علائم احساس عدم لیاقت | قسمت 1 - صفحه 13 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/09/abasmanesh-16.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2023-09-29 00:22:482024-02-14 06:09:57علائم احساس عدم لیاقت | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به همگی
ممنون برای این فایل ارزشمند ، یادآوری هایی رو برای خودم مینویسم شاید برای کسی هم مفید باشه…
برای احساس لیاقت در روابط باید اونقددددر روی خودم کار کنم و حس کافی بودن و ارزشمند بودن و دوستداشتنی بودن داشته باشم که موندن و رفتن طرف نخواد باعث عذابم بشه و به خاطر حس عدم احساس لیاقت بخوام تاییدش رو بگیرم که بمونه!!
نخوام کارایی که اون میخواد رو حتی اگر حسم رو بد میکنه قبول کنم که تاییدم کنه و بمونه!!
نخوام از خواسته هام بزنم از حقم از حد و مرزم بزنم که تاییدم کنه و بمونه!!
نخوام هی حواسم به حسش باشه و بخوام ناراحتیش رو جبران کنم که اونم تاییدم کنه و باهام بمونه!!
نخوام رفتارهای بدش رو چراغ قرمز هاش رو نادیده بگیرم که تاییدم کنه و پیشم بمونه!!
نخوام نشونه هارو نادیده بگیرم که پیشم بمونه!!
اینا همه از احساس عدم لیاقت میاد وگرنه کسی که بدونه باور داشته باشه که کافی و ارزشمند و دوستداشتنی هست هرگز نیاز به موندن و تایید کسی نداره!!
هرچقدر هم که با عشق باشه و طرف رو دوست داشته باشه ، بازم اول خودش رو مهم میدونه و میدونه نباید به کسی باج بده ، میدونه نشونه هارو باید دید ،میدونه رفتارهای بد رو باید گوشزد کرد و اگر طرف ندیده گرفت برای رفتن آماده شد ،
میدونه مسئول ناراحتی و احساسات کسی نیست و طرف خودش باید حالش رو خوب کنه ، میدونه باید حد و مرز بزاره و اگر طرف ردشون کرد اول اخطار دوم خدافظ!میدونه باید هرکاری رو اگر حسش خوبه انجام بده و کاری به اصرار طرف نداشته باشه ،
میدونه که شخص اول زندگیش خودش هست و این خود انقدر کافی دوستداشتنی و ارزشمند هست که لایق ارتباط با آدم هایی هست که ارزشش رو میفهمن و مطابق با ارزشمندیش باهاش رفتار میکنن…
میدونه که نگه داشتن رابطه هنر نیست و جایی که داره بهت بی احترامی میشه باید بری…
میدونه که حس هاش رو جدی بگیره و با حس خوب وارد رابطه بشه و ادامه بده…
میدونه که حد و مرزاش چقدر مهمن و باید برای طرف هم مهم باشن…
میدونه که خودش برای خودش کافی هست ، میتونه به خودش عشق و لذت بده
و نیازمند کسی نیست پس از رفتن کسی واهمه ای نداره ،
میدونه که دوستداشتنی هست اونم زیاااد پس اگر کسی نمیتونه اونطور که باید دوستش داشته باشه ، اون رو لایق رابطه نمیدونه و خدافظ!
میدونه که ارزشمنده و این یعنی رابطه از هر جهتی باید ارضاش کنه و براش ارزش بیاره ، اگر اینطور نیست ، اون وقتِ گرانبهاش رو برای کار روی خودش میزاره برای زندگی خودش میزاره
و خودش برای خودش کافی ارزشمند و دوستداشتنی هست…
ممنونم برای همه این آگاهیها
سلام
من از ذره ذره انرژی کل،به وجود آمدم،
پس از جنس لیاقتم،
من خودِ خودِ جنس لیاقتم
خُلفِ وعده نمیکند آفریدگاری که فرمود:
ما زنان پاک دامن را برای مردان پاک،
و مردان پاک دامن را برای زنان پاک دامن آفریدیم،
پاک دامن؟؟؟؟؟
پاک دامنی صرفا به معنای عدم خیانت جنسی یا فحشا نیست،
پاک دامنی یعنی ارزش دادن و جفت خود،
پاک دامنی لیاقت دادن به همسر خود،
پاک دامنی یعنی اینکه،من یک موجود کامل هستم و خداوند هم یک جفت از جنس خودم و از نوع خودم و هم مدار خودم در کنار من قرار میده،
چقدر زیباست که هر انسان،هر شوهر و هر زن،
بدون ترس از همسر خود آزادانه زندگی کنه،
آزادانه نه به معنای خیانت،
به معنای روابط سالم،در جهت قوانین زیستِ انسان گونه،
آزادانه به معنی تفریح رفتن با دوستان خود،در صورتی که همسر اون فرد از شب قبل وسایل تفریح همسرش رو مهیا و چیدمان کنه،
چون لیاقت این رو دارم
آزادانه یعنی اینکه اطمینان دارم که خداوند همسر یا دوست یا عاشقی رو کنارم قرار داده که به تمامیت عقایدم،به تمامیت علاقه مندی هام،به تمامیت روابطم و به تمامیت طرز تفکرم احترام میزاره،
چون لایقم،
