رو در ناخودآگاه خودمون داریم که دوست داریم مریض بشیم و بقیه بیان بهمون محبت کنن ، زنگ بزنن و ما هم یه ساعت بشینیم مو به مو در مورد اون بیماریمون صحبت کنیم و شاید احساس دلسوزی اونا ما رو آروم کنه ولی اون واسه یه لحظه است ما با هر بار توجه کردن به بیماری داریم یک عمر خودمون رو قربانی می کنیم فقط به خاطر اینکه به ما توجه بشه به خاطر اینکه از بچگی وقتی مریض می‌شدیم افراد دورمون جمع میشدن و احساس ارزش میکردیم و این جز بد ترین فرکانس هاست ما باید خودمون رو ارزشمند بدونیم ، من ارزشمند هستم به خاطر اینکه سلامت هستم به خاطر اینکه به این دنیا پا گذاشتم که با استفاده درست از قانون شرایط دلخواهم رو خلق کنم و لذت ببرم و چیزی جز این نیست ، چند وقت پیش از مدرسه که سمت خونه می اومدم سوار تاکسی های مسیر میشدم ، باورتوننن نمیشههه 😐 انگار راننده ها منتظر یه نفر هستن که هم نشینشون بشه و مدام در مورد مشکلاتی که دارن ، در مورد دلار و… باهاشون صحبت کنن و اون یکی تایید کنه بگه بله بله.. درست میگید ،، من واقعا حالم بده میشد از شنیدنشون حتی بعضی وقت ها زود تر پیاده میشدم که این حرف ها رو نشنوم ، با خودم میگفتم ببین من چند دقیقه توی این ماشین بودم چقدر حالم بد شد اون بی چاره هایی که مدام با تاکسی میرن چیکار میکنن ، دیگه از اون به بعد اسنپ میگرفتم ولی خیلی ارزششو داشت . دوستون دارم هر جا هستید سالم، ثروتمند و سعادت مند در دنیا و آخرت باشید ❤️🥰🥰🥰😘

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  5. -
    آزاده زمانی جوهرستانی گفته:
    مدت عضویت: 1928 روز

    به نام خدای زیبا ،مهربون ودوست داشتنی .سلام به ناب ترین استاد دنیا،مریم دوست داشتنی ودوستان هم فرکانسی ام. استاد عزیزم اولین محصولی که من از شما خریدم دوره ی عزت نفس بود .این برمی گرده به سال ۹۹ ودقیقا میشه زندگی ۴۰ ساله ی من رو به دوقسمت تقسیم کرد دورانی که فقط به خودم گاری می بستم ودارایی که هر روز چرخ زندگیم روان ورواونور شد .این روزها وقتی به زندگیم تو همه ی جنبه هاش نگاه می کنم اصلا ربطی به دوسال پیش نداره .روابطم عالی شده ،آدم‌های درب وداغون از زندگیم رفتند وجاشون آدمهای با کیفیت تر اومدند ،از لحاظ مالی یکی یکی دارم سوراخ های سطلم رو پیدا می کنم، عزت نفسم خیلی بهتر از قبل شده ،بیشترین پاشنه آشیل من عدم لیاقت واحساس قربانی بودن بود که اینها باعث شده بود بدترین وجه افراد رو برانگیخته کنم واین روزها وقتی عشق همه ی آدمهایی که باهام در ارتباط هستند رو می بینم فقط اشک شوق می ریزم .چقدر همه چیز به دورن ما برمی کرده وقتی انسان یه قدم در جهت تغییر برداره جهان هزاران قدم براش بر می داره واین زیبایی جهان ،قوانین ثابت وخدای دوست داشتنی ست .عاشقانه دوستت دارم ودوستان پر مهرت را غرق در بوسه می کنم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  6. -
    محمد مومنی گفته:
    مدت عضویت: 1285 روز

    سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته عزیز

    اول از همه خدارو شکر که روی ماهتون رو دوباره دیدم خدارو شکر که هر بار زیباتر و خوش اندام تر میشید و اینکه اقا ما دلمون برای شما زود به زود تنگ میشه شما فقط بیا جلو دوربین ی دست تکون بده ما کلی انرژی میگیریم از دیدن روی ماهتون.