تمام مثال هایی که استاد زد،در جامعه امروزه بی نهایت رواج داره،
من یه دوستی دارم که بخاطر ترس از دست دادن همسرش،و یا ترس ناراحت نشدن همسرش و یا هزاران ترس دیگه،دقیقا از صبح که بیدار میشه تا شب بالغ بر صدها دروغ به همسرش میگه،
راستی،تا حالا به جایگاه واقعی خودمون در جهان فکر کردیم،؟؟؟؟؟؟
بیاید برای چند دقیقه به جایگاه واقعی خودمون فکر کنیم،
و بفهمیم که واقعیت وجود ما چیه،
بیابد بفهمیم روی چه ریلی از جهان گذاشته شدیم و مسیر به کجا قراره بره،
اگر لحظه ای به جایگاه درستمون فکر کردیم،
اونجا جرقه ارزش واقعی خودمون زده میشه درونمون،
من فرشادم از جنس خداوند
و از جنس لیاقا
من انسانم،سرشار از لیاقت و انگیزه،
و از جنس شایستگی
من اشرفم،بالاترین جایگاهی که خداوند در جهان هستی به مخلوقات داده،
و پر از لیاقت و شایستگی هستم
من اون چهار دست پایی هستم که میتونم فکر کنم،
چاره بیاندیشم ،بخواهم و خلق کنم،درخواست کنم و اجابت شوم،فرکانس بدم و جواب بگیرم،
و
و
و
و
بسازم اون چیزی رو که میخوام داشته باشم و تجربه کنم،
چون سرشار از لیاقتم
حیوانات میلیون ها سال پیش همینجوری زندگی کردن که الان هم دارن زندگی میکنن
اما ما،انسانها،که روح خداوندیم،هیچ دیروزی شبیه امروزمان نیست،
پس پر از لیاقتیم،لیاقت بهترین ها،
فقط و فقط جایگاه خودمون رو نگاهی بهش بیاندازیم،
فقط و فقط ارتباط تنگاتنگ خودمون با خدا رو بفهمیم،
اونجاست که دیگه باج نمیدیم که کسی دوستمون داشته باشه،
خدا من رو دوست داره،و این به معنی اینه که من لیاقت بهترین روابط،داشتن ثروت های بی انتها،سلامتی و همه چیزهای خوب دنیا رو دارم
شاد باشید و ثروتمند
درود بی نهایت به شما دوست نازنین ؛ سلام و سپاس ، سخنی دارم کوتاه در رابطه با این جمله که:
(البته اول از همه برای آگاهی خودم اینجا مینویسم تا درک بهتری نسبت به این مطلب داشته باشم ، با اجازتون: )
که من چون اشرف مخلوقاتم چون خداوند من رو انسان خلق نموده پس من باید درونأ احساس لیاقت داشته باشم اما پس چرا نداریم؟
چون باور نداریم اشرف مخلوقاتیم
چرا باورش سخته که اشرف مخلوقاتیم؟
چون شرافتمون رو به خودمون ثابت نکردیم
آخه میدونی ما عقل داریم درست ما میتونیم صحبت کنیم درسته؛ اما کجا این عقلمون رو (حداقل برای خودم) درست به کار بردم از نهایت توانش از نهایت بزرگیش استفاده کردم که الان ادعا کنم من اشرف مخلوقاتم ؟
آیا همین قدرت کلام که بسیار شیرین و جذاب است همیشه و در همه جا بلد بودمش؟ و از آن طوری استفاده کرده ام که بتوانم من نوعی سلدا بشوم یک انسان شریف یک انسانی که با زبانش با کلامش چنان سخن بگوید که جز به حق نگوید و چنان باور به کلامش داشته باشد که وقتی میگوید بسم الله رحمن رحیم ، رحمانیت و رحیمیمت الله را و اصلا همان کلمه بسم را بتواند درک کند و بفهمد و بعد از سر صدق و یقین به اسم الله که حتی فقط اسمش است ایمان قدرتمند به رحمانیتش داشته باشم که بخواهم ادعا کنم به این حرف و کلام …
میدونید درسته انسان اشرف مخلوقات است آره
اما به نظرم با گفتن و یادآوری اینکه خداوندگار بنده مرا اشرف مخلوقات خلق کرده من نمیتوانم ادعایی بر بزرگی خودم داشته باشم
من اول از همه باید باید و باید خودم را به خودم ثابت کنم آنقدر عظمت و بزرگی تمام ابزارهای درونی و بیرونی خودم را به خودم ثابت کنم ببینم خودم را بفهمم خودم را بشنوم خودم از خودم راضی باشم از آرامش درونی خودم راضی باشم که اگر در میانه ی میدان جنگ هم باشم هیچ آژیر خطری نتواند آرامش مرا به هم بزند و مرا از درون بترساند آنوقت میتوانم بفهمم اشرف مخلوقات بودنم از کجاست به چه علت است برای چیست و چقدر ارزشمند و مهم و حتی زیباست و کیفیتش چگونه است… خدایا شکرت خداوندا از شما بسیار ممنونم و سپاسگزارم الله رب العالمین … دوست نازنینم سپاسگزارم برای وجود نازنینتون جهت بالابردن کیفیت ارتعاش عشق و زندگی
در پناه الله بی همتا شاد و زنده و سلامت و سربلند باشید
و ممنونم از اساتید عزیزم که زحمت خوندن کامنت هارو میکشید الهی که به امید الله یکتا شاد و سلامت و پیروز باشید نازنین عزیزانم
سلدا عزیزم سلام
تمام کلماتت رو درک کردم،
اما امروزه پا پس از چند سال فهمیدیم چی هستیم،
و به ذات بی انتهای خودمون آگاه شدیم،
نه اینکه کاملا لمسش کردیم،
اما حداقل فهمیدیم که میتونیم با استفاده و شکل دادن به نیروی خیرِ بی انتهای جهان هستی،به نفع خودمون،هم به خودشناسی کامل برسیم و قطعا پس از خودشناسی به خداشناسی میرسیم،
به قول الهی قمشه ای که نقل قول کردن،میگه برو جلو آینه و به چشمات نگاه کن،زبونت رو در بیار و نگاش کن،دست به گوش هات بکش،پوستت رو لمس کن،
بعد ببین که واقعا شاهکار خداوندی،
و در مبحث خداشناسی،
به قول شاعر میگه
هر برگ از درختان،
دفتریست از خداشناسی،
ما شاید هیچوقت به اون کمال که شما شاید در نظر دارید نرسیم
اما میتونیم هر روز بهتر بشیم،
ما با استمرار،و کارکرد مداوم، درک و اجرای قوانین میتونیم هر روز ورژن بهتری از خودمون بسازیم،
تا به قول شما به جایگاهی برسیم که بسم الله رو که به زبون بیاریم بفهمیم چی میگیم،
یه بزرگی گفت،
در بسم الله الرحمن الرحیم که بیان میکنی،
به الرحمن که رسیدی دیگه ادامه نده و سال ها به الرحمن فکر کن،
چون دریایی ست از معنی و درس و ابزار پیشرفت،
و بعد که به الرحیم رسیدی وارد باغی از رحم آفریدگار میرسی که سال ها تفکر کمِ برای این باغ،
شاد باشی و ثروتمند عزیز
به نام خداوند زیبای هدایتگرم به نام خداوندی که عاشقانه دوستم داره و تمام کارهارو برام انجام میده و تک تک خواسته هامو اجابت میکنه …
من اومدم تا یک رد پای دیگه بزارم برای فاطمه ای که بعد ها این کامنتو میخونه و متوجه پیشرفتش میشه .. برای فاطمه ای که قول داده تا ابد توی همین مسیر بمونه و دنبال بهبود مستمر باشه …
من این فایلو گوش دادم و نصف بیشتر کامنتارو خوندم .. چقدر دوستان کامنت های زیباو ارزشمند نوشتند از همه دوستان گرانقدرم سپاسگزارم ….
من اول نکته های این فایلو نوشتم و میخوام روانمو خودشکافی کنم …
از نشانه های عدم حس لیاقت :
احساس نیاز به هرچیز بیرونی برای گرفتن حال خوب از جمله تایید توجه تحسین …
وقتی به درونم سفر میکنم میبینم که بله من دختری هستم که شدیدا محتاج توجه و تایید دیگرانم ..
مثلا من با خالم یا مامانم صحبت میکنم اون اگه حرفمو تایید کنه که خوبه خوشحالم اگه نکنه حس بد میگیره منو که حرف چرتی زدم
وقتی که من توی خانواده با خواهرم مقایسه شدم و اون اخلاقش با من فرق داره من ارومم و اون بیشتر بروز میده همه چیزو و مادرم وقتی که اونو تایید میکنه من شدیدا حس بی ارزشی و ناکافی بودن میکنم
وقتی که من توی رابطه عاطفی بودم و شدیدا نیاز داشتم به محبتش توجهش زنگش پیامش و اخرش همین بی لیاقتی باعث شد که بی لیاقتیو جهان ثابت کنه و اون طرف بزاره بره
من هر کاری میکردم تا توجه اونو جلب کنم شده با تهدید بهش میگفتم من میرم من دیگه نمیخوام
صبح و شب همش قربون صدقش میرفتم تا اونم قربون صدقم بره …
نکته دوم که استاد گفتن هدیه دادن و هدیه گرفتن
من هدیه میگیرم تو رابطه انگار حس لیاقتم زیاد میشه و میام سریع به خواهرم نشون میدم میدونین چرا ؟ ریشه هارو پیدا کردم چون من جای دیگه ازون کمتر دیده میشم در نگاه خانواده …
بعدش میام انگار پز هدیه رو بدم بگم نگاه کنین من ارزشمندم برام هدیه میارن
من وقتی توی رابطه بودم اگه اون حالش بد میشد منم مینشستم گریه میکردم منم مینشستم غصه میخوردم سعی میکردم حالشو خوب کنم
و به این موضوع افتخار میکردم که اره من شریک روزای سختم هستم من دلسوز و حامی و … هستم .
به شدت به لمس فیزیکی احتیاج داشتن.
من توی این موردم ضعف دارم لمس فیزیکی یعنی کسی منو دوست داره و برام ارزش قائله مثلا منو بغل کنه مثلا سرمو بزارم روی شونش
من همیشه توی رابطه سرمو میزارم روی شونه طرف
میدونین چرا ؟؟؟ چونکه حس میکنم این ادم حامی حمایتگر مرد منه کنار منه و این حسارو ازون ادم میگیرم … و حالم خوب میشه مثه مواد مخدر در لحظه ارومم میکنه ولی وای از داستانی که پشتشه
من از بچگی محبت مردانه نداشتم من پدرم اغوش پدرانه نداشت برامون به خاطر همین شدیدا روی محبت و حمایت مردانه ضعف دارم
من شدیدا علاقه دارم توی جمع بدرخشم با حرف زدن با هرکاری به هرنحوی .