    خدا بهتون انرژی مضاعف بده و سپاسگذاریم که یک فایل فوق العاده اماده کردید چند دقیقه بعد از اون …خدای من یک فایل بی نظیر دیگه راستش ما هنوز اگاهی های ناب فایل قبلی رو هضم نکردیم که سورپرایزمون کردید با یک فایل دیگه

    این فایلو که میدیدم پسرم هم داشت گوش میکرد همون موقع گفت اره بابا شما انقدر به مریضی من توجه کرده بودید من از این توجهه حتی تو مدرسه برای اینکه بیام خونه زودتر خودمو میزدم به حال بد بعدش خندش گرفت و گفت اخه کی با شیر توت فرنگی و کیک مریض شده که من اینجوری خودمو میزدم به مریضی،

    یا خودم وقتی بچه بودم و میفرستادن تو نونوایی بخاطر کمرو بودن میزاشتم راحت حقمو بخورن و نون بگیرن اخر هم بعد دو ساعت تو صف ایستادن نون تموم میشد و ما دست خالی میرفتیم خونه و میگفتیم اینقدر شلوغ بود همه هم زیاد زیاد نون گرفتن و به من نرسید قیافمونم مظلوم میکردیم خودمونم میزدیم به خستگی و بی حالی که اخرشم مادرم میگفت بچم خسته شد گرمازده شد فدای سرت که نون نگرفتی و همین شده بود بهانه برای من که عیب نداره کم رویی و میزاری حقتو بخورن اخرش که بی نون میری خونه نهایت میگن فدای سرت

    یا اینکه اگه کسی از اقوام مریض میشد یا اینکه یکی فوت میکرد همچین با اب و تاب برای بقیه تعریف میکردیم که دلشون بسوزه اونام بگن عه بیچاره بچش یا بیچاره باباش حالا چیش به ما میرسید که دوس داشتیم حتی برای مرده حس دلسوزی بگیریم؟شاید اینم جز همون باور هایی باشه که میگین ریشه در نسلهای ما داره

    مثلا برای منی که خانواده ی مذهبی داشتم دیده بودم برای فلان امام جوری نوحه سرایی کنن که دل همه بسوزه و اشک مردم رو بگیرن

    به نظرم اینم جز اون کارهاییه که جهاد اکبر میخاد برای تغییر این رفتار که والا حتی الان که دارم رعایت میکنم و مراقبم که درد دل نکنم و نشنوم بخودم میام میبینم برای فلان مبلغ مالیاتی که برام اومده دارم برای همه و تک به تک اونایی که میبینم توضیح میدم یهو بخودم میام عع چی داری به همه میگی تو که میدونی نباید بگی!! چرا به همه توضیح میدی نا خواستتو🤦‍♂️

    بازم ممنون که این فایل هم تلنگری شد که بیشتر حواسم رو جمع کنم

    و هم دنبال نشانه ایی بودم مردد بودم اول دوره عزت نفس رو شرکت کنم یا دوازده قدم گفتم برم ببینم نظرات چجوریه همه گفتن دوازده قدم فوق العادس گفتم خب حالا بریم نظرات عزت نفس رو ببینیم چجوریه؟ای بابا اینم که همه میگن فوق العادس که که پس گفتم ببینم بقول استاد نشونه چی میاد خب به نظرم با این نشونه واضح اول عزت نفس رو باید تهیه کنم

    سپاسگذاریم استاد دوست داشتتی بخاطر ثانیه به ثانیه وقتی که میزارید و فایل هایی میزارید که کهکشانی هستند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  7. -
    صالح گفته:
    مدت عضویت: 1257 روز

    سلام استاد عزیزم چه صبح دل انگیزی و چه شهر اروم و تمیزی خدایا شکرت برای این زندگی که مفت مجانی بدون اینکه درخواست کنیم به ما هدیه دادی خدایا سپاس🙏