من همیشه اینجوریم که اگه توی جمع من سر باشم که خیلی خوبه و حالم خوبه به محض اینکه یکی میاد از من بهتر و اون جمعو دست میگیره شدیدا بی ارزشی میگیره منو و کاملا منزوی میشم ..
من همیشه توی مدرسه هم که بودم من همیشه شاگرد زرنگی بودم . ولی وقتی یکی از من بهتر بود من ساکت میشدم ولی اگه اون نبود دلیر میشدم
خداروشکر کامنت های دوستان خیلی کمکم کرد
متشکرم و براتون ارزوی بهترینارو دارم
اونجایی که دوست عزیزم در مورد ناکافی بودن صحبت کرد
من هم درون خودم دیدم و دیدم که من همه چیز دارم ولی حس خوشبختی ندارم حس ناکافی بودن دارم انگار یک کمال گرایی هم درون من هست که بهم میگه
فاطمه
فلان چیزو باید برسی
فلان چیزو نداری
کی میخوای دوره رو بخری
باید همه فایلارو گوش کنی
فلان رابطه رو نداری
و تو ناکافی هستی
در حالی که این اگاهی اومده سراغم کع من هر لحظه در زندگی خودم کافی هستم و این مسیر بی انتهاست و هر بار بهتر و بهتر میشه
اگاهی بعدی که بهم الهام شده در مورد مقایسه کردن خودم و خواهرم و دیگران
به خودم میگم
هر انسانی یک دنیایی داره به تنهایی و خودش دنیای خودشو خلق میکنه خواهر من دنیای خودشو خلق میکنه منم دنیای خودمو خلق میکنم
هیچ انسانی هیچ تاثیری توی دنیای من نداره
و خداوند دنیای منو با من به زیباترین نحو میسازه
سلام به استاد عزیزم
از شما و خداوند بخاطر این دوره،خیلی سپاسگزارم
این چند روز با خودم میگفتم کاش یه همچنین دوره ای می بود که مرتبط با توضیحات بیشتر احساس لیاقت و اعتماد به نفس باشه.
میخوام براتون مثال خودم را از احساس عدم لیاقت بزنم:
من مُحَصل هستم .
روز اول مهر رفتم مدرسه و مدرسه ام هم جدید بود.
هیچ دوستی نداشتم و از این بابت خوشحال بودم که قراره با افراد جدیدی آشنا بشم.
اکثر بچه های مدرسه دوست داشتن و تا همدیگه را میدیدند، همدیگه را بغل میکردن.(یه کوچولو احساس بدی داشتم که دوستی ندارم باهاش حرف بزنم)
من هم با چند نفر یکم حرف میزدم.در حد اینکه رشته ات چیه و از کدوم مدرسه اومدی و…
رفتیم تو کلاس و بچه ها را زیر نظر داشتم که ببینم کدوما برای دوست بودن باهاش،خوبه.(12 نفر بودیم تو کلاس)
یکی را انتخاب کردم که میز بغلی بود.سعی کردم باهاش ارتباط بر قرار کنم و یکمی با هم حرف زدیم.
چند روز گذشت و سعی میکردم با اعتماد به نفس باشم و با معلم ها و بچه ها بیشتر حرف بزنم.
من و همه ی بچه های کلاس با هم بیشتر آشنا شدیم و این دختری که من مد نظرم بود با یه دختری که آروم بود و ردیف آخر گوشه ی کلاس مینشست،بنظرم بیشتر حال کرده بود و همش با اون حرف میزد و کنار اون راه میرفت. (حتی با اینکه من سعی میکردم بیشتر باهاش حرف بزنم و زنگ هایی که میخواستیم بریم خونه با اون میرفتم و تا دم در مدرسه باهاش حرف می زدم و به حرفاش بیشتر واکنش میدادم)
خلاصه ، روز بعد هم این دختری که میخواستم باهاش دوست بشم با اون دختره بود.(نه تنها اون بلکه همه ی بچه های کلاس دور میز اون جمع میشدن و بازی میکردن و اکثریت کلاس با اون میرفتن زنگ تفریح و هر جا اون میرفت بقیه هم میرفتن.
خیلی عصبی شده بودم و با خودم گفتم ولش کن دیگه و خیلی با خودم کلنجار میرفتم و با خودم گفتم بره با هر کی دوس داره. با اینکه ولش کرده بودم ولی ذهنم همش درگیر بود.
استاد هم در مورد مهمونی همچین مثالی زد که یک نفر مهمونی را به دست گرفته و بعضی ها عصبانی میشوند که برای منم صدق میکنه .
این اولین کامنتی بود که نوشتم و خیلی مقاومت داشتم و الان هم یکم دارم ولی کمتر شده.
به نظرم قدم خوبی بود برای آغاز این دوره و تقویت اعتماد به نفسم.
بی نهایت از خدا سپاسگزارم بخاطره این دوره های فوق العاده و استاد بی نظیر.
امیدوارم هر جا هستید شاد و سلامت باشید
سلام به استاد نازنینم استاد قشنگم استاد خفنم چقد یه آدم میتونه خفن باشه چقد میتونه قوی باشه بزرگ باشه چقد میتونه الگو باشه … اصلا هرچه خوبان همه دارن تو یکجا داری
استاد محاله روزی قربون صدقتون نرم اخه شما چقددددد خوبین من خیلی عاشقتونم (ایموجی چشمای اشکی)
یه جمله قشنگ توی دوره عزت نفس میگین که من روی دیوار خونه ام زدم و یه دستنبدم درست کردم و این جمله رو روش گفتم برام بنویسن تا یادم نره
اینکه به هر چیز جوری نگاه کن تا بهت احساس بهتری بده :)
استاد اگه بخام بخودم امتیاز بدم که چقد تونستم به این جمله عمل کنم بجز مالی نمره خوب و قابل قبولی بخودم میدم چون از همه شرایطی که توش هستم راضیم
اینکه با دست خالی مهاجرت کردمو از صفر شروع کردم و شکر خدا الان دقیقا یک سالو نیمه اینکه چهار سالو اندی میگذره که جدا شدم و تونستم سبک شخصی خودمو داشته باشم اینکه کسب و کار موفقی داشتم توی شهرم و به لول خوبی رسیدم از نظر اعتبارو درآمدولی احساس کردم باید چالش ایجاد کنم و مهاجرت کردم و البته اشتباهاتی هم انجام دادم در طول مسیرم که طبیعیه و شکر خدا تونستم ازشون درس بگیرم… مخصوصا مالی
من الان از هرلحاظ دارم سبک شخصی خودمو زندگی میکنم و حس رضایتو خوشبختی دارم بجز مالی
الان که این فایلو گوش دادم گفتم مریم خودتو الگو کن چیشد که تونستی خیلی مسائلو حل کنی ولی مالی رو نمیتونی
متوجه شدم من نمیتونم توی کسب و کارم (مشاوراملاکم) به هرچیز جوری نگاه کنم که بهم احساس بهتری بده
یعنی وقتی توی دفترم نشستم و مشتری ندارم نمیتونم نگاه مثبتی داشته باشم و هی غر میزنم از نبود مشتری و کمبود پولو کمبود مشتری و دولت ودلارو ربط میدم به نبودن مشتری و زمانی که مشتری دارم این نجواها میاد که خب تو که زیادبلد نیستی و طبیعتا مشتری میره پیش کسی که حرفه ای تره تو اصلا بلد نیستی مشتری جذب کنی
درصورتی که همه بهم میگن فن بیان خوبی داری ولی خودم نمیفهمم و نمیدونم واقعا چجوریم فک میکنم دارن بهم انرژی مثبت میدن و نمیتونم زیاد باور کنم حرفشونو
وقتی هم مشتری رو به اصطلاح ما املاکیا میخوابونمش روی یه فایلی هی این نجواها میاد که شاید مشتری واقعا خریدار نباشه نکنه یه جمله بگم که باعث بشه قراردادو کنسل کنن یا به توافق نرسن وهزاران فکر منفی دیگه :/
ولی توی بقیه مسائل که راضیم از خودم و نتیجه گرفتم مثلا مهاجرتم من یه مغازه داشتم که چهار دهنه داشت یعنی درواقع چهارتا مغازه بود که دیواراشو برداشته بودمو یکیش کردم و شکر خدا همه چی خوب بود خلاصه بخام بگم یه سری تضادها اومد و من گفتم دیگه اینجا جای من نیستو باید مهاجرت کنم اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود که برم با یکی از طرف حسابام حرف بزنمو نظرشو بپرسم اونم گفت اره صد میلیون داشته باشیم اوکیه بیا مشهد اینجا راحت میتونی رشد کنی و..
خلاصه بخام بگم از خدا یه نشونه خواستم و وقتی برگشتم شهرستان یکی از مغازه ها رو فروخته بودنو مالکش زنگم زد باید خالی کنی و خب منم اگه میخاستم بمونم نمیشد چون کلی دکور مغازم بهم میخورد و کلی دردسرو هزینه داشت واسم و این نشونه من بود بعد خیلی خیلی اتفاقی یکی از دوستام بهم زنگ زد بخاطر یه مسئله ای و یه خرده صحبت کردیم گفت من یه 7 ماهیه اومدم مشهد گفتم میشه همخونه شم باهات تا موقعی که جابجا بشمو … گفت اره از خدامم هست که هزینه اجاره امم نصف شه خلاصه از تصمیمم تا رفتنم همش دوهفته ام نشد چرا چون من اصلا یه درصد حس نشدن نداشتم یا اینکه اگه برم چی میشه من کم پولم یا کسیو ندارم اتفاقا شدیدا افکاری داشتم که هی حسمو بهتر میکرد
و انگار ناخوداگاه به مسائل جوری نگاه میکردم که بهم احساس بهتری میداد…
آره استاد کل قانون همینه و چقد ساده است مخصوصا وقتی بیای خودتو الگو برداری کنی جاهایی که تونستی رو بیای برسی که چجوری فکر میکردی میبینی همش همینه که شما میگین
به هرآنچه توجه کنی از جنس همون وارد زندگیت میشه ….
استاددددددد مرسی خیلی احساس کشف کردن دارم :) مشکل من اینکه اصلا نمیتونم کنترل ذهن کنم توی مسائل مالی همش حس ناتوانی دارم حس نشدن و ترس از خراب شدن و بشدت احساس قربانی شدن…..