    استاد در مورد این فایل باید بگم تو فوتبال وقتی کسی تمارض میکنه که روش خطایی صورت گرفته و دنبال ترحم دلسوزی میگرده برای اینکه یه سوتی به نفعش زده بشه هم از نظر تماشاچی ها کهر چیپیه و اگه داور متوجه بشه به خود اون شخص کارت میده اما تو بازی زندگی ما باید بدونیم داور هرگز سرش کلاه نمیره و وقتی خودمون رو به ضعف میزنیم تا ترحم جلب کنیم اون ضعف واقعا پدیدار میشه تقریبا همه ما ازین حقه در بچگی استفاده کردیم تا از زیر کار یا درس یا مسئولییت شونه خالی کنیم چند بارم که موفق شدیم به خیال خودمون خیلی هوشمندانه رفتار کردیم اما هوش واقعی این نیس هوش واقعی اینه بدونیم چرا اینجا روی این سیاره هستیم هدفمون رو پیدا کنیم براش تعهد بدیم با جون دل براش انرژی بزاریم و حتی اگه واقعا مریض بودیم هم یه بهونه جور کنیم تا از دست عزیزامون در بریم یجوری کارمونو پیش ببریم حتی شده در حال استراحت به کارمون و اون رسالتی که به عهده ماست لا اقل فکر کنیم.

    من همیشه وقتی به من میگن چقد کار میکنی چقد خودتو وقف کار میکنی صبح شب هر روز هفته؟ در جواب میگم هر وقت مورچه ها و زنبور ها دست از تلاش برداشتن منم دست برمیدارم اونا از صبح تا شب اهدافشون رو پیش میبرن و شبا استراحت میکنن و ما داریم میبینیم که زبنور ها امروز در جهان بیزنس میلیاردی ایجاد کردن مورچه هارو که نگم براتون😀

    به قول استاد کار اگه عشق باشه و با اهرم رنج لذت اگاهی های مورد نیاز رو در موردش ایجاد کنی دیگه ذهن نمیره بگرده یه بهونه پیدا کنه که کار درس یا هر مسئولیتی که داریم رو بپیچونیم..

    از خداوند و از شما استاد خوبم و از همه اهالی سایت تشکر میکنم که دور هم جمع شدیم و داریم به درکی میرسیم که جهانمون رو اول برای خودمون و بعد برای دیگران جای بهتری برای زندگی تبدیل میکنیم..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  8. -
    معصومه خالقی گفته:
    مدت عضویت: 2345 روز

    سپاس خداوند بخشنده و مهربان

    سپاس خدایی که هدایت من را بر خودش واجب کرد

    سلام بر استاد عزیز خوش تیپ و مریم جان

    سلام بر همه دوستان

    من هیچ وقت دوست نداشتم مورد ترحم دیگران قرار بگیرم به همین علت خیلی از ناملایماتم با کسی صحبت نمیکردم ،با مادرم که هیچ وقت چون میدونستم خیلی ناراحت میشه….

    اما تا دلتون بخواد با خدای خودم صحبت میکردم و باورم این بود که هرچه بیشتر ناله کنم خدا بیشتر به من توجه میکنه .این کار باعث تداوم فرکانس ناراحتی در من میشد و احساسم رو بد میکرد . شش سال پیش که برادرعزیزم دوره عزت نفس رو به من داد و استارت آشنایی با استاد بود ،تمام باورهام با خاک یکسان شدن .اگرچه ابتدا خیلی مقاومت داشتم ،چون اصلا مشاورها رو قبول نداشتم ،اما سخنان الهی استاد خیلی به دلم نشست و به گفته استاد شش ماه به خودم زمان دادم تا گفته های استاد رو کم و بیش بپذیرم و دنبال ضد و نقیض آن نباشم .نتایج یکی بعد دیگری ظاهر شدن و ۶ ماه تا حالا شد ۶سال.

    از آن زمان به بعد حتی با خدا(که در حقیقت خودم هستم) هم شکوه نمیکنم و یاد گرفتم که با نگاه مثبت با خدا صحبت کنم و ازش همیشه هدایت بخوام .حال خوبم خیلی خیلی بیشتر شده ‌‌..

    نمیگم ۱۰۰درصد موفقم اما شکایت به خداوند خیلی خیلی کمتر شده‌‌.

    دوره عزت نفس انقلابی در من ایجاد کرد .خدایا شکرت به خاطر هدایت شدنم به این سایت.

    استاد مدتی که فایل نمیگذاشتید واقعا یه چیز کم داشتم.سپاس از خدا به خاطر حضور شما در زمانی که من زندگی میکنم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  9. -
    پریسا خورسندی گفته:
    مدت عضویت: 2533 روز

    ابه نام الله مهربان

    سلام به استاد عزیز،مریم عزیز و همه ی دوستان عزیز سایت

    اتفاقا من چند روزی دارم دوباره این بار لیزری تر روی دوره ی عزت نفس کار میکنم و استاد خیلی راجع به این موضوع و کلن همه ی موضوعات عالی توضیح دادن،واقعا دوره ی عزت نفس استاد عباس منش به نظرم من تو دنیا عالی هست ،تکه،البته همه ی فایل های ایشون ، تمام دوره ها و فایل های رایگان، سریال ها، همه و همه محشرن.خدایا شکرت، چون چیزایی توشون گفته شده که استاد سال ها خودشون تحقیق کردن و عمل کردن و نتیجه دیدن و همه چیز رو با جزئیات و دیتلی توضیح دادن سپاس استاد عزیزم که انقدر لیزری کار میکنین .همین فایل هم که چقدر عالی بود و باعث شد من یادم بیادکه قبل از آشنایی با شما و این سایت الهی چقدر در زندگیم راجع به اتفاقات ناخوشایندی که برام میفتاد برای دیگران حرف میزدم برای اینکه یک جوری توجه اون هارو به خودم جلب کنم من موقعی با شما آشنا شدم که دانشگاه میرفتم من هر ترم موقع تحویل هام بدترین اتفاقات برام میفتاد که همه بچه ها متعجب بودن که اخه چرا هرچی بلاست سر تو میاد صافم سر تایمایی که تحویل داریم مثلا یهو فایل کارم میپرید یا کلن تو کارم گره پیش میومد و بلاهای دیگه که اصن یادم نمیاد چون من الان نزدیک به چهار سال که اصن او اتفاق ها رو تجربه نمیکنم و خیلی خیلی زندگیم آرام شده و تقریبا بدون مسئله ای که بخواد ناخوشایند باشه.من وقتی برای اولین بار که فایل های استاد رو میشنیدم و گفتن دلیل نابسامانی های زندگیتون برای حرف زدن راجع به ناخواسته هاتون هست و مشکلاتی که برای دیگران تعریف کردین با آب و تاب، تمام ناخواسته هایی که تا به اونروز اومده بود تو زندگیم یادم اومد و گفتم خوب بیا امتحان کنیم که واقعا درست یا نه و شروع کردم کم کم تو دانشگاه البته با طی کردن تکاملم دیگه راجع به اتفاقاتی که تو خونه یا هرجایی برام میفتاد برا دیگران حرف نزدم یعنی میگم حرف نزدم نزدما خیلی اوایل حرف زدن برام سخت بودم ولی گفتم باید حرف زدنت حداقا راجع به نابسامانی ها رو کم کنی من کسی بودم که از در خونه هنوز وارد نشده یه عالمه حرف از هر روزم داشتم ببکه بزنم جوری که بابام میگفتند من از نحوه ی در زدنت میفهمم پریسا اومد با یه خروار حرف و ماجرا🤣و الان که دارم فکر میکنم من چند ترم اخر دانشگاهم رو خیلی راحت و با نمرات عالی اوکی کردم و اینقدر دیگه تو زندگیم کمرنگ شده بود نابسامانی که الان با این فایل استاد یادم افتاد البته که این به این منظور نیست که الان تو زندگی ناخواسته نیست چرا هر وقت که قانون رو یادم رفته و زدم جاده خاکی نابسامانی ها شروع شدن ولی من ناخودآگاه یاد گرفتم راجع بشون با کسی حرف نزنم.مثلا دو روز پیش مچ پام درد گرفت قبلن اگه بود خونه رو میذاشتم رو سرم که باید سریع بریم دکتر😂ولی دیروز خیلی عادی گفتم این یه چیز سادس خداجون چجوری اوکی میشه هدایت شدم یه لیوان شیر خوردم و بعدشم سرگرم کار شدم و کلن حل شد ولی الان که یادم میاد من قبلن جوری بودم که خواهرام میگفتن چرا انقدر تحمل دردت کمه و من همیشه از دل درد رنج میبردم یا بیشتر وقت های سال رو سرما خورده بودم چون هر وقت اینطوری میشدم دیگه تنها کسی که نمیفهمید خواجه حافظ شیرازی بود یعنی من تا سرما میخوردم هنوز فقط گلوم یکم درد گرفته بود میرفتم دکتر و انقدر چندین بار طی چند ماه این اتفاق برام افتاد که یه بار دکتره بهم گفت خانم اخه این درست نیست شما هنوز یه روزم از گلو دردت نگذشته میای دکتر خوب یه چند روز خونه استراحت کنن سرما خوردگیت خفیفه خودش خوب میشه میای اینجا دارو مینویسم میری دوباره هفته بعد برمیگردی بدتر شدی😅الان که فکر میکنم من اگه مثل درد پای دیروزم به اون سرما خوردگی های خفیف بی خیالی نشون میدادم و دنبالش رو نمیگرفتم همون روز اول خوب شده بودن ولی چون میرفتم و دنبالش رو میگرفتم و پیگیر میشدم نه تنها بهتر نمیشد که دو سه هفتم دستم رو بند میکرد و تازه چند ماه بعدم دوباره همین طور میشد ولی اون رو هم با چیزهای که از فایل های استاد عزیز درک کردم یاد گرفتم که بهشون توجه نکنم و الان خیلی وقته اصن زمانش یادم نیست ولی من اصن سرما نخوردم و در طول پندمیک هم نه بهش توجه کردم و اخبارش رو دنبال کردم نه خودم فکر کردم و کلن اوکی بودم ولی مثلن مادرم خیلی اخبارش رو دنبال میکردند و چند بار گرفتن.