آرزوم اینکه روزی برسه بگم من کشف کردم داستان ثروتمند شدنو و بیام از نتایجم بگم
حالا اگه داستان وابستگی رو که شکر خدا توی روابط درگیرش نیستم رو بخام توی ثروت پیاده کنم مثلا رابطه من و ثروت
من بشدت وابسته پولم
چه کارهایی انجام میدی مریم خانم کنترل کردن و دوتاچهار تا کردن و رها نبودن
همش شک دارم بخودم (توی رابطه عاطفی عدم خودباوریت باعث میشه هی شک داشته باشی به طرف مقابلت و هی بخای کنترلش کنی)
ترس از دست دادن که توی رابطه عاطفی باعث میشه هی تقلا کنی و زور بزنی
و من دقیقا توی داستان ثروت همینم تقلای زیادی دارم
ترس از اینکه اگه پول نباشه بدبخت میشم و مجبورم برم یه جایی کار کنم که حقوق داشته باشم و نتونم شغلی که دوسش دارمو دنبال کنم معادلش میشه توی رابطه اینکه اگه این آدم نباشه من بدبخت میشم و دیگه کسی نیست که بتونم باهاش رابطه داشته باشم و مجبورم تنها باشم
استاد من خیلی حس وابستگی به پول دارم استاد توی این فایل خیلی از روابط گفتین ممنون میشم درمورد عدم لیاقت و ثروت هم صحبت کنین
یه دنیا ممنونم ازتون عاشقتونم استاد بی همتای من
عاشقتم مریم جان عزیزدل استادو عزیزدل بچه های سایت
عاشقتونم دوستای قشنگ و آگاه من
باسلام
ابتدا تحسینتون میکنم به خاطر زیباییتون و همچنین به خاطر تلاشها و پیشرفتهایی که داشتین.
به نظرم در مورد وابستگی به پول نکته ای که میتونم بگم اینکه وقتی شما به پول نیاز دارین و نگران کمبود پول هستین و تو ذهنتون درباره نیاز به پول و وابسته بودنتون به پول دارین فکر میکنین، در واقع شما دارین با احساس بد فرکانس نیاز و کمبود رو ارسال میکنین و طبیعتا جهان هم کاری میکنه که نیازمندی شما به پول شدیدتر بشه و از طرفی هزینه های اضافی براتون درست میکنه تا پولتون بیخودی هزینه بشه و در نتیجه پول به سمتتون کمتر و کمتر میاد،
بنابراین شما به جای این باور و احساس ناخوشایند، می بایست به خاطر ثروتی که دارین شکرگزاری بکنین و خواسته هاتون رو به صورت مثبت بیان بکنین و فراوانی و ثروت خودتون و دیگران رو تحسین بکنین و شکرگزار باشین تا احساستون خوب بشه و در نتیجه احساس خوب اتفاقات خوب و ثروت بیشتر وارد زندگی تون میشه. به قول استاد که میفرمایند، جهان چیزی رو برامون مهیا میکنه که بهش توجه داریم (قانون توجه)و متمرکزش هستیم یعنی اگه به نیاز و کمبود پول توجه بکنیم، نیازمون بیشتر میشه و اگه تمرکز روی وجود فراوانی و ثروت بی نهایت جهان باشه باعث میشه فراوانی تو زندگی مون بیشتر و بیشتر بشه.
برای مطالعه بیشتر هم میتونین تو قسمت عقل کل در مورد قانون رهایی و باورهای فراوانی و نیز تو فایلهای دانلودی قسمت باورهای ثروت ساز مطالعه داشته باشین .
مطمئن باشین که خداوند بیشتر از خود ما میخاد که ما ثروتمند بشیم،
امیدوارم مطالبم کمک کننده باشه.
ثروت شادی سلامتی آرامش ایمان و زیبایی بی نهایت براتون آرزومندم.
موفق باشین
بنام خدای هدایتگرم
سلام به استادعزیزومریم جان وهمه دوستان هم خانواده ام
این فایل یعنی کل باور واعتقاد وافکار منو شخم زد یعنی نشستم فکرکردم دیدم یا خداااااا این علایم که یه ذره شو استاد گفت مثل کوه یخی توی اقیانوس فقط نوکش معلوم بود
مثل علف هرز تمام وجودمو گرفته بود خدایااااا چی بگم از این احساس حقارت وعلامتاش که استاد گفت
یکم به عقب برمیگردم دوران نوجوانی بخاطر نداشتن احساس لیاقت توی مدرسه حتی جرات نداشتم بگم من چه ورزشی دوست دارم هرکدوم که همه میگفتن همونو بازی میکردم
لباس که دیگه نگو هرلباسی که دوست داشتم وبهم میومد اگه یکی میگفت زشته حالم از اون لباس بهم میخورد
حتی تعیین رشته توی دبیرستانم فقط بخاطر این بود که کدوم رشته بیشترمردم پسنده دروغ نگفتم اگه بگم من معلمی رو دوست داشتم برای اینکه دخترایی که معلم میشدن بیشتر خواستگارداشتن ومنم که معلم نشدم وپرستار شدم میگفتم حالاکی میاد منوبگیره واین درحالی بود که از همه دخترای فامیل بیشترخواستگارای خوب داشتم
اگه کسی ازم تعریف میکرد میگفتم ای بابامیخوان گولم بزنن سریع میگفتم نه بابا خوبی از خودتونه
بخاطر این احساس عدم لیاقت شاید باورتون نشه ان دفعه یه چیزی منو به وجد آورده که قندتوی دلم آب شده وبا هیجان برای همسرم تعریف کردم وچون اون تایید نکرده یهویی خالی شدم کاملا بی انرژی میدونید چرا؟؟؟؟؟
چون انرژی مو ازتایید دیگران وبیرون از وجود خودم گرفتم وخودم از درون احساس لیاقت نداشتم وبا عدم تایید همسرم دوباره اون خلا درون منو بی انرژی کرد .