    یه مثال دیگه مادر من راجع به خواهر کوچکم ( البته راجع به همه ی ما) خیلی از اون اوایل بهش توجه نشون میدادن و تا مریض میشد سریع میبردنش دکتر و این باعث شده بود چندین سال درگیر بیماری بشه و یادمه خواهرم سال اول و دوم دبستان و نصف بیشترش رو بیمارستان بود و خوب دیگه خودشم عادت کرده بود برای فرار از مدرسه میگفت حالم خوب نیست مادرمم که فقط کافی بود خواهرم بگه حالم بده ایشونم پشتت میگفتند بمیرم و باید بر یم دکتر و همه ی اینا همانا بدتر شدن خواهرم همانا ولی هر چی میبردنش دکتر فایده ای نداشت میتونم بگم مادرم کل اصفهان رو که گشته بود هیچی حالا دست به دامان دکتر های تهران شده بود ولی مسئله حل نمیشد یعنی متوجه نمیشدن مشکل دقین از کجاست خلاصه همه ی خانواده درگیر این مسئله شده بودیم نمونش خودم برای دوستام تعریف میکردم و تو کارهای دانشگاه خودمم مشکلات زیاد شده بود جوری که من ترم ۳ دانشگاه طرح ۱ رو نصف بیشترش رو سر کلاس نبودم چون همش درگیر بیمارستان و اینا و اصن خودمم از نظر ذهنی تمرکز نداشتم خلاصه که این بلاها بیشتر شد تا موقعی که مامانم و همه خسته شدیم و یه چند وقتی توجهمون رو از روی اون مشکل ناخودآگاه برداشتیم و بعد از چند وقت مادر خواهرم رو برد دکتر و گفتن یه مسئله ی خیلی جزئی و حل شد و یه چیز جالب در مورد اینکه استاد گفتن وقتی شما نتیجه بگیرید الگو میشید برای بقیه (من چون از ناخواسته هام بعد از آشنا شدن با این سایت حرف نمیزدم و هی تو خونه فایل میذاشتم و به دیگرانم تاکید میکردم برای من یا مواقعی که من هستم راجع به هیچ ناراحتی حرف نزن یا بذارن من برم و بعد اخبار ببینن یعنی جوری راجع به نابسامانی حرف نمیزدم و هر روز مثبت نگر تر شدم که خالم یه بار گفت تو دیگه زیادی علی بی غم شدی و بی خیال مشکلات و همه چیز رو مثبت میگری خوب اخه قبلش مخالف این بودم برا همین براش قابل قبول نبود) خود خواهر کوچکم دیگه درگیر درس شد و تو این پندمیکم چون تو خونه بود و مدرسه نمیرفت بهانه ای نداشت که بخواد مریض بشه که نره مدرسه و خیلی حالش خوبه و همه چیز اوکیه البته که الانم که میره مدرسه کلن به خاطر بزرگ تر شدنش و نمیدونم شاید باورهاش تغییر کردن دیگه در مورد ناخواسته هاش حداقل در مورد بیماری حرفی نمیزنه و فعلا اوکی هست.