خدا میدونه چقدرررررررر من خودم رو به در ودیوار میزدم که خودم رو به همسرم ثابت کنم حالا میفهمم که بحث کردنم با همسرم واطرافیانم دقیقا همه شون یه چیزو اعلام میکردن که من لیاقت نداررررم توروخداااااا منو دوست داشته باشید منو باور کنید
آخه نمیدونید چه ساعتهایی من توضیح میدادم که این خوبه اون بده به همه توجه میکردم بجز اونیکه باید توجه کنم البته گاهی خیلی کم پیش میومد که واقعا دلی کاری انجام میدادم وطبیعتا نتیجه دلی وکاملا متفاوت میگرفتم دقیقا اونجایی که از جنگیدن ونقاب زدن خسته میشدم .
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد
آنچه خود داشت زبیگانه تمنا میکرد
گوهری کز صدف کون ومکان بیرون بود
طلب از گمشدگان لب دریا میکرد
بیدلی درهمه احوال خدا بااوبود
اونمیدیدش واز دور خدایا میکرد
_من اگه احساس لیاقت داشتم :
_به کسی باج نمیدادم چه باج کلامی وچه غیر کلامی
_کسی خونم میومد خودمو هلاک نمیکردم که همه چی نفر اول باشم
_کمالگرایی نمیکردم که مثلا بچه م باید بهترین باشه توی درس و….
وهزاران مورد دیگه…
_واطرافیانموهمونجوری که بودن دوست داشتم اگه احساس ارزشمندی میکردم
استاد عزیز این دوره هم مثل محصولات دیگه تون خاص ونابه دقیقا بوی خدا میده مگه
درپناه خدای هدایتگرم شادسربلند وثروتمند باشید
سلام به استاد عزیزم.مریم نازنینم و دوستان گلم
علائم احساس بی لیاقتی در تجربه شخصی من:
مثلا وقتی فردی وارد مجلس میشود و من نشسته باشم پا میشم و توی ذهنم میگم اون فرد مهمتر از منه اون فرد از من مهمتره و خودمو نادیده میگیرم و حس بی ارزشی از من ساطع میشه ..جوری ک طرف مقابل هم موذب میشه و اصلا از روی حس اقتدار و ارش قاعل شدن هم برای خودم و هم طرف مقابل ام نیست و فقط برای اون شخصه.
همیشه بیش از حد تعارف میکنم جوری ک درونش حس تایید گرفتن موح میزنه و طرف اصلا احساس خوبی از صحبتام دریافت نمیکنع احساس راحتی نداره
همیشه جوری لباس میپوشم ک حتی اگر حالب نباشه ولی مورد تحسین باشه میترسم بهم توجه بشه و بگن این دختر اینجور لباس میپوشه و پشت سرم حرف بزنند و از چشمشون بیفتم با اینکه اون لباس خیلی نرمال و زیبا و بدون زنندگی هست
خیلی بیش از حد توی سلام و تعارف ها میخام تو چشم ها جوری نگاه کنم و لبخند بزنم ک ازمن خوششون بیاد. دوستم بدارند.الکی میخندم که بهشون احساس خوبی بدم و حالشون حتما بامن باید مثبت بشه و یجورایی پدر طرف درمیارمو خودمو نادیده میگیرم شان و شخصیت و راحتی خودم مهمتره ولی رعایت نمیکردم
تو خواستگاری هام همیشه جوری لباس میپوشیدم ک مطابق میل خانواده داماد باشه و ازم ناراحت نشن با اینکه اون لباس دلخاهم هم خیلی زیبا بود و دوستش داشتم و روتین و نرمال بود
تو دوستیهام خودمو وقف میکردم ک طرف مقابلم حالش خوب بشه و اصلا خودم مهم نبودم.مهم حال اون فرد بود.
توی روابطم با مردم همیشه باید میگفتم چشم اصلا نه نمیگفتم… و خودمو ادم خوبه داستان نشون میدادم ک عاشقم بشن ک نروند پشت سرم بد بگن و این موضوعراز جامعه و مدرسه و اطرافیانم بهم منتقل شد.و همیشه دوستم داشته باشند و خوبیامو جبران کنند و شرمندشون کنم اصن
سلام و صد سلام به استاد جونم، استاد عزیزم…. باز هم سورپرایز … اون هم چه سورپایزی … ممنون استاد جونم … ممنون مریم جانم، بانوی گل
دوره احساس لیاقت … استاد جانم من که تازه گی با کلمه احساس لیاقت آشنا شدم که چقدر در فایل های الگوبرداری ها برایم درس داشت این عبارت ..
استاد جانم با گوش کردن به این فایل کلی از درس های که از شما آموختم برایم یادآوری شد و کلی ذوق کردم از یادآوری تعبیرهای بزرگی که داشته ام. اینجا لیست تعدادی از این آموخته هایم را می آورم:
درس لذت بردن از زندگی.
درس دوست داشتن خودم.
درس دوست داشتن عزیزانم در کنار اولویت دادن حال خوب خودم.
درس خوش حال شدم از خوشبختی دیگران.
درس قدرت نه گفتن در مقابل آنچه که حال دلت را خراب میکند.
درس اینکه چرا غیبت نکنیم.
درس اینکه هدف داشته باشیم در زندگی.
درس وابسته نبودن در زندگی.
درس در دل ترس ها رفتن.
درس تجربه های جدید کسب کردن.
درس دیدن زیبایی ها، حتی کوچک.
درس لذت بردن با تنهایی خود.
درس تغذیه سالم و ورزش کردن.
درس ارتباط خوب با خداجون داشتن.
درس اهمیت دادن به تغذیه سالم روح و جسم.
درس خیرخواهی برای همه.
درس تحسین کردن.
درس دروغ نگفتن.
……
و هزاران درس دیگر که هر روز دارم بهتر و بهتر میشم از روزهای قبلم.
خدا را سپاااااس
استاد جونم با وجود تغییرات بسبارم، مطمینم نیازمند این دوره هستم و به امید خدا در زمان مناسب، به خرید این دوره هدایت خواهم شد.
در پناه خودش
شیما
به نام خدای بخشنده مهربان
سلام به استاد جان و خانم شایسته عزیز و دوستان گلم
استاد عزیزم چی بگم از این فایلتون چه انقلابی شد تو وجودم ،استاد من توی روابطم همه این موارد و دارم ،آخه چرا …مگه میشه یه آدم اینهمه احساس بی ارزشی بکنه ،استاد این رفتارها در صورتی هست که من چهره و اندام زیبایی دارم ،اگه نازیبا بودم میگفتم شاید دلیلش چهره نازیبای من هست ،اینهمه احساس بی لیاقتی از کجا اومده آخه
استاد بله شما درست گفتید ،وقتی من از درون احساس بی ارزشی بکنم جهان هم واقعا به من ثابت میکنه که بی ارزشم . همونطور که به من ثابت کرد ،استاد من چند سال تو رابطه با یه آقایی بودم که همه این رفتارهای مسخره رو داشتم ،مثل چسب بهش چسبیده بودم که مبادا از من دور بشه منو فراموش کنه ،یا اینکه اونقدر ازش سوال میکردم چه خبر چیکار کردی ،که میگفت تازه بهت گزارش دادم ،میگفتم نه الان رفتی بیرون چه خبر بود ،از حسادت که نگم اونقدر ضعف داشتم که همه دوستامون و اطرافیان میدونستن که من حتی اگه یه نفر باهاش طولانی صحبت کنه حالم بد میشه ،یعنی قشنگ ناراحتی تو چهرم مشخص بود ،اگه یه روز حوصله نداشت یا حالش بد بود ،اونقدر مثل دیونه ها حرف میزدم و مسخره بازی در میاوردم که یه لبخند به لبش بیاد ،تا حال خودمم خوب بشه ،چون حال منم بد بود اگه اون حالش بد بود ،اصن یه چیز داغونی که نگم براتون ،استاد من چند سال تو آتیشی که خودم برای خودم درست کردم بودم سوختم و خاکستر شدم .چند سال التماس کردم ،چند سال خودم و کوچیک کردم ،چند سال حسرت کشیدم ،چند سال بهترین فرصتها و بهترین آدمهایی که واقعا دوستم داشتن و ندیدم ،بله جهانم حسابی جوابمو داد قشنگ بهم ثابت کرد که بی لیاقتم ،اونم بعد از خریدن قدم اول دوازده قدم ،و کار کردن روی خودم ،خدا حالیم کرد دو رو ورم چی میگذره .استاد من تازه متوجه شدم اونی که من در به در و دیونش بودم و از خواب و خوراک و شب و روزم واسش زدم و حتی خودمم یادم رفته بود بخاطرش ،اون آدم میل به همجنس داره .درسته منو دوست داشته .ولی میل خواستش اصلا من نبودم ،استاد الان که دارم اینا رو مینویسم قلبم خیلی تند میزنه ،ولی دیگه گریه نمیکنم ،دیگه احساس قربانی شدن نمیکنم ،دیگه خودم و مقصر نمیدونم .
استاد عزیزم خدارو صد هزار مرتبه که شما رو دارم
خیلی دوستتون دارم
استاد عزیز سلام.امید وارم ک حالتون عالی باشه.وقتی ک دیدم دوره احساس لیاقت رو روی سایت گذاشتین دودل بودم ک بخرم یا نه چون دوازده قدم هم داشتم کار میکردم بخودم گفتم ک شاید نتونم تمرکزی روی دوره ها کار کنم و از خدا خواستم ک نشونه برام بفرسه تا زمانی ک دیدم شما این فایل رو اماده کردین و زمانی ک فایل رو دیدم ک بابت احساس لیاقت تو رابطه صحبت کردین دیدم به چیزایی ک شما درموردش اشاره کردین من تو رابطهام دارم ک مثلا اگر بااون دختری ک تو رابطه هستم حالش بد باشه منم فکرم درگیره ک شاد دس من ناراحته و…و زمانی ک فایل رو دیدم مطمئن شدم ک باید این دوره رو بخرم ک بصورت ریشه ای احساس لیاقت درمن شکل بگیره یا یکی دیگه از باور مخرب احساس عدم لیاقت ک من داشتم این بود ک در قبال خدماتی ک من به مشتریهام میدم اگر پول زیاد بگیرم شاید براشون گرون باشه و پیش من نیان با این ک توی کارم اطلاعات خوب ک کیفیت کاری خوبی هم دارم.
ب خودم گفتم ک همین فال خودش نشونهای بود ک میخواستم و بدون معطلی دوره رو خریدم و روی اگاهیهاش کارکنم تا احساس لیاقت در تمام جوانبش در من قوی بشه که زندگی برای خودم بسازم ک لیاقتش رو دارم….خیلی ممنونم از شما استاد عزیز ایشالا ک همیشه سالم و سلامت باشین