    مثال خیلی دارم برای زدن ولی خیلی طولانی میشه انشالله تو یه کامنت دیگه شاید بیام بازم بگم که حواسم رو بیشتر جمع کنم که مراقب ورودی ها باشم مراقب حرفام و کلامم باشم چون بالاخره هرچیم بهتر شده باشم خیلی جای کار دارم و هنوز باید خیلی کار کنم و اینطوری هم برای خودم درس بشه هم برای همه ی دوستای گل سایت انشالله.

    خدایا شکرت برای این همه آگاهی های ناب و این سایت عالی و استاد عالی.استاد عزیزم یه دنیا تشکر برای فایل های عالی که میذارین که هر روزم عالی تر میشن،مریم عزیزم از شمام ممنونم برای فیلم برداری خفنت و تدوین ها و نوشته های عالیت و سپاس از شما دوستا ی خوبم که تجربه هاتون رو با همه به اشتراک میذارید خداوند پشت وپناه و هدایت گر همه مون باشه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  10. -
    مرتضی ترابی گفته:
    مدت عضویت: 1478 روز

    سلام و درود به استاد عباسمنش

    خیلی جالبه سوره ابراهیم آیات ۲۴ تا ۲۷ دقیقا همین قانون رو توضیح میده.از کلمه طیبه و کلمه خبیثه استفاده میکنه.میفرماید کلمه طیبه همچون درختیس که ریشه ی ان محکم و استوار است و هرزمان میوه اش رو به اذن خدا میدهد و کلمه خبیثه همچون درختیس که از زمین برکنده شده و بی ثبات است.

    و آیه بعدش از یشاء استفاده میکنه که اگه از کلمات طیبه استفاده بشه پاداش داده میشه و اگرم از کلمات خبیثه استفاده بکنیم عذابش به خودمون برمیگرده.وجالبه که میفرماید کلمات طیبه و خبیثه ای که براساس عقاید باشه یعنی اون کلماتی که احساسش کنیم و بهش باور پیدا کرده باشیم.

    سپاسگزارم شما هستیم که قرآن رو از دیدگاه قانون بهمون نشون دادید و زمانی که حتی یه آیه میخونیم لذت میبریم.

    مشتاقانه منتظر دوره ی قرآنی شما هستیم.

    عاشقتم استاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای: